صدق در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴: خط ۱۴:
اینها نمونه‌هایی کم‌شمار و اندک از نقش [[فضایل اخلاقی]] در [[سعادت انسان]]، در [[تعالیم]] امام علی {{ع}} بود. نیز می‌توان به روایاتی اشاره کرد که نقش [[رذایل اخلاقی]] را در [[شقاوت]] و [[بدبختی]] [[انسان]]، گوشزد می‌کنند. پاره‌ای از آنها بدین قرار است:
اینها نمونه‌هایی کم‌شمار و اندک از نقش [[فضایل اخلاقی]] در [[سعادت انسان]]، در [[تعالیم]] امام علی {{ع}} بود. نیز می‌توان به روایاتی اشاره کرد که نقش [[رذایل اخلاقی]] را در [[شقاوت]] و [[بدبختی]] [[انسان]]، گوشزد می‌کنند. پاره‌ای از آنها بدین قرار است:
[[حسد]]، [[حیات انسان]] را به [[تباهی]] می‌کشاند<ref>{{متن حدیث|الْحَسَدُ يُنَكِّدُ الْعَيْشَ‌}}، {{متن حدیث|ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شَقَاءُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ}} (ر. ک: خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم، ج۳، ص۳۳۰؛ ج۱، ص۲۰۳).</ref>؛ [[حرص]] و [[آزمندی]]، مایه [[خواری]] و شقاوت است<ref>ر. ک: خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۳۰.</ref>؛ [[غرور]] و [[اسارت]] در دام هوا و هوس‌های [[سرکش]]، بدبختی است<ref>{{متن حدیث|الشَّقِيُّ مَنِ اغْتَرَّ بِحَالِهِ وَ انْخَدَعَ بِغُرُورِ آمَالِهِ}}؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۷۳).</ref>.<ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[سعادت (مقاله)| مقاله «سعادت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص ۲۳۱.</ref>
[[حسد]]، [[حیات انسان]] را به [[تباهی]] می‌کشاند<ref>{{متن حدیث|الْحَسَدُ يُنَكِّدُ الْعَيْشَ‌}}، {{متن حدیث|ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شَقَاءُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ}} (ر. ک: خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم، ج۳، ص۳۳۰؛ ج۱، ص۲۰۳).</ref>؛ [[حرص]] و [[آزمندی]]، مایه [[خواری]] و شقاوت است<ref>ر. ک: خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۳۰.</ref>؛ [[غرور]] و [[اسارت]] در دام هوا و هوس‌های [[سرکش]]، بدبختی است<ref>{{متن حدیث|الشَّقِيُّ مَنِ اغْتَرَّ بِحَالِهِ وَ انْخَدَعَ بِغُرُورِ آمَالِهِ}}؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۷۳).</ref>.<ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[سعادت (مقاله)| مقاله «سعادت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص ۲۳۱.</ref>
==راست‌گویی==
یکی از معیارهای شایستگی «راست‌گویی» است. این ویژگی در آیات بسیاری از [[قرآن کریم]] آمده است. برای مثال، در مورد [[حضرت موسی]] آمده است که وقتی آن حضرت نزد [[فرعون]] آمد و او را [[دعوت]] به [[حق]] کرد، برای اینکه به عنوان یک [[مدیر]] [[اعتماد دیگران]] را به خود جلب کند، می‌فرماید: من «راستگو» هستم؛ از این رو، شما به عنوان یکی از اعضای [[سازمان]] من، باید سخنم را بپذیرید و دعوتم را [[اجابت]] کنید. یا خداوند خطاب به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} می‌فرماید: اگر تو به عنوان یک مدیر میانی سخنم را درست به زیر مجموعه‌هایت نرسانی و چیزی را بگویی که من آن را نگفته‌ام؛ یعنی «راستگو» نباشی، من رگ‌های قلبت را می‌زنم و سرت را از تنت جدا می‌کنم: {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۷.</ref>. [[حضرت علی]]{{ع}} [[پیامبر]] را توصیف به [[صدق]] کرده می‌فرماید: {{متن حدیث|قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ‌}}<ref>حکیمی، محمدرضا، الحیاة، ج۲، ص۳۰۲.</ref>؛ پیامبر راستگو که [[امانتدار]] تو، و مورد [[وثوق]] تو می‌باشد، گفته است. نیز [[امیرالمؤمنین]] به عنوان مدیر پس از پیامبر{{صل}} درباره خود خطاب به افراد تحت مدیریتش می‌فرماید: {{متن حدیث|وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادِقاً}}<ref>حکیمی، محمدرضا، الحیاة، ج۲، ص۳۰۲.</ref>؛ «[[سوگند]] به آنکه او را به [[حق]] برانگیخت و بر [[آفریدگان]] برگزید، که جز به [[راستی]] سخن نمی‌گویم».
از مجموع این [[آیات]] و [[روایات]] این [[حقیقت]] به دست می‌آید که شایسته است یک [[مدیر]] در گفتار و [[کردار]] خود [[صداقت]] داشته باشد تا هم آنانی که از نظر سلسله مراتب در مافوق او قرار دارند و هم افرادی که زیر نظر او فعالیت می‌کنند، به او [[اعتماد]] کنند. بدیهی است که اعتماد متقابل شرط اساسی [[موفقیت]] در هر کار جمعی و [[اداری]] می‌باشد.<ref>[[امید چناری|چناری، امید]]، [[وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی (کتاب)|وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی]] ص ۱۴۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1368102.jpg|22px]] [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[سعادت (مقاله)| مقاله «سعادت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۴''']]
# [[پرونده:1368102.jpg|22px]] [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[سعادت (مقاله)| مقاله «سعادت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۴''']]
# [[پرونده:IM010641.jpg|22px]] [[امید چناری|چناری، امید]]، [[وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی (کتاب)|'''وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۹

مقدمه

صدق در اصل، وصف گفتار مطابق با واقع است؛ ولی به معنای عام، افعال را نیز می‌توان با آن وصف کرد. مثلاً وقتی گفته می‌شود «او در جهاد صادق بود» یعنی آن عمل (جهاد) را به نحو احسن و کامل به جا آورد[۱]. صدق به معنای اصلی خود، فضیلت اخلاقی است که در برابر کذب، سرچشمه رذیلت‌های اخلاقی، قرار می‌گیرد. اما صدق به معنای عام، از جهت فضیلت، تابع موصوف خود است؛ یعنی اگر عملی اخلاقی باشد، نوع صادقانه آن فضیلتی دیگر به حساب می‌آید. جهاد در راه خداوند، کاری ستوده است، ولی صورت کامل و بی‌عیب و نقص آن، فضیلت دیگری دارد. امام علی (ع) می‌فرمایند: «صدق و راست‌گویی آدمی را رستگار می‌کند، و دروغ او را خوار و نگون‌بخت»[۲].

تنها از رهگذر صدق است که می‌توان نجات یافت و بر ساحل رستگاری آرمید: «بِالصِّدْقِ تَكُونُ النَّجَاةُ»[۳]، و هرچه آدمی صادق‌تر باشد، رستگارتر است: «أَنْجَحُكُمْ أَصْدَقُكُمْ‌»[۴].

اینها نمونه‌هایی کم‌شمار و اندک از نقش فضایل اخلاقی در سعادت انسان، در تعالیم امام علی (ع) بود. نیز می‌توان به روایاتی اشاره کرد که نقش رذایل اخلاقی را در شقاوت و بدبختی انسان، گوشزد می‌کنند. پاره‌ای از آنها بدین قرار است: حسد، حیات انسان را به تباهی می‌کشاند[۵]؛ حرص و آزمندی، مایه خواری و شقاوت است[۶]؛ غرور و اسارت در دام هوا و هوس‌های سرکش، بدبختی است[۷].[۸]

راست‌گویی

یکی از معیارهای شایستگی «راست‌گویی» است. این ویژگی در آیات بسیاری از قرآن کریم آمده است. برای مثال، در مورد حضرت موسی آمده است که وقتی آن حضرت نزد فرعون آمد و او را دعوت به حق کرد، برای اینکه به عنوان یک مدیر اعتماد دیگران را به خود جلب کند، می‌فرماید: من «راستگو» هستم؛ از این رو، شما به عنوان یکی از اعضای سازمان من، باید سخنم را بپذیرید و دعوتم را اجابت کنید. یا خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: اگر تو به عنوان یک مدیر میانی سخنم را درست به زیر مجموعه‌هایت نرسانی و چیزی را بگویی که من آن را نگفته‌ام؛ یعنی «راستگو» نباشی، من رگ‌های قلبت را می‌زنم و سرت را از تنت جدا می‌کنم: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ[۹]. حضرت علی(ع) پیامبر را توصیف به صدق کرده می‌فرماید: «قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ‌»[۱۰]؛ پیامبر راستگو که امانتدار تو، و مورد وثوق تو می‌باشد، گفته است. نیز امیرالمؤمنین به عنوان مدیر پس از پیامبر(ص) درباره خود خطاب به افراد تحت مدیریتش می‌فرماید: «وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادِقاً»[۱۱]؛ «سوگند به آنکه او را به حق برانگیخت و بر آفریدگان برگزید، که جز به راستی سخن نمی‌گویم». از مجموع این آیات و روایات این حقیقت به دست می‌آید که شایسته است یک مدیر در گفتار و کردار خود صداقت داشته باشد تا هم آنانی که از نظر سلسله مراتب در مافوق او قرار دارند و هم افرادی که زیر نظر او فعالیت می‌کنند، به او اعتماد کنند. بدیهی است که اعتماد متقابل شرط اساسی موفقیت در هر کار جمعی و اداری می‌باشد.[۱۲]

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده صدق.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۸۶.
  3. غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۳۳۱.
  4. غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۱۷۴.
  5. «الْحَسَدُ يُنَكِّدُ الْعَيْشَ‌»، «ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شَقَاءُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (ر. ک: خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم، ج۳، ص۳۳۰؛ ج۱، ص۲۰۳).
  6. ر. ک: خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۳۰.
  7. «الشَّقِيُّ مَنِ اغْتَرَّ بِحَالِهِ وَ انْخَدَعَ بِغُرُورِ آمَالِهِ»؛ (غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۷۳).
  8. جوادی، محسن، مقاله «سعادت»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۲۳۱.
  9. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۷.
  10. حکیمی، محمدرضا، الحیاة، ج۲، ص۳۰۲.
  11. حکیمی، محمدرضا، الحیاة، ج۲، ص۳۰۲.
  12. چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۱۴۳.