اسم اعظم در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اسم اعظم بزرگ‌ترین نام خداوند است که پیامبران و اولیای الهی به وسیلۀ آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات می‌زنند و از امور غیبی آگاهی پیدا می‌کنند. در روایات، اسم اعظم الهی اصل و عنوانی دانسته شده که شامل امور و حروف متعددی است که قابل انتقال به دیگران است. این اسم یکی از منابع علم ائمه (ع) دانسته شده است.

معناشناسی

اسم اعظم برترین نام خداوند است که پیامبران و اولیای الهی به وسیلۀ آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات می‌زنند و از امور غیبی آگاهی پیدا می‌کنند. اسم اعظم جلوه‏‌ای از جلوه‏‌های الهی است که برای همه کس حاصل نمی‏‌شود، یعنی مرتبه‏‌ای خاص از مراتب معرفت الهی است. این اسم مرکب از حروف الفبا نبوده و از مقولۀ الفاظ نیست، همچنانکه مفهوم ذهنی هم نیست، بلکه مربوط به قدرت روح و میزان بهره‌مندی از ولایت است که با اذن خدا ممکن است. لذا نباید تصور کرد مراد از اسم اعظم، صرفاً لفظ یا کلمه‌ای مانند سایر کلمات رایج باشد بلکه مراد، حقیقت عظیمی است که حقایق متعددی را در بر می‌گیرد[۱].

از روایات چنین استفاده می‌شود، هرکس از این اسم باخبر باشد، نه فقط دعایش مستجاب است، بلکه با استفاده از آن می‌تواند به فرمان خدا، در جهان طبیعت تصرف کند و کارهای مهمی انجام داده، به تمامی اهداف خود دست پیدا کند. باید توجه داشت دربارۀ اسم اعظم، آنچه اهمیت دارد متصف شدن به حالات و کمالات روحی و خودسازی است که انسان را به مقام مستجاب‌الدعوه می‌رساند نه اینکه شخص آلوده با تلفظ یک اسم دعایش مستجاب شود. هر کسی که تقوای قلب داشته باشد، علاوه بر تقوای عملی، او اسم اعظم را درک می‌نماید و امامان اسم اعظم را می‌دانند؛ بلکه به یک معنا خودشان کلمة الله و اسم اعظم هستند[۲].

حقیقت اسم اعظم

درباره حقیقت اسم اعظم، بسیاری از مفسران آن را بر اساس ظاهر روایات، مرکب از حروف و الفاظ دانسته‌اند. برخی گفته‌اند: اسم ‌اعظم، اسمی معین نیست، بلکه هر اسمی را که بنده در حال استغراق در معرفت الهی و انقطاع فکر و عقل از غیر او بر زبان آورد، همان اسم اعظم است. برخی دیگر، آن را اسمی معین دانسته‌اند که میان آنان دو قول وجود دارد: جملۀ اسم اعظم به هیچ وجه نزد آفریدگان، معلوم نیست و جملۀ اسم اعظم به‌ گونه‌ای معلوم است.

صاحبان قول نخست، پنهان بودن اسم اعظم را بدان جهت دانسته‌اند که مردم بر ذکر همه اسمای الهی مواظبت کنند، به این امید که اسم اعظم نیز بر زبانشان جاری شود. شاید یکی از رازهای پنهان بودن اسم اعظم، مصون ماندن آن از دست نامحرمان و اغیار است و این خود نوعی تقدّس و تنزیه اسم خداست[۳].

در روایات اسم اعظم الهی یک اصل و عنوانی دانسته شده که شامل امور و به تعبیر روایات حروف متعددی است. از برخی روایات به دست می‌‏آید هر یک از آن حروف نیز دایرۀ وسیعی از علم و آگاهی را دربرمی‌گیرد و دارای مدارج و مراحل صعودی متعددی هستند. امام هادی (ع) فرمودند: «اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفا»[۴]. در این روایت و روایات مشابه، اسم اعظم که همواره به صورت مفرد به کار رفته شامل و دربرگیرندهٔ بیش از هفتاد حرف شمرده شده است، گرچه حقیقت این اسم و حروف آن بر ما پوشیده است اما از ظاهر سخنان آگاهان به آن حقایق می‌‏توان استفاده نمود مجموعهٔ این حروف تشکیل دهندهٔ اسم اعظم هستند. لذا نباید تصور نمود مراد از اسم اعظم، صرفاً لفظ و یا یک کلمه‌ای همانند سایر کلمات رایج میان ماست، بلکه مراد حقیقت عظیمی است که حقایق متعددی را دربرمی‌‏گیرد و یا به تعبیری واقعیت‌های متعددی تشکیل دهندهٔ اسم اعظم الهی هستند[۵].

اسم اعظم، حقیقتی عینی و خارجی است. برخی گفته‌اند: بحث حقیقی از علّت و معلول و خواص آن، نظریه لفظی بودن اسم اعظم را ردّ می‌کند، زیرا اسم لفظی، از جهت خصوص لفظش مجموعه‌ای از صداها و کیفیات عرضیه است و از جهت معنای متصوّرش صورتی ذهنی به شمار می‌رود و محال است با صدا یا صورتی ذهنی بتوان در هر چیزی و به هرگونه دلخواه تصرّف کرد و اگر اسمای الهی در عالم مؤثّر بوده و واسطه‌های نزول فیض از ذات الهی هستند، الفاظ یا معانی آنها چنین اثری ندارد، بلکه حقایق آنها منشأ چنین آثاری است و اگر کسی درباره یکی از نیازهایش از همه اسباب، منقطع و به پروردگارش متّصل شود، به حقیقتِ اسمی که با نیاز وی مناسب است متّصل شده است، پس حقیقت آن اسم، تأثیر گذاشته و حاجت شخص برآورده می‌شود. حال اگر کسی به حقیقت اسم اعظم متّصل شود و دعا کند هر خواسته‌ای که داشته باشد مستجاب خواهد ‌شد[۶].

توصیفات اسم اعظم که غالباً در ادعیه و مناجات ائمه اطهار (ع) بیان شده شهادت بر این امر می‌دهد. به عنوان نمونه اسم اعظم را نه صرفاً محیط بر آسمان‌ها و زمین، بلکه محیط بر ملکوت آسمان‌ها و زمین دانسته شده[۷] و یا کوچک ترین حرف آن اسم، بزرگ‌تر از آسمان‌ها و زمین‌ها و کوه‌ها و همهٔ مخلوقات الهی بیان شده[۸] و برتری اسم اعظم بر سایر اسماء حسنای الهی تبیین شده است[۹].[۱۰]

اسم اعظم نزد عارفان، نخستین اسمی است که در مقام واحدیت ظهور می‌یابد و آن جامع جمیع اسما و صفات است و اسمای دیگر به وسیله آن ظهور می‌یابد[۱۱].

روایات فراوانی، اسم اعظم را قابل انتقال به دیگران می‌داند، پس چنین نیست که فقط هر شخصی که خود قابلیت معنوی و ایمانی آن را به دست آورد، خدا به‌ طور مستقیم آن را به وی عطا کند. در برخی روایات آمده است پیامبران (ع) به فرزندان و اوصیای خود، اسم اعظم را می‌آموختند. در روایتی، عمر‌ بن‌ حنظله می‌گوید: از امام باقر (ع) خواستم اسم اعظم را به من بیاموزد. فرمود: آیا توان آن را داری؟ گفتم بلی. سپس حالتی پیش آمد که خود از خواسته خویش منصرف شدم[۱۲].

روایات نشان می‌دهد در صدر اسلام، یادگیری اسم اعظم خواسته و آرزویی بزرگ بوده که برخی از همسران پیامبر (ص) و برخی از اصحاب امامان (ع) تقاضای آن را داشتند[۱۳]؛ البتّه در این روایات اشاره شده است که یادگیری اسم اعظم قابلیت و لیاقت می‌خواهد و اسم اعظم را به هرکسی نمی‌توان آموخت، بنابراین، اسم اعظم قابل انتقال به دیگران است، گرچه برخی افراد که تقاضای یادگیری آن را داشتند، وقتی به جهت عدم قابلیت خود با آثار آن مواجه می‌شدند، از خواسته خود صرف نظر می‌کردند[۱۴].

اسم اعظم، منبع علم امامان

اسم اعظم عنوانی است که برخی از روایات برای بیان سرچشمۀ علم امام و آگاهی‌ها و توانایی‌های او به آن اشاره دارند. یعنی یکی از منابع علم امامان (ع) به شمار می‌آید. در روایات، یکی از ویژگی‌های پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بهره‌مندی کامل‌تر از اسم اعظم الهی بیان شده است. روایات در این نکته مشترک‌اند که اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف دارد: «اسْمَ‏ اللَّهِ‏ الْأَعْظَمَ‏ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ‏ حَرْفا»[۱۵]. روایات در این مطلب مشترک‌اند که بهره‌مندی پیامبر اکرم (ص) و خاندان ایشان از اسم اعظم، کامل‌تر از سایر انبیا و اوصیاست؛ یعنی آگاهی به هفتاد و دو حرف، به ایشان عطا شده است[۱۶].

مطابق روایات، دو جایگاه برای اسم اعظم تصویر شده است: اوّل: جایگاه علم الغیب که دسترسی به آن تنها خاص پروردگار است و به جز خداوند عزوجل، کسی دیگر امکان راه یافتن به آن را ندارد؛ دوم: جایگاه علم الکتاب که منشأ قدرت و علم گستردۀ امامان (ع) و امکان دسترسی ایشان به این جایگاه و بلکه اشراف به آن بیان شده است. تلفیق و جمع‌بندی میان آیات و روایات در این زمینه، نشان می‌‏دهد میان اسم اعظم و علم الکتاب رابطۀ عمیقی وجود دارد و به تعبیری آنچه در قرآن از آن تعبیر به عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ[۱۷] شده، در روایات از آن به بخشی از اسم اعظم الهی تعبیر شده است. در روایات، اسم اعظم الهی اصل و عنوانی دانسته شده که شامل امور و به تعبیر روایات حروف متعددی است. با توجه به ویژگی‌های برجسته و گسترده‌ای که برای اسم اعظم در کلمات معصومین (ع) نقل شد و با ملاحظۀ ارتباط علم الکتاب با اسم اعظم که از تلفیق و ارتباط روایات به دست آمد، این ادعا که کتابی که در آیات با عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ[۱۸] و یا عِلْمُ الْكِتَابِ[۱۹] معرفی شده است، علم ما کان و ما یکون را در برداشته باشد ادعای گزافی نخواهد بود، بلکه پشتوانه‌ای از آیات قرآن بر عظمت و گستردگی فوق العادۀ علم الکتاب دلالت می‌نماید و لذاست که می‌توان قائل شد امامانی که از اسم اعظم آگاه هستند به منزلۀ آگاهی از علم غیب است[۲۰].

امام باقر (ع) با توجه به همین حقایق قرآنی و پیوند علم الکتاب با کتاب مبین که در آیاتی دیگر بیان شده، پاسخ سؤال هشام بن عبدالملک را بیان می‌‏نماید. وقتی هشام با کنایه به حضرت عرض می‏‌کند: علی (ع) ادعای علم غیب می‏‌نمود در حالی که خداوند احدی را بر آن آگاه نساخته؟ به چه دلیل او چنین ادعایی داشت؟ حضرت با استشهاد به چند آیۀ قرآن و کنار هم قرار دادن آن، وجود چنین آگاهی را برای پیامبر (ص) اثبات و سپس علم امام علی (ع) را مستند به علم پیامبر می‏‌نماید. واضح است مراد از فراگیری این علم گسترده، ظاهر قرآن نیست، لذا در ادامۀ حدیث حضرت امام باقر (ع) اشاره به بحث تأویل قرآن و بهره‌مندی کامل و تمام امیرالمؤمنین (ع) از آن می‌نماید[۲۱].

در وجه تمایز میان اسم اعظم و کتاب مبین طبق روایات می‌توان گفت اسم اعظم آگاهی داشتنِ بر روابط موجودات و حوادث است که به مرحله‌ای بالاتر از آگاهی از اشیاء به آگاهی از روابط و علل و اسباب آن نیز اشاره دارد، که علم به آن به معنای تسط بر تغییر و یا ایجاد امر و چیزی می‌باشد لذاست که در روایات این آگاهی را سبب اجابت حتمی خواستۀ عارف به آن دانسته‌اند، اما کتاب مبین آگاهی یافتن از جریان‌ها و حوادث بدون اشاره به امکان تصرف و تحول در آن است، به تعبییر دیگر برخورداری از کتاب مبین صرف آگاهی است بدون اختیار و تسلطی بر دگرگونی و جابجایی آنها، البته این آگاهی بسیار پر عظمت و خاص می‌باشد. شاید علت جدا بیان شدن این دو نیز همین باشد[۲۲].

