وصیت‌نامه امام کاظم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[وصیت‌نامه امام کاظم در حدیث]] - [[وصیت‌نامه امام کاظم در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[وصیت‌نامه امام کاظم در حدیث]] - [[وصیت‌نامه امام کاظم در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}


'''[[امام کاظم]]{{ع}}''' باتوجه به اینکه در زندان‌های مختلف [[هارون الرشید]] [[اسیر]] بودند وصیت‌نامه‌ای را در حضور برخی از [[یاران]] و [[اصحاب]] موثق خویش تنظیم نمودند که طی این وصیت نامه، ایشان [[امام رضا]]{{ع}} را به عنوان [[وکیل]] و [[جانشین]] خویش معرفی نمودند.
'''[[امام کاظم]] {{ع}}''' باتوجه به اینکه در زندان‌های مختلف [[هارون الرشید]] [[اسیر]] بودند وصیت‌نامه‌ای را در حضور برخی از [[یاران]] و [[اصحاب]] موثق خویش تنظیم نمودند که طی این وصیت نامه، ایشان [[امام رضا]] {{ع}} را به عنوان [[وکیل]] و [[جانشین]] خویش معرفی نمودند.


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[امام کاظم]]{{ع}} به دلیل اینکه مدام در زندان‌های مختلف [[هارون الرشید]] در [[اسارت]] به سر می‌بردند و بر این امر [[آگاهی]] داشتند که [[عاقبت]] در یکی از این زندان‌ها به [[شهادت]] می‌رسند، وصیت نامه‌ای را در محضر برخی از [[یاران]] و [[اصحاب]] [[موثق]] خویش تنظیم نمودند که طی این [[وصیت نامه]]، ایشان فرزند بزرگ خویش ـ [[امام رضا]]{{ع}} ـ را به عنوان [[وکیل]] و [[جانشین]] خویش معرفی نمودند و تمام اعضای خانواده‌شان را موظف دانستند که به سخنان ایشان [[احترام]] بگذارند. امام کاظم{{ع}} بعد از اینکه به [[وحدانیت]] [[خداوند]] و [[حقانیت]] [[رسول]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}} شهادت می‌دهند، در بخشی از وصیت نامه خویش، به [[ازدواج]] دخترانش اشاره کرده، می‌فرماید: «در مورد [[اموال]] و [[خانواده]] و فرزندانم، او به منزله خود من است و اگر [[صلاح]] دید که برادرانش را ـ که در آغاز این نوشته از آنها نام برده‌ام - به همان صورت که من در اینجا ذکر می‌کنم باقی بگذارد، می‌تواند این کار را بکند و اگر نخواست، می‌تواند آنها را کنار بگذارد و کسی [[حق]] [[اعتراض]] به او را ندارد و اگر کسی از آنها بخواهد [[خواهر]] خود را عروس کند، بدون اجازه و [[دستور]] او این حق را ندارد و هر نیرو و قدرتی بخواهد او را از اختیاراتی که در اینجا ذکر کرده‌ام، کنار بزند و مانع او بشود، با این کار از [[خدا]] و رسولش فاصله گرفته و برکنار شده است و خدا و رسولش نیز با او رابطه نخواهند داشت و [[لعنت]] خداوند و تمام لعنت کنندگان و [[ملائکه مقرب]] و [[انبیاء]] و [[مرسلین]] و [[مؤمنین]] بر چنین شخصی باد و هیچ یک از [[سلاطین]] و نیز هیچ یک از فرزندانم حق ندارند او را از اموالی که نزد او دارم برکنار کنند، من نزد او اموالی دارم و سخنان او در مورد مبلغ آن، کاملا مورد قبول من است چه کم بگوید، چه زیاد و علت ذکر اسامی سایر فرزندانم فقط این بود که نام آنها و [[اولاد]] صغیرم در اینجا با [[احترام]] ذکر شود و آنها شناخته شوند. آن همسرانم که «[[ام ولد]]» هستند، هر کدام که در [[منزل]] باقی ماندند، دارای همان [[حقوق]] و مقرری خواهند بود که در [[زمان]] حیاتم از آن برخوردار بودند، به این شرط که او مایل باشد و آنهایی که [[ازدواج]] کنند دیگر نمی‌توانند بازگردند و مقرری دریافت دارند مگر اینکه [[علی]] [[صلاح]] بداند، دخترانم نیز همین گونه‌اند. امر ازدواج دخترانم به‌دست هیچ یک از [[برادران]] مادریشان نیست و دخترانم نباید کاری انجام دهند جز با صلاحدید و [[مشورت]] او و اگر برادران [[مادری]] دخترانم بدون اجازه علی در مورد ازدواج آنان کاری انجام دهند، [[خداوند تعالی]] و رسولش{{صل}} را [[مخالفت]] و [[نافرمانی]] کرده‌اند، او نسبت به مسائل ازدواج [[قوم]] خود داناتر است اگر خواست تزویج می‌کند و اگر نخواست، نمی‌کند و من آنان را نسبت به آنچه در این نوشته ذکر کرده‌ام [[وصیت]] نموده‌ام و [[خداوند]] را بر آنها [[گواه]] می‌گیریم». آن‌گاه [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} و [[شهود]] حاضر، پای [[وصیت نامه]] را مهر کردند<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۵، ص۶۳ تا ص۶۸.</ref>.
[[امام کاظم]] {{ع}} به دلیل اینکه مدام در زندان‌های مختلف [[هارون الرشید]] در [[اسارت]] به سر می‌بردند و بر این امر [[آگاهی]] داشتند که [[عاقبت]] در یکی از این زندان‌ها به [[شهادت]] می‌رسند، وصیت نامه‌ای را در محضر برخی از [[یاران]] و [[اصحاب]] [[موثق]] خویش تنظیم نمودند که طی این [[وصیت نامه]]، ایشان فرزند بزرگ خویش ـ [[امام رضا]] {{ع}} ـ را به عنوان [[وکیل]] و [[جانشین]] خویش معرفی نمودند و تمام اعضای خانواده‌شان را موظف دانستند که به سخنان ایشان [[احترام]] بگذارند. امام کاظم {{ع}} بعد از اینکه به [[وحدانیت]] [[خداوند]] و [[حقانیت]] [[رسول]] {{صل}} و [[ائمه]] {{عم}} شهادت می‌دهند، در بخشی از وصیت نامه خویش، به [[ازدواج]] دخترانش اشاره کرده، می‌فرماید: «در مورد [[اموال]] و [[خانواده]] و فرزندانم، او به منزله خود من است و اگر [[صلاح]] دید که برادرانش را ـ که در آغاز این نوشته از آنها نام برده‌ام - به همان صورت که من در اینجا ذکر می‌کنم باقی بگذارد، می‌تواند این کار را بکند و اگر نخواست، می‌تواند آنها را کنار بگذارد و کسی [[حق]] [[اعتراض]] به او را ندارد و اگر کسی از آنها بخواهد [[خواهر]] خود را عروس کند، بدون اجازه و [[دستور]] او این حق را ندارد و هر نیرو و قدرتی بخواهد او را از اختیاراتی که در اینجا ذکر کرده‌ام، کنار بزند و مانع او بشود، با این کار از [[خدا]] و رسولش فاصله گرفته و برکنار شده است و خدا و رسولش نیز با او رابطه نخواهند داشت و [[لعنت]] خداوند و تمام لعنت کنندگان و [[ملائکه مقرب]] و [[انبیاء]] و [[مرسلین]] و [[مؤمنین]] بر چنین شخصی باد و هیچ یک از [[سلاطین]] و نیز هیچ یک از فرزندانم حق ندارند او را از اموالی که نزد او دارم برکنار کنند، من نزد او اموالی دارم و سخنان او در مورد مبلغ آن، کاملا مورد قبول من است چه کم بگوید، چه زیاد و علت ذکر اسامی سایر فرزندانم فقط این بود که نام آنها و [[اولاد]] صغیرم در اینجا با [[احترام]] ذکر شود و آنها شناخته شوند. آن همسرانم که «[[ام ولد]]» هستند، هر کدام که در [[منزل]] باقی ماندند، دارای همان [[حقوق]] و مقرری خواهند بود که در [[زمان]] حیاتم از آن برخوردار بودند، به این شرط که او مایل باشد و آنهایی که [[ازدواج]] کنند دیگر نمی‌توانند بازگردند و مقرری دریافت دارند مگر اینکه [[علی]] [[صلاح]] بداند، دخترانم نیز همین گونه‌اند. امر ازدواج دخترانم به‌دست هیچ یک از [[برادران]] مادریشان نیست و دخترانم نباید کاری انجام دهند جز با صلاحدید و [[مشورت]] او و اگر برادران [[مادری]] دخترانم بدون اجازه علی در مورد ازدواج آنان کاری انجام دهند، [[خداوند تعالی]] و رسولش {{صل}} را [[مخالفت]] و [[نافرمانی]] کرده‌اند، او نسبت به مسائل ازدواج [[قوم]] خود داناتر است اگر خواست تزویج می‌کند و اگر نخواست، نمی‌کند و من آنان را نسبت به آنچه در این نوشته ذکر کرده‌ام [[وصیت]] نموده‌ام و [[خداوند]] را بر آنها [[گواه]] می‌گیریم». آن‌گاه [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} و [[شهود]] حاضر، پای [[وصیت نامه]] را مهر کردند<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، باب ۵، ص۶۳ تا ص۶۸.</ref>.


کثرت اولاد و سال‌های [[زندانی]] و [[حبس]]، چنین موقعیت [[دشواری]] را برای [[امام کاظم]]{{ع}} در پی آورده و موجب شده بود تا آن حضرت [[اختیار]] کامل [[خاندان]] را به فرزند برومندشان امام رضا{{ع}} واگذارند. این زمینه [[خانوادگی]] نیز سبب شد تا هنگامی‌که امام رضا{{ع}} به [[دعوت]] [[مأمون]] به [[ایران]] [[سفر]] کردند و مدتی در [[مرو]] اقامت گزیدند، [[خواهران]] و برادران آن حضرت به طور گسترده‌ای به ایران [[مهاجرت]] فرمودند و به [[شوق دیدار]] [[برادر]] و [[امام]] و [[سرپرست]] خویش، [[رنج]] سفر از [[مدینه]] تا [[مرو]] را بر خود هموار کنند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۱۲۱.</ref>.
کثرت اولاد و سال‌های [[زندانی]] و [[حبس]]، چنین موقعیت [[دشواری]] را برای [[امام کاظم]] {{ع}} در پی آورده و موجب شده بود تا آن حضرت [[اختیار]] کامل [[خاندان]] را به فرزند برومندشان امام رضا {{ع}} واگذارند. این زمینه [[خانوادگی]] نیز سبب شد تا هنگامی‌که امام رضا {{ع}} به [[دعوت]] [[مأمون]] به [[ایران]] [[سفر]] کردند و مدتی در [[مرو]] اقامت گزیدند، [[خواهران]] و برادران آن حضرت به طور گسترده‌ای به ایران [[مهاجرت]] فرمودند و به [[شوق دیدار]] [[برادر]] و [[امام]] و [[سرپرست]] خویش، [[رنج]] سفر از [[مدینه]] تا [[مرو]] را بر خود هموار کنند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۱۲۱.</ref>.


==وصیت امام کاظم {{ع}} به امام رضا {{ع}}==
== وصیت امام کاظم {{ع}} به امام رضا {{ع}} ==
بزنطی از [[خادم]] [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند: "زمانی که [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} را از [[مدینه]] به [[عراق]] بردند، آن حضرت به فرزندش [[علی]]{{ع}} فرمود: تا من زنده‌ام و خبر فوت من به تو نرسیده، هر شب در دهلیزِ [[خانه]] بخواب. من هر شب بستر [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} را در دهلیز خانه مهیا می‌نمودم و آن بزرگوار بعد از عشاء می‌آمدند و تا صبح را در دهلیز می‌گذراندند، چون صبح می‌شد به خانه تشریف می‌بردند. چند سال به همین منوال گذشت، یکی از شب‌ها که بستر حضرت را مهیا نمودم تشریف نیاوردند و [[خانواده]] هم از [[غیبت]] آن حضرت بی‌اندازه ناراحت بودند و ما هم از این امر به [[وحشت]] افتادیم؛ تا اینکه صبح شد و آن بزرگوار تشریف آورده و به نزد امّ‌احمد، یکی از [[همسران]] پدرشان رفته و فرمودند: آن امانتی را که پدرم نزد تو سپرده بود، به من تحویل دهید. امّ‌احمد که این سخن را شنید، شروع به [[گریه]] کرد و گریبان چاک زد و گفت: به [[خدا]] قسم که [[سید]] و آقای من [[وفات]] نموده است. حضرت او را تسلّی داده تا اینکه از [[بی‌قراری]] و گریه و زاری او جلوگیری کردند و [[دستور]] دادند این [[راز]] را بر کسی افشا مکن تا خبر به [[والی مدینه]] برسد. امّ‌احمد، امانت‌هایی را که نزد خود داشت به علی بن موسی الرضا{{ع}} تحویل داد و عرض کرد: روزی که پدرت مرا [[وداع]] نمود، این امانات را به من سپرده و به من امر فرمودند: کسی را بر آن مطلع مکن، چون من وفات نمودم، هر یک از [[فرزندان]] من که نزد تو آمده و آن را از تو مطالبه نمود، به او تحویل بده و [[آگاه]] باش که من در چنین وقتی وفات کرده‌ام. علی بن موسی الرضا{{ع}} [[امانت‌ها]] را گرفته و امر فرمودند: خبر را پنهان نمایند تا خبر به طور طبیعی منتشر شود. از آن شب، دیگر [[امام رضا]]{{ع}} در دهلیز [[خانه]] نخوابیدند و بعد از چند روزی هم خبر [[شهادت]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} رسید و معلوم شد که در آن شبی که [[حضرت رضا]]{{ع}} [[غیبت]] نموده، از [[مدینه]] به [[بغداد]] رفته و [[تجهیز]] [[پدر]] خود را انجام داده است"<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۵، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۹۶.</ref>
بزنطی از [[خادم]] [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} [[روایت]] می‌کند: "زمانی که [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} را از [[مدینه]] به [[عراق]] بردند، آن حضرت به فرزندش [[علی]] {{ع}} فرمود: تا من زنده‌ام و خبر فوت من به تو نرسیده، هر شب در دهلیزِ [[خانه]] بخواب. من هر شب بستر [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}} را در دهلیز خانه مهیا می‌نمودم و آن بزرگوار بعد از عشاء می‌آمدند و تا صبح را در دهلیز می‌گذراندند، چون صبح می‌شد به خانه تشریف می‌بردند. چند سال به همین منوال گذشت، یکی از شب‌ها که بستر حضرت را مهیا نمودم تشریف نیاوردند و [[خانواده]] هم از [[غیبت]] آن حضرت بی‌اندازه ناراحت بودند و ما هم از این امر به [[وحشت]] افتادیم؛ تا اینکه صبح شد و آن بزرگوار تشریف آورده و به نزد امّ‌احمد، یکی از [[همسران]] پدرشان رفته و فرمودند: آن امانتی را که پدرم نزد تو سپرده بود، به من تحویل دهید. امّ‌احمد که این سخن را شنید، شروع به [[گریه]] کرد و گریبان چاک زد و گفت: به [[خدا]] قسم که [[سید]] و آقای من [[وفات]] نموده است. حضرت او را تسلّی داده تا اینکه از [[بی‌قراری]] و گریه و زاری او جلوگیری کردند و [[دستور]] دادند این [[راز]] را بر کسی افشا مکن تا خبر به [[والی مدینه]] برسد. امّ‌احمد، امانت‌هایی را که نزد خود داشت به علی بن موسی الرضا {{ع}} تحویل داد و عرض کرد: روزی که پدرت مرا [[وداع]] نمود، این امانات را به من سپرده و به من امر فرمودند: کسی را بر آن مطلع مکن، چون من وفات نمودم، هر یک از [[فرزندان]] من که نزد تو آمده و آن را از تو مطالبه نمود، به او تحویل بده و [[آگاه]] باش که من در چنین وقتی وفات کرده‌ام. علی بن موسی الرضا {{ع}} [[امانت‌ها]] را گرفته و امر فرمودند: خبر را پنهان نمایند تا خبر به طور طبیعی منتشر شود. از آن شب، دیگر [[امام رضا]] {{ع}} در دهلیز [[خانه]] نخوابیدند و بعد از چند روزی هم خبر [[شهادت]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} رسید و معلوم شد که در آن شبی که [[حضرت رضا]] {{ع}} [[غیبت]] نموده، از [[مدینه]] به [[بغداد]] رفته و [[تجهیز]] [[پدر]] خود را انجام داده است"<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، باب ۵، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۹۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش