آیا آیه ۴۳ سوره توبه علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۴۳ سوره توبه علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آیه ۴۳ سوره توبه علم غیب را از پیامبر خاتم (ص) نفی نمی‌کند؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ .

«خداوند از تو در گذرد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟».

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم[۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود دسته‌ای دیگر از آیات در نگاه نخست، آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ از منظر برخی، آیه ۴۳ سوره توبه در شمار آیات دسته دوم است. خدای متعال در این آیه به پیامبر خود می‌فرماید: عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ[۲].

بر اساس این آیه قبل از جنگ تبوک، برخی از منافقین نزد پیامبر (ص) آمده و از آن حضرت اجازه خواستند تا عقب مانده و در جنگ دخالتی نکنند؛ پیامبر(ص) نیز این اجازه را به آنها داد. در این هنگام بود که آیه مورد بحث نازل شد. از این رو ممکن است گفته شود از ظاهر آیه چنین برداشت می‌شود که پیامبر اکرم(ص) از باطن اصحاب خود و اینکه کدامیک در سخن خویش صادق و کدامیک کاذبند، اطلاعی نداشته است. حال با توجه به آنکه باطن افراد از جمله امور غیبی است؛ لذا ممکن است گفته شود این آیه منکر علم و آگاهی رسول خدا به غیب است.

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵] و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۷].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۳] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].

شأن نزول آیه

آنچه در شأن نزول آیه نقل شده این است که گروهی از منافقان نزد پیامبر اکرم(ص) آمده و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی سوگند خوردن، اجازه خواستند که حضرت، آنها را از شرکت در جنگ تبوک معاف نماید و پیامبر نیز عذر آنها را پذیرفت و اجازه توقف در مدینه را داد[۱۵]. با این حال آنچه از علت لحن تند همراه با اعلان عفو در آیه برداشت می‌شود این است که از آنجا که نفاق امری باطنی و در زمره امور غیبی است، چنانچه پیامبر(ص) به آن گروه رخصت نمی‌داد، مشت آنها زودتر باز شده و مردم به نفاقشان زودتر پی می‌بردند. چه اینکه قرائن موجود حاکی از آن است که چه پیامبر (ص‏) به آنها اجازه می‏داد و چه اجازه نمی‏داد، این گروه در میدان تبوک شرکت نمی‏جستند و به فرض هم که شرکت می‏کردند، نه تنها گرهی از کار مسلمانان نمی‏گشودند بلکه مشکلی بر مشکلات آنها می‏افزودند، چنانکه در چند آیه بعد آمده: لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا[۱۶].[۱۷].

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که مگر پیامبر(ص) منافقان را نمی‏شناخت که خداوند می‌فرماید: «چرا به آنها قبل از آنکه حالشان بر تو روشن شود، اذن دادی»؟! در پاسخ به این پرسش می‌گوییم: هر چند ظهور اولیه عبارت حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُ در این است که پیامبر منافقان را نمی‌شناخته و لذا باید صبر می‌‌کرده و اذن به قعود از جهاد به آنان نمی‌داده تا برایش روشن شود که منافقان چه کسانی هستند؛ اما این ظهور به دلایل زیر دلیل بر عدم شناخت، آگاهی و علم آن حضرت به منافقان و احوال آنان نیست

دلایل آگاهی پیامبر از وضع منافقین

ادله قرآنی

آیات دال بر اصل برخورداری و آگاهی رسول خدا(ص) از غیب

از آنجا که نفاق امری باطنی و پنهان است، پس می‌توان آن را در شمار مصادیق غیب برشمرد، بر این اساس علم به نفاقِ یک شخص نیز در زمره علم به غیب به شمار می‌آید. این در حالی است که دسته‌ای از آیات قرآن کریم، بر آگاهی و برخورداری رسول خدا(ص) از غیب دلالت داشته و بیان می‌کنند که آن حضرت از طریق وحی به برخی امور غیبی آگاه شده و به تمام اسرار و رموز قرآن کریم و علوم غیبی مستور در آن نیز عالم بوده است. بدیهی است این دسته از آیات در مقابل آیاتی هستند که به ظاهر منکِر علم غیب آن حضرت هستند. حال با عنایت به اینکه اصل برخورداری و آگاهی رسول خدا(ص) از غیب با استناد به برخی آیات ثابت است؛ لذا آیات نافیه علم غیب آن حضرت را نیز باید به گونه‌ای با آیات مثبِت علم غیب رسول خدا(ص) جمع کرد، به نحوی که اصل آگاهی آن حضرت از غیب به صورت مطلق انکار نگردد. برخی از آیات دال بر علم غیب رسول خدا(ص) عبارت‌اند از:

