آیا احادیثی وجود دارند که بر سهو معصوم دلالت داشته باشند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا احادیثی وجود دارند که بر سهو معصوم دلالت داشته باشند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا احادیثی وجود دارند که بر سهو معصوم دلالت داشته باشند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد حسین مظفر

آیت‌الله محمد حسین مظفر در دو کتاب «علم الإمام» و «پژوهشی در باب علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

  • «سهو رسول خدا (ص) و ائمه (ع): روایات فراوانی هست که بیانگر سهو و فراموشی رسول خدا (ص) می‌باشد، مثلاً در روایتی آمده که آن حضرت روزی نماز ظهر را پنج رکعت خواندند.[۱] و در روز دیگر دو رکعت![۲] و یا در روایتی آمده که علی (ع) نمازش را بدون طهارت اقامه کرد، و بعد منادی ایشان مردم را از این امر آگاه کرد![۳] تا آنجا که به نقل از مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا، امام رضا (ع) کسانی را که به وقوع سهو و اشتباه در حق پیامبر (ص) اعتقاد ندارند، لعن و نفرین کرده و آنها را به غلوّ منسوب کرد. در روایتی که در آخر سرائر نقل شده، آمده است که امام صادق (ع) فرمود: گاهی غلامی را پشت سر خود می‌نشانم تا شمار نمازهایم را به خاطر سپارد.[۴] آیا صراحتی بیش بیش از این طلب می‌کنید؟! اگر ایشان را علم حضوری می‌بود سزاوارتر آن بود که از کارهای خویش آگاه باشند. اگر آنها به راستی از همۀ کارهای مردم آگاه بودند چرا در کارهای خود دچار سهو و فراموشی می‌شدند؟! آیا از کارهای خودشان آگاه نبودند تا از اشتباه در برترین اعمال یعنی نماز اجتناب کنند؟!
  • خواب ماندن رسول از نماز صبح: در روایاتی با سند صحیح آمده است که رسول گرامی (ص) از نماز صبح خواب ماندند تا آنکه گرمای خورشید وی را بیدار نمود و علت آن را چنین بازگو می‌کند که: خداوند عزّوجلّ از روی رحمت به مردم با پیامبرش چنین کرد تا بر کسی که خواب می‌ماند و نمازش ترک می‌شود عیب نگیرند.[۵] آیا پس از این تصریح، برای حضورش دانستن علم ایشان و اینکه همه چیز برای آنها روشن است، توجیهی باقی می‌ماند؟ آیا آنها آگاهانه خواب می‌ماندند تا خورشید طلو کند؟»[۶]

پاسخ‌های دیگر

۱. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
آقای حسن رهبری در کتاب «بازاندیشی در علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«گذشته از قرآن، روایات زیادی هم در کتب اربعه و دیگر کتاب‌های معتبر روایی نشان می‌دهد که معصومان (ع) در امور شخصی خود برخی از چیزها را متوجه نشده‌اند؛ و گاه سهو و سهو و نسیان[۷] هم از آنان مشاهده شده است. این روایات را برخی از علمای شیعه مورد نقد قرار داده و مردود دانسته‌اند و شماری دیگر نیز پذیرفته‌اند که در بخش دیگر با آن دیدگاه‌ها آشنا خواهیم شد؛ اما برخی از روایات وارده در این خصوص چنین‌اند: (...) شیخ طوسی در "تهذیب" و "استبصار" از حضرت علی (ع) نقل می‌کند که فرمود: پیامبر خدا (ص) نماز ظهر را برای ما پنج رکعت خواند؛ پس از تمام شدن نماز، گروهی پرسیدند که یا رسول الله (ص) آیا رکعات نماز اضافه شده است؟ فرمود: چه طور مگر؟ گفتند: پنج رکعت خواندی! حضرت، رو به قبله کرد و در حالی که نشسته بود، دو سجدۀ سهو بجا آورد[۸] باز شیخ طوسی از امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) نقل می‌کند که فرمودند: پیامبر (ص)، نماز جماعت ظهر را دو رکعت خواند. پرسیدند: آیا در نماز وحی نازل شد؟ فرمود: چه‌طور مگر؟ گفتند: نماز را دو رکعت خواندی! حضرت از دیگران هم پرسید که آیا چنین بود؟ گفتند: آری! سپس ایستاد، نماز را تمام کرده، و دو سجدۀ سهو بجا آورد[۹] گویا برخی از اصحاب، بر این اعتقاد بوده‌اند که پیامبر (ص) نباید در نماز، شک بکند؟! این است که آن حضرت فرمود: من هم انسان هستم؛ فراموش می‌کنم آن‌گونه که شما فراموش می‌کنید؛ هنگامی که یکی از شما چیزی از غیر ارکان را در نماز فراموش کرد، پس در حالی که نشسته است دو سجده به جای آورد[۱۰] امام صادق (ع) علت این فراموشی رسول خدا (ص) را چنین توضیح دادند: خداوند متعال آن حضرت را به خاطر رحمت به این امت، دچار فراموشی کرد. زیرا اگر کسی سهو می‌کرد، مردم او را سرزنش می‌کردند که نمازت قبول نیست. پس حال که آن حضرت سهو کرد، می‌گویند: جای هیچ‌گونه سرزنشی نیست در حالی‌ که رسول خدا (ص) هم سهو کرد. از این رو، از آن حضرت پیروی می‌کنند. پیامبر (ص) به جای سخن گفتن در اثنای نماز، دو سجدۀ سهو کردند.[۱۱] امیر المؤمنین (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا (ص) با اصل بیّنه و سوگند، در میان مردم قضاوت می‌کرد؛ چون تعداد مراجعات زیاد شد، فرمود: من هم انسانی هستم. شما داوری‌های خود را پیش من می‌آورید؛ شاید بعضی از شما دلایل خود را بهتر از دیگری بیان کند؛ و من هم برابر شنیده‌های خود به سود او حکم صادر کنم. مواظب باشید! هر کس به حکم من حق مسلمانی را تصرّف کند، به پاره آتشی دست یافته است که اگر خواست نگهدارد و اگر خواست رها نماید به خودش باز گرداند.[۱۲] باز از پیامبر خدا (ص) نقل شده است که فرمود: من همانا انسانی مثل شما هستم. گمان صواب و خطا در من هم می‌رود؛ ولی بدانید که هر چه را بگویم، خدا گفته است؛ پس هرگز به خدا دروغ نمی‌بندم.[۱۳] شیخ طوسی در "استبصار" از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمود: امیرالمؤمنین (ع) نماز جماعت ظهر را بدون وضو برگزار کرد؛ [به دستور امام] منادی به آگاهی مردم رسانید که امام (ع) نماز را بدون طهارت اقامه کرده است. برگردید [تا نماز اعاده شود] و حاضران به کسانی که این ندا را نشنیدند، برسانند – البته در چنین موردی، مردم شرعاً نیازی به تجدید نماز نداشته‌اند؛ و اگر چنین اتفاقی صحّت داشته باشد، یا بنا به مصلحتی و یا برای تبیین واقعیتی بوده است[۱۴] شیخ صدوق در روایتی با سند صحیح از امام صادق (ع) آورده است: خداوند متعال، پیامبرش را هنگام نماز صبح به خواب برد، تا این که آفتاب طلوع کرد. حضرت برخاست؛ ابتدا نافلۀ صبح و سپس نماز صبح را خواند....؛ همانا خداوند از روی رحمت به این امّت این کار را کرد، تا اگر مسلمانی به خواب ماند و یا در نمازش سهو کرد، احساس ننگ نکند؛ و به یاد آورد که چنین اتّفاقی به سر پیامبر خدا (ص) هم آمده است[۱۵] [۱۶] فضیل چنین روایت می‌کند: برای امام جعفر صادق (ع) در مورد سهو در نماز یاد کردم. فرمود: آیا کسی از آن رهایی دارد؟ چه‌بسا که خادمم را پشت سرم می‌نشانم تا رکعات نمازم را پایش نماید[۱۷] اباصلت هروی می‌گوید: به امام رضا (ع) گفتم: در کنار کوفه قومی هستند که گمان می‌کنند پیامبر (ص) در نمازش سهو نمی‌کند. فرمود: دروغ گفته‌اند؛ خداوند بر آنها لعنت کند. آنکه هیچ وقت سهو بر او عارض نمی‌شود، خدایی است که جز او خدایی نیست[۱۸] عبدالحمد بن سعید می‌گوید: امام موسی کاظم (ع) غلام‌شان را فرستاد تا تخم‌مرغی بخرد. غلام یک یا دو تخم‌مرغ خرید؛ و با آن قمار کرد؛ هنگامی که آورد، حضرت آن