ویژگی‌های امامت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

برای تعیین مفهوم امامت، مى‌‌بایست با ویژگی‌های امامت که قرآن کریم از آنها سخن گفته است، آشنا شویم، این ویژگی‌ها به این شرح است:

  1. امامت، هر آنچه ممکن است انسان‌ها در آن اختلاف داشته باشند را در بر مى‌‌گیرد؛ یعنی شامل تمام افعال ارادی انسان مى‌شود؛ زیرا اختلاف، فرع اراده است و هرگز در افعال غیر ارادی، اختلاف به وجود نمى‌‌آید و موجودات بی‌اختیار، در افعال و آثارشان مساوی و متحد هستند. تنها انسان‌ها هستند که با یکدیگر اختلاف مى‌‌کنند؛ زیرا یکی چیزی مى‌‌خواهد و دیگری چیز دیگر، در نتیجه دچار اختلاف مى‌‌شوند. بنابراین تفاوت در خواسته‌ها منشأ اختلاف است و از این روست که اگر عملی، غیر ارادی باشد هرگز در آن اختلاف به وجود نمى‌‌آید، بلکه عملی یکسان خواهد شد.
  2. امامت، شامل هر آنچه وصف ظلم یا عدل پذیر است، مى‌‌گردد.
  3. در امامت الهی فرقی میان فرد و جامعه و یا افعال دنیوی و اخروی، یا مادی و معنوی نیست؛ بلکه امامت همه افعال اختیاری انسان، اعم از رفتارهای اجتماعی و فردی را پوشش مى‌دهد.

این سه ویژگی امامت را مورد تأکید قرار مى‌هند. همچنین این مفهوم از امامت، به تنهایی به ضرورت وجود نص بر امام - یعنی تعیین امام از سوی خدا - دلالت مى‌کند؛ زیرا انسان در مسیر خود به سوی فضیلت و کمال، فقط از طریق وحی و نصّ الهی مى‌تواند "اهل فضیلت" را که شایستگی رهبری انسان به سوی عدل و فضیلت و کمال را دارند، بشناسد. خداوند متعال مى‌فرماید: فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى[۱]، بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ[۲].

در اینجا لازم است آیات قرآن در این باره را از نظر گذرانده و با استفاده از این آیات مفهوم امامت را به همراه سه ویژگی آن مشخص کنیم:

خداوند متعال در قرآن کریم مى‌فرماید: أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۳].

این آیه به صراحت بر دو مفهوم اساسی تأکید مى‌کند: نخست اینکه فقط خدا ولی است و جایز نیست که انسان غیر او را به عنوان ولی برگزیند. دیگر آنکه، حُکمِ هر چه انسان‌ها در آن اختلاف مى‌کنند، در دست خداست؛ بنابراین فقط خدا ولی و حاکم است و احدی غیر از او نمى‌تواند ولایت امور مردم را به دست گیرد یا بر آنان حکومت کند و نیز حکومت و ولایت خدا، منحصر در برخی عرصه‌های حیات نیست، بلکه شامل هر آنچه بشر در آن اختلاف مى‌کند، مى‌گردد. با توجه به اینکه افعال ارادی بشر است که اختلاف پذیر است، بشر در افعال ارادی اختلاف مى‌کند؛ افعالی که بر اساس عوامل و ملاک‌هایی که ارادۀ او را جهت مى‌دهد، برمى‌گزیند. از این رو افعال ارادی همان اموری است که انسان‌ها به سبب تفاوت گرایش‌ها، نیازها، مسلک‌ها و دیگر عوامل تأثیر گذار، در آن اختلاف مى‌کنند.

اگر دو آیه دیگر از سوره شریفه "مائده" را به این دو آیه ضمیمه نماییم، تصویر امامتِ قرآنی کامل مى‌گردد. خدای باری‌ تعالی مى‌فرماید: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۴].

این دو آیه به صراحت تأکید مى‌کند که ولایت خدا و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند گروه خاصی از مؤمنین، ولایتی مطلق بوده و محدود به هیچ مجال و موضوعی نیست. و نیز مى‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵].

در این جا خداوند متعال، امامت را به نحو مطلق - بدون هیچ قیدی - و دربردارندۀ هر آنچه ممکن است مردم در آن امامی داشته باشند جعل فرموده است؛ بنابراین معنای آیه چنین است: من تو را در هر آنچه ممکن است بشر در آن امام داشته باشد، امام مردم قرار دادم. لذا امامت صرفاً به امامت در دنیا یا آخرت، امور اجتماعی یا فردی و یا هر امری غیر از این محدود نمى‌شود.

خداوند متعال در آیهای دیگر مى‌فرماید: إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ[۶].

این آیه رسول خدا (ص) را مورد خطاب قرار مى‌دهد؛ یعنی تو ای رسول باید در هر چه مردم به حکمی نیاز دارند، حُکم کنی؛ این دستور نیز مطلق است و به هیچ امر مشخص و مخصوصی مقید نشده است؛ در نتیجه رسول خدا (ص) در هر مسئلهای که برای مردم پیشآید بر ایشان حُکم مى‌راند.

در آیه دیگری مى‌خوانیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷].

در این آیه کریمه نیز امر "اطاعت کنید" مطلق است؛ یعنی در هر چه ایشانامر مى‌کنند، اطاعتشان کنید و این اطاعت نیز به هیچ مرزی، محدود و محصور نشده است. بنابراین اطاعتی که ما بدان مأمور شدهایم، شامل هر آنچه امکان امر و نهی در آن وجود دارد، مى‌شود.

شایان ذکر است که اهتمام قرآن کریم به مسئلۀ امامت کمتر از توحید نیست و چه بسا آیات موجود در این باب کمتر از آیات توحید نباشد؛ بلکه در موارد بسیاری مى‌بینیم که قرآن کریم پس از ذکر توحید، از امامت و رهبری الهی سخن گفته است: إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً انظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُّبِينًا أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا * أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيدًا وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاؤُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا وَإِذًا لَّآتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْرًا عَظِيمًا وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِيقًا[۸].

در این آیات، قرآن کریم ابتدا به مفهوم توحید و سپس به موضوع امامت پرداخته است که تأکیدی است بر اینکه توحید الهی در مرحله عمل، جز از رهگذر امامت و رهبری الهی تحقق نمى‌یابد.

همچنین در قرآن کریم آیات بسیاری را مى‌یابیم که در آنها بر مضمون، حدود، واجبات و اهداف امامت تأکید شده است. برای نمونه در سوره "حدید" مى‌خوانیم: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۹].

بنا بر این آیه شریفه، هدف از رسالت و امامت انبیای الهی (ع)، قیام مردم به قسط و عدالت است و خداوند ابزار آن را نیز که کتاب و قوه عصمت (میزان) است در اختیار رهبران الهی قرار داده است، در نتیجه آنان در همه اموری که به قیام مردم برای عدل مربوط است، سمت امامت و پیشوایی دارند؛ زیرا به همین منظور مأموریت یافتهاند و فرستاده شده‌اند.

تمام آیاتی که بر اطاعت از خدا، رسول خدا (ص) و سایر رسولان (ع) تأکید مى‌کنند، نیز اطلاق دارند و شامل همه امور دنیوی و اخروی مى‌شوند. حق تعالی مى‌فرماید: أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ[۱۰].

همچنین از زبان انبیاء و رسولان، که با امت‌های خویش سخن مى‌گفتند، مى‌فرماید: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۱].

هیچ آیه‌ای که اطاعت از انبیاء را فقط در امور اخروی یا امور پس از قبر و یا عبادات منحصر کند، وجود ندارد. در اینجا نیز کلمه أطيعوني (از من اطاعت کنید) مطلق است و همه امور دین و دنیا را در بر مى‌گیرد.

خدا از زبان پیامبرش حضرت صالح (ع) مى‌گوید: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ[۱۲].

معنا و مفهوم سخن حضرت صالح (ع) در این آیه، چنین است: همانا من نزد شما آمده‌ام تا جایگزین رهبران و حاکمان فاسد باشم و شما را در این زندگانی، رهبری کنم و زمام امور شما را به دست بگیرم و شما را از اطاعت مستکبران و مفسدان باز دارم.

بنابراین امامت بر اساس مفهوم قرآنی آن عبارت است از: ریاست عامه در امور دنیا و دین، و یا چنانکه پیش از این گفتیم امامت یعنی: رهبری انسان در افعال اختیاری او به سوی کمال مقصود[۱۳].

مهم‌ترین ویژگی‌های امامت نزد شیعه

امامت، منصبی الهی

در نگاه اسلامی شیعی، مقام امامت، منصبی الهی است؛ زیرا امامت و خلافت به معنای جانشینی از پیامبر (ص) است و همان گونه که پیامبر (ص) باید از سوی خدا تعیین و نصب شود، امام و جانشین او نیز باید از سوی خدا و البته توسط پیامبر (ص) تعیین و نصب شود. در اینجا نیز انتخاب و گزینش مردم و یا شورا یا اکثریت آرا بی‌معناست، به گونه‌ای که اگر همه مردم جهان، در یک انتخاب کاملاً آزاد شخصی مانند "مسیلمه کذاب" - همان کسی که به دروغ ادّعای پیامبری کرده بود - را به اتفاق آرا به پیامبری برگزینند و به پیامبر اسلام حتی یک رأی هم ندهند، نه مسیلمه کذاب پیامبر می‌شود و نه پیامبر اکرم (ص) نبوت و رسالتش را از دست می‌دهد. همین مطلب درباره نصب و گزینش امام و جانشین پیامبر نیز صادق است.

علتش این است که امام، همان وظایف و رسالت‌های پیامبر جز منصب نبوّت و تلقّی وحی مستقیم و ابلاغ آن به مردم را بر عهده دارد. به همین دلیل، باید همچون پیامبر از دو ویژگی مهم علم و عصمت برخوردار باشد، که شرح اجمالی آن چنین است[۱۴]:

  1. امام، گذشته از آن‌که علم و دانش خویش را از افراد عادی فرا نمی‌گیرد بلکه علم او نیز خدادادی و موهبتی (و یا علم لدنی) است، باید عالم‌ترین فرد عصر خویش و آگاه‌ترین از میان عالمان زمان خود به مسائل اصول و فروع دین بوده و بر تفسیر و تأویل کامل قرآن کریم توانا باشد، تا بتواند بیانگر معارف و احکام دین بوده و پاسخگوی کلیه نیازهای علمی و معنوی امّت باشد؛ زیرا امام و خلیفه مسلمین بدون داشتن چنین علم و آگاهی گسترده و فراگیر، قادر به انجام رسالت‌ها و مسئولیت‌های بجا مانده از پیامبر (ص) نبوده و در نتیجه، مسلمانان به یکباره پس از ارتحال پیامبر (ص) با خلأ رهبری پیامبرگونه روبرو می‌شوند و دچار انحطاط فکری و دینی و سیر قهقرایی میگردند[۱۵].
  2. امام باید همچون پیامبر (ص) از هرگونه گناه، خطا و اشتباه پیراسته بوده و از "مقام عصمت" به تمام معنا و مراتب آن برخوردار باشد؛ زیرا بدون برخورداری از "عصمت" نمی‌تواند مورد اعتماد مردم قرار گیرد و مردم مسلمان به شیوه‌های عملی و کردار و رفتار او تأسّی جویند و او را سرمشق و الگوی خود در زندگی و رفتار دینی قرار دهند. در حالی که سخت نیازمند به چنین الگو و سرمشقی در زندگی و رفتار دینی هستند و بلکه می‌توان گفت نیاز مردم به شیوه رفتار پیامبرگونه امام و جانشین پیامبر (ص) برای الگوگیری، اگر بیشتر از نیازشان به گفتار و سیره قولی او نباشد، کمتر نیست. به همین دلیل، با وجود عصمت است که همه گفتار و رفتار امام (ع) حجّت شرعی بوده و بدون هیچگونه تردید و دغدغه‌ای لازم‌الاجرا می‌باشد[۱۶].

با توجه به این ویژگی‌های امام که امری درونی و مخفی بوده و تشخیص آن از توان بشر عادی خارج است، ضرورت دارد که خود خداوند متعال، فرد یا افراد دارای این ویژگی‌ها و شایسته برای امامت و رهبری بر امت مسلمان را معرفی و نصب کند. راز پافشاری شیعه بر منصبی الهی بودن امامت - همچون نبوّت - و ضرورت نصب و گزینش امام توسط خدا و پیامبر (ص)، در همین نهفته است که امامِ مناسب این جایگاه و با این ویژگی‌ها را جز خدا و رسولش نمی‌شناسند و لذا مردم صلاحیت نصب و گزینش امام را ندارند.

گواه این سخن، همان جریانی است که در آغاز رسالت پیامبر اکرم (ص) رخ داد. هنگامی که آن حضرت، قبیله‌ای از قبایل عرب را به آیین خویش فراخواند، آنان گفتند: اگر ما در دینت از تو پیروی کرده و به تو ایمان آوریم و به دنبال آن خداوند تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا می‌پذیری که پس از شما رهبری بر دین و امت تو از آنِ ما باشد؟ آن حضرت فرمود: این امر از آنِ خداست و آن را در هر جا و برای هر کسی که بخواهد قرار می‌دهد[۱۷].[۱۸]

برخوردار از علم سرشار خدادادی و عصمت همه‌جانبه و کامل

دو ویژگی مهم امام، علم و عصمت است. امام (ع) نزد شیعه از علم سرشار خدادادی و عصمت همه‌جانبه و کامل برخوردار است. باید توجّه داشت که خاستگاه و ریشه همه مقامات و کمالات معنوی پیامبر و امام (ع) دو صفت و ویژگیِ "علم" و "عصمت" است[۱۹]. این دو صفت و ویژگی، در منابع دینی به ویژه در زیارت جامعه کبیره محوری‌ترین و مهم‌ترین صفات و ویژگی‌های آن انسان‌های کامل و بی‌نظیر دانسته شده که شرح آنها چنین است:

علم

امام هادی (ع) در بخش‌هایی از زیارت جامعه کبیره به گستره علوم، شئون و ابعاد علمی ائمه (ع) چنین اشاره دارد:

«خُزَّانَ الْعِلْمِ»: خزانه‌داران علوم الهی

واژه "خُزّان" جمع "خازن" از ریشه "خزن" به معنای جمع‌کننده و ضبط و نگهداری‌ کننده در محل معین است [۲۰].

ائمه (ع)، خزانه‌داران و گنجینه‌های علوم الهی هستند؛ یعنی خداوند آنان را مخزن دانش خویش قرار داده است: «خَزَنَةً لِعِلْمِهِ». عبارت «خُزَّانَ الْعِلْمِ» اشاره به دانش گسترده ائمه (ع) دارد و عبارت «خَزَنَةً لِعِلْمِهِ» به مبدأ علوم ائمه (ع) که خداوند است، اشاره دارد.

ائمه (ع) چون در مرتبه نورانیت و ولایت تامه قرار دارند و انسان کامل، خلیفة الله، برگزیدگان الهی، اوصیای پیامبر (ص) و وارثان علوم او و همه انبیا[۲۱] و اوصیای پیشین و فرشتگان الهی[۲۲] و مظهر اسماء و صفات حسنای پروردگار جهانند[۲۳]، قلوبشان ظرف علوم و معارف الهی و حقایق هستی و تجلّی‌گاه آن است و آنان به این دلیل بر همه عوالم وجود و موجودات امکانی احاطه علمی و ولایی دارند. مراد از علم الهی آنان "علم فعلی" خداوند است که از آن به علم به اسماء وصفات الهی تعبیر می‌شود[۲۴].

علم ائمه (ع) در این مرحله، که با ذاتشان آمیخته، بر دلشان تابیده و تجلی یافته است، به صورت مجرد و کلّی است و با حقیقت وجود آنان اتحاد وجودی دارد. چگونگی استفاده آنان از این علوم گسترده و عملیاتی کردن آن در عالم ماده، مشروط به اذن و اراده الهی است. هرگاه آنان اراده دانستن چیزی را بکنند قصد اظهار علم خویش را داشته باشند، به محض اراده کردن، بی‌درنگ به اذن الهی، عالم میشوند؛ یعنی اراده و خواست آنان همان و آگاهی‌شان از علوم درخواستی همان.

