تعیین امام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ضرورت تعیین الگو پس از پیامبر (ص) و انحصار آن در امام معصوم

شریعت اسلام، دین خاتم است و پس از آن، شریعت جدیدی از سوی خداوند نازل نمی‌گردد. از سوی دیگر، نیازهای بشر به دین در امور فردی و اجتماعی در هر زمان، در صورت‌های مختلف ظاهر می‌شود. چنان‌که اشاره شد، هر چند در قرآن همه احکام الهی وجود دارد، ولی تبیین آن به تناسب نیازهای هر روز بشر، محتاج وجود فردی است که علاوه بر بیان زبانی، اسوه عملی مردم در تبیین احکام الهی باشد.

اگر قاعده لطف وجود رسول خدا (ص) را در هدایت خلق و رفع تحیّر و برداشتن اضطراب در امتثال صحیح تکلیف ثابت می‌کند، عیناً بنا بر همین قاعده لازم است الگوی عملی و حجّت خدا بعد از پیامبر (ص) در میان مردم وجود داشته باشد تا حجّت عملی برای مردم در راه هدایت و امتثال أوامر الهی باشد؛ زیرا نیاز امّت به الگوی عملی شریعت، منحصر به زمان خاصّی نیست و دین خاتم متعلّق به همه مردمان تا قیام قیامت است و مردم همیشه محتاج کسی هستند که احکام الهی را در عرصه عمل از قرآن برای آنان بازگوید و مجهولات و موانعی را که در عمل به احکام الهی پیش می‌آید، برای امّت بیان نماید؛ و همان‌طورکه سیره نبوی در قول و فعل و یا تقریر برای دیگران حجّت است، سیره و عمل او نیز باید در هر سه جهت برای امّت حجّت باشد. وانگهی، این ضرورت در زمان فقدان پیامبر (ص) دوچندان می‌گردد؛ زیرا:

  1. به اقتضاء افزایش علم و دانش بشر و ارتقاء بینش او، سؤالات و مسائل پیچیده‌تری مطرح می‌گردد که در صورت عدم حضور حجّت خدا، عملاً بی‌پاسخ می‌ماند؛
  2. تفاسیرها و تأویلات و برداشت‌های متنوّع از کلام خداوند، پس از پیامبر (ص) و حجّت الهی لاینحل باقی می‌ماند و دستیابی به تفسیر و تحلیلی متقن، برای مردم اعصار مختلف غیرممکن می‌شود. یکی از نتایج نامطلوب این تشتّت، بروز اختلاف در امّت است. طبعاً چنین فردی باید مثل پیامبر (ص) از سوی خداوند مؤیّد به علوم لدنّی و راسخ در دین و کتاب خدا و نیز معصوم به عصمت الهی از خطا باشد[۱].
  3. رفتارهای عملی و ارائه عملی الگویی الهی در هدایت خلق، به مراتب بیشتر از هدایت بیانی و تفاسیر قولی مؤثّر است؛ چنان‌که در بیان الهی، یکی از بدترین صفات، توصیه‌هایی است که آمران آن عامل به آن نباشند؛ مثلاً در سوره صف می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ[۲].

همچنین در نصوص روایی، توصیه فراوان به هدایت امّت با عمل و ارائه الگویی عملی به مردم شده‌ایم[۳]. همچنین روایاتی که در مذمّت علمای غیر عامل وارد شده، کم نیست.

نتیجه آنکه، بنا بر برهان لطف، در همه دوران، بشریّت محتاج اسوه‌هایی عملی در اجرای دین و الگوهایی در ارائه حقیقت اسلام است؛ تا راه عملی در هدایت به توحید را به مردم آموزش دهند. چنین افرادی می‌باید مانند رسول خدا (ص) اوّلاً، خود معصوم به عصمت الهی باشند و ثانیاً، عالم به علوم لدنّی از سوی پروردگار باشند؛ تا بتوانند عملاً اسوه خلایق در سیر به سوی کمال انسانی قرار گیرند. بدیهی است که هدایت امّت، منحصراً از طریق چنین افراد ارجمندی انجام‌پذیر است[۴].

فرضیه‌های مختلف شیعه نسبت به تعیین امامت

یکی از مباحث اساسی و مورد اختلاف در موضوع امامت چگونگی تعیین امام برای امت اسلامی است به این بیان که تعیین امام برای امامت مسلمین از چه طریقی حاصل می‌‌شود[۵].[۶]

شیعیان در تعیین امامت امامان با هم اختلاف نظر دارند به نحوی که شیعۀ دوازده امامی معتقد است انتصاب تمام امامان فقط از طریق نص حاصل می‌‌شود و دلیل این ادعا بر این اساس است که آنان معتقدند تنها راه معتبر برای تعیین امام، نص است، زیرا به اعتقاد آنان یکی از شرایط امام، عصمت و افضلیت آنان است که این دو شرط به غیر از نص در امامت آنان فهمیده نمی‌شود، به عبارت دیگر فهمیدن عصمت و افضلیت امامان فقط از طریق نص برای مسلمین حاصل می‌‌شود[۷].

