بحث:سلمان فارسی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

سلمان فارسی یکی از مشهورترین و برجسته‌ترین اصحاب و یاران پیامبر اسلام(ص) که ایرانی بود و مورد احترام بسیار حضرت محمد(ص) قرار گرفت. وی ابتدا در آیین مسیحیّت بود و چون آوازه دین آن حضرت را شنید، برای یافتن پیامبر اسلام و گرویدن به دین او، سفر شام و موصل را پیش گرفت و پس از جستجوی بسیار در مدینه به خدمت پیامبر خدا رسید و چون نشانه‌هایی را که از کشیشان شنیده بود در او یافت، مسلمان شد و همواره کنار پیامبر خدا بود و در اسلام، مقام بالایی یافت، تا آنجا که رسول خدا او را از دودمان خود شمرد. از این رو به وی "سلمان محمدی" می‌گفتند. ابتکار طرح خندق در جنگ احزاب، به پیشنهاد او بود. سال‌ها پس از پیامبر اکرم(ص) زنده بود و مدّتی از سوی خلیفه دوّم، استاندار مدائن گشت. سلمان در مدائن که یکی از شهرهای عراق است از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد[۱].

سلمان فارسی در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

ابو عبد الله سلمان فارسی یا همان سلمان محمدی، پارسای بیدار دل، زاهد پاک‌سرشت ایرانی، در رامهرمز به دنیا آمد؛ اما اصل او به اصفهان می‌رسد. این صحابی بزرگوار پیامبر خدا، از چنان مکانت و عظمتی بر خوردار است که به راستی این صفحات اندک، تصویری هر چند کم سو را از او بر نمی‌تابد. او برای یافتن حق، دشت‌ها و آبادی‌ها را درهم نوردید و پس از ورود پیامبر خدا به مدینه، به حضور آن بزرگوار رسید و مسلمان شد و خدمت آن سفیر الهی را به جان خرید و در محضر آن پیامبر الهی از هیچ چیزْ فروگذار نکرد و در جنگ خندق، حضور یافت و مؤمنان را با هوشمندی و آگاهی از فنون جنگ، یاری داد و کندن خندق را پیشنهاد کرد که پذیرفته و عملی شد. او در نهایت پارسایی می‌زیست و چون همه عُلقه‌ها را گسسته و زندگی‌اش را از همه پیرایه‌ها پیراسته و به حقْ پیوسته بود، پیامبر(ص) تعبیر والای: "سلمان، از ما اهل بیت است"[۲] را درباره او بیان فرمود. قلب پاک سلمان، جلوه‌گاه انوار الهی بود که پیامبر خدا فرمود: "هر کس می‌خواهد به مردی بنگرد که دلش نورانی گشته است، به سلمان بنگرد"[۳]. و علی(ع) گستره دانش و آگاهی‌های سلمان را چنین ترسیم می‌کند: "او، دانش‌ نخستین و آخرین را دریافت و کتاب اول و آخر را خواند. او، دریایی است پایان‌ناپذیر!"[۴]. سلمان، پس از پیامبر خدا، حرمت حق را پاس داشت و از مسیر حق، روی بر نتافت و از معدود کسانی بود که در مسجد پیامبر خدا به پا خاست، و از "خلافت حق" و "حق خلافتدفاع کرد. او از شیفتگان علی(ع) و آل پیامبر(ص) بود و از معدود کسانی بود که در تاریکی‌های غمبار شب، در خاکسپاری فاطمه زهرا(س)، علی(ع) را همراهی کرد و بر او نماز خواند. عمر، حکومت مدائن را به سلمان سپرد. حکومت وی در مدائن، دورانی افتخارآفرین در زندگی آن بزرگوار است؛ حاکمیتی آمیخته با زهد و پارسایی، و حکومتی با آمیزه حقجویی و خدا نگری. سلمان از کسانی است که سالیان درازی زیست. او نزدیک به ۲۵۰ سال زندگی کرد و در زمان عمر یا عثمان، در مدائن، زندگی را بدرود گفت[۵].

سلمان فارسی در فرهنگ نامه مؤلفان اسلامی

ابوعبدالله سلمان فارسی محمدی رامهرمزی اصفهانی از آزادشدگان رسول اکرم(ص) و از مشاهیر صحابه آن حضرت و امیرمؤمنان(ع) بود.[۶]

درباره پیش از اسلام او گفتگوهای زیادی هست این که وی از کدام شهر ایران و از چه خانواده‌ای بوده و با کدام آیین و به چه قصدی به دیار عرب آمده است. به علاوه، در نام و نسب وی اختلاف است. ابن عبدالبر می‌‌نویسد که نام او قبل از اسلام «مابه بن بوذخشان بن مورسلان بن بهبوذان بن فیروز بن سهرک» و اصلش از رامهرمز، از توابع خوزستان یا از روستای جی اصفهان بود.[۷] معتبرترین روایت را در این باره، ابن اسحاق اولین و کهن‌ترین سیره‌نویس دوران اسلامی، در قرن دوم آورده و احمد حنبل در مسندش آن را نقل کرده و ابن اثیر نیز در اسد الغابه همان را تأیید کرده است. در این روایت، ابن عباس از خود سلمان نقل می‌‌کند که او دهقان زاده‌ای از مردمان فارس و اهل روستای جی اصفهان بود. پدرش به دهقانی مشغول بود و به فرزندش سلمان علاقه زیادی داشت تا بدان جا که از فرط دوستی و شاید به سبب آنکه مبادا آسیبی به او رسد، وی را در خانه حبس می‌‌کرد. سلمان در همین ایام به آیین مجوس بود. روزی از روزها از کنار کلیسایی از نصارا می‌‌گذشت که در آن به مراسم عبادی مشغول بودند، مجذوب آنان شد و به آیین ایشان گرایش پیدا کرد، اما پدرش او را از این کار منع می‌‌کند و به غل و زنجیر می‌‌کشد. اما رفته رفته و با گذشت زمان تمایل قلبی خود را به این آیین اظهار می‌‌دارد و با بزرگی از بزرگان نصارا به مشورت می‌‌پردازد و رسماً به کیش آنان در می‌‌آید و در اولین فرصت همراه کاروانی از نصارا که عازم شام بودند، به آن سرزمین مسافرت می‌‌کند. از آنجا که حس کنجکاوی او در پی کشف حقیقتی پنهان است، به محض ورود به شام با یکی از اسقف‌های نصارا در کلیسا دیدار و چگونگی گرایش خود را به آن دین با او مطرح می‌‌کند و مجدداً پیشنهادش را بیان می‌‌دارد، ولی چون برخورد و رفتار اسقف را با فقرا و مستمندان شایسته نمی‌بیند، به او بی‌علاقه می‌‌شود و مجالست خود را با وی ترک می‌‌کند. پس از آن نیز با اسقف‌های دیگری روزگاری را می‌‌گذراند تا آنکه یکی پس از دیگری در می‌‌گذرند. در نهایت اسقفی او را به آمدن پیامبری بشارت می‌‌دهد و علامات او را نیز بیان می‌‌کند. همین امر سبب می‌‌شود به تهیه مقدمات سفری اقدام نماید که شاید سال‌ها در پی انجام آن بود. تمام مایملک خود را که تنها چند رأس گاو و گوسفند بود، پیشکش تجار عرب می‌‌نماید که عازم سرزمین وادی القری بودند تا در مقابل، او را به همراه خود به آن سرزمین موعود که پیامبر در آنجا ظهور می‌‌کند ببرند، ولی تجّار عرب با خیانت به او، وی را به غلامی برده و به مردی یهودی می‌‌فروشند. پس از آن، یکی از یهودیان بنی قریظه او را می‌‌خرد و به وادی القری می‌‌آورد. هنگامی که شایع شد فردی به عنوان پیامبر مدینه آمده است، به همراه مولای خویش به مدینه رفت و به خدمت حضرت شرفیاب شد. وقتی نشانه‌ها و صفاتی را که اسقف نصرانی به او گفته بود در پیامبر(ص) مشاهده کرد، اسلام آورد. پیامبر(ص) و اصحاب او را می‌‌خرند و آزاد می‌‌کنند.[۸]

به هر حال او پس از اسلام آوردن، از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) و از زهّاد به شمار رفت.[۹] به گفته خویش، پس از آنکه مسلمان شد و از قید بردگی رهایی یافت، فرصت حضور در جنگ بدر و اُحد را از دست داده بود و گویا برای اولین بار با رسول خدا(ص) در جنگ خندق همراه شد و به اشارت همو، خندق در شمال مدینه کنده شد.[۱۰] ولی ابن عبدالبر از حضور وی در بدر و اُحد نیز سخنی رانده است.[۱۱] به هنگام حفر خندق، پیامبر(ص) به وی بشارت داد که سرزمین شام و یمن نیز بعدها به دست مسلمانانی چون او و دیگران فتح خواهد شد و پادشاهانی چون هرقل و کسری سرنگون خواهند شد.

واقدی می‌‌نویسد که سلمان در غزوه طائف نیز حضور داشت و به پیشنهاد و اشارت همو برای فتح دژهای دشمن، منجنیق به کار برده شد و به دستور پیامبر(ص) منجنیق به دست سلمان ساخته شد.[۱۲] بنابر روایتی که از پیامبر(ص) نقل شده، سلمان اولین ایرانی‌ای است که مسلمان شده است.[۱۳] به گفته ابن عساکر، حضرت فرمود که اگر دین خدا در ثریا باشد سلمان و قومش که از مردمان فارس هستند، به آن دست خواهند یافت.[۱۴]

وی از خادمان و ملازمان رسول خدا(ص) و از کاتبان وحی بود[۱۵] و بنابر نقل نووی، شمار احادیثی که از پیامبر(ص) روایت کرده به شصت عدد می‌‌رسد.[۱۶] احمد بن حنبل در مسند تعدادی از آنها را نقل کرده است.[۱۷] راویان و محدثان مشهوری از وی روایت کرده‌اند که از آن میان کسانی چون ابن عباس، انس بن مالک، عقبة بن عامر و ابوعثمان نهدی را می‌‌توان بر شمرد.[۱۸]

برقی، سلمان را از نخبگان اصحاب امیر مؤمنان(ع) و در زمره شرطة الخمیس آن حضرت ذکر کرده است.[۱۹]

شیخ طوسی می‌‌نویسد: سلمان یکی از چهار تنی بود که پس از پیامبر(ص)، حضرت علی(ع)را رها نکرد و از ارکان اربعه شیعه علی(ع) به شمار می‌‌رفت.[۲۰]

ابونعیم اصفهانی نام سلمان را در زمره اصحاب صُفّه گروهی از یاران پیامبر اسلام(ص) که به هنگام هجرت به مدینه دارایی و اموال خود را از دست داده بودند و در مکانی به نام صُفّه در کنار مسجد النبی(ص) زندگی می‌‌کردند، ذکر کرده است[۲۱].

پیامبر(ص) پس از هجرت، بین گروهی از انصار و مهاجر عقد اخوت و برادری بست و پیمان برادری سلمان را با ابودرداء و عویمر بن ثعلبه قرار داد.[۲۲] ابن عبدالبر می‌‌نویسد: هر وقت سلمان به شام مسافرت می‌‌کرد، ابتدا به دیدار برادر خویش ابودرداء می‌‌شتافت.[۲۳] ابن عساکر نیز می‌‌گوید که سلمان به بهانه‌های مختلفی در دمشق حضور می‌‌یافت گاهی به عنوان جنگجو و زمانی به بهانه مرزبانی. در یکی از مسافرت‌ها که به دمشق آمده بود، ابتدا سراغ برادرش ابودرداء را گرفت. وقتی به او گفته شد که ابودرداء در مرز بیروت به مرزبانی مشغول است، بلافاصله برای دیدار او عازم بیروت شد و در آنجا نیز فضیلت مرزبانی را از قول پیامبر(ص) برای مردم بیروت بیان کرد. ابن عساکر در ادامه می‌‌نویسد: به هنگام ورود سلمان به دمشق، مردم چنان از وی استقبال کردند که گویی خلیفه را پیشواز می‌‌کنند. هیچ شخص شریف یا ممتازی نبود که خانه‌اش را بر سلمان عرضه نکند[۲۴].

سلمان چنان که مورخان شام گفته‌اند: در فتح حمص و دمشق هم حضور داشته و باز مسلمانان را در امور نظامی رهبری و یاوری کرده است.[۲۵] وی در زمان خلیفه دوم، عمر نیز امیر و حاکم مدائن بود[۲۶] و حدود هفده سال حکومت عارفانه داشت. برای تسخیر بلاد ایران، به عنوان کارشناس برجسته نظامی از سوی عمر برگزیده شد. همچنین سلمان و حذیفه بودند که کوفه را برای آمادگاه نظامیان اسلام برگزیدند.[۲۷]

در آشنایی او به معارف دینی و احکام الهی سخن بسیار رفته است، چنان که ابن عبدالبر می‌‌نویسد: سلمان هم به انجیل آگاهی داشت و هم قرآن را کاملا می‌‌شناخت.[۲۸] ابن حجر نیز وی را از فقیه‌ترین عالمان عصر خویش توصیف کرده است.[۲۹] مناقب و فضایل بسیاری از سوی پیامبر(ص) و امامان معصوم برای او نقل شده است از جمله امیرمؤمنان(ع) درباره سلمان فرمود: زمین با همه فراخی‌اش، برای هفت نفر تنگ است که به خاطرشان روزی می‌‌خورید و مشمول یاری خدا و باران رحمتش می‌‌شوید که از جمله آنها، سلمان فارسی است. نیز در موردی فرمود: سلمان به اسم اعظم الهی آگاه است. او به اخبار غیب اطلاع دارد و یکی از درهای الهی در زمین است.[۳۰] پیامبر اکرم(ص)فرمود: بهشت مشتاق دیدار چهار نفر است که از جمله ایشان، سلمان است.[۳۱]

در زهد و پارسایی او همین بس که وقتی سهمش را از بیت المال می‌‌گرفت، در راه خدا صدقه می‌‌داد و هزینه زندگی خود را از طریق حصیر بافی با لیف خرما تأمین می‌‌کرد[۳۲] و چیزی از کسی قبول نمی‌کرد.[۳۳] ابونعیم نوشته است که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت می‌‌کرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه می‌‌خواند.[۳۴]

درباره عمر وی نیز سخنان زیادی است. برخی عمر وی را ۲۵۰ یا ۳۵۰ سال ذکر کرده‌اند [۳۵] و گفته‌اند که وی وصیّ حضرت عیسی(ع)را نیز درک کرده است.[۳۶] وفات وی نیز به اختلاف ذکر شده و مشهور آن است که وی به سال ۳۵ه‍ در آخر خلافت عثمان یا اوایل خلافت علی(ع) در سال ۳۶ه‍ [۳۷] در مدائن درگذشت،[۳۸] هر چند گروهی وفاتش را در دوران خلافت عمر دانسته‌اند.[۳۹]

آرامگاه سلمان هم اکنون در مدائن، در نزدیکی ایوان کسری قرار دارد که قبّه و بارگاهی بر آن بنا شده و زیارتگاه مردم است.[۴۰] سید حسن صدر می‌‌نویسد: نخستین کسی که در حدیث کتاب نوشت، سلمان فارسی است. او حدیث جاثلیق رومی (مهتر ترسایان) را گرد آورده[۴۱] و شیخ طوسی در فهرست خود به آن اشاره کرده است.[۴۲].[۴۳]

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۱۶.
  2. المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۹۱، ح ۶۵۳۹.
  3. تاریخ دمشق، ج ۲۱، ص ۴۰۸.
  4. الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۸۶.
  5. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۰.
  6. رجال الطوسی، ص۲۰ و ۴۳؛ رجال البرقی، ص۱ و ۳.
  7. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۴.
  8. سیرة ابن اسحاق، ص۸۷ ـ ۹۱؛ مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۱۸۵ ـ ۱۸۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۲۸ ـ ۳۳۰.
  9. الاستیعاب، ج۲، ص۲/۶۳۵.
  10. سیرة ابن اسحاق، ص۹۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۶۶.
  11. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۴.
  12. المغازی، ج۱، ص۴۵۰ و ج ۲، ص۹۲۷.
  13. المعارف، ص۲۶۴ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۹.
  14. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۴۱۶.
  15. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۵.
  16. تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱، ص۲۲۸.
  17. مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۱۸۵ ـ ۱۸۹.
  18. تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۲۴۶.
  19. رجال البرقی، ص۳ و۴.
  20. رجال الطوسی، ص۴۳؛ خلاصة الاقوال، ص۸۴.
  21. حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۶۷.
  22. السیرة النبویه (ابن هشام)، ج۲، ص۱۵۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۹.
  23. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۷.
  24. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۳۷۳ و۳۷۴.
  25. دائرة المعارف تشیع، ج۹، ص۲۶۴.
  26. ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۸.
  27. دائرة المعارف تشیع، ج۹، ص۲۶۴.
  28. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۶.
  29. الاصابه، ج۳، ص۱۱۳.
  30. اختیار معرفة الرجال، ص۷، ۱۵، ۱۳ و ۱۹.
  31. ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۹.
  32. الاصابه، ج۳، ص۱۱۳.
  33. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۵.
  34. حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۹۸.
  35. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۲۱.
  36. ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۸؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۲.
  37. اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۲.
  38. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۲۱.
  39. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۸.
  40. تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۳۷۹.
  41. تأسیس الشیعه، ص۲۸۰.
  42. الفهرست (طوسی)، ص۸۰.
  43. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱، ص ۳۷۲-۳۷۴.