آیا علم به خطورات قلبی یا ضمائر و نهان آدمیان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
آیا علم به خطورات قلبی یا ضمائر و نهان آدمیان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم معصوم به نهان آدمی |
آیا علم به خطورات قلبی یا ضمائر و نهان آدمیان علم غیب است و معصوم (ع) از آن آگاهی دارد؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «مهمترین مصادیق علم غیب کداماند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله سید عبدالحسین نجفی لاری در کتاب «آگاهیهای آسمانی» در اینباره گفتهاست:
«از دیگر قرائن و شواهد، اطلاعات غیبی است که امامان (ع) از آن خبر دادهاند. مانند: خبر دادن از باطن مردم و از احوالات آنان وآن چه که در رحم زنان و صلب مردان هست. همچنین خبر دادن از مرگها و زمان فرارسیدن آن، از مسائلی پیش از این که از آن سؤال شود، خبر دادن از هدایا و اموالی که به آنان میرسد، قبل از آنکه، آن را تحویل گیرند، کشف احوال مردم و علم به زبان پرندگان، مارها، شتر و سایر حیوانات است. سنی و شیعه، قضاوتهای عجیب و غریب علی (ع) را نقل کردهاند که همگی بیانگر علم فعلی و حضوری امام (ع) به تمامی اشیاء، فنون، «مَا كَانَ وَ مَا يَكُون» میباشد. مانند حکم کردن ایشان در جریان ارغفه[۱]»[۲].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آیتالله نمازی شاهرودی؛ |
---|
آیتالله علی نمازی شاهرودی در کتاب «علم غیب» در اینباره گفته است:
«اخبار متواتره ای که حکایت میکند ائمه هدی (ع) از خاطرات قلبی خلایق یعنی از آن چه در قلب و اندیشه مردم میگذرد آگاهاند و هیچ چیز از اعمال و احوال خلق بر آنها پوشیده نیست. صاحب بصائر الدرجات در باب دهم "اینکه هنوز مردم خاطرات قلبی خود را اظهار نکردهاند، ولی ائمه (ع) آنها میدانند" بیست و هقت روایت صحیح و معتبر نقل نموده که مفاد مجموع آنها این است که ائمه (ع) از ضمائر و رازهای پنهان خلق باخبرند[۳]. وی در باب ۱۱ "اینکه اگر ائمه هدی (ع) بخواهند اسرار درونی شیعیان را به آن ها خبر میدهند" شانزده روایت صحیح و معتبر نقل نموده است [۴] خطبه امام جواد (ع) که در اثبات ولایت نقل شده دلیل این موضوع نیز میباشد[۵]. او در باب دیگر تعداد هفت روایت نقل کرده مربوط به اشخاصی که میخواستند به وسیله نامه خود مسائلی سؤال کنند، ولی فراموش کردند و یا هنوز نامه را نفرستادهاند، ائمه هدی (ع) جواب آنها را فرستادهاند[۶]. ممکن است کسی بگوید: اگر ائمه هدی (ع) از خاطرات خلق باخبرند، پس چرا گاهی از خصوصیات مطلب مورد نظر آنها پرسش مینمودند؟ این سؤال دو جواب دارد: (۱): سؤال کنندگان لیاقت و استعداد تحمل این مقام عالی ائمه (ع) را نداشتهاند؛ لذا ائمه (ع) به طور عادی و متعارف با آنها صحبت میفرمودند. اکنون که علوم و معارف قرآن توسعه پیدا کرده، هستند کسانی که از شنیدن عظمت مقام ائمه (ع) تعجب میکنند و منکر میشوند؛ تا چه رسد مردم زمان ائمه (ع) که هنوز به مقام آنان پینبرده بودند. گاهی که بعضی از شیعیان ضعیف از شنیدن بعضی مطالب تعجب میکردند، امام سطح بیان خویش را از واقع، تنزل میداد تا این که رفع استبعاد او شود؛ متلاً میفرمود: مگر نشنیدی که پیغمبر اکرم (ص) میفرمود: «اِتَّقُوا فِرَاسَهَ الْمُؤمِنِ، فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ الله»[۷]. همان طور که ایمان درجات دارد، نظر کردن مؤمن هم به وسیله این نور درجات دارد. هرچه ایمان کاملتر شود، این فراست هم بیشتر و کاملتر خواهد شد. (۲): لازمه سؤال کردن جهل به مورد سؤال نیست. ممکن است کسی کاملاً از مطلبی باخبر باشد و باز سؤال کند؛ همچنان که پروردگار مهربان، روز قیامت از حضرت عیسی (ع) سؤال میکند و میفرماید: أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ[۸]. این در حالی است که خداوند میداند که حضرت عیسی (ع) این حرف را نگفته است. همچنین است آیه: وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى قَالَ هِيَ عَصَايَ[۹]».
|
۲. آیتالله طیب؛ |
---|
آیتالله سید عبدالحسین طیب در کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در اینباره گفتهاست:
«اجتباء بمعنی اختیار بعض از رُسل را آنهایی را که مشیّتش تعلق گرفته برای اطلاع بر غیب و علم به ضمائر مردم و خبر از بواطن آنها انتخاب میکند، و البته پیغمبر اکرم (ص) جزو این بعض است و همچنین اوصیاء او از ما فی الضمیر هر کس با خبرند حیّا و میتا و اخبار در این باب بسیار است و جزو معجزه است.»[۱۰].
|
۳. آیتالله خامنهای؛ |
---|
آیتالله سید علی حسینی خامنهای در «علم پیامبر و امام در تفسیر "من وحی القرآن"» در این باره گفته است:
«کراجکی: خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویدادهای آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان (ع) آموخته است؛ نه بیشتر. امامان (ع) از همه اسرار درونی انسانها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند. (...) شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که: آگاهی امام (ع) از علومی که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست. امام (ع) مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع میدهد. آگاهی امام (ع) از درون انسانها ضرورتی ندارد. ایشان درباره زمان اشراف کلی امام (ع) به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی مینویسد: "امام (ع) در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی دارد که امیرالمؤمنین (ع) در زمان حیات پیامبر خدا (ص)، و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام (ع) پیشین خود فرا میگیرند؛ به طوری که تا پایان عمر امام (ع) قبلی به حد کمال رسیده باشند"»[۱۱]. |
۴. آیتالله تحریری؛ |
---|
آیتالله محمد باقر تحریری در کتاب «جلوههای لاهوتی» در این باره گفته است:
«یکی از ویژگیهای دیگر ائمه (ع) شناخت مؤمنین و محبین واقعی خود از منافقان است و تا جایی که خود افراد نمیخواستند از این علم پردهبرداری نمیکردند، لذا گاهی افرادی به دروغ ابراز ارادت و محبت میکردند شاید نزد دیگران نیز به این وسیله شأنی پیدا کنند لكن ایشان دروغ آنان را آشکار مینمودند، امام رضا (ع) میفرماید: "إِنَّا لَنَعْرِفُ اَلرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ اَلْإِيمَانِ وَ بِحَقِيقَةِ اَلنِّفَاقِ"[۱۲]»[۱۳].
|
۵. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛ |
---|
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و سید ابراهیم افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در اینباره گفتهاند:
«صفار بابی مستقل از بصائر الدرجات را به این موضوع اختصاص داده و دربارۀ آگاهی امامان (ع) از افعال شیعیان و بیان اسرار و کارهای پنهانی آنها به خودشان نیز روایاتی ذکر کرده است. کلینی هم، در تأیید این موارد، روایات مشابهی آورده است. صدوق نیز، روایاتی حاکی از این مطلب نقل کرده که ائمه (ع) پیش از اینکه شخصی از آنها پرسشی کند، به او پاسخ میدادند»[۱۴].
|
۶. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی، در کتاب «ویژگیهای علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه» در اینباره گفته است:
«شیخ مفید - مانند دیگر علمای امامیه - معتقد است که علوم ویژه ائمه (ع)، موهوبی است. او معتقد بود که ائمه (ع) از ضمایر بندگان و حوادث آینده آگاه بودند. البته این علوم، شرط امامت ایشان و ویژگی ضروری آنان نبوده است. با وجود این، خداوند آنان را با دادن این علوم برتری داده و به خاطر لطفی که در پیروی و التزام به امامت ایشان وجود دارد، آنان را از این علوم آگاه ساخته است»[۱۵].
|
۷. حجت الاسلام و المسلمین افتخاری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید ابراهیم افتخاری در پایاننامه «بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد» در اینباره گفته است:
«قسمیاز علم غیب امامان، علم ایشان به باطن و منویات افراد است که به چند نمونه آن اشاره میکنیم. یکی از اصحاب امام رضا (ع) نقل میکند که روزی در محضر امام رضا (ع) بودیم که سخن از محمد بن جعفر، عموی ایشان به میان آمد، امام (ع) در مورد وی گفتند: من با خودم عهد کردهام که با او زیر یک سقف نمانم، من با خودم گفتم او ما را به صله رحم و نیکی با خویشان امر میکند ولی درباره عموی خود چنین میگوید! تا این را گفتم، حضرت نظری به من کرد و فرمود: این کار، خودش برّ و صله است، زیرا وقتی او نزد من رفت و آمد کند در باره من چیزهایی میگوید و مردم باورشان میشود و او را تصدیق میکنند و چون رفت و آمدی نباشد و او نزد من نیاید، اگر مطلبی بگوید، قولش مقبول دیگران نخواهد بود. جواب دادن به سؤال قبل از پرسیدن: شیخ صدوق روایتی را از پدرش در مورد احوال یکی از شیعیان، که بعد از شهادت امام کاظم (ع)، در امامت ایشان توقف کرده و به فرقه واقفیه پیوسته بود و امامت امام رضا (ع) را قبول نکرده بود، این گونه نقل میکند: قبل از اینکه به محضر امام رضا (ع) برسم، مسائل زیادی را نوشته بودم و همراه خودم بردم تا امام رضا (ع) را امتحان کرده و امامتش برایم ثابت شود. وقتی نزدیک منزل ایشان رسیدم، چون میخواستم با ایشان به تنهایی خلوت کرده و سؤالاتم را به صورت خصوصی بپرسم، در گوشهای خارج از منزل امام نشستم و منتظر ماندم، عده ای از مردم جلوی در خانه ایشان نشسته و مشغول صحبت بودند و من در افکار خودم غرق بودم و به این فکر میکردم که چگونه اجازه داخل شدن به خانه و سخن گفتن بگیرم، در همین افکار بودم که دیدم غلامیاز خانه خارج شد و در حالی که نوشته ای در دستش بود، اسم مرا صدا زد و گفت: کدام یک از شما علی بن الحسن الوشاء بغدادی هستید؟ من بلند شده و به سمتش رفتم و گفتم من حسن بن علی وشاء هستم، غلام آن نوشته را به من داده و گفت: به من گفته اند که این را به تو بدهم، آن مکتوب را گرفته و به گوشه ای رفتم و آن را خواندم، به خدا قسم دیدم که در آن مکتوب، جواب تمام سؤالات من نوشته شده بود، در این هنگام بود که امامت ایشان برایم قطعی شده و دیدگاه وقف را رها کردم. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمه روایتی را نقل کرده و در آن شرح حال کاروانی را نقل میکند که از قم عازم سامراء شده بودند تا اموالی از وجوهات متعلق به امام حسن عسکری (ع) را به خدمت ایشان برسانند. آنها از رحلت امام عسکری (ع) بی خبر بودند، ابتدا با جعفر کذاب برخورد کرده و از او، خبر رحلت امام حسن عسکری (ع) را شنیدند. جعفر خود را جانشین برادرش معرفی کرد، اما شیعیان قمیکه به رسم معمول خود، اموال را در یک کیسه خدمت امام (ع) میآوردند و امام (ع) از جزئیات اموال و اینکه فلان مبلغ متعلق به فلانی است خبر میداد، از جعفر همین نشانهها را خواستند ولی او نتوانست جواب بدهد و در عوض، نسبت دادن چنین علمیرا به امام حسن عسکری (ع) انکار کرد، بعد از چندی این کاروان از شهر بیرون رفته و در راه به جوانی برخورد کردند که پیکی بود از طرف فرزند امام حسن عسکری (ع) که آن کاروانیان را به منزل امام حسن عسکری (ع) هدایت کرد. بعد از دیدار کاروانیان با فرزند امام عسکری (ع)، امام مهدی (ع) که جانشین واقعی پدرش بود، سلام آنها را پاسخ گفته و جزئیات همه اموالی را که کاروانیان حمل میکردند به آنها گفت، بعد از آن از لباسهایشان و کمیت و کیفیت چارپایان و اسباب سفرشان به آنها خبر داد. سپس مقداری حنوط و کفن به ابوالعباس محمد بن جعفر قمی داده و از رحلت قریب الوقوع او خبر داد. میگویند هنوز به نزدیکی هَمْدَان نرسیه بودیم که ابوالعباس از دنیا رفت. صفار قمی، در یک باب از کتاب بصائر الدرجات، روایاتی را نقل میکند مبنی بر اینکه، امامان (ع) از درونیات افراد آگاه بوده و قبل از اینکه شروع به حرف زدن بکند، از محتوای سخنش مطلع بودند. امامان (ع) از اعمال شیعیانشان با خبر بودند: صفار روایاتی نقل کرده است مبنی بر اینکه امامان (ع) از افعال شیعیان شان با خبر بوده و از اسرار و کارهای پنهانی شان به خودشان خبر میدادند. در یکی از این روایات، به محض ورود یکی از شیعیان به محضر امام صادق (ع)، امام (ع) رو به او کرد و او را به خاطر درشتگویی به مادرش عتاب کرده و او را نصیحت کرد»[۱۶].
|
۸. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین باقری در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در اینباره گفته است:
«احادیث بسیاری دلالت دارند که امام از اعمال انسانها آگاه بوده است و گاهی به برخی مردم متذکر میشد که از فلان عمل که مثلا دیروز انجام داده است توبه نماید، از جمله آن که فردی یک کنیز نا محرم را با دست لمس کرد و امام او را به توبه فراخوند. و مورد دیگر در زمانی است که مردم خراسان در مورد ولایت امام صادق (ع) به سه گروه موافق، مخالف و متوقف تقسیم شدند. ایشان نماینده ای نزد امام (ع) فرستادند که جزو متوقفین بود، وی شب قبل از دیدار با امام، خطایی را مرتکب شد و در ملاقات با امام، ورع خود را عامل توقف خود دانست و امام فرمود: پس ورع تو در فلان زمان و مکان کجا بوده است، آن مرد متنبه شد. ائمه (ع) همچنین میفرمایند: در هنگام سخن گفتن تقوی پیشه کنید زیرا سخن شما به ما میرسد و ما آن را میشنویم. هشام بن سالم میگوید: پس از امام صادق (ع) نزد عبدالله فرزند امام رفتم و سؤالاتی از وی پرسیدم که از عهده جواب شان بر نیامد، آن گاه ترسیدم که مبادا امام جانشین نداشته باشد، پس به قبر پیامبر (ص) متوسل شدم و در این اندیشه بودم که به کدامین گروه، آیین و نحله بپیوندم، به خوارج، مرجئه، قدریه و یا غیر آنان که ناگهان کودکی آمد و مرا نزد موسی بن جعفر (ع) برد، وقتی حضرت نظرش به من افتاد بلا فاصله گفت نه به سوی خوارج و نه مرجئه و نه دیگران، بلکه به سوی ما آن گاه سؤالاتی کردم که به طور کامل پاسخ آنها را فرمود. مانند این احادیث دلالت دارد که امام به ضمایر انسانها آگاه است: از محمد بن شاذان نقل شده که وی آنچه از سهم امام (ع) نزد او جمع شده بود را همراه با ضمیمهای از مال خودش نزد حضرت قائم (ع) فرستاد، امام در رسیدی که برای وی فرستاد به مقدار هر دو اشاره فرمود. همچنین امام عصر در توقیع خود به ابی الحسن اسدی فرمود: لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر کسی که درهمی از مال ما را حلال میشمرد، ناگهان به ذهن ابی الحسن خطور کرد که این لعنت شامل کسی که از مال امام میخورد، ولی آن را حلال نمیشمارد نمیشود، اما وقتی دوباره به توقیع نظر انداخت دید که جمله تغییر کرده است و نوشته شده که لعنت خدا و ملائکه و مردم بر کسی که درهمیاز مال ما را میخورد»[۱۷]. |
۹. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در اینباره گفته است:
شیخ مفید مینویسد ائمه (ع) گاهی مواقع باطن و ما فی الضمیر برخی از انسانها را میدانستند اما این آگاهی برای امام واجب نیست و شرط امامت وی نمیباشد. در جای دیگری شیخ مفید مناظره خود را با یک معتزلی بیان میکند. این مناظره در مورد غیبت امام زمان (ع) است. معتزلی سؤال میکند که اگر دلیل غیبت امام زمان (ع) ترس از این است که به او آسیبی برسد و به دست دشمنان کشته شود چرا از شما که پیروان او هستید نیز غایب است؟ شیخ میگوید من معتقد نیستم که امام به ضمایر افراد آگاه است بلکه او هم مانند دیگران به ظواهر علم دارد و اگر هم علم به باطنی داشته باشد به واسطه اعلام الهی است که یا از زبان پیامبر (ص) و به سبب ودایع پدرانش به او رسیده است و یا به واسطه خواب صادق است و یا اسباب دیگر. پس به نظر شیخ امام چون آگاه از ضمایر افراد نیست نمیداند آیا این شخصی که ادعا میکند از یاران اوست تا چه اندازه صادق است و در صورتی که امام با او رابطه برقرار کند آیا سر امام را حفظ خواهد کرد یا نه؟ نظر سید مرتضی این است که علم به ضمایر افراد برای امام واجب نیست همچنانکه علم به باطن افراد را نیز برای امام و پیامبر واجب نمیداند. در جای دیگری در مقابل این ادعای ابن جنید که با اینکه خداوند پیامبر را از باطن افراد مطلع کرده بود و آن بزرگوار میدانست که چه کسانی در باطن کافر هستند ولی در مورد آنها احکام اسلامی ازدواج و میراث را اجرا مینمودند و از این نتیجه گرفته است که امام نباید بر اساس علم خود قضاوت کند؛ سید مرتضی میگوید ما معتقد نیستیم که خدای متعال پیامبر را از باطن افراد مطلع کرده باشد»[۱۸]. |
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین شیخزاده؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین شیخزاده در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان«رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در اینباره گفته است:
«از بسیاری از روایات چنین استفاده میشود که ائمه (ع) ازهمه چیز شناخت دارند از جمله موارد زیر: الف) اطلاع ازامراض مردم: علی (ع) فرمود: آنچه میخواهی برای خودت آماده کن که حتماً در فلان روز و فلان ساعت بیمار میگردی. ب) تسلط و نظارت بر مؤمنان: علی (ع) فرمود: ای رمیله مؤمن چه در شرق زمین باشد یا در غرب آن از ما پنهان نیست. ج) شناسائی اهل بهشت و جهنم: طبق روایات مراد از اعراف در آیه ۴۶ سوره اعراف ائمه (ع) هستند که اهل بهشت و جهنم را باقیافههایشان میشناسد. د) شناسائی مؤمن، منافق و کافر: ائمه (ع) به خاطر روشنی عقل و تقدس سرشت، کمال نفس و صفای آن حالات هر نفس بشری را اعم از خیر و شرمی دانند و از ظاهر به باطن منتقل میگردند و چـون بیـن ظـاهر و باطن تناسب وجود دارد همچنانکه ائمه (ع) و مؤمن کامل مناسبت نام وجود دارد تا جائیکه جسمش از جسم آنها و روحش از روح آنها است به همین جهت حقیقت ایمانشان را میشناسد از طرف دیگر بین ائمه (ع) و منافق کمال منافرت وجود دارد به همین علت حقیقت نفاقشان را میشناسد. طبق روایات متواتر. علی (ع) فرموده من صاحب عصا ومیسم هستم به این معنا که آنحضرت در آخر الزمان به بهترین صورت میآید کافر را با آهن داغ نموده و مؤمن را با عصا میزند و کفر و ایمان آنها معلوم میگردد. هـ : اطلاع از باطن انسانها: بیگمان اطلاع از ضمائر و باطن مردم از علوم غیبی است. مرحوم مفید میفرماید: «ائمه (ع) از آل محمد ضمائر بعضی از مردم را میشناختند و از آینده نیز قبل از اینکه محقق شود خبر داشتند اما این از صفات واجب ائمه (ع) و شرط امامت آنها نیست بلکه خداوند آنها را گرامی داشته و به آنها اعلام فرموده به خاطر لطف در طاعت و تمسک به امامت آنان امااینها "شناسائی باطن مردم و خبر از آینده" عقلاً واجب نبوده بلکه وجوبش از جهت نقل است ولی با دلائل عقلی که قبلاً بیان شد میتوان لزوم عقلی آن را نیز پذیرفت. امام صادق (ع) به شخصی که در غیاب آنحضرت گناهی مرتکب شده بود فرمود: ای ابا کهمش از آنچه در شب گذشته انجام دادی توبه کن. و)علم بلایا منایا: در روایات مربوط به این علم که از علوم غیبی است. عناوین زیر به چشم میخورد.
علی (ع) فرمود: راهها برای من گشوده شد انساب را دانسته و ابر برای من به جریان میافتد من منایا و بلایا و فصل خطاب را میدانم و با اذن خداوند در ملکوت نظر افکندم، امور گذشته و آینده از من فوت نمیشود "از من پنهان نیست" ناگفته نماند که بعضی علم بلایا و منایا دلیل علم فعلی ائمه (ع) دانستهاند»[۱۹]. |
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین صادقی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی صادقی در مقاله «شیوههای تشخیص امام در عصر حضور» در اینباره گفته است:
«علم غیب و آگاهی از باطن افراد، که نمونههای زیادی در روایات مناقب برای آن ذکر شده و افرادی امام خود را با آن شناختهاند. وقتی ابو خالد کابلی به در خانه امام سجاد (ع) رفت آن حضرت او را "کنگر" خطاب کرد و این موضوع، اعترافش را به امامت در پی داشت. امام به او فرمود از کجا امامت مرا فهمیدی؟ گفت از اینکه مرا به اسم اصلیام خواندی و هیچ کس جز مادرم این نام را نمیدانست[۲۰]. عبدالله بن مغیره گوید من واقفی بودم و در مکه از خدا خواستم مرا به بهترین دین راهنمایی کند. به دلم افتاد که نزد ابوالحسن رضا (ع) بروم. وقتی در مدینه به خانهاش رفتم از پشت در مرا به نام صدا زد و فرمود خدا خواستهات را اجابت کرد و تو را به دین خود هدایت فرمود. گفتم شهادت میدهم که تو حجت خدا هستی[۲۱]. جمعی از شیعیان در مسیر عبور امام عسکری (ع) حاضر بودند که آن حضرت عرقچین از سر برداشت و بر روی مردی خندید و آن مرد گفت:«أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ » به او گفتیم جریان چیست. گفت من در امامت او تردید داشتم و پیش خود گفتم اگر او هنگام عبورش عرقچین از سر بردارد برایم نشانهای خواهد بود که او بر حق است[۲۲]»[۲۳].
|
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین مشکی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد مشکی در مقاله «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید» در اینباره گفته است:
«شیخ مفید در مورد علم غیب امامان، دیدگاه خود را در کتاب اوائل المقالات چنین بیان کرده است: «من میگویم که ائمه (ع) از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند، و از هر چه باید بشود، پیش از تحقق و شدن آن خبر داشتند، ولی این صفتی واجب در آنان، یا شرطی لازم، برای امامت نیست، بلکه تنها بدان جهت چنین میگوید که خدا در حق ایشان اکرام میکند، و این دانش از باب لطف به آنان ارزانی میدارد، که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند، و به امامت آنان متمسک شوند، و این دانش به طریق استدلال عقلی واجب نیست. بلکه برای آنان از جهت وحی و سمع واجب شده است؛ و اما به صورت مطلق گفتن که امامان، از غیب آگاهاند، خطای آشکار است. چه این صفت تنها مخصوص کسی است که علم ذاتی به اشیاء داشته باشد، نه علم مستفاد، و این جز، مخصوص خداوند عزوجل نسیت. همه امامیه با گفته من موافقاند، جز معدودی از ایشان که مفوضه و غلات وابسته به آناناند»[۲۴]. از این سخن نکات زیر استنباط میشود:
|
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین حمادی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین عبدالرضا حمادی در مقاله «گستره علم امام از منظر کلینی و صفار» در اینباره گفته است:
«باب دیگری که در کافی به بحث از دانش ائمه (ع) اختصاص یافته، باب «فِی مَعْرِفَتِهِمْ أوْلِیَاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إلَیْهِمْ» [۲۶] است. این باب شامل سه روایت است؛ دو روایت اول بر شناخت اعتقادی افراد توسط ائمه (ع) دلالت دارند و روایت سوم، علاوه بر شناخت اعتقاد، بر شناخت شخصیتی افراد نیز دلالت دارد دارد؛ زیرا امام میفرماید که اگر صدای شخص را بشنویم، او را میشناسیم و میدانیم چه کسی است. اما صفار روایات این دانش را در هفده باب شامل ۱۲۰ حدیث جای داده است. این ابواب در سه گروه جای گرفتهاند:
باب دیگری که در کافی مشابه عنوان باب بصائر است، به شناخت ائمه (ع) نسبت به اصحاب واقعی از مدعیان دروغین اختصاص یافته است. تعداد روایات کافی در این باب، سه حدیث و تعداد روایات بصائر چهار حدیث است؛ اما هیچ یک از روایات این باب از بصائر در کافی درج نشده و در مقابل سه روایت کافی در ابواب دیگری از بصائر آمده است[۳۱]. از مجموع ۱۲۰ حدیث این بابها، نوزده حدیث به کافی راه یافته است. اگرچه از روایات باب مربوط به این موضوع در کافی، شناخت امام نسبت به ابعاد جسمی، روحی و عملی انسان به طور کامل استفاده نمیشود، اما شیخ کلینی با درج نوزده روایت در سایر ابواب نشان داده که این دانش را پذیرفته است و اهل بیت (ع) را عالم به خصوصیات جسمیو روحی و آگاه از اعمال میداند و در این موضوع نیز با صفار مخالفتی ندارد»[۳۲]. |
۱۴. آقاى دكتر يوسفيان (هیئت علمی مؤسسه امام خمينى)؛ |
---|
آقای دکتر حسن یوسفیان، در مقاله «علم غیب امام» در اینباره گفته است:
«رازهای پنهان و اسرار درونی آدمیان، دستهای دیگر از امور غیبیاند که خداوند برای پیامبران و امامان آشکار میسازد[۳۳]؛ چنانکه امام علی (ع) به یکی از جاسوسان معاویه، که خود را هوادار آن حضرت مینمایاند، فرمود: تو را معاویه به سوی من فرستاده، تا از پاسخِ مسائلی که در حل آنها درمانده است، آگاه گردد[۳۴]؛ همچنین، یکی از خوارج به قصد آنکه امیرمؤمنان (ع) را بیازماید و آگاهیاش را از امور غیبی پنداری باطل نمایاند، نزد امام (ع) آمد و از ارادت و دوستیِ خود به او سخن راند. امام (ع) در پاسخ فرمود: دروغ میگویی. به خدا سوگند که مرا دوست نداری و هرگز نداشتهای... . گویی زمانی را میبینم که در حال گمراهی کشته میشوی و مَرکبهای عراقیان چنان چهرهات را لگدکوب میسازند که بستگانت از بازشناختنت درمیمانند[۳۵]»[۳۶].
|
۱۵. آقای دکتر رستمی و خانم آلبویه؛ |
---|
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آلبویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» به نقل از کتاب «المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته» در اینباره گفتهاند:
«احادیث بسیاری دلالت دارند که امام از اعمال انسانها آگاه بوده و گاهی به برخی مردم متذکر میشد که از فلان عمل که مثلا دیروز انجام داده است توبه نماید، از جمله آنکه فردی یک کنیز نامحرم را با دست لمس کرد و امام او را به توبه فراخواند. و مورد دیگر در مورد زمانی که مردم خراسان در مورد ولایت امام صادق (ع) به سه گروه موافق، مخالف و متوقف تقسیم شدند. ایشان نمایندهای نزد امام فرستادند که جزو متفقین بود. وی شب قبل از دیدار با امام خطایی را مرتکب شد و در دیدار با امام ورع خود را عامل توقف خود دانست و امام فرمود: پس ورع تو در فلان زمان و مکان کجا بوده است. آن مرد متنبه شد. ائمه (ع) همچنین میفرمایند: در هنگام سخن گفتن تقوا پیشه کنید زیرا سخن شما به ما میرسد و ما آن را میشنویم. هشام بن سالم میگوید: پس از وفات امام صادق (ع) نزد عبدالله فرزند امام (ع) رفتم و سؤالاتی از وی پرسیدم که از عهده جوابشان برنیامد، آنگاه ترسیدم که مبادا امام جانشینی نداشته باشد، پس به قبر پیامبر متوسل شدم و در این اندیشه بودم که به کدامین گروه، آیین و نحله بپیوندم، به خوارج، مرجئه، قدریه و یا غیر آنان که ناگهان کودکی آمد و مرا نزد موسی بن جعفر (ع) برد. وقتی حضرت نظرش به من افتاد بلافاصله گفت نه به سوی خوارج و نه مرجئه و نه دیگران، بلکه به سوی ما، آنگاه سؤالاتی کردم که به طور کامل پاسخ آنها را فرمود، مانند این احادیث دلالت دارد که امام (ع) به ضمایر انسانها آگاه است. از محمد بن شاذان نقل شده که وی آنچه از سهم امام (ع) نزد او جمع شده بود را همراه با ضمیمهای از مال خودش نزد حضرت قائم فرستاد. امام (ع) در رسیدی که برای وی فرستاد به مقدار هر دو اشاره فرمود. همچنین امام (ع) عصر در توقیع خود به ابیالحسن اسدی فرمود: لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر کسی که درهمی از مال ما را حلال میشمرد، ناگهان به ذهن ابیالحسن خطور کرد که این لعنت شامل کسی که از مال امام (ع) میخورد، ولی آن را حلال نمیشمارد نمیشود، امّا وقتی دوباره به توقیع نظر انداخت دید که جمله تغییر کرده است و نوشته شده که لعنت خدا و ملائکه و مردم بر کسی که درهمی از مال ما را میخورد»[۳۷].
|
۱۶. آقای دکتر غلامی (پژوهشگر دانشگاه تهران)؛ |
---|
آقای دکتر اصغر غلامی در مقاله «آفاق علم امام در الکافی» در اینباره گفته است:
«به تصریح برخی روایات، ائمه (ع) افراد مختلف را با خصوصیات آنها میشناسند. امام باقر (ع) میفرماید: به درستی که خداوند از شیعیان بر ولایت ما عهده گرفته در حالی که ایشان [در عالم] ذر بودند ... و ایشان را به رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) شناساند و ما نیز آنها را از طرز گفتارشان میشناسیم. و نیز میفرماید: ما وقتی شخصی را ببینیم، حقیقت او را که مؤمن است یا منافق میشناسیم.[۳۸] امام صادق (ع) به عبداللّه بن سلیمان میفرماید: بله، به درستی که امام، هر گاه به کسی نگاه کند او را میشناسد، رنگ او را میداند و اگر صدای او را از پشت دیوار بشنود، او را میشناسد و قصد او را میداند ... مرحوم ملا صالح مازندرانی در ذیل این حدیث مینویسد: قول امام (ع) که میفرماید: ما آنگاه که مردی را ببینیم او را میشناسیم، بدین معناست که اهل بیت (ع) از ظاهر هر چیزی، باطن آن را میشناسند، به مجرد مشاهده آن. و این نوعی از انواع علوم ایشان است[۳۹]»[۴۰].
|
۱۷. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ |
---|
آقای محمد صادق عظیمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در اینباره گفته است:
«یکی دیگر از ابعاد علمی ائمه (ع) که در روایات مورد تأکید قرار گرفته است، آگاهی از ضمایر و اسرار درونی انسانها است، به این معنا که امامان (ع) از درون انسانها و آنچه در باطن آنها میگذرد آگاهاند، و در برخورد با افراد از خواست قلبی و همچنین ایمان، کفر و نفاق آنان اطلاع دارند. چنانکه امام علی (ع) به یکی از جاسوسان معاویه، که خود را هوادار آن حضرت معرفی میکرد، فرمود: " تو را معاویه به سوی من فرستاده، تا از پاسخ مسائلی که در حل آن درمانده است، آگاه گردد، آن مرد به ناچارحقیقت را باز گفت و امام را تصدیق کرد". همچنین یکی از خوارج به قصد آنکه امیرمؤمنان (ع) را بیازماید و آگاهیاش را از امور غیبی پنداری باطل جلوه دهد نزد امام آمد و از ارادت و دوستی خود به آن حضرت سخن راند، امام نگاهی به او کرد و در پاسخ فرمود: "دروغ میگویی. به خدا سوگند که مرا دوست نداری و هرگز نداشتهای ... سپس فرمود: گویا زمانی را میبینم که در حال گمراهی کشته میشوی و مرکبهای عراقیان چنان چهرهات را پامال میکنند که بستگانت از شناختنت درمیمانند. این شخص همانگونه که امام فرموده بود در جنگ نهروان شرکت کرد و کشته شد". هشام بن سالم میگوید: "پس از وفات امام صادق (ع) نزد عبدالله فرزند امام رفتم و سؤالاتی از وی پرسیدم که از عهده جوابشان برنیآمد، آنگاه ترسیدم که مبادا امام جانشینی نداشته باشد، پس به قبر پیامبر توسل جستم و در این فکر بودم که به کدام یک از گروه خوارج، مرجئه، قدریه و یا غیر اینها بپیوندم، در این حال یکی از غلامان امام صادق (ع) را دیدم به من گفت: میخواهی خدمت ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) برسی؟ گفتم: آری. پس از اجازه ورود، مرا خدمت ابوالحسن برد. وقتی نگاه حضرت به من افتاد بیدرنگ فرمود: به سوی هیچ کدام، نه خوارج، نه مرجئه، نه قدریه و نه دیگران، بلکه به سوی ما، با دیدن این نشانه که حضرت از اسرار درونیام خبر داد، عرض کردم: بیشک امام و صاحب ما شما هستید، آنگاه پرسشهایی نمودم که به طور کامل پاسخ آنها را فرمود"[۴۱]»[۴۲]. گزارشهای موجود نشان میدهد، شیعیان نخستین به آگاهی امام از ضمیر افراد معتقد بودهاند و مخالفان نیز از این اعتقاد اطلاع داشتهاند. از شواهد این مطلب روایتی است که یکی از مخالفان به نام محمد بن علی هاشمی درباره امام جواد (ع) نقل کرده است، وی میگوید: «روزی که امام جواد (ع) با دختر مأمون عروسی کرده بود، خدمت آن حضرت شرفیاب شدم. در اثر مصرف دارو تشنه بودم اما حیا مانع میشد که آب طلب کنم، یک مرتبه امام جواد (ع) نگاهی به من کرد و فرمود: گویا تشنهای؟ گفتم آری، حضرت به غلامش دستور داد آبی بیاورد، به ذهنم رسید که ممکن است آب مسموم باشد. حضرت لبخندی زد و آب را از دست غلام گرفت و مقداری نوشید سپس به من داد و من نوشیدم. این جریان دوباره به همین نحو تکرار شد. بعد میگوید: سوگند به خدا گمان دارم حضرت جواد ازآنچه دردلهای افراد میگذرد، آگاه است، چنانکه شیعیان میگویند و به آن معتقدند». آخر حدیث بهترین دلیل است براین که باور به علم غیب امام (ع) و آگاهی وی از اسرار درونی افراد، یکی از شاخصههای شیعه در سدههای نخستین بوده است؛ تا آنجا که با وجود تقیه در بین شیعیان، حتی مخالفان نیز از این باور شیعیان آگاه بودهاند. در روایت دیگر، ابو حمزه ثمالی از امام سجاد (ع) میپرسد: "آیا امامان از ضمایر افراد آگاهاند؟" طرح چنین سؤالی میرساند که این مسئله در آن زمان مطرح بوده است و پرسشگر برای اطمینان، این موضوع را از خود امام (ع) نیز میپرسد. [۴۳]»[۴۴]. شیخ مفید علم ائمه (ع) را به اسرار درونی افراد و وقایع آینده میپذیرد. اما دامنه آن را محدود میداند و بهرهمندی آنان از چنین آگاهیها را ضرورت عقلی برای ایشان نمیداند. به علاوه از به کاربردن وصف عالم به غیب در مورد امامان خودداری مینماید. وی میگوید: "ائمه (ع) از ضمایر برخی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند، ولی این صفت واجبی در آنان یا شرطی لازم برای امامت نیست. بلکه تنها بدان جهت چنین میشود که خدا در حق ایشان اکرام میکند و این دانش را بدان جهت به آنان ارزانی میدارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند. و این نه از طریق استدلال عقلی، بلکه از جهت وحی وسمع برای آنان واجب شده است. و اما به کاربردن وصف عالم به غیب در حق امامان به طور مطلق، روا نیست و خطای آشکار است، چرا که این وصف، تنها زیبنده خداوند است که به همه چیز علم ذاتی دارد. همه امامیه با گفته من موافقند، جز اندکی از ایشان که مفوضه و غالیان باشد" [۴۵]»[۴۶]. |
۱۸. آقای افقی (هیئت علمی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان)؛ |
---|
آقای داوود افقی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی غلو در روایات علم اهل بیت از کتاب بصائر الدرجات» در اینباره گفته است:
«از جمله اموری که داخل در دایره علوم و آگاهیهای اهل بیت (ع) است، اطلاع و آگاهی آنان از مافی الضمیر و اسرار درونی انسانها است که در گنجینۀ دلشان مخفی کردهاند و یا علم اهل بیت (ع) به افکاری است که به ذهن افراد خطور کرده و آن را آشکار نکردهاند. صفار در بصائر الدرجات و در ضمن چندین باب و روایات بسیاری، این مسئله را مطرح کرده است[۴۷]. در برخی روایات ائمه (ع) بر آگاهی از رازهای پنهانی افراد تصریح دارند، مثل آگاهی از ایمان فرد یا نفاق او و یا حب و بغض افراد نسبت به اهل بیت (ع). بعضی از روایات نیز به نقل مواردی میپردازند که در آنها امری را که راوی یا فرد دیگر آن را مخفی نموده بود، امام (ع) بدان خبر میدهد»[۴۸].
|
۱۹. آقای داداشزاده؛ |
---|
آقای داوود داداشزاده در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام در کتاب کافی و شروح آن» در اینباره گفته است:
«علم به باطن و ضمیر دیگران:ظاهر انسانها برای همه قابل مشاهده است ولی باطن چیزی نیست که بتوان آن را مشاهده کرد و آگاهی از آن معمولاً برای کسی حاصل میشود که مورد عنایت خاص الهی قرار گرفته باشد. روایات بسیاری از آگاهی امام (ع) به باطن دیگران پرده برمیدارد که میتوان آنها را در عنوانهای مختلف سامان داد و به صورت ذیل مطرح کرد:
|
۲۰. پژوهشگر دوفصلنامه حوزه؛ |
---|
پژوهشگر دوفصلنامه حوزه در مقاله «علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی»، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«شیخ مفید در اوائل المقالات، اظهار داشته است: «همانا امامان معصوم از آل محمد (ع) نسبت به نهان برخی از بندگان آگاهی داشتند، و نسبت به اتفاقات قبل از خلقت ایشان مطلع بودند. این مسأله از ویژگیهای ضروری ایشان نیست، و حتی جزو شروط امامت ایشان نیز نمیباشد. بلکه خداوند متعال ایشان را به واسطه لطف و رحمت خود نسبت به عبادت ایشان و تقویت امر امامت، این گونه تکریم نموده و آنان را نسبت به این مسائل آگاه نموده است. این علم و آگاهی از مسائل ضروری عقلی نیست، بلکه طبق شنیدهها لازم است. ممکن است این ضرورت از تطبیق عبارت -أنهم یعلمون الغیب- بر ایشان برداشت شده باشد، که این برداشت ناصحیحی است؛ چرا که توصیف مذکور از آگاهی اشیاء نسبت به خود حاصل میگردد، و از علم به دست آمده حاصل نمیگردد، و این علم تنها برای خداوند متعال میباشد. به اعتقاد من این از اعتقادات امامیه میباشد، و مخالفین ایشان از مفوضه و اهل غلو بر این اعتقاد نیستند» [۵۵] عبارت فوق، دربردارنده نکات گوناگونی است که توضیح داده میشود:
|
۲۱. پژوهشگران وبگاه رهروان ولایت. |
---|
پژوهشگران رهروان ولایت، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«بیشتر اختلاف و نظرات در این زمینه بوده است بزرگانی چون مرحوم سید مرتضی [۵۷] و شیخ طوسی[۵۸] و شیخ مفید[۵۹] این علم را محدود میدانند و به طور کلی بر این باورند که: علم آنان هم چون علم بشر محدود به ظواهر است و در محدوده احکام دینی و اموری که حکومت و ریاست امام اقتضای آن را دارد، میباشد و الزامی است، اما علم وی به بواطن و اسرار دیگران از طریق تعلیم خداوندی است و آن هم در برخی از موارد به او و بر طبق حکمت داده میشود و در بعضی از موارد هم طبق حکمت خویش پاره ای از آن علوم را از وی منع میکند، ایشان میفرمایند: آگاهی این بزرگواران به نهان آدمیان لازمه عقلی برای آنان نیست و نمیتوان گفت عقل و خرد این را واجب میداند هر چند که این مطلب داشتن علم غیب کرامت و لطفی است که خداوند در حق آنان روا داشته است. پس امام بایستی از خطا و اشتباه در اجرای احکام شرعی مبرّا و منزه باشد این نکته ایجاب میکند که امام نسبت به احکام دینی وقوف داشته باشد نه اینکه نهان و باطن آدمیان را بداند مرحوم ابوالفتح محمد بن علی کراجکی میفرماید: امامان در کمال دانش و عصمت هستند و خداوند تمام آنها را به ایشان تعلیم داده و به تمام اسرار آگاهند اما نه به صورت مستمر و پیوسته، بلکه در مقاطعی ممکن است امری طبق مصلحت از ایشان پنهان بماند[۶۰]»[۶۱].
|
پرسشهای مصداقی همطراز
- آیا علم به احکام غیبی الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به شرایع الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به سنت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به باطن قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به تأویل قرآن علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به کتب و صحف پیامبران علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به حاجات و نیازهای مردم علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به عجایب یا راههای آسمان و زمین علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به عجایب خشکی و دریا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ملکوت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به اعمال و احوال خلق علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به بلایا و منایا علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به گذشته و حال و آینده علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به ایمان یا عدم ایمان افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان و کیفیت مرگ افراد علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان قیامت علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به زمان ظهور در آخر الزمان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
- آیا علم به منطق الطیر یا زبان حیوانات علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)
پرسشهای وابسته
پانویس
- ↑ این روایت در بسیاری از منابع شیعی آمده است از جمله: کافی، ج۷، ص۲۲۷ و ارشاد شیخ مفید ج۱، ص۲۱۹ و ذخائر العقبی، ص۸۴ و مناقب ابنشهرآشوب، ج۱، ص۳۲۹ از منابع اهل سنت در کتابهای متعددی از جمله: کنزالعمال، ج۵، ص ۸۳۵ و در تهذیب الکمال حافظ مزنی، ج۲۰، ص۴۸۶ و استیعاب ابن عبد البرّ، ج۳، ص۱۱۰۵ از زر بن حبیش وارد شده است.
