بشیر بن سعد بن ثعلبه خزرجی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از بشیر بن سعد خزرجی)

مقدمه

نسب وی را چنین آورده‌اند: بشیر بن سعد بن ثعلبة بن جلاس بن زید[۱] از تیره بنو مالک بن ثعلبه، از قبیله خزرج است[۲] که رقیب عموزاده‌اش سعد بن عباده، رئیس این قبیله بوده است. گاهی او را به جد اعلایش، خلاس نسبت داده‌اند[۳]. برخی نام او را بشر آورده‌اند که در آن تصحیف روی داده است[۴]. کنیه او ابونعمان است[۵]. مادرش انیسه دختر خلیفه[۶] نام داشت. وی با «عُمرَه» دختر رواجه خواهر عبد الله بن رواحه ازدواج کرد[۷] که ثمره آن فرزندانی به نام‌های نعمان، اُبیّه یا امیة [۸] و ابراهیم[۹] است.

فرزندش نعمان از دشمنان علی (ع)، حاکم کوفه و در صفین همراه معاویه بود که در ریختن خون مسلمانان شریک و از کارگزاران یزید بن معاویه به شمار می‌آید[۱۰]، برادر وی «سماک» نام داشت[۱۱].

بشیر از کاتبان دوران جاهلیت به شمار می‌رفت[۱۲] و در بیعت عقبه (دوم) حضور داشت[۱۳]. وی در جنگ‌های بدر[۱۴]، أحد[۱۵]، غزوه مریسیع[۱۶]، خندق[۱۷] و دیگر جنگ‌های عصر رسول خدا (ص) حضور داشت. نقل شده است: وقتی مسلمانان در جنگ خندق گرفتار قحطی و گرسنگی شدند و خانواده‌های آنان هرچه داشتند برای ایشان می‌فرستادند، عمره دختر رواحه، دخترش را با مقداری خرما فرستاد تا به پدرش بشیر و دایی‌اش عبدالله بدهد. آن دختر وارد خندق شد و متوجه رسول خدا (ص) نشد. حضرت فرمود: دنبال چه کسی هستی؟ گفت: برای پدر و دایی‌ام مقداری خرما آورده‌ام. حضرت دستور داد سفره‌ای پهن کردند و خرمای او را داخل سفره قرار داد و همه خوردند و مقداری از آن هم باقی ماند[۱۸].

رسول خدا (ص) در سال هفتم (پیش از جنگ خیبر) بشیر را به فرماندهی سی نفر گمارد و او را به سوی فدک، به جنگ قبیله بنی مُرّه فرستاد. مسلمانان در این جنگ غنایمی به دست آوردند، ولی بنی مره بار دیگر بر آنان حمله کردند و اموال خود را پس گرفتند. در این درگیری، بشیر به شدت مجروح شد و برای چند روز همراه فردی یهودی در فدک اقامت کرد تا اینکه جراحتش خوب شد و به مدینه بازگشت[۱۹]. رسول خدا (ص) در همان سال او را به فرماندهی سیصد نفر از مسلمانان گمارد و آنان را به سوی گروهی از غطفانیان در منطقه جِناب (حوالی فَدَک) از سرزمین خیبر فرستاد. آنان غنایمی به دست آوردند و دو نفر را اسیر گرفتند و اسیران را نزد آن حضرت آوردند[۲۰]. همچنین رسول خدا (ص) در سال هفتم برای انجام عمرة القضا او را به فرماندهی افرادی مسلح گمارد [۲۱].

بشیر از کسانی بود که با عموی خود سعد بن عباده در سقیفه به مخالفت برخاست و موجبات شکست انصار را فراهم کرد. پیش از آمدن مهاجران به سقیفه، میان انصار بحث و گفتگو شد و کسانی سعد بن عباده را پیشنهاد دادند و برخی مخالفت کردند. از جمله بشیر بن سعد به دفاع از قریش پرداخت و گفت: ای انصار، شما با قریش بودید و قریش با شما، و در آنچه حق خود می‌دانید، اعتراضی بر شما نیست. اگر بگویید: ما به آنان پناه دادیم و یاریشان کردیم، خدا به شما پاداش خیر بدهد و از آنانی نباشید که کفران نعمت کردند و هلاک شدند[۲۲]. وقتی بشیر اتفاق انصار را بر امارت سعد بن عباده، دید به سبب حسادت به وی برخاست[۲۳] و سخنانی بیان کرد و حباب بن منذر گفت: ای بشیر، نافرمانی کردی و بر پسرعمویت بر امارت حسادت ورزیدی. او گفت: من از منازعه بر قومی که حق برای آنان بود کراهت داشتم[۲۴].

وی نخستین انصاری بود که با ابوبکر در آنجا بیعت کرد[۲۵]. سپس به عمر گفت: سعد از بیعت کردن امتناع کرد و بر آن اصرار دارد و بیعت نمی‌کند تا کشته شود[۲۶]. پس از اجتماع سقیفه، حضرت علی (ع) برای مهاجران سخنانی بیان فرمود: ما اهل بیت از مردم به خلافت شایسته‌تریم. قرآن در خاندان ما نازل شد. فقیه در دین خدا در خاندان ماست و نیز ما، به سنت پیامبر آگاه هستیم... بشیر گفت: اگر انصار این سخنان را پیش از بیعت با ابوبکر می‌شنیدند، حتی دو نفر از آنان بر شما اختلاف نمی‌کردند[۲۷].

علامه حلی[۲۸] در کتابش در قسم "فيمن اعتمد عليه" از او یاد کرده است. همچنین قاضی نورالله شوشتری[۲۹] بیعت او را با ابوبکر درست ندانسته است؛ زیرا آنان به انصار چنین القا کردند که حضرت علی (ع) در خانه نشسته و از خلافت چشم پوشیده است و چون میان انصار و قریش سخنانی رد و بدل شد، در نظر او (بشیر) استحقاق خلافت بر قریش تقویت گردید و با آنان بیعت کرد. قاضی احتمال داده پس از اینکه حیله آنان بر بشیر روشن شد، او از بیعت خود پشیمان گردید. البته با توجه به مواضع بشیر و خدمات او به خلفا، بعید است فریب خورده باشد. به هر حال، وقتی خالد بن ولید به عراق آمد، بشیر را به بانقیا (نام دهکده‌ای در نزدیک کوفه) فرستاد و در درگیری میان سپاه او با فرخزاد، فرمانده ساسانی، فرخزاد کشته شد و بشیر نیز مجروح گردید[۳۰].

از او نقل شده است که فرزند نوجوانش (نام او ذکر نشده) را نزد رسول خدا (ص) آورد و گفت: من به او مالی بخشیده ‌ام، شما شاهد باشید. حضرت فرمود: آیا فرزندی غیر از این داری؟ گفت: بله. فرمود: آیا به آنان هم مثل او بخشیده‌ای؟ گفت: نه. حضرت فرمود: من شاهد نمی‌شوم. در منابع فقهی درباره کراهت یا عدم کراهت این کار سخن گفته‌اند[۳۱]. همچنین وی از آن حضرت نقل کرده است: «چه بسیار افرادی که حاملان فقه هستند، اما فقیه نیستند، و چه بسیار حاملان فقه به دیگری که او افقه، است. سه چیز در آنها غل و غش نیست قلب مؤمن که فقط برای خدا کار می‌کند؛ نصحیت حاکمان مسلمان و همراهی با جماعت مسلمانان بگویید»[۳۲]. همچنین او از رسول خدا (ص) در اینکه چگونه صلوات بفرستند، پرسید و آن حضرت فرمود: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيدٌ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيدٌ»[۳۳]؛ جابر بن عبدالله و فرزند بشیر، نعمان[۳۴] و نوه بشیر، محمد از او روایت کرده‌اند[۳۵]. از تابعین، عروه و شعبی به طریق ارسال[۳۶] و حمید بن عبدالرحمان بن عوف از او روایت کرده‌اند[۳۷]. وی در سال دوازدهم در عین التمر کشته شد[۳۸][۳۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، ج۱، ص۴۰۲؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۷؛ ابن حزم، ص۳۶۴؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۲؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۸۳؛ مزی، ج۴، ص۱۶۷.
  2. واقدی، ج۱، ص۱۶۵؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۷؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۸۵.
  3. سمعانی، ج۲، ص۴۲۱.
  4. قاضی نورالله، ج۱، ص۲۴۰.
  5. ابونعیم، ج۱، ص۳۹۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۲.
  6. ابن سعد، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن حبان، ثقات، ج۳، ص۳۳.
  7. ابن سعد، ج۳، ص۴۰۲؛ حاکم، ج۳، ص۵۳۰.
  8. ابن سعد، ج۳، ص۴۰۲ و ج۸، ص۲۸۰؛ ابن حبیب، ص۴۲۱.
  9. ابن حزم، ص۳۶۴.
  10. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۷.
  11. ابن سعد، ج۲، ص۳۴۸؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۳؛ ابن ماکولا، ج۳، ص۱۷۰.
  12. ابن سعد، ج۳، ص۴۰۲.
  13. ابن هشام، ج۲، ص۱۰۱؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۰۲؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۲.
  14. ابن هشام، ج۲، ص۳۴۸؛ واقدی، ج۱، ص۱۶۵.
  15. ابونعیم، ج۱، ص۳۹۷؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۸.
  16. واقدی، ج۲، ص۴۴۰.
  17. واقدی، ج۲، ص۴۷۶؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۰۲.
  18. ابن هشام، ج۳، ص۲۲۸؛ واقدی، ج۲، ص۴۷۶.
  19. واقدی، ج۲، ص۷۲۳؛ ابن سعد، ج۲، ص۹۱ با اندکی اختلاف.
  20. واقدی، ج۲، ص۷۲۷؛ ابن سعد، ج۲، ص۹۱.
  21. واقدی، ج۲، ص۷۳۳ و ۷۳۴.
  22. ابن اعثم، ج۴، ص۱.
  23. ابن قتیبه، ج۱، ص۲۵.
  24. ابن قتیبه، ج۱، ص۲۵.
  25. یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴؛ جوهری، ص۵۱؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۷.
  26. ابن قتیبه، ج۱، ص۲۷.
  27. ابن قتیبه، ج۱، ص۲۹.
  28. خلاصة الأقوال، ص۷۸.
  29. شوشتری، ج۱، ص۲۴۰.
  30. بلاذری، ج۲، ص۲۹۹.
  31. ر. ک: علامه حلی، تذکره، ج۲، ص۴۲۴؛ شهید ثانی، ج۶، ص۲۹.
  32. ابن قانع، ج۱، ص۹۷؛ طبرانی، ج۲، ص۴۱؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۸۸.
  33. طبرانی، ج۱۷، ص۲۵۱.
  34. ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۸.
  35. ابن حجر، ج۱، ص۴۰۷.
  36. ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۸.
  37. ابن حجر، ج۱، ص۴۰۷.
  38. واقدی، ج۱، ص۱۶۵؛ ابن حبان، مشاهیر، ص۳۳؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۹؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۷.
  39. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «بشیر بن سعد بن ثعلبه خزرجی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۴۸-۲۴۹.