نبی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نبی در لغت

واژه «نبی» در لغت عرب به اعتبار ماده اصلی آن (نَبَأ)، چهار وجه معنایی ذیل را داراست:

خبر و پیام

اگر «نبی» از النَّباءُ (مهموز اللام) باشد، به معنای خبر و پیام است و پیامبر(ص) را به این سبب «نبی» می‌نامند که از خداوند خبر می‌دهد. همزه آن نیز، به دلیل استعمال به «ی» منقلب شده است[۱]. برخی لغویون، «نباء» را اخص از خبر دانسته، معتقدند «نباء» آن خبری است که فایده‌ای قابل توجه و مهم داشته باشد و مطابقت آن با واقع نیز به صورت جزمی و یا ظن قوی صورت گیرد؛ همانند خبر متواتر و خبر خدا و رسول(ص)[۲]. گروهی دیگر، معنای اصلی و مطابقی این واژه را «حرکت از مکانی به مکان دیگر» ذکر کرده‌اند،؛ چراکه خبر -مخصوصاً اگر مهم باشد - به مکان دیگر منتقل می‌شود؛ در این صورت معنای «خبر» نزد ایشان، معنای لازمی این واژه به حساب می‌آید[۳].[۴].

ارتفاع و علو شیء

اگر نبی از النباوة یا النَبوة مشتق شود، به معنای رفعت و بلندی است. علت اطلاق بر پیامبر(ص) نیز مقام مرتفع و عظمت ایشان نسبت به دیگران نزد پروردگار است[۵]. صاحب التحقیق با ذکر سه دلیل، «نبی» را از ریشه نَبَوَ صحیح دانسته و معنای «خبر» و «پیام» را برای این واژه مردود می‌شمارد:

  1. اگر نبی از «نباء» باشد، نیازمند به قلب همزه هستیم و این بر خلاف اصل است.
  2. اِخبار از خدای تعالی به صورت مطلق، مفید مقامِ رفیعی نیست و تنها فایده‌اش این است که فرد از چیزی «خبر» می‌دهد، اما «نبو» به طور مطلق، دلالت بر «بلندی شیء و مرتبت آن» می‌کند.
  3. در بعضی از موارد، مفهوم «خبر» از نبی صحیح نیست. مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ[۶]

پس اگر نبی به معنای مُخبر از خدای تعالی باشد، در آن حالت چگونه متصور است که حضرت اعتراف کند واسطه خبررساندن (از جانب خدا) و عبد اوست و در عین حال ادعای الوهیت و دعوت مردم به عبادت خودش را داشته باشد؟! و این وجه [معنای خبری برای نباء] متفاوت از مقام علوّ و رفعت ذاتی [برای این واژه] است، پس با در نظر گرفتن این معناست که این دعوت قابل تصور است[۷]. شیخ صدوق نیز «نبوت» را از «النبوة» مشتق دانسته و اضافه می‌کند آن را از یک لغوی به نام «اَبی بِشر» شنیده است[۸].[۹].

راه و راهِ روشن

یکی دیگر از معانی نبی، راه و طریق، خصوصاً راه واضح و روشن است. این معنا نسبت به دو معنای قبلی، کاربرد کمتری دارد. اطلاق این معنا بر پیامبر(ص) به این دلیل است که ایشان راه و صراط هدایت مردم به سوی خداوند هستند[۱۰].

صوت خفی

این معنای غیر معروف از ریشه النَبَأَةَ گرفته شده است. شاید بتوان گفت اطلاق این معنا بر پیامبر(ص) به این سبب است که سخنگوی خداوند بوده است[۱۱].[۱۲].[۱۳].

