علم در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
علم در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم

علم در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • علم چیست؟ (پرسش)

پاسخ نخست

سید حسن مصطفوی

آیت‌الله سید حسن مصطفوی و حجت الاسلام و المسلمین احمد مروی در مقاله «دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم» در این‌باره گفته‌اند:

«پیداست که تعریف علم با شاخصه‌های تعریف حدی امکان ندارد و تعاریف آن لفظی است، ملاصدرا می‌گوید: علم حقیقتی است که وجود آن عین ماهیت آن است و نمی‌توان تعریف حدی از آن ارائه داد [۱] علامه طباطبائی می‌نویسد: "وجود العلم ضروری عندنا بالوجدان و کذلک مفهومه بدیهی لنا" [۲] از نظر علامه وجود علم و مفهوم آن ضروری و بدیهی است و تعاریف ارائه شده به انسان این توانایی را می‌دهد که بر ویژگی‌های علم اطلاع پیدا کند. در ادامه با بیان اینکه علم از سنخ وجود است و همانند اصل وجود امری بدیهی و ضروری است، توضیحات افزون‌تر خواهد آمد. راغب می‌گوید: [۳] علم ادراک حقیقت شیء است و این دو نوع است یکی درک خود حقیقت شیء و دیگری درک اثبات چیزی را بر چیز دیگر یا درک نفی چیزی را از چیز دیگر، قسم نخست دارای یک مفعول است نظیر آیه قرآن که می‌فرماید "تو آنان را نمی‌شناسی، خدا می‌شناسد"، قسم دوم دارای دو مفعول است؛ چنانکه در قرآن آمده است هرگاه آن زنان را مؤمن یافتید". علم و درک از نظر لغت نزدیکی و همسانی بسیار دارند. معنای علم که برداشتن حجاب یا انکشاف است، آنگاه که به نهایت برسد، به آن درک می‌گویند: "و أدرک بلغ اقصی الشیء" [۴] ملاصدرا می‌گوید: "ادراک هو اللقاء والوصول" [۵] درباره معنای اصطلاحی، تعاریف ارائه شده شرح لفظی بیش نیست. مفهوم علم همانند مفهوم وجود، تعریف حدی "جنس و فصل" و رسمی "لوازم" ندارد و چنانکه ملاصدرا می‌گوید: چیزی روشن‌تر از خود علم نیست که بتوان در تعریف علم از آن بهره گرفت. علم حالت وجدانی و نفسانی است که موجود دارای حیات، به خودی خود بدون خفا و اشتباه آن را درک می‌کند و چنین حقیقتی قابل تعریف نیست. به بیان دیگر، حقیقتی روشن‌تر از خود آن یافت نمی‌شود که بتوان در تعریف آن را ارائه نمود[۶]. مفهوم علم از سنخ مفاهیم نظری نیست که بتوان در تعریف آن از مقدمات و اجزای سازنده تعریف بهره گرفت؛ چه اینکه اگر مفهوم علم نظری باشد؛ هر لفظی که در تعریف آن قرار بگیرد یا باید بدیهی باشد و یا در جای دیگری تبیین شده باشد و مفروض این است که از خود علم چیزی روشن‌تر نیست که در تعریف آن بیاید "و ما هذا شأنه یتعذر ان یعرف بما هو اجلی و أظهر لان کل شیء یظهر عند العقل بالعلم به فکیف یظهر العلم بشیء غیر العلم" [۷]، از این‌رو، علم قابل تعریف نیست و برای آگاهی از ماهیت علم باید در پی خصوصیات علم بود»[۸]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله تحریری؛
آیت‌الله محمد باقر تحریری در کتاب «جلوه‌های لاهوتی» در این باره گفته است:

«واژه علم از جمله واژه‌هایی است که کاربردهای گوناگون و اشتباه‌انگیز دارد، اگرچه مفهوم لغوی آن در زبان فارسی به معنای دانش و دانستن بوده و مفهومی واضح است، لكن معانی اصطلاحی مختلفی دارد که مهم‌ترین آنها از قرار زیر است:

  1. اعتقاد یقینی مطابق با واقع در برابر جهل بسیط و مرکّب، هرچند نسبت به یک موضوع باشد.
  2. مجموعه قضایایی که بین آنها مناسبتی درنظر گرفته شده باشد هرچند که قضایای شخصی و خاصّ باشد مانند: علم تاریخ، جغرافیا، رجال و بیوگرافی شخصیت‌ها.
  3. مجموعه قضایای کلی که محور خاصّی برای آنها لحاظ شده و هریک از آنها قابل صدق و انطباق بر موارد و مصادیق متعدد است، اگرچه قضایای اعتباری و قراردادی باشد مانند: علم لغت و ادبیات.
  4. مجموعه قضایای کلّی حقیقی غیرقراردادی که دارای محور خاصّی باشد، مانند: علوم نظری و عملی و از جمله الهیات و مابعدالطبیعه.
  5. مجموعه قضایای حقیقی که از راه تجربه قابل اثبات باشد.[۹]»[۱۰].
۲. حجت الاسلام و المسلمین رفیعی؛
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی، در مقاله «علم غیب ائمه» در این‌باره گفته‌ است: «علم در لغت به معنای دانش و نقیض جهل است. ابن منظور علم را شعور و معرفت معنی نموده. این واژه معنای بدیهی و روشنی دارد که همان دانستن و آگاهی است. ابو هلال عسکری[۱۱] معرفت را اخص از علم دانسته و تأکید می‌کند هر معرفتی علم است در حالی که هر علمی معرفت نیست. علم، کلی و معرفت، تفصیلی است»[۱۲]
۳. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«توضیح اینکه علم در مقابل جهل یعنی دانستن در مقابل ندانستن است که در لغت و معارف اسلامی نیز همین معنا مراد است، یعنی هر آنچه دانستنی است را علم گویند، مانند اخلاق، فقه، ریاضیات و علوم دیگر، پس هر آنکس که هر یک از آن علوم را بداند عالم نامند، و هر آنکس که نداند به همان نسبت جاهل گویند.

در هر صورت می‌توان علم را از نگاه دانشمندان لغت چون مصدر است، از سه جهت معنا کرد:

  1. به معنای فاعلی "دانستن".
  2. به معنای مفعولی "دانسته شده".
  3. به معنای اسم مصدری "دانش".

در حقیقت هر سه معنا یکی است که از حیث اعتبار و تحلیل عقل به سه قسم تقسیم شده است[۱۳]، البته باید توجه داشت، واژه علم کاربردهای دیگری هم دارد، که ارتباط چندانی با بحث ما ندارد.

مفهوم‌شناسی اصطلاحی علم:

درباره علم و معنای آن اصطلاحات فراوانی وجود دارد، هر کدام به جمعی از علما و نگاه آنها به علم مربوط می‌شود،[۱۴]. مانند منطقیان، محدثان، فقیهان، متشرعان، صوفیان، متکلمان، حکیمان، مفسران و دیگران، که هر کدام تعریف خاصی از علم ارائه کرده‌اند.

از آن رو که در این پژوهش، بیشتر با اندیشه دو گروه از علمای فوق روبروییم، و بیان نظر دیگران چندان تأثیری در روند این پژوهش ندارد، فقط به بیان تعریف علم از منظر فیلسوفان و متکلمان بسنده می‌شود[۱۵].

حاصل اینکه نمی‌توان گفت فلاسفه کاری به مفهوم ندارند، و بحث‌های مفهومی دخالتی در روند بحث‌های فلسفی ندارد. بدین جهت یکی از مباحث مفهومی که از دیرباز تاکنون صاحب‌نظران از فلاسفه و متکلمین را به خود مشغول کرده است همین واژه علم است.

قبل از هر چیز باید دید آیا مفهوم علم مفهومی تعریف‌پذیر است یا نه؟ فیلسوفان و متکلمان اسلامی درباره علم و واژه‌های همانند آن اظهار نظرهای متفاوتی نموده‌اند،[۱۶]. بعضی از متکلمان مانند فخر رازی مفهوم علم را بدیهی، ضروری و غیرقابل تعریف دانسته‌اند، می‌گویند: مفاهیمی را می‌توان تعریف کرد که اکتسابی باشند، چون هر چیزی به وسیله علم شناخته می‌شود پس باید قبل از آن خود علم شناخته شده باشد، و به عبارتی غیرعلم به واسطه علم دانسته می‌شود، و اگر بنا باشد که علم هم به خودِ علم شناخته شود دور لازم می‌آید، پس علم یک امر ضروری و غیرقابل تعریف است[۱۷].

جوینی و غزالی مفهوم علم را بدیهی التصور دانسته‌اند، و براین باورند که علم واقعیتی قابل تعریف است، ولی ارائه تعریف از علم بسیار مشکل است[۱۸].

برخی دیگر از متکلمان همانند اشعری، باقلانی، ابوعلی جبائی، قاضی عبدالجبار معتزلی، شیخ مفید و شیخ طوسی با تعابیر مختلف دیگر به تعریف علم پرداخته‌اند، که هر کدام قابل نقد و نظر است، و ضرورتی در پرداختن به آنها دیده نمی‌شود[۱۹].

فلاسفه، با علم به گونه‌ای دیگر برخورد کرده‌اند آنها علم را مانند وجود می‌دانند که نمی‌توان با حد و رسم از آن تعریف کرد، لذا تلاش کرده‌اند که این علم بدیهی و تعریف-ناپذیر را، با تعریف‌های لفظی و بیان آثار و خواص حقیقت آن را بیشتر آشکار کنند[۲۰].

ملاصدرا می‌گوید: "علم از حقایقی است که انیّت آنها عین ماهیتشان است، چنین حقایقی حد بردار نیستند، زیرا حدود مرکب از جنس و فصل‌اند، پس این حقایق وجودشان ذاتاً مشخص است؛ بنابراین چیزی متشخص‌تر از علم نیست"[۲۱]. ملاصدرا همچنین بر این که وجود و علم عین هم هستند در جای دیگر اصرار می‌کند، می‌گوید: "نزد ما وجود عین علم و شهود است"[۲۲] یعنی اینکه علم خودش وجود محض است. "همان‌گونه که وجود حقیقتی است جاری در همه موجودات عالم، اما با تفاوت در مراتب کمال و نقص علم هم حقیقتی جاری در همه موجودات است که دارای مراتب است" [۲۳].

بنابراین همان‌گونه که همه هستی را وجود فراگرفته، علم هم فراگیر است و شدت و ضعف آن به شدت و ضعف وجودی افراد برمی‌گردد. در این باره در آینده سخن بیشتری خواهد آمد.

حاصل اینکه علم همانند وجود که عین وجود است و ماهیتی از آن انتزاع نمی‌شود جنس و فصل ندارد، تعریف نمی‌پذیرد[۲۴] دلیل بر عدم ماهیت‌پذیری علم آن است که در واجب‌الوجود هم علم وجود دارد[۲۵] پس، نمی‌توان بر آن تعریفی منطقی داشت، بلکه باید تعریفی لفظی از طریق بیان خواص و آثار آن ارائه کرد.

فلاسفه اضافه بر عدم تعریف‌ناپذیری علم و بداهت آن، علم را امری وجدانی دانسته‌اند که هر کسی وجداناً آن را دریافت می‌کند بدون اینکه مفهومی را در نظر داشته باشد.

ملاصدرا در این باره می‌گوید: "چیزی شناخته‌تر از علم وجود ندارد، زیرا علم حالتی است وجدانی و نفسانی که هر کس آن را ذاتاً می‌یابد. پس نمی‌توان علم را به چیزی غیر از علم شناسانید"[۲۶]. در نتیجه حقیقت علم در درون عالم موجود است، و برای عالم شدن نیازی به بیرون نیست.

علامه طباطبایی می‌گوید: "وجود علم نزد ما وجدانی است و مفهوم آن بدیهی است"[۲۷]. پس وجدانی بودن علم، حاکی از حضوری بودن آن هم هست، یعنی علم منتزع از مفهوم نیست بلکه از حقایقی است که هرکس واقعیت آن را شهود حضوری می‌کند، و حقیقت آن عین ظهور آن است، لذا هیچ‌چیز ظاهرتر از خود علم نیست تا بتوان با آن تعریف علم کرد.

