تقیه در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

واژه تقیه از ریشه «و ـ ق ـ ی» و به معنای محافظت کردن،[۱] پرهیز کردن و بر حذر داشتن [۲] و در اصطلاح متون و منابع دینی، عبارت است از ابراز یا کتمان عقیده برخلاف نظر قلبی خود برای اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی. [۳] در تعریفی دیگر، تقیه، نگاهداری خود از آسیب دیگری است با ابراز موافقت در گفتار یا کردار مخالف حق [۴] یا با اظهار چیزی که خود بدان اعتقاد ندارد. [۵]

تقیه از جهات مختلف انگیزه، اجرا و حکم شرعی آن، به گونه‌هایی تقسیم می‌‌شود: تقیه به لحاظ انگیزه و غرض تقیه‌کننده، بر دو قسم است: یکی تقیه خوفی که برای دفع زیان و رفع خوف آن صورت می‌‌گیرد و بیشتر موارد تقیه از این گونه است. [۶] دیگری تقیه مداراتی یا تحبیبی که برای جلب نظر مخالفان و حتی همکاری آنان در اهداف مشترک انجام می‌‌شود. [۷]

تقیه از جهت شیوه اجرای آن نیز بر دو قسم است: تقیه کتمانی و تقیه اظهاری. تقیه کتمانی، پوشانیدن و مخفی کردن عقیده و مذهب خود [۸] و تقیه اظهاری، ابراز نظری بر خلاف عقیده یا مذهب خود است. [۹]

به لحاظ حکم شرعی نیز تقیه به ۵ قسم واجب، حرام، مکروه، مستحب و مباح تقسیم شده است. [۱۰]

توریه، یعنی انتقال مفهومی از کلام به مخاطب که مراد متکلم نیست [۱۱] نیز در متون دینی در شمار شیوه‌های تقیه آمده است. [۱۲]

در یک آیه از قرآن به صراحت از تقیه یاد شده است: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۱۳] و در آیاتی دیگر مفهوم تقیه با تعابیری دیگر آمده است؛ مانند کتمان ایمان: وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۱۴] و اظهار کفر همراه با ایمان قلبی:مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۱۵] در برخی آیات نیز تعابیری به کار رفته که در احادیث به تقیه تفسیر شده است؛ مانند ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۱۶][۱۷] و وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ[۱۸].[۱۹] افزون بر این، مصادیقی از تقیه نیز در قرآن بازگو شده است؛ مانند فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ[۲۰][۲۱].[۲۲]

اغراض و اهداف تقیه

انسان گاه در زندگی فردی و اجتماعی در وضعی قرار می‌‌گیرد که نمی‌تواند آزادانه به همه وظایف شرعی خویش عمل کند. ناگزیر باید برخی از آنها را ترک گوید. سیره مستمر همه خردمندان در این گونه موارد وانهادن آن چیزی است که مهم نبوده یا اهمیت کمتری دارد. به عنوان مثال، در موضوع مورد بحث، پرهیز از کتمان کاری از وظایف همه انسان هاست؛ لکن گاهی در مقابل آن، وظیفه و مصلحت مهم دیگری قرار می‌‌گیرد که از نظر عقل و شرع اهمیت برتری دارد، از این رو اسلام برای حفظ آن مصلحت بالاتر تقیه را جایز دانسته و مسلمانان را به رعایت آن فرمان داده است. [۲۳] آن مصالح مهم‌تر از نگاه اسلام عبارت‌اند از[۲۴]:

پاسداری از دین و ایمان خود

هرگاه فرد مؤمن در وضعی قرار گیرد که با ابراز عقیده خود، بر اثر فشار معاندان یا عواملی دیگر، ایمان وی به خطر افتد، باید با تمسک جستن به تقیه، خود را از این مخمصه برهاند. به تصریح قرآن کریم در صدر اسلام گروهی از مسلمانان پس از آشکار ساختن اسلام خود، بر اثر شکنجه کافران، از اسلامدست برداشتند: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ[۲۵][۲۶] یکی از روش‌های پاسداری از ایمان خود در این گونه شرایط نامناسب، تقیه است، چنان که اصحاب کهف به همین منظور، عقیده خود را کتمان کردند: وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا[۲۷]، إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا[۲۸] در روایتی از امام صادق (ع) نیز از اهداف و اغراض تقیه، حفظ دین به شمار رفته است[۲۹].[۳۰]

حفظ جان

گاه اظهار و آشکار ساختن عقاید و اسرار سبب آسیب جانی به خود یا دیگران می‌‌شود و در نتیجه برای حفظ جان، تقیه ضرورت می‌‌یابد. در آیه ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ[۳۱]، از کشته شدن پیامبران الهی به دست یهود یاد شده است که بر پایه احادیث، آنان نه با شمشیرهای یهود، بلکه به سبب افشای اسرارشان از جانب یهود و پرهیز از تقیه، جان خود را از دست دادند؛[۳۲] همچنین طبق نقلی در شأن نزول آیه مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۳۳]، برخی از مؤمنان صدر اسلام بر اثر پافشاری بر ایمان و تقیه نکردن جان خود را از دست دادند. [۳۴] به نظر مفسران، مهم‌ترین غرض از تقیه عمار یاسر در برابر مشرکان، که در این آیه بدان اشاره شده، حفظ جان او بوده است. [۳۵]

یکی از اهداف و انگیزه‌های تقیه اصحاب کهف نیز حفظ جان خود بود: إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا[۳۶] در آیه وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۳۷] نیز کتمان ایمان از سوی مؤمن آل فرعون یاد شده است که این تقیه برای حفظ جان وی بود. [۳۸] افزون بر حفظ جان خود، گاه تقیه برای حفظ جان دیگران ضرورت می‌‌یابد، چنان که مؤمن آل فرعون با بهره‌گیری از تقیه، جان حضرت موسی (ع) را نجات داد: وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۳۹].[۴۰]

در روایات نیز در شمار اهداف تقیه، حفظ جان خود و دیگران آمده است؛[۴۱] نمونه اینکه در روایتی امام صادق (ع) افطار کردن روزه ماه رمضان را بهتر از کشته شدن خود به دست طاغوت روزه‌خوار دانسته [۴۲] و در روایتی دیگر، امیرمؤمنان، علی (ع) تقیه را بدان جهت که موجب حفظ خون مؤمن و برادران دینی می‌‌گردد، از بهترین اعمال مؤمنان برشمرده است[۴۳].[۴۴]

حفظ وحدت و یکپارچگی جامعه

یکی از آثار مهم تقیه، پیشگیری از بروز تفرقه در جامعه و امت اسلامی و حفظ یکپارچگی آن است. آیه وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ[۴۵]، نیکی کردن در برابر بدی دیگران را موجب جلب محبت دشمنان و تبدیل دشمنی به دوستی دانسته است.

در احادیث اهل بیت (ع) الْحَسَنَةُ در این آیه به تقیه تفسیر شده است. [۴۶] برخی در این باره به آیاتی که مسلمانان را به اتحاد فراخوانده، مانند آیه وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۴۷] و نیز آیاتی که مؤمنان را از تفرقه و اختلاف برحذر داشته، مانند وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[۴۸]، وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۴۹] استناد جسته‌اند. [۵۰] وحدت بخش بودن تقیه، از احادیث نیز برمی آید؛ مانند روایتی که علت سکوت امیرمؤمنان، حضرت علی (ع) و پرهیز وی از گرفتن حق خود پس از پیامبر اکرم (ص) را جلوگیری از تفرقه مسلمانان ذکر فرموده است [۵۱] و نیز احادیث پرشمار دیگری که در آنها اهل بیت (ع) شیعیان را به شرکت در مجالس و نمازهای اهل سنت، تشییع جنازه و عیادت از بیماران آنان ترغیب کرده‌اند[۵۲].[۵۳]

حفظ اموال

یکی از اغراض عقلایی تقیه، حفظ اموال است. [۵۴] احادیثی از پیامبر اعظم (ص) [۵۵] و امامان معصوم (ع) [۵۶] نیز با اشاره به این هدف، جان باختگان در راه نگاهداری اموال خود را شهید شمرده [۵۷] و حفظ مال مسلمان را مانند حفظ جان آنان دانسته‌اند. [۵۸] برخی از مفسران و فقها با استناد به همین احادیث کاربرد تقیه را برای پیشگیری از نابودی اموال جایز دانسته‌اند[۵۹].[۶۰]

مشروعیت تقیه

مستند مشروعیت تقیه، افزون بر ادله قرآنی و حدیثی، حکم عقل و سیره عقلاست؛ زیرا عقل پرهیز از زیان رساندن به جان، آبرو و مال را واجب می‌‌شمارد [۶۱] و در موارد تعارض میان مصالح مهم و مهم‌تر، به تقدم مهم‌تر حکم می‌‌کند [۶۲]

سیره عقلا نیز در چنین مواردی کتمان عقیده یا رفتار کردن برخلاف عقیده باطنی خود است. [۶۳] البته حکم فقهی تقیه، مطلق و در همه موارد یکسان نیست، بلکه نسبت به مورد تقیه و شخص تقیه کننده و زمان و مکان تقیه متفاوت و احکام پنج گانه وجوب، حرمت، کراهت، استحباب و اباحه در آن محتمل است. تقیه واجب آن جاست که علم یا ظن قوی نسبت به ضرر جانی یا مالی خود یا دیگران در فرض تقیه نکردن وجود داشته،[۶۴] راهی نیز برای پیشگیری از تحقق ضرر جز تقیه در میان نبوده و همچنین اهمیت حفظ جان یا مال نسبت به اظهار عقیده بیشتر باشد. [۶۵] تقیه حرام در صورتی است که حصول ضرر در آینده نزدیک یا به طور کلی منتفی است [۶۶] یا کاربرد تقیه موجب ریخته شدن خون بی‌گناهی گردد [۶۷] یا به فساد دین، تزلزل ارکان اسلام و تقویت کفر بینجامد و نیز وجود هر مصلحتی که در نظر شارع مهم‌تر از حفظ جان، مال و آبرو باشد. [۶۸] تقیه مکروه آن جاست که تقیه نکردن و تحمل ضرر بهتر از تقیه کردن باشد. [۶۹]

تقیه در صورتی که ضرری احتمالی را از میان ببرد مستحب است، مانند موارد تقیه مداراتی با پیروان دیگر مذاهب اسلامی. [۷۰] سرانجام در مواردی که مصلحت انجام یا ترک کاری یکسان باشد تقیه مباح خواهد بود. [۷۱] در مقابلِ قول به مشروعیت، برخی از خوارج با استناد به آیاتی، تقیه را مشروع ندانسته‌اند؛[۷۲] مانند آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۷۳] که یکی از صفات مؤمنان را جهاد در راه خدا و ابا نداشتن از ملامت دیگران برمی شمرد؛ ولی به دلالت صریح آیات و روایات پرشمار بر مشروعیت تقیه و باور به آن در اکثر مذاهب اسلامی، این نظریه مردود است.

ادله مشروعیت و جواز تقیه به طور عام در شرایع پیشین و اسلام بدین شرح‌اند [۷۴]:

شرایع پیشین

در شرایع الهی پیشین تقیه مشروع و مجاز بوده و برخی از پیامبران یا پیروانشان برای حفظ جان یا دین خود یا مصالحی دیگر تقیه می‌‌کردند:

تقیه حضرت ابراهیم (ع)

در آیات فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ[۷۵]، فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ[۷۶]، فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ[۷۷] به تقیه حضرت ابراهیم (ع) اشاره شده است. وی برای شرکت نکردن در مراسم عید مشرکان و به منظور شکستن بت‌ها در غیاب آنان، نگاهی به ستارگان انداخت و گفت من بیمارم[۷۸]. نگاه کردن آن حضرت به ستارگان از آن رو بود که در آن زمان حوادث آینده را از روی ستارگان تشخیص می‌‌دادند، از این‌رو مشرکان گمان کردند که ستاره‌ای بر بیماری آن حضرت در روز عید دلالت دارد و او را رها کردند. [۷۹]

امام صادق (ع) در حدیثی با اشاره به این آیات و بیمار نبودن ابراهیم (ع)، تقیه را از مصادیق دین الهی برشمرد. [۸۰] حضرت ابراهیم (ع) پس از شکستن بت‌ها نیز هنگامی که از وی در این باره پرسش شد تقیه کرد و آن را به بت بزرگ نسبت داد: قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ[۸۱]، قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ[۸۲].[۸۳] بنابر بعضی از احادیث اهل سنت، حضرت ابراهیم (ع) سه دروغ گفت که یکی همین نسبت دادن شکستن بت‌ها به بت بزرگ است؛[۸۴] ولی در احادیث اهل بیت (ع) با نفی دروغ گفتن وی در این موارد، این سخنان بر توریه حمل شده است؛[۸۵] به این بیان که مراد حضرت ابراهیم (ع) از بیماری، بیماری آن حضرت در آینده [۸۶] یا بیمار بودن آن حضرت از نظر بت پرستان به سبب مخالفت وی با آیین آنان بوده است. [۸۷] انتساب شکستن بت‌ها به بت بزرگ نیز بدان جهت دروغ نیست که آن حضرت این را منوط به سخن گفتن بت‌ها کرد: إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ و از آنجا که بت‌ها سخن نمی‌گویند معلوم می‌‌شود که بت بزرگ این کار را نکرده است. [۸۸] همراهی حضرت ابراهیم با بت پرستان و اعتراف وی به خدا بودن ستاره، ماه و خورشید فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۸۹]، فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ[۹۰]، فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[۹۱] نیز طبق برخی تفاسیر، مصداقی از تقیه است [۹۲].[۹۳]

تقیه حضرت یوسف (ع)

آن حضرت برای نگه داشتن برادرش بنیامین نزد خود، جام پادشاه را میان بار او قرار داد و برادرانش ـ با اینکه جام را ندزدیده بودند ـ به سرقت متهم شدند: فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ[۹۴] در احادیثی از امام باقر (ع) [۹۵] و امام صادق (ع) [۹۶] این کار از مصادیق تقیه خوانده شده و دروغ بودن آن نفی شده است؛ زیرا در این کار از روش توریه استفاده شده و مراد از سارق بودن برادران یوسف، سرقت گذشته آنان بود که یوسف (ع) را از پدر دزدیده بودند[۹۷].[۹۸]

تقیه مؤمن آل فرعون

مؤمن آل فرعون ایمان خود را پنهان می‌‌کرد: وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۹۹] مفسران، مؤمن آل فرعون را از قبطیان [۱۰۰] یا بنی اسرائیل [۱۰۱] دانسته و نام او را حزقیل [۱۰۲] یا حبیب نجار یا سمعون یا شمعون [۱۰۳] ذکر کرده‌اند. وی که پسردایی یا پسر عموی فرعون بود، برای حفظ جان، ایمان خود را از فرعونیان مخفی می‌‌کرد. [۱۰۴]

طبق روایتی از امام صادق (ع) کتمان ایمان از سوی مؤمن آل فرعون بر اثر تقیه بود. [۱۰۵] مدت زمان تقیه وی ۱۰۰ [۱۰۶] یا ۶۰۰ سال [۱۰۷] نقل شده است.[۱۰۸]

تقیه اصحاب کهف

درآیات وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا[۱۰۹]، إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا[۱۱۰] به تقیه اصحاب کهف اشاره شده است. [۱۱۱] آنان هنگامی که یکی از یاران خود را برای تهیه غذا به شهر فرستادند، به وی سفارش کردند به گونه ای رفتار کند که کافران متوجه حضور آنان و ایمانشان نگردند. امام صادق (ع) تقیه اصحاب کهف را بالاترین حدّ تقیه در میان مؤمنان دانست و فرمود: تقیه آنان با اظهار شرک و شرکت در اعیاد مشرکان و بستن زنّار (پارچه‌ای مخصوص که یهود و نصارا به کمر می‌‌بندند) بود[۱۱۲].[۱۱۳]

شریعت اسلام

افزون بر ادله گذشته که بر مشروعیت تقیه در اسلام نیز دلالت دارد ادله و شواهد دیگری نیز مشروعیت تقیه را در اسلامثابت می‌‌کند که عبارت‌اند از:

  1. آیه لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۱۱۴] که پس از منع مسلمانان از دوستی و پذیرش ولایت کافران، موارد تقیه را از این حکم استثنا می‌‌کند. بسیاری از مفسران و فقهای شیعه [۱۱۵] و اهل سنت [۱۱۶] این آیه را دلیل بر مشروعیت تقیه دانسته‌اند.
  2. در آیه مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۱۱۷] بر زبان راندن سخنان کفرآمیز در صورت اکراه تجویز شده است. این آیه درباره گروهی از مسلمانان صدر اسلام نازل شد که برای رها کردن دین اسلام مورد آزار مشرکان قرار گرفتند. در این میان، عمار به ظاهر خواسته آنان را برآورد و با گفتن سخنان کفرآمیز جان خود را نجات داد. [۱۱۸] پیامبر اکرم (ص) ضمن تأیید کار عمار به وی فرمود که اگر باز هم در چنین وضعی قرار گرفت، این کار را تکرار کند. [۱۱۹]
  3. آیه هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا[۱۲۰] که برخی از مؤمنان مکه را چنین وصف کرده که برای حفظ جان خود ایمانشان را مخفی می‌‌کردند[۱۲۱]
  4. افزون بر آیات مذکور، آیاتی که حَرَج و دشواری را در دین نفی می‌‌کند؛ مانند آیه شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۱۲۲] و آیهوَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۱۲۳]، آیاتی که افراد را به اندازه توان آنها مکلف دانسته است؛ مانند لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ[۱۲۴] و آیاتی که در حالت اضطرار، ارتکاب برخی محرمات را جایز می‌‌شمرند؛ مانند آیه إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۲۵] و آیات قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۲۶]، إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۲۷] نیز بر جواز تقیه در حالات خاص دلالت دارند؛ زیرا یکی از مصادیق حرج یا اضطرار آن است که جان، آبرو یا مال شخص یا دیگران در معرض خطر باشد. [۱۲۸]
  5. در احادیث اهل بیت (ع) برخی تعابیر قرآنی هم به تقیه تفسیر شده یا تقیه مصداق آن به شمار آمده است، مانند الْحَسَنَةُ و ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ در آیات وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ[۱۲۹] و ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ[۱۳۰]، أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۱۳۱]؛[۱۳۲] همچنین «صبر» در آیات يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۱۳۳][۱۳۴] و أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۱۳۵][۱۳۶] و أَتْقَاكُمْ در آیه يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۱۳۷] که مراد کسانی‌اند که بیشتر تقیه می‌‌کنند. [۱۳۸] برخی احادیث مصداق سَدًّا و رَدْمًا در آیات قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا[۱۳۹]، قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا[۱۴۰] را تقیه شمرده‌اند. [۱۴۱] در حدیثی دیگر، یکی از مصادیق «انداختن خود در هلاکت» که آیه وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[۱۴۲] از آن نهی کرده رها کردن تقیه به شمار رفته است. [۱۴۳]

بنابر روایتی از امام رضا (ع) یکی از مصادیق مُصِيبَةٍ در آیه وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ[۱۴۴] مصائبی است که به سبب تقیه نکردن به انسان می‌‌رسد. [۱۴۵]

افزون بر آیات قرآن، احادیث پرشمار و نیز سیره پیامبر اکرم و امامان معصوم (ع) و صحابیان، بر جواز تقیه دلالت و تأکید دارد. در شمار احادیثی که در این باره از پیامبر اکرم (ص) نقل شده،[۱۴۶] آمده است که پیامبراکرم (ص) کار مسلمانی را که با تقیه جان خود را حفظ کرده بود، تأیید فرمود؛[۱۴۷] همچنین به حجاج بن علاط اجازه داد که با گفتن سخنانی بر ضد آن حضرت در مکه جان و مال خود و خویشاوندانش را حفظ کند. [۱۴۸] در احادیث امامان معصوم (ع) تقیه سپر خداوند [۱۴۹] یا سپر مؤمن [۱۵۰] و دین آنان خوانده شده و کسانی که تقیه نمی‌کنند بی‌دین شمرده شده [۱۵۱] و شیعیان به مدارا کردن با پیروان دیگر مذاهب و شرکت در مجالس و نمازهای جماعت آنان در اوضاع خاص و تشییع جنازه‌های آنان ترغیب شده‌اند. [۱۵۲] در سیره صحابیان و تابعیان نیز تقیه رواج داشته و از برخی صحابه مانند ابن مسعود،[۱۵۳] جابر بن عبدالله انصاری،[۱۵۴] ابوهریره [۱۵۵] و... ، عمل به تقیه گزارش شده است.

افزون بر ادله یاد شده، اجماع فقهای امامی نیز بر مشروع بودن تقیه دلالت دارد [۱۵۶].[۱۵۷]

گستره تقیه

برخی از مفسران اهل سنت از آیه لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۱۵۸] چنین استفاده کرده‌اند که تقیه تنها در مقابل کافران مشروعیت دارد. [۱۵۹] شماری از مفسران نیز جواز آن را به ضعیف بودن مسلمانان مشروط دانسته و در زمان قدرت مسلمانان، آن را روا نمی‌دانند. [۱۶۰] به نظر برخی از علمای امامیه، تقیه شیعیان تنها در زمان سلاطین ظالم جایز است و در زمان حاضر که شیعه شوکت و قدرت دارد، تقیه مشروعیتی ندارد. [۱۶۱] ولی آنچه از ادله تقیه استفاده می‌‌شود این است که مشروعیت آن تابع مصالح آن، یعنی حفظ جان، مال و آبروی تقیه کننده یا دیگران است، پس در هر موردی که ملاک تقیه موجود باشد تقیه به حسب مورد، جایز یا واجب خواهد بود، حتی اگر در مقابل مسلمان دیگر باشد،[۱۶۲] بر همین اساس، شافعی تقیه را در مقابل مسلمان مشروع شمرده [۱۶۳] و حسن بصری، طبق نقل، تقیه را تا روز قیامت تجویز کرده است. [۱۶۴]

گستره زمانی وجوب تقیه، بر اساس برخی احادیث اهل بیت (ع)، تا زمان ظهور حضرت حجت (ع) است [۱۶۵]. برخی مفسران با استناد به آیه الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا[۱۶۶] که یکی از ویژگی‌های پیامبران الهی را نترسیدن از دیگران در تبلیغ رسالت الهی بیان کرده. و نیز فرمان خداوند به پیامبر اکرم (ص) مبنی بر ابلاغ بدون هراس، آنچه را که خداوند بر او نازل کرده است، به مردم در آیه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۶۷] گفته‌اند: تقیه پیامبران در ابلاغ رسالت جایز نیست و حکم جواز تقیه این مورد را در بر نمی‌گیرد،[۱۶۸] زیرا پیامد این گونه تقیه، نگاه تردید و شک آمیز دیگران به تعالیم الهی آنان است. [۱۶۹] برداشت برخی مفسران از آیات وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا[۱۷۰]، وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۱۷۱] در تحذیر پیامبر از همنشینی با کافرانی که آیات الهی را استهزا می‌‌کنند نیز این است که تقیه بر پیامبران و امامان معصوم (ع) مطلقاً جایز نیست. [۱۷۲] ولی نظریه صحیح در این باره این است که تقیه تنها در ابلاغ رسالت و بیان احکام دینی که آگاهی از آنها راه دیگری ندارد، بر پیامبران و امامان (ع) جایز نیست؛[۱۷۳] ولی در موارد دیگر جایز است. گواه مطلب، آیات و احادیثی‌اند که شمار فراوانی از تقیه پیامبران و امامان معصوم (ع) را بازگو می‌‌کنند؛ مانند تقیه حضرت ابراهیم [۱۷۴] و حضرت یوسف [۱۷۵] و پیامبر اکرم (ص) در سه سال ابتدای بعثت به سبب ترس از مشرکان مکه؛[۱۷۶] نیز مانند صبر حضرت علی (ع) پس از وفات پیامبراکرم و پرهیز از قیام کردن برای مطالبه حق خود، همچنین تقیه دیگر امامان شیعه (ع) در زمان خلفای ستمکار[۱۷۷].[۱۷۸]

پاسخ شبهات تقیه

درباره تقیه شبهاتی مطرح است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:

  1. تقیه نوعی دروغگویی است؛ زیرا تقیه کننده برخلاف عقیده باطنی خود سخن می‌‌گوید و تردیدی نیست که دروغ گفتن قبیح و حرام است. [۱۷۹] در پاسخ گفته شده: اولاً گاه تقیه در قالب رفتارهایی مانند توریه صورت می‌‌گیرد که دروغگویی به شمار نمی‌رود. ثانیاً حتی بر فرض توأم بودن تقیه با دروغ، از آنجا که در این گونه موارد مصلحت دروغ گفتن بیش از راستگویی است و موجب نجات جان یا دین مؤمنان می‌‌شود، قبیح و حرام نیست،[۱۸۰] چنان که پیامبر اکرم (ص) گفتار دروغ عمار برای حفظ جان خود را تأیید فرمود. [۱۸۱]
  2. گفتار و کردار تقیه کننده بر خلاف عقیده باطنی اوست و چنین حالتی نفاق است: سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۱۸۲].[۱۸۳] پاسخ این اشکال در گرو توجه به تفاوت اصولی تقیه با نفاق است و آن اینکه نفاق پنهان کردن کفر و آشکار ساختن ایمان با هدف دستیابی به مقاصد و منافع دنیوی است؛[۱۸۴] ولی تقیه کتمان ایمان و اظهار کفر است. [۱۸۵] افزون براین، قرآن تقیه کنندگان را با آنکه ایمان خود را پنهان کرده و برخلاف آن رفتار می‌‌کنند، تمجید کرده و از آنان به عنوان مؤمن یاد می‌‌کند: وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۱۸۶]، در حالی که منافقان را نکوهیده و به مؤمن نبودن آنها تصریح کرده است: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ[۱۸۷]، فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاء فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۱۸۸]
  3. تقیه با آیاتی از قرآن که مسلمانان را به تبلیغ احکام و معارف الهی و پنهان نکردن آنها فرمان داده تعارض دارد؛[۱۸۹] مانند آیات: اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ[۱۹۰] و فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ[۱۹۱] و إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ[۱۹۲]، إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۱۹۳]؛ همچنین يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۹۴] که پیامبر اکرم (ص) را به ابلاغ آنچه بر او نازل شده امر کرده است و آیه الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا[۱۹۵] که مؤمنان را چنین وصف می‌‌کند که در تبلیغ رسالات الهی از هیچ کس نمی‌هراسند.[۱۹۶] در پاسخ گفته شده: تقیه به طور مطلق و در همه موارد جایز نیست تا با این آیات تعارض داشته باشد، بلکه هنگام عمل کردن به تقیه همواره مصالح مهم‌تر اسلام و مسلمانان در نظر گرفته می‌‌شوند؛[۱۹۷] به تعبیر دیگر، تقیه در مواردی جایز یا واجب است که کاربرد آن مصلحت بیشتری نسبت به تبلیغ معارف الهی داشته باشد و در غیر این صورت تقیه لازم نیست و حتی حرام است، بر همین اساس، فقها تقیه را در مواردی مانند خطر تخریب خانه کعبه، تخریب مشاهد مشرفه، تحریف احکام الهی و تحریف اصول دین و مذهب، جایز ندانسته‌اند. [۱۹۸] احادیث نیز تقیه ای را که به فساد در دین [۱۹۹] یا ریخته شدن خون بی‌گناهی بینجامد،[۲۰۰] ممنوع دانسته‌اند. افزون بر این، حکم تقیه نسبت به افراد مختلف، متفاوت است و ممکن است به لحاظ موقعیت‌های گوناگون افراد، برای برخی جایز و نسبت به دیگران حرام باشد. [۲۰۱]
  4. تقیه از آن رو که در پیش گرفتن آن سبب سوءظن و عدم اعتماد مسلمانان به گفتار و کردار یکدیگر می‌‌شود، مانع تحقق وحدت جامعه اسلامی است. [۲۰۲] پاسخ این است که اصولاً از مهم‌ترین اغراض تقیه که چه بسا آن را ضروری می‌‌سازد، پیشگیری از اختلاف و تشتّت در جامعه اسلامی و تضمین وحدت راهبردیِ آن است. تقیه نه تنها مانع وحدت نیست، بلکه خود بهترین عامل وحدت اجتماعی و سیاسی جامعه است. گواه آن، سیره عملی اهل بیت (ع) به ویژه رفتار حضرت علی (ع) با دستگاه خلافت زمان خود است؛ زیرا اگر آنها یاپیروانشان تقیه نمی‌کردند و به معارضه آشکار با خلفا برمی خاستند، اختلافات و درگیری‌های فرقه ای پدید آمده و اساس اسلام را در معرض خطر قرار می‌‌داد. [۲۰۳]
  5. شیعیان به سبب التزام عملی بیشتر نسبت به رویه تقیه، گاه با این اتهام مواجه‌اند که در کاربرد تقیه زیاده روی می‌‌کنند تا آنجا که آن را از اصول دین به شمار آورده‌اند. [۲۰۴] در پاسخ گفته شده: اولاً تقیه یکی از احکام دین در تمامی شرایع الهی و همه مذاهب اسلامی است و به مذهب شیعه اختصاص ندارد. گواه آن گزارش منابع حدیثی و فقهی اهل سنت از موارد پرشماری از کاربرد تقیه در سیره پیامبر اکرم و بسیاری از صحابیان و تابعین و فقهای متقدم است. ثانیاً راز اینکه شیعیان نسبت به سایر فرق اسلامی بیشتر ناگزیر از تقیه بوده‌اند، در این واقعیت تلخ تاریخی نهفته است که شیعه در طول حیات پرفراز و نشیب خود از جنبه‌های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، سخت در تنگنا و فشار بوده است. در عهد معاویه حضرت علی (ع) را بر فراز منابر دشنام می‌‌دادند. [۲۰۵] پس از وی امویان و عباسیان نیز با شیعیان رفتاری خشونت آمیز داشتند. حادثه عاشورا در سال ۶۱ هجری،[۲۰۶] واقعه حَرّه و کشتار مردم مدینه از جمله ۷۰۰ نفر از اصحاب پیامبر،[۲۰۷] شهادت زید بن علی در زمان هشام بن عبدالملک،[۲۰۸] کشته شدن بسیاری از شیعیان در واقعه فخ [۲۰۹]و دوران وحشت‌انگیز حاکمیت حجاج و سختگیری شدید او نسبت به شیعه،[۲۱۰] گواه و نمونه‌هایی از این رفتارند. بر این اساس، امامان شیعه برای حفظ جان خود و شیعیان و جلوگیری از پراکندگی و نابودی جامعه شیعه و ایجاد شقاق و تفرقه در جامعه اسلامی، تقیه را ضروری دانسته، گاه پیروان خود را بدان فرا می‌‌خواندند، نتیجه آنکه رفتار تقیه ای شیعیان و تأکید آنان بر این آموزه دینی بیشتر ناشی از ضرورت‌های تاریخی و اوضاع و احوال واقعی بوده که از خارج بر آنان تحمیل شده است و تقیه در مذهب شیعه هرگز یک اصل مهم اعتقادی بسان اصول دین به شمار نمی‌رود[۲۱۱].[۲۱۲]

