مقام حجت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
مقام حجت الهی به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم |
مدخل اصلی | مقام معصوم |
مقام حجت الهی به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط با بحثهای مقام معصوم، حجت الهی و مقام حجت الهی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در اینباره گفته است:
««وَ حُجَج الله عَلی أهلِ الدُّنیا و الآخِرَةِ و الأُولی» حجج جمع حجّت و به معنای برهان است. آری، اگر کسی دارای ویژگیهای یاد شده باشد البته حجّت خدا بر اهل دنیا، آخرت و اولی خواهد بود. این چه شأن و منزلتی است که کسی برهان خدا باشد؟ خداوند در هر عالَمی از عوالم، چه در دنیا و چه در قبل و بعد به ائمه اطهار(ع) احتجاج میکند و آیا کسی قدرت ایستادگی در مقابل برهان الهی را دارد؟ احتجاچ برای چیست؟ بدیهی است که خداوند متعال به احتجاج، استدلال و اقامه شهود نیاز ندارد. اگر بخواهد کسی را مؤاخذه کند، مطابق علمش حکم میکند؛ چراکه به همۀ امور احاطه دارد. پس آوردن برهان و اقامۀ شهود برای چیست؟ مگر کسی میتواند بر حکم خداوند متعال اعتراض کند؟ مگر عدل الهی، حکم الهی و علم الهی خدشه بردار است؟ مگر خودش در آخرت به حساب بندگانش رسیدگی نمیکند؟ آری، قاعدۀ لطف این را اقتضا میکند که حق تعالی کسانی را در این عالَم برهان قرار دهد که از طریق آنها احتجاج نماید و انسان را مؤاخذه کند. بحثی در فقه اسلامی مطرح است که اگر دو نقر مثلاً بر سر ملکی نزاع داشته باشند و به حاکمی مراجعه کنند که میداند حق با کیست، آیا میتوان طبق علم خود داوری کند یا نه؟ این بحث هم در حقوق الهی و هم در حقّ مردم مطرح شده است. [۱] هشام بن حکم میگوید: امام صادق(ع) فرمود: پیامبر خدا(ص) فرمود: «إنما اقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان»[۲] حضرتش در پایان حدیث فرمودند: «و بعضکم ألحن بحجّته من بعض، فأیّما رجل قطعت له من مال أخیه شیئاً فإنّما قطعت له به قطعة من النار»؛[۳] باید بر حسب قواعد باب قضاوت و حکومت داوری شود. پس هر که از راه قضاوت و حکمِ حاکم، چیزی از مال برادرش به ناحق بردارد، در واقع قطعۀ آتشی برای او مهیّا شده است. مگر پیامبر اکرم(ص) بر قضایا محیط، عالم و آگاه نیستند؟ بیان شد که حاکم شرع معمولی نیز از قضیّهای امکان دارد آگاهی داشته باشد و بگوید من میدانم این خانه از آنِ فلانی بوده و اکنون به ارث رسیده است و طرف مقابل بیخود میگوید. این موضوع در جای خود بحث میشود. وقتی پیامبر خدا(ص) چنین باشد، آیا خدای سبحان به احتیاج نیاز دارد؟ نه، امّا به مقتضای قاعدۀ لطف کار به جایی میرسد که امام(ع) را برهان یا شاهد میآورند و اگر لازم باشد انطاق جوارج مینمایند[۴]. اگر پای او انکار کرد، دستش به سخن میآید. این امور برای احتجاج است و برای آن است که انسان کمی شرم و حیا نماید. وقتی خداوند متعال به همۀ امور محیط و آگاه است و با وجود این از باب لطف کسی را قرار دهد که راهنمایی کند، ارشاد نماید و تعلیم دهد، آنگاه هم به دستورهای او گوش فرا ندهیم، فردا به او احتجاج خواهد کرد.
لزوم حجّت به قاعدۀ لطف: اساساً مقتضای قاعدۀ لطف این است که سه چیز بایستی باشد:
- چون غرض از خلقت بشر به کمال رسیدن او است، پس باید برنامهای برای این جهت وجود داشته و کسی رساننده آن به بشر باشد. از برنامه به شریعت تعبیر میشود و رسول حامل آن است. و این کار را خداوند متعال انجام داده است.
- رسول الهی، که وقتی خداوند متعال او را جهت ابلاغ شریعت و هدایت مردم انتخاب و نصب نمود، این مسئولیت را بپذیرد.
- امام الهی بعد از رسول، چون رسول از دنیا رود باید زمین خالی از حجت نباشد و هدایتگر بین مردم از جانب خدا و به نیابت از رسول وجود داشته و پذیرای این مسئولیت بوده است. و این کار از طرف امام تمام است.
پس از این مراحل که به قاعده لطف تحقق یافته، خداوند در احتجاج بر مکلّفان میفرماید: مگر برای شما شریعت نفرستادم؟ آری، فرستادی. آیا حامل این شریعت محمّد بن عبدالله(ص) شما را دعوت نکرد و به وظایفش عمل ننمود؟ چرا، خیلی زحمت هم کشید. آیا پس از او برای شما حجّتهایی قرار دادم و آنها هدایت شما را به عهده نگرفتند؟ چرا قرار دادی، و به تکلیفشان عمل کردند. پس چرا گوش ندادید؟ چه کسی مقصّر است؟ این همان احتجاج الهی است. بنابراین، اگر غیر از این باشد، مؤاخذه و بازخواست قبیح خواهد بود؛ از این رو عقل میگوید: عقاب بدون بیان، قبیح است و شرع هم همین را میگوید، آنجا که میخوانیم: وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا[۵] طبق این بیان، شأن و منزلت ائمه(ع) در این جهان چنین میشود که "خداوند به وسیلۀ آنان بر بندگانش احتجاج میکند" تا فردی معصوم نباشد، قابلیّت احتجاج ندارد وگرنه هر عالمی در جامعه در حدّ خود که به وظایفش عمل میکند حجّت است. مگر نمیگویند: حجّة الاسلام؟ هر فرد متّقی و متدیّنی در جامعه در حدّ خود بر دیگران حجّت است؛ ولی هیچ کدام از اینها معصوم نیستند. معصوم حجّت خداوند سبحان است بر جمیع خلایق. این که در مورد غیر معصوم گفته شود: "حجّة الله" این سخن غلط است، یا مجاز است، یا تعارف... آری، آن مقام ائمه(ع) است. و طبق شرحی که گفته شد صلاح جامعه به سه پایه نیاز دارد: پایۀ نخستین بر خداست؛ پایۀ دوم بر مرسَل، و پایۀ سوم بر امام بعد از رسول، که با این سه اصل، زمینۀ صلاح یک جامعه تحقّق پیدا میکند. پس اگر چنین نشود خود مردم مقصرند، و این واقعیّتی است و به این معنا برهان قائم است. برید بن معاویه گوید: امام صادق(ع) میفرماید: «لیس لله علی خلقه أن یعرفوا قبل أن یعرّفهم و للخلق علی الله أن یعرّفهم و لله علی الخلق إذا عرّفهم أن یقبلوا»؛[۶] پس خدا معرّف را باید نصب کند و او را به مردم معرّفی نماید و تا این امر تحقّق نیابد، احتجاج معنا ندارد. از طرفی معرفت این معرّف بایستی از طریق خاصّی باشد؛ چراکه خداوند متعال معرفت خود را نیز از طریق خاصّی معیّن کرده است، نه هر کسی که عقلش هر چه گفت و نه هر شیخ یا مرشدی در عالم ادّعا کند. در این صورت، همۀ این راهها انحرافی میشود؛ از این رو ائمه(ع) فقط بعد از رسول الله(ص) حجّتهای خداوند متعال هستند. آری، این بیان واضح و برهانی گویا است که اگر خداوند در این عالم حجّت قرار نداده بود، مردم بر خدا حجّت داشتند و محاجّه میکردند که کسی را برای ما نفرستادی. پس چه میخواهی؟ این همان معنای آیه است که میفرماید: لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[۷] تمام آن چه گفته شد، دربارۀ قیام ائمه(ع) به وظیفۀ الهی خویش در برابر شریعت از جهتی و در برابر مکلّفان از جهت دیگر است که خداوند متعال به نقش آنان در حفظ و ابلاغ شریعت و هدایت امّت احتجاج خواهد کرد. ظاهر عبارت این است که ائمه(ع) خودشان حجج خداوند متعال هستند و این شأن و منزلت بالاتری از مقام یاد شده است.
ائمه؛ حجّت در دنیا: پس ائمه(ع) به هر دو وجه در همۀ عوالم حجّت خدا هستند. امّا در عالم دنیا (یعنی همین جهانی که در آن زندگی میکنیم. به آن دنیا میگویند یا برای این که پایین و بیارزش است و یا برای این که از عوالم دیگر به ما نزدیکتر است) پر واضح است که وجودشان بر وجود خالق متعال برهان است و آثار وجودشان بر همۀ خلایق حجّت است، به طوری که احدی نمیتواند در برابر احتجاج خداوند به صفات و حالاتشان مقاومت کند.
ائمّه، حجّت در عالم قبل: در عالم قبل که به "الاولی" تعبیر شده است، ائمه(ع) حجّت خداوند متعال بر اهل آن عالم هستند و خداوند در آن عالم، میثاق با اهل بیت(ع) را از آنان اخذ کرده است. در این زمینه روایات فراوان است؛ از جمله روایتی که مرحوم کلینی از امام باقر(ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: همانا خدای عزوجل خلق را آفرید و هر که را دوست داشت، از مادهای که دوست داشت که همان خاک بهشتی بود آفرید، و هر که را دشمن داشت، از آن چه نزدش مبغوض بود که همان خاک دوزخی است آفرید؛ سپس آنها را در ضلال برانگیخت. راوی گوید: عرض کردم: ظلال چیست؟ فرمود: مگر سایۀ خود را در پرتو خورشید نمیبینی که چیزی هست؛ ولی چیزی نیست. سپس از میان آنها پیامبران را برانگیخت و ایشان را به اقرار به خدای عزوجل دعوت کرد. این است معنای گفتار خدای عزوجل که میفرماید: وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[۸]سپس آنها را به اقرار پیامبران دعوت کرد. برخی اقرار کردند و برخی انکار ورزیدند. آنگاه به ولایت ما دعوتشان فرمود. به خدا سوگند، کسی به آن اقرار کرد که خدا او را دوست داشت و هر که را دشمن داشت انکار ورزید و همین است معنای گفتار خدای تعالی که میفرماید: فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ[۹] سپس امام باقر(ع) فرمود: تکذیب در آنجا واقع شد.[۱۰] ائمه(ع) در آن عالم حجّت الهی بر تمام انبیا و ملائکۀ مقرّب بودهاند، و حتّی ملائکه عبادت خداوند متعال را از ائمه(ع) یاد گرفتهاند.
ائمه؛ حجّت در عالم آخرت: ائمّه(ع) در عالم آخرت نیز هم شاهد خداوند متعال هستند و هم حسابرس مردم به اذن او. امیر مؤمنان علی(ع) قسیم الجنّة و النار است و در احادیث فریقین چنین آمده است: «لا یدخل الجنّة إلّا من جاء بجواز من علی بن أبی طالب»؛[۱۱] کسی نمیتواند به بهشت وارد شود مگر جوازی از جانب علی بن ابی طالب(ع) داشته باشد. ما در آینده در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت. خلاصه این که ائمه(ع) به تمام معنا و در تمام عوالم و در همۀ احوال حجّتهای خداوند متعال هستند» [۱۲].
««وَ حُجَّتَهُ» [۱۳]. ائمه(ع) حجّتهای الهی هستند. حجّت از دو نگاه بررسی شدنی است:
قسم دوم این گونه میشود که در روز رستاخیز آن گاه که به بندهای بگویند: چرا به وظیفهات عمل نکردی؟ و چرا فلان تکلیف را انجام ندادی؟ پاسخ گوید: نمیدانستم. میگویند: چرا نرفتی یاد بگیری؟ میگوید: کسی را برای من معیّن نکردید که به من یاد دهد و برای من راهنمایی نفرستادید تا مرا راهنمایی کند. در این صورت حجّت این بنده تمام است و او معذور خواهد بود. روشن است که همواره حجّت از ناحیۀ خداوند متعال است و حضرت باری تعالی حجّتهایی برای بندگان خدا میفرستد و آنان را معیّن میکند. قرآن کریم میفرماید: وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً[۱۴]. وقتی خداوند در چنان روزی به بندهای بفرماید: چرا یاد نگرفتی و به چنین وظیفه عمل ننمودی، دیگر بنده نمیتواند بگوید: کسی نبود که به من یاد دهد.
به راستی مقصّر کیست؟ قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۱۵]. روایتی در ذیل این آیه نقل شده است. مسعدة بن صدقه گوید: از امام باقر(ع) دربارۀ این آیه پرسیدند، شنیدم که حضرتش چنین پاسخ داد: مضمون روایت این است که آنگاه که خداوند متعال در روز رستاخیز به بندهای میگوید: چرا فلان تکلیف را انجام ندادی؟ میگوید: نمیدانستم. میگویند: چرا نرفتی یاد بگیری، ما که گفته بودیم فلانی را فرستادهایم. در محلّة شما فلان عالم، مسجد بود، فلانی درس داشت؟ چرا نرفتی؟ چرا از او بهره نبردی؟ در این هنگام بنده زبانش کوتاه میآید و چیزی نمیتواند بگوید و سرش را پایین میاندازد و این جاست که باید عفو خداوند متعال به دادش برسد"[۱۶] به همین دلیل، خداوند متعال میفرماید: رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱۷]. خداوند همواره حجّت میفرستد، پیامبری پس از پیامبر دیگری نصب میکند و در زمان غیبت علما را قرار میدهد تا زمین از حجّت خالی نباشد، [۱۸] هر چند حجّتی که معصوم نیست و آن مقامات را دارا نیست؛ ولی در هر صورت باید در هر زمان حجّت تمام شود.
گفتنی است که خداوند متعال دو نوع حجّت دارد:
این معنا در روایتی از امام کاظم(ع) بیان شده است. هشام بن حکم گوید: ای هشام! همانا حجتهای الهی بر مردم دو حجت است: حجتی ظاهری و حجتی باطنی. اما حجت ظاهری همان انبیا، رسولان و ائمه(ع) هستند و حجت باطنی عقلهای مردمان است؛[۱۹] پس ائمه(ع) حجّتهای الهی هستند تا کسی نتواند عذری بیاورد. آنان حجّت خدا بر همۀ مخلوقات و در همۀ عوالم هستند. البتّه محل ابتلای ما عالم دنیا است که عالم تکلیف ماست و روایات بسیاری داریم که هرگز زمین از حجّت خدا خالی نخواهد بود.[۲۰] برخی از اهل تسنّن به شیعیان ایراد میکنند که شما میگویید: زمین از حجّت خدا خالی نخواهد ماند و غرض ز نصب امام نیز هدایت مردم است. پس خداوند متعال در زمان غیبت حضرت حجّت که مردم به او دسترسی ندارند، چگونه احتجاج خواهد کرد و چه کسی مقصّر خواهد بود؟ به طور خلاصه در پاسخ این اشکال، براساس یک محاسبۀ منطقی تا قضیّه برهانی شود میگوییم: یا خداوند متعال مقصّر خواهد بود، یا خود امام و یا مردم. امّا خدا که فرموده: وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا؛[۲۱] و فرموده: وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ؛[۲۲] اگر امام نصب نکند، تناقض لازم میآید و محال است؛ زیرا اگر امام نصب نکند، یا باید عاجز باشد یا بخیل که هر دو بر خدا محال است. امام نیز مقصّر نیست؛ زیرا طبق ادلّه نزد همه زمین نباید از حجّت خالی باشد و امام(ع) این مسئولیت را بنابر ادلّۀ قطعی پذیرفته است؛ پس غایب بودن او یا باید از روی عجز از اداره امور و پاسخگویی بوده باشد، یا از روی بخل، و امام از هر دو وصف پاک و منزّه است؛ چون نقص است و امام در حدّ کمال. بنابراین، غیبت امام مستند به خدا و خود امام نیست. در نتیجه مقصّر خود مردم خواهند بود؛ چراکه امام برای هدایت مردم نصب شده و به سان چراغی روشن است. کار چراغ نورپردازی است. اگر بندهای از نور این چراغ استفاده نکند، پای آن ننشیند و در روشنایی آن مطالعه نکند، قرآن نخواند، از کتابهای علمی بهره نبرد و در تاریکی بماند کسی جز خودش مقصّر نیست؟ همچنین حکم امام(ع) همانند حکم آب جاری و روان است. آبی که از وسط شهر عبور میکند. اگر کسی از این آب استفاده ننماید، شست و شو نکند و نیاشامد، کسی مقصّر نیست جز خود او. البتّه جهات دیگر و آثار و برکات دیگری نیز بر وجود امام(ع) حتّی در دوران غیبت مترتّب میشود». [۲۳].
«واژۀ "حجّت" در لغت (به ویژه در لغت قرآن) مفید و ظریف است. راغب اصفهانی میگوید:"الحجة الدلالة المبيّنة للحجّة أي المقصد المستقيم، و الّذي يقتضي صحّة أحد النقيضين"[۲۴]. حجّت نشان دادن راه مستقیم است به طور واضح و بدون شبهه که راه را برود، کاری را انجام دهد، یا نرود و انجام ندهد. این کلمه مکرر در قرآن مجید آمده است. در آیهای میفرماید: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۲۵] در جای دیگر میفرماید: لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[۲۶]. خداوند متعال، ائمه(ع) را دلیل قاطع قرار داده و رضایت داده که بیانگر راه مستقیم به سوی خود بعد از رسولان باشند.
در معنای واژۀ "بریّه" راغب اصفهانی این گونه میگوید: " البريّة: الخلق "[۲۷]. اما معلوم است که مطلق خلق مراد نمیباشد؛ بلکه خلقی که نیاز به حجّت دارد، یعنی خلایقِ دارای نفس از ملائکه، انس و جن. "بریّه"، هم به خوبی متّصف میشود هم به بدی. در قرآن کریم میفرماید: أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ[۲۸]، أُوْلَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ[۲۹]. پس این کلمه در این جا از جهتی مقیّد است و از جهتی مطلق. بنابراین، خداوند متعال ائمه(ع) را بین خود و خلق خود اعمّ از خلایق خوب و بد حجّت قرار داده تا همۀ آنهایی که به راهنمایی نیاز دارند، راهنمایی شوند و بر همه اتمام حجّت شده باشد. خداوند متعال آدمیان را خلق کرد و این خلقت بیهدف که نیست. هدف، کمال است که باید همۀ افراد بشر برای رسیدن به این هدف حرکت کنند که خداوند متعالبشر را برای آن خلق کرد. این راهی را که بشر باید طی کند؛ همان راهی است که از آن به صراط مستقیم تعبیر میشود. انسان باید در این راه گام بردارد تا به مقصد برسد، و حرکت در این راه البتّه به دلیل و راهنما نیاز دارد که:
اوّلاً انسان در این راه اشتباه نکند و راه را عوضی نرود.
ثانیاً بر فرض این که انسان در طریق مستقیم حرکت میکند و راه منحرفی را طی نمیکند، امّا اگر در این مسیر گرفتار مشکلی شد و چیزی سدّ راه او قرار گرفت، باید بداند چگونه رفتار کند. پس انسان هم در اصل در این راه به راهنما نیاز دارد و هم در استمرار این حرکت. به سخن دیگر، این حرکت هم در حدوث و هم در بقاء به دلیل و راهنما نیاز دارد. از این رو در فرازهای پیشین خواندیم:«وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرَضَاتِ اللَّهِ».
ائمه معصومین(ع) هدایتگران به راه خداوند متعال هستند هم در اصل ورود و هم در ادامۀ حرکت؛ راهی که به کمال، قرب الهی و رضوان خدا منتهی شود که این راه دلیل لازم دارد و خدا، ائمه(ع) راهنمایان این راه قرار داده و برای این جهت اختیار کرده؛ یعنی غیر از اینها منتخب خدا نیستند و پیروی از دیگران مورد رضا نمیباشد. پس اگر فرد دیگری را دلیل قرار بدهیم، او دلیل نیست، چون راهی را میخواهیم برویم که به خدا منتهی بشود و او باید دلیل را معیَّن کند. از طرفی رسیدن به کمال (که هدف خلقت است) وقتی برای انسان حاصل میشود که در تمام جهات وجودی او صلاح و فلاح پیدا بشود؛ چراکه کمال در یک بعد فایده ندارد و هدف نیست؛ بلکه هدف، کمال انسان است از نظر فکری و عقیدتی که درست فکر کند، انحراف عقیدتی نداشته باشد، در اصول دین محکم باشد؛ زیرا که یک بعد وجود انسان، فکر اوست. بُعد دیگر کمال در اعمال است. انسان وقتی به کمال عملی میرسد که به احکام مولا به طور کامل تعبّد داشته باشد؛ عبد صالح کسی است که به آن چه که مولا گفته و خواسته و مقرر کرده مطیع و در جمیع افعال و تروک انقیاد کامل داشته باشد، این کمال مربوط به اعمال بدنی و جسمی است. بُعد سوم کمال، نفسانی است، که انسان باید از نظر اخلاقی نیز فرد صالح و با کمالی باشد. ممکن است کسی از نظر فکری انحراف عقیدتی نداشته باشد و فکر و اندیشه او صحیح باشد، و از نظر عملی نیز از محرّمات اجتناب کند و واجبات و مستحبات را به جا آورد حتّی از مکروهات هم اجتناب کند؛ امّا از جهت اخلاقی به کمال نرسیده باشد؛ یعنی بخل، حسد، کبر و... دارد، به صفات حسنه مزیّن نیست و از صفات سیّئه منزّه نیست. انسان وقتی کامل خواهد بود که در جمیع جهات به سر حدّ کمال برسد. از این رو انسان باید تهذیب نفس کند و این نفس را از صفات قبیحه منزّه و به صفات حسنه مزّین نماید. بنابراین آن چه گذشت، اگر کسی از نظر فکری، عملی و نفسانی تلاش کرد و در هر جهت به کمال متناسب خودش رسید، انسان کامل خواهد بود. ولی این هدف، راه دارد و برای حرکت به سوی این هدف به راهنما نیاز هست و آن راهنما باید در همۀ ابعاد کمال در اعلی مراتب بوده باشد وگرنه نمیتواند راهنما باشد چون:" فاقد الشيء لا یعطی". و او در هر زمان امامی از ائمه اهل بیت(ع) میباشد، و جز آنها کسی صلاحیت راهنمایی این امت را ندارد. پس ما در جهت اعتقادی به دلیل نیاز داریم و باید اعتقاد خود را از ائمه(ع) بگیریم، و در بعد عملی، عبادی و اخلاقی بایستی در مکتب اهل بیت(ع) شاگردی کنیم و فرمایشات و کلمات آن بزرگواران را بسنجیم و با نفی صفات سیئه و اثبات صفات حسنه (آنگونه که فرمودهاند) در خودمان منعکس و پیاده نماییم که این کمال، هدف خلقت است.
پس خداوند متعال ائمه(ع) را با رضایت خود برگزید تا در این مسیر از مردم دستگیری کنند. قرآن کریم میفرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ[۳۰] هدف، عبادتی است که باید روی معرفت، کمال و شناخت باشد. پس خداوند متعالانسان را آفرید و از او حرکت در راه کمال خواسته و رسیدن به کمال را هم میخواهد، از آن طرف میداند که انسان در انتخاب راه به اشتباه میافتد؛ چراکه در هر زمانی شیّادان و راهزنانی وجود دارند و انسان قدرت تشخیص به تمام معنا را ندارد. خلاصۀ کلام این که در جمله قبل " رَضِيَكُمْ خُلَفَاءَ فِي أَرْضِهِ " ضرورت وجود خلیفه خدا در زمین امری مفروغ عنه و مسلّم بوده، آنگاه فرمود که خلفاء، ائمه اطهار(ع) هستند. و در این جمله آمده که ائمه، حجّتهای خدا بر خلایقی هستند که به حجّت نیاز دارند. پس اصل وجود حجّت نیز امری تمام شده است، و ائمه(ع) مصداق میباشند. این که ضرورت وجود خلیفه و حجّت مسلّم گرفته شده به سبب آن است که وجودش مقتضای قاعده لطف است و الّا نقض غرض یا تکلیف بما لا یطاق لازم میآید. برای توضیح این مطلب میگوییم: چون خداوند متعال از خلق بشر و تکلیف او به عمل به شریعت غرض داشته، برای تحقق غرض که همانا کمال بشر میباشد، باید سه کار انجام بشود:
- خداوند متعال باید دلیلی برای بشر بگذارد تا به راهنمای او در راه مستقیم حرکت کند و به مقصد برسد، یا دست کم به مقصد نزدیکتر بشود که در جهان آخرت نیز اهل نجات باشد و این دلیل، یا نبی یا وصیّ در هر زمانی است. این کار از نظر عقلی بر خداوند متعال به قاعدۀ لطف واجب است، وگرنه تناقض، نقض غرض، تکلیف بما لا یطاق لازم میآید.
- به عهدۀ نبی یا وصی است که این مسئولیّت را به احسن وجه انجام دهد که انبیا و اوصیای آنان در هر امّتی این مسئولیت را پذیرفتهاند و به احسن وجه به این مسئولیت قیام کردهاند.
- بشر باید از دلالت این دلیل از نظر حدوثی و بقایی استفاده بکند تا در این مسیر حرکت کرده و منحرف نشود و در اثنای مسیر دچار مشکل نگردد تا به هدف که کمال اوست و نفعی برای خداوند متعال ندارد، برسد؛ چراکه اگر همۀ این خلایق بر ضدّ کمال گام بردارند، هیچ ضرری به خداوند متعال وارد نمیشود. پس اگر بشر به کمال نرسید چه کسی مقصّر است؟ اگر روز قیامت از این بشر بپرسند: چرا چنین شد؟ نمیتواند عذر و بهانهای بیاورد. چون قرآن کریم میفرماید: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۳۱]. در ذیل این آیه در روایتی آمده است که مسعدة بن زیاد گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که درباره این سخن خدای تعالی که میفرماید: دلیل رسا برای خداوند است» پرسیده بودند، فرمود: همانا خدای تعالی در روز قیامت به بنده میفرماید: بندۀ من، آیا میدانستی؟ پس اگر بگوید: آری! به او گفته میشود: پس چرا به آن چه میدانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید: نمیدانستم و جاهل بودم؛ به او گفته میشود: چرا نیاموختی تا عمل کنی؟ پس او را محکوم مینماید و این است همان حجّت رسا و آشکار[۳۲]. در آیۀ دیگر میفرماید: لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[۳۳]. آری، خداوند متعال بعد از انبیا، اوصیا را نصب میکرد و دیگر هیچ بندهای در برابر خداوند متعال حجّتی ندارد. از این روست که در علم اصول در تعریف حجّت میگویند:" الحجّیة متقوّمة بالمنجزّیة علی تقدیر الموافقة، و المعذریة علی تقدیر المخالفة للواقع، فإنّ الحجّة بالاعتبار الأوّل حجّة للمولی علی عبده و بالاعتبار الثانی حجّة للعبد علی مولاء"[۳۴]. اگر بنده، کسی را نداشت که برود از او بپرسد که راه از کجاست و کسی نبود که در ابعاد سه گانه او را دستگیری کند، یاد بدهد و راهنمایی نماید، روز قیامت میتواند به خداوند متعال بگوید: خداوندا! کسی را برای من نگذاشته بودی که از او یاد بگیرم. امّا قرآن کریم میفرماید: لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[۳۵]. بنابراین بیان، هر بشری که در این عالم به جایی نرسد و در آن عالم روسیاه باشد خودش مقصّر است؛ چراکه مطلب از ناحیۀ خداوند متعال، انبیا و اوصیای انبیا تمام است.
پس از توضیح مطلب از حیث کبروی مفروغ عنه، میگوییم: خلفاء خدا و حجّتهای الهی بعد از انبیا، ائمه اطهار(ع) از اهل بیت رسول الله و خاتم النبیین(ص) هستند، و اینک تذکر چند نکته ضروری است:
- وقتی ائمه(ع) این شأن را از ناحیۀ خداوند متعال دارا شدند ناگزیر باید معصوم باشند؛ چراکه غیر معصوم نمیتواند حجّت باشد. آیا غیر معصومی که خود خطا میکند یا احتمال اشتباه میدهد، میتواند دلیل و راهنما به سوی کمال بشر باشد؟! از این رو برای رسیدن به کمال، تمسّک کردن و استدلال نمودن به سخنان غیر معصومان و آنها را واسطه قرار دادن و از آنها کمک گرفتن باطل است، مگر غیر معصومی که از معصوم اخذ کرده و در مکتب معصوم تربیت شده باشد.
- ائمه(ع) این شأن را دارند و در هر حالی که باشند دارای این شأن هستند؛ چه در رأس حکومت قرار بگیرند یا نه؛ زیرا شرط "خلیفه" و "حجّت" بودن بسط ید و نفوذ کلمه نمیباشد، ائمه(ع) در هر حال دلالت و راهنمایی امّت را بر عهده دارند. البته اگر حاکم میبودند عملاً هدایت و دلالت در بین امّت به اجرا گذارده میشد.
- امام زمان(ع) در دوران غیبت نیز حجّت خدا است چون خداوند متعال او را آفرید و او را برای دلیل بودن نصب کرد. اگر من در زمان غیبت، گمراه هستم خود مقصّرم، همچنان که در اصل غایب بودن آن حضرت، امّت مقصّر هستند» [۳۶].
««وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ»[۳۷]. منزلت دیگر ائمه اطهار(ع) این است که آنان حجّتهای جبار هستند. واژۀ «حُجَجُ» جمع حجت است. احتجاج یعنی چه؟. یعنی چیزی را حجت قرار دادن. وقتی انسان میخواهد دیگری را به مطلبی ملزم بکند و او را قانع سازد، باید حجت، دلیل و برهان اقامه کند؛ برهانی که برای او قانع کننده باشد و ملزِم او باشد ائمه اطهار(ع) حجت، برهان و دلیل خداوند متعال هستند. در توضیح این مطلب میگوییم: در حوزۀ علمیه از القابی که برای اهل علم دارند، یکی لقب "حجة الاسلام" است. این لقب یعنی چه؟ یعنی کسی که اسلام در جامعه به وجود او احتجاج میکند، او داعی و مروّج اسلام در آن جامعه میشود. برای آن حجت است که اگر اسلام از آن مردم سؤال کند که چرا به سوی خدا و دین نیامدید و آن را نپذیرفتید و به احکام اسلام عمل نکردید؟ بگویند: ما نمیدانستیم، کسی نبود به ما بگوید. در پاسخ میگویند: مگر فلان آقا آنجا نبود؟ با وجود فلان آقا در جامعه، شهر، قبیله و فامیل شما، عذرتان پذیرفته نیست، شما مورد مؤاخذ هستید. خداوند متعال به ائمه اطهار(ع) احتجاج میکند. احتجاج خداوند متعال به آن بزرگواران هم نسبت به اهل اطاعت و هم نسبت به اهل عصیان خواهد بود. امام معصوم در هر زمان و مکانی برای خداوند متعال حجّت است که اگر مردم عذرتراشی کنند که نمیدانستیم، کسی به ما نگفت، کسی نبود تا از او یاد بگیریم وجود امام(ع) حجّت است. در این زمینه خدای متعال در قرآن کریم چنین میفرماید: وَقَالُوا لَوْلا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الأُولَى وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى[۳۸] در دعای ندبه نیز در این باره سخن به میان آمده، آنجا که میخوانیم:... و برای همه آن پیامبران شریعت و راه و آیینی عطا کردی و برای آنان جانشینانی برگزیدی؛ برای اینکه یکی پس از دیگری از مدّتی تا مدّت دیگر نگهبان دین و آیین تو بر بندگانت باشند، تا آنکه حق از جایگاه خود بیرون نرود و باطلگرایان بر حق مداران چیره نشوند و تا هیچ کسی نگوید: چرا برای ما فرستادهای نفرستادی تا که از جانب تو ما را بیم دهد و ما پیش از آنکه گمراه شویم و رسوا گردیم از نشانههای تو پیروی کنیم...[۳۹]. این امر از ناحیۀ خداوند متعال باید تمام بشود. از جهتی بنابر قاعده لطف باید خدا در بین امت امام نصب کند و آنگاه است که خدای سبحان به این شخص منصوب از جانب خود، احتجاج میکند. و برای همین است که خدای متعال میفرماید: وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً[۴۰]. بزرگان در کتابهای علمی گفتهاند: مقصود از "رسول" در اینجا همان "حجّت" است[۴۱]. اگر حضرت موسی بن جعفر(ع) سالها در زندان بودند، حجّت خداوند متعال هستند و حضرت باریتعالی از این امت سؤال خواهد کرد.
اگر دیگر ائمه(ع) نیز مورد احترام نبودند و مردم از وجودشان استفاده نکردند، به طرف دیگران رفتند، امامت دیگران را پذیرفتند، به فقه و به تعلیمات دیگران عمل کردند، خداوند متعال در روز قیامت احتجاج خواهد کدر. اگر ما در این زمان نسبت به حضرت ولی عصر(ع) مقصر هستیم و غیبت آن حضرت مستند به تقصیر ماست، ما مورد مؤاخذه خواهیم بود. البته در هر زمان، همین طور است و ائمه اطهار(ع) حجّتهای خدا بر مطلق خلق هستند. آری، چون از طرفی کلمه «حُجَجُ» به کلمه «الْجَبَّارِ» اضافه شده است و احتجاج نیز اقامۀ برهان با نحوی از قهر و قدرت است؛ بنابراین میشود که کلمۀ "جبّار" را به این معنا گرفت. این احتجاج بر عاصیان – یا دست کم در درجۀ اول- است؛ به ویژه این که بعد از جملۀ «نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ»، جملۀ «وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ» آمده است؛ یعنی «حُجَجُ الْجَبَّارِ» برای کسانی که اخیار و ابرار نیستند. از این رو خداوند متعال با قدرت، به وسیله ائمه اطهار(ع) علیه آنان احتجاج خواهد کرد و آنها ملزم خواهند بود،؛ چراکه قرآن کریم میفرماید: فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۴۲]. آری در روز قیامت هیچ عذری پذیرفته نخواهد بود. بنابراین، از منزلتهای ائمه اطهار(ع) این است که آن بزرگواران حجّتهای خدا هستند و خداوند متعال جز به معصوم احتجاج نمیکند؛ کسی که افعال، تروک، اقوال و اعمال او حجّت است. از این روست که به نظر میرسد که تعبیر "حجة الله" بر غیر معصوم ممنوع است. پر واضح است که اگر در جامعۀ اسلامی برای خداوند متعال به او یا به آنها احتجاج میکرد. همان طوری که ما نیز وقتی با خداوند متعال کار داریم، در پی حاجت و نیازی هستیم، به ائمه اطهار(ع) توسل میکنیم و آنها را شفیع قرار میدهیم. اگر کسی یا کسانی موجّهتر، عزیزتر و نزدیکتر به خداوند متعال وجود داشت - که وجود ندارد- به سراغ آنها میرفتیم» [۴۳].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین بحرینی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی بحرینی در کتاب «جامعه در حرم» در اینباره گفته است:
««وَ حُجَجِ عَلی اَهلِ الدُّنیا وَ الآخِرَة و الاُلی وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه» حجج جمع حجّت است و به خاندان رسالت(ع) و انبیای عظام الهی و اوصیای آنان اطلاق حجّت میشود؛ زیرا حجّت کسی است که خدا به وسیلۀ او بر بندگانش احتجاج میکند و بندگان به وسیلۀ او بر خدا احتجاج مینمایند؛ یعنی با وجود حجّت، خدا بر بندگانش اقامۀ دلیل میکند. من برای شما حجّت قرار دادم چرا فرمانش را نپذیرفتید و با وجود او به بیراهه رفتید، آخر مگر شما حجّت نداشتید؟ و همچنین بندگان بر خدا اقامۀ برهان مینمایند. خدا، این آقایی که او را حجت قرار داده بودی، چنین دستوری داد و چنین امر نمود، ما به گفتۀ او عمل کردیم و مطابق دستور او رفتار نمودیم. پس حجّت عذربندگان است در برابر خدا، و برهان خداست در مقابل بندگان. آنچه در این جمله بیشتر حائز اهمیّت است متعلَّق این حجّیت است. همان طور که گفتیم همۀ انبیای عظام الهی و اوصیا و اولیا حجج پروردگارند، ولی سه کلمه در این جمله آمده که بیانگر محدودۀ حجّیت خاندان رسالت(ع) است و آن سه کلمه: آخرت و اولی است. این دودمان حجّت هستند بر همۀ اهل دنیا، حجّت هستند بر همۀ اهل آخرت. معنای این کلمه روشن است. آنچه لازم به توضیح است کلمۀ اولی است که مقصود چیست؟ در قرآن کریم کلمۀ اُولی گاهی به معنای دنیا میآید مانند این آیۀ شریفه: وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى[۴۴] و گاهی به معنای گذشته و پیشین میآید مانند این آیۀ کریمه: إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى[۴۵] اگر در این جملۀ زیارت کلمۀ اولی را به معنای دنیا حمل کنیم تکرار پیش میآید؛ زیرا کلمۀ دنیا در خود این جمله آمده است؛ لذا مناسب این است که معنی دوم مورد نظر باشد؛ یعنی اهل گذشته و پیشین. بنابراین معنی دو احتمال در این کلمه میآید. یکی این که اَولی متعلِّق به دنیا باشد؛ یعنی پیشین و گذشتۀ قبل از دنیا، که میتواند اشاره به عالم ذرّ باشد. از احادیث بسیاری استفاده میشود که خداوند در آن عالم پس از گرفتن گواهی بر وحدانیّت و رسالت، پیمان بر ولایت این خاندان از خلق گرفته است. در آن عالم هم اینان حجّت بودهاند. و احتمال دیگر این که اولی متعلّق به آخرت باشد که مراد، یا زمان رجعت است، و یا عالم برزخ. به عبارت دیگر مفاد این جمله چنین میشود: سلام بر شما که حجّتهای خدا هستید بر همۀ اهل دنیا، بر همۀ اهل آخرت، و بر همۀ اهل قبل از دنیا (عالم ذرّ) و بر همۀ اهل قبل از آخرت روزگار رجعت و یا عالم برزخ و یا هر دو. در نتیجه جمله در مقام بیان وسعت دائرۀ حجیّت خاندان رسالت(ع) است، که هیچ زمانی از محدودۀ حجیّت آنان خارج نبوده و نیست و نخواهد بود. مرحوم مجلسی اوّل در توضیح این جمله چنین گفته است: و سلام الهی بر حجّتهای الهی باد بر اهل دنیا و روز قیامت و در داخل شدن در بهشت در ابتدای آن، و رحمت الهی و برکات الهی بر ایشان باد. و حجّت در لغت به معنی غلبه است. و نبی و امام را حجّت گویند چون به حسب معنی، ایشان غالبند به براهین قاطعه و معجزات باهره و اخلاق حسنۀ کامله و علوم لدنّیه و عقول ربّانیه، و به سبب غالبیّت در مراتب کمالات ایشان را حجّت مینامند مجازاً، یا آنکه حجّت ایشان بر خلایق تمام است، یا حجّت الهی بر خلق تمام میشود به نصب معصوم و اگر نصب نفرماید ایشان را بر خدا حجّت خواهد بود که لَولا اَرسلت الینا رسولاً، چرا پیغمبر نفرستادی تا متابعت میکردیم آیات تو را. و یگر میفرماید که ما پیغمبران فرستادیم تا آنکه مردمان را بر حق سبحانه و تعالی حجّتی نباشد، و بر اهل دنیا حجّت ایشان تمام است و بر اهل آخرت آخر و اولی، و آخرت آخر روز قیامت است و آخرت اولی قبر است، چنان که در حدیث است که هر که مُرد قیامت او قایم شد، و ایشان حجّتند در قبر و قیامت؛ یعنی شناختن و امام دانستن ایشان سبب نجات است در قبر و قیامت، یا در قیامت و دخول بهشت؛ چون احادیث بسیار وارد شده است از حضرت سیّدالمرسلین و ائمّة طاهرین(ع) که ولایت حضرات ائمّۀ معصومین سبب نجات است از عذاب قبر و عذاب قیامت و عذاب جهنّم. و محتمل است که یکی از این دو عبارت سهواً از نسّاخ زیاد شده باشد، یا آنکه حجّت در دنیا به معنی اتمام حجّت باشد از معصوم بر خلایق، و در آخرت حجّت بنده باشد در نجات از عذاب قبر و قیامت و جهنّم[۴۶]. صاحب شرح الزیاره سخنی دارد که با توضیحی میآوریم. گوید: میدانیم اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند؛ یعنی این جمله در مقام حصر دائرۀ حجیّت خاندان رسالت(ع) نیست، که اگر غیر از دنیا و آخرت و اولی زمانی بود اینان حجّت بر آن زمان و اهلش نباشند، بلکه حجیّت این خاندان بر کلّ من دخل فی الوجود ثابت است، در نتیجۀ حجّت هستند بر جمعی که بعد از دخول بهشتیان در بهشت و آتشیان در آتش به وجود آیند، که مرحوم صدوق در خصال از جابر بن یزید جعفی آورده که گفت: از حضرت باقر(ع) از این آیۀ قرآن پرسیدم: آیا پس ما عاجز شدیم از خلقت نخستین، بلکه آنان در شک هستند از آفرینش جدید. فرمود: ای جابر، تأویل این آیه این است که خدای عزّوجلّ وقتی اساس این عالم را در هم نوردید و بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ رفتند، عالمی را به وجود میآورد بدون نیاز به آمیزش مردان و زنان، که همگی بندگی او نموده، پذیرای وحدانیّت او باشند، و زمینی غیر از این زمین آنها را حمل کند و آسمانی جز این آسمان بر آنان سایه افکند. شاید تو چنین پنداری که خدای عزّوجلّ تنها همین عالم را آفریده و گمان کنی که بشری غیر از شما خلق نکرده. آری، به خدا قسم، خداوند تبارک و تعالی هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده و تو در آخر این عوالم و آخر این آدمیان هستی. بر این اساس و با توجّه به این روایت شکی نیست که خاندان رسالت(ع) حجج پروردگارند بر همۀ این عوالم. و مقصود از اولی در جملۀ زیارت، زمان رجعت، یا قیام قائم آل محمّد(ع)، یا اعمّ از هر دو میباشد، و از این جهت که این دو زمان، قبل از آخرت است تعبیر به اولی شده است. و این دو زمان واقع غیر از زمان دنیا و غیر از زمان آخرت است. و این معنی که مقصود از اولی زمان قیام و رجعت باشد در نظر من ترجیح دارد از آنچه بیشتر بزرگان گفتهاند که مقصود از اولی دنیاست. و اگر مراد دنیا باشد وجه تکرار یکی از دو جهت است: یا اینکه چون دنیا دو دنیاست: دنیای ملعونه و دنیای بلاغ، که دنیای ملعونه آن دنیایی است که در آن، خلاف امر خدا رفتار میشود، و دنیای بلاغ آن دنیایی است که براساس اوامر الهی طی شده و وسیلۀ رسیدن به درجات آخرت است؛ لذا چون دنیای اوّل خسّت و پستی دارد نسبت به آن، تعبیر دنیا شده که با معنای پستی همراه است، ولی در حق دنیای دوم چون پستی ندارد تعبیر اولی شده نه دنیا. جهت دوم که برای تکرار به نظر میرسد این است که مقصود از دنیا ولایت و سرپرستی اوّلی و دومی –حکومت غاصبین حقوق خاندان رسالت(ع)- است که حضرت صادق(ع) در تفسیر کلام خدای تعالی بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا[۴۷] فرمود: مقصود ولایت اوّلی است، وَ الآخر خیر و اَبقی فرمود: ولایت امیرالمؤمنین(ع). و محصّل معنای جملۀ زیارت چنین میشود که حضراتشان حجّتهای خدایند بر دشمنان و دوستانشان.[۴۸] لازم به تذکّر است که در مجموعۀ این زیارت شریف چهار نوبت سخن از مقام حجیّت خاندان رسالت(ع) به میان آمده است: نوبت اوّل در این جمله: «وَ حُجَج الله علی اهل الدنیا و الآخرة و الاولی». دوم در فقرۀ پنجم سلام: «وَ عَیبَة عِلمه و حجتة و صراطه». سوم در چند جملۀ بعد از آن: «وَ حُججا علی بریته» و چهارم در اواخر زیارت: «وَ حُجَجُ الجبار». که ظاهراً از چهار مرتبهاش ناظر به جنبۀ حجّیت آنان ممّا یلی الحقّ است؛ یعنی حجّت خدا بودن؛ زیرا که حجّیت امری است تضایقی و دو طرفی. نوبت دوم و چهارم ناظر به این مرحله است؛ یعنی حجّت خدا بودن و حجّت خدای جبّار قرار داشتن. و دو مرتبهاش ناظر به جهت دوم حجّیت است که مقام یلی الخلقی است و آن، نوبت او و سوم است؛ یعنی حجّت بر اهل دنیا و آخرت و اولی و حجّت بر همۀ بریّه و مخلوق، که إن شاء الله توضیح هر کدام را در جای مناسب خودش خواهیم آورد»[۴۹]. ««وَ حُجتِهِ» آنچه نسبت به مقام حجّیت خاندان رسالت(ع) گفتنی بود در شرح جملۀ «و حُجَجُ اللهِ عَلی اَهلِ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ الاُولی» آوردیم. همانگونه که قبلاً اشاره کردیم این جملۀ وَ حجّته ناظر به جنبه یلی الحقّی این مقام است. اینان حجّت خدا هستند. امّا بر چه کسی حجیّت دارند؟ در این جمله ذکر نشده، ولی از این باب که حذف متعلّق، دلیل عموم است، میتوان گفت: متعلّق حجیّت حضراتشان هر چیزی است که شأنیّت این تعلّق را داشته باشد که کلّ ما سوی الله است. بر این اساس میتوانیم بگوییم: بر فرض چیزی باشد در عالم هستی که در محدودۀ جملۀ اوّل وَ «حُجَجُ اللهِ عَلی اَهلِ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ الاُولی»، و در گردونه جملۀ سوم، «وَ حُجَجَاً علی بَرِیتِهِ» داخل نباشد، این جمله شامل آن مورد هم میشود؛ زیرا میگوید: اینان حجّت خدا هستند، بر که؟ و در چه؟ ذکری از آن به میان نیامده. پس حجیّت بر هر کس و هر چیزی است که امکان نصب حجّت از ناحیۀ حق تعالی نسبت به او باشد. همین قدر که از آن طرف امکان و قابلیّت محقّق شد، جملۀ «وَ حُجتِهِ» آن را شامل میشود» [۵۰]. ««وَ حُجَجَاً علی بَرِیتِهِ» این جمله و جملات ده گانۀ بعد که عطف بر جملۀ قبل است و به وسیلۀ واو عاطفه کلمۀ رضیکم بر همۀ آنها داخل شده، چنین معنی میشود: خداوند راضی شد و پسندید که شما حجّت او بر خلقش باشید. در شرح جملۀ «و حُجَجُ اللهِ عَلی اَهلِ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ الاُولی» و جمله «وَ حُجّته و صراطه»، در دومین و پنجمین فقره از سلامهای اوّل زیارت، مطالب بسیاری راجع به حجیّت این خاندان گفتهایم، دیگر در این جا تکرار نکرده و عزیزان را به آن توضیحات ارجاع میدهیم و فقط به ذکر یک نکته مضاف بر آنچه سابقاً آوردهایم بسنده میکنیم. با توجّه به آنچه ارباب لغت در معنی بریّه آوردهاند که خلیقه و خلق است، میتوان از این جمله محدودۀ حجّیّت و دایرۀ خلافت حضراتشان را استفاده کرد و چنین گفت که هر چه بر او خلق و خلیقه صادق است در دایرۀ حجّیّت و گردونۀ خلافت این دودمان داخل است. از تقارن دو جملۀ «رَضِیَکُم خُلَفاءَ فی ارضه» و «وَ حُجَجَاً علی بَرِیتِهِ» با یکدیگر میتوان دریافت همانگونه که دایرۀ حجّیّتشان کلّ بریّه و خلیفه است و تمامی وجود تحت پوشش حجّیّت آنهاست و آسیای بود بر محور مقام حجّت الهی آنان چرخش دارد، محدودۀ خلافتشان هم این چنین است و اختصاصی به زمین و زمینیان ندارند و نتیجه همان معنای آخری که گفتیم کاملاً مناسب به نظر میرسد»[۵۱]. ««وَ اَنتُم نُورُ الاَخیارِ وَ هُداةُ الاَبرارِ وَ حُجَجُ الجَبّارِ» نخستین کلمهای که در این فراز زیارت به چشم میخورد حرف واو است. میدانیم واو حرف ربط است در قالبهای مختلف. این جا وجودش خیلی با ربط است؛ زیرا واو حالیه است و واو حالیه در میان انواع واوها حالی دارد. آن هم در چنین جایی که خیلی با حال است. «وَ اَنتُم نُورُ الاَخیارِ» من زائر چگونه میتوانم در مقام توصیف شما برآیم و به کنه شما راه یابم در حالی که شما نور اخیارید، روشنایی خوابانید و هدایتگران ابرارید و حجّتهای خدای جبّارید. اخیار چه جمع خیر باشد[۵۲] و چه جمع خیّر[۵۳] بیانگر مبالغه و کثرت در خوبی است. خوبی بسیار در جهت کمّی، یا کیفی یا هر دو. اخیاری که خوبانند و خیلی خوبانند که هر کدامشان میتوانند منشأ خیرات کثیره و رهایی بخش جمع بسیاری از ظلمتها و تاریکیها باشند. این خاندان برای چنین جمعی نورند و روشنی. لاف در غریبی زدن نیست. اظهار فضل نزد بیفضل نیست. بیان خوبی پیش بدان نیست. نه، انتم نور الاخیار، شما نور اخیار هستید. اخیار کیانند که این خاندان برای آنان نورند؟ در قرآن کریم دو مرتبه کلمۀ اخیار آمده و هر دو نوبت در سورۀ ص: وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ ۖ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۵۴] میبینیم در این آیات نام شش پیامبر به میان آمده و عنوان اخیار به آنان نسبت داده شده است: ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، الیسع و ذوالکفل. در این جمله که عرض میکنم: و انتم نور الاخیار، اطلاق اخیار را شامل میشود، اگر نگوییم انصراف به کمّلین اخیار دارد، که انبیا و رسل و فرزانگان عالم هستی هستند. شما خاندان، نور و روشنی هستید برای همۀ اخیار عالم، برای همۀ انبیا و اولیا. شواهد حدیثی و مُثبتات روایتی نسبت به این امر فراوان است و بسیار، که چگونه این خاندان در عالم هستی پیوسته عهدهدار چنین نقشی بودهاند. در فرازهای گذشته زیارت مواردی آوردهایم. در این جا به ذکر یک حدیث که از ذخایر روایات است، بسنده میکنیم. جابر بن یزید جعفی که از خواص اصحاب امام صادق(ع) است از حضرتش تفسیر این آیۀ شریف را پرسید: به درستی که از شیعیان اوست ابراهیم. امام ششم(ع) در پاسخ فرمود: به درستی که خداوند سبحان آن گاه که ابراهیم را آفرید، پرده از برابر دیدۀ او برداشت. نوری را در کنار عرش مشاهده نمود. عرض کرد: بارالها، این چه نوری است؟ به او گفته شد: این نور حضرت ختمی مرتبت محمّد(ص) برگزیدۀ من از خلقم میباشد. نوری دگر در کنار آن نور مشاهده نمود. پرسید: خدایا، این نور از آن کیست؟ جواب شنید: این نور علیّ بن ابی طالب(ع)، ناصر دین من است. در کنار آن دو نفر سه نور دیگر دیدار نمود و چون پرسید، پاسخ شنید: این سه نور یکی نور فاطمه(س) است، که دوستانش از آتش بریده شدهاند، و دو نفر دیگر فرزندانش امام حسن و امام حسین(ع). پس از این پنج نور نه نور دیگر مشاهده کرد که آن انوار خمسه را بر گرفتهاند. سؤال کرد: خدایا، این انوار تسعه و روشناییهای نهگانه چه انوار و روشناییهایی هستند؟ به او گفتند: ابراهیم، اینان ائمه از فرزندان فاطمه و علی(ع) هستند. اینجا بود که حضرت ابراهیم عرض کرد: خداوندگارا، به حق این پنج نور مقدّس این انوار نهگانه را به من بشناسان تا بدانم کیانند. «قیل: یا ابراهیم، اولهم علی بن الحسین و ابنه محمد و ابنه جعفر و ابنه موسی و ابنه علی و ابنه محمد و ابنه علی و ابنه الحسن و الحجة القائم ابنه» اسامی سامیۀ نه فرزند معصوم حضرت سیّدالشهدا(ع) را از امام چهارم تا امام عصر(ع) به ابراهیم خلیل گفتند. پس از این آگاهی و شناخت، ابراهیم(ع) عرض کرد: خدای من و آقای من، در اطراف این انوار نورهایی را مشاهده میکنم که عددشان را جز تو کسی نمیداند. آنان کیانند؟ جناب ابراهیم چنین جواب شنید: ابراهیم، آنان شیعیان این خاندان، شیعیان امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(ع) هستند. ابراهیم(ع) سؤال کرد: شیعیان امیرالمؤمنین به چه چیز شناخته میشوند و خاصّ و شاخصۀ آنان چیست؟ به او گفتند: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز [هفده رکعت نمازهای واجب یومیّه و سی و چهار رکعت مستحبّات و نوافل آن] و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرَّحیم (که مستحبّ است در نمازهایی که حمد و سورۀ آن آهسته خوانده میشود، مثل نماز ظهر و عصر، باز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند بگویند) و آوردن قنوت قبل از رکوع رکعت دوم، انگشتر به دست راست نمودن. اینجا بود که ابراهیم(ع) عرض کرد: بار پروردگارا، مرا از شیعیان امیرالمؤمنین(ع) بدار. و خداوند از این حقیقت در قرآن خبر داده و فرموده است: به درستی که از شیعیان اوست ابراهیم.[۵۵] آری، برای ابراهیمی که به نصّ قرآن از مصطفین اخیار است و برگزیدگان نیکان، باز این خاندان نورند و روشنگر، تا چه رسد به بقیّه اخیار و آنان که در مقام خیری و خیّری مکان پایینتر میدارند. آری، نور الاخیارید» [۵۶]. |
۲. آقای حسینی؛ |
---|
آقایسید مجتبی حسینی در کتاب «مقامات اولیاء» در اینباره گفته است:
«خداوند برای رشد و تعالی انسانها، حجتهایی در ابعاد مختلف در میانشان قرار داده است. از آنجا که کمال در انسان دارای ابعاد گوناگون و جهات متعدد است، وظیفه و رسالت حجتهای الهی که ائمه(ع) هستند، هم متعدد و متنوع است. خلاصه رسالت و وظیفه حجتهای الهی این است که انسان را آماده پیمودن مسیر هدایت و تعالی میکنند و برای نپیمودن راه کمال، بهانهای برای کسی باقی نگذارند. از وظایف ائمه(ع)، تعلیم معارف دین و بیان اوامر و نواهی است. ائمه(ع) بایدها و نبایدهای الهی را توضیح میدهند و برای مردم تشریح و تبیین میکنند. شأن دیگر ایشان جاذبه معنوی است که با آن، انسانها به راه هدایت جذب میشوند. البته هدایت فقط دانستن نیست؛ بخش اعظم هدایت، قرار گرفتن دل و عقل در مسیر صحیح با ایجاد جاذبه است. بنابراین، یکی از وظایف و شئون ائمه(ع) این است که دل و عقل انسانها را در مغناطیس خودشان جذب و هدایت کنند و در مسیر خدایی قرار دهند. این نکته بسیار فراتر از آموختن چند کلمه به انسانهاست؛ لذا شئون ائمه(ع) متعدد است و تنها بخش کوچکی از این شئون، در زمان غیبت، جانشین و جایگزین دارد[۵۷]. از نگاه ما، وظیفه اصلی خورشید، فقط نورافشانی است،؛ چراکه اگر خورشید نورافشانی نکند، زندگی شکل نمیگیرد. در حالیکه پنهانیترین و شاید اصلیترین وظیفه خورشید -که از آن غافلیم- چیز دیگری است. خورشید در مرکز منظومه شمسی قرار دارد، اگر روزی خورشید از منظومه خارج شود، منظومه متلاشی میشود، هیچکدام از سیارات در مدار خودشان باقی نمیمانند و از بین میروند. اما گمان میکنیم که یکی از شئون ائمه(ع) تعلیم معارف دینی است، اما این شأن مانند نورافشانی خورشید است. خورشید ممکن است زمانی غیبت شبانهروزی داشته باشد. در این صورت خورشید را نمیبینیم، ولی در جاذبه آن قرار داریم. چنانکه ممکن است زمانی پیش بیاید که ما از ائمه(ع) فاصله مکانی یا زمانی داشته باشیم و نتوانیم مستقیماً از نور ایشان استفاده کنیم. امروز هم که امام زمان(ع) از نظر ما غایب هستند، ما در جاذبه خورشیدامامت ایشان قرار داریم و خورشید ولایت حقه حضرت حجت(ع) باعث میشود که ما در مدار هدایت قرار بگیریم و بهطور منظم، سالانه، ماهانه و روزانه عبادات خود را انجام بدهیم. هر کس بخواهد وارد مدار هدایت شود، لازمهاش حضور در حوزه مغناطیس امام عصر(ع) است. زمین در هیچ زمانی از حجتی که تمام جاذبه و مغناطیس هدایت بر وجود ایشان متمرکز است، خالی نیست. کمیل پس از شنیدن کمی از درد دلهای حضرت امیر(ع) نگران شد که مبادا زحمات امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیامبر(ص) از بین برود. حضرت به او فرمودند: هیچگاه زمین از حجت خالی نخواهد ماند. حجت یا پیدا و آشکار یا نهان و ناپیداست و کسی او را نمیشناسد، اما باید وجود او برقرار باشد تا چراغ جاذبهاش انسانها را هدایت کند. کمیل از تعداد و مکان این حجتها پرسید. حضرت فرمودند: به خدا سوگند که تعدادشان بسیار اندک است، اما بسیار بلندمرتبه هستند. علم با حقیقت و بصیرتش به آنها هجوم آورده است. از آنچه دیگران از آن فرار میکنند، نمیهراسند و به آن انس دارند. جسمشان در بین انسانهای دیگر است و زندگی عادی و معمولی میکنند، اما روح و نفسشان آویخته به محل اعلی است. کمیل! چقدر دوست دارم آنها را ببینم و ملاقاتشان کنم. گفته شد در زمان غیبت، فقها و علما متصدی تعلیم دین و امور اجرایی هستند. گاهی محبین امام عصر(ع)، موقع گرفتاری و مشکل، با افراد فریبکاری مواجه میشوند که ادعای نمایندگی و ارتباط با امام عصر(ع) را دارند. مدعیان کمکم آنان را وسوسه میکنند و به وادی منکرات و محرمات میکشند. بدانیم اگر کسی میخواهد به خدا برسد، هیچ راهی غیر از عمل به احکام، ادب، خوش خلقی در خانه، خدمت به والدین، احترام به مردم و رعایت شرایط دین ندارد. کسی که از صبح تا شب خود را به این در و آن در میزند، ولی ادب ندارد بهجایی نمیرسد. آن بزرگوار به هیچ نمایندهای از این دست مدعیان نیاز ندارند. شعاع مغناطیس ایشان همه دلها را فرامیگیرد؛ همانطور که خورشید در شب یا وقتی در پس پرده ابر است، هیچگونه نیازی به نمایندهای برای جاذبه منظومه شمسی ندارد. ما هم ایشان را نمیبینیم، اما جاذبهشان ما را در مدار خود نگاه داشته است. در خانه مقربان درگاه الهی به روی ما بسته نیست. ما ایشان را فراموش کردهایم، اما این بزرگواران ما را فراموش نکردهاند. معنای فراز "وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى " این است که در عالم ذر و حتی وقتی ما وجود ظاهری نداشتیم، اهل بیت(ع) بر ما حجت و شاهد بودند. هماکنون هم جذبههای ولایی ایشان است که ما را میکشاند و در مدار هدایت قرار میدهد»[۵۸]. ««وَ حُجَّتَهُ» [۵۹]. "حجت" آن چیزی است که وقتی به میان بیاید، تکلیف روشن و حق روشن میگردد و دیگر کسی، حرفی برای گفتن ندارد. فراز «وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»[۶۰]. «وَ حُجَجاً عَلَى بَرِيَّتِهِ»[۶۱]. ائمه(ع)، "حجّة الله" هستند؛ یعنی اگر کسی به حق گرایش نداشته باشد و از مسیر حق تمرد کند، حجتهای الهی در روز قیامت نشان میدهند که آن شخص میتوانست هدایت بشود و نشده است. یکی از دلایلی که ما معصومین را حجج الله میدانیم، این است که آنان عامل و جاذب به هدایت هستند و اگر نباشند، مردم هدایت نمیشوند. امام باقر(ع) فرمودند: "اگر ما اهل بیت(ع) نبودیم، خدا شناخته و عبادت نمیشد"[۶۲] معنای حجت و دلیل این است که با آن دلایل، انسان محاکمه میشود. فرض بفرمایید ادعا میشود کسی قاتل است و او هم منکر قاتل بودن خودش است. در این رابطه یک سری ادله را بیان میکنند که طبق آن، نمیتواند ادعا کند که حق به او نرسیده است. خداوند برای هدایت انسانها یک گیرنده در وجودشان و یک فرستنده خارج از وجودشان قرار داده است. گیرنده، عقل و قلب انسان است و فرستنده، رسولان و ائمه(ع) هستند. اگر امام(ع) حاضر باشد، چشم انسان امام(ع) را میبیند، گوش صدای ایشان را میشنود و دست آدمی گرمای دست امام(ع) را حس میکند، اما اگر امام(ع) حاضر نباشند، در صورتی که گیرنده با موج فرستنده تنظیم شود، گیرندههای انسان امواج نامرئی امام(ع) را میگیرد؛ البته این گیرنده باید با موج فرستنده تنظیم شود. این فرستندگان همان حجتهای بیرونی خداوند در زمین؛ یعنی رسولان و ائمه(ع) و گیرندهها؛ یعنی عقل و قلبهای ما حجتهای درونی هستند. اگر کسی گیرنده و حجت باطنی نداشته باشد، امواجی را که در محیط است درک نمیکند و از حجت ظاهری هم چیزی نمیفهمد. به همین دلیل، موجوداتی که عقل و قلب ندارند در قیامت محاکمه نمیشوند، اما کسانی که عقل دارند، اگر امواج هدایت؛ یعنی هدایت حجت ظاهری رسولان یا ائمه(ع) را دریافت نکرده باشند، محاکمه میشوند حالات مختلفی بر قلبها عارض میشود. گاهی حالت اقبال و گرایش و گاه حالت ادبار و اعراض برای قلبها پیش میآید. زمانی که قلب حالت اقبال پیدا میکند، زمانی است که موج به قلب فرستاده شده و قلب هم آن را دریافت کرده است. باید به این اقبال و گرایش عمل کرد، در غیر این صورت، در قیامت، به همین گرایش استناد میشود و از او سؤال میشود که مگر قلب تو اقبال و گرایش پیدا نکرد؟! حالات قلب عجیب است. امیرالمؤمنین(ع) در روایتی فرمودند: حتی بعضی از کسانی که با ما در یک خط نیستند، اما با ما عناد قلبی ندارند، آخر عمر مُستبصر میشوند. این گروه، کسانی هستند که قلبی سالم دارند که آلوده نشده است. حتی ممکن است عدهای با نام امیرالمؤمنین(ع) دلشان خاضع شود. در تاریخ افراد زیادی هستند که اواخر عمرشان برگشتهاند. ائمه(ع) حجت خدا بر قلبها هستند و قلبها را جذب میکنند. خداوند قبل از به دنیا آمدن یک نوزاد، برای شیر خوردن او تدابیری اندیشیده است و این نظام در سراسر طبیعت دیده میشود. هر چیزی را قبل از رسیدن به نیازش طراحی کرده است و همه چیز در این عالم یک ما به ازا دارد. خداوند برای کسانی که قرار است نقش تعیینکنندهای در تاریخ بشریت داشته باشند، خلقت ویژهای قرار داده و نگاه ویژهای به آنها داشته است. بهطور مثال در مورد حضرت مریم(س) اینگونه میفرماید: يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ[۶۳] حضرت مریم(س)، مادر حضرت عیسی(ع) بهصورت ناگهانی به این جایگاه نرسید. حجتهای الهی هم به دلیل بار سنگینی که بر دوش دارند و مسئولیتهای خاصی که بر عهده گرفتهاند، از قبل شناختهشده هستند و خداوند از پیش، برای ایشان خلقت ویژهای قرار داده است و آنان را از قبل برای بر عهده گرفتن مسئولیتهای بزرگ ساخته و آماده کرده است[۶۴]. خداوند بسیار زیبا با حضرت موسی(ع) سخن میگوید و در جایی میفرماید: وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي[۶۵] تو را طوری ساختم تا هر کاری را که من خواستم انجام بدهی. باز میفرماید: وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي[۶۶]. من محبت خود را در دل تو انداختم. * منظور این است که حضرت موسی(ع) بدون مقدمه و بیدلیل موسی کلیمالله نشده است. در موضوع نیاز به حجت، چون حجت الهی بار سنگینی به دوش دارد، مخاطبش فقط گوش انسانها و فرمانبر او تنها جسم آنها نیست، بلکه ضمیر ناخودآگاه هم جزء مخاطبهای حجت الهی است؛ البته مخاطب اصلی حجتهای الهی، سِرّ مردم است؛ یعنی چیزی فراتر از آنچه امروزه در روانشناسی به آن ضمیر ناخودآگاه میگویند. حجت الهی با قلبها سروکار دارد، درحالیکه کسی قلب را بهراحتی نمیشناسد. حجت الهی دستی در عالم بالا و دستی در عالم پایین دارد؛ از عالم بالا میگیرد و به عالم پایین میدهد. به همه این دلایل، انتخاب حجت نمیتواند یک گزینش تصادفی باشد. حجت با خلیفه فرق میکند. مقام حجت مقام بالایی است. در روایت میفرماید: هیچچیز نیست، مگر اینکه ما بر او حجت هستیم. پس قضیه فراتر از اینهاست؛ فقط مربوط به زندگی مسلمانان نیست، بلکه همه انسانها، ملائکه، اجنه و تمام موجودات، حتی زمین و آسمان و کوهها هم نوعی کنش و واکنش و پیامگیری و پیامدهی با حجت الهی عصر خود دارند. زوایای ظریف، بطنی و عمقی موضوع حجت، هنوز برای بسیاری ناشناخته است. شما اگر بدانید منبع مولدی در خانه دارید، حتماً از آن استفاده میکنید، ولی وقتی که نمیدانید این منبع، مولد است، فقط از آن نگهداری میکنید. به همین میزان هم به این دلیل که ما از جایگاه، موقعیت، میزان و شعاع قدرت و تأثیر امام معصوم چیزی نمیدانیم، استفاده چندانی از ایشان نمیکنیم. در روایت آمده است که در نهایت، حجت الهی به همه نشان داده میشود. قطعاً همه ما روزی امام زمان(ع) را خواهیم دید؛ حتی اگر ایشان را نشناسیم. آیات آفاقی، حجج الهی و اعظم و اکبر این آیات، ائمه(ع) هستند: سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ[۶۷] از ائمه(ع) پرسیدند: آیا مردم آن امام غایب را میبینند. در جواب فرمودند: اگر نبینند، آیه سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ[۶۸] معطل میماند. حجت باید به همه عرضه شود، در لحظاتی از عمر تمام انسانها، حالتی همراه با تأمل و تردید بر آنها عارض میشود که به درست بودن مسیر زندگیشان شک میکنند. این حالت لااقل برای لحظاتی برای همه انسانها اتفاق میافتد و هرچه انسان زودتر به سراغ حجت برود، زودتر این حالت بر او عارض میشود. انسان هرچه به خورشید نزدیکتر شود، هم به صورت کمّی و هم کیفی، بیشتر در معرض نور خورشید قرار میگیرد و هرچه دورتر باشد، خورشید برای او کمرنگتر جلوه میکند. برای ما این لحظات، فراوان اتفاق میافتد. باید حواسمان باشد و قدر لحظاتی را که ناگهان به خود میآییم و بیشتر متوجه خدا میشویم، بدانیم. لحظاتی که تردید میکنیم که "نکند راه زندگیام بیراهه است، یا نکند درآمدم مشکل دارد". بعد از این حالات، حتی برای لحظهای، تمام نیتمان الهی میشود. اگر اینطور شد، بدانیم که از کوچه یار گذر کردهایم و در فاصله نزدیکتری در حوزه مغناطیسی ایشان قرار گرفتهایم. این حالات، حالاتی نیست که به خاطر خوب بودن انسانها به آنها عطا شود، بلکه مقامی است که خداوند قرار داده تا در قیامت کسی نتواند ادعا کند که این چهره و حجت بر او عرضه نشده است. روز قیامت هر کس که بگوید ما ایشان را نمیشناختیم، به او نشانشان خواهند داد و خواهند گفت: همان لحظهای که تأملی داشتی و بعد بیتوجهی کردی، ما حق را به تو نشان دادیم و او میفهمد که از حجت باخبر بوده و ایشان را دیده است. قلبها، مخاطب ائمه(ع) هستند، چون هدایت و ایمان به قلب مرتبط است. تا وقتی که معصومین(ع) هستند، قلبها میتوانند پیام را بگیرند. در زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) میگوییم: "شهادت میدهم که شما کلام مرا میشنوید و جایگاه مرا میبینید"[۶۹]. اصلاً قرار نیست جواب سلام را با این گوش بشنویم. مخاطب این کلام، قلب است. اگر معصومین(ع) خودشان را به قلبهای ما نشان نمیدادند، دلتنگشان نمیشدیم. پس قلبهای ما، سلام ایشان را شنیده است: "و خدا گوشم را از شنیدن کلامشان پوشاندهای، ولی باب فهم مرا به مناجات لذیذشان گشودهای" [۷۰]. به خاطر همین شنیدن است که وابسته و دلتنگ میشود. تقریباً محال است که کسی کنار حرم پیغمبر(ص) بایستد و دست نوازش ایشان را بر سر خود احساس نکند، اما زبان قلبها با کلمات نیست، با موجهایی است که در قلب میافتد. بنابراین، مخاطب حجت الهی، قلبهاست و مادامی که قلبی در کره زمین وجود دارد، بر خداست که حجت داشته باشد تا با این قلب سخن بگوید و مادامی که حجتی هست، قلبها آسوده باشند که کسی با آنها سخن خواهد گفت»[۷۱]. |
پرسشهای وابسته
- مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام باب الله به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام عین الله به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام وعد الله به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام سبیل الله به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام صاحب الزمان به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام میثاق الله به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام اجتباء به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام اختیار به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام اصطفاء به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام شهادت به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام تأیید الهی به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام ارتضاء به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام طهارت به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام ولی نعمت به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام خلافت الهی به چه معناست؟ (پرسش):
- مقام انسان کامل به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام اعراف به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام میزان به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام صراط الهی به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام قسمت کننده بهشت و جهنم به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)
- مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک: القضاء و الشهادات: ۱ / ۱۴۱ از همین نگارنده.
- ↑ من فقط با دلیل و سوگند داوری مینمایم.
- ↑ الکافی: ۷ /۴۴۱، حدیث ۱، تهذیب الاحکام: ۶ / ۲۲۹، حدیث ۳، وسایل الشیعه: ۲۷/ ۲۳۲، حدیث ۱.
- ↑ نگارنده رسالهای در مورد انطاق جوارح در جهان آخرت تألیف نموده است.
- ↑ «و ما هرگز (گروهی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری برانگیزیم». سورۀ اسراء، آیۀ ۱۵.
- ↑ «برای خدا بر مردم حقی نیست تا بشناسند؛ بلکه حق مردم نسبت به خداوند این است که خداوند به آنها بشناساند و آنگاه حق خدا بر مردم این میشود که آنان پس از شناخت بپذیرند». الکافی: ۱ / ۱۶۴، حدیث ۱، التوحید، شیخ صدوق: ۴۱۲.
- ↑ تا پس از آمدن پیامبران حجّتی برای مردم در برابر خدا نباشد. سورۀ نساء: آیۀ ۱۶۵.
- ↑ «اگر از آنها بپرسی چه کسی خلقشان کرده به یقین خواهد گفت: خدا». سورۀ زخرف آیۀ ۸۷.
- ↑ «آنها به آن چه در گذشته تکذیب کرده بودند، ایمان نخواهند آورد».سورۀ اعراف آیۀ ۱۰۱.
- ↑ إنّ الله عزوجل خلق الخلق فخلق من أحب مما أحب و کان ما أحب أن خلقه من طینة الجنة و خلق من أبغض مما أبغض أن خلقه من طینة النار، ثمّ بعثهم فی الظلال، فقلت: و أی شیء الظلال؟ فقال: ألمتر إلی ظلک فی الشمس شیئاً و لیس بشیء. ثمّ منهم النبیین فدعوهم إلی الإقرار بالله عزوجل و هو قوله عزوجل: وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ثمّ دعوهم إلی الإقرار بالنبیین فأقرّ بعضهم و أنکر بعض. ثمّ دعوهم إلی و لا یتنا فأقرّ بها و الله من أحب و أنکرها من أبغض، و هو قوله: فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ ثمّ قال أبو جعفر(ع): کان التکذیب ثمّ. (الکافی: ۱ / ۴۳۶، حدیث ۲ و ۲ / ۱۰، حدیث ۳).
- ↑ المناقب، ابن مغازلی: ۱۱۹.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ج۱؛ ص۲۷۸ تا ۲۸۶.
- ↑ و سلام بر حجّت الهی.
- ↑ و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم؛ سوره اسراء، آیه۱۵.
- ↑ بگو برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه۱۴۹.
- ↑ «إِنَ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَبْدِي أَ كُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَيَخْصِمُهُ وَ ذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة».
- ↑ پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره نساء، آیه۱۶۵.
- ↑ در الاحتجاج: ۲/ ۲۸۲ و بحار الانوار: ۵۳ / ۱۸۰، حدیث ۱۰ این گونه آمده است: عن إسحاق بن یعقوب قال: سألت محمّد بن عثمان العمری رحمه الله أن یوصل لی کتاباً قد سألت فیه عن مسائل أشکلت علی. فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان(ع): «.... و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله».
- ↑ «یا هشام! إنّ لله علی الناس حجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة. فأمّا الظاهرة فالرسل و الأنبیا و الأئمّة(ع) و أما الباطنة فالعقول»؛ الکافی: ۱ / ۱۶، وسائل الشیعه: ۱۵ / ۲۰۷، حدیث ۲۹۱، بحار الانوار: ۱ / ۱۱۳۷.
- ↑ ر.ک: الکافی: ۱ / ۱۷۹، حدیث ۱۰ و ۱۲.
- ↑ «هرگز قومی را مجازات نخواهیم کرد مگر آنکه پیامبری مبعوث کنیم»سورۀ اسراء: آیۀ ۱۵.
- ↑ «و هر امتی در گذشته انذار کنندهای داشته است». سورۀ فاطر: آیۀ ۲۴.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر؛ ج۱، ص۴۲۴ تا ۴۲۸.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن: ۱۰۷.
- ↑ بگو برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه۱۴۹.
- ↑ تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد؛ سوره نساء، آیه۱۶۵.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن:۴۵.
- ↑ بهترین آفریدگانند؛ سوره بینه، آیه۷.
- ↑ آنانند که بدترین آفریدگانند؛ سوره بینه، آیه۶.
- ↑ و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند؛ سوره ذاریات، آیه۵۶.
- ↑ بگو برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه۱۴۹.
- ↑ «عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَبْدِي أَ كُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَيَخْصِمُهُ وَ ذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»؛ الأمالی، شیخ مفید: ۲۲۷ – ۲۲۸، حدیث ۶، بحار الأنوار: ج۲، ص۲۹، حدیث۱۰.
- ↑ تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد؛ سوره نساء، آیه۱۶۵.
- ↑ نهایة الدرایه فی شرح الکفایه: ج۲، ص۲۹۸.
- ↑ تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد؛ سوره نساء، آیه۱۶۵.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر؛ ج۲، ص۱۵۳ تا ۱۶۲.
- ↑ شما حجتهای خدای جبّار هستید.
- ↑ و گفتند: چرا نشانهای از پروردگارش برای ما نمیآورد؛ آیا برهانی که در کتابهای (آسمانی) پیشین است، به آنان نرسیده است؟ و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود میکردیم میگفتند: پروردگارا! چرا فرستادهای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم. بگو همه چشم به راهند، شما هم چشم به راه باشید، به زودی خواهید دانست چه کسانی همراهان راه میانهاند و چه کسی رهیافته است؛ سوره طه، آیه ۱۳۳ - ۱۳۵.
- ↑ «... وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً، وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِياءَ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلى مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدِينِكَ، وَ حُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَ لِئَلّا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى أَهْلِهِ، وَ لا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا مُنْذِراً، وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى...»؛ المزار (محمد بن المشهدی): ۵۷۵، إقبال الأعمال: ج۱، ص۵۰۵، بحار الأنوار: ج۹۹، ص۱۰۵.
- ↑ و ما هیچ قومی را مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری برای آنان مبعوث کنیم؛ سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ ر.ک: بحارالأنوار: ج۵، ص۱۸۳ و ۲۹۶.
- ↑ برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه۱۴۹.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ج۴؛ ص۱۵۸ تا ۱۶۲.
- ↑ و هر آینه آخرت برای تو بهتر است از دنیا. سورۀ ضحی: ۴.
- ↑ به درستی که این مطالب هرآینه در کتابهای گذشته بوده است.سورۀ اعلی: ۱۸ / ۱۹.
- ↑ لوامع صاحبقرانی ۸ / ۶۹۰.
- ↑ سوره اعلی آیه ۱۶.
- ↑ شرح الزیاره ۴۸.
- ↑ ر.ک: بحرینی، سید مجتبی، جامعه در حرم؛ ص۱۴۸ تا ۱۵۲.
- ↑ ر.ک: بحرینی، سید مجتبی، جامعه در حرم؛ ص۲۳۳.
- ↑ ر.ک: بحرینی، سید مجتبی، جامعه در حرم؛ ص۳۴۹.
- ↑ المنجد خیر.
- ↑ المصباح المنیر خیر.
- ↑ سورۀ ص: ۴۵ الی ۴۸.
- ↑ تأویل الآیات ۲ / ۴۹۷.
- ↑ ر.ک: بحرینی، سید مجتبی، جامعه در حرم؛ ص۶۸۳ تا ۶۸۵.
- ↑ تعلیم و ترویج مبانی حق و اموری که در تصدی امام است، اما نباید در زمان غیبت تعطیل شود، در حوزه تصدی فقها و دانشمندان که جانشین بعضی از شئون ائمه(ع) در طول تاریخ بودهاند، قرار میگیرد.
- ↑ مقامات اولیاء ج۱؛ ص۹۰ و ۲۷۴.
- ↑ و سلام بر حجت خدا.
- ↑ و سلام بر حجتهای خداوند بر اهل دنیا و آخرت و رحمت و برکات خداوند بر شما مستدام باد.
- ↑ و شما را به عنوان حجّتهای مخلوقات خود پسندید.
- ↑ «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»؛ اصول کافی، ج ۱، ص۱۴۵.
- ↑ ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ مقامات اولیاء ج۱؛ ص۲۱۸.
- ↑ و تو را برای خویشتن پروراندم؛ سوره طه، آیه ۴۱.
- ↑ و بر تو از خویش مهری افکندم؛ سوره طه، آیه ۳۹.
- ↑ به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد؛ سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد؛ سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ " أَشْهَدُ أَنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَ تَشْهَدُ مَقَامِي "، زادالمعاد، ص۴۸۰.
- ↑ «وَ أَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلَامَهُمْ، وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِهِم»؛ المزار الکبیر، ص۵۵.
- ↑ مقامات اولیاء ج۱؛ ص۲۱۸.