را خورد؛ سپس مطّلع شد که آن تخم مرغ‌ها از قمار بوده است. طشتی خواست، و آن را از گلو باز گرداند[۱۹] امام صادق (ع) می‌فرماید: پدرم غسل جنابت کرد. به او گفته شد که به جایی از پشتش آب نرسیده است. فرمود: وظیفه‌ای در گفتن آن نداشتی! سپس با دستش آن جای باقی مانده را مسح کرد[۲۰] امام علی (ع) در زمان حاکمیّت خود، بازرسانی را برای بررّسی وضعیّت کارگزاران حکومتی برگزیده بود؛ حتّی برخی از کسانی را که بنا به اعتماد و اطمینان، به مسؤولیت‌های حکومتی منصوب کرده بود، انسان‌های شایسته و درستکاری از آب درنیامدند؛ و چه‌بسا که به بیت المال مسلمانان خیانت نموده و سپس به معاویه پیوستند:

۱. یزید بن حجیه، کسی بود که از طرف علی (ع) حاکم ری شده بود. او در کارها خیانت کرد؛ و بیت المال را تصاحب نمود. امیرالمؤمنین (ع) او را به زندان انداخت؛ ولی او از خواب و غفلت زندانبان استفاده کرده و از زندان فرار کرد؛ و به معاویه پیوست[۲۱]

۲. علی (ع)، منذر بن جارود عبدی[۲۲] را والی فارس کرد. او مقداری از اموال خراج را که چهار صد درهم بود، برای خود برداشت. علی (ع) او را حبس کرد "صعصمة بن صوحان" از او شفاعت کرد و کارهای او را اصلاح نمود؛ و علی (ع) هم او را از حبس آزاد ساخت.[۲۳] امیر المؤمنین (ع) در نامه‌ای به او چنین می‌نویسد: همانا شاستگی پدرت[۲۴] مرا فریفت؛ و گمان کردم تو هم پیرو هدایت او هستی؛ و از راه او می‌روی. ناگهان به من خبر دادند که تو در پیروی از هوا و هوس فروگذار نمی‌کنی! و برای آخرتت چیزی باقی نگذاشته‌ای. دنیایت را با ویرانی آخرت آباد می‌سازی و پیوند با خویشاوندانت را به قیمت قطع دینت برقرار می‌کنی. به من خبر رسیده است که چه بسا، کار خود را رها می‌کنی و در پی شکار و سگ‌بازی به هوسرانی و گردش، بیرون می‌روی. اگر آنچه از تو به من رسیده، درست باشد، شتر خانواده‌ات و بند کفشت از تو بهتر است! کسی که هم‌چون تو باشد، نه شایستگی این را دارد که حفظ مرزی را به او بسپارند، و نه کاری به وسیله او اجرا شود؛ یا قدرش را بالا برند؛ و یا امانتی شریکش سازند؛ و یا در جمع‌آوری حقوق بیت المال به او اعتماد کنند. بی‌درنگ هرگاه نامه‌ام به تو رسید به سوی من حرکت کن[۲۵]

۳. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: من "قعقاع بن شور" را والی "کسکر"[۲۶] کردم. او در آنجا زنی اختیار کرد؛ و صد هزار درهم مهریه به او داد! اگر آن زن کفو او بود، که این مقدار مهریه برای او معیّن نمی‌کرد. او نیز فرار کرد و به معاویه پیوست[۲۷]

۴. امیرالمؤمنین (ع) در نامه‌ای به یکی از فرماندارانش می‌نویسد: ".... به من خبر رسیده که تو زمین‌های آباد را ویران کرده‌ای و آنچه توانسته‌ای تصاحب نموده‌ای و از بیت المال که زیر دستت است، به خیانت خورده‌ای! هر چه زودتر حساب خویش را برایم بفرست؛ و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت‌تر است"[۲۸]

۵. علی (ع)، باز در نامه‌ای که به یکی دیگر از فرماندارانش می‌نویسد، چنین می‌فرماید: "امّا بعد! من تو را در امانت خود (حکومت و زمامداری) شریک قرار دادم. تو را صاحب اسرار خود ساختم. من از میان خویشاوندانم مطمئن‌تر از تو نیافتم.... امّا تو هنگامی که دیدی روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته، و دشمن در نبرد محکم ایستاده است، .... پیمان خود را با پسر عمویت دگرگون ساختی، همراه دیگرانی که از او جدا شدند، فاصله گرفتی! و با خائنان نسبت به او خیانت کردی! نه پسر عمویت را یاری نمودی و نه امانت‌ها را رساندی!...."

۶. باز آن حضرت به فرماندار دیگری نوشت: "به من گزارش رسیده.... که تو غنائم مسلمانان را به وسیلۀ اسلحه و اسب‌هایشان به دست آمده، و خون‌هایشان در این راه ریخته شده، در بین افرادی از بادیه‌نشینان قبیله‌ای که خود برگزیده‌ای تقسیم می‌کنی!... آگاه باش! حق مسلمانانی که نزد من و یا پیش توست، در تقسیم این اموال مساوی است؛ باید همۀ آنها به نزد من آیند؛ و سهمیۀ خود را از من بگیرند"[۲۹] امیرالمؤمنین علی (ع)، خطاب به اصحاب شهروندان خود می‌فرماید: از گفتن سخن حق و مشورت عدالت آمیز، خودداری نکنید؛ زیرا من شخصاً به عنوان یک انسان خویشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم، نمی‌دانم؛ و از آن در کارهایم ایمن نیستم؛ مگر اینکه خداوند مرا حفظ کند[۳۰] در توجیه این روایت، برخی از علما گفته‌اند که یعنی: من مؤیّد به امداد الهی هستم؛ و اگر چنین نبود، اشتباه و خطا بر من هم محتمل بود؛ امّا ظاهر عبارت امام (ع)، چنین بار معنایی را نمی‌پذیرد؛ زیرا آن وقت، درخواست امام (ع) از مردم، مبنی بر حق گویی و مشورت دهی، محلی از اعراب نداشته و تعارفی بیش نبوده است؛ در حال که ائمه (ع) مقیّد و موظّف به تعارف نداشتن و رو راستی با مردم بودند»[۳۱]

پرسش‌های وابسته

  1. ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  2. آیا علم معصوم حضوری است یا حصولی؟ (پرسش)
  3. آیا علم معصوم به طور دفعی یا تدریجی به او داده می‌شود؟ (پرسش)
  4. آیا علم معصوم تام و بی‌کران است یا محدود؟ (پرسش)
    1. دلایل قایلان به تام بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    2. دلایل قایلان به محدود بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    3. چگونه روایات دال بر تام بودن علم معصوم با روایات دال بر محدود بودن علم معصوم او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  5. آیا علم معصوم تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟ (پرسش)
  6. آیا علم معصوم دائمی است؟ (پرسش)
    1. اگر علم معصوم دائمی است پس چرا گاهی به برخی نوشته‌ها برای کسب اطلاعات مراجعه می‌کند؟ (پرسش)
  7. آیا علم معصوم ذاتی است یا خداوند به او علم می‌آموزد؟ (پرسش)
  8. آیا علم معصوم اکتسابی است یا موهبتی؟ (پرسش)
  9. آیا علم معصوم فعلی است یا شأنی؟ (پرسش)
  10. دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    1. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    2. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    3. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    4. دیدگاه‌های دانشمندان حدیث در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    5. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    6. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    7. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    8. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    9. دیدگاه فرقه وهابیت در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. شیخ طوسی (ره) در تهذیب از علی (ع) نقل می‌کند که: "صلی بنا رسول الله الظهر خمس رکعات ثم انفتل، فقال له بعض القوم: یا رسول الله هل زید فی الصلوة شیء؟ قال: و ما ذاک؟ قال: صلیت بنا خمس رکعات، قال: فاستقبل و کبر و هو جالس ثم سجدتی السهو" تهذیب جلد دوم، ص ۳۴۹، باب "احکام السهو" حدیث ۳۷ (م.).
  2. شیخ طوسی (ره) در تهذیب از امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) نقل می‌کند که: "ان النبی صلی بالناس الظهر رکعتین ثم سهی فقال له ذو الشمالن: انزل فی الصلوة شیء؟ فقال: و ما ذاک؟ قال: انّما صلّیت رکعتین. فقال (ص): اتقولون مثل قوله؟ قولوا: نعم، فقام فاتم الصلوة و سجد سجدتی السهو".، تهذیب، جلد ۲، ص ۳۴۶ باب "احکام السهو" حدیث ۲۶. (م.).
  3. شیخ طوسی در استبصار از امام صادق (ع) نقل می‌کند که: "صلی علی بالناس علی غیر طهر و کانت الظهر فخرج مناد به ان امیرالمومنین صل علی غیر طهر فاعیدوا و لیبلغ الشاهد الغائب".، استبصار جلد ۱، ص ۴۳۳، باب "من صلی بقوم علی غیر وضوء". (حدیث پنجم) (م.).
  4. "ربما أقعدت الخادم خلفی یحفظ صلواتی".
  5. مرحوم صدوق این حدیث را به این صورت از امام صادق (ع) نقل می‌کند: "ان اللَّه تبارک و تعالی أنام رسول اللَّه (ص) عن صلاة الفجر حتی طلعت الشمس. ثم قام، فبدأ، فصلی الرکعتین اللّتین قبل الفجر. ثم صلی الفجر و أسهاه فی صلاته، فسلم فی الرکعتین. ثم وصف ما قاله ذی الشمالین، وانما فعل ذلک به رحمة لهذه الاُمة، لئلا یعیر الرجل المسلم اذا هو نام عن صلاته أوسها فیها. فقال: قد اصاب ذلک رسول اللَّه (ص)" . من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۵۸، باب "احکام السهو". حدیث ۱۰۳۱. (م.)
  6. پژوهشی در باب علم امام، ص۹۰.
  7. نسیان، غفلت و سهو همانندند؛ و فرق میان آنها در این است که: سهو به صورت ابتدائی و همچنین بعد از ذکر واقع می‌شود؛ ولی نسیان تنها بعد از ذکر اتفاق می‌افتد؛ التبیان، ج۱، ص۱۹۸.
  8. "صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) الظُّهْرَ خَمْسَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ انْفَتَلَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْقَوْمِ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ زِيدَ فِي الصَّلَاةِ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ وَ مَا ذَاكَ قَالَ صَلَّيْتَ بِنَا خَمْسَ رَكَعَاتٍ قَالَ فَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ كَبَّرَ وَ هُوَ جَالِسٌ ثُمَّ سَجَدَ سَجْدَتَيْنِ لَيْسَ فِيهِمَا قِرَاءَةٌ وَ لَا رُكُوعٌ ثُمَّ سَلَّمَ وَ كَانَ يَقُولُ هُمَا الْمُرْغِمَتَان‏"، تهذیب، ج۲، ص۳۴۹؛ استبصار، ج۱، ص۳۷۷.
  9. "فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) صَلَّى بِالنَّاسِ الظُّهْرَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَهَا فَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِي الصَّلَاةِ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ وَ مَا ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَ تَقُولُونَ مِثْلَ قَوْلِهِ قَالُوا نَعَمْ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَأَتَمَّ بِهِمُ الصَّلَاةَ وَ سَجَدَ بِهِمْ سَجْدَتَيِ "؛ کلینی، الکافی، ۳، ۳۵۵.
  10. "انما انا بشر، انسی کما تنسون؛ فاذا نسی احدکم فلیسجد سجدتی و هو جالس"؛ کنزالعمال، ج۷، ص۱۹۱، حدیث ۱۹۸۲۹.
  11. "إِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي أَنْسَاهُ رَحْمَةً لِلْأُمَّةِ أَ لَا تَرَى لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَنَعَ هَذَا لَعُيِّرَ وَ قِيلَ مَا تُقْبَلُ صَلَاتُكَ فَمَنْ دَخَلَ عَلَيْهِ الْيَوْمَ ذَاكَ قَالَ قَدْ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ صَارَتْ أُسْوَةً وَ سَجَدَ سَجْدَتَيْنِ لِمَكَانِ الْكَلَام‏"؛ الکافی، ج۳، ص۳۵۷؛ تهذیب، ج۲، ص۳۴۵.
  12. "إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم‏ ْ وَ إِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَيَّ وَ لَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَقْضِيَ لَهُ عَلَى نَحْوِ مَا أَسْمَعُ مِنْهُ فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ حَقِّ أَخِيهِ فَلَا يَأْخُذْهُ فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النَّار"، مجموعه ورام، ج۱، ص۱۱؛ وسایل، ج۱۸، ص۱۷۰؛ کنز العمال، ج۳، ص۲۲۶، حدیث ۷۹۲۴.
  13. "فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَإِنَّ الظَّنَّ يُخْطِئُ وَيُصِيبُ وَلَكِنْ مَا قُلْتُ لَكُمْ قَالَ اللَّهُ فَلَنْ أَكْذِبَ عَلَى اللَّهِ "، کنزل العمّال، ج۱۱، ص۲۱۰، حدیث ۳۲۱۷۷.
  14. "صَلَّى عَلِيٌّ (ع) بِالنَّاسِ عَلَى غَيْرِ طُهْرٍ وَ كَانَتِ الظُّهْرُ ثُمَّ دَخَلَ فَخَرَجَ مُنَادِيهِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) صَلَّى عَلَى غَيْرِ طُهْرٍ فَأَعِيدُوا وَ لْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب‏"، استبصار، ج۱، ص۴۳۳؛ تهذیب، ج۳، ص۴۰. شیخ طوسی در استبصار پس از نقل این روایت آن را جزء احادیث شاذّ دانسته و در صحّت آن تردید کرده است.
  15. "إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَامَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ قَامَ فَبَدَأَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ ثُمَّ صَلَّى الْفَجْرَ وَ أَسْهَاهُ فِي صَلَاتِهِ فَسَلَّمَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ ثُمَّ وَصَفَ مَا قَالَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ رَحْمَةً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ لِئَلَّا يُعَيَّرَ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ إِذَا هُوَ نَامَ عَنْ صَلَاتِهِ أَوْ سَهَا فِيهَا فَقَالَ قَدْ أَصَابَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ (ص)‏"، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۳۴.
  16. شیخ مفید در توضیح این روایت می‌گوید: "و لسنا ننکر بأن یغلب النوم الأنبیاء فی اوقات الصلوات حتی تخرج فیقضوها بعد ذلک و لیس علیهم فی ذلک عیب و لا نقص..."، ما منکر غلبه خواب به پیمبران در هنگام نماز و قضا شدن نماز آنان نیستیم؛ و این برای آنان مایه‌ عیب و نقص نیست- عدم سهو النبی، ۲۸.
  17. "ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) السَّهْوَ فَقَالَ وَ يَنْفَلِتُ مِنْ ذَلِكَ أَحَدٌ رُبَّمَا أَقْعَدْتُ الْخَادِمَ خَلْفِي يَحْفَظُ عَلَيَّ صَلَاتِي "، وسائل الشیعة، ج۵، ۳۴۷ و ج۸، ص۲۵۲.
  18. "قُلْتُ لِلرِّضَا (ع) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ ص لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُو"، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۰۳.
  19. "بَعَثَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) غُلَاماً يَشْتَرِي لَهُ بَيْضاً فَأَخَذَ الْغُلَامُ بَيْضَةً أَوْ بَيْضَتَيْنِ فَقَامَرَ بِهَا فَلَمَّا أَتَى بِهِ أَكَلَهُ فَقَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ إِنَّ فِيهِ مِنَ الْقِمَارِ قَالَ فَدَعَا بِطَشْتٍ فَتَقَيَّأَهُ"، الکافی، ج۵، ص۱۲۳ و ۱۱۹.
  20. "اغْتَسَلَ أَبِي مِنَ الْجَنَابَةِ فَقِيلَ لَهُ قَدْ أَبْقَيْتَ لُمْعَةً فِي ظَهْرِكَ لَمْ يُصِبْهَا الْمَاءُ فَقَالَ لَهُ مَا كَانَ عَلَيْكَ لَوْ سَكَتَّ ثُمَّ مَسَحَ تِلْكَ اللُّمْعَةَ بِيَدِهِ".
  21. الغارات، ص۲۸۲ و ۵۸۶.
  22. منذر، در زمان پیامبر (ص) متولّد شد؛ و در جنگ جمل در خدمت علی (ع) حضور داشت؛ پس از آن حضرت او را فرماندار "اصطخر" نمود؛ سپس وی را از آنجا عزل کرد. بعد از امام (ع)، عبیدالله ابن زیاد از طرف یزید ابن معاویه او را فرماندار نمود. وی در سال ۶۱ هجری از دنیا رفت. گفته می‌شود: از کارهای بدی که انجام داد، این بود که: فرستادۀ امام حسین (ع) را گرفت تحویل عبیدالله زیاد داد؛ و ابن زیاد او را به دار آویخت. امام حسین (ع) به وسیلۀ شخصی به‌نام "سلیمان" نامه‌ای به منذر نوشته بود؛ و او را به یاری طلبیده بود؛ اما منذر نه تنها به نه امام (ع) پاسخ مثبت نداد، بلکه، رسول او را تسلیم چوبۀ دار کرد –این نخستین رسولی بود که در زمان حکومت اسلام به دار آویخته شد- در همان روزها بود که ابن زیاد با دختر منذر، ازدواج کرده بود. نک: ترجمه گویا و شرح فشرده‌ای بر نهج البلاغه، ۳، ۴۷۸؛ شرح ابن ابی الحدید، ۱۸، ۵۷.
  23. الغارات، ص۲۸۱.
  24. پدر "مندر" یعنی "جارود" فردی کاملاً صالح و شایسته بود. وی در سال نهم یا دهم با جماعتی از عبد قیس نزد پیامبر (ص) آمدند. او مسلمان شد و اسلام او هم نیکو شد. او در بصره ساکن شد و در یکی از جنگ‌های ناحیۀ فارس –در سال ۲۱ شرکت کرد و شهید شد. نک: ترجمه و شرح فشرده‌ای بر نهج البلاغه، ۳، ۴۷۸.
  25. "أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لآِخِرَتِكَ عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ"، نهج البلاغه، نامه ۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۸.
  26. کسکر، شهر کوچکی است که مرکز آن شهر واسط (شهری بین بصره و کوفه) است. نک: لغت‌نامه دهخدا، زیر کسکر و واسط.
  27. الغارات، ص۲۸۵.
  28. نهج البلاغه، نامه ۴۰.
  29. نهج البلاغه، نامه ۴۳.
  30. "فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي "، نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  31. بازاندیشی در علم امام، ص۱۰۴ الی ۱۱۵.