تقیه در فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم

منظور خویشتن داری در ابراز عقیده در شرایط سخت و دشوار و یا برای حفظ حریم مقابل و مدارا با کسانی است که طرح آن موجب درگیری، اختلاف و یا به خطر افتادن جان خود و دیگران می‌شود.

  1. مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۲۱۳]
  2. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۱۴]؛ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۲۱۵]

نکات: در آیه نخست مسئله ابراز مخالفت ظاهری با پیامبر در صورت فشار و ترس آمده[۲۱۶] و جمله: إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ[۲۱۷] استثنایی است از عموم شرط، و مراد از «اکراه»، مجبور شدن به گفتن کلمه کفر و تظاهر به آن است؛ زیرا قلب هیچ وقت اکراه نمی‌شود، این اعضای دیگر است که می‌شود آن را مجبور کرد و حاصل مقصود این است: کسانی که بعد از ایمان تظاهر به کفر می‌کنند و مجبور به گفتن کلمه کفر می‌شوند، ولی دلهایشان مطمئن به ایمان و از غضب خدا دور است، نباید نگران شوند؛ زیرا مجبور بوده‌اند و در آیه دوم حرمت تقیه بر پیامبر اسلام در تداوم مرجعیت دینی و اعلام جانشینی علی بن ابی طالب آمده است: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۲۱۸] و تقیه از ماده «وقایه» در لغت به معنای حفظ و نگهداری چیزی از آزار و اذیت دیگران است [۲۱۹].[۲۲۰]

تقیه در قرآن

در قرآن آیات متعددی وجود دارد که به مسلمانان در شرایط خاصی اجازه می‌دهد تا در صورت در خطر افتادن جان، مال و ناموس از سپر تقیه استفاده کنند که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌گردد: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۲۲۱]. مفسرین شیعه و اهل سنت شأن نزول این آیه را عمل عمار یاسر می‌دانند. عمار یاسر پس از تحمل شکنجه‌های فراوان و مشاهده صحنه شهادت والدینش، یاسر و سمیه، در مقابل اصرار کفار بر اظهار کفر تسلیم شد و بر حسب ظاهر دست از اسلام برداشت[۲۲۲]. وقتی رسول الله(ص) حادثه شهادت یاسر و سمیه را شنید، آن دو را در زمره شهدا شمرد و اشک را از چشمان عمار پاک نمود و فرمود: «إِنْ عَادُوا لَكَ بِمِثْلِ ذَلِکَ فَعُدْ لَهُمْ‌»[۲۲۳]؛ «اگر باز تو را مجبور کردند، تو نیز همان کلمات را تکرار کن». طبق نقل آلوسی مشرکان عمار را به چاهی انداخته بودند و تهدید می‌کردند که اگر به خواسته آنان عمل نکند، سر چاه را خواهد انباشت و او را زنده به گور خواهند کرد. عمار از روی تقیه، به ظاهر از پیامبر(ص) برگشت و از خدایان آنان به نیکی یاد نمود.

وقتی به رسول الله(ص) خبر دادند که عمار کافر شده است، رسول الله(ص) فرمود: «كَلَّا إِنَّ عَمَّاراً مَلِي‌ءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اخْتَلَطَ الْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ»[۲۲۴]. هرگز! همانا عمار، از سر تا به پایش، مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

  1. مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ...[۲۲۵]. شأن نزول این آیه را نیز مفسران در مورد عمار یاسر دانسته‌اند. ابن کثیر در تفسیر آیه می‌گوید: این آیه درباره کسی است که در گفتار با مشرکان موافقت کرد؛ چون او را کتک می‌زدند و اذیت می‌کردند. ولی قلبش بر خلاف زبانش بود؛ قلبش ابا داشت از آنچه به زبان جاری می‌کرد[۲۲۶]. این آیه مبارکه در مکه و در زمانی نازل شد که شمار مسلمانان بسیار اندک بود و دلالت می‌کند بر اینکه تشریع تقیه، از آغاز پیدایش اسلام بوده است؛ هر چند پیش از اسلام، در زمان حضرت موسی[۲۲۷] و ابراهیم(ع)[۲۲۸] نیز تقیه وجود داشته است و اسلام تنها مهر تأیید بر مشروعیت آن زده است.
  2. وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ[۲۲۹].

در این آیه سخن از منزلت و شأن فردی از آل فرعون است که به خاطر مصالح مهم‌تر، راه تقیه را در پیش گرفت و در برابر فرعون و یارانش، ایمان و عقیده خویش را طی سال‌های مدیدی پنهان نمود[۲۳۰].[۲۳۱]

