رابطه علم غیب معصوم با علم مکنون یا علم موقوف و مستأثر چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
رابطه علم غیب معصوم با علم مکنون یا علم موقوف و مستأثر چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

رابطه علم غیب معصوم (ع) با علم مکنون یا علم موقوف و مستأثر چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

علم مستاثر به چه معناست و چه ارتباطی با علم غیب معصوم (ع) دارد؟

پاسخ نخست

محمد هادی معرفت

آیت‌الله محمد هادی معرفت در کتاب «تفسیر و مفسران» در این‌باره گفته‌ است:

«آیاتی که برای اثبات وجودی دیگر برای قرآن نزد خداوند بدان تمسک شده، مطلبی را غیر از آنچه آنان قصد کرده‌اند می‌رساند. مقصود از کتاب مکنون، همان علم غیب الهی است که از آن به لوح محفوظ تعبیر می‌شود. همچنین تعبیر به ام‌الکتاب کنایه از علم ذاتی ازلی خداوند به تمامی موجودات، برای همیشه است. علامه طباطبایی در این خصوص، در تفسیر سوره رعد حدیثی نقل کرده که امام صادق می‌فرماید: هر امری را که خداوند اراده می‌کند قبل از ایجاد آن در علمش موجود است. هیچ چیزی وجود پیدا نمی‌کند جز اینکه قبل از آن در علم الهی موجود بوده است. بنابراین، معنای آیه مبارکه وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱] این است که خداوند در علم ازلی و قطعی خویش مقدر داشته که قرآن در مسیر جاودانه‌اش در جایگاهی والا و مستقر قرار گرفته باشد؛ جایگاهی که دست بی خردان از رسیدن بدان کوتاه است؛ پایه‌های آن استوار و همواره در بستر زمان بی هیچ دشواری در حرکت و پویایی است. همچنین آیه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ[۲] یعنی مجد و عظمت قرآن پیوسته در علم ازلی الهی مقدر شده است. مرحوم طبرسی و دیگران در تفسیر آیه إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ في كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ[۳] گفته‌اند که این آیه بر مقام والای قرآن نزد خداوند دلالت می‌کند و در علم الهی مقرر شده که قرآن از دسترسی دشمنان در امان باشد».[۴].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این‌باره گفته‌ است: «علی‌(ع) در یکی‌ از خطبه‌‏هایش از بعضی‌ امور غیبی‌ خبر داد، یکی‌ از اصحاب عرض کرد: یا امیر المؤمنین! علم غیب داری‌؟! حضرت خندید و فرمود: ای‌ برادر کلبی‌! این علم غیب نیست، بلکه تعلمی‌ است از صاحب علم. علم غیب عبارت است از علم به قیامت و علم به چیزهایی‌ که خدا در این آیه فرموده: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ.[۵] ‏خدا از بچه‌‏ای‌ که در رحم مادر است خبر دارد که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوت‏مند است یا بخیل، شقی‌ است یا سعید. خدا می‌‏داند چه شخصی‌ هیزم دوزخ است و چه شخصی‌ در بهشت هم نشین انبیا خواهد شد. این، علم غیبی‌ است که غیر از خدا کسی‌ نمی‌‏داند اما چیزهای‌ دیگر را خدا به‏ پیغمبرش تعلیم داده او هم به من یاد داد ودعا کرد که سینه و قلبم آنها را حفظ کند».[۶].
۲. حجت الاسلام و المسلمین حسینی شاهرودی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مرتضی حسینی شاهرودی در کتاب «آشنایی با عرفان اسلامی» در این باره گفته است: «مفاتیح غیب، مبدأ تعین اسماء و صفات در مقام واحدیت وجودند[۷] و مقام واحدیت نشأت یافته از مفاتیح غیب است. به تعبیر دیگر، مقام واحدیت مشتمل بر اسماء و صفات است و این مقام ظهور مفاتیح غیب است. بر این اساس چنان‌که برخی از عرفا نیز گفته‌اند، مفاتیح غیب ذات احدیت مطلقه است، ولی از سویی احدیت مطلقه به‌خاطر عدم تعیین، نمی‌توان منشأ تعیین خارجی باشد. بدین خاطر جمعی دیگر، ذات متعین را منشأ آن دانسته‌اند. پیش از طرح نظر نهایی، نخست اشاره‌ای به اسمای مستأثره نیز داشته باشیم. جای شک نیست که غیب ذات حق تعالی بر همه‌کس پوشیده است و نه‌تنها کسی بدان راه ندارد، بلکه کسی از آن نامی هم ندارد. غیب ذات منشأ هیچ تعین و ظهوری نیست مگر برای خودش، چنان‌که خواهیم گفت. برای ظهور غیب، اسمایی وجود دارد که مفاتیح غیب یا اسمای مستأثره نام دارند. این اسماء به‌خاطر مفتاح غیب بودن، از غیبند و ویژه ذات حضرت حق تعالی و کسی بدان آگاهی ندارد. مگر کسی که مورد تجلی حق به هویّت ذاتیه واقع شود[۸] آنان‌که مورد تجلی صفات حق تعالی واقع شده‌اند و به حقیقت صفات و اسماء دست یافته‌اند، توانایی شهود اسماء مستأثره را ندارند ولی کسی که مورد تجلی ذاتی قرار گرفته باشد، به اسمای مستأثره که همان مفاتیح غیب است، راه می‌یابد. بنابراین در این‌که اسمای مستاثره منشأ دیگر اسمای حق تعالی است، شکی نیست و نیز در این‌که مقام اسماء ‌و صفات، مقام واحدیت است، آن‌هم قابل تردید نیست. تنها این نکته باقی می‌ماند که آیا اسم مستأثر، همان ذات احدیت مطلقه است که از او نام و نشانی نیست؟ در این صورت چگونگی مفتاح بودن آن، که سرآغاز تجلیات حق تعالی است، تبیین‌پذیر نخواهد بود. به نظر چنین می‌رسد از این‌که حضرت ختمی مرتبت حق تعالی را به اسمای مستأثره می‌خواند: " أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَك‏"[۹] معلوم می‌شود که غیب مطلق نیست و از این‌که مفاتیح غیب است، معلوم می‌شود که متعین من جمیع الجهات نیست؛ چه در غیر این صورت، واسطه در تعینات اسمایی و صفاتی نبود. این اسماء، هم وسیله فتح ذات و تجلی و ظهور تعیّن‌ساز اوست و هم وسیله یا مقام غلق و سدّ ذات و استتار او بر غیر است و آنان‌که مورد تجلی ذاتی حق تعالی قرار گرفته‌اند بدان راه می‌یابند. بهترین شاهد قطع نظر از تأمّلات عقلی، خواسته حضرت ختمی مرتبت است که اگر امری ناممکن بود، مورد خواست نبود»[۱۰].
۳. آیت‌الله فاضل لنکرانی؛
آیت‌الله محمد جواد فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» در این‌باره گفته‌ است:

«خود ائمه (ع) تصریح فرمودند که از ۷۳ حرف اسم اعظم ۷۲ حرف به ما داده شده و یک حرف مختص به خدای تبارک و تعالی است! که از آن تعبیر به اسم مستأثر می‌کنند. این را هم عرض کنم که فکر نکنید بین ۷۲ و ۷۳، فقط یک حرف فاصله است. چه بسا این یک حرف صدها برابر آن ۷۲ حرف اثر داشته باشد که همینطور هم هست، طبق این بیان ما دو جور علم داریم، علمی که احدی جز خدا بر آن آگاهی ندارد. که همین علم مستأثر است و دوم علمی است که خداوند به ملائکه و انبیا و ائمه (ع) داده است.

در علم ائمه (ع) تعبیری به نام علم مستفاد هست که مؤید همان تعبیر امیرالمؤمنین (ع) است، علم مستفاد، یعنی علمی که واسطه می‌خورد و من غیر نفسه است، علم خدای تبارک و تعالی من عند نفسه یا بالذات است اما علم ائمه (ع) علم مستفاد است، اینکه در روایات وارد شده ائمه ما در هر شب جمعه متصل به عرش خدای تبارک و تعالی می‌شوند و ازدیاد علم می‌کنند، اگر این اتصال نباشد علم آنها پایان می‌پذیرد این علم مستفاد است.

امام باقر (ع) می‌فرماید: و اما منظور از (عالم الغیب) این است که خداوند عزوجل عالم به مسائلی است که از آفریده‌های او مخفی مانده است؛ مسائلی از قبیل قضا و قدر در رابطه با اشیاء در علم خود و قبل از خلق آنها، و قبل از آنی که آنها را به فرشتگان خود افاضه نماید. پس ای حمران این علمی نگه داشته شده نزد خداوند است، که اختیار و اراده آن در دست اوست و اگر بخواهد قضا نماید و یا اینکه درون آن برایش ظاهر گردد ولی آن را امضا نمی‌کند، و اما علمی که خداوند متعال آن را مقدر نموده و آن را به مرحله قضا رسانده و جاری می‌سازد، همان علمی است که به رسول اکرم (ص) رسید و سپس نزد ما رسیده است[۱۱]. علمی هست که در آن نسبت به اراده و مشیّت خدا بداء و تغییر راه پیدا می‌کند، این علم موقوف است ولی آن علمی که اراده خدا در آن حتمی و غیر قابل تغییر است. علم مقدر و ممضی نام دارد که این علم به رسول خدا (ص) و ائمه (ع) داده شده است. در مورد بعضی از انبیا نقل شده که خبر می‌دادند که فلانی دو روز دیگر فوت می‌کند اما اتفاق نمی‌افتاد و مردم می‌گفتند شما چه نبی‌ای هستی که این حرف را زدی ولی اتفاق نیفتاد؟ امیرالمؤمنین (ع) و امام باقر (ع) می‌فرمایند: «لَوْ لَا آیَهٌ فِی کِتَابِ اللهِ لَأَخْبَرْتُکُمْ بِمَا کَانَ وَ بِمَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه»[۱۲] این همان علم موقوف عندالله است که فقط نزد خدای تبارک و تعالی است، کسی نمی‌داند در یک قضیه بداء واقع می‌شود یا نه؟ در اینکه آیا در علامات ظهور حضرت حجت (ع) بداء واقع می‌شود یا نه؟ در بعضی از روایات آمده که بداء واقع می‌شود، و حق هم همین است اما آیا این مختص به علامات حتمی است؟ چون علائم غیر حتمی نیاز به بداء ندارد. ممکن است یک چیزی به عنوان یک علامت حتمی باشد اما در آن بداء حاصل شود، که این هم در جای خودش باید مورد بحث واقع شود»[۱۳].
۴. حجت الاسلام و المسلمین صادقی ارزگانی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد امین صادقی ارزگانی در مقاله «اسماء الهی از نگاه عرفانی امام خمینی» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی از مباحث ظریف درباره اسماء الهی بحث اسماء مستأثره است. اصطلاح اسم مستأثر که از مفاهیم لطیف عرفانی در بحث اسماء الهی محسوب می‌‌‌‌شود، ریشه در روایات دارد، حضرت امام باقر (ع)، پس از بیان این مطلب که اسماء الهی به ۷۳ حرف است و نزد ما اهل بیت ۷۲ حرف آن وجود دارد فرمود: "و یک حرف نزد پروردگار متعال می‌باشد، که آن را ویژه خود و در علم غیب نزد خود قرار داد"[۱۴]. و هم چنین امام هادی (ع)، نیز پس از بیان تعداد اسم اعظم الهی فرمود: "و یک حرف نزد خداوند متعال و ویژه ایشان در علم غیب می‌باشد"[۱۵]. و بیهقی از عبدالله بن مسعود در کتاب "الأسماء و الصفات" نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) ضمن دعائی فرمود: "و تو را می‌خوانم به هر نامی که برای توست... یا اینکه آن را مخصوص خود در علم غیب نزد خود قرار فرمودی"[۱۶]. بحث اسماء مستأثره الهی، گذشته از آن که در آثار عرفانی نظیر مفاتیح غیب الجمع و الوجود و شرح آن یعنی مصباح‌الانس مورد بررسی قرار گرفته، در منظر و مشرب عرفانی امام خمینی نیز مورد توجه خاصی واقع شده و در چند جا درباره آن بحث شده است، از آن میان در تعلیقه فصوص فرموده‌‌‌‌اند: وجود یا به تجلّی غیبی احدی که همه اسماء و صفات در ساحتش مقهور و مستهلک‌‌‌‌اند تجلی می‌‌‌‌کند و این تجلّی به اسم مستأثر که هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است واقع می‌‌‌‌شود و این مقام بشرط لای وجود است پس در این مقام وجود اسم دارد لکن آن اسم در علم غیب او مستأثر است.

پرسش و نکته مهم در بحث اسماء مستأثره آن است که ایا اسماء مستأثره مظهر دارد یا نه؟ حضرت امام از استادش مرحوم شاه‌آبادی نقل کرده که فرمود: اسم مستأثر همان ذات حدیث مطلقه است زیرا ذات با حیثیت تعین منشأ ظهور است، بخلاف ذات مطلقه و بدون تعین، و از ظاهر کلام صدرالدین قونوی معلوم می‌‌‌‌شود که اسم مستأثر از اسماء ذاتیه‌‌‌‌ای است که در خارج مظهر ندارد. لکن حضرت امام گرچه در یک مورد اظهار داشته است که چون اسم مستأثر در حقیقت جزء اسماء محسوب نمی‌شود لذا ظهور و مظهر ندارد، اما در چندین جای دیگر اصرار نموده که اسماء مستأثره نیز مظهر دارد از آن میان گفته است: از نظر من اسم مستأثر نیز آثاری در خارج دارد، مگر این که اثر او همانند خودش مستأثر است. و در مورد دیگر می‌‌‌‌گوید: اسماء مستأثر دارای مظاهر مستأثره است، چون هیچ اسمی بدون مظهر نیست. و همچنین در مقدمه وصیت‌‌‌ نامه الهی سیاسی خود نیز به مظهر داشتن اسماء مستأثره الهی اشاره کرده است.

بعضی از بزرگان در تحلیل این دیدگاه حضرت امام مظهر داشتن اسماء مستأثره بر این نکته عنایت کرده‌‌‌‌اند که حیثیت اسمی ایجاب می‌‌‌‌کند که حتی اسماء مستأثره نیز مظهر داشته باشد چون پیدایش اسم بر اساس اقتضای نیاز ممکنات است و اسماء الهی قبله مناجات است، آنگاه پس از بیان فرازی از سخنان امام خمینی می‌‌‌ گوید: پس چگونه ممکن است، اسم گرچه مستأثر باشد، بدون مظهر و اثر باشد و قبله حاجات نباشد، مضافاً به این که در بعضی از دعوات مأثوره، اسم مستأثره مورد تمسّک جهت قضای حاجات واقع شده است. از مجموع آنچه گفته شد این نکته بخوبی معلوم گردید که حضرت امام در بحث اسماء مستأثره نیز دارای دیدگاه خاص عرفانی بوده است. اما پرسش مهم و اساسی این جاست که اطلاع حاصل کردن از اسماء مستأثره چگونه امکان‌پذیر است تا درباره آن بحث شود که آیا مظهر و اثر دارد یا نه؟ چون حتی بنا بر نظر حضرت امام خمینی که قایل به مظهر داشتن اسماء مستأثره است، مظهر او نیز همانند خود آن اسماء در علم غیب الهی مستأثره است، پس حکم بر مظهر داشتن و یا عدم آن چگونه میسور خواهد بود. بخصوص آن که در دعای شب عرفه آمده: "و تو را به نامی می‌خوانم که در گنجینه‌های خود، مخصوص خود در علم غیب نزد خود قرار دادی. نامی که بر کسی از آفریده‌های تو آشکار نگردیده است؛ نه فرشته‌ای مقرب درگاه تو و نه پیامبری فرستاده شده و نه بنده‌ای انتخاب شده"[۱۷]»[۱۸].
۵. حجت الاسلام و المسلمین احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است:

«علم مستأثر یکی از معانی علم غیب است. علم غیب به این معنی مختص به خداست و احدی از مخلوقات از آن اطلاعی ندارند؛ چراکه اگر کسی غیر از خداوند از آن اطلاع داشته باشد دیگر از دایره علم مستأثر خارج می‌شود و نمی‌توان گفت مختص خداست. علم غیب به این معنی نیز در برخی روایات آمده است که ما برای نمونه تعدادی از آنها را ذکر می‌کنیم: محمد بن یحیی و فردی دیگر از احمد بن محمد از علی بن حکم از محمد بن فضیل روایت نموده که گفت شریس وابشی از جابر از امام باقر (ع) روایت نموده‌اند که فرمود: همانا اسم اعظم خداوند متعال هفتاد و سه حرف می‌باشد. آصف یک حرف از آنها را دارا بود، که آن را به زبان آورد و زمین ما بین او و تخت بلقیس ناچیز شده، فرو رفت و تخت را با دست خود گرفت، سپس زمین در کمتر از یک چشم بر هم زدن به حالت سابق خود بازگشت. اما آنچه که از اسم اعظم نزد ما وجود دارد هفتاد و دو حرف می‌باشد یک حرف دیگر نزد خداوند متعال می‌باشد که آن را ویژه خود در علم غیب نزد خود قرار داده است، و هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر توسط خداوند بلند مرتبه بزرگ.[۱۹].

احمد بن محمد از محمد بن سنان از ابو جارود از اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت شنیدم امیر مؤمنان (ع) می‌فرماید: همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود در علم غیب خود قرار داده است و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان. و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: قطعا نزد خداوند متعال علم به قیامت وجود دارد، و باران را فرو می‌فرستد، و نسبت به آنچه که در رحم ها وجود دارد آگاهی دارد. و هیچ نفس و فردی نمی‌داند فردا چه به دست می‌آورد و هیچ نفس و فردی نمی‌داند در چه سرزمینی می‌میرد. هم چنین نزد خداوند متعال علم دیگری وجود دارد که فرشتگان او از آن آگاهی دارند، و آنچه که فرشتگان او از آن مطلع گردند قطعا مورد آگاهی محمد و آل محمد (ع) می‌باشد، و آنچه که محمد و آل محمد (ع) از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاهی فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع می‌‌باشند[۲۰]».
۶. حجت الاسلام و المسلمین مسعودی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی مسعودی، در مقاله «تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب» در این‌باره گفته‌ است:

«در روایات بسیاری آمده است که خداوند متعال دو گونه‌ علم‌ دارد‌؛ نخست، علمی که بر دیگران آشکار ساخته و به‌ ایشان‌ آموخته است و دوم، علمی که از غیر خود دریغ داشته و تنها به خود اختصاص داده است. از این علم‌ در‌ روایات‌ با تعابیر مختلفی چون علم مخزون[۲۱] علم مکنون،[۲۲] علم مستأثر‌،[۲۳] علم مکفوف و علم موقوف[۲۴] یاد شده است. این روایات را می‌توان در کتاب‌هایی مانند کافی و بصائر‌الدرجات و کتب شیخ‌ صدوق‌ و در‌ ابواب متنوعی مانند باب بداء و ابواب مرتبط با علم ائمه (ع) یافت‌[۲۵] برای‌ مثال، مرحوم کلینی به سند صحیح از ابوبصیر از امام صادق (ع) چنین نقل می‌کند: همانا خداوند دو گونه علم دارد؛ علمی پوشانده شده و در مخفی‌گاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد که بداء از این علم است؛ و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است که ما آن را می‌دانیم[۲۶] در‌ روایات‌ متعددی‌ تنها این علم، علم غیب نامیده شده است و به علمی که خداوند از اختصاص‌ داشتن‌ به خود خارج ساخته و آن را به دیگران نیز تعلیم نموده است، علم غیب اطلاق‌ نمی‌شود. نمونه‌هایی از روایاتی که غیب الهی را به‌عنوان جایگاه علم مستأثر الهی مطرح نموده‌ است‌ بدین قرار است:

۱. کلینی در کافی به سند صحیح نقل کرده است‌ که‌ حمران‌ بن اعین به امام باقر (ع) عرض می‌کند: درباره‌ کلام‌ الهی "او آگاه بر غیب است و کسی را بر غیب خود مسلط نمی‌کند" چه می‌فرمایید؟ حضرت فرمود: "مگر کسانی از رسولان را که رضایت داشته باشد" و به خدا‌ قسم محمد (ص) از کسانی بودن که خداوند رضایت داشت. اما این سخن خداوند: "عالم الغیب"، همانا خدای عزوجل عالم است به آن‌چه از خلق پوشیده است از اموری که در‌ علم‌ خود و قبل از خلقت آن امور و قبل از آن‌که آنها را به ملائکه برساند، آنها را تقدیر و قضاء می‌کند. پس ای حمران! این علمی است که در نزد او‌ موقوف‌ است و مشیت الهی در آن کارگر است و هرگاه بخواهد آن را محکم می‌سازد و ممکن است بداء گردد و آن را امضا و محتوم نکند، اما‌ آن‌ علمی که تقدیر می‌گردد و سپس‌ به‌ مرحله قضا و بعد از آن امضا می‌گردد، آن علمی است که به رسول خدا رسیده است و سپس به ما.[۲۷] در این روایت شاهد هستیم‌ که‌ امام باقر (ع) به تفسیر‌ علم غیب پرداخته است. ایشان با بیان این فقره "...عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ ..." و نیز فقرۀ "...ِ فَذَلِكَ يَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ ..." علم غیب را به علم اختصاصی خداوند تفسیر می‌نماید‌. همچنین‌ استثنای موجود در آیۀ شریفۀ إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۸] را به گونه‌ای تفسیر می‌فرماید که به معنای اطلاع و اشراف پیامبر (ص) بر علم غیب نخواهد بود، بلکه به این معناست‌ که‌ خداوند هر‌ گاه بخواهد، چیزی را از خزینۀ غیب خود خارج ساخته و به اطلاع پیامبر (ص) و ائمه (ع) می‌رساند. از منظر‌ این روایت، علم غیب پیامبر (ص) به استناد استثناء آیه إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۹] ثابت نمی‌شود و استثنای موجود در این آیه تخصیص زننده ادله‌ای که رهیابی امام به علم خاص ‌‌الهی‌ را نفی می‌کنند، نیست؛ بلکه به‌عکس، خود این آیه با آن ادله تخصیص‌ خورده‌ و معنای‌ جمع آن دو این‌گونه می‌شود: خداوند علم غیب می‌داند و کسی را بر غیب خود مشرف‌ نخواهد ساخت، مگر کسانی را که رضایت داشته باشد از پیامبران که با‌ امضا و حتمی نمودن امور‌، علم‌ را از نزد خویش به سمت ایشان خارج کرده در نتیجه ایشان به آن معلومی که از غیب خارج شده و دیگر غیب نیست، آگاه خواهند شد، نه این‌که پیامبر (ص) نیز عالم الغیب شود.(...)

۶. در روایت دیگری در نهج‌ البلاغه آمده است‌ امیرالمؤمنین‌(ع) یکی از وقایع آینده را پیش‌گویی کرد. شخصی از حضرت پرسید: آیا شما علم غیب می‌دانید؟ حضرت‌ فرمود‌: این علم غیب نیست؛ علمی‌ است‌ که از پیامبر (ص) فراگرفته‌‏ام. علم غیب علم‌ به قیامت است‌ و به‌ اموری که خداوند سبحان‌ در‌ کتاب خود برشمرده: "خداوند است که علم قیامت نزد اوست و اوست که باران نازل‌ می‏‌کند‌ و آن‌چه را در ارحام است می‌‏داند‌ و کسی‌ نمی‌‏داند آن‌چه‌ را‌ که‌ فردا خواهد اندوخت و کسی‌ نمی‌‏داند در چه سرزمینی خواهد مرد...". خداوند سبحان است که آن‌چه را در رحم‌‏هاست می‌‏داند‌؛ پسر‌ یا دختر، زشت یا زیبا، سخی‌ یا‌ بخیل‌، سعید‌ یا‌ شقی، کسی که‌ هیزم‌ جهنّم است، یا در بهشت هم‌نشین انبیاست. این است علم غیب که کسی آن را جز‌ خدا‌ نمی‌‏داند‌ و غیر اینها دانشی است که خداوند آن‌ را‌ به‌ پیامبرش‏ تعلیم‌ داده‌، او هم به من آموخت و از خدا برایم خواست که در سینه‌‏ام جای گیرد و قفسه سینه‌‏ام آن را در خود جای دهد[۳۰]

در این کلام دو نکته اساسی مشاهده می‌شود:

اول این‌که امام (ع) علومی را که خداوند به پیامبر (ص) آموخت و سپس ایشان از پیامبر (ص) فراگرفته یا به‌ ارث برده را علم غیب نمی‌نامد و برای این‌که مبادا تصور شود ایشان ادعای دانستن علم غیب دارد، این سخن را می‌فرماید که علم ایشان وراثتی است، نه علم غیب. همسو‌ با‌ این بیان، روایتی است که در امالی مفید، از حضرت موسی بن جعفر (ع) نقل شده است: یحیی به حضرت عرض‌ کرد‌: فدایت شوم! آنها گمان می‌کنند که تو غیب را می‌دانی. حضرت فرمود: سبحان الله! دستت را بر سرم بگذار؛ به خدای قسم مویی در آن و در بدنم نیست، مگر این‌که‌ [از‌ شنیدن این سخن] راست شد. سپس فرمود: نه، به خدا قسم این [دانش ما] جز به وراثت از رسول الله نیست[۳۱]

دوم این‌که حضرت مانند روایت نقل‌شده از بصائرالدرجات، به‌ صراحت‌ تنها‌ علم به‌ امور پنج‌گانه مذکور را علم غیبی می‌نامد که مختص خداوند است و پیش‌گویی خویش از یکی از رخدادهای‌ آینده را هر چند از جمله امور مخفی بوده و عرفاً نیز آگاهی‌ از‌ آن‌، علم غیب به شمار ر‌‌ود خارج از علم غیب می‌داند. با توجه به روایات یادشده، این مدعا ‌‌به‌ اثبات می‌رسد که از منظر روایات، علم غیب تنها به آن دسته از‌ علوم‌ اطلاق‌ می‌شود که خدای متعال، دانستن آن را به خود اختصاص داده است. بنابراین نفی علم غیب در روایات و آیات به معنای نفی علوم فراطبیعی و گسترده‌ای که خدای متعال‌ به برگزیدگان خود -اعم‌ از‌ پیامبران و امامان (ع)- آموخته، نیست و نیز دانستن علوم غیر اکتسابی و فرامادی برگزیدگان الهی نیز به منزلۀ علم غیب به شمار نمی‌رود»[۳۲].
۷. آقای دکتر غلامی (پژوهشگر دانشگاه تهران)؛
آقای دکتر اصغر غلامی در مقاله «آفاق علم امام در الکافی» در این‌باره گفته است:

«شیخ کلینی، در مورد نسبت علم ائمه (ع) به جمیع علوم انبیا، رسل و ملائکه، روایاتی را نقل می‌کند که بیانگر دو قسم از علم برای خدای تعالی هستند. یک قسم، علمی است که خداوند آن را برای ملائکه، انبیا و رسولان خود آشکار نموده است و قسم دیگر، علم مکفوف است که بر هیچ یک از مخلوقات خویش آشکار نکرده است. بر اساس این روایات، علمی که برای انبیا، رسولان و ملائکه آشکار شده، ائمه (ع) نیز آن را دارا هستند. اما علم مکلوف که خداوند آن را برای خود اختصاص داده است، هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود خداوند علم آن را به ائمه (ع) می‌دهد. امام صادق (ع) می‌فرماید:«إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»[۳۳] این قبیل روایات، با روایاتی که دلالت بر زیاد شدن علم ائمه (ع) دارند، هماهنگی داشته و گویای این مطلب هستند که علم مکفوف که مختص به خدای تعالی است، تقدیرات و خلق جدید، محو و اثبات در کتاب بدائیات است که هر گاه خداوند بخواهد به تدریج علم آنها به امام (ع) داده می‌شود. همچنین این روایات با روایات نفی علم غیب نیز سازگار است، بدین معنا که مراد اهل بیت (ع) از نفی علم غیب، عدم آگاهی ایشان از این امور است که هنوز تقدیر نشده‌اند و پس از تقدیر، علم آنها به ائمه (ع) داده می‌شود که به تعبیر خود ایشان، افضل علوم ایشان نیز همین است. این دو مورد در مبحث مربوط به هر کدامشان، بیشتر توضیح داده خواهد شد»[۳۴].

«آنچه از برخی روایات استفاده می‌شود آن است که به علمِ مخصوصِ خدای تعالی، "علم الغیب" اطلاق شده است. پیش‌تر بیان که اسم اعظم، هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن، اختصاص به خداوند متعال دارد و این یک حرف، نزد خدا در علم غیب است. [۳۵] امام باقر (ع) در ذیل آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا [۳۶]، فرمودند: «"إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏" وَ كَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ. وَ أَمَّا قَوْلُهُ: "عالِمُ الْغَيْبِ" فَإِنَّ اللَّهَ -عَزَّ وَ جَلَّ- عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ- فِيمَا يُقَدِّرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ، وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ- قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ؛ فَذلِكَ يَا حُمْرَانُ، عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ، إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ، وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ، فَلَا يُمْضِيهِ؛ فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ -عَزَّ وَ جَلَّ- و يَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ، فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهى‏ إِلى‏ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ إِلَيْنَا»[۳۷] "به جز کسی که او را بپسندد از رسولان خویش"، و سوگند به خدا محمّد (ص)، از کسانی بود که خدا به رسالت او راضی شد. و اما این که فرموده است: "عالم الغیب" به راستی که خدا، عالم است نسبت به آنچه از خلق خود نهان کرده، در مورد چیزهایی که تقدیر می‌کند و در علم خود قضا نماید، پیش از خَلق آن و قبل از آن که به فرشتگان ابلاغ کند. ای حمران! این است علمی که خدا نزد خود نگه داشته و خواست الهی بدان تعلق می‌گیرد و هرگاه اراده کند به اجرا می‌گذارد و یا بدا در آن رخ می‌دهد پس آن را اجرا نمی‌کند. اما علمی که خدای عز و جل آن را تقدیر و قضا کرده و امضا نموده، همان علمی است که به رسول خدا (ص) رسید و سپس به دست ما می‌رسد.

بر اساس این روایت، علم غیب، علمی است که مخصوص خداوند متعال است و از خلق پوشیده است. پیش‌تر بیان شد که برخی روایات، بیانگر دو علم برای خدا هستند؛ یکی علمی که به خودش اختصاص دارد و دیگری، علمی که بر ملائکه، انبیا و رسل آشکار کرده است. علمی که اختصاص به خدای تعالی دارد علمی است که هنوز به مرتبه مشیت نرسیده است. از این علم به عنوان علم غیب تعبیر شده است. اما علمی که به مرتبه مشیت برسد برای امامان (ع) ظاهر می‌شود. همچنین چون خدا هر لحظه در کاری است، هر گاه بدائی حاصل شود یا تقدیر جدیدی رخ دهد، علم آن نیز به امامان (ع) افاضه می‌شود. امام رضا (ع) در پاسخ شخصی که از علم غیب ایشان سؤال می‌کند، ساز و کار افاضه علم بر امامان (ع) را توضیح می‌دهد.[۳۸] در روایت دیگری، امام، آگاهی خود از غیب را نفی می‌کند و در عین حال می‌فرماید: هر گاه مسئله جدیدی پیش بیاید و امام (ع) در موقعیتی قرار گیرد که نیاز به علم جدیدی داشته باشد، خداوند علم آن را به ایشان افاضه می‌کند [۳۹]»[۴۰].
۸. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای منصف علی مطهری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلى‏ ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً، وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ، فَتَكَلَّمَ بِهِ، فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتّى‏ تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ، ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ ، وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً، وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ- تبارك و تَعَالى- اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ، وَ لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ‏» جابر از امام باقر (ع) فرمود: به راستى نام خدا كه اعظم است، هفتاد و سه حرف است و همانا يك حرف از آن را آصف داشت و آن را به زبان آورد و زمين ميان او و ميان تخت بلقيس از بيت المقدس تا صنعاى يمن در حدود دو ماه راه تا شد و به هم درنورديد تا آن تخت به دستش رسيد و سپس زمين به حال خود برگشت، اين كار در كمتر از چشم بهم زدن انجام شد، هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ما است و يك حرف از آن مخصوص خدا است كه براى خويش در علم غيب برگزيده‏ و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم»[۴۱].
۹. آقای زرین‌جویی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای عین‌الله زرین‌جویی، در پایان‌نامه کارشناسی ارشد «مسئله علم امام در آثار دانشمندان معاصر شیعی» در این‌باره گفته‌ است:

«نکته‌ای که در بیان اساتید به آن اشاره نشده این است که گاهی اخبار امام از غیبی است که در لوح محفوظ است، که در چنین صورتی وقوع آن حقیقت در خارج حتمی و صد در صد است. اما گاهی اخبار امام از غیب مکنون در لوح محو و اثبات است، در چنین صورتی تحقق آن حقیقت در خارج مشروط به شرایطی است، که در صورت ایجاد آن شرایط تحقق خواهد یافت و گرنه خير. اینکه گاه پیامبر (ص) یا امام از وقوع امری خبر می‌داد، ولی محقق نمی‌شد و به اصطلاح بدائی پیش می‌آمد مربوط به این جنبه می‌باشد که آن خبر از لوح محو و اثبات بوده است، نه لوح محفوظ. و خود پیامبر (ص) و امام (ع) تصریح می‌کردند که این اتفاق و یا بلا بواسطه فلان صدقه و یا امر خیری که انجام شده بر طرف گشته است. دستوراتی که برای انجام بعضی امور مانند صله رحم و صدقه و ... برای افزایش عمر و دفع بلا و ... در کلام معصوم است ناظر به همین حقیقت است.

اگر ویژگی‌های مقام نورانیت را آنگونه که در بیان علامه طباطبایی آمده در نظر بگیریم دیگر شامل حقایق ثبت در لوح محو و اثبات نخواهد بود، به خصوص اینکه خود ایشان تصریح دارند که علم در مقام نورانیت علم است به آنچه در لوح محفوظ است. نتیجه اینکه علم غیب یا ناظر به لوح محفوظ است یا لوح محو اثبات. علمی که ناظر به لوح محفوظ است یا ناظر به تشریع است که مورد تکلیف است و یا ناظر به تکوین است و مورد تکلیف نیست.

قسمی از علوم امامان (ع) که ناظر به حقایقی است که در لوح محفوظ است و مطابق قضای الهی تحقق آنها حتمی است و امام در قبال این قسم از علوم تکلیفی ندارد، زیرا تکلیف از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد در حالی که این قسم از حقایق از امور ضروری الوقوع می‌باشند، قسمی دیگر علمی می‌باشد که حاصل وحی و الهام است و ناظر به تشریع است نه تکوین، و نبی یا امام به اذن الهی از این علم برای اظهار معجزه و کرامت یا تفسیر شریعت استفاده می‌کنند.

بنابر این تحقق بعضی از امور مانند شهادت امامان (ع) علی رغم علم ایشان به شهادت از مصادیق علومی است که ناظر به امری تکوینی و متعلق قضای حتمی خداوند است و امام از این امر مطلع بوده و در برابر آن تسلیم می‌باشد.

دوم علمی که ناظر به لوح محو و اثبات است و مربوط به اموری است که به اختیار انسان تعلق دارد و مشروط به شرایطی است که نسبت به حسن اختیار انسان یا سوء اختیار او قابل تغییر است. به عنوان مثال امام به ما خبر می‌دهد که در فلان زمان فلان اتفاق خواهد افتاد ولی اگر صله رحم کنید و یا صدقه بدهید آن اتفاق رفع خاهد شد و از این قبیل امور که در روایات فراوان است»[۴۲].
۱۰. پژوهشگران مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی.
پژوهشگران مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«علم غیب الهی بر دو قسم است: قسمی که مختص به خداست و کسی را برآن آگاهی نیست. و قسمی که مختص خداست ولی به اذن الهی اولیاء الهی بر آن آگاهی پیدا می‌کنند. آیاتی و روایاتی که از جانب انبیاء و اولیاء آگاهی ایشان به علم غیب را نفی می‌کند ناطر بر قسم اول است مثل وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ[۴۳]

فرق بین قسم اول و دوم: اتفاقات اطراف ما همیشه مشروط به شرایطی هستند: گاه این شرایط فراهم بوده و به ظاهر نتیجه خاصی دارند ولی ممکن است شرط مذبور به خاطر مانعی حاصل نشود. علم ما نسبت به این اتفاقات دو گونه می‌تواند باشد: ۱. علم به شرایط و اقتضاء شرایط آنچه که ممکن است بر اساس شرایط حاصل شود. ۲. علم به نتیجه واقعی شرایط. به قسم اول علم غیب در مرحله لوح محو و اثبات می‌گویند. به این قسم انبیا و اولیاء به اذن الهی علم پیدا می‌کنند. به قسم دوم علم غیب در مرحله لوح محفوظ می‌گویند. به برخی از این امور به شکل بسیار محدود و به صورت کلی برخی اوصیاء علم دارند مثل اخباری که از معصومین با تعبیر حتمی صادر شده است. ولی علم به تمام این مرحله با لحاظ جزئیات تمام اتفاقات مختص به خداوند است و کسی را بر آن آگاهی نیست. مقصود از علم مکنون این گونه از علم است. چنانچه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ج۱۹ می‌گوید: جمله فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ [۴۴] توصیف دوم قرآن است، می‌‏فرماید: قرآن محفوظ و مصون از هر دگرگونی و تبدیل است، چون در کتابی است که آن کتاب اینطور است و آن کتاب عبارت است از لوح محفوظ، هم چنان که در جای دیگر فرموده: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ [۴۵]. مقصود از لوح محفوظ همان علم ازلی الهی است که مقدّرات در آن ثابت و غیر قابل تغییر است. این علم مربوط به جزئیات تمام امور است و مختص به خداوند است. وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ[۴۶] روایات نیز بر وجود دو نوع علم اشاره دارند مثل روایت امام صادق (ع): «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ ... وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ»[۴۷] طبق این روایت علم مکنون و مخزون یکی هستند. امام صادق (ع) می‌‏فرماید: "خداوند دو گونه علم دارد: علم مکنون و مخزون که جز خودش کسی نمی‏‌داند که خود بدا نشأت گرفته از آن علم است. دیگری علمی که به فرشتگان و انبیا آموخته است و ما نیز بدان آگاهیم". بنابراین، دو گونه علم داریم: علمی که بدا از آن نشأت می‌‏گیرد که لوح محفوظ است و دیگری علمی که بدان تعلق می‏‌گیرد که لوح محو و اثبات است. پس بدا عبارت است از محو اوّل و اثبات ثانی و خدای سبحان عالم به هر دو است و این حقیقتی است که هیچ صاحب عقلی نمی‏‌تواند منکر آن باشد؛ زیرا برای تحقق و وجود امور و حوادث، دو نوع پیش بینی متصور است: یکی تحقق قابل تخلف که به حسب اقتضای اسباب ناقص، از قبیل شرط و یا علت و یا عدم مانع است. دیگری تحقق و وجود غیر قابل تخلف که به اقتضای اسباب و علل تامۀ آن حوادث است و وجودی است ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف و آن دو کتابی که آیۀ مورد بحث؛ یعنی کتاب محو و اثبات و ام‌الکتاب معرفی می‌کند یا عبارت‌اند از همین دو مرحلۀ از وجود، و یا مبدأ آن دو هستند».

«برای خداوند دو نوع علم است؛ یکی علم مخزون و مکنون که کسی جز خداوند آن را نمی‌داند و دیگری، علمی است که به ملائکه مقربین و انبیا و مرسلین تعلیم فرموده و ائمه نیز تمام آن را می‌دانند. محمد بن حسن صفار در کتاب بصائرالدرجات از ابی بصیر از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «إن لله علمین: علم مکنون مخزون لایعلمه إلا هو من ذلک یکون البداء و علم علّمه ملائکته و رسله و أنبیائه و نحن نعلمه» محمد بن یعقوب کلینی نیز این حدیث را در کتاب الکافی به سند خود از ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «إن لله علمین: علم مکنون مخزون لایعلمه إلا هو من ذلک یکون البداء و علم علّمه ملائکته و رسله و أنبیائه و نحن نعلمه» ترجمه هر دو حدیث یکی است که عبارت است از این که همانا برای خداوند، دو علم است: یکی علمی است مکنون و مخزون که احدی نمی‌داند آن را مگر خودش و از جمله آن، بداء است و دیگری، علمی است که تعلیم فرموده به فرشتگان و انبیا و مرسلین، و ما (ائمه معصوم) هم آن را می‌دانیم. محمد بن حسن صفار در کتاب بصائر الدرجات به سند خود از جعفر بن بشیر از امام جواد (ع) نقل کرده که فرمود: «إن لله علمین: علم مبذول و علم مکنون، فأما المبذول، فإنه لیس من شیء تعلمه الملائکه و الرسل إلا نحن نعلمه و أما المکنون، فهو الذی عند الله تبارک و تعالی فی أم الکتاب إذا خرج، نفذ»[۴۸] محمد بن یعقوب کلینی در کتاب الکافی، در باب این که ائمه معصوم (ع) همه علومی که ملائکه و انبیاء و رسولان می‌دانند، چهار روایت نقل کرده است که این گفته امام صادق (ع) و امام جواد را در این دو حدیث تأیید می‌نماید که آنان هر چیزی را که فرشتگان و پیامبران و رسولان می‌دانند، ائمه معصوم هم می‌دانند. بنابراین، مراد از علم مکنون و علم مخزون، یکی است و این علم، در برابر علم مبذول است. مراد از علم مبذول، علمی است که خداوند آن را به غیر خودش مبذول داشته و عطا کرده است و دیگران هم غیر از خداوند از آن مطلع و آگاه هستند؛ ولی علم مخزون و مکنون، از علومی است که تنها خداوند آن را می‌داند و در صورت خواست او، برخی از مقداری از آن اطلاع پیدا می‌کنند. همچنان که خداوند در آیه قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ[۴۹] خداوند در آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۵۰] بنابراین، خداوند، از علوم ویژه و غیبی خود، به برخی از مخلوقین عطا می‌کند و آن دسته از علوم که به هیچ کسی عطا نمی‌کند، علم مکنون و مخزون نام دارد»[۵۱].

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. «و بی‌گمان آن نزد ما در اصل کتاب، فرازمندی فرزانه است»؛ سوره زخرف آیه۴.
  2. «بلکه قرآنی ارجمند است، در لوحی نگهداشته»؛ سوره بروج آیه۲۱ و ۲۲.
  3. «که این قرآنی ارجمند است. در نوشته‌ای فرو پوشیده. که جز پاکان را به آن دسترس نیست»؛ سوره واقعه آیه ۷۷، ۷۸ و ۷۹.
  4. تفسیر و مفسران، ص ۲۹۳
  5. سروه لقمان: ۳۴.
  6. بررسی مسائل کلی امامت، ص ۲۹۳
  7. شرح مقدمه قیصری، همان، ص۲۶۱.
  8. همان، ص۲۶۰.
  9. بحارالانوار، ج۸۳ ، ص۳۲۳.
  10. آشنایی با عرفان اسلامی، ص ۷۶
  11. " وَ أَمَّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَیْبِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یُفْضِیَهُ إِلَی الْمَلَائِکَهِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیْهِ فِیهِ الْمَشِیئَهُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلَا یُمْضِیه ‏فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی إِلَی رَسُولِ اللهِ ص ثُمَّ إِلَیْنَا"؛الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏۱، ص۲۵۷.
  12. «آیه‌ای در قرآن هست که اگر آن آیه نبود ما تمام آنچه را تا روز قیامت واقع می‌شود به شما خبر می‌دادیم»؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۳۰۵.
  13. وبگاه پاسخ‌دهنده (محمد جواد فاضل لنکرانی).
  14. «وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ».
  15. «وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْب‏»
  16. «أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَك‏... أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَك‏».
  17. «وَ اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ فِي خَزائِنِكَ الَّذِي اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ، لَمْ يَظْهَرْ عَلَيْهِ احَدٌ مِنْ خَلْقِكَ، لا مَلِكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌّ مُرْسَلُ، وَ لا عَبْدٌ مُصْطَفى‏‏»
  18. مقاله اسماء الهی از نگاه عرفانی امام خمینی.
  19. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ أَخْبَرَنِي شُرَيْسٌ الْوَابِشِيُّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً- وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ؛ اصول کافی، ج١، ص٢٣٠
  20. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) يَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ؛ سوره لقمان، آیه۳۴. وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ [يَعْلَمُهُ‏] الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ؛ بصائر الدرجات، ص١٣١؛ دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۶.
  21. لسان العرب، ج۱۳، ص۱۳۹.
  22. واژۀ "مکنون" به معنای شیء پوشانده‌ شده‌ و مخفی است لسان العرب، ج۱۳، ص۳۶۰.
  23. واژۀ "استئثار" در لغت به معنای چیزی را به‌طور اختصاصی‌ و ویژه‌ برای خود خواستن است مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۲.
  24. موقوف در لغت به معنای‌ چیزی است که مانعی‌ داشته‌ باشد و محبوس مانده باشد قاموس‌ قرآن‌، ج۸، ص۲۳۶.
  25. برای مشاهدۀ نمونه‌ها، نک: کافی، ج۱، ص۳۵۹، ح۷، ۸، ۹، ص۵۷۱، ح۱، ص۵۷۳، ح۳، ص۶۳۴، ح۱ - ۴، ص۶۳۷، ح۲، ج۲، ص۳۸، ح۶؛ بصائرالدرجات‌، ج۱، ص۱۰۹- ۱۱۲؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۸۲.
  26. " إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ نَحْنُ نَعْلَمُه‏"؛ کافی‌، ج۱، ص۳۶۱، ح۹.
  27. "أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ‌ جَلَّ‌ ذِکْرُهُ: عالِمُ‏ الْغَیْبِ‏ فَلا‌ یُظْهِرُ‌ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً؟ فَقَالَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ: إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ‏ وَ کَانَ وَ‌ اللَّهِ‌ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ‏. وَ أَمَّا قَوْلُهُ‌: عالِمُ‌ الْغَیْبِ فَإِنَّ‌ اللَّهَ‌ عَزَّ‌ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا‌ غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یُقَدِّرُ مِنْ شَیْ‏ءٍ، وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ‌ قَبْلَ‌ أَنْ یُفْضِیَهُ‏ إِلَی الْمَلَائِکَةِ؛ فَذلِکَ یَا‌ حُمْرَانُ‌! عِلْمٌ‌ مَوْقُوفٌ‌ عِنْدَهُ‌، إِلَیْهِ فِیهِ الْمَشِیئَةُ‌، فَیَقْضِیهِ‌ إِذَا أَرَادَ، وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ‏، فَلَا یُمْضِیهِ؛ فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ‌ و یَقْضِیهِ‏‌ وَ‌ یُمْضِیهِ، فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهی‏ إِلی‏ رَسُولِ‌ اللَّهِ‌(ثُمَّ‌ إِلَیْنَا‌"؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۶۳۸، ح۲.
  28. جز فرستاده‌ای را که بپسندد، سوره جن، آیه ۲۷.
  29. جز فرستاده‌ای را که بپسندد، سوره مبارکه جن، آیه ۲۷.
  30. " لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الآْيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ [لِلنَّارِ] فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي‏"؛ نهج البلاغه، ص۱۸۶، خطبه ۱۲۸.
  31. "فَقَالَ لَهُ يَحْيَى جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ تَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ يَدَكَ عَلَى رَأْسِي فَوَ اللَّهِ مَا بَقِيَتْ شَعْرَةٌ فِيهِ وَ لَا فِي جَسَدِي إِلَّا قَامَتْ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)".
  32. تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب ص ۸ .
  33. همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است. و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه (ع) پیش از ما نیز عرضه شده است.
  34. آفاق علم امام در الکافی.
  35. ر.ک: الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰، ح ۱ و ۳
  36. سوره جن، آیه: 26.
  37. الکافی، ج ۱، ص ۲۵۶ ـ ۲۵7
  38. همان، ص ۲۵۶. با توجه به روایات فراوان مطرح شده در قبل مبنی بر این که علم رسول خدا (ص) به ائمه اهل بیت (ع) منتقل می‌شود، روشن است مراد از "من شاء اللّه" در روایت فوق، ائمه اهل بیت (ع) هستند، ضمن آن که اصل روایت نیز در مورد علم امام (ع) است
  39. الکافی، ج ۱، ص ۲۵۷
  40. آفاق علم امام در الکافی
  41. پایان‌نامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۶۹.
  42. آگاهی امامان از غیب، ص۷۵.
  43. «و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود»؛ سوره هود آیه ۳۱.
  44. در نوشته‌ای فرو پوشیده؛ سوره واقعه، آیه: ۷۸.
  45. این سخن، جادو و دروغ نیست بلکه قرآنی ارجمند است، در لوحی نگهداشته؛ سوره بروج ، آیه: ۲۱ - ۲۲.
  46. «و نزد خدا است خزینه‏ های غیب، و نمی‏داند آنها را مگر خودش، و می‏داند هر چه را که در بیابان و دریا است، و نمی‏افتد برگی از درختان، مگر اینکه او از افتادنش با خبر است، و نیست دانه‏ای در تاریکی ‏های زمین و نیست هیچ تری و خشکی، مگر اینکه در کتاب مبین خدا است»؛ سوره انعام آیه ۵۹.
  47. «برای خداوند دو علم است علم مکنون و مخزون که جزء او کسی بر آن آگاه نیست ... و علمی که آن را به ملائکه و رسل و انبیاء آموخته و ما(اهل بیت) نیز بر آن اطلاع داریم»؛ بحار الانوار ج۴ آیه ۱۰۹.
  48. «برای خداوند دو علم است؛ علم مبذول و علم مکنون. اما علم مبذول، هر چیزی را که ملائکه و رسولان می‌دانند، ما (ائمه معصوم) هم می‌دانیم و اما علم مکنون، علمی است که نزد خداوند تبارک و تعالی در ام الکتاب است و هنگامی که از آن خارج شود، نافذ خواهد بود».
  49. «به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید که به مردم بفرماید که خزائن خداوند در دست من نیست و من از غیب آگاهی ندارم و من به شما نمی‌گویم که من فرشته هستم و من تنها از چیزی که به من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم»؛ سوره انعام آیه ۵۰.
  50. «می‌فرماید که خداوند، به غیب آگاه است و کسی را از غیب آگاه نمی‌گرداند، مگر کسی را که به عنوان فرستاده، انتخاب کرده باشد که در این صورت، از پیش رو و از پشت سرش، نگاهبانانی بر خواهد گماشت»؛ سوره انعام آیه ۲۶ و ۲۷.
  51. مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی