مراد از عصمت در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
=== دیدگاه متکلمان اسلامی === | === دیدگاه متکلمان اسلامی === | ||
این حوزه از [[عصمت]]، تقریباً مورد پذیرش تمامی [[طوایف]] [[مسلمانان]] قرار گرفته است و میتوان گفت [[عصمت در مقام تلقّی و ابلاغ]] [[وحی]] از پذیرش اصل [[نبوت]] انفکاک ناپذیر است. [[عقل]] میان پذیرش نبوت و بین مطابق بودن [[پیام]] وی یعنی به دوربودن از [[خطا]] و [[خیانت]] ملازمه میبیند. | این حوزه از [[عصمت]]، تقریباً مورد پذیرش تمامی [[طوایف]] [[مسلمانان]] قرار گرفته است و میتوان گفت [[عصمت در مقام تلقّی و ابلاغ]] [[وحی]] از پذیرش اصل [[نبوت]] انفکاک ناپذیر است. [[عقل]] میان پذیرش نبوت و بین مطابق بودن [[پیام]] وی یعنی به دوربودن از [[خطا]] و [[خیانت]] ملازمه میبیند. بیشتر متکلمان شیعه و [[سنی]]، [[عصمت انبیا]] در این مراحل ـ دست کم در [[دروغگو]] نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند<ref>شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.</ref>. به غیر از [[قاضی عبدالجبار]] که [[کذب]] [[سهوی]] را در تبلیغ [[رسالت]] تجویز کرده است<ref>{{عربی|«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»}}، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۲۷۹ ـ ۲۸۰.</ref> همچنین عموم مسلمانان، پیامبران را در ابلاغ وحی نیز [[معصوم]] میدانند؛ تنها گروهی از «[[کرامیه]]» و «[[حشویه]]» لغزش پیامبران را در گفتار پذیرفته و [[افسانه غرانیق]] را [[شاهد]] آن دانستهاند<ref>عبدالحمید بن حبة الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۷، ص۱۸.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص۵۹-۶۴.</ref> | ||
بیشتر متکلمان شیعه و [[سنی]]، [[عصمت انبیا]] در این مراحل ـ دست کم در [[دروغگو]] نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند<ref>شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.</ref>. به غیر از [[قاضی عبدالجبار]] که [[کذب]] [[سهوی]] را در تبلیغ [[رسالت]] تجویز کرده است<ref>{{عربی|«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»}}، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۲۷۹ ـ ۲۸۰.</ref> همچنین عموم مسلمانان، پیامبران را در ابلاغ وحی نیز [[معصوم]] میدانند؛ تنها گروهی از «[[کرامیه]]» و «[[حشویه]]» لغزش پیامبران را در گفتار پذیرفته و [[افسانه غرانیق]] را [[شاهد]] آن دانستهاند<ref>عبدالحمید بن حبة الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۷، ص۱۸.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص۵۹-۶۴.</ref> | |||
==== [[امامیه]] ==== | ==== [[امامیه]] ==== |
نسخهٔ ۱۳ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۳
مراد از عصمت در مقام تلقی وحی چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت در تلقی وحی |
تعداد پاسخ | ۵ پاسخ |
مراد از عصمت در مقام تلقی وحی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
یکی از عرصههای عصمت پیامبران، عصمت در دریافت و اخذ وحی است که به دو روش با واسطه فرشته وحی یا بدون واسطه و به صورت مستقیم از جانب خدای متعال صورت میگیرد. به این نوع از عصمت، عصمت در تلقی وحی نیز گفته میشود.
در تبیین مفهوم عصمت در دریافت شریعت میتوان گفت: پیامبران شریعت را به طور دقیق و بدون هرگونه زیاده و نقصانی از مبدأ وحیانی دریافت میکنند. عصمت در حفظ شریعت نیز یعنی انبیاء در فاصله میان اخذ تا ابلاغ شریعت، در حفظ و نگهداری شریعت دچار سهو و نسیان نمیشوند. ضمناً در این مرتبه خطای عمدی متصور نیست بلکه آنچه مطرح است سهو و نسیان است[۱].[۲]
از جمله مباحث مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران از گناه پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم میشود که عبارتاند از:
اول: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛
دوم: عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛
سوم: عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی،
چهارم: عصمت از گناه.[۳]
عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
- عصمت از دروغ؛
- عصمت از خطا در تلقّی و دریافت و فهم وحی و رساندن آن به مردم.
دلایل عقلی و قرآنی و روایی بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره میکنیم[۴].
دیدگاه متکلمان اسلامی
این حوزه از عصمت، تقریباً مورد پذیرش تمامی طوایف مسلمانان قرار گرفته است و میتوان گفت عصمت در مقام تلقّی و ابلاغ وحی از پذیرش اصل نبوت انفکاک ناپذیر است. عقل میان پذیرش نبوت و بین مطابق بودن پیام وی یعنی به دوربودن از خطا و خیانت ملازمه میبیند. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۵]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است[۶].[۷] همچنین عموم مسلمانان، پیامبران را در ابلاغ وحی نیز معصوم میدانند؛ تنها گروهی از «کرامیه» و «حشویه» لغزش پیامبران را در گفتار پذیرفته و افسانه غرانیق را شاهد آن دانستهاند[۸].[۹]
امامیه
امامیه به مصونیت پیامبران از هر گونه خطا و لغزشی اعم از تعمدی و سهوی در تلقی وحی و ابلاغ آن قائل هستند.
اشاعره
اکثر اشاعره سعی دارند عصمت پیامبران در این مقام را بپذیرند، لکن اعتقاد آنان در عدم کذب پیامبران در مقام وحی و تبلیغ آن صریح است، اما درباره امکان سهو و نسیان مناقشه برانگیز است؛ چراکه آنان بیشتر از عبارت عصمتهم عن تعمد الکذب استفاده میکنند که درباره خطا و نسیان ساکت است، برخی نیز مانند کرّامیه و حشویه از عدم عصمت در مقام خطا و نسیان طرفداری کردند. قاضی باقلانی تصریح کرده است که خطای پیامبر در تبلیغ دین منافاتی با تصدیق نبوت وی ندارد.
معتزله
آنان قول به خطا و سهو در امر شریعت و وحی را قول اقلیت معرفی میکنند. قاضی عبدالجبار خطا و سهو در امر دین که موجب اشتباه مخاطبان باشد را انکار میکنند، اما سهوی که موجب اشتباه نگردد را میپذیرد. مانند سهو در تعداد رکعات نماز یا کیفیت آن. خیاط و ابن ابی الحدید نیز منکر سهو و خطا در امر دین بودند[۱۰].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. مینایی؛ |
---|
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفته است:
«این حوزه از عصمت، تقریباً مورد پذیرش تمامی طوایف مسلمانان قرار گرفته است و میتوان گفت عصمت در مقام تلقّی و ابلاغ وحی از پذیرش اصل نبوت انفکاک ناپذیر است. عقل میان پذیرش نبوت و بین مطابق بودن پیام وی یعنی به دوربودن از خطا و خیانت ملازمه میبیند. ادعای اجماع دست کم در مسئله عدم کذب پیامبر در مقام تبلیغ مطرح است. در عین حال قاضی ابوبکر باقلانی سهو و نسیان در مقام ابلاغ وحی را جایز دانسته است و بعضی از کرّامیه مسئله کذب پیامبر در مقام تبلیغ را نیز جایز شمردهاند[۱۱]. نیز کسانی که افسانه غرانیق را نقل کرده[۱۲] و محتوای آن را میپذیرند، احتمال تصرف شیاطین در محتوای وحی را منتفی نمیدانند. ذکر چند نکته در این حوزه از عصمت ضروری به نظر میرسد: الف) بعضی دایره این حوزه از عصمت را در سه مقام تصویر کردهاند:
برخی نیز تنها به مقام نخست و سوم بسنده کرده[۱۴]، عدهای دیگر تنها مقام سوم را بررسی کردهاند[۱۵]. دسته یکم میگویند: افزون بر اینکه پیامبر باید وحی را درست دریافت کند و در بازگوکردن پیام خدا برای مردم هم معصوم باشند لازم است در فاصله این دو (اخذ و بازخوانی) نیز باید محتوای وحی الهی از هرگونه تصرف از انحراف سهوی یا عمدی محفوظ و مصون بماند. نگارنده معتقد است محدودکردن به سه مقام یا اکتفای به مقام سوم یا مقام اخذ و ابلاغ، بستگی به نحوۀ تعبیر ما از ابلاغ یا تبلیغ وحی الهی به مردم دارد و بحث چندان مهمی نیست. خطاها در پیامهای بشری و ابلاغ آن توسط یک واسطه به فرد یا افراد دیگر در سه مقام مطرح است. گیرنده پیام در موقع شنیدن پیام ممکن است خطا کند یا پس از شنیدن ممکن است دچار سهو و فراموشی شود یا در موقع بازگوکردن پیام به دیگران، عمداً یا سهواً در آن تصرف کند. اگر ما عصمت در مقام ابلاغ را اینگونه معنا کردیم که همانگونه که پیام الهی را تلقّی کرده است آن را بیهیچ کاستی یا زیادی به مردم برساند، تمامی مقامهای سه گانه را در بر خواهد داشت. ب) برخی از بزرگان معنای ابلاغ را از مفهوم نخستین آن توسعه دادهاند و دایره شمول این پیام رسانی پیامبران را به حوزه برداشت و فهم افراد بشری از پیام الهی نیز تسرّی دادهاند[۱۶]. اگر انبیا پیام الهی را بیهیچ کم و کاست به مردم برسانند، ولی مردم به دلیل پیشفرضها و معرفتهای بروندینی، بهگونه وارونهای پیام خدا را فهم کنند، درواقع آن معارف اصیل به مردم ابلاغ نشده است؛ ازاین رو همان ادلّهای که دلالت بر عصمت پیامبران در مقام ابلاغ وحی دارند، بر عصمت فهم و برداشت انسانها از معارف دینی نیز صحه میگذارند. بسی روشن است که عمق فهم افراد بشری با یکدیگر متفاوت است. منظور از تفاوت فهم بشر از معارف دینی، نفی برداشتهای متضاد و متعارض و در عرض هم است که با عصمت در مقام ابلاغ منافات دارد، نه اختلاف در سطح فهم و درک مردم از معارف دینی. یقیناً درکی که اصحاب خاص رسول خدا (ص) و اولیای الهی از معارف داشتند با درک و فهم تودۀ مردم بسیار متفاوت بود»[۱۷].[۱۸] |
2. قدردان قراملکی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی در کتاب «کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت» در اینباره گفتهاند:
«دیدگاه متکلمان اسلامی
|
3. فاریاب؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در اینباره گفته است:
«یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران از گناه پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۲۰]. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم میشود که عبارتاند از: اول: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛ دوم: عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛ سوم: عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی، چهارم: عصمت از گناه. یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار میرود. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۲۱]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است»[۲۲].[۲۳] |
4. شریفی؛ |
---|
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«تلقی به معنای "دریافت کردن" میباشد. منظور از عصمت در مقام تلقّی وحی این است که پیامبر، وحی را همان طور که در لوح و خزانه علم الهی است، بدون کم و زیاد، دریافت میکند، و در این میان نه شیاطین میتوانند در آن تصرف نمایند؛ نه فرشتگانی که واسطه در رساندن پیام خداوند میباشد مرتکب خطا میگردند؛ و نه ابزار ادراکی پیامبر (ص) در فهم و دریافت کامل آن به اشتباه میرود»[۲۴]. ادله اثبات عصمت در تلقی وحی انسانها فطرتاً طالب سعادت و کمال خویش هستند و سعی میکنند تا بهترین و ارزندهترین راههای وصول به کمال نهایی را بیابند و بر محور آن، چرخ زندگی خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای درک و شناخت در اختیار همه انسانها قرار داده شده است؛ یعنی، حس و عقل، برای وصول به سعادت ابدی کافی نیستند. ضعف، نقصان و خطاپذیری شناخت حسی در این مورد پرواضح است. شناخت عقلانی نیز کافی نیست؛ زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را میشناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به حکمت خداوند، درمییابد که حتماً باید راه دیگری در اختیار انسان قرار گیرد و آن، راه وحی و نبوت است. عقل میگوید: بدون وحی، هدف خلقت به ثمر نمینشیند، و غرض خداوند از آفرینش نقص خواهد بود. قرآن کریم درباره هدف بعثت انبیا میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۲۵] که در واقع ارشاد به همین دلیل عقلی است؛ زیرا، اگر خداوند از طریق وحی، راه سعادت و کمال آدمی را به او نشان نمیداد، حجت بر مردم تمام نبود و انسانها میتوانستند عذر بیاورند که خداوند ابزار کافی برای شناخت راه و وصول به آن را در اختیار آنها قرار نداده است. امّا خدای حکیم، با ارسال انبیا و انزال وحی، حجت را بر انسانها تمام نمود. حال با تمسّک به این دلیل عقلی که ضرورت وحی و نبوت را اثبات میکند، میتوان ضرورت عصمت و مصونیت وحی الهی را از هر گونه سهو و اشتباهی و همچنین عصمت ملائکه مأمور پیام الهی را اثبات کرد؛ زیرا در غیر این صورت، هدف از بعثت انبیا تأمین نخواهد شد[۲۶]. ب) برهان اعطای معجزه و تصدیق انبیا دلیل عقلی دیگری که بر عصمت انبیا در مقام تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به پیامبران، عقلاً دلالت میکند بر اینکه، دروغ در آنچه انبیا به خداوند نسبت میدهند راه ندارد[۲۷]. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله تأیید و تصدیق او در گفتارش میباشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین پیامبری با معجزه، در حکم تصدیق نمودن شخص دروغگو است و تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است، و از خدای حکیم کار قبیح سر نمیزند. بسیاری از پیشینیان و از جمله اشاعره، برای اثبات عصمت انبیا در مقام تبلیغ، به دلیل پیشگفته استناد کردهاند. ولی باید توجّه داشت، کسانی میتوانند به این دلیل تمسک نمایند که حُسن و قبح عقلی را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با قطع نظر از شرع، چیزهایی وجود دارد که عقل انسانها مستقلاً، زشتی یا زیبایی آنها را درک میکند. مثلاً: عقل در این حکم که "تصدیق شخص دروغگو ناپسند است" احتیاجی به بیان خداوند و اولیای دین ندارد. بنابراین، از دیدگاه کسانی مانند اشاعره ـ که با صرف نظر از حکم شارع، منکر هر حسن و قبحی هستند و میگویند: الحسن ما حسنه الشارع؛ هر کاری که خداوند انجام دهد و آن را نیکو بداند، همان پسندیده است ـ اعطای معجزه به کسی که افترا به خدا ببندد و به دروغ چیزی را به او نسبت دهد، قاعدتاً نباید مانعی داشته باشد! از این رو طبق این مبنا، نمیتوان با دلیل اعجاز، عصمت انبیا در این مقام را اثبات نمود[۲۸]. همچنان که اشاره شد، بسیاری از کسانی که به این دلیل استناد کردهاند، تنها در صدد بودهاند که کذب و دروغ در مقام ابلاغ وحی را با آن نفی کنند. اما علامه طباطبایی آن را توسعه داده و خطا در تلقی وحی و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را هم مشمول آن دانستهاند[۲۹]. به گفته ایشان، تصدیق نمودن آورنده معجزه، همچنان که دلالت بر نفی کذب او دارد، نشان میدهد که پیامبر، وحی را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا که تصدیق کذب قبیح است، تصدیق باطل و خلاف حق نیز ناپسند است؛ یعنی، اگر در محتوای وحی تغییری صورت گیرد. هر چند از روی خطا و اشتباه و فراموشی تصدیق نمودن دعوتی که متضمن این انحرافات است، مخالف با حکمت خداوند میباشد. ممکن است گفته شود نمیتوان از ناحیه عقل دلیلی بر قبح تصدیق خبر مشتمل بر خطا و اشتباه و حتّی تصدیق خبری که مشتمل بر دروغ باشد، یافت؛ زیرا معمولاً عقلای عالم برای رساندن پیامهای خود از افرادی استفاده میکنند که احتمال خطای آنها و یا حتّی کوتاهی و سهلانگاری آنها وجود دارد. امّا در عین حال، این باعث نمیشود که از واسطه قرار دادن چنین افرادی برای انتقال پیامهای خود اجتناب ورزند. پاسخی که میتوان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مورد اهداف خود سهلانگاری کرده، رسیدن به برخی از خواستههایشان را کافی میدانند[۳۰]. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار میبرند تا بهترین و شایستهترین افراد را برای ابلاغ پیامهای خود انتخاب نمایند و اگر گاه در این کار توفیق نمییابند، به خاطر جهل یا ناتوانی آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون علم، حکمت و قدرت میشناسیم، نه در اهداف خود مسامحه میکند، و نه نسبت احوال بندگان جاهل است و نه از حفظ پیام خود ناتوان. ج) هدایت تکوینی و عصمت دلیل دیگری که علامه طباطبایی[۳۱] به آن اشاره کردهاند این است که دریافت، حفظ و ابلاغ وحی، سه رکن هدایت تکوینی است و خطا در تکوین معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و تشریعی ضروری مینماید. در هدایت تشریعی، فقط راهنمایی و نشان دادن راه، صورت میپذیرد. اوامر و نواهی الهی که در قرآن و سنت بیان شده، همگی از مصادیق هدایت تشریعیاند که راه سعادت و چاه شقاوت را به بشریت مینمایانند. در این میان، آدمی هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، میتواند گوش سپارد و هر راهی را که میخواهد، برگزیند. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۳۲]. خلاصه آنکه اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را اختیار انسان تشکیل میدهد. امّا هدایت تکوینی را میتوان به "رساندن به مقصد" معنا کرد[۳۳]. در هدایت تکوینیسخن از اختیار و انتخاب آزادانه نیست. انسان و سایر موجودات، در این عرصه بیاختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند. مثلاً، خداوند در قرآن، درباره زندگی زنبور عسل میفرماید: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾[۳۴]. معنای وحی در اینجا آن نیست که حکم و فرمانی صادر نمودیم که ﴿أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا...﴾ آنگاه زنبور عسل درباره اطاعت از این فرمان، تصمیمگیری نمود و... بلکه بدین معنا است که خلقت و آفرینش زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزهای قرار داده شده که او را به سوی کمال خویش میراند. با توجه به آنچه گذشت، دلیل سوّم بر عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحی آن است که تمام موجودات عالم با هدایت تکوینی الهی به سوی کمال خویش رهسپارند[۳۵]. انسان نیز در برخورداری از هدایت تکوینی عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه عقل و تفکر است. ولی در عین حال، در طول روزگاران گذشته، آدمی نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین سعادت جامعه بشری باشد، ارائه دهد. همین خود نمایانگر آن است که هدایت تکوینی انسان، بر عهده عقل او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع انسانها، ضروری است. و آن، شعور و درکی است که وحی نامیده میشود. اما چون وحی اختصاص به افراد معینی از انسانها دارد، هدایت تکوینی سایر آدمیان به وسیله عصمت پیامبران تضمین میگردد. و چون پیغمبران که با وحی و نبوت مجهّز بودند، در هر زمان که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، خدای متعال، هدایت بقیه مردم را با مأموریت دعوت و تبلیغ که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود و از اینجاست که پیغمبر خدا باید به صفت عصمت متصف باشد.. ؛ زیرا چنانچه گذشت، تلقی وحی و حفظ و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی میباشند و خطا در تکوین معنا ندارد[۳۶]. نقد و بررسی: به نظر میرسد این بیان برهانی نباشد؛ زیرا: اولاً: نمیتوان از وجود هدایت تکوینی در سایر موجودات و راهیابی غریزی آنها به سوی هدف و کمال خود، چنین نتیجهگیری کرد که انسان نیز باید از این هدایت تکوینی برخوردار باشد. ثانیاً: اینکه عقل انسانها در طول سالیان متمادی نتوانسته است قانون کاملی برای سعادت بشر سامان دهد، لزوماً بدان معنا نیست که هدایت تکوینیبشر در هیچ زمانی به عهده عقل او گذاشته نشده است. یعنی، با این بیان نیاز به وحی در همه زمانها اثبات نمیشود. چون این احتمال- هر چند بسیار ضعیف باشد- وجود دارد که عقل انسان در آینده چنان کامل شود که بتواند قانونی کامل و سعادتبخش را تدوین کند. البته میتوان با تصرفات اندکی در این برهان، آن را به همان برهان اول برگرداند. به این صورت که بگوییم: اگر راه سعادت به انسان ارائه نشود، نقض غرض شده و آفرینش آدمی، لغو و بیهوده خواهد بود. از این رو میتوان گفت که "اراده تکوینی" خداوند به "هدایت تشریعی" انسان تعلق گرفته است. به عبارت دیگر، به اقتضای حکمت خداوند میبایست راه سعادت انسان به او نشان داده شود. پس "باید" انبیا و پیامآوران راه سعادت، وحی و پیام الهی را درست و کامل دریافت کرده، به همان صورت به امتهای خود برسانند. دور از احتمال نیست که مراد مرحوم علامه طباطبایی نیز همین بوده است؛ آنجا که میفرماید: مدلول وحی که یک سلسله دستوراتی است که اختلافات بشری را طبق اقتضای عصر رفع کرده و سعادت جامعه انسانی را تأمین مینماید، باید به گوش همین جامعه، با کفالت دستگاه آفرینش، برسد. بدیهی است که در این میانه، خطایی واقع نخواهد شد[۳۷].[۳۸] ادله قرآنی آیات متعددی برای اثبات عصمت پیامبران در مقام تلقی و ابلاغ وحی اقامه شده است که به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم[۳۹]:
|
5. مهدوی اعلاء؛ |
---|
آقایان علی رضا خاتم شیشهبر و مهدی مهدوی اعلاء در مقاله «بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی» در اینباره گفتهاند:
«یکی از عرصههای عصمت پیامبران، عصمت در دریافت و اخذ وحی است که به دو روش با واسطه فرشته وحی یا بدون واسطه و به صورت مستقیم از جانب خدای متعال صورت میگیرد. به این نوع از عصمت، عصمت در تلقی وحی نیز گفته میشود. در تبیین مفهوم عصمت در دریافت شریعت میتوان گفت: پیامبران شریعت را به طور دقیق و بدون هرگونه زیاده و نقصانی از مبدأ وحیانی دریافت میکنند. عصمت در حفظ شریعت نیز یعنی انبیاء در فاصله میان اخذ تا ابلاغ شریعت، در حفظ و نگهداری شریعت دچار سهو و نسیان نمیشوند. ضمناً در این مرتبه خطای عمدی متصور نیست بلکه آنچه مطرح است سهو و نسیان است[۴۵]. یکی از براهین عقلی بر عصمت پیامبران در مرتبه اخذ و حفظ شریعت، برهان وثوق و حصول غرض است. بدینصورت که اگر پیامبران در مقام دریافت و حفظ معارف و احکام الهی معصوم نباشد، غرض از نبوت که ابلاغ پیامهای الهی در زمینه هدایت بشر به انسانهاست تحقق نخواهد یافت. این در حالی است که مسلّماً نقض غرض در مورد افعال خداوند حکیم، محال است»[۴۶].[۴۷] |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۳، ص۱۸۰.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص۵۹-۶۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۷۹ ـ ۲۸۰.
- ↑ شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.
- ↑ «وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۷۹ ـ ۲۸۰.
- ↑ عبدالحمید بن حبة الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۷، ص۱۸.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص۵۹-۶۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ برای اطلاع بیشتر درباره این حوزه از عصمت و اقوال آن ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۹؛ میرسیدشریف جرجانی، شرح المواقف قاضی عضدالدین ایجی، ج۸، ص۲۶۳؛ قاضی عضدالدین ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۴؛ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۲۵؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۴؛ عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۱۰؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۲؛ علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۷۵.
- ↑ ر.ک: جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۳۶۶ - ۳۶۸؛ علی بن برهان الدین الحلبی، السیرةالحلبیه، ج۱، ص۳۲۴ - ۳۲۷؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۵ - ۱۹۶.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۸۵؛ عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۱۲۱ – ۱۲۳؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، وحی یا شعور مرموز، ص۱۹ - ۲۰.
- ↑ احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۵.
- ↑ محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین الشیعة و السنه، ص۱۹۱.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۵۵ - ۵۷.
- ↑ احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۶.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۵۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
- ↑ شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.
- ↑ «وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۷۹ - ۲۸۰.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۹۰.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امامشناسی، ج۱، ص۱۰۳.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.
- ↑ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۳۶.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.
- ↑ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
- ↑ این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد میگوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده میشود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راهیابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده میشناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر میکند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).
- ↑ شیعه در اسلام، ص۸۵.
- ↑ وحی یا شعور مرموز، ص۱۹.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۹۸-۱۰۵.
- ↑ ممکن است گفته شود استدلال به آیات قرآن برای عصمت در تلقی و ابلاغ وحی، دور باطل است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر معصوم بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن آیات قرآنی است. در پاسخ به این سخن باید گفت این شبهه در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا میتوان صحت آیات قرآن را از طریق تحدی اثبات کرد؛ تحدی آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه عصمت پیامبر و دور مذکور باطل میشود اما این مشکل در مورد ادله روایی وارد است و با آنها نمیتوان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.
- ↑ «هرگز دوست شما حضرت محمّد(ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.
- ↑ «مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.
- ↑ «او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمیسازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.
- ↑ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰.
- ↑ ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۳، ص۱۸۰.
- ↑ ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، تجرید الاعتقاد، ص۲۱۳.
- ↑ مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشهبر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.