|
|
(۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = ابوهریره دوسی | عنوان مدخل = ابوهریره دوسی| مداخل مرتبط = [[ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} |
| | == آشنایی اجمالی == |
| | [[عمیر بن عامر بن عبد ذی الشری]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۸.</ref> از تیره دوس از [[قبیله]] ازد [[یمن]] بود<ref>ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۷؛ سمعانی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن حزم، ص۳۸۱.</ref>. در نام او و نام پدرش در منابع رجالی و [[تاریخی]] [[اختلاف]] بسیاری دیده میشود که چنین است: [[عبدالرحمان بن صخر]]، [[عبدالرحمان بن غنم]]، [[عبدالله بن عامر]]، [[عبدالله بن عائذ]]، [[عبدالله بن عمرو]]، [[سکین بن صخر]]، [[سکین بن دومه]]، [[عامر بن عبدشمس]]، [[عامر بن عمیر]]، [[سعید بن حارث]]، [[بریر بن عشرقه]]، [[عبدالله بن عبدشمس]]، [[عبد عمرو بن عبدغنم]]، [[عبدنهم بن عامر]]، "عبدغنم"، "عبدشمس"، [[عبدالله]]، [[کردوس]] و...<ref>ذهبی، ج۲، ص۵۷۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴-۳۱۳؛ ابن عبد البر، ج۴، ص۳۳۲؛ مزی، ج۲۲، ص۹۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۲.</ref>. البته برخی از این نامها در [[جاهلیت]] بر وی اطلاق میشده است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۲؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۱.</ref>. او به کینهاش مشهور است و به همین دلیل در کتابهای تراجم، شرح حال او را در بخش [[کنیهها]] آوردهاند. در نامگذاری وی به [[ابوهریره]] نیز اختلاف است. کسانی میگویند: این [[کنیه]] را [[رسول خدا]] {{صل}} بر او نهاد<ref>ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.</ref> و برخی دیگر میگویند: [[مردم]] به او دادند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۵.</ref>. داستان آن این است که به سبب حمل گربه با خود، به این [[لقب]] نامیده شد. البته نامیده شدن او از طرف رسول خدا {{صل}} درست نیست؛ زیرا [[حضرت]] بر کسی لقب نامناسب نمیگذاشت. بعدها [[جاریة بن قدامه]] به او لقب "ابوسنور" داد<ref>طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref> که نشان از [[طعنه]] او بر لقب ابوهریره است. دیگر مردم، به سبب هم سفره بودن او با [[معاویه]]، لقب "شیخ المضیره" به وی دادند؛ زیرا مضیره، غذای مخصوص و لذیذ معاویه بود که از گوشت تازه گوسفند با شیر، روغن و ادویه جات درست میشد و چون ابوهریره این [[غذا]] را [[دوست]] میداشت، در [[زمان]] معاویه به این لقب [[شهرت]] یافت<ref>زمخشری، ج۲، ص۷۰۰.</ref>. |
|
| |
|
| {{امامت}}
| | [[تاریخ]] ولادت او را میتوان در حدود بیست سال پیش از [[هجرت]] دانست؛ زیرا وی در حدود [[سال ۵۸ هجری]] در ۷۸ سالگی درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۵؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۶۲.</ref>. |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخههای بحث '''[[ابوهریره دوسی]]''' است. "'''[[ابوهریره دوسی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوهریره دوسی در تراجم و رجال]] - [[ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
|
| |
|
| '''ابوهریره دوسی''' یکی از [[صحابه]] و همراهان [[رسول خدا]]{{صل}} از [[قبیله]] اشعریها است که به [[نقل حدیث]] فراوان از [[پیامبر]]{{صل}} مشهور میباشد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲.</ref>. او در [[نقل حدیث]]، حتی [[احادیث]] ساختگی، به حدّی [[زیادهروی]] میکرد که [[عمر بن خطاب]] او را از [[نقل حدیث]] [[ممنوع]] ساخت<ref>البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶.</ref> و [[عایشه]] و [[عثمان]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز به او [[اعتراض]] کردند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۳۳.</ref>.
| | [[مادر]] او [[میمونه]] دختر [[صفیح بن حارث]] بود<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۲۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.</ref> و از وی سه فرزند به نامهای [[محرز بن ابوهریره دوسی|محرز]]، [[عبدالرحمان بن ابوهریره دوسی|عبدالرحمان]] و [[بلال بن ابوهریره دوسی|بلال]] ذکر کردهاند <ref>ابن حزم، ص۳۸۲.</ref>. |
|
| |
|
| ==مقدمه==
| | [[شمایل]] وی را چنین وصف کردهاند: گندمگون، چهارشانه، دارای گیسوان و گشاده دندان. وی ریشش را زرد میکرد و بلند نگه میداشت، شاربش را میتراشید و فردی [[شوخ طبع]] بود<ref>ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸؛ ذهبی، ج۲، ص۵۸۶.</ref>. |
| درباره نام [[ابوهریره]] و نام پدرش به اندازهای [[اختلاف]] است که در نام هیچ یک از [[صحابه رسول خدا]]{{صل}} چنین اختلافی وجود ندارد، زیرا درباره نام وی بیست احتمال ذکر شده است؛ مانند [[عبد]] [[شمس]]، [[عبد]] [[تیم]]، [[عبد]] غنم، عبدالعزی، عبید، سکین، عمرو، عمیر، بربر، [[یزید]]، سعد، سعید و... همچنین درباره نام پدرش پانزده اسم گفته شده است، مانند: عائذ، عامر، عمرو، عمیر، غنم، دوقه، هانی، مل و...<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۳.</ref> [[نقل]] شده اسم [[ابوهریره]] در [[دوران جاهلیت]]، [[عبد]] [[شمس]] یا [[عبد]] عمرو و کنیهاش [[ابوالاسود]] بود که در هنگام [[مسلمان]] شدن به [[عبدالرحمن]] و [[عبدالله]] [[تغییر]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۰.</ref>. البته چون [[پیامبر]]{{صل}} [[اسامی]] [[دوران جاهلیت]] را [[تغییر]] میداد، اسم [[ابوهریره]] را "عبدالله" و کنیهاش را "ابوهریره" نامید<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۲۹۸-۳۰۵.</ref>.
| |
|
| |
|
| میگویند وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دید که وی بچه گربهای را در آستین کرده، به او فرمود: "یا ابا هریره" (ای [[پدر]] بچه گربه) و به این جهت به این [[کنیه]] مشهور گردید<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref>.
