ولایت در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۶۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{نبوت}}
| موضوع مرتبط = ولایت
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = ولایت
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ولایت]]''' است. "'''[[ولایت]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[ولایت در لغت]] - [[ولایت در قرآن]] - [[ولایت در حدیث]] - [[ولایت در کلام اسلامی]] - [[ولایت در فقه اسلامی]] - [[ولایت در فلسفه اسلامی]] - [[ولایت در عرفان اسلامی]] - [[ولایت در فقه سیاسی]] - [[ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ولایت در قرآن]] | [[ولایت در حدیث]] | [[ولایت در کلام اسلامی]] | [[ولایت در فقه اسلامی]] | [[ولایت در گفتگوهای بین‌المذاهب]] | [[ولایت در عرفان اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ولایت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==[[ولایت]] [[ارث]]==
== معناشناسی ==
*پس از [[هجرت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[مدینه]] بین [[مهاجرین]] و [[انصار]]<ref>مقصود از مهاجرین در این آیه دسته اوّل از مهاجرین‌اند که قبل از نزول این سوره مهاجرت کرده بودند، به دلیل اینکه در پایان آیات مورد بحث می‌فرماید: "و کسانی که بعداً ایمان می‌آورند و مهاجرت می‌کنند". و منظور از کسانی که به مسلمانان منزل دادند و رسول الله{{صل}} را یاری کردند طایفۀ انصار است و مسلمانان در ایام نزول این آیات منحصر به همین دو طایفه یعنی مهاجر و انصار بودند، مگر عده بسیار کمی که در مکه ایمان آورده و هنوز مهاجرت نکرده بودند: المیزان، ج۹، ص۱۴۱.</ref>[[پیمان]] [[مؤاخات]] و [[برادری]] بسته شد که در ذیل آن و به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...}}<ref>«و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند.».. سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> از یکدیگر [[ارث]] می‌برند.
=== معنای لغوی ===
*البته [[علامه]] این مطلب را که [[آیه]] مذکور دلالت بر [[ولایت]] [[ارث]] می‌نماید، قبول نکرده و می‌فرماید:
[[وِلایت]]، وَلایت، ولی، [[مولی]] و... همه از مادۀ "و، ل، ی"، اشتقاق یافته‌اند. مفهوم “ولی” از مفاهیم کلیدی و محوری است که در [[شناخت]] چیستی [[مقام امامت]] نقش بسزایی دارد. این واژه در لغت، به معانی گوناگونی همچون [[ناصر]]، [[دوست]]، هم [[پیمان]] و متولی امر یا [[سرپرست]] به کار رفته است. [[خلیل]] فراهیدی در این باره می‌نویسد: {{عربی|و وَلَّى الرجل، أي: أدبر. و اسْتَوْلَى فلان على شي‏ء، إذا صار في يده}}<ref>خلیل بن احمد، فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۶۶.</ref>؛ “وَلِی الرجل، یعنی، پشت کرد و اینکه فلانی بر چیزی مسلط شده، هنگامی که آن چیز در اختیارش قرار گرفت”. ابن منظور نیز می‌نویسد: “ولی در (از) [[نام‌های خداوند]] [[متعال]] است، ولی همان [[ناصر]] است و گفته شده که ولی [[مسئول]] امور عالم و مخلوقاتی است که [[قائم]] به او هستند”<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.</ref>.
*بعضی‌ها گفته‌اند: "مدرک [[ارث]] به [[مؤاخات]] همین [[آیه]] است" و لیکن در [[آیه]] هیچ قرینه‌ای که دلالت کند بر انصراف اطلاق [[ولایت]] به [[ولایت]] [[ارث]] وجود ندارد و هیچ شاهدی نیست بر اینکه بگوییم این [[آیه]] راجع است به [[ولایت]] ارثی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[وسیله]] [[عقد]] [[برادری]] میان [[مهاجرین]] و [[انصار]] [[اجرا]] می‌کرد، و تا مدتی از یکدیگر [[ارث]] می‌بردند تا آن‌که بعدها نَسخ شد<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۱.</ref>.
*[[علامه طباطبائی]]، معنای برقرار بودن [[ولایت]] بین [[مهاجرین]] و [[انصار]]، طبق [[آیه]] {{متن قرآن|أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«دوستان یکدیگرند» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> را اعم از [[ولایت]] [[میراث]] و [[ولایت]] [[نصرت]] و [[ولایت]] [[امن]] می‌داند؛ به این معنا که حتی اگر یک [[مسلمان]]، کافری را [[امان]] داده باشد امانش در میان تمام [[مسلمانان]] نافذ است. بنابراین، همه [[مسلمانان]] به یکدیگر [[ولایت]] دارند: یک [[مهاجر]]، "ولیِّ" تمام [[مهاجرین]] و [[انصار]] است، و یک [[انصاری]]، "ولیِّ" همه [[انصار]] و [[مهاجرین]]، و [[دلیل]] همه اینها آن است که [[ولایت]] در [[آیه]] مطلق بیان شده است<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۱.</ref>.
*[[ارث]] بردن میان [[مهاجرین]] و [[انصار]] بعدها توسط [[آیه]] ۷۵ [[سوره انفال]] نَسخ شده و منحصر در اَرحام گردید. [[علامه طباطبائی]] این [[آیه]] را [[دلیل]] بر [[ولایت]] [[ارث]] می‌داند نَه [[آیه]] ۷۲ [[سوره انفال]] را، لذا در [[تفسیر آیه]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ...}}<ref>«و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند» سوره انفال، آیه ۷۵.</ref> این جمله در‌باره [[ولایت]] [[ارث]] است که [[خداوند]] آن را در میان [[ارحام]] و [[خویشاوندان]] [[تشریع]]، و آن را منحصر در [[ارحام]] می‌کند و اما بقیۀ اقسام [[ولایت]] منحصر در [[ارحام]] نیست. این [[آیه]] [[حکم]] سابق را که عبارت بود از [[ارث]] بردن به سبب [[عقد]] [[برادری]]، نَسخ می‌کند، چون قبل از این [[آیه]] [[پیغمبر]]{{صل}} در اوایل [[هجرت]] [[حکم]] [[ارث]] به [[مؤاخات]] را در میان [[مسلمانان]] [[اجرا]] می‌کرد و این خود روشن است که [[آیه شریفه]] [[ارث]] به [[قرابت]] را به طور مطلق [[اثبات]] می‌کند، چه [[وارث]] دارای سهم باشد و چه نباشد، چه اینکه [[عصبه]] باشد و یا نباشد<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۲.</ref><ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۳۵-۱۳۷.</ref>.


==[[ولایت نصرت]]==
[[راغب اصفهانی]] در مفردات گفته است "قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری به نحوی که فاصله در کار نباشد را ولایه می‌گویند، به همین مناسبت طبعاً این کلمه دربارۀ [[قرب]] و نزدیکی به کار رفته است اعم از [[قرب]] مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت دربارۀ [[دوستی]]، [[یاری]] و معانی دیگری استعمال شده است چون در همۀ اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد". راغب اصفهانی راجع به کلمۀ "ولایت" از نظر استعمال می‌گوید: "ولایت به کسر واو به معنای [[نصرت]] است و اما وَلایت به فتح واو به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و [[حقیقت]] آنها، همان تصدی و صاحب اختیاری است"<ref>مفردات، ج۱، ص۸۸۵.</ref>.
*[[آیه ۷۲ سوره انفال]]، [[ولایت]] را در میان [[مؤمنین]] [[مهاجرین]] و [[انصار]] و میان مؤمنینی که [[مهاجرت]] نکردند [[نفی]] کرده و می‌فرماید: میان دسته اوّل و دسته دوم هیچ [[قسم]] [[ولایتی]] نیست جز [[ولایت نصرت]]. اگر دسته دوم از شما یاری‌ طلبیدند یاریشان بکنید، ولی به شرطی که با قومی سرِ [[جنگ]] داشته باشند که بین شما و آن [[قوم]] [[عهد]] و پیمانی نباشد<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۲، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...}}.</ref><ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>.


==[[ولایت رحمانی]] و [[شیطانی]]==
در میان لغت‌شناسان، ابن [[فارس]] و [[زمخشری]] بر این مطلب تأکید کرده‌اند که ریشه این واژه، “ولی” به سکون لام است و تمامی معانی این ماده به معنای [[قرب]] و نزدیکی است و ابن [[فارس]] پس از آن، معانی ای همچون [[ناصر]]، [[دوست]]، پسرعمو، [[همسایه]] و [[عبد]] را برای آن برشمرده است<ref>احمد بن زکریا بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ محمود زمخشری، اساس البلاغة، ص۵۰۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۵۶؛ [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۱۵۶- ۱۵۸.</ref>
*با [[تدبر]] در [[آیات]] [[مقدس]] [[اسلام]]، به دست می‌آید که از نظر [[اسلام]] دو نوع [[ولایت]] موجود است: مثبت و منفی؛ یعنی از طرفی [[مسلمانان]] [[مأموریت]] دارند که نوعی [[ولاء]] را نپذیرند و ترک کنند و از طرفی دیگر شده‌اند که [[ولاء]] دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۱۶- ۱۷.</ref>.
*[[ولاء اثباتی]] [[اسلامی]] نیز خود بر دو قسم است: [[ولاء عام]] و [[ولاء خاص]]. [[ولاء]] خاص نیز اقسامی دارد: [[ولاء محبت]]، [[ولاء امامت]]، [[ولاء زعامت]]، [[ولاء تصرف]] یا [[ولایت تکوینی]].
*[[ولاء منفی]] در [[اسلام]] عبارت است از اینکه "یک [[مسلمان]] همواره در مواجهه با غیر [[مسلمان]] بداند با اعضای یک پیکر [[بیگانه]] مواجه است و معنای اینکه نباید [[ولاء]] غیر [[مسلمان]] را داشته باشد این است که نباید [[روابط]] [[مسلمان]] با غیر [[مسلمان]] در حدّ [[روابط]] [[مسلمان]] با [[مسلمان]] باشد. به این معنا که [[مسلمان]] عملاً عضو پیکر غیر [[مسلمان]] قرار گیرد و یا به این شکل درآید که عضویتش در پیکر [[اسلامی]] به هیچ وجه در نظر گرفته نشود"<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۱.</ref>.
*هم‌چنین [[قرآن کریم]] در [[نهی]] از [[ولایت]] غیر [[مسلمان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...}}<ref>«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>.
*[[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] می‌فرماید: مراد از این جمله [[نهی]] از [[دوستی]] با [[یهود]] و نصاراست، [[دوستی]] به حدّی که باعث کشش [[روحی]] بین [[مسلمانان]] و [[اهل کتاب]] شود و در نتیجه [[اخلاق]] [[اهل کتاب]] در بین [[مسلمین]] راه یابد، چون چنین [[دوستی]] سرانجام [[سیره]] [[دینی]] [[جامعه]] [[مسلمان]] را که اساس آن [[پیروی از حق]] و [[سعادت]] انسان‌هاست، دگرگون ساخته، [[سیره]] [[کفر]] در بین آنان جریان می‌یابد که اساسش [[پیروی]] از [[هوای نفس]] و [[پرستش شیطان]] و [[خروج]] از راه [[فطری]] [[زندگی]] است <ref>المیزان، ج۵، ص۳۶۸.</ref>.
*پس منافاتی نیست میان آن‌که [[مسلمان]] به غیر [[مسلمان]] [[احسان]] و [[نیکی]] کند و در عین حال [[ولاء]] او را نپذیرد؛ هم‌چنان‌که منافاتی نیست میان [[ولاء منفی]] و اصل [[بشر دوستی]] و [[رحمت]] برای [[بشر]] بودن<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۲.</ref>.
*[[ولاء]] اثباتی عام عبارت است از اینکه "[[مسلمانان]] به صورت واحد مستقلی [[زندگی]] کنند، نظامی مرتبط و [[اجتماعی]] پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان [[جامعه اسلامی]] است بداند، تا [[جامعه اسلامی]] [[قوی]] و نیرومند گردد"<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۰.</ref>. [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> ناظر به این نوع از [[ولایت]] می‌باشد. در این [[آیه]]، [[خداوند متعال]] بعد از آن‌که به [[تذکر]] و بیان حال [[منافقین]] می‌پردازد، اینک حال [[عامه]] [[مؤمنین]] را بیان می‌کند و می‌فرماید: "مردان و زنانِ باایمان اولیای یکدیگرند"، تا [[منافقین]] بدانند نقطه مقابل ایشان [[مؤمنین]] هستند که مردان و زنانشان با همه [[کثرت]] و پراکندگی افرادشان همه در [[حکم]] تَنی واحدند، به همین جهت بعضی امور بعضی دیگر را عهده‌دار می‌شوند و به همین جهت است که هر کدام دیگری را به معروف امر و از منکر [[نهی]] می‌نماید. آری، به خاطر [[ولایت]] داشتن ایشان در امور یکدیگر است ـ آن هم [[ولایتی]] که تا کوچک‌ترین افراد [[اجتماع]] راه دارد ـ که به خود اجازه می‌دهند هر یک دیگری را به معروف واداشته و از منکر باز بدارد<ref>المیزان، ج۹، ص۳۴۸.</ref>.
*[[ولاء]] اثباتی خاص، [[ولاء اهل بیت]] است. [[آیه]] [[ذوی القربی|ذَوی القربی]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا}}<ref>«بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref> [[ولاء]] خاص را بیان می‌کند. و [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> نیز به اتفاق [[شیعه]] و [[سنّی]] در مورد [[علی]]{{ع}} نازل گشته است<ref>برای اطلاع بیشتر، ر.ک: تفسیر طبری، ج۶، ص۲۲۸ و ۲۸۹؛ الکشاف، ج۱، ص۵۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰؛ برگرفته از: مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۳۹-۴۰.</ref>.
*[[ولایت]] مثبت و منفی به یک اعتبار [[ولایت]] رحمانی و [[شیطانی]] ([[الهی]] و طاغوتی) نیز نامیده می‌شود؛ چنان‌‌که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا... وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ...}}<ref>« خداوند سرور مؤمنان است... اما سروران کافران، طاغوت‌هایند.».. سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>.
*[[ولایت]] رحمانی [[ولایتی]] است که [[قرآن کریم]] آن را به رسمیت شناخته و از [[پیروان]] خود خواسته است آن را بپذیرند. از نظر [[علامه طباطبائی]] [[ولایت]] رحمانی همان [[ولایت]] [[خداوند]] بر [[مردم]] است که یا به صورت "[[ولایت تکوینی]]" است یا "[[ولایت تشریعی]]"<ref>المیزان، ج۶، ص۱۳.</ref>.
*[[ولایت]] [[شیطانی]] نیز [[ولایتی]] است که [[قرآن کریم]] آن را به رسمیت نشناخته و از [[مؤمنین]] خواسته است آن را نپذیرند. [[آیه]] فوق به دلالت التزامی بیان می‌دارد که نباید [[ولایت]] [[شیطانی]] را پذیرفت، زیرا، [[انسان]] را از [[نور]] به سمت تاریکی‌ها می‌برد در حالی ‌که مطلوب آن است که [[انسان]] از [[تاریکی]] به سمت [[نور]] برود و در غیر این صورت موجب ورود به [[جهنم]] و [[خلود]] در آن خواهد شد. بنابراین، می‌توان از دلالت التزامی [[آیه شریفه]] استفاده کرد، مطلوب این است که [[انسان]] [[مؤمن]]، [[شیطان]] را ولیِّ خویش قرار ندهد <ref> گفتنی است که ولایت شیطانی و ولایت شیطان، رابطه عام و خاص مطلق دارند، لذا اگر عام گفته شود، خاص را هم در بر دارد و اگر خاص گفته شود، عام نیز اراده شده است.</ref>. وجه دلالت از [[صدر]] [[آیه شریفه]] مثل این [[آیه]] است: {{متن قرآن|إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۷.</ref>.
*[[علامه طباطبائی]] درباره [[ولایت شیطان]] می‌فرماید: [[ولایت]] شیطان‌ها در [[آدمی]] تنها [[ولایت]] و [[قدرت]] بر [[فریب دادن]] اوست؛ به طوری که اگر از این راه توانستند کاری بکنند به دنبالش هر کار دیگری می‌کنند، هم‌چنان‌که از [[آیه]] {{متن قرآن|وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا * إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا}}<ref>«و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در دارایی‌ها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد * تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۴-۶۵.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.</ref> نیز این معنا برمی‌آید، چون اگر این [[آیات]] را به ضمیمه [[آیات]] مورد بحث{{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ * يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref> «ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند * ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۶-۲۷.</ref> یک‌جا مورد دقت قرار دهیم، خواهیم فهمید که شیطان‌ها بر [[مؤمنین]] و متوکلین و آنان که [[خداوند]] ایشان را [[بنده]] خود به‌شمار آورده و فرموده: [[عبادی]]... هیچ‌گونه [[ولایتی]] ندارند، اگرچه احیانا به لغزش‌شان دست یابند، تنها ولایت‌شان بر کسانی است که [[ایمان به خدا]] نیاورده‌اند<ref>المیزان، ج۸، ص۷۱.</ref><ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۳۸-۱۴۲.</ref>.


==[[انحصار ولایت]]==
تفلیسی [[معتقد]] است واژۀ "ولی" در [[قرآن]] به شش معنی آمده است:
*سؤالی که مطرح می‌شود، اینکه: آیا [[ولایت]] منحصر در [[خداوند]] است؟ اگر چنین است پس آیاتی را که دلالت بر [[ولایت]] [[اولیا]] و [[انبیای الهی]] دارند، چگونه توجیه می‌کنید؟
# [[فرزند]]: {{متن قرآن|فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا}}<ref>«بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش!» سوره مریم، آیه ۵.</ref> یعنی ولداً.
*[[علامه طباطبائی]] برای [[اثبات]] انحصار [[ولایت]] در [[خدای سبحان]] به [[آیه]] ۹ [[سوره شوری]] استناد و چنین [[استدلال]] می‌کند:
# یار: {{متن قرآن|وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ}}<ref>«و نه او را از سر زبونی، سرپرستی است» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.</ref> یعنی {{عربی|و لم یکن صاحب ینتصر به من ذل اصابه}} و نیز {{متن قرآن|وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا}}<ref>کهف: ۱۷ و هرکه را در گمراهی وانهد، پس هیچ سرپرست راهنمایی برای او نخواهی یافت.</ref> یعنی {{عربی|صاحب مرشداً}}.
*'''[[حجت]] اوّل:''' جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ}} چون ضمیرِ {{متن قرآن|هُوَ}} در آن آمده است، انحصار [[ولایت]] در [[خدا]] را می‌رساند، و می‌فرماید: تنها و تنها [[ولیّ]] خداست<ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۲.</ref>.
# [[خویشاوند]]: {{متن قرآن|وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«و جز خداوند یار و یاوری ندارید» سوره بقره، آیه ۱۰۷.</ref> یعنی {{عربی|من قریب ینفعکم ولا ناصر ینصرکم}}.
*'''[[حجت]] دوم:''' جمله {{متن قرآن|وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى}} [[وجوب]] "[[ولیّ]]" قرار دادن [[خدا]] را می‌رساند، و اینکه باید تنها او را [[ولیّ]] بگیرند و حاصل این [[حجت]] آن است که غرض عمده در "[[ولیّ]]" گرفتن و به [[دین]] او [[متدین]] شدن و او را پرستیدن، [[رهایی]] از [[عذاب]] [[دوزخ]] و [[راه‌یابی به بهشت]] است در [[روز قیامت]]، و چون پاداش‌ دهنده و عِقاب ‌کننده خدایی است که [[بشر]] را زنده می‌کند و می‌میراند، و [[روز قیامت]] همه را برای جزای اعمالشان جمع می‌کند، پس [[واجب]] است تنها او را "[[ولیّ]]" خود بگیرند، و اولیایی که خود، اَموات و بی‌جانند، دور بریزند، چون خود این [[اولیا]] که یا سنگند و یا چوب، نمی‌دانند چه وقت [[مبعوث]] می‌شوند <ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۲.</ref>.
# [[پروردگار]]: {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}}<ref>«بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم» سوره انعام، آیه ۱۴.</ref> یعنی {{عربی|أتخذ رباً}} و نیز {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است» سوره شوری، آیه ۹.</ref> یعنی {{عربی|هو الرب}} از این معنی در [[قرآن]] بسیار است.
*'''[[حجت]] سوم:''' جمله {{متن قرآن|وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}} [[حجت]] سوم است، و حاصلش این است که در باب [[ولایت]]، [[واجب]] است "[[ولیّ]]" [[قدرت]] بر [[ولایت]] و عهده‌داری اشخاص را داشته باشد، و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز [[قادر]] است [[خدای سبحان]] است و بس و غیر [[خدا]] هیچ‌کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که [[خدا]] به او داده، و تنها کسی که مالک هر چیز است خداست، و غیر او [[مالکی]] نیست مگر تنها آن مقداری را که [[خدا]] تملیکش کرده، تازه آن مقدار [[قدرت]] که به او داده، خودش نسبت به آن نیز [[قدرت]] دارد، و هرچه را تملیک کرده، باز خودش مالک آن چیز هست. پس: یگانه "[[ولیّ]]"، خداست و غیر او کسی "[[ولیّ]]" نیست <ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۸.</ref>.
# ولی به معنای [[خدا]] و جمعش [[اولیاء]] است به معنای خدایان: {{متن قرآن|مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ}}<ref>«داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی (به پرستش) گزیدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۱.</ref> یعنی {{عربی|الالهه}}.
*'''[[حجت]] چهارم:''' جمله {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}} روشن میسازد که [[حکم]] [[تشریعی]] و [[حقّ]] قانون‌گذاری تنها از آنِ [[خدای سبحان]] است، و تنها "[[ولیّ]]" در این [[حکم]]، اوست، پس [[واجب]] است تنها او را "[[ولیّ]]" خود بگیرند و تنها او را بپرستند و به آنچه او نازل کرده [[متدین]] گردند.
# نصیحت‌ کننده: {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> یعنی {{عربی|في النصيحه}} و نیز در سورۀ نبأ و ممتحنه به همین معنی آمده است<ref>تفلیسی، وجوه قرآن، ص۳۰۹ تا ۳۱۱؛ النیشابوری، وجوه القرآن، ص۵۸۲. البته * ایشان دو وجه دیگر نیز قائل است: ۱. الولی القریب؛ ۲. الولی فی الدین.</ref>.
*و حاصل این [[حجت]] آن است که "[[ولیّ]]"ای که پرستیده می‌شود و به [[دین]] او [[متدین]] می‌شوند باید کسی باشد که بتواند اختلافی را که در بین پرستندگانش پیدا می‌شود برطرف سازد، و آنچه از [[شئون اجتماع]] آنان به فساد ‌گراییده [[اصلاح]] کند، و ایشان را به [[وسیله]] [[قانون]] ـ که همان [[دین]] است ـ به سوی [[سعادت]] [[زندگی]] دائم سوق دهد. و [[حکم]] در این مورد اختصاص به [[خدای تعالی]] دارد. پس لازم است که تنها او به عنوان "[[ولیّ]]" اتخاذ شود و نه دیگری<ref>المیزان، ج۱۸، ص۳۰.</ref>.
*پس [[ولایت]] [[حقیقی]] از آنِ [[خداوند]] است، همان‌طور که [[آیات قرآنی]] مؤید این قول هستند؛ مثلاً [[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ}}<ref>«سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲.</ref> می‌فرماید: این جمله اشاره است به اینکه پس از [[مرگ]] برانگیخته شده و به سوی پروردگارشان بر می‌گردند، و اگر [[خدای تعالی]] را توصیف می‌کند به اینکه مولای [[حقّ]] آنان است، برای این است که به علت همه تصرفاتی که قبلاً ذکر کرده بود، اشاره نماید، و بفهماند که [[خداوند]] اگر می‌خواباند و بیدار می‌کند و می‌میراند و زنده می‌کند، برای این است که او مولای [[حقیقی]] و صاحب‌ اختیار عالم است، و این بیان هم معنای مولویت را می‌رساند، و هم حقِّ مولویت را برای [[خداوند]] [[اثبات]] می‌کند، چون مولا کسی است که "رَقَبه" و "عینِ شَیء" را مالک است، و معلوم است که چنین کسی [[حقّ]] همه‌گونه تصرفات را دارد، و وقتی [[ملک]] [[حقیقی]] از آنِ [[خداوند]] باشد و او کسی باشد که با ایجاد و [[تدبیر]] و می‌راندن و زنده کردن در [[بنده]] خود [[تصرف]] می‌کند، پس مولای [[حقیقی]] نیز اوست، زیرا معنای مولویت در [[حقّ]] او طوری ثابت است که هرگز [[زوال]] در آن راه ندارد. و "[[حق]]" یکی از اَسمای حُسنای [[خداوند]] است، دلیلش هم روشن است، زیرا [[خدای تعالی]] ثبوت ذات و صفاتش طوری است که هرگز قابل [[زوال]] و دگرگونی و انتقال نیست<ref>المیزان، ج۷، ص۱۳۲.</ref>.
*[[خدای تعالی]] که مالک [[بندگان]] خویش است، ملکش هم مطلق است، و هم محیط به همه نواحی و جوانب [[بنده]] است، [[بندگان]] او نه در ذات خود مستقل از اویند، و نه در توابع ذاتشان، از صفات و [[افعال]] و هر چیز دیگری که منسوب به ایشان است؛ از قبیلِ [[همسر]] و [[اولاد]] و [[مال]] و [[جاه]].
*بلکه [[خدای سبحان]]، میان هر چیزی و خود آن چیز حائل است، و میان آن و تمام مقارنات آن از [[فرزند]] و [[همسر]] و [[دوست]] و [[مال]] و [[جاه]] و [[حق]] او حائل است. پس [[خدای تعالی]] از هر چیزی که فرض شود، به مخلوق خود نزدیک‌تر است. پس او قریب علی‌الاطلاق است؛ هم‌چنان‌که خودش فرموده: {{متن قرآن|وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ}}<ref>«و ما به او از شما نزدیک‌تریم اما شما نمی‌بینید» سوره واقعه، آیه ۸۵.</ref> و نیز فرموده: {{متن قرآن|وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}}<ref>«و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.</ref> و مراد از [[قلب]]، همان [[جان آدمی]] و نفس مدرکه اوست<ref>المیزان، ج۲، ص۳۲.</ref>.
*مالک بودن [[خدای سبحان]] به بندگانش به [[مالکیت]] [[حقیقی]]، و [[بنده]] بودن [[بندگان]] برای او باعث شده که او به طور علی‌الاطلاق قریب و نزدیک به آنان باشد، نزدیک‌تر از هر چیزی که با او مقایسه شود. و نیز این [[مالکیت]] باعث شده که هر تصرفی و به هر نحو که بخواهد در بندگانش بکند جایز باشد، بدون اینکه دافعی و مانعی جلو تصرفاتش را بگیرد. و این جواز [[تصرف]] [[حکم]] می‌کند که [[خدای سبحان]] هر دعای [[دعاکننده]] را [[اجابت]] کند - هر چه می‌خواهد باشد - و با اعطا و [[تصرف]] خود حاجتش را برآورد، چون [[مالکیت]] او عام و [[سلطنت]] و احاطه‌اش بر جمیع تقادیر و بدون هیچ قید و اندازه است<ref>المیزان، ج۲، ص۳۲.</ref>.
*بنابراین، [[ولایت]] [[خدای تعالی]] حتی بعد از راندن [[قضا]] و قَدَر در عالَم، و حتی در [[اعمال]] [[بندگان]] هم‌چنان به اطلاقش باقی است، و هیچ موجودی مالک چیزی نیست مگر به تملیک و [[اذن]] او. آنچه او بخواهد و تملیک کند و اجازه وقوعش را بدهد واقع می‌شود، و آنچه او نخواهد، و تملیک نکند و اجازه وقوعش را ندهد واقع نمی‌شود، هر چند که [همه عالم] برای وقوع آن دست به دست هم بدهند<ref>المیزان، ج۲، ص۳۲.</ref>، هم‌چنان‌که خودش فرمود: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ}}<ref>«ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.</ref>.
*با توجه به [[اثبات]] انحصار [[ولایت]]، روشن می‌شود که [[خدای سبحان]]، هم دارای [[ولایت تکوینی]] است و هم دارای [[ولایت تشریعی]]، زیرا براساس [[توحید ربوبی]]<ref>توحید ربوبی، از اقسام توحید افعالی است؛ یعنی "تنها مدیر و مدبر جهان فقط خداست و نظام و چرخش عالَم هستی در دست قدرت اوست. و هیچ‌کس بدون اذن الهی در این گیتی و آفرینش الهی قدرت تصرف ندارد"، علی‌اکبر بابازاده، تجلیات ولایت، ص۳۴.</ref>، [[خداوند]] است که با اِعمال [[ولایت]]، "کَون" را [[اراده]] می‌کند و اوست که همواره به انحاء گوناگون، [[ربوبیت]] خود را اِعمال کند: {{متن قرآن|كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}}<ref>«او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.</ref>.
*و نیز بر اساس [[پذیرش]] [[نبوت]] و بعد از فَراغ از [[اثبات وحی]]، تنها خداست که [[حقّ]] [[جعل]] [[قانون]] دارد، و هموست که [[احکام]] [[جعل]] شده را از طریق [[پیامبر]]{{صل}} به [[مردم]] [[ابلاغ]] می‌نماید. گذشته از آن‌که [[قرآن کریم]] [[جعل احکام]] را به [[خدای سبحان]] نسبت می‌دهد<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۲۱۷.</ref><ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۴۴-۱۴۹.</ref>.


==[[مراتب ولایت]] از دیدگاه [[علامه طباطبائی]]==
آنچه از استعمالات کلمه ولی به دست می‌آید، نوعی [[قرب]] و نزدیکی در مفهوم این کلمه اخذ شده است که به حسب موارد آن متفاوت است به عنوان مثال کسی که عهده‌دار [[حکومت]] و [[سرپرستی]] [[مردم]] می‌شود بین او و [[حکومت]] نزدیکی حاصل می‌شود و فاصله برداشته می‌شود که لازمه آن [[تقرب]] در نزد ذهن و [[فکر]] [[مردم]] نیز می‌باشد. اگر آن والی شخصی [[الهی]] و [[منصوب]] از ناحیه [[خداوند]] باشد این [[تقرب]] بیشتر خواهد بود و تا عمق [[دل‌ها]] نفوذ خواهد داشت و سبب [[محبت]] [[مردم]] به او می‌گردد. ولایت عهده‌دار شدن و [[سرپرستی]] امور مادی و معنوی [[جامعه]] توسط [[امام]] است، که عالی‌ترین مرتبه [[سرپرستی]] [[امامت]] است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۱۵۶- ۱۵۸.</ref>.
*در نگاهی کلی می‌توان [[ولایت]] را به [[اولویت]]، در چهار رتبه قرار داد که به ترتیب از پایین‌ترین تا بالاترین مرتبه عبارتند از:


===[[ولاء]] [[محبت]] یا [[قرابت]]===
=== رابطه معنایی ولی و مالکیت امر ===
*[[ولاء]] [[محبت]] یا [[ولاء]] [[قرابت]] به این معناست که [[اهل بیت]]{{عم}} ذَوی‌القربای [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} هستند و [[مردم]] توصیه شده‌اند که نسبت به آنها به طور خاص، زائد بر آنچه [[ولاء]] اثباتی عام اقتضا می‌کند، [[محبت]] بورزند و آنها را [[دوست]] بدارند. این مطلب در [[قرآن]] آمده و [[روایات]] بسیاری نیز در همین زمینه از طریق [[شیعه]] و [[اهل سنت]] وارد شده است<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۴۸.</ref>.
لغویین [[عرب]] برای واژه "[[ولایت]]" و "ولی" و "[[مولی]]" معانی گوناگونی ذکر کرده‌اند که از این معانی آنچه با ذات [[اقدس]] [[حق]] تناسب دارد معنای [[مالکیت]] [[امر]] و [[سلطنت]] و صاحب [[اختیار]] بودن است و بر این اساس، واژه "[[ولایت]]" - به کسر یا [[فتح]] - مصدر و واژگان "ولی" و "[[مولی]]" به یک معناست.
*مثلاً در [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> مقصود از [[مودت]] [[قربی]]، مَحبت [[عترت]] و [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} است.
*فرقه‌های [[مسلمان]] نیز به آن اهمیت می‌دهند، زیرا [[تفاسیر]] [[اهل سنت]] روایاتی را درباره [[محبت اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بیان کرده‌اند؛ از جمله روایتی است که [[زمخشری]] آورده: "[[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "هر که با [[محبت]] و دوستیِ [[آل محمد]]{{صل}} بمیرد، [[خداوند]] [[قبر]] او را [[زیارتگاه]] [[فرشتگان]] [[رحمت]] قرار می‌دهد"<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ}}؛ زمخشری، تفسیر کشّاف، ج۴، ذیل تفسیر آیه ۲۳ سوره شوری.</ref>.
*[[علامه طباطبائی]] به [[نقل]] از کتاب روح‌المعانی، از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده که فرمود: "خدای عزَّوجلَّ [[اسامی]] حجت‌های خود، همه را به [[آدم]] بیاموخت، آن‌گاه آنان را که در آن روز ارواحی بودند بر [[ملائکه]] عرضه کرد، و به [[ملائکه]] فرمود: مرا از [[اسامی]] این [[حجت‌ها]] خبر دهید، اگر راست می‌گویید که به خاطر [[تسبیح]] و تقدیس‌تان از [[آدم]] سزاوارتر به [[خلافت]] در [[زمین]] هستید، [[ملائکه]] گفتند: {{متن قرآن|سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}}<ref>«گفتند: پاکا که تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.</ref>، آن‌گاه [[خدای تعالی]] به [[آدم]] فرمود: ای [[آدم]]! {{متن قرآن|أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ}}<ref>«آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز!» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>. {{متن قرآن|فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ}}<ref>«و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>، [[ملائکه]] به [[منزلت]] عظیمی که [[حجت‌های خدا]] نزد [[خدا]] دارند پی بردند، و فهمیدند که آنان سزاوارترند به [[خلافت]] تا ایشان، و آن حجت‌هایند که می‌توانند [[جانشین خدا]] در [[زمین]]، و حجت‌های او بر [[خلق]] باشند. آن‌گاه [[حجت‌ها]] را از نظر [[ملائکه]] [[پنهان]] کرد، و آنها را واداشت که با [[ولایت]] و محبتِ آن [[حجت‌ها]] وی را [[عبادت]] کنند..."<ref>المیزان، ج۱، ص۱۱۵.</ref> با توجه به این [[روایت]] روشن می‌شود که نه تنها [[مسلمانان]] موظف هستند [[ولاء]] [[محبت اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را داشته باشند بلکه [[ملائکه]] هم باید به [[وسیله]] محبتِ [[اهل بیت]]{{عم}} [[خدا]] را [[عبادت]] کنند.
*اما از آنجایی که [[ولایت]] منحصر در خداست، لذا [[ولاء]] [[محبت]] [[ائمه]]{{عم}} نیز بازگشتش به [[ولاء]] [[محبت]] خداست، زیرا وقتی [[ایمان]] [[بنده]] [[خدا]] رو به شدت و زیادی می‌گذارد، دلش مجذوب [[تفکر]] درباره پروردگارش می‌شود، همیشه [[دوست]] میدارد به یاد او باشد و اَسمای حسنای [[محبوب]] خود را در نظر بگیرد، صفات جمیل او را بشمارد: [[پروردگار]] من چنین است، محبوبم چنان است و نیز محبوبم منزه از [[نقص]] است. این جذبه و شور هم‌چنان در او رو به زیادی و شدت می‌گذارد، و این [[مراقبت]] و به یاد [[محبوب]] بودن، رو به [[ترقی]] می‌رود تا آنجا که وقتی به [[عبادت]] او می‌ایستد، طوری [[بندگی]] می‌کند که گویی او را می‌بیند و او برای بنده‌اش در مجالی جذبه و [[محبت]] و تمرکز [[قوی]] [[تجلی]] می‌کند، و همو را می‌بیند و هم‌آهنگ آن [[محبت به خدا]] نیز در دلش رو به شدت می‌گذارد. باز این [[محبت]] همچنان زیاد می‌شود و شدت می‌یابد، تا جایی که پیوند [[دل]] را از هر چیز می‌گسلد، و تنها با [[محبوب]] متصل می‌کند، و دیگر به غیر پروردگارش چیز دیگری را [[دوست]] نمی‌دارد، و دلش جز برای او [[خاشع]]، و ظاهرش جز برای او [[خاضع]] نمی‌شود.
*چون چنین بنده‌ای به هیچ چیز برنمی‌خورَد و کنار هیچ چیز نمی‌ایستد که [[نصیبی]] از [[جمال]] و [[زیبایی]] داشته باشد، مگر آن‌که آن [[جمال]] را نمونه‌ای از [[جمال]] لایتَناها و [[حُسن]] بی‌حد و کمال فناناپذیر خدایش می‌بیند پس [[حُسن]] و [[جمال]] و بهاء، هر چه هست، از آنِ اوست، اگر غیر او هم سهمی از آن داشته باشد، آن نیز [[ملک]] وی است، چون ماسوای [[خدا]] آیتِ او هستند، از خود چیزی ندارند و اصولاً آیت خودیتی ندارد، نفسیت و واقعیتِ آیت، همانا حکایت از صاحبِ آیت است. این [[بنده]] هم که سراپای وجودش را [[محبت]] صاحب آیت پر کرده، دیگر رشته [[محبت]] خود را از هر چیزی بریده و منحصر در پروردگارش کرده است. او به غیر از [[خدای سبحان]] و جز در [[راه خدا]] [[محبت]] ندارد<ref>المیزان، ج۱، ص۳۷۳.</ref>.
*استعمال [[محبت]] در [[خدای تعالی]] استعمال [[حقیقی]] است. [[علامه طباطبائی]] برای [[اثبات]] [[حقیقی]] بودن کاربرد [[محبت]] درباره [[خداوند]] دلیل‌های [[قرآنی]] می‌آورد:
#در [[آیه]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ}}<ref>«و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی می‌گزینند و آنها را چنان دوست می‌دارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند» سوره بقره، آیه ۱۶۵.</ref> جمله {{متن قرآن|أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ}}، دلالت دارد که [[محبت به خدا]] شدت و [[ضعف]] دارد<ref>محبت دارای مراتب مختلفی است و شدت و ضعف دارد، چون رابطه‌ای است وجودی - و وجود، خود حقیقتی است مشکّک یعنی دارای مراتب - و معلوم است که آن رابطه وجودی که میان علت تامه با معلولش هست، با آن رابطه که میان علت ناقصه، با معلولش هست، یکسان و در یک مرتبه نیست، به همین حساب آن کمالی که به خاطر آن چیزی محبوب ما واقع می‌شود، از جهت ضروری بودن و غیرضروری بودن و نیز از جهت مادی بودن، مانند تغدّی، و غیرمادّی بودن، مانند علم، یکسان نیست و بلکه شدت و ضعف دارد. المیزان، ج۱، ص۴۱۲.</ref> و در [[مؤمنین]] شدیدتر است تا در [[مشرکین]]. و اگر مراد از [[محبت خدا]] [[اطاعت]] بود و این استعمال مجازی بود، معنا این می‌شد که: [[مشرکین]] هم [[خدا]] را [[اطاعت]] می‌کنند ولی [[مؤمنین]] بیشتر [[اطاعت]] می‌کنند، در حالی‌که [[مشرکین]] یا [[خدا]] را [[اطاعت]] نمی‌کنند، یا اطاعتشان در درگاه [[خدا]] [[اطاعت]] نیست<ref>المیزان، ج۱، ص۴۰۶.</ref>.
#[[آیه شریفه]] {{متن قرآن|قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ... أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ...}}<ref>«بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان... از خداوند و پیامبرش نزد شما دوست‌داشتنی‌تر است.».. سوره توبه، آیه ۲۴.</ref> نیز دلالت دارد بر اینکه استعمال کلمه [[محبت]] در [[خدا]] [[حقیقی]] است نه مجازی، برای اینکه [[حبّ]] متعلق به [[خدا]] و [[حبّ]] متعلق به [[رسول خدا]]{{صل}} و [[حبّ]] متعلق به [[پدران]] و [[فرزندان]] و [[اموال]] و دیگر [[منافع]] نام‌برده در [[آیه]] را، از یک سنخ [[محبت]] دانسته، چون فرموده: (اگر مثلاً پولتان محبوب‌تر از خداست) و این را همه می‌دانیم که اَفضل و تفضیل (بهتر، محبوب‌تر، گرم‌تر، سردتر) در جایی به کار می‌رود که [[مفضل]] و مفضل ‌علیه، هر دو در اصلِ معنای کلمه [[شریک]] باشند. چیزی که هست یکی از آن دو از اصل معنا بیشتر و دیگری کمتر داشته باشد <ref>المیزان، ج۱، ص۴۰۶.</ref>.
*در همین [[آیه]]، دوستیِ [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دوستی خدا]] عطف شده و فهمانده هرچند [[دوستی]] با من که [[خدا]] هستم، یک [[دوستی]] جداگانه و [[دوستی پیامبر]] هم، [[دوستی]] جداگانه‌ای است، از آن جهت که [[دوستی]] با پیامبرم دوستیِ من است و اثرِ [[دوستی]] [[پیغمبر]] که [[متابعت]] از اوست، عین [[متابعت]] من است، چون خود من [[بشر]] را به [[اطاعت رسول]] [[دعوت]] نموده و به [[پیروی]] از او امر کرده‌ام، لذا [[دوستی]] [[پیغمبر]] مانندِ [[دوستی]] [[پدر]] و [[فرزند]] و [[تجارت]] مذموم نیست، پس [[متابعت]] کسی که [[بشر]] را به سوی [[خدا]] [[هدایت]] می‌کند و پیروی‌اش [[انسان]] را به [[خدا]] راه می‌نماید، مانندِ عالِمی که با علمش، یا آیتی که با دلالتش و یا [[قرآنی]] که با تلاوتش، [[آدمی]] را به سوی [[خدا]] می‌کشاند، اگر [[محبوب]] کسی باشند، قطعاً به خاطر [[محبت]] به خداست. تا کسی [[خدا]] را [[دوست]] نداشته باشد، [[پیروی]] نام‌بردگان را [[دوست]] نمی‌دارد، پس اگر [[پیروی]] می‌کند، به این [[دلیل]] است که او را به [[محبوب]] اصلی‌اش یعنی [[خدای تعالی]] می‌رسانند، یا نزدیک می‌کنند<ref>المیزان، ج۱، ص۴۰۷.</ref>.
*با این بیانات روشن می‌شود حبِّ کسی که حبّش حبِّ [[خدا]] و پیروی‌اش [[پیروی]] خداست، مانندِ [[پیغمبر]] و [[آل]] او و [[علمای دینی]] و [[کتاب خدا]] و [[سنّت]] [[پیغمبر]] او و هر چیزی که [[آدمی]] را خالصانه به [[یاد خدا]] می‌اندازد، نه [[شرک]] است و نه مذموم، بلکه [[تقرب]] به [[حب]] او و به پیروی‌اش، [[تقرب]] به خداست و [[احترام]] و [[تعظیم]] او به هر صورتی که [[عُرف]] تعظیمش بشمارد، از مصادیق [[تقوا]] و [[ترس]] از خداست <ref>المیزان، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. پس [[ولاء]] [[محبت اهل بیت]]{{عم}} ریشه در [[ولاء]] [[خداوند]] دارد.
*اما مسئله این است که: [[حب]] به چه معناست؟ و چه زمانی [[انسان]] مورد [[محبت]] و [[ولایت الهی]] قرار می‌گیرد؟ و آثار [[محبت خدا]] چیست؟
*[[علامه طباطبائی]]، [[حب]] را تعلقی خاص بین [[انسان]] و کمال او می‌داند: [[حب]] عبارت است از تعلق و [[ارتباط]] وجودی بینِ مُحِب و [[محبوب]] و یا به عبارتی، انجذاب بین علت مکمل و یا شبیه به آن، و بین معلول مستکمل و یا شبیه به آن. و چون [[حب]] عبارت از این است، لذا ما [[افعال]] خود را [[دوست]] می‌داریم تا به [[وسیله]] آن استکمال کنیم و آنچه را هم متعلق به [[افعال]] ماست [[دوست]] می‌داریم تا آن را [[وسیله]] و ابزار کار خود کنیم، (مثال استکمال اینکه: ما [[علم]] را که فعل مغزی ماست، [[دوست]] می‌داریم و به طفیلِ آن، کتاب و مدرسه و استاد را هم [[دوست]] می‌داریم. و مثال شبه استکمال اینکه: ما خانه‌سازی را برای رفع [[حاجت]] از [[خانه]] [[دوست]] می‌داریم و به طفیل آن یک دانه آجر را هم [[دوست]] داریم) و بالاخره [[غذا]] و [[همسر]] و [[مالی]] که در راه تهیه آن دو [[صرف]] می‌کنیم و [[جاه]] و مقامی که با آن [[مال]] به دست می‌آوریم، و منعمی که به ما [[احسان]] می‌کند و معلمی که ما را درس می‌دهد و [[راهنمایی]] که ما را [[هدایت]] می‌کند و ناصری که ما را [[یاری]] می‌دهد و [[متعلم]] و شاگردی که نزد ما درس می‌خواند و خآدمی که ما را [[خدمت]] می‌کند و هر مطیعی که ما را [[اطاعت]] می‌کند و هر چیزی که در مقابلِ خواسته ما رام است، همه اینها را [[دوست]] می‌داریم. چیزی که هست، [[محبت]] ما در بعضی اقسام آن، طبیعی و در بعضی دیگر خیالی و موهوم و در بعضی دیگر [[عقلی]] است<ref>المیزان، ج۱، ص۴۱۱.</ref>.
*پس [[ولاء]] [[محبت]] می‌تواند وسیله‌ای باشد برای استکمال وجودی [[انسان]].
*[[حب]] در حقیقت تنها وسیله‌ای است برای اینکه میان هر طالبی با مطلوبش رابطه برقرار کند و هر مریدی را به مرادش برساند، و حُب اگر [[مرید]] را به مراد و طالب را به مطلوب و مُحِب را به [[محبوب]] می‌رساند، برای این است که [[نقص]] [[محب]] را به [[وسیله]] [[محبوب]] برطرف سازد تا آنچه را ندارد دارا شود، و کمبودش تمام و کامل گردد.
*پس برای [[محب]] هیچ بشارتی بزرگ‌تر از این نیست که به او بفهمانند محبوبش دوستش دارد، اینجاست که دو [[حب]] با هم تلاقی می‌کنند و از دو سو غنج و دلال ردوبَدل می‌شود<ref>المیزان، ج۱، ص۱۵۹.</ref>.
*[[خدای سبحان]] در [[کلام]] مجیدش هر حبی را [[حب]] نمی‌شمارد، چون [[حب]]، که حقیقتش عُلقه و رابطه‌ای است میان دو چیز، وقتی [[حبّ]] واقعی است که با [[ناموس]] حبِّ [[حاکم]] در عالَم وجود، هم‌آهنگ باشد، چون [[دوست داشتن]] هرچیز مستلزم [[دوست داشتن]] همه متعلقات آن است و باعث می‌شود [[انسان]] در برابر هر چیزی که در جانب [[محبوب]] است، [[تسلیم]] باشد.
*دوستیِ [[خدا]] هم همین‌طور است. [[خدای سبحان]] که خدای واحد است و هر موجودی در تمام [[شئون]] وجودی‌اش به او متکی است، و همه تلاشش در یافتن وسیله‌ای به سوی اوست، خدایی که تمام خُرد و کلان عالَم به سوی او باز می‌گردد، باید [[دوستی]] و [[اخلاص]] با او همراهِ قبول دینش باشد، که همان [[دین]] [[توحید]] و طریقه [[اسلام]] است <ref>المیزان، ج۱، ص۱۵۹.</ref>.
*[[علامه طباطبائی]] در پاسخ به سؤال دوم می‌نویسد: [[کرامت]] الهیه و محترم بودن در درگاه [[خدا]] آن‌قدر مبتذل و آسان نیست که هرکس خود را به [[صرف]] [[خیال]]، منتسب به [[خدا]] کند، یا به آن برسد و یا هر [[متکبر]] و [[فریب‌کاری]] انتساب خود را [[کرامت]] پنداشته و نژاد خود و یا دودمانش را به ملاک همین انتساب خیالی، تافته جدابافته بداند، بلکه رسیدن به [[کرامت الهی]] شرایطی دارد و آن [[وفای به عهد]] و [[پیمان]] [[خدا]] و داشتن [[تقوا]] در [[دین]] خداست. اگر این شرایط تمام شد، [[کرامت]] حاصل می‌شود، یعنی [[آدمی]] مورد [[محبت]] و [[ولایت الهی]] قرار می‌گیرد؛ [[ولایتی]] که جز [[بندگان]] با تقوای [[خدا]] کسی به آن نمی‌رسد و اثر آن [[نصرت الهی]] و [[حیات]] سعیده‌ای است که باعث آبادی [[دنیا]] و [[صلاح]] [[باطن]] [[اهل]] [[دنیا]] و [[رفعت]] درجات آخرتشان می‌شود<ref>المیزان، ج۱، ص۲۶۴.</ref>.
*هم‌چنین در پاسخ به سؤال سوم نیز، با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند، در جهان واپسین بی‌بهره‌اند و خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و در روز رستخیز به آنان نمی‌نگرد و آنان را پاکیزه نمی‌دارد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref>، آثار ذیل را برای [[محبت خدا]] برمی‌شمارد:
#آنها در [[آخرت]] بهره‌مند هستند، برخلاف طایفه‌ای که [[عهد]] و [[سوگند]] به [[خدا]] را می‌شکنند که آنها در دارِ [[آخرت]] ([[حیات]] بعد از ممات) نصیب و بهره‌ای ندارند، زیرا نصیب [[دنیا]] را بر نصیب [[آخرت]] ترجیح دادند.
#[[خدا]] با آنها تکلم می‌کند.
#[[خداوند]] در [[آخرت]]، به نظرِ [[رحمت]] به آنها می‌نگرد.
#تزکیه‌شان می‌کند.
این [[طایفه]] را می‌آمرزد؛ یعنی [[عذاب]] را از آنان بر می‌دارد<ref>المیزان، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.
*[[علامه طباطبائی]]، اساس و زیر بنای [[ولایت]] را [[حب]] دانسته و می‌فرماید: "در [[حقیقت]] [[ولایت]] و [[دوستی با خدا]] و [[مؤمنین]]، به [[دوستی خدا]] برگشت می‌کند"<ref>المیزان، ج۳، ص۱۶۱.</ref>.
*در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ * إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ}}<ref>«سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوس‌های کسانی که (چیزی) نمی‌دانند پیروی مکن * بی‌گمان آنان در برابر (عذاب) خداوند هرگز چیزی را از تو باز نمی‌توانند داشت و ستمگران، دوستان یکدیگرند و خداوند دوست پرهیزگاران است» سوره جاثیه، آیه ۱۸-۱۹.</ref> از معنای اتّباع به معنای [[ولایت]] منتقل می‌شود، پس بر کسی که مدعی [[ولایت]] [[خدا]] و [[دوستی]] اوست، [[واجب]] است که از [[رسول]] او [[پیروی]] کند تا این پیروی‌اش به [[ولایت]] [[خدا]] و به [[حبّ]] او منتهی شود<ref>المیزان، ج۳، ص۱۶۰.</ref><ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۸۶-۱۹۶.</ref>.


==منابع==
[[ابن منظور]] در لسان العرب می‌گوید: "[[ولیّ]] از اسماء [[خدای متعال]] است، [[ولیّ]] به معنای [[یاور]] و گفته‌اند: به معنای عهده‌دار امور [[جهان]] و خلائق و انجام‌دهنده آن است"<ref>{{عربی|ولي: في اسماء الله تعالی. الولي: هو النّاصر و قيل: المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها}}؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۶، ذیل واژه «وَلَیَ».</ref>.
* [[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ''']]


==جستارهای وابسته==
آنچه در [[آیات]] کریمه [[قرآن]] دلالت بر [[اراده]] معنای دوم از واژه "ولی" می‌کند، این است که در بسیاری از [[آیات قرآن کریم]] واژه [[ولیّ]] در کنار واژه "[[نصیر]]" به گونه‌ای به کار رفته که صریح در این است که مراد از واژه "ولی" در استعمالات [[قرآنی]]، [[ناصر]] نیست، بلکه همان {{عربی|المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها}} است که همان معنای [[سلطان]] و [[مَلِک]] است. از برای مثال:
# '''[[آیه]] اول:''' {{متن قرآن|أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«آیا نمى‌دانستى که حکومت آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست؟! (و مى‌تواند هرگونه تغییر و تبدیلى در احکام خود طبق مصالح بدهد؟!) و جز خدا، سرپرست و یاورى براى شما نیست. (و اوست که مصلحت شما را مى‌داند)» سوره بقره، آیه ۱۰۷.</ref>. در این [[آیه]] ضمن عطف [[نفی]] {{متن قرآن|نَصِيرٍ}} بر [[نفی]] {{متن قرآن|وَلِيٍّ}} که ـ به [[دلیل]] تکرر [[نفی]] ـ صریح در تعدّد معنای این دو واژه است، صدر [[آیه]]، قرینه روشنی است بر اینکه مراد از "وَلِی" همان [[سلطان]] و [[مَلِک]] است.
# '''[[آیه]] دوم:''' {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین تنها از آنِ خداست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ و جز خدا، سرپرست و یاورى ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.</ref>. در این [[آیه]] نیز تکررّ [[نفی]] در {{متن قرآن|وَلِيٍّ}} و {{متن قرآن|نَصِيرٍ}} صریح در تعددّ معنای این دو واژه است از یک سو و صدر [[آیه]] که {{متن قرآن|لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}} است، قرینه روشنی بر [[اراده]] معنای "[[مَلِک]] و [[سلطان]] و صاحب [[اختیار]] و مالک [[تصرف]]" از واژه "وَلِی" از سوی دیگر است.
# '''[[آیه]] سوم:''' {{متن قرآن|قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا}}<ref>«بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.</ref>. در این [[آیه]] نیز افزون بر تکرّر [[نفی]] بین "ولی" و "[[نصیر]]" که صریح در تعدّد معناست، صدر [[آیه]] قرینه بر این است که مراد از "ولی" همان صاحب [[اختیار]] و مالک امر [[تدبیر]] و تصرّف در [[خلق]] است.


==پانویس==
موارد استعمالات [[قرآنی]] فراوان دیگری بر تعدّد معنای "ولی" و "[[نصیر]]" دلالت دارد، البته این تعدّد معنا با ناصر بودن ضمنی "ولی" منافات ندارد؛ زیرا [[ولیّ]] به معنای [[سلطان]] و صاحب [[اختیار]] و [[مَلِک]]، به کار [[نصرت]] و [[یاری]] نیز می‌پردازد.
{{یادآوری پانویس}}
 
{{پانویس2}}
[[ابن منظور]] در بیان [[وحدت]] معنای "ولی" و "[[مولی]]" می‌گوید: "[[ولیّ]] و [[مولی]] در [[کلام عرب]] به یک معناست"<ref>{{عربی|و الولي و المولی واحد في كلام العرب}}؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۸.</ref>. [[فیروزآبادی]] در قاموس می‌گوید: وَلْی به معنای نزدیکی است<ref>{{عربی|الوَلْي: القُرْبُ و الدُّنُوُّ...}}</ref> ـ تا آنجا که می‌گوید: ـ و وَلی اسم برگرفته شده از آن است<ref>{{عربی|و الوَلي: الاسم منه...}}</ref> ـ تا آنجا که می‌گوید: ـ [[ولایت]] (به [[فتح]] واو) مصدر است (و به کسر واو) به معنای [[کشور]] و [[امارت]] و [[سلطنت]] است، {{عربی|و أوْلَيتُه الأمْرَ}} به معنای {{عربی|وَلَّيتُه إياهُ}} است و "وَلاءُ" به معنای [[مالکیت]] است....<ref>{{عربی|و وَلِي الشيءَ و عليه: وِلاية و وَلايه، أَو هي - أي بالفتح - المصدر و بالكسر: الخُطَّة و الإِمارَه، و السُّلطانُ و أوْلَيتُه الأمْرَ وَلَّيتُه إياهُ و الوَلاءُ: المِلْك... الی آخر كلامه}}فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۶۴و۴۶۵.</ref>.
 
[[فیومی]] در المصباح المنیر می‌گوید: "[[ولیّ]] بر وزن فعیل به معنای فاعل است که از ریشه "وَلِیهُ" است که به معنای انجام دهنده و به عهده گیرنده است و به همین معناست {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا}} جمع آن: [[اولیاء]] است، ابن [[فارس]] گفته: به هرکس گفته شود {{عربی|وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ}} به معنای آن است که [[ولیّ]] اوست"<ref>{{عربی|و الْوَلِي: فَعِيلٌ بِمَعْنَى فَاعِلٍ، مِنْ وَلِيهُ: إِذَا قَامَ بِهِ وَ مِنْهُ}} {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا}} {{عربی|و الْجَمْعُ أَوْلِياءُ: قَالَ ابْنُ فَارِسٍ: وَ كلُّ مَنْ وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ فَهُوَ وَلِيه}}؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.</ref>.
 
[[راغب اصفهانی]] در مفردات می‌گوید: "[[ولایت]]: به معنای [[نصرت]] است و [[ولایت]] به معنای عهده‌دار شدن امر است و گفته‌اند [[وِلایت]] و [[وَلایت]]؛ نظیر: دِلالت و دَلالت است و [[حقیقت]] آن: عهده‌دار شدن و تصدّی امر است"<ref>{{عربی|و الوِلَاية النُّصْرة و الوَلَاية تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الوِلَاية و الوَلَاية نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ}}؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵.</ref>.
 
همانگونه که در کلمات [[اهل]] لغت و نیز برخی از [[آیات قرآن]] ملاحظه شد، بیشترین کاربری واژگان "[[ولایت]]" و "ولی" و "[[مولی]]" در زبان [[عرب]] در دو معنای [[نصرت]] و [[مُلک]] است، لکن در [[قرآن کریم]] کاربری این واژگان در [[حقّ]] [[خدای متعال]]، به معنای دوم؛ یعنی صاحب [[اختیار]] بودن و صاحب [[مُلک]] و [[سلطنت]] بودن است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام ج۱]].</ref>.
 
=== کاربرد واژه "[[ولی]]" در [[قرآن]] ===
واژه ولی و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] بارها تکرار شده‌اند، تا آنجا که خود این واژه، به تنهایی، [[چهل]] بار به کار رفته است که [[تعیین]] و تشخیص معنای آن در برخی مواضع چندان آسان نیست. با وجود این، می‌توان گفت: واژه ولی در برخی [[آیات]]، به معنای [[ناصر]] به کار رفته است؛ چنان‌که می‌فرماید: {{متن قرآن|إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«(یاد کنید) آنگاه را که دو دسته از شما می‌خواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.</ref>.
 
ولی در برخی [[آیات]] نیز به معنای [[دوست]] و هم [[پیمان]] به کار رفته است؛ چنان‌که [[خداوند متعال]] خطاب به [[مؤمنان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>. در این [[آیه]]، [[سخن]] از [[سرپرست]] گرفتن [[یهود]] و [[نصارا]] نیست، بلکه سخن از هم‌پیمانی و [[دوست]] یا [[نصرت]] گرفتن در امور تجاری با آنهاست؛ چنان‌که میان خود و [[یهود]] و [[نصارا]]، چنین روابطی وجود دارد:<ref>محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۷۵؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۱۰.</ref> {{متن قرآن|بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}.
 
روشن‌تر از [[آیه]] مزبور، [[آیه]] زیر است که واژه ولی، در آن، به صراحت به معنای [[دوست]] به کار رفته است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ...}}<ref>«ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون می‌آیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید که به آنان مهربانی ورزید در حالی که آنان به آنچه از سوی حق برای شما آمده است کفر ورزیده‌اند؛ پیامبر و شما را (از شهر خود) بیرون می‌کنند که چرا به خداوند -پروردگارتان- ایمان دارید، پنهانی به آنان مهربانی می‌ورزید و من به آنچه پنهان و آنچه آشکار می‌دارید داناترم و از شما هر کس چنین کند به یقین، راه میانه را گم کرده است» سوره ممتحنه، آیه ۱.</ref>.
 
در این [[آیه]]، به قرینه آنکه در مقابل واژه {{متن قرآن|أَوْلِيَاءَ}}، که جمع واژه ولی است، از مفهوم [[عداوت]]، یعنی [[دشمنی]]، استفاده شده و در ادامه [[آیه]] نیز آشکارا از [[مودت]] و [[دوستی]] [[سخن]] به میان آمده است، روشن می‌شود که مقصود از واژه ولی، همان [[دوست]] است؛ از این‌رو، [[آیه]] چنین معنا می‌شود: “ای کسانی که [[ایمان]] آورده‌اید! [[دشمن]] من و [[دشمن]] خودتان را [[دوستان]] خود مگیرید. شما با آنها طرح [[دوستی]] می‌افکنید، در حالی که آنها به آنچه از [[حق]] برای شما آمده، [[کفر]] ورزیده‌اید. آنها [[رسول خدا]] و شما را به خاطر ایمانتان به [[خدای یکتا]] که [[پروردگار]] شماست [از وطنتان، [[مکه]]] بیرون می‌کنند، اگر [از وطنتان] برای [[جهاد]] در [[راه]] من و [[طلب]] [[خشنودی]] من بیرون آمده [[اید]]. شما [[دوستی]] خود را پنهانی به آنها می‌رسانید، در حالی که من به آن چه [[پنهان]] کنید و آن چه آشکار کنید، داناترم... ”.
 
از سوی دیگر، آیاتی نیز وجود دارد که دربردارنده واژه ولی است و روشن‌ترین معنایی که برای آن به نظر می‌رسد، [[سرپرست]] یا همان متولی و [[مسئول]] است. به [[آیه]] زیر توجه کنید: {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«و اگر خداوند می‌خواست آنان را امّتی یگانه می‌کرد امّا هر کس را که بخواهد در بخشایش خویش درمی‌آورد و ستمگران را هیچ یار و یاوری نیست * آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۸-۹.</ref>؛ در این دو [[آیه]]، سه بار واژه ولی به کار رفته است. ابتدا [[خداوند]] می‌فرماید که اگر می‌خواست تمام [[مردم]] را [[امت]] واحد قرار می‌داد؛ آن‌گاه می‌افزاید، هر که را بخواهد وارد [[رحمت]] خود می‌کند. به دیگر سخن، در این [[آیه]]، همه کاره بودن [[خداوند]] و [[سرپرستی]] او در امور بیان می‌شود، سپس گفته می‌شود که [[ظالمان]] ولی و [[یاوری]] ندارند. با توجه به آنکه واژه “ولی” با حرف “واو” به واژه “نصیر” عطف شده است و عطف ظاهر در تغایر است، معنای [[نصرت]] برای “ولی” منتفی می‌شود و با توجه به آن چه پیش از این گفته شد، [[سرپرستی]] در امور، روشن‌ترین معنایی است که به [[ذهن]] تبادر می‌شود؛ بر این اساس، واژه “اولیاء” نیز به همین معنا [[تفسیر]] می‌شود. امّا استعمال سه باره این واژه، دلالت آن بر معنای [[سرپرستی]] را بیشتر تقویت می‌کند؛ از این‌رو که [[قرآن کریم]] پس از کاربرد این واژه، با بیان گوشه‌ای از قلمرو [[ولایت خداوند]] [[متعال]]، یعنی زنده کردن [[مردگان]] و [[قدرت]] داشتن بر همه امور، به روشن‌ترین شکل، در پی بیان معنای [[سرپرستی]] مطلق اوست. بنابراین، دو [[آیه]] یاد شده، چنین معنا می‌شود: “و اگر [[خداوند]] می‌خواست، همه آنها را یک [[امت]] قرار می‌داد، و لکن کسانی را که می‌خواهد [و [[اصل هدایت]] را پذیرفته‌اند] در [[رحمت]] خود در می‌آورد، و [[ستمکاران]] را نه [[سرپرستی]] است و نه [[یاوری]]؛ بلکه آنها به جای [[خداوند]] سرپرستانی برای خود گرفته‌اند؛ حال آنکه تنها [[خداوند]] [[سرپرست]] است و اوست که [[مردگان]] را زنده می‌کند و اوست که بر همه چیز تواناست”.
 
در [[آیه]] دیگری نیز می‌خوانیم: {{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ}}<ref>«و اوست که باران را پس از آنکه (مردم) نومید شوند فرو می‌فرستد و بخشایش خویش را می‌گستراند و او سرور ستوده است» سوره شوری، آیه ۲۸.</ref>. در این [[آیه]] نیز [[خداوند متعال]]، در آغاز، از [[نزول]] [[باران]] و گسترده شدن [[رحمت]] به وسیله خود خبر می‌دهد و [[سرپرستی]] و [[مسئولیت]] خود را در ادامه امور به یاد می‌آورد؛ آن‌گاه واژه ولی را بر خود اطلاق می‌کند. از این‌رو، معنای [[آیه]] چنین می‌شود: “او کسی است که [[باران]] سودمند را نازل می‌کند پس از آنکه [[مأیوس]] شدند و [[رحمت]] خویش را می‌گستراند و او [[سرپرست]] و [[ستایش]] شده است”<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۵۶-۱۶۰.</ref>.
 
=== معانی [[ولایت]] در [[قرآن]] ===
کلمه "[[ولی]]" در [[قرآن مجید]] با مشتقات مختلف آن، ٢٣٣ بار به کار رفته است و از کلمات پُر استعمال محسوب می‌شود. از این تعداد ۱٢٣ مرتبه به صورت اسم و ۱۱٠ مرتبه به صورت فعل در [[قرآن]] به کار رفته است<ref>به عنوان مثال می‌توان از فعل "تولّی" یادآور شد که دارای دو معنای متفاوت مَحبت و اعراض کردن است؛ معنای مَحبت مانند آیه شریفه: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ}} («و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱)؛ و اما درباره معنای اعراض، برخی از اهل لغت نوشته‌اند: "آن معنا"، در صورتی است که با حرف "عن" متعدی شده باشد که گاهی در آیه، لفظ‍ آن مذکور است؛ مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ}} («ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را می‌شنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰)؛ و گاهی آن حرف، در تقدیر است؛ مانند: {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ الله عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ}} («و اگر رو بگردانند، خداوند به (کار) تبهکاران، داناست» سوره آل عمران، آیه ۶۳)؛ مفردات راغب، ص۸۸۶، کلمه ولی.</ref>.  اما کلمه "[[ولایت]]"، فقط‍ دو بار در [[قرآن مجید]] استعمال شده است<ref>بنابر قرائت بعضی، در هر دو مورد آن، به صورت فتح "واو" است، پس ولایت با کسر "واو"، بنا بر آن قرائت، اصلاً در [[قرآن]] نیامده است و بنابر جواز هر دو وجه که بعضی قائل به آن هستند، با کسر "واو" نیز در قرآن آمده است؛ لذا برخی از اهل لغت نوشته‌اند: {{متن قرآن|مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}} («شما را با آنان هیچ پیوندی نیست» سوره انفال، آیه ۷۲) با فتح "واو" و نیز با کسر آن، قرائت شده است؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۱؛ ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱.</ref>:
# {{متن قرآن|هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا}}<ref>«آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.</ref>؛ [[ولایت]] در [[آیه شریفه]] به معنای [[سلطنت]] و [[مالکیت]] است، یعنی در آن روز [[قدرت]] و [[سلطه]] مطلق [[الهی]] [[ظهور]] می‌کند و همگی تحت [[ولایت خدا]] در می‌آیند و به او [[ایمان]] می‌آورند و از آنچه در [[دنیا]] می‌پرستیده‌اند، [[بیزاری]] می‌جویند.
# {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّی يُهَاجِرُوا}}<ref>«و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref>؛ [[ولایت]] در [[آیه شریفه]] به معنای [[نصرت]] است.
 
بر اساس موارد استعمال [[قرآنی]]، مراد از [[ولایت]]، نحوه‌ای نزدیکی بدون فاصله بین دو شیء است که نوعی رابطه بین آن دو برقرار باشد؛ گاهی رابطۀ بین دو طرف مساوی است و گاهی [[مخالف]] همدیگر؛ بدین معنا که گاهی یک چیز با دیگری همان رابطه را دارد که آن دیگری با او دارد، مانند [[اخوّت]] و گاهی رابطه‌ای که یک طرف با دیگری دارد، غیر از رابطه‌ای است که طرف مقابل با او دارد، مثل [[ابوّت]]. اولی را که رابطه طرفینی، تأثیر و تأثّر متقابل و مساوی است رابطه [[دوستی]] و مَحبت، [[نصرت]]، [[یاری]] و اعانت و امثال آن می‌نامند که در برخی موارد مفید و دارای آثار مثبت و سازنده است و در بعضی موارد دیگر غیر مفید و دارای آثار منفی و عواقب [[سوء]]؛ چنان که دومی که تأثیر و تأثّر در آن یک جانبه است رابطه [[سرپرستی]]، [[رهبری]] و تدبیری می‌گویند.
 
رابطه‌ای که افراد [[جامعه]] و هم‌مسلکان با هم دارند، از سنخ اول است و رابطه [[خدای متعال]] با مخلوقات خود از سنخ قِسم دوم است؛ البته [[خدای متعال]] آن قِسم دوم رابطه را [[قدرت]] و [[توانایی]] [[سرپرستی]] و [[تدبیر]] را برای خلفای خود [[جعل]] کرده است تا با آن [[ولایت]]، عهده‌دار [[تدبیر امور]] بندگانش که مورد [[رحمت]] خاص او هستند، بشوند و برای [[امتحان]] و تحقق [[اختیار]] آنان، در [[شیطان]] نیز [[قدرت]] و [[توانایی]] [[سلطه]] و [[تدبیر]] منفی قرار داده است.
 
بنابراین، مراد از معنای جامع [[ولایت]]، [[قرب]] و نزدیکی است که به صورت‌های گوناگونی مطرح شده و آن قرب، یا قرب [[حسی]] است، مثل نزدیک و قریب هم بودن دو چیز بدون فاصله [[اجنبی]] و شخص ثالث؛ یا قرب معنوی و غیر حسی است، مثل قرب [[دینی]]، قرب [[خویشاوندی]]، قرب [[اعتقادی]]، قرب [[دوستی]]، [[یاری]] و [[نصرت]]، قرب تدبیری و [[سلطنت]] و... .
 
در [[قرآن کریم]] در بیش‌تر موارد، نوع دوم که همان [[قرب]] غیرحسی و معنوی است، استعمال شده است. برخی [[مفسران]] نوشته‌اند: "مُحصَّل و نتیجه معنای [[ولایت]] در موارد استعمال آن، عبارت است از یک نحو [[قدرت]] و نزدیکی که موجب نوعی از [[حقّ]] [[تصرف]] و [[مالکیت]] [[تدبیر]] می‌شود"<ref>المیزان، ج۶، ص۱۰.</ref>.<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۳۶-۳۸.</ref>
 
== اقسام ولایت در قرآن ==
ولایت در قرآن درباره [[پروردگار]] و [[اولیاء الهی]] و یا درباره [[شیطان]] و [[کفار]] به کار رفته است.
 
=== [[ولایت خداوند]] در [[قرآن]] ===
از آنجا که در [[نظام تکوین]] و [[تشریع]]، همه امور به [[خداوند]] باز می‌گردد؛ لذا واژه [[ولایت الهی]] دربردارنده مفهوم استیلای بر مادون و [[تدبیر]] و [[هدایت]] آن است. البته در قرآن، ولایت الهی به انحای گوناگون مطرح شده؛ هرچند که همگی آنها مراتب یک [[حقیقت]] هستند. صور مختلف ولایت خداوند در قرآن بدین قرار است:
 
==== ولایت در [[تکوین]] ====
برخی از [[آیات]]، [[ولایت تکوینی]] خداوند را مورد اشاره قرارداده است؛ از جمله: {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.</ref>، {{متن قرآن|رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ}}<ref>«پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۲.</ref>
 
==== ولایت در تشریع ====
===== ولایت در هدایت و [[ارشاد]] به مطلوب =====
در برخی از [[آیات قرآن]]، [[ولایت تشریعی]] خداوند مطرح شده است: {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>.
 
===== ولایت در هدایت و ایصال الی المطلوب =====
ایصال الی المطلوب به معنای رسانیدن [[متقین]] به نتیجه نهایی است که در هدایت طالب آن بوده‌اند. در این مورد، هدایت خداوند تا رسیدن به سرمنزل مقصود ادامه پیدا می‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ}}<ref>«بی‌گمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی می‌کند» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.</ref>.
 
در مورد دیگر [[انسان‌ها]] نیز می‌توان گفت که به [[میزان]] استعدادی که هریک در بهره‌مندی از ولایت خاص [[الهی]] دارند، [[هدایت]] [[خداوند]] آنان را در بر می‌گیرد: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۲.</ref>
 
===== [[ولایت]] در اداره جامعه [[دینی]] و پذیرش حکم الهی در [[منازعات]] [[اجتماعی]] و [[قوانین الهی]] =====
رویکرد هدایت خداوند فقط در حیطه فردی نیست؛ بلکه امور اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد: {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}}<ref>«بگو: بی‌گمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمرده‌اید؛ آنچه آن را شتابناک می‌جویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۴.</ref>
 
=== ولایت [[اولیاء]] خداوند در [[قرآن]] ===
بنا بر تحلیلی که درباره واژه ولایت بیان گردید، همه مراتبی که برای [[ولایت الهی]] [[اثبات]] شد، در مرتبه خلقی برای ولی‌الله نیز اثبات می‌گردد؛ با این تفاوت که همه مقام‌ها و [[ولایت‌ها]] در [[پروردگار]] بالاصاله و ذاتی است و در ولی الهی بالعرض و تبعی است. ذیلاً به برخی از آنها اشاره می‌گردد:
 
==== ولایت [[اولیاء الهی]] در [[نظام تکوین]] ====
[[ولی خدا]] با [[اذن خداوند]] می‌تواند در نظام هستی [[اعمال]] ولایت نماید: {{متن قرآن|إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي}}<ref>«یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستاده‌ایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفته‌ایم و برخی دیگر را نگفته‌ایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیه‌ای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری می‌شود و در آنجا تباه‌اندیشان، زیانکار می‌گردند» سوره غافر، آیه ۷۸.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۵.</ref>
 
==== [[ولایت]] [[اولیاء الهی]] در [[نظام]] [[تشریع]] ====
[[شریعت الهی]] از طریق ولی‌الله تحقق می‌یابد و بر اساس [[اراده خداوند]]، اولویت و [[ولایتی]] برای او پدید می‌آید. این ولایت هنگامی که تبعاً و نه اصالتاً به [[نبی]] و یا [[وصی]] منتقل می‌گردد، همان شدت و حِدَّت را دارد: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۵.</ref>
 
==== [[ولایت]] [[اولیاء الهی]] در [[حکومت]] و [[امارت]] بر [[مسلمین]] ====
[[خداوند]] [[حاکمیت]] [[دین]] و [[شریعت]] خویش را از طریق [[اولیاء]] خود {{عم}} محقق می‌سازد: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا}}<ref>«ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref>،  {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.
 
نتیجه آنکه: اصل در معنای ولایت، شدت [[قرابت]] میان ولی و مولی علیه است و ولایت استیلای [[الهی]]، عیناً به اسم [[ولی الله]] در مرتبه خلقی منتقل می‌گردد. لذا همان طور که همه خلایق [[گوش به فرمان]] [[پروردگار]] در [[نظام تکوین]] هستند، در [[نظام]] [[تشریع]] نیز، که از فروع [[تکوین]] است، [[مردم]] می‌باید گوش به فرمان [[خدا]] و اولیاء الهی {{عم}} باشند: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref>.
 
بر اساس آنچه بیان شد، مشخص می‌گردد که دامنه معنای کلمه ولایت در قرآن وسیع است. از این رو باید مفهوم و مراتب آن در هر [[آیه]]، بر اساس قراین و سیاق آیه و با تمسک به [[روایات]] [[اهل بیت]] {{عم}} ـ به عنوان [[مفسرین]] [[واقعی]] [[قرآن]] ـ مشخص شود.
 
بنابر توضیحاتی که گذشت، باید گفت که بالاترین [[مرتبه ولایت]] که اصالتاً منحصر در [[پروردگار]] است و تبعاً به [[اولیاء الهی]] منتقل می‌شود، «[[ولایت تکوینی]]» است که [[ظهور]] رحمت رحمانیه پروردگار در عالم است؛ اسم «رحمان» تکویناً [[ولایت]] بر کل عالم، از جمله [[انسان‌ها]] دارد. در مرتبه دوم، [[ولایت تشریعی]] [[الهی]] بر انسان‌ها است که از [[شئون]] ولایت تکوینی [[خداوند]] است. در مرتبه سوم، ولایت تشریعی [[نبی گرامی]] {{صل}} و [[انبیاء]] صاحب شریعت {{عم}} بر [[ملت]] خود است؛ این ولایت مظهر ولایت تشریعی پروردگار در میان [[مردم]] است. در مرتبه چهارم، ولایت تشریعی [[اوصیاء]] انبیاء [[اولوالعزم]] {{عم}} بر [[امت]] آن [[پیامبران]] {{صل}} است. آیه مورد [[استدلال]]<ref>مائده ۵۵</ref> نیز اشاره به سه مرتبه اخیر ولایت تشریعی خداوند و [[رسول]] {{صل}} و اوصیاء رسول {{عم}} دارد؛ که [[ولایت خداوند]] بالاصالة و ولایت رسول {{صل}} و اوصیاء گرامی‌اش {{عم}} تبعی است.
 
به عنوان جمع‌بندی و در یک نگاه کلی به [[ولایت الهی]] روشن می‌شود که: [[انسان]] بنابر مرتبه خلقی خود، [[استعداد]] و [[توانایی]] رسیدن به [[مقام]] ولایت‌اللهی (یعنی [[عبودیت]] و [[بندگی]] تام) را دارد. هدف از خلقت او نیز نیل به همین مقام است. ولی برای رسیدن به این رتبه، باید در [[نظام]] [[تشریع]]، تحت [[تربیت]] اسم [[ربّ]] الهی قرار گیرد که مظهر آن در هر [[زمان]]، [[حجج الهی]] {{عم}} هستند؛ تا با [[هدایت]] آنان، این مهم واقع شود؛ چنان که خداوند به [[حضرت آدم]] {{ع}} بعد از هبوط به [[زمین]] فرمود: {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.</ref>.
به همین دلیل است که همه شئون ولایت [[الهی]] در امور فردی و [[اجتماعی]]، به [[انبیاء]] {{عم}} منتقل می‌گردد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۵.</ref>.
 
== [[ولایت]] [[ارث]] ==
پس از [[هجرت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} به [[مدینه]] بین [[مهاجرین]] و [[انصار]]<ref>مقصود از مهاجرین در این آیه دسته اوّل از مهاجرین‌اند که قبل از نزول این سوره مهاجرت کرده بودند، به دلیل اینکه در پایان آیات مورد بحث می‌فرماید: "و کسانی که بعداً ایمان می‌آورند و مهاجرت می‌کنند". و منظور از کسانی که به مسلمانان منزل دادند و رسول الله {{صل}} را یاری کردند طایفۀ انصار است و مسلمانان در ایام نزول این آیات منحصر به همین دو طایفه یعنی مهاجر و انصار بودند، مگر عده بسیار کمی که در مکه ایمان آورده و هنوز مهاجرت نکرده بودند: المیزان، ج۹، ص۱۴۱.</ref> [[پیمان]] [[مؤاخات]] و [[برادری]] بسته شد که در ذیل آن و به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...}}<ref>«و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند.».. سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> از یکدیگر [[ارث]] می‌برند.
 
البته [[علامه طباطبایی]] این مطلب را که [[آیه]] مذکور دلالت بر [[ولایت]] [[ارث]] می‌نماید، قبول نکرده و می‌فرماید: بعضی‌ها گفته‌اند: "مدرک [[ارث]] به [[مؤاخات]] همین [[آیه]] است" و لکن در [[آیه]] هیچ قرینه‌ای که دلالت کند بر انصراف اطلاق [[ولایت]] به [[ولایت]] [[ارث]] وجود ندارد و هیچ شاهدی نیست بر اینکه بگوییم این [[آیه]] راجع است به [[ولایت]] ارثی که [[رسول خدا]] {{صل}} به وسیله [[عقد]] [[برادری]] میان [[مهاجرین]] و [[انصار]] اجرا می‌کرد و تا مدتی از یکدیگر [[ارث]] می‌بردند تا آن‌که بعدها نَسخ شد<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۱.</ref>. علامه طباطبائی معنای برقرار بودن [[ولایت]] بین [[مهاجرین]] و [[انصار]]، طبق [[آیه]] {{متن قرآن|أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«دوستان یکدیگرند» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> را اعم از [[ولایت]] [[میراث]] و [[ولایت]] [[نصرت]] و [[ولایت]] [[امن]] می‌داند؛ به این معنا که حتی اگر یک [[مسلمان]]، کافری را [[امان]] داده باشد امانش در میان تمام [[مسلمانان]] نافذ است. بنابراین، همه [[مسلمانان]] به یکدیگر [[ولایت]] دارند: یک [[مهاجر]]، "ولیِّ" تمام [[مهاجرین]] و [[انصار]] است، و یک [[انصاری]]، "ولیِّ" همه [[انصار]] و [[مهاجرین]]، و [[دلیل]] همه اینها آن است که [[ولایت]] در [[آیه]] مطلق بیان شده است<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۱.</ref>.
 
[[ارث]] بردن میان [[مهاجرین]] و [[انصار]] بعدها توسط [[آیه]] ۷۵ [[سوره انفال]] نَسخ شده و منحصر در اَرحام گردید. [[علامه طباطبائی]] این [[آیه]] را [[دلیل]] بر [[ولایت]] [[ارث]] می‌داند نَه [[آیه]] ۷۲ [[سوره انفال]] را، لذا در [[تفسیر آیه]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ...}}<ref>«و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند» سوره انفال، آیه ۷۵.</ref> این جمله در‌باره [[ولایت]] [[ارث]] است که [[خداوند]] آن را در میان [[ارحام]] و [[خویشاوندان]] [[تشریع]] و آن را منحصر در [[ارحام]] می‌کند و اما بقیۀ اقسام [[ولایت]] منحصر در ارحام نیست. این [[آیه]] [[حکم]] سابق را که عبارت بود از [[ارث]] بردن به سبب [[عقد]] [[برادری]]، نَسخ می‌کند، چون قبل از این [[آیه]] [[پیغمبر]] {{صل}} در اوایل [[هجرت]] [[حکم]] [[ارث]] به [[مؤاخات]] را در میان [[مسلمانان]] اجرا می‌کرد و این خود روشن است که [[آیه شریفه]] [[ارث]] به [[قرابت]] را به طور مطلق [[اثبات]] می‌کند، چه [[وارث]] دارای سهم باشد و چه نباشد، چه اینکه [[عصبه]] باشد و یا نباشد<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۳۵-۱۳۷.</ref>
 
== ولایت نصرت ==
آیه ۷۲ سوره انفال، [[ولایت]] را میان [[مؤمنین]] [[مهاجرین]] و [[انصار]] و میان مؤمنینی که [[مهاجرت]] نکردند [[نفی]] کرده و می‌فرماید: میان دسته اوّل و دسته دوم هیچ قسم [[ولایتی]] نیست جز ولایت نصرت. اگر دسته دوم از شما یاری‌ طلبیدند یاریشان بکنید، ولی به شرطی که با قومی سرِ [[جنگ]] داشته باشند که بین شما و آن [[قوم]] [[عهد]] و پیمانی نباشد<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۲، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...}}.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>
 
== ولایت رحمانی و [[شیطانی]] ==
با [[تدبر]] در [[آیات]] [[مقدس]] [[اسلام]]، به دست می‌آید که از نظر [[اسلام]] دو نوع [[ولایت]] موجود است: مثبت و منفی؛ یعنی از طرفی [[مسلمانان]] مأموریت دارند که نوعی [[ولاء]] را نپذیرند و ترک کنند و از طرفی دیگر امر شده‌اند که [[ولاء]] دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۱۶- ۱۷.</ref>.
 
ولاء اثباتی [[اسلامی]] نیز خود بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. [[ولاء]] خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی.
 
ولاء منفی در [[اسلام]] عبارت است از اینکه "یک [[مسلمان]] همواره در مواجهه با غیرمسلمان بداند با اعضای یک پیکر [[بیگانه]] مواجه است و معنای اینکه نباید [[ولاء]] غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حدّ روابط مسلمان با مسلمان باشد. به این معنا که مسلمان عملاً عضو پیکر غیر [[مسلمان]] قرار گیرد و یا به این شکل درآید که عضویتش در پیکر [[اسلامی]] به هیچ وجه در نظر گرفته نشود"<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۱.</ref>. هم‌چنین [[قرآن کریم]] در [[نهی]] از [[ولایت]] غیر [[مسلمان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...}}<ref>«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>.
 
[[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] می‌فرماید: مراد از این جمله [[نهی]] از [[دوستی]] با [[یهود]] و نصاراست، [[دوستی]] به حدّی که باعث کشش [[روحی]] بین [[مسلمانان]] و [[اهل کتاب]] شود و در نتیجه [[اخلاق]] [[اهل کتاب]] در بین [[مسلمین]] راه یابد، چون چنین [[دوستی]] سرانجام [[سیره]] [[دینی]] [[جامعه]] [[مسلمان]] را که اساس آن پیروی از حق و [[سعادت]] انسان‌هاست، دگرگون ساخته، [[سیره]] [[کفر]] در بین آنان جریان می‌یابد که اساسش [[پیروی]] از [[هوای نفس]] و پرستش شیطان و [[خروج]] از راه [[فطری]] [[زندگی]] است<ref>المیزان، ج۵، ص۳۶۸.</ref>.
 
پس منافاتی نیست میان آنکه [[مسلمان]] به غیرمسلمان [[احسان]] و [[نیکی]] کند و در عین حال [[ولاء]] او را نپذیرد؛ هم‌چنان‌که منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشر دوستی و [[رحمت]] برای [[بشر]] بودن<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۲.</ref>.
 
[[ولاء]] اثباتی عام عبارت است از اینکه "[[مسلمانان]] به صورت واحد مستقلی [[زندگی]] کنند، نظامی مرتبط و [[اجتماعی]] پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان [[جامعه اسلامی]] است بداند، تا [[جامعه اسلامی]] [[قوی]] و نیرومند گردد"<ref>مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۰.</ref>. [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> ناظر به این نوع از [[ولایت]] می‌باشد. در این [[آیه]]، [[خداوند متعال]] بعد از آن‌که به [[تذکر]] و بیان حال [[منافقین]] می‌پردازد، اینک حال [[عامه]] [[مؤمنین]] را بیان می‌کند و می‌فرماید: "مردان و زنانِ باایمان اولیای یکدیگرند"، تا [[منافقین]] بدانند نقطه مقابل ایشان [[مؤمنین]] هستند که مردان و زنانشان با همه [[کثرت]] و پراکندگی افرادشان همه در [[حکم]] تَنی واحدند، به همین جهت بعضی امور بعضی دیگر را عهده‌دار می‌شوند و به همین جهت است که هر کدام دیگری را به معروف امر و از منکر [[نهی]] می‌نماید. آری، به خاطر [[ولایت]] داشتن ایشان در امور یکدیگر است ـ آن هم [[ولایتی]] که تا کوچک‌ترین افراد [[اجتماع]] راه دارد ـ که به خود اجازه می‌دهند هر یک دیگری را به معروف واداشته و از منکر باز بدارد<ref>المیزان، ج۹، ص۳۴۸.</ref>.
 
[[ولاء]] اثباتی خاص، ولاء [[اهل بیت]] است. [[آیه]] [[ذوی القربی|ذَوی القربی]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا}}<ref>«بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref> [[ولاء]] خاص را بیان می‌کند. و [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> نیز به اتفاق [[شیعه]] و [[سنّی]] در مورد [[علی]] {{ع}} نازل گشته است<ref>برای اطلاع بیشتر، ر. ک: تفسیر طبری، ج۶، ص۲۲۸ و ۲۸۹؛ الکشاف، ج۱، ص۵۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰؛ برگرفته از: مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۳۹-۴۰.</ref>.
 
[[ولایت]] مثبت و منفی به یک اعتبار [[ولایت]] رحمانی و [[شیطانی]] ([[الهی]] و طاغوتی) نیز نامیده می‌شود؛ چنان‌‌که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا... وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ...}}<ref>«خداوند سرور مؤمنان است... اما سروران کافران، طاغوت‌هایند.».. سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>.
 
[[ولایت]] رحمانی [[ولایتی]] است که [[قرآن کریم]] آن را به رسمیت شناخته و از [[پیروان]] خود خواسته است آن را بپذیرند. از نظر [[علامه طباطبائی]] [[ولایت]] رحمانی همان [[ولایت]] [[خداوند]] بر [[مردم]] است که یا به صورت "[[ولایت تکوینی]]" است یا "[[ولایت تشریعی]]"<ref>المیزان، ج۶، ص۱۳.</ref>.
 
[[ولایت]] [[شیطانی]] نیز [[ولایتی]] است که [[قرآن کریم]] آن را به رسمیت نشناخته و از [[مؤمنین]] خواسته است آن را نپذیرند. [[آیه]] فوق به دلالت التزامی بیان می‌دارد که نباید [[ولایت]] [[شیطانی]] را پذیرفت، زیرا، [[انسان]] را از [[نور]] به سمت تاریکی‌ها می‌برد در حالی ‌که مطلوب آن است که [[انسان]] از [[تاریکی]] به سمت [[نور]] برود و در غیر این صورت موجب ورود به [[جهنم]] و [[خلود]] در آن خواهد شد. بنابراین، می‌توان از دلالت التزامی [[آیه شریفه]] استفاده کرد، مطلوب این است که [[انسان]] [[مؤمن]]، [[شیطان]] را ولیِّ خویش قرار ندهد <ref> گفتنی است که ولایت شیطانی و ولایت شیطان، رابطه عام و خاص مطلق دارند، لذا اگر عام گفته شود، خاص را هم در بر دارد و اگر خاص گفته شود، عام نیز اراده شده است.</ref>. وجه دلالت از صدر [[آیه شریفه]] مثل این [[آیه]] است: {{متن قرآن|إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۷.</ref>.
 
[[علامه طباطبائی]] درباره [[ولایت شیطان]] می‌فرماید: [[ولایت]] شیطان‌ها در [[آدمی]] تنها [[ولایت]] و [[قدرت]] بر [[فریب دادن]] اوست؛ به طوری که اگر از این راه توانستند کاری بکنند به دنبالش هر کار دیگری می‌کنند، هم‌چنان‌که از [[آیه]] {{متن قرآن|وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا * إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا}}<ref>«و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در دارایی‌ها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد * تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۴-۶۵.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.</ref> نیز این معنا برمی‌آید، چون اگر این [[آیات]] را به ضمیمه [[آیات]] مورد بحث{{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ * يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref> «ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند * ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۶-۲۷.</ref> یک‌جا مورد دقت قرار دهیم، خواهیم فهمید که شیطان‌ها بر [[مؤمنین]] و متوکلین و آنان که [[خداوند]] ایشان را [[بنده]] خود به‌شمار آورده و فرموده: [[عبادی]]... هیچ‌گونه [[ولایتی]] ندارند، اگرچه احیانا به لغزش‌شان دست یابند، تنها ولایت‌شان بر کسانی است که ایمان به خدا نیاورده‌اند<ref>المیزان، ج۸، ص۷۱.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۳۸-۱۴۲.</ref>
 
== انحصار ولایت ==
سؤالی که مطرح می‌شود، اینکه: آیا [[ولایت]] منحصر در [[خداوند]] است؟ اگر چنین است پس آیاتی را که دلالت بر [[ولایت]] [[اولیا]] و [[انبیای الهی]] دارند، چگونه توجیه می‌کنید؟
 
[[علامه طباطبائی]] برای [[اثبات]] انحصار [[ولایت]] در [[خدای سبحان]] به [[آیه]] ۹ [[سوره شوری]] استناد و چنین [[استدلال]] می‌کند:
# '''[[حجت]] اوّل:''' جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ}} چون ضمیرِ {{متن قرآن|هُوَ}} در آن آمده است، انحصار [[ولایت]] در [[خدا]] را می‌رساند، و می‌فرماید: تنها و تنها [[ولیّ]] خداست<ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۲.</ref>.
# '''[[حجت]] دوم:''' جمله {{متن قرآن|وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى}} [[وجوب]] "[[ولیّ]]" قرار دادن [[خدا]] را می‌رساند و اینکه باید تنها او را [[ولیّ]] بگیرند و حاصل این [[حجت]] آن است که غرض عمده در "[[ولیّ]]" گرفتن و به [[دین]] او [[متدین]] شدن و او را پرستیدن، [[رهایی]] از [[عذاب]] [[دوزخ]] و راه‌یابی به بهشت است در [[روز قیامت]]، و چون پاداش‌ دهنده و عِقاب ‌کننده خدایی است که [[بشر]] را زنده می‌کند و می‌میراند، و [[روز قیامت]] همه را برای جزای اعمالشان جمع می‌کند، پس [[واجب]] است تنها او را "[[ولیّ]]" خود بگیرند، و اولیایی که خود، اَموات و بی‌جانند، دور بریزند، چون خود این [[اولیا]] که یا سنگند و یا چوب، نمی‌دانند چه وقت [[مبعوث]] می‌شوند <ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۲.</ref>.
# '''[[حجت]] سوم:''' جمله {{متن قرآن|وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}} [[حجت]] سوم است، و حاصلش این است که در باب [[ولایت]]، [[واجب]] است "[[ولیّ]]" [[قدرت]] بر [[ولایت]] و عهده‌داری اشخاص را داشته باشد و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است [[خدای سبحان]] است و بس و غیر [[خدا]] هیچ‌کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که [[خدا]] به او داده و تنها کسی که مالک هر چیز است خداست، و غیر او مالکی نیست مگر تنها آن مقداری را که [[خدا]] تملیکش کرده، تازه آن مقدار [[قدرت]] که به او داده، خودش نسبت به آن نیز [[قدرت]] دارد، و هرچه را تملیک کرده، باز خودش مالک آن چیز هست. پس: یگانه "[[ولیّ]]"، خداست و غیر او کسی "[[ولیّ]]" نیست<ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۸.</ref>.
# '''[[حجت]] چهارم:''' جمله {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}} روشن میسازد که [[حکم]] [[تشریعی]] و [[حقّ]] قانون‌گذاری تنها از آنِ [[خدای سبحان]] است، و تنها "[[ولیّ]]" در این [[حکم]]، اوست، پس [[واجب]] است تنها او را "[[ولیّ]]" خود بگیرند و تنها او را بپرستند و به آنچه او نازل کرده [[متدین]] گردند.
 
حاصل این [[حجت]] آن است که ولیّ‌ای که پرستیده می‌شود و به [[دین]] او [[متدین]] می‌شوند باید کسی باشد که بتواند اختلافی را که در بین پرستندگانش پیدا می‌شود برطرف سازد و آنچه از شئون اجتماع آنان به فساد ‌گراییده [[اصلاح]] کند، و ایشان را به وسیله [[قانون]] ـ که همان [[دین]] است ـ به سوی [[سعادت]] [[زندگی]] دائم سوق دهد. و [[حکم]] در این مورد اختصاص به [[خدای تعالی]] دارد. پس لازم است که تنها او به عنوان "[[ولیّ]]" اتخاذ شود و نه دیگری<ref>المیزان، ج۱۸، ص۳۰.</ref>.
 
پس [[ولایت]] [[حقیقی]] از آنِ [[خداوند]] است، همان‌طور که [[آیات قرآنی]] مؤید این قول هستند؛ مثلاً [[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ}}<ref>«سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲.</ref> می‌فرماید: این جمله اشاره است به اینکه پس از [[مرگ]] برانگیخته شده و به سوی پروردگارشان بر می‌گردند، و اگر [[خدای تعالی]] را توصیف می‌کند به اینکه مولای [[حقّ]] آنان است، برای این است که به علت همه تصرفاتی که قبلاً ذکر کرده بود، اشاره نماید، و بفهماند که [[خداوند]] اگر می‌خواباند و بیدار می‌کند و می‌میراند و زنده می‌کند، برای این است که او مولای [[حقیقی]] و صاحب‌ اختیار عالم است، و این بیان هم معنای مولویت را می‌رساند، و هم حقِّ مولویت را برای [[خداوند]] [[اثبات]] می‌کند، چون مولا کسی است که "رَقَبه" و "عینِ شَیء" را مالک است و معلوم است که چنین کسی [[حقّ]] همه‌گونه تصرفات را دارد، و وقتی [[ملک]] [[حقیقی]] از آنِ [[خداوند]] باشد و او کسی باشد که با ایجاد و [[تدبیر]] و می‌راندن و زنده کردن در [[بنده]] خود تصرف می‌کند، پس مولای [[حقیقی]] نیز اوست، زیرا معنای مولویت در [[حقّ]] او طوری ثابت است که هرگز زوال در آن راه ندارد. و "[[حق]]" یکی از اَسمای حُسنای [[خداوند]] است، دلیلش هم روشن است، زیرا [[خدای تعالی]] ثبوت ذات و صفاتش طوری است که هرگز قابل زوال و دگرگونی و انتقال نیست<ref>المیزان، ج۷، ص۱۳۲.</ref>.
 
[[خدای تعالی]] که مالک [[بندگان]] خویش است، ملکش هم مطلق است، و هم محیط به همه نواحی و جوانب [[بنده]] است، [[بندگان]] او نه در ذات خود مستقل از اویند، و نه در توابع ذاتشان، از صفات و [[افعال]] و هر چیز دیگری که منسوب به ایشان است؛ از قبیلِ [[همسر]] و [[اولاد]] و [[مال]] و جاه.
 
بلکه [[خدای سبحان]]، میان هر چیزی و خود آن چیز حائل است، و میان آن و تمام مقارنات آن از [[فرزند]] و [[همسر]] و [[دوست]] و [[مال]] و جاه و [[حق]] او حائل است. پس [[خدای تعالی]] از هر چیزی که فرض شود، به مخلوق خود نزدیک‌تر است. پس او قریب علی‌الاطلاق است؛ هم‌چنان‌که خودش فرموده: {{متن قرآن|وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ}}<ref>«و ما به او از شما نزدیک‌تریم اما شما نمی‌بینید» سوره واقعه، آیه ۸۵.</ref> و نیز فرموده: {{متن قرآن|وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}}<ref>«و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.</ref> و مراد از [[قلب]]، همان [[جان آدمی]] و نفس مدرکه اوست<ref>المیزان، ج۲، ص۳۲.</ref>.
 
مالک بودن [[خدای سبحان]] به بندگانش به [[مالکیت]] [[حقیقی]]، و [[بنده]] بودن [[بندگان]] برای او باعث شده که او به طور علی‌الاطلاق قریب و نزدیک به آنان باشد، نزدیک‌تر از هر چیزی که با او مقایسه شود. و نیز این [[مالکیت]] باعث شده که هر تصرفی و به هر نحو که بخواهد در بندگانش بکند جایز باشد، بدون اینکه دافعی و مانعی جلو تصرفاتش را بگیرد. و این جواز تصرف [[حکم]] می‌کند که [[خدای سبحان]] هر دعای [[دعاکننده]] را [[اجابت]] کند ـ هر چه می‌خواهد باشد ـ و با اعطا و تصرف خود حاجتش را برآورد، چون [[مالکیت]] او عام و [[سلطنت]] و احاطه‌اش بر جمیع تقادیر و بدون هیچ قید و اندازه است<ref>المیزان، ج۲، ص۳۲.</ref>.
 
بنابراین، [[ولایت]] [[خدای تعالی]] حتی بعد از راندن [[قضا]] و قَدَر در عالَم، و حتی در [[اعمال]] [[بندگان]] هم‌چنان به اطلاقش باقی است، و هیچ موجودی مالک چیزی نیست مگر به تملیک و [[اذن]] او. آنچه او بخواهد و تملیک کند و اجازه وقوعش را بدهد واقع می‌شود، و آنچه او نخواهد، و تملیک نکند و اجازه وقوعش را ندهد واقع نمی‌شود، هر چند که [همه عالم] برای وقوع آن دست به دست هم بدهند<ref>المیزان، ج۲، ص۳۲.</ref>، هم‌چنان‌که خودش فرمود: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ}}<ref>«ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.</ref>.
 
با توجه به [[اثبات]] انحصار [[ولایت]]، روشن می‌شود که [[خدای سبحان]]، هم دارای [[ولایت تکوینی]] است و هم دارای [[ولایت تشریعی]]، زیرا براساس [[توحید ربوبی]]<ref>توحید ربوبی، از اقسام توحید افعالی است؛ یعنی "تنها مدیر و مدبر جهان فقط خداست و نظام و چرخش عالَم هستی در دست قدرت اوست. و هیچ‌کس بدون اذن الهی در این گیتی و آفرینش الهی قدرت تصرف ندارد"، علی‌اکبر بابازاده، تجلیات ولایت، ص۳۴.</ref>، [[خداوند]] است که با اِعمال [[ولایت]]، "کَون" را [[اراده]] می‌کند و اوست که همواره به انحاء گوناگون، [[ربوبیت]] خود را اِعمال کند: {{متن قرآن|كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}}<ref>«او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.</ref>.
 
و نیز بر اساس پذیرش [[نبوت]] و بعد از فَراغ از [[اثبات وحی]]، تنها خداست که [[حقّ]] جعل [[قانون]] دارد، و هموست که [[احکام]] جعل شده را از طریق [[پیامبر]] {{صل}} به [[مردم]] [[ابلاغ]] می‌نماید. گذشته از آن‌که [[قرآن کریم]] [[جعل احکام]] را به [[خدای سبحان]] نسبت می‌دهد<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۴۴-۱۴۹.</ref>
 
== ولایت پیامبر اکرم {{صل}} در آیات قرآن ==
منظور از [[ولایت امری]] اخص از [[امامت]] و تعبیری بر اساس محور [[دوستی]] و پیوند است. این پیوند در آن دسته از آیاتی که به [[پیامبر]] مربوط می‌شود، دارای آثار عملی مثبت است.
# {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.
# {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}<ref>«و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.</ref>.
# {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.
# {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
# {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
# {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.
# {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.</ref>.
# {{متن قرآن|وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.</ref>.
# {{متن قرآن|قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ}}<ref>«بگو: شریکانتان را (که برای خداوند می‌تراشید) بخوانید؛ سپس درباره من چاره‌اندیشی کنید و مرا (هیچ) مهلت ندهید! * بی‌گمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی می‌کند» سوره اعراف، آیه ۱۹۵-۱۹۶.</ref>.
# {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست * و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره شوری، آیه ۹-۱۰.</ref>.
# {{متن قرآن|تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ * وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ}}<ref>«بسیاری از آنان را می‌نگری که کافران را سرور می‌گیرند؛ به راستی زشت است آنچه خود برای خویش پیش فرستادند که (سبب شد) خداوند بر آنان خشم گرفت و آنان در عذاب، جاودانند * و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه به سوی او فرو فرستاده شده است ایمان می‌داشتند آنان را سرور نمی‌گرفتند اما بسیاری از ایشان نافرمانند» سوره مائده، آیه ۸۰-۸۱.</ref>.
 
'''نتیجه''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
# [[ولایت]] [[پیامبر اکرم]] در طول [[ولایت خدا]] و تقدم [[ولایت خدا]] بر [[ولایت]] [[پیامبر]]: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ}}؛
# [[ولایت]] [[پیامبر اکرم]] [[ولایتی]] ثابت و نوشته شده در [[کتاب خدا]]: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ... كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا}}؛
# اعلام [[ولایت علی]] {{ع}}<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ}} خطابی است به منظور تجلیل مقام نبوت: {{متن قرآن|بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} عیاشی در تفسیر خود از ابن عباس و جابر بن عبد الله، روایت کرده: خداوند پیامبر را مأمور کرده بود که علی را به خلافت، نصب کند. لکن بیم آن داشت که بگویند: پسر عموی خود را برگزیده و او را مورد انتقاد قرار دهند. در روایات مشهوری که از امام باقر و امام صادق {{عم}} نقل شده، خداوند به پیامبر وحی کرده بود، که علی را جانشین خود گرداند. می‌ترسید این کار بر گروهی گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر را بر این کار تشجیع کند. جمله: {{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} یعنی: اگر از تبلیغ آن‌چه به تو دستور داده شده، خودداری کنی، گویی هیچ یک از مأموریت‌های خود را انجام نداده‌ای (مجمع البیان، ج۷، ص۱۱۸).</ref> از جانب [[پیامبر]] مساوی با انجام کامل [[رسالت]]: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}؛
# [[اعلان]] [[ولایت علی]] موجب [[اکمال دین]] و اتمام نعمت: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}}؛
# [[ولایت]] [[پیامبر اکرم]] بر [[مؤمنان]] [[برتر]] از [[ولایت]] خود آنان بر امورشان: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}؛
# [[ولایت خدا]] تنها [[ولایت]] مورد پذیرش [[پیامبر]]: {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}؛
# [[دشمنان]] و مخالفت‌کنندگان با [[پیامبر اکرم]] [[محروم]] از [[ولایت خدا]]: {{متن قرآن|وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ... نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى...}}؛
# [[خداوند]] ولی و [[سرپرست]] [[پیامبر اکرم]] و [[یاور]] او در مقابل [[مشرکان]]: {{متن قرآن|قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ...}}؛
# [[پیامبر اکرم]] تحت [[ولایت]] و [[تربیت]] ویژه [[الهی]]: {{متن قرآن|فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ... ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي}}؛
# [[پذیرش ولایت]] غیرخدا ناسازگار با ایمان به خدا، [[پیامبر]] و [[قرآن]]: {{متن قرآن|وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ}}<ref>[[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۲، ص ۹۴۴.</ref>.
 
== [[آیات]] درباره [[ولایت]]==
۱. {{متن قرآن|يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا}}<ref>«روزی که روح و فرشتگان (دیگر) ردیف ایستند؛ دم برنیاورند مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} درباره این [[آیه]] فرمود: [[روز قیامت]] که برپا شود، در موقف و به گاه [[حسابرسی]]، کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.</ref> از یاد [[بندگان]] برود، مگر کسی که به [[ولایت علی]]{{ع}} [[اقرار]] کرده باشد؛ چنان‌که [[خداوند]] فرموده است. {{متن قرآن|...إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ}}؛ یعنی مگر کسی که پیرو ولایت علی{{ع}} باشد. آنها کسانی‌اند که [[اجازه]] گفتن {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} به آنها داده شده است<ref>فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۲۰۲؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۲۲.</ref>.
 
۲. {{متن قرآن|عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ}}<ref>«از همدیگر از چه می‌پرسند؟ * از آن خبر سترگ» سوره نبأ، آیه ۱-۲.</ref>.
از [[ابوحمزه ثمالی]] چنین نقل شده است از امام باقر{{ع}} درباره {{متن قرآن|عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ}} پرسیدم. فرمود: «علی{{ع}} همواره به یارانش می‌فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، من آن خبر بس بزرگم؛ همان که تمام [[امت‌ها]] با زبان‌های گوناگون درباره‌ام [[اختلاف]] کردند. به خدا سوگند، خدا را [[آیت]] و خبری بزرگ‌تر از من نیست»<ref>فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص٢٠٢.</ref>.
[[عمرو بن عاص]] در قصیده معروف جلجلیه در [[سرزنش]] [[معاویه]] گوید:
{{متن حدیث|نَصَرْنَاكَ مِنْ جَهِلْنَا يَا ابْنَ هِنْدٍ *** عَلَى النَّبَإِ الْأَعْظَمِ الْأَفْضَلِ‌}}<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۱۸.</ref>؛
«ای زاده هند، از [[جهل]] خود یاری‌ات کردیم
و بر ضد آن خبر بزرگ و [[برتر]] شوریدیم».
 
۳. {{متن قرآن|وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ}}<ref>«و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.</ref>.
دیلمی از [[ابوسعید خدری]] نقل کرده است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «منظور از {{متن قرآن|وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ}}، آن است که درباره ولایت علی{{ع}} از آنان پرسیده شود»<ref>ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص۸۹.</ref>.
 
۴. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید و شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حدید، آیه ۲۸.</ref>.
[[سعد بن طریف]] نقل می‌کند که [[امام باقر]]{{ع}} درباره {{متن قرآن|وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ}}، فرمود: «هر کس به [[ولایت علی]]{{ع}} [[تمسک]] جوید، دارای [[نور]] است»<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۲۸.</ref>.
 
۵. {{متن قرآن|فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«پس به پروردگارت سوگند که از همه آنان خواهیم پرسید» سوره حجر، آیه ۹۲.</ref>. از سدی نقل شده است که این گروه از ولایت علی{{ع}} بازخواست می‌شوند<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۲۵.</ref>.
 
۶. {{متن قرآن|يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ}}<ref>«خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا می‌دارد و خداوند ستمگران را بیراه می‌گذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.</ref> [[ابن عباس]] می‌گوید که «قول ثابت»، [[ایمان]] به [[ولایت علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>بحرانی، سید هاشم، البرحان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۱۵.</ref>.
 
۷. {{متن قرآن|...وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.</ref>.
از [[عبدالله بن مسعود]] چنین نقل شده است: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «من خواسته پدرم ابراهیم هستم». گفتیم: «یا [[رسول الله]]، چگونه شما خواسته پدرت ابراهیم شدی؟» فرمود: «[[خدای عزوجل]] به ابراهیم [[وحی]] کرد و فرمود: من تو را [[امام]] [[مردمان]] قرار می‌دهم. ابراهیم اندکی شاد شد و گفت: خدایا، از [[نسل]] من نیز امامانی مثل من باشد؟ [[خداوند]] به او وحی کرد: ای ابراهیم، من با تو عهدی نمی‌بندم که بدان [[وفا]] نکنم. ابراهیم گفت: خدایا، عهدی که بدان وفا نکنی کدام است؟ فرمود: من [[امامت]] را به [[ظالمان]] از [[نسل]] تو نمی‌دهم. ابراهیم گفت: خدایا، ظالمان از نسل من که امامتت به آنها نمی‌رسد کیانند؟ فرمود: کسی که به جای من بتی را [[پرستش]] کند، شایسته امامت نباشد. ابراهیم گفت: {{متن قرآن|وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ}}. دعای ابراهیم در نهایت به من و برادرم علی رسید، چون هیچ‌یک از ما، هرگز برای بتی [[سجده]] نکردیم. بدین رو، [[خداوند]] مرا به [[نبوت]] و علی را به [[وصایت]] برگزید»<ref>شیخ طوسی، الامالی، ص۳۸۸.</ref>.
 
۸. {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>.
[[براء بن عازب]] چنین نقل می‌کند: هنگامی که [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}} نازل شد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[فرزندان عبدالمطلب]] را که چهل مرد بودند و هر یک غذا و نوشیدنی بسیاری می‌خواستند، گرد هم آورد و به علی دستور داد تا ران گوسفندی را بپزد. سپس به آن گروه فرمود: «[[به نام خدا]] پیش بیایید!» آنها ده نفر ده نفر پیش آمدند و هر چه خواستند خوردند. سپس قدحی دوغ خواست و جرعه‌ای از آن نوشید و به آنها فرمود: «به نام خدا بنوشید!» آنها همگی نوشیدند تا [[سیراب]] شدند. [[ابولهب]] پیشدستی کرد و گفت: «این مرد بدین وسیله شما را [[سحر]] کرد».
[[پیامبر]] در آن [[روز]] [[سکوت]] کرد و سخن نگفت و فردای آن روز دوباره آنها را [[دعوت]] کرد و پس از غذا بیمشان داد و فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، من از سوی [[خدا]] [[بیم دهنده]] شمایم، و [[بشارت دهنده]] به آن‌چه یکی از شما انجام می‌دهد. همه [[دنیا]] و [[آخرت]] را برای شما آورده‌ام. [[اسلام]] بیاورید و پیروی‌ام کنید تا [[هدایت]] یابید. کدام یک از شما با من [[برادری]] می‌کند و [[وزیر]] و ولی و [[وصی]] من پس از مرگم می‌شود و جای مرا در خانواده‌ام پر می‌کند و قرضم را ادا می‌کند؟» آن [[قوم]]، همگی، [[سکوت]] کردند و آن حضرت سه بار سخن خود را تکرار کرد و در هر سه نوبت آنها سکوت کردند و علی می‌گفت: «من!» و [[پیامبر]] به او فرمود: «تویی!» آن [[قوم]] برخاستند و در همان حال به [[ابوطالب]] می‌گفتند: «از پسرت [[اطاعت]] کن که او را [[امیر]] تو کرد»<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۲۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، در تفسیر آیه مذکور.</ref>.
 
۹. {{متن قرآن|هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ}}<ref>«آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} درباره این [[آیه]] فرمود: «این [[ولایت]]، [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که [[خداوند]] هیچ [[پیامبری]] را بدون آن نفرستاد»<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۵۶.</ref>.
ی. {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}}<ref>«و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که می‌گویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمی‌شود یا فرشته‌ای همراه وی نمی‌آید؟» تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.</ref>.
 
جابر بن ارقم از برادرش [[زید بن ارقم]] چنین نقل می‌کند: [[جبرئیل امین]] در [[شب عرفه]] با [[پیام]] [[ولایت علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد. پیامبر از [[بیم]] [[تکذیب]] [[منافقان]] در تنگنا قرار گرفت. گروهی از جمله مرا برای [[مشورت]] درباره آن فرا خواند تا در [[موسم حج]] به انجامش برساند، و ما ندانستیم چه بگوییم. رسول خدا{{صل}} گریست و [[جبرئیل]] به او گفت: «یا محمد، آیا از [[فرمان خدا]] به [[گریه]] افتادی؟» فرمود: «هرگز ای جبرئیل، ولی پروردگارم می‌داند که من از [[قریش]] چه دیدم. چون رسالتم را نپذیرفتند، فرمانم داد که با آنها [[جهاد]] کنم و خود، سپاهیانی از [[آسمان]] فرستاد تا یاری‌ام کردند؛ حال چگونه [[ولایت علی]] را پس از من می‌پذیرند؟» [[جبرئیل]] بازگشت و این [[آیه]] بر او نازل شد: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ...}}<ref>بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، در تفسیر آیه مذکور.</ref>.
 
۱۰. {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.
از [[عمار بن یاسر]] در این باره چنین نقل شده است: [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در حال [[رکوع]] [[نماز]] مستحبی بود که [[فقیری]] در برابرش قرار گرفت و او انگشترش را بیرون آورد و به وی داد. آن [[فقیر]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و ماجرا را بیان کرد، و به دنبال آن، این آیه نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} [[پیامبر]] آن را [[تلاوت]] کرد و سپس فرمود: «هر که من مولای اویم، این علی مولای او است. خداوندا، دوستدارش را [[دوست]] بدار و دشمنش را [[دشمن]] شمار»<ref>هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۷.</ref>.
 
۱۱. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
از [[ابن عباس]] و جابر در این باره چنین نقل شده است: [[خداوند]] به پیامبر [[فرمان]] داد تا علی را به [[جانشینی]] خود [[منصوب]] کند و [[مردم]] را از ولایتش [[آگاه]] سازد. رسول خدا{{صل}} [[بیم]] آن داشت که بگویند پسر عمویش را به ناحق برگزیده و ملامتش کنند؛ آن‌گاه خداوند به او [[وحی]] کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ...}} و [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غدیر خم]] ولایتش را [[ابلاغ]] فرمود<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۴؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۲۳؛ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل (ج ۱، ص۱۹۰) می‌گوید: «این حدیث در کتاب دعاء الهداة الی اداء حق الموالاة عمیقاً پژوهش شده است».</ref>.
 
۱۲. {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>.
از [[ابوسعید خدری]] درباره این [[آیه]] چنین نقل شده است: [[پیامبر]] [[مردم]] را به [[ولایت علی]]{{ع}} فرا خواند و دست‌ها را به [[دعا]] برداشت، و هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} رسول خدا{{صل}} گفت: «[[الله اکبر]] بر [[اکمال دین]] و [[اتمام نعمت]] و [[خشنودی پروردگار]] به [[رسالت]] من و ولایت علی». سپس به مردم فرمود: «هر که من مولای اویم، این علی مولای او است»<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۸.</ref>.
 
۱۳. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
[[سلیم بن قیس هلالی]] از [[امیر مؤمنان]]{{ع}} چنین نقل می‌کند: شریکان من کسانی‌اند که [[خداوند]] آنان را با خود و با من [[قرین]] آورده و درباره آنان فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ...}} اگر ترسیدید که درباره چیزی به [[نزاع]] افتید، [[حکم]] آن را به [[خدا]] و رسول خدا و [[اولوا الامر]] بازگردانید. از رسول خدا{{صل}} پرسیدم: «یا [[نبی الله]]، اولوا الامر کیانند؟» فرمود: «تو نخستین آنانی»<ref>حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۴۸.</ref>.
 
۱۴. {{متن قرآن|وَيَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ}}<ref>«و از تو خبر می‌گیرند که آیا آن (عذاب) حقّ است؟ بگو آری سوگند به پروردگارم که بی‌گمان حقّ است و شما به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید» سوره یونس، آیه ۵۳.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} درباره این [[آیه]] فرمود: [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: ای محمد، [[اهل مکه]] از تو می‌پرسند که آیا [[علی بن ابی طالب]] [[امام]] است؟ بگو: آری، [[سوگند]] به پروردگارم که او امام است<ref>بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، در تفسیر آیه مذکور.</ref>.
 
۱۵. {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و خداوند به بهشت فرا می‌خواند و هر که را بخواهد به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره یونس، آیه ۲۵.</ref>.
[[ابن عباس]] می‌گوید: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ}} یعنی [[خداوند]] [[مردم]] را به [[بهشت]] فرا می‌خواند. {{متن قرآن|يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}، یعنی آنان را به [[ولایت علی بن ابی طالب]] [[هدایت]] می‌کند<ref>بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[امام علی در قرآن (مقاله)| مقاله «امام علی در قرآن»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۲۳.</ref>.
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴''']]
# [[پرونده:11123.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)| '''فقه نظام سیاسی اسلام ج۱''']]
# [[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ''']]
# [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)| '''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم''']]
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']]
# [[پرونده:1379781.jpg|22px]] [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|'''حقوق اهل بیت''']]
# [[پرونده:1368108.jpg|22px]] [[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[امام علی در قرآن (مقاله)|مقاله «امام علی در قرآن»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۱۰''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:ولایت]]
[[رده:ولایت]]
[[رده:مفاهیم در قرآن]]
[[رده:مفاهیم در قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۶

معناشناسی

معنای لغوی

وِلایت، وَلایت، ولی، مولی و... همه از مادۀ "و، ل، ی"، اشتقاق یافته‌اند. مفهوم “ولی” از مفاهیم کلیدی و محوری است که در شناخت چیستی مقام امامت نقش بسزایی دارد. این واژه در لغت، به معانی گوناگونی همچون ناصر، دوست، هم پیمان و متولی امر یا سرپرست به کار رفته است. خلیل فراهیدی در این باره می‌نویسد: و وَلَّى الرجل، أي: أدبر. و اسْتَوْلَى فلان على شي‏ء، إذا صار في يده[۱]؛ “وَلِی الرجل، یعنی، پشت کرد و اینکه فلانی بر چیزی مسلط شده، هنگامی که آن چیز در اختیارش قرار گرفت”. ابن منظور نیز می‌نویسد: “ولی در (از) نام‌های خداوند متعال است، ولی همان ناصر است و گفته شده که ولی مسئول امور عالم و مخلوقاتی است که قائم به او هستند”[۲].

راغب اصفهانی در مفردات گفته است "قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری به نحوی که فاصله در کار نباشد را ولایه می‌گویند، به همین مناسبت طبعاً این کلمه دربارۀ قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت دربارۀ دوستی، یاری و معانی دیگری استعمال شده است چون در همۀ اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد". راغب اصفهانی راجع به کلمۀ "ولایت" از نظر استعمال می‌گوید: "ولایت به کسر واو به معنای نصرت است و اما وَلایت به فتح واو به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آنها، همان تصدی و صاحب اختیاری است"[۳].

در میان لغت‌شناسان، ابن فارس و زمخشری بر این مطلب تأکید کرده‌اند که ریشه این واژه، “ولی” به سکون لام است و تمامی معانی این ماده به معنای قرب و نزدیکی است و ابن فارس پس از آن، معانی ای همچون ناصر، دوست، پسرعمو، همسایه و عبد را برای آن برشمرده است[۴].[۵]

تفلیسی معتقد است واژۀ "ولی" در قرآن به شش معنی آمده است:

  1. فرزند: ﴿فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا[۶] یعنی ولداً.
  2. یار: ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ[۷] یعنی و لم یکن صاحب ینتصر به من ذل اصابه و نیز ﴿وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا[۸] یعنی صاحب مرشداً.
  3. خویشاوند: ﴿وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۹] یعنی من قریب ینفعکم ولا ناصر ینصرکم.
  4. پروردگار: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۱۰] یعنی أتخذ رباً و نیز ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ[۱۱] یعنی هو الرب از این معنی در قرآن بسیار است.
  5. ولی به معنای خدا و جمعش اولیاء است به معنای خدایان: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ[۱۲] یعنی الالهه.
  6. نصیحت‌ کننده: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ[۱۳] یعنی في النصيحه و نیز در سورۀ نبأ و ممتحنه به همین معنی آمده است[۱۴].

آنچه از استعمالات کلمه ولی به دست می‌آید، نوعی قرب و نزدیکی در مفهوم این کلمه اخذ شده است که به حسب موارد آن متفاوت است به عنوان مثال کسی که عهده‌دار حکومت و سرپرستی مردم می‌شود بین او و حکومت نزدیکی حاصل می‌شود و فاصله برداشته می‌شود که لازمه آن تقرب در نزد ذهن و فکر مردم نیز می‌باشد. اگر آن والی شخصی الهی و منصوب از ناحیه خداوند باشد این تقرب بیشتر خواهد بود و تا عمق دل‌ها نفوذ خواهد داشت و سبب محبت مردم به او می‌گردد. ولایت عهده‌دار شدن و سرپرستی امور مادی و معنوی جامعه توسط امام است، که عالی‌ترین مرتبه سرپرستی امامت است[۱۵].

رابطه معنایی ولی و مالکیت امر

لغویین عرب برای واژه "ولایت" و "ولی" و "مولی" معانی گوناگونی ذکر کرده‌اند که از این معانی آنچه با ذات اقدس حق تناسب دارد معنای مالکیت امر و سلطنت و صاحب اختیار بودن است و بر این اساس، واژه "ولایت" - به کسر یا فتح - مصدر و واژگان "ولی" و "مولی" به یک معناست.

ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: "ولیّ از اسماء خدای متعال است، ولیّ به معنای یاور و گفته‌اند: به معنای عهده‌دار امور جهان و خلائق و انجام‌دهنده آن است"[۱۶].

آنچه در آیات کریمه قرآن دلالت بر اراده معنای دوم از واژه "ولی" می‌کند، این است که در بسیاری از آیات قرآن کریم واژه ولیّ در کنار واژه "نصیر" به گونه‌ای به کار رفته که صریح در این است که مراد از واژه "ولی" در استعمالات قرآنی، ناصر نیست، بلکه همان المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها است که همان معنای سلطان و مَلِک است. از برای مثال:

  1. آیه اول: ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۱۷]. در این آیه ضمن عطف نفی ﴿نَصِيرٍ بر نفی ﴿وَلِيٍّ که ـ به دلیل تکرر نفی ـ صریح در تعدّد معنای این دو واژه است، صدر آیه، قرینه روشنی است بر اینکه مراد از "وَلِی" همان سلطان و مَلِک است.
  2. آیه دوم: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۱۸]. در این آیه نیز تکررّ نفی در ﴿وَلِيٍّ و ﴿نَصِيرٍ صریح در تعددّ معنای این دو واژه است از یک سو و صدر آیه که ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ است، قرینه روشنی بر اراده معنای "مَلِک و سلطان و صاحب اختیار و مالک تصرف" از واژه "وَلِی" از سوی دیگر است.
  3. آیه سوم: ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا[۱۹]. در این آیه نیز افزون بر تکرّر نفی بین "ولی" و "نصیر" که صریح در تعدّد معناست، صدر آیه قرینه بر این است که مراد از "ولی" همان صاحب اختیار و مالک امر تدبیر و تصرّف در خلق است.

موارد استعمالات قرآنی فراوان دیگری بر تعدّد معنای "ولی" و "نصیر" دلالت دارد، البته این تعدّد معنا با ناصر بودن ضمنی "ولی" منافات ندارد؛ زیرا ولیّ به معنای سلطان و صاحب اختیار و مَلِک، به کار نصرت و یاری نیز می‌پردازد.

ابن منظور در بیان وحدت معنای "ولی" و "مولی" می‌گوید: "ولیّ و مولی در کلام عرب به یک معناست"[۲۰]. فیروزآبادی در قاموس می‌گوید: وَلْی به معنای نزدیکی است[۲۱] ـ تا آنجا که می‌گوید: ـ و وَلی اسم برگرفته شده از آن است[۲۲] ـ تا آنجا که می‌گوید: ـ ولایت (به فتح واو) مصدر است (و به کسر واو) به معنای کشور و امارت و سلطنت است، و أوْلَيتُه الأمْرَ به معنای وَلَّيتُه إياهُ است و "وَلاءُ" به معنای مالکیت است....[۲۳].

فیومی در المصباح المنیر می‌گوید: "ولیّ بر وزن فعیل به معنای فاعل است که از ریشه "وَلِیهُ" است که به معنای انجام دهنده و به عهده گیرنده است و به همین معناست ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا جمع آن: اولیاء است، ابن فارس گفته: به هرکس گفته شود وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ به معنای آن است که ولیّ اوست"[۲۴].

راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید: "ولایت: به معنای نصرت است و ولایت به معنای عهده‌دار شدن امر است و گفته‌اند وِلایت و وَلایت؛ نظیر: دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن: عهده‌دار شدن و تصدّی امر است"[۲۵].

همانگونه که در کلمات اهل لغت و نیز برخی از آیات قرآن ملاحظه شد، بیشترین کاربری واژگان "ولایت" و "ولی" و "مولی" در زبان عرب در دو معنای نصرت و مُلک است، لکن در قرآن کریم کاربری این واژگان در حقّ خدای متعال، به معنای دوم؛ یعنی صاحب اختیار بودن و صاحب مُلک و سلطنت بودن است[۲۶].

کاربرد واژه "ولی" در قرآن

واژه ولی و مشتقات آن در قرآن کریم بارها تکرار شده‌اند، تا آنجا که خود این واژه، به تنهایی، چهل بار به کار رفته است که تعیین و تشخیص معنای آن در برخی مواضع چندان آسان نیست. با وجود این، می‌توان گفت: واژه ولی در برخی آیات، به معنای ناصر به کار رفته است؛ چنان‌که می‌فرماید: ﴿إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[۲۷].

ولی در برخی آیات نیز به معنای دوست و هم پیمان به کار رفته است؛ چنان‌که خداوند متعال خطاب به مؤمنان می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۲۸]. در این آیه، سخن از سرپرست گرفتن یهود و نصارا نیست، بلکه سخن از هم‌پیمانی و دوست یا نصرت گرفتن در امور تجاری با آنهاست؛ چنان‌که میان خود و یهود و نصارا، چنین روابطی وجود دارد:[۲۹] ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ.

روشن‌تر از آیه مزبور، آیه زیر است که واژه ولی، در آن، به صراحت به معنای دوست به کار رفته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ...[۳۰].

در این آیه، به قرینه آنکه در مقابل واژه ﴿أَوْلِيَاءَ، که جمع واژه ولی است، از مفهوم عداوت، یعنی دشمنی، استفاده شده و در ادامه آیه نیز آشکارا از مودت و دوستی سخن به میان آمده است، روشن می‌شود که مقصود از واژه ولی، همان دوست است؛ از این‌رو، آیه چنین معنا می‌شود: “ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوستان خود مگیرید. شما با آنها طرح دوستی می‌افکنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده، کفر ورزیده‌اید. آنها رسول خدا و شما را به خاطر ایمانتان به خدای یکتا که پروردگار شماست [از وطنتان، مکه] بیرون می‌کنند، اگر [از وطنتان] برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من بیرون آمده اید. شما دوستی خود را پنهانی به آنها می‌رسانید، در حالی که من به آن چه پنهان کنید و آن چه آشکار کنید، داناترم... ”.

از سوی دیگر، آیاتی نیز وجود دارد که دربردارنده واژه ولی است و روشن‌ترین معنایی که برای آن به نظر می‌رسد، سرپرست یا همان متولی و مسئول است. به آیه زیر توجه کنید: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳۱]؛ در این دو آیه، سه بار واژه ولی به کار رفته است. ابتدا خداوند می‌فرماید که اگر می‌خواست تمام مردم را امت واحد قرار می‌داد؛ آن‌گاه می‌افزاید، هر که را بخواهد وارد رحمت خود می‌کند. به دیگر سخن، در این آیه، همه کاره بودن خداوند و سرپرستی او در امور بیان می‌شود، سپس گفته می‌شود که ظالمان ولی و یاوری ندارند. با توجه به آنکه واژه “ولی” با حرف “واو” به واژه “نصیر” عطف شده است و عطف ظاهر در تغایر است، معنای نصرت برای “ولی” منتفی می‌شود و با توجه به آن چه پیش از این گفته شد، سرپرستی در امور، روشن‌ترین معنایی است که به ذهن تبادر می‌شود؛ بر این اساس، واژه “اولیاء” نیز به همین معنا تفسیر می‌شود. امّا استعمال سه باره این واژه، دلالت آن بر معنای سرپرستی را بیشتر تقویت می‌کند؛ از این‌رو که قرآن کریم پس از کاربرد این واژه، با بیان گوشه‌ای از قلمرو ولایت خداوند متعال، یعنی زنده کردن مردگان و قدرت داشتن بر همه امور، به روشن‌ترین شکل، در پی بیان معنای سرپرستی مطلق اوست. بنابراین، دو آیه یاد شده، چنین معنا می‌شود: “و اگر خداوند می‌خواست، همه آنها را یک امت قرار می‌داد، و لکن کسانی را که می‌خواهد [و اصل هدایت را پذیرفته‌اند] در رحمت خود در می‌آورد، و ستمکاران را نه سرپرستی است و نه یاوری؛ بلکه آنها به جای خداوند سرپرستانی برای خود گرفته‌اند؛ حال آنکه تنها خداوند سرپرست است و اوست که مردگان را زنده می‌کند و اوست که بر همه چیز تواناست”.

در آیه دیگری نیز می‌خوانیم: ﴿وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ[۳۲]. در این آیه نیز خداوند متعال، در آغاز، از نزول باران و گسترده شدن رحمت به وسیله خود خبر می‌دهد و سرپرستی و مسئولیت خود را در ادامه امور به یاد می‌آورد؛ آن‌گاه واژه ولی را بر خود اطلاق می‌کند. از این‌رو، معنای آیه چنین می‌شود: “او کسی است که باران سودمند را نازل می‌کند پس از آنکه مأیوس شدند و رحمت خویش را می‌گستراند و او سرپرست و ستایش شده است”[۳۳].

معانی ولایت در قرآن

کلمه "ولی" در قرآن مجید با مشتقات مختلف آن، ٢٣٣ بار به کار رفته است و از کلمات پُر استعمال محسوب می‌شود. از این تعداد ۱٢٣ مرتبه به صورت اسم و ۱۱٠ مرتبه به صورت فعل در قرآن به کار رفته است[۳۴]. اما کلمه "ولایت"، فقط‍ دو بار در قرآن مجید استعمال شده است[۳۵]:

  1. ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا[۳۶]؛ ولایت در آیه شریفه به معنای سلطنت و مالکیت است، یعنی در آن روز قدرت و سلطه مطلق الهی ظهور می‌کند و همگی تحت ولایت خدا در می‌آیند و به او ایمان می‌آورند و از آنچه در دنیا می‌پرستیده‌اند، بیزاری می‌جویند.
  2. ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّی يُهَاجِرُوا[۳۷]؛ ولایت در آیه شریفه به معنای نصرت است.

بر اساس موارد استعمال قرآنی، مراد از ولایت، نحوه‌ای نزدیکی بدون فاصله بین دو شیء است که نوعی رابطه بین آن دو برقرار باشد؛ گاهی رابطۀ بین دو طرف مساوی است و گاهی مخالف همدیگر؛ بدین معنا که گاهی یک چیز با دیگری همان رابطه را دارد که آن دیگری با او دارد، مانند اخوّت و گاهی رابطه‌ای که یک طرف با دیگری دارد، غیر از رابطه‌ای است که طرف مقابل با او دارد، مثل ابوّت. اولی را که رابطه طرفینی، تأثیر و تأثّر متقابل و مساوی است رابطه دوستی و مَحبت، نصرت، یاری و اعانت و امثال آن می‌نامند که در برخی موارد مفید و دارای آثار مثبت و سازنده است و در بعضی موارد دیگر غیر مفید و دارای آثار منفی و عواقب سوء؛ چنان که دومی که تأثیر و تأثّر در آن یک جانبه است رابطه سرپرستی، رهبری و تدبیری می‌گویند.

رابطه‌ای که افراد جامعه و هم‌مسلکان با هم دارند، از سنخ اول است و رابطه خدای متعال با مخلوقات خود از سنخ قِسم دوم است؛ البته خدای متعال آن قِسم دوم رابطه را قدرت و توانایی سرپرستی و تدبیر را برای خلفای خود جعل کرده است تا با آن ولایت، عهده‌دار تدبیر امور بندگانش که مورد رحمت خاص او هستند، بشوند و برای امتحان و تحقق اختیار آنان، در شیطان نیز قدرت و توانایی سلطه و تدبیر منفی قرار داده است.

بنابراین، مراد از معنای جامع ولایت، قرب و نزدیکی است که به صورت‌های گوناگونی مطرح شده و آن قرب، یا قرب حسی است، مثل نزدیک و قریب هم بودن دو چیز بدون فاصله اجنبی و شخص ثالث؛ یا قرب معنوی و غیر حسی است، مثل قرب دینی، قرب خویشاوندی، قرب اعتقادی، قرب دوستی، یاری و نصرت، قرب تدبیری و سلطنت و... .

در قرآن کریم در بیش‌تر موارد، نوع دوم که همان قرب غیرحسی و معنوی است، استعمال شده است. برخی مفسران نوشته‌اند: "مُحصَّل و نتیجه معنای ولایت در موارد استعمال آن، عبارت است از یک نحو قدرت و نزدیکی که موجب نوعی از حقّ تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود"[۳۸].[۳۹]

اقسام ولایت در قرآن

ولایت در قرآن درباره پروردگار و اولیاء الهی و یا درباره شیطان و کفار به کار رفته است.

ولایت خداوند در قرآن

از آنجا که در نظام تکوین و تشریع، همه امور به خداوند باز می‌گردد؛ لذا واژه ولایت الهی دربردارنده مفهوم استیلای بر مادون و تدبیر و هدایت آن است. البته در قرآن، ولایت الهی به انحای گوناگون مطرح شده؛ هرچند که همگی آنها مراتب یک حقیقت هستند. صور مختلف ولایت خداوند در قرآن بدین قرار است:

ولایت در تکوین

برخی از آیات، ولایت تکوینی خداوند را مورد اشاره قرارداده است؛ از جمله: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۰]، ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ[۴۱].[۴۲]

ولایت در تشریع

ولایت در هدایت و ارشاد به مطلوب

در برخی از آیات قرآن، ولایت تشریعی خداوند مطرح شده است: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۴۳].

ولایت در هدایت و ایصال الی المطلوب

ایصال الی المطلوب به معنای رسانیدن متقین به نتیجه نهایی است که در هدایت طالب آن بوده‌اند. در این مورد، هدایت خداوند تا رسیدن به سرمنزل مقصود ادامه پیدا می‌کند: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ[۴۴].

در مورد دیگر انسان‌ها نیز می‌توان گفت که به میزان استعدادی که هریک در بهره‌مندی از ولایت خاص الهی دارند، هدایت خداوند آنان را در بر می‌گیرد: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۴۵].[۴۶]

ولایت در اداره جامعه دینی و پذیرش حکم الهی در منازعات اجتماعی و قوانین الهی

رویکرد هدایت خداوند فقط در حیطه فردی نیست؛ بلکه امور اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد: ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ[۴۷].[۴۸]

ولایت اولیاء خداوند در قرآن

بنا بر تحلیلی که درباره واژه ولایت بیان گردید، همه مراتبی که برای ولایت الهی اثبات شد، در مرتبه خلقی برای ولی‌الله نیز اثبات می‌گردد؛ با این تفاوت که همه مقام‌ها و ولایت‌ها در پروردگار بالاصاله و ذاتی است و در ولی الهی بالعرض و تبعی است. ذیلاً به برخی از آنها اشاره می‌گردد:

ولایت اولیاء الهی در نظام تکوین

ولی خدا با اذن خداوند می‌تواند در نظام هستی اعمال ولایت نماید: ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي[۴۹]، ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ[۵۰].[۵۱]

ولایت اولیاء الهی در نظام تشریع

شریعت الهی از طریق ولی‌الله تحقق می‌یابد و بر اساس اراده خداوند، اولویت و ولایتی برای او پدید می‌آید. این ولایت هنگامی که تبعاً و نه اصالتاً به نبی و یا وصی منتقل می‌گردد، همان شدت و حِدَّت را دارد: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۵۲].[۵۳]

ولایت اولیاء الهی در حکومت و امارت بر مسلمین

خداوند حاکمیت دین و شریعت خویش را از طریق اولیاء خود (ع) محقق می‌سازد: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا[۵۴]، ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۵۵].

نتیجه آنکه: اصل در معنای ولایت، شدت قرابت میان ولی و مولی علیه است و ولایت استیلای الهی، عیناً به اسم ولی الله در مرتبه خلقی منتقل می‌گردد. لذا همان طور که همه خلایق گوش به فرمان پروردگار در نظام تکوین هستند، در نظام تشریع نیز، که از فروع تکوین است، مردم می‌باید گوش به فرمان خدا و اولیاء الهی (ع) باشند: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۵۶].

بر اساس آنچه بیان شد، مشخص می‌گردد که دامنه معنای کلمه ولایت در قرآن وسیع است. از این رو باید مفهوم و مراتب آن در هر آیه، بر اساس قراین و سیاق آیه و با تمسک به روایات اهل بیت (ع) ـ به عنوان مفسرین واقعی قرآن ـ مشخص شود.

بنابر توضیحاتی که گذشت، باید گفت که بالاترین مرتبه ولایت که اصالتاً منحصر در پروردگار است و تبعاً به اولیاء الهی منتقل می‌شود، «ولایت تکوینی» است که ظهور رحمت رحمانیه پروردگار در عالم است؛ اسم «رحمان» تکویناً ولایت بر کل عالم، از جمله انسان‌ها دارد. در مرتبه دوم، ولایت تشریعی الهی بر انسان‌ها است که از شئون ولایت تکوینی خداوند است. در مرتبه سوم، ولایت تشریعی نبی گرامی (ص) و انبیاء صاحب شریعت (ع) بر ملت خود است؛ این ولایت مظهر ولایت تشریعی پروردگار در میان مردم است. در مرتبه چهارم، ولایت تشریعی اوصیاء انبیاء اولوالعزم (ع) بر امت آن پیامبران (ص) است. آیه مورد استدلال[۵۷] نیز اشاره به سه مرتبه اخیر ولایت تشریعی خداوند و رسول (ص) و اوصیاء رسول (ع) دارد؛ که ولایت خداوند بالاصالة و ولایت رسول (ص) و اوصیاء گرامی‌اش (ع) تبعی است.

به عنوان جمع‌بندی و در یک نگاه کلی به ولایت الهی روشن می‌شود که: انسان بنابر مرتبه خلقی خود، استعداد و توانایی رسیدن به مقام ولایت‌اللهی (یعنی عبودیت و بندگی تام) را دارد. هدف از خلقت او نیز نیل به همین مقام است. ولی برای رسیدن به این رتبه، باید در نظام تشریع، تحت تربیت اسم ربّ الهی قرار گیرد که مظهر آن در هر زمان، حجج الهی (ع) هستند؛ تا با هدایت آنان، این مهم واقع شود؛ چنان که خداوند به حضرت آدم (ع) بعد از هبوط به زمین فرمود: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۵۸]. به همین دلیل است که همه شئون ولایت الهی در امور فردی و اجتماعی، به انبیاء (ع) منتقل می‌گردد[۵۹].

ولایت ارث

پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه بین مهاجرین و انصار[۶۰] پیمان مؤاخات و برادری بسته شد که در ذیل آن و به استناد آیه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...[۶۱] از یکدیگر ارث می‌برند.

البته علامه طباطبایی این مطلب را که آیه مذکور دلالت بر ولایت ارث می‌نماید، قبول نکرده و می‌فرماید: بعضی‌ها گفته‌اند: "مدرک ارث به مؤاخات همین آیه است" و لکن در آیه هیچ قرینه‌ای که دلالت کند بر انصراف اطلاق ولایت به ولایت ارث وجود ندارد و هیچ شاهدی نیست بر اینکه بگوییم این آیه راجع است به ولایت ارثی که رسول خدا (ص) به وسیله عقد برادری میان مهاجرین و انصار اجرا می‌کرد و تا مدتی از یکدیگر ارث می‌بردند تا آن‌که بعدها نَسخ شد[۶۲]. علامه طباطبائی معنای برقرار بودن ولایت بین مهاجرین و انصار، طبق آیه ﴿أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۶۳] را اعم از ولایت میراث و ولایت نصرت و ولایت امن می‌داند؛ به این معنا که حتی اگر یک مسلمان، کافری را امان داده باشد امانش در میان تمام مسلمانان نافذ است. بنابراین، همه مسلمانان به یکدیگر ولایت دارند: یک مهاجر، "ولیِّ" تمام مهاجرین و انصار است، و یک انصاری، "ولیِّ" همه انصار و مهاجرین، و دلیل همه اینها آن است که ولایت در آیه مطلق بیان شده است[۶۴].

ارث بردن میان مهاجرین و انصار بعدها توسط آیه ۷۵ سوره انفال نَسخ شده و منحصر در اَرحام گردید. علامه طباطبائی این آیه را دلیل بر ولایت ارث می‌داند نَه آیه ۷۲ سوره انفال را، لذا در تفسیر آیه می‌فرماید: ﴿أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ...[۶۵] این جمله در‌باره ولایت ارث است که خداوند آن را در میان ارحام و خویشاوندان تشریع و آن را منحصر در ارحام می‌کند و اما بقیۀ اقسام ولایت منحصر در ارحام نیست. این آیه حکم سابق را که عبارت بود از ارث بردن به سبب عقد برادری، نَسخ می‌کند، چون قبل از این آیه پیغمبر (ص) در اوایل هجرت حکم ارث به مؤاخات را در میان مسلمانان اجرا می‌کرد و این خود روشن است که آیه شریفه ارث به قرابت را به طور مطلق اثبات می‌کند، چه وارث دارای سهم باشد و چه نباشد، چه اینکه عصبه باشد و یا نباشد[۶۶].[۶۷]

ولایت نصرت

آیه ۷۲ سوره انفال، ولایت را میان مؤمنین مهاجرین و انصار و میان مؤمنینی که مهاجرت نکردند نفی کرده و می‌فرماید: میان دسته اوّل و دسته دوم هیچ قسم ولایتی نیست جز ولایت نصرت. اگر دسته دوم از شما یاری‌ طلبیدند یاریشان بکنید، ولی به شرطی که با قومی سرِ جنگ داشته باشند که بین شما و آن قوم عهد و پیمانی نباشد[۶۸].[۶۹]

ولایت رحمانی و شیطانی

با تدبر در آیات مقدس اسلام، به دست می‌آید که از نظر اسلام دو نوع ولایت موجود است: مثبت و منفی؛ یعنی از طرفی مسلمانان مأموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند و از طرفی دیگر امر شده‌اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند[۷۰].

ولاء اثباتی اسلامی نیز خود بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی.

ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه "یک مسلمان همواره در مواجهه با غیرمسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است و معنای اینکه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حدّ روابط مسلمان با مسلمان باشد. به این معنا که مسلمان عملاً عضو پیکر غیر مسلمان قرار گیرد و یا به این شکل درآید که عضویتش در پیکر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود"[۷۱]. هم‌چنین قرآن کریم در نهی از ولایت غیر مسلمان می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...[۷۲].

علامه طباطبائی در تفسیر این آیه می‌فرماید: مراد از این جمله نهی از دوستی با یهود و نصاراست، دوستی به حدّی که باعث کشش روحی بین مسلمانان و اهل کتاب شود و در نتیجه اخلاق اهل کتاب در بین مسلمین راه یابد، چون چنین دوستی سرانجام سیره دینی جامعه مسلمان را که اساس آن پیروی از حق و سعادت انسان‌هاست، دگرگون ساخته، سیره کفر در بین آنان جریان می‌یابد که اساسش پیروی از هوای نفس و پرستش شیطان و خروج از راه فطری زندگی است[۷۳].

پس منافاتی نیست میان آنکه مسلمان به غیرمسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء او را نپذیرد؛ هم‌چنان‌که منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن[۷۴].

ولاء اثباتی عام عبارت است از اینکه "مسلمانان به صورت واحد مستقلی زندگی کنند، نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعه اسلامی است بداند، تا جامعه اسلامی قوی و نیرومند گردد"[۷۵]. آیه کریمه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...[۷۶] ناظر به این نوع از ولایت می‌باشد. در این آیه، خداوند متعال بعد از آن‌که به تذکر و بیان حال منافقین می‌پردازد، اینک حال عامه مؤمنین را بیان می‌کند و می‌فرماید: "مردان و زنانِ باایمان اولیای یکدیگرند"، تا منافقین بدانند نقطه مقابل ایشان مؤمنین هستند که مردان و زنانشان با همه کثرت و پراکندگی افرادشان همه در حکم تَنی واحدند، به همین جهت بعضی امور بعضی دیگر را عهده‌دار می‌شوند و به همین جهت است که هر کدام دیگری را به معروف امر و از منکر نهی می‌نماید. آری، به خاطر ولایت داشتن ایشان در امور یکدیگر است ـ آن هم ولایتی که تا کوچک‌ترین افراد اجتماع راه دارد ـ که به خود اجازه می‌دهند هر یک دیگری را به معروف واداشته و از منکر باز بدارد[۷۷].

ولاء اثباتی خاص، ولاء اهل بیت است. آیه ذَوی القربی ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا[۷۸] ولاء خاص را بیان می‌کند. و آیه کریمه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۷۹] نیز به اتفاق شیعه و سنّی در مورد علی (ع) نازل گشته است[۸۰].

ولایت مثبت و منفی به یک اعتبار ولایت رحمانی و شیطانی (الهی و طاغوتی) نیز نامیده می‌شود؛ چنان‌‌که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا... وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ...[۸۱].

ولایت رحمانی ولایتی است که قرآن کریم آن را به رسمیت شناخته و از پیروان خود خواسته است آن را بپذیرند. از نظر علامه طباطبائی ولایت رحمانی همان ولایت خداوند بر مردم است که یا به صورت "ولایت تکوینی" است یا "ولایت تشریعی"[۸۲].

ولایت شیطانی نیز ولایتی است که قرآن کریم آن را به رسمیت نشناخته و از مؤمنین خواسته است آن را نپذیرند. آیه فوق به دلالت التزامی بیان می‌دارد که نباید ولایت شیطانی را پذیرفت، زیرا، انسان را از نور به سمت تاریکی‌ها می‌برد در حالی ‌که مطلوب آن است که انسان از تاریکی به سمت نور برود و در غیر این صورت موجب ورود به جهنم و خلود در آن خواهد شد. بنابراین، می‌توان از دلالت التزامی آیه شریفه استفاده کرد، مطلوب این است که انسان مؤمن، شیطان را ولیِّ خویش قرار ندهد [۸۳]. وجه دلالت از صدر آیه شریفه مثل این آیه است: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ[۸۴].

علامه طباطبائی درباره ولایت شیطان می‌فرماید: ولایت شیطان‌ها در آدمی تنها ولایت و قدرت بر فریب دادن اوست؛ به طوری که اگر از این راه توانستند کاری بکنند به دنبالش هر کار دیگری می‌کنند، هم‌چنان‌که از آیه ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا * إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا[۸۵] و آیه ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[۸۶] و آیه ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ[۸۷] نیز این معنا برمی‌آید، چون اگر این آیات را به ضمیمه آیات مورد بحث﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ * يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ[۸۸] یک‌جا مورد دقت قرار دهیم، خواهیم فهمید که شیطان‌ها بر مؤمنین و متوکلین و آنان که خداوند ایشان را بنده خود به‌شمار آورده و فرموده: عبادی... هیچ‌گونه ولایتی ندارند، اگرچه احیانا به لغزش‌شان دست یابند، تنها ولایت‌شان بر کسانی است که ایمان به خدا نیاورده‌اند[۸۹].[۹۰]

انحصار ولایت

سؤالی که مطرح می‌شود، اینکه: آیا ولایت منحصر در خداوند است؟ اگر چنین است پس آیاتی را که دلالت بر ولایت اولیا و انبیای الهی دارند، چگونه توجیه می‌کنید؟

علامه طباطبائی برای اثبات انحصار ولایت در خدای سبحان به آیه ۹ سوره شوری استناد و چنین استدلال می‌کند:

  1. حجت اوّل: جمله ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ چون ضمیرِ ﴿هُوَ در آن آمده است، انحصار ولایت در خدا را می‌رساند، و می‌فرماید: تنها و تنها ولیّ خداست[۹۱].
  2. حجت دوم: جمله ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وجوب "ولیّ" قرار دادن خدا را می‌رساند و اینکه باید تنها او را ولیّ بگیرند و حاصل این حجت آن است که غرض عمده در "ولیّ" گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایی از عذاب دوزخ و راه‌یابی به بهشت است در روز قیامت، و چون پاداش‌ دهنده و عِقاب ‌کننده خدایی است که بشر را زنده می‌کند و می‌میراند، و روز قیامت همه را برای جزای اعمالشان جمع می‌کند، پس واجب است تنها او را "ولیّ" خود بگیرند، و اولیایی که خود، اَموات و بی‌جانند، دور بریزند، چون خود این اولیا که یا سنگند و یا چوب، نمی‌دانند چه وقت مبعوث می‌شوند [۹۲].
  3. حجت سوم: جمله ﴿وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ حجت سوم است، و حاصلش این است که در باب ولایت، واجب است "ولیّ" قدرت بر ولایت و عهده‌داری اشخاص را داشته باشد و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است خدای سبحان است و بس و غیر خدا هیچ‌کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده و تنها کسی که مالک هر چیز است خداست، و غیر او مالکی نیست مگر تنها آن مقداری را که خدا تملیکش کرده، تازه آن مقدار قدرت که به او داده، خودش نسبت به آن نیز قدرت دارد، و هرچه را تملیک کرده، باز خودش مالک آن چیز هست. پس: یگانه "ولیّ"، خداست و غیر او کسی "ولیّ" نیست[۹۳].
  4. حجت چهارم: جمله ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ روشن میسازد که حکم تشریعی و حقّ قانون‌گذاری تنها از آنِ خدای سبحان است، و تنها "ولیّ" در این حکم، اوست، پس واجب است تنها او را "ولیّ" خود بگیرند و تنها او را بپرستند و به آنچه او نازل کرده متدین گردند.

حاصل این حجت آن است که ولیّ‌ای که پرستیده می‌شود و به دین او متدین می‌شوند باید کسی باشد که بتواند اختلافی را که در بین پرستندگانش پیدا می‌شود برطرف سازد و آنچه از شئون اجتماع آنان به فساد ‌گراییده اصلاح کند، و ایشان را به وسیله قانون ـ که همان دین است ـ به سوی سعادت زندگی دائم سوق دهد. و حکم در این مورد اختصاص به خدای تعالی دارد. پس لازم است که تنها او به عنوان "ولیّ" اتخاذ شود و نه دیگری[۹۴].

پس ولایت حقیقی از آنِ خداوند است، همان‌طور که آیات قرآنی مؤید این قول هستند؛ مثلاً علامه طباطبائی در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ[۹۵] می‌فرماید: این جمله اشاره است به اینکه پس از مرگ برانگیخته شده و به سوی پروردگارشان بر می‌گردند، و اگر خدای تعالی را توصیف می‌کند به اینکه مولای حقّ آنان است، برای این است که به علت همه تصرفاتی که قبلاً ذکر کرده بود، اشاره نماید، و بفهماند که خداوند اگر می‌خواباند و بیدار می‌کند و می‌میراند و زنده می‌کند، برای این است که او مولای حقیقی و صاحب‌ اختیار عالم است، و این بیان هم معنای مولویت را می‌رساند، و هم حقِّ مولویت را برای خداوند اثبات می‌کند، چون مولا کسی است که "رَقَبه" و "عینِ شَیء" را مالک است و معلوم است که چنین کسی حقّ همه‌گونه تصرفات را دارد، و وقتی ملک حقیقی از آنِ خداوند باشد و او کسی باشد که با ایجاد و تدبیر و می‌راندن و زنده کردن در بنده خود تصرف می‌کند، پس مولای حقیقی نیز اوست، زیرا معنای مولویت در حقّ او طوری ثابت است که هرگز زوال در آن راه ندارد. و "حق" یکی از اَسمای حُسنای خداوند است، دلیلش هم روشن است، زیرا خدای تعالی ثبوت ذات و صفاتش طوری است که هرگز قابل زوال و دگرگونی و انتقال نیست[۹۶].

خدای تعالی که مالک بندگان خویش است، ملکش هم مطلق است، و هم محیط به همه نواحی و جوانب بنده است، بندگان او نه در ذات خود مستقل از اویند، و نه در توابع ذاتشان، از صفات و افعال و هر چیز دیگری که منسوب به ایشان است؛ از قبیلِ همسر و اولاد و مال و جاه.

بلکه خدای سبحان، میان هر چیزی و خود آن چیز حائل است، و میان آن و تمام مقارنات آن از فرزند و همسر و دوست و مال و جاه و حق او حائل است. پس خدای تعالی از هر چیزی که فرض شود، به مخلوق خود نزدیک‌تر است. پس او قریب علی‌الاطلاق است؛ هم‌چنان‌که خودش فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ[۹۷] و نیز فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۹۸] و مراد از قلب، همان جان آدمی و نفس مدرکه اوست[۹۹].

مالک بودن خدای سبحان به بندگانش به مالکیت حقیقی، و بنده بودن بندگان برای او باعث شده که او به طور علی‌الاطلاق قریب و نزدیک به آنان باشد، نزدیک‌تر از هر چیزی که با او مقایسه شود. و نیز این مالکیت باعث شده که هر تصرفی و به هر نحو که بخواهد در بندگانش بکند جایز باشد، بدون اینکه دافعی و مانعی جلو تصرفاتش را بگیرد. و این جواز تصرف حکم می‌کند که خدای سبحان هر دعای دعاکننده را اجابت کند ـ هر چه می‌خواهد باشد ـ و با اعطا و تصرف خود حاجتش را برآورد، چون مالکیت او عام و سلطنت و احاطه‌اش بر جمیع تقادیر و بدون هیچ قید و اندازه است[۱۰۰].

بنابراین، ولایت خدای تعالی حتی بعد از راندن قضا و قَدَر در عالَم، و حتی در اعمال بندگان هم‌چنان به اطلاقش باقی است، و هیچ موجودی مالک چیزی نیست مگر به تملیک و اذن او. آنچه او بخواهد و تملیک کند و اجازه وقوعش را بدهد واقع می‌شود، و آنچه او نخواهد، و تملیک نکند و اجازه وقوعش را ندهد واقع نمی‌شود، هر چند که [همه عالم] برای وقوع آن دست به دست هم بدهند[۱۰۱]، هم‌چنان‌که خودش فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[۱۰۲].

با توجه به اثبات انحصار ولایت، روشن می‌شود که خدای سبحان، هم دارای ولایت تکوینی است و هم دارای ولایت تشریعی، زیرا براساس توحید ربوبی[۱۰۳]، خداوند است که با اِعمال ولایت، "کَون" را اراده می‌کند و اوست که همواره به انحاء گوناگون، ربوبیت خود را اِعمال کند: ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[۱۰۴].

و نیز بر اساس پذیرش نبوت و بعد از فَراغ از اثبات وحی، تنها خداست که حقّ جعل قانون دارد، و هموست که احکام جعل شده را از طریق پیامبر (ص) به مردم ابلاغ می‌نماید. گذشته از آن‌که قرآن کریم جعل احکام را به خدای سبحان نسبت می‌دهد[۱۰۵].[۱۰۶]

ولایت پیامبر اکرم (ص) در آیات قرآن

منظور از ولایت امری اخص از امامت و تعبیری بر اساس محور دوستی و پیوند است. این پیوند در آن دسته از آیاتی که به پیامبر مربوط می‌شود، دارای آثار عملی مثبت است.

  1. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۰۷].
  2. ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۱۰۸].
  3. ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا[۱۰۹].
  4. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۱۰].
  5. ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۱۱].
  6. ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۱۲].
  7. ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۱۳].
  8. ﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[۱۱۴].
  9. ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ[۱۱۵].
  10. ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۱۱۶].
  11. ﴿تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ * وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ[۱۱۷].

نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. ولایت پیامبر اکرم در طول ولایت خدا و تقدم ولایت خدا بر ولایت پیامبر: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؛
  2. ولایت پیامبر اکرم ولایتی ثابت و نوشته شده در کتاب خدا: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ... كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا؛
  3. اعلام ولایت علی (ع)[۱۱۸] از جانب پیامبر مساوی با انجام کامل رسالت: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛
  4. اعلان ولایت علی موجب اکمال دین و اتمام نعمت: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي؛
  5. ولایت پیامبر اکرم بر مؤمنان برتر از ولایت خود آنان بر امورشان: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛
  6. ولایت خدا تنها ولایت مورد پذیرش پیامبر: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛
  7. دشمنان و مخالفت‌کنندگان با پیامبر اکرم محروم از ولایت خدا: ﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ... نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى...؛
  8. خداوند ولی و سرپرست پیامبر اکرم و یاور او در مقابل مشرکان: ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ...؛
  9. پیامبر اکرم تحت ولایت و تربیت ویژه الهی: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ... ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي؛
  10. پذیرش ولایت غیرخدا ناسازگار با ایمان به خدا، پیامبر و قرآن: ﴿وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ[۱۱۹].

آیات درباره ولایت

۱. ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا[۱۲۰]. امام باقر(ع) درباره این آیه فرمود: روز قیامت که برپا شود، در موقف و به گاه حسابرسی، کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۱۲۱] از یاد بندگان برود، مگر کسی که به ولایت علی(ع) اقرار کرده باشد؛ چنان‌که خداوند فرموده است. ﴿...إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ؛ یعنی مگر کسی که پیرو ولایت علی(ع) باشد. آنها کسانی‌اند که اجازه گفتن ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ به آنها داده شده است[۱۲۲].

۲. ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ[۱۲۳]. از ابوحمزه ثمالی چنین نقل شده است از امام باقر(ع) درباره ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ پرسیدم. فرمود: «علی(ع) همواره به یارانش می‌فرمود: به خدا سوگند، من آن خبر بس بزرگم؛ همان که تمام امت‌ها با زبان‌های گوناگون درباره‌ام اختلاف کردند. به خدا سوگند، خدا را آیت و خبری بزرگ‌تر از من نیست»[۱۲۴]. عمرو بن عاص در قصیده معروف جلجلیه در سرزنش معاویه گوید: «نَصَرْنَاكَ مِنْ جَهِلْنَا يَا ابْنَ هِنْدٍ *** عَلَى النَّبَإِ الْأَعْظَمِ الْأَفْضَلِ‌»[۱۲۵]؛ «ای زاده هند، از جهل خود یاری‌ات کردیم و بر ضد آن خبر بزرگ و برتر شوریدیم».

۳. ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۱۲۶]. دیلمی از ابوسعید خدری نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمود: «منظور از ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ، آن است که درباره ولایت علی(ع) از آنان پرسیده شود»[۱۲۷].

۴. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۲۸]. سعد بن طریف نقل می‌کند که امام باقر(ع) درباره ﴿وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ، فرمود: «هر کس به ولایت علی(ع) تمسک جوید، دارای نور است»[۱۲۹].

۵. ﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۱۳۰]. از سدی نقل شده است که این گروه از ولایت علی(ع) بازخواست می‌شوند[۱۳۱].

۶. ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ[۱۳۲] ابن عباس می‌گوید که «قول ثابت»، ایمان به ولایت علی بن ابی طالب(ع) است[۱۳۳].

۷. ﴿...وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ[۱۳۴]. از عبدالله بن مسعود چنین نقل شده است: رسول خدا(ص) فرمود: «من خواسته پدرم ابراهیم هستم». گفتیم: «یا رسول الله، چگونه شما خواسته پدرت ابراهیم شدی؟» فرمود: «خدای عزوجل به ابراهیم وحی کرد و فرمود: من تو را امام مردمان قرار می‌دهم. ابراهیم اندکی شاد شد و گفت: خدایا، از نسل من نیز امامانی مثل من باشد؟ خداوند به او وحی کرد: ای ابراهیم، من با تو عهدی نمی‌بندم که بدان وفا نکنم. ابراهیم گفت: خدایا، عهدی که بدان وفا نکنی کدام است؟ فرمود: من امامت را به ظالمان از نسل تو نمی‌دهم. ابراهیم گفت: خدایا، ظالمان از نسل من که امامتت به آنها نمی‌رسد کیانند؟ فرمود: کسی که به جای من بتی را پرستش کند، شایسته امامت نباشد. ابراهیم گفت: ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ. دعای ابراهیم در نهایت به من و برادرم علی رسید، چون هیچ‌یک از ما، هرگز برای بتی سجده نکردیم. بدین رو، خداوند مرا به نبوت و علی را به وصایت برگزید»[۱۳۵].

۸. ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۳۶]. براء بن عازب چنین نقل می‌کند: هنگامی که آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ نازل شد، رسول خدا(ص) فرزندان عبدالمطلب را که چهل مرد بودند و هر یک غذا و نوشیدنی بسیاری می‌خواستند، گرد هم آورد و به علی دستور داد تا ران گوسفندی را بپزد. سپس به آن گروه فرمود: «به نام خدا پیش بیایید!» آنها ده نفر ده نفر پیش آمدند و هر چه خواستند خوردند. سپس قدحی دوغ خواست و جرعه‌ای از آن نوشید و به آنها فرمود: «به نام خدا بنوشید!» آنها همگی نوشیدند تا سیراب شدند. ابولهب پیشدستی کرد و گفت: «این مرد بدین وسیله شما را سحر کرد». پیامبر در آن روز سکوت کرد و سخن نگفت و فردای آن روز دوباره آنها را دعوت کرد و پس از غذا بیمشان داد و فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، من از سوی خدا بیم دهنده شمایم، و بشارت دهنده به آن‌چه یکی از شما انجام می‌دهد. همه دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام. اسلام بیاورید و پیروی‌ام کنید تا هدایت یابید. کدام یک از شما با من برادری می‌کند و وزیر و ولی و وصی من پس از مرگم می‌شود و جای مرا در خانواده‌ام پر می‌کند و قرضم را ادا می‌کند؟» آن قوم، همگی، سکوت کردند و آن حضرت سه بار سخن خود را تکرار کرد و در هر سه نوبت آنها سکوت کردند و علی می‌گفت: «من!» و پیامبر به او فرمود: «تویی!» آن قوم برخاستند و در همان حال به ابوطالب می‌گفتند: «از پسرت اطاعت کن که او را امیر تو کرد»[۱۳۷].

۹. ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ[۱۳۸]. امام باقر(ع) درباره این آیه فرمود: «این ولایت، ولایت امیرالمؤمنین(ع) است که خداوند هیچ پیامبری را بدون آن نفرستاد»[۱۳۹]. ی. ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ[۱۴۰].

جابر بن ارقم از برادرش زید بن ارقم چنین نقل می‌کند: جبرئیل امین در شب عرفه با پیام ولایت علی بن ابی طالب(ع) بر رسول خدا(ص) نازل شد. پیامبر از بیم تکذیب منافقان در تنگنا قرار گرفت. گروهی از جمله مرا برای مشورت درباره آن فرا خواند تا در موسم حج به انجامش برساند، و ما ندانستیم چه بگوییم. رسول خدا(ص) گریست و جبرئیل به او گفت: «یا محمد، آیا از فرمان خدا به گریه افتادی؟» فرمود: «هرگز ای جبرئیل، ولی پروردگارم می‌داند که من از قریش چه دیدم. چون رسالتم را نپذیرفتند، فرمانم داد که با آنها جهاد کنم و خود، سپاهیانی از آسمان فرستاد تا یاری‌ام کردند؛ حال چگونه ولایت علی را پس از من می‌پذیرند؟» جبرئیل بازگشت و این آیه بر او نازل شد: ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ...[۱۴۱].

۱۰. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۴۲]. از عمار بن یاسر در این باره چنین نقل شده است: علی بن ابی طالب(ع) در حال رکوع نماز مستحبی بود که فقیری در برابرش قرار گرفت و او انگشترش را بیرون آورد و به وی داد. آن فقیر نزد رسول خدا(ص) آمد و ماجرا را بیان کرد، و به دنبال آن، این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... پیامبر آن را تلاوت کرد و سپس فرمود: «هر که من مولای اویم، این علی مولای او است. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار»[۱۴۳].

۱۱. ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۴۴]. از ابن عباس و جابر در این باره چنین نقل شده است: خداوند به پیامبر فرمان داد تا علی را به جانشینی خود منصوب کند و مردم را از ولایتش آگاه سازد. رسول خدا(ص) بیم آن داشت که بگویند پسر عمویش را به ناحق برگزیده و ملامتش کنند؛ آن‌گاه خداوند به او وحی کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ... و رسول خدا(ص) در غدیر خم ولایتش را ابلاغ فرمود[۱۴۵].

۱۲. ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۴۶]. از ابوسعید خدری درباره این آیه چنین نقل شده است: پیامبر مردم را به ولایت علی(ع) فرا خواند و دست‌ها را به دعا برداشت، و هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ... رسول خدا(ص) گفت: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی». سپس به مردم فرمود: «هر که من مولای اویم، این علی مولای او است»[۱۴۷].

۱۳. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۴۸]. سلیم بن قیس هلالی از امیر مؤمنان(ع) چنین نقل می‌کند: شریکان من کسانی‌اند که خداوند آنان را با خود و با من قرین آورده و درباره آنان فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ... اگر ترسیدید که درباره چیزی به نزاع افتید، حکم آن را به خدا و رسول خدا و اولوا الامر بازگردانید. از رسول خدا(ص) پرسیدم: «یا نبی الله، اولوا الامر کیانند؟» فرمود: «تو نخستین آنانی»[۱۴۹].

۱۴. ﴿وَيَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ[۱۵۰]. امام صادق(ع) درباره این آیه فرمود: خداوند سبحان می‌فرماید: ای محمد، اهل مکه از تو می‌پرسند که آیا علی بن ابی طالب امام است؟ بگو: آری، سوگند به پروردگارم که او امام است[۱۵۱].

۱۵. ﴿وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۵۲]. ابن عباس می‌گوید: ﴿وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ یعنی خداوند مردم را به بهشت فرا می‌خواند. ﴿يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ، یعنی آنان را به ولایت علی بن ابی طالب هدایت می‌کند[۱۵۳].[۱۵۴].

منابع

پانویس

  1. خلیل بن احمد، فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۶۶.
  2. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
  3. مفردات، ج۱، ص۸۸۵.
  4. احمد بن زکریا بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ محمود زمخشری، اساس البلاغة، ص۵۰۹.
  5. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۶؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸.
  6. «بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش!» سوره مریم، آیه ۵.
  7. «و نه او را از سر زبونی، سرپرستی است» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.
  8. کهف: ۱۷ و هرکه را در گمراهی وانهد، پس هیچ سرپرست راهنمایی برای او نخواهی یافت.
  9. «و جز خداوند یار و یاوری ندارید» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
  10. «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم» سوره انعام، آیه ۱۴.
  11. «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است» سوره شوری، آیه ۹.
  12. «داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی (به پرستش) گزیدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
  13. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  14. تفلیسی، وجوه قرآن، ص۳۰۹ تا ۳۱۱؛ النیشابوری، وجوه القرآن، ص۵۸۲. البته * ایشان دو وجه دیگر نیز قائل است: ۱. الولی القریب؛ ۲. الولی فی الدین.
  15. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸.
  16. ولي: في اسماء الله تعالی. الولي: هو النّاصر و قيل: المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۶، ذیل واژه «وَلَیَ».
  17. «آیا نمى‌دانستى که حکومت آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست؟! (و مى‌تواند هرگونه تغییر و تبدیلى در احکام خود طبق مصالح بدهد؟!) و جز خدا، سرپرست و یاورى براى شما نیست. (و اوست که مصلحت شما را مى‌داند)» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
  18. «حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین تنها از آنِ خداست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ و جز خدا، سرپرست و یاورى ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.
  19. «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.
  20. و الولي و المولی واحد في كلام العرب؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۸.
  21. الوَلْي: القُرْبُ و الدُّنُوُّ...
  22. و الوَلي: الاسم منه...
  23. و وَلِي الشيءَ و عليه: وِلاية و وَلايه، أَو هي - أي بالفتح - المصدر و بالكسر: الخُطَّة و الإِمارَه، و السُّلطانُ و أوْلَيتُه الأمْرَ وَلَّيتُه إياهُ و الوَلاءُ: المِلْك... الی آخر كلامهفیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۶۴و۴۶۵.
  24. و الْوَلِي: فَعِيلٌ بِمَعْنَى فَاعِلٍ، مِنْ وَلِيهُ: إِذَا قَامَ بِهِ وَ مِنْهُ ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا و الْجَمْعُ أَوْلِياءُ: قَالَ ابْنُ فَارِسٍ: وَ كلُّ مَنْ وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ فَهُوَ وَلِيه؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
  25. و الوِلَاية النُّصْرة و الوَلَاية تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الوِلَاية و الوَلَاية نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵.
  26. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱.
  27. «(یاد کنید) آنگاه را که دو دسته از شما می‌خواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.
  28. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۵۱.
  29. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۷۵؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۱۰.
  30. «ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون می‌آیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید که به آنان مهربانی ورزید در حالی که آنان به آنچه از سوی حق برای شما آمده است کفر ورزیده‌اند؛ پیامبر و شما را (از شهر خود) بیرون می‌کنند که چرا به خداوند -پروردگارتان- ایمان دارید، پنهانی به آنان مهربانی می‌ورزید و من به آنچه پنهان و آنچه آشکار می‌دارید داناترم و از شما هر کس چنین کند به یقین، راه میانه را گم کرده است» سوره ممتحنه، آیه ۱.
  31. «و اگر خداوند می‌خواست آنان را امّتی یگانه می‌کرد امّا هر کس را که بخواهد در بخشایش خویش درمی‌آورد و ستمگران را هیچ یار و یاوری نیست * آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۸-۹.
  32. «و اوست که باران را پس از آنکه (مردم) نومید شوند فرو می‌فرستد و بخشایش خویش را می‌گستراند و او سرور ستوده است» سوره شوری، آیه ۲۸.
  33. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۶-۱۶۰.
  34. به عنوان مثال می‌توان از فعل "تولّی" یادآور شد که دارای دو معنای متفاوت مَحبت و اعراض کردن است؛ معنای مَحبت مانند آیه شریفه: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ («و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱)؛ و اما درباره معنای اعراض، برخی از اهل لغت نوشته‌اند: "آن معنا"، در صورتی است که با حرف "عن" متعدی شده باشد که گاهی در آیه، لفظ‍ آن مذکور است؛ مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ («ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را می‌شنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰)؛ و گاهی آن حرف، در تقدیر است؛ مانند: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ الله عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ («و اگر رو بگردانند، خداوند به (کار) تبهکاران، داناست» سوره آل عمران، آیه ۶۳)؛ مفردات راغب، ص۸۸۶، کلمه ولی.
  35. بنابر قرائت بعضی، در هر دو مورد آن، به صورت فتح "واو" است، پس ولایت با کسر "واو"، بنا بر آن قرائت، اصلاً در قرآن نیامده است و بنابر جواز هر دو وجه که بعضی قائل به آن هستند، با کسر "واو" نیز در قرآن آمده است؛ لذا برخی از اهل لغت نوشته‌اند: ﴿مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ («شما را با آنان هیچ پیوندی نیست» سوره انفال، آیه ۷۲) با فتح "واو" و نیز با کسر آن، قرائت شده است؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۱؛ ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱.
  36. «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
  37. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند» سوره انفال، آیه ۷۲.
  38. المیزان، ج۶، ص۱۰.
  39. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۶-۳۸.
  40. «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  41. «پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  42. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۲.
  43. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  44. «بی‌گمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی می‌کند» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
  45. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  46. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۲.
  47. «بگو: بی‌گمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمرده‌اید؛ آنچه آن را شتابناک می‌جویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
  48. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۴.
  49. «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  50. «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستاده‌ایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفته‌ایم و برخی دیگر را نگفته‌ایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیه‌ای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری می‌شود و در آنجا تباه‌اندیشان، زیانکار می‌گردند» سوره غافر، آیه ۷۸.
  51. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۵.
  52. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  53. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۵.
  54. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  55. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  56. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  57. مائده ۵۵
  58. «گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
  59. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۵.
  60. مقصود از مهاجرین در این آیه دسته اوّل از مهاجرین‌اند که قبل از نزول این سوره مهاجرت کرده بودند، به دلیل اینکه در پایان آیات مورد بحث می‌فرماید: "و کسانی که بعداً ایمان می‌آورند و مهاجرت می‌کنند". و منظور از کسانی که به مسلمانان منزل دادند و رسول الله (ص) را یاری کردند طایفۀ انصار است و مسلمانان در ایام نزول این آیات منحصر به همین دو طایفه یعنی مهاجر و انصار بودند، مگر عده بسیار کمی که در مکه ایمان آورده و هنوز مهاجرت نکرده بودند: المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
  61. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند.».. سوره انفال، آیه ۷۲.
  62. المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
  63. «دوستان یکدیگرند» سوره انفال، آیه ۷۲.
  64. المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
  65. «و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند» سوره انفال، آیه ۷۵.
  66. المیزان، ج۹، ص۱۴۲.
  67. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۵-۱۳۷.
  68. المیزان، ج۹، ص۱۴۲، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا....
  69. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۷-۱۳۸.
  70. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۱۶- ۱۷.
  71. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۱.
  72. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
  73. المیزان، ج۵، ص۳۶۸.
  74. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۲.
  75. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۰.
  76. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  77. المیزان، ج۹، ص۳۴۸.
  78. «بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم» سوره انعام، آیه ۹۰.
  79. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  80. برای اطلاع بیشتر، ر. ک: تفسیر طبری، ج۶، ص۲۲۸ و ۲۸۹؛ الکشاف، ج۱، ص۵۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰؛ برگرفته از: مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۳۹-۴۰.
  81. «خداوند سرور مؤمنان است... اما سروران کافران، طاغوت‌هایند.».. سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  82. المیزان، ج۶، ص۱۳.
  83. گفتنی است که ولایت شیطانی و ولایت شیطان، رابطه عام و خاص مطلق دارند، لذا اگر عام گفته شود، خاص را هم در بر دارد و اگر خاص گفته شود، عام نیز اراده شده است.
  84. «بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
  85. «و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در دارایی‌ها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد * تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۴-۶۵.
  86. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
  87. «بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
  88. «ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند * ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۶-۲۷.
  89. المیزان، ج۸، ص۷۱.
  90. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۸-۱۴۲.
  91. المیزان، ج۱۸، ص۲۲.
  92. المیزان، ج۱۸، ص۲۲.
  93. المیزان، ج۱۸، ص۲۸.
  94. المیزان، ج۱۸، ص۳۰.
  95. «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲.
  96. المیزان، ج۷، ص۱۳۲.
  97. «و ما به او از شما نزدیک‌تریم اما شما نمی‌بینید» سوره واقعه، آیه ۸۵.
  98. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  99. المیزان، ج۲، ص۳۲.
  100. المیزان، ج۲، ص۳۲.
  101. المیزان، ج۲، ص۳۲.
  102. «ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.
  103. توحید ربوبی، از اقسام توحید افعالی است؛ یعنی "تنها مدیر و مدبر جهان فقط خداست و نظام و چرخش عالَم هستی در دست قدرت اوست. و هیچ‌کس بدون اذن الهی در این گیتی و آفرینش الهی قدرت تصرف ندارد"، علی‌اکبر بابازاده، تجلیات ولایت، ص۳۴.
  104. «او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
  105. عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۲۱۷.
  106. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۴۴-۱۴۹.
  107. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  108. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  109. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.
  110. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  111. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  112. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  113. «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.
  114. «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
  115. «بگو: شریکانتان را (که برای خداوند می‌تراشید) بخوانید؛ سپس درباره من چاره‌اندیشی کنید و مرا (هیچ) مهلت ندهید! * بی‌گمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی می‌کند» سوره اعراف، آیه ۱۹۵-۱۹۶.
  116. «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست * و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره شوری، آیه ۹-۱۰.
  117. «بسیاری از آنان را می‌نگری که کافران را سرور می‌گیرند؛ به راستی زشت است آنچه خود برای خویش پیش فرستادند که (سبب شد) خداوند بر آنان خشم گرفت و آنان در عذاب، جاودانند * و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه به سوی او فرو فرستاده شده است ایمان می‌داشتند آنان را سرور نمی‌گرفتند اما بسیاری از ایشان نافرمانند» سوره مائده، آیه ۸۰-۸۱.
  118. ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ خطابی است به منظور تجلیل مقام نبوت: ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ عیاشی در تفسیر خود از ابن عباس و جابر بن عبد الله، روایت کرده: خداوند پیامبر را مأمور کرده بود که علی را به خلافت، نصب کند. لکن بیم آن داشت که بگویند: پسر عموی خود را برگزیده و او را مورد انتقاد قرار دهند. در روایات مشهوری که از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده، خداوند به پیامبر وحی کرده بود، که علی را جانشین خود گرداند. می‌ترسید این کار بر گروهی گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر را بر این کار تشجیع کند. جمله: ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ یعنی: اگر از تبلیغ آن‌چه به تو دستور داده شده، خودداری کنی، گویی هیچ یک از مأموریت‌های خود را انجام نداده‌ای (مجمع البیان، ج۷، ص۱۱۸).
  119. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۹۴۴.
  120. «روزی که روح و فرشتگان (دیگر) ردیف ایستند؛ دم برنیاورند مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.
  121. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  122. فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۲۰۲؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۲۲.
  123. «از همدیگر از چه می‌پرسند؟ * از آن خبر سترگ» سوره نبأ، آیه ۱-۲.
  124. فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص٢٠٢.
  125. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۱۸.
  126. «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
  127. ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص۸۹.
  128. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید و شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حدید، آیه ۲۸.
  129. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۲۸.
  130. «پس به پروردگارت سوگند که از همه آنان خواهیم پرسید» سوره حجر، آیه ۹۲.
  131. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۲۵.
  132. «خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا می‌دارد و خداوند ستمگران را بیراه می‌گذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
  133. بحرانی، سید هاشم، البرحان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۱۵.
  134. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  135. شیخ طوسی، الامالی، ص۳۸۸.
  136. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  137. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۲۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، در تفسیر آیه مذکور.
  138. «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
  139. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۵۶.
  140. «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که می‌گویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمی‌شود یا فرشته‌ای همراه وی نمی‌آید؟» تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
  141. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، در تفسیر آیه مذکور.
  142. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  143. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۷.
  144. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  145. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۴؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۲۳؛ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل (ج ۱، ص۱۹۰) می‌گوید: «این حدیث در کتاب دعاء الهداة الی اداء حق الموالاة عمیقاً پژوهش شده است».
  146. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  147. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۸.
  148. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  149. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۴۸.
  150. «و از تو خبر می‌گیرند که آیا آن (عذاب) حقّ است؟ بگو آری سوگند به پروردگارم که بی‌گمان حقّ است و شما به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید» سوره یونس، آیه ۵۳.
  151. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، در تفسیر آیه مذکور.
  152. «و خداوند به بهشت فرا می‌خواند و هر که را بخواهد به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره یونس، آیه ۲۵.
  153. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۸۳.
  154. عسکری، سید مرتضی، مقاله «امام علی در قرآن»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۲۳.