احقاق حق در قرآن: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
از نظر [[آموزههای وحیانی | از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، [[خلقت انسان]] و [[جن]] برای [[عبودیت]] [[خدا]] است. این عبودیت در [[عبادت]] خودش را نشان میدهد که البته اختصاص به [[نماز]] و [[روزه]] و [[حج]] و [[زکات]] و [[خمس]] ندارد، بلکه مراد همه اعمالی است که [[انسان]] برای [[رضایت خدا]] انجام میدهد که گاه در [[اطاعت]] از [[معصومان]]{{ع}} خودش را نشان میدهد. | ||
از نظر قرآن، [[بندگی]] انسان میبایست دایمی باشد و هرگز دمی انسان دست از بندگی و عبودیت بر ندارد؛ بنابراین، حتی وقتی در [[خواب]] و [[استراحت]] است، میبایست بندگی داشته باشد و این شدنی نیست مگر آنکه [[نیت]] بندگی همه هستی او را در بر گیرد و هر کاری حتی استراحت و خواب را برای [[رضای الهی]] انجام دهد. | از نظر قرآن، [[بندگی]] انسان میبایست دایمی باشد و هرگز دمی انسان دست از بندگی و عبودیت بر ندارد؛ بنابراین، حتی وقتی در [[خواب]] و [[استراحت]] است، میبایست بندگی داشته باشد و این شدنی نیست مگر آنکه [[نیت]] بندگی همه هستی او را در بر گیرد و هر کاری حتی استراحت و خواب را برای [[رضای الهی]] انجام دهد. | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
از نظر قرآن [[نفس انسانی]] به طور [[فطری]] با [[قلب سالم]] و [[تعقل]] و [[تفقه]] و [[تذکر]] و [[تدبر]] و تبصر، [[حق]] شناس است و آن را از [[باطل]] جدا میکند و به حق و مصادیق آن از [[عدالت]]، [[صداقت]] و [[ایمان]] و [[شکر]] [[گرایش]] داشته و نسبت به اضداد آنها به عنوان باطل گریزش دارد. این گونه است که نفس انسانی به طور فطری [[اهل تقوا]] و گریزان از [[فجور]] است. البته این امر تا زمانی است که انسان با [[گناه]] و فجور و دریدگی نفس را [[تغییر]] نداده و [[دفن]] و [[دسیسه]] نکرده یا مختوم ومطبوع ننموده باشد؛ زیرا در این صورت، دیگر کارکردهای فطری خویش را از دست داده و دچار وارونگی [[شناختی]] و گرایشی میشود که ریشه در [[سفاهت]] به جای [[عقلانیت]] و [[فقاهت]] دارد.<ref>{{متن قرآن|نَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا}} «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}} «و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref> | از نظر قرآن [[نفس انسانی]] به طور [[فطری]] با [[قلب سالم]] و [[تعقل]] و [[تفقه]] و [[تذکر]] و [[تدبر]] و تبصر، [[حق]] شناس است و آن را از [[باطل]] جدا میکند و به حق و مصادیق آن از [[عدالت]]، [[صداقت]] و [[ایمان]] و [[شکر]] [[گرایش]] داشته و نسبت به اضداد آنها به عنوان باطل گریزش دارد. این گونه است که نفس انسانی به طور فطری [[اهل تقوا]] و گریزان از [[فجور]] است. البته این امر تا زمانی است که انسان با [[گناه]] و فجور و دریدگی نفس را [[تغییر]] نداده و [[دفن]] و [[دسیسه]] نکرده یا مختوم ومطبوع ننموده باشد؛ زیرا در این صورت، دیگر کارکردهای فطری خویش را از دست داده و دچار وارونگی [[شناختی]] و گرایشی میشود که ریشه در [[سفاهت]] به جای [[عقلانیت]] و [[فقاهت]] دارد.<ref>{{متن قرآن|نَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا}} «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}} «و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref> | ||
از نظر [[آموزههای وحیانی | از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، [[انسان]] بر اساس [[فطرت]] [[گرایش]] به [[احسان]] دارد که [[حقیقت]] آن [[بندگی خدا]] به گونه ای است که او را میبیند و اگر نبیند میداند که [[خدا]] او را میبیند. این گونه است که شخص [[محسن]] [[حقیقی]] هماره تابع [[حق]] است که خاستگاه آن [[حق تعالی]] است.<ref>{{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}} «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> همچنین چون خدا و آموزههای وحیانی [[تشریعی]] او را حق میداند نسبت به آن گرایش دارد و همچنین نسبت به کسانی که حق را احقاق میکنند گرایش داشته و از آنان [[اطاعت]] و [[پیروی]] میکنند. این گونه است که [[اهل]] [[فطرت سالم]] [[الهی]] به [[حکم]] [[عقلانیت]] و [[فقاهت]] [[فطری]]، [[اطاعت از پیامبران]] و [[معصومان]] را عین [[اطاعت از خدا]] بر میشمارند<ref>{{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ}} «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref>؛ زیرا آنان را زبان و بیان [[خدا]] می دانند؛ یعنی خدا به زبان ایشان سخن میگوید و به فعل ایشان کاری را انجام میدهد.<ref>{{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}} «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷؛ {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}} «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref> | ||
[[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} با توجه به چنین حقایقی میفرماید: {{متن حدیث|من استسلم للحق و اطاع المحق كان من المحسنين}}؛ هر که [[تسلیم]] [[حق]] باشد و از افراد محق [[اطاعت]] کند او ازجمله [[محسنین]] است.<ref>غرر الحکم، شماره حدیث ۸۸۱۲</ref> | [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} با توجه به چنین حقایقی میفرماید: {{متن حدیث|من استسلم للحق و اطاع المحق كان من المحسنين}}؛ هر که [[تسلیم]] [[حق]] باشد و از افراد محق [[اطاعت]] کند او ازجمله [[محسنین]] است.<ref>غرر الحکم، شماره حدیث ۸۸۱۲</ref> | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
==[[احقاق حق]] و اقامه مصادیق آن== | ==[[احقاق حق]] و اقامه مصادیق آن== | ||
از نظر [[آموزههای وحیانی | از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، [[مؤمنان]] بر اساس [[هدایت فطری]] [[عقلی]] و [[تشریعی]] [[نقلی]] خود را موظف و [[مکلف]] میدانند تا [[حق]] و مصادیق آن را بشناسند و بدان [[گرایش]] یابند و در [[احقاق حق]] [[اقدام]] کنند و مصادیق آن از جمله [[عدالت]] را اقامه نمایند.<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> | ||
از نظرقرآن، مؤمنان میبایست به عنوان [[شاهدان]] [[الهی]] در امر احقاق حق تا جایی اقدام کنند که به در میان [[خالق]] و [[خلق]] به عنوان «قوامین بالقسط» شناخته شوند.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا}} «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref> شکی نیست که [[عدالت]] امر جامعی است؛ اما آن چه [[انسان]] میبایست بیشترین توجه بدان را در ساحت عدالت داشته باشد، عدالت قسطی است؛ به این معنا که [[حق]] و [[حقوق]] و سهم هر کسی یا چیزی را بشناسد و برای احقاق و اقامه عدالت قسطی [[قیام]] کند.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸؛ {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> | از نظرقرآن، مؤمنان میبایست به عنوان [[شاهدان]] [[الهی]] در امر احقاق حق تا جایی اقدام کنند که به در میان [[خالق]] و [[خلق]] به عنوان «قوامین بالقسط» شناخته شوند.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا}} «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref> شکی نیست که [[عدالت]] امر جامعی است؛ اما آن چه [[انسان]] میبایست بیشترین توجه بدان را در ساحت عدالت داشته باشد، عدالت قسطی است؛ به این معنا که [[حق]] و [[حقوق]] و سهم هر کسی یا چیزی را بشناسد و برای احقاق و اقامه عدالت قسطی [[قیام]] کند.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸؛ {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
البته از نظر [[قرآن]]، [[احقاق حق]] و [[ادای حقوق]] مؤمنان در درجه اول [[اولویت]] است و مؤمنان میبایست [[ظهیر]] و [[پشتیبان]] مؤمنان باشند که به عنوان [[برادران دینی]] از آنان یاد میشود. بنابراین، [[رضایت الهی]] را میبایست در اطاعتی جست که بتواند به [[جامعه]] [[ایمانی]] کمک کند و [[امت اسلام]] را [[یاری]] رساند. از این روست که [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: ما عبدالله بشیء [[افضل]] من اداء [[حق]] [[المؤمن]]؛ [[خدا]] به چیزی [[برتر]] از رعایت [[حق مؤمن]] [[بندگی]] نشده است.<ref>کافی، ج ۱، ص۱۷۰</ref> | البته از نظر [[قرآن]]، [[احقاق حق]] و [[ادای حقوق]] مؤمنان در درجه اول [[اولویت]] است و مؤمنان میبایست [[ظهیر]] و [[پشتیبان]] مؤمنان باشند که به عنوان [[برادران دینی]] از آنان یاد میشود. بنابراین، [[رضایت الهی]] را میبایست در اطاعتی جست که بتواند به [[جامعه]] [[ایمانی]] کمک کند و [[امت اسلام]] را [[یاری]] رساند. از این روست که [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: ما عبدالله بشیء [[افضل]] من اداء [[حق]] [[المؤمن]]؛ [[خدا]] به چیزی [[برتر]] از رعایت [[حق مؤمن]] [[بندگی]] نشده است.<ref>کافی، ج ۱، ص۱۷۰</ref> | ||
بیگمان کسی که بخواهد احقاق حقی نماید یا اقامه عدلی داشته باشد، میبایست [[قدرت]] و [[حکومت]] و به تعبیری [[سلطان]] و [[سلطنت]] داشته باشد؛ اما بسیاری از [[مردم]] که به [[قدرت]] دست مییابند، چون نفس خویش را [[تزکیه]] نکردهاند و [[تقوای الهی]] ندارند، به [[سوء]] استفاده از قدرت میپردازند و نه تنها احقاق حقی یا اقامه عدلی ندارند، بلکه به [[باطل]] و [[ظلم]] [[گرایش]] مییابند. از این روست که در [[آموزههای وحیانی | بیگمان کسی که بخواهد احقاق حقی نماید یا اقامه عدلی داشته باشد، میبایست [[قدرت]] و [[حکومت]] و به تعبیری [[سلطان]] و [[سلطنت]] داشته باشد؛ اما بسیاری از [[مردم]] که به [[قدرت]] دست مییابند، چون نفس خویش را [[تزکیه]] نکردهاند و [[تقوای الهی]] ندارند، به [[سوء]] استفاده از قدرت میپردازند و نه تنها احقاق حقی یا اقامه عدلی ندارند، بلکه به [[باطل]] و [[ظلم]] [[گرایش]] مییابند. از این روست که در [[آموزههای وحیانی قرآن]]، قدرت را لایق و [[شایسته]] کسانی میداند که تقوای الهی دارند. همین تقوای الهی موجب میشود تا به [[ادای حق]] نسبت به زیردستان هر کسی که باشد، [[قیام]] کنند و هرگز ظلم و ستمی نداشته باشند. [[قدرتمندان]] در محیط [[خانه]] و کار و [[کشور]] میبایست اصل را بر [[عدالت]] بگذارند و همانند پدری بس [[مهربان]] و [[دلسوز]] با آنان برخورد کرده و از خطای و رفتارجاهلانه آنان بگذرد و تنها با [[عقوبت]] آنان را [[تنبیه]] نکند، بلکه قدرت را به بهترین شکل به کار گیرد که [[حقیقت]] [[شکرگزاری]] است.<ref>تحف العقول، ص۲۶۷</ref> | ||
[[خدا]] به صراحت در قرآن به [[حاکمان]] که قدرت [[حکم]] و [[حکومت]] به دستان ایشان است، [[فرمان]] میدهد تا در میان [[مردم]] در گفتار ورفتار به عدالت حکم کنند<ref>{{متن قرآن|وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}} «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راهها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳؛ {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}} «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>؛ زیرا اگر کسی بخواهد مصداق اتم و اکملی ازتقوای [[الهی]] را به نمایش گذارد و حقی را احقاق و باطلی را [[ابطال]] کند، عمل بر اساس [[عدل]] و [[عدالت]] است<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸</ref>؛ چراکه هستی بر [[موازین]] [[حق]] ساخته وپرداخته شده و نخستین تجلی حق در عدالت است؛ زیرا این عدالت است که هر چیزی را در مواضع و جایگاهی قرار میدهدکه [[حق تعالی]] به عنوان حق برای آن چیز مشخص ومقدر و تعیین کرده است.<ref>نهج البلاغه، حکمت۴۲۹</ref> | [[خدا]] به صراحت در قرآن به [[حاکمان]] که قدرت [[حکم]] و [[حکومت]] به دستان ایشان است، [[فرمان]] میدهد تا در میان [[مردم]] در گفتار ورفتار به عدالت حکم کنند<ref>{{متن قرآن|وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}} «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راهها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳؛ {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}} «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>؛ زیرا اگر کسی بخواهد مصداق اتم و اکملی ازتقوای [[الهی]] را به نمایش گذارد و حقی را احقاق و باطلی را [[ابطال]] کند، عمل بر اساس [[عدل]] و [[عدالت]] است<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸</ref>؛ چراکه هستی بر [[موازین]] [[حق]] ساخته وپرداخته شده و نخستین تجلی حق در عدالت است؛ زیرا این عدالت است که هر چیزی را در مواضع و جایگاهی قرار میدهدکه [[حق تعالی]] به عنوان حق برای آن چیز مشخص ومقدر و تعیین کرده است.<ref>نهج البلاغه، حکمت۴۲۹</ref> | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
دیگر جلوه و مصداق [[احقاق حق]] این است که [[قدرتمند]] گاه حتی در مسایلی که میتواند [[اغماض]] و [[رفاقت]] و [[مدارا]] داشته، عبور کریمانه از [[خطا]] و [[اشتباه]] و حتی [[گناه]] فردی غیر [[اجتماعی]] است که موجب [[تشییع]] فاحشه و [[ظلم اجتماعی]] و [[ناامنی]] نمیشود؛ در این موارد میبایست با آنکه [[عزت]] و [[قدرت]] دارد، با [[رافت]] و [[رحمت رحیمی]] با [[مردم]] تعامل داشته باشد<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}} «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref> و با [[عفو و گذشت]] آنان را به راه آورد<ref>{{متن قرآن|خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}} «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.</ref>؛ زیرا [[عفو]] از دیگر مصادیق اتم و اکمل به [[تقوای الهی]] است<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریدهاید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷.</ref> که معیار [[کرامت انسانی]] نیز است.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}} «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> | دیگر جلوه و مصداق [[احقاق حق]] این است که [[قدرتمند]] گاه حتی در مسایلی که میتواند [[اغماض]] و [[رفاقت]] و [[مدارا]] داشته، عبور کریمانه از [[خطا]] و [[اشتباه]] و حتی [[گناه]] فردی غیر [[اجتماعی]] است که موجب [[تشییع]] فاحشه و [[ظلم اجتماعی]] و [[ناامنی]] نمیشود؛ در این موارد میبایست با آنکه [[عزت]] و [[قدرت]] دارد، با [[رافت]] و [[رحمت رحیمی]] با [[مردم]] تعامل داشته باشد<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}} «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref> و با [[عفو و گذشت]] آنان را به راه آورد<ref>{{متن قرآن|خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}} «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.</ref>؛ زیرا [[عفو]] از دیگر مصادیق اتم و اکمل به [[تقوای الهی]] است<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریدهاید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷.</ref> که معیار [[کرامت انسانی]] نیز است.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}} «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> | ||
از نظر [[آموزههای وحیانی | از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]] [[مستضعفین]] و [[مظلومان]] میبایست مورد [[عنایت ویژه]] قرارگیرند و [[فقیران]] و سائلان و طبقات آسیب پذیر [[جامعه]] تحت تکفل ویژه قرارگیرند تا [[عدالت]] قسطی در میان آنان تحقق یابد و آنان نیز به کرامت انسانی خویش دست یابند. بنابراین، [[حمایت]] از این اقشار خود مهمترین جلوه از [[اعمال عبادی]] است که مورد [[رضایت خدا]] است.<ref>{{متن قرآن|مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}} «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستادهایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}} «و آنان که در داراییهایشان حقی معین است، * و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴ - ۲۵؛ {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}} «و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳</ref> | ||
[[سعد بن قیس همدانی]] میگوید: روزی در گرمای کوفه دیدم که [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} کنار دیواری نشسته است؛ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دراین [[ساعت]] از [[روز]] چرا این جا نشستهای؟ فرمود: {{متن حدیث|ما خرجت إلاّ لاعین مظلوما، أو اغیث ملهوفا}}؛ از [[خانه]] بیرون نیامدم مگراین که به مظلومی کمک کنم یا دلسوخته ای را [[یاری]] دهم… سپس زنی به [[پناه]] آمد و هراسان به امیرمؤمنان{{ع}} از [[ستم]] شوهر [[شکایت]] کرد. آن حضرت{{ع}} بلند شد و رفت [[حق]] [[زن]] را ستاند و میان زن و شوهر را [[اصلاح]] کرد.<ref>سفینه البحار، عباس قمی،ج ۲، ص۳۲۱</ref> | [[سعد بن قیس همدانی]] میگوید: روزی در گرمای کوفه دیدم که [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} کنار دیواری نشسته است؛ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دراین [[ساعت]] از [[روز]] چرا این جا نشستهای؟ فرمود: {{متن حدیث|ما خرجت إلاّ لاعین مظلوما، أو اغیث ملهوفا}}؛ از [[خانه]] بیرون نیامدم مگراین که به مظلومی کمک کنم یا دلسوخته ای را [[یاری]] دهم… سپس زنی به [[پناه]] آمد و هراسان به امیرمؤمنان{{ع}} از [[ستم]] شوهر [[شکایت]] کرد. آن حضرت{{ع}} بلند شد و رفت [[حق]] [[زن]] را ستاند و میان زن و شوهر را [[اصلاح]] کرد.<ref>سفینه البحار، عباس قمی،ج ۲، ص۳۲۱</ref> | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
از نظر امیرمؤمنان امام علی{{ع}} [[احقاق حق]] و [[ابطال]] [[باطل]] میبایست در دستور کار [[حکومتها]] و [[دولتها]] باشد و این جز با تحقق اموری شدنی نیست. آن حضرت{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|يُستدَلُّ على إدبارِ الدُّوَلِ بأربَعٍ : تَضييعِ الاُصولِ ، و التمسُّكِ بالفروعِ . حديث ، و تَقديمِ الأراذلِ ، و تأخيرِ الأفاضِلِ}}؛ دلیل [[سقوط]] دولتها چهار امر است: از میان رفتن امور اساسی و اصول، پرداختن به کارهای فرعی، مقدم شدن انسانهای [[پست]] و دور کردن افراد با فضلیت از [[دستگاه حکومت]] و [[دولت]].<ref>غرر الحکم، شماره ۱۰۹۶۵</ref> | از نظر امیرمؤمنان امام علی{{ع}} [[احقاق حق]] و [[ابطال]] [[باطل]] میبایست در دستور کار [[حکومتها]] و [[دولتها]] باشد و این جز با تحقق اموری شدنی نیست. آن حضرت{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|يُستدَلُّ على إدبارِ الدُّوَلِ بأربَعٍ : تَضييعِ الاُصولِ ، و التمسُّكِ بالفروعِ . حديث ، و تَقديمِ الأراذلِ ، و تأخيرِ الأفاضِلِ}}؛ دلیل [[سقوط]] دولتها چهار امر است: از میان رفتن امور اساسی و اصول، پرداختن به کارهای فرعی، مقدم شدن انسانهای [[پست]] و دور کردن افراد با فضلیت از [[دستگاه حکومت]] و [[دولت]].<ref>غرر الحکم، شماره ۱۰۹۶۵</ref> | ||
بر اساس [[آموزههای وحیانی | بر اساس [[آموزههای وحیانی قرآن]] و [[سنت]] و [[سیره معصومان]]{{ع}} بر [[دولتها]] است که [[احکام شریعت]] از جمله به [[اقامه نماز]] و اداء [[زکات]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]] که همان [[اقامه حدود]] و [[احکام الهی]] است، اهتمام ورزند<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «همان کسانی که ناحق از خانههای خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که میگفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشتها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۴۰.</ref> و گرنه اگرچنین نکنند، نه تنها [[حکومت]] آنان از [[حکومت الهی]] خارج شده و [[حکم]] [[حکومت طاغوت]] را میگیرد، بلکه زوال آن [[قطعی]] است؛ زیرا هر گاه [[احکام دین]] تعطیل شود و [[ربا]] و [[زنا]] و بیحجاب و [[فحشاء]] و منکر در آن گسترش بلکه به وسیله [[حاکمان]] قانونی و [[قانونمند]] شود، آن حکومت از میان میرود و زوال آن قطعی است. | ||
بنابراین بر [[امت اسلام]] است تا در [[مقام]] نصحیت اولیای امور آنان را به [[اقامه حدود]] و [[احکام الهی]] [[فرمان]] دهند و [[دعوت]] کنند و در [[مقام ولایت]] متقابل [[دولتمردان]] را به [[دین]] بخوانند؛ چنان که [[هدف قیام امام حسین]]{{ع}} نیز در مقام همین [[فریضه]] بوده و ایشان فرموده است: الا و ان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت؛ همانا [[سنت پیامبر]]{{صل}} مرده و [[بدعت]] زنده شده است.<ref>تاریخ طبری، ج ۴، ص۲۶۶</ref> | بنابراین بر [[امت اسلام]] است تا در [[مقام]] نصحیت اولیای امور آنان را به [[اقامه حدود]] و [[احکام الهی]] [[فرمان]] دهند و [[دعوت]] کنند و در [[مقام ولایت]] متقابل [[دولتمردان]] را به [[دین]] بخوانند؛ چنان که [[هدف قیام امام حسین]]{{ع}} نیز در مقام همین [[فریضه]] بوده و ایشان فرموده است: الا و ان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت؛ همانا [[سنت پیامبر]]{{صل}} مرده و [[بدعت]] زنده شده است.<ref>تاریخ طبری، ج ۴، ص۲۶۶</ref> | ||
[[امام حسین]]{{ع}} در جایی دیگر نیز میفرماید: {{متن حدیث|اني اَدْعُوکُمْ اِلی اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ}}؛ من شما را به [[زنده کردن]] [[نشانههای حق]] و [[میراندن]] [[بدعتها]] دعوت میکنم.<ref>نهج الشهاده، نامه ۱۲</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[عبودیت در رضایت و اطاعت (مقاله)|عبودیت در رضایت و اطاعت]].</ref>. | [[امام حسین]]{{ع}} در جایی دیگر نیز میفرماید: {{متن حدیث|اني اَدْعُوکُمْ اِلی اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ}}؛ من شما را به [[زنده کردن]] [[نشانههای حق]] و [[میراندن]] [[بدعتها]] دعوت میکنم.<ref>نهج الشهاده، نامه ۱۲</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[عبودیت در رضایت و اطاعت (مقاله)|عبودیت در رضایت و اطاعت]].</ref>. | ||
==احقاق حق== | |||
[[حکومت]] چنان با [[حکم قضایی]] عجین است که [[فلسفه]] و [[هدف]] اصلی [[حکومتها]] همان [[احقاق حق]] و اقامه عدلی داده شده که [[فلسفه وجودی]] و [[هدف غایی]] [[قوه]] [[قضایی]] است. این بدان معناست که اهداف قوای [[مقننه]] و مجریه در راستای اهداف قوه قضایی ساماندهی میشود؛ زیرا اگر احقاق حق و اقامه [[عدالت]] از مهمترین و اساسیترین [[اهداف]] [[جوامع انسانی]] است، تحقق آن به عنوان هدف اصلی قوه قضایی در نظر گرفته شده است. بنابراین، حکومت و [[دولتها]] اگر قانونی را وضع میکنند یا آن را اجرایی میکنند، در راستای همین هدف اصلی احقاق حق و [[اقامه عدل]] خواهد بود که فلسفه وجودی قوه قضایی نیز است. | |||
از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، فلسفه [[بعثت پیامبران]] و [[نزول]] [[کتب آسمانی]]، چیزی جز اقامه عدالت نیست که برخاسته از [[حقانیت]] [[الهی]] است. همچنین از نظر [[قرآن]]، فلسفه وجودی حکومتها و دولتها، نمیتواند جدا از فلسفه بعثت پیامبران باشد. بنابراین، احقاق حق و اقامه عدل، اساسیترین محور و هدف وجودی هر [[حکومتی]] است که به نام [[ولایت الهی]] ساماندهی میشود، به طوری که اگر چنین چیزی در ساختار [[دولت اسلامی]] دیده نشود، از ولایت الهی خارج به [[ولایت]] طاغوتی تبدیل میشود.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت (مقاله)|فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت]].</ref>. | |||
==احقاق حق در چارچوب [[عدل]]== | |||
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، [[حق]] همان ثابت [[ازلی]] و [[ابدی]] است که ما از آن [[به نام خدا]] یاد میکنیم. اگر [[انسان]] در [[انفس]] و [[آفاق]] نظردقیق [[علمی]] نماید، این مطلب برایش روشن میشود که حق مطلق [[خدا]] است.<ref>{{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}} «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> بنابراین، جز [[حق تعالی]] کسی حق مطلق نیست. همچنین از نظر قرآن، چیزی [[نصیبی]] از [[حق]] میبرد که نسبتی با [[حق تعالی]] داشته باشد؛ زیرا خاستگاه هر حقی همان حق تعالی است.<ref>{{متن قرآن|أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ} «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟ آنان (که اهل بینشاند) به آن ایمان دارند و از دستهها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ) وعدهگاه اوست پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمیآورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ}} «بیگمان کسانی که فرمان (عذاب) پروردگارت بر آنان به حقیقت پیوسته است ایمان نمیآورند؛» سوره یونس، آیه ۹۶؛ {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ}} «بلکه میگویند که آن را خود بربافته است؛ نه بلکه آن (قرآن) از پروردگار تو، راستین است تا گروهی را که پیش از تو بیمدهندهای برای آنان نیامده بود بیم دهی، باشد که رهیاب گردند» سوره سجده، آیه ۳.</ref> بنابراین، اگر نسبتی میان چیزی با [[خدا]] برقرار نباشد، آن چیز [[باطل]] و هیچ است که هم اینک نیز اثری ندارد.<ref>{{متن قرآن|بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ}} «بلکه، راستی را بر ناراستی میافکنیم که آن را درهم میشکند؛ و خود ناگهان از میان میرود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف میکنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸.</ref> | |||
از آن جایی که خدا حق مطلق و خاستگاه هر حقی است؛ تحقق هر حقی با پیوند میان چیزی با [[خدا]] تحقق خواهد یافت. پس اگر هر چه این پیوند قویتر باشد یعنی [[اسماء و صفات]] [[الهی]] در آن چیز به تمام کمال تحقق یابد، آن چیزی از [[حقانیت]] صد در صدی برخوردار خواهد بود؛ و هر چیزی در این پیوند ضعیفتر باشد به همان [[میزان]] و درجه نیز حقانیت آن کاهش مییابد. این گونه است که درجه حقانیت هر چیزی به میزان پیوند آن چیز با [[حق تعالی]] مرتبط است. برخی از چیزها کمترین بهرهمندی را [[صفات الهی]] برده و کمترین سطح از پیوند را با خدا دارند؛ این چیزها هر چند که [[باطل]] مطلق نیستند، ولی حقانیت آنان چنان [[ضعیف]] است که در رتبه باطل نسبی در درجه عالی آن نشستهاند واز همین روست که به [[تسامح]] از آنها به باطل یاد میشود. | |||
بر اساس [[آموزههای وحیانی قرآن]]، [[انسان]] موجودی دارای [[اراده]] و [[حق]] [[انتخاب]] [[آزاد]] است. از همین روست که در چارچوب [[حکمت]] و [[مشیت الهی]]، میتواند میان برخی از چیزها در محدوده مشخص و مقدر انتخابی آزاد داشته باشد که از آن به [[قدرت]] نیز یاد میشود. به این معنا که انسان [[قادر]] است تا میان دو یا چند چیز انتخابی داشته و آن را انجام داده یا ترک کند. «این کنم یا آن کنم» شامل حق انتخاب [[حق و باطل]]، [[خیر و شر]]، [[هدایت]] و [[ضلالت]]، [[عدل]] و [[ظلم]] و مانند آنها است. همین قدرت در انتخاب آزاد در محدوده مشخص است که انسان را از دیگر آفریدههای الهی متمایز ساخته است. | |||
از نظر [[قرآن]]، حق تعالی برای تحقق حق [[رفتاری]] را در پیش گرفته است که از آن به عدل یاد میشود؛ زیرا عدل به معنای قرار دادن و وضع هر چیزی در جایی مناسبی است که حکمت و مشیت الهی برای آن چیز مقدر شده است؛ زیرا از نظر قرآن، هر چیزی شانیتی دارد که مقدر اوست؛ یعنی آن اندازه باید باشد تا بتواند در چارچوب [[مشیت]] حکمیانه [[الهی]] [[مسئولیت]] خویش را انجام دهد. یک سنگ مقدر و اندازه ای دارد؛ زیرا مسئولیت او در [[نظام هستی]] که براساس [[حکمت الهی]] است، مشخص میکند که چه [[میزان]] از [[صفات الهی]] را تجلی بخشد. درخت و [[حیوان]] نیز این گونه است؛ چنان که انواع واقسام [[فرشتگان]] با قوتهایی هشت تایی یا چهار تایی یا دو تایی<ref>{{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}} «سپاس خداوند را، آفریننده آسمانها و زمین، همان که فرشتگان دارنده دو دو، و سه سه، و چهار چهار، بال را پیامرسان گمارده است؛ در آفرینش هر چه بخواهد میافزاید، بیگمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره فاطر، آیه ۱.</ref> تجلیگاه صفات و [[اسمای الهی]] هستند که مسئولیتهایی آنان اقتضا میکند. | |||
از نظر [[آموزههای قرآنی]]، [[انسان]] به عنوان [[خلیفه الهی]] دارای همه صفات الهی بوده تا بتواند مسئولیت خویش را در این ساحت انجام دهد. بنابراین، [[عدل الهی]] مقتضی آن است که انسان همه صفات الهی را دارا باشد که از جمله آنها صفت [[اراده]] است که به او امکان میدهد تا [[انتخاب]] [[آزادی]] کمالی داشته باشد؛ البته ممکن است امور دیگر نیز سطح صفتی که از آن مظهریت میکنند، دارای اراده باشند؛ چنان که از نظر [[قرآن]] [[دیوار]] نیز دارای اراده محدودی است<ref>{{متن قرآن|فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا}} «باز راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند از مردمش خوراک خواستند، اما آنان از پذیرایی ایشان خودداری کردند؛ سپس دیواری در آن (شهر) یافتند که میخواست فرو افتد، (خضر) آن را استوار کرد، (موسی) گفت: اگر میخواستی برای آن مزدی دریافت میداشتی» سوره کهف، آیه ۷۷.</ref>؛ اما [[اراده انسان]] به نوعی [[اراده]] ای کمالتر و [[برتر]] از دیگر موجودات هستی است؛ از همین روست که [[انسان]] میتواند تصرفاتی در ساحات [[تکوین]] انجام دهد که بیرون از اراده دیگر موجودات و آفریدههای [[الهی]] است. همین ویژگی انحصاری انسان موجب میشود تا انسان به جای [[احقاق حق]] و [[اقامه عدل]] به اقامه [[ظلم]] بپردازد که به معنای خروج از دایره [[عدل]] و قرار دادن چیزها در جایی غیر از آن جایی است که [[خدا]] برای هر چیزی مقدر کرده است. این گونه است که [[توازن]] و [[تعادل]] در هستی با [[رفتار]] [[ظالمانه]] انسان به هم میخورد، چنان که خدا به صراحت در این باره میفرماید: {{متن قرآن|ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}<ref>«برای کارهایی که مردم کردهاند در خشکی و دریا تباهی به چشم میخورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کردهاند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.</ref> | |||
از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، عدل به مثابه [[هدف]] و روش است؛ به این معنا که عدل هدفی است که باید مد نظر انسان در رفتارش باشد؛ زیرا با اقامه عدل است که هر چیزی در جای مناسب [[حکیمانه]] ای قرار میگیرد که مقدر آن چیز است و این گونه [[حق]] تحقق مییابد؛ همچنین عدل روشی است که انسان با آن میتواند به احقاق حق بپردازد. | |||
بر این اساس، انسان در جایگاه [[خلیفه الله]] میبایست به احقاق حق بپردازد و هر چیزی را با بهرهگیری از روش عدالتی در جایگاه حقی قرار داده و [[مشیت]] حکیمانه الهی برای آن چیز مقدر کرده است. | |||
از نظر [[قرآن]]، برای آنکه هستی در [[صراط مستقیم]] [[تکوینی]] خویش بماند، انسان در ساحات [[تشریع]] و تکوین میبایست به عنوان خلیفه الله بر اساس عدل عمل کند تا احقاق حق انجام شود و هر چیزی در جایگاه حق خود باقی بماند.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت (مقاله)|فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت]].</ref>. | |||
==احقاق حق [[فلسفه]] اصلی [[عدالت قضایی]]== | |||
از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، آن چه که میبایست به عنوان [[فلسفه وجودی]] و [[هدف غایی]] در [[عدالت قضایی]] مطرح باشد، همانان [[احقاق حق]] است؛ زیرا [[اقامه عدل]] برای آن است که هر چیزی در جایگاه مناسب حقی قرار گیرد که [[مشیت]] [[حکیمانه]] [[الهی]] برای آن مقدر کرده است؛ پس اگر چنین اتفاقی در عدالت قضایی تحقق نیابد، عدالتی رخ نداده است؛ زیرا بدون احقاق حق و وضع هر چیزی در جایگاه مناسبی حقی آن نمیتوان ادعا عدالت قضایی داشت. | |||
بنابراین، فلسفه وجودی وهدف غایی عدالت قضایی همان احقاق حق خواهد بود تا هر چیزی در جایگاه [[حق]] خویش قرار گیرد که [[خدا]] مناسب برای آن چیز دانسته و برایش مقدر ساخته است؛ زیرا از نظر [[قرآن]]، برای هر چیزی مقدر به معنای اندازه مشخصی است که درون و برون آن را میسازد و به آن [[تشخص]] حقانی میدهد. خدا میفرماید: {{متن قرآن|وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا}}<ref>«همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین او راست و فرزندی نگزیده است و در فرمانفرمایی او را انبازی نیست و هر چیز را آفرید آنگاه آن را به شایستگی اندازه نهاد» سوره فرقان، آیه ۲.</ref> | |||
این تقدیری که خدا برای هر چیزی قرار داده شامل تقدیر نخستین و تقدیری سرنوشتی است که میبایست به آن برسد. به این معنا که هر چیزی اندازه و قدری دارد که براساس مشیت حکیمانه و [[اراده الهی]] برای آن چیز است؛ زیرا هر چیزی برای [[هدف]] و کاربرد مشخصی [[خلق]] شده و بر اساس همان هدف به او [[استطاعت]] و [[توانایی]] داده شده که ناظر به [[صفات الهی]] است. هر چیزی همان طوری که اندازه مشخصی در [[خلقت]] خویش دارد دارای [[مقدرات]] و سرنوشتی است که میبایست به آن برسد. این دو تقدیر برای هر چیزی وجود دارد. بنابراین [[حق تعالی]] برای هر چیزی دو تقدیر قرارداده که شامل تقدیر نخستین در چارچوب [[مسئولیت]] و تقدیر غایی به عنوان هدف غایی برای آن چیز است. هر چیزی اگر بتواند از توان مقدر خویش استفاده کرده و به [[غایت]] خویش برسد، در [[صراط مستقیم الهی]] [[سیر]] و صیرورت داشته است. | |||
از نظر [[قرآن]]، همه هستی جز [[انسان]] و [[جن]]، در همان سیر و صیرورت [[تکوینی]] خویش هستند و به غایت خود میرسند؛ زیرا [[جبر]] [[الهی]] آنان را به آن سمت و سو [[هدایت]] میکند؛ اما انسان و جن به سبب [[اراده]] و [[حق]] [[انتخاب]] [[آزاد]] میتوانند تصرفاتی در [[مقدرات]] خویش بلکه زیر مجموعه خود داشته باشند که [[خلافت]] اقتضا میکند. البته خلافت جن محدود و خلافت انسان کاملتر است؛ زیرا جن تحت خلافت انسان قرار میگیرد. | |||
از آن جایی که انسان و جن میتوانند در مقدرات خویش و سائر آفریدههای الهی تصرفاتی داشته باشند، این امر موجب خروج از چارچوب [[عدل الهی]] شده و به جای [[احقاق حق]] ممکن است که باطلی جایگزین شود که این گونه فسادی در [[نفوس]] [[انسانی]] بلکه حتی دیگر آفریدههای ایجاد شود.<ref>روم، آیه ۴۱</ref> | |||
[[خدا]] از انسان میخواهد تا به عنوان [[خلیفه الهی]] به احقاق حق [[اقدام]] کرده و به [[اقامه عدل]] بپردازد تا هر چیزی در مقدر خویش قرار گیرد و به سرانجام کمالی خویش برسد. | |||
بنابراین، [[مسئولیت انسان]] به عنوان [[خلیفه الله]] و بهره مند از [[ولایت الهی]] در [[تکوین]] و [[تشریع]] که [[توانایی]] [[تصرف]] در همه امور را به او میدهد، احقاق حق و اقامه عدل است؛ زیرا این گونه مقدرات چنان که [[مشیت]] [[حکیمانه]] الهی اقتضا میکند رقم میخورد و هر چیزی به کمال بایسته و [[شایسته]] خویش میرسد. | |||
از آن جایی که انسان خلیفه الله است میبایست هم چون خدا به احقاق حق [[حکم]] و [[حکومت]] کند؛ زیرا خدا جز به حق [[قضاوت]] و حکم نمیکند؛ پس خلیفه الله نیز میبایست این گونه باشد. خدا در قرآن به صراحت میفرماید: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ}}<ref>«و خداوند به درستی حکم» سوره غافر، آیه ۲۰.</ref> | |||
شکی نیست که قضاوت به حق زمانی تحقق مییابد که [[قضاوت]] در چارچوب روشی به نام [[عدالت]] انجام شود؛ زیرا چنان که [[امیرمؤمنان]] [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا؛ عدالت، هر چیز را به جای خود مینهد.<ref>نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت ۴۳۷</ref> | |||
همچنین امیرمؤمنان امام علی{{ع}} نیز میفرماید: {{متن حدیث|العَدلُ أساسٌ بِه قِوامُ العالَمِ}}؛ [[عدل]] اساس است و قوام [[عالم هستی]] بدان است.<ref>مطالب السؤول، ص۶۱</ref> | |||
همچنین آن حضرت میفرماید: {{متن حدیث|العَدلُ أقوي أساسٍ}}؛ عدل قویترین اساس و شالوده است.<ref>غرر الحکم، الآمدی، شماره ۸۶۳.</ref> | |||
چنان که بارها بیان شد، از نظر [[آموزههای وحیانی قرآن]]، همه هستی با چیزی به نام «[[حق]]» ساخته شده است<ref>{{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ}} «و ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز راستین نیافریدیم و به یقین رستخیز آمدنی است پس (از آنان) با گذشتی نیکو درگذر» سوره حجر، آیه ۸۵.</ref>؛ یعنی اگر ساختمانها با سنگ و چوب و گل یا آهن و سیمان و مانند آنها ساخته میشود، همه ساختمان هستی و ذرات آن با «حق» ساخته شده است؛ از همین رو، هیچ باطلی در آن راه نمییابد<ref>{{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ}} «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.</ref> که [[ظلم]] نیز از مصادیق همین [[باطل]] است. | |||
چنان که گفته شد منشاء و خاستگاه این حق که اساس هستی است، همان [[حق تعالی]] است؛ زیرا اگر در [[ملکوت آفاقی]] و انفسی هستی توجه شود، حق تعالی در آن روشن است.<ref>فصلت، آیه ۵۳</ref> پس میبایست گفت که عدل به عنوان جلوه ای از همان حق مطلق که شالوده و اساس هستی است، اقوی اساس است که هستی بدان سامان یافته است. | |||
به سخن دیگر، عدالتی که اساس هستی قرار گرفته تجلی همان [[حق]] مطلق و [[حق تعالی]] است. از این روست که [[خدا]] حق را به عنوان معیار [[عدالت]] معرفی میکند و میفرماید: {{متن قرآن|أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref> | |||
براساس آن چه بیان شد، [[خلیفه الهی]] میبایست برای [[احقاق حق]] به [[قضاوت]] بپردازد؛ چنان که خدا نیز برای احقاق حق به قضاوت میپردازد.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت (مقاله)|فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت]].</ref>. | |||
==قضاوت به [[هدف]] احقاق حق== | |||
البته قضاوت برای احقاق حق برای همگان شدنی نیست؛ زیرا نیازمند [[شناخت کامل]] از هستی و نیز [[بصیرت]] نسبت به هر چیزی است؛ زیرا بدون [[شناخت]] [[ملک]] و [[ملکوت]] چیزی نمیتوان [[مقدرات]] هر چیزی را شناخت و بر اساس آن قضاوت کرد. در [[آیات قرآنی]] بیان شده که برخی از [[پیامبران]] از جمله [[حضرت داود]]{{ع}} و [[حضرت سلیمان]]{{ع}} به سبب ارایه [[الهی]] از ملکوت توانستند در میان [[مردمان]] به قضاوت حقی بپردازند و احقاق حق نمایند. البته همانها هنگامی که این [[عنایت]] و فضل از آنان برداشته میشد نمیتوانستند به قضاوت بر اساس حق بپردازند و در قضاوت به [[خطا]] و [[اشتباه]] میرفتند.<ref>ص، آیات ۱۷ تا ۲۶</ref> | |||
از نظر [[قرآن]]، [[غایت]] قضاوت همان [[حکم]] بر اساس حق است؛ چنان که خطاب به داوود{{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.</ref> | |||
بنابراین، [[حکومت]] از جمله حکومت [[قضایی]] میبایست بر اساس حق و احقاق حق باشد. [[حاکمان]] میبایست این هدف را دنبال کنند و با [[اقامه عدل]] به ویژه [[عدالت]] قسطی سهم و [[قسط]] هر چیزی را چنان بدهند که برایش مقدر شده است.<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا}} «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ {{متن قرآن|وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}} «و نعمت خداوند را به یاد آورید و (نیز) پیمانی را که استوار با شما بسته است هنگامی که گفتید: شنیدیم و گردن نهادیم؛ و از خداوند پروا کنید بیگمان خداوند به اندیشهها داناست» سوره مائده، آیه ۷.</ref> | |||
از نظر [[قرآن]]، همگان از جمله [[اولیای الهی]] و [[اولوا الامر]] میبایست دنبال [[احقاق حق]] باشند و [[عدالت]] قسطی را به عنوان قوامین بالقسط اجرایی کنند.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت (مقاله)|فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت]].</ref>. | |||
==[[قضاوت]] به [[هدف]] [[فصل خصومت]]== | |||
چنان که گفته شد احقاق حق به ویژه در سطح عالی آن، یعنی وضع هر چیزی در جایگاه مناسب حقی و مقدر، نیازمند [[رؤیت ملکوت]] هر چیزی است که از توان [[انسان]] عادی خارج است؛ زیرا انسانهای عادی تنها [[توانایی]] [[شناخت]] [[ملک]] هر چیزی را دارند و به [[ملکوت]] نمیرسند؛ بلکه حتی نظر به ملکوت که مامور به آن هستیم<ref>{{متن قرآن|أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ}} «آیا در گستره آسمانها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریستهاند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان میآورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.</ref> اگر چه شدنی است، ولی هر نظری به معنای [[رؤیت]] نیست؛ چنان که در [[فارسی]] گفته میشود: نگاه کردم ولی ندیدم؛ یا در [[عربی]] گفته میشود: نظرت و لم اره؛ نگاه کردم و ندیدم. | |||
بر اساس [[آموزههای وحیانی قرآن]]، کسانی توان رؤیت و دیدن ملکوت هر چیزی را دارند که از تقوای خاص بهره مند شده و به [[بصیرت]] دست یافته باشند. این گونه است که پیامبرانی چون [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} توان رؤیت ملکوت هر چیزی را به ارایه [[الهی]] داشته است.<ref>{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}} «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref> | |||
بر این اساس، احقاق حق به مفهوم [[قرآنی]] و کامل آن برای اکثری [[مردم]] شدنی نیست و تنها اولیای خاص الهی از توان رؤیت و دیدن ملکوت هر چیزی برخوردار بوده و میتوانند به احقاق حق به شکل کامل بپردازند. | |||
از آن جایی که [[جامعه انسانی]] حتی [[امت اسلامی]] را میبایست به شکلی اداره و [[مدیریت]] کرد که [[احقاق حق]] انجام شود، لازم است تا [[حکومت]] در دست اولیای خاص [[الهی]] یعنی [[معصومان]]{{ع}} باشد. | |||
البته [[اسلام]] به دلیل آنکه [[دین سهله]] و [[سمحه]] است و بر اساس [[استطاعت]] از [[انسانها]] چیزی را میخواهد، به این نکته توجه میدهد که [[قضاوت]] نهایی به شکل [[حق]] و احقاق حق تنها در [[قیامت]] شدنی است؛ زیرا آنجا [[خدا]] [[قاضی]] بالحق است.<ref>غافر، آیه ۹</ref> بر این اساس، قضاوت در [[دنیا]] هر چند که میبایست برای احقاق حق باشد، ولی در شرایطی که امکان تحقق چنین چیزی نیست، به کمترین آن یعنی [[فصل خصومت]] بسنده کرده است؛ زیرا [[هدف الهی]] از شکلگیری [[جامعه اسلامی]] آن است که انسانها در آن در [[امنیت]] و [[آسایش]] و [[آرامش]] نسبی قرار گیرند و از [[تفرقه]] به [[وحدت]] تبدیل شود و [[انسجام اجتماعی]] میان [[مردمان]] شکل گیرد. این گونه است که فراتر از [[عدل]] از مردمان میخواهد تا به [[احسان]] و [[عفو]] و مانند آن عمل کنند.<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریدهاید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷، {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}} «آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}} «و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشتهاند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کردهاند، دوست میدارند و در دل به آنچه به مهاجران دادهاند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمیگزینند هر چند خود نیازمند باشند. و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره حشر، آیه ۹.</ref> | |||
بر این اساس، اگر شرایط برای [[احقاق حق]] فراهم نیست، [[فصل خصومت]] و از میان بردن [[دشمنی]] و حل و فصل آن اساس کار [[قضایی]] قرار میگیرد. | |||
[[پیامبر]]{{صل}} با آنکه خود [[توانایی]] [[رؤیت ملکوت]] و احقاق حق را دارد، ولی برای این که بتواند [[جامعه]] بر مدار ویژگیهایی [[انسانی]] برپا کند، ناچار میشود تا در [[آموزش]] قضایی به [[راهبرد]] فصل خصومت توجه داشته باشد. از همین روست که در باره نحوه و چگونگی [[قضاوت]] به این نکته توجه میدهد که قضاوت میبایست بر اساس [[بینات]] و [[سوگندها]] و اقرارها باشد؛ زیرا اگر چه [[امکان رؤیت]] [[ملکوت]] برای همگان نیست، ولی میتوان از روشهای پیش گفته به مرتبه [[اطمینان]] رسید که از آن به [[علم]] [[عرفی]] یاد میشود؛ یعنی اگر قطع و [[یقین]] در امری شدنی نیست، ولی با این روشها و ابزارها میتوان به علم عرفی رسید و قضاوت را بر اساس آن انجام داد. از همین روست که آن حضرت{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار}}؛ ای [[مردم]]! تنها من در میان شما طبق [[گواهی]] [[گواهان]] و [[سوگندها]] [[دادرسی]] میکنم و [چه بسا باشد که] برخی از شما از برخی دیگر بهتر دلیل میآورد؛ بنابراین، هر فردی که من از [[مال]] برادرش چیزی را برای او [به واسطه [[بیّنه]] یا [[سوگند دروغ]]] جدا کنم، تنها برای او با آن، قطعهای از [[آتش]] جدا کردهام.<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۷، ص۴۱۴، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.</ref> | |||
در این [[حدیث]] به صراحت بیان شده که چاره ای جز این روشها برای [[فصل خصومت]] نیست. البته این بدان معنا نیست که با [[حکم]] [[قاضی]] حتی قاضی [[شرعی]] چون [[پیامبر]]{{صل}} [[حق]] جا به جا میشود، بلکه هر چند که بر اساس [[حکم قضایی]] کسی مالک چیزی میشود، اگر در [[باطن]] و [[ملکوت]] حق او نباشد، او مالک نیست، بلکه [[غاصب]] است؛ زیرا حکم قضایی ناحق را حق نمیکند یا [[باطل]] با حق نمیسازد، بلکه حق همان ملکوت و [[باطنی]] است که از طریق [[علم]] [[عرفی]] [[اثبات]] نشده است. | |||
بنابراین، اگر شرایط برای [[احقاق حق]] وجود داشته باشد، قاضی حکم میکند تا احقاق حق انجام شود، ولی چون راهی برای [[شناخت]] ملکوت و باطن ندارد تا حق را به حق دار سپارد، به روشهای [[کسب علم]] عرفی اکتفا کرده است، ولی هر گز حکم قضایی که بر اساس علم عرفی باشد، موجب نمیشود تا باطل به حق تبدیل شود؛ بلکه هم چنان بر حال خود باقی میماند. | |||
در شرایط عدم [[امکان شناخت حق]]، لازم نیست تا دست از [[قضاوت]] برداشته شود، بلکه باید قضاوت انجام شود تا فصل خصومت تحقق یابد و [[جامعه]] به [[آرامش]] نسبی برسد. | |||
به عنوان نمونه پیامبر{{صل}} با آنکه دارای [[رؤیت ملکوت]] بود، ولی بر اساس [[قانون]] «{{عربی|الولد للفراش و للعاهر الحجر}}» فرزند را به شوهر رسمی نسبت میدهد نه به زناکار<ref>تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص۲۲۴</ref>، در حالی که میداند که این فرزند برخاسته از [[زنا]] است. | |||
گفتنی است پدر عبیدالله به نام زیاد حسب و نسبش معلوم نبوده، هر چند معروف به زیاد ابن ابیه بوده است؛ ولی [[ابو سفیان]] مدعی بوده که [[زیاد]] فرزند اوست و از پدرش نیست. [[حکم اسلامی]] مبنی بر این است که فرزند زنی که معروف به زنا بوده و هست، اگر آن [[زن]] شوهر داشته باشد، ملحق به پدرش است و اگر کسی غیر از زن و شوهر ادعایی کرد، او را با سنگ برانید. اما [[معاویه]] بر خلاف [[نص صریح]] [[اسلام]] بیان کرد که زیاد فرزند ابو سفیان پدرش و [[برادر]] او است.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت (مقاله)|فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت]].</ref>. | |||
==[[احقاق حق]] در [[حکومت]] [[مهدی]]{{ع}}== | |||
به سخن دیگر، [[فلسفه وجودی]] [[قضاوت]] و حکومت همانا احقاق حق و [[اقامه عدل]] به ویژه [[عدالت]] قسطی است؛ و [[فصل خصومت]] همانند خوردن مردار به [[حکم]] [[ضرورت]] و [[اضطرار]] است. از همین رو، گفته شد که در [[حکومت عدل مهدوی]]{{ع}} حکومت و قضاوت بر اساس احقاق حق خواهد بود و آن حضرت{{ع}} همانند داوود{{ع}} قضاوت به [[حق]] میکند؛ زیرا مامور است تا بر اساس [[رؤیت ملکوت]] عمل کند نه ظاهر [[ملک]]. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: «[[قائم آل محمد]]، به حکم داوود و سلیمان [[داوری]] میکند یعنی از [[مردم]] شاهدی نمیخواهد».<ref>بحارالانوار، ج ۱۳، ص۱۸۳</ref> | |||
امام صادق{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|في كتاب عليّ صلوات الله عليه… انّ داوود{{ع}} قال: يا ربّ! ارني الحق كما هو عندك حتي اقضي به! فقال: انك لاتطيق ذلك. فألحّ علي ربّه حتي فعل. فجاءه رجل يستعدي علي رجل فقال: ان هذا أخذ مالي. فأوحي الله عزوجل الي داوود{{ع}} انّ هذا المستعدي قتل أبا هذا و أخذ ماله. فأمر داوود{{ع}} بالمستعدي فقتل و اخذ ماله فدفعه الي المستعدي عليه. قال: فعجب الناس و تحدّثوا حتّي بلغ داوود{{ع}} و دخل عليه من ذلك ما كره، فدعا ربّه ان يرفع ذلك ففعل ثم أوحي الله عزّوجلّ اليه أن احكم بينهم بالبينات وأضفهم الي اسمي يحلفون به}}؛ داوود{{ع}} گفت: ای خدای من! حق را آن گونه که نزد تو است به من نشان ده تا طبق آن [[حکم]] کنم! [[خداوند]] فرمود: تو [[طاقت]] و توان آن را نداری. داوود{{ع}} [[اصرار]] ورزید تا این که خداوند، خواستهاش را بر آورد. پس مردی آمد که از دیگری [[شکایت]] داشت. و گفت: این شخص مالم را گرفته است. خداوند به داوود{{ع}} [[وحی]] کرد که این شاکی، پدر این شخص را کشته و [[مال]] او را گرفته است. به دستور داوود{{ع}} شاکی کشته شد. مالش را هم گرفت و به آن شخص داد. [[مردم]] [[تعجب]] کردند و در این باره سخن گفتند تا خبر به داوود{{ع}} رسید و از این جهت [[اندوهگین]] شد. از [[خدا]] خواست تا این حالت را از او باز ستاند و خدا نیز همین کرد. آن گاه خداوند به او وحی کرد که با [[بیّنه]] و قسم، میان مردم [[داوری]] کن.<ref>کافی، ج ۷، ص۴۱۴، ح ۳</ref> | |||
از [[امام باقر]]{{ع}}، پرسیدند: [[نماز خواندن]] در اتاقی که در و [[دیوار]] آن تصویر است اشکال دارد یا خیر؟ [[امام]] هم که از محدودیتهای عصر خویش با خبر بودند، چنین پاسخ دادند: «آن را خوش نمیدارم ولی در [[روزگار]] شما اشکالی ندارد. وقتی که آن [[امام عدل]] ظهور کند خواهید دید با آن چه برخوردی خواهد داشت».<ref>بحارالانوار، ج ۱۳، ص۱۹۶</ref> | |||
به [[قول پیامبر اکرم]]{{صل}}: «… او [[حق]] هر کسی را به او میدهد».<ref>همان، ج۳، ص۴۳۵</ref> [[امام صادق]]{{ع}} درباره این که بازگرداندن امانات حتی به [[کافر]] در [[زمان حضرت مهدی]]{{ع}} [[واجب]] است، فرمودند: «… او در آن [[زمان]]، بعضی چیزها را [[حلال]] یا [[حرام]] خواهد کرد».<ref>عاملی، حسن بن حر، وسائل الشیعه، ج ۲، ص۶۸۱</ref> | |||
یکی از آزمایشهای [[پس از ظهور]] برای مردم آن عصر، همین نحوه [[قضاوت امام زمان]]{{ع}} است. برخی که به [[علم امام]] [[باور]] ندارند، وقتی [[قضاوت]] ایشان را میبینند، به علم امام [[شک]] میکنند و برخی به [[عدالت]] ایشان. این شک در [[علم]] و [[عدالت امام]] موجب خروج از ورطه مۆمنان مستحکم شده و حتی برخی از [[دین اسلام]] خارج شده و [[کافر]] میشوند و به همین علت به [[حکم امام]]، گردن زده میشوند.<ref>بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۹۶</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت (مقاله)|فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت]].</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[عبودیت در رضایت و اطاعت (مقاله)|'''عبودیت در رضایت و اطاعت''']] | # [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[عبودیت در رضایت و اطاعت (مقاله)|'''عبودیت در رضایت و اطاعت''']] | ||
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت (مقاله)|'''فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۶
مقدمه
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، خلقت انسان و جن برای عبودیت خدا است. این عبودیت در عبادت خودش را نشان میدهد که البته اختصاص به نماز و روزه و حج و زکات و خمس ندارد، بلکه مراد همه اعمالی است که انسان برای رضایت خدا انجام میدهد که گاه در اطاعت از معصومان(ع) خودش را نشان میدهد.
از نظر قرآن، بندگی انسان میبایست دایمی باشد و هرگز دمی انسان دست از بندگی و عبودیت بر ندارد؛ بنابراین، حتی وقتی در خواب و استراحت است، میبایست بندگی داشته باشد و این شدنی نیست مگر آنکه نیت بندگی همه هستی او را در بر گیرد و هر کاری حتی استراحت و خواب را برای رضای الهی انجام دهد.
همچنین از نظر قرآن، رضای الهی در این است که بنده هماره یاد خدا و ذکر الله را در دل و زبان و گفتار و رفتار داشته باشد و هیچ چیزی او را از ذکر الله باز ندارد؛ بلکه هر کاری را انجام میدهد به مفهوم واقعی کلمه ذکرالله باشد که رضایت الهی در آن است.[۱].
حقشناسی و حقگرایی
از نظر قرآن نفس انسانی به طور فطری با قلب سالم و تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و تبصر، حق شناس است و آن را از باطل جدا میکند و به حق و مصادیق آن از عدالت، صداقت و ایمان و شکر گرایش داشته و نسبت به اضداد آنها به عنوان باطل گریزش دارد. این گونه است که نفس انسانی به طور فطری اهل تقوا و گریزان از فجور است. البته این امر تا زمانی است که انسان با گناه و فجور و دریدگی نفس را تغییر نداده و دفن و دسیسه نکرده یا مختوم ومطبوع ننموده باشد؛ زیرا در این صورت، دیگر کارکردهای فطری خویش را از دست داده و دچار وارونگی شناختی و گرایشی میشود که ریشه در سفاهت به جای عقلانیت و فقاهت دارد.[۲]
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، انسان بر اساس فطرت گرایش به احسان دارد که حقیقت آن بندگی خدا به گونه ای است که او را میبیند و اگر نبیند میداند که خدا او را میبیند. این گونه است که شخص محسن حقیقی هماره تابع حق است که خاستگاه آن حق تعالی است.[۳] همچنین چون خدا و آموزههای وحیانی تشریعی او را حق میداند نسبت به آن گرایش دارد و همچنین نسبت به کسانی که حق را احقاق میکنند گرایش داشته و از آنان اطاعت و پیروی میکنند. این گونه است که اهل فطرت سالم الهی به حکم عقلانیت و فقاهت فطری، اطاعت از پیامبران و معصومان را عین اطاعت از خدا بر میشمارند[۴]؛ زیرا آنان را زبان و بیان خدا می دانند؛ یعنی خدا به زبان ایشان سخن میگوید و به فعل ایشان کاری را انجام میدهد.[۵]
امیرمؤمنان امام علی(ع) با توجه به چنین حقایقی میفرماید: «من استسلم للحق و اطاع المحق كان من المحسنين»؛ هر که تسلیم حق باشد و از افراد محق اطاعت کند او ازجمله محسنین است.[۶] امام صادق(ع) نیز میفرماید: «من علم ان الله يراه و يسمع ما يقول و يعلم ما يعلمه من خير او شر فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال فذلك الذي خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي»؛ کسی که میداند خدا او را میبیند و هرچه میگوید میشنود و ازآن چه از خیر و شر انجام میدهد آگاه است، چنین شخصی کسی است که از مقام پروردگارش ترسان است و نفس را از هوی و اعمال زشت باز میدارد.[۷]
از نظرآموزههای قرآنی، مؤمنان میبایست هماره براساس علم و یقین عمل کنند؛ زیرا علم حق را به آنان معرفی میکند؛ اما ظنون موجب میشود تا انسان به جای تبعیت از حق تابع هواهای نفسانی شود که موجبات سقوط انسان است.[۸] البته برخی تا جایی تابع هواهای نفسانی میشوند که آن را معبود خویش قرار داده و زندگی را بر اساس تذکرهای هواهای نفسانی سامان میدهند. چنین افرادی در حقیقت مبغوضترین معبودان را اختیار کردهاند که همان هواهای نفسانی است.[۹]
البته برخی از هواپرستان تلاش میکنند تا حق واهل آن نیز از هواهای نفسانی تبعیت کنند. بیگمان چنین رویه و شیوه ای موجب تباهی همه هستی است: و اگر حق از هواهای نفسانی آنان پیروی کند، آسمانها و زمین و تمام کسانی کهدر آن هستند، تباه میشوند[۱۰]؛ زیرا فساد دین و دنیا به هواهای نفسانی است[۱۱] و کسی که تابع هواهای نفسانی باشد کور و کر و خوار و گمراه میشود[۱۲] و درک درستی از حقایق نداشته و گرایش هایش نیز مخدوش است و این گونه سقوط را برای خویش و دیگران رقم میزند.[۱۳].[۱۴].
احقاق حق و اقامه مصادیق آن
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، مؤمنان بر اساس هدایت فطری عقلی و تشریعی نقلی خود را موظف و مکلف میدانند تا حق و مصادیق آن را بشناسند و بدان گرایش یابند و در احقاق حق اقدام کنند و مصادیق آن از جمله عدالت را اقامه نمایند.[۱۵]
از نظرقرآن، مؤمنان میبایست به عنوان شاهدان الهی در امر احقاق حق تا جایی اقدام کنند که به در میان خالق و خلق به عنوان «قوامین بالقسط» شناخته شوند.[۱۶] شکی نیست که عدالت امر جامعی است؛ اما آن چه انسان میبایست بیشترین توجه بدان را در ساحت عدالت داشته باشد، عدالت قسطی است؛ به این معنا که حق و حقوق و سهم هر کسی یا چیزی را بشناسد و برای احقاق و اقامه عدالت قسطی قیام کند.[۱۷]
از نظر آموزههای قرآنی، حقیقت عبودیتی که به عنوان حکمت و هدف وفلسفه خلقت انسان وجن قرارداده شده[۱۸]، چیزی جز اطاعت در راستای رضایت الهی نیست. بنابراین، انسان میبایست بداند که چه چیزی مصداق اطاعت خدا است تا با انجام آن رضایت الهی را به دست آورد. بسیاری از مردم یا مصادیق اعمالی را که بدان اطاعت خدا تحقق مییابد، نمیشناسند؛ یا اگر میشناسند بدان اهتمام نمیورزند.
از نظر قرآن، راههای کشف مصادیق حق که اطاعت الهی در آن تحقق مییابد، شامل راه عقل فطری و نقل وحیانی است. به این معنا که نفس مستوی و معتدل و قلب سالم و سلیم به طور فطری میداند که چه چیزی حق است و باید بدان گرایش داشت و چه چیزی باطل است و میبایست از آن گریزش داشت.[۱۹]
البته از نظرقرآن، راه کشف دوم همان نقل وحیانی است که امروزه در کتاب الله و عترت(ع) و سنتها و سیرههای آنان نمود یافته است. بنابراین، ثقلین خود راه دوم کشف حقایق و مصادیق آن است که میبایست از آن برای شناخت و احقاق و اقامه حق بهره برد.[۲۰]
ازنظرآموزههای وحیانی قرآن، احقاق حق میبایست برای همگان باشد، خواه مؤمن یا کافر؛ زیرا آنان نیز قسط و سهمی از نعمتهای الهی دارند. از همین روست که دراقامه قسط سخن از ناس یعنی توده مردم است.[۲۱] در آیات قرآنی بیان شده که مؤمنان در مقام قوامین بالقسط میبایست حتی نسبت به دشمنان نیز این اصل را مراعات کنند.[۲۲]
شگفت این که ارزش اقامه حق از جمله عدالت و ظلم ستیزی تا جایی است که مؤمنان مکلف هستند تا به جنگ وقتال با مستکبران و ظالمان بروند و مستضعفان و مظلومان را نجات دهند خواه مؤمن باشد یا غیر مؤمن؛ زیرا اصالت همان عنوان مظلوم و مستضعف است.[۲۳]
البته از نظر قرآن، احقاق حق و ادای حقوق مؤمنان در درجه اول اولویت است و مؤمنان میبایست ظهیر و پشتیبان مؤمنان باشند که به عنوان برادران دینی از آنان یاد میشود. بنابراین، رضایت الهی را میبایست در اطاعتی جست که بتواند به جامعه ایمانی کمک کند و امت اسلام را یاری رساند. از این روست که امام صادق(ع) میفرماید: ما عبدالله بشیء افضل من اداء حق المؤمن؛ خدا به چیزی برتر از رعایت حق مؤمن بندگی نشده است.[۲۴]
بیگمان کسی که بخواهد احقاق حقی نماید یا اقامه عدلی داشته باشد، میبایست قدرت و حکومت و به تعبیری سلطان و سلطنت داشته باشد؛ اما بسیاری از مردم که به قدرت دست مییابند، چون نفس خویش را تزکیه نکردهاند و تقوای الهی ندارند، به سوء استفاده از قدرت میپردازند و نه تنها احقاق حقی یا اقامه عدلی ندارند، بلکه به باطل و ظلم گرایش مییابند. از این روست که در آموزههای وحیانی قرآن، قدرت را لایق و شایسته کسانی میداند که تقوای الهی دارند. همین تقوای الهی موجب میشود تا به ادای حق نسبت به زیردستان هر کسی که باشد، قیام کنند و هرگز ظلم و ستمی نداشته باشند. قدرتمندان در محیط خانه و کار و کشور میبایست اصل را بر عدالت بگذارند و همانند پدری بس مهربان و دلسوز با آنان برخورد کرده و از خطای و رفتارجاهلانه آنان بگذرد و تنها با عقوبت آنان را تنبیه نکند، بلکه قدرت را به بهترین شکل به کار گیرد که حقیقت شکرگزاری است.[۲۵]
خدا به صراحت در قرآن به حاکمان که قدرت حکم و حکومت به دستان ایشان است، فرمان میدهد تا در میان مردم در گفتار ورفتار به عدالت حکم کنند[۲۶]؛ زیرا اگر کسی بخواهد مصداق اتم و اکملی ازتقوای الهی را به نمایش گذارد و حقی را احقاق و باطلی را ابطال کند، عمل بر اساس عدل و عدالت است[۲۷]؛ چراکه هستی بر موازین حق ساخته وپرداخته شده و نخستین تجلی حق در عدالت است؛ زیرا این عدالت است که هر چیزی را در مواضع و جایگاهی قرار میدهدکه حق تعالی به عنوان حق برای آن چیز مشخص ومقدر و تعیین کرده است.[۲۸]
دیگر جلوه و مصداق احقاق حق این است که قدرتمند گاه حتی در مسایلی که میتواند اغماض و رفاقت و مدارا داشته، عبور کریمانه از خطا و اشتباه و حتی گناه فردی غیر اجتماعی است که موجب تشییع فاحشه و ظلم اجتماعی و ناامنی نمیشود؛ در این موارد میبایست با آنکه عزت و قدرت دارد، با رافت و رحمت رحیمی با مردم تعامل داشته باشد[۲۹] و با عفو و گذشت آنان را به راه آورد[۳۰]؛ زیرا عفو از دیگر مصادیق اتم و اکمل به تقوای الهی است[۳۱] که معیار کرامت انسانی نیز است.[۳۲]
از نظر آموزههای وحیانی قرآن مستضعفین و مظلومان میبایست مورد عنایت ویژه قرارگیرند و فقیران و سائلان و طبقات آسیب پذیر جامعه تحت تکفل ویژه قرارگیرند تا عدالت قسطی در میان آنان تحقق یابد و آنان نیز به کرامت انسانی خویش دست یابند. بنابراین، حمایت از این اقشار خود مهمترین جلوه از اعمال عبادی است که مورد رضایت خدا است.[۳۳]
سعد بن قیس همدانی میگوید: روزی در گرمای کوفه دیدم که امیرمؤمنان امام علی(ع) کنار دیواری نشسته است؛ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دراین ساعت از روز چرا این جا نشستهای؟ فرمود: «ما خرجت إلاّ لاعین مظلوما، أو اغیث ملهوفا»؛ از خانه بیرون نیامدم مگراین که به مظلومی کمک کنم یا دلسوخته ای را یاری دهم… سپس زنی به پناه آمد و هراسان به امیرمؤمنان(ع) از ستم شوهر شکایت کرد. آن حضرت(ع) بلند شد و رفت حق زن را ستاند و میان زن و شوهر را اصلاح کرد.[۳۴]
امیرمؤمنان امام علی(ع) سه امر اجتماعی را بسیار مهم دانسته و ترک آن را منع نموده است. این سه امر عبارتند از: اقامه حدودالهی برخویش و بیگانه؛ حکم براساس کتاب الهی در رضا و غضب، مساوات در تقسیم بیت المال میان سفید و سیاه از اجناس مردم.[۳۵]
از نظر امیرمؤمنان امام علی(ع) احقاق حق و ابطال باطل میبایست در دستور کار حکومتها و دولتها باشد و این جز با تحقق اموری شدنی نیست. آن حضرت(ع) میفرماید: «يُستدَلُّ على إدبارِ الدُّوَلِ بأربَعٍ : تَضييعِ الاُصولِ ، و التمسُّكِ بالفروعِ . حديث ، و تَقديمِ الأراذلِ ، و تأخيرِ الأفاضِلِ»؛ دلیل سقوط دولتها چهار امر است: از میان رفتن امور اساسی و اصول، پرداختن به کارهای فرعی، مقدم شدن انسانهای پست و دور کردن افراد با فضلیت از دستگاه حکومت و دولت.[۳۶]
بر اساس آموزههای وحیانی قرآن و سنت و سیره معصومان(ع) بر دولتها است که احکام شریعت از جمله به اقامه نماز و اداء زکات و امر به معروف و نهی از منکر که همان اقامه حدود و احکام الهی است، اهتمام ورزند[۳۷] و گرنه اگرچنین نکنند، نه تنها حکومت آنان از حکومت الهی خارج شده و حکم حکومت طاغوت را میگیرد، بلکه زوال آن قطعی است؛ زیرا هر گاه احکام دین تعطیل شود و ربا و زنا و بیحجاب و فحشاء و منکر در آن گسترش بلکه به وسیله حاکمان قانونی و قانونمند شود، آن حکومت از میان میرود و زوال آن قطعی است.
بنابراین بر امت اسلام است تا در مقام نصحیت اولیای امور آنان را به اقامه حدود و احکام الهی فرمان دهند و دعوت کنند و در مقام ولایت متقابل دولتمردان را به دین بخوانند؛ چنان که هدف قیام امام حسین(ع) نیز در مقام همین فریضه بوده و ایشان فرموده است: الا و ان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت؛ همانا سنت پیامبر(ص) مرده و بدعت زنده شده است.[۳۸]
امام حسین(ع) در جایی دیگر نیز میفرماید: «اني اَدْعُوکُمْ اِلی اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ»؛ من شما را به زنده کردن نشانههای حق و میراندن بدعتها دعوت میکنم.[۳۹].[۴۰].
احقاق حق
حکومت چنان با حکم قضایی عجین است که فلسفه و هدف اصلی حکومتها همان احقاق حق و اقامه عدلی داده شده که فلسفه وجودی و هدف غایی قوه قضایی است. این بدان معناست که اهداف قوای مقننه و مجریه در راستای اهداف قوه قضایی ساماندهی میشود؛ زیرا اگر احقاق حق و اقامه عدالت از مهمترین و اساسیترین اهداف جوامع انسانی است، تحقق آن به عنوان هدف اصلی قوه قضایی در نظر گرفته شده است. بنابراین، حکومت و دولتها اگر قانونی را وضع میکنند یا آن را اجرایی میکنند، در راستای همین هدف اصلی احقاق حق و اقامه عدل خواهد بود که فلسفه وجودی قوه قضایی نیز است.
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، فلسفه بعثت پیامبران و نزول کتب آسمانی، چیزی جز اقامه عدالت نیست که برخاسته از حقانیت الهی است. همچنین از نظر قرآن، فلسفه وجودی حکومتها و دولتها، نمیتواند جدا از فلسفه بعثت پیامبران باشد. بنابراین، احقاق حق و اقامه عدل، اساسیترین محور و هدف وجودی هر حکومتی است که به نام ولایت الهی ساماندهی میشود، به طوری که اگر چنین چیزی در ساختار دولت اسلامی دیده نشود، از ولایت الهی خارج به ولایت طاغوتی تبدیل میشود.[۴۱].
احقاق حق در چارچوب عدل
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، حق همان ثابت ازلی و ابدی است که ما از آن به نام خدا یاد میکنیم. اگر انسان در انفس و آفاق نظردقیق علمی نماید، این مطلب برایش روشن میشود که حق مطلق خدا است.[۴۲] بنابراین، جز حق تعالی کسی حق مطلق نیست. همچنین از نظر قرآن، چیزی نصیبی از حق میبرد که نسبتی با حق تعالی داشته باشد؛ زیرا خاستگاه هر حقی همان حق تعالی است.[۴۳] بنابراین، اگر نسبتی میان چیزی با خدا برقرار نباشد، آن چیز باطل و هیچ است که هم اینک نیز اثری ندارد.[۴۴]
از آن جایی که خدا حق مطلق و خاستگاه هر حقی است؛ تحقق هر حقی با پیوند میان چیزی با خدا تحقق خواهد یافت. پس اگر هر چه این پیوند قویتر باشد یعنی اسماء و صفات الهی در آن چیز به تمام کمال تحقق یابد، آن چیزی از حقانیت صد در صدی برخوردار خواهد بود؛ و هر چیزی در این پیوند ضعیفتر باشد به همان میزان و درجه نیز حقانیت آن کاهش مییابد. این گونه است که درجه حقانیت هر چیزی به میزان پیوند آن چیز با حق تعالی مرتبط است. برخی از چیزها کمترین بهرهمندی را صفات الهی برده و کمترین سطح از پیوند را با خدا دارند؛ این چیزها هر چند که باطل مطلق نیستند، ولی حقانیت آنان چنان ضعیف است که در رتبه باطل نسبی در درجه عالی آن نشستهاند واز همین روست که به تسامح از آنها به باطل یاد میشود.
بر اساس آموزههای وحیانی قرآن، انسان موجودی دارای اراده و حق انتخاب آزاد است. از همین روست که در چارچوب حکمت و مشیت الهی، میتواند میان برخی از چیزها در محدوده مشخص و مقدر انتخابی آزاد داشته باشد که از آن به قدرت نیز یاد میشود. به این معنا که انسان قادر است تا میان دو یا چند چیز انتخابی داشته و آن را انجام داده یا ترک کند. «این کنم یا آن کنم» شامل حق انتخاب حق و باطل، خیر و شر، هدایت و ضلالت، عدل و ظلم و مانند آنها است. همین قدرت در انتخاب آزاد در محدوده مشخص است که انسان را از دیگر آفریدههای الهی متمایز ساخته است.
از نظر قرآن، حق تعالی برای تحقق حق رفتاری را در پیش گرفته است که از آن به عدل یاد میشود؛ زیرا عدل به معنای قرار دادن و وضع هر چیزی در جایی مناسبی است که حکمت و مشیت الهی برای آن چیز مقدر شده است؛ زیرا از نظر قرآن، هر چیزی شانیتی دارد که مقدر اوست؛ یعنی آن اندازه باید باشد تا بتواند در چارچوب مشیت حکمیانه الهی مسئولیت خویش را انجام دهد. یک سنگ مقدر و اندازه ای دارد؛ زیرا مسئولیت او در نظام هستی که براساس حکمت الهی است، مشخص میکند که چه میزان از صفات الهی را تجلی بخشد. درخت و حیوان نیز این گونه است؛ چنان که انواع واقسام فرشتگان با قوتهایی هشت تایی یا چهار تایی یا دو تایی[۴۵] تجلیگاه صفات و اسمای الهی هستند که مسئولیتهایی آنان اقتضا میکند.
از نظر آموزههای قرآنی، انسان به عنوان خلیفه الهی دارای همه صفات الهی بوده تا بتواند مسئولیت خویش را در این ساحت انجام دهد. بنابراین، عدل الهی مقتضی آن است که انسان همه صفات الهی را دارا باشد که از جمله آنها صفت اراده است که به او امکان میدهد تا انتخاب آزادی کمالی داشته باشد؛ البته ممکن است امور دیگر نیز سطح صفتی که از آن مظهریت میکنند، دارای اراده باشند؛ چنان که از نظر قرآن دیوار نیز دارای اراده محدودی است[۴۶]؛ اما اراده انسان به نوعی اراده ای کمالتر و برتر از دیگر موجودات هستی است؛ از همین روست که انسان میتواند تصرفاتی در ساحات تکوین انجام دهد که بیرون از اراده دیگر موجودات و آفریدههای الهی است. همین ویژگی انحصاری انسان موجب میشود تا انسان به جای احقاق حق و اقامه عدل به اقامه ظلم بپردازد که به معنای خروج از دایره عدل و قرار دادن چیزها در جایی غیر از آن جایی است که خدا برای هر چیزی مقدر کرده است. این گونه است که توازن و تعادل در هستی با رفتار ظالمانه انسان به هم میخورد، چنان که خدا به صراحت در این باره میفرماید: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[۴۷]
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، عدل به مثابه هدف و روش است؛ به این معنا که عدل هدفی است که باید مد نظر انسان در رفتارش باشد؛ زیرا با اقامه عدل است که هر چیزی در جای مناسب حکیمانه ای قرار میگیرد که مقدر آن چیز است و این گونه حق تحقق مییابد؛ همچنین عدل روشی است که انسان با آن میتواند به احقاق حق بپردازد. بر این اساس، انسان در جایگاه خلیفه الله میبایست به احقاق حق بپردازد و هر چیزی را با بهرهگیری از روش عدالتی در جایگاه حقی قرار داده و مشیت حکیمانه الهی برای آن چیز مقدر کرده است. از نظر قرآن، برای آنکه هستی در صراط مستقیم تکوینی خویش بماند، انسان در ساحات تشریع و تکوین میبایست به عنوان خلیفه الله بر اساس عدل عمل کند تا احقاق حق انجام شود و هر چیزی در جایگاه حق خود باقی بماند.[۴۸].
احقاق حق فلسفه اصلی عدالت قضایی
از نظر آموزههای وحیانی قرآن، آن چه که میبایست به عنوان فلسفه وجودی و هدف غایی در عدالت قضایی مطرح باشد، همانان احقاق حق است؛ زیرا اقامه عدل برای آن است که هر چیزی در جایگاه مناسب حقی قرار گیرد که مشیت حکیمانه الهی برای آن مقدر کرده است؛ پس اگر چنین اتفاقی در عدالت قضایی تحقق نیابد، عدالتی رخ نداده است؛ زیرا بدون احقاق حق و وضع هر چیزی در جایگاه مناسبی حقی آن نمیتوان ادعا عدالت قضایی داشت. بنابراین، فلسفه وجودی وهدف غایی عدالت قضایی همان احقاق حق خواهد بود تا هر چیزی در جایگاه حق خویش قرار گیرد که خدا مناسب برای آن چیز دانسته و برایش مقدر ساخته است؛ زیرا از نظر قرآن، برای هر چیزی مقدر به معنای اندازه مشخصی است که درون و برون آن را میسازد و به آن تشخص حقانی میدهد. خدا میفرماید: ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا﴾[۴۹]
این تقدیری که خدا برای هر چیزی قرار داده شامل تقدیر نخستین و تقدیری سرنوشتی است که میبایست به آن برسد. به این معنا که هر چیزی اندازه و قدری دارد که براساس مشیت حکیمانه و اراده الهی برای آن چیز است؛ زیرا هر چیزی برای هدف و کاربرد مشخصی خلق شده و بر اساس همان هدف به او استطاعت و توانایی داده شده که ناظر به صفات الهی است. هر چیزی همان طوری که اندازه مشخصی در خلقت خویش دارد دارای مقدرات و سرنوشتی است که میبایست به آن برسد. این دو تقدیر برای هر چیزی وجود دارد. بنابراین حق تعالی برای هر چیزی دو تقدیر قرارداده که شامل تقدیر نخستین در چارچوب مسئولیت و تقدیر غایی به عنوان هدف غایی برای آن چیز است. هر چیزی اگر بتواند از توان مقدر خویش استفاده کرده و به غایت خویش برسد، در صراط مستقیم الهی سیر و صیرورت داشته است. از نظر قرآن، همه هستی جز انسان و جن، در همان سیر و صیرورت تکوینی خویش هستند و به غایت خود میرسند؛ زیرا جبر الهی آنان را به آن سمت و سو هدایت میکند؛ اما انسان و جن به سبب اراده و حق انتخاب آزاد میتوانند تصرفاتی در مقدرات خویش بلکه زیر مجموعه خود داشته باشند که خلافت اقتضا میکند. البته خلافت جن محدود و خلافت انسان کاملتر است؛ زیرا جن تحت خلافت انسان قرار میگیرد. از آن جایی که انسان و جن میتوانند در مقدرات خویش و سائر آفریدههای الهی تصرفاتی داشته باشند، این امر موجب خروج از چارچوب عدل الهی شده و به جای احقاق حق ممکن است که باطلی جایگزین شود که این گونه فسادی در نفوس انسانی بلکه حتی دیگر آفریدههای ایجاد شود.[۵۰] خدا از انسان میخواهد تا به عنوان خلیفه الهی به احقاق حق اقدام کرده و به اقامه عدل بپردازد تا هر چیزی در مقدر خویش قرار گیرد و به سرانجام کمالی خویش برسد.
بنابراین، مسئولیت انسان به عنوان خلیفه الله و بهره مند از ولایت الهی در تکوین و تشریع که توانایی تصرف در همه امور را به او میدهد، احقاق حق و اقامه عدل است؛ زیرا این گونه مقدرات چنان که مشیت حکیمانه الهی اقتضا میکند رقم میخورد و هر چیزی به کمال بایسته و شایسته خویش میرسد. از آن جایی که انسان خلیفه الله است میبایست هم چون خدا به احقاق حق حکم و حکومت کند؛ زیرا خدا جز به حق قضاوت و حکم نمیکند؛ پس خلیفه الله نیز میبایست این گونه باشد. خدا در قرآن به صراحت میفرماید: ﴿وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ﴾[۵۱] شکی نیست که قضاوت به حق زمانی تحقق مییابد که قضاوت در چارچوب روشی به نام عدالت انجام شود؛ زیرا چنان که امیرمؤمنان امام علی(ع) میفرماید: الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا؛ عدالت، هر چیز را به جای خود مینهد.[۵۲] همچنین امیرمؤمنان امام علی(ع) نیز میفرماید: «العَدلُ أساسٌ بِه قِوامُ العالَمِ»؛ عدل اساس است و قوام عالم هستی بدان است.[۵۳]
همچنین آن حضرت میفرماید: «العَدلُ أقوي أساسٍ»؛ عدل قویترین اساس و شالوده است.[۵۴]
چنان که بارها بیان شد، از نظر آموزههای وحیانی قرآن، همه هستی با چیزی به نام «حق» ساخته شده است[۵۵]؛ یعنی اگر ساختمانها با سنگ و چوب و گل یا آهن و سیمان و مانند آنها ساخته میشود، همه ساختمان هستی و ذرات آن با «حق» ساخته شده است؛ از همین رو، هیچ باطلی در آن راه نمییابد[۵۶] که ظلم نیز از مصادیق همین باطل است. چنان که گفته شد منشاء و خاستگاه این حق که اساس هستی است، همان حق تعالی است؛ زیرا اگر در ملکوت آفاقی و انفسی هستی توجه شود، حق تعالی در آن روشن است.[۵۷] پس میبایست گفت که عدل به عنوان جلوه ای از همان حق مطلق که شالوده و اساس هستی است، اقوی اساس است که هستی بدان سامان یافته است. به سخن دیگر، عدالتی که اساس هستی قرار گرفته تجلی همان حق مطلق و حق تعالی است. از این روست که خدا حق را به عنوان معیار عدالت معرفی میکند و میفرماید: ﴿أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾[۵۸]
براساس آن چه بیان شد، خلیفه الهی میبایست برای احقاق حق به قضاوت بپردازد؛ چنان که خدا نیز برای احقاق حق به قضاوت میپردازد.[۵۹].
قضاوت به هدف احقاق حق
البته قضاوت برای احقاق حق برای همگان شدنی نیست؛ زیرا نیازمند شناخت کامل از هستی و نیز بصیرت نسبت به هر چیزی است؛ زیرا بدون شناخت ملک و ملکوت چیزی نمیتوان مقدرات هر چیزی را شناخت و بر اساس آن قضاوت کرد. در آیات قرآنی بیان شده که برخی از پیامبران از جمله حضرت داود(ع) و حضرت سلیمان(ع) به سبب ارایه الهی از ملکوت توانستند در میان مردمان به قضاوت حقی بپردازند و احقاق حق نمایند. البته همانها هنگامی که این عنایت و فضل از آنان برداشته میشد نمیتوانستند به قضاوت بر اساس حق بپردازند و در قضاوت به خطا و اشتباه میرفتند.[۶۰] از نظر قرآن، غایت قضاوت همان حکم بر اساس حق است؛ چنان که خطاب به داوود(ع) میفرماید: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾[۶۱]
بنابراین، حکومت از جمله حکومت قضایی میبایست بر اساس حق و احقاق حق باشد. حاکمان میبایست این هدف را دنبال کنند و با اقامه عدل به ویژه عدالت قسطی سهم و قسط هر چیزی را چنان بدهند که برایش مقدر شده است.[۶۲]
از نظر قرآن، همگان از جمله اولیای الهی و اولوا الامر میبایست دنبال احقاق حق باشند و عدالت قسطی را به عنوان قوامین بالقسط اجرایی کنند.[۶۳].
قضاوت به هدف فصل خصومت
چنان که گفته شد احقاق حق به ویژه در سطح عالی آن، یعنی وضع هر چیزی در جایگاه مناسب حقی و مقدر، نیازمند رؤیت ملکوت هر چیزی است که از توان انسان عادی خارج است؛ زیرا انسانهای عادی تنها توانایی شناخت ملک هر چیزی را دارند و به ملکوت نمیرسند؛ بلکه حتی نظر به ملکوت که مامور به آن هستیم[۶۴] اگر چه شدنی است، ولی هر نظری به معنای رؤیت نیست؛ چنان که در فارسی گفته میشود: نگاه کردم ولی ندیدم؛ یا در عربی گفته میشود: نظرت و لم اره؛ نگاه کردم و ندیدم.
بر اساس آموزههای وحیانی قرآن، کسانی توان رؤیت و دیدن ملکوت هر چیزی را دارند که از تقوای خاص بهره مند شده و به بصیرت دست یافته باشند. این گونه است که پیامبرانی چون حضرت ابراهیم(ع) توان رؤیت ملکوت هر چیزی را به ارایه الهی داشته است.[۶۵] بر این اساس، احقاق حق به مفهوم قرآنی و کامل آن برای اکثری مردم شدنی نیست و تنها اولیای خاص الهی از توان رؤیت و دیدن ملکوت هر چیزی برخوردار بوده و میتوانند به احقاق حق به شکل کامل بپردازند. از آن جایی که جامعه انسانی حتی امت اسلامی را میبایست به شکلی اداره و مدیریت کرد که احقاق حق انجام شود، لازم است تا حکومت در دست اولیای خاص الهی یعنی معصومان(ع) باشد.
البته اسلام به دلیل آنکه دین سهله و سمحه است و بر اساس استطاعت از انسانها چیزی را میخواهد، به این نکته توجه میدهد که قضاوت نهایی به شکل حق و احقاق حق تنها در قیامت شدنی است؛ زیرا آنجا خدا قاضی بالحق است.[۶۶] بر این اساس، قضاوت در دنیا هر چند که میبایست برای احقاق حق باشد، ولی در شرایطی که امکان تحقق چنین چیزی نیست، به کمترین آن یعنی فصل خصومت بسنده کرده است؛ زیرا هدف الهی از شکلگیری جامعه اسلامی آن است که انسانها در آن در امنیت و آسایش و آرامش نسبی قرار گیرند و از تفرقه به وحدت تبدیل شود و انسجام اجتماعی میان مردمان شکل گیرد. این گونه است که فراتر از عدل از مردمان میخواهد تا به احسان و عفو و مانند آن عمل کنند.[۶۷]
بر این اساس، اگر شرایط برای احقاق حق فراهم نیست، فصل خصومت و از میان بردن دشمنی و حل و فصل آن اساس کار قضایی قرار میگیرد. پیامبر(ص) با آنکه خود توانایی رؤیت ملکوت و احقاق حق را دارد، ولی برای این که بتواند جامعه بر مدار ویژگیهایی انسانی برپا کند، ناچار میشود تا در آموزش قضایی به راهبرد فصل خصومت توجه داشته باشد. از همین روست که در باره نحوه و چگونگی قضاوت به این نکته توجه میدهد که قضاوت میبایست بر اساس بینات و سوگندها و اقرارها باشد؛ زیرا اگر چه امکان رؤیت ملکوت برای همگان نیست، ولی میتوان از روشهای پیش گفته به مرتبه اطمینان رسید که از آن به علم عرفی یاد میشود؛ یعنی اگر قطع و یقین در امری شدنی نیست، ولی با این روشها و ابزارها میتوان به علم عرفی رسید و قضاوت را بر اساس آن انجام داد. از همین روست که آن حضرت(ع) میفرماید: «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار»؛ ای مردم! تنها من در میان شما طبق گواهی گواهان و سوگندها دادرسی میکنم و [چه بسا باشد که] برخی از شما از برخی دیگر بهتر دلیل میآورد؛ بنابراین، هر فردی که من از مال برادرش چیزی را برای او [به واسطه بیّنه یا سوگند دروغ] جدا کنم، تنها برای او با آن، قطعهای از آتش جدا کردهام.[۶۸]
در این حدیث به صراحت بیان شده که چاره ای جز این روشها برای فصل خصومت نیست. البته این بدان معنا نیست که با حکم قاضی حتی قاضی شرعی چون پیامبر(ص) حق جا به جا میشود، بلکه هر چند که بر اساس حکم قضایی کسی مالک چیزی میشود، اگر در باطن و ملکوت حق او نباشد، او مالک نیست، بلکه غاصب است؛ زیرا حکم قضایی ناحق را حق نمیکند یا باطل با حق نمیسازد، بلکه حق همان ملکوت و باطنی است که از طریق علم عرفی اثبات نشده است. بنابراین، اگر شرایط برای احقاق حق وجود داشته باشد، قاضی حکم میکند تا احقاق حق انجام شود، ولی چون راهی برای شناخت ملکوت و باطن ندارد تا حق را به حق دار سپارد، به روشهای کسب علم عرفی اکتفا کرده است، ولی هر گز حکم قضایی که بر اساس علم عرفی باشد، موجب نمیشود تا باطل به حق تبدیل شود؛ بلکه هم چنان بر حال خود باقی میماند. در شرایط عدم امکان شناخت حق، لازم نیست تا دست از قضاوت برداشته شود، بلکه باید قضاوت انجام شود تا فصل خصومت تحقق یابد و جامعه به آرامش نسبی برسد. به عنوان نمونه پیامبر(ص) با آنکه دارای رؤیت ملکوت بود، ولی بر اساس قانون «الولد للفراش و للعاهر الحجر» فرزند را به شوهر رسمی نسبت میدهد نه به زناکار[۶۹]، در حالی که میداند که این فرزند برخاسته از زنا است.
گفتنی است پدر عبیدالله به نام زیاد حسب و نسبش معلوم نبوده، هر چند معروف به زیاد ابن ابیه بوده است؛ ولی ابو سفیان مدعی بوده که زیاد فرزند اوست و از پدرش نیست. حکم اسلامی مبنی بر این است که فرزند زنی که معروف به زنا بوده و هست، اگر آن زن شوهر داشته باشد، ملحق به پدرش است و اگر کسی غیر از زن و شوهر ادعایی کرد، او را با سنگ برانید. اما معاویه بر خلاف نص صریح اسلام بیان کرد که زیاد فرزند ابو سفیان پدرش و برادر او است.[۷۰].
احقاق حق در حکومت مهدی(ع)
به سخن دیگر، فلسفه وجودی قضاوت و حکومت همانا احقاق حق و اقامه عدل به ویژه عدالت قسطی است؛ و فصل خصومت همانند خوردن مردار به حکم ضرورت و اضطرار است. از همین رو، گفته شد که در حکومت عدل مهدوی(ع) حکومت و قضاوت بر اساس احقاق حق خواهد بود و آن حضرت(ع) همانند داوود(ع) قضاوت به حق میکند؛ زیرا مامور است تا بر اساس رؤیت ملکوت عمل کند نه ظاهر ملک. امام صادق(ع) فرمودند: «قائم آل محمد، به حکم داوود و سلیمان داوری میکند یعنی از مردم شاهدی نمیخواهد».[۷۱]
امام صادق(ع) میفرماید: «في كتاب عليّ صلوات الله عليه… انّ داوود(ع) قال: يا ربّ! ارني الحق كما هو عندك حتي اقضي به! فقال: انك لاتطيق ذلك. فألحّ علي ربّه حتي فعل. فجاءه رجل يستعدي علي رجل فقال: ان هذا أخذ مالي. فأوحي الله عزوجل الي داوود(ع) انّ هذا المستعدي قتل أبا هذا و أخذ ماله. فأمر داوود(ع) بالمستعدي فقتل و اخذ ماله فدفعه الي المستعدي عليه. قال: فعجب الناس و تحدّثوا حتّي بلغ داوود(ع) و دخل عليه من ذلك ما كره، فدعا ربّه ان يرفع ذلك ففعل ثم أوحي الله عزّوجلّ اليه أن احكم بينهم بالبينات وأضفهم الي اسمي يحلفون به»؛ داوود(ع) گفت: ای خدای من! حق را آن گونه که نزد تو است به من نشان ده تا طبق آن حکم کنم! خداوند فرمود: تو طاقت و توان آن را نداری. داوود(ع) اصرار ورزید تا این که خداوند، خواستهاش را بر آورد. پس مردی آمد که از دیگری شکایت داشت. و گفت: این شخص مالم را گرفته است. خداوند به داوود(ع) وحی کرد که این شاکی، پدر این شخص را کشته و مال او را گرفته است. به دستور داوود(ع) شاکی کشته شد. مالش را هم گرفت و به آن شخص داد. مردم تعجب کردند و در این باره سخن گفتند تا خبر به داوود(ع) رسید و از این جهت اندوهگین شد. از خدا خواست تا این حالت را از او باز ستاند و خدا نیز همین کرد. آن گاه خداوند به او وحی کرد که با بیّنه و قسم، میان مردم داوری کن.[۷۲]
از امام باقر(ع)، پرسیدند: نماز خواندن در اتاقی که در و دیوار آن تصویر است اشکال دارد یا خیر؟ امام هم که از محدودیتهای عصر خویش با خبر بودند، چنین پاسخ دادند: «آن را خوش نمیدارم ولی در روزگار شما اشکالی ندارد. وقتی که آن امام عدل ظهور کند خواهید دید با آن چه برخوردی خواهد داشت».[۷۳] به قول پیامبر اکرم(ص): «… او حق هر کسی را به او میدهد».[۷۴] امام صادق(ع) درباره این که بازگرداندن امانات حتی به کافر در زمان حضرت مهدی(ع) واجب است، فرمودند: «… او در آن زمان، بعضی چیزها را حلال یا حرام خواهد کرد».[۷۵] یکی از آزمایشهای پس از ظهور برای مردم آن عصر، همین نحوه قضاوت امام زمان(ع) است. برخی که به علم امام باور ندارند، وقتی قضاوت ایشان را میبینند، به علم امام شک میکنند و برخی به عدالت ایشان. این شک در علم و عدالت امام موجب خروج از ورطه مۆمنان مستحکم شده و حتی برخی از دین اسلام خارج شده و کافر میشوند و به همین علت به حکم امام، گردن زده میشوند.[۷۶].[۷۷].
منابع
پانویس
- ↑ منصوری، خلیل، عبودیت در رضایت و اطاعت.
- ↑ ﴿نَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰؛ ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾ «و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷؛ ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ غرر الحکم، شماره حدیث ۸۸۱۲
- ↑ نورالثقلین، ج ۵، ص۱۹۷
- ↑ ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ آثار الصادقین، ج ۲۸، ص۴۳۳
- ↑ ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ﴾ «و اگر حقّ از خواستهای آنان پیروی میکرد آسمانها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی میافتادند، بلکه ما قرآن را برای آنها آوردهایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند» سوره مؤمنون، آیه ۷۱.
- ↑ غرر الحکم، شماره۵۵۴۲
- ↑ همان، شماره ۹۱۶۸
- ↑ همان، شماره ۶۰۰۰
- ↑ منصوری، خلیل، عبودیت در رضایت و اطاعت.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸؛ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾ «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰؛ شمس، ﴿نَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸
- ↑ ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ «و میگویند: اگر ما سخن نیوش یا خردورز میبودیم در زمره دوزخیان نبودیم» سوره ملک، آیه ۱۰؛ ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸
- ↑ ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ کافی، ج ۱، ص۱۷۰
- ↑ تحف العقول، ص۲۶۷
- ↑ ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راهها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸
- ↑ نهج البلاغه، حکمت۴۲۹
- ↑ ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ ﴿وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریدهاید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا﴾ «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستادهایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹؛ ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ «و آنان که در داراییهایشان حقی معین است، * و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴ - ۲۵؛ ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ «و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ سفینه البحار، عباس قمی،ج ۲، ص۳۲۱
- ↑ وسایل الشیعه، ج ۱۸، ص۱۵۶
- ↑ غرر الحکم، شماره ۱۰۹۶۵
- ↑ ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ «همان کسانی که ناحق از خانههای خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که میگفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشتها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۴۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۴، ص۲۶۶
- ↑ نهج الشهاده، نامه ۱۲
- ↑ منصوری، خلیل، عبودیت در رضایت و اطاعت.
- ↑ منصوری، خلیل، فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت.
- ↑ ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ {{متن قرآن|أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ} «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟ آنان (که اهل بینشاند) به آن ایمان دارند و از دستهها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ) وعدهگاه اوست پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمیآورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ﴾ «بیگمان کسانی که فرمان (عذاب) پروردگارت بر آنان به حقیقت پیوسته است ایمان نمیآورند؛» سوره یونس، آیه ۹۶؛ ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ﴾ «بلکه میگویند که آن را خود بربافته است؛ نه بلکه آن (قرآن) از پروردگار تو، راستین است تا گروهی را که پیش از تو بیمدهندهای برای آنان نیامده بود بیم دهی، باشد که رهیاب گردند» سوره سجده، آیه ۳.
- ↑ ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ﴾ «بلکه، راستی را بر ناراستی میافکنیم که آن را درهم میشکند؛ و خود ناگهان از میان میرود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف میکنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸.
- ↑ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «سپاس خداوند را، آفریننده آسمانها و زمین، همان که فرشتگان دارنده دو دو، و سه سه، و چهار چهار، بال را پیامرسان گمارده است؛ در آفرینش هر چه بخواهد میافزاید، بیگمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره فاطر، آیه ۱.
- ↑ ﴿فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾ «باز راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند از مردمش خوراک خواستند، اما آنان از پذیرایی ایشان خودداری کردند؛ سپس دیواری در آن (شهر) یافتند که میخواست فرو افتد، (خضر) آن را استوار کرد، (موسی) گفت: اگر میخواستی برای آن مزدی دریافت میداشتی» سوره کهف، آیه ۷۷.
- ↑ «برای کارهایی که مردم کردهاند در خشکی و دریا تباهی به چشم میخورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کردهاند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
- ↑ منصوری، خلیل، فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت.
- ↑ «همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین او راست و فرزندی نگزیده است و در فرمانفرمایی او را انبازی نیست و هر چیز را آفرید آنگاه آن را به شایستگی اندازه نهاد» سوره فرقان، آیه ۲.
- ↑ روم، آیه ۴۱
- ↑ «و خداوند به درستی حکم» سوره غافر، آیه ۲۰.
- ↑ نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت ۴۳۷
- ↑ مطالب السؤول، ص۶۱
- ↑ غرر الحکم، الآمدی، شماره ۸۶۳.
- ↑ ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ﴾ «و ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز راستین نیافریدیم و به یقین رستخیز آمدنی است پس (از آنان) با گذشتی نیکو درگذر» سوره حجر، آیه ۸۵.
- ↑ ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ﴾ «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.
- ↑ فصلت، آیه ۵۳
- ↑ «و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.
- ↑ منصوری، خلیل، فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت.
- ↑ ص، آیات ۱۷ تا ۲۶
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ «و نعمت خداوند را به یاد آورید و (نیز) پیمانی را که استوار با شما بسته است هنگامی که گفتید: شنیدیم و گردن نهادیم؛ و از خداوند پروا کنید بیگمان خداوند به اندیشهها داناست» سوره مائده، آیه ۷.
- ↑ منصوری، خلیل، فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت.
- ↑ ﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾ «آیا در گستره آسمانها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریستهاند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان میآورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
- ↑ ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
- ↑ غافر، آیه ۹
- ↑ ﴿وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریدهاید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷، ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾ «آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳؛ ﴿وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشتهاند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کردهاند، دوست میدارند و در دل به آنچه به مهاجران دادهاند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمیگزینند هر چند خود نیازمند باشند. و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره حشر، آیه ۹.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۷، ص۴۱۴، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- ↑ تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص۲۲۴
- ↑ منصوری، خلیل، فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۳، ص۱۸۳
- ↑ کافی، ج ۷، ص۴۱۴، ح ۳
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۳، ص۱۹۶
- ↑ همان، ج۳، ص۴۳۵
- ↑ عاملی، حسن بن حر، وسائل الشیعه، ج ۲، ص۶۸۱
- ↑ بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۹۶
- ↑ منصوری، خلیل، فلسفه قضاوت احقاق حق و فصل خصومت.