- ↑ آگاهیهای آسمانی، ص۱۱۳.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۲۳۵ (باب ۱۰ از جزء پنجم).
- ↑ بصائر الدرجات، ص۲۴۲ (باب ۱۱ از جزء پنجم).
- ↑ اثبات ولایت، ص۱۱۸.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۲۵۰ (باب ۱۲ از جزء پنجم).
- ↑ از زیرکی مؤمن بپرهیزد، زیرا که او در پرتو نور خدا نگاه میکند؛ الکافی، ج۱، ص۲۱۸، ح۳
- ↑ ای عیسی، آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را خدای خویش بگیرید؟؛ سوره مائده: ۱۱۶.
- ↑ موسی، آن چیست که در دست توست؟ عرض کرد: عصای من است؛ سوره طه: ۱۸.
- ↑ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۴۴۳.
- ↑ علم پیامبر و امام در تفسیر "من وحی القرآن".
- ↑ «ما حتمأ شخص را که ببینیم او را به حقیقت ایمان و حقيقت نفاق میشناسیم»؛ بحارالانوار، ج۲۶، باب۷.
- ↑ جلوههای لاهوتی، ج ۱، ص ۱۳۲.
- ↑ منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۲
- ↑ ویژگیهای علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه
- ↑ بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۰۷- ۱۰۹
- ↑ بررسی علم اولیای الهی، ص۷۵.
- ↑ علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۱۱۱ و ۱۱۲.
- ↑ رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص۸۰ - ۸۳.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال: ۱۹۲.
- ↑ الکلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۵۵.
- ↑ منسوب به المسعودی، اثبات الوصیة: ۲۴۵.
- ↑ شیوههای تشخیص امام در عصر حضور، دوفصلنامه پژوهشنامه امامیه، شماره ۲ ص ۵۷.
- ↑ مفید، اوائل المقالات.
- ↑ بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، فصلنامه فلسفی کلامی، پاییز ۱۳۸۹ (شماره ۴۵) ص ۳۰۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۲۵۹ و ۳۵۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۲۱۸.
- ↑ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص ۸۶ ،۸۹ ،۲۸۸ ،۲۸۹ ،۳۶۱ و ۳ در شش باب که حاوی ۲۸ روایت است.
- ↑ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص۴۳۷ و ۴۳۵ ،۴۳۴،431 ،۴۱۹ ،۳۹۶ ،۲۵۰ ،۲۴۲ ،۸۲.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۳۸؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص ۸۶،۸۸ و ۳۸.
- ↑ گستره علم امام از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامتپژوهی، شماره ۴ زمستان ۱۳۹، ص ۶۷.
- ↑ مصنفات الشیخ المفید (اوائل المقالات)، ج۴، ص۶۷.
- ↑ حرعاملی، محمد، اثبات الهداة، ج۲، ص۴۶۰.
- ↑ حرعاملی، محمد، اثبات الهداة، ج۲، ۴۶۱؛ کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۳۸؛ صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص ۸۹ -۸۷.
- ↑ علم غیب امام، ص۳۵۵.
- ↑ علم امام، ص۱۴۵ و ۱۴۶
- ↑ الکافى ، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ همان.
- ↑ آفاق علم امام در الکافی در کتاب مجموعه مقالات فارسی کنگره بینالمللی ثقةالاسلام کلینی ج۴؛ ص۴۸۴.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائرالدرجات، ص ۲۵۲.
- ↑ محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۶۳.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۲۴۲.
- ↑ محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۷۴.
- ↑ مفید، محمد، اوایل المقالات، ص ۳۹.
- ↑ محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۷.
- ↑ بصائر الدرجات، ص ۲۳۵، ح۱.
- ↑ بررسی غلو در روایات علم اهل بیت از کتاب بصائر الدرجات، ص ۶۹.
- ↑ محمد ابن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص۲۲۳، ح۱، ص۴۳۸، ح۳.
- ↑ محمد ابن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص۳۸، ح۱.
- ↑ "إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ النِّفَاق"؛ محمد ابن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص۳۸، ح۲.
- ↑ محمد باقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج ۳، ص ۱۵ و ج ۵، ص ۱۹۸.
- ↑ محمد ابن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۰۹، ح ۱۲.
- ↑ علم امام در کتاب کافی و شروح آن، ص ۵۸.
- ↑ ان الائمه من آل محمد قدکانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون مایکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولاشرطاً فی امامتهم وانما اکرمهم اللّه تعالی به واعلمهم ایاه للطف فی طاعتهم والتمسک بامامتهم ولیس ذلک بواجب عقلاً ولکنه وجب لهم من جهة السماع فاما اطلاق القول علیهم بانهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لان الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد وهذا لایکون الاللّه عزّوجل وعلی قولی هذا جماعة اهل الامامة الا من شذ عنهم من المفوضه ومن انتمی الیهم من الغلاة؛ اوائل المقالات، شیخ مفید، ص۷۷.
- ↑ علم امام در دیدگاه شیخ مفیدو شاگردان وی، دوفصلنامه حوزه، حوزه بهمن و اسفند ۱۳۷۱، شماره۵۴، ص۱۳۷.
- ↑ مجله حوزه، بهمن سال ۱۳۷۱ش، شماره ۵۴، (برگرفته از کتاب تنزیه الأنبیاء ص۱۸۰).
- ↑ مجله شماره ۵۴ حوزه در بهمن ۱۳۷۱ش، برگرفته از کتاب تمهید الأصول فی علم الکلام، ص۸۱۳.
- ↑ در الفصول المختاره، ص۱۱۳، ناشر: دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- ↑ مرحوم کراجکی در کنز الفوائد (رساله جمال اعتقاد اهل الأیمان)، ص۱۱۲، ناشر: مکتبه المصطفوی، قم، سال ۱۴۱۰ق.
- ↑ رهروان ولایت