آیا علم معصوم به امور غیبی تام و بی‌کران است یا محدود؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا علم معصوم به امور غیبی تام و بی‌کران است یا محدود؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا علم معصوم (ع) به امور غیبی تام و بی‌کران است یا محدود؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

اختلاف در قلمرو علم معصوم

در مورد گستره علوم معصومین (ع) میان اندیشمندان اسلامی، اتفاق نظر وجود ندارد؛ بلکه سه دیدگاه اصلی در این خصوص مطرح شده است: عده‌ای قول به تمامیت علم معصوم (ع) را برگزیدند؛ برخی منکر این گستردگی شده و قول به محدودیت علم معصوم (ع) را پذیرفته‌اند و برخی نیز در این مسأله توقف کرده و دیدگاهی را مطرح نکرده‌اند.

پیش از پرداختن به این دیدگاه ها، توضیح مطلبی به صورت مقدمه - برای بیان مراد از تمامیت یا عدم تمامیت علم معصوم - ضروری است:

مراد از تمامیت یا اطلاق علم معصوم

واژه «تام» یا «مطلق» و اصطلاح «علم تام» یا «علم مطلق» و عباراتی از این دست، در ادبیات به کار رفته دانشمندان و نویسندگان در این موضوع، سه کاربری متفاوت از هم (اما مرتبط) وجود دارد:

  1. «تام» به معنای «فعلی» در مقابل «شأنی»: برخی از آنان وقتی از علم تام برگزیده الهی سخن می‌‌گویند مرادشان این است که او به صورت بالفعل (یعنی: در همین حال حاضر) از همه چیز آگاه است؛ به استثنای علومی که احاطۀ بر آنها برای غیر خداوند ناممکن است. به این علم - در اصطلاح - علم فعلی، حضوری، دائمی و احاطی نیز گفته می‌شود[۱۳]. این دیدگاه، در برابر نظریه دانشمندانی است که می گویند: برگزیده الهی لازم نیست آگاه از همه امور و حقایق جهان به صورت فعلی باشد؛ بلکه هر گاه اراده کند و خدا بخواهد از علمی آگاه می‌شود و به تعبیر روایت: «لَوْ شَاؤُوا عَلِمُوا»، به این علم - در اصطلاح - علم شأنی، اشائی، استعدادی و ارادی نیز گفته می‌شود[۱۴].
  2. «تام» به معنای «علم تفصیلی» در برابر «علم اجمالی» یا «علم کلی»: برخی دیگر «علم تام» را در جایی به کار می‌‌برند که بخواهند به آگاهی همراه با تفصیلات و جزئیات از همۀ علوم ممکن برای غیر خداوند اشاره کنند؛ آنها بر این باورند که هیچ علمی برای برگزیده الهی مجمل و سربسته نیست. بنابر این نظریه، برگزیده الهی، به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی، بدون استثنا علم دارد[۱۵]. این دیدگاه، در برابر نظریه دانشمندانی است که می گویند: برگزیده الهی لازم نیست آگاه از همه امور و حقایق جهان به صورت تفصیلی باشد[۱۶].
  3. «تام» بودن علم یعنی آگاهی از تمام علومی که غیر خداوند می‌‌تواند به آنها احاطه پیدا کند: این کاربری تنها به گستره علم اشاره دارد؛ یعنی: با صرف نظر از اینکه این علم، بالفعل باشد یا بالقوه، بالتفصیل باشد یا بالاجمال، قلمروی بسیار وسیع و گسترده دارد و شامل همه چیز می‌‌شود به استثنای علومی که بر اساس اراده الهی، بنا نیست، انسان - هرچند والا باشد - از آن مطلع شود (علم مستأثر الهی).

بحث از فعلی یا شأنی بودن علم معصوم و همچنین تفصیلی یا اجمالی بودن آن، به مجالی دیگر غیر از قلمرو علم معصوم موکول است. به همین دلیل، در این پاسخ تنها به این پرسش خواهیم پرداخت که علم لدنی و ویژه معصوم تا چه گستره‌ای وسعت دارد؟ آیا شامل همه حقایق جهان می‌‌شود به استثنای اموری که اطلاع از آنها ناممکن است؟ یا مرز این دایره کوچک‌تر از این قلمرو است؟ با عبارتی دیگر: آیا علوم برگزیدگان خداوند، جامع و تام است یا کاستی‌هایی دارد که آن را افزایش پذیر می‌‌سازد؟ و با عبارتی سوم: آیا علوم ویژه الهی، از ابتدای تولد یا هنگام نوبت یا زمان خاص دیگر، به‌گونه‌ای جامع و تام به آنان داده می‌‌شود که هیچ‌گونه دانشی پس از آن به علوم ایشان افزوده نمی‌شود یا آنکه علوم الهیه خود را به تدریج و با شیوه‌های مختلفی دریافت می‌‌کنند؟ [۱۷]

البته لازم است اشاره شود که معصوم مورد بحث، در درجه اول، پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت (ع) او هستند و در نگاهی دیگر، به سایر معصومان اشاره ای نیز خواهیم داشت.

در پاسخ به سؤال فوق، سه دیدگاه اصلی وجود دارد:

دیدگاه نخست: قول به تمامیت علم معصوم (علم مطلق)

همان‌گونه که در مقدمه اشاره شد، سخن در درجه اول، پیرامون علم پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت اوست. از سوی دیگری، تام بودن علم در اینجا بدین‌معناست که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و معصوم نسبت به آن آگاه نباشد (با صرف نظر از اینکه این آگاهی بالفعل یا بالقوه، به صورت اجمالی یا تفصیلی باشد)[۱۸]. تعدادی از علمای شیعه[۱۹] - از جمله کلینی و آخوند خراسانی - بر اساس دسته‌ای از روایات معتقدند: "ائمه (ع) علاوه بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشته اند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی بوده باشد؛ مانند زمان فرارسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم"[۲۰]. طبق این دیدگاه می توان گفت: امامان معصوم در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، باخبر هستند[۲۱].

بر پایه این دیدگاه، پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت (ع) چون دارای «علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن» هستند، آنان در محدودۀ‌ قابل تصور برای غیر خداوند عالم به همه حقایق جهان در گذشته، حال حاضر و آینده هستند. البته با عنایت به این نکته که او تسلیم مقدرات و اوامر الهی است و اگر در جایی دیده یا شنیده شده که امامان معصوم (ع) به علم باطنی خود عمل نمی‌کردند، به دلیل آن بود که مأمور بودند همچون سایر افراد عادی بشر، زندگی کنند. دانش‌هایی که لازمۀ مقام خداوند بوده و جز او کسی به آنها آگاه نیست از فرض این بحث خارج است[۲۲].

پیش از بیان ادله قائلان به این دیدگاه، اشاره به چند نکته ضروری است:

  1. اندیشمندانی که معتقدند علم ویژه معصوم، علم فعلی است یا علم تفصیلی، طرفدار قول به تمامیت علم معصوم هستند.
  2. اندیشمندانی که نظریه علم شأنی را قایل اند می‌‌توانند طرفدار قول به تمامیت علم معصوم هم باشند؛ با این بیان که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و معصوم نسبت به آن آگاه نباشد؛ خواه بالفعل بداند یا بالقوه بداند.
  3. هیچ یک از علمای شیعه - که قائل به تمامیت علم معصوم باشد - این باور را ندارد که این علم، مساوی علم خداوند متعال در کمیت یا کیفیت است و قطعا علومی وجود دارد که تنها در انحصار اوست (علوم مستأثر).
  4. معنای مخالف تمامیت، محدودیت علم معصوم است؛ چون محدودیت می‌‌تواند معانی مختلف داشته باشد و برخی از این معانی منافاتی با قول به تمامیت علم معصوم ندارد، پس لازم است مراد از محدودیت در این بحث، به طور شفاف مشخص شود. همانگونه که خواهد آمد، مراد از «محدودیت» (یا: تام نبودن) علم برگزیدگان الهی این است که آنان به همه «علوم ممکن برای بشر» آگاهی ندارند، بلکه حقایقی وجود دارند که از آنها بی‌‌خبرند و باید به دست آورند. به همین دلیل، آنان همواره به دنبال افزایش علم خود هستند.
  5. قائلان به تمامیت علم معصوم آیات یا روایات افزایش‌پذیر بودن علم معصوم را با بیان‌های گوناگونی توجیه و تفسیر می‌کنند.
ادله این قول
ادله عقلی
  1. مقتضای مظهر تام صفات الهی بودن: پیامبران به جهت مقام خلافت مطلقه‌شان، مظهر تام و تمام صفات خداوندی هستند. از جمله صفات الهی، علم بی‌کران و عالم به غیب بودن است. اگر پیامبران از این علم بی‌کران و اطلاع از امور غیبی بی‌بهره باشند و نصیبی از آن نداشته باشند یا مظهر ناقص علم الهی باشند، مظهریت آنها از اسماء حسنای الهی غیر تام یا غیر تمام خواهد بود به این معنا که اگر از این علم بی‌کران الهی به‌طور مطلق بی‌بهره باشند، مظهر تمام اسماء حسنی نخواهند بود همچنین اگر مظهریت در علم داشته باشند ولی به‌طور ناقص و محدود همانند سایر افراد عادی باشد، مظهریت ایشان ناقص و غیر تام خواهد بود. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که مظهریت و تجلی اسماء در موجودات ممکن به اندازه وجود امکانی آنها خواهد بود؛ نه به اندازه وسعت بی‌نهایت ذات الهی. بنابراین، پیامبران هرچند در مرتبه وجود امکانی و مخلوق بودن خودشان مظهر تام و تمام علم بی‌کران و وسیع الهی هستند؛ چراکه ایشان خلیفه تام و مطلق حق سبحانه و تعالی هستند. حیطه این علم وسیع و گسترده که فراتر از علوم ظاهری افراد عادی است شامل امور باطنی و غیبی مخلوقات می‌‌شود که خداوند سبحان «عالم الغیب» و «علّام الغیوب» است؛ پس خلیفه او نیز باشد در مظهریتش از اسماء حسنای الهی، مظهر علم الهی با دامنه گسترده علم به ظاهر و باطن و غیب و شهادت داشته باشد. نکته دیگری که باید لحاظ کرد این است که این شأن باید در تمام کسانی که مظهریت تام اسماء حسنا رادارند جاری و ثابت باشد از جمله پیامبران و امامان معصوم. به عبارت دیگر: امامان معصوم نیز همانند پیامبر چون خلیفه الهی هستند، مقام مظهریت تام و تمام اسماء الهی را دارا می‌‌باشند[۲۳].
  2. مقتضای خلافت الهی: مقام خلافت الهی یعنی جانشینی از شئون تدبیری و ربوبیت الهی در میان مخلوقات. لازمه جانشینی و خلافت این است که خلیفه تمام اموری را که تحقق خلافت مطلق منوط به آن است را داشته باشد. از جمله اموری که خلافت الهی - و مخصوصاً خلافت مطلق - منوط به آن است، دارا بودن علم وسیع است که شامل علم به امور ظاهری و باطنی و غیبی می‌‌شود و بی‌شک، خداوند متعال حکیم‌تر، عادل‌تر و مقامش بالاتر از آن است که کسی را خلیفه و حجت خود بر انسان‌ها قرار دهد، ولی امور آنها را از وی پنهان کند[۲۴]. پس یکی از شئون جانشینی و خلافت خداوند، داشتن علم تام و فراگیر است که خلیفه آن را با واسطه یا بی‌واسطه از خداوند دریافت می‌کند. امامان معصوم هم که ادامه‌دهنده رسالت پیامبر (ص) هستند، خلیفه ‌و جانشین ‌خداوند در زمین هستند[۲۵]؛ چون جانشین پیامبر (ص) در روی زمین هستند و از آنجا که پیامبر (ص) خلیفه الهی است؛ پس ایشان هم مقام خلافت را با خصوصیات ذکرشده باید داشته باشند. از جمله خصوصیات، دارابودن این مرتبه علم تام و فراگیر است که ایشان باید دارای چنین علمی باشند؛ تا امور خلافت الهی و به سرانجام رساندن هدف رسالت پیامبر (ص) را انجام دهند[۲۶].
  3. ناقض غرض بودن عدم آگاهی از علم تام: امامان از اهل بیت جانشینان پیامبر خاتم در همه مناصب و وظایف او به جز منصب نبوت هستند[۲۷]. بنابر این، دامنه مأموریت آنان بسیار گسترده است. با توجه به ضرورت، اهداف و وظایف آنان وجود عصمت و علم تام برای رهبران الهی ضرورت دارد، اگر فرستاده خدا از ملکه عصمت و علم ویژه برخوردار نباشد، نه می‌تواند پیام الهی را به صورت کامل و صحیح به بندگان برساند و نه هدایت کامل آنان را عهده‌دار شود و انسان‌ها هم نمی‌توانند به او اعتماد و اطمینان داشته باشند؛ پس نقض غرض و لغویت در کار خدا می‌شود[۲۸]. به همین دلیل، آنان باید علم و آگاهی کامل از اصول و فروع دین، اسباب سعادت و شقاوت و هدایت و حکومت بر انسان داشته باشند و قلمرو مأموریت آنها شامل ظاهر و باطن، گذشته، آینده، جسم و جان و آخرت تا قیامت می‌شود. به عبارت دیگر: بی‌شک، مأموریت وسیع نیازمند ابزار وسیع است؛ تا بتوانند ایفای وظیفه نمایند و گرنه باعث نقض غرض الهی از نصب این امامان بوده و هدف خداوند برآورده نخواهد شد. از سوی دیگر، چون دانش آنان باید از خطا مصون باشد چراکه در غیر این‌صورت از ایشان سلب اعتماد خواهد شد، این دانش باید بدون هیچ شائبه ای از خدای متعال و ساحت علم او که متن حقایق است، دریافت شود. به همین دلیل، مأموریت ایشان مقتضی آگاهی از تمام امور ظاهری و باطنی است یعنی آگاهی تام در همه عرصه‌های معارف اعتقادی، شرائع دینی، داستان‌های امت‌های پیشین، حکمت الهی و مواعظ دینی باشد. از جمله این امور دخیل در هدایت مردم و دلایل اثبات ادعای ایشان، معجزات و اخبار غیبی در مواردی است که محقق شدن آنها منوط به داشتن آگاهی از امور غیبی است که خود نشان از داشتن علم تام است[۲۹].
  4. مقتضای مقام عصمت: بر اساس ادله قرآنی و روایات، امام الهی برخوردار از عصمت بوده و از گناه، اشتباه، سهو، نسیان و غفلت به فضل الهی محفوظ است. عصمت از گناه و خطا در تمام لحظه‌های عمر، زمانی ‌تحقق‌ می‌‌یابد که‌ دانش‌ و آگاهی‌ فراگیر شود و معصوم به‌ هر اطلاعاتی که لازم دارد در هر حال‌ باید علم‌ داشته‌ باشد و اگر یک‌ مورد را نداند به مقام‌ عصمت‌ نمی‌رسد؛ زیرا آنچه‌ با عصمت‌ سازگار نیست ‌گناه‌ و اشتباه‌ از روی نادانی‌ و جهل‌ است‌ و کسی‌ که‌ از مصالح‌ و مفاسد واقعی‌ باخبر است‌، گناه‌ و اشتباه‌ نمی‌کند. پس‌ معصوم‌ بودن امامان (ع) مستلزم وجود دانش‌ و آگاهی‌ آنها به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسد و حقایق‌ اشیاء است و این چیزی جز اطلاع بر امور غیبی نیست؛ چراکه مراد از امور غیبی حقیقت اشیاء و افعال و چهره واقعی آنهاست که برای ما ظاهر نیست و در باطن است و علم به این باطن از مراتب علم غیب است که امام معصوم باید دارا باشد[۳۰].
  5. مقتضای اتمام حجت: اقامه حجت در جایی لازم است که شخص بخواهد دیگران را متقاعد بکند تا راهی را که او برای تکامل آنها درست تشخیص می‌‌دهد بپیمایند. اقامه حجت راهها و اشکال مختلف دارد از ارائه استدلال گرفته تا راهنمایی و نشان دادن راه صحیح در عقاید و اعمال و رفتار و بلکه در تمام شئون زندگی. و ارائه حجت هم به این جهت است که اولا شخص به راه صحیح و صراط مستقیم راهنمایی شود وثانیا هرکس به راه صحیح ارائه شده رهنمون شدف با دلیل و بیّنه بوده باشد و هرکس از آن اجتناب شده و گمراه شود هم بادلیل بوده باشد. حجت بودن یک امر یا یک استدلال یا یک شخص وقتی محقق می‌‌شود که احتجاج کننده، حجت خود را مطابق واقعیت و حقایق ارائه کرده باشد. ارائه حجت مطابق با واقعیت و حقیقت مستلزم علم به حقایق و وقعیات است. علم به تمام شئون حقیقت، ظاهر و باطن، غیب و شهادت. پس صاحب مقام امامت و ولایت چون حجت الهی است باید دارای علم سرشار و جوشیده از چشمه علم الهی باشد و اگر در میان امت، امامی این چنین نباشد، حجت بر آنان تمام نخواهد بود، چراکه جاهلان بدون اطلاع از واقعیات، نمی‌توانند حجت الهی را اقامه بکنند، پس اگر ائمه دوازده‌گانه (ع)، که حجج الهی بر یندگانش هستند، باید علمی فراتر از علوم عادی و طبیعی داشته باشند و تا جایی که به وظایف رهبری و هدایت همه جانبه آنها اقتضا کند از امور غیبی آگاهی داشته باشند. از جهت دیگر اعتماد به کسی که ارائه حجت کرده و اقامه احتجاج می‌‌نماید وقتی حاصل می‌‌شود که گفتار و رفتار و اعمال و دلایل ارائه شده توسط احتجاج کننده مبتنی و برگرفته از حقیقت و علم واقعی باشد وگرنه احتجاجش مورد پذیرش واقع نخواهد شد. از جهت عقلائی هم اگر شخصی علم کافی و کامل به حقایق نداشته باشد و مثلاً از او سؤالی بشود که پاسخ آن را نداند و یا حادثه‌ای مرتبط با وظایف او رخ دهد که از آن بی‌اطلاع باشد؛ دعوتش و احتجاجش مورد پذیرش و اعتماد واقع نخواهدشد. پس لازمه حجت بودن امام و رهبر و اتمام حجت و پذیرش احتجاج او، آگاهی و اتصال او از ظاهر واقعیات عالَم و باطن آنها یعنی امور غیبی است.[۳۱].
ادله نقلی
  1. آیه ۸۹ سوره نحل؛ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۳۲]: این آیه، قرآن کریم را مشتمل بر همه علوم معرفی کرده است و در روایات نیز آمده پیامبر خاتم و اهل بیت او به تمام معارف قرآن علم دارند[۳۳]. بنابراین، آنان به همه امور علم دارند[۳۴]. این اطلاق - که از آیه به طور صریح استفاده می‌شود - شامل امور غیبی است.
  2. آیه ۴۳ سوره رعد؛ قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۳۵]: خدای متعال در این آیه، به پیامبر خود دستور می‌دهد بگوید که خدا و کسی که دانش کتاب نزد اوست برای گواهی‌دادن میان پیامبر و امت کافی است. در تفسیر و شأن نزول این آیه، مفسّران شیعه و سنی، نظرات متفاوتی داده‌اند؛ مثلاً: برخی گفته‌اند «کتاب» یعنی لوح محفوظ و «عالِم به کتاب» در آیه «خدا»[۳۶]، یا «جبرئیل» است[۳۷]، که هر دو تفسیر با مشکلات جدی روبه‌رو هستند[۳۸]، لکن اهل بیت (ع)، امام علی و امامان دوازده‌گانه (ع) را به عنوان مصداق مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ معرفی کرده‌اند[۳۹]. حال مراد از «کتاب» چیست؟ مهم‌ترین احتمالاتی که مفسّران شیعه و سنی داده‌اند اینکه: «قرآن کریم»[۴۰] باشد یا «لوح محفوظ» و به عبارتی «کتاب مبین»؛ زیرا کتاب مبین در اکثر تفاسیر مسلمین، به «لوح محفوظ» تفسیر شده است[۴۱]. حال مراد از کتاب در تعبیر عِلْمُ الْكِتَابِ، چه قرآن باشد و چه لوح محفوظ، دلالت آن بر علم تام، کافی است؛ زیرا آیات الهی، از سویی، قرآن را مشتمل بر همه چیز معرفی کرده است: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۴۲]. و از سوی دیگری «کتاب مبین» را حاوی علم همه ذرات هستی شناخته است: وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۴۳]. بنابر این، کسی که «علم‌الکتاب» دارد، حداقل او آگاه از ظاهر و باطن قرآن است و چنین علمی مانند آگاهی دیگران از قرآن، با تعلیم و اکتساب به دست نیامده، بلکه موهبتی از جانب خداوند متعال است و بر این اساس، این علم کامل و تام است و شامل امور غیبی نیز می شود[۴۴].
  3. آیات ۷۷ تا ۷۹ سوره واقعه؛ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۴۵]: کتاب مکنون در اقوال اکثر مفسران، همان لوح محفوظ است[۴۶] که در آنجا علم غیب قرار دارد و مطهرون و پاکانی که صلاحیت درک لوح محفوظ را دارند، همان کسانی هستند که قرآن مجید درباره آنها فرموده: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴۷]. طبق روایات شیعه و اهل سنت[۴۸]، آنها همان اهل بیت پیامبر (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و فرزندان ایشان هستند. بنابر این، چون لوح محفوظ مشتمل بر تمامی علوم است پس این اتصال سبب آگاهی تام می‌‌شود[۴۹][۵۰]
  4. ظاهر، بلکه صریح برخی روایات آن است که ائمه به تمام امور آگاهند. علم به گذشته و آینده و همه امور جهان، بر گستردگی حداکثری و تام آنان دلالت دارد[۵۱].
  5. روایات مختلفی وجود دارد که ثابت می‌‌کند ائمه (ع) به تمام علوم اشراف داشته‌اند مانند اینکه امام صادق (ع) می‌فرماید: «من علم به کتاب خدا دارم که در آن، آغاز آفرینش و آنچه تا روز قیامت موجود است و نیز خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و خبر نار و خبر آنچه در گذشته بوده و آنچه در آینده خواهد بود، همگی در آن آمده است و من به این اخبار آگاهی دارم همچنانکه به کف دست خود آگاهم»[۵۲][۵۳]
  6. در روایات اهل بیت (ع) تصریح شده است که امام بر همه چیز احاطه دارد و تمام دنیا همانند دانه گردویی نزد او حاضر است[۵۴].

دیدگاه دوم: قول به محدودیت علم معصوم

برخی از اندیشمندان اسلامی، نظریه تمامیت علم معصوم را نمی‌پذیرند و قائل به محدود بودن علم معصوم هستند.

پیش از پرداختن به توضیح دیدگاه آنان لازم است ابتدا به چهار معنا از محدودیت علم غیر خدا اشاره کنیم تا معنای مورد بحث در اینجا معین و مشخص بشود:

  1. مراد از محدودیت علم برگزیدگان الهی این باشد که ایشان به اموری که مختص ذات خدا بوده و آگاهی از آنها برای غیر خدا، محال و ممتنع است، علم نداشته باشند؛ مثل: علم به حقیقت ذات الهی. بر این اساس، محدودیت برای تمامی ممکنات - حتی معصومان - ثابت است. بدیهی است در این نوع از محدودیت، اختلافی بین علمای اسلام نیست؛ بدین معنا که کسی مدعی اطلاع و آگاهی معصوم از علمی که دسترسی به آن برای او امکان عقلی ندارد، نشده است. به هر حال، بر این نکته اتفاق نظر وجود دارد که علم نامحدود یا علم نامتناهی تنها مختص خداست و علم غیر خدا هنگامی که به علم الهی مقایسه شود، قطعاً محدود و متناهی است[۵۵].
  2. مراد از محدودیت آنان این باشد که بدون تعلیم الهی نتوانند به اموری که مختص خدا و نزد اوست، علم پیدا کنند اما با اراده و مشیت الهی با آگاه سازی آنان از اموری که عقلاً قابل انتقال هستند، این محدودیت قابل برداشت است. این گونه از محدودیت نیز مورد پذیرش علمای اسلام است و اختلافی در آن وجود ندارد.
  3. مراد از محدودیت آنان این باشد که به طور مطلق، نتوانند به اموری که آگاهی از آنها فراتر از حد بشر عادی است، علم پیدا کنند؛ خواه با تعلیم الهی باشد یا بدون آن. روشن است که محدودیت به این معنا از پیامبران و امامان الهی منتفی است؛ چراکه رسولان و امامان از آن جهت که خلیفه خدا در زمین هستند، به مرتبه انسان کامل رسیده‌اند و لازمه کامل بودن انسان این است که توان‌مندی‌های او نیز نسبت به سایر افراد بشر کامل‌تر باشد؛ چراکه او به جهت آنکه رابط میان خدا و خلق او و به تعبیر دیگر محل رجوع مردم است و باید از علمی ویژه و فراتر از حد عادی بشر برخوردار باشد.
  4. مراد از محدودیت آنان این باشد که علوم فرابشری آنها مختص به وظایف پیامبری یا امامت باشد و فراتر از آن را نمی‌دانند؛ به همین دلیل نیازمند تعلیم مداوم و تسدید الهی در همه حوادثی که نسبت به آنها علم فعلی ندارند. این نوع از محدودیت، در باره پیامبر خاتم و معصومان از اهل بیت او اختلافی است.

بنابر این، مراد از محدودیت مورد بحث در این دیدگاه، معنای چهارم است؛ برخی بر این باورند که آنان به اذن و مشیت الهی به به همه اموری که علم آنها نزد خدا بوده و بشر عادی توان دسترسی به آنها را ندارد، علم داشته و محدودیتی جز اینکه با اذن خدا بدان‌ها آگاه می‌‌شوند، ندارند. برخی دیگر نیز اگرچه بر این باورند که آگاهی از علوم فرابشری قطعاً برای پیامبر خاتم و اهل بیت او ثابت است، اما معتقدند گسترده علم لدنی آنان و اطلاعشان از امور غیبی محدود به حدی است و چنین نیست که آنها به تمام علوم به طور مطلق، دسترسی داشته و از آنها آگاه باشند. بر پایه این دیدگاه، آنچه برای معصوم لازم و ضروری است، علم او به «ما یحتاج مردم» است که در رأس آن علم به احکام شریعت است. براین اساس، علم به امور فراتر از آن از جمله علم به حوادث گذشته و آینده برای معصوم ضرورت عقلی ندارد[۵۶].

ادله این قول
دلیل عقلی

نامحدود دانستن علوم معصومین (ع)، به این معناست که پیامبر (ص) و امامان (ع) به همۀ معلومات الهی احاطه دارند؛ لازمۀ این ادعا در بردارنده این معناست که تفاوتی میان مخلوق که حادث و وجود محدودی است با خالقش که قدیم، ازلی و دارای معلومات نامتناهی است وجود نداشته باشد و این به حکم عقل باطل است و دریافت تمام علم الهی ناممکن است[۵۷].

