میثم تمار

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
میثم تمار
ضریح جدید میثم تمار در کوفه
نام کاملمیثم بن یحیی تمار اسدی
جنسیتمرد
کنیه
  • ابوسالم
  • ابوصالح
لقبتمار
از قبیلهبنی‌اسد
پسر
محل زندگیکوفه
تاریخ شهادت۶۰ هجری
محل شهادتکوفه
محل آرامگاهکوفه
از اصحابامام علی
فعالیت‌های اوتفسیر قرآن
علت شهادتبه دستور ابن زیاد

میثم تمار از بزرگان و اصحاب خاص امیرالمؤمنین (ع) بود و از اسرار کانون علم و معدن حکمت علی (ع) بهره وافی برد. او به قدری به امیرالمؤمنین (ع) وفادار بود که در عشق و اخلاص خود سر از پا نمی‌شناخت و هنگامی که علی (ع) به او خبر شهادتش را داد، خوشحال شد و شهادت در راه آن حضرت را افتخار خود به حساب آورد.

مقدمه

میثم تمار فرزند «یحیی»، بردۀ زنی از بنی اسد بود و حضرت علی (ع) او را از آن زن خریداری و آزادش نمود و سپس از او پرسید: «نام تو چیست؟» گفت: نام من سالم است. فرمود: «رسول خدا (ص) به من خبر داده که پدر و مادرت در عجم نام تو را میثم تمار نهاده‌اند». گفت: آری، خدا و رسولش و تو ای امیرالمؤمنین (ع) راست می‌گویید و به خدا سوگند نام من میثم تمار است. حضرت فرمود: «حال نامی که رسول خدا (ص) برای تو فرمود، برگزین و سالم را رها کن و ما کنیه تو را»ابو سالم«قرار می‌دهیم».

او از آن تاریخ به میثم تمار و به کنیه «ابوسالم» معروف شد[۱] و چون شغل او خرما فروشی بود به میثم تمار شهرت یافت[۲].

ایمان و اعتقادِ میثم تمار

شیخ طوسی و بسیاری از بزرگان و علمای اسلام، میثم تمار را از اصحاب خاص امیرالمؤمنین (ع) به شمار آورده‌اند[۳]. امام موسی بن جعفر (ع) در ضمن حدیثی او را از حواریون امیرمؤمنان (ع) به شمار آورده است[۴].

میثم تمار از شیعیان مخلص و یاران باوفای امیرالمؤمنین (ع) بود و با آن حضرت در پنهان و آشکار رفت و آمد داشت و از اسرار کانون علم و معدن حکمت علی (ع) بهره وافی برد[۵].

آگاهی به اسرار و حوادث آینده

میثم تمار به سبب نزدیکی به امیرمؤمنان (ع) و استعداد فراوان توانست به برخی از اسرار نهان و حوادث آینده آگاهی یابد که نمونه‌هایی را ذکر می‌کنیم: «صالح بن میثم» از ابو خالد نقل می‌کند که می‌گفت: روز جمعه‌ای با میثم تمار در آب فرات سوار کشتی شدیم، ناگاه باد بسیار تندی وزیدن گرفت، در این موقع میثم تمار سر از کشتی بیرون کرد و بعد از دیدن آن باد، به ما گفت: کشتی را محکم ببندید که این باد، باد عاصف است، و به شدت خواهد وزید و معاویه در همین ساعت به هلاکت رسید.

ابو خالد می‌گوید: از خبر غیبی که میثم تمار داده بود در عجب بودم و برای صدق آن صبر کردم تا جمعه آینده که قاصدی از شام آمد، با او ملاقات کردم و از شام خبر گرفتم و گفتم: ای بنده خدا چه خبر داری؟ گفت: مردم به بهترین حال هستند، امیرالمؤمنین (معاویه) از دنیا رفت و مردم با یزید پسر او بیعت کردند! پرسیدم: معاویه چه روزی مُرد؟ گفت: روز جمعه گذشته، دانستم که میثم تمار راست گفته، و خبر او صادق بوده است[۶].[۷]