  1. آیات ٤٤ تا ٤٦ سوره مبارکه قصص: وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ وَلَكِنَّا أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنْتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[۱۸]، در این آیه خداوند متعال سرگذشت حضرت موسی و فرعون را بیان کرده و اخباری را مطرح نموده که حدود دو هزار سال از وقوع آنها ‌گذشته است. روشن است که خبر دادن پیامبراکرم(ص) از آن اخبار، چیزی جز آگاهی آن حضرت به تعلیم الهی و به واسطه وحی از غیب نیست.
  2. آیه ٣ سوره مبارکه تحریم: وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ[۱۹]، بر اساس این آیه رسول خدا(ص) بی‌آنکه در کنار همسر خود باشد و از نزدیک شاهد بازگویی راز خود باشد، از آن مطلع شد و همین امر شگفتی همسرش را پدید آورد تا جایی که از رسول خدا از منشأ این آگاهی پرسید و آن حضرت تأیید کرد خداوند او را از این راز باخبر کرده است. آیه به خوبی نشان می‏دهد رسول خدا(ص) با تعلیم الهی می‏تواند از اسرار غیبی آگاه شود[۲۰]. به عبارتی دیگر دقت در مجموع آیه، به خصوص جملۀ آخر ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾ به روشنی گواهی می‌دهد خداوند پیامبر خاتم(ص) را از غیر راه وحی قرآنی از پس پرده غیب آگاه ساخته بود[۲۱].
  3. آیات ٢٢ تا ٢٤ سوره مبارکه تکویر: وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۲۲]، این آیه ضمن تکذیب نسبت ناروای جنون درباره پیامبر اکرم(ص) و تنزیه پیامبر از بخل ورزیدن نسبت به آگاهی‌های غیبی، اطلاع پیامبر را نسبت به غیب به طور اجمال و مشاهده فرشته به طور صریح بیان می‌کند و بدین ترتیب بر اصل آگاهی پیامبر از غیب دلالت دارد. تمام آیات و داستان‌هایی که خداوند متعال برای پیامبر(ص) بیان می‌‌کند و ایشان را از اخبار غیبی آگاه می‌‌سازد، دلیل بر آگاهی ایشان از علم غیب و خبرهای پنهانی است[۲۳].
  4. آیات ٢ تا ٤ سوره مبارکه روم: غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ[۲۴]، این آیه مشتمل نیز بر خبر غیبی غلبه مسلمانان بر رومیان است که پیامبر اکرم(ص) از آن خبر داده است.
  5. آیه ٢٧ سوره مبارکه فتح: لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا[۲۵]. این آیات نیز دال بر فتح مکه است در زمانی که مسلمانان هنوز دارای چنین قدرتی نبودند، اما خداوند پیامبر خود را از آن آگاه کرده است[۲۶]. علاوه بر این آیاتی نیز هستند که بر آگاهی و علم رسول خدا (ص) به خصوص منافقان و احوال آنان دلالت دارند.
آیات دال بر علم پیامبر به منافقین و احوال آنان

آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که به صراحت، بر علم پیامبر به اعمال، گفتار و اشخاص منافقان دلالت دارد که در ادامه بدان‌ها اشاره می‌شود:

  1. آیه ۳۰ سوره محمد(ص): یکی از آیاتی که شناخت پیامبر نسب به منافقین را اثبات می‌کند، آیه وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ[۲۷] است. راغب در المفردات می‌نویسد: "کلمه «لحن» در آیه شریفه، به معنای سربسته حرف زدن و به‌ طور کنایی سخن گفتن است"[۲۸]. بسیاری از مفسران اهل سنت از انس بن مالک نقل کرده‌اند که بعد از نزول آیه یاد شده، هیچ‌یک از منافقان برای پیامبر ناشناخته نبودند، بلکه حضرت آنان را از طریق سیمایشان و از لحن سخن گفتنشان می‌شناخت: مَا خَفِی عَلَی رَسُولِ اللهِ بَعْدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیةِ شَیءٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ، کانَ یَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ. َلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ، فِی مَعْنَاهُ وَمَقْصِدِهِ[۲۹].
  2. آیه ۸۴ سوره توبه: خداوند در این آیه می‌فرماید: وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ[۳۰]. در این آیه شریفه، خدای متعال از پیامبر گرامی‌اش می‌خواهد بر منافقانی که از دنیا می‌روند، نماز نخواند و بر سر قبر آنان نیز برای دعا حاضر نشود! حال سؤال این است، اگر پیامبر منافقان را با نام و نشان نمی‌شناخته، چگونه‌ می‌توانست به این آیه عمل کند؟! اگر بر فرض بپذیریم که پیامبر منافقان را با نام و نشان نمی‌شناخته است، آیا در این صورت، تکلیف خدای متعال به نماز نخواندن بر منافقان، فرمانی لغو نخواهد بود؟!
  3. آیه ۸۸ سوره نساء: خداوند در آیه‌ای دیگر به دو دستگی درباره منافقان اشاره می‌کند و می‌فرماید: فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا[۳۱]. چنان‌که ملاحظه می‌شود، آیه شریفه به وضوح دلالت بر این دارد که مسلمانان درباره نحوه برخورد با منافقان اختلاف‌نظر داشتند، برخی موافق پیکار با منافقان بودند و برخی جنگ با آنان را جایز نمی‌دانستند. همچنین در آیه بعد خدای متعال دستور اکید می‌دهد که مسلمانان از ارتباط دوستانه با منافقان و هرگونه یاری گرفتن از آنها بپرهیزند: فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء... وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا، در حالی که تا افراد منافق در جامعه برای عموم مسلمانان شناخته شده نباشند، سرزنش مسلمانان از اختلاف نظر درباره آنها و همچنین فرمان خدای متعال به قطع ارتباط با آنان، بی‌معناست.
  4. آیه ۱۴۰ سوره نساء: خداوند در این آیه مسلمانان را از همنشینی با منافقان نهی کرده و می‌فرماید: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا[۳۲]. درباره شأن نزول آیه شریفه آمده است، احبار یهود، مجالسی در مدینه ترتیب می‌دادند و آیات قرآن را مسخره می‌کردند. برخی از منافقان نیز در مجالس آنان شرکت می‌کردند. چنان که آمده است: وکان المنافقون یجلسون إلیهم ویخوضون معهم فی الاستهزاء بالقرآن. اینجا بود که خدای متعال، مؤمنان را از همراهی و شرکت در جلسات آنان نهی فرمود[۳۳] با توجه به اینکه مجالس یاد شده، آن هم در شهر کوچکی مانند مدینه، مجالس محدودی بوده و شرکت‌کنندگان آن نیز افراد مشخصی بوده‌اند، از این رو شناسایی منافقان نباید برای مسلمانانامر دشواری بوده باشد و الا چنان که ذیل آیه قبل نیز اشاره شد، مستلزم تکلیف به امر فوق طاقت است که آن هم از خدای متعال محال است.