منابع

پانویس

  1. المصباح، ص۶۶۹؛ الصحاح، ج ۶، ص۲۵۲۷؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۲، «وقی».
  2. لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۲؛ تاج العروس، ج ۱۰، ص۳۹۶، «وقی».
  3. اعتقادات، ص۱۳۷؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۵، ص۴۹ - ۵۰.
  4. کتاب الطهاره، ج ۲، ص۳۹۶؛ رسائل فقهیه، ص۷۱.
  5. المبسوط، ج ۲۴، ص۴۵.
  6. المکاسب المحرمه، ج ۲، ص۸۶؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۱۰ - ۴۱۱.
  7. تفسیر سید مصطفی خمینی، ج ۳، ص۳۰۶؛ الرسائل، ج ۲، ص۱۷۴ - ۱۷۵؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۱۰.
  8. فقه الصادق (ع)، ج ۱۱، ص۴۱۵؛ نقش تقیه در استنباط، ص۲۰۷.
  9. نقش تقیه در استنباط، ص۲۱۱.
  10. رسائل فقهیه، ص۷۳ - ۷۴؛ فقه الصادق (ع)، ج ۱۱، ص۴۲۰؛ القواعد و الفوائد، ج ۲، ص۱۵۷ - ۱۵۸.
  11. مسالک الافهام، ج ۹، ص۲۰۸؛ کلمة التقوی، ج ۴، ص۲۳.
  12. بحارالانوار، ج ۷۵، ص۴۰۲ - ۴۰۶.
  13. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  14. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  15. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  16. «بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
  17. المحاسن، ج ۱، ص۲۵۷؛ الکافی، ج ۲، ص۲۱۸؛ معانی الاخبار، ص۳۸۶.
  18. «و به نیکی، بدی را دور می‌دارند» سوره رعد، آیه ۲۲.
  19. الکافی، ج ۲، ص۲۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۳۰۳.
  20. «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  21. التنقیح، ج ۴، ص۲۹۶ - ۲۹۷، «الطهارة»؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۰۲ - ۴۰۳؛ المحاسن، ج ۱، ص۲۵۸.
  22. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  23. منشور عقاید امامیه، ص۲۲۵.
  24. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  25. «و برخی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: به خداوند ایمان آورده‌ایم آنگاه چون در راه خداوند، آزاری ببینند گزند مردم را همچون عذاب خداوند می‌انگارند و اگر از سوی پروردگارت امدادی برسد می‌گویند: بی‌گمان ما با شما بوده‌ایم؛ آیا خداوند به آنچه جهانیان در دل د» سوره عنکبوت، آیه ۱۰.
  26. مجمع البیان، ج ۸، ص۴۲۹؛ روض الجنان، ج ۱۵، ص۱۹۲.
  27. «و بدین‌گونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: چقدر درنگ داشته‌اید؟ گفتند: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشته‌ایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشته‌اید آگاه‌تر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزه‌تر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند» سوره کهف، آیه ۱۹.
  28. «که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند، یا به آیین خویش برمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز، هیچ‌گاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۲۰.
  29. بحارالانوار، ج ۷۲، ص۴۱۵؛ میزان الحکمه، ج ۱، ص۸۰۸.
  30. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  31. «جز در پناه خداوند یا پناه مردم هر جا یافته شوند محکوم به خواری‌اند و دچار خشمی از سوی خداوند و محکوم به تهیدستی شدند، آن بدین رو بود که آنان به آیات خداوند کفر می‌ورزیدند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند، آن، از این رو بود که نافرمانی ورزیدند و تجاوز می‌کرد» سوره آل عمران، آیه ۱۱۲.
  32. الکافی، ج ۲، ص۳۷۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۴۹؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص۸۷.
  33. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  34. جامع البیان، ج ۱۴، ص۲۳۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۲۰۳.
  35. جامع البیان، ج ۷، ص۳۵۵؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۳۵۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۶۰۹.
  36. «که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند، یا به آیین خویش برمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز، هیچ‌گاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۲۰.
  37. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  38. جامع البیان، ج ۲۴، ص۷۳؛ مجمع البیان، ج ۸، ص۴۳۷؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۵۱۹.
  39. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  40. التبیان، ج ۹، ص۷۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۰۹.
  41. مجمع البیان، ج ۸، ص۴۳۷؛ الصافی، ج ۴، ص۳۴۰؛ المیزان، ج ۱۷، ص۳۳۸.
  42. الکافی، ج ۴، ص۸۲ - ۸۳؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص۱۳۲؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص۲۱۰.
  43. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۲۲؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص۲۲۹؛ تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص۳۲۰.
  44. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  45. «نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد» سوره فصلت، آیه ۳۴.
  46. المحاسن، ج ۱، ص۲۵۷؛ الکافی، ج ۲، ص۲۱۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۶ - ۲۰۸.
  47. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  48. «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶.
  49. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  50. فقه الصادق (ع)، ج ۱۱، ص۴۲۰.
  51. مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۷۵ - ۷۶؛ بحارالانوار، ج ۲۹، ص۴۵۶.
  52. الکافی، ج ۷، ص۴۶۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص۳۶۴؛ وسائل الشیعه، ج ۲۳، ص۲۲۴، ۲۲۷.
  53. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  54. مصباح الفقاهه، ج ۱، ص۴۴۶؛ فقه الصادق (ع)، ج ۱۴، ص۴۸۷؛ نقش تقیه در استنباط، ص۲۱۵.
  55. مسند احمد، ج ۳، ص۱۳۸؛ السنن الکبری، ج ۹، ص۱۵۱؛ مجمع الزوائد، ج ۶، ص۱۵۴.
  56. الکافی، ج ۷، ص۴۶۳؛ من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص۳۶۴؛ وسائل الشیعه، ج ۲۳، ص۲۲۴، ۲۲۷.
  57. الکافی، ج ۵، ص۵۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۹۵؛ صحیح البخاری، ج ۳، ص۱۰۸.
  58. عوالی اللئالی، ج ۳، ص۴۷۳؛ مجمع الزوائد، ج ۴، ص۱۷۲؛ کنز العمال، ج ۱، ص۹۳.
  59. التفسیر الکبیر، ج ۸، ص۱۹۴؛ الصوارم المهرقه، ص۳۱؛ مجموعة الرسائل، ج ۲، ص۳۵۷.
  60. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  61. العقیدة الاسلامیه، ص۱۷۳؛ التقیة فی الفکر الاسلامی، ص۱۶، ۱۰۹؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ۵، ص۷۵.
  62. القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۳۸۸؛ محاضرات، ج ۲، ص۲۷۹؛ التقیة فی فقه اهل البیت (ع)، ج ۱، ص۶۶.
  63. نقش تقیه در استنباط، ص۱۴۳ - ۱۴۵؛ التقیة عند اهل البیت (ع)، ص۲۵ - ۲۶.
  64. القواعد والفوائد، ج ۲، ص۱۵۷ - ۱۵۸؛ نضد القواعد، ص۲۷۰.
  65. القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۱۱.
  66. رسائل فقهیه، ص۷۴؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۵، ص۷۵؛ نضد القواعد، ص۲۷۰.
  67. منتهی المطلب، ج ۲، ص۱۰۲۵؛ جواهر الکلام، ج ۲۱، ص۳۹۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۸، ص۱۹۴.
  68. القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۱۰؛ منشور عقاید امامیه، ص۸۵؛ اصل الشیعة و اصولها، ص۳۱۶ - ۳۱۹.
  69. رسائل فقهیه، ص۷۴.
  70. التقیه، ص۳۹؛ القواعد والفوائد، ج ۲، ص۱۵۷ - ۱۵۸.
  71. کتاب الطهاره، ج ۲، ص۳۹۶؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۵، ص۵۳.
  72. الملل والنحل، ج ۱، ص۱۲۵؛ هویة التشیع، ص۱۸۹.
  73. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
  74. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  75. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند» سوره صافات، آیه ۸۸.
  76. «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  77. «و (آنان) پشت‌کنان روی از او گرداندند (و رفتند)» سوره صافات، آیه ۹۰.
  78. جامع البیان، ج ۲۳، ص۸۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۹۲؛ المیزان، ج ۱۷، ص۱۴۸.
  79. مجمع البیان، ج ۸، ص۳۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۹۲؛ المیزان، ج ۱۷، ص۱۴۹.
  80. المحاسن، ج ۱، ص۲۵۸؛ الکافی، ج ۲، ص۲۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۵.
  81. «گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟» سوره انبیاء، آیه ۶۲.
  82. «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  83. القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۰۴.
  84. صحیح البخاری، ج ۴، ص۱۱۲؛ ج ۶، ص۱۲۱؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص۹۸؛ مسند احمد، ج ۳، ص۲۴۴.
  85. الکافی، ج ۲، ص۳۴۳؛ المکاسب، ج ۲، ص۱۹؛ المیزان، ج ۷، ص۲۲۷.
  86. التبیان، ج ۷، ص۲۶۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۹۳؛ المیزان، ج ۱۷، ص۱۴۸ - ۱۴۹.
  87. التبیان، ج ۷، ص۲۶۰؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۹۷.
  88. تفسیر قمی، ج ۲، ص۷۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۳۰۰ - ۳۰۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص۳۰۱.
  89. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  90. «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.
  91. «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.
  92. القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۰۴؛ نورالبراهین، ج ۱، ص۲۰۸.
  93. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  94. «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.
  95. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۱۸۴؛ علل الشرایع، ج ۱، ص۵۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۹.
  96. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۱۸۴؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص۳۴۸ - ۳۴۹؛ نورالثقلین، ج ۲، ص۴۴۳.
  97. تفسیر قمی، ج ۱، ص۳۴۹؛ التبیان، ج ۶، ص۱۷۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص۲۳۰ - ۲۳۱.
  98. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  99. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  100. مجمع البیان، ج ۸، ص۴۳۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۰۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۸۴.
  101. التبیان، ج ۹، ص۷۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۰۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۸۴.
  102. الصافی، ج ۴، ص۳۴۰؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۵۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۰۶.
  103. مجمع البیان، ج ۸، ص۴۳۷؛ زادالمسیر، ج ۷، ص۴۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۳۰۶.
  104. جامع البیان، ج ۲۴، ص۷۳؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۳۹۴.
  105. مجمع البیان، ج ۸، ص۴۳۷؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۵۱۹؛ الصافی، ج ۴، ص۳۴۰.
  106. زادالمسیر، ج ۷، ص۴۰ - ۴۱؛ مجمع البیان، ج ۱، ص۳۱۹؛ تاریخ دمشق، ج ۶۱، ص۳۲.
  107. تفسیر قمی، ج ۲، ص۲۵۷؛ مشکاة الانوار، ص۲۴۷؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص۲۸.
  108. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  109. «و بدین‌گونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: چقدر درنگ داشته‌اید؟ گفتند: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشته‌ایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشته‌اید آگاه‌تر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزه‌تر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند» سوره کهف، آیه ۱۹.
  110. «که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند، یا به آیین خویش برمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز، هیچ‌گاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۲۰.
  111. نمونه، ج ۱۲، ص۳۷۶؛ التقیة فی الفکر الاسلامی، ص۳۳ - ۳۴.
  112. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۲۷۲؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۳۲۱ - ۳۲۳؛ بحار الانوار، ج ۱۴، ص۴۲۶.
  113. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  114. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  115. التبیان، ج ۲، ص۴۳۴؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۲۷۳؛ الحدائق، ج ۲، ص۴۱۵.
  116. جامع البیان، ج ۳، ص۳۰۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۵۷؛ المبسوط، ج ۲۴، ص۴۵.
  117. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  118. جامع البیان، ج ۱۴، ص۲۳۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۲۰۳؛ الصافی، ج ۳، ص۱۵۷.
  119. الکافی، ج ۲، ص۲۱۹؛ جامع البیان، ج ۱۴، ص۲۳۷.
  120. «آنانند که کفر ورزیدند و شما را از مسجد الحرام باز داشتند و نگذاشتند قربانی بازداشته به قربانگاه خود برسد و اگر مردان و زنان مؤمنی که آنان را نمی‌شناسید (در میان آنان) نبودند- که بیم می‌رود پایمالشان کنید و ندانسته خونبهایی از ایشان به گردن شما افتد- (فرمان حمله به مکّه را می‌دادیم) تا خداوند هر که را خواهد در بخشایش خویش درآورد؛ اگر (مؤمنان و کافران) از هم جدا می‌بودند، کافران از آنان را عذابی دردناک می‌کردیم» سوره فتح، آیه ۲۵.
  121. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۲۰۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص۲۸۵.
  122. «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به رهنمودی برای مردم و برهان‌هایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد و (می‌خواهد) تا شمار (روزه‌ها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنمایی‌تان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  123. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  124. «خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است؛ پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا لغزیدیم بر ما مگیر، پروردگارا! بر دوش ما بار گران مگذار چنان که بر دوش پیشینیان ما نهادی؛ پروردگارا! چیزی که در توان ما نیست بر گرده ما منه و از ما درگذر و ما را بیامرز و بر ما ببخشای؛ تو سرور مایی، پس ما را بر گروه کافران پیروز فرما» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  125. «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
  126. «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمی‌یابم که برای خورنده‌ای که آن را می‌خورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بی‌گمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۴۵.
  127. «جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزون‌خواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۵.
  128. التقیة عند اهل البیت (ع)، ص۱۸ - ۱۹؛ اجوبة مسائل، ص۶۱، ۸۱.
  129. «نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد» سوره فصلت، آیه ۳۴.
  130. «بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
  131. «آنانند که پاداششان برای شکیبی که ورزیده‌اند دو بار به آنان داده می‌شود و بدی را با نیکی دور می‌سازند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم می‌بخشند» سوره قصص، آیه ۵۴.
  132. الکافی، ج ۲، ص۲۱۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۴ - ۲۰۸؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۳۰۳.
  133. «ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید و از مرزها نگهبانی کنید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
  134. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۲۱۳؛ الصافی، ج ۱، ص۴۱۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶،ص ۲۰۸.
  135. «آنانند که پاداششان برای شکیبی که ورزیده‌اند دو بار به آنان داده می‌شود و بدی را با نیکی دور می‌سازند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم می‌بخشند» سوره قصص، آیه ۵۴.
  136. الکافی، ج ۲، ص۲۱۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۳؛ مشکاة الانوار، ص۸۸.
  137. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  138. الامالی، ۶۶۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۲؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۲۵۴.
  139. «گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری می‌ورزند، آیا می‌خواهی برای تو هزینه‌ای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟» سوره کهف، آیه ۹۴.
  140. «گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم» سوره کهف، آیه ۹۵.
  141. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۳۵۱؛ نورالثقلین، ج ۳، ص۳۰۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۳.
  142. «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  143. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۸۷؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۴؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۲۶۰.
  144. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
  145. تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص۳۲۱؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص۴۱۵؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۸، ص۳۸۸.
  146. الکافی، ج ۲، ص۲۹۹؛ صحیح البخاری، ج ۷، ص۸۲؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص۲۱.
  147. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۲۷۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۸۹؛ المبسوط، ج ۲۴، ص۱۳۵.
  148. مسند احمد، ج ۳، ص۱۳۸؛ السنن الکبری، ج ۹، ص۱۵۱؛ مجمع الزوائد، ج ۶، ص۱۵۴.
  149. الکافی، ج ۲، ص۲۱۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۷.
  150. مشکاة الانوار، ص۹۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص۳۹۸.
  151. عوالی اللئالی، ج ۲، ص۱۰۴؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۴؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص۷۷.
  152. الکافی، ج ۲، ص۲۱۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ بحارالانوار، ج ۷۲،ص ۴۳۱.
  153. المدونة الکبری، ج ۳، ص۲۹؛ المبسوط، ج ۲۴، ص۵۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۸۳، ۱۹۰.
  154. المبسوط، ج ۲۴، ص۴۷.
  155. الطبقات، ج ۲، ص۳۶۲؛ ج ۴، ص۳۳۱؛ تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص۳۵، الاصابه، ج ۷، ص۳۵۸.
  156. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۵، ص۵۰؛ نقش تقیه در استنباط، ص۱۵۵ - ۱۵۶.
  157. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  158. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  159. التفسیر الکبیر، ج ۸، ص۱۹۴.
  160. تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۵۷.
  161. القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۵، ص۵۴.
  162. منشور عقاید امامیه، ص۲۲۶؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج ۵، ص۷۵.
  163. النصائح الکافیه، ص۲۲۷؛ فلک النجاة، ص۲۴۹؛ بحار الانوار، ج ۲۹، ص۴۰۷.
  164. تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۵۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۳۶۵؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص۱۶.
  165. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۱؛ مشکاة الانوار، ص۹۰؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص۴۱۱.
  166. «همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۹.
  167. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  168. مجمع البیان، ج ۸، ص۱۶۵.
  169. التبیان، ج ۷، ص۲۵۹ - ۲۶۰؛ المبسوط، ج ۲۴، ص۴۵.
  170. «و (خداوند) در این کتاب بر شما (پیش‌تر آیه‌ای) فرو فرستاده است که چون شنیدید آیات خداوند (از سوی کسانی) انکار و ریشخند می‌شود با آنان منشینید تا در گفت و گویی جز آن درآیند که در آن صورت بی‌گمان شما (نیز) مانند آنان خواهید بود؛ به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم می‌آورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.
  171. «و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.
  172. التبیان، ج ۴، ص۱۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۸۱.
  173. القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۰۲؛ التبیان، ج ۴، ص۱۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۸۱ - ۸۲.
  174. الکافی، ج ۲، ص۲۱۶؛ المحاسن، ج ۱، ص۲۵۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۵.
  175. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۱۸۴؛ علل الشرایع، ج ۱، ص۵۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۰۹.
  176. الکامل، ج ۲، ص۶۰؛ نمونه، ج ۲۰، ص۸۹.
  177. نهج البلاغه، خطبه ۳؛ علل الشرایع، ج ۱، ص۱۵۱؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۷۵.
  178. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  179. منهاج السنه، ج ۱، ص۱۵۹؛ تدوین القرآن، ص۴۶.
  180. نقش تقیه در استنباط، ص۱۶۳ - ۱۶۴.
  181. جامع البیان، ج ۱۴، ص۲۳۷؛ احکام القرآن، ج ۲، ص۱۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۸۰.
  182. «جهادگریزان از تازی‌های بادیه‌نشین به زودی به تو خواهند گفت که دارایی‌ها و خانواده‌های ما، ما را مشغول داشت (و همراه شما نیامدیم) پس برای ما (از خداوند) آمرزش بخواه! به زبان، چیزی را می‌گویند که در دل ندارند؛ بگو: اگر خداوند بر آن باشد که زیانی یا سودی» سوره فتح، آیه ۱۱.
  183. منهاج السنه، ج ۱، ص۱۵۹؛ الرد علی شبهات الوهابیه، ص۲۷.
  184. تفسیر سید مصطفی خمینی، ج ۳، ص۳۰۶.
  185. التقیة فی الفکر الاسلامی، ص۱۲۲؛ الرد علی شبهات الوهابیه، ص۲۷.
  186. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  187. «و برخی از مردم می‌گویند: به خداوند و روز واپسین ایمان آورده‌ایم با آنکه آنان مؤمن نیستند» سوره بقره، آیه ۸.
  188. «به دل بیماری‌یی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود؛ و برای دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک خواهند داشت. و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم. آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند. و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند. و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم. خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد. آنان همان کسانند که گمراهی را به (بهای) رهنمود خریدند و سوداشان سودی نکرد و رهیافته نبودند. داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشنایی‌شان را ببرد و آنان را در تاریکی‌ها که چیزی نمی‌بینند رها کند. کرند، لالند، نابینایند پس (به سوی حق) باز نمی‌گردند. یا چون (گرفتارانند زیر) رگبار بارانی از آسمان که در آن، تاریکی‌ها و تندر و برقی است؛ از (نهیب) آذرخش‌ها، به پرهیز از مرگ، سرانگشتان در گوش‌ها می‌نهند- و خداوند، فراگیر کافران است- نزدیک است آن برق، بینایی‌هاشان را برباید؛ هرگاه برای آنان روشن شود در آن (روشنایی) راه می‌افتند و چون بر آنها تاریک گردد وا می‌مانند. و اگر خداوند می‌خواست، شنوایی و بینایی‌هاشان را از میان می‌برد؛ بی‌گمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰-۲۰.
  189. روح المعانی، ج ۳، ص۱۲۵؛ نقش تقیه در استنباط، ص۱۷۰.
  190. «آنچه از این کتاب بر تو وحی شده است بخوان و نماز را بپا دار که نماز از کار زشت و کار ناپسند باز می‌دارد و به راستی یادکرد خداوند (از هر چیز) بزرگ‌تر است و خداوند می‌داند که چه انجام می‌دهید» سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  191. «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴.
  192. «خداوند و لعنت‌کنندگان، کسانی را لعنت می‌کنند که برهان‌ها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.
  193. «بی‌گمان آنان که از کتاب (آسمانی) آنچه را خداوند فرو فرستاده است پنهان می‌دارند و (آن را) به بهای اندک می‌فروشند جز آتش در اندرون خود نمی‌انبارند و روز رستخیز خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۴.
  194. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  195. «همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۹.
  196. نقش تقیه در استنباط، ص۱۷۱.
  197. اضواء علی عقائد الشیعه، ص۴۲۲ - ۴۲۳؛ محاضرات فی الالهیات، ص۶۹۵ - ۶۹۶.
  198. اضواء علی عقائد الشیعه، ص۴۲۲ ـ ۴۲۳؛ کتاب البیع، ج ۲، ص۶۹؛ فقه الصادق (ع)، ج ۱۱، ص۴۰۷.
  199. الکافی، ج ۲، ص۱۶۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۱۶؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص۱۲۸.
  200. تهذیب الاحکام، طوسی، ج ۶، ص۱۷۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۳۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۲۷۴.
  201. التقیة فی الفکر الاسلامی، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۴۳۷.
  202. نقش تقیه در استنباط، ص۱۹۷ - ۱۹۸.
  203. نقش تقیه در استنباط، ص۱۹۷ ـ ۱۹۸.
  204. منهاج السنه، ج ۱، ص۱۵۹؛ تفسیر المنار، ج ۳، ص۲۸۱؛ روح المعانی، ج ۳، ص۱۹۷ - ۱۹۸.
  205. شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص۱۷؛ بحارالانوار، ج ۳۳، ص۱۷۶؛ ج ۳۹، ص۳۲۳؛ مواقف الشیعه، ج ۲، ص۳۷۸.
  206. الناصریات، ص۹۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۲۴۵؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص۲۹۶.
  207. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص۱۸۵؛ الغارات، ج ۲، ص۴۶۰.
  208. تاریخ یعقوبی، ج ۲،ص ۳۲۶؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۷؛ البدایة و النهایه، ج ۹، ص۳۵۸.
  209. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۵۲۹؛ بحارالانوار، ج ۴۸، ص۱۶۰ - ۱۷۰؛ الامام جعفر الصادق (ع)، ص۱۰۹.
  210. شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص۴۴؛ الشیعة فی المیزان، ص۳۴۵؛ النصائح الکافیه، ص۱۵۲ - ۱۵۴.
  211. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  212. رحیمیان، حسین، مقاله «رحیمیان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  213. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  214. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای» سوره مائده، آیه ۳.
  215. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  216. در درالمنثور (ج ۴، ص۱۳۲) ذیل این آیه روایاتی دلیل بر تقیه مربوط به داستان عمار و سمیه و یا بلال نقل شده که عمار از آن حرفی که زده بود سخت ناراحت بود، حضرت فرمود: دلت در آن موقعی که این حرف را زدی چگونه بود، آیا به آنچه گفتی راضی بود یا نه‌؟ عرض کرد: نه، فرمود: خدای تعالی این آیه را نازل فرموده: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  217. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  218. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  219. مفردات راغب، ص۸۸۱، ماده وقی.
  220. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص۳۳۱.
  221. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  222. قسطلانی، إرشاد الساری، ج۱۰، ص۹۳؛ سرخسی، المبسوط، ج۲۴، ص۴۵.
  223. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۸۸.
  224. آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۴۷۳.
  225. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند - نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  226. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۶۰۵.
  227. روح المعانی، ج۱۲، ص۳۱.
  228. ابن حزم، الفصل فی الملل و الأهواء والنحل، ج۴، ص۵.
  229. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟» سوره غافر، آیه ۲۸.
  230. ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج۱۲، ص۳۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۲۵.
  231. مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۵۹.