رهبری سیاسی در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در قرآن کریم آیه‌ای که به صراحت از ضرورت وجود رهبر در جامعه سخن به میان آورده باشد، وجود ندارد؛ اما آیاتی وجود دارند که ناظر به مسئله رهبری سیاسی‌اند و به کمک روایات می‌توان مصادیق متعلق این آیات را همان وجود پاک امامان (ع) دانست. برخی از این آیات عبارت‌اند از[۱]:

آيه ولایت

این آیه از جمله آیاتی است که می‌توان به وسیله آن، شأن رهبری اجتماعی را برای امامان معصوم (ع) اثبات کرد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.[۲]، واژه ولیّ در لغت در معانی گوناگونی همچون ناصر، دوست، هم‌پیمان، و متولی امر یا سرپرست به کار رفته است[۳]. با وجود این، ریشه اصلی این واژه ـ یعنی «وَلْی» ـ به گفته ارباب لغت، به معنای قرب و نزدیکی است[۴]. بنابراین واژه ولی دارای معانی پرشماری است که تعین یکی از آنها در یک متن با توجه به قرائن و شواهد موجود، امکان‌پذیر است. مفسران و متکلمان شیعی، واژه ولیّ را در این آیه به معنای سرپرست و اختیاردار امور دانسته و با توجه به شأن نزول این آیه، آن را بر امیرالمؤمنین (ع) منطبق کرده‌اند[۵]. در سوی مقابل، مفسران اهل سنت، این سخن را برنتافته و واژه یاد شده را به دیگر معانی ـ به‌ویژه به معنای ناصر و یاور ـ دانسته‌اند[۶]. در نگاه نخست به نظر می‌آید که واژه ولیّ در این آیه به لحاظ لغوی و مفهومی می‌تواند با هریک از این دو معنا تفسیر شود. از‌این‌رو لازم است برای تعیین یکی از آن دو به قراین دیگری استناد کرد. با دقت در این آیه می‌توان گفت که اگر مقصود از الَّذِينَ آمَنُواْ در این آیه افراد متعددی باشند، لازم می‌آید که خداوند در این آیه به دنبال تبیین و جعل یک قاعده کلی باشد؛ بدین معنا که فرموده است: "ولیّ شما هر کسی است که نماز بخواند و در حال رکوع انفاق کند"[۷].

چنین تبیینی از واژه ولیّ صحیح نیست؛ چراکه هیچ رابطه‌ای میان ولایت و نماز خواندن و انفاق در حال ركوع نیست و به دیگر بیان، این‌گونه نیست که هرکس نماز بخواند و در حال رکوع صدقه بدهد، حتماً ولیّ است و در غیر این صورت، ولیّ نیست. از‌این‌رو، می‌توان گفت که خداوند در این آیه به دنبال ارائه تعریف برای مفهوم ولیّ نیست، بلکه در پی معرفی مصداقی خاص است. افزون بر آن، ممکن است گفته شود آیه یادشده با واژه «انّما» آغاز می‌شود که معمولاً بر حصر دلالت دارد و این سخن که ولایت در آیه یادشده به معنای دوست و ناصر است، از آنجا که به حصر دوستان در عده‌ای خاص خواهد انجامید، با دیگر آیات قرآن کریم نیز منافات دارد: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۸]

سیاق آیه یاد شده بیانگر آن است که مقصود از ولیّ در این آیه همان معنای دوستی یا نصرت است. براساس این آیه، مؤمنان از آنجا که دوست یکدیگرند، همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و به نظر می‌رسد معنای سرپرستی با امور بیان شده در این آیه، مانند اقامه نماز، پرداخت زکات و... چندان مناسبتی نداشته باشد؛ چراکه در معنای سرپرستی، یک نفر سرپرست دیگران است و بر ایشان اشراف دارد؛ در حالی که در این آیه همگان نسبت به واجبات و محرمات یکدیگر مسئولیت دارند. افزون بر این، از آنجا که خداوند متعال در آیه ولایت، مقام ولایتِ مربوط به الَّذِينَ آمَنُواْ را در ادامه مقام ولایت خود و پیامبر اکرم (ص) آورده است، روشن می‌شود که مقام یاد شده مقامی اختصاصی و ویژه است. با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود که اولاً، اگرچه در این آیه از صیغه جمع استفاده شده است، حکم و مقامی که به الَّذِينَ آمَنُواْ داده شده، همگانی و عمومی نیست؛ ثانياً، مقصود از ولایت در این آیه نمی‌تواند معنای دوستی یا نصرت باشد. بنابراین می‌توان به این دیدگاه که مقصود از ولیّ در این آیه سرپرست است، نزدیک شد؛ بدین بیان که اولاً، سرپرستی، مقامی است که در اختیار گروهی خاص قرار دارد و عمومیت ندارد. این سخن کاملاً با سیاق آیه ولایت سازگار است که با ادات حصر آغاز شده است؛ ثانياً، از همجواری ولایت خداوند، رسول و الَّذِينَ آمَنُواْ در این آیه روشن می‌شود که چنین ولایتی عظمتی خاص داشته، بسیار فراتر از دوستی و نصرت است؛ و ثالثاً، چنان‌که گذشت، خداوند متعال به دنبال ارائه مصداق برای این منصب است که خود قرینه‌ای دیگر برای معنای سرپرستی به شمار می‌رود. نکته دیگر آنکه مفهومّ ولی آن‌گاه که به معنای سرپرستی امور به کار رود، به لحاظ مفهومی می‌تواند مصادیق پرشماری داشته باشد. برای نمونه مسئول یک خانه ولیّ آن است، مسئول یک شهر، ولیّ آن شهر است، مسئول یک استان، ولیّ آن استان است و مسئول یک کشور، ولیّ آن کشور است. موارد یادشده تنها به نوعی بر رهبری و مدیریت اجتماعی تطبیق‌شدنی است. از سوی دیگر، کسی که مسئولیت امور دینی یک خانواده، شهر، استان یا کشوری را نیز بر عهده دارد، او نیز ولیّ آن جوامع در آن محدوده است. بنابراین، ولایت و سرپرستی قابل تطبيق بر رهبری سیاسی و اجتماعی با محدوده‌های مختلف و رهبری دینی و... است.

نگاهی دیگر به آیه نشان از این واقعیت دارد که همان ولایتی که برای خود خداوند است از سوی او به رسول الله (ص) و مصداق مورد نظر داده می‌شود. از‌این‌رو، می‌توان با بررسی قلمرو ولایت خداوند به پاسخ این پرسش نزدیک شد. بی‌گمان ولایت در تدبیر عالم یکی از انواع ولایت است که آیات قرآن کریم بر آن دلالت دارند[۹]

روشن است هر کس بر ملک خود حاکم است و اختیار اداره آن با خود اوست. بنابراین، خداوند متعال اختيار تصرف به گونه‌های مختلف آن در تمام شئونات انسان‌ها و دیگر موجودات را دارد. از ‌این‌روست که قرآن کریم به‌طور مطلق می‌فرماید: هُنَالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا[۱۰]. بنابراین ولایت در همه امور از آنِ خداوند متعال است؛ اما این مسئله با این مدعا منافاتی ندارد که خداوند این ولایت را به برخی بندگان شایسته نیز داده باشد. به دیگر سخن، ولایت خداوند، استقلالی است و ولایت دیگران در طول ولایت او، اعطایی است. با توجه به آنچه گذشت، باید گفت ولایت در این آیه به معنای سرپرستی است که یکی از عرصه‌های این ولایت، ولایت در امر تدبیر و حکومت است و این ولایت با توجه به اطلاق آیه ولایت، به الَّذِينَ آمَنُواْ نیز رسیده است. به لحاظ مصداقی نیز روایاتی پرشمار وجود دارد که اثبات می‌کند این آیه در شأن امام علی (ع) نازل شده است؛ چنان‌که حاکم حسکانی در‌این‌باره بیش از بیست روایت نقل می‌کند[۱۱].

با وجود آنکه ابن تیمیه شأن نزول یادشده را تکذیب کرده و اجماع اهل علم را با خود هم‌عقیده دانسته است[۱۲]، دیگر اندیشمندان اهل سنت نیز روایات مربوط به نزول این آیه در شأن امیرالمؤمنین (ع) را نقل کرده‌اند[۱۳]، تا آنجا که به گفته برخی محققان، ۶۵ نفر از عالمان اهل سنت در کتاب‌های کلامی و تفسیری خود این روایات را آورده‌اند[۱۴]. افزون بر آن، شعر حسان بن ثابت که پس از نزول آیه ولایت سروده شد، دلیلی بر تطبيق این آیه بر امام علی (ع) است[۱۵]. در دیگر روایات نیز سایر امامان (ع) از مصادیق آیه ولایت شمرده شده‌اند[۱۶].

حاصل آنکه، ولایت در رهبری اجتماعی اصالتاً از آنِ خداوند متعال است؛ زیرا خداوند، مالک این جهان و موجودات آن است؛ از‌این‌رو، حاکمیت بر جهان متعلق به اوست. براساس اطلاق و سیاق آیه ولایت و نیز روایات، خداوند متعال این ولایت را به حضرت رسول (ص) و امامان (ع) نیز داده است[۱۷].

آیه اولی‌الامر

آیه دیگری که می‌توان به وسیله آن شأن رهبری اجتماعی را اثبات کرد، آیه اولی‌الامر است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[۱۸]. در متون تفسیری اهل سنت، دیدگاه‌های گوناگونی درباره مصداق یا مصادیق اولی‌الامر ارائه شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از: حاکمان و زمامداران مسلمان و عادل[۱۹]، حاکمان، عالمان، ائمه و فرماندهان سریه‌ها[۲۰]، علمای دین[۲۱]، متولی امور انسان، اعم از پدر، پیشوا و حاکم[۲۲]، صحابه[۲۳] و اهل حل و عقد[۲۴].

در سوی مقابل، عالمان امامیه بر این باورند که خداوند متعال مسلمانان را به اطاعت مطلق از اولی‌الامر فرمان داده است. از‌این‌رو ایشان باید انسان‌هایی معصوم باشند؛ چراکه در غیر این صورت لازم می‌آید که خداوند، مسلمانان را به گناه امر کرده باشد. با توجه به آنچه گذشت، عالمان امامیه، «اولی‌الامر» را بر امامان معصوم تطبيق کرده‌اند[۲۵]. آنچه عالمان امامیه را در گزینش چنین دیدگاهی همراهی می‌کند، روایاتی است که برخی عالمان اهل سنت از رسول گرامی اسلام (ص) در تعیین مصداق این آیه نقل کرده‌اند؛ چنان‌که حاکم حسکانی ناقل روایات فراوانی بوده که براساس آنها رسول گرامی اسلام (ص) این مفهوم را در آن دوران بر امیرالمؤمنين (ع) منطبق کرده است[۲۶]. یکی از مسائلی که در این آیه باید مورد توجه باشد، آن است که خداوند متعال، مردم را در چه حوزه‌ای به اطاعت از اولی‌الامر امر کرده است؟ به دیگر سخن، خداوند متعال چه مسئولیت‌هایی به ایشان داده که مردم در آن حوزه موظف به اطاعت از ایشان هستند؟ آیه ۵۹ سوره نساء به‌طور روشن به این مسئله نپرداخته است، با وجود این، با توجه به شواهد و قراین می‌توان به نکاتی در‌این‌باره دست یافت. چنان‌که گذشت، خداوند متعال مردم را به اطاعت از اولی‌الامر فرمان داده است. خود واژه «اولی‌الامر» نیز به معنای صاحبان امر است؛ بدین معنا که آنها فرمان، امر، کار و مسئولیتی بر عهده دارند. چنین حقیقتی گویای آن است که از جانب خداوند، مسئولیت یا مسئولیت‌هایی به ایشان واگذار شده است وگرنه فرمان به اطاعت از ایشان بیهوده بود. به دیگر سخن، خداوند متعال مقرر فرموده که مسئولیت‌هایی بر عهده ایشان باشد، آن‌گاه مردم را به اطاعت از ایشان در حوزه آن مسئولیت‌ها فرمان داده است. این استظهار با توجه به مقارنت امر به اطاعت از اولی‌الامر با اطاعت از رسول اکرم (ص) بیشتر روشن می‌شود؛ چراکه ایشان نیز از سوی خداوند مسئولیت‌هایی بر عهده دارد که مردم در آن حوزه مأمور به اطاعت از ایشان هستند. از همین‌جا می‌توان به این گمان نزدیک شد که چون امر به اطاعت از این دو در کنار هم و تنها با یک امر بوده، مسئولیت‌های آن دو نیز یک‌سان است؛ مگر آنکه دلیلی بر استثنای برخی مسئولیت‌ها اقامه شود. به دیگر سخن، معنا ندارد که متكلم حکیم امر به اطاعت از دو نفر را در کلامی واحد و با یک سیاق، صادر کند که هیچ سنخیتی از جهت مسئولیت ندارند. از‌این‌رو مسئولیت‌های پیامبر متوجه اولی‌الامر نیز می‌شود.

حضرت رسول (ص) مسئولیت‌های پرشماری داشته‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از: دریافت و ابلاغ وحی[۲۷]، تبیین معارف دینی[۲۸]، داوری میان مردم[۲۹]، رهبری جامعه اسلامی و اجرای احکام[۳۰]. آنچه در این میان استثنا می‌شود، شأن پیامبری (یا همان دریافت و ابلاغ وحی از سوی خداوند) است[۳۱]، اما دلیلی بر استثنای دیگر وظایف و شئون وجود ندارد. از‌این‌رو تمام مسئولیت‌های پیامبر اکرم (ص)، از جمله زمامداری سیاسی، بر عهده اولی‌الامر نیز خواهد بود. این آموزه در روایات نیز بازتاب یافته است. برای نمونه، ابواليسع (از اصحاب امام صادق (ع)) در روایتی صحیح از ایشان خواست تا ارکان دین اسلام را که یک مسلمان باید به آنها معرفت و اعتقاد داشته باشد، به وی بشناساند. امام (ع) پس از بیان مواردی فرمودند: "...و ولایتی که خداوند متعال نسبت به آن امر کرده، ولایت خاندان محمد (ص) است".[۳۲] ابواليسع پس از شنیدن سخن امام، خواستار دلیلی بر این مطلب شد. امام صادق (ع) آیه اولی‌الامر را دلیلی بر مدعای خود قرار داده، در ادامه فرمودند: "رسول خدا (ص) فرمودند: هرکس بمیرد؛ در حالی که امام خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است و ولایت امر با پیامبر و على (ع) بود و دیگران گفتند معاویه و پس از او حسن و حسین (ع) بوده است و دیگران نیز گفتند یزید بن معاویه و حسین بن علی (ع) بوده است؛ در حالی که مساوی نیستند... پس از آن على بن الحسين و محمد بن علی (ع) بودند و شیعه تا پیش از امام باقر (ع) مناسک حج و حلال و حرام خود را نمی‌شناختند تا آنکه امام باقر (ع) مناسک حج و حلال و حرام را برای آنها تبیین کرد"[۳۳].

از فضای روایت به خوبی به دست می‌آید که والیان امر یا همان اولی‌الامر افزون بر آنکه مسئولیت مرجعیت دینی جامعه را بر دوش دارند، زمامدار سیاسی جامعه نیز هستند. افزون بر آن، این مدعا که ولایت امر بر مسئله زمامداری جامعه منطبق است، از نامه امیرالمؤمنین (ع) به معاویه نیز قابل استفاده است. ایشان در این نامه با سرزنش معاویه، نوشتند: از چه زمانی شما زمامداران ملت و والیان امر امت بودید؟ نه سابقه درخشانی در دین، و نه شرافت والایی در خانواده دارید[۳۴].[۳۵]

منابع

پانویس

  1. گفتنی است این مطلب با آنچه در صفحات پیشین اشاره شد که در قرآن کریم به صراحت از ضرورت وجود رهبر به‌طور مطلق در جامعه سخنی به میان نیامده است، منافات ندارد؛ زیرا در آیاتی که برای رهبری امام معصوم آورده‌ایم، بحث ضرورت وجود رهبر معصوم بیان نشده است. نکته دیگر آنکه به دلیل رعایت اختصار به بررسی دو آیه بسنده کرده‌ایم. آیه سی‌ام سوره بقره نیز می‌تواند بیانگر شأن رهبری سیاسی امامان (ع) باشد. در‌این‌باره، ر. ک: محمد حسین فاریاب، معنا و چیستی امامت در قرآن، سنت و آثار متکلمان مسلمان، ص۱۵۱ و ۱۵۲.
  2. سوره مائده، آیه ۵۵.
  3. احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ محمود بن عمر زمخشری، اساس البلاغة، ص۵۰۹؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
  4. احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ اسماعيل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ صاحب بن عباد، المحيط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱.
  5. برای نمونه، ر. ک: شیخ مفید، تفسير القرآن المجيد، ج۱، ص۱۸۲؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۳۷؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۷، ص۲۵؛ ملافتح الله کاشانی، تفسير منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ محمد جواد مغنیه، تفسير الكاشف، ج۳، ص۸۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۸-۵؛ سید محمد حسين فضل الله، من وحی القرآن، ج۸، ص۲۳۰-۲۳۲.
  6. برای نمونه، ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ عبدالرحمان بن محمد بن ابی حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج۴، ص۱۱۶۲ و ۱۱۶۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتيح الغيب، ج۱۲، ص۳۸۲؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسير القرآن العظيم، ج۳، ص۱۲۵؛ حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن، ج۲، ص۶۰۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۳؛ سید محمد طنطاوی، التفسير الوسيط، ج۴، ص۲۰۱.
  7. قاعده یادشده براساس دو اصل است: نخست آنکه ظاهرترین معنا از آیه آن است که «واو» در عبارت وَهُمْ رَاكِعُونَ، حالیه است. حالیه بودن «واو» به تأیید برخی از مفسران اهل سنت نیز رسیده است (ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ محمود بن عبدالرحیم صافی، الجدول فی اعراب القرآن الكريم، ج۶، ص۳۸۶)؛ دوم آنکه مقصود از «زکات»، همان زکات مصطلح فقهی - که حقیقت شرعیه یا متشرعه است - نیست؛ بلکه مراد از آن، همان صدقه است که در موارد پرشماری از قرآن کریم به همین معنا وارد شده است (ر. ک: انبیاء، ۷۳؛ مریم، ۵۵ و ۳۱؛ اعلی، ۱۵). گفتنی است برخی عالمان اهل سنت در‌این‌باره تشکیک‌هایی کرده‌اند که اندیشمندان شیعی نیز به آنها پاسخ داده‌اند (ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغيب، ج۱۲، ص۳۸۶؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۰).
  8. «مردان و زنان باایمان، ولیّ [و یار و یاور] یکدیگرند. امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می‌کنند. به زودی خدا آنان را مشمول رحمت خویش قرار می‌دهد و خداوند، توانا و حکیم است»، سوره توبه، آیه۷۱.
  9. قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ...، سوره آل‌عمران، آیه۲۶.
  10. «در آنجا ثابت شد که ولایت از آن خداوند برحق است. اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را دارد»، سوره کهف، آیه۲۴.
  11. عبيدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۷.
  12. ابن تیمیه پس از آنکه با بیان عبارت كان الرفض اعظم باب ودهليز الى الكفر والالحاد كينه خود را نسبت به تشیع اعلام می‌دارد، مدعی می‌شود به اجماع عالمان، این آیه درباره امام علی (ع) وارد نشده و ادعای ورود این آیه درباره حضرت، از بزرگ‌ترین دروغ‌هاست (احمد بن عبدالحليم بن تيميه حرانی، منهاج السنة النبوية، ج۷، ص۱۱). گفتنی است ابن تیمیه برای استحکام نظریه خود مدعی می‌شود که بزرگانی همچون ابن ابی حاتم و طبری در متون تفسیری خود، روایات مربوط به نزول این آیه در شأن امام علی (ع) را نقل نکرده‌اند. این در حالی است که ابن ابی حاتم و طبری، همچون دیگر مفسران اهل سنت، از جمله ناقلان روایات یادشده هستند.
  13. برای نمونه، ر. ک: عبدالرحمان بن محمد بن ابی حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج۴، ص۱۱۶۲ و ۱۱۶۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ احمد بن ابراهيم ثعلبی نیشابوری، الكشف و البیان، ج۴، ص۸۰؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسير القرآن العظيم، ج۳، ص۱۲۶؛ احمد بن يحيى بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۰. برای تفصیل بیشتر، ر. ک: سید علی حسینی میلانی، نگاهی به آیه ولایت، ص۲۴ و ۲۵.
  14. جعفر سبحانی، کاوش‌هایی پیرامون ولایت، ص۱۲۴. همچنین برای دستیابی به نام راویان این واقعه، ر. ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۲، ص۹۲.
  15. عبيدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۶؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص۲۶۵؛ محمد بن یوسف زرندی حنفی، نظم درر السمطین، ص۸۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴.
  16. برای نمونه، حسین بن ابی العلاء در ضمن روایتی معتبر از امام صادق (ع) پرسید: آیا اطاعت اوصیا واجب است؟ حضرت فرمود: «آری، آنها کسانی هستند که خداوند در وصف آنها فرمود: أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ، و آنها کسانی هستند که خداوند درباره آنها فرمود: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۹). برای تفصیل بیشتر از روایات، ر. ک: محمد مؤمن قمی، الولاية الالهية الاسلامية، ج۱، ص۲۲-۳۰.
  17. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۵۷ تا ۲۶۲.
  18. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی‌الامر را. و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید؛ اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این [کار] برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است»، سوره نساء، آیه۵۹.
  19. محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۲، ص۸۰؛ عبدالرحمان بن ناصر آل سعدی، تيسير الكريم الرحمن، ج۲، ص۸۹؛ سید محمد طنطاوی، التفسير الوسيط للقران الكريم، ج۳، ص۱۹۱.
  20. نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الالهية، ج۱، ص۱۵۷؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۶۴؛ وهبة زحیلی، تفسير المنير، ج۵، ص۱۲۶.
  21. محمد بن محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، ص۱۸۰.
  22. عبدالکریم خطيب، التفسير القرآنی للقرآن، ج۳، ص۸۲۱؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسير المراغی، ج۵، ص۷۲.
  23. شاهفور بن طاهر اسفراینی، تاج التراجم، ج۲، ص۵۰۱؛ محمد بن طاهر بن عاشور، التحرير و التنوير، ج۴، ص۱۶۶.
  24. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۱۱۳؛ محمد رشید رضا، المنار، ج۵، ص۱۴۷.
  25. برای نمونه، ر. ک: ابوالصلاح حلبی، الكافی فی الفقه، ص۹۳؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۹۰؛ سید محمد حسين فضل الله، من وحی القرآن، ج۷، ص۳۲۴.
  26. عبيدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۵.
  27. عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا، سوره جن، آیه۲۸-۲۶.
  28. لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ، سوره آل‌عمران، آیه۱۶۴.
  29. فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا، سوره نساء، آیه۶۵.
  30. وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ...، سوره نساء، آیه۸۳. درباره دلالت این آیه بر زعامت سیاسی، ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۳۲۱.
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۸.
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ج۲، ص۲۰ و ۲۱.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ج۲، ص۲۰ و ۲۱.
  34. نهج البلاغه، نامه ۱۰.
  35. ر. ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۵۷ تا ۲۶۲.