ذوالقرنین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ذوالقرنین لقب مردی رومی است که نام او را "اسکندروس" ثبت نموده‌اند. در بعضی روایات او را "عبدالله بن ضحاک بن معد" نامیده‌اند. او پیامبر نبود، اما عالمی دانا بود. ذوالقرنین به معنی صاحب "دو فرق" است. علت نامگذاری او به این لقب را مختلف یاد کرده‌اند. در روایتی آمده است که او دو بار از طرف قوم خود ضربتی بر سرش وارد شد و از این رو او را ذوالقرنین نامیدند. در برخی روایات نیز گفته شده چون از شرق دور دست تا غرب دوردست سفر کرد و گویا به جایگاه خورشید در شرق و غرب دست یافت از این روی او را صاحب دو قرن (یعنی خورشید در شرق و خورشید در غرب) نامیده‌اند. در قرآن کریم در سوره کهف آیه هفتاد و سه تا نود و هفت از ذوالقرنین یاد شده است. در این آیات شریفه خداوند می‌‌فرماید: ما به ذوالقرنین در زمین قدرتی استثنایی بخشیدیم، قدرتی که از همه گونه وسیله‌ای در آن قرار داشت. او بدین وسیله‌ها به شرق دور تا غرب دور سفر کرد. او در غرب دور به جایی رسید که خورشید در پشت چشمه‌ای گِل‌فشان یا چشمه‌ای داغ از دیده‌ها پنهان می‌‌شد[۱]. و مردمی که در آنجا زندگی می‌‌کردند از سوی ذوالقرنین دعوت به ایمان شدند و هر که تخلف نمود مجازات می‌‌شد. سپس با وسیله‌هایی که در اختیار داشت به سوی شرق دور رفت، دید در آنجا مردمی بدوی زندگی می‌‌کنند که حتی از چگونگی ساخت سایه‌بان و تهیه لباس نیز آگاهی ندارند و عریان زندگی می‌‌کنند. سپس به یاری اسبابی که در اختیار داشت به مکانی رفت که در نزدیکی محل سکونت قوم یأجوج و مأجوج بود، آنان قومی وحشی بودند که هیچ گونه حرف را متوجه نمی‌شدند[۲]. مردم آن ناحیه نزد ذوالقرنین شکایت کردند و گفتند ما حاضریم که هر چه بخواهی حاضر کنیم تا ما را از شر یأجوج و مأجوج رها نمایی و او نیز حصاری بسیار محکم در برابر آنان ساخت و دیگر یأجوج و مأجوج توانایی حمله و غارت اموال در آن ناحیه را پیدا نکردند. ذوالقرنین با لشکرش به ظلمات[۳] رفت و در پی آب حیات بود. آبی که با نوشیدن آن تا قیام قیامت زنده می‌‌ماند. اما تنها کسی که از لشکر او موفق به این کار شد، حضرت خضر (ع) بود، و اکنون ایشان زنده است و در خدمت امام عصر (ع) به سر می‌‌برد.

رسول خدا (ص) درباره ذوالقرنین فرمود: او بنده‌ای بود از بندگان نیک خداوند که او را حجت بر مردم قرار داده بود. او قوم خود را به سوی خداپرستی و پرهیزکاری دعوت نمود، اما قومش بر فرق سرش ضربتی زدند و او مدتی را از میان قوم خود غایب شد. در آن غیبت قوم ذوالقرنین گمان کردند او به بیابان‌ها رفته و هلاک شده است. اما پس از چندی به میان قوم خود بازگشت و دوباره آنان بر فرق سرش ضربتی وارد نمودند. در این امت نیز شخصی هست که مانند ذوالقرنین بر او جاری خواهد شد. خداوند عزوجل در روی زمین به ذوالقرنین قدرت‌هایی عنایت کرد و وسیله دست‌یابی به هر چیزی که می‌‌خواست به او داده بود، و شرق و غرب دنیا را درنوردید. خداوند مانند ذوالقرنین برای حضرت قائم (ع) ـ که از اولاد من است ـ نیز قرار خواهد داد، به گونه‌ای که آب و خشکی از کوه و بیابان باقی نخواهد ماند که ذوالقرنین رفته باشد، مگر اینکه حضرت قائم (ع) نیز بدان‌جا قدم خواهد نهاد و خدا تمام گنج‌های زمین و معادن آن را برای حضرتش آشکار خواهد ساخت و ترس را به یاری او می‌‌فرستد (و به دل دشمنانش می‌‌اندازد). آن‌گاه به دست او زمین از عدل و داد پر می‌‌شود آن گونه که از ظلم و بیداد آکنده شده است[۴].

امیرالمؤمنین (ع) فرمود: هیچ شهری نیست که ذوالقرنین بدان‌جا رفته باشد مگر این که حضرت مهدی (ع) نیز بدان‌جا خواهد رفت و آن را آباد می‌‌نماید. هر ستمگری را هلاک خواهد کرد و دل مسلمانان (از این انتقام) شفا خواهد یافت. حضرت زیورهای بیت المقدس را برداشته و به شهری وارد می‌‌شود که بسیار وسیع است و هزار مرکز تجاری در آن شهر است و هر بازاری صدهزار باب مغازه دارد و آن شهر را فتح خواهد کرد[۵].

ذوالقرنین که بود؟

در اینکه ذوالقرنین از نظر تاریخی چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می‌شود؟ گفتگو بسیار است، نظرات مختلفی در این زمینه ابراز شده که مهمترین آنها سه نظریه است[۶]. جدیدترین نظریه همانست که دانشمند معروف اسلامی «ابوالکلام آزاد» که روزی وزیر فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانه‌ای که در این زمینه نگاشته آورده است. طبق این نظریه ذوالقرنین همان «کورش کبیر» پادشاه هخامنشی است[۷].[۸].[۹]

چرا ذوالقرنین به این نام نامیده شده است؟

نخستین مطلبی که در اینجا جلب توجه می‌کند این است که «ذوالقرنین» (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟ بعضی معتقدند این نامگذاری به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمش (دو شاخ آفتاب) می‌کند. بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگی یا حکومت کرد، و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتی دارند. بعضی می‌گویند در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد. و بالاخره بعضی بر این عقیده‌اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود.[۱۰]

صفات ممتاز ذوالقرنین

از قرآن مجید به خوبی استفاده می‌شود که ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود:

  1. خداوند اسباب پیروزی‌ها را در اختیار او قرار داد.
  2. او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه‌ای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.
  3. او مرد مؤمن و موحّد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی‌شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه‌ای نداشت.
  4. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
  5. او سازندۀ یکی از مهمترین و نیرومندترین سدها است، سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.
  6. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(ص) دربارۀ آن سؤال کردند.

اما از قرآن چیزی که صریحاً دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی‌شود هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر(ص) و ائمه اهلبیت(ع) نقل شده نیز می‌خوانیم: «او پیامبر نبود بلکه بندۀ صالحی بود».[۱۱]

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. شاید منظور از این جمله منطقه "یلو استون" در آمریکا باشد که چشمه‌های گل‌فشان و گرم بسیار در آن وجود دارد.
  2. ر. ک: یأجوج و مأجوج.
  3. شاید منظور از ظلمات، اطراف قطب شمال یا قطب جنوب باشد که نیمی از سال کاملاً شب است، و ممکن بخشی از دنیا باشد که در غیب از زمین واقع شده است.
  4. اصول کافی: ج ۱، ص ۲۶۹ و خصال: ج ۱، ص ۲۵۵، ح ۱۳۰ و کمال الدین: ص ۳۹۵ و ۳۹۴ و تفسیر عیاشی: ج ۲، ص ۳۴۰.
  5. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۲۷۸-۲۷۹-۲۸۰.
  6. نظریه اول: بعضی معتقدند او کسی جز «اسکندر مقدونی» نیست؛ لذا بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می‌خوانند، و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای روم و مغرب و مصر تسلط یافت، و شهر اسکندریه را بنا نمود، سپس شام و بیت‌المقدس را در زیر سیطرۀ خود گرفت، و از آنجا به ارمنستان رفت، عراق و ایران را فتح کرد، سپس قصد «هند» و «چین» نمود و از آنجا به خراسان بازگشت شهرهای فراوانی بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شد و از دنیا رفت، و به گفته بعضی بیش از ۳۶ سال عمر نکرد، جسد او را به اسکندریه بردند و در آنجا دفن نمودند. نظریه دوم: جمعی از مورخین معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان «یمن» بوده از جمله «اصمعی» در تاریخ عرب قبل از اسلام و «ابن هشام» در تاریخ معروف خود به نام «سیره» و «ابوریحان بیرونی» در «الاثار الباقیة» را می‌توان نام برد که از این نظریه دفاع کرده‌اند. در اشعار «حمیری‌ها» (که از اقوام یمن بودند) و بعضی از شعرای جاهلیت اشعاری دیده می‌شود که در آنها افتخار به وجود «ذوالقرنین» کرده‌اند. طبق این فرضیه، سدی را که ذوالقرنین ساخته همان سد معروف «مارب» است.
  7. این کتاب به فارسی ترجمه شده به نام «ذوالقرنین یا کورش کبیر».
  8. برای آگاهی بیشتر از این نظریه رجوع کنید به تفسیر نمونه ۱۲/۵۴۵.
  9. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۸۰.
  10. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۸۱.
  11. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۸۱.