صفاریان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

امیران صفاری

  1. ابویوسف یعقوب بن لیث (۲۵۴ - ۲۶۵ ق/ ۸۶۷ - ۸۷۸م
  2. عمرو بن لیث (۲۶۵ - ۲۸۷ ق / ۸۷۸- ۹۰۰م)
  3. ابوالحسن طاهر بن محمد بن عمرو بن لیث (۲۸۷ - ۲۹۶ ق/ ۹۰۰ - ۹۰۸م)
  4. لیث بن علی بن لیث (۲۹۶ - ۲۹۸ ق/۹۰۸ - ۹۱۰م)
  5. ابوعلی محمد بن علی بن لیث (۲۹۸ ق/۹۱۱م)

مقدمه

حکومت صفاریان ادامه سیاسی حرکت‌هایی جدایی طلبانه بود که در مشرق اسلامی در بخشی از جنوب ایران نمایان شد. یعقوب بن لیث صفاری[۱] از فرصت ضعف خلافت عباسی - که به جنگ با زنگیان مشغول بود – بهره‌برداری کرده، بر مناطق جنوبی ایران چیره شد و فارس را هم به آن افزود. بعد از پیروزی بر حکومت طاهریان در سال ۲۵۹ ق/۸۷۳م. برای توسعه به سوی خراسان روی نهاد و قوی شوکت شد، آنگاه بر سیستان، در دورترین نقطه جنوب شرقی ایران، و دره کابل، سِند و مُکران[۲] چیره گشت، سپس درباره اوضاع در مشرق به خلیفه نامه نوشت. حکومت او با ویژگی‌های حاکم در آن دوران مشخص می‌شود. او امنیت و صلح را در مناطقی که به تصرف درآورد، محقق ساخت؛ از این رو سپاه به او پیوست و ساکنان آن مناطق از او پشتیبانی کردند. خلیفه از اقدامات یعقوب و توسعه‌طلبی او راضی نبود. حکومت طاهریان تنها پایگاهی به حساب می‌آمد که خلافت در مشرق به آن اعتماد داشت و پیروزی بر آن، تهدیدی مستقیم برای خلافت و خطری برای کیان عباسی در سرزمین‌های شرقی بود؛ از این رو پاسخ خلیفه معتمد به افزایش نفوذ یعقوب، سریع و کوبنده بود؛ خلیفه در برابر حجاج خراسان، ری، طبرستان و گرگان او را لعن کرد[۳].

این اقدام خلیفه خشم یعقوب را برانگیخت؛ به مقابله با قدرت مرکزی برخاست و به سوی فارس پیش روی و آنجا را اشغال کرد، سپس پیشروی خویش را به سمت عراق پی گرفت تا به اهواز رسید و کسی را به سوی خلیفه فرستاد و از او خواست که وی را حاکم سرزمین‌های شرقی و رئیس پلیس (شرطه) بغداد و سامرا کرده، لعنتش را در برابر حاجیان بی‌اعتبار کند[۴]. خلافت در مقابل پیش‌روی صفاریان احساس ضعف و به صلح اظهار تمایل کرد و درخواست او را پذیرفت[۵]؛ زیرا در آن روزگار خلافت با زنگیان درگیر بود.

در حقیقت خلافت فقط به اندازه نیازش تمایل به صلح داشت تا خودش را بازیابد و فرصتی برای غلبه بر نیروی صفاریان به دست آورد. خلافت، حکومت سامانی را که طرفدار آن بود، به رهبری نصر بن احمد سامانی در ماوراءالنهر ایجاد و بدین وسیله حکومت صفاری را از پشت سر تهدید کرد. یعقوب به سیاست خصمانه خلیفه در مقابل خود پی برد و بر آن شد که با گرفتن بغداد و مطیع کردن خلافت در زیر سلطه مستقیم خود، به این وضع خاتمه دهد.

بار دیگر ناتوانی خلافت آشکار شد و برای به دست آوردن فرصت، به صلح اظهار تمایل کرد و حکم انتصاب یعقوب را در شهرهای فارس، خراسان، کرمان، ری و اصفهان، به علاوه ریاست پلیس بغداد و سامرا برای او فرستاد؛ اما یعقوب مریض بود و جواب رد او به تدابیر خلیفه، تأثیری در رخدادهای بعدی نداشت؛ به گونه‌ای که او بعد از آن در سال ۲۶۵ ق. / ۸۷۸ م[۶]. بعد از اینکه اهداف او در پیروی از خلیفه عباسی به جدایی کامل از حکومت عباسی تبدیل شد، درگذشت.

سپاه، عمر و برادر یعقوب را به عنوان جانشین وی برگزید[۷]. عمرو به کاردانی سیاسی شهره بود؛ از این رو در درگیری با خلیفه به شیوه‌ای دیگر روی آورد. او از سیاستی انعطاف پذیر و صلح آمیز پیروی کرد و از همه چیز برای تغییر شرایط گذشت. بنابراین به خلیفه معتمد نامه نوشت و اعلان اطاعت کرد. موفق، حکم انتصابی، مانند آنچه برای برادرش یعقوب فرستاده بود، برای او ارسال داشت[۸]. عمر و پس از آن به تقویت مرکز و تثبیت قدرت خویش در داخل پرداخت و سپاهی ویژه از ممالیک ترک را برای نگهبانی از خویش به وجود آورد[۹] و بسیاری از آنان را به فرماندهان خود هدیه داده آنان را با مال فریفت تا اخبار سری را - که کسی نمی‌تواند آشکارا به آن دست یابد- برای او بیاورند.

اما روابط حسنه با خلافت عباسی اندکی بعد، رو به تیرگی نهاد؛ زیرا معتمد از چشم‌داشت‌های عمرو و گرایش‌های جدایی طلبانه او ترسید و از سویی در آن زمان بر حرکت زنگیان پیروز شده بود و برای اقدام در برابر حرکت‌های جدایی طلبانه، آمادگی داشت؛ بدین سبب بر آن شد تا او را از حاکمیت سرزمین‌هایی که به او داده بود، برکنار کند. وی این برکناری را در حضور حجاج خراسان اعلام و وی را لعنت کرد و محمد بن طاهر را - که خلیفه وی را از اسارت رهایی داده بود[۱۰] - استاندار خراسان نمود[۱۱]، سپس سپاهی را به رهبری موفق برای جنگ با او اعزام کرد. این سپاه عمرو را به عقب‌نشینی به سیستان واداشت و بدون تسلط بر کرمان و سیستان، بازگشت[۱۲].

هنگامی که معتضد در سال ۲۷۹ ق. / ۸۹۲ م. خلیفه شد، عمرو برای جلب رضایت او شتاب کرد؛ از این رو به وی اظهار دوستی کرد، هدایایی برای او فرستاد و از او استانداری خراسان را درخواست کرد. خلیفه به او پاسخ مثبت داد و محمد بن طاهر را از حکومت آنجا برکنار کرد[۱۳]، سپس عمرو بدون ارزیابی دشواری‌های آینده، از خلیفه درخواست استانداری ماوراءالنهر را کرد. خلیفه با پذیرش این درخواست، فرصتی برای غلبه بر نیروی رو به افزایش صفاریان فرصتی به دست آورد و بر آن شد که عمرو را به وسیله نیروی رو به رشد سامانیان سرکوب کند؛ از این رو خلیفه به امید درگیری این دو نیرو برای دست‌یابی به حکومت به خواست عمر و پاسخ مثبت داد. سرانجام پیش‌بینی خلیفه تحقق پیدا کرد و در سال ۲۸۷ ق. / ۹۰۰م. سامانیان با صفاریان درگیر شده، بر آنان غلبه کردند؛ عمرو اسیر و نزد خلیفه فرستاده شد؛ خلیفه او را زندانی کرد و در سال ۲۸۹ ق. / ۹۰۲ م. در زندان خلیفه درگذشت[۱۴].

خلافت، برای بسط قدرت واقعی خود در آنجا، پی در پی سپاهیانی به سرزمین‌های شرقی فرستاد تا بر جانشینان عمرو پیروز شد. احمد بن اسماعیل سامانی در سال ۲۹۸ ق. / ۹۱۱ م. بر سیستان دست یافت[۱۵] و بدین‌گونه حکومت صفاریان در فاصله کوتاه زمامداری خود و با داشتن سپاهی نیرومند، گستره قلمرو حکومت و حسن مدیریت رهبران‌شان، از میان رفت. علت اساسی نابودی ایشان اختلاف با حکومت عباسی، موضع خصمانه اخیر آنان و کوشش بی‌وقفه برای غلبه بر آنان بود.[۱۶]

منابع

پانویس

  1. او صفار نام گرفت؛ زیرا زندگی خود را با رویگری ظروف مسی آغاز کرد.
  2. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵۹ - ۴۶۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۳۷ - ۳۳۸ و ۳۶۳.
  3. ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۴۱۲.
  4. تاریخ طبری، ج۹، ص۵۱۴؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۴۱۳.
  5. تاریخ طبری، ج۹، ص۱۶.
  6. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۱.
  7. ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۴۱۹.
  8. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۲.
  9. آنان را در کودکی می‌خریدند و برای کارهای نظامی تربیت می‌کردند.
  10. مصحح: یعقوب صفاری در حمله به نیشابور و برانداختن حکومت طاهریان، ۱۶۰ تن از افراد خاندان طاهری را از جمله محمد بن طاهر را اسیر کرد و به خراسان برد. معتمد به دلیل قدرت طاهریان در بغداد، از اسارت محمد نگران بود، تا اینکه یعقوب در نبرد دیر عاقول در سال ۲۶۲ق، شکست خورد و ضمن به جا گذاردن غنایم فراوانی، اسیران خود از جمله محمد بن طاهر، آخرین امیر طاهری آزاد شدند.
  11. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۷۷.
  12. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۱۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۶۲.
  13. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۹-۵۰؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۴۲۴-۴۴۵.
  14. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۷۶؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۴۲۶.
  15. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۱۴۴-۱۴۳.
  16. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۴۰.