واقعه کربلا در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:


[[لشکریان]] یکپارچه بر [[حسین]] [[یورش]] بردند تا او را به اردوگاهش عقب برانند. در اینجا [[تشنگی]] بر [[امام]] چیره شد و به اتفاق برادرش [[عباس]] از دژی خاکی عبور کرد تا به آب [[فرات]] دست یابد. ولی جمعی از سپاهیان ابن سعد مانع حضرت شدند. و مردی از [[قبیله]] دارم از جمع [[سپاه]] خطاب به آن [[جمعیت]] گفت: وای بر شما! بین او و آب فرات فاصله بیندازید و نگذارید به آب دست یابد. [[امام حسین]] {{ع}} به پیشگاه [[خدا]] عرضه داشت: «خدایا! او را همواره تشنه‌کام‌ بدار» مرد دارمی از [[سخن امام]] به [[خشم]] آمد و با شلیک تیری گلوی [[مبارک]] حضرت را نشانه رفت. امام حسین {{ع}} تیر را از گلو خارج و دستان مبارکش را زیر گلوی خود گشود، پر از [[خون]] که شدند، آنها را به [[آسمان]] پاشید و عرضه داشت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ}}<ref>«خدایا! از مردمی که با فرزند دخت پیامبرت چنین رفتار کردند، نزدت شکایت می‌آورم»</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]]، ص۲۶۰-۲۷۰.</ref>
[[لشکریان]] یکپارچه بر [[حسین]] [[یورش]] بردند تا او را به اردوگاهش عقب برانند. در اینجا [[تشنگی]] بر [[امام]] چیره شد و به اتفاق برادرش [[عباس]] از دژی خاکی عبور کرد تا به آب [[فرات]] دست یابد. ولی جمعی از سپاهیان ابن سعد مانع حضرت شدند. و مردی از [[قبیله]] دارم از جمع [[سپاه]] خطاب به آن [[جمعیت]] گفت: وای بر شما! بین او و آب فرات فاصله بیندازید و نگذارید به آب دست یابد. [[امام حسین]] {{ع}} به پیشگاه [[خدا]] عرضه داشت: «خدایا! او را همواره تشنه‌کام‌ بدار» مرد دارمی از [[سخن امام]] به [[خشم]] آمد و با شلیک تیری گلوی [[مبارک]] حضرت را نشانه رفت. امام حسین {{ع}} تیر را از گلو خارج و دستان مبارکش را زیر گلوی خود گشود، پر از [[خون]] که شدند، آنها را به [[آسمان]] پاشید و عرضه داشت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ}}<ref>«خدایا! از مردمی که با فرزند دخت پیامبرت چنین رفتار کردند، نزدت شکایت می‌آورم»</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]]، ص۲۶۰-۲۷۰.</ref>
== تحلیل [[فاجعه کربلا]]<ref>ر.ک: به مقاله ارزنده‌ای که دکتر احمد محمود صبحی پیرامون شخصیت امام حسین {{ع}} در کتابش: نظریة الامامة لدی الشیعة الاثنی عشریه، ص۳۳۰ - ۳۴۸ نوشته است.</ref> ==
این فاجعه در حدّ خود و با این بیان ساده، حادثه‌ای معمولی نشان داده می‌شود که گویا آن اندازه اهمیت ندارد که در عرصه سخن از جنبش‌های [[تاریخی]] تأثیرگذار در جریان تحولات [[سیاسی]]، از آن یاد شود؛ اما این [[سادگی]] جدا از [[حقیقت]] تاریخی به دور است؛ زیرا [[حادثه کربلا]] با توجه به ژرفا و ریشه‌ای بودنش، حرکت‌آفرینی و [[سرشت]] فاجعه‌آمیزَش، به یک [[جنگ]] زودگذر و نتایج آنی آن محدود نمی‌شود. آنچه آن را ممتاز می‌کند، [[شهادت]] [[رهبر]] آن و استمرار آن [[قیام]]، در زمان‌های بعدی است؛ زیرا [[تاریخ]] هیچ شکستی را ثبت نکرده است که مانند [[حادثه کربلا]]، این اندازه تأثیر عمیقی به نفع شکست‌خوردگان داشته باشد، همان‌گونه که پیروزمندانِ هیچ حرکتی مانند افرادی که در [[کربلا]] [[پیروز]] شدند، پشیمان نبودند.
برخی از [[رهبران]] [[مسلمانان]]، مانند [[ابن زبیر]] از [[شهادت امام حسین]] {{ع}} بهره بردند و برخی دیگر مانند مختار، [[خون‌خواهی]] کردند. جنبش‌های مخالف [[حکومت امویان]]، پس از فراگیر شدن فریاد خون‌خواهی [[امام]] به وجود آمد. فریاد خون‌خواهی شعاری بود که در ورای همه چشم‌داشت‌ها به [[حکومت]]، خودش را بر [[جنبش‌ها]] [[تحمیل]] کرده موجب [[سقوط]] [[حکومت اموی]] شد.
[[حقیقت]] این است که [[امام حسین]] {{ع}} از انگیزه‌های قیامش ـ تا هنگامی که [[مکه]] را به سوی [[کوفه]] ترک کرد ـ سخنی نگفت<ref>امام {{ع}} پیش از حرکت از مدینه در نامه‌ای به ابن حنفیه انگیزه قیام خود را اصلاح مفاسد، امر به معروف، نهی ازمنکر و احیای سیره رسول خدا {{صل}} و علی {{ع}} اعلام کرد؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۳ (ج).</ref>. این در حالی بود که بزرگان [[مردم]] [[حجاز]] وی را توصیه می‌کردند تا قیام نکند. وی توصیه [[عبدالله بن عباس]] را برای رفتن به [[یمن]] نادیده گرفت و بر رفتن به کوفه همراه با خاندانش [[اصرار]] کرد؛ اما این [[انگیزه‌ها]] بعد از فاجعه روشن شد.
امام حسین {{ع}} سنگینی بار مشکل عالم اسلامیِ مطرح شده در آن [[زمان]] را با همه ابعاد آن ـ با این وصف که پسر [[دختر رسول خدا]] {{صل}} است ـ به دوش گرفت. [[معاویه]] در شیوه حکومت تغییراتی ایجاد کرد که امام نیز مانند برخی گروه‌ها و براساس [[افکار عمومی]]، باید قیام می‌کرد؛ زیرا امام پس از [[مرگ معاویه]]، صاحب [[حق]] بود. توضیح اینکه، [[نظام]] موروثی جدید، [[مخالفت]] گسترده‌ای را میان عده‌ای از [[صحابه]]، [[فرزندان]] آنان و [[تابعین]] ایجاد کرد. معاویه با تجربه سیاسی‌اش این مخالفت‌ها را خاموش کرد، ولی ریشه‌های مخالفت، همچنان [[قلوب]] آنان را می‌فشرد و آنان در [[انتظار]] [[فرصت]] مناسبی بودند تا مخالفت‌شان را آشکار کرده در رأس رخ‌دادها قرار دهند.
[[نظام]] جدید [[حکومتی]] ایجاب کرد تا یزید نخستین [[وارث]] [[معاویه]] باشد. وی نقش آشکاری در بروز مخالفت‌ها و انفجار آنها داشت. با وجود [[اختلاف]] اساسی میان [[اهل‌سنت]] و [[تشیع]] در مفهوم [[خلافت]]، گروهی از هر یک از آنان در ساختن [[افکار عمومی]] مخالف مشارکت کردند. [[انتخاب]] یزید این [[فرصت]] را به [[مخالفان]] داد تا با [[بدعت‌ها]] و تغییرات ایجاد شده به [[مخالفت]] برخیزند. دلیل مخالفت عمومی [[ضد]] یزید این بود که وی به لحاظ شخصیتی و [[رفتاری]]، نمودی از [[تکبر]] برخی [[جوانان]] خاندان‌های حکومت‌گر بود و از [[واقعیت]] [[زندگی]] [[مردم]] و [[مشکلات]] آنان دور بود. نکته‌ای که برخی [[مسلمانان]] را بعد از [[کشته شدن امام حسین]] {{ع}} به مقایسه منفی میان وی و یزید واداشت، تفاوت آشکاری بود که میان آن دو از نظر [[تربیت خانوادگی]] و رفتاری وجود داشت و به [[شیعیان]] مخالف نشان داد که راه او را به شکل [[انقلاب‌ها]] و شورش‌های خونین در طول [[زمان]] ادامه دهند.
این موجب [[عزّت]] [[امام حسین]] {{ع}} بود که به [[مبارزه]] با [[امویان]] به علت تغییراتی که در بدنه [[نظام سیاسی]] ایجاد کرده بودند، تن دهد. از این‌رو با [[خاندان]] و فرزندانش به قیامی دست زد که پس از شهادتش به [[پیروزی]] زودرسی بیانجامد و به مسئله‌ای که دچار [[ضعف]] و عقب‌نشینی شده بود، [[جان]] تازه‌ای بخشد. او جز با [[شهادت]] نمی‌توانست [[سلامت]] را به نظام سیاسی بازگرداند. گویی او آرزوی مردم [[عراق]] را برگزید. آنانی که پدرش را واگذاشتند، به برادرش [[خیانت]] کردند و بعد از اینکه او را با [[شتاب]] و به [[اصرار]] به شهرشان [[دعوت]] کردند، از او دست کشیدند. سپس او را در مقابل [[سپاه]] [[حکومت]]، در موقعیتی نامناسب و نابرابر رها کردند. پس از آن، [[احساس]] [[گناه]] در آنان بیدار شد و به نحوی که پیشتر، در [[دوران امام علی]] {{ع}} و [[امام حسن]] {{ع}} نمود نداشت، بروز یافت. [[احساسات]] ایشان فارغ از [[تأیید]]، [[دین]] و [[مذهب]] برافروخته شده اندوهی را در جان‌های آنان شعله‌ور کرد که آثار آن، پیوسته تا امروز باقی است... .
[[امام حسین]] {{ع}} با شهادتش، ضربه [[سختی]] را بر [[بنی‌امیه]]، به‌ویژه یزید [[گسترش داد]]. نتایج زود هنگام [[اقدام]] [[امویان]] در افزودن صفت [[شرعی]] به خلافت‌شان پس از «عام الجماعه»، در [[شورش]] [[مردم]] [[حجاز]] بر [[حکومت یزید]] و [[قیام]] [[مختار بن ابی‌عبید ثقفی]] نمایان شد. امام حسین {{ع}} با گذشت [[روزگار]]، پیشوای همه [[جنبش‌ها]] در برابر خلفای [[غیر شیعه]] شد، آنانی که [[حکومت]] را به نام [[خلافت]] عهده‌دار شدند.
امام حسین {{ع}} می‌خواست اهداف [[دینی]] و [[سیاسی]] [[بنی‌هاشم]] را برآورده سازد، حتی اگر این کار به قیمت ریخته شدن خونش تمام شود. به نظر می‌رسد که او می‌دانست که [[پیمان]] او با [[معاویه]]، با [[مرگ معاویه]] پایان می‌یابد و [[وفات]] برادرش [[امام حسن]] {{ع}} به او فرصتی می‌دهد تا مستقیماً صاحب [[حق]] شود<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۵۷ - ۱۵۸.</ref>. هنگامی که وی خودش را فارغ از هرگونه نیروی مادی، در مقابل [[سپاه]] حکومت، تنها دید، به اقدامی که به کشته شدنش منجر شود، [[دست]] نزد و بهانه‌ها را از دست [[دشمن]] گرفت. وی با عرضه شرایطش به دشمن، [[تحمل]] [[تشنگی]] از سوی خود و همراهانش، آغاز نکردن به [[جنگ]] و [[سخنرانی]] قبل از آن، حجتی در دست دشمن برای ریختن خونش قرار نداد. از آنان پرسید: «چرا با کسی که خونی از آنان را برگردن ندارد و [[اموال]] کسی را [[غصب]] نکرده است، می‌جنگند. آیا [[شک]] دارند که وی پسر دختر [[رسول]] خداست؟ و مگر نه این است که قیام او به علت نامه‌هایی است که [[کوفیان]] برایش ارسال کرده‌اند»<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۹۲، ۴۰۲، ۴۱۳ - ۴۱۴ و ۴۲۴ - ۴۲۵.</ref>... از این‌رو همه [[مسلمانان]] [[اتفاق نظر]] دارند که امام حسین {{ع}} مظلومانه به [[شهادت]] رسید<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۶۳-۷۶.</ref>.
== تأثیر [[نهضت امام حسین]] {{ع}} در [[سقوط]] امویان ==
شاید یکی از جدی‌ترین آثار [[کربلا]]، نقش این [[نهضت]]، در ساقط کردن [[دولت اموی]] از اریکه [[قدرت]] است. [[بنی‌امیه]] [[سال]] ۴۱ به قدرت مطلق رسیدند، سال ۶۱ با [[انقلاب]] [[عاشورا]] روبه‌رو شدند و سال ۱۳۲ یعنی سال بعد، [[سقوط]] کردند. اکنون [[پرسش]] این است که [[واقعه عاشورا]] چه تأثیری بر سقوط [[امویان]] گذاشت؟ به نظر می‌رسد عاشورا از دو جهت در سقوط دولت اموی تأثیر داشت:
جهت اوّل: زیر سؤال بردن اسلامیّت دولت بنی‌امیه؛ این مطلب در [[سخنان امام حسین]] {{ع}}، آنجا که به معرفی یزید و خصلت‌های وی می‌پردازد فراوان است. آن [[حضرت]] با تعبیر {{متن حدیث|وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ‌}} اسلامیت دولت یزید و طبعاً دولت اموی را زیر سؤال می‌برد. [[امام]]، روی سگ‌بازی و مشروب‌خواری یزید انگشت می‌گذارد و از [[تغییر]] [[احکام]] و [[رواج بدعت‌ها]] [[سخن]] می‌گوید. دولت اموی که اساس آن با [[حیله‌گری]] [[معاویه]] آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را [[اسلامی]] نشان دهد. در اوج [[فساد اخلاقی]] [[حاکم]] بر دستگاه [[اموی]]، مسجد‌سازی وجود داشت. عبدالملک در اوج [[حمله]] به [[حجاز]] و مسلط کردن حَجّاج بر [[مردم]]، جامع اموی می‌ساخت، [[مسجد الاقصی]] و [[مسجد]] صخره را در [[بیت‌المقدس]] تعمیر می‌کرد. حتی به [[عهد]] ولید [[مسجد پیامبر]] {{صل}} در [[مدینه]] را بازسازی و طلاکاری کردند، به علاوه [[فتوحات]] را پیش می‌بردند. به طور مسلّم فتوحات عصر بنی‌امیه بیشتر از [[زمان]] خلفای سه‌گانه و بیشتر از زمان [[عباسیان]] بود، ولی اینها اسلامیت [[واقعی]] نبود. اسلامیت آنان غیر از اسلامیت [[اهل بیت]] {{عم}} بود. این [[فریب‌کاری]] دولت اموی به جای آنکه در جهت [[حفظ]] [[هویت دینی]] مردم، حفظ [[اخلاق اسلامی]]، زنده نگاه داشتن [[عرفان]] [[حقیقی]]، رعایت [[عدالت]] اسلامی و رسیدگی به [[حقوق مردم]] تلاش کند، برای به دست آوردن [[غنائم]] بیشتر [[کشورگشایی]] کرد و برای [[فریب]] [[مردم]] [[مساجد]] باشکوه می‌ساخت. در [[قرآن]] وقتی صحبت از آبرسانی به [[حجاج]] و [[جهاد]] فی [[سبیل‌الله]] و مقایسه آنهاست، [[خداوند]] به روشنی جانب جهاد فی سبیل‌الله را می‌گیرد. البته [[فتوحات]]، می‌توانست جهاد فی سبیل‌اللّه باشد، اما [[بنی‌امیه]] در [[اندیشه]] [[منافع]] مادی آن بودند. همین [[امویان]] [[فاسق]]، برای گرفتن [[پول]] بیشتر، [[اسلام آوردن]] مردم [[خراسان]] را نمی‌پذیرفتند و تا مدت‌ها با اینکه آنها [[مسلمان]] شده بودند، هنوز آنها را [[ذمّی]] دانسته، از آنان [[جزیه]] می‌گرفتند<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۵۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۴۸.</ref>.
البته کسانی همچون [[طارق]] بن زیاد و دیگران که در [[جبهه‌ها]] می‌جنگیدند؛ شاید واقعاً [[مجاهد]] فی سبیل‌الله بودند، ولی وقتی ماهیت [[دولت اموی]] برای چنین مردمانی آشکار می‌شد، فتوحات هم متوقف می‌شد. چنان‌که در خراسان چنین شد. در [[قیام]] [[دیرالجماجم]] وقتی مردم [[عراق]] به [[فرماندهی]] [[عبدالرحمان بن محمد بن اشعث]] بن قیس در سال ۷۱ برای [[فتح]] سیستان رفته بودند، به دلیل شدت فشار و [[ستم]] حَجّاج، با همان [[لشکر]]، به سوی عراق بازگشتند تا دولت اموی را سرنگون کنند.
جهت دوم، تأثیر [[نهضت امام حسین]] {{ع}} در [[سقوط]] دولت اموی، آن بود که پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} دو گروه برای به دست گرفتن [[رهبری جامعه اسلامی]] مطرح بودند. [[بنی‌هاشم]] و بنی‌امیه. این دو گروه به [[دلایل]] متفاوتی پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] نتوانستند [[حکومت]] را در دست بگیرند و در عوض، برخی از گروه‌های میانی موفق به تصاحب [[قدرت سیاسی]] شدند. اندکی بعد، بنی‌امیه، طی حوادث دوران عثمان تا [[شهادت امام علی]] {{ع}} بر اوضاع [[غلبه]] کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنی‌هاشم بود، که در [[حکومت امام علی]] {{ع}} و [[امام حسن]] {{ع}} این مسئله نمودار شد. [[نهضت کربلا]] بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و [[رهبری]] جریان مخالف را برعهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن [[حکومت اموی]]، یک [[دولت]] هاشمیْ [[علوی]] تأسیس کند. به لحاظ [[سیاسی]] و برای تعمیق بخشیدن ادعای [[علویان]] برای [[حکومت]] در دوره بعد، این نکته کمی نبود. به واقع، در اوج فشار [[امویان]]، [[نهضت کربلا]]، فعّال بودن [[بنی‌هاشم]] و [[اهل‌بیت]] {{عم}} را نشان داد. برای مثال، سال‌های پایانی [[دولت اموی]] [[شعار]] {{عربی|الرضا من اهل البیت}} بود که جوهره [[رهبری]] را در [[مبارزه سیاسی]] بر [[ضد]] امویان تعریف کرد. این بنی‌هاشم بودند که دولت اموی را سرنگون کردند و در واقع [[عشق]] به اهل‌بیت {{عم}} بود که دولت اموی را به [[سقوط]] کشاند.
اهل‌بیت {{عم}} این [[قداست]] خود را از کجا آوردند و این [[احساس]] سیاسی هواداری بنی‌هاشم از کجا آمده است؟ به نظر می‌رسد یکی از بزنگاه‌های اصلی در ایجاد این احساس، نهضت کربلا بوده است. در آن حادثه، شمار زیادی از افراد [[خاندان پیامبر]] {{صل}} بین شانزده تا ۲۵ نفر به [[شهادت]] رسیدند. چطور [[مردم]] می‌توانستند این ماجرا را فراموش کنند و [[مظلومیت]] آنان را از یاد ببرند و به آن بی‌توجه باشند؟
البته نباید [[تصور]] کرد که علت سقوط [[بنی‌امیه]] تنها در همین جهت بوده است؛ مهم آن است که وقتی رهبری ماجرا به دست بنی‌هاشم می‌افتد، باید ریشه بخشی از سقوط را در مظلومیت این [[خاندان]] جست‌وجو کرد. البته و با [[تأسف]] باید گفت شاخه [[بنی‌عباس]] (از بنی‌هاشم) از [[فرصت]] سوءاستفاده کرد و آن‌گونه که شرح آن در [[تواریخ]] آمده، با توجه به ابهامی که برای بسیاری از مردم در تعریف [[اهل بیت]] {{عم}} و {{عربی|الرضا من آل محمد}} به وجود آورد و با تلاش برخی ایادی خود، مانند [[ابومسلم خراسانی]]، بر مرکب [[خلافت]] نشستند. هر چند ابومسلم خود اولین [[قربانی]] این [[دولت]] شد و پاداشش را خیلی زود گرفت<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۶۳-۷۶.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش