ابن قولویه قمی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

جعفر بن محمد بن قولویه[۱]؛ در سند چند روایت تفسیر کنز الدقائق و به نقل از کتاب‌های تأویل الآیات الظاهرة، تهذیب الأحکام و کامل الزیارات واقع شده است؛ نمونه:

«وَروی الشَّيْخُ أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ قُولَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى رِجَالِهِ عَنْ مَنِيعٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: أَهْوَنُ مَا يَكْسِبُ زَائِرُ الْحُسَيْنِ(ع) فِي كُلِّ حَسَنَةٍ أَلْفُ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ السَّيِّئَةُ وَاحِدَةٌ وَ أَيْنَ الْوَاحِدَةُ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ حَسَنَةٍ ثُمَّ قَالَ يَا صَفْوَانُ أَبْشِرْ إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً مَعَهَا قُضْبَانٌ مِنْ نُورٍ فَإِذَا أَرَادَ الْحَفَظَةُ أَنْ تَكْتُبَ عَلَى زَائِرِ الْحُسَيْنِ(ع)سَيِّئَةً قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ لِلْحَفَظَةِ كُفِّي فَتَكُفُّ فَإِذَا عَمِلَ حَسَنَةً قَالَتْ لَهَا اكْتُبِي فَأُوْلئِكَ الَّذِينَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۲]»[۳].[۴]

شرح حال راوی

جعفر بن محمد بن قولویه از عالمان بزرگ، محدّثان جلیل القدر و فقیهان نام‌آور شیعه به شمار می‌آید که در علوم مختلف صاحب نظر بوده[۵] و دارای آثار متعدد علمی در موضوعات گوناگون فقهی و غیر فقهی، از جمله کتاب معروف و گران‌سنگ «کتاب الزیارات»[۶] یا «جامع الزیارات»[۷] معروف به کتاب کامل الزیارات بوده است.

متأسفانه! در میان ده‌ها اثر علمی که ابن قولویه از خود به یادگار گذاشته است، تنها کتاب کامل الزیارات[۸] وی اکنون در اختیار است[۹].

او از محضر عالمان بزرگی همچون علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق) و محمد بن یعقوب کلینی بهره برده و شاگردانی همچون محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید و حسین بن عبیدالله الغضائری را پرورش داده است.

رجالیان بزرگ شیعه، مانند کشی، نجاشی، شیخ طوسی و ابن غضائری نیز دو تن از رجالیان بزرگ سنّی، نظیر ذهبی و ابن حجر عسقلانی در کتاب‌های رجالی خود از ایشان یاد کردند و حال وی را همراه با یادکرد آثار علمی‌اش گزارش کردند.

نجاشی: جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه أبو القاسم و کان أبوه یلقّب مسلمة[۱۰]... له کتب حسان، کتاب مداواة الجسد، کتاب الصلاة، کتاب الجمعة و الجماعة، کتاب قیام اللیل، کتاب الرضاع، کتاب الصداق، کتاب الأضاحی، کتاب الصرف، کتاب الوطئ بملک الیمین، کتاب بیان حل الحیوان من محرّمه، کتاب قسمة الزکاة، کتاب العدد، کتاب العدد فی شهر رمضان، کتاب الرد علی ابن داوود فی عدد شهر رمضان، کتاب الزیارات، کتاب الحج، کتاب یوم و لیلة، کتاب القضاء و آداب الحکام، کتاب الشهادات، کتاب العقیقة، کتاب تاریخ الشهور و الحوادث فیها، کتاب النوادر، کتاب النساء و لم یتمه. قرأت أکثر هذه الکتب علی شیخنا أبی عبد الله و علی الحسین بن عبید الله[۱۱].

