اگر امام حسن علم غیب داشت چرا با جعده که باعث مرگ او شده ازدواج کرد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
اگر امام حسن علم غیب داشت چرا با جعده که باعث مرگ او شده ازدواج کرد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

اگر امام حسن (ع) علم غیب داشت چرا با جعده که باعث مرگ او شده ازدواج کرد؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «اگر معصومان علم غیب داشتند پس چرا در برخی از رفتارهایشان اثرگذار نبوده است؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگر از این پرسش

پاسخ نخست

احمد عابدی

حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر احمد عابدی در «وبگاه رسمی خود» در پاسخ به این پرسش آورده است:

«معصومین علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیف‌آور نمی‌باشد، یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم (ص) با علم غیب خود همیشه می‌داند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمی‌کند و هر اختلافی که باشد به مردم می‌گوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم می‌خورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی می‌داند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمی‌کند بلکه به ظاهر عمل می‌کند»[۱].

پاسخ‌های دیگر

۱. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی نویسنده کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «باید توجه داشت که علم پیامبران و ائمه (ع)، فعلی نبوده است؛ یعنی این‌گونه نیست که علم، به‌ طور کامل نزد معصوم (ع) (پیامبر (ص) یا امام (ع)) بوده باشد تا بلافاصله از آن استفاده کنند. در مواقعی اگر آنها اراده می‌کردند و خداوند نیز صلاح می‌دانست، علمی در اختیار آنها قرار می‌گرفت؛ هرچند معصومین (ع) علوم بالفعل زیادی داشتند؛ برای مثال علم ائمه (ع) در امور دینی علمی بالفعل بوده است. بنابر روایات، علم معصومین (ع) غالباً شأنی بوده است و در مواقع نیاز از آن استفاده می‌کردند؛ همچنین از آنجایی که اراده معصوم (ع) مطابق با اراده خداوند است، اگر خداوند اراده می‌کرده علمی را در اختیار معصومین (ع) قرار دهد، آنان آن علم را دارا می‌شدند. در حقیقت باید گفت: معصومین (ع) در امور بشری و عادی خودشان قصد استفاده از علم غیبشان را به‌ طور کامل نداشته‌اند؛ افزون‌ بر این، علمشان به همه این موارد فعلی نبوده است؛ بنابراین، امام حسن (ع) نیز علمشان بالفعل نبوده است تا گفته شود چرا از علمش استفاده نکرد؛ بلکه بایستی اراده علم داشته باشند و خدا نیز مصلحت بداند؛ در این صورت است که خداوند علم غیب را به آنها افاضه می‌کند. امکان دارد معصوم (ع) اراده چیزی یا میل به چیزی داشته باشند؛ اما مصلحت خداوند آن را اقتضاء نمی‌کند. در روایتی - تقریباً به این مضمون - بیان شده است: «لَيْسَ‏ كُلُ‏ مَا طُلِبَ‏ وُجِد‏‏‏»[۲]؛ مثلاً در شهادت بعضی از معصومین (ع) آمده است که خداوند مانع استفاده معصوم (ع) از علم غیب شد؛ زیرا صلاح خداوند در این نبود؛ بنابراین، اراده خداوند حاکم بر همه چیز است؛ پس اگر معصومین (ع) اراده علم به چیزی را داشته باشند و خداوند آن را مصلحت بداند، به آن دست پیدا خواهند کرد؛ اما ممکن است از خیلی اموری عادی آگاهی نداشته باشند»[۳].
۲. آقای صالحی (پژوهشگر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)؛
آقای نادعلی صالحی در مقاله «پرسمان» در این‌باره گفته‌ است:

«در این مورد دو دیدگاه مهم وجود دارد:

دیدگاه اول امامان معصوم همانند پیامبر اکرم (ص)، علاوه بر علومی که از راه‌های عادی مانند مطالعه، مشاهده، تجربه و... به دست می‌آوردند از طریق وحی و الهامات غیبی نیز با اذن خدا به امور غیبی و ماورایی آگاهی داشتند و می‌توانستند از گذشته و حال و آینده با خبر باشند. اما در مرحله عمل و در مسائل شخصی، آنجا که ربطی به تبیین و تفسیر احکام دین نداشت موظف بودند که براساس علوم عادی عمل کنند و علم غیب خود را مبنا قرار ندهند. بنابراین، روش و رفتار آنان در امور مختلف زندگی مانند معاملات، معاشرت‌ها، ازدواج و مسائل زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن و غیر آن، مانند سایر مردم بود؛ مثلا هنگامی که برای حل و فصل امور مردم اقدام می‌کردند، از علم غیب استفاده نمی‌کردند و اگر در جایی دلیل شرعی بر قاتل بودن فردی خاص وجود نداشت، حکم به قصاص نمی‌کردند، هرچند از طریق علم غیب می‌دانستند که او واقعآ قاتل است. همچنین در جایی که به حسب ظاهر دلیلی بر مسموم بودن غذایی وجود نداشت از آن تناول می‌کردند، هر چند از طریق غیب با خبر بودند که غذا مسموم است. از این‌رو گرچه امام حسن (ع) و امام جواد (ع) از طریق علم غیب قاتل خود را می‌شناختند و می‌دانستند که به وسیله همسران خود به شهادت می‌رسند اما بر آنان لازم نبود با تکیه بر این علم عمل کنند. این دیدگاه در بین مفسّران و صاحب‌نظران، طرفدارانی همچون علامه طباطبایی دارد، چرا که سنّت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش برود. امام صادق (ع) می‌فرماید: خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز با اسباب به جریان بیندازد. اگر مجموع زوایای زندگی امامان معصوم بر مبنای علم غیب باشد برای دیگران الگو نخواهد بود و تبعیت از آنان ممکن نیست. از این رو در امور شخصی و زندگی خود بر اساس علم عادی و معمولی عمل می‌کردند تا الگوپذیری برای مردم عادی ممکن شود و جریان امور بر اساس سنّت الهی باشد.

دیدگاه دوم بر اساس این دیدگاه که افرادی همانند مرحوم آیه الله صالحی نجف‌آبادی طرفدار آن بودند، امامان معصوم در چارچوب امامت و رسالت‌های سنگین آن؛ یعنی تبیین و تفسیر احکام الهی و حفظ آن از تغییر و تحریف، به طور مستقیم از پیامبر اکرم (ص) یا از طریق غیر عادی و الهامات غیبی و یا از طریق امامان قبلی، از علوم غیبی به میزان لازم و کافی برخوردارند ولی این علم بی‌نهایت نیست، چون علم بی‌نهایت از خالق هستی است و هر یک از مخلوقات به اندازه سعه وجودی خود از علم الهی برخوردارند و این علم محدود است به آنچه خدا می‌خواهد. وانگهی، علم امام، ارادی است، اگر نخواهند نمی‌دانند و اراده آنها هم تحت مشیّت الهی است. اگر خدا بخواهد و مأذون باشند اراده می‌کنند تا مسائل پنهانی را بدانند. بنابراین امامان معصوم نیز خارج از چارچوب مشیّت الهی کار نمی‌کنند و می‌خواهند هر آنچه را خدا می‌خواهد و برخوردارند آن مقداری را که خدا مصلحت و ضروری بداند. این طور نیست که آن بزرگواران به همه مسائل و موضوعات ریز و درشت، حتی آن اموری که به انجام رسالت یا وظیفه امامتشان مربوط نیست علم فعلی داشته باشند. اگر غذای مسمومی را میل می‌کنند و یا مثلا با زنی به ظاهر شایسته اما در باطن ناشایست، ازدواج می‌کنند، کاملا طبیعی است. البته در ازدواج آنها حکمت‌هایی نهفته است که مأذون به اعلام آن نمی‌باشند، وگرنه آن بزرگواران نیز همانند سایر مردم بشرند و ممکن است در بعضی مسائل به دلیل پذیرش محدود بودن علمشان از حوادث، مطلع نشوند و این ضربه‌ای به امامت و رسالت آنان نمی‌زند. البته هر یک از این دو دیدگاه با ادلّه و شواهدی از قرآن و حدیث همراه است که باید در جایگاه خود بررسی و ارزیابی شود»[۴].
۳. پژوهشگران وبگاه پرسمان.
پژوهشگران نشریه پرسمان، در مقاله «همسر نامهربان» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
  • «با توجه به فرهنگ آن روزگار، ازدواج‌ها، تنها بر اساس رعایت تناسب انجام نمى‌پذیرفت؛ بلکه گاهى براى اداى احترام به یک شخصیت و یا براى ابراز علاقه یک قبیله به قبیله دیگر و یا جلوگیرى از انتقام، صورت مى‌گرفت؛ بنابراین، اگر چه برخى ازدواج‌ها، براى امامان معصوم (ع)، بسیار سنگین بود، ولى بزرگوارى شخصیت ایشان، موجب مى‌شد که آن را بپذیرند. اما از دید دیگر، این نوع ازدواج‌ها، یک امتحان الهى براى امت اسلام بود تا بیش از پیش، خیانت و پستى بدخواهان و مظلومیت و بزرگوارى معصومان، در طول تاریخ نشان داده شود؛ چنان که براى پیامبران گذشته نیز چنین ازدواج‌هاى ناموفقى رخ داده بود. قرآن درباره همسران نوح و لوط فرموده است: خدا براى کسانى که کفر ورزیده‌اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل‌شوندگان، به آتش داخل شوید. بنابراین، امکان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزدیک همچون ارتباط زناشویى با پیامبر یا امام داشته باشند؛ اما با سوء اختیار خود، به راه کفر و گناه بروند و گرفتار بدفرجامى شوند که جعده نیز این چنین بود. او به امام خیانت کرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم لدنى خود استفاده نکرد».[۵].
  • «در این باره بهتر است به‌طور کلی در باره علم پیامبر و امام به وقایع آینده از جمله شهادت خودشان به بحث و گفتگو بپردازیم تا در پرتو آن پاسخ سؤال مذکور نیز روشن گردد. در مورد علم امامان (ع) نکاتی را باید مد نظر قرار داد: یکم. پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظّف به استفاده از علم عادی بوده‌‏اند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از طرق معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس برآینده‌ای آن عمل می‌‏کردند. سر این مسأله نیز آن است که آنان الگوی بشریت‏‌اند و اگر در مسیر زندگی و حرکت‏‌های اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آن که آنان با علم لدنی عمل می‏کرده‏‌اند، از حرکت‏‌های سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. دوم. برخی بر این عقیده‏‌اند که علم غیب برای پیامبر خاتم (ص) و امامان (ع) شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان قرار خواهد داد. سوم. علم غیب گاهی به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلق می‏‌گیرد. بنابراین بعضی از چیزهایی که پیامبر (ص) و امامان (ع) از طریق غیبی می‏‌دانند، همان چیزی است که حتما واقع خواهد شد؛ مانند کسی که از عمارت بسیار بلندی پرتاب گردیده و در بین راه می‌‏داند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد (...) علم ائمه (ع) به کیفیت مرگ خود می‌تواند از این نوع نیز تفسیر شود.

پاسخ اول: هر چند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند، اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر بر اساس علم عادی است و علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‌آورد به همین دلیل علم غیب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود برای آنان تکلیف‌آور نیست. امام بر اساس علم عادی خود میوه‌ای را پیش روی خود می‌بیند که مانعی از خوردن آن نیست و بر همین اساس تناول آن میوه جایز است اگر چه بر اساس علم غیب از مسموم بودن آن آگاهی دارد (...).

پاسخ دوم:هر چند بر طبق روایات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه که در گذشته واقع شده و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهی دارند. اما به موجب روایات متعدد دیگر که در زمینه علم غیب امام (ع) آمده است، استفاده می‌شود که این علم به صورت بالفعل نیست، بلکه شأنی است یعنی هر گاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد.

پاسخ سوم:اساسا پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند به همین جهت آنان در عین این که می‌دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد کرد وظیفه داشته‌اند اقدام کنند؛ یا می‌دانستند کاری که انجام می‌دهند منجر به شهادتشان خواهد شد، مثل خوردن میوه مسموم یا رفتن حضرت علی (ع) به مسجد کوفه در شب نوزدهم رمضان با این حال وظیفه داشته‌اند این کارها را انجام دهند و این اعمال هر چند برای ما به هلاکت انداختن نفس و حرام است اما برای آنان وظیفه‌ای مخصوص است مثل نماز شب که برای رسول اکرم (ص) واجب بوده است اما برای سایر مسلمان‌ها مستحب است.

پاسخ چهارم:جواب اساسی در این زمینه همین پاسخ‌های قبلی در صورتی که با این بیان تفسیر شوند، توجیه صحیحی پیدا می‌کنند. نکته اصلی در این پاسخ شناخت چگونگی علم غیب امام (ع) است که متوقف بر ذکر چند مقدمه است:

  1. قضا و قدر الهی: قدر به معنای حد و اندازه است و مقصود از قدر الهی این است که خداوند برای هر پدیده و مخلوقی خصوصیات وجودی خاصی قرار داده است و تحت تأثیر علت خاصی آن را موجود می‌گرداند (...). قضا به معنای قطعی کردن؛ فیصله دادن و به انجام رساندن کاری است و مقصود از قضای الهی این است که خداوند به هر پدیده‌ای پس از تحقق علت تامه‌اش ضرورت وجود را اعطا کرده. تحقق حتمی معلول به دنبال تحقق علت تامه قضای الهی است قضا و قدر الهی در حقیقت از شؤون خلق و ایجاد خداوند است و می‌توان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
  2. علم الهی: علم الهی به قضا و قدر پدیده‌های عالم هستی تعلق می‌گیرد خداوند از ازل عالم است به این که چه پدیده‌ای با چه اوصاف و ویژگی‌هایی تحت تأثیر علت تامه‌اش موجود است باید توجه داشت که علم خداوند به پدیده‌های هستی علم با واسطه یعنی علم به صورت آنها نیست بلکه خود پدیده‌ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند تعلق می‌گیرد به حقایق عالم هستی همان گونه که در متن واقع موجودند علم خداوند علم به واقع عینی است. از سوی دیگر چون در مرتبه وجودی خداوند زمان و مکان معنی ندارد؛ علم او به پدیده‌های عالم هستی در بستر زمان نیست بلکه گذشته و حال و آینده به صورت یک پارچه نزد او حاضر است اما برای ما که موجودات زمانی و محصور به زمان هستیم تحقق عینی حوادث و پدیده‌ها را از دریچه زمان می‌نگریم در گذشته نبوده و در آینده موجود خواهد شد بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش بدین معناست که حقایق و حوادث هستی همراه با بستر زمانی شان (گذشته و حال و آینده) به صورت یک جا در نزد خداوند حاضرند(...).
  3. علم امام: امام علاوه بر علم عادی که برای نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنی و خدادادی (علم غیب) بهره‌مند است امام (ع) به حسب علو رتبه وجودی‌اش به سرچشمه علم الهی متصل می‌شود و از حقایق عالم آگاه می‌شود (...) بر این اساس امام حقیقت افعال اختیاری خود را مانند خوردن میوه مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه از منظری بالاتر که همان منظر علم الهی است، می‌نگرد. به همین جهت از آنجا که علم غیب امام همانند علم الهی تأثیری در حوادث عالم ندارد چون به معنای حضور عین وقایع نزد عالم است امام (ع) عکس‌العملی نشان نمی‌دهد و بر اساس علم عادی بشری خود عمل می‌کند. و نیز به همین علت این علم برای امام تکلیف آور نیست چون علمی موجب تکلیف است که مکلف بتواند بر اساس آن علم منشأ تغییر و تأثیر باشد. (...) با توجه به این پاسخ چهارم، سایر پاسخ‌ها می‌توانند توجیه درستی پیدا کنند: پاسخ اول که ائمه (ع) را مکلف به علم عادی می‌دانست نه بر اساس علم غیب با توجه به حقیقت علم موجه می‌شود زیرا روشن شد علم غیب امام از سنخ علم الهی است که علم به واقع عینی است و تأثیری در تغییر حوادث عالم ندارد لذا تکلیف آور نیست. پاسخ دوم نیز با توجه به حقیقت علم امام کامل می‌شود زیرا این که علم غیب امام بالفعل نیست بلکه شأنی است یعنی هر گاه امام اراده کند که بداند می‌داند هم چنین پاسخ سوم با همین تفسیر اگر توجیه شود صحیح خواهد بود زیرا: اگر مقصود از این که تکلیف ائمه با سایر افراد بشر متفاوت است این باشد که خداوند اصلا دو سنخ تکلیف جعل و تشریع کرده است یک دسته برای پیامبر (ص) و امام و یک دسته برای سایر افراد بشر سخنی کاملا نادرست و غیر مطابق با واقع است. تکالیف الهی بر اساس مصالح و مفاسدی که متوجه انسان است تشریع شده و همه افراد بشر از جمله پیامبر و امام در آن مشترکند. اما اگر مقصود این باشد که علم غیب ائمه به نحوه شهادتشان چون از سنخ علم الهی است بر خلاف علوم عادی بشر تکلیف را برای آنان به دنبال نمی‌آورد پاسخ صحیحی است که در گرو شناخت حقیقت علم الهی است که پاسخ چهارم به آن می‌پردازد»[۶].

پرسش‌های مصداقی همطراز

پرسش‌های وابسته

پانویس