ابن سینا با مبنای مشائی خود در موارد متعددی به تعریف علم پرداخته، و تعریف‌های او از نظر لفظی متفاوت است اگر چه از نظر معنا همان تعریف عام است. او می‌گوید: "علم از صور موجودات مجرد از مواد کسب می‌شود"[۲۸]. اگر چه بسیاری از متکلمین و فلاسفه سرانجام به بداهت علم نظر داده‌اند، و بر عدم تعریف‌پذیری علم اذعان نموده‌اند اما باید توجه داشت که تعریف‌ناپذیری بعضی مفاهیم به معنای بداهت آنها نیست، مانند "وجود" اگرچه تعریف‌ناپذیر است ولی مفهومی بدیهی نیست. استاد شهید مطهری در این باره می‌گوید: "فلاسفه ما مدرکی برای بدیهی بودن و نظری بودن مفاهیم ارائه نکرده‌اند"[۲۹]. خود ایشان هم برای بداهت مفاهیم، نظری ارائه کرده و آن اینکه «بساطت مفهوم» را نشان بداهت آن دانسته در حالی که هر بساطتی هم نشان بداهت نیست زیرا ذات حق تعالی که ابسط البسائط است مجهول‌ترین حقایق نیز هست یعنی حصول صورت اشیاء نزد عقل را علم گویند، بسیاری از حکما و حتی متکلمان در مجموع به چنین تعریفی رسیده‌اند، ابن سینا در کتاب اشارات تعریف دیگری دارد که می‌تواند از جامعیت بیشتری برخوردار باشد، می‌گوید: "علم حقیقت متمثله نزد مدرَک است"[۳۰]. در این تعریف "حقیقت متمثله" جایگزین صورت شده، خواجه طوسی در شرح این عبارت از تعبیر او چنین استفاده کرده که حقیقت متمثل هم شامل نفس معلوم می‌شود که همان حصول صورة الشیء است، و هم شامل علوم حضوری می‌شود[۳۱]. شهاب‌الدین سهروردی علم را چنین تعریف کرده، گفته: "علم عبارت است از ظهور و ظهور همان ذات نور است اما نور گاهی نور لِنفسه است و گاهی نور لِغیره است»، بنابراین او علم را ظهور نور دانسته است"[۳۲]. ملاصدرا تعریف جامعی از علم ارائه کرده، می‌گوید: "وجود علم و مفهوم آن با مراجعه به وجدان بدیهی است، یعنی حضور چیزی برای چیزی یا حصول صورت چیزی نزد عقل، پس چون هم عقل و هم نفس آدمی مجرد است علم هم مجرد است، بنابراین مجرد نزد مجرد قرار می‌گیرد؛ حتی علم به موجودات مادی هم بدون وساطت موجود مجرد تحقق پیدا نمی-کند. در نتیجه علم حصولی به علم حضوری منتهی می‌شود و هیچ تقسیمی نمی‌پذیرد، ولی از آن جهت که علم از کیفیات نفسانی به حساب می‌آید و مساوق است با وجود در این صورت قابل تقسیم است". حال اگر این وجود مجرد وجودش لنفسه باشد علم به خودش است، و اگر وجودش لغیره باشد معقول یا متخیل و یا محسوس آن غیر خواهد بود[۳۳]. عبدالجبار در تعریف علم، می‌گوید: علم چیزی است که به نفس آدمی آرامش می‌بخشد[۳۴]. او با پیروی از ابی‌علی و ابی‌هاشم جبایی علم را نوعی اعتقاد و باور می‌داند که موجب آرامش نفس می‌شود،[۳۵]. می‌گوید: همین حالتی که موجب پیدایش علم در آدمی می‌شود، حالتی است که عالم را از غیر عالم جدا می‌کند، این همان کارکرد عقل است که سکون و آرامش به نفس می‌بخشد، و موجب اطمینان خاطر می‌گردد. بنابراین یافته‌های عقلی به نظر او مطابق با واقع و علم قلمداد می‌شود که باید به آن حتماً عمل نمود»[۳۶].

بنابراین، چنین نتیجه گرفته می‌شود، هر موجودی اگر عاقل و عالم است جسم و جسمانی نیست، پس نفس هم که عالم به ذات و غیر ذات است جسمانی نیست و مجرد است[۳۷]»[۳۸].
۴. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «علم در لغت، مقابل جهل قرار گرفته و از آن به نقیض جهل تعبیر شده است[۳۹] راغب در المفردات، علم را نوعی خاص از آگاهی، یعنی شناخت حقیقت هرچیز دانسته که این آگاهی دو نوع است: یا ادراک ذات شیء است یا حکم به وجود یا نفی صفتی در آن شیء؛ که در حالت اول به یک مفعول، و در حالت دوم به دو مفعول متعدی می‌شود[۴۰]. صاحب التحقیق، علم را نوعی حضور و احاطه بر شیء معنا کرده که این احاطه در موارد مختلف به ‌حسب مورد آن متفاوت است. وی معرفت و یقین را مراتبی از علم می‌داند و معتقد است که علم اگر همراه با تمییز شیء از غیرش و ادراک خصوصیات شیء باشد، معرفت، و اگر به حد اطمینان و سکون نفس برسد، یقین نامیده می‌شود[۴۱]»[۴۲].
۵. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نسیم عباس نقوی در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم پیامبر و ائمه به غیب» در این‌باره گفته‌ است:
  • علم در لغت:
  1. علم یعلم علماً: نقیض جهل: علم عبارت است از نقیض جهل.
  2. علم: اعتقاد جازم مطابق با واقع می‌باشد.
  3. معنی حقیقی واژه علم ادراک است و سایر معنی "حقیقت عرفی" یا اصطلاحی و یا مجاز مشهورند.
  4. علم به معنی شعور «قال الزمخشری: ما علمت بخبرک ما شعرت‏».

بنابر تعاریف مذکور چنین بر می‌آید که حاصل تلاش ذهن انسان در مواجهه با جهان خارج که ادراک در احاطه و یافتن چیزی را بدنبال داشته باشد علم نامیده شده است در مجموع علم درک حقیقت شیء است که با نوعی احاطه بر آن تؤام بوده و جهل را می زداید.

ولی تحقیق آن است که اصل معنای علم همان حضور و احاطه بر چیزی است ولی این احاطه یکسان نبوده و بحسب موارد مختلف می‌شود.

  • علم در اصطلاح:
  1. و تعریف علم دانشمندان علم منطق و حکماء چنین کردند، «حضور صورة الشیء عند العقل او فقل انطباعها فی العقل لافرق بین التعبیرین فی المقصود‏».
  2. در اصطلاح علماء منطق علم عبارت است از: «نفس الصور‌ة الحاصله من الشیء عند العقل».
  1. و بعض دیگر چنین گفتند «قبول النفس و انفعالها و تأثرها للصورة الحاصلة من الشیء».
  1. در اصطلاح متکلمان علم را صفتی می‌دانند که موجب تمیز اشیاء از یکدیگر می‌شود.
  1. در اصطلاح فلاسفه بهترین و مشهورترین تعریف که به فلاسفه نسبت داده شده است تعریفی است که سید شریف جرجانی در کتاب التعریفات از قول حکماء نقل نموده است. می‌نویسند: فلاسفه می‌گویند که علم عبارت است از «حصول صور‌ة شیء» در عقل غیر از این تعریف‌های دیگر نیز برای علم در نهایة‌الحکمة در مرحله یازدهم ذکر شده است. «الاول هو ان العلام عبارة عن الظهور». علم عبارت از ظهور است این تعریف از شیح اشراق نقل شده است»[۴۳].
۶. حجت الاسلام و المسلمین بخارایی‌زاده؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید حبیب بخارایی‌زاده در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت» در این‌باره گفته‌ است:
  • «معنای لغوی علم: خلیل بن احمد فراهیدی علم را نقیض جهل دانسته. ابن منظور در لسان العرب نیز علم را نقیض جهل دانسته و گویا معنای هر دو واژه علم و جهل را واضح و بی‌نیاز از تفسیر می‌داند و لذا بدون هیچ‌گونه توضیحی در مورد معنای آنها می‌گوید علم به معنای شعور هم می‌آید و نیز به معنای معرفت. طریحی در مجمع البحرین نیز واژه علم را چنین تفسیر می‌کند: علم یقیین است که هیچ احتمالی داخل آن نمی‌شود این اصل در این واژه است از نظر لغت و شرع و عرف و بسیار شده که اطلاق می‌شود بر اعتقاد راجحی ک مستفاد از سند می‌باشد خواه آن اعتقاد راجح یقین باشد یا گمان(...) و علم به معنای معرفت هم آمده همچنانکه معرفت هم به معنای علم آمده چون هردو در اینکه مسبوق به جهلند مشترکند[۴۴]
  • معنای اصطلاحی علم: در کتب منطقی تعاریف گوناگونی برای علم مطرح گردیده است که یکی از معروفترین آنها تعریف علم است به اعتقاد جازم غیر قابل زوال مطابق واقع، که به واسطه دلیلی حاصل شده است. علم اعتقاد به آن است که چیزی چنان است و ممکن نیست که چنان نباشد به نحوی که آن اعتقاد زائل شدنی نباشد و آن چیز هم در واقع چنان باشد و آن اعتقاد را هم دلیلی ایجاب نموده باشد[۴۵] منطقیان سپس در اولین تقسیم آن را به تصور و تصدیق منقسم می‌نمایند. علم دو قسم است علم به ذات اشیاء که نامش تصور است. و علم به نسبت بین بعضی از ذاتها با بعضی دیگر به سلب یا ایجاب که تصدیق نامیده می‌شود[۴۶] (...)
  • از نظر فلاسفه علم، مفهومی بدیهی و بی‌نیاز از تعریف دارد. فلاسفه نه تنها علم را مفهومی واضح و بی‌نیاز از تعریف می‌دانند بلکه آن را غیر قابل تعریف می‌داند. صدرالمتالهین هم تعریف به حد را برای علم ممتنع می‌داند و هم تعریف به رسم تام را؛ و دلیل امتناع تعریف به حد را عینیت علم و ماهیت آن و در نتیجه نداشتن جنس و فصل دانسته و سپس دلیل امتناع تعریف به رسم را چنین بیان می‌کند: چگونه تعریف علم به رسم تام ممتنع نباشد در حالی که هیچ چیزی شناخته‌تر از علم نیست. چه اینکه علم حالتی وجدانی نفسانی است که هر شخص زنده و دانایی آن را از درون ذات خود بدون هیچ گونه اشتباهی می‌یابد و آنچه چنین شأنی دارد امکان ندارد توسط چیزی روشنتر از خودش تعریف گردد[۴۷]»[۴۸].
۷. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در کتاب «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در این‌باره گفته‌ است:
  • علم در لغت در برابر جهل به کار می‌رود و از بدیهی‌ترین مفاهیم است همچنین گفته شده است که علم از ریشه عَلَم به چیزی می‌گویند که دلالت بر شیء بکند و آن را از غیر آن متمایز بکند. گویا علم به یک شیء نیز باعث می‌شود تا انسان آن را از غیر آن باز شناسد. فیومی گفته است علم به معنای یقین است و به معنای معرفت نیز به‌کار می‌رود. همچنان که معرفت به معنای علم به‌کار می‌رود. علم به معنای یقین دو مفعولی است و به معنای معرفت یک مفعولی.
  • علم در اصطلاح معنای متعددی دارد؛ مراد از علم در اینجا همان معنای لغوی است. تنها اصطلاحی که مناسب است در اینجا مورد بررسی اجمالی قرار بگیرد اصطلاح علم لدنی است»[۴۹].
۸. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «مفهوم لغوی علم و معادل‌هایش در زبان‌های دیگر مانند دانش و دانستن در زبان فارسی، روشن و بی‌نیاز از توضیح است ولی علم معانی اصطلاحی مختلفی دارد از جمله به معنای یقین کردن، ادراک، اتقان و نیز به معنای معرفت،[۵۰] شعور یا مجموع معرفت و شعور به‌کار رفته است.[۵۱] و در اصطلاح پوزیتویست‌ها علم صرفا به آگاهی‌های تجربی اطلاق می‌شود»[۵۲].
۹. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر نویسنده مقاله «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«برای علم تعاریف متنوع و متعددی ارائه شده است. از جمله علم به معنای شناختن [۵۳] و یا اعتقاد مطابق با واقع [۵۴] و یا آگاهی از حقیقت و قانونی که در متن هستی واقعیت دارد تعریف شده است. مسائل اصلی مربوط به علم و شناخت عبارتند از: ۱. ارزش علوم و ادراکات انسان، ۲. ابزار شناخت، ۳. حدود علم یعنی چه مسائلی قابل شناخت است و چه مسائلی از حد توانایی انسان بیرون است[۵۵] با دست‌یابی به پاسخ مسائل مذکور می‌‏توان تعریف جامع‌تر و صحیح تری از علم بیان نمود. آنچه به طور اجمال می‏‌توان گفت آن است که: در جهان‌بینی توحیدی اسلامی آنچه متعلق علم انسان می‌‏تواند واقع شود تنها محسوسات نیست بلکه جهان مجموعه‌ای از غیب و شهادت دانسته شده است. و پیامبران (ص) آمده‌اند که بینش انسان را از محسوس تا معقول و از آشکار تا نهان و از محدود تا نامحدود بالا ببرند و بفهمانند خلقت آفرینش، محدود به امور حس کردنی و لمس کردنی نمی‏‌باشد[۵۶]