البته معجزه هم می‌‌تواند نوعی نص در تعیین امام باشد چراکه معجزه به عبارتی نص فعلی و عملی است.

درواقع نصی که سبب می‌‌شود امام مشخص و معین گردد به دو بخش تقسیم می‌‌شود: نص قولی که در قالب لسان و و نوشتار ظاهر می‌‌شود و نص فعلی که در قالب معجزه ظهور می‌‌کند. دربارۀ نص قولی در مسئلۀ تعیین امام باید گفت سیرۀ پیامبر (ص) اقتضا می‌کند رهبری مسلمین بعد از خودش را معین کند، زیرا پیامبر (ص) نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بسیار حساس و نگران بود، بنابراین چگونه ممکن است دربارۀ جانشینی خودش که مهم ترین تأثیر را در سرنوشت مسلمانان دارد هیچ گونه اقدامی‌ نکرده و فرد یا افراد شایسته‌ای را برای این موضوع تعیین نکرده باشد.

عده ای این استدلال را نقد کرده و قائل شدند واگذاری مسئلۀ امامت به انتخاب نخبگان جامعه و اجتهاد خردمندان نوعی تعیین جانشین است و نیازی نیست پیامبر مستقیما در این مسئله ورود کند؛ همان طور که بسیاری از مسائلی که مربوط به فروع دین است توسط مجتهدین اسلامی حل و فصل می‌‌شود.

در جواب این شبهه باید گفت: قیاس انتخاب امام توسط نخبگان به استنباط احکام دینی توسط مجتهدان، قیاسی مع الفارق است؛ زیرا استنباط احکام دینی توسط مجتهدان زمانی پذیرفته است که به کتاب و سنت یا احکام قطعی عقل برگردد، اما اجتهاد برای جانشینی و تعیین امام معصوم به هیچ وجه نمی‌تواند به کتاب، سنت و احکام قطعی عقلی برگردد، چراکه نخبگان اگر در مورد تعیین امام به اجماعی برسند این اجماع به خاطر وجود خطا در بین نخبگان یک حکم قطعی را به همراه ندارد[۸].

در میان اهل تشیع، شیعیان زیدیه چنین نصی را فقط برای امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن و امام حسین ((ع)) معتبر می‌‌دانند، ولی نسبت به امامان بعد از آنان معتقدند امامت به فرزندان حضرت زهرا (س) اختصاص دارد، ولی شرط اصلی امامت آنان قیام در برابر ظلم و ستم حاکم ظالم است، بنابراین معتقدند هرکسی از فرزندان حضرت زهرا در برابر ظلم و ستم قیام کند به عنوان امام پذیرفته خواهد شد[۹].

گروه دیگر از شیعیان به نام کیسانیه در اینکه تعیین امامت امامان منوط به نص است با شیعیان دوازده امامی اختلاف نظری ندارد، ولی از لحاظ مصداقی با شیعیان اختلاف نظر دارند به طوری که آنان معتقدند امامت امامان معصوم بعد از امام حسین (ع) به محمد ابن حنفیه منتقل شد در حالی که شیعیۀ دوازده امامی معتقد است امامت بعد از امام حسین (ع) به واسطۀ نص به امام سجاد (ع) انتقال یافته است[۱۰].[۱۱]

نظریه اهل سنت نسبت به تعیین امامت

اختلاف اصلی در تعیین امام مربوط به اختلاف بین شیعه و اهل سنت می‌‌شود، چنانکه عدۀ زیادی از اهل سنت برخلاف نظر شیعه معتقدند تعیین امام، تکلیفی بر مردم است که حصول آن فقط از طریق بیعت اهل حل و عقد، خلافت و یا قهر و غلبه محقق می‌‌شود[۱۲].

فرقه‌هایی مثل معتزله، اشعریه، ماتریدیه، صالحیه و بتریه از زیدیه و فرقه‌های خوارج، وجود نص در امامت را انکار کرده و طریق تعیین امام را فقط بیعت و انتخاب می‌‌دانند. آنان دربارۀ تعداد بیعت کنندگان اختلاف نظر دارند. اشاعره برای تعیین امام بیعت یک یا دو نفر از مسلمین را کافی می‌‌دانند. آنان برای اثبات این مدعا به بیعت عمر با ابوبکر و عبدالرحمان بن عوف با عثمان استناد کرده‌اند، ولی معتزله تعداد لازم بیعت کنندگان را شش نفر دانسته و معتقد است هرگاه یکی از آنان با کسی که شایستگی امامت را دارد بیعت کند و دیگران نیز با او موافقت کند امامت او ثابت می‌شود. آنان در این باره به شورای شش نفره‌ای که از طرف عمر انتخاب شده بود تا درباره خلیفه پس از او تصمیم بگیرند استدلال کرده‌اند[۱۳].[۱۴]

برخی از اهل سنت که به بکریه مشهور هستند مانند شیعه معتقدند امامت فقط از طریق نص حاصل می‌‌شود ولی در مصداق امامت با شیعیان اختلاف نظر دارند آنان در گفتاری عجیب و بدون دلیل معتقدند پیامبر پیشوایی و رهبری بعد از خودش را به ابوبکر واگذار کرده در حالی که شیعه با ادلۀ متقن و مستند معتقد است امیرالمؤمنین (ع) بر اساس نص و نصب الهی توسط پیامبر مصداق اصلی جانشینی پیامبر است[۱۵].

فرقه دیگر به نام عباسیه یا راوندیه بر این عقیده بودند که طریق تعیین امام نص و وراثت است و این دو در مورد عباس فرزند عبدالمطلب محقق شده است، بدین جهت، وی را جانشین پیامبر می‌دانند. رهبر این گروه عبداللّه راوندی است که به همین دلیل مشهور به راوندیه شده‌اند. محققان، این فرقه را ساختۀ حاکمان عباسی می‌‌دانند[۱۶].[۱۷]

ادله اهل سنت مبنی بر نپذیرفتن نص و نصب الهی در تعیین امامت

اشکال اول: اهل سنت معتقدند بر اساس آیۀ وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۱۸] و آیۀ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[۱۹]، مشورت به امور تعلق گرفته و یکی از امور اساسی و مهم جامعۀ اسلامی تعیین رهبری حکومت است بنابراین با توجه به این دو آیه، تعیین امامت و رهبری چون جزء امور اساسی جامعۀ اسلامی شمرده شده و فقط به واسطۀ مشورت کردن محقق می‌‌شود[۲۰].

به این اشکال پاسخ‌های مختلفی داده شده است از جمله:

  1. از جملۀ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[۲۱] استفاده می‌شود شورای مورد نظر در آیه آن است که یک نفر در میان آنان، حق تصمیم‌گیری داشته باشد، در حالی که در شورای تعیین رهبری، هیچ‌ کدام حق تصمیم‌گیری ندارند؛ چون هیچکدام از مشاورین هنوز حاکم نشدند که بتوانند تصمیم بگیرند و از طرفی اگر قائل شویم یک نفر تصمیم گیرندۀ آخر است با مشورتی که اهل سنت آن را حجت می‌‌دانند منافات دارد زیرا با توجه به آیه زمانی که معتقد شویم یک نفر تصمیم آخر را می‌‌گیرد، دیگر نظر مشاورین اعتباری ندارد، درواقع این جمله از آیه در جهت نقض مدعیان مشورت در مسئلۀ تعیین امامت است، چراکه تأیید می‌‌کند در جمع مشاورین یک نفر باید حرف آخر را بزند نه اینکه نظر تمام مشاورین اعمال شود[۲۲].
  2. اگر قائل شویم این آیات دلالت بر مشورت کردن در امور امامت می‌‌کند، پس چرا چگونگی آن را پیامبر اکرم (ص) بیان نکرده‌اند؟ در حالی که موضوعاتی با ارزش کمتر توسط پیامبر بیان شده است[۲۳].
  3. اصل در مشورت آن است که مشاور به انسان مشورت بدهد، نه اینکه برای انسان تصمیم‌گیری کند، به عبارتی مشاور، تصمیم‌ساز است نه تصمیم‌گیر[۲۴].
  4. اگر انتخاب امامت بر پایه مشورت است؛ چرا در جریان خلیفه اول و دوم چنین مشورتی اعمال نشد[۲۵].
  5. اگر تعیین امام فقط از طریق مشورت حاصل می‌‌شود، چرا رسول خدا (ص) در هیچ سخنی به این موضوع اشاره نکرده و حدود آن را مشخص ننموده‌اند؟ همچنین چرا شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان در سخنان آن حضرت وجود ندارد[۲۶].
  6. اگر تعیین امام، بر پایۀ مشورت است چرا افرادی که شایسته شرکت در شورای رهبری‌اند مشخص نیستند و در میان خود عامه، در ویژگی‌های آنها اختلاف وجود دارد؟ چنانکه در مصداق اعضای شورا، که از حل و عقد هستند، در بین آنها اختلاف وجود دارد، زیرا عده ای مصداق حل و عقد را فقها و برخی دیگر اهل سیاست و عده ای هم مجاهدانی که در میدان‌های نبرد جهاد کرده‌اند می‌‌دانند[۲۷].

اشکال دوم: اشکالی دیگری که سبب شد اهل سنت نص و نصب الهی را برای تعیین امامت نپذیرند اجماع صحابه برای بیعت با ابوبکر بوده است، آنان معتقدند چون تمام صحابه با ابوبکر بیعت کردند و هیچ کس نسبت به این امر با آنان مخالفت نکرد می‌‌توان نتیجه گرفت امر امامت بدون نص و نصب الهی نیز محقق می‌‌شود[۲۸].

به این اشکال نیز جواب‌های مختلفی داده شده مانند:

  1. خلافت ابوبکر اجماعی نیست، زیرا بنی‌هاشم و گروهی از مهاجران و انصار چنین خلافتی را نپذیرفتند[۲۹].
  2. مخالفت نکردن با گفتار یا رفتار کسی، ملازم با قبول آن گفتار یا رفتار نیست[۳۰].
  3. اجماعی که عامه می‌گویند، بر فرض محقق شدنش حجت نیست، زیرا اجتماع افرادی که هر کدام به تنهایی ممکن است خطا کنند موجب حجّیت و مصونیت از خطا نمی‌شود[۳۱].
  4. اهل سنت اتفاق امت را اجماع می‌‌دانند، بر این اساس اگر یک نفر در امت با این اجماع مخالفت کند، اجماع از حجیت ساقط می‌‌شود در حالی که در زمان تعیین جانشینی پیامبر افرادی از امت مانند امیرالمؤمنین (ع) با این امر مخالف بود، بنابراین اجماع از حجیت ساقط می‌‌شود[۳۲].
  5. اگر ابوبکر به وسیلۀ اجماع خلیفه شده بود، پس چرا خلیفۀ دوم، دربارۀ چگونگی انتخاب خلیفۀ اول گفت: بیعت با ابوبکر شتاب‌زده انجام شد و بعد از این هر کس بخواهد از این طریق به خلافت برسد او را بکشید[۳۳].
  6. اجماع امت اسلامی درباره موضوعی، قابل دسترسی نیست؛ زیرا مردم افکار و دیدگاه‌های متفاوتی دارند و حصول چنین اجماعی ناممکن است از طرفی اگر چنین امری مقدور و قابل تحقق است چرا تاکنون چنین اجماعی از امت اسلامی دربارۀ یک مسئله یا رویداد در تاریخ ثبت نشده و به دست ما نرسیده است؟ با این وجود اگر در جامعه اسلامی در امری مانند تعیین امام امت اسلامی به اجماع نرسند، تکلیف مکلفان چه خواهد شد[۳۴].

برفرض قبول اجماع اهل سنت در مسئلۀ تعیین امامت این اجماع توسط خود آنان نقض می‌‌شود زیرا اهل سنت در ابتدا اجماعی را قبول داشتند که در آن (علما، رؤسا و سران قوم) در بیعت با کسی اتفاق نظر داشته باشند، و چون دیدند اتفاق نظر اهل حلّ و عقد سراسر مملکت اسلامی مقدور نیست، گفتند: اتفاق نظر سران مرکز حکومت کفایت می‌کند و نیازی به اتفاق سران سایر بلاد نیست و زمانی که دیدند سران و بزرگان مرکز حکومت، همانند علی (ع) در سقیفه حاضر نبودند، گفتند بیعت یک نفر از سران و بزرگان نیز کفایت می‌کند؛ در جواب این نظریه باید گفت این چه اجماعی است که با یک نفر نیز تحقق پیدا می‌کند؟ چنین اجماعی شبیه آن است که از یک نفر خواسته شود تا به تنهایی صفی را تشکیل دهد که چنین امری نه تنها معقول نیست بلکه سبب سستی و ابتذال چنین استدلالی یعنی اجماع می‌‌شود[۳۵].

اشکال سوم: اهل سنت معتقدند تعیین امامت از طریق خداوند و یا پیامبر و یا از طریق نص بدعتی آشکار است چرا که هیچ کدام از آن دو یعنی وجوب تعیین از طریق خداوند و پیامبر و نص بر تعیین، در قرآن و سنت نبوی وجود ندارد.

قبل از از پاسخ باید مفهوم و معنای بدعت مشخص شود؛ شیعه و اهل سنت قائلند بدعت یعنی داخل کردن عمدی چیزی در دین، که در دین وجود ندارد و همچنین خارج کردن عمدی چیزی که در دین وجود دارد. با توجه به این معنا می‌‌توان به این شبهه چنین پاسخ داد[۳۶]:

  1. در تعریف بدعت اختلافی نیست اما آیا امامت مصداق بدعت و تعریف آن محسوب می‌‌شود؟ شیعه با ادلۀ نقلی اعم از کتاب و سنت نبوی معتقد است اصل امامت در قرآن و سنت نبوی وجود دارد و براین اساس برخداوند و پیامبرش لازم و واجب است که نسبت به این موضوع (رهبری امامان معصوم) به مردم اطلاع رسانی کنند. بنابراین وقتی مشخص شد مسئلۀ تعیین امامت جزء مبانی دینی استف اشکال بدعت به این موضوع اشکالی بی اساس است[۳۷].
  2. اثبات بدعت در مسئله تعیین امامت سبب فروپاشی مدعای اهل سنت مبنی بر بدعت در مسئلۀ تعیین امامت نیز می‌‌شود، چراکه وقتی شیعه با ادله متقن و مستند ثابت کرد مسئلۀ تعیین امامت جزء دین به حساب می‌‌آید، می‌‌توان ادلۀ بدعت را بر ضد مبانی اهل سنت به کار برد، به این صورت که وقتی تعیین امامت جزء دین اسلام محسوب شد بیرون کردن آن توسط اهل سنت یعنی بدعت در دین، زیرا آنان امری را که در دین وجود داشت را از دین خارج کردند[۳۸].
  3. قید عمد در بدعت باید لحاظ شود: درست است بدعت ادخال آنچه در دین نیست به دین یا اخراج آنچه در دین است، از دین است، اما بدعت با قید تعمد و عناد معنا و مفهوم پیدا می‌‌کند، به این معنی که شخصی با علم به دینی بودن یک مسئله‌ای بکوشد آن را غیر دینی عنوان کند یا با علم به اینکه از دین نیست، آن را جزء دین قرار دهد، بنابراین نمی‌توان هر امری را که در دین داخل و یا خارج شده است را بدعت نامید، چراکه اگر این معنا از بدعت (بدعتی بدون تعمد وعناد) در نظر اهل سنت بدعت صحیحی باشد باید معتقد شویم اکثریت قریب به اتفاق عالمان دینی اعم از شیعه و سنی در دین اسلام بدعت ایجاد کردند، چون بیشتر مباحث کلامی‌، فقهی و غیره میان عالمان یک مذهب اختلافی است، فقه اهل سنت خودش از چهار مذهب تشکیل شده که در یک مسئله و موضوع آرای متفاوتی از هر مذهب اظهار شده است که قطعاً یکی مطابق دین حقیقی است، اما نمی‌‌توان دیگر آراء را بدعت دانست؛ چراکه عالم دیگر بر حسب فرض نهایت تلاش خود را برای به دست آوردن احکام اسلامی به کار گرفته، هرچند که احکام درست را استخراج نکرده است ولی هیچ کس از علما اعم از سنی و شیعه معتقد نیست چنین امری بدعت در دین است. چنانکه اهل سنت خودشان از ابوهریره نقل کرده‌اند که خطا کار هنگام به دست آوردن احکام یک اجر و کسی که احکام را به درستی استخراج کند دو اجر در نزد خداوند دارد[۳۹].[۴۰]

بنابراین با اندکی تامل در ادلۀ اهل سنت در می‌‌یابیم آنان بر اساس مبانی قرآنی و روایی نسبت به تعیین امامت سخن نگفته‌اند، بلکه تمام تلاش خود را به کار گرفته‌اند که خلافت خلفا را مشروع جلوه دهند، به همین دلیل:

  1. مقام عظیم رهبری و پیشوای جامعه اسلامی ‌را از عرش الهی به فرش خلافت بشری تنزّل داده‌اند.
  2. معتقد به عدالت صحابه شدند و ادّعا کردند هر کس که پیامبر اکرم (ص) را دید و به او ایمان آورد، عادل است.
  3. به اجتهاد صحابه تمسّک کرده، در حالی که هیچ شرطی از اجتهاد در آن رعایت نشده بود[۴۱].

دیدگاه ابن قبه رازی درباره وجوب تعیین امام

ادله و براهین ابن قبه رازی عبارت است از:

برهان عدالت

در تبیین این برهان می‌توان گفت ابن قبه رازی بر آن است که سخن هر گوینده‌ای می‌تواند تأویلات مختلفی داشته باشد. آیات قرآن و حتی روایاتی که پیرامون آن اجماع است، از این قاعده مستثنی نیستند. از سوی دیگر چون مردم از نظر هوش و استعداد و عادات متفاوت‌اند، تأویل و برداشت‌هایشان از یک متن گونه‌گون است؛ به همین دلیل، هر کس آیات قرآن و احادیث را بر اساس نگرش خود تفسیر و توجیه می‌کند. حال اگر خداوند راهنمایی آگاه و راستگو را که واقعیت قرآن را بیان نماید، برنگزیند، اختلاف در دین را دامن زده و آن را برای مردم جایز دانسته است. پیامبر هم قوانین و مقرراتی بیان کرده که احتمال تأویل در آن می‌رود. از طرفی خداوند به مردم دستور داده که به کتاب الهی و سنت نبوی عمل کنند. لازمه این عمل دو چیز می‌تواند باشد؛ اول آنکه خداوند ضد و نقیض عمل کرده است و دوم آنکه معتقد به عمل بر اساس حق و واقعیت باشد و حال آنکه رفتار خلاف آن را نیز جایز دانسته باشد. چون چنین لازمه‌هایی باطل است، بر خداوند (از باب عدالت و اینکه تکلیف بمالایطاق نکند) واجب است در هر دوره‌ای شخصی را راهنمای دین سازد[۴۲]. بر این اساس ابن قبه رازی انتخاب امام از طرف مردم را باطل می‌شمرد[۴۳] و شاید به همین دلیل است که کار اصحاب سقیفه را زشت‌ترین و منکرترین کار ممکن بعد از شرک و کفر بیان می‌کند[۴۴].[۴۵]

برهان اضطرار

ابن قبه رازی برای امام وظایف و برای منصب امامت کارکردهایی بر می‌شمرد که لازمه آن ضرورت وجود امام در هر زمان و وجوب نصب امام از طرف خداوند است. او معتقد است امام رهبر و راهنمای مردم در میان خلق است[۴۶]، مردم را با حلال و حرام خدا آشنا می‌سازد[۴۷]، کلام خدا را تقریر و تبیین می‌نماید[۴۸]، دستورهای الهی را از غیر الهی باز می‌شناسد[۴۹]. بر این اساس می‌توان گفت ابن قبه رازی بر این باور است که نصب امام بر خداوند واجب است، چون جایگاه و وظایفی که ابن قبه رازی برای امام تبیین می‌کند، همگی در چارچوب شرع و ناظر بر دین است؛ این موضوع ناگزیر تعیین امام از طرف مردم را که خود در فهم دین نیازمندند، با مشکل روبه‌رو می‌سازد. از سوی دیگر امام باید معصوم باشد و تنها خداست که امام را می‌شناسد؛ از این رو طبیعی به نظر می‌رسد که خداوند اضطراراً خود حجت خود را انتخاب کند[۵۰].

دیدگاه ابن قبه رازی درباره ملاک‌های تعیین امام

ابن قبه رازی قائل به معیارهایی برای تعیین امام است و معتقد است امام نزد امامیه با ویژگی‌هایی شناخته می‌شود[۵۱]. وی معتقد است امامت با موافقت موافقی یا مخالفت مخالفی درست نمی‌شود، بلکه با ادلّه و براهین حقّه به اثبات می‌رسد[۵۲].

او اولین شرط امام را منصوص بودن ایشان می‌داند و نص را بر هر امام واجب و لازم می‌داند[۵۳].

ابن قبه رازی به تواتر خبر امامت برای هر امام معتقد است[۵۴].

ابن قبه رازی علم و فضل امام را از دیگر ویژگی‌ها و معیارهای امام برشمرده است[۵۵]، با این شرط که این دو به مرحله ظهور برسد.

ابن قبه رازی معجزه را از راهکارهای شناخت امام معرفی می‌کند[۵۶]. وی معتقد است به طور کلی از امام نباید رفتاری سر زند که نشان از نادرست بودن اقتدا به وی باشد. او دوری از قیاس و اجتهاد در واجبات نقلی و فروع آن را از زمره همین نبایدها می‌داند که بر اساس آن امامیه امام خود را می‌شناسد[۵۷].

او در پاسخ به این پرسش که اگر ویژگی‌های امامت در دو نفر جمع شر، کدام یک از آن دو امام است، می‌گوید این امر اتفاق نمی‌افتد و اگر اتفاق افتاد فرق و دلیل روشنی آن دو را از یکدیگر جدا می‌کند که آن یا نصّ امام پیشین است یا علمی که از یکی از آن دو ظاهر شود یا بررسی شود کدام یک اهل قیاس و اجتهاد در فرائض سمعیه نیست[۵۸].

ابن قبه رازی در ردّ این سخن زیدیان که معتقدند امامت می‌تواند با اجماع امت شکل گیرد، می‌گوید امامت با اجماع امت درست نمی‌شود، چون اگر امامی باشد زیدیان او را نپذیرند و اگر زیدی باشد امامیان او را قبول نخواهند کرد[۵۹].

در ادامه سخن از ملاک‌ها و معیارهای امامت از نگاه ابن قبه رازی باید به جهاد و رابطه امام با آن توجه کرده؛ چون برخی از مخالفان امامیه مانند زیدیان، جهاد را از معیارهای انتخاب امام برشمرده‌اند[۶۰].

ابن قبه رازی در پاسخ می‌گوید: اگر جهاد دلیل علم و فضل و امامت است، امام حسین (ع) سزاوارتر از امام حسن (ع) به امامت است؛ زیرا امام حسن (ع) معاویه را به حال خود رها کرد، ولی امام حسین (ع) مجاهده کرد تا آنکه به شهادت رسید. زیدیان در این باره چه می‌گویند؟[۶۱] در ضمن باید زید بن علی بن الحسین از حسن بن علی (ع) افضل باشد؛ زیرا امام حسن (ع) با معاویه سازش کرد، ولی زید جنگید تا کشته شد؛ زشتی مذهبی که زید را بر امام حسن (ع) تفضیل دهد، روشن‌تر از آن است که نیاز به دلیل داشته باشد[۶۲].[۶۳].

دلایل تعیینی بودن امامت از سوی خداوند

از آنجا که مسألۀ امامت، مسألۀ اطاعت و پیروی است، اگر امر انتخاب امام به مردم واگذار شده باشد تا آنها هر که را به او میل دارند برای آن انتخاب کنند، پس در واقع اطاعت آنها از امام، اطاعت و پیروی از هوی و میل خودشان است و پر واضح است که اطاعت از هوی، قبیح است و چنان که تجربۀ جوامع بشری در گذشته و حال نشان می‌دهد و عقل سلیم نیز بر آن دلالت دارد، سبب فساد بندگان خدا و سرزمین‌هایشان می‌شود.

این دلیل عقلی، مانند هر برهان عقلی، از دو مقدمه تشکیل می‌شود؛ صغری و کبری و می‌دانیم که هر قیاس برهانی عقلی با این دو مقدمه شکل می‌گیرد.

صغری: حسی و وجدانی است؛ یعنی حس ظاهری و حس باطنی وجدانی، هر دو، درک می‌کنند که واگذاری انتخاب امام به مردم موجب آن می‌شود که ایشان کسی را برگزینند که هوی و میلشان با اوست.

کبری: اطاعت از هوی امری قبیح است و سبب فساد بندگان و سرزمین‌هایشان می‌شود. افزون بر عقل، حس ظاهری نیز بر اساس استقرای بیرونی و تجربه تاریخی بر این حقیقت دلالت می‌کند. همچنین در قرآن کریم و روایات قطعی نیز بر این مطلب تأکید شده است.

هر یک از این مقدمات نیاز به توضیح دارند:

حسی و وجدانی بودن مقدمۀ اول را می‌توان از دو راه تبیین کرد:

حس و وجدان بشری شهادت می‌دهد که طبیعت بیشتر مردم - اگر تحت تربیت خدایی رهبران الهی نباشند - آن است که در پی منافع نزدیک و لذت‌های آماده بِدوند و این‌طور نیست که فقط به دلیل آنکه این لذت‌ها با ارزش‌ها و آرمان‌های والا، هماهنگ نیستند یا در برابر از دست دادن لذات دور و منافع آینده، حاصل می‌شوند، از آنها دست بشویند. این چیزی است که افزون بر حس و وجدان، آیات بسیاری از قرآن نیز بر آن گواهی می‌دهد:

  1. زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ[۶۴].
  2. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[۶۵].
  3. وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا[۶۶].
  4. كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ[۶۷].
  5. وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ[۶۸].
  6. وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ[۶۹].
  7. تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَافِرِينَ * وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ[۷۰].
  8. أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا[۷۱].

بر این اساس اگر مردم مختار باشند که یکی از دو گزینۀ زیر را انتخاب کنند، چه خواهند کرد؟ در حالت نخست حاکمی را برگزینند که عدالت را برپا می‌کند و راه تقوا را می‌پوید، اما ناگزیر در این راه باید با صاحبان نفوذ اجتماعی و ثروتمندان و اشرار و فسادگران مقابله کند و در نتیجه، این مبارزۀ او باعث می‌شود که مردم برخی از منافع نزدیکشان را از دست بدهند و بار تلاش و جهاد را در راه برپایی عدالت بر دوش بکشند و در برابر انواع آزار و ازخودگذشتگی جانی و مالی، شکیبایی بورزند. و در حالت دوم حاکمی را انتخاب کنند که دست اشرار و فسادگران را باز می‌گذارد و از کیسۀ عدالت و ارزش‌های والا و منافع عمومی، به صاحبان نفوذ و سوءاستفاده‌گران و سرکشان یاری می‌رساند و آنها را همراهی می‌کند و البته که این گزینه دوم در ظاهر امر زحمت چندانی برای مردم ندارد و حتی چنین به نظر می‌آید که با انتخاب این حاکم یاری گر سرکشان و سوءاستفاده‌گران منافع نزدیک مردم تأمین می‌شود. حال در چنین فرضی که بی‌شک با واقعیت بیشتر جوامع بشری هم خوان است.[۷۲]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته


منابع

پانویس

  1. آیاتی که اشاره به تبعیّت از حجّت الهی بعد از رسول خدا (ص) دارد، شاهد قرآنی بر این مطلب است و در بخش ادلّه قرآنی به آنها پرداخته شده است؛ مانند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹؛ و یا الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  2. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟ نزد خداوند، بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمی‌دهید» سوره صف، آیه ۲-۳.
  3. «عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۲، ص۷۸.
  4. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۸.
  5. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۶؛ گوهر مراد، ص۴۷۷.
  6. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴
  7. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴
  8. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴
  9. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴
  10. الفصول المختاره، ص۳۰۰ـ ۳۰۳ ک مدخل کیسانیه.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴
  12. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۷-۱۰۸.
  13. المغنی، ج۱، ص۲۵۲ـ ۲۵۳.
  14. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴
  15. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴.
  16. مقالات الإسلامیین، ج۱، ص۴۶، پاورقی؛ الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۱۲۱.
  17. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۱۴
  18. «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
  19. «و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  20. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۷-۱۰۸.
  21. «چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  22. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۷-۱۰۸.
  23. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۸-۱۱۰.
  24. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۸-۱۱۰.
  25. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۸-۱۱۰.
  26. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۸-۱۱۰.
  27. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۸-۱۱۰.
  28. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  29. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  30. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  31. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  32. ادب فنای مقربان، ج۳، ص۳۱۹.
  33. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  34. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  35. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  36. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۷۰ - ۷۴.
  37. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۷۰ - ۷۴.
  38. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۷۰ - ۷۴.
  39. فتح الباری، ج ۱، ص ۶۳؛ کتب و رسایل و فناوی ابن تیمه، ج ۳۳، ص ۴۱.
  40. ر. ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۷۰ - ۷۴.
  41. ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۱۰-۱۱۴.
  42. ابن قبه رازی رازی، الأنصاف، ص۱۳۳.
  43. ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.
  44. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۵.
  45. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۳۸-۱۳۹.
  46. ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۵۴ و ۶۱؛ همو، الانصاف، ص۱۳۳.
  47. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۲-۱۱۳.
  48. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۴-۹۵.
  49. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.
  50. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۳۹-۱۴۰.
  51. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶.
  52. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۱.
  53. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۹ و ۱۱۶.
  54. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۷ و ۱۱۰.
  55. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳-۱۰۴ و ۱۱۵.
  56. ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۲؛ همو، نقض الاشهاد، ص۱۲۱.
  57. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۹ و ۱۲۰.
  58. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰.
  59. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۲.
  60. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۷.
  61. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۷.
  62. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۶.
  63. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۴۱-۱۴۲.
  64. «محبّت امور مادی، در نظر مردم جلوه داده شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۴.
  65. «بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون‌طلبی در اموال و فرزندان است» سوره حدید، آیه ۲۰.
  66. «و انسان، همیشه عجول بوده است» سوره اسراء، آیه ۱۱.
  67. «چنین نیست که شما می‌پندارید؛ بلکه شما دنیای زودگذر را دوست دارید» سوره قیامه، آیه ۲۰.
  68. «و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی‌آورند» سوره یوسف، آیه ۱۰۳.
  69. «اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۱۶.
  70. «اینها، شهرها و آبادی‌هایی است که قسمتی از اخبار آن را برای تو شرح می‌دهیم؛ پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند؛ ولی آنها [چنان لجوج بودند که] به آنچه قبلاً تکذیب کرده بودند، ایمان نمی‌آوردند. این‌گونه خداوند بر دل‌های کافران مهر می‌نهد * و بیشتر آنها را بر سر پیمان خود نیافتیم؛ همانا اکثر آنها را فاسق و گنهکار یافتیم» سوره اعراف، آیه ۱۰۱-۱۰۲.
  71. «آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟ آیا تو می‌توانی عهده دار هدایت او باشی؟ * آیا گمان می‌بری بیشتر آنان می‌شنوند یا می‌فهمند؟» سوره فرقان، آیه ۴۳-۴۴.
  72. اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۱۲۷-۱۳۰.