نبی در اصطلاح

در اصطلاح شرعی، «نبوت» بر آن گزینش الهی دلالت دارد که با وحی کردن بر بنده انجام می‌پذیرد؛ پس «نبی»، بنده‌ای است که خداوند او را برگزیند و بر او وحی کند[۱۴]. نبوت در اصطلاح کلامی و عرفانی عبارت است از اِخبار از حقایق الهیه؛ یعنی از معرفت ذات و اسما و صفات و احکام او[۱۵]. نبی شخصیتی است که برای مردم، اصول و فروع دین - آنچه مایه صلاح معاش و معادشان است - را بیان می‌کند و البته این مقتضای عنایتی است که خدای متعال برای هدایت مردم به سوی سعادتشان دارد[۱۶]. گفتنی است در قرآن کریم، واژه «نبی» ۵۴ بار، جمعش «نبیون» ۱۶ بار، جمع مکسرش «انبیا» ۵ بار و مصدرش «نبوت» نیز ۵ بار به کار رفته است[۱۷].[۱۸].

تفاوت نبی، رسول و اولوالعزم

در زبان قرآن و به تبع آن متون روایی برای اظهار نبوت دو واژگان «نبی» و «رسول» به کار رفته است. سؤالی که مطرح است این است که آیا دو واژگان فوق معادل و مترادف‌اند؟[۱۹] یا این که متفاوت و هر کدام معنای خاصی را در بردارد؟

دیدگاه معروف و شایع بین متکلمان اشاعره و امامیه تغایرانگاری است. به این معنی که واژه «نبی» تنها بر اخبار از عالم غیب توسط پیامبر دلالت می‌کند. اما این که آیا علاوه بر اخبار از عالم غیب و تبلیغ و ترویج پیام الهی، حامل شریعت است یا نه؟ اصطلاح «نبی» بر آن دلالت ندارد، اما اصطلاح «رسول» از این جهت معنای عامی دارد. به این نحو که «رسول» علاوه بر اخبار از عالم غیب خود مؤسس یا مبلغ شریعت است که با ظهور وی حجت الهی تمام می‌شود و در صورت مخالفت و انکار مردم کیفر دنیوی یا اخروی مترتب خواهد شد. دومین تفاوت رسول با نبی در چگونگی وحی است. متکلمان در توضیح خاطر نشان کرده‌اند که مرتبه نبی پایین‌تر از مرتبه رسول است؛ لذا وحی بر نبی ممکن است از طریق رؤیا، الهام قلبی یا فرشته غیر از جبرئیل انجام گیرد[۲۰]. در این جا به آرای بعضی از تغیرانگاران اشاره می‌شود.

بغدادی: وی در گزارش نظریه اهل سنت می‌نویسد: ان كل من نزل عليه الوحي من الله تعالى على لسان ملك من الملائكة و كان مؤيد ابنوع من الكرامات الناقضة للعادات فهو نبي و من حصلت له هذه الصفة و خص ايضاً بشرح جديد او بنسخ بعض احكام شريعة كانت قبله فهو رسول[۲۱]. تفتازانی: الرسول له شريعة و كتاب فيكون اخص من النبي[۲۲].

علی بن محمد جرجانی: الرسول النبي من اوحى اليه بملك او ألهم في قلبه او نبه بالرؤيا الصالحة فالرسول افضل بالوحي الخاص الذي فوق وحي النبوة لان الرسول هو من اوحى اليه جبرئيل خاصة يتنزل الكتاب: من الله تعالى[۲۳].

صاحب مجمع البحرین: الرسول هو المخبر عن الله بغير واسطة احد من البشر و له شريعة مبتدأة كادم(ع) او ناسخة كمحمد(ص) و النبي هو الذي يرى في منامه و يسمع الصوت ولايعاين الملك و الرسول يسمع الصوت و يرى في المنام و يعاين[۲۴]. نکته قابل تأمل در کلام طریحی توصیف حضرت آدم به عنوان رسول و پیامبر صاحب شریعت است که تحقیق آن در صفحات آینده خواهد آمد. شیخ مفید: و اتفقت الامامية على ان كل رسول نبي و ليس كل نبي فهو رسول و قد كان من انبياء الله عزوجل حفظة الرسل و خلفائهم في المقام[۲۵].

علامه طباطبائی: معنى الرسول حامل الرسالة و معنى النبي حامل النبأ... فالنبي هو الذي يبين للناس صلاح معاشهم و معادهم من اصول الدين و فروعه و الرسول هو حامل الرسالة خاصة مشتملة على اتمام حجة يستتبع مخالفتة هلاكة او عذاباً او نحو ذلك[۲۶]. ایشان با ذکر این دیدگاه که نبی تنها اخبار از غیب است و ممکن است که مأموریت تبلیغ هم نداشته باشد، آن را با آیه ذیل ناسازگار می‌داند: وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا[۲۷]. آیه فوق در مقام مدح و تعظیم حضرت موسی است. اگر معنای نبی تنها اخبار از غیب بدون تبلیغ باشد، لازم می‌آید که توصیف و تمجید حضرت موسی از صفت خاص «رسول» شروع و با صفت عام «نبی» پایان یابد که آن با هدف آیه (تمجید حضرت موسی) و وصف مُخْلَصًا مناسبت ندارد[۲۸].[۲۹].

دلیل تغایر رسول و نبی

گفته شده که به اعتقاد اکثر متکلمان رسول برتر از نبی است و وجه برتری آن در دو نکته خلاصه می‌شود. نکته اول اختصاص شریعت به رسول، نکته دوم وحی و مکاشفه مستقیم الهی یا از طریق جبرئیل، اما وحی نبی از طریق رؤیا یا شنیدن صدای فرشته است. طرفداران این دیدگاه مدعای خود را به ادله ذیل استناد می‌دهند.

۱. قرآن کریم: مستند متکلمان ظواهر بعضی از آیات و نص برخی روایات است. در آیات بسیاری واژه رسول و نبی در کنار یکدیگر ذکر شده است. مانند: وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا[۳۰]؛ وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ[۳۱]؛ وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا[۳۲]. اجتماع دو واژه رسول و نبی در چند مورد دلیل بر تغایر مفهومی آن دو است، وگرنه زاید و صرف تأکید خواهد بود.

علامه طباطبائی با تمسک به مفهوم لغوی رسول، آن را رسالت تفسیر می‌کند و رسول را نبی‌ای تعریف می‌کند که حامل رسالت باشد. اما نبی صرف خبردهنده از عالم غیب است و در آن به وجود رسالت و شریعت اشاره‌ای نشده است که کلامش پیش‌تر گذشت[۳۳]. ایشان علاوه بر معنای لغوی رسول و نبی، آیات ذیل را بیانگر مدعای خویش ذکر می‌کند: وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ[۳۴]؛ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا[۳۵]؛ رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[۳۶]. توضیح آنکه از آنجا که رسول حامل رسالت و شریعت است و کفر به وی و نافرمانی از شریعتش موجب عقاب و کیفر است، وجود و ترتب کیفر دلیل بر صاحب شریعت بودن نبی است. اما نبی چون صرف اخبار از عالم غیب است و فاقد شریعت است، عقابی بر مخالفت وی نیست. الرسول هو الحامل لرسالة خاصة مشتملة على اتمام حجة يستتبع مخالفته هلاكة أو عذاباً أو نحو ذلك[۳۷].

۲. روایات: در روایات به فرق دوم رسول و نبی یعنی وحی از طریق رؤیا با شنیدن کلام فرشته بر نبی به صورت متعدد اشاره شده است. مثلاً امام باقر(ع) در پاسخ از فرق بین «رسول» و «نبی» در آیه وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا[۳۸] فرموده است: «النبي يرى في منامه و يسمع الصوت و لا يعاين الملك و الرسول الذي يسمع الصوت و لا يرى في المنام و يعاين الملك»[۳۹]. امام رضا(ع) در پاسخ سؤال از تفاوت آن دو فرموده است: «الفرق بين الرسول و النبي و الامام ان الرسول الذي يتزل عليه جبرئيل فيراه و يسمع كلامه و ينزل عليه الوحي و ربما رأى في منامه نحو رؤيا ابراهيم(ع). و النبي ربما سمع الكلام و ربما رأى الشخص و لم يسمع و الامام هو الذي يسمع الكلام و لا يرى الشخص»[۴۰].

اما تفاوت نخستین یعنی اختصاص رسالت به رسول و عدم شمول آن بر نبی دلالت روایات بر آن خیلی شفاف نیست. امام صادق(ع) و امام باقر(ع) در پاسخ از آیه شریفه وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ فرمودند: «الرَّسُولُ الَّذِي يَظْهَرُ لَهُ الْمَلَكُ فَيُكَلِّمُهُ وَ النَّبِيُّ يَرَى فِي الْمَنَامِ وَ رُبَّمَا اجْتَمَعَتِ النُّبُوَّةُ وَ الرِّسَالَةُ لِوَاحِدٍ»[۴۱]. ظاهر روایت فوق تغایر نبوت و رسالت و به تبع آن تغایر نبی و رسول است. در روایت دیگر آمده است: «النَّبِيُّ فَهُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ وَ نَحْوَ مَا كَانَ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) مِنْ أَسْبَابِ النُّبُوَّةِ قَبْلَ الْوَحْيِ حَتَّى أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ(ع) مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِالرِّسَالَةِ وَ كَانَ مُحَمَّدٌ(ص) حِينَ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ جَاءَتْهُ الرِّسَالَةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَجِيئُهُ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ يُكَلِّمُهُ بِهَا قُبُلًا»[۴۲]. نکته‌ای که از روایات برای اثبات و تأیید تفاوت نخستین می‌توان استنتاج کرد، مقام برتر رسول و مشاهده فرشته وحی است که نبی به این مقام نائل نگشته و تنها در عالم رؤیا فرشته وحی را مشاهده می‌کند. در حالی که دریافت شریعت و آیین جامع و کامل در عالم رؤیا میسور نمی‌شود، بلکه نیازمند مقام برتر و مشاهده فرشته وحی و مواجهه با وی می‌باشد، مقامی که برای «رسول» و نه نبی ممکن است.

تحلیل و بررسی: در تحلیل دلیل روایات تغایرانگاران باید گفت که دلالت روایات بر برتری رسول بر نبی صریح و شفاف است؛ اما این که رسالت اختصاص به «رسول» دارد، می‌توان آن را از ظهور روایات استفاده کرد، همچنین نکته‌ای که در بالا اشاره رفت. اما این که هر «رسولی» واجد رسالت و شریعت است و به عبارتی «رسول»، مساوق و مساوی «رسالت» و شریعت است، نه تنها نمی‌توان آن را از روایات استفاده کرد، بلکه اصلاً جهت بیان روایات بر این مقام ناظر نیست. علاوه این که مدعای فوق یعنی مساوقت و تساوی «رسول» با «شریعت» و رسالت با آیات ذیل ناسازگار است. كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ[۴۳]. در این آیه مقصود از رسول معادل نبی است و یا معنای لغوی آن یعنی فرستاده الهی است که همان «نبی» است. این آیه با تفسیر رسول بر صاحب شریعت نمی‌خواند. وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ[۴۴]؛ وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا[۴۵].

دو آیه فوق برای هر امتی رسولی را اثبات می‌کند که با تفسیر فوق ناسازگار است. مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ[۴۶]. در این آیه پیش از ظهور حضرت عیسی از «رسل» یاد شده است که مقصود نبی است. وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا[۴۷].

در این آیه حضرت اسماعیل به «رسول» متصف شده است، در حالی که وی دارای رسالت و شریعت نبوده است. حاصل آنکه با توصیف «رسول» به برتری از «نبی» اشکال زاید بودن دو وصف مترادف از بین می‌رود و همچنین با عدم التزام به تساوق و تساوی رسول با رسالت، اشکال عدم رسالت بعض پیامبران مانند اسماعیل بر آیات فوق متوجه نمی‌شود و بدین‌سان دلالت آیات و روایات در مسأله رسالت و نبوت همخوان با یکدیگر می‌شوند. به دیگر سخن، رسول پیغمبری است که یا صاحب شریعت باشد و یا رتبه‌ای بالاتر از رتبه نبی داشته باشد که بتواند حافظ شریعت و وحی و تجدد آن باشد. شیخ مفید بر این نکته تصریح دارد و آن را قول امامیه گزارش می‌کند[۴۸].[۴۹].

پیامبران اولوالعزم

در زبان قرآنی و روایی به تعدادی از انبیاء «اولوالعزم» اطلاق شده است که دارای مقام خاص هستند، حال این پرسش مطرح می‌شود که آنان چه رتبه‌ای از نبوت دارند، آیا آنان همان «رسولان» و صاحبان رسالت هستند، چنان که بعضی از متکلمان در تعریف رسول و رسالت آن را به «شریعت» تفسیر کردند که گزارش شد یا این که «اولوالعزم» مافوق مقام رسول است؟ نگاهی به معنای لغوی «اولوالعزم» تنها ما را به این نکته رهنمون می‌کند که آنان دارای قصد جازم و قاطع و مصمم در نیل به اهداف خودشان هستند و تمام مشکلات را با جان دل پذیرفته و قصد عقب‌گردی نیز ندارند؛ آیه ذیل که پیامبر اسلام(ص) را به صبر همچون پیامبران اولوالعزم» سفارش می‌کند، از آن بر می‌آید که آنان دارای مقام والا از نبوت بودند. علاوه این که در راه هدف خودشان متحمل زحمات و آزار طاقت‌فرسایی شدند که به عنوان اسوه و الگو برای پیامبر اسلام(ص) می‌تواند مطرح باشد. فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ[۵۰].

آیه فوق اولوالعزم را از طیف رسولان ذکر می‌کند و اکثر مفسران[۵۱] حرف «من» در مِنَ الرُّسُلِ را «تبعیضیه» تفسیر کردند که از آن برمی‌آید که اولوالعزم بعضی از رسولان هستند. این قول را دو آیه ذیل تقویت می‌کند: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا[۵۲]. آیه فوق از وجود پیمان و عهدی بین خدا و آدم خبر می‌دهد که آدم آن را فراموش کرده که نتیجه آن نفی عزم از او است؛ چراکه انسان صاحب عزم راسخ پیمان خود را فراموش نمی‌کند. آیه ذیل نیز از عدم بردباری حضرت یونس خبر می‌دهد: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ[۵۳].

اما روایات ابعاد و اضلاع بیشتری از «اولوالعزم» را نشان می‌دهد. در روایتی از امام صادق(ع) از اولوالعزم به بزرگان انبیاء «سادة النبیین» که پنج تن‌اند، تعبیر شده است که آسیاب نبوت بر آن دور می‌زند: «سَادَةُ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَيْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى- نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ(ص)»[۵۴]. روایت فوق درباره صاحب شریعت بودن یا نبودن اولوالعزم اشاره‌ای نداشت و آن مسکوت مانده بود. اما روایت منقول از امام رضا(ع) تصویر شفافی از آن ارائه می‌دهد و صریحاً تأکید دارد که آنان صاحبان شریعت هستند که نقطه آغازین آن به زمان حضرت نوح بر می‌گردد. «إِنَّمَا سُمِّيَ أُولُو الْعَزْمِ أُوْلِي الْعَزْمِ لِأَنَّهُمْ كَانُوا أَصْحَابَ الشَّرَائِعِ وَ الْعَزَائِمِ وَ ذَلِكَ أَنَّ كُلَّ نَبِيٍّ بَعْدَ نُوحٍ(ع) كَانَ عَلَى شَرِيعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ تَابِعاً لِكِتَابِهِ إِلَى زَمَنِ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ(ع)... إِلَى زَمَنِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) فَهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أُولُو الْعَزْمِ فَهُمْ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ(ع)»[۵۵]. در روایت دیگر ملاک اولوالعزم را جهانی بودن قلمرو دعوت نبوت ذکر می‌کند. «بُعِثُوا إِلَى شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا جِنِّهَا وَ إِنْسِهَا»[۵۶].

بعضی از عرفای نامی از جمله محی‌الدین[۵۷] و شارحان فصوص او مانند قونوی، قیصری[۵۸]، جندی[۵۹]، ابن ترکه[۶۰]، کاشانی[۶۱]، جامی[۶۲]، خوارزمی[۶۳] و صدرالمتألهین[۶۴] اولوالعزم را به صاحب شریعتی توصیف کردند که برای اجرای شریعت خود مأموریت جنگ و قتال با دشمنان را نیز داشتند. اما اکثر متکلمان و مفسران در تعریف نبوت به آوردن شریعت بسنده کردند، مثلاً شیخ طبرسی در تعریف اولوالعزم می‌نویسد: اولو العزم من الرسل هم الذين شرعوا الشرايع و اوجبوا على الناس الأخذ بما و الأنقطاع عن غيرها[۶۵]. علامه طباطبائی نیز می‌گوید: كل واحد من هؤلاء الخمسة صاحب شرع و كتاب... و الآيات تبين ان لهم شرايع[۶۶].

درباره اضافه قید مقاتله برای اولوالعزم - که مختار عرفاست - باید به این نکته اشاره کرد که آن قید لازمه است، به این معنا که پیامبران اولوالعزم برای انجام مأموریت اساسی خود که اجرای شریعت و احکام اجتماعی دین است، با موانعی از حاکمان جور و طبقه اشراف مواجهه بودند. برای رفع این موانع به مقابله با آنان برخواستند و در صورت لزوم به جنگ نیز پرداختند، که حضرت موسی و به شکل بارز پیامبر اسلام(ص) شاهد آن هستند. اما بعضی از پیامبران اولوالعزم هرچند مأمور به جنگ نیز بودند، اما امکان و قدرت آن را نیافتند که حضرت عیسی مثال آن است. حاصل آنکه ملاک و مقوم «اولوالعزم» تأسیس و به عبارت دقیق‌تر آوردن شریعت از سوی خداوند است که بر یک سری احکام اجتماعی اعم از عبادی، سیاسی و اقتصادی مشتمل است و برای اولین بار توسط حضرت نوح برای انسان‌ها ابلاغ شد. اما دارا بودن کتاب آسمانی عاری از احکام اجتماعی ملاک اولوالعزم نمی‌تواند باشد، همان طوری که بر بعضی از پیامبران مانند آدم، شیث و ادریس کتاب‌های آسمانی نسبت داده شده است و قرآن صریحاً از کتاب داوود به نام «زبور» یاد می‌کند[۶۷]. و آیه دیگر از فرستادن کتاب برای پیامبران خبر می‌دهد: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ[۶۸].

کتاب‌های آسمانی چنان که علامه طباطبائی فرموده است، نه بر شرایع و احکام اجتماعی بلکه بر ادعیه، نصایح و مواعظ اعتقادی و اخلاقی مشتمل است[۶۹]. از مطالب پیشین تفاوت «رسول» و «اولوالعزم» نیز روشن می‌شود. رسول مافوق «نبی» و دارای رسالت و مأموریت تبلیغ عمومی آیین الهی یا شریعت پیشین است. تعداد «رسولان» نسبت به «انبیاء» اندک و ۳۱۳ عدد است[۷۰]؛ اما «اولوالعزم» مافوق «رسول» و دارای شریعت الهی است که تعداد آنان بنا به روایات ۵ تن است.[۷۱].

اقوال دیگر

دیدگاه فوق در تعریف «اولوالعزم» دیدگاه معروف است، اما دیدگاه‌های غیرمعروفی نیز وجود دارد که اینجا به اشاره بسنده می‌شود:

  1. از جبائی و جماعتی نقل شده است که همه پیامبران اولوالعزم هستند؛ چراکه آنان بر انجام رسالت و تحمل دشواری‌ها مصمم بودند.
  2. برخی دیگر ملاک اولوالعزم را تحمل آلام و بردباری و صبر تفسیر کردند که نوح به خاطر صبر بر آزار قوم خویش، ابراهیم به دلیل صبر بر آتش نمرود، اسحاق به دلیل صبر بر ذبح توسط ابراهیم، یعقوب به خاطر صبر بر دوری یوسف و یوسف به دلیل صبر در چاه و زندان، در شمار پیامبران اولوالعزم قرار دارند. این قول به مقاتل نسبت داده شده است.
  3. سدی و کلبی نیز ملاک را مأموریت الهی و جهاد و قتال با دشمنان تفسیر کردند.
  4. ابوالعالیه نیز تعداد اولوالعزم را به چهار پیامبر (ابراهیم، هود، نوح و محمد(ص)) تقلیل داده است[۷۲].
  5. از مستشرقان، هانری کربن حضرت آدم و داوود را بر صاحبان شریعت افزوده است[۷۳].

توضیح بیشتر شریعت در بخش دوم خواهد آمد.[۷۴].

منابع

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۲۵۵؛ اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۱، ص۷۴.
  2. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۸۷؛ حسین یوسف موسی، الإفصاح فی فقه اللغة، ج۱، ص۲۳۴؛ عبدالحمید هنداوی، جامع البیان فی مفردات الفاظ القرآن، ج۲، ص۸۶۸.
  3. ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۵، ص۳۸۶.
  4. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۰.
  5. اسماعیل بن عباد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۰۴؛ محمد بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۲۷۴.
  6. «هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید ولی (می‌تواند گفت): شما که کتاب (آسمانی) را آموزش می‌داده و درس می‌گرفته‌اید؛ (دانشورانی) ربّانی باشید» سوره آل عمران، آیه ۷۹.
  7. حسن مصطفوی، التحقیق، ج۱۲، ص۱۳.
  8. علی بن الحسین ابن بابویه قمی، معانی الأخبار، ص۱۱۴.
  9. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۱.
  10. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۴؛ محمد بن محمد، مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۲۵۷.
  11. اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۱، ص۷۴؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۹۰.
  12. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۲.
  13. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۳.
  14. بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۲۲۰۹.
  15. سیدجعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص۱۹۸۶.
  16. ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱-۲، ص۱۴۰.
  17. محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص۱۷۴.
  18. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۳.
  19. از معاصران شهید مطهری در تقریر ترادف واژگان نبی و رسول می‌نویسد: «همه انبیاء رسول هم هستند... قرآن کریم هم از این جهت هیچ فرقی میان رسول و نبی نگذاشته است». (خاتمیت، ص۴۴)، در صفحات آینده به تفاوت مختصر دو واژگان فوق اشاره خواهد شد.
  20. از معاصران مرحوم محمدتقی شریعتی عکس دیدگاه فوق را یعنی برتری نبی بر رسول معتقد است. بنگرید: وحی و نبوت، ص۸ - ۱۰.
  21. الفرق بین الفرق، ص٢۶۴؛ کتاب اصول الدین، ص١۵۴.
  22. شرح المقاصد، ج۵، ص۶؛ شرح العقائد النسفیة، ص۶۵.
  23. التعریفات، ص۳۰۷.
  24. مجمع البحرین، ج۴، ص٢۵٩ ذیل ماده نبی.
  25. اوائل المقالات، ص۴۴.
  26. المیزان، ج۲، ص۱۴۰.
  27. «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
  28. المیزان، ج۲، ص١۴٠؛ نکته قابل ذکر این که تحلیل عدم مناسبت با وصف مُخْلَصًا افزوده نگارنده است.
  29. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم ص ۸۱.
  30. «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
  31. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم» سوره حج، آیه ۵۲.
  32. «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
  33. المیزان، ج۲، ص١۴٠.
  34. «و هر امّتی را پیامبری است که چون پیامبرشان بیاید میان آنان به دادگری داوری می‌شود و به آنان ستم نخواهد رفت» سوره یونس، آیه ۴۷.
  35. «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
  36. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  37. المیزان، ج۲، ص١۴٠.
  38. «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
  39. الاصول من الکافی، ج۱، ص١٧۶؛ کتاب الحجة، باب الطرق بین الرسول و النبی، حدیث ۱.
  40. الاصول من الکافی، ج۱، ص١٧۶ و حدیث ۲ و نیز: حدیث ۱ و ۳؛ باب طبقات الانبیاء.
  41. الاصول من الکافی، ج۱، ص۱۷۷، حدیث ۴.
  42. الاصول من الکافی، ج۱، ص۱۷۶، حدیث ۳.
  43. «سپس پیامبران خویش را پی‌درپی فرستادیم، هر گاه که پیامبری برای امتی آمد او را دروغگو شمردند آنگاه آنان را در پی یکدیگر (به هلاکت) آوردیم و (با نابود کردنشان) آنها را (موضوع) افسانه‌ها گرداندیم پس بر گروهی که ایمان نمی‌آورند نفرین باد!» سوره مؤمنون، آیه ۴۴.
  44. «و هر امّتی را پیامبری است» سوره یونس، آیه ۴۷.
  45. «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم» سوره نحل، آیه ۳۶.
  46. «مسیح پسر مریم جز پیامبری نبود که پیش از او (نیز) پیامبران (بسیار) گذشتند و مادر او زنی بسیار راستکردار بود؛ هر دو غذا می‌خوردند؛ بنگر چگونه آیات (خویش) را برای آنان روشن می‌داریم سپس بنگر به کجا باز گردانده می‌شوند!» سوره مائده، آیه ۷۵.
  47. «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
  48. واتفقوا على جواز بعثة رسول يجدد شريعة من تقدمه و ان لم يستأنف شرعاً و يؤكده نبوة من سلف، (اوائل المقالات، ص۴۵).
  49. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم ص ۸۴.
  50. «بنابراین شکیبا باش همان‌گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند» سوره احقاف، آیه ۳۵.
  51. بعضی از مفسران «من» را «بیانیه» تفسیر کردند و بر این باورند که «من» در صدد تبیین اولوالعزم است و آن همان «رسل» هستند که عبارتند از همه پیامبران. ابن زید و جبائی از این تفسیر حمایت کردند. ر.ک: تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص٩۴، ذیل آیه فوق.
  52. «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵.
  53. «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.
  54. الکافی، ج۱، ص۱۷۵؛ کتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء حدیث ۳؛ بحار، ج١۶، ص٣۵٧.
  55. علل الشرائع، ج۱، ص١۴٩، باب ١٠١؛ بحار، ج١١، ص٣۴.
  56. بحار، ج۱۱، ص۳۳.
  57. ر.ک: فصوص الحکم، فص موسوی، ص۲۰۷.
  58. كل رسول بعث بالسيف فهو خليفة من خلفاء الحق و انه من اولي العزم؛ (الفکوک، فص هارونیة، ص۳۰۳).
  59. شرح فصوص، ص۶۸۸.
  60. شرح فصوص، ج۲، ص۸۹۹.
  61. شرح فصوص، ص۳۱۶.
  62. نقد النصوص، ص٢۶۴، فص هارونیة.
  63. شرح فصوص، ص۱۰۳۳.
  64. شرح اصول کافی، کتاب الحجة، ص۴٣٢.
  65. تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴، ذیل آیه ١٣۵ احقاف.
  66. المیزان، ج۲، ص١۴٢.
  67. لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا «امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان می‌آورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم» سوره نساء، آیه ۱۶۲.
  68. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم» سوره حدید، آیه ۲۵.
  69. ر.ک: المیزان، ج۲، ص١۴٠، ١٨ و ١۶۵؛ مصباح یزدی، راهنما‌شناسی، ص۲۶۴.
  70. کنزالعمال، خ ٣٢٢٧۶ و ۳۲۲۷۷؛ بحرالانوار، ج۱۱، ص۳۱؛ الدر المثنوی، ج۲، ص٢۴۶؛ المیزان، ج٢، ص٢۴٠. صاحب قاموس کتاب مقدس درباره پیامبران صاحب کتاب می‌نویسد: «اساس پیغمبرانی که مصنف کتاب بودند، از قرار ذیل است: ۱. یونس، ۲. یوئیل، ۳. عاموس، ۴. هوشع، ۵. اشعیاع، ۶. میکا، ٧. ناموم، ۸. صفیا، ۹. ارمیا، ۱۰. حیقول، ۱۱. دانیال، ۱۲. عوبدیا، ۱۳. حزقیال، ١۴. حجی، ١۵. زکریا، ١۶. ملاکی؛ بر حسب آنچه که یهود می‌گویند علاوه بر شانزده نبی فوق، دو تن نبی و پنج تن حبیه هم بوده‌اند». قاموس کتاب مقدس، ماده نبی، ص۸۷۳.
  71. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم ص ۸۸.
  72. نقل از: تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص٩۴، ذیل آیه ٣۵ احقاف.
  73. ر.ک: تاریخ فلسفه اسلامی، ص۶۸.
  74. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم ص ۹۲.