میثم تمار و استقبال از شهادت

میثم تمار به قدری به امیرالمؤمنین علی (ع) وفادار بود که در عشق و اخلاص خود سر از پا نمی‌شناخت و هنگامی که علی (ع) به او خبر شهادتش را داد، خوشحال شد و شهادت در راه آن حضرت را افتخار خود به حساب آورد. داستان خبر از شهادت میثم تمار چنین است:

روزی امیرمؤمنان (ع) به میثم تمار فرمود: «ای میثم تمار، تو پس از من دستگیر می‌شوی و بر دار آویخته خواهی شد، روز دوم از بینی و دهانت خون جاری می‌شود که محاسنت به خون رنگین می‌گردد! و روز سوم بر تو نیزه‌ای زده شود که جان خواهی سپرد، پس منتظر چنین روزی باش». سپس حضرت محل و موضع دار او را معرفی کرد و فرمود: «جایی که تو را به دار می‌کشند، کنار خانه عمرو بن حریث است و تو دهمین نفر از ده تن خواهی بود که به دار آویخته شده‌اند و چوبه دار تو از همه چوبه‌ها کوتاه‌تر خواهد بود و به زمین نزدیک‌تر است و درخت خرمایی را که تو بر چوب تنۀ آن بر دار کشیده می‌شوی، نشانت خواهم داد». سپس حضرت او را با خود به کنار خانه عمرو بن حریث بردند و درخت را به وی نشان دادند. که بعدها به آن آویخته شد[۸].

میثم تمار از همان زمان که از چگونگی مرگش آگاه شد، همواره کنار آن درخت خرما رفت و آمد می‌کرد و کنار آن نماز می‌گزارد و با درخت زمزمه عاشقانه می‌کرد و می‌گفت: چه درخت خرمای با برکت و فرخنده‌ای که من برای تو خلق شدم و تو برای من رشد کرده‌ای. پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) میثم تمار همواره به آن درخت سرکشی می‌کرد تا آن را بریدند، او هم چنین مواظب تنه آن درخت بود و از کنار آن آمد و شد داشت و به آن می‌نگریست و هرگاه عمرو بن حریث را می‌دید به او می‌گفت: من در آینده همسایه تو خواهم شد، حق همسایگی مرا نیکو بدار[۹].[۱۰]

آخرین سفر حج و ملاقات با ام سلمه

میثم تمار در آخرین سال عمرش که سال شصت هجری بود، حج (و به قول کشی، عمره)[۱۱] گزارد و در مدینه نزد ام سلمه همسر گرامی رسول خدا (ص) رفت، ام سلمه از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: مردی عراقی هستم. ام سلمه از او خواست نَسَب خویش را بگوید. او گفت: من غلام و آزاده شدۀ علی (ع) هستم. ام سلمه گفت: آیا تو هیثمی؟ گفت: نه من میثم تمار هستم. ام سلمه گفت: سبحان الله به خدا سوگند، بسیار می‌شنیدم که رسول خدا (ص)[۱۲] در نیمه شبی از تو یاد می‌کرد و سفارش تو را به علی (ع) می‌نمود. میثم تمار سراغ حسین بن علی (ع) را گرفت، گفت: او در نخلستان است[۱۳]. میثم تمار گفت: به او بگو که من دوست داشتم تو را ببینم و بر تو سلام دهم، و ما به زودی در پیشگاه خداوند تعالی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد، امروز فرصت دیدار او را ندارم و می‌خواهم بازگردم. آن‌گاه ام سلمه بوی خوشی ‌طلبید و محاسن او را معطر نمود. میثم تمار گفت: ای ام سلمه، تو محاسن مرا خوشبو کردی ولی به زودی همین محاسن در راه محبت اهل بیت پیامبر (ص) به خون خضاب خواهد شد. ام سلمه پرسید: چه کسی این خبر را به تو داده است؟ گفت: سرور و آقایم (علی (ع)) به من خبر داده است. ام سلمه گریست و گفت: او فقط سرور تو نیست که سرور من و سرور همه مسلمانان است. سپس میثم تمار از ام سلمه خداحافظی کرد و بیرون آمد[۱۴]. در آن حال ابن عباس را دید و از علم تفسیری که از امیرمؤمنان (ع) آموخته بود به او یاد داد و خبر شهادت خود را به او گفت[۱۵].[۱۶]

عبیدالله بن زیاد و دستگیری میثم تمار

میثم تمار پس از اعمال و مناسک عمره به کوفه بازگشت، اما قبل از آنکه به دروازه کوفه برسد او را دستگیر کردند و پیش عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه بردند.

میثم تمار چون بر عبیدالله بن زیاد وارد شد، کسی به او گفت: این مرد از مقرب‌ترین و برگزیده‌ترین افراد در نظر ابوتراب بوده است. عبیدالله گفت: وای بر شما، همین مرد عجمی توانسته بود این چنین قرب و منزلت نزد علی پیدا کند؟ گفتند: آری، عبیدالله بن زیاد از روی تمسخر به میثم تمار گفت: «پروردگارت کجاست؟» میثم تمار بلافاصله گفت: «پروردگار من در کمین هر ستمکاری است و تو یکی از آنهایی». عبیدالله بن زیاد پس از این گفت و گو که سخت عصبانی بود، دستور داد، میثم تمار را به زندان انداختند. از قضا مختار ثقفی هم با او و هم زمان زندان شد. میثم تمار در گوشه زندان حقایقی را به مختار ثقفی آموخت و ضمناً به او گفت: تو به زودی از زندان این مرد آزاد می‌شوی و برای خونخواهی امام حسین (ع) و یارانش خروج خواهی کرد و این ستمگری را که اینک در زندان او هستیم خواهی کشت، و با همین پایت چهره و گونه‌هایش را لگد خواهی کرد.

این اخبار غیبی را میثم تمار به مختار ثقفی گفت و طولی نکشید که ابن زیاد، مختار ثقفی را برای کشتن فرا خواند، ناگاه پیک[۱۷] با نامه‌ای از سوی یزید بن معاویه خطاب به ابن زیاد رسید که به او دستور داده بود مختار ثقفی را آزاد کند[۱۸]. و به این ترتیب طولی نکشید که خبر غیبی که میثم تمار به مختار ثقفی داده بود که تو آزاد می‌شوی به وقوع پیوست[۱۹].

میثم تمار در بالای دار

همان گونه که امیرالمؤمنین (ع) به میثم تمار خبر داده بود که تو را به دار خواهند کشید، میثم تمار را در شهر کوفه و قبل از رسیدن امام حسین (ع) و یارانش به کربلا، به دستور عبیدالله بن زیاد بالای همان چوبه درخت خرما که خود از آن‌گاه بود، به دار کشیدند، میثم تمار در بالای دار با زبان گویا فضائل و مناقب اهل بیت (ع) را گفت و پستی‌های بنی امیه و نحوۀ انقراض آنان را بیان کرد[۲۰].

سخنان حقّ‌گوی این رادمرد الهی و یار راستین امیرالمؤمنین (ع) در روحیه مردم کوفه اثر مثبت گذاشت و برای دستگاه حکومت خطرآفرین شد. به عبیدالله بن زیاد خبر دادند که میثم تمار، خاندان بنی امیه را رسوا و مفتضح ساخت. آن ملعون گفت: فوراً دهانش را لگام بزنید تا دیگر نتواند سخن بگوید، این عمل شرم‌آور تا آن روز سابقه نداشته است، و این همان چیزی بود که علی (ع) به میثم تمار خبر داده بود و به دهان میثم تمار لجام زدند تا دیگر نتواند سخن بگوید، اما روز دوم از بینی و دهان میثم تمار در بالای دار خون فرو ریخت و روز سوم در حال جان دادن بود که یکی از مزدوران حکومت بنی‌امیه، حربه‌ای به پهلوی او زد و در حالی که میثم تمار تکبیر بر زیر لب داشت، مرغ روحش به ریاض جنان و ملکوت اعلا پرواز کرد و به سوی معبود خود شتافت و همان گونه که مولایش علی (ع) به او خبر داده بود محاسن شریفش چون امیرالمؤمنین (ع) در لحظات آخر عمرش به خون خضاب گردید[۲۱].

پس از شهادت میثم تمار تعدادی از خرمافروشان جسد او را شبانه و به دور از چشم مأموران ربودند و مخفیانه دفن کردند و محل دفن او اکنون زیارتگاه شیعیان در کوفه است. شهادت میثم تمار ده روز قبل از آن‌که امام حسین (ع) و اهل بیت و یارانش به عراق برسند، یعنی آخر ذی الحجه سال شصت هجری اتفاق افتاد[۲۲].[۲۳]

همسر و فرزندان

همسر

فرزندان

از فرزندان میثم می‌توان عمران[۲۴]، شعیب[۲۵]، صالح[۲۶] و حمزه[۲۷] و از نوه‌های میثم نیز می‌توان حسن بن اسماعیل بن شعیب بن میثم[۲۸]، یعقوب بن شعیب بن میثم تمار[۲۹] و علی بن اسماعیل بن میثم تمار را نام برد؛ علی بن اسماعیل بن میثم کسی است که اولین کتاب را برای مذهب امامیه نوشت و نامش را الکامل گذاشت و کتاب دیگری با عنوان الاستحقاق نیز دارد [۳۰].[۳۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۱؛ ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۳؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۳.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۵۵.
  3. رجال طوسی ص۵۸، ش۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۲۹، ص۹۴.
  4. الاختصاص، ص۳ و ۷.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۵۵-۱۳۵۶.
  6. رجال کشی، ص۸۰، ح۱۳۵.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۵۶.
  8. شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۲؛ رجال کشی، ص۸۴ ح۱۳۹؛ و ر. ک: ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۳.
  9. بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.
  10. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۵۷-۱۳۵۸.
  11. اصح آن است که عمره مفرده آورد، زیرا در حج آن سال امام حسین (ع) در مکه بودند، و قبل از انجام مناسک حج، مجبور به ترک مکه شدند و میثم قبل از حج در کوفه به شهادت رسید.
  12. در رجال کشی آمده که ام سلمه گفت: «حسین بن علی (ع) زیاد نام تو را می‌برد».
  13. از این عبارت استفاده می‌شود که حضور میثم نزد ام سلمه، قبل از ماه رجب شصت هجری، بوده است، زیرا حضرت حسین (ع) در ماه رجب پس از هلاکت معاویه از مدینه به مکه هجرت نمودند.
  14. شرح ابن ابی الحدید، ج۲، و ص۲۹۲؛ ارشاد مفید، ص۳۲۴؛ رجال کشی، ص۸۱، ح۱۳۶.
  15. ر. ک: رجال کشی، ص۸۰، ح۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۵۸-۱۳۵۹.
  17. عبدالله عمر به سفارش همسرش که خواهر مختار بود نزد یزید از مختار شفاعت کرد و یزید پیکی را برای آزادی مختار به کوفه فرستاد.
  18. طبق نقل مورخان، مختار پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش از زندان آزاد شد، و پس از قیام توابین با آنان هم‌پیمان شد و علیه قاتلان امام حسین (ع) و قیام کرد.
  19. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۵۹-۱۳۶۰.
  20. در آن روزگار حکام مستبد و ستمکار، برای مجازات و شکنجه روحی و جسمی مخالفان خود آنها را به درخت می‌بستند و چند روزی بالای آن درخت شخص مخالف را بدون آب و غذا می‌گذاشتند تا در اثر گرسنگی و تشنگی جان بسپارد.
  21. بحار الأنوار، ج ۴۲ ص ۱۲۴.
  22. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۳؛ ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۵؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۴۵؛ رجال کشی، ۸۱، ح۱۳۶؛ منتهی الآمال (عربی)، ج۱، ص۴۱۴.
  23. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۵؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص ۸۳ تا۹۱.
  24. رجال الطوسی، ص۱۱۸؛ أصحاب أبی محمد علی بن الحسین (ع): عمران بن میثم التمار.
  25. رجال الطوسی، ص۲۲۴؛ أصحاب أبی عبدالله جعفر بن محمد الصادق: شعیب بن میثم التمار.
  26. تفسیر فرات الکوفی، ص۵۵؛ صالح بن میثم التمّار التابعی الکوفیّ من أصحاب الباقر و الصادق (ع).
  27. رجال الکشی، ص۸۰.
  28. کافی، کلینی، ج۷، ص۲۸۱.
  29. کافی، کلینی، ج۳، ص۳۷۶.
  30. معجم رجال الحدیث، خویی، ج۱۲، ص۳۰۰.
  31. عسکری، عبدالرضا، مقاله «میثم بن یحیی التمار»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۵۶۵-۵۶۷.