عقیل بن ابی‌طالب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
عقیل بن ابی‌طالب
تصویر قدیمی مکه
نام کاملعقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب
جنسیتمرد
کنیهابویزید
از قبیلهقریش
از تیرهبنی هاشم
پدرابوطالب بن عبدالمطلب
مادرفاطمه بنت اسد
پسر
برادر
تاریخ تولدده سال بعد از عام الفیل
محل تولدمکه
محل زندگی
درگذشت۵۲ هجری
طول عمر۹۶ سال
محل آرامگاهبقیع
از اصحاب
حضور در جنگ
علت شهرتبرادر امیرالمؤمنین

مقدمه

ابویزید، عقیل، فرزند ارشد ابوطالب بن عبدالمطلب و فاطمه بنت اسد بود و برادرانش جعفر و علی (ع) بودند. اختلاف سن او با امام بیست سال و با جعفر ده سال است. ابوطالب عقیل را از دیگر پسران خویش بیشتر دوست می‌داشت، از این‌رو پیامبر (ص) به او فرمود: «ای ابایزید من تو را به دو جهت دوست می‌دارم و دوستی من برای تو دو برابر است: یک دوستی برای خویشاوندی با تو و دیگر اینکه می‌دانم عمویم ابوطالب تو را دوست می‌داشت.» طبق نقل منابع، عقیل تا هنگام جنگ بدر در مکه باقی ماند و هنگام خروج مشرکان از مکه برای جنگ، به زور و با کراهت به همراه چند نفر دیگر از بنی‌هاشم از جمله عباس بن عبدالمطلب، روانه جنگ شد. در این جنگ پنج تن از بنی‌هاشم، از جمله عقیل به اسارت مسلمانان درآمدند. عقیل بنا به دستور پیامبر (ص) با پرداخت فدیه به‌دست عباس، آزاد شد. برخی منابع معتقدند پس از آزادی به دین اسلام مشرف شد. منابع دیگر، اسلام وی را قبل از صلح حدیبیه، بعد از حدیبیه، قبل از فتح مکه، عام الفتح (سال فتح مکه) و سال حجة الوداع ذکر کرده‌اند[۱].

اسلام آوردن عقیل

به نقل از برخی منابع، عقیل بعد از جنگ بدر به مکه بازگشت و همان‌جا مقیم بود تا آنکه در آغاز سال هشتم هجری به حضور رسول خدا (ص) هجرت کرد و در جنگ موته (سال هشتم) همراه مسلمانان بود. سپس بیمار شد و از او در فتح مکه، طائف، خیبر و حنین نامی برده نشده است. پیامبر (ص) برای او سالیانه ۱۴۰ خروار از محصول خیبر مقرر فرمود و سِقایت (آب دادن) حاجیان را که از دوران جاهلیت برعهده بنی‌هاشم بود، به وی واگذار کرد. گرچه برخی معتقدند وی در جنگ حُنین نیز شرکت داشته و سوزنی به‌عنوان غنیمت جنگی برای همسرش آورده بود که با دستور پیامبر (ص) مبنی بر بازگرداندن غنایم جنگی پیش از تقسیم ایشان (ص)، آن را بازگرداند. عقیل از اصحاب و راویان حضرت علی (ع) و جزء معدود افرادی بود که هنگام دفن حضرت زهرا (س) حضور داشتند. هم‌چنین وی از افرادی بود که با وجود منع عثمان در همراهی ابوذر هنگام تبعید به ربذه در کنار حضرت علی (ع) حضور داشت. عقیل فردی حاضر جواب بود که به‌شدت با مخالفان درگیر می‌شد و آنان را خاموش می‌ساخت. برخی معتقدند عقیل در جنگ جمل و صفین همراه حضرت علی (ع) نبود. در مقابل، برخی دیگر می‌گویند وی در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان با حضرت (ع) همراه بود. به نظر می‌رسد با توجه به نامه عقیل به حضرت علی (ع) بعد از جریان حکمیت و فرمان حضرت (ع) بر باقی ماندن وی در مدینه و شرکت نکردن در جنگ، قول اول به‌واقع نزدیک‌تر است[۲].

عقیل و معاویه

در مورد رفتن یا نرفتن عقیل نزد معاویه در زمان خلافت علی (ع)، میان مورخان اختلاف نظر است. برخی معتقدند عقیل از حجاز به کوفه رفت تا به‌خاطر بدهی‌های زیاد خویش از علی (ع) کمک بگیرد، ولی چون کمک ایشان نتوانست او را بی‌نیاز کند، نزد معاویه رفت. اما برخی دیگر معتقدند وی تا قبل از شهادت امام (ع) نزد معاویه نرفته و بعد از جریان صلح امام حسن (ع) نزد او رفته است. عقیل در واپسین روزهای خلافت و پس از جریان حکمیت، نامه‌ای به امام علی (ع) نوشت و در آن نامه، که پس از جریان غارت‌های ضحاک بن قیس در حجاز نوشته شده، عقیل از گروهی یاد می‌کند که بر سر راه برگشت او از حجاز به مدینه قرار گرفتند و از برخورد آنها متوجه آمادگی نبردشان با امام (ع) شده بود. در این نامه خطاب به امام (ع) می‌نویسد: «چون این خبر به من رسید چنین پنداشتم که گویا یاران و شیعیان تو از یاری تو خودداری کرده‌اند. اکنون ای پسر مادرم تصمیم خود را برای من بنویس، اگر آهنگ مرگ و کشته شدن داری برادرزادگان و فرزندان پدرت را پیش تو آورم و تا هنگامی که تو زنده هستی ما هم با تو زنده باشیم و چون بمیری ما هم با تو بمیریم. به‌خدا سوگند دوست ندارم پس از تو به اندازه فاصله میان دو بار دوشیدن شیر ماده شتری زنده بمانم. سوگند به خدای عزوجل که زندگی پس از تو زندگی گوارا و خوش و سازگاری نیست و سلام و رحمت خدای بر تو باد». امام (ع) در پاسخ، دستور به ماندن او در مدینه می‌دهد: «اما اینکه پیشنهاد کرده‌ای با پسران خود و پسران پدرت پیش من آیی، مرا به این کار نیازی نیست و تو بر جای خود باش، پسندیده و راه یافته. به خدا سوگند دوست ندارم اگر من هلاک شوم شما هم با من هلاک شوید و پسر مادرت را هرگز چنین مپندار که اگر مردم هم او را رها کنند زاری کننده و پذیرای ستم باشد».

بنابراین عقیل در دوران حکومت امام علی (ع) از مدینه خارج نشد، تا بتوان مسافرت به شام و رفتن به نزد معاویه را برای وی فرض کرد. تنها یک‌بار وی به‌همراه فرزندانش برای دریافت وجوهات بیشتر از امام (ع) به کوفه می‌آیند که با برخورد امام (ع) روبه‌رو می‌شود و با فرزندانش به مدینه بازمی‌گردند. بعدها وی دراین‌باره و در جواب معاویه که از او درخواست کرده بود تا جریان آهن گداخته را برای او بازگوید، چنین می‌گوید: «سخت درمانده شدم و گرفتاری و گرسنگی مرا فراگرفت. چیزی از او خواستم توجهی نکرد و تغییری در او پدید نیامد. من کودکان خویش را جمع کردم و آنان را که بینوایی و درماندگی بر چهره‌شان آشکار بود پیش او آوردم. فرمود: «شامگاه پیش من آی تا چیزی به تو بدهم، شامگاه در حالی‌که یکی از پسرانم دستم را گرفته بود، نزد او رفتم. به فرزندم فرمان داد دور شود، آن‌گاه به من گفت: «بگیر.» درحالی که طمع بر من چیره شده بود و می‌پنداشتم کیسه پولی است، دست دراز کردم و دست خود را بر قطعه آهنی نهادم که چون آتش بود. آن را نگرفته رها کردم و چنان بانگی برآوردم که گاو نر زیر دست قصاب می‌کشد. علی (ع) به من گفت: «مادرت در سوگت بگرید! این آهن است که آتش این جهان آن را برافروخته، چگونه خواهد بود حال من و تو فردای قیامت اگر ما را با زنجیرهای جهنم فروبندند.» سپس این آیه را تلاوت فرمود: «هنگامی که غل‌ها بر گردن‌های ایشان است و زنجیرها را می‌کشند.» آن‌گاه به من گفت: «برای تو پیش من افزون از حقی که خداوند برای تو واجب کرده است جز همین که دیدی نیست، نزد خانواده‌ات برگرد»[۳].

نسب شناس بودن عقیل

تخصص عقیل در زمینه انساب و ایام العرب بود. او در مسجدالنبی (ص) پس از اقامه نماز بر فرشی می‌نشست و مردم از وی سؤال می‌کردند. طبق نقل منابع قریش به‌جهت اینکه عقیل در مورد نسب و جنگ‌های گذشته دانا بود و سوابق نادرست و رفتارهای ناشایست آنان را آشکار می‌کرد، او را خوش نمی‌داشتند.

وی به دستور عمر و با همراهی مخرمة بن نوفل و جبیر بن مطعم در سال ۲۰ ق کتابی در انساب با نام دیوان العساکر الاسلامیة نوشت. در این کتاب اسامی سپاهیان اسلام را به‌ترتیب خاندان‌ها نوشتند و از خویشاوندان رسول خدا (ص) آغاز کردند. پس از آن هر خاندانی نزدیک‌تر به خاندان نبوت بود، آن را مقدم داشتند[۴].

وفات عقیل

عقیل در اواخر عمر نابینا شد و بنابر نقل بیشتر منابع در دوران خلافت معاویه در سال ۵۰ و بنابر نقلی سال ۵۲ ق در سن نود و شش سالگی درگذشت[۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس