اگر امام حسین علم غیب داشت چرا دعوت مردم کوفه را اجابت کرد و مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
اگر امام حسین علم غیب داشت چرا دعوت مردم کوفه را اجابت کرد و مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

اگر امام حسین (ع) علم غیب داشت چرا دعوت مردم کوفه را اجابت کرد و مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «اگر معصومان علم غیب داشتند پس چرا در برخی از رفتارهایشان اثرگذار نبوده است؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ نخست

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در مقاله «بحثی کوتاه درباره علم امام» و کتاب «بررسی‌‏های اسلامی» در این باره گفته است:

  • «امام حسین (ع) در این موارد و نظایر آنها به علومی که از مجاری عادت و از شواهد و قرائن به دست می‌‏آید، عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی که می‏‌دانست، هیچ‌گونه اقدامی نکرده، زیرا می‌‏دانست تلاش سودی ندارد و قضا حتمی است و تغییرپذیر نیست»[۱].
  • «حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلق قضای الهی منافات با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری انسان ندارد، زیرا قضای آسمانی به فعل با همه چگونگی‌‏های آن تعلق گرفته است نه به مطلق فعل، مثلا خداوند خواسته است که انسان فلان فعل اختیاری را، به اختیار خود انجام دهد و در این صورت تحقق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت که متعلق خواست خداست حتمس و غیر قابل اجتناب است و در عین حال اختیاری و نسبت به انسان صفت امکان دارد(...) این که ظواهر اعمال امام را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند این که گفته شود: اگر سیدالشهدا (ع) علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمایندگی خود در کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن که خدا می‌‏فرماید: پاسخ همه این پرسش‌ها از نکته‌های که تذکر دادیم دادیم روشن است، و نیازی به تکرار نیست»[۲].
  • «از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود کامل‏‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‏‌شود. (...) نکته‏‌ای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‏‌کند قابل هیچ‌گونه تخلف نیست و تغیر نمی‏‌پذیرد و سر مویی به خطا نمی‏‌رود و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است. و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته و لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می‏‌باشد تعلق نمی‏‌گیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‏‌کند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‏‌گیرد و از راه این که فعل و ترک هر دو در اختیار مکلف‌اند، فعل یا ترک خواسته می‏‌شود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق فضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان کاری که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار توست بکن، ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب مشیت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقیق خواهد یافت و برو برگرد ندارد بکن یا مکن، زیرا چنین امر و نهی لغو و بی‌اثر می‏‌باشد. و هم چنین انسان می‏‌تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار داده، برای تحقق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد، ولی هرگز نمی‏‌تواند امری را که به طور یقین «بی تغیر و تخلف» و به طور قضای حتمی شدنی است، اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب کند، زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد. و از این بیان روشن می‏‌شود که:
  1. این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد. و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضای حتمی الوقوع است متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‏‌شود. آری متعلق قضای حتمی و مشیت قاطعه حق متعال مورد رضا به قضاست، چنان که سیدالشهداء (ع) در آخرین ساعت زندگی در میان خاک و خود می‏‌گفت:«إلهِي رِضًى بِقَضائِك تَسلِيمًا لأمْرِك لا مَعبودَ سِواك» و هم چنین در خطبه‏ای که هنگام بیرون آمدن از مکه خواند، فرمود: «رضا الله رضانا اهل البیت».
  2. حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلق قضای الهی منافات با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری انسان ندارد، زیرا قضای آسمانی به فعل با همه چگونگی‏‌های آن تعلق گرفته است نه به مطلق فعل، مثلا خداوند خواسته است که انسان فلان فعل اختیاری را، به اختیار خود انجام دهد و در این صورت تحقق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت که متعلق خواست خداست حتمس و غیر قابل اجتناب است و در عین حال اختیاری و نسبت به انسان صفت امکان دارد.
  3. اینکه ظواهر اعمال امام (ع) را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند این که گفته شود: اگر سیدالشهدا (ع) علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمایندگی خود در کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن که خدا می‏‌فرماید: وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۳]»[۴].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله سید عبدالحسین طیب؛
آیت‌الله سید عبدالحسین طیب در کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌است: «برای خداوند دو لوح است یعنی دو نحو علم می‌باشد، یکی لوح محفوظ و آن علومی است که به انبیا و اوصیا و ملائکه افاضه می‌شود و یکی لوح محو و اثبات که مختصّ به ذات باری تعالی است (...)؛ بنابر این مراد از علم غیبی که اهل بیت (ع) نمی‌دانند و علمی که شب‌های جمعه به آنها افاضه می‌شود علم لوح محو و اثبات است و همچنین موضوع لیلة المبیت و مقاتله با شجعان و بردن سوره برائت و آنچه از این قبیل است از لوح محو و اثبات می‌باشد و تا مشیت آنها که عین مشیت حق است تعلق نگیرد که بدانند نمی‌دانند و (...) دستور ظاهر اسلام است که هر کس اظهار شهادتین نمود تا باسباب عادی خلاف آن ثابت نشده باید حکم اسلام بر او بار نمود و امّا (...) رفتن سیدالشهداء (ع) به کربلا و شرب سم سایر ائمه (ع) بنا به مقتضای حکمت و مصلحت و تسلیم شدن به فرمان و قضای الهی بوده چنانچه اگر پیغمبر و امام امر کنند به مؤمنی که به جهاد دشمن رود و به او خبر دهند که تو کشته می‌شوی رفتن او به جهاد واجب است با اینکه می‌داند کشته می‌شود»[۵].
۲. آیت‌الله شهید مطهری؛
آیت‌الله مطهری در کتاب «حماسه حسینی» در این باره گفته است:

«قضیه کربلا یک پدیده چند بعدی بود و عوامل مختلفی در آن اثر داشت از جمله دعوت کوفه. هدف امام موضوع واحدی بود که به بیان خودشان عمل به سیره پیامبر (ص) که شأن رسول خدا (ص) را در قرآن در سه جایگاه مهم بیان کرده:

  1. تبیین و تفسیر کتاب قرآن؛
  2. مقام قضاوت؛
  3. رهبری مردم.

اما سه نکته قابل توجه است:

  1. قیام و عدم سازش ایشان با حکومت وقت قبل از رسیدن نامه‌ها بود دعوت حاکم مدینه از امام (ع) برای بیعت با یزید در ۲۷ رجب بود و رسیدن نامه از ۱۵ شعبان شروع شد.
  2. جایگاه امام (ع) که مبلغ و حافظ شریعت است باید به‌طور عادی در میان مردم رفتار کند نه به طریق غیب و آینده‌بینی در این قضیه هم به‌طور عادی و صلاحدید عمومی عمل شد چون عراق مخصوصاً کوفه محل تجمع و تمرکز شیعیان بود اگر آنها خلا فت امام را عملا اطاعت می کردند شاید اهداف امام (ع) قابل اجرا بود لذا امام مکلف به ظاهر او است تا حجت بر مردم تمام شود.
  3. عده‌ای از مسلمانان نامه‌هایی در شرایط خاص به امامشان نوشته‌اند و امام هم به عنوان جلودار اگر آنها را بی‌جواب می‌گذاشت الان خود ما و شما معترض بودیم که مسلمانانی قیام کردند امام را برای رهبری دعوت کردند و ایشان نپذیرفت و امام را ملامت می‌کردیم که در مقابل هزاران نامه رسیده امام (ع) اعتنایی نکرد و اگر امام به سمت کوفه حرکت می‌کرد وضع مسلمانان و جهان اسلام خوب می‌شد لذا حرکت امام به سوی کوفه بنا به ظواهر امر یک حرکت کاملاً عاقلانه و سیاسی بود لذا همین امر را امام علی (ع) در زمان در خواست به خلافت بعد از عثمان فرمود اگر حضور مردم نبود که حجت بر من تمام نمی‌شد افسار خلافت رارها می‌کردیم با اینکه ایشان آینده را از اول می‌دانست که همه مردم اطاعت محض نخواهند کرد.

خلاصه کلام اینکه امام به دلایل ذیل وظیفه قیام در مقابل دستگاه اموی داشت هرچند بی‌وفایی اهل کوفه با توجه به سوابق تاریخی و نیز علم امامت برایشان مشهود بود:

  1. مسئولیت دینی و اجتماعی امام؛
  2. اقامه حجت بر امام که به دلیل نامه‌های فراوان محبت ظاهری بر امام تمام شده بود و امام نیز مسئول عمل به ظاهر بود و اگر دعوت مردم کوفه را پاسخ نمی‌گفت در برابر خدا و امت اسلامی مسئول و قابل مؤاخذ بود.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که امام بلافاصله بعد از وصول نامه‌های کوفیان آهنگ کوفه نکرد بلکه ابتدا سفیرانی مسلم بن عقیل را روانه کوفه کرد تا از صحت گفته‌های کوفیان مطمئن گردد و مسلم بن عقیل از مردم کوفه بیعت گرفت»[۶].
۳. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «پاسخ جوان شیعی» در این باره گفته است: «حمایت نکردن از امام حسین (ع) گناه کبیره‏‌ای است که گروهی گرفتار آن گردیده و بعد پشیمان شدند و توبه کردند و نام "توابین" به خود گرفتند و با قیام و شهادت خود اثر گناه را از خود پاک کردند و اما حسین بن علی (ع) با کمال آگاهی که می‌‏دانست در این راه شهید می‌‏شود، قیام کرد؛ زیرا شهادت حضرت، مایه حیات دین بود. از این گذشته، یاری نکردن مردم کوفه "که شیعه و غیر شیعه و حتی خوارج در آنجا زندگی می‌‏کردند" پیش از حرکت امام حسین (ع) به سوی آن شهر، امری مخفی نبود که نیاز به علم‏ غیب‏ داشته باشد و بسیاری از صحابه و تابعین در مکه و در طول راه این نکته را به امام حسین (ع) یادآور شدند. حضرت در پاسخ فرمود: ما وظیفه‌‏ای داریم و به دنبال فرمان الهی هستیم نه به دست آوردن قدرت سیاسی، بنابراین به راه خود ادامه خواهیم داد» [۷].
۴. حجت الاسلام و المسلمین پیشوایی؛
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی و دیگر نویسندگان کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء» در این‌باره گفته‌‌اند:

«بسیاری از اندیشمندان شیعه، بر این باورند که علم غیب امام (ع)، علم تفصیلی و علم به جزئیات است. بنابراین به نظر می‌رسد مناسب‌ترین پاسخ درباره‌ شبهه‌ فوق، این باشد: انبیا و امامان معصوم (ع) دو گونه علم و آگاهی داشتند: علم ظاهری و علم باطنی، آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام می‌دهند؛ اما در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند برای انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. اما این آگاهی، جایگاه‌های ویژه‌ای برای استفاده دارد؛ چنان که پیامبران همه جا از علم غیب استفاده نمی‌کردند. از سوی دیگر، تکلیف در جایی معتبر است که اختیار باشد؛ در حالی که علم غیب امامان (ع)، به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلف ناپذیر می‌باشد. از این رو امام (ع) دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم، به ظاهری و باطنی و تکلیف‌آور نبودن علم غیب، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفته‌اند. علامه مجلسی در این باره می‌نویسد: کسی که به علل و اسبابِ مقدرات واقعی آگاهی ندارد، می‌تواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود؛ اما کسی که به جمیع حوادث و پیشامدها عالم است، چگونه می‌توان او را به اجتناب از آن مکلف کرد؟ اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم می‌آید که هیچ یک از مقدرات، برای وی رخ ندهد. پس امامان (ع) به همه‌ حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع می‌شود، عالم هستند؛ اما تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند و از آنها بلاها اجتناب و دوری کنند. امام حسین (ع) می‌دانست که اهل عراق با او نیرنگ‌بازی و پیمان‌شکنی می‌کنند و او را با اولاد و اصحابش می‌کشند و بارها از این مطلب خبر می‌داد؛ ولی مکلف نبود که به این علم عمل کند و با نرفتن به عراق، جان خود را حفظ کند؛ بلکه مکلف به ظاهر امر بود؛ چرا که کوفیان نهایت یاری‌شان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشتند و با او مکاتبه کردند و وعده‌ی بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند[۸]. علامه مجلسی در جای دیگری، با پذیرش علم امامان (ع) به جزئیات امور و حوادث آینده می‌گوید: و باید انبیاء و امامان (ع) به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند؛ چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد، به ظاهر مکلف بودند، و اگر به علم واقع مکلف می‌بودند، بایست که با هیچ کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند. پس حضرت امام حسین (ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی‌وفا، اگر حضرت تقاعد می‌ورزید و اجابت ایشان نمی‌نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمی‌شد[۹].

مرحوم علامه طباطبایی نیز، علوم ائمه (ع) را به دو نوع علم غیبی و موهبتی، و علم عادی تقسیم کرده و درباره‌ علم غیب بر این باور است که تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد[۱۰]. او در این باره می‌نویسد: این‌گونه علم موهبتی، به موجب ادله‌ عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند، قابل هیچ‌گونه تخلف نیست و تغییر نمی‌پذیرد؛ سر مویی به خطا نمی‌رود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته است و لازمه‌ی این مطلب، این است که هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این‌گونه علم از آن جهت که متعلق این‌گونه علم است و حتمی الوقوع است تعلق نمی‌گیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق می‌گیرد و از راه این‌که فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلف‌اند، فعل یا ترک خواسته می‌شود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. وی در جای دیگر می‌نویسد: امام حسین (ع) در این موارد و نظایر آنها فرستادن مسلم به کوفه، حرکت به سوی کوفه و … به علومی که از مجاری عادت و از شواهد و قراین به دست می‌آید، عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی که می‌دانست، هیچ گونه اقدامی نکرده؛ زیرا می‌دانست تلاش سودی ندارد و قضا حتمی است و تغییرپذیر نیست[۱۱]

تبیین و تفسیر دیگری که درباره‌ نسبت و رابطه‌ علم غیب امامان (ع) با مکلف بودنشان به عمل کردن به ظواهر امر در زندگی شخصی و اجتماعی‌شان شده، این است که هر چند معصومان (ع) در پرتو روح ولایت، به مسائل پشت پرده و ماورای طبیعی آگاه‌اند، به علل مختلف، از جمله دلایل تربیتی، مجاز نیستند از این علم در امور شخصی و اجتماعی خویش استفاده کنند؛ چرا که این‌گونه بهره‌برداری سبب می‌شود تبلیغ عملی آنان خدشه‌دار شود و دیگر نتوانند صبر در مصائب و گرفتاری‌ها را به دیگران توصیه کنند. کسی که در میدان جهاد و شهادت در راه خدا از این علم، بهره‌گیری کند و هر نوع تیر بلا را از اصابت به هدف باز دارد و پیوسته خود را از حوزه‌ی بیماری‌ها و گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها برهاند، دیگر نمی‌تواند امت را به استقامت و تحمل سختی‌ها دعوت کند؛ زیرا با اعتراض پیروانی مواجه خواهد شد که می‌گویند: کسی می‌تواند ما را به مسائل معنوی و سازنده توصیه کند که خود نمونه‌ای از این صفات برجسته‌ انسانی باشد. بنابراین انسان‌های الهی چون سرمشق و الگودهنده به انسان‌های دیگر هستند، در برابر مشکلات و ناگواری‌ها همانند همه‌ مردم، تلاش می‌کنند و از اسباب و ابزارهای عادی برای رفع آنها کمک می‌گیرند و چه بسا به دلیل نارسایی و کمبود امکانات، کوشش آنان عقیم بماند.

بنابراین در قضیه‌ عاشورا نیز می‌توان گفت امام حسین (ع) در مراحل گوناگون قیام خویش مأمور به سیر و حرکت طبیعی بوده، تا برای مسلمانان "اتمام حجت" شده باشد؛ چرا که هر چند فرجام حرکت امام (ع) "شهادت" بود، چنین مقدر شده بود که این حرکت، همانند بسیاری از آزمون‌های الهی، به گونه‌ای انجام شود که تجلی یکی از بزرگ‌ترین آزمایش‌ها در نظام هستی باشد و پس از عرضه‌ حقیقت به مردمان، صف رادمردانِ خداجو، از دنیاپرستان و مدعیان دروغین، جدا شود. بدیهی است جامه‌ عمل پوشاندن به چنین هدفی با توجه به بُعد بشری امام (ع) و الگو بودن حرکت ایشان برای تمام بشریت تا ابد، تنها از این راه میسر بود که حضرت حرکت خویش را از طریق مجاری طبیعی و عادی به نمایش بگذارد؛ همچنان که چون سطح درک و بینش افراد یکسان نبود و بسیاری از مسلمانان، توان درک اسرار و بطون حقایق را نداشتند، امام (ع) مجبور بود مطالب و حقایق نهضت را در سطح ظاهری بیان کند، تا فهم و هضم آن برای همگان ممکن باشد»[۱۲].
۵. حجت الاسلام و المسلمین عابدی؛
حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر احمد عابدی در «وبگاه رسمی خود» در پاسخ به این پرسش آورده است: «امام حسین (ع) علم غیب داشت و بلکه همه معصومین علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیف‌آور نمی‌باشد، یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم (ص) با علم غیب خود همیشه می‌داند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمی‌کند و هر اختلافی که باشد به مردم می‌گوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم می‌خورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی می‌داند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمی‌کند بلکه به ظاهر عمل می‌کند، امام حسین نیز از علم غیب استفاده نمی‌کند و با اینکه عاقبت و سرانجام این سفر را با علم و غیب می‌دانست اما به طوری عمل کرد که گویا عاقبت کار را نمی‌داند و به این سفر رفت. هر کس طبق ظاهر اینگونه عمل می‌کند که وقتی در شهری باشد که جانش در خطر باشد و حرمت حرم خدا را نگه داشته نشود و ببیند مردم شهری دیگر او را دعوت کرده‌اند به آنجا حرکت می‌کند»[۱۳].
۶. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است: «درباره فرستادن مسلم بن عقیل و خروج شخص امام حسین (ع) به سوی کوفه نیز می‌توان گفت امام (ع) مکلف به عمل به علم ظاهری بود، و نمی‌توانست به صرف استناد به علم غیب از فرستادن مسلم و خروج خود صرف نظر کند، برای اینکه در این صورت خود مردم کوفه بلکه تاریخ این سؤال را مطرح می‌کردند که چرا حضرت با وجود آمادگی مردم کوفه برای تشکیل حکومت دینی به رهبری حضرت، به درخواست کتبی و شفاهی هزاران نفر آنان پاسخ مثبت نداد، آیا حضرت از جان خود و خانواده‌اش ترسید؟ در صورت ترتیب اثر به علم غیب، تاریخ نویسان اهل سنت و غیر مسلمانان که مخالف علم غیب امامان بوده و هستند، یک تصور منفی و منفعل از حضرت ارائه می‌دادند، و این همه آثار و نتایج نهضت کربلا از بین می‌رفت. پس مصحلت امام حسین (ع) و جامعه در عدم ترتیب اثر به علم غیب خود بوده است».[۱۴].
۷. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی نویسنده کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «باید توجه داشت که علم پیامبران و ائمه (ع)، فعلی نبوده است؛ یعنی این‌گونه نیست که علم، به‌ طور کامل نزد معصوم (ع) (پیامبر (ص) یا امام (ع)) بوده باشد تا بلافاصله از آن استفاده کنند. در مواقعی اگر آنها اراده می‌کردند و خداوند نیز صلاح می‌دانست، علمی در اختیار آنها قرار می‌گرفت؛ هرچند معصومین (ع) علوم بالفعل زیادی داشتند؛ برای مثال علم ائمه (ع) در امور دینی علمی بالفعل بوده است. بنابر روایات، علم معصومین (ع) غالباً شأنی بوده است و در مواقع نیاز از آن استفاده می‌کردند؛ همچنین از آنجایی که اراده معصوم (ع) مطابق با اراده خداوند است، اگر خداوند اراده می‌کرده علمی را در اختیار معصومین (ع) قرار دهد، آنان آن علم را دارا می‌شدند. در حقیقت باید گفت: معصومین (ع) در امور بشری و عادی خودشان قصد استفاده از علم غیبشان را به‌ طور کامل نداشته‌اند؛ افزون‌ بر این، علمشان به همه این موارد فعلی نبوده است؛ بنابراین، امام حسین (ع) نیز علمشان بالفعل نبوده است تا گفته شود چرا از علمش استفاده نکرد؛ بلکه بایستی اراده علم داشته باشند و خدا نیز مصلحت بداند؛ در این صورت است که خداوند علم غیب را به آنها افاضه می‌کند. امکان دارد معصوم (ع) اراده چیزی یا میل به چیزی داشته باشند؛ اما مصلحت خداوند آن را اقتضاء نمی‌کند. در روایتی - تقریباً به این مضمون - بیان شده است: «لَيْسَ‏ كُلُ‏ مَا طُلِبَ‏ وُجِد‏‏‏»[۱۵]؛ مثلاً در شهادت بعضی از معصومین (ع) آمده است که خداوند مانع استفاده معصوم (ع) از علم غیب شد؛ زیرا صلاح خداوند در این نبود؛ بنابراین، اراده خداوند حاکم بر همه چیز است؛ پس اگر معصومین (ع) اراده علم به چیزی را داشته باشند و خداوند آن را مصلحت بداند، به آن دست پیدا خواهند کرد؛ اما ممکن است از خیلی اموری عادی آگاهی نداشته باشند»[۱۶].
۸. حجت الاسلام و المسلمین لقمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد لقمانی، در مقاله «شبهه‌زدایی از قیام امام حسین» در این‌باره گفته‌ است: «بدون شک آشنایی با مبانی علم امام و آگاهی از ابعاد و جلوه‌های آن، بیانگر این است که حرکت امام حسین (ع) بر اساس انتخاب و اختیار حضرت اما با علم الهی آن امام صورت گرفته است؛ هرچند فرجام نهضت امام با شهادت رقم می‌خورده است. اما اعتماد به نامه‌ها و دعوت‌های کوفیان و حرکت به سوی کوفه به خاطر اتمام حجت به تمامی دعوت‌کنندگان و حمایت‌کنندگان بوده است؛ کاری که امام و پیشوای شایسته باید انجام می‌داد تا امروز کسی علم غیب و آگاهی از حقایق ماجرا را برای فرد امام شایسته نپذیرفتن دعوت کوفیان تلقی نکند. از این رو، آن حضرت طبق ظواهر و امور طبیعی زندگی حرکت کرد؛ مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و طبق گزارش سفیر راست گوی خود به طرف آن دیار حرکت کرد و سرانجام سفر او به شهادت ختم شد»[۱۷].
۹. آقای دکتر رستمی و خانم آل‌بویه؛
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آل‌بویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» در این‌باره گفته‌‌اند: «شیخ مفید پاسخ می‌دهد: دعوی اجماع بر این‌که امام (ع) هر چه اتفاق می‌افتد را می‌داند درست نیست و اجماع شیعه بر این است که امام (ع) حکم هر چه پیش آید را می‌داند نه این که به خود پیشامدها به طور تفصیل عالم است؛ از این‌رو، چه بسا ممکن است امام (ع) خود حوادث را با اعلام از طرف خدا بداند و اما این که هر چه می‌شود را می‌داند حجت و دلیلی ندارد؛ راجع به امام حسین (ع) ما قبول نداریم که حضرت می‌دانست اهل کوفه با او خدعه می‌کنند (...) زیرا دلیلی از عقل و نقل ندارد[۱۸]»[۱۹].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین ایمانی در «وبلاگ برهان» در پاسخ به این پرسش آورده است: «امام (ع) اگر چه علم غیب دارد، اما مأمور است جوری رفتار کند که رفتارش الگو برای دیگران شود. لذا این رفتار امام برای مسلمین، درس است که در این گونه موارد، احتیاط‌های عقلانی لازم را داشته باشند. امام حسین (ع) در طول مسیر مدینه تا مکّه و مکّه تا کربلا، بارها از شهادتشان خبر دادند، امّا در عین حال، دقیقاً مثل یک سیاستمدار کار کشته رفتار نمودند. اوّلی برای آن بود که به آیندگان بفهماند که امام (ع) است و علم غیب دارد، و دومی برای آن بود که به رهروان آینده اش و به انقلابی های آینده یاد دهد که انقلابی بودن به معنی بی‌سیاست عمل نمودن نیست. یا مثلاً در همان حال که مثلاً شخص معصوم می‌داند که این غذا مسموم است، این را هم می‌داند که زمان مرگ او رسیده و عامل مرگ او همین غذای مسموم می‌باشد. لذا ائمه اطهار (ع) اگر چه علم غیب داشتند، امّا مکلّف بودند که مثل افراد عادی جامعه زندگی کنند، و از علم غیب خود جز در امور مربوط به امامتشان و بخصوص به عنوان معجزه استفاده ننمایند. لذا آنگاه که غذایی مسموم جلویشان گذاشته می‌شد، اگر از راه عادی به مسموم بودن آن غذا علم نداشتند و جای ابراز معجزه هم نبود، مثل افراد عادی رفتار نموده آن غذا را می‌خوردند. و این خودکشی حرام نیست. چون خدا به معصوم امر نموده که در چنین مواردی تابع علم عادی باشد. امّا اگر غذایی مسموم جلویش می‌گذاشتند و او علم داشت که هنوز زمان مرگش فرانرسیده، از آن غذا نمی‌خورد»[۲۰].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است:
«پاسخ نخست شیخ مفید آن است که هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آگاهی امام حسین (ع) از عدم یاری مردم کوفه وجود ندارد. پاسخ دوم ایشان آن است که بر فرض بپذیریم که امام از این مسأله آگاهی داشته است، هیچ محذوری ندارد که مدعی باشیم اهل بیت (ع) از روی علم و رضا به اراده الهی به پیش‌باز مرگ و شهادت خود می‌‏رفتند»[۲۱].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین مشکی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد مشکی در مقاله «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید» در این‌باره گفته‌ است:

«اما اینکه امام حسین علم به این داشته است، که مردم کوفه او را خوار خواهند نمود، ما در مورد آن یقین و قطعی نداریم. چون دلیلی از ناحیـه عقل و نقل نداریم بر آن، و اگر هم چنین دلیلی باشد، جواب همان است که در مورد حضـرت علی (ع) بیان شد».

در پاسخ به این پرسش که چرا امام حسین (ع) علیرغـم علم و قدرت برای به دست آوردن آب تلاشی در این زمینه نکرد می‌گوید ما چنین چیزی را نمی‌گوییم و خبری هم در این مورد به دست ما نرسیده است، بلکه از ظاهر حال خلاف آن به دست می‌آید، کـه حضرت با کوشش تمام در جستجوی آب بوده و اگر هم ثابت شود که حضرت ، علم و قدرت برای رسیدن به آب داشته، و نکرده، از نظر عقل استبعادی ندارد که امام متعبد بوده، و از طرف خدا دستور داشته است که جستجوی آب را در محلی که آب وجود داشته ترک کند و متعبد بـوده است که به جستجوی آب از همان جایی که ممنوع شده بپردازد[۲۲][۲۳].
۱۳. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«شیخ طوسی درجواب کسی که می‌پرسد: چرا حسین به کوفه رفت در حالی که دشمنانش در آنجا مسلط بودند به خصوص اینکه از مکر کوفیان با پدر و برادرش آگاهی بود و... می‌فرماید.

گفته می‌شود که وقتی دانستیم گمان غالب امام این بوده که به حقش می‌رسد قیامش واجب بوده هر چند بانوعی از مشقت و سختی همراه باشد چون امام به طرف کوفه نرفت مگر بعد از اینکه عهد و پیمان محکم به آنحضرت بستند و نامه نوشتند که ما اطاعت می‌کنیم وکراهتی نداریم و این مکاتبه هم توسط افراد سرشناس کوفه و اشراف و قاریان صورت پذیرفت بعد از مرگ معاویه و نامه نویسی مجدد کوفیان مبنی بر فرمانبرداری امام دید که کوفیان بر والی منصوب از جانب یزید مسلط‌اند و حاکم ضعیف گشته گمان قوی حضرت آن بود که قیام واجب است اما آنحضرت این را محاسبه نفرموده بود که بعضی کوفیان غدر نموده و بعضی آنان از یاری آنجناب ناتوانند تا اینکه شد آنچه که شد ما فقط می‌خواستیم این مطلب را بیان کنیم که اسباب و زمینه‌های پیروزی بر دشمن آشکار بود.

مرحوم طبرسی نیز می‌فرماید: اینکه امام حسین (ع) جنگید گمان می‌کرد به خاطر پیامبر او را نمی‌کشند ثانیاً گمان غالب آنحضرت این بود که اگر نجنگد ابن زیاد او را به قتل صبر می‌کشد مانند مسلم بن عقیل لذا کشته شدن با عزت و جهاد برای آنحضرت آسان‌تر بود.

چنانکه از عبارات این بزرگان پیدا است بیانگر نوعی نا آگاهی امام از جریانات است زیرا جمله‌های مانند: قطع نداریم، دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد، امام جایگاه آب را هم نمی‌دانسته یا جمله‌های مانند "غلبه ظن، ظنّ قوی، لم یکن فی حسابه، اسباب پیروزی فراهم بود، و اینکه گمان داشت به خاطر پیامبر او را نمی‌کشند" و امثال این نوع جملات با علم امام سازگار نیست چون ظن هر قدر قوی هم باشد به پایه علم نمی‌رسد.

پاسخ: می‌توان کلمات و عبارات این بزرگان رابه صورت‌های ذیل توجیه کرد.

الف) این بزرگان چنین عبارتی را با توجه به علم عادی و ظاهری امام بیان داشته نه علم غیب ولی همانطوری که قبلاً گذشت علم علم است وظیفه آن واقع نمائی است عادی و ظاهری و غیبی ندارد مثلاً یک عدد سیب را اگر کسی از راه عادی بداند هم سیب است واگر از راه غیر عادی بداند همان سیب است چنین نیست که طبق علم عادی سیب باشد اما طبق علم غیب هندوانه باشد فرقی که علم غیب با دیگر علوم دارد درحقیقت علم نیست بلکه در طریق آنست چنانکه تعریفی که از علم غیب ارائه شد بیانگر همین دیدگاه است و فرقی دیگر آنست که به علم غیب کمتر عمل می‌شود و این تغییری در حقیقت علم ایجاد نمی‌کند.

ب) بعضی گفته‌اند: شیخ طوسی و سید مرتضی جواب اهل سنت را داده‌اند و طبق دیدگاه آنان که اعتقادی به علم امامت ندارد به موضوع پرداخته‌اند بنابراین عقیده خودآن بزرگان غیر از این بوده.

اما این توجیه از توجیه قبلی ناکار آمدتراست زیرا اگر این توجیه را بپذیریم پیامد نادرستی خواهد داشت ولو درحد احتمال زیرا ممکن است کسی بگوید که وقتی شیخ طوسی و سید مرتضی در یک کتاب مهم اعتقادی خویش بر طبق نظر اهل سنت حرف بزند وهیچ اشاره‌ای به آن نداشته باشد که این حرف عقیده اصلی ما نیست شما چه دلیل دارید که بقیه کلمات شیخ طوسی نیز چنین نباشد از کجا می‌گوئید که مثلاً فقهی را که شیخ نوشته بر طبق اهل سنت نیست چون وقتی پای احتمال باز شد چرا در جاهای دیگر چنین احتمالی نباشد آنگاه شما هر جوابی از این احتمالات دادید همان جواب خود شما را در مورد امام حسین (ع) می‌گوئیم.

ج) پس از بررسی توجیهات گذشته وامثال آن به نظر می‌رسد که چنین بگوئیم: کلمات وعبارات علماء چنانکه در گذشته گفتیم نمی‌تواند دلیل باشد بلکه خود دلیل طلب هستند که به چه دلیل این حرف را زده اند همانگونه که مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: «کسی که اهل علم بحث است ازاهل آن قرن نیز باید مطالبه دلیل کند که به چه دلیل این حرف را زده یا این رأی را داده یا این عمل را کردی ودر مطالبه فرقی میان اهل قرن اول باسائر مردم نیست هرچند ممکن است از نظر فضیلت میان این دو دسته فرق باشد».

آری ما فرزندان دلیل هستیم به جای اینکه توجیه‌گری کنیم و بگوئیم این‌ها جواب سنی‌ها را داده‌اند چون در عبارات سید مرتضی عبارت «سیدنا» به کار رفته که عالم شیعه به امام اطلاق نمی‌کند یا اینکه امام فرموده باشد. «دست به‌دست یزید می‌گذارم» را از جعلیات اهل سنت بدانیم که در کتاب شیعه رواج یافته به جای این فرمایشات بهتر است بگوئیم ظاهر کلمات این بزرگان اینست که آنچه فرموده‌اند واقعاً هم پذیرفته‌اند اما اشتباه فرموده‌اند آری اشتباه زیرا قبول داریم این بزرگان فقیه، باتقوا، عظیم‌الشأن، رئیس شیعه در زمان خویش، کم‌نظیر یا بی‌نظیر بوده‌اند این ها همه درست اما واقعاً قائل به عصمت آنان هم هستیم هرگز اگر این فرمایشات اشتباه نباشد چرا بر کتابی بنام شهید جاوید اشکال می‌کنیم در حالی که اساس این کتاب بر طبق گفتار شیخ طوسی و سید مرتضی در تلخیص الشافی است یعنی در واقع تفسیر نظر آن دو بزرگوار است که فرموده اند زمینه پیروزی امام فراهم بود.

اما اینکه چرا این بزرگان با این همه روایات که قابل شمارش نیست چنین عقیده‌ای ابراز داشته‌اند توجیه بسیار منطقی وجود دارد و آن اینکه این بزرگان ممکن است به این روایات دسترسی نداشته‌اند و اینکه اینان در قرن سوم و چهارم و... می‌زیسته‌اند ملازمه ندارد که پس حتماً همه روایات را هم در اختیار داشته‌اند اگر هم داشته‌اند در حادثه بغداد که برای شیخ طوسی پیش آمد بعضی از روایات از بین رفته است[۲۴].
۱۴. آقای نادعلی صالحی (پژوهشگر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)؛
آقای نادعلی صالحی در مقاله «پرسمان» در این‌باره گفته‌ است:

«در این مورد دو دیدگاه مهم وجود دارد:

دیدگاه اول امامان معصوم همانند پیامبر اکرم (ص)، علاوه بر علومی که از راه‌های عادی مانند مطالعه، مشاهده، تجربه و... به دست می‌آوردند از طریق وحی و الهامات غیبی نیز با اذن خدا به امور غیبی و ماورایی آگاهی داشتند و می‌توانستند از گذشته و حال و آینده با خبر باشند. اما در مرحله عمل و در مسائل شخصی، آنجا که ربطی به تبیین و تفسیر احکام دین نداشت موظف بودند که براساس علوم عادی عمل کنند و علم غیب خود را مبنا قرار ندهند. بنابراین، روش و رفتار آنان در امور مختلف زندگی مانند معاملات، معاشرت‌ها، ازدواج و مسائل زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن و غیر آن، مانند سایر مردم بود؛ مثلا هنگامی که برای حل و فصل امور مردم اقدام می‌کردند، از علم غیب استفاده نمی‌کردند و اگر در جایی دلیل شرعی بر قاتل بودن فردی خاص وجود نداشت، حکم به قصاص نمی‌کردند، هرچند از طریق علم غیب می‌دانستند که او واقعآ قاتل است. همچنین در جایی که به حسب ظاهر دلیلی بر مسموم بودن غذایی وجود نداشت از آن تناول می‌کردند، هر چند از طریق غیب با خبر بودند که غذا مسموم است. از این‌رو گرچه امام حسن (ع) و امام جواد (ع) از طریق علم غیب قاتل خود را می‌شناختند و می‌دانستند که به وسیله همسران خود به شهادت می‌رسند اما بر آنان لازم نبود با تکیه بر این علم عمل کنند. این دیدگاه در بین مفسّران و صاحب‌نظران، طرفدارانی همچون علامه طباطبایی دارد، چرا که سنّت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش برود. امام صادق (ع) می‌فرماید: خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز با اسباب به جریان بیندازد. اگر مجموع زوایای زندگی امامان معصوم بر مبنای علم غیب باشد برای دیگران الگو نخواهد بود و تبعیت از آنان ممکن نیست. از این رو در امور شخصی و زندگی خود بر اساس علم عادی و معمولی عمل می‌کردند تا الگوپذیری برای مردم عادی ممکن شود و جریان امور بر اساس سنّت الهی باشد.

دیدگاه دوم بر اساس این دیدگاه که افرادی همانند مرحوم آیه الله صالحی نجف‌آبادی طرفدار آن بودند، امامان معصوم (ع) در چارچوب امامت و رسالت‌های سنگین آن؛ یعنی تبیین و تفسیر احکام الهی و حفظ آن از تغییر و تحریف، به طور مستقیم از پیامبر اکرم (ص) یا از طریق غیر عادی و الهامات غیبی و یا از طریق امامان قبلی، از علوم غیبی به میزان لازم و کافی برخوردارند ولی این علم بی‌نهایت نیست، چون علم بی‌نهایت از خالق هستی است و هر یک از مخلوقات به اندازه سعه وجودی خود از علم الهی برخوردارند و این علم محدود است به آنچه خدا می‌خواهد. وانگهی، علم امام، ارادی است، اگر نخواهند نمی‌دانند و اراده آنها هم تحت مشیّت الهی است. اگر خدا بخواهد و مأذون باشند اراده می‌کنند تا مسائل پنهانی را بدانند. بنابراین امامان معصوم نیز خارج از چارچوب مشیّت الهی کار نمی‌کنند و می‌خواهند هر آنچه را خدا می‌خواهد و برخوردارند آن مقداری را که خدا مصلحت و ضروری بداند. این طور نیست که آن بزرگواران به همه مسائل و موضوعات ریز و درشت، حتی آن اموری که به انجام رسالت یا وظیفه امامتشان مربوط نیست علم فعلی داشته باشند. اگر غذای مسمومی را میل می‌کنند و یا مثلا با زنی به ظاهر شایسته اما در باطن ناشایست، ازدواج می‌کنند، کاملا طبیعی است. البته در ازدواج آنها حکمت‌هایی نهفته است که مأذون به اعلام آن نمی‌باشند، وگرنه آن بزرگواران نیز همانند سایر مردم بشرند و ممکن است در بعضی مسائل به دلیل پذیرش محدود بودن علمشان از حوادث، مطلع نشوند و این ضربه‌ای به امامت و رسالت آنان نمی‌زند. البته هر یک از این دو دیدگاه با ادلّه و شواهدی از قرآن و حدیث همراه است که باید در جایگاه خود بررسی و ارزیابی شود»[۲۵].
۱۵. پژوهشگران وبگاه پژوهه.
پژوهشگران «وبگاه پژوهه» وابسته به «پژوهشکده باقرالعلوم» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«گاهی این بحث مطرح می‌شود که آیا امام معصوم (ع)، علم غیب دارد؟ آیا امام حسین (ع) از شهادت خویش در کربلا آگاه بود؟ اگر پاسخ، مثبت است، پس چرا برای نجات خود راهی نیندیشید؟ مگر قرآن نمی‌فرماید: وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۲۶] (...) شواهد مذکور دلالت بر این دارد که حضرت ابا عبدالله (ع) از شهادت خویش باخبر بود، امّا بنا نیست وی، خواست خدا را تغییر دهد؛ بلکه با رنج‌ها و مصیبت‌ها رو به رو شود. طبق حکمت پروردگار، او نیز همچون انسان‌های دیگر، باید آزمایش شود، مصیبت ببیند و زخمی یا شهید شود. (...) اسناد و مدارک، نشان می‌دهد آن حضرت، عالمانه و آگاهانه قیام کرد و از نتایج آن مطلع بود؛ ولی این آگاهی، در سیر طبیعی و منطقی حرکت ایشان، تأثیری نداشت. شهید مطهری، دعوت مردم کوفه و نپذیرفتن بیعت با یزید را از علل طبیعی واقعۀ کربلا می‌شمارد و اظهار می‌دارد که آن حضرت، نمی‌توانست به دعوت کوفیان بی‌اعتنایی کند؛ زیرا پاسخ مثبت به چنین دعوتی، طبیعی است و نیز حاضر نبود با یزید بیعت کند؛ زیرا وی شخص فاسد و ظالم بود. سپس ایشان علت دیگری را مطرح می‌کند که مهم‌ترین دلیل برای قیام سالار شهیدان (ع) به حساب می‌آید و آن، "امر به معروف و نهی از منکر" است؛ یعنی اگر کوفیان از آن حضرت دعوت نمی‌کردند، آن بزرگوار برای از بین بردن تحریف‌های موجود و حفظ اسلام، قیام می‌کرد.

در وصیت نامۀ امام حسین (ع) به برادرش محمد حنفیه آمده است که من برای مقام، قیام نمی‌کنم؛ بلکه می‌خواهم، امت جدم را اصلاح کنم. از سوی دیگر، چون حاکمان، فاسد و ظالمند، چاره‌ای جز قیام، جهاد و شهادت وجود ندارد. ملاحظه می‌فرمایید که طبق مطالب پیشین، حرکت امام و پیامدهای آن منطقی و طبیعی است و بنا نیست بهره‌گیری از امور غیبی، سبب پیروزی آن جناب باشد»[۲۷].

پرسش‌های مصداقی همطراز

  1. اگر معصومان علم غیب داشتند چرا همسرانی اختیار می‌کردند که پس از ازدواج عدم شایستگی آنها ثابت می‌شد؟ (پرسش)
  2. اگر امام حسن علم غیب داشت چرا با جعده که باعث مرگ او شده ازدواج کرد؟ (پرسش)
  3. اگر امام حسن به علم غیب می‌دانست معاویه به شرایط آتش‌بس وفا نمی‌کند چرا با او این قرارداد را امضا کرد؟ (پرسش)
  4. اگر معصومان علم غیب داشتند چرا استاندارانی را انتخاب می‌کردند که پس از نصب عدم شایستگی آنها ثابت می‌شد؟ (پرسش)
  5. اگر امام علی به علم غیب می‌دانست ابوموسی اشعری خیانت می‌کند چرا او را پس از جنگ صفین حکم قرار داد؟ (پرسش)
  6. اگر امام علی علم غیب داشت چرا زیاد بن ابیه که پدرش معلوم نبود را حاکم فارس کرد؟ (پرسش)
  7. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت و می‌دانست که غصب خلافت می‌شود چرا برای پیشگیری کار نکرد؟ (پرسش)
  8. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا کسانی را مأمور می‌کرد که اشتباه بزرگی از آنان سر می‌زد؟ (پرسش)
  9. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا در تبلیغ سوره برائت کسانی را مأمور می‌کرد که صلاحیت نداشتند؟ (پرسش)
  10. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا برخی آیات او را از وجود و خطر منافقان باخبر می‌سازد؟ (پرسش)
  11. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا برخی مواقع از مردم سؤال می‌کرد؟ (پرسش)
  12. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا در شب معراج از جبرئیل سؤال می‌کرد؟ (پرسش)
  13. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا پس از دریافت وحی درباره شهادت امام حسین گریست؟ (پرسش)
  14. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا قضیه افک رخ داد؟ (پرسش)
  15. اگر پیامبر خاتم علم غیب داشت چرا اثری از آن علم در قضیه عدم رازداری همسرانش دیده نمی‌شود؟ (پرسش)
  16. اگر آدم پیامبر علم غیب داشت چرا نمی‌دانست که عاقبت امر خوردن از درخت ممنوعه خروج از بهشت است؟ (پرسش)
  17. اگر نوح پیامبر علم غیب داشت چرا نمی‌دانست که پسرش اهل ایمان نبود؟ (پرسش)
  18. اگر ابراهیم پیامبر علم غیب داشت چرا درنیافت که مهمانانش فرشته‌اند و چرا از مأموریتشان پرسید؟ (پرسش)
  19. اگر یعقوب پیامبر علم غیب داشت و از حال یوسف باخبر بود چرا این همه نگران شد؟ (پرسش)
  20. چگونه یعقوب پیامبر علم غیب داشت اما وقتی فرزندش را در چاه انداخته‌اند از او بی‌خبر بود؟ (پرسش)
  21. اگر زکریای پیامبر علم غیب داشت چرا از مریم پرسید این غذا را از کجا آورده‌ای؟ (پرسش)
  22. اگر موسی پیامبر علم غیب داشت چرا هیچکدام از قضایای خضر را نمی‌دانست؟ (پرسش)
  23. اگر موسی پیامبر علم غیب داشت چرا نتوانست در قضیه ذبح گاو سوره بقره قاتل را بیابد؟ (پرسش)
  24. اگر سلیمان پیامبر علم غیب داشت چرا جای هدهد بی‌خبر بود؟ (پرسش)

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. بحثی کوتاه درباره علم امام، مجله نو علم، شماره ۴۹، ص۲۴.
  2. بررسی‌‏هاى اسلامی ج۱، ص۱۹۷.
  3. و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  4. بررسی‌های اسلامی.
  5. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۰۶.
  6. حماسه حسینی، ج۲، ص۲۶۰.
  7. پاسخ جوان شیعی، ص ۳۲8.
  8. محمد باقر مجلسی، مِرآهُ العقول فی شرح اخبار الرسول، تصحیح سید هاشم رسولی، ج ۳، ص ۱۲۴ – ۱۲۵.
  9. محمد باقر مجلسی، مجموعه‌ی رسائل اعتقادی، تحقیق سید مهدی رجایی، ص ۲۰۰.
  10. سید محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره‌ علم امام، رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۴.
  11. سید محمد حسین طباطبایی، بحثی کوتاه درباره‌ علم امام، رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۷.
  12. [[مهدی پیشوایی، مقتل جامع سیدالشهداء.
  13. پایگاه اطلاع‌رسانی استاد احمد عابدی
  14. پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۷۰.
  15. هرچیزی که طلب شود در دسترس قرار نمی‌گیرد.
  16. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  17. شبهه‌زدایی از قیام امام حسین، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره ۵۲، ص۶۶ و ۶۷.
  18. مفید، مسایل عکبریه، ص ۶۹ – ۷۳.
  19. علم امام، ص۱۳۱
  20. وبلاگ برهان
  21. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  22. الإختصاص، ص ۲۹۸
  23. بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، فصلنامه فلسفی کلامی، پاییز ۱۳۸۹ (شماره ۴۵) ص ۳۰۹.
  24. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۱۲۴ و ۱۲۷.
  25. وبگاه کتابخانه مدرسه فقاهت
  26. با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  27. وبگاه پژوهه