گریز از مرگ

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

آدمی بنا بر سرشت خویش، از مرگ می‌گریزد و تمامی ابزارهای ممکن را به کار می‌گیرد تا به هر روی از آن فرار کند... لیک چون راندن مرگ از خویش، امری غیرممکن است، هنگامی که انسان نمی‌تواند در واقعیت عینی زندگی از چنگال مرگ بگریزد، می‌کوشد در درون جان و روان خویش، از آن فرار کند.

این فرار روانی چنین است که آدمی خویش را درباره مرگ به فراموشی می‌زند و از یادش می‌گریزد و از آن نفرت و در دنیا آرزوهای دور و دراز دارد. شگفت آن است که انسان می‌کوشد تا در این حقیقت حتمی روشن که گریبان همگان را می‌گیرد، شک و تردید روا دارد.

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «خداوند - عز و جل - هیچ چیزی مانند مرگ نیافریده که در عین آن‌که یقینی است و هیچ شکی در آن نیست، چونان شکی است که در آن [کمترین] یقینی نباشد»[۱]. چون میسر نیست که انسان از چنگال مرگ بگریزد، می‌کوشد تا آن را به فراموشی بسپارد، درست همانند کبکی که سر در درون برف فرو می‌برد و گمان می‌کند که صیاد نمی‌بیندش!

آثار منفی گریز از مرگ

آمادگی برای مرگ، راز قدرت انسان و زندگانی اوست. مراد ما از زندگانی، زیستن با ارزشی است که ذلتی در آن نیست. بیشتر ضعف و ناکامی انسان، در تعلق خاطر او به دنیا ریشه دارد که مجموعه‌ای از صفت‌های نکوهیده را در او پدید می‌آورد، از جمله: آرزوی دراز، حرص، بخل، آزمندی، حسد، طمع، دروغ، نفاق و ترس. انسان با این ویژگی‌هاست که دراز آرزو، حریص، بخیل، آزمند، حسود، طمع‌کار، دروغ‌گو، منافق و ترسو خواهد بود.

این مرض‌ها که روح آدمی را آلوده می‌سازند، همگی از تعلق به دنیا و خودخواهی فراوان بر می‌خیزند و هر دو به امری واحد باز می‌گردند. اما هنگامی که انسان از دنیا دل می‌بُرد یا خویشتن را از منیت رها می‌سازد و نفس خود را برای دیدار با خداوند آماده می‌کند، آرزوی این دنیایی‌اش کوتاه می‌گردد و دیگر نه حرص می‌خورد، نه بخل می‌ورزد و نه می‌ترسد و می‌هراسد.

دیدار با پروردگار برای آدمی محقق نمی‌شود، مگر آن هنگام که خویشتن را یکسره وقف خدا کند و حجاب ظلمانی گناه و بدی و هوا و هوس و شهوت و دنیا و سلطه آن بر نفس را بدرد. دیدار خدا به این معنا، بالاترین درجه قرب الی الله است. رسیدن به این هدف، جز با رنج دراز تهذیب نفس و رهایی آن از چیرگی هوای نفس و منیت و سلطه و فتنه‌های دنیوی، ممکن نیست. روی آوردن به دنیا و توجه نشان دادن به آن، مانع روی آوردن انسان به خدا می‌شود و نمی‌گذارد او خویشتن را وقف خدا کند و به او روی آورد[۲].

خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ[۳]. درباره «لقاء الله» تردیدی نداریم؛ زیرا قرآن ما را از آن خبر داده است و ما از نظر علمی مجوزی نداریم که «لقاء الله» در قرآن و روایت‌های اسلامی را به «مرگ» تأویل کنیم؛ زیرا اگر تمامی این متون را بررسی کنیم و هر یک را در کنار دیگری قرار دهیم، خواهیم دید که این متون «لقاء الله» را جدا از مرگ مقرر می‌دارد. پس به راستی «لقاء الله» چیست؟ و این عبارت گران‌مایه که در فرهنگ توحیدی آمده است، چه مفاهیم، افکار و تصوراتی را در بردارد؟

«لقاء الله» مشهود جمال و جلال الهی و اسماء و صفات نیکوی پروردگار است. گروه اندکی از مردم از این نعمت والا برخوردار می‌شوند، اما عموم مردم به این موهبت ارزشمند ره نمی‌یابند و حجاب‌های ستبری از سلطه خواهش‌های نفسانی و شهوت‌ها و تراکم گناهان و بدی‌ها و دنیادوستی و سلطه دنیا بر نفس، آنان را از مشاهده جمال و جلال الهی باز می‌دارد[۴].

این باقی می‌ماند که بدانیم در آیین اسلام، دنیا نکوهیده نیست، بلکه این دنیادوستی است که نکوهش شده است. ایرادی ندارد که مؤمن از روزی‌های الهی که آنها را از راه‌های مشروع به دست آورده، برخوردار باشد، بلکه ایراد در آنجاست که دنیادوستی، او را در کام خویش کشد. و میان این دو فرق بسیار است[۵].

مؤمن برای دنیای خویش، می‌کوشد و از آن، کم یا زیاد ـ به اندازه‌ای که خدا بخواهد ـ بهره‌مند می‌گردد، لیک او در پی دنیا له له نمی‌زند و تلاش برای دنیا او را به طمع و نفس نفس زدن در پی دنیا وا نمی‌دارد.

بنابراین روی آوردن به دنیا و تکیه و دل بستن به آن، کاری می‌کند تا انسان با درجات گوناگون و به اندازه روی آوردن به دنیا و تعلق خاطر و دل بستن بدان، از خداوند روی گرداند و اعتماد، توکل و یقینش به پروردگار سستی یابد؛ پس بر یقین، اعتقاد، توجه و توکل او به خدا اثری منفی می‌نهد[۶].

مبارزه یا گریز از مرگ

آماده‌سازی نفس برای مرگ، همان درمان روانی حالت گریز از مرگ است. معنای آماده‌سازی آن است که انسان، خویشتن را برای مرگ آماده سازد و حالت مرگ را فراروی آورد، تا اینکه مرگ او را غافل‌گیر نسازد.

آمادگی یافتن برای مرگ، فرایندی است صددرصد برعکس گریز از مرگ. مفهوم این کار روانی آن است که آدمی در انتظار مرگ باشد و همواره در درون خویش، با یاد مرگ به سر برد. در فرهنگ اخلاقی اسلام این حالت «کوتاه کردن آرزو» نام دارد.

کوتاه کردن آرزو، نتیجه ترکیب دو حالت است:

  1. آگاهی از حصار مرگ.
  2. به یاد مرگ بودن.

ما درباره این دو حالت، اندکی به تفصیل سخن خواهیم گفت:

آگاهی از حصار مرگ

مرگ همانا، حقیقتی است حتمی که انسان با او روبه‌رو می‌شود و از هر سوی در محاصره می‌افتد و هیچ انسانی از آن رهایی نمی‌یابد. امام حسین(ع)می‌فرماید: «مرگ برای فرزند آدم، همانند گردنبند برای گردن دختران است»[۷].

اینکه امام حسین(ع) مرگ را به گردنبند تشبیه می‌کند، اشاره به این حقیقت است که مرگ انسان را از هر سو محاصره می‌کند. در وصیت امیرمؤمنان(ع) به پسرش امام حسن(ع) آمده است: «تو فراری و تعقیب شده مرگ هستی؛ مرگی که نه گریزنده‌اش را از چنگ آن رهایی است و نه جوینده‌اش از دست او به در می‌رود، بلکه ناگزیر به او می‌رسد. پس، بترس از اینکه مرگ، تو را به هنگامی در رسد که در حال گناهی باشی که خودت را به توبه از آن وعده می‌دادی، و او نگذارد توبه کنی»[۸].

نیز در نهج البلاغه آمده است: «شما گریختگان و تعقیب شدگان مرگ هستید. اگر برابرش بایستید، شما را می‌گیرد و اگر هم از آن بگریزید، به شما می‌رسد. او از سایه شما به شما نزدیک‌تر است»[۹]. این تعقیب و گریز میان انسان و مرگ را امام علی(ع) در چندین موضع ترسیم می‌کند.

امام(ع) می‌فرماید: «مرگ، جوینده‌ای شتابنده است که نه کسی که در برابرش بایستد، از دستش در می‌رود و نه آنکه بگریزد او را [از رسیدن به خود] درمانده می‌کند». امام علی(ع) در این موضوع، شاگرد مکتب قرآن است، در آنجا که در چندین آیه این تعقیب و گریز را تبیین می‌کند. خدای تعالی می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ[۱۰] و ﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ[۱۱]. بنابراین، به رغم گریز انسان، دیدار او با مرگ امری است ناگزیر.

از علی(ع) روایت شده است که فرمود: «هنگامی که تو عقب می‌روی و مرگ جلو می‌آید، پس چه زود به یکدیگر برمی‌خورید». این سخن، صورتی دقیق و تعبیری است از دیدار انسان با مرگ. پس هر اندازه که عمر آدمی به جلو می‌رود، از سرمایه عمرش کاسته می‌گردد و هر اندازه عمر او به درازا کشد، سرمایه عمرش به سال‌ها، ماه‌ها هفته‌ها، روزها، ساعت‌ها و دقیقه‌ها محدود است، پس ناگزیر لحظه آخر عمرش فرا خواهد رسید.

از امام صادق(ع) درباره این فرموده خداوند: ﴿قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ[۱۲] روایت شده است که فرمود: «سال‌ها شمرده می‌شوند، سپس ماه‌ها شمرده می‌شوند، سپس روزها شمرده می‌شوند، سپس ساعت‌ها شمرده می‌شوند، سپس نفس‌ها شمرده می‌شوند. ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ[۱۳][۱۴].

این گونه است که در می‌یابیم، مرگ، پنجه‌ای است چیره بر انسان و بر هستی و وجود او سلطه دارد. از امام صادق(ع) روایت شده که در تورات آمده است: «پنجاه ساله‌ها، کشتی هستند آماده درو، شصت ساله‌ها! چه پیش داشتید و چه پس بر جا نهادید! هفتاد ساله‌ها! خویشتن را مرده بشمارید!.».. تا آنجا که می‌فرماید: «نود ساله‌ها! شما اسیران پروردگار بر روی زمین هستید. سپس فرمود: کریمی که مردی را به اسارت گرفته است، چه می‌گوید، با او چه می‌کند؟ عرض کردم: به او غذا و آب می‌دهد.

فرمود: پس به نظر تو خدا با اسیرش چه می‌کند؟»[۱۵]. انسان در آخر عمرش اسیر خداوند می‌شود؛ زیرا در قبضه اجل قرار می‌گیرد و به اسارت بیماری‌ها و ضعف و ناتوانی در می‌آید. او هنگامی که جوان است، آزاد است و میان او و مرگ فاصله وجود دارد، جز اینکه عمر و بیماری‌ها دایره را بر او تنگ می‌کنند و او را به گوشه‌ای می‌رانند و او نمی‌داند که چه هنگام اجلش فرا می‌رسد. اجل انسان را به محاصره در می‌آورد و دایره را بر آدمی تنگ می‌کند تا اینکه او را به دایره‌ای تنگ می‌راند، سپس کارش را تمام می‌کند.

مرگ همانا جلوه‌ای از صفت قهر الهی است و از حتمیت قهر الهی سخن می‌گوید. این حتمیت، قهر، حصار و الهی بودن، همان چیزی است که امام حسین(ع) در فرموده خویش از آن سخن می‌گوید، در آنجا که می‌فرماید: «مرگ برای فرزند آدم، همانند گردنبند بر گردن دختران است».

از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «برترین عبادت، یاد مرگ و برترین اندیشیدن، یاد مرگ است. پس هر کس... مرگ را یاد کند، قبرش را بوستانی از بوستان‌های بهشت خواهد یافت»[۱۶].

روایت شده است که رسول خدا(ص) بر مجلسی گذشت که در آن صدای خنده بلند بود حضرت فرمود: «مجلس خویش را با یاد مکدر کننده خوشی‌ها بیامیزید. عرض کردند: مکدرکننده خوشی‌ها چیست؟ فرمود: مرگ»[۱۷].

از علی(ع) روایت شده است که فرمود: «شما را سفارش می‌کنم که به یاد مرگ باشید و از آن، کمتر غفلت ورزید. چگونه از چیزی غافلید که او از شما غافل نیست... مردگانی که مشاهده کرده‌اید، واعظانی هستند که شما را از هر واعظی بی‌نیاز می‌کنند»[۱۸].

از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «برهم زننده خوشی‌ها را یاد کنید. گفتند: ای رسول خدا! برهم زننده خوشی‌ها چیست؟ فرمود: مرگ. هیچ بنده‌ای در فراخی آن را به راستی یاد نکرد، مگر اینکه دنیا بر او تنگ آمد و در سختی آن را به راستی یاد نکرد، مگر اینکه دنیا بر او فراخ گشت... مرگ، نزدیک‌ترین چیز به انسان است؛ در حالی که انسان آن را دور می‌شمرد، وه! که انسان چقدر نسبت به خویش بی‌پرواست»[۱۹].[۲۰]

منابع

پانویس

  1. شیخ صدوق، محمد بن علی، الفقیه، ج۱، ص۹۴.
  2. آصفی، محمد مهدی، فی رحاب القرآن، ج۳، ص۳۲۳ و ۳۲۵.
  3. «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  4. آصفی، محمد مهدی، فی رحاب القرآن، ج۳، ص۳۲۲، ۳۲۳.  
  5. آصفی، محمد مهدی، فی رحاب القرآن، ج۳، ص۳۲۵.
  6. آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص ۹۲.
  7. ابن نمای حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۲۹؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، لهوف، ص۵۲؛ اربلی، عیسی بن علی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۳۹.
  8. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۸۹؛ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار، ج۷۴، ص۲۲۴.
  9. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۶۳؛ مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی، بحارالأنوار، ج۳۳، ص۵۴۵ و ۵۸۱.
  10. «بگو: مرگی که از آن می‌گریزید بی‌گمان با شما دیدار خواهد کرد، آنگاه به سوی دانای پنهان و آشکار بازگردانده می‌شوید و شما را از آنچه می‌کردید آگاه می‌کنند» سوره جمعه، آیه ۸.
  11. «هر جا باشید هر چند در دژهای استوار، مرگ شما را در می‌یابد و اگر نیکی‌یی به ایشان رسد می‌گویند این از سوی خداوند است و اگر بدی‌یی به آنان رسد می‌گویند این از سوی توست بگو همه (چیز) از سوی خداوند است؛ بر سر این گروه چه آمده است که بر آن نیستند تا سخنی را دریابند» سوره نساء، آیه ۷۸.
  12. «بگو: مرگی که از آن می‌گریزید بی‌گمان با شما دیدار خواهد کرد، آنگاه به سوی دانای پنهان و آشکار بازگردانده می‌شوید و شما را از آنچه می‌کردید آگاه می‌کنند» سوره جمعه، آیه ۸.
  13. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  14. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۳، ص۲۶۲.
  15. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، ج۶، ص۱۳۶، حدیث ۳۹.
  16. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار، ج۶، ص۱۳۶، حدیث ۳۹.
  17. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار، ج۶، ص۱۳۷.
  18. ورام، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر، ص۲۲۳.
  19. مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج۶، ص۱۳۳.
  20. آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص ۹۴.