شیخ صدوق معتقد است: "خداوند متعال اسم اعظم خود را در آغاز سوره‌های قرآن و در حروف مقطعه، نهان ساخته و تنها خاندان عصمت و طهارت را از این اسم آگاه کرده و به معرفت آن مفتخر ساخته است. جهتش این است که اگر خدای تعالی این اسم را به همه مردم می‌‌آموخت و آن را برای همه آشکار می‌‌نمود، عده‌ای از آن اسم سوء استفاده می‌کردند و آن را در برابر پیامبران و امامان (ع) به کار می‌بردند"[۲۳][۲۴]

حاملان اسم اعظم

از آیات و روایات استفاده می‌شود برخی از انسان‌ها اسم اعظم را می‌دانستند؛ ولی مقدار بهره‌مندی آنان از این اسم شریف یکسان نبود و هرکس مقدار بیشتری از اسم اعظم نزد او بود، به همان اندازه قدرت بیشتری برای تصرّف در جهان در اختیار داشت. هر انسان کاملی چون مظهر اسم اعظم است، آن را می‌داند؛ ولی پیامبر‌ اسلام (ص) و اهل‌بیت (ع) بیشترین بهره‌مندی را از اسم‌ اعظم دارند و از ۷۳ حرف اسم اعظم، ۷۲ حرف آن نزد آنان وجود‌ دارد.

در قرآن کریم به برخی از کسانی که اسم اعظم را می‌دانستند، اشاره شده است:

  1. اهل بیت پیامبر (ع): در آیۀ ۴۳ سوره رعد از کسی یاد شده که همه علم کتاب نزد اوست: وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۲۵]، براساس روایات، مقصود از این آیه، امیرمؤمنان (ع) و پس از ایشان سایر اهل‌بیت (ع) هستند. کسی که علم کتاب نزد او باشد، اسم اعظم را نیز دارد، زیرا امام صادق (ع) در روایتی فرموده است: نزد سلیمان (ع) فقط یک حرف از اسم اعظم بود؛ ولی نزد علی (ع) تمام علم کتاب وجود داشت. همچنین در آیۀ ۴۰ سوره نمل آمده است که نزد آصف‌ بن‌ برخیا بخشی از علم کتاب بود که آن بخش در احادیث به یک حرف از اسم اعظم تفسیر شده است. در روایات دیگری، علم آصف‌ بن‌ برخیا در مقایسه با علم امامان (ع) که دارای همه علم کتاب بودند، مانند قطره‌ای در برابر دریا دانسته شده است. از مقایسه‌ای که در این‌گونه روایات بین علم کتاب و حرفی از اسم اعظم شده، به دست می‌آید علم کتاب شامل اسم اعظم نیز‌ می‌شود.
  2. آدم (ع): خداوند همۀ اسمای الهی را به آدم (ع) آموخت و او مظهر اسم اعظم خدا بود: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۲۶].
  3. آصف‌ بن‌ برخیا (ع): به وی یک حرف از اسم اعظم داده شده بود که با آن یک حرف توانست کمتر از چشم برهم زدنی، تخت ملکه یمن را از یمن به شام، نزد سلیمان (ع)آورد: الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۲۷].
  4. عیسی (ع): او می‌توانست مردگان را زنده کند و کورمادرزاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد: وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي[۲۸]. براساس برخی روایات، عیسی (ع) به سبب برخورداری از اسم اعظم می‌توانست این اعمال را انجام دهد.
  5. بلعم ‌بن ‌باعورا: در قرآن، داستان شخصی بیان شده که خداوند آیات خویش را به او داد؛ ولی وی خود را از آنها تهی ساخت: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ[۲۹]. طبق برخی روایات این شخص، بلعم بن باعورا مردی از بنی‌ اسرائیل بود که اسم اعظم به او عطا شده بود و هرگاه با آن دعا می‌کرد دعایش مستجاب می‌شد؛ ولی بر اثر پیروی از فرعون و دشمنی با موسی (ع) اسم اعظم را از ‌دست داد.

در روایات به افراد دیگری نیز اشاره شده که اسم اعظم را می‌دانستند؛ مانند: نوح، ابراهیم، موسی، یعقوب، خضر، یوشع‌ بن‌ نون و غالب قطّان یکی از اجداد‌ رسول خدا (ص)[۳۰].

اسم اعظمی که در اختیار هر یک از انبیاء الهی بوده مناسب با مقتضای زمان و نیاز مردم، و وظایف و رسالتشان به ایشان تعلق می‏‌گرفته و هر اسمی اثر و نتایجی مخصوص به خود داشته که مناسب با شرائط هر پیامبری در اختیار او قرار می‏‌گرفته است[۳۱].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص ۲۷۳؛ اراکی، محسن، سخنرانی با موضوع: پرسشی دربارۀ اسم اعظم، وبگاه شفقتنا؛ شیخ‌زاده، قاسم علی، رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص ۷۸ ـ ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن، ش ۶، ص ۱۷۰.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۰؛ عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۱۹۹؛ مرتضوی‌نیا، محمد باقر، مقاله «اسم اعظم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۲۵۸-۲۶۴.
  3. ر.ک: دائرة المعارف قرآن کریم، ص۲۶۲.
  4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۳۰، ح۳.
  5. ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۲۶.
  6. ر.ک: دائرة المعارف قرآن کریم، ص۲۶۴.
  7. «وَ أَسْأَلُک‏ بِالاسْمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الَّذِی هُوَ مُحِیطٌ بِمَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏»؛ درخواست می‌کنم خدایا با نام بزرگ تو همان نامی که محیط به ملکوت آسمان‌ها و زمین است؛ الامان ص۷۷؛ و ر.ک البلد الامین ص۴۲۵؛ مهج الدعوات ص۸۶؛ البلد الامین ص۴۲۵.
  8. «أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الَّذِی أَصْغَرُ حَرْفٍ مِنْهُ أَعْظَمُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ الْجِبَالِ وَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْتَه‏» می‌خوانم تو را با نام بزرگت که کوچک‌ترین از آن برتر از آسمانها و زمین‌ها و کوه‌ها است و هر آنچه تو خلق کرده‌ای؛ جمال الاسبوع ص۲۵۱.
  9. «وَ بِأَسْمَائِکَ الْحُسْنَی کُلِّهَا حَتَّی انْتَهَی إِلَی اسْمِکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ الَّذِی فَضَّلْتَهُ عَلَی جَمِیعِ أَسْمَائِکَ أَسْأَلُکَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏‏‏»؛ وبه تمام نام‌های زیبا و نیکویت تا منتهی به اسم عظیم بزرگ‌تر تو می‌شود مسئلت می‌‌کنم همان اسمی که فضیلت دادی به آن بر همهٔ اسم هایت، می‌‌خوانم تو را به آنکه بر محمد و آلش درود بفرستی؛ مهج الدعوات ص۹۰.
  10. ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۲۷.
  11. ر.ک: دائرة المعارف قرآن کریم، ص۲۶۴.
  12. بحارالانوار، ج‌۲۷، ص‌۲۷ و رسائل توحید، ص‌۷۳.
  13. البرهان، ج۴، ص۲۱۹؛ روح‌المعانی، مج‌۱۵، ج‌۲۸، ص‌۹۳ ـ‌ ۹۴؛ بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۳، ۲۲۵، ۲۲۷، ۲۳۰.
  14. ر.ک: دائرة المعارف قرآن کریم، ص۲۶۹ - ۲۷۰.
  15. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰.
  16. ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن، ش ۶، ص ۱۷۰؛ شیخ‌زاده، قاسم علی، رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص ۷۸ ـ ۸۰؛ افقی، داوود، بررسی غلو در روایات علم اهل بیت از کتاب بصائر الدرجات، ص ۶۰؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۱۴۷ ـ ۱۵۰
  17. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت» سوره نمل، آیه ۴۰.
  18. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت» سوره نمل، آیه ۴۰.
  19. «کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.
  20. ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۳۴ ـ ۳۸.
  21. الامان، ص۶۸.
  22. ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص: ۲۷.
  23. کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۵۳۹.
  24. ر.ک: عظیمی، محمد صادق، سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۸۹
  25. «و کسی که دانش کتاب نزد اوست» سوره رعد، آیه ۴۳.
  26. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  27. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
  28. «كور مادرزاد و پيسى‏گرفته را به فرمان من شفا دادى و مردگان را به فرمان من زنده بيرون آوردى» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  29. «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
  30. ر.ک: دائرة المعارف قرآن کریم، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۲۵.
  31. ر.ک: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۳۴ ـ ۳۸.