چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ (پرسش)
چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت |
مدخل بالاتر | مهدویت / آشنایی با معارف مهدویت / کلیاتی از مهدویت / مدعیان دروغین مهدویت |
مدخل اصلی | عباس فاطمی |
تعداد پاسخ | ۷ پاسخ |
چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیت الله ابراهیم امینی، در کتاب «دادگستر جهان» در اینباره گفته است:
«اصل مهدویت ریشهدار و در صدر اسلام امر مسلمی بوده است، داستان مهدیهای غیرواقعی است که در گذشته پیدا شده و اسامی آنان در تواریخ ثبت است. برای روشن شدن اذهان برادران لازم است فهرستی از آنان ذکر شود.
- "گروهی از مسلمین محمد بن حنفیه را امام و مهدی پنداشتهاند. میگویند نمرده است و در کوه "رضوی" غائب میباشد. بعد از این ظاهر میشود و دنیا را پر از عدل و داد میکند[۱].
- گروهی از جارودیه محمد بن عبد الله بن حسن را مهدی غائب میپندارند و در انتظار ظهورش بسر میبرند[۲].
- ناووسیه حضرت صادق را مهدی و زنده و غائب میدانند[۳].
- واقفیه موسی بن جعفر را امام زنده غائب میپندارند و عقیده دارند که آن جناب بعدا ظاهر میشود و دنیا را پر از عدل و داد میکند[۴].
- گروهی از اسماعیلیه عقیده دارند که اسماعیل فوت نشده بلکه از باب تقیه نسبت مرگ به وی داده شده است[۵].
- فرقه باقریه حضرت باقر را زنده و مهدی موعود میدانند.
- فرقه محمدیه عقیده دارند که بعد از امام علی نقی فرزندش محمد بن علی امام است. او را زنده و مهدی موعود میدانند، با اینکه در حیات پدرش وفات کرده است.
- جوازیه میگویند: حجت بن الحسن را فرزندی بوده است و اوست مهدی موعود[۶].
- فرقهای از هاشمیه عبد الله بن حرب کندی را امام زنده غایب میپندارند و در انتظار ظهورش بسر میبرند[۷].
- گروهی از مبارکیه، محمد بن اسماعیل را امام زنده غائب میپندارند[۸].
- یزیدیه عقیده دارند که: یزید به آسمان صعود نموده است. بعدا برمیگردد و دنیا را پر از عدل و داد میکند[۹].
- اسماعیلیه میگویند: این مهدی که در اخبار وارد شده همان محمد بن عبد الله ملقب به مهدی است که در مملکت مصر و مغرب به سلطنت رسید. روایت نمودهاند که پیغمبر فرمود: خورشید در سال سیصد از مغرب نمایان میگردد[۱۰].
- گروهی از امامیه میگویند: امام حسن عسکری زنده است و اوست قائم و اکنون در حالت غیبت بسر میبرد، بعدا ظاهر میشود و زمین را از عدل و داد پر میکند.
گروه دیگری میگویند: مرده است ولی بعدا زنده میشود و قیام میکند، زیرا معنی قائم قیام بعد از مرگ است[۱۱].
- قرامطه محمد بن اسماعیل را مهدی موعود میدانند و عقیده دارند که زنده است و در بلاد روم زندگی میکند[۱۲].
فرقه ابی مسلمیه، ابو مسلم خراسانی را امام زنده غائب میپندارند[۱۳].
گروهی امام حسن عسکری را مهدی میدانند. میگویند: بعد از مردن زنده شده و اکنون در حالت غیبت زندگی میکند. بعدا ظاهر میشود و دنیا را پر از عدل و داد میکند[۱۴].
اینها اسامی افرادی است که در صدر اسلام و اعصار و ازمنه نزدیک به زمان پیغمبر اکرم (ص) گروهی از جهال، آنان را مهدی پنداشتهاند لکن اکثر آن طوائف منقرض شده جز در صفحات تاریخ، اثری از آنان باقی نمانده است. از آن زمان تا بحال، افراد کثیری در بین بنی هاشم و غیر بنی هاشم، از بلاد و کشورهای مختلف، پیدا شدند و خود را بهعنوان مهدی موعود معرفی نمودند. چه جنگها و خونریزیها و نهضتهایی که بدین عنوان صورت گرفت و چه حوادث ناگواری که در تاریخ رخ داد[۱۵].
از مجموع این حوادث و وقایع استنباط میشود که: داستان مهدویت و ظهور مصلح غیبی از موضوعات مسلمی بوده که مسلمین بدان اعتراف داشتهاند و در انتظار ظهورش روزشماری میکردهاند و نصرت و غلبه را از لوازم حتمی او میدانستهاند. همین موضوع سبب شد که بعض افراد زیرک و استفادهجو در صدد برآمدند از عقیده بیآلایش مردم که از مصدر وحی سرچشمه میگرفت بهرهبرداری نمایند و خودشان را بهعنوان مهدی موعود قالب کنند. شاید بعضی از آنان هم قصد سوئی نداشته بلکه میخواستهاند به این وسیله از ستمکاران انتقام گیرند و اوضاع ملت خویش را اصلاح نمایند. بعضی آنان هم گرچه خودشان ادعائی نداشتهاند لکن گروهی از عوام، از روی نادانی و شدت گرفتاری، و عجلهای که در ظهور مهدی داشتند و بعض علل دیگر، آنها را مهدی موعود اسلام میپنداشتند»[۱۶].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین عابدی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد عابدی، در مقاله «مدعیان و منکران بابیت و مهدویت» در اینباره گفته است:
|
۲. حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در کتاب «فرهنگنامه مهدویت» در اینباره گفته است:
«محمد احمد، فرزند عبد اللّه در سال ۱۸۴۸ م در جزیره بنت سودان متولد شد. در کودکی نزد علمای خارطوم دانش اندوخت. سپس به جزیره آبا شتافت و پانزده سال در قعر چاهی به ریاضت پرداخت. محمد، پیوسته بر فساد مردم میگریست و از شدت ریاضت و روزه، بسیار نحیف شد. او، شیرینزبان و باعاطفه مینمود و سودانیان استعمارزده را به فتح جهان و گسترش عدالت نوید میداد. اعضای قبیله بگارا- که مقتدرترین قبیله آنجا بود، او را تقدیس میکردند. محمد، همواره از مردی که جهان را از عدالت میآکند، سخن میگفت و ستمدیدگان را بشارت میداد. در چهل سالگی روزی کسی به او گفت: "ای بزرگوار! شاید تو خود مهدی موعودی؟ محمد نخست انکار کرد؛ ولی به تدریج خود را مهدی خواند. مردمی که از برده فروشی و ستم مصریان و انگلیسیان، به ستوه آمده بودند، ادعایش را پذیرفتند. محمد احمد با دخترانی از قبایل مختلف ازدواج کرد و پیوندهای بسیار پدید آورد. پیروان محمد احمد، وی را تا حد پرستش گرامی میداشتند. در سال ۱۳۰۰ ق داعیانی نزد شیوخ قبایل فرستاد و از آنان خواست به او که مهدی منتظر است و رسول خدا آمدنش را بشارت داده ایمان آورند. حاکم خارطوم نمایندهای نزد وی فرستاد. وقتی فرستاده حاکم، آمادگی پیروان محمد را مشاهده کرد، به پایتخت بازگشت و با پنجاه جنگاور به نبرد با مهدی روی آورد در این جنگ، نماینده حاکم خارطوم و همراهانش هلاک شدند و کار مهدی سودانی رونق فزونتر یافت. ژنرال گوردن از سوی دولت بریتانیا سمت محمد احمد شتافت؛ اما او نیز به قتل رسید. بدین ترتیب، خارطوم و تمام سودان به دست مهدی سودانی افتاد. او بارها با محمد سعید پاشا و عبد القادر پاشا و افسران انگلیسی نبرد کرد. در تمام این جنگها پیروز شد و غنیمت بسیار به دست آورد. مهدی سودانی سرانجام در ۲۱ ژانویه ۱۸۸۵ م بر اثر تبی شدید در گذشت. او هنگام مرگ عبد اللّه نعاشی را جانشین خود ساخت؛ اما عبد اللّه به سرعت، تمام دستاوردهای مهدی را از کف داد»[۴۱]. |
۳. حجت الاسلام و المسلمین حسنی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نذیر حسنی، در کتاب «مصلح کل» در اینباره گفته است:
«نظریه مهدی موعود و اصلاح جهانی شیعه دوازده امامی به دلیل برخورداری از استحکام لازم و موانع بیشمار به آسانی قابل نفوذ نیست و کسی به آسانی نمیتواند ادعای مهدویت کند. مهدی در اعتقاد شیعه از قبیله قریش و از نسل عبد المطلب و فرزندان رسول الله (ص) و حضرت فاطمه (س) و نه امام از نسل امام حسین (ع) است. تمامی این گزینهها رویهمرفته باعث میشود کسی حتی از میان خود شیعیان نتواند مدعی مهدویت شود؛ این اوصاف را شیخ باقر شریف قریشی دلیلی شگفتآور میداند و میگوید: عجیب است که آنها یعنی مدعیان مهدویت جزء شیعیان نیستند و با این حال ادعای مهدویت دارند[۴۲]. بنابراین تعجب نمیکنیم که استحکام پایهها و تعدد دیوارهای دفاعی نظریه مهدویت و مصلح کل، دست نااهلان را از آن کوتاه کرده است تا کسی نتواند ادعای مهدویت کند. اما در اعتقادات طرف دیگر، یعنی اهل سنت، هیچ مانعی برای ادعای مهدویت منحرفان این گروه، وجود ندارد و این به دلیل عمومیت داشتن صاحب این نظریه در روایتها و میراثشان است. حتی ما مشاهده میکنیم که آنها، این عمومیت را تبلیغ میکنند و عامدانه یا غیرعامدانه دست به چنین کاری زدهاند تا آنجا که یزید و پدرش معاویه و برخی خلفای عباسیان را جزء خلفای ۱۲ گانه قریش محسوب کردند و حدیث مورد اتفاق همه مسلمانان، در عمل مورد تحریف واقع شد. اگر یزید مصداق این حدیث باشد پس چرا مهدی آنها نشد؟! ما در بخشهای پیشین در مورد این حدیث و تبعات آن سخن گفتیم. آری نگارنده، برخی احادیث و علایم در میراث آنان را یافته است که مانع سوءاستفاده از این مقام میشود، مانند حدیث گذشته و حدیث ثقلین و احادیث دیگر، اما به علت اهمیت ندادن به آنها و تحریف در مصداقهای آن، راه برای عدهای سودجو و فرصتطلب باز شد تا به راحتی ادعای مهدویت کرده و مردم را از راه راست منحرف کنند. البته در اینجا منظور ما، کسانی نیستند که برای نجات دادن و آزاد ساختن مردمشان قیام کردهاند و در حقیقت آنها زمینهسازان ظهور امام مهدی (ع) هستند و برخی به دروغ و باطل آنها را مهدی دانستهاند، بلکه منظور ما افراد مدعی مهدویت است که آشکارا آن لقب را به خود نسبت دادهاند. از جمله اینان، میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
اینگونه افسانهها بود که ذهن مردم را برای پذیرش دعوت و تبلیغ او آماده کرد. او به گوشه و کنار سودان نامه فرستاد و مردم را به رسالت خود فراخواند و ادعا کرد که او مشرف به دیدار ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) شده و از طرف حضرت به این مقام منصوب شده است. او میگفت من مشرف به رؤیت خلفا و جنگیدن در رکاب آنها به همراه ملائک شدهام. او ادعای مهدویت و صاحب منصب خلافت بزرگ بودن را کرد و میگفت پیروان او به بهشت و مخالفان او به آتش افکنده خواهند شد. او در نامهای چنین گفت: ستایش خداوند را و درود و سلام بر سرورمان محمد و خاندانش و اما بعد، از طرف بنده حقیر و نیازمند به خداوند، محمد المهدی بن عبد اللهخطاب به دوستداران مؤمن او که به خدا و کتاب او ایمان دارند، اما بعد: دگرگونی روزگار و رها شدن سنتها بر کسی پوشیده نیست و مؤمنان و اندیشمندان از این وضعیت ناراضی بوده و لازم است مردم برای پاسداری از دین و سنتها، ترک دیار کنند و روزگار به غفلت نگذرانند زیرا تعصب نسبت به اسلام، مؤمن را برمیانگیزاند، سپس عزیزانم، بدانید که خداوند در تقدیر و ازل اراده کرد تا خلافت بزرگ از جانب خدا و رسولش به بنده حقیرش برسد و پیامبر اکرم (ص) مرا مطلع ساخت که من همان مهدی موعودم و مرا بارها در حضور خلفای چهارگانه و قطبها و حضرت خضر (ع) روی تخت خود بر جای خود نشاند و خداوند مرا با ملائک مقرب و اولیای حال و گذشته از زمان آدم تاکنون و جنیان با ایمان یاری نموده است، در هنگام نبرد، وجود با برکت رسول گرامی (ص) و خلفای چهارگانه و اقطاب و حضرت خضر (ع) در میدان جنگ و در جلوی لشکریان حاضر شده و شمشیر پیروزی را به من عطا فرمود. پیامبر اکرم (ص) به من خبر داده است که خداوند نشانهای برای مهدویت من قرار داده است و آن خال روی گونه راستم است و نیز علامت دیگری قرار داده است که پرچمی نورانی خروج میکند و هنگام جنگ آن پرچم با من است و عزرائیل آنرا با خود به دوش میکشد و خداوند به وسیله آن یارانم را ثابتقدمتر میسازد و ترس در دل دشمنانم میافکند و هرکس که با من دشمنی ورزد بیگمان خداوند او را خوار میسازد. پیامبر اسلام (ص) سپس به من فرمود: تو از نور دل من آفریده شدی و هرکه بخت با او یار باشد، مرا تصدیق میکند. البته حکومتهای وقت با انواع شکنجه و آزار دعوت او را پاسخ گفتند. آنها دعوتش را لبیک گفته لشکریانی برای جنگ با او گسیل داشتند. او با حکومت وقت سودان که در دست رؤوف پاشای مصری بود، وارد جنگ شد و او را شکست داد و بر سودان سیطره یافت و برای جنگ با مصر آماده گشت، اما به خاطر مرضی که به آن مبتلا شده بود در ماه رمضان سال ۱۳۰۲ ه.ق درگذشت.
همین امر باعث اعمال ظلم به ساکنان این مناطق و ایجاد رعب و وحشت در بین آنان و آواره کردنشان شد. لذا در وجود آنها نوعی حس اصلاحطلبی و آزادیخواهی به وجود آمد و شورشهای گستردهای در داخل آن شکل گرفت که گاه منجر به شکست و گاه به پیروزی میانجامید. برخی، بهترین راه برای رهبری این شورشها و انقلابها را طرح شعار مهدویت که ریشه در فرهنگ دینی داشت، دیدند تا قدرت زیادی به صاحب آن برای تسلط بر مردم و اطاعت آنان و رهبری امت برای پیروزی بر بیگانگان بدهد. در پایان، میتوان گفت که دعاوی دروغین مهدویت و بابیت که در جایجای جهان رخ داده، چیزی جز یک وسیله برای گمراه کردن افکار عمومی از مصداق این نظریه نبوده است»[۴۸]. |
۴. حجت الاسلام و المسلمین بختیاری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ابوالحسن بختیاری، در مقاله «تحلیل تاریخی روایات علائم ظهور» در اینباره گفته است:
«مسئله مهدویت و انتظار ظهور مهدی (ع) از مهمترین مسائل در سده دوم هجری به ویژه دهههای تغییر حکومت از حکومت اموی به حکومت عباسی بوده است. مسئله مهدویت در این مقطع زمانی مسئله مهم و گفتمان رایج در میان مسلمانان بوده است. چون مهدی (ع) آن شخصی بود که مردم انتظار داشتند ایشان را از ظلم و ستم حکومت بنی امیه برهاند. و هر گروهی که مظلوم واقع شده بود، به اندیشه مهدوی به امید رهایی پناهنده میشد. در این دوران قیامهای متعددی بعد از قیام توابین، توسط سادات حسنی و زیدی اتفاق افتاد و مردم به تغییر حکومت امیدوار شدند[۴۹]. شیعیان در نیمه اول قرن دوم هجری از امام صادق (ع) که در روزگار خود از طرف همه مسلمانان به عنوان برجستهترین فرد از خاندان پیامبر (ص) و قابل احترام بود پیروی میکردند. اما یک گروه از شیعیان پرحرارت که طرفدار قیام مسلحانه بودند و روش صبر و انتظار امام را نمیپسندیدند نخست در سال ۱۲۲ به قیام زید بن علی پیوسته و پس از آن به شاخه حسنی از خاندان پیامبر روی آوردند که در آن زمان بزرگ آن عبدالله بن الحسن معروف به عبدالله المحض (متوفی ۱۴۵) نواده امام مجتبی (ع) بود. گروه شیعیانی که به شاخه حسنی روی آورده بودند سرانجام به قیام فرزند وی محمد بن عبدالله نفس زکیه در سال ۱۴۵ پیوستند. این قیام به زودی به شکست انجامید، اما بازماندگان از آن، هسته مرکزی گروهی را تشکیل دادند که در آینده با نام زیدیه شناخته شده و راه خود را به کلی از امام صادق (ع) و شیعه امامیه جدا کرد. از طرف دیگر اختلاف و دو دستگی میان دو شاخه حسنی و حسینی خاندان پیامبر (ص) موجب شد که برخی شیعیان در تشخیص امام دچار تردید شده و بگویند چون حقانیت آل علی (ع) برای تصدی ریاست جامعه اسلامی مسلم است، باید صبر کرد که آنان خود بر سر بزرگ خاندان اتفاق نظر پیدا کنند[۵۰]. در تغییر حکومت "دعاة" که توسط محمد بن عبدالله بن حسن به مناطق مختلف فرستاده میشدند، نقش مهمی ایفا میکردند[۵۱]. دعاة در سده دوم هجری قیام مهمی انجام دادند که سبب تغییر حکومت گشت. محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) فرمانده این قیام بود و مردم را علیه حکومت اموی تحریک میکرد و چون وی فردی متقی و خوشنام بود، مردم دعوت او را پذیرفتند. وی در شناخت مخاطب، زمان مناسب قیام، مکان قیام و... بسیار دقیق و زیرک بود. بنابراین از مردم خراسان که به صفای باطن و اخلاص شهرت داشتند، و عقیده داشتند که حکومت امری قدسی و موروثی است، بهره برد. منصور عباسی از محبوبیت محمد بن عبدالله استفاده کرده و با او به عنوان مهدی بیعت کرده بود: "من منصور را روزی دیدم، گفتم: این کیست؟ گفت: آیا او را نمیشناسی؟ او محمد بن عبدالله بن الحسن، مهدی ما اهل بیت است"[۵۲]. ولی بعد از به دست گرفتن حکومت، ترسید که محمد بن عبدالله در خلافت چشمداشتی داشته باشد، و ترسش هنگام حج در سال ۱۴۰ هنگامی که محمد و برادرش ابراهیم از ایستادن در مقابل او سر باز زدند و در مکانی غیرمعروف در حجاز مقیم شدند، تشدید گردید. نقل است که عبدالله بن الحسن روزی بعد از این که ابوالعباس به خلافت رسید بر او وارد شد در حالی که جلوی ابی العباس مصحفی بود به او گفت ای امیر آن چه در این مصحف است را به ما بده و منظورش حقشان در خلافت بود[۵۳]. به همین دلیل منصور به جستجوی آنها و گرفتن اخبارشان همت گمارد، و به والیانش در حجاز امر به مراقبت از بنی الحسن و سختگیری بر آنان کرد. هنگامی که منصور در سال ۱۴۴ حج کرد، بر همه آل حسن سخت گرفت و آنان را به عراق فرستاد و در کوفه زندانی کرد زیرا آنها مکان محمد نفس زکیه را پنهان میکردند. منصور بعد از آن شیوههای زیرکانهای برای تعجیل در آشکار شدن محمد و قیامش قبل از اینکه خطرناک شود به کار میبرد و در نهایت وی را در سال ۱۴۵ کشت[۵۴].(...) محتوای دعوت دعاة: محتوای دعوت دعاة که به رهبری محمد بن عبدالله بن حسن، مردم را به تغییر حکومت دعوت میکردند، دارای موضوعات مهمی بود که به اختصار به آن اشاره میشود:
در نظر منصور و برادرش سفاح، دامن زدن به شایعه مهدویت وی (محمد بن عدالله بن حسن)، و برابر کردن علائم ظهور بروی، تنها راه غلبه بر بنی امیه بود. ایشان در واقع از نفس زکیه به عنوان یک کاتالیزور برای به قدرت رسیدن خویش بهره میبردند[۵۷]. عباسیان از بنی هاشم، برای تثبیت حکومتشان استفاده میکردند ولی بعد از تصدی حکومت، وانمود کردند که مهدی از فرزندان عباس بن عبدالمطلب است و در این راستا به روایتی از امام صادق (ع) که قبلا اشاره کرده بود که خلافت به محمد بن عبدالله بن حسن نخواهد رسید و به بنی العباس میرسد، استناد کردند. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد آن است که مهدویت در مرحله سری دعوت، مدعای بنی العباس نبوده است، و این ادعا بعد از به حکومت رسیدن منصور طرح شد. به همین جهت منصور، فرزند خود را مهدی نامید. منصور نامهای نوشت و در نامهاش به مهدی بودن فرزندش اقرار کرد: "وهب الله لأمیرالمؤمنین ولیا ثم جعله تقیا مبارکا مهدیا"[۵۸]. و روایاتی را جعل کردند که قیام منصور قبل از قیام مهدی است و منصور با دجال مبارزه میکند[۵۹]. بعد از قتل محمد بن عبدالله بن حسن، منصور فرزند خود را مهدی اعلام کرد و برای او به اجبار از مردم بیعت گرفت. این اشتباه بعد برای منصور مشکلساز شد و بین وی و اتباع نفس زکیه درگیری نظامی صورت گرفت. افکار عمومی که در اثر تبلیغات عباسیان نفس زکیه را مهدی موعود میدانستند او را مصلحی میدانستند که قیام کرده است و به کسانی که در برابرش قد علم کردند به چشم سفیانی مینگریستند. دیگر تلاشهای منصور برای مهدی اعلام کردن فرزندش محمد که به او لقب مهدی داده بود کارگر واقع نشد و نتوانست اذهان مردم را به سمت مهدی جدید سوق دهد زیرا از سویی روایت شده بود که مهدی از فرزندان حضرت فاطمه (س) است و از سوی دیگر مهدی عباسی آدم هرزه و بیبندوبار و عیاشی بود و مردم نمیتوانستند وی را به عنوان مهدی مصلح بپذیرند[۶۰]. در نقلی که وجود دارد مشخص میشود که منصور از این مسئله که فرزند وی نمیتواند مهدی موعود باشد آگاه بوده است ولی چون صرفاً به دنبال اغراض سیاسی خویش بوده است این مدعا را مطرح نموده بود[۶۱]. پیامدهای قیام محمد بن عبدالله بن الحسن: قیام محمد بن عبد الله بن حسن، و شکست آن در تاریخ اسلام، دارای پیامدهای مهمی در تاریخ تفکر شیعی است، که سبب پیدایش فرق مختلف شده و آثار منفی گستردهای از خود به جا گذاشت. جارودیه در مورد مرگ او اختلاف نظر دارند گروهی از ایشان بر این باورند که او مرده است، و گروهی دیگر میگویند او زنده است و کشته نشده است و نمیمیرد تا اینکه زمین را از عدل و داد پر کند و گمان میکنند او مهدی منتظر است. پیروان مغیرة بن سعید نیز منتظر رجعت محمد بن عبدالله بن حسن هستند و گمان میکنند او در کوههای ناحیه حاجز ساکن است و تا زمان ظهور در آنجا ساکن است. برخی از آنها امامت را به محمد بن قاسم بن علی میرسانند، که در روزگار معتصم عباسی زندانی شد و از زندان فرار کرد پیروان او اختلاف نظر دارند که آیا در زندان کشته شد، یا اینکه زنده است. بیشتر جارودیه بر این باور هستند که او زنده است و نمرده و کشته هم نشده است تا اینکه زمین را پر از عدالت کند. فرق مختلفی مانند کاملیه، محمدیه، باقریه، ناووسیه، اسماعیلیه، مبارکیه، قرامطه، موسویه، نصیریه و... همه قائل به رجعت رهبرانشان هستند[۶۲]. برخی گمان میکنند اعتقاد به مهدویت و مسئله رجعت در واقع مکانیزم دفاعی از جانب شیعیان برای مبارزه با پیامدهای این احساس ضعف و شکست بوده است[۶۳]، طرح مسئله کلامی رجعت و دلایل قرآنی، روایی و عقلی آن مجال دیگری میطلبد، اگر چه نمیتوان این دیدگاه افراطی را پذیرفت، و نمیتوان همچون امین الخولی، اعتقاد به مهدویت را اختراع و ابداع شیعه دانست[۶۴]. ولی باید پذیرفت که مسئله رجعت به عنوان مستمسکی برای فرق نصیریه، زیدیه، قرامطه، باقریه و... قرار گرفته است، و هرکدام از این فرق بر این باور شدند که رهبر ایشان رجعت خواهد کرد[۶۵]. این مسئله از اصول اعتقادی شیعه است، ولی باید توجه داشت که این باور صحیح در فرق منحرف شیعه به گونهای تحریف شده در خدمت اثبات مدعای ایشان قرار گرفته است. مسئله گفتمان مهدویت تا سدههای بعدی ادامه دارد و پیامدهای آن تا قرنها بعد بین مسلمانان به ویژه فرق شیعی دیده میشود. یکی از این پیامدها پیدایش روایاتی در مسئله علائم ظهور به ویژه مسئله روایات سید حسنی است.(...) مسئله ظهور منجی یک مسئله عقلانی و یک نیاز واقعی است و خداوند به این نیاز واقعی به دلایل عقلی پاسخ خواهد داد. در متون روایی به ویژه از امام صادق (ع) به علت شرایط تاریخی خاص و مدعیان مهدویت در قرن دوم، جهت رد ادعاهای دروغین و تبیین اوضاع و شرایط عصر ظهور، علائم و نشانههایی بیان شده است، و نباید از این روایات برداشت رمالی و پیشگویی داشت. و نمیتوان به صورت کلی این روایات را ملاحم و فتن و بدون اعتبار دانست. این روایات مبین اوضاع و شرایطی در عصر ظهور است که عقلا، ظهور منجی ضرورت پیدا میکند. این ویژگیها عبارتند از: گسترش ظلم و ستم، وجود یاران خالص و حقیقی و تأیید ربانی. به نظر میرسد، مهمترین علامت ظهور صیحه است، زیرا قابل تشکیک نیست و آیات قرآن با علائم محتوم سازگارند و میتوان از آن به عنوان مؤید بهره برد. مسئله مهدویت، گفتمان رایج در قرن دوم هجری است. مردم از ظلم و ستم خسته شدهاند و به دنبال منجی میگردند. در این دوران دهها نفر ادعای مهدویت کردهاند. یکی از مهمترینشان محمد بن عبدالله بن حسن است که به مهدی در آن دوران شهرت داشت. کشته شدن محمد بن عبدالله بن حسن، پیامدهای منفی و احساس شکست برای شیعیان و علویانی به همراه داشت که در تقابل با بنی العباس گزینه قیام مسلحانه را برگزیدند و به دنبال این احساس شکست واکنشهای مختلفی در بین شیعه اتفاق افتاد که منجر به پیدایش فرق جارودیه، زیدیه، نصیریه، علویه، باقریه و... شد. بیشتر ایشان معتقد بودند، محمد بن عبدالله زنده است و در دوران حضرت مهدی (ع) خروج میکند، یا مرده و در آن دوران رجعت میکند. در قرن دوم هجری، وی با لقب نفس زکیه شناخته نمیشد، ولی بعدها فرق جارودیه و زیدیه از او با لقب نفس زکیه یاد کردند. نخستین بار این مسئله در آثار مسعودی و ابوالفرج اصفهانی در چهارم هجری دیده میشود. روایت خروج سید حسنی به جز کتاب الهدایة الکبری خصیبی در الکافی و الغیبه نعمانی هم نقل شده است، ولی در این کتابها از کشته شدن سید حسنی سخن به میان آمده است، نه قیام وی. در حالی که سید حسنی در الهدایة الکبری به عنوان علامتی از ظهور کشته نمیشود، بلکه رجعت میکند. در کتاب الغیبه شیخ طوسی و ارشاد شیخ مفید و آثار سید مرتضی از خروج و قیام سید حسنی سخنی به میان نمیآید و تنها شیخ مفید گفته است، در روایات علامت کشته شدن سید حسنی آمده است و به روایتی اشاره نمیکند. در کتاب الارشاد و الغیبه شیخ طوسی سخن از قتل نفس زکیه است که جوانی از خاندان پیامبر (ص) است به نام محمد بن حسن. توجه به بستر تاریخی و جایگاه اعتقادات نویسنده در کتاب الهدایة الکبری نشان میدهد، او رئیس فرقه نصیریه بوده است، و یک رهبر مذهبی، دارای فعالیتهای مخفیانه و اعتقاداتی مانند: تناسخ، کفر همه صاحبان ادیان و فرق غیر از نصیریه، غلو و... بوده است. وی از بیان این روایات برای تأثیرگذاری بر اندیشه شیعیانی بهره میبرد که آنها را مقصر میشناخت. حسین بن حمدان تظاهر به راوی بودن میکرد و در عراق موفق شد، از خود یک چهره امامی فاضل را ارائه کند. وی توانست برخی از روایات خود را علی رغم اجتناب متقدمان از روایات او، به برخی کتابها نظیر کافی، الغیبه نعمانی وارد کند. نمونههایی از این روایات از طریق موسی بن هارون تلعکبری هم نقل شده است؛ روایاتی مشتمل بر غلو و یا مضامین تفرقه برانگیز. حسین بن حمدان، شخصیت مشکوکی دارد، تا آنجا که یهودیان در اورشلیم درباره وی پژوهش مفصلی انجام دادهاند. به نظر میرسد، غلات حرکت مرموزی برای انحراف شیعه از مسیر صحیح داشتهاند تا آرمان بلند مذهب جعفری و ظهور امام مهدی (ع) که احیای سنن پیامبر اکرم (ص) و اجرای حکومت اسلامی است، را به یک تسویه حساب شخصی تبدیل کنند»[۶۶]. |
۵. آقای رضوانی؛ |
---|
آقای علی اصغر رضوانی، در کتاب «موعودشناسی و پاسخ به شبهات» در اینباره گفته است:
«این گونه افراد در طول تاریخ اسلام بسیار بودهاند که برخی از آنها عبارتند از:
|
۶. مجتبی تونهای؛ |
---|
آقای مجتبی تونهای، در کتاب «موعودنامه» در اینباره گفته است:
اسامی برخی مدعیان مهدویت در طول تاریخ از این قرار است: ابو اسحاق ابو عبیده ثقفی، کیخسرو، ابوالحسن زید بن علی، ابو العباس سفاح، ابو مسلم امین آل محمد، (معروف به ابومسلم خراسانی)، ابن مقنع، ابو محمد عبدالله مهدی، حاکم بامر الله، ابو عبدالله مغربی، مهدی سودانی، عباس الریفی، الرجل الجبلی، توزری، الرجل الطرابلسی، السید محمد الجونپوری الهندی، سید محمد مشهدی، موسی کردی، ابو الکرم دارانی، شیخ علایی، عبدالله عجفی، بنگالی، محمد بن احمد سودانی، شیخ سعید یمانی، السید محمد بن علی بن احمد الادریسی، الشیخ شمس الدین محمد الفریانی بن احمد المغربی، الشیخ المغربی، الرجل المصری، محمد بن عبدالله، محمد قرمانی، غلام احمد قادیانی، میرزا طاهر (مشهور به حکّاک)، شیخ مهدی قزوینی، سید محمد گجراتی هندی، سید محمد همدانی، سید ولی الله اصفهانی، میرزا حسن همدانی، غلامرضا شاه (معروف به مرکبساز)، سید علی شاههندی، هاشم شاه نوربخش، شیخ عبد القدیر بخارایی، میرزا بلخی، ملا عرشی کاشانی، سید علی موسوی، میرزا مشتاق علی شیرازی، بایزید ترکمانی، سید علی محمد باب، میرزا یحیی ازل، حسین علی عبد البهاء و یوسف خواجه کاشغری[۷۷]. کسانی که در تاریخ به مدعیان مهدویت شهرت یافتهاند به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیماند:
|
- «"مهدی عباسی" از مدعیان مهدویت است. پدرش منصور دوانیقی، ادعا کرد که وی همان مهدی موعود است، با اینکه این عنصر فریبکار پیش از این ادعا، به "محمد بن عبدالله محض" بهعنوان مهدی نجاتبخش، دست بیعت فشرده بود و او را مهدی نجاتبخش میدانست[۸۵]»[۸۶].
- «"محمد احمد مهدی سودانی" به دروغ خود را مهدی موعود معرفی کرد. او پیش از این ادعا، مرتب به مردم ستمدیده سودان، بشارت آمدن حضرت مهدی (ع) را برای نجات آنان از فشار فقر و بیداد و مالیات سنگین دولت وقت میداد. بدینگونه نام حضرت را در نقاط حساس سر زبانها افکند و پس از آن هنگامی که از او پرسیدند: امام مهدی (ع) کی خواهد آمد، نکند خودت باشی؟ پاسخ داد: آری! من همان مهدی نجاتبخش هستم. آنگاه اندیشههای پوچ خویش را در میان مردم پراکند و خبر او به "خرطوم" و اطراف آن رسید و قبیلههای صحراگرد به امامت او ایمان آوردند. وی با انگلیسیها پیکار کرد و پیروز شد و پس از پیروزی، بر اثر تب شدید در سال ۱۳۰۸ هجری مُرد[۸۷]»[۸۸].
- «"محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی" معروف به "مهدی هرعی" از مدعیان مهدویت بود. او از مغرب عربی برخاست و دولت مهمی را در اوایل قرن ششم هجری پی ریخت و به هنگامه مرگ خود، طبق وصیت او "عبد المؤمن" جانشین او گردید[۸۹]»[۹۰].
}}
پرسشهای وابسته
- ریشههای انحراف مدعیان دروغین مهدویت چیست؟ (پرسش)
- چرا مدعیان دروغین مهدویت در زمان نایب اول وجود نداشتند؟ (پرسش)
- آغاز پیدایش مدعیان دروغین مهدویت از چه زمانی بود؟ (پرسش)
- با توجه به مشخص بودن نسب امام مهدی علت پیدایش مدعیان مهدویت چیست؟ (پرسش)
- آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت از آثار سوء اعتقاد به مهدویت است؟ (پرسش)
- آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت بر حتمی بودن ظهور مهدی دلالت دارد؟ (پرسش)
- چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ (پرسش)
- آیا احمدیه یا قادیانیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا کیسانیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا زیدیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا فطحیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا قرامطه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ناووسیه و اسماعیلیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا شیخیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا بهاییت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا سبئیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا عسکریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا مغیریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ممطوره از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا نمیریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا واقفیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا واقفه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا باقریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا موسویه یا موسائیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا محمدیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن جعفر مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عبيدالله مهدی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن تومرت مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا غلام احمدخان مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی تهامه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سوس مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی صومالی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سنگال مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن حنفیه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا موسی بن طلحه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا ابوهاشم بن محمد بن حنفیه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن حسن مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی عباسی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عباس فاطمی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبد الله محض مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عبید الله مهدی بن محمد مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ (پرسش)
- مفهوم باب در لغت و اصطلاح چیست؟ (پرسش)
- انگیزههای مدعیان بابیت امام مهدی چیست؟ (پرسش)
- دلایل اثبات دروغ بودن ادعای بابیت در عصر غیبت چیست؟ (پرسش)
- مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)
- راه شناسایی مدعیان دروغین سفارت و نیابت خاص چیست؟ (پرسش)
- اگر شخصی ادعا کند که امام مهدی است چگونه باور کنیم و راه شناخت او چیست؟ (پرسش)
- چه راههایی برای شناخت مهدی نماها وجود دارد؟ (پرسش)
- از چه زمانی عدهای به دروغ ادعای مهدویت کردند؟ (پرسش)
- چرا با آغاز دوره استعمار ادعای دروغین مهدویت زیاد شد؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ کتاب ملل و نحل تألیف شهرستانی، ط ۱، ج ۱، ص ۲۴۲؛ فرق الشیعه، تألیف نوبختی، ط نجف سال ۱۳۵۵، ص ۲۷.
- ↑ ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۵۶؛ فرق الشیعه، ص ۶۲.
- ↑ ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۷۳؛ فرق الشیعه، ص ۶۷.
- ↑ ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۷۸؛ فرق الشیعه، ص ۸۰ و ۸۳.
- ↑ ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۷۹؛ فرق الشیعه، ص ۶۷.
- ↑ کتاب تنبیهات الجلیة فی کشف الاسرار الباطنیة؛ تألیف محمد کریم خراسانی، ط نجف سال ۱۳۵۱، ص ۴۰؛ ۴۲.
- ↑ ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۴۵.
- ↑ ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۷۹.
- ↑ کتاب الیزیدیة تألیف صدوق الدملوجی، ط موصل سال ۱۳۶۸، ص ۱۶۴.
- ↑ تاریخ روضة الصفا ط تهران، ج ۴، ص ۱۸۱ قال النبی علی رأس ثلثمأة تطلع الشمس من مغربها.
- ↑ ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۸۴ فرق الشیعه، ص ۹۶ و ۹۷.
- ↑ کتاب المهدیة فی الاسلام، ص ۱۷۰ فرق الشیعه، ص ۷۲.
- ↑ فرق الشیعه، ص ۴۷.
- ↑ فرق الشیعه، ص ۹۷.
- ↑ برای کسب اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب «مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم» تألیف استاد خاورشناس «دارمستتر» و کتاب المهدیة فی الاسلام و کتب تاریخ.
- ↑ امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، ص ۵۰-۵۲.
- ↑ کوهی در سمت چپ راه مکه و نجد
- ↑ نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است؛ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة لذوي القربی، ص ۳۹۴.
- ↑ برای آگاهی از شرح حال نفس زکیه ر.ک: اشعری، المقالات و الفرق، ص ۱۷۶ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۹۴؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج ۷، ص۱۳؛شيخ عباس قمی، تتمةالمنتهی،ص۱۸۹و شیخ طوسی، اختيار معرفة الرجال، ص ۵۰۶
- ↑ شیخ عباس قمی، تتمة المنتهى، ص
- ↑ وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۱۹۴ و عالی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳ ص۲۳۹-۲۴۴.
- ↑ احمد سروش، مدعیان مهدویت، ص ۲۵
- ↑ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۹۱ - ۲۹۴. برای آگاهی فزون تر در این باره ر. ک: همو، مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۶۷ - ۴۷۱؛ حر عاملی، وسائل الشیعه ، ج ۹، ص ۵۰۲؛ احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، ص ۴۲۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۱۲۲ و شیخ عباس قمی، تتمة المنتهى، ص ۱۵۷
- ↑ رک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۵۴؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۹۶ و ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ص ۲۵۰
- ↑ قائم نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است؛ اشعری، المقالات، ص ۸۸
- ↑ اشعری، المقالات، ص ۸۹
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۱۱۶
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۵، ص ۲۳۰
- ↑ شیخ عباس قمی، تتمة المنتهى، ص ۳۷۱
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۴۸
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۵، ص ۲۳۱
- ↑ احمد سروش، مدعیان مهدویت، ص ۳۹
- ↑ ابن کثیر، البداية و النهایه، ج ۱۱، ص۳۶۵
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۵، ص ۳۷۴
- ↑ برای آگاهی فزون تر درباره او،ر ک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۹۲؛ ج ۳، ص ۱۱۷؛ ج ۵، ص ۲۹۲ و ۳۷۲ و ج ۷، ص۱۵۸
- ↑ ر.ک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۵، ص ۴۴ -۵۵.
- ↑ احمد سروش، مدعیان مهدویت، ص ۸۰
- ↑ احمد سروش، مدعیان مهدویت، ص ۷۵
- ↑ ر.ک: شهرستانی، الملل والنحل، ملحقات آخر جلد دوم.
- ↑ عابدی، احمد؛ مدعیان و منکران بابیت و مهدویت، ص ۴۱۴ - ۴۲۶.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص ۴۳۱ - ۴۳۲.
- ↑ حیاة الامام المهدی (ع)، ص ۱۳۸.
- ↑ السودان بین یدی غردون و کتشر، ج ۱، ص ۷۵.
- ↑ تاریخ الشعوب الاسلامیة، صص ۳۲۴- ۳۲۶.
- ↑ البرهان، ج ۱، ص ۲۸۱.
- ↑ تاریخ الشعوب الاسلامیة، ص ۶۴۰.
- ↑ حاضر العالم الاسلامی، ح ۲، ص ۱۹۵.
- ↑ حسنی، سید نذیر، مصلح کل، ص۱۵۶-۱۶۰.
- ↑ عطوان، حسین، الدعوة العباسیة مبادی و أسالیب، ۱۰۰.
- ↑ مدرسی طباطبائی، سیدحسین، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، ۸۲.
- ↑ رشیدی، محمد رکابی، دور العرب فی الدعوة لبنی العباس، ۵۰.
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ۲۱۲ و ۱۸۷.
- ↑ حبشی محمد، حسن و نعمة علی مرسی، المدینه المنوره فی العصر العباسی الأول، ۷۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۵، ۵۳۱.
- ↑ عبادی، احمد مختار، فی التاریخ العباسی والاندلسی، ۳۱ - ۳۵.
- ↑ حنبلی، ۱۹۶۸: ج ۱، ۲۸۲؛ حلی، ۱۴۱۶: ۹۹؛ قلقشندی، ۱۹۶۴: ج ۱، ۱۳۸؛ رشیدی، محمد رکابی، دور العرب فی الدعوة لبنی العباس، ۹۵.
- ↑ حلو، محمدعلی، علامات الظهور، ۷۰.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۸، ۱۶.
- ↑ ابن کثیر، ۱۴۰۷: ج ۱۰، ۱۵۱.
- ↑ عطوان، حسین، الدعوة العباسیة مبادی و أسالیب، ۱۷۳؛ حلو، محمدعلی، علامات الظهور، ۷۶ - ۷۸.
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ۲۱۸.
- ↑ عبدالعلیم، ۱۴۲۰: ۶۹.
- ↑ زین الدین، محمدامین، مع الدکتور أحمد أمین فی حدیث المهدی و المهدویة، ۱۵.
- ↑ زین الدین، محمدامین، مع الدکتور أحمد أمین فی حدیث المهدی و المهدویة، ۱۶.
- ↑ ظهیر پاکستانی، احسان، معتقدات الزیدیه، ۲۱۱.
- ↑ بختیاری، ابوالحسن، تحلیل تاریخی روایات علائم ظهور، ص ۱۴۶-۱۵۶.
- ↑ وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۱۷۲
- ↑ طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۶۲
- ↑ فرق الشیعه، ص ۳۱
- ↑ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۲۲۵
- ↑ الفِصَل، ج ۴، ص ۳۶
- ↑ کافی، ج ۵، ص ۲۳، ح ۱
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص ۱۵۸
- ↑ موعودشناسی و پاسخ به شبهات، ص ۱۵۵.
- ↑ سید محمد کاظم قزوینی، امام مهدی از ولادت تا ظهور ص ۵۷۸.
- ↑ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۴۷۹.
- ↑ ادیان و مهدویت، محمد بهشتی، ص ۵۴.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۶۶.
- ↑ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۶۲۸.
- ↑ برای اطلاع بیشتر رجوع شود به معجم احادیث الامام المهدی (ع)، ج ۱، ص ۱۶۸.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۰.
- ↑ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۶۱۹.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۸.
- ↑ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۷۱۷.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۱.
- ↑ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۷۲۰.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۹.
- ↑ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۷۱۹.
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۸.
- ↑ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۷۲۱.