این واقعیتی است که ائمه (ع) در روایات به آن تصریح کرده‌اند. امام صادق (ع) فرمود: "امام هرگاه بخواهد بداند، به وی اعلام می‌شود"[۲۵].

هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن را (به وسیله الهام یا روح‌القدس) به آگاهی وی میرساند[۲۶].

و امام هادی (ع) فرمود: "خداوند دل‌های ائمه (ع) را محل اراده خویش قرار داده است. هرگاه خدا چیزی را بخواهد، آنان نیز میخواهند و معنای کلام خدا که فرمود: وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ[۲۷]، همین است"[۲۸].

بنابراین، علم ائمه (ع) با همه گستردگی‌اش، علم بالاستقلال (استقلال از خداوند و بی‌نیاز او،) نیست؛ چون علم بالاستقلال با توحید سازگاری ندارد، بلکه علم ائمه (ع)، مشروط به اذن و اراده الهی است؛ چون هیچ چیز از اراده و اذن الهی خارج نبوده و هیچ موجودی بی‌نیاز از آن موجود بی‌نیاز مطلق نیست. از این‌رو، با این که علوم ائمه (ع) همگی از سنخ حقیقی و حضوری است، ولی استقلالی نیست [۲۹].

همچنین علم ائمه (ع) نیز همچون علم پیامبران، کسبی و تحصیلی نیست، بلکه افاضی و اعطایی است، که از آن به "علم لَدُنّی" تعبیر می‌کنند[۳۰]. به همین دلیل، ائمه (ع) سرچشمه و منبع جوشش چشمه‌سارهای علم و حکمت‌اند [۳۱][۳۲]

«ذَوِي النُّهَى[۳۳] وَ أُولِي الْحِجَى[۳۴]»: صاحبان عقل کامل:

این عبارات به یکی از برجسته‌ترین کمالات ائمه اطهار (ع) و ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان، یعنی برخورداری آنان از عقل ویژه تصریح دارد. عقل آنان در درجه‌ای از کمال و توان قرار دارد که آنان را از هرگونه لغزش، زشتی، کژاندیشی و کج‌رفتاری حفظ می‌کند. چون "نُهی و نُهیه"، مراحل بالاتری از عقل معمولی بشر است، همچنان که "حِجی" نیز قوای احاطه‌کننده نفس را گویند و بر همه حرکات و شئونات آن سلطه دارد و آن را از هرگونه کارها و انگیزه‌های خلاف و ناپسند باز می‌دارد.

بنابر آیات و روایات، آثار و برکات فراوانی از چنین عقلی برمی‌خیزد، مانند: پیروی از بهترین آراء، درس آموزی از حقایق جهان، موعظه‌پذیری، عبرت‌گیری از گذشتگان، تواضع در برابر حق، شکر در برابر حلال، مقاومت در برابر حرام، حفظ دین، سامان عقلانی امور دنیا، تزکیه نفس و اعمال، قناعت، مناعت طبع و عزّت نفس، خوف از خدا، شناخت جایگاه و منزلت خویش، موقعیت‌شناسی و اقدام به موقع و سنجیده، برخورداری از واعظ نفس، دورکننده از منکرات و محرّمات، امرکننده به انجام واجبات و نیکیها، ابزار مطمئن برای تحصیل علم و معرفت و ادراک حقایق، وسیله پاکی و پاکدامنی، رهاکننده از غفلت‌ها و...[۳۵].[۳۶]

«مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ»: محل‌های شناخت خدا

ائمه (ع) بنابراین بخش از زیارت جامعه کبیره، محل‌های شناخت خدای متعال هستند. معرفت به معنای اطلاع یافتن از چیزی و علم پیدا کردن به خصوصیات و آثار آن است. تفاوت علم با معرفت این است که هرگاه چیزی با یکی از حواس پنج‌گانه ادراک شود و معلوم ذهنی انسان گردد، در این‌گونه موارد، واژه علم به کار می‌برند؛ و از آنجاکه خداوند متعال را نمی‌توان در ذهن تصور کرد، معلوم انسان نخواهد شد و به همین علّت هیچگاه درباره شناخت خدا واژه علم به کار نمی‌برند و نمی‌گویند: عَلِمتُ اللَّهَ: بر خدا علم پیدا کردم.

امّا معرفت که درک کردن و دریافتن چیزی از روی آثار و خواص آن است، درباره خدا کاربرد دارد و به همین علت درباره خدا میتوان گفت: عَرَفْتُ اللَّهَ؛ چون ادراک خداوند از طریق ادراک و شناخت اوصاف و آثارش - نه ادراک ذات - به طوری که قابل تمیز از غیرش باشد، برای انسان ممکن است [۳۷].

«مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ» بودن ائمه (ع) دو معنای روشن را در بر دارد:

  1. آنان به دلیل این که انسان کامل، مظاهر اسماء و صفات الهی و عالم به علوم غیبی و حقایق هستی‌اند، خداوند را بهتر از هر کس دیگر می‌شناسد، چنان‌که خود در روایات فراوانی به این حقیقت تصریح کرده‌اند نظیر این سخن امیرمؤمنان: "اگر پرده از پیش چشمانمان کنار رود، چیزی بر علم و یقینمان افزوده نمی‌شود"[۳۸]. در روایت دیگری، امیرمؤمنان (ع) تصریح و تأکید کرده است که خدا را نه با چشم ظاهری، بلکه با چشم باطنی و دیده بصیرت و حقیقت ایمانی می‌بینم [۳۹]. مراد از شناخت خدا و دیدن او توسط معصومان (ع)، شناختِ مقدور موجودات امکانی در بالاترین درجه ممکن آن است؛ یعنی معرفت و شناخت خدا به اسماء و صفات او. که از آن به "علم فعلی" تعبیر می‌شود؛ نه علم به کنه ذات و حقیقت ذاتی او، که مقدور هیچ‌کس از موجودات ممکن از انبیا، اوصیا، فرشتگان مقرب و غیر آنان نیست؛ زیرا چنین شناختی مستلزم إحاطة علمی به ذات الهی است که به تصریح معصومان (ع)، در توان عقل محدود انسان‌ها نیست[۴۰]. رسول اکرم (ص)، در مناجات با خدا اظهار داشت:ما تو را آن چنان که حق معرفت توست نشناختیم[۴۱][۴۲]. امیرمؤمنان علی (ع) نیز فرمود: همّت بلندافکارانِ دوراندیش، کنه ذات او را در نیابند و غوّاصان هوشمندِ دریای علوم، به عمق و حقیقت وجود او نرسند[۴۳][۴۴].
  2. آنان به دلیل اینکه برترین شناخت ممکن را نسبت به خداوند دارند و او را به بهترین شکل ممکن در ذات و صفات به یکتایی و توحید توصیف و معرّفی کرده‌اند، بهترین و مطمئن‌ترین راه شناخت خدا و وسیلة ستایش و تقرّب به اویند. این حقیقتی است که با مراجعه به ادعیه و مناجات ائمه (ع) و روایات فزون از شمار آنان در معرفی خدا، به راحتی قابل درک و دریافت است. ابن ابی‌الحدید معتزلی، عالم مشهور سنّی، در شرح نهج البلاغه به این حقیقت پی برده و این‌گونه زبان به اعتراف گشوده است: بحث در امور الهی [از خداشناسی، توحید و...] و حکمت، هنرِ هیچ یک از اعراب نبود و در کوشش‌های بزرگان و کهتران عرب، چیزی از این امور نقل نشده است... نخستین کسی که در این امور غرق شده، علی (ع) بوده است و به همین سبب است که مباحث دقیق در توحید و عدل را در کلام و خطبه‌های او مییابی و هرگز در کلام هیچ یک از صحابه و تابعین، کلمه‌ای از این امور را نخواهی یافت، آنها هرگز توان تصوّر این معانی را نداشته‌اند و اگر هم به آنها میفهمانیدند، نمی‌فهمیدند؛ عرب کجا و این مباحث کجا؟![۴۵]. بنابراین، کسانی که بخواهند خدا را بشناسند، باید در خانه پیامبر و و آل او بیایند و شاگرد مکتبشان شوند و از راه شناخت جایگاه آنان و باور به درستی راه و حقانیت مکتب آنان و در پرتو تعالیم آنها، به خدا برسند و به شناخت و توحید راستین او دست یابند. رسول اکرم (ص) می‌فرماید: "من و علی دو پدر برای این امّت هستیم؛ هر کس ما را شناخت، خدا را شناخته و هر کس ما را انکار کرد، خدا را انکار کرده است"[۴۶]. امام صادق (ع) می‌فرماید: امام، عَلَم و شاخصی است که میان خدا و مخلوقاتش نصب شده است. هر کس او را بشناسد و معتقد به امامتش شود، مؤمن است و هر کس انکارش کند، کافر است[۴۷]. با این بیان روشن می‌شود، معرفت خدا و توحید راستین او، در معرفت امام واجب الاطاعة و اعتقاد به امامتش تجلّی مییابد. این افتخار برای کسانی است که با پیروی از مکتب اهل بیت پیامبر (ص)، به معرفت خدا و توحید راستین او دسترسی پیدا کرده‌اند[۴۸].[۴۹]
«حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ (وَ حَفَظَةً لِسِرِّهِ)»: حافظان سرّ الهی

خداوند ائمه (ع) را حافظان اسرار و حقایق غیبی خویش قرار داده است؛ و این گزینش با رضایت‌مندی کامل خدا همراه بوده است: «ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ»؛ چون حفظ اسرار، مبتنی بر علم و آگاهی کافی از آن است.

حفظ اسرار به معنای پرهیز از کشف، آشکارسازی و انتشار بی‌حساب و اسرار و معارف الهی و دارا بودن قدرت برخورد مناسب با متقاضیان آن است؛ زیرا هر چیز ارزشمند، به ویژه اگر مخفی و دور از دسترس باشد، خواهان بسیار دارد.

اسرار الهی، گوهر‌های گرانبهایی است که برخی از آنها را به هیچ کس نمی‌توان گفت؛ زیرا تاب تحمل آن را ندارند. امام صادق (ع) با اشاره به همین قسم از اسرار و معارف، به ابوصامت فرمود: در میان احادیث ما چیزهایی است که نه ملک مقرّب تاب تحمّل آنها را دارد و نه نبیّ مرسل و نه عبد مؤمن. ابوصامت پرسید: پس چه کسی آنها را تحمل می‌کند؟ فرمود: خودمان[۵۰].

اسرار و معارفی که قابل گفتن برای دیگران است نیز دارای درجات و مراتب گوناگون است؛ به گونه‌ای که هر مطلبی را به هر کس نمی‌توان گفت. این اختلاف درجه در میان اصحاب خاص ائمه (ع) نیز وجود داشت؛ به گونه‌ای که برخی از اسرار الهی را مثلاً میتوانستند به سلمان بگویند ولی ابوذر قدرت تحمل شنیدن آن را نداشت[۵۱].[۵۲]

«حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّهِ»: حاملان کتاب الهی

مراد از «حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّهِ»، دارندگان علوم و معارف قرآن کریم است؛ زیرا «حَمَلَةِ » جمع حامل به معنای باربردار و دربردارنده و "حامل الشیء" به معنای صاحب و دارنده چیز آمده است[۵۳]. پس مراد از «حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّهِ»، دارندگان مفاد و محتوای کتاب خدا، یعنی آگاهان به رموز، بطون قرآن و علوم و معارف مندرج در مفاد آن است.

امام باقر (ع) در تفسیر آیه ... وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۵۴] فرمود: خداوند تنها ما را اراده کرده و دارندگان علم کتاب ما ائمه اهل بیت (ع) پس از پیامبر (ص) هستیم[۵۵].

امام صادق (ع) فرمود: کتاب خدا را از آغاز تا پایان، چنان می‌دانم که گویا در کف دست من است [۵۶].

نیز فرمود: من آنچه را که در آسمان‌هاست و آنچه را که در زمین است می‌دانم و آنچه را که در بهشت است و آنچه را در آتش جهنم است می‌دانم و آنچه را که واقع شده است یا واقع خواهد شد، می‌دانم. سپس مقداری مکث کرد و دید که این مطلب برای شنونده سنگین است، چنین فرمود: همه اینها را از کتاب خدا دانسته‌ام. خداوند می‌فرماید: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۵۷][۵۸].

بنابراین، امامان (ع) از علوم و معارف سرشار و گسترده الهی برخوردارند و همه آن، اعطایی و افاضی از سوی اوست و تحصیلی و کسبی نیست. گرچه شایستگی ذاتی و صلاحیت روحی و اخلاقی ائمه (ع) برای دست‌یابی به این علوم شرط است ولی چگونگی و چرایی اعطای این علوم و معارف بلند به آنان، مانند سایر برگزیدگان الهی، به جایگاه مسئولیت آنان به عنوان اوصیای پیامبر خاتم و مقام امامتشان برمی‌گردد[۵۹].

عصمت

شیعه -برخلاف معتزله و اشاعره از اهل سنت- معتقد است که امام از ویژگی عصمت برخوردار است. امام از نظر متکلمان امامیه، همانند پیامبران و فرشتگان، باید معصوم از هرگونه پلیدی و خطا باشد؛ چون سرپیچی از دستورهای الهی و ارتکاب معاصی اعم از کوچک یا بزرگ، عمدی یا سهوی و آشکار یا نهان، با منصب امامت منافات دارد.

واژه "عصمت"، اسم مصدر از ریشه "عصم"، به معنای منع و امساک است. یکی از لغت‌شناسان می‌نویسد: عصمت، آن است که خداوند متعال تو را از شرّ نگه دارد، یعنی شرّ را از تو دفع کند[۶۰].

عصمت در اصطلاح کلام، تعریف‌های گوناگونی دارد. ابن ابی‌الحدید معتزلی می‌گوید: عصمت نزد دانشمندان، لطفی است که مکلّف را از فعل قبیح، به اختیار باز می‌دارد[۶۱].

خواجه طوسی می‌نویسد: عصمت، آن است که مکلّف به گونه‌ای باشد که گناهی از وی صادر نشود؛ البته بدون آنکه چنین وضعیتی بر وی اجبار گردد[۶۲].

علامه حلی، عصمت را لطف پنهان خداوند می‌داند که در هر کس از بندگان پدید آید، با این که توان انجام کار زشت را دارد، ولی برای ارتکاب آن، انگیزه‌ای ندارد[۶۳].

فاضل مقداد نیز عصمت را ملکه‌ای نفسانی می‌داند که متصف به آن را از فجور و زشتی‌ها باز می‌دارد، اگرچه او توانایی ارتکاب چنین رفتارهایی را دارد[۶۴].

امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره با توصیف ائمه به «الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ...»، به برخورداری آنان از ویژگی عصمت تصریح کرده و در تبیین معنای عصمت در ائمه طاهرین (ع) فرموده است: "خداوند شما را از لغزش‌ها[ی غیرارادی] بازداشت و از فتنه‌ها و [گردنه‌های پرپیچ و خم] آزمون، ایمنی بخشید [از امتحان‌های دشوار زندگی سربلند بیرون آمدید] و از آلودگی‌ها پاک گردانید و هرگونه پلیدی و پلشتی را از شما زدود و پاکتان کرد، چه پاک کردنی!"[۶۵].

این بخش از زیارت جامعه کبیره، تأکیدی است بر آنچه در آیه تطهیر درباره عصمت و پاکی مطلق ائمه مطرح شده است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۶۶].

با توجّه به معنای گسترده و فراگیر "رِجس"، که هرگونه پلیدی و ناپاکی باطنی و ظاهری در ساحت‌های اندیشه، عقیده و عمل را در برمی‌گیرد[۶۷]، این آیه بر عصمت همه جانبه اهل بیت پیامبر (ص) دلالت دارد. منظور اهل بیت (ع) در این آیه بنابر روایات فراوان که در کتاب‌های سنّی و شیعه آمده است علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) است[۶۸].

بنابراین، با توجه به اراده خداوند[۶۹] بر تطهیر همه‌جانبه ائمه (ع)، آنان نیز - مانند سایر اوصیا و انبیا- از ویژگی عصمت در بالاترین درجه آن برخوردارند[۷۰].

پرسش مهم این است که چگونه عصمت با اختیار ائمه (ع) در عمل سازگاری دارد و موجب سلب اختیار از آنان هنگام انجام کارها و جبر و الزام آنان در عمل نمی‌گردد؟

موهبتی بودن ملکه عصمت در پیشوایان معصوم (ع)، هرگز به معنای سلب اختیار از آنان هنگام عمل نیست. عصمت به این معنا نیست که خداوند پیوسته افرادی را مراقبت می‌کند تا دچار گناه و لغزش نشوند و هر وقت قصد گناه کردند بلافاصله جلویشان را بگیرد. به طور مسلم، عصمت به این معنا نیست؛ چون چنین عصمتی برای صاحبش کمال نیست، در حالی که عصمت در معنای درستش یعنی نهایت ایمان و کمال[۷۱].

در صورت ناسازگاری عصمت با اختیار، الگو بودن پیشوایان معصوم (ع) برای مردم معنا نخواهد داشت، آنان فضیلت و برتری بر دیگران نخواهند داشت، عصمت با تکالیف سخت‌گیرانه خداوند نسبت به آنان (که برای کوچک‌ترین کار به ظاهر خلاف آنان، شدیدترین تنبیه و توبیخ را متوجّه آنان می‌کرد) منافات دارد و استحقاق پاداش درباره آنان معنای معقولی نخواهد داشت. هیچ یک از لغت‌دانان و عالمان، عصمت را به گونه‌ای معنا نکرده‌اند که با اختیار معصومان (ع) ناسازگار باشد[۷۲].

برخی از بزرگان معاصر گفته‌اند ریشه‌های اساسی عصمت، امور زیر است:

  1. صالح بودن خاندان، پاک بودن طینت و نسل و برخورداری از مصونیت ذاتی و روحی[۷۳]؛
  2. علم و آگاهی بسیار بالا و گسترده، که از سنخ حضوری و شهودی است، به گونه‌ای که حتی برخی بزرگان چنین علمی را برابر عصمت و بلکه خود عصمت دانسته‌اند[۷۴] چون کنه و باطن زشتی و گناه را می‌بینند و در نتیجه از آن گریزان می‌شوند؛
  3. بر اثر اراده بسیار قوی، به همراه علم سرشاری که دارند، به انتخاب درست و کارهای نیک روی می‌آورند و از هرگونه کج‌فکری، کج‌رفتاری و کارهای زشت دوری می‌گزینند.

از این رو، پیشوایان معصوم (ع)، در پرتو عنایت ویژه الهی از علم و اراده قوی برخوردار شده‌اند و همراه با پاکی ذاتی، به تقوا در بالاترین درجه ممکن روی آورده‌اند و به مقام عصمت کبرا و همه جانبه دست یازیده‌اند؛ آنچنان که در پرتو این تربیت ویژه الهی و رسیدن به اوج قله کمال، شایسته مناصب الهی نبوت و امامت شده‌اند؛ چون چنین مناصب خاص الهی، تحصیل ملکه عصمت در این مرتبه را اقتضا دارد و آن نیز تنها با عنایت ویژه الهی قابل دست‌یابی است.

بنابراین ملکه عصمت، موهبتی اختصاصی است و با اختیار نیز منافات ندارد [۷۵][۷۶]

قله کمالات انسانیالهی (انسان کامل)

به دلیل برخورداری امام از علم و عصمت، امامت در نگاه شیعه، یک مقام و منصب عادی و معلمولی فاقد ارزش‌ها و کمالات معنوی نیست، بلکه مقامی است بس عظیم و جایگاهی رفیع که همه کمالات انسانی و الهی را در خود جمع کرده و در قله کمالات والا و "انسان کامل" قرار گرفته است، به طوری که به تصریح امام رضا (ع)، امامان (ع) یگانه روزگار خویش بوده و کسی در کمالات و فضایل به گرد پای آنان نمی‌رسد.

این سخن، صرف ادعای ما نیست بلکه واقعیت انکارناپذیری است که مخالفان مذهب تشیع نیز به آن اعتراف دارند و درباره فضایل و کمالات معنوی ائمه اهل بیت (ع) و در رأس آنها امیر مؤمنان علی (ع) کتب فراوانی از سوی علمای سنی مذهب تألیف شده است[۷۷].

به عنوان نمونه، احمد بن حنبل، پیشوای فرقه حنبلیان، می‌گوید: برای هیچ کس از صحابه رسول خدا (ص) اندازه علی (ع) فضایل روایت نشده است[۷۸].

سعدالدین تفتازانی، با نقل نمونه‌هایی از آیات دالّ بر فضایل و برتری معنوی اهل بیت (ع) به این حقیقت اعتراف می‌کند[۷۹] که در آیه مباهله: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ[۸۰]، خداوند از زبان پیامبر (ص) تعبیر به أَنْفُسَنَا آورده است و پیامبر اکرم (ص) خود و علی (ع) را به منزله یک تن فرض کرده است. این جمله سخن تفتازانی است که می‌گوید: شکی نیست که کسی که به منزله جان پیامبر (ص) قلمداد می‌شود، او برترین و بافضل‌ترین فرد (از میان امت مسلمان) است[۸۱].

درباره آیه فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ[۸۲] نیز از ابن عباس نقل شده که "صالح المؤمنین" علی است.

در شرح آیه موّدت: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۸۳]. ابن ابی الحدید معتزلی نام برخی بزرگان اهل سنت را ذکر می‌کند که تصریح دارند بر اینکه علی (ع) (بر سایر صحابه) مقدم است [۸۴].[۸۵]

دارای ولایت تکوینی و تشریعی

شیعیان پیرو مکتب اهل بیت (ع) بر این باورند که ائمه معصومین (ع) به دلیل شایستگی‌های اخلاقی و کمالات والای معنوی که در پرتو عنایات و موهبت‌های ویژه الهی همراه با طاعت و بندگی خالصانه خداوندی به دست آورده‌اند، به برترین مقام ممکن برای انسان یعنی مقام "انسان کامل" رسیده‌اند و سزاوار دست‌یابی به برترین مقام و منزلت انسانی - الهی یعنی مقام "ولایت مطلقه تکوینی و تشریعی" شده‌اند[۸۶]. به همین دلیل، ائمه طاهرین (ع) و با داشتن این جایگاه بلند و ممتازشان نزد خداوند متعال، همه مقامات و شئون ظاهری و باطنی‌ای که خداوند به پیامبر اکرم (ص) اعطا کرده، جز مقام و منصب "نبوّت" را دارا هستند؛ چون همه آن شایستگی‌ها، کمالات و مقامات ظاهری و باطنی در دو قسم"ولایت تکوینی و تشریعی"، تبلور می‌یابد[۸۷]؛ و در میان این دو قسم ولایت هم، ریشه و اصل همان "ولایت تکوینی" است، که رتبه وجودی و کمال ذاتی اولیای الهی از جمله ائمه طاهرین (ع) است که تحصیل کرده‌اند و ولایت تشریعی، سمت اعتباری و ظاهری اعطایی به آنهاست که به دلیل داشتن ولایت تکوینی، شایسته آن شده‌اند[۸۸].

به همین دلیل، حکما و متکلمان، ولایت تکوینی و باطنی را در رتبه، حتی از نبوّت و رسالت هم برتر می‌دانند و می‌گویند، ولایت باطن نبوّت و رسالت بوده و نبوت ظاهر ولایت است و همین طور است نسبت میان ولایت باطنی و امامت ظاهری و تشریعی ائمه (ع)[۸۹].

تعریف اجمالی ولایت تکوینی، این است: ولایت تکوینی که از آن به "ولایت تصرّف"، "ولایت باطنی"، "ولایت معنوی" و "ولایت حقیقی" نیز تعبیر می‌شود، نوعی اقتدار، تسلّط، تصرّف و سیطره وجودی[۹۰] و تکوینی است و به معنای قدرت تصرّف و تأثیرگذاری در نظام طبیعت و آفرینش جهان و در نفوس انسانی و ایجاد دگرگونی در آنهاست[۹۱]؛ اعم از این که دگرگونی محدود یا گسترده باشد و ماهیت این ولایت و قدرت تکوینی ذاتی، استقلالی و بالاصاله باشد (مانند ولایت تکوینی خداوند متعال)، و یا غیر ذاتی، اکتسابی و اهدایی (مانند ولایت تکوینی پیامبر و ائمه (ع)).

تعریف اجمالی ولایت تشریعی این است[۹۲]: ولایت تشریعی در تعریف ابتدایی و حقیقی، به معنای جعل و تشریع احکام و قوانین آسمانی و ارسالی توسط خداوند متعال برای هدایت و رستگاری انسان است که توسط پیامبران به بشر ابلاغ شده است. بر خلاف ولایت تکوینی، که امکان تخلّف و عدم تحقق اراده صاحب ولایت در آن متصور نیست و اراده فعل همان و تحققش همانإِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۹۳]؛ و نیز وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۹۴]؛ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۹۵]؛ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۹۶]، در ولایت تشریعی، امکان تخلّف در تحقق آن در مقام امتثال وجود دارد؛ زیرا تحقق اراده تشریعی به واسطه نیاز دارد و آن اقدام اختیاری انسان برای انجام فرامین و احکام تشریعی الهی است. از این‌رو، تحقق ولایت تکوینی، بلافاصله و بدون چون و چرا است، اما تحقق ولایت تشریعی، با واسطه و مشروط است.

هر یک از ولایت تکوینی و تشریعی دارای مراتب، ابعاد و شئونی است که در جای خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد؛ و در بحث و بررسی مراتب، ابعاد و شئون این دو نوع ولایت است که ماهیت حقیقی آنها در دارندگان این دو قسم ولایت و تفاوت و تمایزشان نیز آشکارتر می‌شود[۹۷].[۹۸]

منابع

پانویس

  1. «پس خودستایی نکنید، او پرهیزگاران را بهتر مى‌‌شناسد» سوره نجم، آیه ۳۲.
  2. «بلکه تنها خداست که هرکه را بخواهد به نیکی ستایش مى‌‌کند» سوره نساء، آیه ۴۹.
  3. «آیا آنها غیر از خدا را ولىّ خود برگزیدند؟! در حالى که "ولىّ" فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى‌‌کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست * در هر چیز اختلاف کنید، حکم آن با خداست، این است خداوند، پروردگار من، بر او توکل کرده‌ام و به سوى او بازمى‌‌گردم» سوره شوری، آیه ۹-۱۰.
  4. «سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را برپا مى‌‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌‌دهند و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و این مؤمنان را بپذیرند، [حزب خدایند و] حزب خدا پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۵-۵۶.
  5. «[به خاطر آورید] هنگامى‌ که خداوند، ابراهیم را با آزمایش‌های گوناگون آزمود و او به خوبى از عهده این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! ابراهیم گفت: از دودمان من [نیز امامانى قرار بده!]، خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمى‌‌رسد! [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقام‌اند]» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  6. «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا به آن‌چه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنى» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  7. «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را» سوره نساء، آیه ۵۹.
  8. «خداوند [هرگز] شرک را نمى‌‌بخشد و پایین‌تر از آن را براى هر کس بخواهد [و شایسته بداند] مى‌‌بخشد. و آن کسى که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است. آیا ندیدى کسانى را که خودستایى مى‌‌کنند؟! بلکه تنها خداست که هر کس را بخواهد، ستایش مى‌‌کند و کمترین ستمى‌ به آنها نخواهد شد. ببین چگونه بر خدا دروغ مى‌‌بندند! و همین گناه آشکار، آنان را بس است. آیا ندیدى کسانى را که بهره‌اى از کتاب [خدا] به آنان داده شده، [با این حال]، به “جبت” و “طاغوت” ایمان مى‌‌آورند، و دربارۀ کافران مى‌‌گویند: آنها، از کسانى که ایمان آورده‌اند، هدایت‌یافته‌ترند”؟! آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، یاورى براى او نخواهی یافت. آیا آنها سهمى‌ در فرمانروایی و حکومت دارند؟ اگر چنین بود، [هر آینه همه چیز را در انحصار خود مى‌‌گرفتند،] و کمترین حق را به مردم نمى‌‌دادند. یا اینکه نسبت به مردم پیامبر و خاندانش‌، و بر آن‌چه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مى‌‌ورزند؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمى‌ در اختیار آنها قرار دادیم. ولى جمعى از آنها به آن ایمان آوردند و جمعى راه [مردم را] بر آن بستند که شعله فروزانِ آتش دوزخ، براى آنها کافى است! کسانى که به آیات ما کافر شدند، به زودى آنها را در آتشى وارد مى‌‌کنیم که هر گاه پوست‌هاى تنشان در آن بریان گردد، پوست‌هاى دیگرى به جاى آن قرار مى‌‌دهیم، تا کیفر [الهى] را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است. و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، به زودى آنها را در باغ‌هایى از بهشت وارد مى‌‌کنیم که نهرها از زیر درختانش جارى است، همیشه در آن خواهند ماند و همسرانى پاکیزه براى آنها خواهد بود و آنان را در سایه‌هاى گسترده جاى مى‌‌دهیم. خداوند به شما فرمان مى‌‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بدهید! و هنگامى‌ که میان مردم داورى مى‌‌کنید، به عدالت داورى کنید! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مى‌‌دهد! خداوند، شنوا و بیناست. اى کسانى که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر را، و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید [و از آنها داورى بطلبید] اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این کار براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. آیا ندیدى کسانى را که ادّعا مى‌‌کنند به آن‌چه [از کتاب‌هاى آسمانى که] بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آورده‌اند، در حالى که مى‌‌خواهند براى داورى نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. امّا شیطان مى‌‌خواهد آنان را گمراه کند، و به بیراهه‌هاى دوردستى بیفکند. و هنگامى‌ که به آنها گفته شود: به سوى آن‌چه خداوند نازل کرده، و به سوى پیامبر بیایید، منافقان را مى‌‌بینى که از قبول دعوت تو، اعراض مى‌‌کنند! پس چگونه وقتى به خاطر اعمالشان، گرفتار مصیبتى مى‌‌شوند، به سراغ تو مى‌‌آیند، سوگند یاد مى‌‌کنند که منظورِ ما از بردنِ داورى نزد دیگران، جز نیکى کردن و توافق [میان طرفین نزاع،] نبوده است؟! آنها کسانى هستند که خدا، آن‌چه را در دل دارند، مى‌‌داند. از آنان روی گردان، و آنها را اندرز ده، و با بیانى رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما. ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى اینکه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامى‌ که به خود ستم کردند [و فرمان‌هاى خدا را زیر پا گذاردند، به نزد تو آیند و از خدا طلب آمرزش کنند و پیامبر هم براى آنها استغفار کند خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت. به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم باشند. اگر [همانند بعضى از امت‌هاى پیشین،] به آنان دستور مى‌‌دادیم: یکدیگر را به قتل برسانید، و یا از وطن و خانه خود، بیرون روید، تنها عده کمى‌ از آنها عمل مى‌‌کردند و اگر اندرزهایى را که به آنان داده مى‌‌شد انجام مى‌‌دادند، براى آنها بهتر بود و موجب تقویت ایمان آنها مى‌‌شد. و در این صورت، پاداش بزرگى از ناحیه خود به آنها مى‌‌دادیم. و آنان را به راه راست، هدایت مى‌‌کردیم. و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، [در روز رستاخیز] هم‌نشین کسانى از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده و اینان نیک هم‌نشینان و رفیقانى هستند» سوره نساء، آیه ۴۸-۶۹.
  9. «به راستى که رسولانمان را با دلایلی روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدل رفتار کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  10. «خدا و رسول را اطاعت کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  11. «پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۰.
  12. «پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید، و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید، همان‌ها که در زمین فساد کرده و اصلاح نمى‌‌کنند» سوره شعراء، آیه ۱۵۰-۱۵۲.
  13. اراکی، محسن، امامت در قرآن، ص ۱۴-۲۲
  14. شرح تفصیلی دو صفت علم و عصمت به زودی می‌آید.
  15. چنانکه به دلیل کنار زدن وصی و جانشین به حق و بلافصل پیامبر (ص) علی (ع) و ائمه پس از او، از کرسی امامت و خلافت، تا حدود زیادی جامعه اسلامی دچار این انحطاط فکری - فرهنگی و سیر قهقرایی شده است!
  16. چنانکه آیه «اولی الامر» (سوره نساء، آیه ۵۴) نیز که اطاعت صاحبان امر یعنی جانشینان پیامبر (ص) را بدون چون و چرا و مطلق واجب میداند، اقتضا دارد که امام و خلیفه پس از پیامبر (ص) نیز معصوم باشد. (ر. ک: المیزان، ج۴، ص۳۹۱ - ۳۹۳؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۰، ص۱۴۳ - ۱۴۴).
  17. سیرة ابن هشام، ج۲، ص۳۲؛ السیرة الحلبیة؛ برهان‌الدین علی بن ابراهیم حلبی، ج۲، ص۳.
  18. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۳۳-۳۵.
  19. چنانکه بزودی خواهد آمد که عصمت به عنوان بالاترین مرتبه کمال انسانی و برترین درجه مقام معنوی، موجب دستیابی انسان به ولایت مطلقه الهی و نیز موجب بروز کارهای خارق عادت، کرامات و تصرفات ولایی می‌شود. آیات و روایات فراوانی بر آن دلالت دارد. اما در بیان ارتباط بین علم و ولایت و قدرت نیز آیات و روایاتی وارد شده که بیانگر این مطلب است که علم پیامبر و ائمه (ع) منشأ ولایت و قدرت روحی و معنوی آنان بوده است. (ر. ک: اصول کافی، ج۱، ص۲۲۶ - ۲۳۰؛ بصائر الدرجات، ص۲۱۰ - ۲۱۹؛ تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۵۲۲ - ۵۲۴، ذیل آیه وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ [سوره رعد، آیه ۴۳]) برای تحقیق بیشتر نیز ر. ک: علم امام، مجموعه مقالات، محمد حسن نادم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
  20. التحقیق فی کلمات القرآن، ج۳، ماده «خزن».
  21. پیامبران الهی دانش گسترده‌ای داشته‌اند که در آیات و روایات فراوانی به آن تصریح شده است (ر. ک: منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۹ - ۲۰۷).
  22. درباره چگونگی دست‌یابی ائمه (ع) به دانش گسترده پیامبران و فرشتگان، ر. ک: «اصول کافی، ج۱، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) يَعْلَمُونَ جَمِيعَ الْعُلُومِ الَّتِي خَرَجَتْ إِلَى الْمَلَائِكَةِ وَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ (ع).
  23. اسماء و صفات خداوند فزون از شمار است. فقط در دعای جوشن کبیر، هزار و یک اسم الهی آمده است. نویسنده کتاب دو جلدی «اسماء و صفات الهی، فقط در قرآن»، دکتر محمدباقر محقق، در بیش از ۱۶۰۰ صفحه به معرفی و شرح اسماء و صفات الهی در قرآن کریم پرداخته است.
  24. علم الهی دو قسم است:
    1. علم ذاتی؛ وصف ذات الهی است و به هیچ وجه آگاهی از آن برای موجودات امکانی، حتی پیامبر خاتم (ص)، ممکن نیست؛ چون مستلزم آگاهی از کنه ذات خداوند و احاطه علمی به ذات اوست که در توان هیچ موجودی نیست.
    2. علم فعلی خداوند، یا همان علم به اسماء و صفات الهی، با علم به همه موجودات امکانی و حقایق و رازهای هستی از گذشته، حال و آینده است و چون از فعل خداوند انتزاع می‌شود "علم فعلی خداوند" نامیده می‌شود؛ و پیامبر و ائمه (ع) این علم را به تمام و کمال به صورت حضوری دارند (ادب فنای مقربان، ج۴، ص۱۳۱).
  25. «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ(أَو أُعْلِمَ)»؛ اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة، بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا، روایات ۱، ۲ و ۳. اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة.
  26. «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ»اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة.
  27. «و جز آنچه خواست خداوند است، نخواهید» سوره تکویر، آیه ۲۹.
  28. «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوبَ الْأَئِمَّةِ مَوْرِداً لِإِرَادَتِهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَيْئاً شَاءُوهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ: وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ»بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۷۲.
  29. علم بر دو گونه است: حصولی و حضوری. علم حصولی، علم به واسطه ذهن و تفکّرات ذهنی است. علم حضوری یا شهودی، علم بدون واسطه و حضور معلوم خارجی نزد انسان است؛ مانند علم انسان به خودش و صفاتش (ابن‌سینا، الشفاء، کتاب النفس، ص۱۳۷؛ المیزان، ج۶، ص۱۷۱ - ۱۷۲).
  30. واژه «علم لدنّی» ریشه قرآنی دارد: عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا «او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵ و فَفَهَّمْنَاهَا... وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا «و آن (داوری) را فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم» سوره انبیاء، آیه ۷۹. مراد از آن، علمی است که از اشراقی و الهام در روح پس از تسویه و تصفیه به دست میآید؛ چنان که قرآن کریم به آن تصریح کرده است: سوگند به نفس ناطقه انسان و آنکه او را به حدّ کمال بیافرید و فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸. دست‌یابی به این علم برای معصومان (ع)، غیرکسبی و افاضی است ولی ریشه‌اش به شایستگی کامل آنان برمیگردد. (ر. ک: علم لدنّی، ترجمه زین‌الدین کیانی‌نژاد، ص۵۵-۵۶).
  31. امیر مؤمنان (ع) در عبارت: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ»؛ سیل علم و فضیلت از کوهسار وجودم جاری می‌شود. (نهج البلاغه، خطبه ۳، ص۴۸)، به این حقیقت تصریح کرده است.
  32. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۳۶-۳۹.
  33. واژه «نُهی» جمع «نُهیّة» به معنای عقل است عقلی که از زشتی‌ها نهی می‌کند (مجمع البحرین، ج۲ (بخش دوم)، ص۳۸۳ - ۳۸۴، ماده «ن ه ی»).
  34. «حِجی» نیز در لغت به معنای عقل آمده است؛ عقلی که بر تمام قوای انسان احاطه دارد، به‌طوری که میتواند قصد و آهنگ هر چیزی را بکند و بر آن چیره شود. (معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۱۴۱).
  35. ر. ک: ادب فتای مقرّبان، ج۲، ص۲۶ - ۶۴.
  36. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۳۹-۴۰.
  37. مفردات، واژه‌های «عرف» و «علم»: التحقیق فی کلمات القرآن، ج۸، واژه‌های «عرف» و «علم»؛ تاج العروس، ج۸، ص۴۰۵؛ ادب فنای مقربان، ج۲، ص۱۳۲.
  38. بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۵۳.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۹، ص۲۵۸؛ الامالی، ج۱ (۱ - ۴)، ص۱۰۴.
  40. بحارالانوار، ج۶۶، ص۲۹۲.
  41. حکیم متألّه مرحوم آقاعلی مدرس زنوزی، حدیث مزبور را این طور معنا یا تفسیر کرده است: «حق شناختن تو، اعتراف به عجز از شناختن توست» (بدایع الحکم، ص۳۷).
  42. «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»؛ بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۳؛ محقق طوسی و شیخ بهایی نیز - به نقل مجلسی - این روایت را نقل کرده‌اند.
  43. ر. ک: ادب فنای مقربان، ج۲، ص۱۳۲ - ۱۳۶ و ۳۵۷ - ۳۵۹.
  44. «لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۳۹.
  45. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۶، ص۳۷۰.
  46. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَنَا فَقَدْ أَنْكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۳۴۲.
  47. بحارالانوار، ج۲۳، ص۸۸.
  48. وهابیون که شعار دفاع از توحید سر میدهند و عقاید پیروان راستین مکتب اهل بیت (ع) را شرک‌آلود میدانند، خود به شرک و کفرآلوده شده‌اند؛ چون خدا را موجودی جسمانی پنداشته‌اند که دارای دو دست و دو چشم و صورت می‌باشد و با چشم ظاهری قابل رؤیت است! و این اشتباه آنان از آنجا ناشی می‌شود که علم توحید را از اهل بیت (ع) نگرفته‌اند بلکه به فکر خود و کسانی مثل خود، بسنده کرده‌اند. ر. ک: مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۲۹۰ و ۲۹۲ - ۲۹۳؛ منهاج السنة، ص۲۴۰؛ صحیح بخاری، ج۲، کتاب التهجد، باب الدعا والصلوة فی آخر اللیل، ج۱، باب صلوة العصر. در برخی روایات اهل سنّت ادعا شده که خدا میخندد! برای تحقیق بیشتر ر. ک: اهل سنّت، باورها و اندیشه‌ها، عبدالرحیم عباس آبادی.
  49. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۴۰-۴۳.
  50. بحارالانوار، ج۲، ص۱۹۳، ح۳۶؛ ر. ک: اصول کافی، ج، کتاب الحجة، بَابٌ فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ.
  51. درباره اسرار الهی و چگونگی حفظ اسرار توسط ائمه (ع)، مباحث زیادی مطرح است. برای تحقیق بیشتر ر. ک: ادب فنای مقربان، ج۲، ص۱۷۱ - ۱۸۳ و ج۴، ص۱۲۴ - ۱۲۹.
  52. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۴۴-۴۵.
  53. فرهنگ نوین؛ عربی - فارسی، ص۱۶۷، ماده «حمل».
  54. «... و کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.
  55. اصول کافی، ج۱، ص۲۹۲، ح۴ و ۵ و ۶.
  56. اصول کافی، ج۱، ص۲۹۲، ح۴ و ۵ و ۶.
  57. «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  58. اصول کافی، ج۱، ص۲۶۱، ح۲.
  59. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۴۵-۴۶.
  60. کتاب العین، ج۱، ص۳۱۳.
  61. شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۸.
  62. قواعد العقائد، خواجه نصیر الدین طوسی، ح۹۳.
  63. باب حادی عشر، علامه حلی، ص۶۴.
  64. اللوامع الالهیه، مقداد بن عبدالله اسدی، ص۱۷۰.
  65. «عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً».
  66. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  67. المیزان، ج۶، ص۳۱۲-۳۱۳.
  68. برخی منابع اهل سنّت عبارت است از: صحیح مسلم، به شرح النّوَری، ج۱۵، ص۱۹۴-۱۹۵؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۸؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۲۰۹. دلالت آیه تطهیر بر عصمت سایر ائمه (ع) از طریق روایات شیعه مسلم است (ر. ک: تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۳، ح۸۸، ۹۲ و ۹۴).
  69. درباره ماهیت این اراده مبنی بر این که تشریعی است یا تکوینی و یا چیز دیگر، محل اختلاف واقع شده است ولی بیشتر علما و مفسران آن را از سنخ تکوینی می‌دانند. ولی با این حال تصریح و تأکید می‌کنند اراده تکوینی در این جا به طوری نیست که علت تامّه تطهیر ائمه اهل بیت (ع) شود و سر از جبر درآورد، بلکه به صور علّت مُعِدّه و به نحو مقتضی است و لذا با اختیار آنان منافات ندارد. برای تحقیق بیشتر در این زمینه به این کتب رجوع کنید: المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳؛ مفاهیم القرآن، جعفر سبحانی، ج۵، ص۲۶۳-۲۷۳؛ تفسیر روح المعانی، ج۲۲، ص۲۷؛ تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۰۳-۳۰۵؛ پیام قرآن، مکارم شیرازی، ج۹، ص۱۴۹-۱۵۵؛ ادب فنای مقربان، ج۵، ص۲۱۴-۲۳۴.
  70. موهبت‌های ویژه علم، عصمت و ولایت (برای اظهار معجزه و کرامت) به پیامبر (ص) و اوصیای به حق او (ائمه)، به اقتضای جایگاه رسالتی و منصب الهی آنان برمی‌گردد که باید از این ویژگی‌ها برخوردار باشند تا شایسته مقام نبوّت، وصایت و امامت شوند. این که چرا فقط آنان به این مناصب الهی دست یازیدند، بنابر آیه اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴، خداوند چنین صلاح دانسته و حکمتش را خودش می‌داند.
  71. برگرفته از امامت و رهبری، شهید مطهری، ص۱۷۴-۱۷۶.
  72. چون در این صورت، آنان از سنخ انسان بااراده و اختیار خارج می‌شوند و در زمره فرشتگان درمی‌آیند!
  73. بسیاری از مردم از این مصونیت ذاتی تا حدودی برخوردارند و از برخی گناهان گریزانند.
  74. ر. ک: المیزان، ج۱۱، ص۱۶۲-۱۶۳.
  75. بحارالانوار، ج۳، ص۱۴۴؛ ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۴۸-۲۷۱؛ منشور جاوید، ج۱۰، ص۳۹-۱۴۴.
  76. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۴۶-۵۰.
  77. برخی از کتب تدوینی علمای سنی درباره فضایل و کمالات معنوی ائمه اهل بیت (ع) به این شرح است: ینابیع المودّة (فی مناقب الامام علی و اهل البیت (ع))، شیخ ابراهیم بلخی قندوزی حنفی در سه جلد؛ فرائد السمطین، فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین والأئمة من ذرّیتهم (ع)، شیخ ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی شافعی، در دو جلد بزرگ؛ شواهد التنزیل فی الآیات النازله فی اهل البیت (ع)، حاکم حسکانی حنفی (عبیدالله بن عبد الله)، در دو جلد؛ فضایل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنّت (ترجمه کتاب: فضائل الخمسة من الصحاح السّتة)، ترجمه شیخ محمدباقر ساعدی، در چهار جلد.
  78. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۰۷؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ص۱۲۰ ۱۲۱.
  79. ر. ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۵ - ۲۹۸.
  80. «بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  81. و لا شك انّه من كان بمنزلة نفس النبي كان أفضل
  82. «بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند» سوره تحریم، آیه ۴.
  83. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  84. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷ - ۹.
  85. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۵۰-۵۲.
  86. ر. ک: مجد البیان فی تفسیر القرآن، شیخ محمد حسین اصفهانی، ص۹۲ - ۹۳؛ مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة، امام خمینی، ترجمه سید احمد فهری، ص۱۷۵ - ۱۷۷؛ ولایت کلیه، سید حسن میرجهانی، ج۱، ص۲۷۵ و ۲۷۸ - ۲۷۹؛ انوار الولایة، ملا زین‌العابدین گلپایگانی، ص۳۱۰ - ۳۱۷.
  87. باید توجه داشت که ولایت به تمام و کمال و همه ابعاد و اقسام آن بالاصاله از آنِ خدای متعال به عنوان یگانه سرچشمه هستی و قدرت لایزال و توانای بی‌مثال بوده و در انحصار اوست و به هر کس از بندگان متکامل و شایسته خویش که صلاح بداند، اعطا می‌کند.
  88. شمیم ولایت، عبدالله جوادی آملی، ص۲۵ و ۹۱ - ۹۲؛ همو، ادب فنای مقربان، شرح و تفسیر زیارت جامعه کبیره، ج۳، ص۱۷ - ۲۰.
  89. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ترجمه فهری، ص۷۷؛ انسان کامل از دیدگاه نهج‌البلاغه، حسن حسن‌زاده آملی، ص۴۵.
  90. واژه «تکوین» از ماده «کون» به معنای بودن یعنی وجود و هستی است (مجمع البحرین، ماده «ک و ن»؛ النهایه، ج۴، ص۲۱۱). ولایت تکوینی، نوعی تصرف وجودی و ایجاد دگرگونی به ارادة صاحب ولایت تکوینی است و دارای مراتب و شئون فراوانی است و از آفرینش جهان و انسان گرفته تا زنده کردن و میراندن جانداران و مدیریت جهان آفرینش و شفای بیماران و غیر آن همه را شامل می‌شود.
  91. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج۳، ص۲۸۴.
  92. تصریح و تأکید بر اجمالی به این دلیل است که تعریف این دو قسم ولایت و مراتب و شئون آنها در همه دارندگان آن به یک صورت و کاملاً یک شکل و یکنواخت نبوده و تفاوت دارد.
  93. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  94. «و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
  95. «چون کاری را اراده کند تنها بدان می‌فرماید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۴۷.
  96. «اوست که زنده می‌دارد و می‌میراند و چون کاری را بخواهد تنها به آن می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره غافر، آیه ۶۸.
  97. برای آگاهی بیشتر از ولایت تکوینی و تشریعی ر. ک: شمیم ولایت، عبدالله جوادی آملی؛ ادب فنای مقربان، ج۱، ۲ و ۳؛ تفسیر المیزان، ج۳، به ویژه ص۱۷ - ۱۹؛ ولایت تشریعی و تکوینی از دیدگاه علم و فلسفه، جعفر سبحانی؛ ولایت تکوینی و تشریعی، لطف‌الله صافی گلپایگانی.
  98. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۵۲-۵۴.