افزون بر آیات یاد شده، آیات بسیار دیگری نیز در معرفی و سرزنش منافقان و وظیفه مسلمانان نسبت به آنان نازل شده است که به لحاظ رعایت اختصار از بیان آنها صرف نظر می‌شود[۳۴].

احادیث دال بر علم پیامبر و برخی اصحاب به منافقان و احوال آنان

علاوه بر آیات، روایات متعددی نیز آگاهی و علم رسول خدا(ص) و حتی برخی اصحاب ایشان به منافقین و احوال آنان را اثبات می‌کنند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌نماییم:

١. واقعه عقبه

یکی از اتفاقات تأسف‌بار عصر رسالت، توطئه ترور نافرجام پیامبر اکرم(ص) است که برخی از منافقان درصدد اجرای آن بودند اما با عنایت خدای متعال موفق نشدند. درباره این حادثه غمبار که به «واقعه عقبه» معروف است، روایاتی از پیامبر اکرم(ص) در منابع معتبر اهل سنت آمده است؛ روایاتی که در بعضی از آنها حتی نام منافقان شرکت‌کننده در طرح ترور نیز به چشم می‌خورد. در اینجا برای آشنایی اجمالی با اصل واقعه، نخست خلاصه داستان را می‌آوریم و سپس بعضی از احادیث مربوط به آن واقعه را بررسی می‌نماییم.

از حذیفة بن یمان و دیگران روایت شده گروهی از منافقان، توطئه کردند تا در مراجعت از جنگ تبوک، پیغمبر اسلام را ترور کنند؛ به این ترتیب که در یکی از گردنه‏هایی که سر راه است، شتر آن حضرت را رم دهند تا رسول خدا(ص) را به دره افکند. در بسیاری از روایات است که آنها دوازده نفر بودند؛ هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه. به هر ترتیب، آنان تصمیم خود را برای این کار قطعی کردند. اما خدای متعال به وسیله جبرئیل جریان توطئه آنها را به اطلاع رسول خدا رسانید و پیامبر اکرم چون به گردنه رسید، به لشکریان دستور داد هر که می‏خواهد از وسط بیابان عبور کند ـ چون بیابان وسیع بود ـ ولی خود آن حضرت، مسیرش را از بالای دره قرار داد و عمار بن یاسر را مأمور کرد تا مهار شتر را از جلو بکشد و به حذیفه نیز دستور داد از پشت سر شتر بیاید. شب‌هنگام بود و رسول خدا(ص) تا بالای دره آمده بود. منافقانی که قبلاً خود را آماده کرده بودند تا نقشه خود را عملی سازند، جلوتر خود را به اطراف آن گردنه رساندند و برای آنکه شناخته نشوند، سر و صورت خود را با پارچه‏ای بسته بودند. همین که شتر به بالای گردنه رسید، چند تن از آنها از پشت سر، خود را به شتر پیامبر رساندند. در این هنگام رسول ‏خدا(ص) به آنها نهیبی زد و به حذیفه فرمود: «با عصایی که در دست داری، به روی شترانشان بزن». حذیفه پیش رفت و عصای خود را به روی شتران آنها زد و آنان چون فهمیدند پیغمبر خدا از طریق وحی از توطئه آنها با خبر شده است، دچار وحشت و رعب شدند و درنگ را جایز ندانستند و گریختند.

چون حذیفه بازگشت، پیغمبر از او پرسید: «آنها را شناختی؟». عرض کرد: شترانشان را شناختم که یکی از آنها شتر فلانی و آن دیگر، شتر فلان کس بود. ولی خود آنها سر و صورتشان بسته بود و در تاریکی شب گریختند و من آنها را نشناختم!».... حذیفه عرض کرد: «ای رسول خدا! آیا دستور نمی‏دهی گردن آنها را بزنند؟» فرمود: «خوش ندارم که مردم بگویند: محمد شمشیر میان اصحاب و یاران خود نهاده است[۳۵].

٢. حدیث دوازده منافق در امت پیامبر

پیامبر اسلام(ص) فرموده است: "در امت من، دوازده منافق است که آنان هیچ‌گاه وارد بهشت نخواهند شد و بوی آن را استشمام نخواهند کرد؛ مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! «دبیله»، شر هشت نفر از آنان را از شما کفایت خواهد کرد..."[۳۶].

طبرانی در "المعجم الکبیر" از این افراد با عنوان «اسامی اصحاب عقبه» یاد کرده و نوشته است: زبیر بن بکّار می‎گوید اسامی اصحاب عقبه از این قرار است: مُعْتِبُ بْنُ قُشَیرِ بْنِ مُلَیلٍ... وَدِیعَةُ بْنُ ثَابِتِ بْنِ عَمْرِو،... جِدُّ بْنُ عبدالله بْنِ نَبِیلِ،... الْحَارِثُ بْنُ یزِیدَ الطَّائِی،... أَوْسُ بْنُ قَیظِی،... الْجَلَّاسُ بْنُ سُوَیدِ بْنِ الصَّامِتِ،... سَعْدُ بْنُ زُرَارَةَ،.... قَیسُ بْنُ قَهْدٍ،... سُوَیدٌ، دَاعِسٌ،... قَیسُ بْنُ عَمْرِو بْنِ سَهْلٍ، زَیدُ بْنُ اللَّصِیتِ،... وَسَلَامَةُ بْنُ الْحُمَامِ[۳۷].

٣. بغض علی(ع)، معیار نفاق

روایات متعددی در متون روایی معتبر آمده است که نشان می‌دهد علاوه بر پیامبر اکرم(ص)، صحابه نیز منافقان را به‌خوبی می‌شناخته‌اند. در این روایات آمده است بهترین معیار صحابه برای شناخت منافقان، کینه‌توزی نسبت به امیرمؤمنان علی(ع) بوده است. در اینجا به برخی از این روایات اشاره می‌کنیم:

  1. جابر بن عبدالله می‌گوید: "ما گروه انصار، منافقان را جز از طریق بغض و کینه به علی نمی‌شناختیم"[۳۸].
  2. ابوسعید خدری نیز می‌گوید: إِنْ کنَّا لَنَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ نَحْنُ مَعْشَرَ الأَنْصَارِ بِبُغْضِهِمْ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ[۳۹].
  3. ابوذر غفاری می‌گوید: مَا کنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ إِلَّا..... الْبُغْضِ لِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِی الله عَنْهُ[۴۰]. حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث، می‌نویسد: "این حدیث بنابر شرط مسلم صحیح است، لکن مسلم آن را روایت نکرده است".

جالب اینکه خود ابن تیمیه نیز که منکر علم رسول خدا(ص) و آگاهی آن حضرت از منافقین شده، در کتاب‌های «الایمان» و «مجموع الفتاوی»، به تخصص حذیفه در منافق‌شناسی اعتراف کرده است. او می‌گوید: "مسلمانان بر منافقانی که شناخته شده بودند، نماز نمی‌خواندند. سیره عمر نیز چنین بود که هرگاه کسی از دنیا می‌رفت، بر او نماز نمی‌خواند تا نخست حذیفه بر او نماز بخواند؛ زیرا حذیفه، افراد منافق را کاملاً می‌شناخت"![۴۱].

شرح و تفسیر آیه ۴۳ سوره توبه

با توجه به آنچه بیان شد، تردیدی در اصل برخورداری و آگاهی رسول خدا از غیب وجود ندارد؛ از این رو لازم است این آیه و آیات مشابه دیگر را که در نگاه نخست توهم عدم برخورداری آن حضرت از غیب را ایجاد می‌نمایند، به گونه‌ای تفسیر نمود که با اصل مذکور منافات و تعارضی نداشته باشد.

در این بخش سه وجه در این خصوص بیان می‌گردد.

عدم علم پیامبر به وضع منافقین در ظرف زمانی و مکانی خاص

ممکن است چنین گفته شود که مراد آیه مذکور از نفی علم به احوال منافقان از پیامبر(ص) این باشد که آن حضرت تا زمان نزول این آیه شریفه، از نفاق برخی از منافقان مدینه آگاه نبوده است. سبب این عدم آگاهی هم این بود که افراد یاد شده در پوشاندن نفاق خود بسیار مهارت داشتند[۴۲]. به عبارت دیگر عدم علم پیامبر به منافقین در این آیه منحصر در آن ظرف زمانی و مکانی خاص بوده است، نه اینکه گفته شود آن حضرت تا پایان عمر نیز هیچ کدام از منافقین را نمی‌شناخت. شکی نیست خداوند متعال، بر اساس مصالحی برخی از حوادث را هنگام وقوع، از پیامبر گرامی(ص) پنهان می‌‌داشت، بالأخص اوضاع تأسف آور منافقان که مایۀ تأثر روحی عمیق پیامبر(ص) می‌‌گردید، ولی این مطلب غیر از این است که بگوییم این اخفاء، دائمی و پیوسته بوده و حضرت تا آخر عمر از آن جریان بی‌خبر مانده است.

با این حال مسئله درباره سایر منافقان چنین نبود، بلکه به تصریح آیات قرآن، پیامبر اکرم(ص) از همان آغاز رسالت، برخی از منافقان را از لحن گفتارشان: وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ[۴۳] و برخی را از نحوه نماز خواندنشان می‌شناخت: {وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى[۴۴] و برخی را نیز از سرپیچی‌ آنان از دستورهای خود و عدم حضور در جنگ‌ها و غزوات می‌شناخت.

بنابراین تنها یک گروه اندک از منافقان به سبب شدت مکر و پنهان‌‌کاری‌شان تا مدتی از دید پیامبر ـ به حسب علم ظاهر ـ مخفی مانده بودند[۴۵]؛ اما همان‌ها را نیز خدای متعال پس از نزول آیه یاد شده، مانند سایر منافقان به پیامبر شناساند[۴۶].

انکار علم غیب استقلالی برای رسول خدا و نه عرضی و تعلیمی

در وجه دوم نیز می‌توان گفت: مقصود آیه عدم آگاهی و شناخت پیامبر با علم عادی و معمولی یا استقلالی است و گرنه اشکالی ندارد که آن حضرت از طریق وحی و اخبار غیبی و به واسطه تعلیم الهی از اسرار منافقان آگاه شود"[۴۷].[۴۸]

کنایی بودن این خطاب

بر اساس روایات اهل بیت(ع) اینگونه خطابات قرآنی، کنایی است چنانچه در زبان فارسی گفته می‌‌شود: به در می‌‌گویند تا دیوار بشنود و یا در زبان عربی می‌‌گویند: إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَهْ؛ در واقع خداوند در این آیه شریفه خطابش به پیامبر است، اما مراد مؤمنین هستند که ماهیت منافقین برای آنها روشن شود.

شاهد اینکه مأمون عباسی در رابطه با خطاب عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ در آیه شریفه از امام رضا(ع) پرسیده و حضرت چنین جواب می‌‌دهند: «این از جمله آیه‌هایی است که مورد خطاب آنها در ظاهر متوجّه شخص خاصّی است، امّا کسی دیگر را اراده کرده است. خدای عزّوجلّ با آن عبارت، پیامبرش را مورد خطاب قرار داده است، امّا منظور وی امّت اوست. همچنین این سخن خدای تبارک و تعالی: که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود! و نیز این کلام خدای عزّوجلّ: و اگر ما تو را ثابت قدم نمی‌ساختیم [و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی]، نزدیک بود به آنان تمایل کنی[۴۹].[۵۰]

نتیجه‌گیری

از منظر برخی، آیه ۴۳ سوره توبه در شمار آیاتی است که ضمن اشاره به عدم آگاهی پیامبر(ص) از منافقان و احوال ایشان، منکر برخورداری رسول خدا(ص) از غیب است. حال آنکه با تأمل در آن دسته از آیاتی که اصل آگاهی و برخورداری انبیا و به ویژه رسول خدا از غیب را به اثبات می‌رسانند و نیز با عنایت به دسته‌ای دیگر از آیات که به دلالت التزامی بر خصوص شناخت و آگاهی آن حضرت از احوال منافقان دلالت دارند، این نتیجه به دست می‌آید که آیه مذکور نیز منکر علم رسول خدا به احوال منافقان (غیب) نیست، بلکه مراد از چنین خطابی به رسول خدا را می‌توان یا در کنایی بودن این خطاب دانست یا چنین بیان نمود که آیه در صدد انکار علم استقلالی رسول خدا به منافقان است و منکر علم و آگاهی ایشان از طریق وحی به احوال آنان نیست. چه اینکه می‌توان این احتمال را نیز بیان نمود که هر چند ممکن است رسول خدا در هنگام نزول آیه علم به منافقان نداشته اما با توجه به برخی آیات دیگر، پس از مدتی به احوال آنان آگاه گشته است و این منافاتی با اصل برخورداری آن حضرت از علم غیب ندارد.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌ است:

«از آیات فوق استفاده می‌شود که گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان تبوک معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.

خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را مورد عتاب قرار می‌دهد و می‌گوید: خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان جهاد خود داری کنند؟! عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ

چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند از آنها که دروغ می‌گویند شناخته شوند و به ماهیت آنها پی بری؟ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ .

پرسشی که در مورد این آیه مطرح است این است که مگر پیامبر (ص) منافقان را نمی‌شناخت که خداوند می‌گوید: می‌خواستی به آنها اذن ندهی تا وضع آنها بر تو روشن گردد.

پاسخ این سؤال این است که:

اولاً: پیامبر (ص) از طریق علم عادی به وضع این گروه آشنایی نداشت و علم غیب برای قضاوت در باره موضوعات کافی نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادی وضع آنها روشن گردد.

و ثانیاً: هدف تنها این نبوده که پیامبر (ص) بداند بلکه ممکن است هدف این بوده که همه مسلمانان آگاه شوند، هر چند روی سخن به پیامبر (ص) است.

و به بیانی دیگر می‌توان گفت : معصوم (ع) به اذن خدا از غیب باخبر است و از همه آن چه در مصالح امت اسلامی دخالت دارد، آگاه است؛ ولی علم غیب تکلیف‌آور نیست؛ یعنی اگر علم از راه شرایط حجیت و مانند این‌ها حاصل شود، انسان در برابرش تکلیف دارد؛ ولی علمی که از ناحیه غیب به دست آمده، تکلیف آور نیست. از سوی دیگر، سنت خداوند چنان اقتضا دارد که معصومان هم مانند افراد دیگر آزموده شوند وآسیب ببینند. بنابراین نباید از آن علم استفاده کنند یا مأمور به استفاده نبودند. البته گاه از غیب برای یاری دین کمک می‌گرفتند؛ ولی اساس بر این است که در جریان امور عادی از علم غیب بهره نبرند[۵۱].
۲. آیت‌الله سبحانی.
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «منشور جاوید» در این‌باره گفته است:

«درست است که پیامبر (ص) از این طریق از شناسایی دشمن خود محروم گردید امّا او از دو راه دیگر می‌توانست منافقان را از مؤمنان و راستگویان را از دروغگویان تمیز دهد:

الف: طرز سخن گفتن: لحن سخن گفتن منافق کاملاً با یک فرد مؤمن مخلص تفاوت داشت و از این طریق پیامبر (ص) می‌توانست آنان را بشناسد چنانکه می‌فرماید: وَلَوْ نَشَاء لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ [۵۲].

ب: از طریق آگاهی سوم، یعنی علم غیب که نه علم حسّی است و نه عقلی و این حقیقت در آیه یاد شده وارد شده است : مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ [۵۳].

این آیه با در نظر گرفتن آغاز و پایان آن می‌رساند که خداوند رسولان خود را از حقیقت این دو گروه «منافق و مؤمن» از طریق علم غیب آگاه می‌سازد، بنابراین اگر پیامبر (ص) از این طریق، از شناسایی محروم گشت و به شناسایی آنان موفق نشد، ولی از دو راه دیگر، آنها را می‌شناسد. تنها چیزی که از دست رفت و قابل جبران نبود، این بود که افراد با ایمان از شناسایی آنها محروم شدند و این چیزی نیست که آن را بتوان گناه نامید»[۵۴].
۳. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت سمنانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حقیقت سمنانی نویسنده مقاله «بررسی تطبیقی دلالت مصداقی امام مبین در سوره یس بر امام علی از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌اند:

یکی از آیاتی که مورد استشهاد مخالفین علم غیب پیامبر واقع شده آیه ۴۳ سوره توبه است. ظهور اولیه عبارت حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ در این است که پیامبر منافقان را نمی‌شناخته و باید صبر می‌‌کرده و اذن به قعود از جهاد به آنان نمی‌داده تا برایش روشن شود منافقان چه کسانی هستند.

در پاسخ به این اشکال توجه به موارد ذیل ضروری است.

الف) آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که شباهت مضمونی با عبارت مورد استناد در این آیه دارند با این تفاوت که در مورد خداوند متعال به کار رفته‌اند.

  1. إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ[۵۵].
  2. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ[۵۶]‏.
  3. لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا[۵۷].
  4. وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ[۵۸]‏.
  5. إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ[۵۹].
  6. لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۶۰].
  7. أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ[۶۱].

هیچ یک از مفسران شیعه و سنی ذیل چنین آیاتی معتقد به حدوث علم الهی و اینکه خدا این مطلب را نمی‌دانسته و بعد فهمیده، نشدند و آیات را به گونه ای که مناسب با علم ازلی الهی باشد معنا کرده‌اند. به برخی تفسیرها از باب نمونه اشاره می‌شود:

  1. مراد ظهور ایمان مؤمنین بعد از بطون و خفای آن است وگرنه خدای تعالی" جاهل به حال مؤمنین نیست" چون علم او به حوادث و اشیا، و از آن جمله ایمان مؤمنین، همان وجود آنها در عالم است، موجودات به عین وجودشان معلوم خدایند، نه با صورت‏‌هایی که از آنها در ذهن ترسیم کند؛ زیرا در جملۀ مورد بحث، مؤمنین را موجود و محقق گرفته، قهرا معنای" لیعلم..." این است که خداوند خواسته ایمان مؤمنین ظاهر شود و چون ظاهر شدن ایمان مانند هر چیز دیگر باید بر طبق سنت جاریه در اسباب و مسببات صورت بگیرد؛ لذا چاره‏ای نیست جز اینکه امور و صحنه‌‏هایی را به وجود بیاورد، تا ایمان مؤمنین که قبل از وقوع آن صحنه‌‏ها مخفی و در باطنشان پنهان بود ظاهر شود[۶۲].
  2. از آنجا که کسب علم برای خداوند محال است و خداوند قبل از وقوع حوادث به آنها علم داشته و تغییر در علم الهی محال است، در این آیات از مجازی مشهور استفاده شده، یعنی علم گفته شده و مراد، معلوم است، هذا علم فلان، یعنی معلومه؛ لذا هر آیه ای که ظاهرش در تجدد علم الهی باشد مرادش تجدد معلوم خداوند است نه علم خدا[۶۳].
  3. منظور علم پیدا کردن اولیاء خداست نه خود خداوند[۶۴].
  4. علم جانشین حکم خدا به امتیاز و تفاوت میان دو گروه شده[۶۵]، این تفسیر از باب تمثیل است زیرا معلل محذوف است یعنی این فعل ما مانند فعل کسی است که می‌‌خواهد بداند چه کسی برایمان خود ثابت است و چه کسی نیست تا تمییز بین مؤمنین واقعی و غیر واقعی اتفاق بیفتند[۶۶].
  5. همانطور که خداوند قبلا علم ازلی به فعل آنان داشته بعد از انجام عمل هم معلوم خداوند است[۶۷].

ب) بر اساس روایات اهل بیت (ع) اینگونه خطابات قرآنی کنایی است، چنانچه در زبان فارسی گفته می‌‌شود: به در می‌‌گوید تا دیوار بشنود و یا در زبان عربی می‌‌گویند: إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَهْ؛ در واقع خداوند در این آیه شریفه خطابش به پیامبر است، اما مراد مؤمنین هستند که ماهیت منافقین برای آنها روشن شود.

چنانچه در رابطه با آیه شریفه همین سوال را مأمون از امام رضا (ع) می‌‌پرسد و حضرت جواب می‌‌دهند: علیّ بن محمّد بن جهم می‌گوید: "... مأمون به امام رضا (ع) گفت: «ای فرزند رسول خدا! دربارۀ این سخن خدای تبارک و تعالی: عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ به من بگو»؟ امام فرمود: «این از جمله آیه‌هایی است که مورد خطاب آنها در ظاهر متوجّه شخص خاصّی است، امّا کسی دیگر را اراده کرده است. خدای عزّوجلّ با آن عبارت، پیامبرش را مورد خطاب قرار داده است، امّا منظور وی امّت اوست. همچنین این سخن خدای تبارک و تعالی: که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود! و نیز این کلام خدای عزّوجلّ: و اگر ما تو را ثابت قدم نمی‌ساختیم [و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی]، نزدیک بود به آنان تمایل کنی»[۶۸].

در نتیجه همانطور که بر اساس ادله عقلی و نقلی علم ازلی الهی نامحدود و متعلق به همه امور است؛ لذا باید آیات این چنینی را به گونه ای معنا کرد که با علم الهی منافات نداشته باشد، اگر دلیل متقنی بر علم غیب پیامبر هم وجود داشته باشد این آیه به معنای ظهور نفاق منافقین خواهد بود که طبیعتا بعد از ظهور نفاق هم معلوم پیامبر خواهد شد و منافاتی با علم پیشین پیامبر ندارد، چنانچه ظاهر آیه هم همین است که قرار است با امتحان الهی این نفاق ظاهر شود، چنانچه صاحب تفسیر المیزان فرموده: "تعلق و ارتباط غایتی که در جمله‏ "حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ" است با جمله ‏"لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ" تعلق و ارتباط میان آن غایت و معنایی است که از آن استفهام شده، نه میان غایت و خود استفهام، چون اگر اینطور باشد خلاف مقصود را می‏رساند نمی‏خواهد بفرماید: چرا اذن دادی به این منظور که دروغگوئیشان برایت ثابت شود، بلکه می‏خواهد بفرماید: چرا اذن دادی اگر نمی‏دادی برایت روشن می‌‏شد که دروغگویند اساسا سیاق آیه برای بیان این است که دروغگویی آنان روشن است و با کوچکترین امتحان فاش می‏‌شود، مثلا، اگر اجازه نمی‏دادی دروغ و رسواییشان کشف می‏‌شد. آیه می‌‌خواهد بفهماند نفاق و دروغگویی متخلفین ظاهر است و با مختصر امتحانی خود را لو می‏دهند و رسوا می‏‌شوند"[۶۹].

همچنین بر اساس روایات که مؤید یکی از شیوه‌های متداول کلام عقلا در همه زبان‌هاست و آن با کنایه سخن گفتن است در آیه شریفه خداوند می‌‌خواهد نفاق منافقین برای مؤمنین روشن شود، اما روی سخنش با پیامبر است[۷۰].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)
  2. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۱۰۱ سوره برائت به صراحت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  4. با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  5. با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  6. با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  7. با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  8. با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  9. آیا آیه ۶۳ سوره احزاب علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  10. با توجه به آیه ۱۰۹ سوره مائده آیا علم غیب از پیامبران نفی شده است؟ (پرسش)
  11. با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)
  12. آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۷۷ سوره نحل نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۳۳ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۳۸ سوره فاطر نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۴۶ سوره هود نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۶۹ سوره ص علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۶۹ سوره هود علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۲۶ سوره کهف نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۱۲۳ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۲۳ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۱۱۶ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱۱۱ سوره انبیا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۴۷ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۱۱۲ سوره شعرا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۳ سوره عبس نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۸ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۱۹ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۳۶ سوره اسرا علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۴۷ سوره فصلت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۸۵ سوره زخرف علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۳۱ سوره مدثر علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  36. آیا آیه ۸ سوره رعد علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  37. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  38. آیا آیه ۹۹ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

پانویس

  1. سوره آل عمران، آیه ۱۷۹؛ سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  2. «خداوند از تو در گذرد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  4. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  5. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  6. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  7. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  8. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  9. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  10. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  11. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  12. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  13. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  14. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  15. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۹، ص۳۷۱.
  16. «اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند» سوره توبه، آیه ۴۷.
  17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۲۸.
  18. «و هنگامی که ما فرمان (پیامبری) را به موسی سپردیم تو نه در سوی غربی (طور) و نه از حاضران بودی ولی ما نسل‌هایی پدید آوردیم که زمانی دراز بر آنان گذشت و تو در میان مردم مدین ساکن نبودی تا آیات ما را بر آنان بخوانی ولی ما فرستنده (ی تو به پیامبری) بودیم. و آنگاه که ندا سر دادیم تو در سوی (غربی) طور نبودی ولی (این وحی) بخشایشی از پروردگار توست تا به گروهی که پیش از تو بیم‌دهنده‌ای برای آنان نیامده است بیم دهی، باشد که پند گیرند.» سوره قصص، آیه۴۴ ـ۴۶
  19. « و آنگاه كه پيامبر به يكى از همسرانش سخنى را، نهانى گفت و چون او آن را (به همسر ديگر) خبر داد و خداوند پيامبر را از آن آگاه كرد وى بخشى از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشى ديگر خوددارى ورزيد، پس هنگامى كه (پيامبر) آن (همسر رازگشا) را از اين (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه كسى تو را از اين (رازگشايى من) آگاه كرد؟ (پيامبر) گفت: خداوند داناى آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.
  20. نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  21. ر.ک. سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۱۰۴ - ۱۰۵؛ نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  22. «و همنشین شما، دیوانه نیست، و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است، و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد.» سوره تکویر، آیه ۲۲ـ ۲۴
  23. ر.ک. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ص۲۲۸-۲۴۲؛ جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص٨٩؛ مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص ۸۶.
  24. «رومیان شکست خوردند در نزدیک‌ترین سرزمین و آنان پس از شکستشان به زودی پیروز می‌گردند در چند سال؛ کار گذشته و آینده با خداوند است و در آن روز مؤمنان شاد می‌شوند» سوره روم، آیه ۲ ـ ۴
  25. «خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید» سوره فتح، آیه ۲۷.
  26. ر.ک. سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۷۸.
  27. «و اگر می‌خواستیم آنان را به تو نشان می‌دادیم آنگاه آنان را به چهره می‌شناختی و آنان را با آهنگ گفتار می‌شناسی و خداوند کردارهای شما را می‌داند» سوره محمد، آیه ۳۰.
  28. راغب الاصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۷۳۹.
  29. الخازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۴، ص۱۴۹؛ التفسیر الوسیط، ج۹، ص۹۷۰؛ ابن الفراء، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۱۸؛ زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۳۲۷؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۵۲.
  30. «و هیچ‌گاه بر هیچ‌یک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیده‌اند و نافرمان مرده‌اند» سوره توبه، آیه ۸۴.
  31. «چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شده‌اید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام داده‌اند واژگون کرده است.» سوره نساء، آیه ۸۸.
  32. «و (خداوند) در این کتاب بر شما (پیش‌تر آیه‌ای) فرو فرستاده است که چون شنیدید آیات خداوند (از سوی کسانی) انکار و ریشخند می‌شود با آنان منشینید تا در گفت و گویی جز آن درآیند که در آن صورت بی‌گمان شما (نیز) مانند آنان خواهید بود؛ به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم می‌آورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.
  33. الخازن، لباب التأویل فی معانی التزیل، ج۱، ص۴۳۸؛ القِنَّوجی: فتحُ البیان فی مقاصد القرآن، ج۳، ص۲۶۸.
  34. ر.ک: سوره آل عمران، آیه ۱۶۶ ـ ۱۶۸؛ سوره توبه، آیه۷۴، ۸۴ و ۱۰۷.
  35. الحلبی، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۰۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ج۲۶؛ الشیبانی، مسند الامام احمد بن حنبل، ج۳۹، ص۲۱۰؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۰؛ ابن بابویه، محمدبن علی، الخصال، ج۲، ص۴۹۹؛ ابن بطریق، عمدة عیون، ص۳۴۱.
  36. «فِی أُمَّتِی اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا لَا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَلَا یجِدُونَ رِیحَهَا، حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ ثَمَانِیةٌ مِنْهُمْ تَکفِیکهُمُ الدُّبَیلَةُ، سِرَاجٌ مِنْ نَارٍ یظْهَرُ فِی أَکتَافِهِمْ حَتَّی ینْجُمَ فِی صُدُورِهِمْ»؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳؛ الشیبانی، مسند الامام احمد بن حنبل،ج۳۱، ص۱۸۱.
  37. طبرانی، معجم الکبیر، ج۳، ص۱۶۶.
  38. مَا کنَّا نَعْرِفُ مُنَافِقِینَا مَعْشَرَالْأَنْصَارِ إِلَّا بِبُغْضِهِمْ عَلِیا؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۲، ص۶۳۹.
  39. سنن الترمذی، ج۶، ص۷۸.
  40. النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۹.
  41. ألبانی، الایمان، ص۱۶۹؛ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۷، ص۲۱۳.
  42. الخازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۲، ص۴۰۰.
  43. «و آنان را با آهنگ گفتار می‌شناسی» سوره محمد، آیه ۳۰.
  44. «و (اینان) چون به نماز ایستند با گران‌جانی می‌ایستند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.
  45. ماتریدی، تأویلات اهل السنة، ج۵، ص۴۶۲.
  46. رضایی، غلامرضا، بررسی و نقد دیدگاه وهابیان در انکار علم پیامبر(ص) به منافقان، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۹۳.
  47. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۸، ص۱۱۳؛ جعفری، یعقوب، تفسیر کوثر، ج ۴، ص۵۶۸.
  48. ر.ک: مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن، ص۳۹ـ۴۴؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ص۱۹۵؛ ایزد خواه، محمد ابراهیم، نیری، عصمت، بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش۳۰، ص۸۰ ـ۸۱؛ رستمی، محمد، آل بویه، طاهره، علم امام، (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)، ص۲۳۰؛ شیخ زاده، رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص۲۴ ـ ۲۶.
  49. «فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ اللَّه... فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَفَا اللهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ قَالَ الرِّضَا(ع) هَذَا مِمَّا نَزَلَ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَهْ خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِذَلِکَ نَبِیَّهُ وَ أَرَادَ بِهِ أُمَّتَهُ فَکَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ وَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا»؛ بحار الأنوار، ج۱۱، ص۸۳.
  50. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  51. تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۳۰.
  52. و اگر می‌خواستیم آنان را به تو نشان می‌دادیم آنگاه آنان را به چهره می‌شناختی و آنان را با آهنگ گفتار می‌شناسی و خداوند کردارهای شما را می‌داند؛ سوره محمد، آیه: ۳۰.
  53. خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۷۹.
  54. منشور جاوید ج۷، ص ۲۹۵.
  55. «اگر زخمی به شما (در احد) برسد زخمی همانند آن به آن گروه رسیده است، و ما این روزگاران را میان مردم (دست به دست) می‌گردانیم و تا مؤمنان را خداوند معلوم بدارد و از (میان) شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمگران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۰.
  56. «و بی‌گمان پیشینیان آنان را (نیز) آزموده‌ایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب می‌شناسد و دروغگویان را (نیز) نیک می‌شناسد» سوره عنکبوت، آیه ۳.
  57. «تا روشن گردانیم کدام یک از دو گروه در ازای درنگی را که (در غار) داشتند بهتر شمارش می‌کند» سوره کهف، آیه ۱۲.
  58. «و بی‌گمان می‌آزماییمتان تا جهادگران و شکیبایان شما را معلوم داریم و گزارش‌های (کردارهای) شما را بررسی کنیم» سوره محمد، آیه ۳۱.
  59. «معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  60. «تا شما را بیازماید که کدام نکوکردار ترید» سوره هود، آیه ۷.
  61. «آیا پنداشته‌اید به بهشت می‌روید بی‌آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم دارد؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۲.
  62. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۴، ص۲۸.
  63. التفسیر الکبیر، ج‏۹، ص۳۷۳.
  64. التفسیر الکبیر، ج‏۹، ص۳۷۳.
  65. التفسیر الکبیر، ج‏۹، ص۳۷۳.
  66. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏۱، ص۴۱۹.
  67. التفسیر الکبیر، ج‏۹، ص۳۷۳.
  68. «فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ اللَّه... فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَفَا اللهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ قَالَ الرِّضَا (ع) هَذَا مِمَّا نَزَلَ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَهْ خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِذَلِکَ نَبِیَّهُ وَ أَرَادَ بِهِ أُمَّتَهُ فَکَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ وَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا»؛ بحار الأنوار، ج۱۱، ص۸۳.
  69. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۹، ص۲۸۵.
  70. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.