بنیان‌گذار بهاییت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون امام مهدی(ع) است. "امام مهدی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام مهدی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • در سال ۱۸۳۴ میلادی، جاسوسی از روس به ایران آمد و به منظور مبارزه با اسلام و مسلمانان، نقشه پلید و شیطانی استعمارگران را نیز به همراه داشت و متأسفانه این عنصر خیانتکار توانست در سیاست آن روز ایران، نقش کینه‌توزانه و ویرانگری را بازی کند. پس از مدّتی به عراق آمد و با این‌که نامش "کنیاز دالگورکی" بود، خود را "شیخ عیسی لنکرانی" معرّفی کرد و به لباس روحانیت درآمد و در درس "سید کاظم رشتی" که از علمای کربلا بود شرکت کرد و در همان‌جا با مردی-که نامش "علی محمّد" و شاگرد سید رشتی بود و به مصرف حشیش عادت داشت-ملاقات کرد و با شگردهای خاصّی توانست با او طرح دوستی و رفاقت بریزد و اعتماد متقابل پدید آورد.
  • در یکی از شب‌ها که "علی محمّد" طبق برنامه و عادت خویش مشغول حشیش کشیدن بود، جاسوس روسی با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت: ای صاحب الزّمان! به من محبّت کن... تو بی‌هیچ تردیدی صاحب الزّمانی.
  • "علی محمّد" با این‌که در اوج کیف و نشئه تخدیر حشیش بود و به خاطر آن تا حدودی مشاعر خویش را از دست داده بود، خطاب جاسوس را ردّ کرد و کوشید تا این نسبت دروغین را نپذیرد و از خود دفاع کند، اما جاسوس روسی سخت اصرار کرد که: "نه! همین است که من می‌گویم." و شیوه تکرار و تلقین را به کار گرفت و مرتّب به او اصرار کرد که او حضرت مهدی (ع) است. هرگاه "علی محمّد" به مصرف حشیش می‌پرداخت، جاسوس روسی نیز فرصت را برای تلقین و تکرار آن دروغ رسوا، غنیمت می‌شمرد و سؤال‌های ساده‌ای از او می‌کرد و او نیز جواب‌های سست و آبکی سرهم می‌کرد و جاسوس بازیگر، شروع به تحسین و تشویق او می‌کرد و خود را در برابر پاسخ‌های آبکی و سست او شگفت‌زده و مسحور نشان می‌داد. روزی جاسوس نابکار، یک بطری عرق از بغداد برای "علی محمّد" خرید و با شگردی خاصّ‌ به او تقدیم کرد و هنگامی که آن را به او خورانید و مست شد، تلقین و اصرار خویش را به اوج رسانید که "علی محمّد" همان امام مهدی است و از او تقاضا کرد که گفتار صادقانه و خالصانه جاسوس روسی را بپذیرد. او نیز تصدیق کرد و پذیرفت که چنین است؛اما از ترس، جرأت اظهار آن را نداشت و بدان تصریح نمی‌کرد. در گام دوّم، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجیع کرد و وعده ثروت هنگفتی به او داد....
  • سرانجام "علی محمّد" از کربلا به "بصره" و از آن‌جا به "بوشهر" آمد و ادّعا کرد که: نائب خاصّ‌ امام مهدی (ع) است، اما جاسوس روسی به این اندازه رضایت نداد و به او اصرار ورزید که: "تو، خود امام عصر هستی، نه نایب خاصّ‌ او." جاسوس پس از ورود "علی محمّد" به ایران، در کربلا به صورت گسترده‌ای پخش کرد که: علی محمّد، صاحب الزّمان است و در بوشهر ظهور کرده است. او مردم را بر اثر پخش این دروغ رسوا، دو دسته ساخت. بیشتر مردم بوشهر کسانی که "علی محمّد" را عنصری حشیشی و شرابخوار، می‌شناختند به این شایعات که به وسیله جاسوسان استعمار مرتّب دامن زده می‌شد می‌خندیدند. اما برخی ساده‌لوحان و ابلهان ناآگاه نیز می‌گفتند: "نکند درست است...." و تصدیق می‌کردند.
  • جاسوس روسی، پس از افشاندن بذر اختلاف و جنایت و انجام این شگردهای شیطانی، به عنوان سفیر روس به تهران رفت و با قدرت و امکانات و میدان عمل آماده‌ای با بهره‌وری از فرصت، جدّی‌تر از گذشته به ادامه عملیات ابلیسی خویش همّت گماشت. در تهران از دوستان خویش، جاسوسان جدیدی تربیت کرد و با امکانات گسترده خویش، وجدان و عقیده آنان را خرید و آنان خود را در اختیار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادند که از جمله آنان "حسین علی"، معروف به "بهاء" و "میرزا یحیی" معروف به "صبح ازل" بودند که این دو برادر، نقش ویرانگری بر ضدّ اسلام و جامعه اسلامی و در اجرای نقشه این جاسوس پلید استعمار داشتند.
  • "علی محمّد" دو ماه در بوشهر ماند و از آن‌جا راهی شیراز گردید و از روستایی که عبور کرد، خود را نایب خاصّ‌ امام عصر (ع) جا زد، اما هنگامی که به شیراز رسید، ادّعا کرد که: صاحب الزّمان است و برخی فرومایه‌هایی که به مبدأ و معادی پایبند نیستند به دورش حلقه زدند. هنگامی که علمای شیراز از ورود آن شیطان رانده شده آگاه شدند، برخی از افراد آگاه و مورد اعتماد خویش را برای تحقیق از واقعیت جریان، به محفل "علی محمّد" فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و دوستی و تعظیم به او، اعتمادش را جلب کنند و پس از آن مراحل بود که "علی محمّد" عقاید سخیف و خرافات و بافته‌های رسوای خویش را برای آنان آشکار ساخت و به صراحت خود را امام مهدی (ع) جا زد و آنان نیز بافته‌های آن عنصر منحرف و گمراه را به علمای شیراز انتقال دادند. این‌جا بود که علمای شیراز بر ضدّ او بپا خاستند و بستگان و خاندانش نیز بر او شوریدند و او را از منزل بیرون راندند و دستگیر و به محکمه سپردند. پس از محاکمه‌ای سریع، او را به زندان و شلاّق محکوم ساختند و پس از مدّتی آزاد گردید و از شیراز به اصفهان رفت.
  • جاسوس روس با ورود "علی محمّد" به اصفهان نامه‌ای به استاندار آن‌جا نوشت و از او خواست که آن عنصر پلید را احترام نماید و امنیت او را تضمین کند، اما در همان‌روزها استاندار از دنیا رفت و امام ساختگی و دروغین، دستگیر و تحت نظر به تهران فرستاده شد. جاسوس روسی، به دوستان و همکارانش دستور داد که در میان مردم سروصدا و بلوا برانگیزند که: "هان ای مردم! چه نشسته‌اید که امام مهدی دستگیر شد...." حکومت وقت، "علی محمّد" را به وسیله مأموران خویش به قزوین گسیل داشت و از آن‌جا به "تبریز" و "ماکو" فرستاد، اما جاسوس روس و دوستانش به هیاهو و تاخت‌وتاز خویش ادامه دادند و خبر دستگیری "علی محمّد" را در شهرها پخش کردند و برخی فرومایگانی را که جاسوس استعمار، با ثروت و امکانات، اماده ساخته بودند با فریاد و هیاهو بر ضدّ حکومت وقت به شورش وادار کردند.

سرانجام شاه، "علی محمّد" را احضار کرد و دستور محاکمه او را با حضور علما و فقها صادر کرد. دادگاه تشکیل شد و بحث و گفتگو در نهایت به توبه "علی محمّد" به دست علما منجر شد و او از گناه خویش طلب مغفرت کرد.

  • جاسوس روس، از روند کار هراسان شد و ترسید که نقشه شیطانی‌اش فاش گردد. به همین جهت برای مخفی ساختن توطئه پلید روس، راه را برای نابودی امام دروغین هموار ساخت و برای کشته شدن او از هیچ کاری فروگذار نکرد. درست در همین روزها بود که شاه کشته شد و ناصر الدین شاه که به قدرت رسید، دستور به دار آویخته شدن "علی محمّد" را صادر کرد و او اعدام گردید.
  • پس از اعدام شدن "علی محمّد"، "حسین علی بهاء" و همکارانش چیزی نمانده بود که به کیفر جنایات خویش برسند، اما تلاش سفارت روس و کارمندان آن برای نجات آن‌ها، کار خویش را کرد و آنان به دستور جاسوس روس و مساعدت همه‌جانبه سفارت روس به بغدادشتافتند و در آن‌جا براساس آموزش‌های آن جاسوس، "حسین علی" مأموریت یافت که به نفع برادر خویش "یحیی" وارد عمل شود و ادّعا کند که او همان کسی است که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و امکانات گسترده و ثروت هنگفتی نیز در اختیار او برای تعقیب این دروغ رسوا قرار داد و او نیز دعوت خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگی پرداخت. در همان شرایط‍‌ بود که حکومت "عثمانی" این گروه فاسد را از "بغداد" به "ترکیه" و از آن‌جا به "ادرنه"[۱] تبعید ساخت، اما آموزش‌های این مسلک منحطّ‍‌، همچنان در سفارت روس در تهران تنظیم و به "حسین علی بهاء" ارسال می‌گردید و او نیز آن‌ها را در میان پیروان خویش، نشر و تبلیغ می‌کرد. سرانجام کار به اختلاف میان "حسین علی بهاء" و برادرش "یحیی" کشید. "یحیی" به "قبرس" رفت و در آن‌جا ازدواج کرد و خود را "صبح ازل" نامید. اما "حسین علی" و پیروانش از ترکیه به "عکا" در فلسطین تبعید شدند و تلاش ارتجاعی خویش را برای نشر این مرام استعماری و خرافی در ایران و فلسطین از طریق بذل و بخشش‌های هنگفت ادامه دادند.
  • "حسین علی" برای خویش، لقب "بهاء" را برگزید و به همین جهت است که پیروان او را "بهایی" می‌نامند. روشن است که مرام بهایی هیچ ربطی به اسلام و اصول و فروع آن ندارد و بهائیان نیز مسلمان نیستند و خود را پیرو دین دیگری به نام "بهائیت" می‌شمارند. به‌هرحال این حزب سیاسی -که لباس دین را بر تن کرد- در برخی از کشورهای اسلامی و غربی نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هردو در ترویج آن بر ضدّ اسلام و مسلمانان، هماهنگ شدند. به همین جهت است که در هر کشوری که آمریکا حضور و نفوذ بیشتری داشته باشد، بهائیان بدانجا روی می‌آورند و هنگامی که نفوذ آمریکا در یکی از کشورهای اسلامی فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام بهائیت نیز نفوذ خود را در آن‌جا از دست می‌دهد[۲][۳].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ولایتی از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).
  2. امام مهدی (ع) از ولادت تا ظهور، سید محمد کاظم قزوینی، ص ۵۷۳.
  3. مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص:۱۷۴-۱۷۷.