شیخ طوسی: جعفر بن محمد بن قولویه القمی، یکنی أبا القاسم... له تصانیف کثیرة علی عدد أبواب الفقه، منها کتاب مداواة الجسد لحیاة الأبد، کتاب الجمعة و الجماعة، کتاب الفطرة، کتاب الصرف، کتاب الوطئ بملک الیمین، کتاب الرضاع، کتاب الأضاحی، و له کتاب جامع الزیارات و ما روی فی ذلک من الفضل عن الأئمة(ع)، و غیر ذلک، و هی کثیرة، و له فهرست ما رواه من الکتب و الأصول. أخبرنا بروایاته و فهرست کتبه جماعة من أصحابنا، منهم: الشیخ أبو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان المفید و الحسین بن عبیدالله و أحمد بن عبدون و غیرهم، عن جعفر بن محمد بن قولویه القمی[۱۲].

ذهبی: جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، أبو القاسم السهمی الشیعی قلت: کان ابن قولویه هذا من کبار الشیعة، و من علمائهم المشهورین و کان من أصحاب سعد بن عبدالله، و هو شیخ الشیخ المفید و قال فیه المفید: کما یوصف الناس من جمیل و فقه و دین و ثقة، فهو فوق ذلک. و له کتب حسان، منها: کتاب الصلاة و کتاب الجمعة و الجماعة و کتاب قیام اللیل و کتاب الصداقة، و کتاب قسمة الزکاة، و کتاب الشهور و الحوادث و غیر ذلک من کتب الفقه. حمل عنه الشیخ محمد بن محمد بن النعمان المفید، و أبو جعفر محمد بن یعقوب، و أبو الحسین یحیی بن محمد بن عبدالله الحسینی، و أحمد بن عبدون، و الحسین بن عبید الله الغضائری و حیدرة بن نعیم السمرقندی، و محمد بن سلیم الصابونی بمصر و أحسبه من أهل مصر[۱۳].

ابن حجر: جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه أبو القاسم القمی الشیعی؛ من کبار الشیعة و علمائهم المشهورین متهم[۱۴] و ذکره الطوسی و ابن النجاشی و علی بن الحکم فی شیوخ الشیعة و تلمذ له المفید و بالغ فی إطرائه و حدث عنه أیضاً الحسین بن عبید الله الغضایری و محمد بن سلیم الصابونی سمع منه بمصر[۱۵].[۱۶]

طبقه راوی

تاریخ ولادت ابن قولویه مشخص نیست؛ ولی شیخ طوسی از ایشان در کتاب رجال در باب "من لم یرو عن واحد من الأئمه(ع)" یاد، و تاریخ وفاتش را سال ۳۶۸ هجری قمری ثبت کرده است[۱۷].

ذهبی و ابن خلکان دو تن از عالمان سنّی نیز به نقل از ابن أبی طی سال وفاتش را ۳۶۸ هجری قمری گفته‌اند[۱۸]؛ ولی علامه حلّی سال وفات ابن قولویه را ۳۶۹ هجری قمری دانسته است[۱۹].

داستانی را که قطب الدین راوندی در باب معجزات امام زمان(ع) از ابن قولویه نقل کرده[۲۰]، قول علامه حلّی را تقویت می‌کند.

آیت‌الله بروجردی نیز او را از طبقه هشتم راویان برشمرده است[۲۱].[۲۲]

استادان و شاگردان راوی

برخی استادان ابن قولویه در اسناد روایات، محمد بن قولویه، أبو عبدالرحمن محمد أحمد بن بن الحسن العسکری، محمد بن همام بن سهیل، أبو عیسی عبیدالله بن الفضل بن محمد بن هلال الطائی البصری، علی بن الحسین بن موسی بن بابویه، محمد بن یعقوب الکلینی، حسین بن محمد بن عامر الأشعری، محمد بن الحسن، جعفر بن محمد بن مسعود، حسن بن بنان، ابن الولید، حکیم بن داود، جعفر بن محمد بن ابراهیم الموسوی، محمد بن الحسن بن علی بن مهزیار، محمد بن جعفر القرشی الرزّاز، محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری[۲۳] نام دارند، چنانکه از جمله شاگردان وی در اسناد روایات می‌‌توان به محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفیدحسین بن عبیدالله الغضائری، هارون بن موسی تلعکبری، احمد بن عبدون و ابن عزور[۲۴] اشاره کرد.[۲۵]

جایگاه حدیثی راوی

جعفر بن محمد بن قولویه از راویان جلیل القدری است که همه رجالیان به بزرگی، وثاقت و امانتداری او در نقل حدیث اعتراف کرده‌اند:

نجاشی: و کان أبو القاسم من ثقات أصحابنا و أجلائهم فی الحدیث و الفقه و کل ما یوصف به الناس[۲۶] من جمیل و ثقة و فقه فهو فوقه[۲۷].

شیخ طوسی: "جعفر بن محمد بن قولویه القمی، یکنی أبا القاسم، ثقة"[۲۸].

برخی از رجالیان معاصر درباره جایگاه حدیثی ابن قولویه نوشته‌اند: "إن المترجم من أجلاء علمائنا الأبرار و رواتنا الأجلاء، و وثاقته و ورعه و تقواه مما لاریب فیها، فهو ثقة ثقة جلیل، و الروایة من جهته فی أعلی مراتب الصحة"[۲۹].[۳۰]

آرزوی دیدار یار

قطب الدین راوندی در باب معجزات امام زمان(ع) داستانی را از ابن قولویه نقل کرده و نوشته است:

ابوالقاسم جعفر بن محمد می‌گوید در سال ۳۳۹ هجری قمری، به قصد حج بیرون آمدم و به بغداد رسیدم و این همان سالی بود که قرمطی‌ها حجر الأسود را به جایش برگردانده بودند و من قصد داشتم کسی را که حجر الأسود را در جایش نصب می‌کند، ببینم. چون در کتاب‌ها خوانده بودم که فقط امام هر عصری می‌تواند آن را در جایش بگذارد، چنان که در زمان حجاج بن یوسف، امام زین العابدین(ع) آن را در جای خود گذارد و استقرار پیدا کرد؛ ولی در بغداد، سخت مریض شدم و نتوانستم بروم و از آن مرض برای خودم ترسیدم و شخصی معروف به ابن هشام را نایب گرفتم و نامه مُهرداری هم به او دادم و در آن نامه از آن حضرت، از مدت عمرم پرسیده بودم و اینکه آیا این مرض، مرض مرگ من است یا نه و به او گفتم که تمام همّ و غمّ من این است که تو این نامه را به گذارنده حجر الأسود بر جای خود، برسانی و جوابش را بگیری و برای همین هدف تو را می‌فرستم.

شخصی که معروف به ابن هشام بود، می‌گوید: وقتی به مکه رسیدم، تصمیم گرفته شد که حجر الأسود را نصب کنند و من به خادمان کعبه پول دادم تا در جایی که امکان دارد گذارنده حجر الأسود را در جای خود، ببینم، بایستم. چند نفر از خادمان نیز پیرامون من ایستادند و از ازدحام جمعیت جلوگیری کردند. من می‌‌دیدم که هر کس می‌رفت که آن را در جایش نصب کند، حجر الأسود می‌لرزید و نمی‌ایستاد، تا اینکه جوانی زیباروی و گندمگون آمد و حجر الأسود را گرفت و در جایش گذارد و سنگ ایستاد؛ گویا اصلاً از جای خود برداشته نشده است!

در این هنگام غریو شادی از مردم برخاست و آن جوان به سوی درب رفت و من دنبال او رفتم و چشمم را از او برنمی‌داشتم و مردم را این سو و آن سو می‌زدم و آنها خیال می‌کردند عقل من عیب پیدا کرده و به من می‌خندیدند، تا اینکه از مردم جدا شد و با حالت تأنی و به آرامی راه می‌رفت؛ ولی من به او نمی‌رسیدم. تا به جایی رسید که جز من کسی دیگر او را نمی‌دید؛ ایستاد و متوجه من شد و فرمود: آنچه با خود داری بیاور، پس نامه را به او دادم و بی‌اینکه به نامه نگاه کند فرمود به او بگو از این مرض خوفی برای تو نیست و آن چیزی که از او فراری نیست، پس از سی سال است. راوی می‌گوید چنان دهشتی به من حاکم شده بود که نمی‌توانستم هیچگونه حرکتی بکنم تا اینکه مرا ترک کرد و رفت.

ابو القاسم این جمله را فهمید و هنگامی که سال ۳۶۹ هجری قمری رسید، مریض شد و کارهایش را سامان داد و به فکر تجهیز و قبر خود افتاد. و وصیت خود را نوشت و در این مورد بسیار کوشش می‌کرد. به او گفتند از چه می‌ترسی؛ امیدواریم که خدا سلامتی را به تو مرحمت فرماید، پس برای تو خوفی نیست. ابو القاسم گفت: این همان سالی است که مرا از آن ترسانده‌اند و در همان مرض هم مُرد[۳۱].[۳۲]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال النجاشی، ص۱۲۳، ش۳۱۸؛ رجال الطوسی، ص۴۱۸، ش۶۰۳۸؛ الفهرست (طوسی)، ص۱۰۹، ش۱۴۱؛ الرجال (ابن داود)، ص۸۸، ش۳۲۲ و ص۵۵۸؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلّی)، ص۳۱، ش۶؛ معالم العلماء، ص۳۰، ش۱۶۰؛ الحاوی فی رجال الشیعة الإمامیه، ص۶۲، ش۳۱؛ إیضاح الإشتباه، ص۱۳۳، ش۱۳۶؛ منهج المقال، ج۳، ص۲۲۶، (ش۱۰۸۹) و پانوشت ص۲۲۶، (ش۳۶۶) و ص۲۳۴، (ش ۱۱۰۱)؛ نقد الرجال، ج۱، ص۳۵۶، ش۱۰۰۵؛ زبدة الأقوال، ص۹۱، ش۴۱۲؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۳۷ و ص۴۱؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۵۷، ش۱۲۶۹؛ الرجال (حرّ عاملی، ص۷۸، ش۲۸۷؛ الوجیزة فی الرجال، ص۴۶، ش۳۷۶؛ فائق المقال، ص۹۶، ش۲۱۰؛ الرجال (سید بحر العلوم)، ج۳، ص۳۲۱؛ منتهی المقال، ج۲، ص۲۶۷، ش۵۸۱؛ عدة الرجال، ج۱، ص۴۸۸؛ ج۲، ص۲۲۴؛ توضیح المقال، ص۶۰، ش۱۴۳؛ مستدرک الوسائل، ج۲۱، ص۲۴۶؛ بهجة الآمال، ج۲، ص۵۵۷؛ أعیان الشیعه، ج۲، ص۴۱۸؛ ج۴، ص۱۵۴؛ تنقیح المقال، ج۱۵، ص۳۳۰، ش۴۰۰۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۷۶، (ش ۲۲۶۳) و ص۸۶، (ش۲۲۸۶)؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۱۹۴، (ش (۲۷۴۵) و ص۲۱۲، (ش۲۸۲۶)؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۶۶۷، (ش ۱۵۱۱) و ص۶۷۹، (ش ۱۵۳۲)؛ ج۱۱، ص۶۳۰، ش۱۲۲۲. ب. منابع سنّی: تاریخ الإسلام، ج۲۶، ص۳۹۳؛ لسان المیزان، ج۲، ص۱۲۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۱۱۶؛ معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۴۶.
  2. جز کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و کاری شایسته کنند؛ که خداوند نیکی آنان را جانشین بدی‌هایشان می‌گرداند و خداوند آمرزنده بخشاینده است سوره فرقان، آیه ۷۰.
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۹، ص۴۴۲ به گزارش از تأویل الآیات الظاهرة، ص٣٨٠.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 528-529.
  5. معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۴۶: عالم مشارک فی أنواع من العلوم.
  6. تعبیر نجاشی. (رجال النجاشی، ص۱۲۴، ش۳۱۸).
  7. تعبیر شیخ طوسی. (الفهرست (طوسی)، ص۱۰۹، ش۱۴۱).
  8. و هو کتاب، معروف ذکر فیه المصنف زیارات النبی(ص) و الأئمة الطاهرین(ع)، و ثوابها و فضلها. و صرح فیه بأنه لا یخرج فیه حدیثا عن غیر أئمة أهل البیت(ع)، و لا حدیثا عن شذوذ أصحابهم، و یروی فیه عن الحمیری و الکلینی، و والد الصدوق، و أبیه، و غیرهم. (موسوعة طبقات الفقهاء، ج۴، ص۱۲۳، ش۱۳۴۲).
  9. مرآة الکتب، ص. ۴۴۰، ش۱۲۷: و له مؤلفات جلیلة لم یبق منها إلا کتاب کامل الزیارة.
  10. بفتح المیم، و إسکان السین. (إیضاح الاشتباه، ص۱۳۳، ش۱۳۶)؛ بفتح المیم، و سکون السین، و فتح اللام و المیم أیضا، و التاء. (خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلّی)، ص۳۱، ش۶).
  11. رجال النجاشی، ص۱۲۳ - ۱۲۴، ش۳۱۸.
  12. الفهرست (طوسی)، ص۱۰۹، ش۱۴۱.
  13. تاریخ الإسلام، ج۲۶، صص ۳۹۳ - ۳۹۴.
  14. واژه متهم در اصطلاح عالمان رجال و درایه از الفاظ جرح و قدح است و مراد از آن متهم به کذب یا غلوّ و یا نظائر آن. این تعبیر درباره ابن قولویه را ابن حجر عسقلانی ذکر کرده، به جهت نقل روایاتی که ابن قولویه در فضائل اهل بیت(ع) روایت کرده است.
  15. لسان المیزان، ج۲، ص۱۲۵.
  16. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 529-533.
  17. رجال الطوسی، ص۴۱۸، ش۶۰۳۸؛ نیز ر.ک: معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۴۶.
  18. تاریخ الإسلام، ج۲۶، ص۳۹۴: ذکر ابن أبی علی وفاته فی هذه السنة (حدث فی شوال سنة ثمان و ستّین و ثلاثمائة)؛ الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۱۱۷: {{عربی|قال الشیخ شمس الدین و أحسبه من أهل مصر ذکر ابن أبی طی وفاته سنة ثمان و ستّین و ثلاثمائة). عبارت ابن أبیعلی در تاریخ الإسلام ذهبی مصحّف ابن أبی طی است که ابن خلکان به آن اشاره کرده و همین درست است و مراد ابن خلکان از قال الشیخ شمس الدین، ذهبی است.
  19. خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلّی)، ص۳۱، ش۶: توفی سنة تسع و ستین و ثلاثمائة.
  20. چنان که خواهد آمد.
  21. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الفقیه)، ص۲۰۵.
  22. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 533.
  23. کامل الزیارات، ص۱۰، (ح۱)، ص۱۶، (ح۳)، ص۱۳۷، (ح۳)، ص۲۶۰ و ۲۶۶، (ح ۲)؛ الإختصاص، ص۱، ۲، ۱۱، ۵۱ و ۸۷؛ رجال النجاشی، ص۱۴۱، ش۳۶۶؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۹۴، ح۳۳۷۸۲؛ کتاب المزار (مفید)، ص۱۷، (ح۱)، ص۲۳، (ح۱) و ص۵۱، (ح۱).
  24. الإختصاص، ص۱؛ رجال النجاشی، ص۷۵، ش۱۸۰؛ رجال الطوسی، ص۴۱۸، ش۶۰۳۸.
  25. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 534.
  26. ذهبی عبارت و کل ما یوصف به الناس... را از شیخ مفید دانسته است. (تاریخ الإسلام، ج۲۶، ص۳۹۳: و قال فیه المفید: کما یوصف الناس من جمیل و فقه و دین و ثقة، فهو فوق ذلك.
  27. رجال النجاشی، ص۱۲۳، ش۳۱۸.
  28. الفهرست (طوسی)، ص۱۰۹، ش۱۴۱.
  29. تنقیح المقال، ج۱۵، پانوشت ص۳۴۲، ش۴۰۰۲.
  30. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 534-535.
  31. «مَا رُوِيَ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ قَالَ لَمَّا وَصَلْتُ بَغْدَادَ فِي سَنَةِ تِسْعٍ (در بعضی نُسَخ به جای تسع، کلمه سبع ثبت شده است؛ ولی صحیح تسع است؛ زیرا قرامطه در سال ۳۳۹ هجری قمری حجرالأسود را برداشته بودند. (ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۴۸۶؛ النجوم الزاهره، ج۳، ص۳۰۱؛ العبر، ج۲، ص۵۶). وَ ثَلَاثِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ لِلْحَجِّ وَ هِيَ السَّنَةُ الَّتِي رَدَّ الْقَرَامِطَةُ (فرقة من الشیعة الإسماعیلیة المبارکیة، و قالوا بأن الإمام بعد جعفر الصادق(ع) هو محمد بن إسماعیل بن جعفر و هو الإمام القائم المهدی، و هو رسول و هو حی لم یمت و أنه فی بلاد الروم و أنه من أولی العزم. أنشئوا دولتهم فی البحرین ثم توسعوا غربا حتی وصلوا بلاد الشام سنة ۲۸۸. (ر.ک: معجم الفرق الإسلامیه، ص۱۹۲).) فِيهَا الْحَجَرَ إِلَى مَكَانِهِ مِنَ الْبَيْتِ كَانَ أَكْبَرُ هَمِّي الظَّفَرَ بِمَنْ يَنْصِبُ الْحَجَرَ لِأَنَّهُ يَمْضِي فِي أَثْنَاءِ الْكُتُبِ قِصَّةُ أَخْذِهِ وَ أَنَّهُ يَنْصِبُهُ فِي مَكَانِهِ الْحُجَّةُ فِي الزَّمَانِ كَمَا فِي زَمَانِ الْحَجَّاجِ وَضَعَهُ زَيْنُ الْعَابِدِينَ(ع) فِي مَكَانِهِ فَاسْتَقَرَّ. فَاعْتَلَلْتُ عِلَّةً صَعْبَةً خِفْتُ مِنْهَا عَلَى نَفْسِي وَ لَمْ يَتَهَيَّأْ لِي مَا قَصَدْتُ لَهُ فَاسْتَنَبْتُ الْمَعْرُوفَ بِابْنِ هِشَامٍ وَ أَعْطَيْتُهُ رُقْعَةً مَخْتُومَةً أَسْأَلُ فِيهَا عَنْ مُدَّةِ عُمُرِي وَ هَلْ تَكُونُ الْمَنِيَّةُ فِي هَذِهِ الْعِلَّةِ أَمْ لَا وَ قُلْتُ هَمِّي إِيصَالُ هَذِهِ الرُّقْعَةِ إِلَى وَاضِعِ الْحَجَرِ فِي مَكَانِهِ وَ أَخْذُ جَوَابِهِ وَ إِنَّمَا أَنْدُبُكَ لِهَذَا. قَالَ فَقَالَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ هِشَامٍ لَمَّا حَصَلْتُ بِمَكَّةَ وَ عُزِمَ عَلَى إِعَادَةِ الْحَجَرِ بَذَلْتُ لِسَدَنَةِ الْبَيْتِ جُمْلَةً تَمَكَّنْتُ مَعَهَا مِنَ الْكَوْنِ بِحَيْثُ أَرَى وَاضِعَ الْحَجَرِ فِي مَكَانِهِ وَ أَقَمْتُ مَعِي مِنْهُمْ مَنْ يَمْنَعُ عَنِّي ازْدِحَامَ النَّاسِ فَكُلَّمَا عَمَدَ إِنْسَانٌ لِوَضْعِهِ اضْطَرَبَ وَ لَمْ يَسْتَقِمْ فَأَقْبَلَ غُلَامٌ أَسْمَرُ اللَّوْنِ حَسَنُ الْوَجْهِ فَتَنَاوَلَهُ وَ وَضَعَهُ فِي مَكَانِهِ فَاسْتَقَامَ كَأَنَّهُ لَمْ يَزُلْ عَنْهُ وَ عَلَتْ لِذَلِكَ الْأَصْوَاتُ وَ انْصَرَفَ خَارِجاً مِنَ الْبَابِ فَنَهَضْتُ مِنْ مَكَانِي أَتْبَعُهُ وَ أَدْفَعُ النَّاسَ عَنِّي يَمِيناً وَ شِمَالًا حَتَّى ظُنَّ بِيَ الِاخْتِلَاطُ فِي الْعَقْلِ وَ النَّاسُ يُفْرِجُونَ لِي وَ عَيْنِي لَا تُفَارِقُهُ حَتَّى انْقَطَعَ عَنِ النَّاسِ فَكُنْتُ أُسْرِعُ السَّيْرَ خَلْفَهُ وَ هُوَ يَمْشِي عَلَى تُؤَدَةٍ وَ لَا أُدْرِكُهُ. فَلَمَّا حَصَلَ بِحَيْثُ لَا أَحَدٌ يَرَاهُ غَيْرِي وَقَفَ وَ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ هَاتِ مَا مَعَكَ. فَنَاوَلْتُهُ الرُّقْعَةَ فَقَالَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْظُرَ فِيهَا قُلْ لَهُ لَا خَوْفَ عَلَيْكَ فِي هَذِهِ الْعِلَّةِ وَ يَكُونُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ بَعْدَ ثَلَاثِينَ سَنَةً قَالَ فَوَقَعَ عَلَيَّ الزَّمَعُ حَتَّى لَمْ أُطِقْ حَرَاكاً وَ تَرَكَنِي وَ انْصَرَفَ. قَالَ أَبُو الْقَاسِمِ فَأَعْلَمَنِي بِهَذِهِ الْجُمْلَةِ فَلَمَّا كَانَ سَنَةُ تِسْعٍ وَ سِتِّينَ اعْتَلَّ أَبُو الْقَاسِمِ فَأَخَذَ يَنْظُرُ فِي أَمْرِهِ وَ تَحْصِيلِ جَهَازِهِ إِلَى قَبْرِهِ وَ كَتَبَ وَصِيَّتَهُ وَ اسْتَعْمَلَ الْجِدَّ فِي ذَلِكَ. فَقِيلَ لَهُ مَا هَذَا الْخَوْفُ وَ نَرْجُو أَنْ يَتَفَضَّلَ اللَّهُ تَعَالَى بِالسَّلَامَةِ فَمَا عَلَيْكَ مَخُوفَةٌ. فَقَالَ هَذِهِ السَّنَةُ الَّتِي خُوِّفْتُ فِيهَا فَمَاتَ فِي عِلَّتِهِ»، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۷۵ – ۴۷۸. نیز ر.ک: کشف الغمة، ج۲، ص۵۰۲ – ۵۰۳؛ بحارالأنوار، ج۵۲، ص۵۸ – ۵۹، ح۴۱؛ مدینةالمعاجز، ج۸، ص۱۵۴ – ۱۵۶، ح۲۷۵۸.
  32. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 535-539.