مقدمات شورش ناکثین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = امام علی
| موضوع مرتبط = جنگ جمل
| عنوان مدخل  = [[امام علی]]
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[امام علی در قرآن]] - [[امام علی در حدیث]] - [[امام علی در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط =  
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==نیرنگ‌های معاویه‌==
== نیرنگ‌های معاویه‌==
* [[امام علی]]{{ع}}‌- از سخنرانی‌اش درباره [[طلحه]] و [[زبیر]]، پیش از [[جنگ جمل]]-: شگفتا از [[همراهی]] آن دو با [[ابو بکر]] و [[عمر]] و [[ستم]] آنان بر من، با آنکه می‌دانند که من کم‌تر از آن دو نیستم. و اگر بخواهم بگویم، می‌گویم. [[معاویه]] برای آنان از [[شام]]، نامه‌ای نوشت و آن دو را فریفت و آن دو نفر از من [[کتمان]] کردند و بیرون رفتند و برای بی‌خِرَدان چنین‌ وا نمود کردند که [[خونخواهی]] [[عثمان]] می‌کنند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- مِن خُطبَةٍ لَهُ قَبلَ حَربِ الجَمَلِ فی شَأنِ طَلحَةَ وَالزبَیرِ-: ویا عَجَباً لِاستِقامَتِهِما لِأَبی بَکرٍ وعُمَرَ وبَغیهِما عَلَی! وهُما یعلَمانِ أنی لَستُ دونَ أحَدِهِما، ولَو شِئتُ أن أقولَ لَقُلتُ. ولَقَد کانَ مُعاوِیةُ کتَبَ إلَیهِما مِنَ الشامِ کتاباً یخدَعُهُما فیهِ، فَکتَماهُ عَنی، وخَرَجا یوهِمانِ الطغامَ أنهُما یطلُبانِ بِدَمِ عُثمانَ}} ([[الجمل (کتاب)|الجمل]]، ص ۲۶۸).</ref>.
[[امام علی]] {{ع}}‌- از سخنرانی‌اش درباره [[طلحه]] و [[زبیر]]، پیش از [[جنگ جمل]]-: شگفتا از [[همراهی]] آن دو با [[ابو بکر]] و [[عمر]] و [[ستم]] آنان بر من، با آنکه می‌دانند که من کم‌تر از آن دو نیستم. و اگر بخواهم بگویم، می‌گویم. [[معاویه]] برای آنان از [[شام]]، نامه‌ای نوشت و آن دو را فریفت و آن دو نفر از من [[کتمان]] کردند و بیرون رفتند و برای بی‌خِرَدان چنین‌ وا نمود کردند که [[خونخواهی]] [[عثمان]] می‌کنند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- مِن خُطبَةٍ لَهُ قَبلَ حَربِ الجَمَلِ فی شَأنِ طَلحَةَ وَالزبَیرِ-: ویا عَجَباً لِاستِقامَتِهِما لِأَبی بَکرٍ وعُمَرَ وبَغیهِما عَلَی! وهُما یعلَمانِ أنی لَستُ دونَ أحَدِهِما، ولَو شِئتُ أن أقولَ لَقُلتُ. ولَقَد کانَ مُعاوِیةُ کتَبَ إلَیهِما مِنَ الشامِ کتاباً یخدَعُهُما فیهِ، فَکتَماهُ عَنی، وخَرَجا یوهِمانِ الطغامَ أنهُما یطلُبانِ بِدَمِ عُثمانَ}} ([[الجمل (کتاب)|الجمل]]، ص ۲۶۸).</ref>.
==آغاز اختلاف‌==
 
* [[الإمامة والسیاسة (کتاب)|الإمامة والسیاسة]]: گفته‌اند [[زبیر]] و [[طلحه]]، پس از انجام دادن [[بیعت]]، نزد [[علی]]{{ع}} آمدند و گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]! آیا می‌دانی بر چه چیزی با تو [[بیعت]] کردیم؟ [[علی]]{{ع}} فرمود: "آری، بر [[پیروی]] و [[اطاعت]] و بر همان‌چه که با [[ابو بکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]]، [[بیعت]] کردید". گفتند: خیر. ما با تو [[بیعت]] کردیم که شریک تو در [[حکومت]] باشیم. [[علی]]{{ع}} فرمود: "خیر؛ ولی شما شریکید در سخن، [[پایداری]] و کمک در ناتوانی‌ها و کجی‌ها"<ref>الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۷۰.</ref>.
== آغاز اختلاف‌==
==بیرون رفتن [[طلحه]] و [[زبیر]] به قصد مکه‌==
[[الإمامة والسیاسة (کتاب)|الإمامة والسیاسة]]: گفته‌اند [[زبیر]] و [[طلحه]]، پس از انجام دادن [[بیعت]]، نزد [[علی]] {{ع}} آمدند و گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]! آیا می‌دانی بر چه چیزی با تو [[بیعت]] کردیم؟ [[علی]] {{ع}} فرمود: "آری، بر [[پیروی]] و [[اطاعت]] و بر همان‌چه که با [[ابو بکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]]، [[بیعت]] کردید". گفتند: خیر. ما با تو [[بیعت]] کردیم که شریک تو در [[حکومت]] باشیم. [[علی]] {{ع}} فرمود: "خیر؛ ولی شما شریکید در سخن، [[پایداری]] و کمک در ناتوانی‌ها و کجی‌ها"<ref>الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۷۰.</ref>.
در پی رفت و آمدهای چند [[روزه]] [[طلحه]] و [[زبیر]] به نزد [[امام علی]]{{ع}} برای دستیابی به پاره‌ای از سِمَت‌های [[حکومتی]] و گرفتن امتیازهای [[مالی]] و در حالی که این گفتگوها نتیجه‌ای جز تن ندادن [[امام]]{{ع}} به خواسته‌های آنان دربرنداشت، بدانان خبر رسید که [[عایشه]] در [[مکه]] [[اعلان]] رویارویی با [[امام]]{{ع}} کرده و از کشندگان [[عثمان]]، [[برائت]] جسته است. از سوی دیگر، برخی از [[کارگزاران]] [[عثمان]]، از [[ترس]] [[حسابرسی]] [[امام]]{{ع}} به همراه اموالی که از [[بیت]] المالْ [[غارت]] کرده بودند، به سوی [[مکه]] گریختند. از این رو، [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز [[تصمیم]] گرفتند به [[مکه]] بروند و در آنجا رویارویی خود را با [[حکومت امام]]{{ع}} اعلام کنند. آن دو نزد [[امام]]{{ع}} آمده بودند و این [[نیت]] را در [[دل]] داشتند.
 
* [[الجمل (کتاب)|الجمل]]‌- به [[نقل]] از [[بکر بن عیسی]]-: به [[راستی]] که [[علی]]{{ع}} از آن دو ([[طلحه]] و [[زبیر]]) سخت‌ترین [[پیمان]] و میثاقی را که از کسی می‌توان گرفت، گرفت تا با وی [[مخالفت]] نورزند و [[بیعت]] نشکنند و جز [[عمره]]، به سوی دیگر نروند تا نزد وی بازگردند و آن دو نیز چنین تعهدی را از طرف خودشان به او سپردند، تا این که به آنان اجازه داد و آنان بیرون رفتند<ref>[[الجمل (کتاب)|الجمل]]، ص ۴۳۷، الکافئة، ص ۱۵، ح ۱۴.</ref>.
== بیرون رفتن [[طلحه]] و [[زبیر]] به قصد مکه‌==
==[[دعوت]] [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[عایشه]] برای قیام‌==
در پی رفت و آمدهای چند [[روزه]] [[طلحه]] و [[زبیر]] به نزد [[امام علی]] {{ع}} برای دستیابی به پاره‌ای از سِمَت‌های [[حکومتی]] و گرفتن امتیازهای [[مالی]] و در حالی که این گفتگوها نتیجه‌ای جز تن ندادن [[امام]] {{ع}} به خواسته‌های آنان دربرنداشت، بدانان خبر رسید که [[عایشه]] در [[مکه]] [[اعلان]] رویارویی با [[امام]] {{ع}} کرده و از کشندگان [[عثمان]]، [[برائت]] جسته است. از سوی دیگر، برخی از [[کارگزاران]] [[عثمان]]، از [[ترس]] [[حسابرسی]] [[امام]] {{ع}} به همراه اموالی که از [[بیت]] المالْ [[غارت]] کرده بودند، به سوی [[مکه]] گریختند. از این رو، [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز [[تصمیم]] گرفتند به [[مکه]] بروند و در آنجا رویارویی خود را با [[حکومت امام]] {{ع}} اعلام کنند. آن دو نزد [[امام]] {{ع}} آمده بودند و این [[نیت]] را در [[دل]] داشتند.
* [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]‌- به [[نقل]] از [[صالح بن کیسان]] و [[ابو مخنف]]-: [[طلحه]] و [[زبیر]]، نزد [[عایشه]] رفتند و او را به [[قیام]] فرا خواندند. [[عایشه]] گفت: آیا مرا وا گرمی‌دارید که [[پیکار]] کنم؟ گفتند: نه؛ اما به مردمْ اعلام کن که [[عثمان]]، مظلومانه کشته شده است و آنها را [[دعوت]] کن که مسئله [[حکومت]] را شورایی میان [[مسلمانان]] قرار دهند تا بر همان روشی باشد که [[عمر بن خطاب]]، آنان را در آن رها کرد تا تو میان آنها [[صلح]] برقرار کنی<ref>[[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]، ج ۳، ص ۲۳.</ref>.
 
==[[برنامه‌ریزی]] [[ناکثین]] برای [[پیکار]]==
[[الجمل (کتاب)|الجمل]]‌- به [[نقل]] از [[بکر بن عیسی]]-: به [[راستی]] که [[علی]] {{ع}} از آن دو ([[طلحه]] و [[زبیر]]) سخت‌ترین [[پیمان]] و میثاقی را که از کسی می‌توان گرفت، گرفت تا با وی [[مخالفت]] نورزند و [[بیعت]] نشکنند و جز [[عمره]]، به سوی دیگر نروند تا نزد وی بازگردند و آن دو نیز چنین تعهدی را از طرف خودشان به او سپردند، تا این که به آنان اجازه داد و آنان بیرون رفتند<ref>[[الجمل (کتاب)|الجمل]]، ص ۴۳۷، الکافئة، ص ۱۵، ح ۱۴.</ref>.
اساسِ شورای [[ناکثین]]، جای درنگ دارد. آنان جهت [[برنامه‌ریزی]] برای رویارویی با [[امیر مؤمنان]] در [[مکه]] [[اجتماع]] کردند. [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عایشه]]، [[مروان بن حکم]]، [[یعلی بن منیه]]، [[عبد الله بن عامر]]، [[عبد الله بن زبیر]] و افرادی از این دست، نشستند تا محل [[جنگ]] را معین سازند و نقشه [[جنگ]] و راه‌های رویایی را طراحی کنند. هریک از اینها ویژگی‌های خود را داشتند. [[طلحه]] و [[زبیر]]، شیفته [[قدرت]] بودند و در سر، هوای [[ریاست]] و [[خلافت]] داشتند. [[مروان]]، مردی [[فریبکار]]، وسوسه‌گر و به دور از [[دیانت]] بود. [[عبد الله بن عامر]]، حاکمی برکنار شده بود که جیب‌هایش را از [[دینار]] و درهم [[بیت المال]]، پُر کرده بود و همین طور، [[یعلی بن منیه]]. بدین ترتیب، [[قدرت‌طلبی]]، رفاه‌جویی و هوا و [[هوس‌ها]] با فتنه‌ای کورْ به هم آمیختند و از [[دل]] آنها، "[[پیکار]] [[جمل]]" بیرون آمد. این گروه، پس از بررسی‌های فراوان، [[بصره]] را برگزیدند؛ زیرا از یک سو به [[معاویه]] [[اطمینان]] نداشتند تا به‌سوی [[شام]] روند و از سوی دیگر، به دنبال مکانی بودند که هم‌زمان، پایگاه نظامی نیز باشد و هیچ شهری جز [[کوفه]] و [[بصره]]، این‌ویژگی را نداشت. آنان به جهت [[تمایل]] [[کوفیان]] به [[امام علی]]{{ع}} و [[تمایل]] بصریان به [[عثمان]]، [[بصره]] را برگزیدند؛ افزون بر آنکه ابن عامر، در [[بصره]] [[نفوذ]] داشت؛ زیرا وی زمانی [[حاکم]] آن دیار بود و این، همان چیزی بود که آنان را برای گِردآوردن [[مردم]] و دستیابی به آگاهی‌های لازمی که در [[جنگ]] مفید می‌افتاد، کمک می‌کرد.
 
==نامه‌های [[عایشه]] به سران [[شهرها]]==
== [[دعوت]] [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[عایشه]] برای قیام‌==
* [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]: [[عایشه]] برای افراد سرشناس [[بصره]] [[نامه]] نگاشت و نیز برای [[احنف بن قیس]]، [[صبرة بن شیمان]] وسرشناسانی همانند آنان، [[نامه]] نوشت. آن گاه از [[مکه]] بیرون رفت تا به چاهی در منطقه [[باهله]] (در چهار میلی [[بصره]]) رسید و [[منتظر]] جواب ماند<ref>[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]، ج ۴، ص ۴۶۱.</ref>.
[[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]‌- به [[نقل]] از [[صالح بن کیسان]] و [[ابو مخنف]]-: [[طلحه]] و [[زبیر]]، نزد [[عایشه]] رفتند و او را به [[قیام]] فرا خواندند. [[عایشه]] گفت: آیا مرا وا گرمی‌دارید که [[پیکار]] کنم؟ گفتند: نه؛ اما به مردمْ اعلام کن که [[عثمان]]، مظلومانه کشته شده است و آنها را [[دعوت]] کن که مسئله [[حکومت]] را شورایی میان [[مسلمانان]] قرار دهند تا بر همان روشی باشد که [[عمر بن خطاب]]، آنان را در آن رها کرد تا تو میان آنها [[صلح]] برقرار کنی<ref>[[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]، ج ۳، ص ۲۳.</ref>.
==[[آمادگی]] [[عایشه]] برای قیام‌==
 
* [[الجمل (کتاب)|الجمل]]: چون [[عایشه]] [[اجتماع]] کسانی را که در [[مخالفت]] با [[امیرمؤمنان]] و جدا شدن از او در [[مکه]] گرد آمده بودند، دید و پیرویشان را از خویش در [[جنگ]] با ایشان [[مشاهده]] کرد، برای پیکارْ مهیا گشت و هر روز، جارچی او برای [[آمادگی]] حرکت، جار می‌زد و چنین می‌گفت: آنکه قصد حرکت دارد، حرکت کند که [[ام المؤمنین]] به سوی [[بصره]] در حرکت است و برای [[عثمان بن عفان]] [[مظلوم]]، [[خونخواهی]] می‌کند<ref>[[الجمل (کتاب)|الجمل]]، ص ۲۳۳.</ref>.
== [[برنامه‌ریزی]] [[ناکثین]] برای [[پیکار]] ==
==[[استرجاع]] عایشه‌==
اساسِ شورای [[ناکثین]]، جای درنگ دارد. آنان جهت [[برنامه‌ریزی]] برای رویارویی با [[امیر مؤمنان]] در [[مکه]] [[اجتماع]] کردند. [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عایشه]]، [[مروان بن حکم]]، [[یعلی بن منیه]]، [[عبد الله بن عامر]]، [[عبد الله بن زبیر]] و افرادی از این دست، نشستند تا محل [[جنگ]] را معین سازند و نقشه [[جنگ]] و راه‌های رویایی را طراحی کنند. هریک از اینها ویژگی‌های خود را داشتند. [[طلحه]] و [[زبیر]]، شیفته [[قدرت]] بودند و در سر، هوای [[ریاست]] و [[خلافت]] داشتند. [[مروان]]، مردی [[فریبکار]]، وسوسه‌گر و به دور از [[دیانت]] بود. [[عبد الله بن عامر]]، حاکمی برکنار شده بود که جیب‌هایش را از [[دینار]] و درهم [[بیت المال]]، پُر کرده بود و همین طور، [[یعلی بن منیه]]. بدین ترتیب، [[قدرت‌طلبی]]، رفاه‌جویی و هوا و [[هوس‌ها]] با فتنه‌ای کورْ به هم آمیختند و از [[دل]] آنها، "[[پیکار]] [[جمل]]" بیرون آمد. این گروه، پس از بررسی‌های فراوان، [[بصره]] را برگزیدند؛ زیرا از یک سو به [[معاویه]] [[اطمینان]] نداشتند تا به‌سوی [[شام]] روند و از سوی دیگر، به دنبال مکانی بودند که هم‌زمان، پایگاه نظامی نیز باشد و هیچ شهری جز [[کوفه]] و [[بصره]]، این‌ویژگی را نداشت. آنان به جهت [[تمایل]] [[کوفیان]] به [[امام علی]] {{ع}} و [[تمایل]] بصریان به [[عثمان]]، [[بصره]] را برگزیدند؛ افزون بر آنکه ابن عامر، در [[بصره]] [[نفوذ]] داشت؛ زیرا وی زمانی [[حاکم]] آن دیار بود و این، همان چیزی بود که آنان را برای گِردآوردن [[مردم]] و دستیابی به آگاهی‌های لازمی که در [[جنگ]] مفید می‌افتاد، کمک می‌کرد.
*شرح [[نهج البلاغة]]: هنگامی که [[عایشه]] [[تصمیم]] حرکت به سوی [[بصره]] گرفت، برایش شتری نیرومند درخواست کردند تا کجاوه (هودج) او را حمل کند. [[یعلی بن امیه]]، شتر خود را که "عَسْکر" نام داشت، آورد. شتر، بسیار [[تنومند]] بود. [[عایشه]] چون آن را دید، خوشش آمد و ساربان، شروع کرد از [[نیرومندی]] و تیزرو بودن آن، [[سخن گفتن]] و در لا به لای سخنش می‌گفت: عَسْکر. [[عایشه]] چون این نام را شنید، [[استرجاع]] کرد (آیه‌ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} بر زبان آورد) و گفت: آن را بازگردانید؛ مرا بدان نیازی نیست. وقتی سببش را از او پرسیدند، گفت: [[پیامبر خدا]] این نام را برایش ذکر کرده و او را از [[سوار شدن]] بر آن، [[نهی]] کرده است. [[دستور]] داد شتری دیگر برایش مهیا گردد؛ ولی شتری مانند آن، یافت نشد. از این رو، روکش شتر را عوض کردند و به وی گفته شد: شتری تنومندتر و نیرومندتر برایت آوردیم! آن را برایش آوردند و او بدان، [[راضی]] شد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۲۴.</ref>.
 
* [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: جمعیت، شبانگاه از کنار آبگاهی گذشتند که "آب حَوْأب" نامیده می‌شد. سگان منطقه به روی آنان پارس کردند. [[عایشه]] گفت: [نام‌] این آبگاه چیست؟ یکی از آنان گفت: آبگاه حَوْأب. [[عایشه]] گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. مرا بازگردانید! مرا بازگردانید! این، همان آبی است که [[پیامبر خدا]] به من فرمود: "تو آن کس مباش که سگ‌های حَوْأب به رویش پارس می‌کنند". پس [[چهل]] مرد را نزد او آوردند و آنان به [[خدا]] [[سوگند]] خوردند که این آبگاه، آبگاهِ [[حوأب]] نیست!<ref>[[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]، ج ۲، ص ۱۸۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۴۴-۳۴۸.</ref>.
== نامه‌های [[عایشه]] به سران [[شهرها]] ==
[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]: [[عایشه]] برای افراد سرشناس [[بصره]] [[نامه]] نگاشت و نیز برای [[احنف بن قیس]]، [[صبرة بن شیمان]] وسرشناسانی همانند آنان، [[نامه]] نوشت. آن گاه از [[مکه]] بیرون رفت تا به چاهی در منطقه [[باهله]] (در چهار میلی [[بصره]]) رسید و [[منتظر]] جواب ماند<ref>[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]، ج ۴، ص ۴۶۱.</ref>.
 
== [[آمادگی]] [[عایشه]] برای قیام‌==
[[الجمل (کتاب)|الجمل]]: چون [[عایشه]] [[اجتماع]] کسانی را که در [[مخالفت]] با [[امیرمؤمنان]] و جدا شدن از او در [[مکه]] گرد آمده بودند، دید و پیرویشان را از خویش در [[جنگ]] با ایشان [[مشاهده]] کرد، برای پیکارْ مهیا گشت و هر روز، جارچی او برای [[آمادگی]] حرکت، جار می‌زد و چنین می‌گفت: آنکه قصد حرکت دارد، حرکت کند که [[ام المؤمنین]] به سوی [[بصره]] در حرکت است و برای [[عثمان بن عفان]] [[مظلوم]]، [[خونخواهی]] می‌کند<ref>[[الجمل (کتاب)|الجمل]]، ص ۲۳۳.</ref>.
 
== [[استرجاع]] عایشه‌==
شرح [[نهج البلاغة]]: هنگامی که [[عایشه]] [[تصمیم]] حرکت به سوی [[بصره]] گرفت، برایش شتری نیرومند درخواست کردند تا کجاوه (هودج) او را حمل کند. [[یعلی بن امیه]]، شتر خود را که "عَسْکر" نام داشت، آورد. شتر، بسیار [[تنومند]] بود. [[عایشه]] چون آن را دید، خوشش آمد و ساربان، شروع کرد از [[نیرومندی]] و تیزرو بودن آن، [[سخن گفتن]] و در لا به لای سخنش می‌گفت: عَسْکر. [[عایشه]] چون این نام را شنید، [[استرجاع]] کرد (آیه‌ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} بر زبان آورد) و گفت: آن را بازگردانید؛ مرا بدان نیازی نیست. وقتی سببش را از او پرسیدند، گفت: [[پیامبر خدا]] این نام را برایش ذکر کرده و او را از [[سوار شدن]] بر آن، [[نهی]] کرده است. [[دستور]] داد شتری دیگر برایش مهیا گردد؛ ولی شتری مانند آن، یافت نشد. از این رو، روکش شتر را عوض کردند و به وی گفته شد: شتری تنومندتر و نیرومندتر برایت آوردیم! آن را برایش آوردند و او بدان، [[راضی]] شد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۲۴.</ref>.
 
[[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: جمعیت، شبانگاه از کنار آبگاهی گذشتند که "آب حَوْأب" نامیده می‌شد. سگان منطقه به روی آنان پارس کردند. [[عایشه]] گفت: [نام‌] این آبگاه چیست؟ یکی از آنان گفت: آبگاه حَوْأب. [[عایشه]] گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. مرا بازگردانید! مرا بازگردانید! این، همان آبی است که [[پیامبر خدا]] به من فرمود: "تو آن کس مباش که سگ‌های حَوْأب به رویش پارس می‌کنند". پس [[چهل]] مرد را نزد او آوردند و آنان به [[خدا]] [[سوگند]] خوردند که این آبگاه، آبگاهِ [[حوأب]] نیست!<ref>[[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]، ج ۲، ص ۱۸۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۴۴-۳۴۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۳۳: خط ۴۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:امام علی]]
[[رده:جنگ جمل]]
[[رده:مقدمات شورش ناکثین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۵۸

نیرنگ‌های معاویه‌

امام علی (ع)‌- از سخنرانی‌اش درباره طلحه و زبیر، پیش از جنگ جمل-: شگفتا از همراهی آن دو با ابو بکر و عمر و ستم آنان بر من، با آنکه می‌دانند که من کم‌تر از آن دو نیستم. و اگر بخواهم بگویم، می‌گویم. معاویه برای آنان از شام، نامه‌ای نوشت و آن دو را فریفت و آن دو نفر از من کتمان کردند و بیرون رفتند و برای بی‌خِرَدان چنین‌ وا نمود کردند که خونخواهی عثمان می‌کنند[۱].

آغاز اختلاف‌

الإمامة والسیاسة: گفته‌اند زبیر و طلحه، پس از انجام دادن بیعت، نزد علی (ع) آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! آیا می‌دانی بر چه چیزی با تو بیعت کردیم؟ علی (ع) فرمود: "آری، بر پیروی و اطاعت و بر همان‌چه که با ابو بکر، عمر و عثمان، بیعت کردید". گفتند: خیر. ما با تو بیعت کردیم که شریک تو در حکومت باشیم. علی (ع) فرمود: "خیر؛ ولی شما شریکید در سخن، پایداری و کمک در ناتوانی‌ها و کجی‌ها"[۲].

بیرون رفتن طلحه و زبیر به قصد مکه‌

در پی رفت و آمدهای چند روزه طلحه و زبیر به نزد امام علی (ع) برای دستیابی به پاره‌ای از سِمَت‌های حکومتی و گرفتن امتیازهای مالی و در حالی که این گفتگوها نتیجه‌ای جز تن ندادن امام (ع) به خواسته‌های آنان دربرنداشت، بدانان خبر رسید که عایشه در مکه اعلان رویارویی با امام (ع) کرده و از کشندگان عثمان، برائت جسته است. از سوی دیگر، برخی از کارگزاران عثمان، از ترس حسابرسی امام (ع) به همراه اموالی که از بیت المالْ غارت کرده بودند، به سوی مکه گریختند. از این رو، طلحه و زبیر نیز تصمیم گرفتند به مکه بروند و در آنجا رویارویی خود را با حکومت امام (ع) اعلام کنند. آن دو نزد امام (ع) آمده بودند و این نیت را در دل داشتند.

الجمل‌- به نقل از بکر بن عیسی-: به راستی که علی (ع) از آن دو (طلحه و زبیر) سخت‌ترین پیمان و میثاقی را که از کسی می‌توان گرفت، گرفت تا با وی مخالفت نورزند و بیعت نشکنند و جز عمره، به سوی دیگر نروند تا نزد وی بازگردند و آن دو نیز چنین تعهدی را از طرف خودشان به او سپردند، تا این که به آنان اجازه داد و آنان بیرون رفتند[۳].

دعوت طلحه و زبیر از عایشه برای قیام‌

أنساب الأشراف‌- به نقل از صالح بن کیسان و ابو مخنف-: طلحه و زبیر، نزد عایشه رفتند و او را به قیام فرا خواندند. عایشه گفت: آیا مرا وا گرمی‌دارید که پیکار کنم؟ گفتند: نه؛ اما به مردمْ اعلام کن که عثمان، مظلومانه کشته شده است و آنها را دعوت کن که مسئله حکومت را شورایی میان مسلمانان قرار دهند تا بر همان روشی باشد که عمر بن خطاب، آنان را در آن رها کرد تا تو میان آنها صلح برقرار کنی[۴].

برنامه‌ریزی ناکثین برای پیکار

اساسِ شورای ناکثین، جای درنگ دارد. آنان جهت برنامه‌ریزی برای رویارویی با امیر مؤمنان در مکه اجتماع کردند. طلحه، زبیر، عایشه، مروان بن حکم، یعلی بن منیه، عبد الله بن عامر، عبد الله بن زبیر و افرادی از این دست، نشستند تا محل جنگ را معین سازند و نقشه جنگ و راه‌های رویایی را طراحی کنند. هریک از اینها ویژگی‌های خود را داشتند. طلحه و زبیر، شیفته قدرت بودند و در سر، هوای ریاست و خلافت داشتند. مروان، مردی فریبکار، وسوسه‌گر و به دور از دیانت بود. عبد الله بن عامر، حاکمی برکنار شده بود که جیب‌هایش را از دینار و درهم بیت المال، پُر کرده بود و همین طور، یعلی بن منیه. بدین ترتیب، قدرت‌طلبی، رفاه‌جویی و هوا و هوس‌ها با فتنه‌ای کورْ به هم آمیختند و از دل آنها، "پیکار جمل" بیرون آمد. این گروه، پس از بررسی‌های فراوان، بصره را برگزیدند؛ زیرا از یک سو به معاویه اطمینان نداشتند تا به‌سوی شام روند و از سوی دیگر، به دنبال مکانی بودند که هم‌زمان، پایگاه نظامی نیز باشد و هیچ شهری جز کوفه و بصره، این‌ویژگی را نداشت. آنان به جهت تمایل کوفیان به امام علی (ع) و تمایل بصریان به عثمان، بصره را برگزیدند؛ افزون بر آنکه ابن عامر، در بصره نفوذ داشت؛ زیرا وی زمانی حاکم آن دیار بود و این، همان چیزی بود که آنان را برای گِردآوردن مردم و دستیابی به آگاهی‌های لازمی که در جنگ مفید می‌افتاد، کمک می‌کرد.

نامه‌های عایشه به سران شهرها

تاریخ الطبری: عایشه برای افراد سرشناس بصره نامه نگاشت و نیز برای احنف بن قیس، صبرة بن شیمان وسرشناسانی همانند آنان، نامه نوشت. آن گاه از مکه بیرون رفت تا به چاهی در منطقه باهله (در چهار میلی بصره) رسید و منتظر جواب ماند[۵].

آمادگی عایشه برای قیام‌

الجمل: چون عایشه اجتماع کسانی را که در مخالفت با امیرمؤمنان و جدا شدن از او در مکه گرد آمده بودند، دید و پیرویشان را از خویش در جنگ با ایشان مشاهده کرد، برای پیکارْ مهیا گشت و هر روز، جارچی او برای آمادگی حرکت، جار می‌زد و چنین می‌گفت: آنکه قصد حرکت دارد، حرکت کند که ام المؤمنین به سوی بصره در حرکت است و برای عثمان بن عفان مظلوم، خونخواهی می‌کند[۶].

استرجاع عایشه‌

شرح نهج البلاغة: هنگامی که عایشه تصمیم حرکت به سوی بصره گرفت، برایش شتری نیرومند درخواست کردند تا کجاوه (هودج) او را حمل کند. یعلی بن امیه، شتر خود را که "عَسْکر" نام داشت، آورد. شتر، بسیار تنومند بود. عایشه چون آن را دید، خوشش آمد و ساربان، شروع کرد از نیرومندی و تیزرو بودن آن، سخن گفتن و در لا به لای سخنش می‌گفت: عَسْکر. عایشه چون این نام را شنید، استرجاع کرد (آیه‌ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ بر زبان آورد) و گفت: آن را بازگردانید؛ مرا بدان نیازی نیست. وقتی سببش را از او پرسیدند، گفت: پیامبر خدا این نام را برایش ذکر کرده و او را از سوار شدن بر آن، نهی کرده است. دستور داد شتری دیگر برایش مهیا گردد؛ ولی شتری مانند آن، یافت نشد. از این رو، روکش شتر را عوض کردند و به وی گفته شد: شتری تنومندتر و نیرومندتر برایت آوردیم! آن را برایش آوردند و او بدان، راضی شد[۷].

تاریخ الیعقوبی: جمعیت، شبانگاه از کنار آبگاهی گذشتند که "آب حَوْأب" نامیده می‌شد. سگان منطقه به روی آنان پارس کردند. عایشه گفت: [نام‌] این آبگاه چیست؟ یکی از آنان گفت: آبگاه حَوْأب. عایشه گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ. مرا بازگردانید! مرا بازگردانید! این، همان آبی است که پیامبر خدا به من فرمود: "تو آن کس مباش که سگ‌های حَوْأب به رویش پارس می‌کنند". پس چهل مرد را نزد او آوردند و آنان به خدا سوگند خوردند که این آبگاه، آبگاهِ حوأب نیست![۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. «الإمام علی (ع)- مِن خُطبَةٍ لَهُ قَبلَ حَربِ الجَمَلِ فی شَأنِ طَلحَةَ وَالزبَیرِ-: ویا عَجَباً لِاستِقامَتِهِما لِأَبی بَکرٍ وعُمَرَ وبَغیهِما عَلَی! وهُما یعلَمانِ أنی لَستُ دونَ أحَدِهِما، ولَو شِئتُ أن أقولَ لَقُلتُ. ولَقَد کانَ مُعاوِیةُ کتَبَ إلَیهِما مِنَ الشامِ کتاباً یخدَعُهُما فیهِ، فَکتَماهُ عَنی، وخَرَجا یوهِمانِ الطغامَ أنهُما یطلُبانِ بِدَمِ عُثمانَ» (الجمل، ص ۲۶۸).
  2. الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۷۰.
  3. الجمل، ص ۴۳۷، الکافئة، ص ۱۵، ح ۱۴.
  4. أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۲۳.
  5. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۶۱.
  6. الجمل، ص ۲۳۳.
  7. شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۲۴.
  8. تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۱.
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۴۴-۳۴۸.