ادله نقلی
  1. آیه ۳۶ سوره اسراء؛ ولَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[۵۸]: این آیه صریح در نفی برخی علوم از پیامبر خاتم است. البته توجیه به اینکه این امر مربوط به حضرت نیست بلکه برای اشاره به دیگران باشد، خلاف اصل و ظاهر است[۵۹].
  2. افزایش‌پذیری علم معصوم: بیشترین دلیلی که این گروه به آن استدلال کرده‌اند روایات، ازدیاد علم معصوم است[۶۰]، بدین‌صورت که از روایات متعددی استفاده می‌‌شود علم پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) به منبعی اتصال دارد که پیوسته در حال ازدیاد است و علوم الهی به‌ تدریج در طول زندگی‌شان به آنان عطا می‌شده است، مثلا امام صادق (ع) می‌‌فرمایند: «علم آن است که شب و روز زیاد می‌گردد و از جانب خداوند به ما افاضه می‌شود»[۶۱]. بنابراین علوم آنان که شامل علوم غیبی نیز می‌‌شود را می‌توان افزایش‌پذیر دانست. اگر علوم آنان تام و بی‌نقص می‌بود، فراگیری دانش به شیوه‌های مختلف مثل الهام، شهود و... معنایی نداشت و به منزله تکرار علوم پیشین بود؛ در حالی‌ که این موارد از شیوه‌های انتقال علوم الهی به آنان است. این افزایش پذیری به اندازه‌ای مهم است که امامان (ع) به اصحابشان فرموده‌اند، اگر این افزایش نباشد علم ایشان پایان می‌یابد[۶۲].
  3. روایت قبض و بسط علم: برخی روایات به صورت صریح دلالت بر محدود بودن علوم معصومین (ع) دارند؛ به عنوان مثال در روایتی آمده است: «يُبْسَطُ لَنَا اَلْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلاَ نَعْلَمُ»؛ یعنی: «علم برای ما گشوده شود پس می‌دانیم و چون از ما گرفته شود پس نمی‌دانیم»[۶۳].
  4. روایت تعلیم بداء الهی: در روایتی از امام صادق (ع)، ضمن اشاره به علم مستأثر الهی نقل است که فرمود: اگر در علم الهی، بداء حاصل شود، خدای متعال آن را به امامان می آموزد: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اِسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ اَلَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ یعنی: «خدای تبارک و تعالی را دو گونه علم است: علمی که ملائکه و پیغمبران و رسولانش را به آن آگاه ساخته، پس آنچه ملائکه و رسولان و پیغمبرانش را بآه ن آگاه ساخته ما هم می‌‌دانیم و علمی که به خودش اختصاص داده و هر گاه در موضوعی از آن علم بدا حاصل شود، ما را آگاه سازد و بر امامان پیش از ما هم عرضه شود»[۶۴]. بنابر این روایت، علومی وجود دارد که امامان (ع) از آنها آگاه نبودند و پس از آن، خدای متعال آنها را بر آن علوم مطلع می‌کند.

دیدگاه سوم: توقف در مسأله

برخی از علمای شیعه امامیه[۶۵] به دلیل پیچیده بودن این موضوع و وجود دلیل بر تمامیت و محدودیت و نبود دلیل روشن برای هر کدام از این دو نظر، درباره قلمرو علم معصوم توقف کرده و معتقدند نمی‌توان در این باره اظهار نظر دقیقی کرد[۶۶].

تام نبودن علم سایر پیامبران

آنچه گذشت پیرامون تمامیت علم پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) بود، اما در اینکه سایر انبیا و اولیای الهی نیز از چنین علمی برخوردارند باید گفت: دلیلی بر کامل بودن علم همۀ پیامبران (ع) وجود ندارد بلکه تنها دربارۀ پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می‌توان چنین ادعایی کرد. در موارد کلی‌تر برخی از این موارد به‌ صراحت بیان شده است؛ برای مثال حضرت آدم (ع) نمی‌دانست شیطان قصد فریب او را دارد[۶۷]، یا حضرت موسی (ع) نمی‌دانست با آن ضربه‌ای که به آن مرد می‌زند، خواهد مرد[۶۸]؛ بنابراین از سویی دلیلی بر جامعیت و تام بودن علم انبیاء نیست و از سویی دیگر موارد صریح و قطعی وجود دارد که محدودیت علم انبیاء را می‌رساند. دربارۀ پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) روایات صریح و روشنی وجود دارد که آنان از علم کامل بهره‌مندند. احادیثی وجود دارند که به «علم ما کان و یکون»[۶۹] آنان تصریح شده است[۷۰].

جمع‌بندی

در اینکه دسترسی یامبر خاتم (ص) و اهل بیت او به علوم الهی - و از جمله آگاهی از امور غیبی - تام و بی‌کران است یا محدود اختلاف نظر بین علمای شیعه وجود دارد: برخی بر این باورند که ائمه (ع) به اذن و مشیت الهی به لوح محفوظ دسترسی داشته و بر این اساس به همه اموری که علم آنها نزد خدا بوده و بشر عادی توان دسترسی به آنها را ندارد، علم داشته و محدودیتی جز اینکه با اذن خدا بدان‌ها آگاه می‌‌شوند، ندارند. برخی دیگر نیز اگرچه بر این باورند که آگاهی از علوم فرابشری قطعا برای معصومین (ع) ثابت است، اما معتقدند اطلاع آنها از علم الهی محدود به حدی است و چنین نیست که آنها به تمام آن علوم دسترسی داشته و از لوح محفوظ - که علم آن نزد خداست - آگاه باشند. ریشۀ اختلاف، فهم و استنباط متفاوت از روایاتی است که در این موضوع نقل شده‌اند؛ لذا اثبات یا نفی تام بودن علوم آنان، بیش از همه به تحلیل و جمع‌بندی روایات این موضوع وابسته است. به ویژه روایات تام بودن علم امام و روایات افزایش‌پذیری علم ایشان و همچنین نحوه پاسخ دادن هر دانشمندی به دلیل صاحب نظر مخالف او در این مسأله.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در مقاله «علم امام تام یا محدود؟» در این‌باره گفته است:

«درباره قلمرو علوم ائمه می‌توان دو دیدگاه اساسی را در میان علمای شیعه مشاهده کرد:

دیدگاه معتقد به تام بودن علوم ائمه (ع) تام بودن علم امام بدین معناست که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و امام نسبت به آن آگاه نباشد. بنابر این دیدگاه، امام به تمام علوم و جزئیات حوادث جهان و در تمام زمان‌ها در محدوده‌ قابل تصور برای غیر خداوند آگاه است[۷۱]. برخی دانش‌ها که لازمه مقام خداوند است و جز او کسی به آنها آگاه نیست[۷۲]. از فرض این بحث خارج است.

دیدگاه معتقد به محدودیت علوم ایشان: در مقابل دیدگاه پیشین، صاحبان این دیدگاه معتقدند تام بودن علوم ائمه (ع) موجه نیست و ضرورتی ندارد که امام به همه امور جهان به طور جزئی و تفصیلی آگاه باشد. برخی نیز به صراحت وجود چنین تمامیتی را نفی کرده‌اند[۷۳].

ریشه این اختلاف، ظهور متفاوت برخی روایاتی است که در این موضوع نقل شده است. بنابراین اثبات یا نفی تام بودن علوم آنان، بیش از همه به تحلیل و جمع‌بندی روایات این موضوع وابسته است. (...)»[۷۴].
۲. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است: «دلیلی نداریم که ائمه (ع) در عالم ظاهر همه چیز را بالفعل می‌دانند و چه بسا به جهاتی که در آینده خواهد آمد در مسأله‌ای از باطن آن مطّلع نباشند و لذا نمی‌توان حکم کرد که همه افعال و رفتار ظاهری ایشان با علم فعلی در عالم ظاهر به عواقب آن بوده است»[۷۵]
۳. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«بسیاری از اندیشمندان و صاحب‌نظران امامیه، هم از جنبه کمیت و هم کیفیت، آگاهی امام را گسترده‌تر از آنچه تا کنون تبیین شد، دانسته‌اند. به عقیده این دسته، امام معصوم از همه حوادث گذشته، حال و آینده اطلاع دارد و احاطه علمی او به حوادث و مسائل، اعم از امور دینی، و غیر آن بالاتر از آن است که در تصور آید. البته بیشترشان این امر را جزء شروط امام قلمداد نکردهاند، بلکه این صفت یکی از ویژگی‌های امامت است.

برخی اندیشمندان و حکمای شیعی و به طور کلی، بیشتر بزرگانی که مشرب فلسفی یا عرفانی داشته‌اند، چنین رویکردی دارند. نظریات آنان درباره انسان کامل، که مصداق اتم آن معصومان هستند، به خوبی روشنگر مقام علمیِ والای ولی خدا و احاطه علمی او به رویدادهای گذشته و آینده است. بنابر این نظر، نه تنها ولی خدا از همه حوادث آگاه است، بلکه با متن واقعیت ارتباط و نوعی اتحاد وجودی داشته، همه کائنات در پیشگاه آنان خاضع و خاشع‌اند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید: فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ [۷۶] که این سجده مدبرات امور عالم، حاکی از خضوع همه عالم در برابر آنان است، و قرآن کریم دلیل این برتری را آگاهیِ آنان از "اسماء" می‌داند[۷۷].

بیان آخوند خرسانی در این باره چنین است: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ، که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب می‌باشد، اتصال یابد، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا می‌گردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام (ص) و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آنچنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‎کند[۷۸].

شیخ محمد حسین اصفهانی مقام علمی امام را از آنچه آخوند گفتند، هم بالاتر می‌داند و در تعلیقه خود بر کلامِ نقل شده از صاحب کفایه می‌افزاید: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی، با عالم عقل کلی اتصال می‌یابد و مقام او مقام عقل نخستین می‌شود که از عالم نفس کلی، که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر است؟! گرچه عبارت صاحب کفایه اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی در حرکت استکمالی او عالم محفوظ است[۷۹].

شیخ محمد حسین مظفر در کتابی مستقل با اقامه ادله متعدد، قائل به احاطه علمی امام آن هم مطلق، فعلی و حضوری به همه امور است؛ چنانکه در عبارتی آورده: مراد از "علم امام" در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام است؛ افزون بر آنکه، بیان آنها از ویژگیهای امام و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چراکه روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت، حجت بر بندگان نبوده، بلکه امامتش باطل می‌شود. همچنین علم امام شامل اطلاع بر زمان رستاخیز و اجلها و مرگها و دیگر اموری که به ظاهر به خداوند متعال اختصاص دارد، نیز می‌گردد؛ حتی مواردی که آیه ذیل بیان کرده است: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ [۸۰] زیرا روایات خاصی، با صراحت بیان می‌کنند که خداوند ائمه ما را بر اموری از این قبیل نیز آگاه کرده است [۸۱].

از دیدگاه امام خمینی؛ خداوند متعال، انسان کامل و آدم نخستین را بر صورت جامع خویش آفریده و او را آیین اسما و صفات خویش قرار داد. همه اسمای حق در نشئه انسانی ظاهر گشت و انسان به رتبه احاطه و جمع رسید. انسانِ کامل، جامع همه مراتب عقلی، مثالی و حسی بوده و عوالم غیب و شهود و آنچه در آنهاست در او منطوی است، چنانچه خداوند همه اسما را به آدم آموخت. انسان کامل با وحدت خود، واجد همه مراتب غیب و شهود بوده و با بساطتش جامع همه کتابهای الهی است[۸۲]

علامه طباطبایی علم امام به امور خارجی و رویدادها را بر دو قسم می‌داند و در بیان قسم اول آن معتقد است، امام در هر گونه شرایطی، به حقایق جهان هستی، به اذن خدا علم دارد؛ اعم از این که تحت حس باشند یا بیرون از دایره حس؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ (...) ایشان درباره علم تفصیلی امام به زمان و مکان و چگونگی شهادت خویش معتقد است، با توجه به مقام قرب بالای امام، هرچه را بخواهد به اذن خدا می‌تواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن[۸۳].

آیت الله جوادی آملی در تحلیل احاطه و سیطره علم امام آورده‌اند: ائمه که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی هستند، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه، یعنی مرحله تام، که حقیقت امامت آنهاست، به عنایت الهی مسلط بر همه عوالم هستی هستند و چیزی از احاطه علمی آنان مخفی نمی‌ماند؛ به بیان دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسانها، قیام و قعودشان، افتادگی برگی از درخت و... در معرض دید آنهاست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای آنان معنا ندارد. به نظر ایشان، امامان، مظهر علم الهی‌اند؛ یعنی همانگونه که چیزی از حیطه علم بی‌پایان خدا مخفی نمی‌ماند: وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۸۴]، گستره علم ائمه نیز همه موجودات نظام هستی را در برمی‌گیرد؛ اما در تفاوت این دو خاطرنشان کرده که علم الهی استقلالی بوده، اما علم ائمه اطهار تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم الهی و اتصال به علم بی‌پایان او نباشد، ائمه نیز مساوی دیگران خواهند بود[۸۵].

چنانکه ملاحظه شد، برخی اندیشمندان بر این عقیده‌اند که احاطه علمیِ امام آنچنان گسترده است که حتی شامل: علم الساعه روز قیامت و... نیز می‌شود، و این برخلاف نظر برخی دیگر از علمای قائل به تعمیم علم امام (ع) است[۸۶]. آنها با توجه به برخی آیات و روایات، و همچنین شواهدی که در زندگی پیشوایان دینی هست می‌گویند، گرچه امام به همه چیز و حقایق نهان و آشکار علم دارد، اما برخی امور بر او پوشیده می‌ماند و علم آنها فقط مخصوص خداست. در تفسیر قمی ذیل این آیه این حدیث را از امام صادق (ع) نقل می‌کند:بر این پنج شیء احدی از ملک مقرب و نبی مرسل اطلاعی ندارد، و این از صفات خداست[۸۷]. در روایتی دیگر امام محمد باقر (ع) می‌فرماید: خداوند علمی مخصوصِ خود دارد و کسی به غیر خودش آن را نمی‌داند و علم دیگری دارد که فرشتگان مقرب و انبیای مرسل آن را می‌دانند و هر آنچه انبیای مرسل می‌دانند، ما هم می‌دانیم[۸۸].

علامه طباطبایی نیز همچون محمد رضا مظفر و سید عبدالحسین نجفی لاری اعتقاد دارد که درست است علم به این موارد پنجگانه مخصوص خداست، اما به واسطه تعلیم، برخی همچون رسول خدا (ص) و امامان (ع) می‌توانند به آن موارد آگاهی یابند [۸۹]. ایشان، روایاتی را که این موارد را نفی می‌کنند، یا ضعیف دانسته‌اند، یا قابل توجیه؛ علاوه بر این، روایات معارضِ فراوانی داریم؛ از جمله روایات بسیاری از رسول خدا (ص) و ائمه (ع) رسیده که این حضرات از آینده حال خود و از زمان مرگشان و اینکه در چه سرزمینی از دنیا می‌روند خبر داده‌اند، و این روایات بسیار، روایت مزبور و نظایر آن را تقیید می‌کنند، و حاصل مجموع روایات این می‌شود، که علم این پنج امر مخصوص خداست و به کسی نداده، مگر آن کس که خود به وی تعلیم کرده است. البته در این دسته از احادیث، روایاتی هست که قبول تقیید نمی‌کنند مثلاً در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمی‌شود. اما به این روایات نباید اعتنا کرد، زیرا روایات پیشگویی‌های رسول خدا (ص) و ائمه (ع) آنقدر فراوان است، که نمی‌توان به سبب یک روایت از همه آنها چشم پوشید[۹۰]»[۹۱].
٤. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن نادم در مقاله «علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی» در این‌باره گفته‌ است:

«علم امام (ع) از مقولات بحث انگیز و جنجالی دانش کلام است. از دیر زمان این مسأله مورد بحث متکلمان شیعی قرار داشته و تاکنون نیز از جایگاه و حرمت بحث کاسته نشده است. در سیر تاریخی مباحث دوگرایش عمده فکری دیده می‌شود:

  1. اعتقاد به علم وسیع امام: ضمائر و نهان آدمیان، زبان‌ها و لهجه، صناعات و... در میان متکلّمان شیعه، ابو اسحاق اسماعیل بن اسحاق نوبختی از قدیمی ترین کسانی است که در میان طرفداران این اعتقاد، نام برده می‌شود. این اندیشه، به مرور توسعه یافت و در اعصار اخیر، در اذهان متکلّمان و محدّثان و متدینان، تفکّر حاکم گردید.
  2. اعتقاد به علمِ محدود امام، گرایش دیگری بود که از همان دوره‌های اولیه پس از غیبت، کم و بیش، مطرح شد. شیخ مفید و سپس شاگردان او: سید مرتضی و شیخ طوسی، از این دیدگاه دفاع کردند و شاید بتوان این ادعا را داشت که دیدگاه مسلّط کلامی در قرون اوّلیه پس از غیبت، بود. (...)

شیخ مفید در اوائل المقالات، اظهار داشته است: آیا می‌توان گفت که امامان (ع)، از علم غیب نامحدود بهره‌مندند؟ مرحوم مفید، پاسخ منفی می‌دهد و اظهار می‌دارد که تنها کسی از این مزیت برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین، علم غیب فقط شایسته خداوند است. شیخ مفید، این نظر را دیدگاه اکثریت قاطع امامیه می‌داند و تنها گروهی اندکی از مفوضه و اهل غلوّ، مخالف آن می‌شمرد. البته مفید، مراد خویش را از علم غیب، توضیح نمی‌دهد و آن را به ذهنیت خواننده وا می‌گذارد. امّا می‌توان به قرینه جملات گذشته، آن را مرادف با علم نامحدود ائمه به حوادث آینده و ضمایر و نهان آدمیان دانست».

«سید مرتضی، در بیان فوق، چند نکته را یادآوری می‌کند.

  1. اگر امام، بدین باور رسید که با تلاش و کوشش، می‌تواند حق ولایت خویش را به دست آورد، بروی ضروری و واجب است که به این اقدام، روآورد هرچند مشقّات و دشواری‌هایی را نیز به همراه داشته باشد.
  2. امام حسین (ع) در محاسبه خویش، به این نتیجه رسید که حکومت یزید، ناتوان و معارضان کوفی، قوی و توانمندند.
  3. امام، در محاسبه خویش، این امکان را راه نداد که ممکن است عده‌ای از یاری حق باز ایستند و بهانه بجویند و یا وقایع و پیشامدهایی بس غریب و شگفت که پدید آمد، رخ دهد.
سید مرتضی در پرتوی مطالب یاد شده، به این نتیجه دست می‌یابد که امام حسین (ع)، براساس علم و آگاهی خویش، به قیام و نهضت پرداخت. آگاهی که برخاسته از محاسبه شرایط جاری از دید امام بود. این مطلب، کاملاً گویاست که ایشان معتقد است که: امام، ممکن است نسبت به پاره‌ای از رخدادها و حوادث غیرقابل پیش‌بینی، آگاه نباشد»[۹۲].
٥. آقای دکتر پاشایی (پژوهشگر مرکز فقهی ائمه اطهار)؛
آقای دکتر وحید پاشایی در مقاله «پاسخ به شبهات ناصر القفاری دربارۀ بدا» در این‌باره گفته است: «مسئله غیب و علم به آن، در منابع وحیانی ریشه دارد. از مجموع آیات و روایات مربوط به این موضوع چنین استفاده می‌شود که دو قسم علم غیب وجود دارد: علم غیب محدود و علم غیب نامحدود. آنچه به طور قطع تمام مبانی و رویکردهای متفاوت علمای اسلامی را دربرمی‌گیرد این است که علم غیب نامحدود "مطلق"، تنها و بالذات در اختیار خداوند است؛ اما علم غیب محدود "صرف نظر از بحث‌های مفهومی" با توجه به ظرفیت‌ها و استعدادهای متفاوت بشری، در اختیار غیرخداوند قرار می‌گیرد. پس باب غیب به هر طریق بر روی انسان‌ها باز است و اتصال به جهان غیب و اطلاع یافتن از آن برای غیرخداوند ممکن است»[۹۳].
٦. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی» در این‌باره گفته‌ است:

«برخی از علمای امامیه، آگاهی امام از غیب را نه تنها شرط برای امامت نمی‌دانند، بلکه آن را محدود به بعضی از موضوعات خارجی و رویدادها و حوادث می‌دانند. عبارات این دسته متفاوت است که در ادامه به برخی از این نظریات اشاره می‌شود.

به نظر می‌رسد شیخ مفید از طرفداران این نظریه است، چراکه می‌نویسد: ائمه (ع) از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند؛ ولی این صفت واجبی در آنان، یا شرطی الزم برای امامت نیست، بلکه تنها بدان جهت چنین می‌شود که خدا در حقّ ایشان اکرام می‌کند و این دانش را به این دلیل به آنان ارزانی می‌دارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند و این به طریق استدالل عقلی واجب نیست، بلکه برای آنان از جهت وحی و سمع واجب شده است، و اما به صورت مطلق گفتن که امامان از غیب آگاه‌اند، خطایی آشکار است، چه این صفت تنها مخصوص کسی است که به خود از چیزها باخبر است، نه به علم مستفاد، و این جز مخصوص خدای عزوجل نیست. شیخ مفید همچنین معتقد است، این گونه نیست که امام همیشه و همواره به همه حوادث و پیشامدها علم داشته باشد؛ برای نمونه، وی در پاسخ به این پرسش که آیا امام علی (ع) و امام حسین (ع) از زمان و مکان شهادت خویش علم داشته‌اند؟ و به مسجد و کربال توجیه می‌شود؟ می‌گوید: اجماع شیعه تنها بر علم امام (ع) بر احکام شرع منعقد می‌شود. سید مرتضی نیز در انکار تلقی آنان که علم امام (ع) را به همه چیز می‌دانند به خداوند پناه برده و این رأی را قولی ناصواب می‌داند و این گونه بیان می‌دارد: معاذ الله که ما بگوییم واجب است امام همه علوم را بداند. آری علومی را که الزمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه الزمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است[۹۴]. در همین مضمون شیخ طوسی این گونه بیان می‌دارد: بسیاری از علما اعتقادی قریب به همین مضمون دارند چنان که محمد شهرآشوب مازندرانی به بیان این اعتقاد پرداخته و چنین می‌نویسد: پیامبر (ص) و امام (ع) باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما الزم نیست که غیب و حوادث گذشته و آینده را بدانند، زیرا چنین چیزی به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات منتهی می‌گردد، و دانسته‌های او نامحدود است؛ آن چه الزم است که آنان برای خودشان عالم باشند. امام جایز ست که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم الهی بدانند»[۹۵].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داوود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ​ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. از جمله قائلان به فعلی بودن علم امام و مدافعان از این نظریه: سید عبدالحسین لاری (م۱۳۴۲ﻫ)، شیخ محمد حسین مظفر (م۱۳۸۱ﻫ) و سید محمد علی قاضی طباطبایی (م١٣٩٩ﻫ) هستند. مرحوم لاری می گوید: والمثبت لعموم كميته، وفعلية كيفيته هو ظاهر المشهور، بل كلّ الإمامية. لاری، سید عبدالحسین، المعارف السلمانیه، ص۵۰؛ مرحوم مظفر نیز می گوید: وإنّما حضوره عندهم بمعنى انكشاف المعلومات لديهم فعلاً. مظفر، محمد حسین، علم الإمام، ص۱۲ و ۱۳. همچنین مرحوم قاضی گفته است: تمامی اوصاف امام(ع) و کمالات وی در مقام فعليت و در مرحله موجودیت است؛ یعنی امام، عالِم است فعلاً و دارای مقام علم فعلی است. قاضی طباطبایی، سید محمد علی، مقدمه‌ای بر رسالهٔ علم امام، چاپ شده در کتاب علم امام (مجموعه مقالات)، ص ۴۹۵.
  14. از جمله قائلان به شأنی یا ارادی بودن علم امام: حر عاملی (م۱۱۰۴ﻫ)، علامه آشتیانی (م۱۳۱۹ﻫ) و شیخ محمد رضا مظفر (م١٣۸۸ﻫ) هستند. مرحوم حر می گوید: علمهم بجميع أفراده غير معلوم؛ بل معلوم العدم؛ لكونه من علم الغيب؛ فلا يعلمه إلا الله؛ وإن كانوا يعلمون منه ما يحتاجون إليه، وإذا شاؤوا أن يعلموا شيئاً علموه. حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیة، ص۵۲۰؛ مرحوم آشتیانی نیز می گوید: وفيه أوّلاً: المنع من علم المعصوم بجميع جزئيات أفعال المكلفين وأقوالهم فعلاً، غاية الأمر أنهم قادرون على العلم بهما؛ إن شاؤوا علموا. آشتیانی، محمد حسن، کتاب القضاء، ص۵۱. همچنین مرحوم مظفر گفته است: وإذا استجدّ شيء لا بدَّ أن يعلمه من طريق الاِلهام بالقوة القدسية التي أودعها الله تعالى فيه، فإنْ توجّه إلى شيء وشاء أن يعلمه على وجهه الحقيقي، لا يخطأ فيه ولا يشتبه. مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامية، ص۹۰.
  15. یعنی: برخی برگزیدگان الهی، علم به همه جزئیات حوادث دارد، همان‌طور که در خانه خود نشسته است می‌داند فلان شخص مشغول دزدی و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است و خلاصه اینکه به همۀ حوادث گذشته و آینده و به همۀ موضوعات خارجی علم دارد. به عنوان مثال: شیخ محمد حسین مظفر (م۱۳۸۱ﻫ) می گوید: المراد من العلم في المقام هو العلم في الموضوعات الخارجية الجزئية الصِّرفة؛ لا العلم في الموضوعات للأحكام الكلية. ر.ک: مظفر، محمد حسین، علم الإمام، ص۱۲.
  16. به عنوان مثال: علامه آشتیانی (م۱۳۱۹ﻫ) می گوید: وفيه أوّلاً: المنع من علم المعصوم بجميع جزئيات أفعال المكلفين وأقوالهم فعلاً، غاية الأمر أنهم قادرون على العلم بهما؛ إن شاؤوا علموا. آشتیانی، محمد حسن، کتاب القضاء، ص۵۱.
  17. ر.ک: هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام، ص۱۲۳-۱۲۴
  18. ر.ک: هاشمی، سید علی، علم امام تام یا محدود، ص؟؟.
  19. ر.ک: مظفر، محمدحسین، «علم امام»، خراسانی، محمد کاظم، «کفایة الاصول»، ص ۲۷۹؛ غروی اصفهانی، «نهایة الدرایة فی شرح الکفایة»، ج ۱، ص ۶۶۳؛ لواسانی، «نور الافهام فی علم الکلام»، ج ۲، ص ۹۷.
  20. کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱.
  21. ر.ک: رنجبر، محسن، «بررسی علم امام حسین به شهادت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۵۲، ص ۹۷ ـ ۱۰۱.
  22. ر.ک: هاشمی، سید علی، «علم امام تام یا محدود؟»، فصلنامه مشرق موعود، ش ٣٢، ص٥٠؛ بهدار، محمد رضا، «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه»، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص ۴۸؛ محمد حسن نادم، «علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی»، دو فصلنامه حوزه، ش ۵۴، ص۱۳۵؛ موسوی، سید امین، «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی»، ص ۲۸۴.
  23. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، بحث کوتاه در باره علم امام، ص۲۵؛ خمینی، سید روح الله، شرح دعای سحر، ص۵۳-۵۴؛ ؛ رستمی، محمد زمان؛ آل بویه، طاهره، علم امام، ص۲۰۰؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص۴۶-۴۷.
  24. در حدیث شریف، از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ أَحْكَمُ وَ أَكْرَمُ وَ أَجَلُّ وَ أَعْلَمُ مِنْ أَنْ يَكُونَ اِحْتَجَّ عَلَى عِبَادِهِ بِحُجَّةٍ ثُمَّ يُغَيِّبُ عَنْهُمْ شَيْئاً مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ «خداوند حکیم‌تر و بزرگ‌تر و داناتر از آن است که بر بندگان خود حجتی بگمارد، سپس از امور آنان چیزی را از او مخفی بدارد». صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص122.
  25. در حدیث شریف، از پیامبر خاتم (ص) نقل است که فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً خَلِيفَةُ اَللَّهِ وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ بَعْدِي»؛ «همانا علی خلیفه خدا و خلیفه من بر شما پس از خود». صدوق، عيون أخبار الرضا، ج2، ص13؛ همچنین نقل است که فرمود: «وَمِنْ بَعْدِ اَلْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجُهُ عَلَى عِبَادِهِ»؛ «و پس از حسین نه تن از صلب او خلفای خدا در زمین‌اند و حجت‌های او بر بندگان». صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹؛ امام رضا (ع) نیز در روایتی فرمود: «اَلْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ»؛ «امامان خلفای خدای عز و جل در زمین اند». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص۱۹۳.
  26. ر.ک: نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۳۲۰؛ واعظی، حسین، گستره و چگونگی علم امام از منظر کتاب سنت و عقل، ص۲۰۲؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۴۱.
  27. به دلیل حدیث منزلت: رسول خدا (ص) خطاب به امام علی (ع) فرمود: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»؛ تو نسبت به من به‌ منزله هارون نسبت به موسی هستی؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۰۷.
  28. لطیفی، رحیم، علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، ش۴۸.
  29. ر.ک: نقوی، سید نسیم عباس، علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۱۸-۲۱؛ شیخ زاده، قاسم علی، رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص ۳۶-۴۰.
  30. ر.ک: مصطفوی، سید حسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ش ۶۳، ص ۱۶-۱۷؛ بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص۵۴.
  31. ر.ک: پارسانسب، گل‌افشان، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا، ص۴۴-۴۶.
  32. و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است سوره نحل، آیه ۸۹.
  33. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۱۶۹-۱۵۷. روایات ۱، ۴، ۹ و ۱۰ این باب، دارای سند صحیح و روایت ۸ موثق است. همچنین ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص-۱۹۶۱۹۳.
  34. ر.ک: هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام، ص۵۰۵-۵۰۶.
  35. «بگو: میان من و شما، خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  36. ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۵۵؛ بغدادی، علاءالدین، تفسیر الخازن، ج۳، ص۲۶.
  37. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۳۶؛ سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۴، ص۶۹.
  38. مشکل تفسیر اول این اگر «من عنده علم الکتاب» خدا باشد که خدا هم معطوف هم معطوف‌علیه خواهد بود؛ مثل اینکه بگویید: من پدرم و پدرم را دیدم و منظور شما یک نفر باشد! زیرا اسم خدا در آیه قبلاً ذکر شده بود، و مشکل تفسیر دوم اینکه وقتی مشرکین نه جبرئیل را می‌دیدند و نه او را قبول داشتند، چگونه شهادتش در جریان مربوط به این آیه، فایده‌ای خواهد داشت؟ ر.ک: سید محمد حسین طهرانی، امام‌شناسی، ج۴، ص۱۰۰.
  39. به عنوان نمونه: از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؟ قَالَ: إِيَّانَا عَنَى، وَعَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَأَفْضَلُنَا وَخَيْرُنَا بَعْدَ اَلنَّبِيِّ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ»؛ «از برید بن معاویه نقل است که گفت: از امام باقر (ع) در باره آیه پرسیدم و او گفت: ما را اراده کرده است و علی نخستین ما و بهترین و برترین ما پس از پیامبر است»".
  40. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۵۳۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۳۶؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۷، ص۱۶۵.
  41. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۱۳۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۳؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۲، ص۱۶۵؛ کاشانی، فتح الله، زبدة التفاسیر، ج۲، ص۴۰۴؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۲۶؛ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق، ج۴، ص۳۴۲؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۴، ص۱۶۳؛ شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۵۶؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة، ج۲، ص۱۳۴؛ سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۳۷؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۷۲؛ طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان، ج۵، ص۹۲.
  42. «و بر تو کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  43. «و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  44. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج٢۵، ص١۵۲؛ ربانی گلپایگانی، علی؛ زمانیان، مسلم، حقیقت علم الکتاب و آگاهی ائمه از آن، فصلنامه کلام اسلامی، ش۱۰۶، ص۶۹-۸۶؛ تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی، ج ۲، ص ۱۳۷؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش ۸۸؛ عظیمی، محمد صادق، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۵۷؛ عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۹.
  45. «که این قرآنی ارجمند است، در نوشته‌ای فرو پوشیده، که جز پاکان را به آن دسترس نیست». سوره واقعه، آیه ۷۷ ـ ۷۹.
  46. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۴۶۹؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۹، ص۵۱۰؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۵، ص۱۲۹؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۵، ص۱۸۳، رازی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۴۳۱، بغدادی، علاء الدین، تفسیر الخازن، ج۴، ص۲۴۱، بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۵، ص۱۹، آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۵۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج۱۹، ص۲۳۷.
  47. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  48. زمخشری، محمود، الکشاف، ج۱، ص۳۶۹؛ ذیل آیه مباهله، محمد بن عیسی بن سوره، الجامع الصحیح، ج۵، ص۶۶۳؛ حاکم نیشابوری، ابی‌عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸؛ سیوطی، عبدالرحمن جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۶، ص ۶۰۵ ـ ۶۰۶.
  49. خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج١، ص٣٧۴: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ که از بزرگترین عوالم ربوبی و اصل کتاب است، اتصال یابد، حقایق آن چنان که هست نزد او هویدا می‌گردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام (ص) و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آن چنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند.
  50. ر.ک: غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمد رضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ص۴۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر؛ منابع علم امامان شیعه، ص۴۳-۵۱؛ نقوی، سید انیس الحسن، علم غیب ائمه معصومین (ع)؛ ص۵۲ ـ ۵۵؛ بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص۴۱-۵۳؛ موسوی، سید علی، تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص۱۲۸.
  51. ر.ک: قزوینی برغانی، محمد تقی بن عبدالله، کیفیة علم الامام، در: محمدحسن نادم، علم امام (مجموعه مقالات)، ص۱۳۱-۱۳۲، ۱۳۰- ۱۳۹ و ۱۶۲-۱۵۶.
  52. «قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ أَنَا أَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ‌، وَ فِیهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَ فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ، وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ، وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ، أَعْلَمُ ذلِکَ کَمَا أَنْظُرُ إِلی کَفِّی، إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۶۱.
  53. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۷۲-۷۶.
  54. از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ اَلدُّنْيَا لَتَمَثَّلَ لِلْإِمَامِ فِي مِثْلِ فِلْقَةِ اَلْجَوْزِ فَلاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِنْهَا شَيْءٌ وَ إِنَّهُ لَيَتَنَاوَلُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا كَمَا يَتَنَاوَلُ أَحَدُكُمْ مِنْ فَوْقِ مَائِدَتِهِ مَا يَشَاءُ»؛ «دنیا مانند یک قطعه گردو در مقابل امام مجسم شده؛ چیزی از دنیا در نظر امام پوشیده نیست. او می‌تواند از هر جای دنیا آنچه را که بخواهد بگیرد، مثل شما که از سفره هر چه را می‌خواهید برمی‌دارید و از دست شما فاصله ندارد». مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۲۱۷؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۲۱۷. ر.ک: قزوینی برغانی، محمد تقی بن عبدالله، کیفیة علم الامام، در: محمدحسن نادم، علم امام (مجموعه مقالات)، ص۱۳۷.
  55. علامه طباطبایی در تفسیر خود می‌‌نویسد: «علم تام به جمیع غیب‌ها منحصراً از آن خدای عالم است، هر چیزی که برای یک موجودی حاضر و برای سایر موجودات غایب است همان چیز برای خدا حاضر است و او محیط به آن است و لازمه این مطلب این است که چیزی نتواند به غیب چیز دیگری که خدا عالم به آن است و نه به غیب خود پروردگار راه یابد، برای اینکه او خود مخلوقی است محدود که نمی‌تواند از طوری که آفریده و تحدید شده تجاوز نماید. پس تنها خدای سبحان علام الغیوب است، و هیچ چیزی به جز خدا عالم به غیب‌ها نیست، نه همه غیبها و نه بعضی از آنها، علاوه بر این، اگر هم فرض شود که کسی (مانند انبیا و اولیا) به چیزی از غیب خدا احاطه یابد باز هم محیط حقیقی نیست». طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج۶، ۳۵۴-۳۵۵
  56. به عنوان مثال: شیخ مفید (م۴۱۳ق) علم غیب را فقط شایسته خدا می‌‌داند و معتقد است علم و آگاهی خداوند ذاتی است، اما دیگران چون علمشان اکتسابی است نمی‌توانند از علم غیب برخوردار باشند. او می گوید: «إن الأئمة من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون ما یکون قبل کونه؛ ولیس ذلك بواجب فی صفاتهم، ولا شرطاً في إمامتهم وإنما أکرمهم الله تعالى به، وأعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم، والتمسك بإمامتهم؛ ولیس ذلك بواجب عقلاً، ولکنّه وجب لهم من جهة السماع»؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ص۶٧. همچنین: ابن شهرآشوب (م۵۸۸ق) می‌گوید: پیامبر (ص) و امام (ع) باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست از غیب و حوادث گذشته و آینده باخبر باشند؛ زیرا چنین ادعایی به مشارکت آنها با خدای متعال در همه معلومات ختم می‌شود: «النبی والامام یجب ان یعلما علوم الدین و الشریعة ولایجب ان یعلما الغیب وما کان وما یکون لان ذلک یؤدی الى انهما مشارکان للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، ومعلوماته لاتتناهی وانما یجب ان یکونا عالمین لانفسهما وقد ثبت انهما عالمان بعلم محدث، والعلم لایتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد ولو علما ما لایتناهی لوجب ان یعلما وجود ما لایتناهی من المعلومات وذلک محال ویجوز أن یعلما الغایبات والکاینات الماضیات او المستقبلات بأعلام الله تعالى لهما شیئا منها»؛ ابن شهرآشوب، محمد، متشابهات القرآن و مختلفه، ج١، ص٢١١. همچنین: سید مرتضی تصریح می کند که آنچه برای امام لازم و ضروری است علم به هر مقداری که با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد از معارف و احکام و حوادث گذشته و آینده. امام باید بالفعل بداند؛ زیرا این علوم در حوزه وظایف اوست و بخشی از دین شمرده می شود: «وليس يلزم على ما أوجبناه من علمه بأحكام الشرائع أن يكون عالماً بالصنائع والمهن و.. لأن ذلك كله مما لا تعلق له بما كان رئيساً فيه، ولا يوجب رئاسته العلم به» علم الهدی، سید مرتضی، الذخیره، ص۴۳۲، و می گوید: «فأما العلم بالبواطن فمما لا يجب في النبي ولا في الإمام» علم الهدی، سید مرتضی، الشافی، ج۲، ص۳۰، و همچنین: «أصاب (المعتزلي) في أن ما لا تعلق له بما يقوم به الإمام لا يجب أن يعلمه،... ومعاذ الله أن نوجب له من العلوم إلا ما تقتضيه ولايته.. وعلم الغيب خارج عن هذا» علم الهدی، سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۶۴. ر.ک: بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص۴۱-۵۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص۴۳-۵۱.
  57. از جمله صاحبان این دلیل، سید مرتضی (م۴۳۶ق) که در این باره گفته است: «الإمام لا يجب أن يعلم الغيوب، وما كان وما يكون؛ لأنّ ذلك يؤدّي إلى أنه مشارك للقديم تعالى في جميع معلوماته، وأنّ معلوماته لا يتناهى». علم الهدی، سید مرتضی، رسائل الشریف‌المرتضی، ج۳، ص۱۳۱؛ همچنین گفته است: «إنّ إيجاب ذلك يؤدّي إلى إيجاب العلم بسائر المعلومات الغائبات والحاضرات، و ان يكون كلّ واحد من النبي والإمام محيطاً بمعلومات اللّٰه تعالى ... فبطل قول من ادّعى أنّ الإمام محيط بالمعلومات». علم الهدی، سید مرتضی، جوابات المسائل الرازیة، چاپ شده در: رسائل الشریف‌المرتضی، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۸؛ ر.ک: اسعدی، علی رضا، کتاب «سید مرتضی»، ص۲۹۱-۲۹۲.
  58. «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  59. ر.ک: قزوینی، سید ابراهیم بن محمدباقر، ضوابط الأصول، ج۱، ص۲۰۰؛ محسنی، محمدآصف، صراط الحق، ج۳، ص۳۰۱.
  60. به عنوان مثال، حر عاملی (م۱۱۰۴ق) در این باره گفته است: «علمهم (الأئمّة) بجميع أفراده غير معلوم، أو معلوم العدم؛ لكونه من علم الغيب؛ فلا يعلمه إلا الله؛ وإن كانوا يعلمون منه ما يحتاجون إليه، وإذا شاؤوا أن يعلموا شيئاً علموه». حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسية، ص۵۲۰؛ ؛ همچنین گفته است: «ما كانوا (الأئمّة) يعلمون الغيب كلّه، والقرآن صريح بذلك. نعم؛ كانوا يعلمون كثيراً من المغيّبات بتعليم اللّه سبحانه لهم، وكان علمهم يزيد في ليالي القدر والجمعة وغيرها، وكانوا إذا أرادوا أن يعلموا شيئاً علموا». حر عاملی، محمد بن حسن، إثباة الهداة، ج۵، ص۳۷۵.
  61. «إنما العلم ما یحدث باللیل و النهار یوما بیوم و ساعة بساعة»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۳۸، ح ۱.
  62. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان، ملائکه و دیدار با امامان، ماهنامه پاسداران اسلام، ش ۲۴۸؛ غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمد رضا، بحثی مبسوط در آزمایش عقاید، ص۳۳۹؛ هاشمی، سید علی، علم امام تام یا محدود؟، فصلنامه مشرق موعود، ش ٣٢، ص۵٠؛ نادم، محمد حسن، افتخاری، سید ابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۱.
  63. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ۲۵۶ ر.ک: مازندرانی، محمدصالح بن احمد، شرح اصول الکافی، ج۵، ص۳۳۷.
  64. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ۲۵۵. ر.ک: مازندرانی، محمدصالح بن احمد، شرح اصول الکافی، ج۵، ص۳۳۷.
  65. مرحوم شیخ انصاری از جمله افرادی است که در این مسأله توقف کرده، آنجا که می‌گوید: واما مسالة مقدار معلومات الامام (ع) من حیث العموم والخصوص وکیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم اوعلى التفاتهم الى نفس الشىء اوعدم توقفه على ذلک فلا یکاد یظهر من الاخبار المختلفة فی ذلک ما یطمئن به النفس فالاولى وکول علم ذلک الیهم صلوات الله علیهم اجمعین؛ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ج١، ص٣٧۴.
  66. ر.ک: بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص ۴۱-۵۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۴۳-۵۱؛ اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص ۴۴ و ۴۵.
  67. فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ«شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند» سوره بقره، آیه ۳۶ و يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ؛ «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
  68. وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ «و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: اين از كار شيطان است كه او دشمن گمراه ‏كننده آشكارى است. گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز! و (خداوند) او را آمرزید که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۵ ـ ۱۶
  69. «عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَمَاعَةً مِنَ‏ الشِّيعَةِ فِي الْحِجْرِ فَقَالَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَالْتَفَتْنَا يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ نَرَ أَحَداً فَقُلْنَا لَيْسَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَقَالَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ رَبِّ الْبَنِيَّةِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَوْ كُنْتُ بَيْنَ مُوسَى وَ الْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّي أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَيْسَ فِي أَيْدِيهِمَا لِأَنَّ مُوسَى وَ الْخَضِرَ ع أُعْطِيَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ لَمْ يُعْطَيَا عِلْمَ مَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وِرَاثَةً»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۶۰.
  70. ر.ک: هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت.
  71. سید عبدالحسین لاری؛ معارف السلمانی بمراتب خلفاء الرحمانی.
  72. محمد بن یعقوب بن اسحاق؛ کافی ج۱ ص۵۷۱و۶۳۵.
  73. محمد بن محمد مفید؛ المسائل العكبریة ص۶۹و۷۰؛ محمد بن على کراجی، كنز الفوائد ج۱.
  74. علم امام تام یا محدود؟، فصلنامه مشرق موعود شماره۳٢، ص٥٠.
  75. علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)، فصلنامه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
  76. آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰.
  77. علی شیروانی، پژوهشی در باب علم امام، ص ۲۲.
  78. محمد کاظم خراسانی، کفایة الاصول: ص:۲۷۹.
  79. غروی اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج۱، ص۶۶۳
  80. بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  81. محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص ۱۲؛ علی شیروانی، پژوهشی در باب علم امام، ص ۳۶. البته شیخ محمد رضا مظفر، عقائد الامامیه، ص۶۸ و سید عبدالحسین نجفی لاری، المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته نیز چنین دیدگاهی دارند.
  82. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه: سيد احمد فهری، ص۱۶.
  83. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص ۳۴.
  84. و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۳۱.
  85. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۱، ص ۱۷۷ - ۱۷۸.
  86. لواسانی، نور الافهام فی علم الكلام، ج۲،ص:۹۷؛ جعفر سبحانی، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۱۶۱؛ محمد رضا مظفر، عقائد الأمامیة، ص۶۷؛ حر عاملی، اثبات الهداة بانصوص و المعجزات، ص۷.
  87. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص ۱۶۷.
  88. فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج۲، ص۱۱۰.
  89. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص ۲۳۸.
  90. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص ۲۴۰.
  91. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۸.
  92. علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی، دوفصلنامه حوزه، ش۵۴، ص١٣٥.
  93. پایگاه تخصصی نقد وهابیت.
  94. محمد حسن نادم، علم امام، ص۴۱۴.
  95. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص ۹۸.