مرگ

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

مرگ یکی از پیچیده‌ترین معماهای زندگی بشری است که در طول تاریخ مورد توجه متفکران بوده است. در برخی ادیان غیر آسمانی مسئله مرگ پایان حیات، شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با خوراک و تزئینات و مومیایی کردن مرده‌ها برای سالم ماندن بدن، گواه اعتقاد انسان‌ها به ادامه زندگی پس از مرگ است. در اسلام بحث، مرگ از مباحث مهم معاد است و در آیات بسیاری از قرآن کریم به آن توجه شده است[۱].

معناشناسی

«مرگ» به معنای پایان حیات و رفتن از دنیاست[۲]. در زبان عربی از آن به «موت» تعبیر می‌شود. در اصطلاح فلسفه و کلام، جداشدن همیشگی روح از جسم و انتقال آن از عالم دنیا به عالم آخرت است[۳]. افزون بر معنای انتقال روح، مرگ در اصطلاح اهل معرفت، به معنای ریشه‌کن کردن هوای نفس به‌کار می‌رود[۴] که از آن به «موت ارادی» تعبیر می‌کنند[۵].[۶]

انسان‌ها در زندگی دنیوی خود پس از سپری کردن دوره‌های مختلف زندگی، سرانجام به دورۀ پیری می‌رسند و در تقدیری گریزناپذیر در آستانۀ مرگ قرار می‌گیرند. موضوع مرگ و فنا و زوال انسان یا مرگ و ادامۀ هستی او در جهانی دیگر و در شرایطی جدید، موضوعی است که مکاتب گوناگون نتوانسته‌اند بی‌تفاوت از آن عبور کنند و هر یک به فراخور جهان‌بینی و ایدئولوژی خاص خود، در این‌باره مواضعی اتخاذ کرده‌اند[۷].

مرگ یعنی مردن، جدا شدن روح از بدن. حیات انسان بسته به روحی است که در بدن اوست. وقتی روح از بدن خارج شود، حالتی برای جسم پیش می‌‌آید که مرگ نام دارد. روح انسان باقی است و در قیامت دوباره به جسم برمی‌گردد. مرگ، نابودی نیست، بلکه انتقال روح انسان از دنیا به جهان دیگر است که "عالم برزخ" نام دارد. مرگ، پدیده‌ای عبرت‌انگیز است. همه خواهند مرد و تنها خدا باقی می‌ماند و قیامت، زمان بازگشت دوباره جان‌ها به بدن‌ها و رستاخیز عمومی برای حساب و کتاب و پاداش و کیفر است. بهترین نوع مرگ، شهادت است و شهیدان همیشه جاویدانند. برای برخی از مردم. مرگ، آغاز راحتی و نعمت است و برخی با مرگ، وارد مرحله عذاب می‌شوند. به مرده، میت و متوفی هم گفته می‌شود[۸].

مرگ، از مراحل مهم زندگی روح انسانی و جدایی روح او از بدن و انتقال یافتنش به جهان دیگر است. کسانی که انسان را بدن مادی معرفی می‌‌کنند، مرگِ بدن را پایان زندگی می‌‌دانند و کسانی که انسان را مرکب از روح و جسم می‌دانند، مرگ را پایان یک جهان و آغاز جهان دیگر. مکتب اسلام، مرگ را جزئی از اصول دین قرار داده و زندگی جاوید انسان را در جهان آخرت می‌داند[۹].

پیشینه

مرگ یکی از پیچیده‌ترین معماهای زندگی بشری است که در طول تاریخ مورد توجه متفکران بوده است؛ حکما و اندیشمندان دربارۀ آن نظر داده‌اند و در فلسفه یونان دربارۀ حقیقت و ماهیت آن بحث شده‌ است[۱۰]. همه ادیان آسمانی پیشین بر این نظر اتفاق دارند که مرگ پایان هستی انسان نیست[۱۱]. در برخی ادیان غیر آسمانی نیز مسئله مرگ پایان حیات شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با خوراک و تزئینات[۱۲] و مومیایی کردن مرده‌ها برای سالم‌ماندن بدن[۱۳] گواه اعتقاد انسان‌ها به ادامه زندگی پس از مرگ است.

در ادیان آسمانی، مرگ از تقدیرات خداوند است که برای همه موجودات زنده مقرر شده است[۱۴]. در اسلام نیز بحث مرگ، از مباحث مهم معاد است و در آیات بسیاری از قرآن کریم[۱۵] و روایات[۱۶] به آن توجه شده است[۱۷].

دیدگاه قرآنی

قرآن دربارۀ قانون عمومی و فراگیر مرگ می‌‌فرماید: ﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ[۱۸]، بلکه همه موجودات صاحب روح طعم آن را خواهند چشید: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ[۱۹]، بالاتر اینکه، تمام جهان هستی با بیان ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ[۲۰] چنین سرنوشت محتومی دارند[۲۱].

قرآن دربارۀ مردن، کلمه "توفی" را به کار می‌‌برد. این کلمه با ماده "وفات" از یک ریشه است. اما فوت، به معنای از دست رفتن است یعنی کسی که می‌‌میرد، نسبت به ما از دست می‌‌رود."توفی" یعنی چیزی را قبض کردن و تمام تحویل گرفتن؛ قرآن مردن را "کامل تحویل گرفتن" تعبیر می‌‌کند چون روح را تمام حقیقت انسان می‌‌داند و می‌‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا[۲۲]؛ ﴿يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ[۲۳].[۲۴]

ماهیت و حقیقت مرگ

در خصوص "ماهیت مرگ" دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد:

  1. مرگ نیستی و نابودی نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛
  2. آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل می‌دهد در قرآن به "نفس" و "روح" تعبیر شده است؛
  3. روح مافوق ماده و مادیات است که با مرگ به نشئه‌ای که از سنخ روح است منتقل می‌‌شود.

نیمی از معارف اصیل غیر قابل انکار اسلامی بر اصالت روح و استقلال آن از بدن و بقای بعد از موت آن استوار است و تمام آیاتی که صریحاً زندگی بلافاصله پس از مرگ را بیان می‌‌کنند، دلیل است که قرآن روح را واقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن می‌‌داند[۲۵].

حکما با استناد به آیه ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ[۲۶] مرگ را امری وجودی می‌دانند؛ زیرا مرگ به معنای انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛ بنابراین به واسطه مرگ، آدمی در هیچ‌ یک از مراتب حیات خود در عدم قرار نمی‌گیرد، بلکه نحوه هستی و حیات او تغییر می‌کند[۲۷].[۲۸]

ترس از مرگ

حکما دلایل مختلفی برای ترس از مرگ بیان کرده‌اند. بعضی، علت آن را جهل به حقیقت مرگ[۲۹] و بعضی، ترس انسان از فنا و نیستی خود دانسته‌اند؛ البته چنین اندیشه‌ای برخاسته از بی‌ایمانی به معاد و جهان آخرت است[۳۰]. چنان‌که علت دیگر، دوری نفس از احساس تألم و ضررهای جسمانی دانسته شده است[۳۱].

برخی علمای اخلاق برای جلوگیری از ترس مردم از مرگ، اسبابی ذکر کرده‌اند؛ ازجمله تحصیل اصول عقاید و استحکام آنها به براهین قطعی، مجاهدت و عبادت تا در فنا نبودن مرگ و صرف قطع بودن علاقه آن از بدن، یقین حاصل شود[۳۲].[۳۳]

یاد مرگ

برخی علمای اخلاق، با توجه به بعضی آیات ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[۳۴] و روایات[۳۵] آثار و فوایدی برای یاد مرگ ذکر کرده‌اند؛ ازجمله نزول رحمت الهی[۳۶]، آمادگی برای سفر آخرت[۳۷] و بی‌توجهی به دنیا[۳۸]. این است که در روایتی آمده است خداوند کسی را که بسیار به یاد مرگ باشد دوست دارد[۳۹].[۴۰]

احتضار

در فرهنگ قرآن، همان‌گونه که حیات، امری وجودی است و مأمور و فرشته برای آن تعیین شده است؛ مرگ هم امری وجودی است و فرشته و فرشتگان مخصوص خود دارد و خداوند متعال‌ یکی از فرشتگان مقرب خویش، "ملک الموت" را برای قبض روح آدمیان برگزیده است که با یاری فرشتگان دیگر، روح آدمیان را قبض می‌کند. البته در حقیقت، خداوند است که روح را قبض می‌کند و ملک‌الموت و دستیارانش واسطۀ اجرای فرمان خدایند

لحظات جان دادن را "احتضار" می‌خوانند زیرا مرگ بر بالین آدمی حضور می‌یابد و یا اینکه فرشتگان، پیامبر اسلام(ص) و امامان(ع) حاضرند و یا به دلیل آنکه مؤمنین برای تشییع آدمی گرد او می‌آیند. ارتباط آدمی در حال احتضار با اطرافیانش قطع می‌شود و حقایقی را می‌بیند که تا آن دَم ندیده است. فرشتۀ مرگ را می‌بیند که جان از بدنش بیرون می‌کشد. فرشته مرگ با صورتی نیکو سراغ نیکان می‌آید و با نرمی و مهربانی با آنان سخن می‌گوید و جانشان را باز می‌گیرد؛ اما برای زشتکاران، ملک‌الموت با سیمایی ترسناک سراغشان می‌آید و با سختی و تندی و درد و رنج جانشان را می‌گیرد: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ[۴۱]؛ ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۴۲]. و ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۴۳]؛ ﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ[۴۴][۴۵]. اگر محتضر از نیکان باشد، اعمال خویش را با صورتی زیبا می‌بیند و با دیدن اهل بیت(ع) و جایگاه خویش در بهشت، با شادی و شوق جان می‌بازد و شیطان توان فریب او را نمی‌یابد. گناهکاران با دیدن اهل بیت(ع) و جایگاه خویش در دوزخ، به اندوه می‌افتند و اعمال خویش را با صورتی زشت می‌بینند و بدین‌سان، مرگ بر آنان بسیار سخت و پردرد می‌شود و شیطان توان می‌یابد آنان را بفریبد

آنان که بر بالین محتضر حاضرند، وظایفی دارند و باید آداب و سننی به جای آورند که موجب آسانی مرگ محتضر می‌شود. این آداب و سنن عبارت‌اند از:

  1. واجب است محتضر را به پشت بخوابانند به گونه‌ای که کف پای او به سوی قبله شود؛
  2. مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام(ع) و عقاید حقه را به او تلقین کنند؛
  3. مستحب است دعای «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الْکَبِیرَ مِنْ مَعْصِیَتِک‏» را تلقین کنند؛
  4. مستحب است او را به جایی برند که در آن نماز گزارده و بر بالینش قرآن بخوانند به ویژه سورۀ یس را[۴۶].

سکرات مرگ

سختی‌های هنگام مرگ را که سکرات مرگ می‌‌گویند، عقل را از کار می‌‌اندازند و آدمی را سرگردان و حیران می‌کنند. هرچند مؤمنین نیکوکار، پس از مرگ به جهانی پرنعمت و خوش می‌روند، اما جدایی روح از بدن به گونۀ طبیعی سختی‌هایی می‌آورد. از این رو، در روایات آمده انسان را سه روز بسیار سخت است: یکی آنگاه که به دنیا می‌آید، آن روز که می‌میرد و آن روز که پا به میدان محشر می‌نهد. بنابر روایات دوری از گناه و وابسته نبودن به دنیا و شهوت‌ها و انفاق مال و نیکی به والدین از سختی‌های مرگ می‌کاهند[۴۷].

انواع مرگ و علل ترس از آن

مرگ گونه‌های متعددی دارد: مرگ طبیعی، مرگ ناگهانی یا مفاجات و مرگ انتحاری و شهادت که مرگ در جهاد با دشمنان خدا و برترین گونۀ مرگ است[۴۸] و شهیدان همیشه جاویدانند[۴۹].

عرفا مرگ را چهار قسم می‌دانند: مرگ اهانت و لعنت که مرگ کافران است؛ مرگ حسرت و معصیت که مرگ گنهکاران است؛ مرگ تحفه و کرامت که مرگ مؤمنان است و مرگ خلعت و مشاهدت که مرگ پیغمبران است[۵۰].

بیشتر مردم از مرگ می‌هراسند، این ترس ریشه در امور بسیاری دارد؛ از جمله نابودی پنداشتن مرگ، دوستی دنیا، گناهکاری و بی‌خبری از سرنوشت و پیشامدهای پس از مرگ و طولانی بودن راه آخرت[۵۱].

امام علی(ع) در تبیین حقیقت مرگ می‌‌فرماید: «میان شما تا بهشت یا دوزخ (فاصله اندکی است که) جز رسیدن مرگ نیست. مدت زمانی که چشم برهم‌زدنی کوتاهش سازد و آمدن ساعت (مرگ) بیخ و بن آن را براندازد؛ چه کوتاه مدتی است»[۵۲]. امام در فرازی از نامۀ انسان‌ساز خود به امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید: «فرزندم، مرگ را فراوان به یاد آور... تا آنگاه که مرگت فرا رسد، جانب احتیاط را رعایت کرده و کمر همت بسته باشی. مبادا مرگ ناگهانی به سویت آید و تو را در حال غفلت دریابد»[۵۳].[۵۴]

منابع

پانویس

  1. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  2. دهخدا، فرهنگ‌لغت دهخدا، ۱۳/۲۰۷۰۱.
  3. افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۴–۴۵ و ۴۹–۶۳؛ ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۳؛ فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۱۷–۱۰۱۹.
  4. جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۰۴.
  5. ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۲؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۰؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.
  6. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  7. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
  8. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه غدیر، ص۲۰۷.
  9. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۰؛ فرهنگ شیعه، ص۴۰۸؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
  10. افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۸۳ و ۴۹۱.
  11. کتاب مقدس، تکوین، ب۳، ۱۹؛ اشعیا، ب۲۶، ۱۹؛ دانیال، ب۱۲، ۲؛ حزقیال، ب۳۷؛ لوقا، ب۲۳، ۳۹–۴۳؛ یوحنا، ب۵، ۲۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ۶۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۸.
  12. چایدستر، شور جاودانگی، ۲۳–۲۴؛ لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۶۹–۷۱.
  13. لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۷۰.
  14. کتاب مقدس، یوحنا، ب۸، ۵۱–۵۴؛ خروج، ب۴، ۱۹.
  15. سوره بقره، آیه ۲۵۸؛ سوره آل عمران، آیه ۱۶۸؛ سوره زمر، آیه ۴۲.
  16. کلینی، الکافی، ۳/۱۱۱–۱۱۳.
  17. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  18. «هر جا باشید هر چند در دژهای استوار، مرگ شما را در می‌یابد» سوره نساء، آیه ۷۸.
  19. «هر کسی مرگ را می‌چشد» سوره آل عمران، آیه ۱۸۵.
  20. «هر که روی آن (زمین) است از میان رفتنی است» سوره الرحمن، آیه ۲۶.
  21. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۰.
  22. «خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن می‌گیرد» سوره زمر، آیه ۴۲.
  23. «بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گمارده‌اند جان شما را می‌ستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید» سوره سجده، آیه ۱۱.
  24. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۲.
  25. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۱.
  26. «همان که مرگ و زندگی را آفرید» سوره ملک، آیه ۲.
  27. خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۱۵۳؛ میرداماد، القبسات، ۱۷۹–۱۸۰؛ ملاصدرا، زاد المسافر، ۲۳–۲۴.
  28. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  29. ابن‌سینا، رسائل، ۳۳۹.
  30. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۶–۴۵۷.
  31. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۴۱–۲۴۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۷–۴۵۸.
  32. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۱۷۲.
  33. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  34. «و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.
  35. مجلسی، بحار الانوار، ۴۶/۱۲۶ و ۱۳۲–۱۳۳.
  36. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۷.
  37. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۷۰.
  38. نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۵؛ غزالی، احیاء العلوم، ۸/۲۰۴.
  39. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۲.
  40. صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  41. «بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گمارده‌اند جان شما را می‌ستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید» سوره سجده، آیه ۱۱.
  42. «همان کسانی که در حال پاکی، فرشتگان جانشان را می‌گیرند؛ (و به آنان) می‌گویند:» سوره نحل، آیه ۳۲
  43. «کسانی که در حال ستم بر خویش، فرشتگان جانشان را می‌گیرند، از در سازگاری وارد می‌شوند (و می‌گویند:) ما هیچ کار زشتی نمی‌کردیم؛ چرا، (می‌کردید) بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دادید داناست» سوره نحل، آیه ۲۸
  44. «و کاش می‌دیدی هنگامی را که فرشتگان جان کافران را می‌گیرند به چهره و پشت آنان می‌کوبند و (می‌گویند) عذاب (آتش) سوزان را بچشید!» سوره انفال، آیه ۵۰
  45. بحارالانوار، ۶/ ۱۴۱.
  46. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹ ـ ۴۱۰؛ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
  47. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۱۰.
  48. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
  49. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه غدیر، ص۲۰۷.
  50. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۱.
  51. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
  52. «مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ یَنْزِلَ بِهِ وَ إِنَّ غَایَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِیرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّة»؛ نهج البلاغه، خطبه ۶۴.
  53. «یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْت... وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ وَ لَا یَأْتِیَکَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَکَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَی مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَکَالُبِهِمْ عَلَیْهَا فَقَدْ نَبَّأَکَ اللَّهُ عَنْهَا و...»؛ ‏ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  54. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۸۵.