وحی در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

وحی در لغت به معنای آگاهانیدن یا سخن پنهانی و در اصطلاح علوم اسلامی به معنای ارسال پیام از سوی خداوند به پیامبران است.

مقدمه

واژه وحی و مشتقات آن ۷۸ مرتبه در قرآن کریم به کار رفته و بیشترین موارد استعمال آن وحی رسالی است که از این تعداد چهل مورد درباره پیامبر اسلام (ص) است.

در قرآن کریم و روایات معصومین به انواع مختلف وحی اشاره شده است. حضرت علی (ع) می‌فرمایند:

" و أما تفسير وحي النبوة و الرسالة..." إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ [۱].
"و أما وحي الإلهام..." وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ [۲].
"و أما وحي الإشارة..." فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا [۳].
"و أما وحي التقدير..." وَ أَوْحى‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها [۴].
"و أما وحي الأمر..." وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ [۵].
"و أما وحي الكذب..." شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ [۶].
"و أما وحي الخبر..." وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ‏ [۷] [۸].

وحی در قرآن

در قرآن واژه وحی و مشتقات آن ۷۸ بار به کار رفته است. بررسی این موارد می‌تواند روشنگر معنای وحی در اصطلاح قرآن کریم باشد؛ به طور کلی، قرآن وحی را در القای امر از جانب کسی "خدا، فرشته، انسان و شیطان" به دیگری "انسان، فرشته، شیطان و دیگر موجودات" به کار برده است. اهمّ موارد کاربرد وحی در قرآن را می‌توان به ترتیب زیر طبقه‌بندی کرد[۹]:

۱. القای امر از جانب خداوند

الف. فرمان به زمین:در سوره زلزال در وصف روز قیامت آمده است: يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا [۱۰]. أَوْحَى لَهَا به معنای أوحَی إلَیها است. برخی گفته‌اند معنای وحی در این آیه فرمان است، بنا بر این أوحَی لَها یعنی أمَرَها[۱۱]، اما از آن جهت آن را وحی نامیده است که امر خداوند به زمین امری طبیعی و آشکار نیست. برخی مفسران معتقدند که آیه به طور ضمنی بر این معنا دلالت می‌كند که همه موجودات و حتی جمادات دارای حیات و شعورند به طوری که به امر و فرمان الهی زبان به گفتار می‌گشایند و مشاهدات خود را باز می‌گویند[۱۲]. در جای دیگری هم آمده است که خداوند به آسمان و زمین فرمود: "خواه ناخواه بیایید". و آن دو گفتند: "فرمان‌پذیر آمدیم"[۱۳] که اين آيه حکایت از فرمان‌پذیری زمین و آسمان در مقابل امر خداوند دارد[۱۴].

ب. تدبیر و تقدیر در آسمان: در سوره فصلت پس از گزارش آفرینش هفت آسمان آمده است: فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ [۱۵][۱۶].

در باره این آیه دو نظریه مشهور وجود دارد: نخست آن‌که، خداوند پس از آفرینش هفت آسمان، سنن و قوانین مربوط به هر یک را در آن پدید آورد تا به طور خودکار وظایف خود را انجام دهد[۱۷]. با توجه به عبارت ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ در پایان آیه، این وحی را وحی تقدیری نام نهاده‌اند[۱۸]. دوم آن‌که، حوادثی که برای بشر اتفاق می‌افتد، به تقدیر و امر الهی است. که این امر را فرشتگان دریافت می‌کنند و آنها هستند که آن را به زمین می‌رسانند. این امر به اعتبار فرشتگانی که در آسمان‌ها ساکن‌اند نسبتی به تک تک آنها دارد و به اعتبار اینکه حامل آن امرند نسبتی به هر گروه از فرشتگان دارد به عنوان مثال، فرشته‌ای که حامل امر موت است، او را ملک الموت می‌نامند. برگشت این نظریه به آن است که خداوند در هر آسمانی امر الهی مربوط به آن را به فرشتگان آن آسمان وحی می‌کند[۱۹].

ج. الهام غریزی به حیوان: در آیه ۶۸ سوره نحل آمده است: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۲۰]. این وحی را الهام غریزی یا القای معنا در فهم حیوان از طریق غریزه دانسته‌اند[۲۱][۲۲].

د. هدایت باطنی در انسان:قرآن کریم در مورد گروهی از پیامبران می‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ [۲۳][۲۴].

وحی در این آیه به معنای هدایت باطنی است. آیات قرآن بر این دلالت دارد که خداوند انسان را به طور عام، و عدّه‌ای از پیامبران را به طور خاص مشمول این نوع هدایت قرار داده است[۲۵].

خداوند در سوره شمس می‌فرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا [۲۶]. مراد از این الهام آن است که خدای تعالی صفات عمل انسان را به انسان شناسانده و به او فهمانده است که عملی را که انجام می‌دهد تقوا یا فجور است. در آیه شریف با آوردن حرف فاء مسئله الهام را نتیجه تسویه قرار داده است و این اشاره است به اینکه الهام فجور و تقوا همان عقل عملی است که از نتایج تسویه نَفْس است، پس این الهام از صفات و خصوصیات خلق آدمی ‌است، همچنان‌که در جای دیگر فرمود: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۲۷][۲۸][۲۹].

این نوع هدایت باطنی الهی که به صورت عقل عملی در نوع بشر جریان یافته است، در سطح بالاتر در کسانی که به مقام امامت رسیده‌اند، تحقق یافته است. خداوند در وصف پیامبرانی چون ابراهیم، اسحاق و یعقوب می‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ [۳۰][۳۱].

علامه طباطبایی در مورد معنای هدایت به امر و وحی در آیه مذکور می‌فرماید: "این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدایت به معنای راهنمایی نیست، چون می‌دانیم که خدای تعالی ابراهیم را وقتی امام قرار داد که سال‌ها دارای منصب نبوت بود، و معلوم است که نبوت جدا از منصب هدایت به معنای راهنمایی نیست، پس هدایتی که منصب امام است نمی‌تواند معنایی غیر از رساندن به مقصد داشته باشد، و معنا یک نوع تصرف تکوینی در نفوس است که با آن تصرف راه را برای بردن دل‌ها به سوی کمال هموار می‌سازد. چون این تصرف، تصرفی است تکوینی، ناگزیر مراد از امری که با آن هدایت صورت می‌گیرد نیز امری تکوینی خواهد بود نه تشریعی[۳۲].

عمل خیرات نیز که از آنها صادر می‌شده، به وحی و دلالت باطنی و الهی بوده که مقارن آن صورت می‌گرفته است و این وحی غیر از وحی تشریعی است که در آن ابتدا عمل را تشریع می‌کند و سپس انجام آن را مقرر می‌دارد. این وحی را می‌توان وحی تسدید نامید نه وحی تشریعی. خلاصه آن‌که این اشخاص، مؤید به روح القدس و روح طهارت و پاکی هستند و نیرویی ربّانی آنها را به انجام کارهای نیک فرا می‌خواند[۳۳][۳۴].

ه. ارتباط کلامی خدا با انسان: قرآن کریم تصریح می‌کند که خداوند با بشر، اعمّ از پیامبر و غیر پیامبر، به روش‌های مختلف ارتباط کلامی ‌برقرار می‌کند. در آیه ۵۱ سوره شوری آمده است: وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۳۵][۳۶].

نوع اول ارتباط كلامی، همان الهام و القای معنا در قلب است[۳۷]. که فرشته یا واسطه‌ای دیگر در آن دخالت ندارد، كه وحی به مادر موسی و وحی به حواریون را می‌توان از این قسم دانست[۳۸].

در مورد مادر موسی در قرآن آمده است: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۳۹][۴۰].

و در باره حواریون نیز می‌فرماید: وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۴۱][۴۲].

بیش‌تر مفسران وحی در این دو مورد را از نوع الهام دانسته‌اند، گرچه نظریات دیگری نیز در این‌باره مطرح شده است[۴۳][۴۴].

نوع دومِ ارتباط کلامی خداوند با بشر، ایجاد گفتار از طریق اشیاء است که آن را وحی از وراء حجاب نامیده است. سخن گفتن خدا با حضرت موسی (ع) از طریق درخت از این قسم است[۴۵].

در آیه سی سوره قصص آمده است: فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[۴۶][۴۷].

نوع سوم ارتباط كلامی، ابلاغِ گفتار خداوند توسط فرشته وحی است. سخن گفتن فرشتگان با حضرت زکریا (ع) و حضرت مریم (س) از این‌گونه وحی است[۴۸].

قرآن در مورد حضرت زکریا (ع) می‌گوید: فَنَادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ [۴۹][۵۰].

همچنین در مورد حضرت مریم (س) آمده است: وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ[۵۱][۵۲].

همان‌طور که اشاره شد هیچ‌کدام از سه قسم تکلیم الهی به بشر اختصاص به پیامبران ندارد[۵۳].

و. وحی گفتاری پیامبران:وحی به پیامبران از نظر ماهیت و شیوه ابلاغ با وحی به دیگران تفاوتی ندارد، همان‌طور که از عموم آیه: وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۵۴] استفاده می‌شود. با این حال اين نوع وحی از نظر محتوا و هدف با وحی به غیر پیامبران تفاوت دارد[۵۵].

در آیه ۱۶۳ سوره نساء آمده است: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۵۶][۵۷].

از این عبارت که می‌گوید: "وحی بر پیامبر همانند وحی بر نوح و پیامبران پس از او است"، استفاده می‌شود که وحی به پیامبران از جهاتی با وحی به دیگران متفاوت است. این وحی را وحی رسالی یا وحی تشریعی نامیده‌اند، زیرا پیامبران با دریافت این وحی مأموریت می‌یابند تا پیام خدا را که حاوی شریعت الهی است، به مردم ابلاغ کنند. آیات قرآن نشان می‌دهد که وحی بر پیامبران با هدف‌های متفاوتی نازل شد؛ گاهی وحی، اخباری است؛ یعنی خداوند پیامبرانش را از غیب "وقايع زمان گذشته يا آينده" آگاه می‌کند، گاهی وحی دستوری ـ کاربردی است؛ یعنی خداوند به پیامبرش فرمان می‌دهد که کاری را انجام دهد. گاهی هم وحی ابلاغی است؛ یعنی خداوند قوانین و شرایع و نیز معارف حق را به انبیا وحی می‌کند و آنها رسالت دارند که آن را به مردم ابلاغ کنند، نزول کتاب‌هایی چون تورات، انجیل و قرآن از این دست است[۵۸].

نمونه‌ای از وحی اخباری:[۵۹]در سوره آل‌عمران خداوند پس از گزارش گوشه‌هایی از داستان حضرت زکریا (ع) و حضرت مریم (س)، خطاب به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۶۰][۶۱].

نمونه‌ای از وحی دستوری ـ کاربردی:[۶۲]خداوند در آیات زیر به نوح و موسی دستور انجام کاری را می‌دهد و آنها نیز به این وحی دستوری عمل می‌کنند: فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ[۶۳]، فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ[۶۴][۶۵].

نمونه‌ای از وحی ابلاغی: شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ[۶۶]، كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ[۶۷][۶۸].

ز. لقای امر به فرشتگان:در قرآن ارتباط خداوند با فرشتگان نیز با لفظ وحی بیان شده است: إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ[۶۹][۷۰].

۲. القای امر از فرشته به انسان

پيش‌تر گفتيم که قرآن کریم در بیان انواع وحی به انسان یک نوع آن را وحی فرشته به انسان برشمرده است: وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۷۱][۷۲].

مطابق قرآن و نیز دیگر کتب مقدس، فرشته بر پیامبران و غیر پیامبران نازل می‌شده و سخن خدا را به آنها ابلاغ می‌کرده است. در مورد وحی قرآن به پیامبر هم فرشته وحی، که جبرئیل است، واسطه این وحی بوده است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ[۷۳][۷۴].

۳. القای امر از انسان به انسان

خداوند در باره زکریای پیامبر می‌فرماید: فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۷۵][۷۶].

از آنجا که در آیه قبل گفته شده که زکریا تا سه شبانه‌روز با مردم سخن نخواهد گفت، منظور از فَأَوْحى‏ إِلَيْهِم‏ آن است که از غیر طریق گفتار به آنها فهماند که ظاهراً منظور زبان اشاره است[۷۷][۷۸].

۴. القای امر از جانب شیاطین

در دو آیه قرآن وساوس و القائات شیاطین با واژه وحی یاد شده است: كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ ‏[۷۹]، وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۸۰]. دلیل اطلاق وحی بر وساوس و القائات شیطانی، نهانی بودن یا سرعتِ عمل در جریان این‌گونه عملِ ارتباطی است[۸۱].

بررسی اقسام واژگان

نظام معنایی ویژه‌ای بر واژگان قرآن حاکم است، به‌ وسیله تحلیل‌های ادبی، لغوی و مفهوم‌شناسی، معنای اصطلاحات قرآن را می‌توان در واژه‌های جانشین، همنشین و متقابل پیدا کرد.

واژه‌های نزدیک به وحی را می‌توان در سه بخش بیان کرد:

  1. واژه‌های بیان‌کنندۀ رابطۀ پیام‌رسانی بین وحی‌کننده و گیرنده وحی، مانند واژۀ کلام، قول، نبأ، قصص؛
  2. واژهای مربوط به از جانب خدا بودن وحی، مانند: نزول، آتی و مجیء؛
  3. واژهای بیانگر نزول لفظی قرآن، مانند: قرائت، تلاوت و ترتیل.

علت کاربردهای مختلف در موقعیت‌های متفاوت چیست؟ جواب: ظهورِ بهتر معنای مورد نظر خاص، به‌ وسیله لفظ خاص، مثلاً: در آیه وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْليماً‏ خداوند هم رابطه گفتاری حضرت موسی (ع) با خود را بیان کرده و هم فهمانده که او نسبت به انبیای پیش از خود فضیلتی نیز دارد. از واژه قول استفاده نکرده که ناظر به گفت‌وگو و مذاکره بین دو ذات است. و یا هرگاه عنایت به قطعی بودن و شگفت‌آور بودن سخن باشد از آن با واژه "نبأ" تعبیر می‌شود و نیز هرگاه مقصود گویایی مطلب یا خبری پیوسته به شکل داستان باشد از واژه "قصص" استفاده شده است[۸۲].

در ذیل به بررسی برخی از این واژگان و کاربردهای آنها می‌پردازیم:

۱. واژگان بیان‌کننده رابطۀ گفتاری وحی

الف. قول: واژه قول به سخن گفتن خداوند یا فرشتگان با افراد گوناگون اشاره دارد: قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُم‏‏، قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ‏ [۸۳]، وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‏ [۸۴]، قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاتِي وَبِكَلامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ‏ [۸۵] [۸۶]. همه این آیات به‌خوبی و روشنی مفهوم وحی را می‌رسانند؛ اما عنایت خداوند نسبت به کاربرد واژه "قول" طرح رابطه گفتاری بین دو ذات متفاوت است.
ب. کلام: بیشترین مورد کلام در قرآن کریم درباره خداوند متعال با حضرت موسی (ع) آمده است. قول و کلام از نظر "عرف عام" عبارت است از: حروف و اصواتی که از متکلم صادر می‌شود. هدف اصلی صدا و کلام، ابراز سرّ درون است، نه ایجاد صوت و لفظ. بر این اساس هر رفتاری از متلکم که همان اثر سخن گفتن را دارا باشد، می‌شود آن را "کلام" نامید [۸۷]. مثلاً هر چیزی که قدرت الهی را نمایش دهد، کلمه الهی است. مثل حضرت عیسی (ع) پایه و اساس حقیقت کلام چیزی است که دلالت بر معنای پنهانی و باطنی انسان می‌کند. ویژگی‌هایی که تابع مصادیق و افراد آن است، و در معنای حقیقی کلام، دخالت ندارد. و نیز وجودات خارجی که با تمام وجود حکایت از علت خود می‌کنند کلامند. کلام و قول را می‌توان بر دو قسم دانست:
  1. تکوینیات: که قول و کلام همان فعل خداوند است. إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏؛
  2. غیر تکوینیات: ابراز خواسته‌های درونی به‌ صورت لفظ یا غیر آن.
ج. قص و قصص: "قصص" "به فتح ق و ص" مفرد و به معنای خبر و تعقیب و... است [۸۸]. قصص "به کسر قاف" جمع قصه است که برخی روشن بودن معنا را و برخی مطابق با واقع بودن را قید آن دانسته‌اند. إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ‏. بنابراین طبق تصریح برخی از مفسران قید "حق" برای تأکید و توضیح قصه است.
د. نبأ: خبری که فایده و سود بزرگی داشته باشد و موجب علم نیز بشود. قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ [۸۹]. در آیه سوم سوره تحریم واژه نبأ مفهوم وحی را می‌رساند. پیامبر به همسرش گفت که تو اسرار را فاش ساخته‌ای. حفصه گفت: مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ‏.
هـ. ندا: صدای تنها و نیز بلند شدن و ظهور صدا را "ندا" گویند. وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيم‏ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا‏، فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ‏[۹۰]. در واژه ندا غیر از رابطه گفتاری نوعی اعلام و ابراز نیز وجود دارد.

۲. واژگان مبین بیرونی و غیر نفسانی بودن وحی

برخی واژه‌ها نشان می‌دهند منشأ وحی از درون پیامبر نیست:

الف. نزول: اصل واژه نزول به معنای فرود آمدن از جای بلند به جای پست است و هرگاه به خدا نسبت داده می‌شود به معنای عطا و بخشش نیز می‌آید. نزول قرآن به معنای آمدن از مرتبه "عند اللهی" به مرتبه الفاظ است.
ب. اتیان و اتیاء: آمدن با سهولت و آسانی را گویند و بیشترین مورد آن مربوط به اعطاء کتاب به حضرت موسی (ع) است [۹۱]، وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ‏‏. آمدن واژه "آتی" با واژگانی چون ذکر، سبع الثمانی و حق، بهترین گواه در ارائه مفهوم وحی و آمدن قرآن از جانب خداوند متعال است.
ج. مجیء: مفهوم مجیء ازنظر لغت اعم از اتیان است؛ به معنای آسان آمدن و نیز نوعی آمدن که با هدف انجام می‌گیردوَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏‏‏. هدایت را در این آیه به معنای رسول و قرآن کریم دانسته‌اند و بنا بر اینکه هدایت، قرآن باشد مفهوم وحی را می‌رساند.
د. القاء و تلقی: واژه "لقاء" به معنای روبه‌رو با چیزی است و القاء به معنای انداختن هر چیزی و تلقی به معنای استقبال از چیزی و تلقیه به معنای روبه‌رو کردن و تفهیم و اعطاست وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ‏‏‏. صاحب التحقیق، روبه شدن همراه با ارتباط را در معنای القا و تلقیه مؤثر می‌داند [۹۲].

۳. واژگان دال بر نزول لفظی قرآن

برخی واژه‌ها گویای این است که قرآن با همین الفاظ بر پیامبر خوانده شده است:

الف. قرائت: به معنای خواندن به کار رفته است و در اصل به معنای جمع‌ کردن و نیز جمع‌ کردن حروف و کلمات است. خواندن آیات قرآن بر پیامبر (ص) جز به‌ واسطه حروف و کلمات انجام نمی‌پذیرد.
ب. تلاوت: یعنی به دنبال رفتن، پیروی کردن و نیز خواندن کلمه‌ای بعد از کلمه دیگر بدون فاصله تلاوت، به کتاب‌های آسمانی اختصاص دارد؛ اما قرائت اعم است: "اصل قرائت جمع حروف است و اصل تلاوت پیروی کردن حروف همراه با تعقل و فهم این واژه در پنج جای قرآن کریم مفهوم وحی را می‌رساند" تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ‏‏‏ [۹۳]. [۹۴].
ج. ترتیل: بیان کردن سخن منظم، پایدار و همراه با فاصله را گویند و نیز هرگاه سخنی پایدار به‌ راحتی بیان شود آن را ترتیل گویند. پیامبر اکرم در معنای ترتیل، چنین فرمودند"حروف و کلمات آن را به‌روشنی ادا کن؛ نه همچون ذرات شن آن را پراکنده کن و نه آن را همچون شعر پشت سرهم بخوان چون به شگفتی‌های قرآن رسیدید توقف کنید". علت کاربرد واژه‌های قرائت، تلاوت و ترتیل، برخورداری وحی از کلمات، حروف، نظم و ترتیب و جدا کردن یا بیان منظم کلمات و حروف می‌باشد. پس خود پیامبر معانی قرآن را به الفاظ تبدیل نکرده است [۹۵].

کاربردهای وحی در قرآن

توجه به حوزه‌های کاربرد وحی ما را در تلقی درست از وحی کمک می‌کند.

در یک تقسیم وحی در انواع زیر به کار رفته است:

۱. وحی به زمین: يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى‏ لَها[۹۶]. * دیدگاه‌های مختلفی در مورد معنا و ماهیت وحی به زمین وجود دارد مانند:
  1. خداوند به زمین الهام کرد؛
  2. خداوند به زمین اجازه داد؛
  3. خداوند به‌سوی زمین فرشته می‌فرستد؛
  4. خداوند به زمین امر کرد.
۲. وحی به آسمان: وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها[۹۷]. بیشتر مفسران وحی را به معنای خلق و امر را به معنای شأن گرفته‌اند: منظور از "امر" حوادث مربوط به زمین است که به اهل آسمان یعنی فرشتگان ساکن در آن وحی می‌شود تا به زمین برسد [۹۸][۹۹]. البته باید توجه داشت وحی به معنای خلق به قرینه نیاز دارد و اساسی‌ترین اشکال این است که از سیاق آیات و ضمیر أَمْرَها استفاده می‌شود، سخن درباره حوادث آسمان است؛ نه زمین؛ بنابراین "وحی" می‌تواند به معنای القاء و "امر" به معنای ایجاد امور تکوینی باشد.
۳. وحی به زنبور عسل: وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً [۱۰۰]. از امام باقر (ع) درباره معنای این آیه پرسیده شد فرمود: منظور الهام است.
۴. وحی به فرشتگان: إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُم‏[۱۰۱]. به معنای القاء معنا در نفس به‌ طور پنهانی است.
۵. وحی به شیاطین: وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِم‏‏[۱۰۲]. به معنای القای وسوسه‌های پنهانی است.
۶. وحی به مادر موسی: وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏‏‏[۱۰۳]. وحی در این آیه یا الهام قلبی است و یا خوابی که مادر موسی (س) دید و یا خبر دادن فرشته یا انبیای گذشته به مادر موسی[۱۰۴].
۷. وحی به حواریون: وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا[۱۰۵]. امام باقر (ع) فرمود: به آنان "حواریون" الهام شده است.
۸. وحی به ائمه (ع): وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ[۱۰۶]. وحی در این آیه تسدیدی یا تأییدی است؛ بدین معنا که وحی، آنان را تأیید می‌کند.
۹. وحی به معنای اشاره: فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ[۱۰۷].
۱۰. وحی رسالی: از مهم‌ترین اقسام وحی است و منظور از آن، وحی به پیامبران الهی است. یعنی خداوند متعال به طریقی پنهانی، شریعت را به بندگان برگزیده خود القاء می‌کند. از ظاهر آیات استفاده می‌شود، بر همه پیامبران الهی وحی شده است. إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ [۱۰۸][۱۰۹]. حضرت عیسی بر ایوب، یونس، هارون و سلیمان مقدم داشته شده و "واو" در این آیه دلالت بر ترتیب نمی‌کند، بلکه اشاره می‌کند بر همه پیامبران وحی شده است [۱۱۰].

پیامبران، انسان‌های تکامل‌یافته‌ای هستند که آمادگی دریافت وحی را در خودشان فراهم ساخته‌اند. نبی مکرم اسلام: "لَا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا وَ لَا نَبِيّاً حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْل"[۱۱۱]. وحی خداوند، منحصر در انزال کتب نیست. امیرمؤمنان درباره آیه ۵۱ سوره شوری وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ می‌فرماید: "وحی، گاهی به‌صورت کلام و سخن است... پاره‌ای از آن در قلوب انبیا القاء می‌شود و بعضی نیز به‌صورت رؤیاست... و برخی هم وحی و تنزیل است که تلاوت... می‌شود... ". در تفسیر آیۀ مذکور گفته شده است: " هیچ بشری در این مقام قرار نمی‌گیرد که خداوند با او تکلم کند به نوعی از انواع تکلم، مگر به یکی از سه نوع مذکور[۱۱۲].

و در نگاهی دیگر می‌‌توان اقسام وحی را در انواع زیر به کار برد:

۱. کاربرد وحی در حوزه ارتباط خداوند با انسان‌ها

در این حوزه، موحی خداوند و موحی الیه انسان‌ها می‌باشند و محتوای وحی متفاوت است که عبارتند از:

  1. تشریع قوانین الهی: موحی الیه فقط پیامبران الهی‌اند. و در مواردی، ملائک نیز به‌عنوان واسطه‌ها و پیک وحی هستند. مانند آیه إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِه‏‏‏‏.
  2. تأییدات عملی امامان حق: در این حوزه، وحی مطلق به مکنونات قلبی و اراده افراد است و موحی خداوند و موحی الیه انسان‌های شایسته می‌باشند. وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ‏‏‏‏‏. برخی از مفسرین در ذیل آیه گفته‌اند: اضافه شدن مصدر فعل به معمولش یعنی "خیرات" این معنا را می‌رساند که "فعل خیر" در خارج تحقق دارد؛ زیرا نفرمود "أن یعفوا الخیرات"‏‏‏‏ [۱۱۳]. پس عمل خیرات که از ایشان صادر می‌شده، به وحی و دلالتی باطنی و الهی بوده و مقارن آن صورت می‌گرفته و این وحی غیر از وحی مشرعی است. مؤید این معنا جمله وَ كانُوا لَنا عابِدينَ‏ است. یعنی ائمه پیش از این نوع وحی هم خدا را عبادت می‌کرده‌اند و عبادتشان با اعمالی بوده که وحی تشریعی مشخص کرده. پس این وحی، وحی تسدید "تأیید" است. یعنی پروردگار متعال بنده‌ای از بندگان خود را به روح القدس اختصاص می‌‌دهد تا او آن بنده را در انجام کارهای نیک و دوری از گناه ارشاد نماید[۱۱۴]
  3. الهامات الهی: الهام به معنای القاء و در دل افکندن است [۱۱۵]. الهام بیشتر در مورد انسان به کار می‌رود، زیرا الهام به معنای القای در قلب است و این معنا با الهام به انسان، بیشتر سازگاری دارد. گاهی وحی در این معنا به کار رفته: أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعيهِ‏‏‏‏‏‏[۱۱۶].

۲. کاربرد وحی در امور تکوینی

در این حوزه که موحی، خداوند و موحی الیه، همه موجودات است، وحی به معنای الهام و مشیت و تقدیر الهی است. مانند:

۱. هدایت غریزی: هر موجودی به‌طور غریزی راه بقا و تداوم حیات خود را می‌داند. که در قرآن از آن با نام وحی یاد شده است. وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ‏‏‏‏‏‏. وحی در مواردی که درباره هدایت‌های غریزی حیوانات یا الهام به حیوانات به کار رفته، در حوزه کاربردهای وحی در امور تکوینی قرار می‌گیرد [۱۱۷].
۲. مقدرات هستی: خداوند می‌فرماید وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها‏‏‏‏‏‏. مفسرین معانی متعددی برای آیۀ مذکور بیان داشته‌اند: برخی گیرنده وحی را اهل هر آسمانی می‌دانند[۱۱۸]. برخی دیگر وحی در آیه را به معنای تقدیر گرفته‌اند[۱۱۹]. و دیگری قائل است: "آسمان و زمین گوش شنوا دارند و از وحی خداوند فرمان می‌برند[۱۲۰]. در تفسیر روح المعانی آمده که وحی به معنای خلقت است و امر موجودات آسمان‌ها، یا اینکه وحی به معنای انتقال پنهان چیزی به دیگری است و مراد از امر، تکلیف الهی متوجه اهل هر آسمان است. اما معنا کردن وحی به خلقت و معنا کردن "امر" به موجودات داخل آسمان‌ها بدون دلیل است و عبارت آیه شریفه وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ‏‏‏‏‏‏. بعید است به معنای وحی معمولی باشد. منتها در تفسیر آیۀ مذکور، چنین استدلال شده است:
۱. آسمان محل عبور و مرور ملائکه است: وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ‏‏‏‏‏‏ [۱۲۱].
۱. آسمان محل نازل شدن امر از ناحیه خدا به‌ سوی زمین است يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ‏‏‏‏‏‏. بعد از يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ‏‏‏‏‏‏ از این جهت قرار گرفته است که کلمه يُدَبِّرُ‏‏‏‏‏‏ معنای تنزیل را متضمن است و منظور از کلمه "امر" همان امر الهی است، در آیه إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏‏‏‏‏‏ یعنی همان کلمه ایجاد. پس امر از هر آسمان پایین‌تر نازل می‌شود.
۳. حاملین امر الهی ملائکه هستند: تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ‏‏‏‏‏‏. در واقع ملائک هر آسمان امر خدا را از آسمان بالاتر دریافت و به آسمان پایین‌تر نازل می‌کنند [۱۲۲].
۴. آسمان‌ها جایگاه ملائکه است: وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ‏‏‏‏‏‏: جایگاه ملائک در آسمان‌ها هفت مرتبه دارد، که هر مرتبه‌اش را آسمانی خوانده‌اند. جمله ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ‏‏‏‏‏‏ اشعار بر این مطلب دارد که منظور از آسمان در این آیه آسمان مادی نیست. خدای سبحان در هر آسمانی امر الهی را که متعلق به آن آسمان است، به اهلش یعنی ملائکه ساکن در آن وحی می‌کند"[۱۲۳].

۳. کاربرد وحی در حوزه ارتباطات انسان‌ها

در این حوزه که موحی و موحی‌الیه انسان‌ها هستند، وحی به معنای اشاره بیان شده است: فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا‏‏‏‏‏‏[۱۲۴].

امام باقر (ع) در جواب این سؤال که آیا خداوند متعال به حضرت موسی (ع) و هارون، هر دو وحی می‌کرد؛ فرمودند: "وحی بر حضرت موسی (ع) نازل می‌شد و حضرت موسی (ع) آن را به هارون وحی می‌کرد[۱۲۵][۱۲۶].

۴. کاربرد وحی در حوزه ارتباطات جنیان و شیاطین

در این حوزه که موحی و موحی الیه جنیان و شیاطین انسی و جنی هستند، معنای وحی، القای مکر و حیله‌گری یا وسوسه شیطانی است: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً‏‏‏‏‏‏ در این آیه در صورتی که موحی، شیاطین جنی باشد، وحی به معنای وسوسه ذکر شده و در صورت ی‌که موحی، شیاطین انسی باشد، به معنای مکر و تسویل پنهانی بیان شده است [۱۲۷].

وحی در فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲

وحی در لغت به معنای کلامی گفته شده است که به طور مخفی و سریع به مخاطب القا شود: الاشارة السريعة. یا به زبان علائم و رموز مطالبی به دیگری القا شود: الكلام على سبيل الرمز[۱۲۸]. و گاهی وحی به صدایی که مجرد از ترکیب باشد، مثل اینکه گفته می‌شود: شیر. یعنی شیر آمد، یا با اشاره با دست یا چشم مطلبی گفته می‌شود و جمله‌ای با یک اشاره منتقل می‌گردد. برخی گفته‌اند، وحی به معنای سرعت نیست، سرعت وصف کلام وحیانی است. وحی به معنای فهم و فهماندن است: انما سُمّي الوحي وحياً لسرعته. فإنّ الوحي عين الفهم و عين الإفهام[۱۲۹]. از آن جهت وحی را وحی نامیده‌اند که بسیار سریع انجام میگیرد، پس وحی همان انتقال معنا و قصد گوینده به دیگری است. آن‌چه در عرف دینداران و در متون دینیِ اسلام آمده، محدودتر از آن چیزی است که در لغت استعمال شده است. وحی در اصطلاح قرآن‌پژوهان، القایِ کلام به صورت مخصوص و از راه‌های معین بر پیامبران الهی است. این وحی گرچه مخفی و سریع و به صورت پیام است، اما مخصوص پیامبران و از راه‌های مخصوص است. همچنین اگر وحی برای انتقال پیام به حیوانات و یا انسان‌هایی عادی از طریق مورس، یا علائم اشاری یا الهام و به قلب انداختن باشد، مانند آن‌چه خداوند به مادر موسی برای به آب انداختن، شیر دادن، و نگهداری وی القا کرد: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ[۱۳۰] یا به صورت غریزی به زنبور عسل یاد داد که چگونه در لابه‌لای درختان و یا کوه‌ها کندو بسازد: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۱۳۱] هیچ‌کدام از اینها وحی معهود نیست. وحی به معنای اصطلاحی در عرف دینداران آن معنایی است که خدا به صورت مستقیم، یا توسط فرشته و پیک مخصوص معنا و سخنی را القا می‌کند، مانند: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ[۱۳۲] از این رو وحی درباره پیامبران، کلام الهی، به وسیله مخصوص و از راه‌های معین است. در قرآن کریم وحی در ۷۸ مرتبه در ۳۳ سوره و ۷۰ آیه آمده و بیشتر به همان معنای اصطلاحی آن به کار رفته است. گرچه در مواردی خاص به معنای لغوی آن استعمال شده است. در مقابل اصطلاح دیگری به عنوان کلام و تکلم آمده است. کلام الهی که در آیات متعدد آمده، مثل: يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ[۱۳۳]، إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَبِكَلَامِي[۱۳۴]، وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ[۱۳۵]، يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ[۱۳۶] بیان افکار و نیت‌هایی است، که نه با اصوات و حروف است و نه در اثر تموج مخصوص هوا و از طریق زبان و دهان و مخارج حروف انجام می‌گیرد. بلکه این واژه برای اصل تأثیر دریافت شده با انتقال سریع و به طور مخفی در موارد خدا به کار رفته است. اما چگونه و با چه کیفیتی مسئله‌ای است که باید در بحث حقیقت وحی روشن شود، اما نباید فراموش کنیم که اصل سخن گفتن و تکلم خداوند با پیامبرانش از مسائل مسلّم و قطعی ادیان آسمانی است. در اینکه پیامبران با خدا سخن می‌گویند: وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا[۱۳۷] و خدا با بعضی آنها سخن می‌گوید، مثل آن‌چه آمده: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ[۱۳۸]. از اموری است که در میان ادیان الهی مطرح بوده است[۱۳۹]. حال در این جا منظور از این کلمه اتصال خاص پیامبر است که با شفافیت بیان شده و در آیات بسیار به ابعاد آن اشاره شده است.

وحی به پیامبر در تداوم وحی به انبیای دیگر

  1. إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا * لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۱۴۰].
  2. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۱۴۱].
  3. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۴۲].
  4. وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۴۳].
  5. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ[۱۴۴].

مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ[۱۴۵]

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. وحی یک جریان الهی پیوسته در طول تاریخ بشر است. و ما بر تو وحی فرستادیم همان‌طور که بر نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و همان‌طور که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبرانی که از فرزندان یعقوب بودند و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم و به داود کتاب زبور دادیم إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا * لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا؛
  2. از آنجا که یک اشکال همیشگی مشرکان به پیامبران این بوده است که چرا آنها بشرند و از ملائکه نیستند خداوند یک بار دیگر به این ایراد پاسخ می‌گوید: که ما هیچ پیامبری را قبل از تو نفرستادیم مگر این که آنها مردانی بودند که وحی به آنها می‌فرستادیم، مردانی که از شهرهای آباد و مراکز جمعیت برخاستند وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى؛
  3. وحی به رسول اکرم در ادامه ارتباط خدا با انسان‌های معین و در سلسله وحی‌های پیامبران پیشین است وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ و دعوت به توحید و عبادت خداوند پیام مشترک همه پیامبران است وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ و این معنی برای آگاهان و صاحبان خرد قابل درک است فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ و ناگاهان میتوانند از آنها سؤال کنند؛
  4. مغفرت الهی برای حق‌گویان و مجازات دردناک برای اهل باطل اصلی مشترک در وحی الهی به پیامبر اکرم و پیامبران پیشین: مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ.

دانش تاریخی پیامبر از طریق وحی

  1. ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۱۴۶]. نکته: ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ، ذَلِكَ اشاره است به اصطفاء و راز و نیازها و پرتوها و توارث‌ها و حوادثی که در آیات گذشته بیان شده است و آن‌چه در پی آنها می‌آید. مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ بیان منشأ آنها است. نبأ خبر بی‌سابقه و ناگهانی و آگاه کننده. غیب، ما وراء محسوسات و مشهودات است. نُوحِيهِ إِلَيْكَ اشعار به استمرار دارد: آن اصطفای متوارث و پیوسته و آن انقلاب‌ها و تأثیرات میراثی و رازها و اندیشه‌هایی که در غیب قلوب بود از انباء غیب است و دریافت آنها به واسطه وحی: نُوحِيهِ إِلَيْكَ آن‌چه در نوشته‌های مسیحیان آمده مشهودات و منقولات مختلف و پراکنده‌ای است از ظواهر رویدادها بی‌آنکه مستند به وحی باشد بدانچه از اصطفاء و تحوّلات و وابستگی‌های روحی و توارثی که گاه گاه و پراکنده نمودار می‌شده و برای بعضی مشهود بوده و نوشته و نقل گردیده است و همین نوشته‌ها هم در آن زمان و محیط جاهلیّت حجاز در دسترس همه نبوده تا گفته شود که شخص درس ناخوانده‌ای که تاریخ ولادت و طفولیت و جوانی و معاشرت‌ها و مسافرت‌هایش جزء به جزء روشن است، این انباء را از آن نوشته‌ها رونویس کرده یا آموخته باشد، چنان‌که سرکشان قریش برای سرباز زدن از رسالت و مسئولیت توحیدی آن می‌گفتند که اینها “آیات وحی” را به دروغ به هم بافته و به یاری دیگران آنها را ساخته و یا افسانه‌هایی است که رونویس کرده صبح و شام برایش دیکته می‌کنند: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا * وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا[۱۴۷]. وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ[۱۴۸] پس از دوره نخست رسالت و نزول آیات، عرب جاهلیت در برابر بلاغت و حکمت قرآن شکست خورد و با رسوایی از این افتراها و توجیه‌ها دم فرو بست و یا تسلیم گردید. تا جاهلیت مغرور به تعلیم و تمدن نما سر برآورد و همان سخنان و نسبت‌ها به گونه تحقیقات علمی و تاریخی و از اندیشه و زبان مستشرق غربی و غرب‌زده دنباله‌رو رخ نمود. بعضی از اینها به دلیل انطباق بعضی از احکام حقوقی قرآن با آن‌چه ملّت‌های قدیم داشتند، گفتند همه احکام محکم و مبین قرآن از روی الواح پوسیده و خاک خورده حمورابی یا بابلی و یا کلدانی و یا نوشته‌های هندوان نوشته شده است! چون به این دانشمندان محقق! تفهیم شد که رسول عرب در متن جزیره‌ای منقطع قیام نموده و نه خود به این سرزمین‌ها پا نهاده و نه گروه تحقیقی بدان‌جاها فرستاده با رسوایی سکوت کردند و یا بعضی دیگر از مسیحیان متعصب به سراغ بحیرای راهب نسطوری که در اطراف شام می‌زیست، رفتند: یعنی هزارها مسائل مبدأ و معاد و اصول احکام و حکمت‌های تاریخی و اجتماعی که همیشه مورد بحث اندیشمندان بوده و هست و خواهد بود، آن مرد امیّ در همان مهمانی و پذیرایی نیم روز یا یک روز، از آن راهب آموخت یا نوشت و سپس آنها را در کتابی چنین گرد آورد. اما با تزلزل و فرو ریختن زیر بنای تمدن و اندیشه مادّی رو بنای آن نیز از هم گسیخت، چون بر پایه‌ای از واقعیات و حقایق نبود. نه آن نوجوان و مرد امّی از انبایی که ما وراء رویدادهای گذشته خود بود آگاهی داشت و نه از روی کتابی خوانده و نه حتی شاهد و ناظر کارها و گفتگوهای خصوصی و محرمانه‌ای که در میان اشخاص واقع شده بود مانند آن‌چه در خلوتگاه معبد در میان سران کنیسه و برای کفالت مریم پیش آمده است[۱۴۹].
  2. تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ[۱۵۰].
  3. نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ[۱۵۱].
  4. ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ[۱۵۲].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است.

  1. بیان سرگذشت واقعی و بدون تحریف پیامبران، تنها از طریق وحی ممکن است تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ وگرنه تاریخ پیشینیان آن قدر با افسانه‌ها آمیخته است که شناخت حق از باطل در آن ممکن نیست. پیامبران الهی از طریق وحی الهی از غیب آگاه می‌شدند، ولی اندازه آن به خواست خدا بستگی داشت مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ؛
  2. خداوند می‌فرماید: ما نیکوترین قصه‌ها را - داستان یوسف پیامبر - از طریق وحی و فرستادن این قرآن برای تو بازگو می‌کنیم نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ هر چند پیش از این از بی‌خبران و از آن غافل بودی وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ؛
  3. خداوند خطاب به پیامبر میگوید: داستان یوسف از اخبار غیب است، که ما آن را به تو وحی کردیم ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ در حالی که تو نزد برادران یوسف نبودی وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ آن وقتی که عزم خود را جزم کردند و متفقاً در صدد نقشه چینی علیه یوسف برآمدند. إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ این ریزه‌کاری‌ها را تنها خدا می‌داند و یا کسی که در آنجا حضور داشته باشد و چون تو در آنجا حضور نداشتی بنابراین تنها وحی الهی است که این گونه خبرها را در اختیار تو گذارده است. و از اینجا روشن می‌شود داستان یوسف گر چه در تورات آمده است و قاعدتاً کم و بیش در محیط حجاز، اطلاعاتی از آن داشته‌اند، ولی هرگز تمام ماجرا به طور دقیق و با تمام ریزه‌کاری‌ها و جزئیاتش، حتی آن‌چه در مجالس خصوصی گذشته، بدون هر گونه اضافه و خالی از هر خرافه شناخته نشده بود.

پیامبر مأمور به اطاعت تنها از وحی

  1. إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ[۱۵۳].
  2. اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ[۱۵۴].
  3. قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۵۵].
  4. وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ[۱۵۶].
  5. وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۱۵۷].
  6. قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۱۵۸].
  7. وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا[۱۵۹].
  8. اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ[۱۶۰].
  9. وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى[۱۶۱].
  10. كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ[۱۶۲].
  11. قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ[۱۶۳].
  12. قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۱۶۴].
  13. قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۱۶۵].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. پیامبر فقط پیرو تعالیم وحی الهی و مأمور به بیروی وحی از سوی خداوند: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ... اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ، قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي، وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ...، وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛
  2. خداوند خطاب به پیامبر میفرماید بگو: من پیامبر نو ظهوری نیستم که با سایر پیامبران متفاوت باشم قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ من تنها از آن‌چه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ؛
  3. خداوند خطاب به پیامبر میگوید: آن‌چه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ و اعتنا به گفته‌های این و آن‌که آمیخته به دروغ و خرافات و مطالب بی‌اساس‌است مکن، تکیه‌گاه بحث تو در این امور تنها باید وحی الهی باشد. چرا که هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمی‌کند و در گفتار و معلومات او تغییر و تبدیل راه ندارد لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ کلام و علم او همچون علم و کلام بندگان نیست که هر روز بر اثر کشف و آگاهی تازه‌ای دستخوش تغییر و تبدیل شود. و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابی وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا وظیفه پیامبر تلاوت آیات و تبلیغ وحی است اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ؛
  4. پیامبر هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى آن‌چه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى؛
  5. خداوند هدف رسالت پیامبر را تلاوت آیات قرآن - یعنی خواندن قرآن و پیروی کردن از محتوای وحی - معرفی کرده است و می‌فرماید: تو را نیز به میان امتی فرستادیم که قبل از آنها امت‌های دیگری آمدند و رفتند كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ و هدف این بود که آن‌چه را بر تو وحی کرده‌ایم بر آنها بخوانی لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ؛
  6. خداوند از طریق پیام وحی خطاب به پیامبر میفرماید: به آنها بگو: من از پیش خود چیزی نمی‌گویم تنها به وسیله وحی شما را انذار می‌کنم قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ و اگر در دل سخت شما اثر نمی‌گذارد جای تعجب نیست، و نه دلیلی بر نقصان وحی آسمانی، بلکه به خاطر آن است که افراد کر، هنگامی که انذار می‌شوند سخنان را نمی‌شنوند وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوش‌هایی که آن‌چنان پرده‌های گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده که شنوایی حق را به کلی از دست داده است
  7. خداوند به پیامبرش میگوید: به آ‌ن‌ها بگو: تنها چیزی که بر من وحی می‌شود این است که معبود شما معبود واحدی است قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ پس آیا شما حاضرید در برابر همین اصل اساسی توحید تسلیم شوید و بت‌ها را کنار بگذارید؟! فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ علامه طباطبایی مینویسد: قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ یعنی آن‌چه از دین به من وحی می‌شود نیست مگر توحید و معارف دیگری که متفرع بر توحید و ممثل به آن است، چه معارف عقیدتی و چه اخلاقی و عملی، خلاصه هر چه به من وحی می‌شود همه از فروعات دین توحید است. دلیل بر این معنایی که ما برای آیه کردیم این است که حصر - إنَّما - بر روی حصر - إنَّما - آمده که ظهورش در حصر حقیقی است[۱۶۶].

پیامبر مأمور به اتباع از ملت ابراهیم

  1. ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۶۷]. نکته: خداوند خطاب به رسول گرامی میفرماید سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم، آیین خالص توحید، پیروی کن ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا و تأکید می‌کند ابراهیم از مشرکان نبود وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و یکی از امتیاز‌های مهم که خدا به ابراهیم در برابر آن همه صفات برجسته داد این بود که مکتب او نه تنها برای اهل عصرش که برای همیشه، مخصوصاً برای امت اسلامی یک مکتب الهام‌بخش گردید.
  2. قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا[۱۶۸]. نکته: قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا یعنی: وقتی معلوم شد در آن‌چه به شما خبر می‌دهم و دعوتتان می‌کنم، حق با من است، پس مرا پیروی کنید و به دین من درآیید و اعتراف کنید به اینکه گوشت شتر حلال است و همچنین همه طیبات که خدا حلالش کرده، حلال است و اگر قبلاً بر شما حرام کرده بود، به عنوان مجازات و عقوبت ظلم شما بوده، همچنان که خود خدای تعالی این‌طور خبر داده است. پس جمله: فَاتَّبِعُوا... به منزله کنایه است از پیروی دین رسول خدا (ص) و اگر نام دین آن جناب را نبرد و به جای آن فرمود: پیروی کنید دین ابراهیم را برای این بود که مخاطبین این خطاب دین ابراهیم را قبول داشتند. خواست اشاره کند به اینکه: دین اسلام هم که من شما را به آن دعوت می‌کنم همان دین حنیف و فطری ابراهیم است. چون دین فطری هیچ‌گاه انسان را از خوردن گوشت پاکیزه و رزق‌های پاکیزه دیگر جلوگیری نمی‌کند[۱۶۹]. در تورات کنونی در سفر “لاویان” فصل یازدهم ضمن بیان گوشت‌های حرام و حلال چنین می‌خوانیم: “از نوشخوار کنندگان و سم چاکان اینها را نخورید، شتر را با وجودی که نوشخوار می‌کند اما تمام سم چاک نیست آن برای شما ناپاک است”. از جمله‌های فوق استفاده می‌شود که یهود گوشت شتر و سایر سم چاکان را حرام می‌دانستند، ولی هیچ‌گونه دلالتی بر تحریم آنها در آیین ابراهیم و نوح ندارد ممکن است این قسمت از آنها باشد که به عنوان مجازات بر یهود تحریم شده بود. قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۷۰] خداوند به پیامبر میگوید: بگو اکنون که می‌بینید من در دعوت خود صادق و راستگویم، پس از آیین من که همان آیین پاک و بی‌آلایش ابراهیم است پیروی نمایید زیرا او “حنیف” بود یعنی از ادیان باطل متمایل به حق شده بود و در دستورات او حتی در مورد غذاهای پاک یک حکم انحرافی و تحریم بی‌دلیل وجود نداشت. او هرگز از مشرکان نبود و این که مشرکان عرب خود را بر آیین او می‌دانند کاملاً بی معنی است، “بت‌پرست” کجا و “بت‌شکن” کجا؟ قابل توجه اینکه در قرآن بارها روی این جمله تکیه شده است که ابراهیم از مشرکان نبود. تعبیر وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ در سوره آل عمران: ۶۷-۹۵ و انعام: ۱۶۱ و نحل: ۱۲۴ و بقره: ۱۳۵ دیده می‌شود؛ زیرا همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردیم بت‌پرستان جاهلیت مدعی بودند که بر آیین ابراهیم هستند و آن قدر در این ادعا پیش رفته بودند که دیگران، آنها را “حنفا” (پیروان ابراهیم)! معرفی می‌کردند، لذا قرآن مکرر این موضوع را نفی می‌کند[۱۷۱].

پیام‌های مهم وحی به پیامبر و پیامبران

مهم‌ترین پیام وحی دعوت به توحید و مبارزه با انواع شرک است. این خطر حتی شامل پیامبران هم می‌شود.

  1. وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۷۲]توحید و پرهیز از شرک از مشترکات وحی به پیامبر و همه پیامبران الهی و پیامی مهم برای آنان: وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.
  2. قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ[۱۷۳]. نکته: وحی بر بشری نازل شده و پیام مهم آیه تأکید بر بشر بودن پیامبر است قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا این آیه شریفه - به طوری که از سیاق برمی‌آید - در مقام پاسخ گویی از این سخن ایشان است که گفتند: قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ[۱۷۴] و حاصل جواب این است که: ای پیامبر به ایشان بگو من بشری هستم مانند شما که در بین شما معاشرت می‌کنم، آن طور که خود شما با یکدیگر معاشرت می‌کنید و با شما سخن می‌گویم، آن‌طور که خود شما با یکدیگر گفتگو می‌کنید، پس من جنس دیگری مخالف جنس شما از قبیل فرشته نیستم، تا بین من و شما حایل و حجابی باشد و یا سخنم به گوش شما نرسد و یا کلامم به دل‌های شما وارد نشود. تنها تفاوت من با شما این است که به من وحی می‌شود و آن‌چه من به شما می‌گویم و شما را به سوی آن دعوت می‌نمایم، وحیی است که به من می‌شود و آن این است که معبود شما آن معبودی که سزاوار پرستش باشد یکی است، نه آلهه متفرق و گوناگون. فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ یعنی حال که به جز یک اله بی‌شریک وجود ندارد، پس به توحید او قیام کنید، و شرکا را از او نفی نمایید و از او نسبت به شرک و گناهانی که تاکنون مرتکب شده‌اید طلب مغفرت نمایید[۱۷۵].
  3. كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۱۷۶].
  4. فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۷۷].
  5. فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ[۱۷۸].
  6. ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا[۱۷۹].
  7. وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۸۰].
  8. وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلًا * إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيرًا[۱۸۱]. نکته: خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: و اگر بخواهیم آن‌چه را بر تو وحی فرستاده‌ایم، از تو می‌گیریم وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ سپس کسی را نمی‌یابی که در برابر ما از تو دفاع کند و آن را از ما بازپس گیرد ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلًا پس این ماییم که این علوم را به تو بخشیده‌ایم تا رهبر و هادی مردم باشی، و این ماییم که هرگاه صلاح بدانیم از تو بازپس می‌گیریم، و هیچ کس را در این رابطه دخل و تصرفی نیست و اگر ما این علم و دانش را از تو نمی‌گیریم چیزی نیست: مگر رحمت پروردگارت إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ رحمتی است برای هدایت و نجات خودت و رحمتی است برای هدایات و نجات جهان بشریت و این رحمت در واقع دنباله همان رحمت آفرینش است که ایجاب می‌کند هرگز روی زمین از حجت الهی خالی نماند. که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيرًا وجود زمینه این فضل در دل تو که با آب عبادت و تهذیب نفس و جهاد آبیاری شده از یکسو، و نیاز مبرم بندگان به چنین رهبری از سویی دیگر، ایجاب کرده است که فضل خدا بر تو فوق العاده زیاد باشد. درهای علم را به روی تو بگشاید، از اسرار هدایت انسان آگاهت سازد، و از خطاها محفوظت دارد، تا الگو و اسوه‌ای برای همه انسان‌ها تا پایان جهان باشی[۱۸۲].
  9. قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۱۸۳].
  10. إِنْ يُوحَى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۱۸۴].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. خداوند خطاب به پیامبر می‌فرماید: این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانی که قبل از تو بودند وحی می‌کند كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ سر چشمه وحی همه جا یکی است، و آن علم و قدرت پروردگار است اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ و محتوای وحی نیز در اصول و کلیات نسبت به تمام پیامبران یکی است. عزت و قدرت شکست‌ناپذیر او ایجاب می‌کند که توانایی بر وحی و محتوای عظیم آن را داشته باشد، و حکمت او ایجاب می‌کند که وحی الهی از هر نظر حکیمانه و هماهنگ با نیازهای تکامل انسان‌ها باشد. وحی یک سنت جاری و دیرینه الهی است که همواره در نسل‌های بشر جریان داشته، و یک مطلب نوظهور و بی‌سابقه نیست؛
  2. خداوند به پیامبر اکرم (ص) دستور می‌دهد آن‌چه را بر تو وحی شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیم قرار داری فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ کم‌ترین اعوجاج و کجی در کتب و برنامه تو نیست، و عدم پذیرش گروهی از آنان دلیل بر نفی حقانیت تو نخواهد بود تو با نهایت جدیت به راه خویش ادامه ده، بقیه با ما است.
  3. تکذیب پیامبر از سوی کافران و پیشنهادهای نابه‌جای آنها باعث پدیدآمدن خطر عدم ابلاغ کامل وحی از سوی آن حضرت فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ و اندیشه ترک ابلاغ وحی، باعث دلتنگی پیامبر وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ و تأکید خداوند بر این که پیامبر تنها بیم دهنده و انذارکننده است إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ یعنی، خواه آنها بپذیرند، یا نپذیرند و مسخره کنند و لجاجت به خرج دهند.
  4. مجموعه اوامر وحی شده به پیامبر تعالیمی حکیمانه و جلوه ربوبیت خاص خداوند برای آن حضرت: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا؛
  5. پیامبر نیازمند امداد الهی، برای پایدار ماندن بر طریق وحی: وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا؛
  6. از آنجا که مسأله نبوت در طول تاریخش با انواع غلو و مبالغه همراه بوده است خداوند پیامبر اسلام را به عنوان بشری هم‌چون بقیه مردم معرفی می‌کند قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ و بر تمام امتیازات پنداری و شرک‌آلود خط بطلان می‌کشد و جلوی انحراف مسلمانان و معبودانگاری پیامبر را می‌گیردو بر مسئله توحید أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ و نفی شرک تأکید می‌کند وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا زیرا این مسئله مهم‌ترین پیام وحی و محور همه اعتقادات و برنامه‌های فردی و اجتماعی دین اسلام است؛
  7. رسول گرامی اعلام می‌کند آگاهی من تنها از طریق وحی است، و تنها چیزی که به من وحی می‌شود این است که من انذارکننده آشکاری هستم إِنْ يُوحَى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ من هرگز علمی نداشتم و نمی‌توانستم داشته باشم، چون علم من از جانب خودم نیست، بلکه هر چه هست به وسیله وحی است، و چیزی به من وحی نمی‌شود، مگر آن‌چه که مربوط به پیام روشن انذار باشد.

تردید ناپذیری وحی

منظور مباحثی است که درباره وحی نبوی و بیان اشاره به تفاوت میان وحی با الهام، کشف و شهود آمده و حقیقت وحی پیامبر را آشکار می‌کند، با این که در آیاتی از قرآن به شک و تردید پیامبر اشاره می‌کند. این تردیدها گاه با این عبارت آمده: در آن شک مکن، که حق است و از جانب پروردگارت آمده، یا آمده: از آن‌چه اینان می‌پرستند به تردید مباش. در این دسته از آیات منظور از شک و تردید پیامبر چیست، آیا تردید در وحی به پیامبر است، یا تردید در برخی خبرهای گذشتگان‌؟

  1. فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ[۱۸۵]. نکته: خداوند خطاب به پیامبر می‌فرماید: اگر از آن‌چه بر تو نازل کردیم در شک و تردید هستی فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ از کسانی که کتب آسمانی را قبل از تو می‌خوانند بپرس فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ تا از این طریق ثابت شود که آن‌چه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ بنابراین هیچ گونه شک و تردید هرگز به خود راه مده فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پیامبر وحی را از طریق شهودی دریافت می‌کرد و در مسائل شهودی تردید معنا ندارد؛ چراکه انسان خود واقعیت و حقیقت را می‌یابد همان‌طور که وجود داشتنِ خود را درک می‌کند و می‌یابد. پس اگر چه خطاب آیات فوق به پیامبر است، اما از آنجا که پیامبر در مورد وحی تردید ندارد، پس مخاطبان واقعی آیات، کافران و مشرکان هستند که در مورد حقانیّت پیامبر و قرآن تردید دارند. و جالب آن است که این آیه به صورت جمله شرطیه آمده است؛ یعنی می‌گوید: فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ اگر شک داری و جمله شرطیه دلالت بر تحقّق و وجود شرط ندارد، بلکه گاهی برای تأکید بر مطلب یا بیان یک قانون کلی است. به عبارت دیگر، مخاطب آیه پیامبر (ص) است، اما مقصود کنایی آن دیگران هستند.
  2. أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ[۱۸۶].
  3. فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ * وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ[۱۸۷].
  4. وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ[۱۸۸]. نکته: هر آینه به موسی کتاب دادیم (وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ از دیدار او در تردید مباش و شک نداشته باش که او، آیات الهی را دریافت داشت فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ و آن را راهنمای بنی‌اسرائیل قرار دادیم وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ علامه طباطبایی مینویسد: مفسرین در مرجع ضمیر در کلمه لِقَائِهِو نیز در معنای کلمه مزبور اختلاف کرده‌اند اما آن‌چه به نظر ما می‌رسد - و خدا داناتر است - این است که می‌گوییم ممکن است ضمیر لِقَائِهِ به خدای تعالی برگردد، و مراد از لقای خدا مسأله بعث و قیامت باشد، به این عنایت که روز بعث روزی است که همه در برابر خدا قرار می‌گیرند، در حالی که - به‌طوری که گذشت - حجابی بین آنان و بین پروردگارشان نیست. شاهد و مؤید این معنایی که ما برای لقاء کردیم، این است که قبلاً هم در جمله بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ[۱۸۹] گفتگو از لقای پروردگارشان به میان آورده، و سپس در جمله نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ[۱۹۰] نیز از سرافکندگی کفار در برابر پروردگارشان که آن نیز در معنای لقاء است سخن گفت. در نتیجه معنای آیه شریفه این می‌شود که: ما به موسی هم کتاب دادیم همان‌طور که به تو دادیم، پس تو درباره مسأله بعث که قرآن از آن سخن می‌گوید در شک مباش که این شک مستلزم شک در قرآن است. و این تأیید حقانیت قرآن به وسیله نزول تورات، تنها در این آیه نیامده، بلکه در چند جا از قرآن خاطرنشان شده، و نیز مؤید این معنا جمله بعد است که می‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۹۱][۱۹۲].
  5. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا * فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا[۱۹۳].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. با آن‌که پیامبر (ص) مطالب وحی را به صورت شهودی دریافت می‌کرد و در آن شک نمی‌کرد، اما در این آیه به پیامبر گفته شد که هرگز در آن‌چه بر تو فرود آمد تردیدی به دل راه مده. و این روش قرآن است که گاهی به پیامبر خطاب می‌کند، اما مقصودش عموم مسلمانان هستند هرگز در آن‌چه بر تو نازل شده تردید به خود راه مده فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ چرا که این سخن حقی است از سوی پروردگار تو إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ولی بسیاری از مردم - بر اثر جهل و تعصب و خودخواهی -ایمان نمی‌آورند وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ؛
  2. خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: از آن‌چه اینان می‌پرستند به تردید مباش فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ جز بدان گونه که پدرانشان پیش از این می‌پرستیدند، نمی‌پرستند مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ بت‌پرستی پایه و مبنایی جز تقلید از نیاکان ندارد و رهبران الهی از انحراف مردم، دچار تزلزل و تردید نشوند. ریشه‌های شرک را در تقلیدهای کورکورانه از نیاکان باید جست و جو کنند.
  3. خداوند به پیامبر یاد آور می‌شود که قرآن تدریجاً نازل می‌شود و می‌فرماید: مسلماً ما قرآن را بر تو نازل کردیم إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا در تبلیغ و اجرای حکم پروردگارت شکیبا و با استقامت باش فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ از مشکلات و موانع راه و کثرت دشمنان و سرسختی آنها تردید، ترس و هراسی به خود راه مده، و همچنان به پیش حرکت کن. و از هرگونه سازش با منحرفان بر حذر داشته، و می‌گوید: و از هیچ گنه‌کار یا کافری از آنان اطاعت مکن وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا پیامبر به عنوان یک رهبر بزرگ راستین باید در برابر این وسوسه‌های شیطانی، یا تهدیداتی که بعد از بی‌اثر ماندن این تطمیعات عنوان می‌شود، صبر و استقامت به خرج دهد، نه تسلیم تطمیع گردد، و نه تهدید.

توصیفات خاص از وحی نبوی

  1. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ[۱۹۴].
  2. وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ * وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۹۵].
  3. وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى[۱۹۶].
  4. لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ * كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ * وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ[۱۹۷].
  5. إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ * وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۱۹۸]. نکته: خداوند در توصیف پیک وحی -جبرئیل - میفرماید: یقیناً این قرآن کلام فرستاده بزرگواری است - جبرئیل امین - که از سوی خداوند برای پیامبرش آورده إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ و این پاسخی است به آنها که پیامبر را متهم می‌کردند که قرآن را خود ساخته و پرداخته، و به خدا نسبت داده است. در این آیه و آیات بعد پنج وصف برای “جبرئیل” پیک وحی خدا بیان شده، که در حقیقت اوصافی است که برای هر فرستاده جامع الشرایط لازم است. نخست توصیف او به “کریم” بودن که اشاره به ارزش وجودی اوست. سپس به اوصاف دیگر پرداخته، می‌افزاید: “او صاحب قدرت است، و نزد (خداوند) صاحب عرش مقام والایی دارد” ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ذِي الْعَرْشِ اشاره به ذات پاک خداوند است، گر چه او صاحب تمام عالم هستی است ولی از آنجا که عرش - خواه به معنی عالم ماوراء طبیعت باشد، و یا مقام علم مکنون خداوند - اهمیت بیشتری دارد، او را به صاحب عرش بودن توصیف می‌کند. و در چهارمین و پنجمین توصیف می‌گوید: “در آسمان‌ها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است” مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ از روایات استفاده می‌شود که گاه جبرئیل امین برای ابلاغ آیات قرآن از سوی گروه عظیمی از فرشتگان همراهی می‌شد و مسلماً در میان آنها مطاع بود و یک رسول باید در میان همراهانش مطاع باشد. سپس به نفی نسبت ناروایی که به پیامبر (ص) می‌دادند پرداخته، می‌افزاید: و صاحب شما - پیامبر - دیوانه نیست وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ تعبیر به “صاحب” اشاره به این است که او سالیان دراز در میان شما زندگی کرده، و همنشین با افراد شما بوده است، و او را به عقل و درایت و امانت شناخته‌اید، چگونه نسبت جنون به او می‌دهید؟! بعد برای تأکید ارتباط پیامبر با جبرئیل امین می‌افزاید: او -جبرئیل - را در افق روشن دیده است وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ منظور از “افق مبین” همان “افق اعلی” و افق آشکار کننده فرشتگان است که پیامبر جبرئیل را در آن مشاهده کرد. سپس می‌افزاید: “و او نسبت به آن‌چه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد” وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ همه را بی‌کم و کاست در اختیار بندگان خدا می‌نهد، او مانند بسیاری از مردم نیست که وقتی به حقیقت مهمی دست می‌یابند اصرار در کتمان آن دارند، و غالباً از بیان آن بخل می‌ورزند. اگر دیگران به خاطر علوم محدودشان چنین صفتی را دارند پیامبر که سرچشمه علمش اقیانوس بی‌کران علم خداست از این‌گونه صفات مبراست[۱۹۹]. وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ کلمه بِضَنِينٍ صفت مشبهه از ماده “ضن” است، که به معنای بخل است، می‌فرماید رسول خدا (ص) به هیچ چیز از آن‌چه به او وحی می‌شود بخل نمی‌ورزد، و چیزی را از کسی کتمان و پنهان نمی‌کند و تغییر و تبدیل نمی‌دهد، و وحی را نه همه‌اش و نه بعضی از آن را به چیز دیگر تبدیل نمی‌کند، بلکه همان‌طور که به او تعلیم داده به مردم تعلیم می‌دهد، و آن‌چه را مأمور به تبلیغش شده تبلیغ می‌کند[۲۰۰].
  6. إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ * لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ * وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[۲۰۱]. نکته: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ این قرآن فقط ذکر است، که شعور و فطرت خفته و به فراموش رفته را بیدار می‌کند و آن‌چه از یاد رفته به یاد می‌آورد: كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ[۲۰۲] و برای جهانیان است، چون همه در اصل چنین شعوری مشترکند، اگر شعور خفته و فطرت بیدار شود و به راه آید، راهش همان راه خدا و بقاء است که انسان گمراه آن را از خارج ذات خود و عوارض آن می‌جوید. از این رو راه‌جو و راه یکی است، انسان از جهت عقل اکتسابی راه‌جوست و از جهت عقل و شعور فطری راه است. و اگر عقل مکتسب هماهنگ با عقل فطری گردید مستقیم می‌شود و در راه مستقیم سیر می‌نماید: لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ این ذکر برای کسانی اثر و سود دارد که خواست مستقیم - شدن و به راه مستقیم درآمدن داشته باشند. اگر چنین خواستی باشد به وسیله همین ذکر قرآن است که قوا و عواطف و خلال‌های نفسانی هماهنگ و مستقیم می‌گردد و به راه مستقیم می‌گراید[۲۰۳].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. در توصیف ویژگی‌های وحی خداوند میفرماید: آن پیام وحی - قرآن - را روح الامین -جبرئیل - از سوی خداوند نازل کرده است نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ اگر آن فرشته وحی آن را از سوی خداوند نیاورده بود، این چنین درخشان و پاک و خالی از آلودگی به خرافات و اباطیل نبود. آری این روح الامین قرآن را بر قلب تو از سوی پروردگار نازل کرد تا از انذار کنندگان باشی عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ؛
  2. از ویژگی‌های توصیفی وحی از سوی خداوند تحقق روش‌های سه‌گانه وحی تکلم بی‌واسطه وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا وحی از پس حجاب أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ و نزول فرشته أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ برای پیامبر؛
  3. پیامبر آن‌چه می‌گوید از سوی خداست، و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى نزول وحی بر پیامبر به وسیله جبرئیل، از بالاترین افق و جایگاه إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى و نزول وحی بر پیامبر در معراج از سوی جبرئیل، در فاصله به اندازه دو کمان یا کمتر از آن: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى قلب پیامبر (ص) در آن‌چه دید صادق بود و هرگز دروغ نمی‌گفت مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى؛
  4. خداوند تذکر فشرده‌ای به پیامبرش درباره قرآن می‌دهد، می‌فرماید: زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن - قرآن - حرکت مده لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست و این کار به وسیله پیک وحی انجام می‌شود إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ سپس بیان - و توضیح آن نیز - بر عهده ماست ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ بنابراین در توصیف وحی قرآنی خداوند میگوید، هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبیین و تفصیل معانی آن هر سه بر عهده ماست، به هیچ وجه نگران مباش، آن کس که این وحی را نازل کرده، در تمام مراحل حافظ آن است. این آیات در ضمن بیانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحریف و دگرگونی است، چرا که خداوند وعده جمع و تلاوت و تبیین آن را داده است.

نکات: وحی محمدی در ادامه ارتباط خدا با انسان‌های معین و در سلسله وحی‌های پیامبران پیشین است: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ[۲۰۴] و نکته دیگر هرچند پیامبر وحی‌های گوناگونی دارد، اما یکی از محصولات مشخص و بارز آن قرآن مجید به عنوان کتاب است و تمام این کتاب بدون کم و کاست وحی است: وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ[۲۰۵] و روحی از امر الهی است: أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۲۰۶] از سوی دیگر این وحی خودش و نه معنایش به زبان عربی است: أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا[۲۰۷]؛ همچنین خداوند اگر بخواهد میتواند این وحی را که به پیامبر شده در اثر تخلف و نافرمانی یا سستی از بین ببرد: وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ[۲۰۸]. اما با همه اینها آن‌چه باید که وحی بشود، می‌شود، بدون کم و کاست، و این‌گونه نیست که پیامبر آنها را بخواهد گزینش کند، یا در اثر غفلت یا نسیان از او چیزی بیافتد: فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى[۲۰۹]. نکته دیگر وحی بر پیامبر دارای قلمرو و محدودیتی است. این‌گونه نیست که اتصال به ملأ اعلی، اتصال به مطلق عالم غیب باشد، و هر آن‌چه در جهان پوشیده وجود دارد، با این وحی آگاه می‌شود. وحی نبوی آگاهی به غیب تا آن اندازه‌ای است که خدا پرده را بالا می‌زند: قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۲۱۰]. البته گاهی مراد از وحی گفتار نیست و راهنمایی‌های عملی است، چنان‌که در داستان ساختن کشتی نوح این معنا استفاده می‌شود و علامه طباطبایی به صراحت می‌نویسد: مراد از وحی در کلمه فَأَوْحَيْنَا در آیه: فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا[۲۱۱] هدایت عملی به وسیله تأیید روح القدس است، که به وی اشاره کند به اینکه این کار را این‌طور انجام بده و آن دیگری را به‌گونه‌ای دیگر[۲۱۲].

وحی در اصطلاح قرآن

در کلام قرآن وحی به معانی گوناگون به کار رفته است که عبارتند از:

  1. وحی به معنای الهام؛ مانند: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ[۲۱۳].
  2. وحی به معنای الهام غریزی، یعنی القای معنا در فهم حیوان از راه غریزه؛ مانند: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ[۲۱۴].
  3. وحی به معنای اشاره؛ مانند: فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۲۱۵][۲۱۶].
  4. وحی به معنای وسوسه شیطانی؛ مانند: ...يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ...[۲۱۷][۲۱۸] همچنین در سوره انعام آمده است: إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ...[۲۱۹].
  5. وحی به معنای هدایت عملی؛ مانند: وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا...[۲۲۰][۲۲۱].
  6. وحی به معنای روش ارتباطی واحد؛ مانند: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ...[۲۲۲][۲۲۳].
  7. وحی به معنای اعلام و آگاهی؛ مانند: وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ...[۲۲۴][۲۲۵].
  8. وحی به معنای امر و دستور؛ مانند: أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ...[۲۲۶][۲۲۷].
  9. وحی به معنای قرآن. این معنا از وحی به دو گونه است: گاه به کلمه قرآن تصریح شده که وحی همین نوشته قرآن است؛ مانند: ...أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ[۲۲۸]. زمانی هم می‌فرماید: وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ...[۲۲۹][۲۳۰].[۲۳۱]

کاربردهای وحی در قرآن

در هفتاد آیه از قرآن کریم، ۷۸ بار از مشتقات واژه «وحی» استفاده شده است؛ افزون بر آنکه برخی واژگان دیگر، مانند «تکلیم»[۲۳۲] (سخن گفتن خداوند با بشر) یا ندای خداوند[۲۳۳] نیز از واژه‌های مرتبط با وحی‌اند که در قرآن آمده است. با وجود این، وحی کلمه محوری برای دستیابی به معنا و ماهیت علوم وحیانی است. از بررسی کاربردهای قرآنی وحی می‌توان دریافت که همان معنای لغوی، در کاربردهای قرآنی این واژه حفظ شده است. بنابراین در قرآن کریم نیز وحی به معنای القای امور معنوی (غیر مادی) مانند نور، علم و وسوسه به ذهن یا قلب دیگران به کار رفته است که به طور مخفیانه و سریع محقق می‌شود.

اگرچه قرآن کریم، اصطلاح جدیدی برای وحی بیان نکرده است، اما کاربردهای گوناگون این واژه، با وجود اشتراک در معنای اصلی، قیود و ویژگی‌های خاصی همراه دارند که در جای خود به آنها توجه می‌شود؛ مثلا وحی به زنبور عسل با وحی به انسان‌ها تفاوت‌هایی دارد؛ هر چند تعریف یادشده هر دو را فرا می‌گیرد. می‌توان کاربردهای وحی در قرآن کریم را به دو دسته اساسی وحی مخصوص پیامبران و وحی به غیر پیامبران تقسیم کرد:

وحی پیامبرانه

بیشترین کاربرد قرآنی وحی، به وحی پیامبرانه اختصاص دارد. آیات زیر از این نوع وحی سخن می‌گویند: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۲۳۴]؛ وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ[۲۳۵] و...[۲۳۶]. مخاطب این وحی، پیامبران‌اند. خداوند از این طریق، معارف الهی و حقایق جهان را به آنان ابلاغ می‌کرد که با رحلت رسول اکرم (ص) این نوع وحی برای همیشه پایان پذیرفت.[۲۳۷]

وحی غیر پیامبرانه

کاربرد دیگر وحی در قرآن، وحی غیر پیامبرانه است که خود اقسامی را در بردارد. از این عنوان پیداست که نباید توهم کرد که به غیر پیامبران، وحی پیامبرانه نازل می‌شود. با معرفی اقسام این نوع وحی، تمایز این دو قسم بیشتر روشن می‌شود.

وحی به جمادات

در برخی آیات قرآن، از وحی به اشیا و امور مادی سخن گفته شده است. مثال این نوع وحی را می‌توان در این آیه مشاهده کرد: فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ[۲۳۸]. در آیه‌ای دیگر، خداوند متعال از وحی به زمین در قیامت سخن گفته است: يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۲۳۹]. طبیعی است که این قسم از وحی را نمی‌توان با وحی به انسان‌ها مقایسه کرد؛ بلکه با جمادات تناسب دارد.

ظاهر برخی آیات، مراتبی از شعور و فهم را به همه موجودات، حتی جمادات نسبت می‌دهد. مانند آیه وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ[۲۴۰]. دو تفسیر برای تسبیح موجودات در این آیه بیان شده است: تسبیح تکوینی و تسبیح تشریعی[۲۴۱]. در تسبیح تکوینی، آفرینش اشیا به طور تکوینی بر عظمت خداوند و منزه بودن او از عیب و نقص دلالت دارد. چنین تسبیحی، نیازمند درک و شعور تسبیح گوینده نیست. در مقابل، تسبیح تشریعی با درک و شعور تسبیح کننده همراه است. به نظر می‌رسد مقصود آیه شریفه، تسبیح تکوینی موجودات نیست؛ زیرا تسبیح، فعل تسبیح گوینده است که اگر مقصود آیه را تسبیح تکوینی موجودات بدون شعور بدانیم، چنین نسبت به همه اشیای مجازی و خلاف ظاهر است. افزون بر آن، تعبیر وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ، که در انتهای آیه آمده نیز مؤید آن است که مقصود آیه شریفه تسبیح تشریعی است؛ زیرا ما تسبیح تکوینی موجودات را می‌فهمیم؛ در حالی که در آیه یاد شده آمده است که شما تسبیح آنان را نمی‌فهمید. پس مقصود از تسبیحی که ما آن را نمی‌فهمیم، تسبیح تکوینی نیست؛ بلکه همان تسبیح تشریعی است[۲۴۲].

البته فهم و شعور موجودات، درجات مختلف دارد که به تناسب آن فهم و شعور، تسبیح آنان و وحی به آنان نیز متفاوت است[۲۴۳]. بنابراین، وحی به آنان، با وجود اشتراک در معنای لغوی (القای علم به طور سریع و مخفیانه)، به تناسب فهم و جایگاه وجودی آنان، با وحی به دیگر موجودات متفاوت است. از مفسران نخستین نیز در این خصوص تعابیری نقل شده است که تسبیح و فهم یاد شده را تأیید می‌کنند. مثلا آواز بلند خروس، نماز او معرفی شده است[۲۴۴]. این تفسیر، اگرچه درباره جمادات نیست، اما در بحث تسبیح با جمادات مشترک است؛ زیرا معمولا بین تسبیح حیوانات و جمادات فرقی گذاشته نمی‌شود. چنین تسبیحی، به معنای تسبیح تکوینی نیست؛ زیرا بنا بر تسبیح تکوینی، وجود خروس و یکایک کارهای او تسبیح خداوند است و تسبیحش اختصاص به آواز خاص او ندارد. بنابر این مقصود آن است که خروس به طور تشریعی، در اندازه فهم خود، خداوند را تسبیح می‌کند و آوازش تسبیح اوست.[۲۴۵]

وحی به حیوانات

نمونه این نوع وحی، وحی به زنبور عسل است. خداوند در قرآن می‌فرماید: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۲۴۶]. معمولا از این نوع وحی، به هدایت غریزی تعبیر شده است[۲۴۷]. البته این نوع هدایت، به زنبور عسل اختصاص ندارد و حیوانات دیگر را نیز شامل می‌شود؛ هرچند زنبور عسل یکی از مثال‌های روشن آن است. این گونه کاربردهای وحی، توضیح این حقیقت است که خداوند متعال به گونه‌های مختلف، علوم و حقایقی را به موجودات مختلف می‌آموزد که البته در هر مرتبه از وجود، متناسب آن مرتبه است. رساندن این علوم به جمادات، به گونه‌ای است؛ به حیوانات به شکلی و به انسان‌ها به گونه‌ای دیگر است که همه این اقسام در معنای لغوی وحی مشترک‌اند. تفاسیر نقل شده از مسلمانان نخستین نشان می‌دهد که آنان نیز به این آیات توجه داشته و از این مباحث آگاه بوده‌اند[۲۴۸].[۲۴۹]

وحی به فرشتگان

در برخی آیات قرآن کریم، از وحی به فرشتگان سخن گفته شده که قسمی دیگر از کاربردهای وحی غیر پیامبرانه است: إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ[۲۵۰]. با توجه به مقام فرشتگان و امتیازات آنان، روشن است که این نوع وحی، مرتبه‌ای فراتر از وحی به جمادات و حیوانات است و با وجود اشتراک در معنای لغوی وحی، ویژگی‌های خود را نیز دارد. در برخی منابع تفسیری اولیه، این وحی، به الهام به فرشتگان تفسیر شده است[۲۵۱].[۲۵۲]

وحی به انسان‌های غیر پیامبر

کاربرد دیگر وحی، وحی به انسان هاست که بخشی از آن با عنوان وحی پیامبرانه بررسی شد. وحی به انسان‌ها قسم دیگری نیز دارد که وحی غیر پیامبرانه است. این نوع وحی، به لحاظ ارزشی به دو قسم الهی و شیطانی تقسیم می‌شود.

وحی شیطانی: در بسیاری از آیات، به صراحت بیان شده است که وحی کننده به پیامبران، خداوند متعال است[۲۵۳]؛ البته در آیه‌ای بیان شده است که وحی گاهی به وسیله فرشتگان به مخاطب آن می‌رسد[۲۵۴]. در برخی آیات، بر وسوسه و القائات شیطانی نیز وحی اطلاق شده است: وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[۲۵۵]: مراد از شیطان‌ها در این آیه، برخی از جنیان یا انسان هایند؛ اما مخاطب این نوع وحی شیطانی، یا به عبارت دیگر دریافت کننده آن، برخی انسان‌هایند که با دریافت آن به مجادله با مؤمنان می‌پردازند[۲۵۶]. در آیه‌ای دیگر، از رابطه شیطان‌های جنی با انسی و وحی به یکدیگر سخن گفته شده است: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۲۵۷]. در تفسیری که از ابن عباس در ذیل این آیه نقل شده، آمده است که شیاطن جن به شیطان‌های انسانی وحی می‌کنند (نه عکس آن). ایشان تفسیر خود را با آیه‌ای دیگر که از وحی شیطان‌ها به دوستانشان خبر می‌دهد[۲۵۸]، تأیید کرده است[۲۵۹]. دیگر مفسران نخستین نیز توضیحی افزون بر معنای لغوی از وحی در آیه یادشده ارائه نکرده‌اند[۲۶۰]. بنابراین می‌توان گفت که آنان نیز با توجه به روشنی آیات یادشده، القائات شیطانی را نوعی وحی غیر پیامبرانه می‌دانستند.

وحی رحمانی: در مقابل القائات شیطانی، وحی‌های الهی به غیرپیامبران قرار دارد که اگر چه وحی تشریعی و پیامبرانه نیستند، در کاربردهای قرآنی به آن وحی اطلاق شده است بسیاری از مفسران، این نوع از وحی را به الهام تفسیر کرده‌اند. همچنین در برخی آیات، از ملاقات و گفت و گوی فرشتگان با برخی از غیر پیامبران سخن گفته شده که ممکن است به شکل وحی الهی غیر پیامبرانه باشد.[۲۶۱]

واژه وحی در قرآن

کلمه وحی و مشتقات آن بیش از هفتاد بار در قرآن آمده که بیش‌تر درباره ارتباط ویژه خداوند با پیامبران در زمینه فرستادن پیام هدایت تشریعی است؛ اما نمونه‌هایی چند از کاربرد این عنوان، نشان می‌دهد که لغت یاد شده، چه از لحاظ گیرنده و مقصد آن و چه از لحاظ فرستنده و مبدأ آن، گستره‌ای وسیع دارد؛ گرچه در تمام نمونه‌ها کاربرد مفهوم کلی «تفهیم خصوصی و نهانی» به صورت مشترک معنوی و مقول به تشکیک در پدیده وحی، لحاظ شده است.

۱. رابطه بی‌واسطه خدا با پیامبر: در آیه ۵۱ سوره شورا، که شیوه‌های گوناگون ارتباط خدا با پیامبران آمده است، واژه وحی در معنایی اخص به کار رفته که عبارت از ارتباط بدون واسطه خدا با پیامبر است: مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا[۲۶۲].

۲. وحی تشریعی و ارتباط ویژه خدا با پیامبران: بیش‌تر موارد کاربرد واژه وحی و اشتقاقات آن در قرآن، در این معنا است و هرگاه به صورت مطلق و خالی از قرینه بیان شود، مقصود همان وحی مخصوص نبوی و پیام‌رسانی ویژه به انبیا است: كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۲۶۳].

۳. وحی تسدیدی: در سوره انبیاء آیه ۷۳ درباره پیشوایان خدایی می‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ[۲۶۴]. به بیان برخی مفسران، این وحی، توفیق افعال نیک و راه‌یابی به کمال مطلوب است که از آن به وحی تسدیدی و تأییدی تعبیر می‌شود، و امامان معصوم(ع) نیز از آن موهبت الهی بهره‌مندند؛ اما وحی تشریعی، مخصوص پیامبران صاحب شریعت است[۲۶۵].

۴. اشاره: سوره مریم، ماجرای بشارت یافتن زکریا را به فرزند یادآور می‌شود و وظیفه سکوت او را بیان می‌کند که باید مقصود خویش را با اشاره بفهماند، و از این اشاره، به وحی تعبیر کرده است: قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا * فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۲۶۶].

۵. الهام و در دل افکندن: در سوره قصص، آیه هفتم درباره مادر حضرت موسی(ع) چنین آمده است: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۲۶۷]. با توجه به اینکه آن بانو پیامبر نبوده است، وحی در آیه، به معنای الهام و خطور در دل است که به صورت تفهیم نهانی القا شده است[۲۶۸]. وحی به حواریان حضرت عیسی(ع) نیز به همین معنا است: وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي...[۲۶۹]. از سیاق آیه استفاده می‌شود که آنان پیامبر نبودند؛ بلکه می‌بایست به رسالت عیسی(ع) رسول الهی عصر، ایمان راستین و حقیقی می‌آوردند. دلیل خارجی ویژه‌ای که نبوت آنان را اثبات کند نیز وجود ندارد؛ بنابراین وحی به آنان، الهام و القا در قلب است[۲۷۰]. در برخی آیات، از خطورهای شیطانی بر دل انسان‌ها نیز به وحی تعبیر شده است: إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ[۲۷۱]. در این آیه و آیه ۱۱۲ سوره انعام، مبدأ وحی، غیر از خدا، و علت کاربرد واژه وحی، پنهان بودن این‌گونه القا است[۲۷۲].

۶. تدبیر غریزی حیوان: خداوند در سوره نحل می‌فرماید: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا[۲۷۳]. غریزه‌ای که در وجود این حیوان کوچک و کم مصرف، ولی پرکار تعبیه شده است تا بدون هیچ آموزشی در جای مناسب، خانه شگفت انگیز خویش را بسازد و زندگی جمعی پر از نظم و وظیفه‌شناسی را به شیوه‌ای بدیع اداره کند و از شهد گل‌ها، عسل مصفا تحویل دهد، همه به تفهیم خاص الهی است که با ذات این حیوان سرشته شده است. از آنجا که این القای غریزی، نوعی پیام رسانی پنهانی از سوی خداوند است، عنوان وحی گرفته است.

۷. تقدیر نظام آفرینش: در سوره فصلت، پس از اشاره به آفرینش آسمان‌ها و زمین و توحید در خالقیت و ربوبیت و تفکیک ناپذیری آنها از همدیگر، می‌فرماید: وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ[۲۷۴]. ایجاد قانونمندی در تمام جهان آفرینش که آسمان‌ها و زمین در قرآن به آن اشاره دارد که هر یک تا زمان معین و مقرر نقش ویژه‌ای را ایفا کند، از طریق آفریدگار جهان در سرشت هستی آنها نهاده شده است، و در استعاره لفظ و حی برای چنین تقدیر و تدبیری، همین مقدار مناسبت کافی است. همان طور که ملاحظه شد، کلمه وحی، چه در معنای لغوی خود (تفهیم سریع و نهانی) و چه در کاربردهای قرآنی، به وحی تشریعی و ارتباط پیام‌رسانی ویژه خداوند به پیامبران اختصاص ندارد؛ گرچه معنای اصطلاحی رایج و غالب آن همین است. از آنجا که آموزش معارف الهی به پیامبران به صورت مفاهمه خصوصی و سری صورت یافته، این واژه در آن به کار رفته است. به عبارت دیگر می‌توان گفت: کاربرد قرآنی وحی، چیزی مساوی با هدایت است که هدایت عام و تکوینی الهی برای تمام موجودات، و هدایت خاص و تشریعی ویژه انسان را در بر می‌گیرد. امیرمؤمنان(ع) در پاسخ شخصی که معنای وحی را از وی پرسید، موارد کاربرد آن را در قرآن به طور گسترده شرح داد: از امیرمؤمنان که درود خدا بر او باد درباره واژه وحی در کتاب خدا پرسیده شد. فرمود: [وحی اقسامی دارد] که از جمله آنها «نبوت»، «الهام»، «اشاره»، «امر» [الهام] دروغ، «تقدیر»، «خبر» و «رسالت» است.

وحی نبوت و رسالت: «ما به تو وحی کردیم چنان‌که به نوح و پیامبران پس از وی و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب وحی کردیم». وحی به مفهوم الهام [غریزی]: «و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از دل کوه‌ها و درختان و داربست‌ها و مانند آن، خانه برگیر». نیز «و به مادر موسی(ع) وحی کردیم که آن کودک را شیر ده؛ پس هرگاه بر او بیمناک شدی، او را به دریا افکن». وحی به معنای اشاره: پس زکریا از محراب به سوی قوم خویش خارج شد؛ آن گاه بدیشان وحی کرد که خدای را صبح و شام پاک شمارید»؛ یعنی به سبب سخن خداوند متعال که فرمود: سه روز با مردم جز به اشاره سخن مگو، به آنان اشاره کرد. وحی به معنای تقدیر: «و به هر آسمان، کارش را وحی کردیم و آسمان دنیا را به چراغ‌ها ستارگان آراستیم». وحی به معنای امر: «و یادآر هنگامی که به حواریان عیسی وحی کردیم، به من و فرستاده‌ام ایمان راستین آورید». وحی به مفهوم دروغ: «شیطان‌های انسی و جنی، برخی بر برخی دیگر وحی می‌فرستند». وحی به معنای خبر «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما مردم را هدایت می‌کنند و کارهای خیر و اقامه نماز و پرداخت زکات را بدیشان وحی کردیم؛ در حالی که ما را می‌پرستیدند»[۲۷۵].

در وحی الهی به پیامبران، ویژگی اصلی، آگاهی بخشی رمزی و فوری است؛ یعنی رسولان الهی، پیام نبوی خدا را سریع، و پنهان از درک و دریافت دیگران می‌گیرند؛ بدین‌سان، معنای اصطلاحی وحی چنین است: «تفهیم یک سلسله حقایق و معارف (بینش‌های فکری و دستورهای رفتاری از جانب خداوند به انسان‌های برگزیده (پیامبران)، از راه دیگری جز راه‌های عادی معرفت (همچون تجربه، عقل و شهود عرفانی) برای ابلاغ به مردم و راهنمایی ایشان»[۲۷۶]. در نتیجه، واژه وحی در قلمرو ادیان توحیدی[۲۷۷]، اخص از مفهوم لغوی آن است و به آن نوع معرفت اختصاص دارد که به شیوه‌ای خاص، از سوی خدا بر انبیای حق القا می‌شود[۲۷۸]. از مطالب پیشین آشکار شد که اطلاق واژه وحی بر الهام‌های درونی و مکاشفات قدیسان، بلکه هر نوع خطور قلبی نباید منشأ این مغالطه شود که بنابراین، وحی، امری همگانی است و راه آن برای همه و همیشه باز است؛ زیرا مراد از وحی در علم کلام و ادیان توحیدی، مفهوم اخص آن است که به افراد ویژه‌ای اختصاص دارد[۲۷۹].[۲۸۰]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سوره نساء؛ آیه: ۱۶۳.
  2. سوره نحل؛ آیه: ۶۸.
  3. سوره مریم؛ آیه: ۱۱.
  4. سوره فصلت؛ آیه: ۱۲.
  5. سوره مائده؛ آیه: ۱۱۱.
  6. سوره انعام؛ آیه: ۱۱۲.
  7. سوره انبیاء؛ آیه: ۷۳.
  8. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۶ و ۲۷.
  9. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۴ - ۴۵.
  10. در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید، زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه: ۴ - ۵.
  11. لسان العرب، ابن منظور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۸ م، ج ۱۵، ص ۲۴۰ (ذيل واژۀ وَحی).
  12. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسين، بی‌تا، ج ۲۰، ص۳۴۲.
  13. سوره فصلت، آیه:۱۱.
  14. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۴۵.
  15. آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست؛ سوره فصلت، آیه:۱۲.
  16. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۵.
  17. ر. ک: منشور جاوید، جعفر سبحانی، قم، انتشارات توحید، ۱۳۷۰ ش، ج ۱۰، ص ۸۳؛ تفسیر نمونه، ذیل آیه؛ منهج الصادقین، ذیلِ آیه.
  18. التفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، تصحیح سید طیب جزائری، قم، مؤسسۀ دارالکتاب، ۱۴۰۴ﻫ، چاپ سوم، ج ۲، ص ۳۶۳.
  19. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۵ - ۴۶.
  20. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین سپس از (گل) همه میوه‌ها بخور و راه‌های هموار پروردگارت را بپوی! (آنگاه) از شکمش شهدی با رنگ‌های گوناگون برمی‌آید که در آن برای مردم درمانی است، بی‌گمان در این، نشانه‌ای است برای گروهی که می‌اندیشند!؛ سوره نحل، آیه: ۶۸- ۶۹.
  21. علی بن ابراهیم قمی، التفسیر القمی، ج ۱، ص ۳۸۷؛ تفسیر نورالثقلین، عبد علی بن جمعه الحویزی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، مؤسسة اسماعیلین، ۱۴۱۷ﻫ، چاپ چهارم، ج ۳، ص ۶۳؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة العلمية الاسلامية، بی‌تا، ج ۲، ص ۲۶۳.
  22. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۶.
  23. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  24. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۶ - ۴۸.
  25. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۶ - ۴۸.
  26. و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه: ۷- ۸.
  27. بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه:۳۰.
  28. ر. ک: محمد حسين طباطبائی، المیزان، ج ۱۶، ص ۱۷۸ (ذيل آيه).
  29. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۶ - ۴۸.
  30. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  31. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۶ - ۴۸.
  32. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۶ - ۴۸.
  33. ر. ک: محمد حسين طباطبائی، المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۵ (ترجمۀ المیزان، ج ۱۴، ص ۴۲۸).
  34. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۶ - ۴۸.
  35. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  36. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  37. ر. ک: عبد علی بن جمعه الحویزی، پيشين، ج ۴، ص ۵۸۷؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم حسینی بحرانی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة، قم، مؤسسة البعثة، ۱۴۱۵ﻫ، ج ۵، ص ۱۳۱؛ التفسیر الصافی، فیض كاشانی، تحقیق شیخ حسین عاملی، تهران، مكتبة الصدر، ۱۴۱۶ﻫ، ج ۴، ص ۳۸۱؛ جوامع الجامع (ترجمه)، فضل بن حسن طبرسی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۷ ش, ج ۵، ص ۵۰۶؛ طباطبائی، تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۱۰۷.
  38. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  39. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه:۷.
  40. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  41. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.
  42. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  43. برخی گفته‌اند وحی در رؤیا نیز از همین قسم است، مانند وحی خداوند به ابراهیم در مورد ذبح اسماعیل. ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ذیل آیۀ ۵۱ سورۀ شوری؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، امین نصرت، اصفهان، انجمن حمایت از خانواده‌های بی سرپرست اصفهان، ۱۳۶۱ ش، ج ۷، ص ۳۸۹ (ذیل آیۀ ۵۱ شوری).
  44. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  45. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  46. چون به آن (آتش) رسید از کناره راست آن درّه در آن پاره زمین خجسته، از آن درخت بانگ برآمد که: ای موسی! منم، خداوند پروردگار جهانیان؛ سوره قصص، آیه:۳۰.
  47. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  48. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  49. پس فرشتگان او را در حالی که در محراب به نماز ایستاده بود ندا دادند: خداوند تو را به (تولّد) یحیی نوید می‌دهد که «کلمه‌ای از خداوند» را راست می‌شمارد و سالار و (در برابر زنان) خویشتندار و پیامبری از شایستگان است؛ سوره آل عمران، آیه:۳۹.
  50. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  51. و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد. ای مریم! پروردگارت را به فروتنی فرمان بر و سجده کن و با نمازگزاران نماز بگزار؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۲- ۴۳.
  52. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  53. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۸ - ۴۹.
  54. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  55. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۹ - ۵۱.
  56. ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم؛ سوره نساء، آیه:۱۶۳.
  57. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۹ - ۵۱.
  58. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۹ - ۵۱.
  59. موارد زیر نمونه‌هایی دیگر از این دست وحی است: سوره ابراهیم، آیه:۱۳، سوره یوسف، آیه:۱۰۲.
  60. این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی؛ سوره آل عمران، آیه:۴۴.
  61. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۹ - ۵۱.
  62. نمونه‌های دیگر عبارت‌اند از: سوره هود، آیه:۳۷.
  63. آنگاه بدو وحی کردیم که کشتی را زیر نظر ما و به وحی ما بساز و چون فرمان ما در رسید و (آب از) تنور جوشید در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) درآور و نیز خانواده‌ات را؛ مگر کسی از ایشان را که درباره وی از پیش سخن رفته است و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد؛ سوره مؤمنون، آیه:۲۷.
  64. آنگاه به موسی وحی کردیم که با چوبه‌دست خود به دریا بزن! و دریا شکافت و هر پاره‌ای چون کوه سترگ بود؛ سوره شعراء، آیه:۶۳.
  65. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۹ - ۵۱.
  66. از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می‌خوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی‌گزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون می‌گردد؛ سوره شوری، آیه:۱۳.
  67. و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی؛ سوره شوری، آیه:۷.
  68. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۹ - ۵۱.
  69. یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردن‌ها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه:۱۲.
  70. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۱.
  71. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  72. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۲.
  73. که روح الامین آن را فرود آورده است. بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ به زبان عربی روشن؛ سوره شعراء، آیه: ۱۹۳- ۱۹۵.
  74. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۲.
  75. آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید؛ سوره مریم، آیه:۱۱.
  76. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۲.
  77. ر. ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۵ ﻫ، ج ۶، ص ۱۷۶. (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل).
  78. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۲.
  79. و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذا؛ سوره انعام، آیه:۱۱۲.
  80. و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذا؛ سوره انعام، آیه:۱۲۱.
  81. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳.
  82. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۳۸ و ۳۹.
  83. سوره هود؛ آیه: ۴۶.
  84. سوره بقره؛ آیه: ۱۲۴.
  85. سوره اعراف؛ آیه: ۱۴۴.
  86. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۴۰ و ۴۱.
  87. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۴۲ و ۴۳.
  88. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۴۴ و ۴۵.
  89. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۴۶ و ۴۷.
  90. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۴۸ و ۴۹.
  91. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۵۰ و ۵۱.
  92. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۵۲-۵۵.
  93. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۵۷ و ۵۸.
  94. مرحوم طبرسی
  95. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۵۹ و ۶۰.
  96. در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید، زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سورۀ زلزال، آیۀ ۴ و ۵.
  97. در هر آسمانی کار آن را وحی کرد؛ سورۀ فصلت، آیۀ:۱۲.
  98. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۳۶۷.
  99. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۸۰-۸۳.
  100. سورۀ نحل، آیۀ:۶۸
  101. سورۀ انفال، آیۀ:۱۲
  102. سورۀ انعام، آیۀ:۱۲۱.
  103. سورۀ قصص، آیۀ:۷.
  104. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۸۳-۸۵.
  105. سورۀ مائده، آیۀ:۱۱۱.
  106. سورۀ انبیاء، آیۀ:۷۳.
  107. سورۀ مریم، آیۀ:۱۱.
  108. سورۀ نساء، آیۀ:۱۶۳.
  109. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۸۶-۸۹.
  110. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۹۰.
  111. محاسن برقی، ج:۱، ص۱۹۳.
  112. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۹۰-۱۹۲.
  113. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۲۶ و ۲۷.
  114. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۸۴.
  115. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۲۸ و ۲۹.
  116. سوره قصص، آیۀ:۷.
  117. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۳۰ و ۳۱.
  118. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۳۶۷.
  119. آیت الله محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن.
  120. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی وحی و نبوت در قرآن، ج۳، ص۶۱.
  121. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۳۲ و ۳۳.
  122. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۳۴ و ۳۵.
  123. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۳۶ و ۳۷.
  124. سوره مریم، آیۀ:۱۱.
  125. " كَانَ‏ الْوَحْيُ‏ يَنْزِلُ‏ عَلَى‏ مُوسَى‏ وَ مُوسَى‏ يُوحِيهِ‏ إِلَى‏ هَارُونَ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ بحارالانور، ج۱۳، ص ۲۷
  126. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت
  127. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۳۸ و ۳۹.
  128. راغب، مفردات، ص۸۵۹، تحقیق داودی.
  129. برسوی حقی، روح البیان، ج۸، ص۳۴۴.
  130. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده» سوره قصص، آیه ۷.
  131. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
  132. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  133. «سخن خداوند را می‌شنیدند و آن را پس از آنکه در می‌یافتند آگاهانه دگرگون می‌کردند؟» سوره بقره، آیه ۷۵.
  134. «فرمود: ای موسی! بی‌گمان من با پیام‌هایم و با سخنم تو را بر مردم برگزیده‌ام پس آنچه به تو داده‌ام بگیر و از سپاسگزاران باش!» سوره اعراف، آیه ۱۴۴.
  135. «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان» سوره توبه، آیه ۶.
  136. «آنان برآنند که گفتار خداوند را دگرگون سازند» سوره فتح، آیه ۱۵.
  137. «و موسی با خداوند بی‌میانجی سخن گفت» سوره نساء، آیه ۱۶۴.
  138. «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاه‌های برخی از ایشان را بالا برد» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
  139. ایجی، عبدالرحمن، شرح المواقف، شارح: سید شریف جرجانی، ج۸، ص۹۱.
  140. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم *(کافران به درستی کتاب تو گواهی نمی‌دهند) لکن، خداوند به (درستی) آنچه بر تو فرو فرستاده است، گواهی می‌دهد؛ با دانش خود فرو فرستاده است؛ و فرشتگان گواهی می‌دهند و خداوند، گواه، بس» سوره نساء، آیه ۱۶۳-۱۶۴.
  141. «و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ آیا روی زمین گردش نکرده‌اند تا بنگرند سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؟ و به راستی سرای واپسین برای پرهیزگاران بهتر است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره یوسف، آیه ۱۰۹.
  142. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  143. «و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم، اگر نمی‌دانید از اهل کتاب بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
  144. «و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.
  145. «به تو چیزی گفته نمی‌شود مگر آنچه به پیامبران پیش از تو گفته شده است، بی‌گمان پروردگارت دارای آمرزش و دارای کیفری دردناک است» سوره فصلت، آیه ۴۳.
  146. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  147. «و کافران گفتند: این (قرآن) جز دروغی نیست که (پیامبر) خود بر ساخته است و گروهی دیگر او را در آن یاری رسانده‌اند پس به راستی ستم و دروغی (بزرگ) را (پیش) آوردند * و گفتند: افسانه‌های پیشینیان است که رونویس کرده است آنگاه پگاه و دیرگاه عصر بر او خوانده می‌شود» سوره فرقان، آیه ۴-۵.
  148. «و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
  149. پرتوی از قرآن، ج۵، ص۱۲۹.
  150. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
  151. «ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‌گوییم و بی‌گمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳.
  152. «(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود هم‌داستان شدند و نیرنگ می‌باختند نزد آنها نبودی» سوره یوسف، آیه ۱۰۲.
  153. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
  154. «از آنچه به تو از سوی پروردگارت وحی می‌شود پیروی کن! هیچ خدایی جز او نیست و از مشرکان روی بگردان» سوره انعام، آیه ۱۰۶.
  155. «و چون برای آنان آیه‌ای (دلخواه آنان) نیاورده‌ای می‌گویند: چرا خود آیه‌ای برنگزیدی؟ بگو من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم؛ این (ها) بینش‌هایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  156. «و از آنچه به تو وحی می‌گردد پیروی کن و شکیبایی پیشه ساز تا خداوند داوری فرماید و او بهترین داوران است» سوره یونس، آیه ۱۰۹.
  157. «و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می‌شود پیروی کن که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره احزاب، آیه ۲.
  158. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
  159. «و آنچه به تو از کتاب پروردگارت وحی شده است بخوان! برای کلمات او هیچ دگرگون‌کننده‌ای نیست و هرگز جز وی پناهگاهی نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۲۷.
  160. «آنچه از این کتاب بر تو وحی شده است بخوان و نماز را بپا دار که نماز از کار زشت و کار ناپسند باز می‌دارد و به راستی یادکرد خداوند (از هر چیز) بزرگ‌تر است و خداوند می‌داند که چه انجام می‌دهید» سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  161. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است * پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد * دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۳-۵ و ۱۰-۱۱.
  162. «بدین‌گونه تو را میان امّتی که پیش از آن، امّت‌هایی گذشته‌اند فرستادیم تا بر آنها آنچه را به تو وحی کرده‌ایم بخوانی، در حالی که آنان به (خداوند) بخشنده کفر می‌ورزند؛ بگو او پروردگار من است، خدایی جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۰.
  163. «بگو جز این نیست که شما را با وحی بیم می‌دهم و کران را چون بیم دهند نمی‌شنوند» سوره انبیاء، آیه ۴۵.
  164. «بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است، پس آیا (به آن) گردن می‌نهید؟» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.
  165. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
  166. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ۴۶۷.
  167. «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
  168. «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کنید و او از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۹۵.
  169. ترجمه تفسیر المیزان، ج۳، ص۵۳۹.
  170. «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کنید و او از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۹۵.
  171. تفسیر نمونه، ج۳، ص۶.
  172. «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  173. «بگو: من تنها بشری همانند شمایم، به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است پس به او رو آورید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشرکان!» سوره فصلت، آیه ۶.
  174. «و گفتند: دل‌هامان برای آنچه ما را بدان فرا می‌خوانی در پوشش‌هاست» سوره فصلت، آیه ۵.
  175. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۵۴۸.
  176. «بدین‌گونه خداوند پیروزمند فرزانه به سوی تو و کسانی که پیش از تو بوده‌اند وحی می‌کند» سوره شوری، آیه ۳.
  177. «پس، بدانچه به تو وحی شده است دست بیاز که بی‌گمان تو بر راهی راست هستی» سوره زخرف، آیه ۴۳.
  178. «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که می‌گویند: “چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمی‌شود یا فرشته‌ای همراه وی نمی‌آید؟ ” تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
  179. «این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است و با خداوند خدایی دیگر مگمار که نکوهیده و رانده در دوزخ افتی» سوره اسراء، آیه ۳۹.
  180. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۴.
  181. «و اگر بخواهیم بی‌گمان آنچه را بر تو وحی کرده‌ایم از میان می‌بریم آنگاه تو در برابر ما برای خود در آن باره نگهبانی نخواهی یافت * مگر به بخشایشی از پروردگارت که بخشش وی بر تو بزرگ است» سوره اسراء، آیه ۸۶-۸۷.
  182. تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۲۷۰.
  183. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  184. «به من جز این وحی نمی‌شود که من تنها بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره ص، آیه ۷۰.
  185. «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
  186. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟ آنان (که اهل بینش‌اند) به آن ایمان دارند و از دسته‌ها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ) وعده‌گاه اوست پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمی‌آورند» سوره هود، آیه ۱۷.
  187. «پس، از آنچه آنان می‌پرستند در گمان مباش؛ جز به همان روش که پدرانشان پیش از این، (بت‌ها را) می‌پرستیده‌اند پرستش نمی‌کنند و ما بهره آنان را به ایشان ناکاسته خواهیم داد * و ما به موسی کتاب دادیم آنگاه در آن اختلاف درافتاد و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته بود میان آنان داوری می‌شد و به راستی آنان از آن در تردیدی گمان‌انگیزند» سوره هود، آیه ۱۰۹-۱۱۰.
  188. «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم» سوره سجده، آیه ۲۳.
  189. «بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند» سوره سجده، آیه ۱۰.
  190. «و کاش گناهکاران را آنگاه که نزد پروردگارشان سرافکنده‌اند» سوره سجده، آیه ۱۲.
  191. «و آن را رهنمودی برای بنی اسرائیل کردیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.
  192. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۹۸.
  193. «به راستی ما این قرآن را بر تو خرده خرده فرو فرستاده‌ایم * پس برای فرمان پروردگارت شکیبا باش و از هیچ گناهکار یا ناسپاس آنان فرمان نبر» سوره انسان، آیه ۲۳-۲۴.
  194. «که روح الامین آن را فرود آورده است * بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۴.
  195. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است * و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۱-۵۲.
  196. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است * پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد * دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۳-۵ و ۱۰-۱۱.
  197. «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست * پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن * سپس شرح آن (نیز) با ماست * هرگز! بلکه شما این جهان شتابان را دوست می‌دارید * و جهان واپسین را وا می‌گذارید» سوره قیامه، آیه ۱۶-۲۱.
  198. «که این (قرآن) بازخوانده فرستاده‌ای گرامی است * توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد، * آنجا فرمانگزاری امین است * و همنشین شما، دیوانه نیست * و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است، * و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد» سوره تکویر، آیه ۱۹- ۲۴.
  199. برگزیده تفسیر نمونه، ج۵، ص۴۲۳.
  200. ترجمه المیزان، ج۲۰، ص۳۵۹.
  201. «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست * برای هر کس از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد * و جز آنچه خواست خداوند پروردگار جهانیان است؛ نخواهید» سوره تکویر، آیه ۲۲- ۲۹.
  202. «نه چنین است؛ آن (قرآن) به راستی یادکردی است» سوره عبس، آیه ۱۱.
  203. پرتوی از قرآن، ج۳، ص۲۱۰.
  204. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  205. «و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.
  206. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  207. «و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۷.
  208. «و اگر بخواهیم بی‌گمان آنچه را بر تو وحی کرده‌ایم از میان می‌بریم» سوره اسراء، آیه ۸۶.
  209. «پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد» سوره نجم، آیه ۱۰.
  210. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
  211. «آنگاه بدو وحی کردیم که کشتی را زیر نظر ما و به وحی ما بساز» سوره مؤمنون، آیه ۲۷.
  212. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۹۱۴-۹۳۴.
  213. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده» سوره قصص، آیه ۷.
  214. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد» سوره نحل، آیه ۶۸.
  215. «آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید» سوره مریم، آیه ۱۱.
  216. نک: المیزان، ج۱۴، ص۳۲.
  217. «برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۱۲.
  218. نک: مجمع البیان، ج۴، ص۱۱۱؛ المیزان، ج۷، ص۳۳۳.
  219. «و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  220. «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز» سوره هود، آیه ۳۷.
  221. نک: المیزان، ج۱۰، ص۲۲۳.
  222. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی... وحی فرستادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  223. المیزان، ج۵، ص۱۴.
  224. «و به نوح وحی شد» سوره هود، آیه ۳۶.
  225. المیزان، ج۱۰، ص۲۲۲.
  226. «و به موسی و برادرش وحی کردیم» سوره یونس، آیه ۸۷.
  227. نک: مجمع البیان، ج۵، ص۱۶۳؛ ج۶، ص۱۶۶.
  228. «...این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم» سوره یوسف، آیه ۳.
  229. «به من این قرآن وحی شده است» سوره انعام، آیه ۱۹.
  230. نک: وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ «و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی» سوره شوری، آیه ۷؛ لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «اگر این قرآن را بر کوهی فرو می‌فرستادیم آن را از بیم خداوند فروتن و فروپاشیده می‌دیدی و این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم باشد که بیندیشند» سوره حشر، آیه ۲۱؛ وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ می‌هراسم» سوره یونس، آیه ۱۵؛ المیزان، ج۷، ص۳۹؛ ج۱۰، ص۳۲۷؛ علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفا، ۱۴۰۳ ه. ق، ج۸، ص۲۵۴.
  231. علیمردی، محمد مهدی، در ساحل وحی ص ۱۲.
  232. وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا «و موسی با خداوند بی‌میانجی سخن گفت» سوره نساء، آیه ۱۶۴.
  233. إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى «آنگاه که پروردگارش او را در سرزمین پاک «طوی» فرا خواند» سوره نازعات، آیه ۱۶؛ همچنین ر. ک: فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ «پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟» سوره اعراف، آیه ۲۲؛ وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «و آنگاه که ندا سر دادیم تو در سوی (غربی) طور نبودی ولی (این وحی) بخشایشی از پروردگار توست تا به گروهی که پیش از تو بیم‌دهنده‌ای برای آنان نیامده است بیم دهی، باشد که پند گیرند» سوره قصص، آیه ۴۶.
  234. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  235. «و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی» سوره شوری، آیه ۷.
  236. ر. ک: كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «بدین‌گونه خداوند پیروزمند فرزانه به سوی تو و کسانی که پیش از تو بوده‌اند وحی می‌کند» سوره شوری، آیه ۳؛ شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می‌خوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی‌گزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون می‌گردد» سوره شوری، آیه ۱۳؛ وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲؛ أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ «آیا برای مردم شگرف است به مردی از آنان وحی کنیم که به مردم هشدار بده و مؤمنان را آگاه ساز که نزد پروردگارشان پایگاهی راستین دارند؛ کافران می‌گویند: بی‌گمان این جادوگری آشکار است» سوره یونس، آیه ۲؛ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ «ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‌گوییم و بی‌گمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳؛ ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳؛ وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ «و آنچه از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی کردیم راستین است و چیزی را که پیش از آن بوده است راست می‌شمارد، بی‌گمان خداوند به بندگان خویش، آگاهی بیناست» سوره فاطر، آیه ۳۱؛ وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ «و سخت‌ترین سوگندهایشان را به خداوند خوردند که اگر نشانه ای برای آنان بیاید به آن ایمان می‌آورند؛ بگو: نشانه‌ها تنها نزد خداوند است و شما چه می‌دانید هنگامی که آن (نشانه هم) بیاید ایمان نمی‌آورند» سوره انعام، آیه ۱۰۹؛ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایه‌هایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بی‌گمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵؛ فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که می‌گویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمی‌شود یا فرشته‌ای همراه وی نمی‌آید؟» تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲؛ و….
  237. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸.
  238. «آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  239. «در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید * زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است» سوره زلزال، آیه ۴-۵.
  240. «آسمان‌های هفتگانه و زمین و آنچه در آنهاست او را به پاکی می‌ستایند و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی می‌ستاید اما شما ستایش آنان را در نمی‌یابید؛ بی‌گمان او بردباری آمرزنده است» سوره اسراء، آیه ۴۴.
  241. ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۱۳۴.
  242. ر. ک: محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۷، ص۲۱۴-۲۱۵.
  243. ر. ک: محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص۲۱۲؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۴۲؛ حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج۷، ص۳۸۲.
  244. ر. ک: احمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۰۲-۱۰۳؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۲۶؛ اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم ج۵، ص۷۴؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۴، ص۱۸۳.
  245. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸.
  246. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
  247. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۹۲؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۹۶؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۶، ص۴۰۱.
  248. ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۷۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۹۳؛ عبدالرحمن بن محمدبن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۲۲۸۹.
  249. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۰.
  250. «(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردن‌ها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.
  251. ر. ک: نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۲، ص۱۱.
  252. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۱.
  253. تعابیری مانند أَوْحَيْتُ، أَوْحَى رَبُّكَ و أَوْحَيْنَا بر همین مطلب دلالت دارند: ر. ک: مائده، ۱۱۱؛ نحل، ۷۸؛ اسراء، ۳۹؛ زلزال، ۵؛ نساء، ۱۱۳؛ اعراف، ۱۹۰ و ۱۷۷؛ یونس، ۲ و ۶۸۷؛ یوسف، ۳ و ۱۵، و....
  254. در بخشی از این آیه، وحی، به فرستادگان خداوند (فرشتگان) نسبت داده شده است: وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
  255. «و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  256. ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۵۷؛ حسن مصطفوی، تفسیر روشن، ج۸ ص۱۵۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۸۹.
  257. «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار» سوره انعام، آیه ۱۱۲.
  258. وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ «و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  259. عبدالرحمن بن محمدبن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۳۷۲؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص۳۹.
  260. ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۳۷۱؛ احمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۸۲؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۵۲؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۶۸؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنشور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص۳۹.
  261. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۲.
  262. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
  263. «بدین‌گونه خداوند پیروزمند فرزانه به سوی تو و کسانی که پیش از تو بوده‌اند وحی می‌کند» سوره شوری، آیه ۳.
  264. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  265. علامه طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۶۱؛ ج۱۴، ص۳۳۴؛ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۷، ص۱۴۹.
  266. «فرمود: نشانه تو آنکه سه شب با داشتن تندرستی با مردم سخن نمی‌توانی گفت * آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید» سوره مریم، آیه ۱۰-۱۱.
  267. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
  268. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۰.
  269. «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  270. رشیدرضا، محمد، المنار، ج۷، ص۲۴۷.
  271. «و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  272. رشیدرضا، محمد، المنار، ج۸، ص۳۴ و ۷.
  273. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین! * سپس از (گل) همه میوه‌ها بخور و راه‌های هموار پروردگارت را بپوی! (آنگاه) از شکمش شهدی با رنگ‌های گوناگون برمی‌آید که در آن برای مردم درمانی است، بی‌گمان در این، نشانه‌ای است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره نحل، آیه ۶۸-۶۹.
  274. «آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  275. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۹۰، ص۱۶ – ۱۷.
  276. عبده، محمد، رسالة التوحید، ص۵۷؛ مصباح یزدی، راهنما‌شناسی، فصل اول.
  277. البته در مسیحیت رسمی فعلی، غیر از مفهوم زبانی و معرفتی وحی، معنای دیگری برای آن می‌شود که عبارت از شخص مسیح است. ر.ک: سعیدی روشن، محمد باقر، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، فصل ۱ و ۲.
  278. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص۱۲۰؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.
  279. مفاد تقریر علامه طباطبایی در وحی یا شعور ناشناخته، و نیز دانشمند غربی، رودلف اتو، در امر قدمی این معنا را به خوبی تصریح می‌کند که وحی، نوعی شعور ویژه و ناشناخته و غیر همسنخ با مکاشفات قدسی و مینوی است.
  280. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۲۳.