انواع دانش: در متون اسلامی، دانش در دو مفهوم به کار رفته: ۱. حقیقت و جوهر دانش، ۲. ظاهر و پوسته آن قرآن انسان را آگاه می‌‏کند که آنچه به صورت شهادت احساس می‌‏کند، قشر نازکی از هستی است و ماوراء آن دریای عظمت و بی نهایت هستی می‏‌باشد. و ابزار چنین معرفتی را که نور معنوی و اشراق به قلب انسان است ـ چرا که حقیقت دانش نوری است که در پرتو آن، انسان جهان را آنگونه که هست می‌‏بیند ـ را تهذیب و طهارت نفس می‌‏داند. فخر رازی در مسئله سومی که در ذیل آیه وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا [۵۷] طرح می‌‏کند پس از اشاره به ماهیت الهی و بدون واسطه بودن علم عبد صالح، به تبیین آن در ضمن شرح طریق تحقق علم لدنی می‌پردازد و پس از تقسیم ادراکات به تصور و تصدیق و سپس نظری و کسبی می‌‏نویسد: علوم کسبی علومی‌اند که در جوهر نفس انسان از ابتدا حاصل نیستند بلکه نیازمند به طریقی در کسب و به دست آورده می‌‏باشند. این طریق به دو گونه است: ۱. آدمی با ترکیب علوم بدیهی نظری متوصل به کشف مجهولات شود که این طریق را نظر، تفکر، تدبر، تأمل، تروی و استدلال می‌‏نامند. ۲. به واسطه و یا منت نیروی حس و خیال را ضعیف کند و قوه و نیروی عقل را نیرومند بسازد تا انوار الهی در جوهر عقلش بنشیند، و معارف و علومی را بدون واسطه و نیاز به تلاش و کوشش فکری و تامل به‌دست آورد. این علوم را علوم لدنی می‌‏نامند. در ادامه با اشاره به تفاوت مراتب ماهیت جوهر نفوس ناطقه، بالاترین آنها را لایق فیض علم به غیب به صورت کامل و تمام بیان می‏‌کند. و این مرحله را علم لدنی و مراد از علم در آیه مذکور می‌‏داند[۵۸] علمی که دریافت حقیقت حیات و زندگی و واقعیت هلاکت و بوار را نتیجه می‏‌دهد وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ [۵۹] پس طبق آیات قرآن این امکان وجود دارد که انسان علمی داشته باشد که منشأ آن علم، کسبی و تجسسی و با قیاس و استدلال و آزمایش نباشد بلکه تنها افاضۀ خداوند سبحان باشد. در آثار دینی این علم رابطه وثیقی با پاکی نفس دارد. قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا [۶۰] این علم علمی است که غیر خدا در آن دخالتی ندارد و دلیل این مطلب جملۀ "من لدنا" است که می‌فهماند منظور از آن علم، علم لدنی و غیر اکتسابی و مختص به اولیاء می‏‌باشد. علمی که نیازمند نیروی قدسی است تنها با توفیق خداوند متعال، آگاهی از آن حاصل می‌‏شود. "العلم نور و ضیاء یقذفه الله فی قلوب اولیائه" دانش نور و پرتویی است که خدا در دل های دوستانش می‌‏اندازد. [۶۱] اینگونه علم را می‏‌توان همان حکمت دانست که قرآن نیز در مورد برخی انبیاء به آن اشاره می‏‌کند که علم به حقایق اشیاء است. [۶۲]»[۶۳]
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین جزائری؛
حجت الاسلام و المسلمین جزائری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان» در این‌باره گفته‌ است:
  • «مفهوم علم: واژه علم بسته به آنکه در کجا به کار رود می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد. که ما در اینجا معنای آن را در لغت، اصطلاح عالمان امامیه و قرآن و سنت متناسب با موضوع این نوشتار پیگیری می‌‌نماییم.

علم در لغت: علم در نگاه لغت‌‌شناسان به معانی گوناگونی استعمال گردیده است: یقین "اگر متعدی به دو مفعول باشد" و معرفت "اگر متعدی به یک مفعول باشد"، شعور‌‌، نقیض جهل‌‌، مجرد ادراک‌‌، ادراک حقیقت شی‏ء‌‌، تصدیق "قطعی یا ظنی".[۶۴] اما اینکه کدام معنا حقیقی و کدامیک مجازی است، دیدگاه یکسانی در میان اهل لغت وجود ندارد مثلا راغب "ادراک حقیقت شیء"[۶۵] و زمخشری "مطلق ادراک و شعور"[۶۶] را معنای حقیقی و بقیه را مجازی برشمرده‌‌اند.

  • علم در اصطلاح عالمان امامیه: در اصطلاح عالمان امامیه واژه‌‌ علم گاه به‌صورت مطلق مورد توجه قرار گرفته و گاه به شکل مضاف. در حالت اطلاق، متکلمان متقدم آن را "اعتقاد مطابق با واقع به چیزی، همراه با سکون نفس" تعریف نموده‌‌اند. اما مشهور متکلمان متأخر قائل به بداهت و بی‌نیازی علم از تعریف شده‌‌اند‌‌[۶۷] ملاصدرا نیز علم را یک هویت شخصیه‌‌ بسیطه می‌‌داند که تحت یک معناى کلی ذاتی مندرج نگردیده و از این رو تعریف به حد و رسم تام نشده و وضوح آن موجب گشته تا بی‌نیاز از تعریف گردد[۶۸] اما علامه طباطبایی در عین بدیهی‌‌انگاشتن مفهوم علم، در تعریف آن می‌‌گوید: "علم، حصول یک امر مجرد برای موجود مجرد است"[۶۹] اما آنگاه که "علم" به صورت مضاف به لفظ امام (علم الامام)، استعمال گردد تعاریف متعددی برای آن مطرح نموده‌‌اند، که عبارتند از:
  1. اطلاع و آگاهی: این تعریف، همان معنای لغوی است که در روایاتی اراده شده است[۷۰]
  2. انکشاف فعلی یا ارادی معلومات از جانب خدا برای امام.[۷۱]
  3. علم امام، همان مقام قطبیت‌‌، التفات و احاطه‌ تکوینی وی به جمیع مخلوقات "نه به‌صورت مستقل یا شراکت با خدا یا تفویض" است.[۷۲]
  4. علم امام، انعکاس صفت علم الهی در آینه‌‌ی وجود امام است[۷۳]
  5. علم امام، نقش بستن و انعکاس صور کلّى در نفس قدسى امام است[۷۴]
  • علم امام در آیینه قرآن و سنت: هر یک از این تعریف‌های بالا محاسنی دارد اما از آنجا که تعریف دقیق "علم امام" می‌‌تواند زیر بنای فهم آیات و روایات مربوطه را تشکیل دهد و در جمع میان ادله‌ به ظاهر ناهمخوان به مدد ما بیاید و شبهات این بحث را دفع یا رفع نماید، لازم است تعریف ما برخواسته از کاربردهای قرآنی و حدیثی باشد»[۷۵].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛
حجت الاسلام و المسلمین باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است:

«علم در لغت در برابر جهل به کار می‌رود و از بدیهی‌ترین مفاهیم است. به گفته فیومی‌ علم به معنای یقین است و به معنای معرفت نیز به کار می‌رود؛ همچنان که معرفت نیز به معنای علم به کار می‌رود. علم به معنای یقین دو مفعولی و به معنای معرفت یک مفعولی است.

تعریف علم:

مبحث علم از مباحث مهم و یکی از مسائل مشکل فلسفی است. و در آثار پیش از ملا صدرا علم را یا از مقوله کیف و به معنای حصول چیزی در ذهن و یا از مقوله اضافه و به معنای رابطه میان عالم و معلوم و یا از مقوله انفعال و به معنای انفعال ذهن از صورتهای خارجی دانسته‌اند و همه آنها علی‌رغم اختلافات شان علم را از زمره ماهیات می‌دانسته‌اند. ولی ابتکار ملا صدرا این است که او علم را در زیر پوشش مقولات و ماهیات قرار نمی‌دهد بلکه آن را از سنخ وجود و به معنای حضور معلوم نزد عالم می‌داند و در تقسیمات وجود جای می‌دهد»[۷۶].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:

«علم در لغت: واژه "علم" در کتب لغت بر اساس ریشه مصدری و معنای اسم مصدری دارای معانی متعدد است. معانی علم در ریشه مصدری عبارتند از: دانستن، یقین کردن، دریافتن [۷۷] و ادراک نمودن. طبق بیان راغب در مفردات، علم، ادراک حقیقت چیزی است و بر دو نوع است: یکی ادراک ذات شی، دیگری، حکم کردن بر وجود چیزی با وجود چیز دیگر که برایش ثابت و موجود است یا نفی چیزی که از او دور و منفی است. علم در نوع اول متعدی به یک مفعول می‌شود، مثل آیه لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ [۷۸] و در نوع دوم متعدی به دو مفعول است، مثل آیه فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ[۷۹] .[۸۰] معانی "علم" در معنای اسم مصدر بدین قرار است: یقین، معرفت و شناسایی، احساس، ادراک شی به حقیقت آن، دانسته و دانش.[۸۱] در اینجا، علم در معانی مصدری آن مورد بحث است، که کدام یک از آنها معنای حقیقی علم می‌باشد؟ برخی گفته‌اند: معنای حقیقی واژه علم "دریافتن" است و سایر معانی به معنای حقیقت عرفی یا اصطلاحی یا مجاز مشهور می‌باشند. [۸۲] بعضی دیگر گویند: علم به معنای "دریافتن" مجاز می‌باشد؛[۸۳] و برخی دیگر گویند: معنای حقیقی علم "دانستن" مترادف با دریافتن است. [۸۴] عده ای دیگر بین علم و معانی آن فرق می‌گذارند و علم بالاترین اوصاف نزد آنهاست و لذا بر این باورند که هیچ کدام از آن معانی معنای حقیقی علم نمی‌باشند. [۸۵] اما حق آن است که اصل اولی در ماده علم، عبارت از "حضور و احاطه بر چیزی است" و این احاطه به اختلاف قوا و حدود، اختلاف پیدا کند، اگر علم مقارن با تمییز و ادراک خصوصیات باشد "دانستن" و اگر به حد اطمینان و آرامش خاطر برسد "یقین" [۸۶] و اگر به معنای آگاهی دقیق باشد "دریافتن" و اگر بر اخص اوصاف اطلاق شود "ادراک" خواهد بود.

علم در اصطلاح: علم در اصطلاح، حالت نفسانی در مقابل جهل است؛ به این معنی که علم حالت وجودی و جهل عدم آن است. تا این اندازه مسلم و محرز است، بحث در این است که آیا علم از امور نظری و قابل تعریف و شناسایی است یا از امور بدیهی و قابل تعریف و شناسایی نیست؟ سه قول از علما و دانشمندان در این‌باره نقل شده است.

قول اول: علم از امور بدیهی بوده و قابل تعریف نیست. این قول دیدگاه فخر رازی [۸۷]، خواجه نصیرالدین طوسی [۸۸] و ملاصدرا است. ملاصدرا گفته است: علم از حقایقی است که انیت آن عین ماهیت آن است و از این جهت تعریف آن ممکن نیست؛ زیرا اولاً، حدود مرکب از اجناس و فصول‌اند و اموری که بسیط هستند دارای جنس و فصل نیستند، از این جهت قابل تعریف نمی‌باشند. ثانیاً؛ علم مرتبتی از وجود، بلکه عین وجود است و وجود قابل تعریف نیست، زیرا مفهوم عام بدیهی آن از ابده اشیاء است و علم هم از آن امور است. ثالثاً؛ هر چیزی را به واسطه علم تعریف کنند همان طوری که هر موجودی را به وجودش شناسند و تعریف علم به غیر علم متصور نیست و به علم هم تعریف دوری خواهد بود. [۸۹]

قول دوم: قولی است که امام الحرمین و غزالی انتخاب کرده‌اند به این که، تصور علم نظری است و تعریف آن ممکن است، اما با دشواری می‌توان آن را تعریف نمود و راه معرفت آن، قسمت و مثال است. قسمت مانند این که گفته شود اعتقاد یا جازم است یا غیر جازم، جازم مطابق با واقع یا غیر مطابق با واقع ثابت است. مانند این که گفته شود: علم، ادراک بصیرت مانند "ادراک باصره" است یا علم، مانند اعتقاد ما به "الواحد نصف الاثنین" است.[۹۰]

قول سوم: علم از امور نظری و اکتسابی بوده و قابل تعریف می‌باشد و تعریفات زیادی هم از ناحیه متکلمین و فلاسفه ارائه شده است. اما همه آنها مبتلا به اشکالاتی همچون جامع افراد و یا مانع اغیار نبودن، دوری و حشو زاید می‌باشند. حق این است علم از امور بدیهی بوده و قابل تعریف نمی‌باشد؛ چون که تعریف علم به حد و رسم امکان ندارد. اما تعریف علم به حد امکان ندارد چون علم از سنخ وجود است و حد از سنخ ماهیت درست می‌شود و سنخ ماهیت مغایر با سنخ وجود است. و تعریف حقیقی علم به رسم امکان ندارد چون علم امر وجدانی است و بالضروره از جمیع ماسوی ممتاز است و هر کسی حالت نفسانی موسوم به علم را از احوال و اشیاء دیگر تمییز می‌دهد، به‌طور که خواجه نصیرالدین طوسی گفته است: انسان‌ها به وجود خویش آگاه هستند و تصور علم جزء آن می‌باشد، و جزء بدیهی، بدیهی است پس تصور علم بدیهی است. [۹۱]»[۹۲]
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین منصورآبادی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد منصورآبادی در کتاب «راسخان در علم از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌‌اند:

«علم درلغت: علم نقیض جهل به معنای دانش است که مرتبه عالی آن یقین است البته معنای دیگر آن علامت و نشان است که باعث فرق و جدایی میان اشیاء می‌شود گرچه دومی نیز نوعی به اولی بازگشت می‌کند چون سبب علم و دانش است. فراهیدی در (العین) می‌نویسد: علم به نقیض جهل می‌گویند[۹۳]

در"مقائیس اللغة" آمده است: اصل اولی در علم دلالت دارد که علم نشان هر چیزی است که این نشان موجب فرق بین آن شئ ودیگر اشیا است .[۹۴]

در "قاموس المحیط" علم را اینگونه توضیح می‌دهد: در علم دقت عمیق و فکر گسترده موجود است.[۹۵]

صاحب مفردات درک کردن حقیقت را دو قسم کرده و می‌نویسد: درک کردن حقیقت هر چیزی را علم می گویند واین دو قسم است: یک: درک کردن ذات چیزی. دو: درک کردن چیزی که وابستگی وجودی و عدمی به چیز دیگری دارد یعنی وجودش وابسته به وجود او و نبودنش نیز به خاطر نبودن او می‌باشد .[۹۶]

در "مصباح المنیر" علم را به معنای یقین دانسته و می‌گوید: علم، به معنای یقین و اطمینان است علم یعلم: زمانی که اطمینان کند و علم به معنای شناخت نیز می‌آید همانطور که شناخت گاهی به معنای علم می‌آید.[۹۷]. قابل تذکر است که دو معنا قدر جامع دارد و آن همان شناخت است در اطمینان نیز شناخت نقش به سزایی دارد.

التحقیق: اصل اولی در ماده علم، علم حضوری و تسلط بر چیزی است و تسلط داشتن بر اساس توانایی‌ها حد و حدود مختلف می‌شود چرا که هر فردی توانایی مختلفی با فرد دیگر دارد. واگر علم باعث فرق گذاشتن و درک کردن خصوصیات یک شئ به آن علم معرفت می‌گویند و زمانی که علم به حد اطمینان و سکون قلبی می‌رسد به آن یقین می‌گویند.[۹۸]

نتيجه: با در نظر گرفتن دیدگاه اهل لغت علم در لغت نقیض جهل وبه معنای آگاهی است که دارای مراتب ومصادیقی است که ذیلا اشاره می‌شود: ۱: علم حضوری و تسلط بر چیزی است که (به نظر مصطفوی) این اصل می‌باشد. ۲: علم حصولی که خود دارای مراتب است الف: یقین ب: اطمینان. در بحث ما علم، به مراتب مختلفش قابل تصور است.

علم در اصطلاح : علم در اصطلاح تفسير: علم در تفسیر به همان معنای لغوی مورد نظر قرار گرفته است و مفسرین معنای جداگانه‌ای برای علم بیان نکرده‌اند.

علم در اصطلاح عرفان: علم و یقین آنگاه که حجاب بر داشته شود و ملکوت رویت گردد برای بنده یقین حاصل می‌شود و قلبش استقرار می‌یابد.[۹۹]

علم دراصطلاح فلسفه: دیدگاه بیشتر دانشمندان بر این قرار است که علم را موجودی غیر مادی و فراتر از ماده قلمداد می‌کنند در این دیدگاه علم دیگر خواص عمومی ماده را ندارد پس نمی‌توان ادراکات انسان‌ها را مشاهده کرد هم چنین راه به دست آوردن علم و ادراک نیز محدود به حس و تجربه مادی نیست بلکه مفاهیم ماورایی و غیر حسی نیز برای انسان قابل درک هستند.[۱۰۰]

علم دراصطلاح منطق: علم حاضر شدن صورت چیزی در ذهن ویا افتادن تصویر آن در ذهن است. که آن رابه علم حضوری و علم حصولی تقسیم می کنند.[۱۰۱]

نتيجه: با بررسی دیدگاه‌ها در معنای علم در اصطلاح علوم مختلف به این مطلب پی می‌بریم: علم در اصطلاح تفسیر معنای جدایی از لغت ندارد و در اصطلاح منطق حاضر شدن صورت چیزی یا تصویرش در ذهن است که منافاتی با معنای لغوی ندارد بلکه توضیح همان است چنانچه در اصطلاح عرفان نیز با لغت سازگار است و با واژه رفع (برداشته شدن) حجاب بیان شده است و در فلسفه نیز یکی از ویژگی‌های آن یعنی مادی نبودن بیان شده است که هماهنگ با معنای لغوی است»[۱۰۲].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین امام‌خان؛
حجت الاسلام و المسلمین عسکری امام‌خان در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منشأ و قلمرو علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«علم در لغت: گاه در میان کلمات به واژه‌هایی بر می‌خوریم که در بادی نظر از نظر مفهومی واضح و روشن برخوردارند. به نظر می‌رسد نیازی به شرح و بیان مفهوم آنها نیست، واژه علم از این جمله واژه‌هایی است، و شاید هیچکس با تصور این واژه در ذهن خود، احساس ابهام و نامفهومی ننماید، ولی از آنجا که گفتیم برای ورود به اصل بحث باید کلید واژه‌هایی تحقیق و بررسی شود به تحقیق واژه "علم" در لغت می‌پردازیم. اسماعیل جوهری علم را مترادف "معرفت" دانسته می‌گوید: "علمت الشیء اعلمه علماً»: عرفته یعنی آن را شناختم. همچنین او «علاّمه» را بمعنی "بسیار دانشمند" می‌داند و می‌گوید: "رجل علامه ای عالم جداً" بعد می گوید "هاء" "علامه" برای مبالغه است. [۱۰۳] ابن منظور در دائرة المعارف لغوی خود "لسان العرب" علم را مترادف معرفت و شعور می‌داند، و می‌گوید علم به معنی اتقان نیز آمده است مثل "علم الامر و تعلمه اتقنه" و علم را نقیض جهل می‌داند "علم و فقه ای تعلم و تفقه و عَلَمَ و فقه ای ساد العلماء و الفقها" دانش و فقه آموخت، به سروری دانشمندان و فقها رسید، آنجا که علم را مترادف شعور می‌داند می‌گوید "علم بالشیء ای شعر".[۱۰۴] صاحب "تاج العروس" علم را مترداف عرفان (شناخت) می‌داند "علمه علماً ای عرفته". او می‌گوید علم، معرفت و شعور هر سه بیک معنی است".[۱۰۵] راغب در تعریف علم از ماده "ادراک" استفاده کرده است و این نشانه آن است که ماده "ادراک" با واژه "علم" از جهت معنی به هم نزدیک هستند. چنانکه می‌گوید: "العلم ادراک الشی بحقیقته" [۱۰۶] همین‌طور سید محمد نحوی می گوید: علم به معنای، دانستن، آگاه شدن، آگاهی، معرفت، دانش، شناخت، یقین، آمده است.[۱۰۷]

واژه علم در اصطلاح: علم در اصطلاح دارای معانی مختلفی است که در اینجا اشاره مختصری به آنها خواهم کرد. مشهورترین تعریفی که به فلاسفه نسبت داده شده است تعریفی است که می‌رسید شریف جرجانی در کتاب "التعریفات" از قول حکماء نقل نموده است. جرجانی می‌نویسند: فلاسفه گفته‌اند علم، عبارت است از: "حصول صورة الشیء عند العقل".[۱۰۸] علامه طباطبائی در تعریف علم می‌گویند: "العلم حصول امر مجرد من الماده لامرِ مجرد" و ان شئتَ قلت: "حضور شیء لشیءِ"[۱۰۹]. "علم عبارت است از: حصول امری که مجرد از ماده است برای مجردی دیگر. و اگر می‌خواهی بجای این تعریف بگو که: علم عبارت است از حضور مجرد برای مجرد". ملاصدرا در تعریف علم چند نظریه را در کتاب خود اسفار نقل می‌کند: نظریه اوّل: از شیخ اشراق است: "علم عبارت است از ظهور و انکشاف". نظریه دوّم: از ابوالحسن بصری و فخر‌رازی است. آنها گفته‌اند: "علم عبارت است از اضافه‌ای بین عالم و معلوم". نظریه سوم: از برخی دیگر که می‌گویند: "علم عبارت است از صورتی که نزد عاقل منطبع می گردد".[۱۱۰] صاحب مناهل العرفان می‌نویسند که: "علم نزد متکلمان حالتی است که اگر در کسی حاصل شود حقایق برای او روشن می‌شود".[۱۱۱] غزالی علم را اینگونه تعریف می‌کند: "علم عبارت است از "تصور نفس ناطق و مطمئن" به حقایق اشیاء و صور مجرد از ماده و عوارض آن".[۱۱۲]. چنان که معنای اصطلاحی مختلف و گوناگون علم را مشاهده فرمودی تقریباً همه این بیان در معنای لغوی این علم پنهان است.»[۱۱۳].
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین حسینی شاهرودی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مرتضی حسینی شاهرودی و خانم آسیه جمالی شوراب در مقاله «دلالت آیه عالم الغیب بر گستره علم پیامبر اکرم» در این باره گفته است: «علم در لغت در برابر جهل به کار می‌رود،[۱۱۴] همچنین گفته‌اند؛ علم از ریشه عَلَم اخذ شده است، عَلَم به چیزی می‌گویند که بر چیزی دلالت کند و آن را از غیر آن متمایز سازد [۱۱۵] به طور کلی درباره ماهیت علم، تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. ملاصدرا بر این باور است که مفهوم علم، مفهومی بدیهی و تعریف آن بی‌حاصل است، زیرا تعریف در جایی صادق است که ابهامی در لفظ و عبارت یا ماهیت شیء وجود داشته باشد اما در جایی که ابهامی وجود ندارد و مفهوم آن روشن باشد تعریف هم معنا ندارد، علم از همین موارد به شمار می‌آید [۱۱۶] با این وجود در شرح علم گفته می‌شود: "حضور شیء لشیٍ" و مقصود حضور امری مجرد برای موجود مجرد دیگر است [۱۱۷] از این تعریف روشن است که علم، امری مجرد می‌باشد. اگر مفهوم چیزی به ذهن آید، آن را علم حصولی و اگر وجودش نزد عالم حاضر شود علم حضوری گویند؛ [۱۱۸] و در حقیقت هر علم حصولی به علم حضوری برمی‌گردد [۱۱۹]. در علم حصولی همیشه صورت ادراکی، بین عالم و معلوم، واسطه می‌شود؛ یعنی نیروی ادراکی آدمی مستقیماً با خود واقع سر و کار ندارد، بلکه صورتی از آن را می‌یابد. اما در علم حضوری، شخص عالم، عین معلوم را می‌یابد؛ یعنی خود واقعیت را دریافت می‌کند و نه صورت ذهنی آن را [۱۲۰] و از آنجا که در علم حصولی همواره عالم با یک واسطه روبه‌رو است احتمال عدم انطباق صورت با واقعیت خارجی معقول و ممکن است و خطاپذیری به علم حصولی راه پیدا می‌کند. اما علم حضوری خطاناپذیر است چون نفس واقعیت عینی، معلوم و مشهود است نه این که تصویر یا مفهوم ذهنی معلوم و یا مشهود ما باشد [۱۲۱]»[۱۲۲].
۱۶. آقای نقوی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای نقوی در پایان‌نامه کارشناسی خود با عنوان «علم غیب ائمه معصومین (ع)» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:
  • علم در لغت: علم ادراک حقیقت یک شی است و این دو نوع است یکی ادراک ذات شی و دیگری این که چیزی را برای چیز دیگر ثابت کنیم یا از آن نفی کنیم. «علم یعلم علما نقیض جهل»[۱۲۳].
  • علم در اصطلاح کلام: متکلمان علم را صفتی می‌دانند که موجب تمییز اشیا از یکدیگر می‌شود. «هو صفة توجب لمحلها تمیزاً بین المعانی لا یحتمل النقیض و هو الحد المختار عند المتکلمین الا انه یخرج عنها العلوم العادیه»[۱۲۴]»[۱۲۵].
۱۷. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:
  • بعضی واژه‌شناسان علم رادر لغت چنین معنا کرده‌اند:
  1. ادراک حقیقت شیء؛
  2. یقین و معرفت؛
  3. نقیض جهل ولی تحقیق آنست که اصل معنای علم همان حضور و احاطه بر چیزی است ولی این احاطه یکسان نبوده و بحسب موارد مختلف می‌شود؛
  4. علم ادراک حقیقت شیء است چه درک کردن ذات چیزی باشد یا حکم بر وجود چیزی برای چیزی یا نفی حکم از چیزی باشد .
  • علم دراصطلاح: وجود علم برای ما ضروری و وجدانی است همچنانکه مفهوم علم برای ما بدیهی است و مفهومی روشن‌تر از مفهوم علم نداریم همچنانکه علم تعریف حدی و رسمی ندارد چون مفهوم ماهوی نیست لذا جنس و فصل ندارد بلکه حاکی از وجود شی است»[۱۲۶].
۱۸. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«چیستی علم:

الف. معنای لغوی علم: علم در لغت به معانی ای چون یقین، نقیض جهل، ادراک و (...) به کار رفته است. لغت‌شناسانی بزرگ مانند خلیل بن احمد و ابن منظور، علم را نقیض جهل گرفته‌اند: "علم، یعلم علما نقیض جهل". "والعلم نقیض الجهل". فیومی علم را به معنای یقین و همچنین معرفت دانسته، می‌گوید: "العلم، الیقین یقال علم یعلم اذا تیقن و جاء بمعنی المعرفة ایضاٌ کما جاءت بمعناه". باز در معنای علم گفته شده است: "العلم ادراک الشیء بحقیقته"؛ علم ادراک حقیقت چیزی است. خلاصه این که علم عبارت است از هرگونه آگاهی، ادراک و شناخت نسبت به اموری که در پی تلاش ذهن انسان در مواجهه با جهان خارج به دست می‌آید.

ب. حقیقت علم: علم از مفاهیم بدیهی و روشن است و تعریف حقیقی برای آن ممکن نیست، و لذا هرآنچه در تعریف علم گفته می‌شود تعریف تنبیهی است. ملاصدرا می‌گوید: "گویا علم از حقایقی است که وجودشان عین ماهیت‌شان است و تعریف چنین حقایقی غیر ممکن است؛ زیرا تعریف یا به حد است و یا رسم، تعریف حدی از جنس و فصل تشکیل می‌یابد که امور کلی و ماهوی هستند در حالی‌که علم از سنخ وجود است و وجود به دور از کلیت بوده و تشخص آن به خودش هست و با مفاهیم کلی قابل تعریف نیست. و تعریف رسمی آن نیز ناممکن است؛ چون علم یک حالت نفسانی است که موجود زنده دانا آن را در آغاز بدون هیچ ابهامی از ذات خود می‌یابد و تعریف چنین چیزی با مفهوم روشن‌تر از آن ممکن نیست؛ زیرا مفهوم روشن‌تر از او وجود ندارد، به علاوه این که شناخت هر چیزی به سبب علم صورت می‌گیرد و اگر علم به غیر خودش شناخته شود دور لازم می‌آید". در بدیهی بودن علم باز گفته شده است: "مفهوم علم یکی ازروشن‌ترین و بدیهی‌ترین مفاهیم است ونه تنها نیازمند به تعریف نیست که اساساً تعریف آن امکان ندارد زیرا مفهوم واضح‌تری از آن وجود ندارد که معرف آن واقع شود، و عباراتی که به عنوان تعریف علم و معرفت در کتاب‌های منطقی یا فلسفی به کار می‌رود تعریف حقیقی نیست". از مطالب فوق سه نکته استفاده می‌شود:

الف. علم از سنخ وجود است نه ماهیت، و لذا احکام وجود که از آن جمله، تشخص است بر علم ساری و جاری است، به همین جهت تعریف حدی که مرکب از ماهیت است برای علم ناممکن است.

ب. علم از آن جهت که یک امر وجدانی است و هر انسان دانا آن را در صقع وجودش بدون هیچ ابهام و اشتباهی درک می‌کند، اعرف اشیا است، بدین جهت چیزی روشن‌تر از علم وجود ندارد تا معرف او قرار گیرد.

ج. هر چیزی به سبب علم شناخته می‌شود، اگر علم به غیر خود شناخته شود دور خواهد بود، چون لازم است در آغاز آن غیر، با علم شناخته شود آن گاه معرف علم واقع شود. البته بی‌نیازی علم از تعریف به معنای بی‌نیازی آن از تحلیل، تنبیه و مانند آن نیست، لذا به برخی از عباراتی که درعلوم مختلف برای تبیین علم ذکر شده اشاره می‌شود: ۱. اعتقاد مطابق با واقع، برخی از بزرگان معتزله علم را به اعتقاد تعریف نموده، گفته‌اند: "انه اعتقاد الشیء علی ما هو به مع سکون النفس" علم اعتقاد مطابق با واقع، نسبت به شی است، اعتقادی که با اطمینان و آرامش نفس همراه است. ۲. انعکاس خارج در ذهن؛ برخی علم را به صورتی که از شیء خارجی در ذهن پیدا می‌شود تفسیرکرده‌اند "الادراک(العلم) هوحصول صورة الشیء عندالعقل" شناخت همان تصویری است که از شیء خارجی در نفس پدید می‌آید. استاد سبحانی این تعریف را به حکمای پیشین نسبت داده، فرموده است: "و هذا التعریف اشهرما ذکر للعلم و مع ذلک فهو ناقص من جهات عدة" این تعریف با همه ایراداتی که بر آن وارد است، مشهور‌ترین تعریفی است که برای علم بیان شده است. ایشان پس از بیان اشکالات تعریف مشهور می‌گوید: "ما از تعریف علم بی‌نیازیم، لکن اگر آن را در یک چارچوب معین قرار دهیم این‌گونه می‌گوییم: علم عبارت از حضور مباشری یا غیر مباشری معلوم در نزد عالم است و این همه اقسام آگاهی را در بر می‌گیرد". علامه طباطبائی نیز در تعریف علم گفته است "علم عبارت است از حصول یک امر مجرد از ماده برای یک امر مجرد دیگر و یا: حضوریک شیء برای شیء دیگر". ۳. دانستنی‌های تجربی؛ علم در اصطلاح جدید، عبارت است از شناخت‌ها و آگاهی‌هایی که بر اساس محک تجربه و آزمون‌پذیری گردهم می‌آیند، یعنی علم در این کار برد بر آنچه می‌توان دید و شنید و لمس کرد گفته می‌شود. بنابراین، عقاید، سلیقه‌هایی شخصی و تخیلات نظری هیچ جایی در علم به این معنا ندارد معادل این معنای علم، در زبان انگلیسی ساینس‌ (Science) است که در فرهنگ انگلیسی آکسفورد این‌گونه تعریف شده است: "ساینس، مطالعه ساختار و رفتار فیزیکی و طبیعی جهان و جامعه از طریق مشاهده و تجربه". صاحب المعجم الوسیط می‌گوید: "هم اکنون "علم" برعلوم طبیعی که بر محک تجربه، مشاهده و آزمون استوار است اطلاق می‌شود". سروش می‌نویسد: "امروزه واژه "علم" به دو معنای مختلف به کار برده می‌شود: ۱. معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است، به همه دانستنی‌ها صرف نظر از نوع آنها علم می‌گویند و عالم کسی است که جاهل نباشد. ۲. علم در معنای دوم تنها به دانستنی‌های اطلاق می‌شود که تجربه مستقیم حسی در داوری یا گردآوری‌شان دخیل باشد. علم در اینجا در برابر جهل قرار نمی‌گیرد بلکه در برابر همه دانستنی‌های قرار می‌گیرد که آزمون‌پذیر نیستند". پس علم اطلاقات متعددی دارد، ولی مراد از علم در پژوهش حاضر همان معنای لغوی آن یعنی آگاهی در برابر جهل و ناآگاهی است، لذا تعدد اصطلاح مشکلی ایجاد نمی‌کند.»[۱۲۷]
۱۹. آقای رنجبر (پژوهشگر وبگاه راسخون)؛
آقای رنجبر، در مقاله «کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «واژه علم در لغت، به معنی دانستن و درک کردن حقیقت شیء می‌باشد و در اصطلاح با توجه به ابعاد و کاربردهای مختلفش دارای تعاریف گوناگونی می‌باشد و هر کدام، نیز شاخه‌ها و زیرشاخه‌های متعددی دارند؛ مثلا: علم نظری و عملی یا محض و کاربردی و لدنّی و تعلیمی یا حضوری و اکتسابی و ... که در رأس و حد أعلی همه این علوم، علم لدنی یا حضوری یا ارادی و اشائی قرار دارد؛ و در مبحث ما نیز؛ یعنی، کیفیت علم امام و یا به طور کلی علم امام، قِسم مذکور بیشتر مورد پژوهش و گفتگو قرار می‌گیرد»[۱۲۸].
۲۰. آقای آبدانان مهدی‌زاده؛
آقای ابراهیم آبدانان مهدی‌زاده در مقاله «پایگاه علم از دیدگاه عرفا» در این باره گفته است: «تعاریف بسیار درباره علم گفته و نوشته‌اند که بیشتر این تعریف‌ها درباره صفت علم و فواید آن است در صورتی که اصل موضوع باید شناختن حقیقت علم باشد. چون اگر حقیقت علم از حجاب دریافت‌های پراکنده رخ نماید و شناخته گردد به تحقیق صفات و فواید مترتب بر آن مکشوف خواهد شد و ما در بحث‌های آینده در این باره سخن خواهیم گفت. هجویری علم را صفتی می‌داند که زنده به وسیله آن عالم می‌شود. [۱۲۹] گروهی دیگر بر این باورند که "علم دریافتن چیزی است بدانچه آن، بر آن است و عقل، بصر اوست، و بدان حق را از باطل جدا کنند و نیک را از بد". [۱۳۰] در کتاب "طرائق الحقایق" آمده است: اصطلاح علم را اطلاقات و معانی است، یک مرتبه علم می گویند و مقصد، صورت حاصله در ذهن است. و این صورت حاصله را مراتبی است. پس اگر مقرون به حکم باشد مثل آنکه گویی: زید قائم است یا قائم نیست، آن را تصدیق گویند، و گرنه تصور باشد. و هر یک از آن دو یا بدیهی است یا نظری. و یک مرتبه علم را می‌گویند و مراد به او فقط "یقین" است، چنان که در تعریف علم گفته اند: "هو الیقین الذی لایدخله الاحتمال". و اصل در معنی علم، به حسب لغت و شرع و عرف همین است".[۱۳۱]»[۱۳۲].
۲۱. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی» در این‌باره گفته است:

«تعریف علم با شاخصه‌های تعریف حدی امکان ندارد و تعاریف آن لفظی است، ملاصدرا می‌گوید: علم حقیقتی است که وجود آن عین ماهیت آن است و نمی‌توان تعریف حدی از آن ارائه داد.[۱۳۳] علامه طباطبائی می‌نویسد: "وجود العلم ضروری عندنا بالوجدان و کذلک مفهومه بدیهی لنا"[۱۳۴] از نظر علامه وجود علم و مفهوم آن ضروری و بدیهی است و تعاریف ارائه شده به انسان این توانایی را می‌دهد که بر ویژگی‌های علم اطلاع پیدا کند. در ادامه بیان می‌فرمایند که علم از سنخ وجود است که همانند اصل وجود امری بدیهی و ضروری است. راغب در مفردات بیان می‌کند: "العلم ادراک الشیء بحقیقته و ذلک ضربان: احدهما ادراک ذات الشیء و الثانی الحکم علی الشیء بوجود الشیء و هو موجود له أو نفی الشیء هو منفی عنه فاالول و هو المتعدی علی مفعول واحد نحو "ال تعلمونهم اللّه بعلمهم" و الثانی المتعدی الی مفعولین نحو قوله"فان علمتموهن مؤمنات"" علم و درک از نظر لغت نزدیکی و همسانی بسیار دارند. معنای علم که برداشتن حجاب یا انکشاف است، آن گاه که به نهایت برسد، به آن درک می‌گویند "و ادرک بلغ اقصی الشیء" ملاصدرا می‌گوید: "الادراک هو اللقاء و الوصول"[۱۳۵] درباره معانی اصلاحی تعاریف ارائه شده شرحی لفظی بیش نیست. مفهوم علم همانند مفهوم وجود تعریف حدی ندارد و چنانکه ملاصدرا می‌گوید چیزی روشن‌تر از خود علم نیست که بتوان در تعریف علم از آن بهره گرفت. علم حالتی نفسانی و وجدانی است که موجود دارای حیات، به خودی خود بدون خطا و اشتباه آن را درک می‌کند و چنین حقیقتی قابل تعریف نیست. به بیان دیگر حقیقتی روشن‌تر از خود آن یافت نمی‌شود که بتوان در تعریف آن را ارائه داد. مفهوم علم از سنخ مفاهیم نظری نیست که بتوان در تعریف آن از مقدمات و اجزای سازنده تعریف بهره گرفت؛ چه این که اگر مفهوم علم نظری باشد، هر لفظی که در تعریف آن قرار بگیرد یا باید بدیهی باشد و یا در جای دیگر تبیین شده باشد و فرض این است که از خود علم چیزی روشن‌تر از خود آن نیست که در تعریف بیاید. "و ما هذا شأنه یتعذر ان یعرف بما هو اجلی و اظهر الن کل شیء یظهر عند العقل بالعلم به فکیف یظهر العلم بشیء غیر العلم" از این رو علم قابل تعریف نیست و برای آگاهی از ماهیت علم باید در پی خصوصیات علم بود که ملاصدرا این خصوصیات را این گونه بیان می‌کند:

۱. علم امری وجودی است، نه عدمی؛

۲. وجود علم بالفعل است؛

۳. وجود علم صرف فعلیت است و قوه در آن راه ندارد؛

۴. علم وجودی بسیط است و کثرت در آن راه ندارد.

ایشان در کتاب مبدأ و معاد علم را این گونه تعریف می‌نماید: علم عبارت است از حصول شیء مجرد از ماده و عوارض آن، برای امر مجردی که مستقل در وجود باشد، خواه این حصول برای خودش باشد، چنان که در علم حضوری است و خواه این حصول برای غیر به صورت شیء باشد، مثل علم حصولی[۱۳۶]»[۱۳۷].
۲۲. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای منصف علی مطهری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است:

«علم در لغت:

١. علم عبارت است از نقیض جهل[۱۳۸]

۲. علم ادراک حقیقت و ذات یک واقعیت است و یا اینکه علم ادراک حقیقی یک واقعیت است و این ادراک بر دو نوع است یکی ادراک ذات و حقیقت چیزی و دیگری اینکه چیزی را بر چیز دیگری ثابت کنیم و یا از آن نفی کنیم.[۱۳۹] ۳. علم، اعتقاد جازم مطابق با واقع می‌باشد.[۱۴۰]

۴. معنی حقیقی واژه علم "ادراک" است و سایر معانی "حقیقت عرفی" یا اصطلاحی و یا مجاز مشهورند.[۱۴۱]

۵. علم به معنی شعور[۱۴۲]

بنابر تعاریف مذکور چنین برمی‌آید که حاصل تلاش ذهن انسان در مواجهه با جهان خارج که ادراک در احاطه و یافتن چیزی را به دنبال داشته باشد علم نامیده شده است در مجموع علم درک حقیقت شیء است که با نوعی احاطه بر آن توأم بوده و جهل را می‌زداید. معنای علم در اصطلاح اینک به تبیین معنای علم در اصطلاحات مختلف می‌پردازیم:

  • علم در اصطلاح متکلمان: متکلمان علم را صفتی می‌دانند که موجب تمییز اشیاء از یکدیگر می‌شود.[۱۴۳] صاحب کشف الظنون در مقدمه کتاب خویش می‌نویسد: علم صفتی است که موجب می‌شود برای محل خودش تمیزی در بین معانی که احتمال نقیض نداشته باشد همین تعریف علم است که اختیار کرده اند متکلمین مگر اینکه خارج می‌شود از این تعریف علوم عادی مثل علم ما به اینکه به تحقیق کوهی در گذشته دیده ام تا الآن این کوه به طلا تبدیل نه شده چونکه این احتمال نقیض وجود دارد چون جائز است یک کار خارق العاده پیش آید.[۱۴۴]
  • علم در اصطلاح فلاسفه: بهترین و مشهورترین تعریف که به فلاسفه نسبت داده شده است تعریفی است که میر سید شریف جرجانی در کتاب التعریفات از قول حکماء نقل نموده می‌نویسد: فلاسفه می‌گویند که علم عبارت است از حصول صورة شیء در عقل. (ابو الحسن جرجانی، المعجم الوسیط، ماده علم، بیروت لبنان، ناشر: احیاء التراث العربی، ص ۸۸)
  • علم در اصطلاح صوفیه: علم در اصطلاح صوفیه آنست که از طریق نقل و گفته شیخ حاصل شود و سینه به سینه منتهی به علوم نبوی گردد متصوفه از دو جهت علم را نیازمند به مراد و راهنما دانسته‌اند یکی از آن جهت که دستورات عملی بایستی از شیخ گرفته شود تا طهارت و صفا حاصل گردد آنگاه برای تابش نور علم و ظهور حقیقت و قبول جلوه آماده گردد یعنی موانع بر طرف گردد و معدات حاصل گردد آنگاه اسرار و علومی که از پیغمبر سینه به سینه نقل شده و از طریق سلسله مراتب به وراثت به قطب زمان رسیده توسط او به مریدان لائق تلقین گردد در کتاب مصباح الهدایة آمده است مراد از علم نوری است مقتبس از مشکواة نبؤت در دل بنده مؤمن راه یابد به خدا با به کار خدای یا به حکم خدای و این علم وصف خاص انسان است و ادراکات حسی و عقلی او از آن خارج است.[۱۴۵] (...)
  • علم در اصطلاح جدید: آن چه امروز در اصطلاح برخی اروپائیان "علم" نامیده می‌شود با آنچه که فلاسفه و عرفاء گفته‌اند تفاوت دارد اساس علم در این اصطلاح حس و روش آن تجربی است حواس ظاهر اشیاء را درک می‌کند در حالی که از ماهیت و حقیقت آن خبر ندارند در این نظریه علم جستجو در یافتن روابط ضروری و دائمی بین ظواهر و عوارض اشیاء بوده و از حقائق و ذوات اشیاء چشم پوشیده است لذا به این فرض آن چه حس و آزمایش در آن راه ندارد مانند فلسفه از حیطه علم خارج می‌شود.
صاحب المعجم الوسیط می‌نویسند: هم اکنون علم بر علومی طبیعی که محتاج تجربه، مشاهده و اختبار است اطلاق می‌شود خواه علوم اساسی هم چون شیمی، ریاضی و خواه علوم تطبیقی مانند طب، هندسه و زراعت.[۱۴۶]»[۱۴۷].
۲۳. آقای کرم‌زاده؛
آقای علی کرم‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی و تحلیل علم امام از دیدگاه صدوق کلینی و مفید» در این‌باره گفته است: «واضح است که تعریف علم با شاخصه‌های تعریف حدی امکان ندارد و تعاریف آن لفظی است، ملاصدرا می‌گوید: علم حقیقتی است که وجود آن عین ماهیت آن است و نمی‌توان تعریف حدی از آن ارائه داد.[۱۴۸] علامه طباطبائی می‌نویسد: "وجود العلم ضروری عندنا بالوجدان و کذلک مفهومه بدیهی لنا".[۱۴۹] از نظر علامه وجود علم و مفهوم آن ضروری و بدیهی است و تعاریف ارائه شده به انسان این توانایی را می‌دهد که بر ویژگی‌های علم اطلاع پیدا کند. در ادامه با بیان اینکه علم از سنخ وجود است و همانند اصل وجود امری بدیهی و ضروری است، توضیحات افزون‌تر خواهد آمد. راغب می‌گوید: علم ادراک حقیقت شیء است و این دو نوع است یکی درک خود حقیقت شی‌ء و دیگری درک اثبات چیزی را بر چیز دیگر یا درک نفی چیزی را از چیز دیگر، قسم نخست دارای یک مفعول است نظیر این آیه قرآن که می‌فرماید: "تو آنان را نمی‌شناسی، خدا می‌شناسد"، قسم دوم دارای دو مفعول است؛ چنان که در قرآن آمده است هر گاه آن زنان را مؤمن یافتید.[۱۵۰] علم و درک از نظر لغت نزدیکی و همسانی بسیار دارند. معنای علم که برداشتن حجاب یا انکشاف است، آن گاه که به نهایت برسد، به آن درک می‌گویند: "و أدرک بلغ اقصی الشیء".[۱۵۱] ملاصدرا می‌گوید: "ادراک هو اللقاء والوصول". درباره معنای اصطلاحی، تعاریف ارائه شده شرح لفظی بیش نیست. مفهوم علم همانند مفهوم وجود، تعریف حدی (جنس و فصل) و رسمی (لوازم) ندارد و چنان که ملاصدرا می‌گوید: چیزی روشن‌تر از خود علم نیست که بتوان در تعریف علم از آن بهره گرفت. علم حالت وجدانی و نفسانی است که موجود دارای حیات، به خودی خود بدون خفا و اشتباه آن را درک می‌کند و چنین حقیقتی قابل تعریف نیست. به بیان دیگر، حقیقتی روشن‌تر از خود آن یافت نمی‌شود که بتوان در تعریف آن را ارائه نمود؟ مفهوم علم از سنخ مفاهیم نظری نیست که بتوان در تعریف آن از مقدمات و اجزای سازنده تعریف بهره گرفت؛ چه اینکه اگر مفهوم علم نظری باشد؛ هر لفظی که در تعریف آن قرار بگیرد یا باید بدیهی باشد و یا در جای دیگری تبیین شده باشد و مفروض این است که از خود علم چیزی روشن تر نیست که در تعریف آن بیاید: "و ما هذا شأنه یتعذر ان یعرف بما هو اجلی و أظهر لان کل شیء یظهر عند العقل بالعلم به فکیف یظهر العلم بشیء غیر العلم". از این رو، علم قابل تعریف نیست و برای آگاهی از ماهیت علم باید در پی خصوصیات علم بود»[۱۵۲].
۲۴. آقای افسردیر و خانم فضلی‌نژاد؛
آقای افسردیر و خانم فضلی‌نژاد در مقاله «بررسی مصادیق راسخان در علم در نگاه مفسران» در این‌باره گفته‌ است: «علم، ادراک چیزی همراه با حقیقت آن است و آن دو قسم است: اول: ادراک ذات شی، دوم حکم به یک شیء به خاطر وجود چیزی که برای آن موجود است، یا نفی چیزی که از آن، نفی شده است؟ مؤلفان العین و لسان العرب علم را نقیض جهل دانسته‌اند. صاحب مصباح المنیر آن را مترادف با یقین ذکر کرده است. در التحقیق آمده: علم، حضور و احاطه بر چیزی است و احاطه بر حسب نیرو و حدود، مختلف می‌شود. اگر این علم همراه با تمییز و ادراک خصوصیات یکم باشد، معرفت نام دارد و هنگامی که به حد آرامش و طمأنینه برسد، یقین است»[۱۵۳].
۲۵. خانم میرترابی حسینی (پژوهشگر دانشکده اصول دین)؛
خانم زهرةالسادات میرترابی حسینی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم لدنی در قرآن و حدیث» در این‌باره گفته‌ است:

«علم در لغت: علم، اعتقاد جازم مطابق با واقع می‌باشد. [۱۵۴] اصل واحد در این ماده، عبارت است از "حضور و احاطۀ بر شیء" که به حسب موارد مختلف، از قوّت یا ضعف برخوردار است. یعنی اگر با تمییز و ادراک خصوصیات همراه باشد، "معرفت" و اگر به حدّ طمأنینه و سکون برسد، "یقین" است [۱۵۵]

معنی حقیقی واژۀ علم: "ادراک" است و سایر معانی، حقیقت عرفی، یا اصطلاحی و یا مجاز مشهورند.[۱۵۶] از تعاریف مذکور چنین بر می‌آید که؛ حاصلِ تلاش ذهن انسان در مواجهه با جهان خارج، که "ادراک"، "احاطه" و "یافتن چیزی" را به دنبال داشته باشد، "علم" نامیده شده است. البته برخی لغویّون در شناساندن واژۀ "علم" از شیوۀ دیگری بهره جسته و آن را به کلمۀ نقیضش تعریف کرده‌اند، مثلاً ابن فارس می‌نویسد: "العلم نقیض الجهل" [۱۵۷] (علم، نقیض جهل است) [۱۵۸] به نظر می‌رسد؛ جمعِ بین آنچه لغویّون گفته‌اند، این باشد که "علم" درک حقیقت شیء است که با نوعی احاطۀ بر آن توأم بوده و جهل را می‌زداید. مسلماً زوال جهل در هر مورد، متناسب با علمی است که حاصل شده است. مثلاً تا پیش از ظهور اسلام، علم در نزد عرب جاهلی، در شعر، کهانت، قیافه، خطابه و انساب خلاصه می‌شد ولی پس از ظهور اسلام، معارف جدیدی چون؛ کتاب و سنت و (...) پا به عرصۀ وجود گذارده و به دنبال آن فقه، تفسیر، شرح سنت، تاریخ، طبقات روات، حدیث، نحو و(...) دایرۀ دانش بشری را گسترده‌تر نمودند. مسلماً این بالندگی و رشد منحصر به حوزۀ علوم و معارف اسلامی نبوده و در حوزه‌های دیگر چون؛ علوم تجربی و طبیعی و(...) نیز بشر روز بروز و به‌طور مستمر به دریافت‌های جدید نائل آمده و حقایق بیشتری بر وی مکشوف شده است.

معناشناسی "علم" در اصطلاح: پیش از پرداختن به اصطلاحاتی که در رابطۀ با واژۀ "علم" وجود دارد، تذکر این نکته ضروری است که آنچه در اینجا به عنوان اصطلاح گروه خاصی مطرح می‌شود، از باب توجه و عنایت آن گروه به ویژگی خاصی در رابطه با علم است که در همه جا با همان دید خاصی به "علم" نگریسته‌اند. مثلاً اصطلاح "علم" در نزد برخی، ناظر به غایت و غرضِ آن است، و در نزد بعضی دیگر، بیشتر به علومِ علم، پرداخته شده است و(...) با این توضیح، به بیان برخی اصطلاحات "علم" می‌پردازیم.

اصطلاح فلاسفه: مشهورترین تعریفی که به فلاسفه نسبت داده شده، تعریفی است که می‌رسید شریف جرجانی در کتاب "التعریفات" از قول حکماء نقل نموده و صدرالدین شیرازی، آن را صحیح‌ترین تعریف "علم" می‌داند. جرجانی می‌نویسد: "(...) فلاسفه گفته‌اند: علم، عبارتست از حصول صورت شیء در عقل" .[۱۵۹] بنابراین تعریف، علم شامل ادراک جزئی، وهمی و خیالی نمی‌شود چرا که اعتقاد حکماء بر این است که عقل، ماهیات ثابته و کلّی را ادراک، و پس از جمع و ترکیب محسوسات، بر آنها حکم می‌نماید. یعنی علم، ثابت و دائم و توأم با حکمِ بر محسوسات است.

اصطلاح متکلمان: متکلمان علم را صفتی می‌دانند که موجب تمیز اشیاء از یکدیگر می‌شود .[۱۶۰] صاحب "کشف الظنون" [۱۶۱] در مقدمۀ کتاب خویش می‌نویسد: "الثانی عشر هو صفةتوجب لمحلها تمییزاً بین المعانی لا یحتمل النقیض و هو الحدّ" المختار عند المتکلمین الا انه یخرج عنها العلوم العادیه کعلمنا بان الجبل الذی رأیناه" فیما مضی لم ینقلب الآن ذهبا فانها تحتمل النقیض لجواز خرق العادة".

اصطلاح عرفا و صوفیه: (اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد می‌شوند با عنوان "عرفا" و هرگاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند، غالباً با عنوان "متصوّفه" خوانده می‌شوند). [۱۶۲] "علم"، در اصطلاح صوفیه آن است که از طریق نقل و گفتۀ شیخ حاصل شود و سینه به سینه به علوم نبوی منتهی گردد. در کتاب "مصباح الهدایه" آمده است: "مراد از علم، نوری است مقتبس از مشکوة نبوت در دل بندۀ مؤمن که بدان راه یابد به خدای یا به کار خدای یا به حکم خدای و این علم، وصف خاص انسان است و ادراک حسی و عقلی او از آن خارج".[۱۶۳] در همان کتاب، اشاره شده که: "هر جذوه که نه از مصباح نبوت او مقتبس باشد به حقیقت آن را علم نخوانند". این گروه، علم را محصول طهارت نفس و التجاء به خدا دانسته و آنچه از طریق استدلال و عقل و نظر حاصل شود، اوهام می‌خوانند. در "فتوحات مکیّه" تحت عنوان؛ "وسایل صوفیه در تحصیل معرفت الهی"، می‌خوانیم: "این طایفه، براساس آنچه در اخبار و شرع آمده، باسعی در تحصیل شفافیت قلب به وسیلۀ" "ذکر، تلاوت، قرآن، مراقبت با طهارت ظاهر، غضّ عین از اموری که منهی عنه است و نیز تقوای گوش، زبان، دست و پا و دیگر اعضا و جوارح، می‌کوشند به مقاماتی دست یابند تا در نتیجۀ آن، خداوند باب علم را بر آنها گشوده و از آنچه به رسول و أهل الله آموخته، آنان را نیز بهره‌مند سازد".[۱۶۴] در جایی دیگر ابن عربی، ضمن آنکه تصوّر حقیقت علم را، کاری بس دشوار می‌داند[۱۶۵] در بیان ماهیّت آن می‌نویسد: "فإن قیل لک: فما هو العلم؟ فقل: (العلم هو) درک المدرک علی ما هو علیه فی نفسه، إذا کان درکه غیر ممتنع، و أمّا ما یمتنع درکه، فالعلم به هو لادرکه!(...)" [۱۶۶] شایان ذکر است مراد ایشان از عنوان "درک مدرک علی ما هو علیه فی نفسه"، معلوم متراثی از وجود شیء است و الّا شناخت حقیقت ذات الأشیاء، از نگاه ایشان بر ما پوشیده است. و نیز وجود باری را می‌توان مصداقی از "ما یمتنع درکه" دانست. به اعتقاد وی علم صحیح همان معرفت صوفیه است: "(...) علم صحیح، که خداوند در قلب عالِم می‌افکند، نوری مختص به ذات اقدس الهی است که به هر یک از بندگانش اراده کند –از فرشته، رسول (ص)، نبیّ (ص)، ولیّ یا مؤمن- افاضه می‌فرماید و آنکه شناخت شهودی و کشف ندارد، در حقیقت از علم بی‌بهره است". [۱۶۷] عرفا بر این باورند که علم خود را از "حیّ لایموت" اخذ کرده‌اند و علم سایرین مأخوذ از مردگان است.[۱۶۸]

علم در اصطلاح جدید: آنچه امروزه در اصطلاح برخی اروپائیان، "علم" نامیده می‌شود با آنچه فلاسفه یا عرفا و صوفیه گفته‌اند تفاوت فاحشی دارد. اساس علم در این اصطلاح، حسّ، و روش آن تحقّقی است. حواسّ، ظاهرِ اشیاء را درک می‌کند در حالی که از ماهیت و حقیقت آن بی‌خبر است. در این نگرش، علم در جستجوی یافتن ضروری و دائمی بین ظواهر و عوارض اشیاء بوده و از حقایق و ذوات اشیاء، چشم پوشیده است. لذا با این فرض آنچه حس و آزمایش در آن راه ندارد –مانند فلسفه- از حیطۀ علم خارج می‌شود .[۱۶۹] صاحب "المعجم الوسیط" می‌نویسد: "هم‌اکنون "علم"، بر علوم طبیعی که محتاج تجربه، مشاهده و اختیار است اطلاق می‌شود. خواه علوم اساسی همچون شیمی، ریاضی و (...) باشد و خواه علم تطبیقی مانند؛ طبّ، هندسه، زراعت و مانند اینها." [۱۷۰]»[۱۷۱]
۲۶. خانم اکبری راد و خانم جمشیدی.
خانم اکبری راد و خانم فاطمه جمشیدی در مقاله «بررسی مفهوم علم و کیفیت انتقال آن در احادیث» در این‌باره گفته‌ است: «واژه علم در تعریف برخی ازاهل لغت به معنای درک کردن حقیقت چیزی[۱۷۲] و گاهی به معنای دانستن، دانش یا اظهار و روشن کردن[۱۷۳] آمده است؛ همچنان که خداوند می‌فرماید: ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا[۱۷۴] برخی نیز ان را به معنای دریافتن چیزی، به حقیقت آن پی بردن[۱۷۵] آورده‌اند. فلاسفه به سبب بدیهی بودن مفهوم علم، آن را نیازمند تعریف نمی‌دانند[۱۷۶] البته در علم منطق تعاریفی برای علم بیان می‌شود[۱۷۷] با این وجود یکی از تقسیماتی که می‌توان برای علم در نظر داشت، تقسیم آن به حضوری و حصولی است. علم حضوری علمی است که بدون واسطه، به ذات معلوم تعلق گیرد و وجود واقعی و عینی معلوم برای عالم و شخص درک کننده منکشف گردد، اما علم حصولی علمی است که با وجود خارجی آن مورد شهود و آگاهی عالم قرار نگیرد، بلکه شخص از راه چیزی که نمایانگر معلوم است از آن آگاهی پیدا می‌کند[۱۷۸]»[۱۷۹].

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. ملاصدرا، الحکمة المعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۳ ،ص۲۷۸ .
  2. طباطبائی، المیزان، ص۲۹۳.
  3. "العلم ادراک الشیء بحقیقته و ذلک ضربان: احدهما ادراک ذات الشیء والثانی الحکم علی الشیء بوجود شیء هو موجود له او نفی شیء هو منفی عنه فالأول و هو المتعدی الی مفعول واحد نحو "لا تعلمونهم االله بعلمهم" والثانی المتعدی الی مفعولین نحو قوله "فان علمتموهن مؤمنات"؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۴۳.
  4. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۶۸ ،ذیل «درک».
  5. ملاصدرا، الحکمة المعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۳ ،ص۵۰۷ .
  6. ملاصدرا، الحکمة المعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۳ ،ص۵۰۷ .
  7. ملاصدرا، الحکمة المعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۴ ،ص ۲۷۸.
  8. دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۷ و ۸.
  9. اقتباس از آموزش فلسفه استاد مصباح یزدی، ج۱، ص۶۱.
  10. جلوه‌های لاهوتی، ج ۱، ص ۱۰۸.
  11. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج ۹ ،ص ۳۷۱ .
  12. علم غیب ائمه، دوفصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۱.
  13. عبدالحسین مشکوة الدینی، تحقیقی در حقیقت علم.
  14. قاضی عضدالدین عبدالرحمن اللایجی، شرح المواقف، ج۱، ص۶۱.
  15. تذکر این نکته لازم است، شاید گفته شود وظیفه فلسفه بیان حقایق واقعی و خارجی اشیاء است، و از حقیقت علم و نوع وجودی آن بحث می‌کند، بنابراین نیازی به بحث مفهومی ندارد، اما باید توجه داشت که بیشتر بحث‌ها از مفاهیم آنها شروع می‌شود، از جمله بحث پیرامون علم که باید دید از مفاهیم تعریف‌پذیر است یا نه؟ و به عبارتی دیگر آیا از مفاهیم بدیهی است یا نظری؟ از همین نقطه است که اختلاف نظرها شروع و به مباحث بعدی سرایت نموده است.
  16. صدرالمتألهین، مفاتیح الغیب، تصحیح، محمد خواجوی، مفتاح سوم، ص ۱۳۱-۱۴۲؛ فخرالدین رازی؛ المباحث المشرقیه فی علم الاهیات و الطبیعیات، ج۱، ص۴۸۹- ۴۹۰.
  17. المباحث المشرقیة، ج۱، ص۴۵۰- ۴۵۳؛ عبدالرحمن بن احمد اللاهیجی، المواقف فی علم الکلام، ص۹- ۱۰.
  18. المباحث المشرقیة، ج۱، ص۴۵۳؛ محمد غزالی، القصور العوالی، تحقیق شیخ مصطفی ابوالعلاء، ص۱۱۰.
  19. عبدالرحمن بن احمد اللاهیجی، المواقف فی علم الکلام، ص۹-۱۰؛ مفاتیح الغیب، ص ۹۹- ۱۰۰؛ محمود فاضل، اندیشه‌های کلامی شیخ طوسی، ص ۱۱۸ و ۱۱۹.
  20. محمدتقی مصباح یزدی، تعلیقة علی نهایة الحکمة، ص۳۴۷-۳۴۸؛ مفاتیح الغیب، ص۱۳۷ و۱۴۳؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۱۳۶.
  21. الحکمة المتعالیة فی الاسفار لاربعه، بضمیمه تعلیقات سبزواری، ج۳، ص ۳۰۵.
  22. الاسفار الاربعه، ج۸، ص۱۶۴.
  23. الاسفار الاربعه، ج۹، ص۱۱۸-۱۱۷.
  24. مهدی حائری یزدی، کاوش‌های عقل نظری، ص۱۱۷.
  25. تعلیقة علی نهایة الحکمه، ص.
  26. الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج۳، ص۳۰۵.
  27. سید محمد حسین طباطبائی، نهایة الحکمه، مرحله یازدهم، ص۲۳۶.
  28. الاهیات من کتاب الشفاء، تحقیق ابراهیم مدکور، مقاله ۳، فصل ۸، ص ۱۰.
  29. شرح مبسوط منظومه، ج ۱، ص۲۳.
  30. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقق الطوسی و الرازی، ج۲، ص۳۰۸.
  31. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقق الطوسی و الرازی، ج۲، ص۳۱۲ و۳۱۳؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۹، ص۲۱۷-۲۱۹.
  32. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، تصحیح و مقدمه هنری کربن، ج۲، ص۱۱۴-۱۱۶.
  33. الحکمة المتعالیة فی الا سفار الاربعه، ج۶، ص۱۶۳؛ مجموعه آثار شهید مطهری، ج۸، ص۳۵۷.
  34. القاضی ابی‌الحسن عبدالجبار الاسدآبادی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق، محمود محمد قاسم، ج۱۲، ص۱۳ و۱۹ و۳۰ و۶۰ و۷۷؛ القاضی عبدالجبار، شرح اصول الخمسه، تعلیق، احمد بن الحسین بن ابی‌هاشم، ص۲۱-۲۲ و۹۴، ۵۸۶.
  35. القاضی عبدالجبار، شرح اصول الخمسه، تعلیق، احمد بن الحسین بن ابی‌هاشم، ص۱۳.
  36. علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۲۷۹.
  37. پرداختن به مسئله تجرد نفس که یکی از مهم‌ترین مسائل فلسفی است، در این قسمت میسور نمی‌باشد. البته در جای خود به تفصیل خواهد آمد.
  38. علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۳۷ – ۴۳.
  39. خلیل‌ بن‌ احمد فراهیدی، کتاب العین، ج‏۲، ص۱۵۲: علم یعلم علما، نقیض جهل...؛ همچنین ر.ک: محمد بن‌ مکرم‌ بن‌ منظور، لسان العرب، ج‏۱۲، ص۴۱۶.
  40. ر.ک: حسین‌ بن‌ محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۵۸۰.
  41. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏۸، ص۲۰۵: أن الأصل الواحد فی المادة: هو الحضور وَ‌الإحاطة علی شی‏ء، وَ‌الإحاطة یختلف باختلاف القوی وَ‌الحدود، ففی کل بحسبه. وَ‌إن کان العلم مقارناً بالتمییز وَ‌إدراک الخصوصیات: فمعرفة. وَ‌إذا وصل العلم الی حد الطمأنینة وَ‌السکون: فیقین.
  42. ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی؛ ص:۱۱۴.
  43. علم پیامبر و ائمه به غیب (پایان‌نامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]، ص۵ - ۶.
  44. طریحی، مجمع البحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیجا، ۱۳۶۷، ج۳، صص ۲۳۵.
  45. موسوعه مصطلحات علم المنطق، بیروت، ص ۵۵۸.
  46. موسوعه مصطلحات علم المنطق، بیروت، ص ۵۵۸. در اقسام علم درباره این دو اصطلاح توضیح بیشتری خواهد آمد.
  47. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ۹ جلدی، ج۳، ص۲۷۸.
  48. علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت، ص ۱۲ - ۱۵.
  49. علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص ۲۸.
  50. صحاح، ج۵، ص۱۹۹۰.
  51. تاج العروس، فصل العین، ص۷۸۲۶.
  52. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن.
  53. مطهری، شرح مبسوط منظومه ج۱ ص۲۸ .
  54. موسوی همدانی، ترجمه المیزان ج۴ ص۶۴۲ .
  55. جعفر سبحانی، مکتب اسلام، مقاله شناخت شماره ۱ .
  56. مرتضی مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی انسان، ص۹۰ و ۹۱.
  57. از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه:۶۵.
  58. فخر رازی، مفاتیح الغیب ج۲۱ ص۴۸۳ـ ۴۸۴ .
  59. بی‌گمان زندگی سرای واپسین است که زندگی (راستین) است؛ سوره عنکبوت، آیه:۶۴.
  60. بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه:۹ و ۱۰.
  61. علم و حکمت در قرآن و حدیث ج۱ ص۲۶.
  62. ر.ک مطهری، تکامل اجتماعی انسان ص۱۶۲.
  63. مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، ص ۲۳ و ۲۴.
  64. همو، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة، ج۲، ص ۵۳۶.
  65. حسین راغب، مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸.
  66. محمود زمخشری، اساس البلاغة، ص۴۳۴.
  67. خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل، ص۱۵۵؛ فاضل مقداد حلی، ارشاد الطالبین، ص۱۰۲.
  68. محمد ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج۴ ص۳۸۲ و ۲۷۸.
  69. ر.ک: محمد حسن نادم، بررسی علم غیب از نگاه متکلمین و فلاسفه؛ سید محمد حسین طباطبایی، نهایة الحکمة، ص۲۹۳تا۲۹۷.
  70. قطب‌الدین راوندى‏،، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۴۳.
  71. محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص ۱۱؛ ر.ک: سید عبدالحسین نجفی لاری، المعارف السلمانیه بمراتب الخلفاء الرحمانیة، ص۲۰؛ سید محمد علی قاضی طباطبایی، دلالت آیه تطهیر بر علم گسترده پیامبر و امام، ص۴۸۲و ۴۸۳.
  72. اشاره به حدیث: انّ محلی منها محل القطب من الرحا: محمد شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص۴۸، خطبه الشقشقیة.
  73. محمد جمیل حمود، عقیدتنا فی صفات الامام و علمه (ع)، ص۶۴۷.
  74. ر.ک: ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۱۴۰.
  75. کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان، ص۲۲ و ۲۳.
  76. بررسی علم اولیای الهی، ص۴.
  77. مصباح المنیر، احمد فیومی، ج۲، ص۴۲۶، دارالهجره/ایران، ۱۴۰۵ه/اول.
  78. سوره انفال، آیه ۶۰، نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی‌شناسید (اما) خداوند آنان را می‌شناسد.
  79. سوره ممتحنه، ۱۰.
  80. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص۵۸۰، دارالشامیه، بیروت، ۱۴۱۲ ه ق/اول.
  81. غیاث اللغات، غیاث الدین محمد رامپوری، ص۶۱۰، انتشارات امیرکبیر/تهران، ۱۳۶۳ ه ش/اول.
  82. دایرة المعارف الشیعه، محمد حسین اعلمی حائری، ج۱۳، ص۹۳، مؤسسه اعلمی/بیروت،۱۴۱۳ ه ق/دوم.
  83. دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱۱، ص۳۷۴، نشر شهید سعید محبی/ تهران، ۱۳۸۴ ه ش/اول.
  84. دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱۱، ص۳۷۴، نشر شهید سعید محبی/ تهران، ۱۳۸۴ ه ش/اول.
  85. تاج العروس، ج۸، ص۴۰۵.
  86. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، ج۸، ص۲۰۶، وزارت ارشاد اسلامی/ ایران، ۱۳۸۶ ه ش/اول.
  87. مفاتیح الغیب، فخرالدین رازی، ج۲، ص۴۲۰، دار احیاء التراث العربی/ بیروت، ۱۴۲۰ هـ/ سوم.
  88. تلخیص المحصّل، خواجه نصیرالدین طوسی، ص۱۵۵، دارالاضواء/ بیروت، ۱۴۰۵ هـ/ دوم.
  89. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، صدرالدین، شیرازی، ج۳، ص۲۷۸، مطبعه حیدری/ تهران، ۱۳۸۳ ه ق/ اول.
  90. شرح المواقف، سید شریف جرجانی، ج۱، ص۶۷.
  91. تلخیص المحصل، ص155.
  92. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۷.]
  93. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین ،ج۲،ص۱۵۲.
  94. احمد بن فارس‏ ابن فارس، معجم مقاييس اللغه،ج۴، ص۳۶۴.
  95. محمد بن یعقوب فیروزآبادی،القاموس المحیط، ج۲،ص۱۲.
  96. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن،ص۵۸۰.
  97. احمد بن محمد فيومى،المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى‏ ،ج۲،ص ۴۲۷.
  98. حسن‏ مصطفوى،التحقيق فى كلمات القرآن الكريم‏،ج۸،ص ۲۰۶.
  99. حبیب جلیلی، عرفان نظری، ص۴۲۸.
  100. محمد رضا مظفر،المنطق المظفر،ص۱۴.
  101. محمد رضا مظفر،المنطق المظفر،ص۱۴.
  102. راسخان در علم از دیدگاه فریقین، ص۱۹ و ۲۱.
  103. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج ۵، ص ۱۹۹.
  104. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۵۲.
  105. زبیدی، تاج العروس، ج ۱۷، ص ۴۹۵.
  106. علم ادراک حقیقت و ذات یک واقعیت است. اصفهانی، راغب، مفردات القرآن، "ماده علم" ص ۳۴۳ .
  107. نحوی، سید محمد، فرهنگ وام واژه های عربی، ص ۲۸۰.
  108. "حاصل شدن صورت چیزی نزد عقل".
  109. طباطبایی، سید محمد حسین، نهایة الحکمه، مرحله یازدهم فصل اول، ص ۲۹۷.
  110. زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۵.
  111. زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۵.
  112. غزالی، محمد، الرسالة الدینیه، ص ۱۱.
  113. عسکری امام‌خان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
  114. رک: ابن منظور: ١٢ /٤١٧
  115. ر.ک: ابن فارس، ٤ /١٠٩.
  116. رک: صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الربعه، ٣ /٢٧٨
  117. ر.ک: رازی و صدرالدین شیرازی، ۴۶؛ طباطبایی، بدایه الحکمه، ۲۰۴
  118. ر.ک: صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الربعه، ٦ /١٦٣؛ رازی و صدرالدین شیرازی، ٣٠٧
  119. ر.ک: طباطبائی، نهایه الحکمه، ۱۴۶
  120. ر.ک: سبزواری، ۳۷۵؛ طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ۱ /۹۷
  121. ر.ک: صدرالدین شیرازی، المبدا والمعاد، ۱ /۱۱۰؛ همو، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الربعه، ۶ /۱۶۰ و ۲۵۷
  122. [سید مرتضی حسینی شاهرودی]] و خانم آسیه جمالی شوراب، دلالت آیه عالم الغیب بر گستره علم پیامبر اکرم، ص ۵۵.
  123. علم عبارت است از نقیض جهل
  124. علم صفتی است که موجب می‌شود برای محل خودش تمییزی در بین معانی که احتمال نقیض نداشته باشد و همین تعریف نزد متکلمین مختار است و از این تعریف علوم عادیه خارج می‌شوند چون در آن احتمال نقیض است
  125. علم غیب ائمه معصومین (ع)؛ ص۴.
  126. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۷ و ۸.
  127. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۸ الی ۱۲ .
  128. کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام.
  129. کشف المحجوب، هجویری غزنوی، تصحیح ژوکوفسکی، انتشارات طهوری، چاپ ۱۳۵۸، ص ۱۱۵.
  130. آداب المریدین، ضیاءالدین ابوالنجیب سهروردی، ترجمه عمر بن محمدبن احمد شیرکان، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، چاپ ۱۳۶۳، ص ۸۶.
  131. طرائق الحقایق، محمد معصوم (معصوم‌علیشاه شیرازی)، تصحیح محمد جعفر محجوب، انتشارات سنایی، ص ۳ .
  132. پایگاه علم از دیدگاه عرفا ص۵۲،[۱].
  133. محمد ابن ابراهیم ملاصدرا، الحکمه المتعالیه فی االسفار العقلیه االربعه، قم: المکتبه المصطفویه، ۱۲۸۶،ج. ۲ ،ص۲۱۸.
  134. سیدمحمد حسین طباطبائی، نهآیه الحکمه، قم: نشر جامعه مدرسین قم، ۱۲۶۲،ص. ۲۹۲.
  135. محمد بن ابراهیم ملاصدرا، پیشین، ص. ۱۱۱.
  136. محمد بن ابراهیم ملاصدرا، مبدأ و معاد، تصحیح و تحقیق محمد ذبیحی و جعفر شانظری، تهران: نشر بنیاد ملاصدرا، ۱۲۸۲.
  137. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی، ص۱۰.
  138. «عَلِمَ يَعْلَم عِلْما، نقيض جهل»؛ خلیل بن احمد الفراهیدی، العین، ج ۲، ص ۱۰۲؛ و همچنین محمد فریدون وجدی، دائرة المعارف القرن القرین، ج ۶، ناشر دار المعرفة، ص ۵۸۳.
  139. «العلم ادراک الشیء بحقیقته و ذلک ضربان أحدهما ادراک ذات الشیء و الثانی الحکم علی الشیء بوجود شیء هو موجود له او نفی شیء هو منفی عنه»؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۳۴۳، ناشر المکتبة المرتضوی، ماده «علم».
  140. ابو الحسن علی بن محمد بن علی جرجانی، التعریفات، ناشر دار الشئون الثقافیة، ص ۸۸.
  141. محمد حسین اعلمی حائری، دائرة المعارف الشیعة العامة، ج ۱۲، ناشر منشورات مؤسسة الأعلمی، ماده العلم»، ص ۹۳.
  142. «قال الزمخشری ما علمت بخبرک ما شعرت».
  143. سید جعفر سجادی، فرهنگ و معارف اسلامی، ج ۲، ناشر: انتشارات کو مش، چاپ سوم، تهران، ص ۱۳۱۱.
  144. «هو صفة توجب لمحلها تمییز بین المعانی لا یحتمل النقیض و هو الحد المختار عند المتکلمین الا انه یخرج عنها العلوم العادیة کعلمنا بان الجبل الذی رأیناه فیما مضی لم ینقلب الآن ذهب فانها تحتمل النقیض لجواز خرق العادة»؛ مصطفی بن عبد الله، کشف الظنون، تهران، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۴-۳.
  145. عزالدین محمود بن علی کاشانی، مصباح الهدایة، تصحیح، مقدمه و تعلیقات: جلال الدین همایی، تهران، چاپخانه مجلس، ص ۵۶.
  146. جمعی از نویسندگان، المعجم الوسیط، ج ۲، بیروت لبنان، ناشر: احیاء التراث العربی، ماده علم، ص ۶۲۴.
  147. پایان‌نامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص ۱۳-۹.
  148. ملاصدرا؛ الحکمة المتعالیه فی الأسفار العقلیة الأربعة؛ قم: المکتبة المصطفویه، (۱۳۸۶ ق): ج ۳، ص ۲۷۸.
  149. علامه طباطبائی، نهایة الحکمة، تحقیق الشیخ عباس علی الزارعی السبزواری، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴(۱۴۱۷ ه ق): ص ۲۹۳.
  150. "العلم ادراک الشی ء بحقیقته و ذلک ضربان : أحدهما ادراک ذات الشیء و الثانی الحکم علی الشی ء بوجود شیء هو موجود له او نفی شی ء هو منفی عنه فالأول و هو المتعدی إلی مفعول واحد نحو "۱لا تعلمونهم الله بعلمهم" والثانی المتعدی إلی مفعولین نحو قوله "فان علمتموهن مؤمنات". راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تحقیق صفوان عدنان داودی؛ دمشق و بیروت: دار العلم الدار الشامیه، (۱۴۱۲ ق):ص۳۴۳.
  151. همان ص ۱۶۳، ذیل درک.
  152. بررسی علم اولیای الهی، ص۱۶ و ۱۷.
  153. بررسی مصادیق راسخان در علم در نگاه مفسران؛ ص ۱۳.
  154. ابوالحسن علی بن محمد بن علی جرجانی معروف به سید شریف، التعریفات، دارالشؤون الثقافیة العامة، ص ۸۸.
  155. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۸، چاپ اول، تهران، وزارة الثقافة و الإرشاد الاسلامیة الدائرة العامة للمراکز و العلاقات الثقافیه، ۱۳۶۸ه‍ ش، "مادۀ علم"، ص ۲۰۶.
  156. محمدحسین اعلمی حائری، دائرة المعارف الشیعة العامة، ج ۱۳، بیروت – لبنان، منشورات مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات، "مادۀ علم"، ص ۹۳.
  157. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج ۴، مکتب الاعلام الاسلامی، جمادی الأخر ۱۴۰۴، "مادۀ علم" ص ۱۱۰.
  158. در حقیقت نقیض "علم"، "لا علم" است نه جهل یا به عبارت بهتر، نقیض نوع خاصی از جهل است که راغب اصفهانی از آن با تعبیر "خلّو النفس من العلم" یاد می‌کند. پس علم، در مقابل جهل نیست بلکه "عقل" در مقابل "جهل" به‌کار می‌رود. (ر.ک. مفردات راغب، مادۀ "جهل") و نیز فرید وجدی، ضمن آنکه واژه علم را شایع‌ترین کلمۀ مستعمَل می‌داند معتقد است؛ در همۀ ادوار بر "ما یُضاد الجهل" -یعنی "آنچه در مقابل جهل است"- اطلاق شده است . محمد فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، ج ۶، بیروت – لبنان، دارالمعرفه، "مادۀ علم"، ص ۵۸۳.
  159. ابوالحسن جرجانی، پیشین، "مادۀ علم"، ص ۸۸: (...) و "قال الحکماء: هو حصول صورة الشیء فی العقل".
  160. سیدجعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج ۲، چاپ سوم، تهران، انتشارات کومش، زمستان ۱۳۷۳ ش، ص ۱۳۱۱.
  161. در مقدمۀ "کشف الظنون" ۱۵ معنی مختلف از "علم" ارائه شده است. ر.ک: المقدمۀ و احوال العلوم و فیها ابواب و فصول –الباب الأول فی تعریف العلم و تقسیمه و فیه فصول- الفصل الأول فی ماهیته، حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، ج ۱، بیروت – لبنان، دارالکتب العلمیه، ص ۳ و ۴.
  162. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴.
  163. عزالدین محمود بن علی کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایة، با تصحیح، مقدمه و تعلیقات "جلال الدین همایی" -تهران، چاپخانۀ مجلس، ۱۳۲۳ ش، ص ۵۶).
  164. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیّه، ج ۴، تحقیق و تقدیم: عثمان یحیی، تصدیر و مراجعه؛ ابراهیم مذکور، چاپ دوم، المجلس الاعلی للثقافة بالتعاون مع مهد الدراسات العیا بالسو بالسوربون، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۴۰۵ه‍ ۱۹۸۵ م، ف ۲۹۶، ص ۲۲۰ و ر ۲۲۱.
  165. همان، ج ۲، ف ۶۲ / ص ۸۲.
  166. همان، ج ۲، ف ۶۸ / ص ۸۴ و ۸۵.
  167. همان، ج ۳، ف (۳۰۲-۱) / ص ۳۳۵.
  168. همان، ج ۴، ف ۳۶۸ / ص ۲۷۱ و ۲۷۲.
  169. این اصطلاح، همان است که مادیین و حسیّون به آن اعتقاد داشتند.
  170. جمعی از نویسندگان، المعجم الوسیط، پیشین، ج ۲، ص ۶۲۴.
  171. علم لدنی در قرآن و حدیث؛ ص: ۷- ۱۲.
  172. مفردات، ترجمه حسین خداپرست، ص۵۳۱.
  173. قاموس قرآن، ج۵، ص۳۳.
  174. «سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم [و این امر اشکار گردد که] کدامیک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند»؛ سوره کهف، آیه۱۲.
  175. الرائد، ترجمه رضا انزابی‌نژاد، ج۲ ،ص۱۲۱۶.
  176. نک: بدایة الحکمه، ص۲۳۶.
  177. المنطق المظفر، ص۱۵.
  178. آموزش فلسفه ج۱، ص۱۶۶؛ همچنین نک: شرح منظومه، ص۱۴۲ - ۱۴۳.
  179. بررسی مفهوم علم و کیفیت انتقال آن در احادیث؛ ص ۹۰.