همسرداری در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۳۹: خط ۳۹:
[[رسول خدا]] {{صل}} علاقه و [[محبت]] خاصی به [[حضرت خدیجه]] {{س}} داشت؛ به گونه‌ای که تا وقتی [[حضرت خدیجه]] {{س}} زنده بود، به [[احترام]] او [[همسر]] دیگری [[اختیار]] نکرد. [[پیامبر]] {{صل}} پس از [[وفات]] [[حضرت خدیجه]] {{س}} نیز با تمام وجود به او اظهار [[عشق]] و علاقه می‌کرد و لحظه‌ای از یاد آوری ارزش‌های وجودی‌اش غافل نمی‌شد و [[حق]] شناسانه، زحمات خدمات او را یادآوری و از او قدردانی می‌کرد. [[نقل]] شده است، این کار [[پیامبر]] {{صل}} موجب [[حسد]] بعضی [[زنان]] آن حضرت شده بود<ref>نویری، نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۶، ص۸۴-۸۵؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۹ و ۱ ۱۲ و محمد بن احمد دولابی، ص۶۵.</ref> و آنها گاهی به آن حضرت {{صل}} [[اعتراض]] می‌کردند. [[عایشه]] [[روایت]] می‌کند که [[رسول خدا]] {{صل}} به گونه‌ای از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد که گویی در [[دنیا]] [[زن]] دیگری جز [[خدیجه]] {{س}} نیست<ref>سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ تقی الدین مقریزی، امتناع الاسماع، ج۲، ص۲۲۶ و العینی، عمدة القاری، ج ۱۶، ص ۲۸۰.</ref>؛ او همواره از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد و از خانه خارج نمی‌شد؛ مگر آنکه از او یاد می‌کرد؛ روزی [[غیرت]] زنانگی‌ام بر من مسلط شد و گفتم: او پیرزنی بیش نبود که [[خدا]] [بعد از مرگش] بهترش را نصیب تو کرد؛ پس آن حضرت {{صل}} به شدت برآشفت و فرمود: "نه! به [[خدا]] قسم [[خدا]] بهتر از او را نصیبم نکرد. او زمانی به من [[ایمان]] آورد که [[مردم]] [[کافر]] بودند و زمانی تصدیقم کردند کرد که و [[مردم]] تکذیبم می‌کردند و زمانی با مالش به من [[یاری]] رساند که [[مردم]] مرا [[تحریم]] کردند و [[خدا]] از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر [[زنان]] نصیبم نکرد"<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ص ۱۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۲۳ و الذریة الطاهره، ص ۵۳.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} علاقه و [[محبت]] خاصی به [[حضرت خدیجه]] {{س}} داشت؛ به گونه‌ای که تا وقتی [[حضرت خدیجه]] {{س}} زنده بود، به [[احترام]] او [[همسر]] دیگری [[اختیار]] نکرد. [[پیامبر]] {{صل}} پس از [[وفات]] [[حضرت خدیجه]] {{س}} نیز با تمام وجود به او اظهار [[عشق]] و علاقه می‌کرد و لحظه‌ای از یاد آوری ارزش‌های وجودی‌اش غافل نمی‌شد و [[حق]] شناسانه، زحمات خدمات او را یادآوری و از او قدردانی می‌کرد. [[نقل]] شده است، این کار [[پیامبر]] {{صل}} موجب [[حسد]] بعضی [[زنان]] آن حضرت شده بود<ref>نویری، نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۶، ص۸۴-۸۵؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۹ و ۱ ۱۲ و محمد بن احمد دولابی، ص۶۵.</ref> و آنها گاهی به آن حضرت {{صل}} [[اعتراض]] می‌کردند. [[عایشه]] [[روایت]] می‌کند که [[رسول خدا]] {{صل}} به گونه‌ای از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد که گویی در [[دنیا]] [[زن]] دیگری جز [[خدیجه]] {{س}} نیست<ref>سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ تقی الدین مقریزی، امتناع الاسماع، ج۲، ص۲۲۶ و العینی، عمدة القاری، ج ۱۶، ص ۲۸۰.</ref>؛ او همواره از [[خدیجه]] {{س}} یاد می‌کرد و از خانه خارج نمی‌شد؛ مگر آنکه از او یاد می‌کرد؛ روزی [[غیرت]] زنانگی‌ام بر من مسلط شد و گفتم: او پیرزنی بیش نبود که [[خدا]] [بعد از مرگش] بهترش را نصیب تو کرد؛ پس آن حضرت {{صل}} به شدت برآشفت و فرمود: "نه! به [[خدا]] قسم [[خدا]] بهتر از او را نصیبم نکرد. او زمانی به من [[ایمان]] آورد که [[مردم]] [[کافر]] بودند و زمانی تصدیقم کردند کرد که و [[مردم]] تکذیبم می‌کردند و زمانی با مالش به من [[یاری]] رساند که [[مردم]] مرا [[تحریم]] کردند و [[خدا]] از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر [[زنان]] نصیبم نکرد"<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ص ۱۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۲۳ و الذریة الطاهره، ص ۵۳.</ref>.


یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} برای حضرت، چندان [[عزیز]] بود که [[عایشه]] نیز برای [[تقرب]] به [[رسول خدا]] {{صل}} از نام و یادش بهره می‌جست<ref>علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۸.</ref>. [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} بارها به یاد [[خدیجه]] {{س}} می‌گریستند و می‌فرمودند: {{متن حدیث| أَيْنَ‌ مِثْلُ‌ خَدِيجَة {{س}}؟}}"<ref>بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۱۳۱.</ref> نهایت [[عشق]] و علاقه حضرت {{صل}} به [[خدیجه]] {{س}} را می‌توان در روز [[فتح مکه]] دریافت. در آن روز ایشان مسیر حرکت خود را به گونه‌ای تعیین فرمود که از کنار [[مزار]] [[خدیجه]] {{س}} عبور کند. ایشان در ‌حجون، در کنار [[قبر]] [[خدیجه]] {{س}} [[خیمه]] زد و از آنجا [[لشکر]] [[مسلمانان]] را [[فرماندهی]] کرد<ref>محمد الطبری بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۵۶ و البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۲۹۰.</ref>. علاقه [[پیامبر]] {{صل}} به [[خدیجه]] به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} را برایش تداعی می‌کرد، به [[شایستگی]] استقبال می‌کرد. [[نقل]] شده است، زمانی که [[ابوالعاص بن ربیع]]، [[همسر]] [[زینب]]، دختر [[رسول خدا]] {{صل}} در [[بدر]] به [[اسارت]] [[سپاه اسلام]] در آمد، [[زینب]] برای فدیه او اموالی که گردنبند یادگاری مادرش نیز در آن بود، برای [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] فرستاد. حضرت با دیدن این گردنبند، [[اشک]] در چشمانش حلقه بست و از [[مسلمانان]] خواست که اگر [[صلاح]] بدانند [[اسیر]] [[زینب]] را به [[احترام]] [[خدیجه]] {{س}} رها سازند و اموالی را هم که برای فدیه او فرستاده شده بود، به خودش برگردانند. [[مسلمانان]] نیز پذیرفتند و چنین کردند<ref>تاریخ الطبری، ج ۱۱، ص ۴۹۹؛ الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۶ و الذریة الطاهره، ص ۲۸.</ref>.
یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} برای حضرت، چندان عزیز بود که [[عایشه]] نیز برای [[تقرب]] به [[رسول خدا]] {{صل}} از نام و یادش بهره می‌جست<ref>علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۸.</ref>. [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} بارها به یاد [[خدیجه]] {{س}} می‌گریستند و می‌فرمودند: {{متن حدیث| أَيْنَ‌ مِثْلُ‌ خَدِيجَة {{س}}؟}}"<ref>بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۱۳۱.</ref> نهایت [[عشق]] و علاقه حضرت {{صل}} به [[خدیجه]] {{س}} را می‌توان در روز [[فتح مکه]] دریافت. در آن روز ایشان مسیر حرکت خود را به گونه‌ای تعیین فرمود که از کنار مزار [[خدیجه]] {{س}} عبور کند. ایشان در ‌حجون، در کنار [[قبر]] [[خدیجه]] {{س}} [[خیمه]] زد و از آنجا [[لشکر]] [[مسلمانان]] را [[فرماندهی]] کرد<ref>محمد الطبری بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۵۶ و البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۲۹۰.</ref>. علاقه [[پیامبر]] {{صل}} به [[خدیجه]] به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی یاد و نام [[خدیجه]] {{س}} را برایش تداعی می‌کرد، به شایستگی استقبال می‌کرد. [[نقل]] شده است، زمانی که [[ابوالعاص بن ربیع]]، [[همسر]] [[زینب]]، دختر [[رسول خدا]] {{صل}} در [[بدر]] به [[اسارت]] [[سپاه اسلام]] در آمد، [[زینب]] برای فدیه او اموالی که گردنبند یادگاری مادرش نیز در آن بود، برای [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] فرستاد. حضرت با دیدن این گردنبند، [[اشک]] در چشمانش حلقه بست و از [[مسلمانان]] خواست که اگر [[صلاح]] بدانند [[اسیر]] [[زینب]] را به [[احترام]] [[خدیجه]] {{س}} رها سازند و اموالی را هم که برای فدیه او فرستاده شده بود، به خودش برگردانند. [[مسلمانان]] نیز پذیرفتند و چنین کردند<ref>تاریخ الطبری، ج ۱۱، ص ۴۹۹؛ الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۶ و الذریة الطاهره، ص ۲۸.</ref>.


[[عشق]] به [[خدیجه]] {{س}} باعث شده بود که [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} نیز نزد [[پیامبر]] {{صل}} [[محبوب]] باشند<ref>محمد بن حسن فتال نیشابوری؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۲۶۹ و کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۸.</ref>. ایشان هر گاه گوسفندی را سر می‌برید، قسمتی از آن را برای [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} می‌فرستاد<ref>نهایة الأرب، ص۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۸۴ - ۸۵، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص۱۲ و الذریعة الطاهره، ص۶۵.</ref> و می‌فرمود: "من هم [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} را [[دوست]] می‌دارم"<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی، سید جواد]]، [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]] و [[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۶۸۸ ـ ۶۸۹.</ref>
[[عشق]] به [[خدیجه]] {{س}} باعث شده بود که [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} نیز نزد [[پیامبر]] {{صل}} محبوب باشند<ref>محمد بن حسن فتال نیشابوری؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۲۶۹ و کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۸.</ref>. ایشان هر گاه گوسفندی را سر می‌برید، قسمتی از آن را برای [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} می‌فرستاد<ref>نهایة الأرب، ص۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۸۴ - ۸۵، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص۱۲ و الذریعة الطاهره، ص۶۵.</ref> و می‌فرمود: "من هم [[دوستان]] [[خدیجه]] {{س}} را [[دوست]] می‌دارم"<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی، سید جواد]]، [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]] و [[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۶۸۸ ـ ۶۸۹.</ref>


== رعایت [[مساوات]] بین [[همسران]] ==
== رعایت [[مساوات]] بین [[همسران]] ==

نسخهٔ ‏۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۵

مقدمه

تشکیل خانواده و برقراری روابط سالم میان زن و شوهر، همواره از اموری است که انبیای الهی و به ویژه نبی اکرم (ص) به آن توجه خاص و بر آن، تأکید فراوانی داشته‌اند؛ چرا که خانواده، پایه اصلی سعادت هر فرد و جامعه محسوب می‌شود و اگر افراد خانواده بتوانند با روابطی شایسته و مناسب به روح و جسم یکدیگر آرامش ببخشند و زمینه شکوفایی صفات و استعدادهای درونی خود را فراهم آورند، جامعه‌ای موفق پدید خواهد آمد. زن و شوهر با ایجاد محیط گرم و باصفا در خانه، هم فرزندانی شایسته و با ادب پرورش خواهند داد، و هم خود نیز از این محیط سالم نیرو گرفته، زندگی‌شان، همواره پر فروغ و با نشاط خواهد بود؛ به این دلیل، در اسلام، به ویژه بر روابط خوب زن و مرد، بسیار تأکید شده است و هر آن‌چه که به بهتر و مستحکم‌تر شدن آن کمک کند؛ به ویژه آن عملی که خود زن و شوهر انجام دهند، ستایش و دارای ثوابی عظیم دانسته شده است[۱].

همسرداری در کلام پیامبر (ص)

رعایت اخلاق خوب و شایسته با همسران از سفارش‌های رسول خدا (ص) به امت مسلمان خود بود؛ آن بزرگوار می‌فرمود: "جبرئیل آنقدر به من درباره زنان سفارش کرد که گمان بردم شایسته نیست آنان را طلاق داد؛ مگر آنکه آشکارا کار زشتی از آنها سر زند"[۲]. پیامبر اکرم (ص) بهترین افراد امتش را کسانی دانسته‌اند که با همسرانشان بهترین باشند[۳]؛ کسانی که به خانواده هایشان ستم نکنند و با آنان مهربان باشند و در حق آنان ظلم نکنند[۴].

رسول خدا (ص) توهین به مقام شامخ زن را نشانه پستی و لئامت مرد دانسته، می‌فرماید: "به زنان احترام نمی‌کنند، مگر اشخاص کریم و به آنان توهین نمی‌کنند مگر افراد پست[۵]". همچنین ایشان همسران را از آزار یکدیگر برحذر داشته، فرموده‌اند: "هر زنی که شوهرش را بیازارد، خداوند، نماز و حسنات او را قبول نخواهد کرد؛ اگرچه تمام عمر روزه بگیرد، نماز به پا دارد و بندگان بسیاری را آزاد و مال و ثروت فراوانی را در راه خدا انفاق کند؛ مگر آنکه رضایت شوهرش را به دست آورد و اگر بدون رضایت شوهر، از دنیا برود، نخستین کس خواهد بود که به جهنم وارد می‌شود". سپس فرمود: "مرد نیز اگر همسر خود را آزار دهد، چنین وضعیتی را خواهد داشت"[۶].

آن حضرت مردان و زنان را در مقابل بداخلاقی همسران به صبر توصیه کرده می‌فرمودند: "خداوند به مردی که در مقابل بد اخلاقی زنش صبر کند، اجر و پاداش حضرت ایوب (ع) را عطا خواهد کرد؛ همچنین خداوند به زنی که بداخلاقی شوهر را تحمل کند، ثواب و اجر آسیه را به او خواهد داد"[۷].[۸]

رسول اکرم (ص) با همسران خود با عطوفت و عدالت رفتار می‌کرد[۹]. در مورد زنان نهایت رفق و مدارا را به کار می‌برد و تندخویی و بدزبانی همسران خود را تحمل می‌کرد.

رسول اکرم (ص) در لحظه‌های آخر حیاتش نیز مدارا با زنان و رعایت مقتضیات فطرت آنان را یادآور شد. در مقام توضیح و تمثیل فرمود: زن به استخوان خمیده دنده‌ها می‌ماند و در همان وضعی که هست، سودمند است و اگر بخواهند آن را راست کنند، می‌شکند و ضایع می‌شود[۱۰].

ایشان با تأکید بر حسن معاشرت با زنان می‌فرمود: همه مردمان دارای خصلت‌های نیک و بد هستند و مرد نباید تنها جنبه‌های ناپسند را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چون هرگاه از یک خصلت او ناراضی می‌شود، خُلق دیگرش مایه خشنودی اوست و این دو را باید روی هم به شمار آورد[۱۱].

آن حضرت، کسانی را که از تلاش برای آسایش خانواده خودشان کوتاهی می‌کنند، لعن و نفرین می‌کرد و می‌فرمود: از رحمت خدا دور باد کسی که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذارد[۱۲].

رسول الله (ص) به مردان سفارش می‌کرد: کسی که همسری گرفته است، باید او را گرامی بدارد[۱۳]. اگر مرد به زنش بگوید «تو را دوست دارم»، هرگز از دل زن بیرون نمی‌رود[۱۴]. پیامبر اعظم (ص)، محبت به زنان و چشم پوشی از اشتباه‌های آنها را مستحب می‌شمرد[۱۵] و می‌فرمود: بهترین شما کسانی هستند که برای زنان خود بهترین باشند و من از همه شما برای خانواده ام بهترم[۱۶].[۱۷]

مهربانی با همسر

رسول خدا (ص) با همسران و خانواده اسلام خود بسیار مهربان و رئوف بودند؛ به گونه‌ای که از انس‌بن مالک ـ خادم پیامبر گرامی اسلام (ص) ـ روایت شده است: من کسی را مهربان‌تر از رسول خدا (ص) نسبت به خانواد‌اش ندیدم[۱۸].

از ویژگی‌های اخلاقی پیامبر (ص) زندگی خود، احترام به همسران و توجه به روحیات آنان بود. ایشان برای صدا کردن همسرانشان از کلمات محبت آمیز استفاده می‌کردند. دلجویی از همسران در زمان ناراحتی آنان نیز از خصوصیات اخلاقی دیگر خدا (ص) به شمار می‌آمد. نقل شده است؛ در حجة الوداع وقتی شتر صفیه ـ همسر پیامبر (ص) ـ حرکت نکرد، او از ناراحتی گریست؛ پس پیامبر (ص) با دیدن این واقعه نزد او رفت و با دست خود اشک از چشمانش پاک کرد و او را دلداری داد و سپس دستور داد تا قافله در آنجا فرود آید[۱۹].

در برخی منابع نیز روایت شده است که روزی عایشه و حفصه ـ همسران رسول خدا (ص) ـ به صفیه، دختر حیی‌ بن اخطب ـ همسر دیگر رسول خدا (ص) ـ تفاخر کرده، خود را به علت نسبی‌شان با رسول خدا (ص) از او برتر شمردند. همچنین آنان صفیه را سرزنش کردند و او را دختر یهودی خواندند. پس صفیه، در حالی که گریه می‌کرد، به نزد نبی خاتم (ص) وارد شد و رسول خدا (ص) از او علت گریه‌اش را پرسید؛ صفیه گفت: "عایشه و حفصه به او دشنام داده و برای تحقیر، وی را یهودی خوانده‌اند". آن حضرت با محبت، برای کاستن از اندوه صفیه به وی فرمود: "چرا تو به آنان نگفتی که پدرم، هارون و عمویم، موسی و شوهرم محمد (ص) است؟"[۲۰].

پذیرش عذر همسر نیز از دیگر اوصاف رسول خدا (ص) است. روایت کرده‌اند که پیامبر اکرم (ص) در حجة الوداع به زینب بنت جحش فرمود: "آیا صفیه را هم پشت شتر خود سوار می‌کنی؟" او گفت: "من زن یهودی تو را مهمان کنم؟" پیامبر (ص) از سخن او سخت آزرده شد و مدتی از او کناره گرفت؛ اما اندکی بعد با پشیمانی زینب، ایشان هم، عذر او را پذیرفت[۲۱].

از دیگر صفات نیک رسول خدا (ص) در رفتار با همسرانش این بود که به سرعت بر همسرانش خشم نمی‌گرفت؛ بلکه از راه‌های مختلف می‌کوشید تا آنان را متوجه اشتباه خود کند و آن حضرت به تناسب، از روش مخصوصی استفاده می‌کرد؛ مثلا گاه با قطع رفت و آمد و گاه با قطع گفتگو به طور موقت، مسئله را حل می‌کرد؟[۲۲].[۲۳]

رفتار رسول خدا (ص) با خانواده به روایت همسران

گفته‌های همسران پیامبر (ص) درباره خلق نیکوی آن بزرگوار در خانواده، بهترین تأیید بر صداقت رسول خدا (ص) در محبت به خانواده است. روایت شده است، عده‌ای از اصحاب پیامبر (ص) پس از وفات ایشان جمع شدند و گفتند: "چه خوب است کسی را نزد همسران رسول خدا (ص) بفرستیم و از چگونگی اعمال آن در خانه بپرسیم تا از ایشان پیروی کنیم". سپس آنها شخصی را نزد همه همسران پیامبر (ص) فرستادند؛ پس از مدتی، فرستاده برگشت و از همه آنان یک پاسخ آورد و آن اینکه شما از اخلاق و رفتار پیامبرتان بپرسید؛ اخلاق او همان اخلاق قرآنی بود[۲۴].

عایشه ـ همسر پیامبر (ص) ـ نیز در توصیف اوصاف اخلاقی رسول خدا (ص) در منزل گفته است، او ملایم‌ترین و گرامی‌ترین مردم بود؛ وی مردی چونان دیگر مردان بود، با این تفاوت که همواره لبخند به لب داشت[۲۵]. رسول خدا (ص) هرگز مسلمانی را لعن نکرد و به کسی دشنام نداد[۲۶] و هیچ زن و کنیزی را نزد و به دست خود ضربه‌ای بر کسی وارد نکرد؛ مگر در جنگ و جهاد راه خدا[۲۷].[۲۸]

قدردانی از همسر

رسول خدا (ص) علاقه و محبت خاصی به حضرت خدیجه (س) داشت؛ به گونه‌ای که تا وقتی حضرت خدیجه (س) زنده بود، به احترام او همسر دیگری اختیار نکرد. پیامبر (ص) پس از وفات حضرت خدیجه (س) نیز با تمام وجود به او اظهار عشق و علاقه می‌کرد و لحظه‌ای از یاد آوری ارزش‌های وجودی‌اش غافل نمی‌شد و حق شناسانه، زحمات خدمات او را یادآوری و از او قدردانی می‌کرد. نقل شده است، این کار پیامبر (ص) موجب حسد بعضی زنان آن حضرت شده بود[۲۹] و آنها گاهی به آن حضرت (ص) اعتراض می‌کردند. عایشه روایت می‌کند که رسول خدا (ص) به گونه‌ای از خدیجه (س) یاد می‌کرد که گویی در دنیا زن دیگری جز خدیجه (س) نیست[۳۰]؛ او همواره از خدیجه (س) یاد می‌کرد و از خانه خارج نمی‌شد؛ مگر آنکه از او یاد می‌کرد؛ روزی غیرت زنانگی‌ام بر من مسلط شد و گفتم: او پیرزنی بیش نبود که خدا [بعد از مرگش] بهترش را نصیب تو کرد؛ پس آن حضرت (ص) به شدت برآشفت و فرمود: "نه! به خدا قسم خدا بهتر از او را نصیبم نکرد. او زمانی به من ایمان آورد که مردم کافر بودند و زمانی تصدیقم کردند کرد که و مردم تکذیبم می‌کردند و زمانی با مالش به من یاری رساند که مردم مرا تحریم کردند و خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر زنان نصیبم نکرد"[۳۱].

یاد و نام خدیجه (س) برای حضرت، چندان عزیز بود که عایشه نیز برای تقرب به رسول خدا (ص) از نام و یادش بهره می‌جست[۳۲]. پیامبر گرامی اسلام (ص) بارها به یاد خدیجه (س) می‌گریستند و می‌فرمودند: « أَيْنَ‌ مِثْلُ‌ خَدِيجَة (س)؟»"[۳۳] نهایت عشق و علاقه حضرت (ص) به خدیجه (س) را می‌توان در روز فتح مکه دریافت. در آن روز ایشان مسیر حرکت خود را به گونه‌ای تعیین فرمود که از کنار مزار خدیجه (س) عبور کند. ایشان در ‌حجون، در کنار قبر خدیجه (س) خیمه زد و از آنجا لشکر مسلمانان را فرماندهی کرد[۳۴]. علاقه پیامبر (ص) به خدیجه به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی یاد و نام خدیجه (س) را برایش تداعی می‌کرد، به شایستگی استقبال می‌کرد. نقل شده است، زمانی که ابوالعاص بن ربیع، همسر زینب، دختر رسول خدا (ص) در بدر به اسارت سپاه اسلام در آمد، زینب برای فدیه او اموالی که گردنبند یادگاری مادرش نیز در آن بود، برای رسول خدا (ص) به مدینه فرستاد. حضرت با دیدن این گردنبند، اشک در چشمانش حلقه بست و از مسلمانان خواست که اگر صلاح بدانند اسیر زینب را به احترام خدیجه (س) رها سازند و اموالی را هم که برای فدیه او فرستاده شده بود، به خودش برگردانند. مسلمانان نیز پذیرفتند و چنین کردند[۳۵].

عشق به خدیجه (س) باعث شده بود که دوستان خدیجه (س) نیز نزد پیامبر (ص) محبوب باشند[۳۶]. ایشان هر گاه گوسفندی را سر می‌برید، قسمتی از آن را برای دوستان خدیجه (س) می‌فرستاد[۳۷] و می‌فرمود: "من هم دوستان خدیجه (س) را دوست می‌دارم"[۳۸].[۳۹]

رعایت مساوات بین همسران

رسول خدا (ص) میان همسران خود به عدالت رفتار می‌کرد. ایشان برای هر یک از همسران، نوبت خاصی را در نظر گرفته بودند و به نوبت به آنها سر می‌زدند[۴۰]. آن حضرت در رعایت این نوبت بسیار پایبند بودند و حتی در ایام بیماری[۴۱] هم طبق نوبت به منازل هر یک از بانوان خود رفتند تا اینکه با شدت گرفتن بیماری، از بانوان خود اجازه گرفتند تا در منزل عایشه بمانند[۴۲]. آن بزرگوار با این همه دقت، بارها می‌فرمود: "خدایا! در حد توانایی، در رعایت نوبت آنان می‌کوشم؛ خدایا! در آن‌چه بیرون از قدرت من است، مرا ملامت نفرما!"[۴۳].

ایشان هنگام سفرهای خود، میان همسرانش قرعه می‌انداخت و یک یا دو نفر از آنان را با خود همراه می‌کرد [۴۴] و در این سفرها نیز رعایت عدالت را میان همسرانش از خاطر دور نمی‌داشت. از ام سلمه روایت شده است: "در سفر حجة الوداع رسول خدا (ص) همسرانش را با خود همراه می‌کرد و در هر شبانه روز پیش یکی از آنان بود و با این کار میان آنان عدالت برقرار می‌کرد"[۴۵]. ایشان در رعایت عدالت میان همسران به قدری دقت داشت که گاهی به سختی می‌افتاد؛ به همین علت، خداوند برای رفاه حال ایشان آیه تخییر را نازل فرمود ﴿تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا[۴۶] تا ایشان را از مشقت این عمل برهاند؛ اما پیامبر اکرم (ص) با وجود این سختی‌ها، با بزرگواری تمام همچنان برای اجرای عدالت میان همسرانش می‌کوشیدند.

ایشان در پرداخت مهریه همسران خویش هم عدالت را رعایت می‌کردند؛ به گونه‌ای که مهریه هیچ یک از همسران ایشان از چهارصد درهم[۴۷] و به نقلی، پانصد درهم[۴۸] فراتر نرفت. از دیگر موارد اجرای عدالت میان همسران، پرداخت یکسان نفقه و هزینه زندگی است. رسول خدا (ص) در این باره نیز مانند دیگر موارد با مساوات بین زنان خود رفتار می‌کرد. نقل شده است، ایشان پس از فتح خیبر به هر کدام از زنان خود هشتاد وسق[۴۹] خرما و بیست وسق جو پرداخت[۵۰].[۵۱]

دادن هدیه به همسر

رسول اکرم (ص) هدیه دادن به همسر را امری بسیار پسندیده دانسته، توصیه می‌فرمودند که مسلمانان برای ابراز علاقه به همسران خویش، هدایایی را به آنان اهدا کنند، آن بزرگوار می‌فرمودند: "هرکس تحفه‌ای از بازار بخرد و برای خانواده خود ببرد، پاداش او نزد خدا مانند کسی است که به مستمندان کمک کرده باشد"[۵۲].[۵۳]

همکاری با همسران در امور خانه

کمک مرد به همسر در امور خانه از نشانه‌های علاقه‌مندی و محبت فراوان مرد به خانواده است. در اسلام، کمک به همسر در امور خانه، از فضایل یک انسان وارسته و خود ساخته، برشمرده و بر انجام آن بسیار تأکید و سفارش شده است.

در سیره رسول خدا (ص) آمده است که ایشان با اهل خانه خود در انجام کارهای خانه شرکت می‌فرمود. خاتم انبیاء (ص) به دست مبارک خویش، گوسفندان را می‌دوشید و جامه و کفش خود را می‌دوخت[۵۴]؛ در خانه را بر روی مراجعه کنندگان می‌گشود و در این کار از دیگران سبقت می‌گرفت؛ شترانش را عقال می‌بست و شیرشان را می‌دوشید؛ خانه را جارو می‌کرد و چون خادمش از کار آرد کردن خسته می‌شد، به او یاری می‌رساند و گندم و جو آرد می‌کرد[۵۵]؛ ایشان به حیوانات خود آب و غذا می‌داد و گاه، بارهای خدمتکار خسته اش را به دوش می‌کشید؛ آن حضرت، آب وضوی شبش را خود، آماده می‌کرد و کنار بستر خوابش می‌برد و به دست خود برای همسرانش گوشت، خرد می‌کرد[۵۶] و حیا مانع نمی‌شد که آن حضرت (ص) خود نیازمندی‌های خانه خود را از بازار تهیه نکند و بار خود را با دست مبارک به منزل نبرد[۵۷].

روزی از عایشه - همسر پیامبر (ص) پرسیده شد: "پیامبر (ص) در خانه چه می‌کرد؟" گفت: "جامه‌اش را می‌دوخت و کفش خود را پینه می‌زد و همان کارهایی را می‌کرد که دیگر مردان در خانه انجام می‌دهند"[۵۸]. در روایتی دیگر نیز از عایشه چنین نقل شده است که آن حضرت (ص) کمک کار خانواده خود بود و کارهای شخصی اش را به کسی واگذار نمی‌کرد و خود انجام می‌داد[۵۹].[۶۰]

رسول الله (ص) به مردان می‌فرمود: «خدمت شما به همسرانتان صدقه به شمار می‌آید»[۶۱]. ایشان در کلامی به حضرت علی (ع) می‌فرماید: ای علی! از من بشنو و من جز آنچه خدایم فرمان داده است، نمی‌گویم. هر مردی که همسرش را در (کار) خانه کمک کند، به تعداد موهای اندامش، یک سال عبادت برایش به شمار می‌آورند؛ سالی که روزهایش روزه بوده و شب‌هایش را به پاخاسته باشد. ای علی! کسی که در خدمت خانواده‌اش در خانه باشد و خودخواهی نورزد، آفریدگار، نامش را در دیوان شهیدان می‌نگارد و برای هر قدمش، یک حج و یک عمره پاداش می‌دهد.

ای علی! ساعتی را در خدمت همسر بودن، برتر از هزار سال پرستش و هزار حج و هزار عمره و آزاد کردن هزار برده و شرکت در هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و حضور در هزار نماز جمعه و شرکت در هزار تشییع جنازه و سیرکردن هزار گرسنه و آزاد کردن هزار اسیر است. چنین کسی چشم از جهان فرونخواهد بست، جز آنکه جایگاهش را در بهشت خواهد دید. ای علی! خدمت به همسر، کفاره گناهان بزرگ است و خشم پروردگار را فرو می‌نشاند[۶۲].[۶۳]

صبر و مدارا با همسر در سیره عملی رسول خدا (ص)

در سیره عملی پیامبر (ص) مصادیق فراوانی از مداراهای آن حضرت (ص) با خانواده دیده می‌شود؛ ایشان زن را در ظرافت و لطافت و در عین حال در ضعف و شکنندگی به شیشه، تشبیه کرده، فرموده‌اند: "با شیشه‌ها مدارا کنید"[۶۴].

رسول خدا (ص) با خطاهای همسران خود نیز مدارا می‌کرد. آن حضرت در مقابل سخنان و رفتارهای همسرانش که گاه باعث رنجش شدید ایشان می‌شد، بزرگوارانه مدارا کرده، با اخلاق نیکو و سعه صدر با آنان رفتار می‌کرد؛ ایشان هیچ گاه در مقابل آنان گفتار یا رفتار خشونت آمیز از خود بروز نداد و هیچ گاه کسی را نزد[۶۵]؛ بلکه از راه‌های مختلفی چون ترک هم‌نشینی، صحبت نکردن موقت و... سعی می‌کرد آنان را متوجه اشتباه خود کند[۶۶]. حضرت، تنبیه بدنی همسران را امری زشت برمی شمرده، آن را مایه شرم می‌دانستند و می‌فرمودند: "شگفتا که کسی از شما همسران خود را چونان بردگان می‌زند و سپس بدون دلجویی، با او مراوده می‌کند!"[۶۷] ایشان به مردان توصیه می‌فرمودند که در صورت خشم گرفتن بر همسرانشان، به جای زدن آنان با چوب، آنها را با گرسنگی و کم محلی ادب کنند تا در دنیا و آخرت سود ببرند[۶۸]؛ رسول خدا (ص) صبر مردان را در برابر ناملایمات همسرانشان خواستار بودند و بدان سفارش می‌کردند و می‌فرمودند: "هر مردی که اخلاق بد همسر خود را به سبب پاداش آن تحمل کند، خداوند، پاداش شاکران را به وی عطا خواهد کرد"[۶۹].[۷۰]

نمونه‌هایی از مدارای پیامبر (ص) با همسرانش

سیره نگاران موارد بسیاری از مداراهای رسول خدا (ص) را با همسران خویش نقل کرده‌اند که در ادامه مواردی را یادآور می‌شویم: عایشه می‌گوید: "پیامبر خدا (ص) در روزی که نوبت، مخصوص من بود، در حجره‌ام نشسته بود و آن روز، صفیه از همان غذایی که من درست کرده بودم، برای پیامبر (ص) فرستاده بود. وقتی ظرف غذا را در دست کنیز صفیه دیدم، از شدت خشم تنم به لرزه افتاد؛ پس ضربه‌ای به آن ظرف زدم و آن را انداختم. پیامیر (ص) به من نگاهی کرد که آثار ناراحتی را در چهره‌اش دیدم و گفتم: "به خدا پناه می‌برم از اینکه رسول خدا (ص) امروز مرا نفرین کند. پس به پیامبر (ص) گفتم: کفاره این عمل چیست؟ فرمودند: "مانند طعامش، به او طعام بده و مانند ظرفش، ظرفی تهیه کن"[۷۱].

از دیگر موارد مدارای آن حضرت، جریان توطئه حفصه و عایشه برای مانع شدن از رفتن رسول خدا (ص) به خانه یکی دیگر از همسرانش بود. روزی رسول خدا (ص) در خانه یکی از همسرانش (زینب بنت جحش) مقداری عسل خورده بود و از آن عسل خیلی خوشش آمده بود. وقتی عایشه و حفصه از جریان مطلع شدند، با هم توطئه کردند که هر وقت پیامبر (ص) نزد هر کدام از آنها آمد، به او بگویند: "چه خورده‌ای؛ زیرا دهانت بوی بدی می‌دهد تا به این روش، حضرت دیگر از آن عسل نخورد؛ آنان با این کار موفق شدند آن حضرت را از رفتن به خانه زینب باز دارند[۷۲]. وقتی حضرت، از توطئه آنان مطلع شد، سخت ناراحت شد؛ ولی با آنان مدارا کرد.

همچنین نقل شده است، روزی پیامبر (ص) رازی را با حفصه در میان گذاشت و از او خواست در این باره با کسی سخن نگوید؛ اما حفصه این راز را با عایشه در میان گذاشت[۷۳]. رسول خدا (ص) نیز از افشا شدن رازش مطلع شد؛ اما گونه‌ای رفتار کرد که حتی حاضر نشد، تمام رازی را که حفصه افشا کرد، به رخ او بکشد و تنها به قسمتی از آن اشاره کرد[۷۴].

از موارد دیگری که سیره نگاران از مصادیق مدارای آن حضرت با همسرانش برشمرده‌اند، این است که در سفر حجة‌الوداع، همسران رسول خدا (ص) نیز با آن حضرت بودند و بار شتر صفیه، سنگین بود و شترش هم تندرو نبود. پس آن حضرت دستور داد وسایل عایشه را که سبک بود، به شتر صفیه و وسایل صفیه را که سنگین‌تر بود، به شتر عایشه منتقل کنند تا سرعت حرکت قافله بیشتر شود. این کار، خشم عایشه را برانگیخت؛ پس فریاد زد: "ای بندگان خدا! این زن یهودی بر رسول الله (ص) غلبه یافته است؛" پیامبر (ص) فرمودند: "یا أم عبدالله! چون بار شتر تو سبک بود، بار صفیه را به شتر تو منتقل ساختیم و بار تو را به شتر او"؛ عایشه خطاب به آن حضرت گفت: "آیا تو گمان می‌کنی پیامبر خدا هستی!" آن حضرت (ص) تبسمی کرد و فرمود: "ای ام عبدالله! آیا در این باره شک داری؟" عایشه گفت: "آیا تو گمان می‌کنی رسول خدا (ص) هستی؟! آیا عدالت را رعایت کردی؟!" أبوبکر با شنیدن حرف‌های عایشه، سراغ او رفت تا سیلی محکمی به صورتش بزند؛ اما پیامبر (ص) فریاد زد: "ای ابوبکر! دست نگهدار!" ابوبکر گفت: "ای رسول خدا! آیا نشنیدی چه گفت؟" آن حضرت در جواب فرمودند: "غیر از من کسی به جزئیات قضایا آگاهی ندارد"[۷۵].[۷۶]

منابع

پانویس

  1. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۸۴.
  2. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۴۰؛ کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۵۱۲ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۹۱.
  3. من لایحضره الفقیه، ص ۵۵۵؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۱۶؛ الترمذی، سنن، ج ۵ ص ۳۶۹ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳۶.
  4. مکارم الاخلاق، ص ۲۱۶ – ۲۱۷.
  5. « مَا أكرم‌ النِّسَاءِ إِلَّا كَرِيمُ وَ لَا أهانهنّ إِلَّا لَئِيمُ»؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۱۶، ص ۳۷۱؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۳۲ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۳، ص ۳۱۳.
  6. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۴ - ۱۵؛ شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۲۹ و ورام بن أبی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۱.
  7. « مَنْ صَبَرَ عَلَى سُوءِ خُلُقِ امْرَأَتِهِ أَيُّوبَ عَلَى بَلَائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا مِثْلَ ثَوَابِ أسية بِنْتِ مُزَاحِمٍ »؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۱۳ - ۲۱۴؛ الفتنی، تذکرة الموضوعات، ص ۱۲۸ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۴۷.
  8. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۸۵ ـ ۶۸۶.
  9. صحیح بخاری، ج۴، ص۳۴.
  10. صحیح بخاری، ج۷، ص۲۶.
  11. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸.
  12. گوشه‌ای از اخلاق محمد (ص)، ص۱۷؛ برگرفته از: وسائل الشیعه، باب العفو عن الزوجة.
  13. سنن ابی داوود، ج۲، ص۲۱۴.
  14. اصول کافی، ج۵، ص۵۶۹.
  15. وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۱۲۱.
  16. من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۴۳.
  17. اسحاقی، سید حسین، کانون محبت ص۲۳.
  18. «مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ ارْحَمْ بِالْعِيَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»، احمد بن حنبل، مسند احمد،، ج ۳، ص ۱۱۳، مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۰۹ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج۱، ص۳۳۰.
  19. صالحی دمشقی، سبل الهدی والرشاد، ج ۹، ص ۶۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۳۴ همو، تاریخ اسلام، ج ۴، ص ۶۹.
  20. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۰۰؛ أحمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۴۴ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۷۴.
  21. مسند احمد، ج ۶، ص ۳۳۸؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۴، ص ۳۲۱ و سیر أعلام النبلاء، ج ۲، ص۲۳۴.
  22. اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۷۱ و امتاع الأسماع، ج ۶، ص ۱۲۰.
  23. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۸۶ ـ ۶۸۷.
  24. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۳.
  25. تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۸۳، ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۵۵۵ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۳، ص ۱۰۰۸.
  26. الطبقات الکبری، ج۱، ص ۲۷۶؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۲، ص ۴۴۱ و دلائل النبوه، ج۱، ص۳۱۴.
  27. الطبقات الکبری، ج۸، ص ۱۶۵ و دلائل النبوه، ج۱، ص۳۱۲؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۲۶ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۲۶.
  28. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۸۷-۶۸۸.
  29. نویری، نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۶، ص۸۴-۸۵؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۹ و ۱ ۱۲ و محمد بن احمد دولابی، ص۶۵.
  30. سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ تقی الدین مقریزی، امتناع الاسماع، ج۲، ص۲۲۶ و العینی، عمدة القاری، ج ۱۶، ص ۲۸۰.
  31. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ص ۱۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۲۳ و الذریة الطاهره، ص ۵۳.
  32. علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۸.
  33. بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۱۳۱.
  34. محمد الطبری بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۵۶ و البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۲۹۰.
  35. تاریخ الطبری، ج ۱۱، ص ۴۹۹؛ الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۶ و الذریة الطاهره، ص ۲۸.
  36. محمد بن حسن فتال نیشابوری؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۲۶۹ و کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۸.
  37. نهایة الأرب، ص۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۸۴ - ۸۵، المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص۱۲ و الذریعة الطاهره، ص۶۵.
  38. الاصابه، ج۸، ص۱۰۳.
  39. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۸۸ ـ ۶۸۹.
  40. البخاری، صحیح، ج ۱، ص ۷۵ و مسند احمد، ج ۳، ص ۱۶۷.
  41. همان، بیماری که باعث وفاتشان شد.
  42. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۳۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۱۵ و البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۹۲.
  43. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۳۵؛ امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۲۳۳؛ شرف المصطفی، ج ۴، ص ۲۵۹ و مسند احمد، ج ۶، ص ۱۴۴.
  44. الطبقات الکبری، ج۸، ص ۱۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۹۷؛ امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۲۳۱؛ دلائل النبوه، ج ۴، ص ۶۳ و مسند احمد، ج ۶، ص ۱۱۷.
  45. شیخ طوسی، الامالی، ص ۴۷۵ و بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۴۳.
  46. «(اختیار با توست که موعد) هر یک از آنان را که خواستی واپس افکنی و هر کدام را خواستی نزد خود جای دهی و اگر هر یک از آنان را که وا نهاده بودی بخواهی، بر تو گناهی نیست؛ این، بدان نزدیک‌تر است که چشم آنان روشن گردد و اندوهگین نگردند و همگی به آنچه تو به آنان داده‌ای خشنود شوند و خداوند آنچه در دل‌هایتان می‌گذرد می‌داند و خداوند دانای بردبار است» سوره احزاب، آیه ۵۱.
  47. السیرة النبویه، ص ۶۴۵ - ۶۴۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۱۴۶.
  48. سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۱۴۶ و نیز ر. ک: الکافی، ج ۵، ص ۳۷۶ و شیخ طوسی، الاستبصار، ج ۳، ص ۲۲۵.
  49. هر وسق، معادل شصت پیمانه است.
  50. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۶۹۳، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۴۵ و ۱۱۱؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص ۲۶ و ابن حبان، صحیح، ج ۱۱، ص ۶۰۹.
  51. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۹۰ ـ ۶۹۱.
  52. امالی صدوق، ص ۵۷۷؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۹ و مکارم الاخلاق، ص ۲۲۱.
  53. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۹۱.
  54. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۵ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۵۸.
  55. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۴۶ و بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۷.
  56. المناقب، ص۱۴۶.
  57. حسن بن أبی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ص ۱۱۵؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۶۶ و عیون الاثر ج ۲، ص ۴۰۲.
  58. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۵؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۲۸ - ۳۲۹؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۵۹ و مسند احمد، ج۶، ص۱۲۱.
  59. تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۵۹؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۲، صحیح ابن حبان، ج ۱۲، ص ۴۹۰ و الطبقات الکبری ج ۱، ص ۲۷۵.
  60. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۹۱ ـ ۶۹۲.
  61. کنز العمال، ج۱۶، ص۴۰۸.
  62. بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۱۳۲؛ برگرفته از: هم‌نام گل‌های بهاری، ص۲۰۱.
  63. اسحاقی، سید حسین، کانون محبت ص۲۴.
  64. صحیح بخاری، ج۷، ص۱۱۱؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۱۱ و عمدة القاری، ج ۲۲، ص ۱۸۵.
  65. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۶۵ و اسد الغابه، ج ۱، ص ۳۶
  66. اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۷۱ و امتاع الأسماع، ج ۶، ص ۱۲۰.
  67. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۶۵.
  68. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۵۹ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰.
  69. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ امالی صدوق، ص ۴۳۰ و مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.
  70. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۹۲ ـ ۶۹۳.
  71. مسند احمد، ج ۶، ص ۲۷۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱ و مجمع الزوائد، ج ۴، ص ۳۲۱.
  72. صحیح بخاری، ج ۶، ص ۱۶۷؛ مسند احمد، ج ۶، ص ۲۲۱؛ صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۵ - ۱۸۶ و ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۱۹۱ - ۱۹۲.
  73. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۷۶؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۵، ص ۱۱۷؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج ۶، ص ۲۴۱ و فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۷۲.
  74. عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج ۵، ص ۲۲۴؛ جار الله زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص ۵۵۶ و مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۷۴.
  75. مجمع الزوائد، ج ۴، ص ۳۲۲؛ ابویعلی موصلی، مسند ابی یعلی، ج ۸، ص ۱۲۹ - ۱۳۰ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۱۸۲.
  76. موسوی، سید جواد، حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حیدری، گلشاد و عادلی، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۹۳-۶۹۵.