| | نخستین بار [[ابو هریره]] همراه [[هیئت]] [[یمنی]] به [[سرپرستی]] [[طفیل بن عمرو دوسی]]، در [[سال هفتم هجری]] در [[مدینه]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۶۵؛ واقدی، ج۲، ص۶۳۶.</ref> و [[مسلمان]] شد. به نقل از [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۴.</ref> او در خبیر به حضور رسول خدا {{صل}} رسید. وی میگوید در [[سرایای پیامبر]] و [[سریه]] [[ذات الرقاع]] [[سال چهارم هجری]]<ref>طبری، ج۲، ص۵۵۶.</ref> حضور داشته است<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۱۲.</ref> که این سخن با [[پذیرش اسلام]] او در سال هفتم منافات دارد. خودش میگوید: در [[غزوه]] نجد با رسول خدا {{صل}} [[نماز]] [[خوف]] خوانده است<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۹۶.</ref>. [[ابوهریره]] از نظر [[معیشت]] و [[زندگی]] در تنگنای [[مالی]] بود. از این رو، او را از [[اصحاب صفه]] گفتهاند که تا پایان [[حیات رسول خدا]] {{صل}} همچنان در صفه میزیست<ref> عبدالرزق، ج۸، ص۲۱۵؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۷۶-۳۷۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۹۱.</ref>. |
|
| |
|
| [[عبدالله بن رافع]] میگوید: "به [[ابوهریره]] گفتم: چرا به تو [[ابوهریره]] میگویند؟ او گفت: "من چوپان گوسفندان بودم و بچه گربهای داشتم، شبها آن را بالای درخت میگذاشتم و روزها آن را همراه خود میبردم؛ پس به این اسم، مشهور شدم""<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۶.</ref>.
| | وی میگوید: من چوپان رسول خدا {{صل}} یا خانوادهام بودم<ref>سیره ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴.</ref>. همو میگوید: در حالی که [[مسکین]] بودم، کوچ کردم و [[اجیر]] بُسره دختر غزوان شدم و او به من طعام و مرکب داد. پیوسته در کنار او بودم و در جایی که به استراحت میپرداخت، به او [[خدمت]] میکردم و به هنگام [[مسافرت]] با او، برای او "[[حداء]]" میخواندم <ref>ابن قتیبه، معارف، ص۲۸۷.</ref>. |
|
| |
|
| ==[[اسلام آوردن]] [[ابوهریره]]==
| | در غزوه [[مؤته]] ([[سال هشتم هجری]]) وی را از فراریان شمردهاند<ref>واقدی، ج۲، ص۷۶۰ و ۷۶۵.</ref>. [[ابوهریره]] در [[غدیر خم]] حضور داشت و از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ}}؛ را شنید و نقل کرد<ref>ابن عقده، ص۲۰۶؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۰۹؛ طبرانی، ج۱، ص۶۵.</ref>. او میگوید در این هنگام بود که [[آیه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> نازل شد و افزود: [[روزه]] گرفتن در [[روز]] هیجده ذی الحجه، ثوابش معادل شصت ماه است<ref>ابن کثیر، ج۵، ص۲۳۳.</ref>. در [[حدیث مناشده]] هم آمده است که [[امام علی]] {{ع}}، حاضرانی را که در غدیر خم حاضر بودند [[سوگند]] داد بر [[درستی]] آن [[شهادت]] دهند و ابوهریره یکی از افرادی بود که شهادت داد<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۳۸۴.</ref>. |
| [[ابوهریره]] میگوید: "با جمعیتی از [[طایفه]] [[خثعم]] اطراف [[بت]] طایفهای نشسته بودیم، عدهای هم مشغول [[پرستش]] [[بت]] بودند. ناگاه آوازی شنیده شد که اشعاری میسرود؛ جمعیت کاملاً [[سکوت]] کرده و اشعار را [[حفظ]] شدند که این ابیات است:
| |
| #ای افرادی که صاحب [[جسم]] هستید و [[احکام]] و [[دستورات]] را به [[بتها]] واگذاشتهاید؛
| |
| #آیا همه شما مانند افراد [[ضعیف]]، احمق و نادانید؟ یا آنچه را که من پیش روی خود میبینم، نمیبینید؟
| |
| #و او شخصی [[نورانی]] است که [[تاریکی]] [[شب]] را روشن میسازد، و این [[نور]] در تهامه پیدا شده است.
| |
| #این [[نور]] برای کسانی که در طرف [[شام]] هستند هویداست و او [[پیامبری]] است [[سید]] و [[سرور]] مردم.
| |
| #از [[قبیله]] [[هاشم]] است و در بالاترین [[درجه]] بزرگی و در [[شهر حرام]] ([[مکه]]) آشکار شده است.
| |
| #او آمد و [[کفر]] را با [[اسلام]] [[تهدید]] میکند و این [[پیشوا]] چقدر نزد [[خدا]] گرامی است؟ سه روز پس از این حادثه، خبر رسید که [[پیامبری]] در [[مکه]] [[مبعوث]] شده است<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۱۰۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] در [[سال هشتم هجری]] به همراه [[طایفه]] [[اشعری]] که [[ابوموسی]] هم جزو ایشان بود، به سوی [[مدینه]] [[مهاجرت]] کردند و موقعی که قلعه [[خیبر]] [[فتح]] شده بود و [[غنایم]] [[جنگی]] در حال تقسیم بود بر [[پیامبر اسلام]]{{صل}} وارد شدند<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲-۳۱۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۳۷-۴۰.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۷.</ref>.
| | رسول خدا {{صل}} در اواخر عمرش، او را به همراه [[علاء حضرمی]] به [[بحرین]] فرستاد<ref>ابن عساکر، ج۱۹، ص۲۲۳.</ref>. پس از [[رحلت پیامبر]]، [[ابوبکر]] او را با علاء حضرمی در ماجرای رده به بحرین روانه کرد<ref>طبری، ج۳، ص۳۰۷.</ref>. وقتی علاء در سال بیستم، در [[زمان]] [[خلافت عمر]] از [[دنیا]] رفت، [[خلیفه]] او را به عنوان [[والی بحرین]] برگزید<ref>بلاذری، فتوح، ص۹۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳ و ۱۵۷.</ref>. برخی گفتهاند او بر "عمان" و "یمامه" نیز [[والی]] بوده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱؛ طبری، ج۴، ص۱۱۲.</ref>. |
|
| |
|
| ==علت دیر [[مسلمان]] شدن [[ابوهریره]]==
| | ابوهریره به دلیل گرفتن [[رشوه]] و [[هدایا]]، از سوی [[خلیفه دوم]] مورد بازخواست قرار گرفت و به [[مدینه]] فراخوانده شد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۵.</ref> و پس از آنکه اموالش تقسیم شد، خلیفه بار دیگر او را والی بحرین قرار داد، لکن وی به دلیل آنکه حرمتش را بردهاند، نپذیرفت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۳۲۳؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۶.</ref>. |
| چرا [[ابوهریره]] به مدت بیست سال (از [[بعثت]] تا [[خیبر]]) در [[اسلام آوردن]] تأخیر کرد؟! اگر واقعاً [[نیت]] خالصی در [[پیروی]] از این [[دین]] [[مقدس]] داشت، چرا تا این مدت طولانی تأخیر کرد، در حالی که [[محل زندگی]] او نزدیک [[حجاز]] بود؟!
| |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] شخص فقیری بود که به خاطر پر کردن شکمش کار میکرد. زمانی که شنید [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] [[ظهور]] کرده و [[دینی]] آورده که به [[یاری]] [[نیازمندان]] [[دعوت]] میکند، قلبش سرشار از [[شادی]] شد. وقتی [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد، جایی را برای [[فقیران]] [[مدینه]] قرار دادند که در آنجا به آنها رسیدگی میکردند؛ [[ابوهریره]] نیز برای این که از [[سختی]] [[خدمت به مردم]] [[نجات]] یابد، به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. علت دیگر [[مهاجرت]] او به [[مدینه]] آن بود که [[پیامبر]]{{صل}} سهمی از [[غنایم]] [[جنگی]] را برای [[فقرا]] و [[مساکین]] قرار داده بود. [[ابوهریره]] بارها اعتراف کرده که به خاطر پر کردن شکم خود به [[پیامبر]]{{صل}} [[خدمت]] میکرده است.
| | ابوهریره علاقه زیادی به [[عثمان]] داشت و وقتی [[خانه]] عثمان در [[محاصره]] [[انقلابیون]] بود، ابوهریره از کسانی بود که نزد او باقی ماند<ref>طبری، ج۴، ص۳۵۳؛ ابن شبه، ج۳، ص۱۱۱.</ref>. متقابلاً [[فرزندان]] عثمان نیز در [[تشییع]] جنازه ابوهریره شرکت کردند؛ چنانکه [[معاویه]] به بازماندگان او کمک کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۳۴۰.</ref> و [[فرمان]] داد به آنان [[نیکی]] کنند<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۶۱.</ref>. |
|
| |
|
| آنچه که به طور قطعی، با توجه به [[دلایل]] صحیح و اعتراف صریح خود [[ابوهریره]] میتوان گفت این است که [[هدف]] [[ابوهریره]] از [[اسلام آوردن]]، برآورده ساختن خواستههای شخصی و پر کردن شکم خود بوده است و نه [[فقیه]] شدن در [[دین]]؛ در حالی که معنای [[اسلام واقعی]]، [[فقیه]] شدن در [[دین]] است<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۱.</ref>.
| | معاویه که از [[دشمنان امیرمؤمنان]] [[علی]] {{ع}} بود، [[خونخواهی عثمان]] را بهانه کرد و با آن [[حضرت]] به مقابله پرداخت. او، [[ابو هریره]] و [[نعمان بن بشیر]] را به سوی علی {{ع}} فرستاد تا [[قاتلان عثمان]] را تحویل دهد. وقتی پاسخ منفی از آن حضرت شنیدند، [[ابوهریره]] از کسانی بود که به [[شام]] برگشت و امر معاویه را میان [[مردم]] شام اعلام کرد<ref>بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۰۵.</ref>. |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] وقتی چشمش به [[غنایم]] [[جنگی]] افتاد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} تقاضا کرد که سهمی هم به او بدهد. | | در موضعی متفاوت نقل شده است که ابوهریره معاویه را به دلیل [[جنگ]] با [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[سرزنش]] کرد<ref>بلاذری، انساب، ج۲، ص۴۲۵؛ ثقفی، ج۲، ص۴۴۶.</ref>. با این حال، او را از [[مخالفان]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} شمردهاند<ref>ثقفی، ج۲، ص۵۶۹.</ref>. به هنگام [[متارکه جنگ]] [[صفین]]، وی با معاویه هم [[غذا]] بود، ولی نمازش را با امیرمؤمنان علی {{ع}} میخواند. وقتی علت را جویا شدند، میگفت: سفره معاویه و غذای او چربتر، [[نماز خواندن]] پشت سر علی {{ع}} [[برتر]] و شرکت نکردن در جنگ سالمتر است<ref>زمخشری، ج۲، ص۷۰۱؛ ابن عماد حنبلی، ج۱، ص۶۴.</ref>. هنگامی که ابوهریره در [[کوفه]] بود، پس از [[نماز]] عشا در [[قبیله کنده]] مینشست و مردم نزدش میآمدند. [[جوانی]] از او پرسید: ای ابوهریره! [[خدا]] تو را نگهدار باشد، آیا از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدهای که در مورد [[علی بن ابی طالب]] بگوید {{متن حدیث| اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ؟}}؛ گفت: آری. [[جوان]] گفت: به خدا قسم! تو با دشمنش [[دوستی]]، و با ولیاش [[دشمنی]] کردی<ref>ابن شاذان، ص۴۹۶؛ ابن ابی الحدید، ج۴۰، ص۶۸.</ref>. |
| و از طرفی دیگر پیشنهاد کرد که [[ابان بن سعید]] را از [[غنیمت]] [[محروم]] کنند و به وی چیزی ندهند. این پیشنهاد بر ابان، که در [[جنگ]] شرکت کرده بود بسیار سخت آمد و با لحن توهینآمیزی به او گفت: "ای وبر<ref>وبر، حیوانی است مانند ببر که به اندازه گربه و سمدار است.</ref> که از کوه (قدوم ضان) آمده و به ما آویختهای". گرچه [[اعتراض]] ابان نیز به نتیجه نرسید و چیزی به او داده نشد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۵-۴۶.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[دعای پیامبر]]{{صل}}==
| | هنگامی که [[بسر بن أرطاة]] در [[سال ۳۹ هجری]] از طرف معاویه به [[مکه]] تاخت، [[أبوهریره]] [[جانشین]] او در [[مدینه]] شد<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۰۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۵ و ۴۵۸؛ طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref>. وی برای مردم آنجا نماز میخواند، ولی وقتی شنید [[جاریة بن قدامه]] از طرف [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} در تعقیب بسر است، از [[ترس]] جانش از مدینه گریخت<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۳۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰.</ref>. جاریه از [[ابوهریره]] به [[بدی]] یاد میکرد و میگفت: اگر "ابوسنور" (گربه) را بگیرم، گردنش را میزنم<ref>طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref>. [[بیعت مردم]] با [[امام حسن]] {{ع}} و حرکت جاریه به سوی [[کوفه]]<ref>ثقفی، ج۲، ص۴۳۹.</ref> سبب بازگشت ابوهریره به [[مدینه]] شد<ref>طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref>. |
| از [[ابوهریره]] [[نقل]] شده که گفته است، چند دانه خرما [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آوردم و گفتم: از [[خدا]] بخواهید و [[دعا]] کنید تا به آنها [[برکت]] دهد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] فرمود و [[دستور]] داد آنها را در ظرفی که خرما در آن است بریزم و هرگاه خواستم از آن استفاده کنم، با دست بردارم و ظرف را خالی نکنم. از این ظرف هر چه خرما خوردیم تمام نشد تا آنکه گناهی مرتکب شدم و [[برکت]] از آن ظرف برداشته شد. میگویند گناهی که مرتکب شد این بود که امیرالمؤمنین علی{{ع}} از او خواست تا به فضیلتی که درباره وی از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده است [[گواهی]] دهد، ولی او منکر شد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶، ص۳۹۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۶.</ref>. | |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] میگوید: مادرم [[زن]] مشرکی بود، او را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکردم ولی او نمیپذیرفت. به محضر [[پیامبر]]{{صل}} رفتم و در حالی که [[گریه]] میکردم، گفتم: یا [[رسول الله]]{{صل}}! مادرم را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکنم ولی او نمیپذیرد، [[دعا]] کن تا [[خداوند]] مادرم را [[هدایت]] کند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "خدایا! [[مادر]] [[ابوهریره]] را [[هدایت]] کن". سپس به [[خانه]] برگشتم؛ وقتی مادرم مرا دید، گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}. پس به سرعت پیش [[پیامبر]]{{صل}} رفتم تا خبر [[اسلام آوردن]] مادرم را به او بدهم: به [[پیامبر]]{{صل}} گفتم: [[پدر]] و مادرم فدایت یا [[رسول الله]]{{صل}}! [[خداوند]] دعای شما را [[مستجاب]] کرد و مادرم را [[هدایت]] کرد. سپس گفتم: یا [[رسول الله]]! [[دعا]] کن [[خداوند]] مرا [[محبوب]] [[بندگان]] [[مؤمن]] خود قرار بدهد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "خداوندا! بندهات [[ابوهریره]] را [[محبوب]] [[بندگان]] [[مؤمن]] خود قرار بده". | | ابوهریره که رابطهاش با [[امویان]] از [[زمان]] [[عثمان]] [[استوار]] شده بود، به هنگام [[صلح]] میان امام حسن {{ع}} و [[معاویه]]، از کسانی بود که از [[حجاز]] به معاویه پیوست <ref>ثقفی، ج۲، ص۶۵۶.</ref> و وقتی استقبال [[مردم کوفه]] را از معاویه در [[مسجد]] دید، به زانو درآمد و گفت: ای [[مردم]] [[عراق]]! آیا [[گمان]] دارید من بر [[خدا]] و رسولش دورغ میبندم و خودم را به [[آتش]] میاندازم! به خدا قسم از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث| إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ حَرَماً، وَ إِنْ حَرَمِي بِالْمَدِينَةِ، مَا بَيْنَ عَيْرٍ إِلَى ثَوْرٍ، فَمَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ }}؛ و [[شهادت]] میدهم که [[علی]] {{ع}} [[فتنه]] کرده است! معاویه از شنیدن این خبر خوشحال شد و او را گرامی داشت و [[امارت]] مدینه را به او سپرد<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.</ref>. |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] میگوید: "(بعد از آن) هر مؤمنی را که [[خداوند]] [[خلق]] میکرد، [[مرید]] و [[دوستدار]] من میشد"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۴.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۹.</ref>. | | ابوهریره از طرف معاویه [[مأمور]] [[خواستگاری]] [[هند]] دختر [[سهیل بن عمرو]] برای فرزندش [[یزید]] شد. او در میانه راه به امام حسن {{ع}} برخورد کرد و قصد [[امام]] را پرسید. [[حضرت]] فرمود: برای من هم خواستگاری کن. ابوهریره بر هند وارد شد و مسئله را طرح کرد. هند گفت: تو برای من [[اختیار]] کن. ابوهریره او را برای امام حسن {{ع}} [[انتخاب]] کرد<ref> بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۷۳.</ref>. |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[جعل]] کردن [[حدیث]]==
| | هنگامی که معاویه تلاش بسیاری کرد تا چهرهای [[زشت]] از [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} نشان دهد، به افرادی مانند ابوهریره و دیگران [[پول]] داد تا روایاتی بر [[ضد]] [[امام علی]] {{ع}} وضع کنند<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.</ref>. با این حال در منابع، روایاتی از وی در [[فضایل]] [[حسنین]] {{ع}} نقل شده است. از جمله آنکه هنگام [[رحلت امام حسن]] {{ع}}، [[مروانیان]] مانع [[دفن]] آن حضرت در کنار [[مرقد]] جدش رسول خدا {{صل}} شدند. [[ابوهریره]] به [[مروان]] [[اعتراض]] کرد و گفت: برای چه نمیگذارید در کنار جدش [[دفن]] شود؟ من از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث|اَلْحَسَنُ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ}}؛ مروان گفت: [[حدیث]] رسول خدا {{صل}} را ضایع کردی و غیر از تو کسی آن را [[روایت]] نکرده است<ref>ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۹۹؛ ابن عبدربه، ج۴، ص۲۶۴، ۳۶۱.</ref>. همچنین از وی نقل شده است: رسول خدا {{صل}} [[امام حسن]] {{ع}} را میبوسید<ref>بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۶۷ و ۲۷۲.</ref>. |
| با اینکه [[ابوهریره]] در [[سال هشتم هجرت]] [[اسلام]] آورد و کمتر از دو سال در [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بود ولی به اندازهای از [[پیامبر]]{{صل}} [[حدیث]] [[نقل]] کرد که او را به [[جعل حدیث]] متهم نمودند و [[صحابه پیامبر]]، مخصوصاً [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[عایشه]] به او [[اعتراض]] کردند، و چون [[زندگی]] [[عایشه]] و [[ابوهریره]] از دیگران طولانیتر بود، اعتراضهای [[عایشه]] بیشتر از دیگران در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است. تنها در [[مسند]] بقی بن مخلد أندلسی پنج هزار و سیصد و هفتاد و چهار [[حدیث]] از وی [[نقل]] شده است.
| |
|
| |
|
| اولین کسی که او را از [[نقل]] خبر [[ممنوع]] ساخت، [[عمر بن خطاب]] بود. و خود [[ابوهریره]] تصریح میکند تا زمانی که [[عمر]] زنده بود، نمیتوانستم [[حدیثی]] را [[روایت]] کنم<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۱.</ref>. هنگامی که [[عمر]] شنید [[ابوهریره]] روایاتی را به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نسبت میدهد که اصل و ریشهای ندارد او را از [[نقل حدیث]] [[ممنوع]] نمود و در مرتبه دوم او را با تازیانه [[ادب]] کرد. اما چون از [[جعل حدیث]] [[دست]] برنداشت، او را [[تبعید]] به [[سرزمین]] دوس [[تهدید]] نمود. چنان که به [[کعب الاحبار]] هم اعلام کرد: "اگر از [[نقل احادیث]] [[دست]] نکشی به [[سرزمین]] میمونها تبعدیت میکنم"<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۴۳؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۰۳.</ref>.
| | ابوهریره در [[زمان]] [[خلافت]] [[معاویه]]، از [[نزدیکان]] مروان در [[مدینه]] به شمار میرفت و هنگام [[مسافرت]] او، در مدینه جانشینش بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸.</ref>. [[خانه]] او در مدینه در [[زمین]] همواری بود، میان کوچهای که [[خانه]] [[عبدالرحمان بن حارث]] در آن قرار داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. نقل شده است: روزی رسول خدا {{صل}} بر ابوهریره، ابو محذره و [[سمرة بن جندب]] وارد شد و فرمود: آخرین نفر از شما که بمیرد در [[آتش]] است<ref>بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳.</ref>. |
|
| |
|
| برای نمونه برخی از [[احادیث]] ساختگی وی را [[نقل]] میکنیم:
| | شرفالدین<ref>شرف الدین، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> روایت فوق را توضیح داده و این ابهام را از طرف رسول خدا {{صل}} برای آنان، دلیلی بر [[خبث]] باطنیشان دانسته است. از این رو، هرکس میخواست ابوهریره را [[اذیت]] کند، به او میگفت که [[سمره]] از [[دنیا]] رفت و ابوهریره بیدرنگ بیهوش میشد<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.</ref>. |
| #در [[مسند احمد]] حنبل و [[صحیح مسلم]] [[نقل]] شده است که [[ابوهریره]] [[روایت]] میکند: [[چهل]] [[رود نیل]]، [[سیحون]]، [[جیحون]] و [[فرات]] از [[نهرهای بهشت]] هستند، و چون همین مضمون از [[کعب الاحبار]] هم [[نقل]] شده است بعید نیست که [[ابوهریره]] از وی گرفته باشد و برای اظهار [[فضل]] و اطلاع بیشتر تدلیس ([[نیرنگ]]) کرده و منبع آن را ذکر نکرده باشد. [[کعب الاحبار]] هم چون به [[یهودیت]] [[گرایش]] داشت این مطلب افسانهای را از [[تورات]] گرفته و [[نقل]] کرده است، و [[ابوهریره]] ندانسته [[نقل]] او را صحیح دانسته و به [[پیامبر]]{{صل}} نسبت داده است<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۹۵-۹۷.</ref>.
| |
| #مردی از [[قریش]] حلهای بر تن داشت و به خود میبالید. نزد [[ابوهریره]] آمد و گفت: "ابوهریره! تو از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایات]] زیادی را [[نقل]] میکنی، آیا درباره [[لباس]] من چیزی شنیدهای؟" [[ابوهریره]] به او گفت: "آری، شنیدم که [[ابوالقاسم]] ([[پیامبر]]{{صل}}) میفرمود: "پیش از شما مردی به [[لباس]] خود میبالید که ناگاه به خواست [[خدا]] [[زمین]] دهن باز کرد و او را به کام خود فرو برد و آن مرد همچنان تا [[روز قیامت]] در [[دل]] [[زمین]] خواهد بود". به [[خدا]] [[سوگند]]، نمیدانم آیا آن مرد از [[طایفه]] تو یا از [[خانواده]] تو خواهد بود یا نه"<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۸.</ref>.
| |
| # [[حدیث]] دیگر، روایتی است که [[بخاری]] و [[مسلم]] در جلد دوم از [[صحاح]] خود و همچنین [[طبری]] در جلد اول در احوالات [[موسی بن عمران]] [[نقل]] کردهاند که [[خداوند]]، [[حضرت]] [[عزرائیل]] را برای [[قبض روح]] [[موسی]] فرستاد. [[عزرائیل]] به [[موسی]]{{ع}} گفت: "برای [[مرگ]] آماده باش". اما [[موسی]] چنان سیلی محکمی به صورت [[عزرائیل]] نواخت که یک چشمش [[نابینا]] شد. او پیش [[خدا]] بازگشت و گفت: "خدایا! مرا پیش بندهای از بندگانت میفرستی که قصد مردن ندارد و چشم مرا [[کور]] کرد". [[خدا]] چشمش را به او بازگرداند و به او فرمود: "به سوی بندهام باز گرد و بگو اگر میخواهی [[زندگی]] کنی، دستت را پشت گاوی بگذار و به اندازه هر تار مویی که زیر دست تو پنهان شود، یک سال [[عمر]] خواهی کرد"<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۴۴.</ref>.
| |
| #یکی دیگر از [[روایات]] ساختگی [[ابوهریره]]: [[پیامبر]]{{صل}} دستم را گرفت و گفت: "خداوند [[تربت]] را روز [[شنبه]] آفرید، کوهها را در روز یکشنبه، درخت را در روز [[دوشنبه]]، مکروهات را در روز سهشنبه، [[نور]] را در روز چهارشنبه، جنبندگان را در روز [[پنجشنبه]] و [[حضرت آدم]]{{ع}} را در آخرین ساعات [[روز جمعه]] بین عصر و [[شب]] [[خلق]] کرد". [[ابوهریره]] این [[حدیث]] را نیز طبق نظر [[ائمه اطهار]]{{عم}} از [[کعب الاحبار]] گرفته بود که [[مخالف]] [[قرآن]] است، زیرا مجموع روزها هفت روز میشود، در حالی که [[قرآن]] میگوید [[خداوند]] [[زمین]] را در شش روز آفرید<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۲۹۵-۲۹۷.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۰.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==روش [[ابوهریره]] در [[جعل حدیث]]==
| | [[مرگ]] وی را در سالهای ۵۷، ۵۸ و ۵۹ [[هجری]] در مدینه ذکر کردهاند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ طبرانی، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. ابوهریره در وادی عقیق، یکی از ییلاقهای مدینه (درهای در [[غرب]] این [[شهر]]) از دنیا رفت و جنازه او را به مدینه آوردند. گفتهاند [[ولید بن عتبة بن ابی سفیان]]، [[امیر]] مدینه بر او [[نماز]] خواند و در [[بقیع]] دفن گردید<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.</ref>. وقتی ولید خبر مرگ ابوهریره را به معاویه داد، او [[دستور]] داد به فرزندانش [[نیکی]] کند و ده هزار [[درهم]] به آنان بدهد<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۳.</ref>. |
| او تمام احادیثی را که [[نقل]] میکرد، به [[پیامبر]]{{صل}} نسبت میداد؛ چه خود به صورت شفاهی از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده بود و چه از [[تابعین]] و [[اصحاب]] دیگر شنیده بود. و از [[اسامی]] راویانی که [[حدیث]] را از آنها [[نقل]] میکرد، فقط نام [[پیامبر]]{{صل}} را ذکر میکرد؛ چه [[راوی]] [[ثقه]] (مورد [[اطمینان]]) باشد و چه غیر [[ثقه]]. این عمل در نزد [[محدثین]]، تدلیس ([[نیرنگ]]) شمرده میشود، به همین [[دلیل]] به او [[مدلس]] ([[فریبکار]]) میگفتند، چرا که بیشتر روایاتی را که از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده است، به خاطر دیر [[مسلمان]] شدنش از [[پیامبر]]{{صل}} نشنیده است و آنچه را که از [[پیامبر]]{{صل}} و [[کعب الاحبار]] شنیده بود، [[روایت]] میکرد. به طور کلی، [[ابوهریره]]، هر چه را که میشنید، [[روایت]] میکرد، بدون اینکه درباره معنایش [[تأمل]] کند و یا [[ناسخ و منسوخ]] آن را بشناسد<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۱۱۳-۱۱۴ و ۱۴۷.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۲.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[ترس]] او== | | == [[روایات]] [[ابوهریره]] == |
| [[ابوهریره]]، فرد ترسویی بود؛ خودش میگوید که در [[جنگ]] "ردّه" شرکت کرده بود لکن این مسئله از او بعید است؛ چون چه در زمان [[پیامبر]]{{صل}} و چه در زمان [[خلفاء]] در هیچ [[جنگی]] شرکت نکرده بود. او زمانی که خواست خود را از این [[ترس]] [[نجات]] داده و شبیه مردان سازد، خواست تا در [[جنگ]] "موته" ([[جمادی الاول]] [[سال هشتم هجری]]) شرکت کند اما وقتی صدای به هم خوردن شمشیرها را شنید، [[ترس]] بر او غالب شد و از میدان [[جنگ]] فرار کرد. او بعدها از این کار خود، خجالت زده بود و هر وقت بر این عمل او اشکال میگرفتند، جواب قانعکنندهای نداشت<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۷۴.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۳.</ref>.
| | روایات بیشماری از وی نقل یا به او منسوب شده است؛ از جمله آنها اینکه ابوهریره [[رسول خدا]] {{صل}} را چنین توصیف میکرد: هیچ کس را زیباتر از آن [[حضرت]] ندیدم. گویی پیشانی او مانند [[خورشید]] بود. [[نیکو]] چهره، دارای مژگان برجسته و برگشته، چهارشانه و با سینهای فراخ، موهای نسبتاً صاف، [[دهان]] و ریش بسیار [[زیبا]]، گوش و قدی متوسط، پهلوهای سپید و پاهای درشت بود که با تمام [[بدن]] روی میکرد یا پشت میفرمود. سپس ابوهریره میگوید: [[پدر]] و مادرم فدای او باد! نه [[دشنام]] دهنده، نه پاوه گو، و نه [[اهل]] هیاهو در کوچه و بازار بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۸-۳۱۹؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۶، ۴۱.</ref>، کثرت روایات او، با وجود مدت اندکی که در کنار رسول خدا {{صل}} بود سبب شد مورد [[اعتراض]] و [[نقادی]] [[صحابه]] قرار گیرد<ref>ابن قتیبه، تأویل، ص۲۸؛ ابن سعد، ج۴، ص۳۳۳.</ref>. [[خلیفه دوم]] به سبب کثرت روایات ابوهریره در [[جعل]] و وضع [[حدیث]]، او را تازیانه زد و گفت: روایات را زیاد کردی و نسبت دادن روایات جعلی به رسول خدا {{صل}} [[شایسته]] توست<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.</ref>. |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[شکمپرستی]]==
| | وی تحت تأثیر [[کعب الاحبار]] [[یهودی]] بود. به همین دلیل برخی از [[صحابه رسول خدا]] {{صل}}، بعضی از [[احادیث]] او را [[انکار]] میکردند؛ زیرا میگفتند: بسیاری از این احادیث را از کعب الاحبار گرفته است<ref>ابوریه، ص۱۳ و ۸۹.</ref>. [[حضرت علی]] {{ع}} او را دروغگوترین [[مردم]] معرفی کرده است<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.</ref>. |
| [[ابوهریره]] میگوید: "در صفّه [[مسجد]] [[زندگی]] میکردم. روزی با حال [[روزه]] تا [[شام]] به سر بردم و همچنان از [[گرسنگی]] [[رنج]] میبردم. در این وقت برای قضای [[حاجت]] از [[مسجد]] دور شدم و چون بازگشتم طعامی که اغنیای [[قریش]] برای [[اهل]] [[صُفّه]] میفرستادند خورده شده بود. با خود گفتم: اکنون کجا بروم؟ کسی گفت: نزد عمربن خطاب برو.
| |
|
| |
|
| در حالی که [[عمر]] مشغول [[تعقیب نماز]] بود، نزد وی رفتم و [[منتظر]] شدم تا کارش تمام شد. چون به سوی [[خانه]] رهسپار شد نزدیک وی رفتم و گفتم: قرائت مرا گوش بده و در حالی که جز دریافت طعام نظری نداشتم، [[عمر]] نیز به آیاتی از [[سوره آل عمران]] که خواندم، گوش داد. هنگامی که به [[خانه]] رسید، داخل [[منزل]] شد و مرا به حال خود گذاشت. چون قدری طول کشید، گفتم لابد مشغول درآوردن [[جامه]] است و چیزی نمیگذرد که برای من طعام خواهد فرستاد؛ اما هر چه ایستادم خبری نشد<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۱؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۱.</ref>. | | [[علمای رجال]] و حدیث گفتهاند در حالی که او بیش از یک یا دو سال [[اسلام]] را [[درک]] نکرده، چگونه این همه روایات از او نقل شده است؟! بیشتر صحابه، حتی روایاتی شبیه آنچه او نقل کرده را [[روایت]] نکردهاند. از این رو، او را به [[دروغگویی]] و وضع حدیث متهم کرده و گفتهاند چگونه تو به [[تنهایی]] این همه روایات را از رسول خدا {{صل}} شنیدی! چه کسی را داری که [[شاهد]] شنیدن این روایات از سوی تو از [[رسول خدا]] {{صل}} است. حتی [[عایشه]] هم او را در این باره [[انکار]] کرده است<ref>ابن قتیبه، تأویل، ص۴۱.</ref>. |
|
| |
|
| همچنین گاه میشد که از [[گرسنگی]] سنگ به شکم میبستم. روزی در این حال بر سر راه جمعیتی که از [[مسجد]] خارج میشدند نشسته بودم که در این وقت [[ابوبکر]] عبور کرد، من درباره آیهای از [[کتاب خدا]] از او پرسیدم و سؤال من جز برای آن نبود که مرا [[سیر]] کند ولی [[ابوبکر]] از کنارم گذشت و اعتنایی نکرد"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۵۱.</ref>.
| | [[ابوهریره]] برای پاسخ به [[اعتراض]] [[صحابه]] و [[تابعین]] در کثرت روایاتش، با ذکر کرامتهایی از خود در [[حفظ]] [[احادیث]] [[توسل]] جست و گفت: روزی به [[پیامبر]] گفتم: سخنان زیادی از شما میشنوم، ولی نمیتوانم همه آنها را حفظ کنم. رسول خدا {{صل}} فرمود: ردایت را بگشای. من آن را گشودم و آنگاه [[روایات]] بسیاری برایم خواند. از آن پس هرچه از [[حضرت]] شنیدم، فراموش نکردم<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۶.</ref>. |
|
| |
|
| او میگوید: "یگانه کسی که همیشه مرا به مقصودم میرساند، [[جعفر بن ابیطالب]] بود و بسیار میشد که [[پرسش]] آیهای را بهانه میکردم تا شکم خود را [[سیر]] کنم. در این باره [[خیرخواهترین]] [[مردم]] نسبت به تهیدستان [[جعفر بن ابیطالب]] بود که پیوسته به ما توجه داشت و از آنچه در [[خانه]] داشت به ما میخوراند و هرگاه از وی درباره آیهای [[پرسش]] میکردم، جواب مرا نمیداد تا به [[خانه]] میرسید". از اینرو [[جعفر]] نزد ابوهریره از تمام [[صحابه]] [[افضل]] بود و او را بر [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[علی]]{{ع}} و سایر [[صحابه]] ترجیح میداد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۳.</ref>.
| | باید توجه داشت [[اصحاب]] [[حدیث]] و به طور کلی [[اهل سنت]]، اصل [[عدالت]] روایات صحابه را پذیرفتهاند<ref>صحیفة همام بن منبه، ص۵؛ ذهبی، ج۲، ص۶۰۸؛ سیوطی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و بنابراین، اگر [[سند]] [[واقعی]] به ابوهریره برسد، در [[درستی]] آن تردید نمیکنند. |
| | در چند دهه گذشته، تردیدهایی در مورد مرویات ابوهریره مطرح شده است که میتوان از میان اهل سنت به "ابوریه"، و از میان [[شیعه]] به "شرف الدین" اشاره کرد. |
|
| |
|
| در [[شکمپرستی]] [[ابوهریره]] همین بس که در [[جنگ صفین]] (سال سی و هفتم [[هجری]]) موقع [[غذا]] بر سر سفره [[معاویه]] مینشست و موقع [[نماز خواندن]]، پشت سر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میایستاد و هرگاه [[جنگ]] شدت میگرفت به کوههای اطراف میگریخت. هنگامی که از علت این عمل پرسیدند، گفت: {{عربی|مضيرة معاوية أدسم و أطيب و الصلاة خلف علي أفضل}}؛ طعام [[معاویه]] معطر و چربتر و [[نماز]] پشت سر [[علی]] [[برتر]] است. از این رو به "شیخ المضیره" [[لقب]] یافته بود<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۴-۵۶.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۳.</ref>. | | شرف الدین در مقدمه کتاب ابوهریره مینویسد: روایات ابوهریره با ذوق فنی و مقیاس [[علمی]] سازگار نیست و باید کتابهای [[صحاح]] و مسانید [[جمهور]] از احادیث ابوهریره پاکسازی شود. گرچه [[صحابی]] بودن او یک [[فضیلت]] است، ولی به معنای [[دوری از گناه]] و [[لغزش]] نیست؛ زیرا [[قواعد]] علمی و [[عقلی]] که قول صحابی [[حجت]] و [[احترام]] دارد، با کسی که به رسول خدا {{صل}} [[دروغ]] میبندد منافات دارد و روایات چنین فردی که به رسول خدا {{صل}} [[اهانت]] میکند، با [[قاطعیت]] مورد قبول نیست. سپس روایات او را به چند بخش تقسیم و بررسی کرده است؛ از جمله آنکه دستهای از آن روایات برای [[تقرب]] به [[بنی امیه]] با [[مردم]] [[عامه]] وضع شده است. |
|
| |
|
| ==علل فرستاده شدن [[ابوهریره]] به [[بحرین]]==
| | در سالهای اخیر، علمای [[اهل حدیث]] به [[دفاع]] و [[حمایت]] از ابوهریره پرداختهاند. نمونه آن، [[محمد حبیب الرحمان اعظمی]] است که در کتاب ابوهریره فی ضوء مرویاته به نقش مهم [[أبوهریره]] در کتابهای [[روایی]] اشاره کرده است. |
| [[پیامبر]]{{صل}} علت فرستادن [[ابوهریره]] را از [[مدینه]] به [[بحرین]] (یا به تعبیر بهتر، علت [[تبعید]] [[ابوهریره]] را از [[مدینه]] به [[بحرین]]) برای [[مردم]] بیان نکرد. شکی نیست که [[پیامبر]]{{صل}} کار بیهودهای نمیکند بلکه تمام اعمالش بر اساس [[حکمت]] و [[مصلحت]] است. اما علل [[تبعید]] او:
| |
| # [[ابوهریره]] فرد [[شکمپرستی]] بود و به خاطر پر کردن شکم خود بدون [[دعوت]] به [[خانه]] افراد وارد میشد و [[مردم]] مجبور میشدند که در [[خانه]] خود را به روی او ببندند.
| |
| #گاهی در مکان [[مقدس]] و دارای حرمتی مانند "بین [[منبر]] و حجره عایشه" مینشست تا [[مردم]] به او کمک کنند. [[ابوهریره]] [[نقل]] میکند که اگر دیدید که من بین [[منبر]] و [[رسول خدا]]{{صل}} و حجره [[عایشه]] افتادهام و کسی آمد و پایش را بر گردن من گذاشت و گفت که من [[مجنون]] هستم، من [[مجنون]] نیستم؛ بلکه [[گرسنگی]]، مرا به این حال انداخته است.
| |
| #بسیاری از [[اهل]] صفه [[راضی]] نبودند با او [[زندگی]] کنند، زیرا او [[منتظر]] نمیشد تا بعضی از [[اصحاب]] یا [[پیامبر]]{{صل}} غذایی برای آنها بیاورند، بسیاری بلکه گاهی از صفه خارج میشد تا از [[مردم]] گدایی کند.
| |
| #یکی دیگر از علل [[تبعید]] [[ابوهریره]]، [[ترسو بودن]] او بود.
| |
|
| |
|
| وقتی [[پیامبر]]{{صل}} این صفات [[زشت]] او را دید، خواست او را [[ادب]] کند تا از این صفات [[زشت]] و [[ناپسند]] [[دست]] بردارد. پس او را [[نصیحت]] کرد ولی نصیحتهای [[پیامبر]]{{صل}} در او اثری نکرد و [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیثی]]، به او فرمود: {{متن حدیث|وَاللَّهِ لَأَنْ يَأْخُذَكُمْ حَبْلًا فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ، فَيَأْكُلَ وَ يَتَصَدَّقَ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلًا أَغْنَاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فَضْلِهِ، فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ}}؛ به [[خدا]] قسم، اگر یکی از شما ریسمانی تهیه کند و با آن امرار معاش کند و [[صدقه]] بدهد، بهتر از این است که از فردی ثروتمند، که [[خداوند]] او را از [[فضل]] خود [[بینیاز]] کرده، درخواست کمک کند؛ چه آن شخص به او عطا کند یا نکند.
| | ابوهریره از [[رسول خدا]] {{صل}} و نیز از [[صحابه]] دیگر مانند [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عایشه]]، [[آبی بن کعب]] و دیگران [[روایت]] نقل کرده است<ref>رمزی، ج۲۲، ص۹۱؛ ابن سعده، ج۴، ص۳۴۰؛ أحمد بن حنبل، ج۵، ص۱۱۴-۱۱۵.</ref>. |
|
| |
|
| سرانجام [[پیامبر]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت او را از [[مدینه]] دور کند تا [[مردم]] از دست او آسوده شوند. مسلماً اگر در [[ابوهریره]] خیری بود و صلاحیت [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}} را داشت، [[پیامبر]]{{صل}} او را در کنار خود نگه میداشت. و عجیب اینکه کاری را که [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[ابوهریره]] کرد، درباره هیچ یک از [[اصحاب]] خود حتی [[منافقین]] نکرد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۷۴-۷۸.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۱.</ref>.۳۵
| | در کتاب [[مسند]] [[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۲۸ به بعد.</ref>، مسند [[ابویعلی موصلی]]<ref>ابویعلی، ج۵، ص۲۰۰ تا ۵۱۷.</ref> و در [[صحیفة]] [[همام بن منبه]]، میتوان [[روایات]] او را [[مشاهده]] کرد که در بخش "مسند [[ابوهریره]]" گرد آمده است، کثرت [[احادیث]] او، مثلا در [[مسند احمد]] چنان است که در حدود ده درصد از کل مسند را در بر دارد. مجموع احادیث ابوهریره ۵۳۷۴ روایت<ref>ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.</ref>، احادیث مشترک در [[صحیح بخاری]] و مسلم ۳۲۶ روایت<ref>ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.</ref>، و روایات منفرد [[بخاری]] ۹۳ [[حدیث]]، و مسلم ۹۸ حدیث است<ref>ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.</ref>. ولی [[سیوطی]] احادیث مشترک را ۳۲۵ حدیث و روایات منفرد را در بخاری ۹۳ و در مسلم ۱۸۹ روایت آورده است<ref>سیوطی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.</ref>. بیش از هشتصد نفر از ابوهریره روایت نقل کردهاند<ref>سیوطی، ج۲، ص۲۱۷.</ref> که مزی نام بیشتر آنها را آورده است<ref>مزی، ج۲۲، ص۹۱-۹۷.</ref>. بنا به نقل [[تاریخنگاران]]، [[أبوهریره]] بر عایشه<ref>ابن عساکر، ج۳، ص۲۰۲.</ref> و [[ام سلمه]]<ref>ابن حبیب، ص۸۵؛ ابن سعد، ج۸، ص۷۶.</ref> [[نماز]] خوانده است، ولی برخی درگذشت ام سلمه را بعد از [[مرگ]] ابوهریره دانستهاند<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.</ref><ref>[[حسین مرادینسب|مرادینسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوهریره»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۵۸-۵۶۰.</ref> |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[حکومت]] [[بحرین]]== | | == ابو هریره و احادیث اسرائیلیات == |
| [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از بازگشت از جعرانه (ذیقده [[سال هشتم هجری]])<ref>با سکون عین و بدون تشدید، محلی است بین مکه و مدینه و در هفت میلی مکه؛ گاهی هم عین را با کسره و راء را با تشدید تلفظ میکنند (مجمع البحرین).</ref>، [[علاء بن حضرمی]] را با جمعی از جمله [[ابوهریره]] به [[بحرین]] نزد [[منذر بن ساوی]] فرستاد تا [[منذر]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند. [[منذر]] [[اسلام]] آورد و [[مسلمانی]] [[مقاوم]] شد و تمام بستگان وی از [[عرب]] نیز به همراه او [[مسلمان]] شدند؛ عدهای از مسیحیها هم به دادن [[جزیه]] [[راضی]] شدند. | | نام، اصل و [[نسب]] او بهطور دقیق روشن نیست و مورّخان در این جهت [[اختلاف]] دارند. <ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۹۶؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۲. </ref> حدود ۲۰ سال پیش از هجرت متولّد شد و در [[سال هفتم هجرت]] از [[یمن]] نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت. <ref>الاعلام، ج۳، ص۳۰۸؛ حلیهالاولیاء، ج۱، ص۳۷۶؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص۱۴۱. </ref> |
|
| |
|
| [[علاء بن حضرمی]] در [[بحرین]] به [[ابوهریره]] گفت: [[پیامبر]]{{صل}} درباره تو به من سفارش کرده، بگو که چه کاری از تو ساخته است تا به تو واگذار کنم؟ [[ابوهریره]] گفت: "مرا [[مؤذن]] خود قرار بده". علاء هم پذیرفت<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۶۷-۶۸.</ref>. در سال بیست و یک [[هجری]] [[علاء بن حضرمی]] [[وفات]] کرد و [[عمر]] [[ابوهریره]] را به [[حکومت]] [[بحرین]] [[منصوب]] کرد، ولی پس از چندی مطالبی که با [[امانتداری]] وی [[مخالفت]] داشت به گوش [[عمر]] رسید، پس او را برکنار کرد و [[عثمان بن ابوالعاص]] ثقفی را به جای او گماشت. | | وی نخستین [[راوی]] است که در اسلام مورد اتّهام قرار گرفت و بسیاری از [[اصحاب]] از جمله [[عمر]]، [[عثمان]]، [[عایشه]] او را به [[دروغگویی]] متّهم کردند و [[علی]] {{ع}} او را دروغگوترین [[مردم]] دانست. <ref>اضواء علیالسنة المحمدیه، ص۲۰۰ ـ ۲۰۴. </ref> وی روایاتی را از [[اهلکتاب]] گرفته و آن را به [[پیامبر]] و [[اصحاب]] نسبت میداد. به گفته برخی وی در میان [[صحابه]]، بیش از دیگران فریفته [[کعبالاحبار]] شده و به او [[اعتماد]] کرد. کعب با [[ذکاوت]] و [[حیلهگری]]، از [[سادگی]] [[ابوهریره]] بهره میبرد و هر [[خرافه]] و سخن باطلی را که میخواست وارد [[اعتقادات]] [[مسلمانان]] کند به او تلقین و برای تأکید بر این امر، خود [[روایت]] ابوهریره را [[تصدیق]] میکرد. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۶ ـ ۱۱۸. </ref> ابوهریره افزون بر تأثیرپذیری از کعبالاحبار، از القائات [[وهب ابن منبّه]] نیز متأثّر بوده است. <ref>شیخ المضیره، ص۲۶۹. </ref> در اواخر عمر، از سوی [[معاویه]] [[والی مدینه]] شد و در سال ۵۹ هجری و در ۸۰ سالگی در قصر عقیق خود درگذشت و در [[قبرستان بقیع]] مدفون شد<ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص۲۱۸. </ref>.<ref>[[محمد هادی معرفت|معرفت، محمد هادی]]، [[اسرائیلیات (مقاله)|مقاله «اسرائیلیات»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]]، ج۳.</ref> |
|
| |
|
| پس از مراجعت از [[بحرین]] معلوم شد که [[ابوهریره]] چهارصد هزار [[درهم]] یا [[دینار]] با خود آورده است.[[عمر]] به او گفت: "آیا به کسی [[ستم]] کردهای و این [[اموال]] را به دست آوردهای؟"
| | ==ابوهریره== |
| | ابوهریره به قدری رسواست که اگر همۀ عقلا و علمای عالم برای موجه جلوه دادن وی بکوشند، تلاششان نزد محققین و منصفین بیثمر خواهد بود. ابوهریره در [[دروغگویی]] و [[جعل]] و نسبت [[دروغ]] به [[رسول خدا]]{{صل}} مشهور است. خود او نیز اعتراف میکند که [[صحابه]] وی را [[دروغگو]] میدانند. در کتاب [[الجمع بین الصحیحین]]<ref>کتاب الجمع بین الصحیحین بین احادیث صحیح بخاری و صحیح مسلم جمع کرده است و از نظر اهل سنت کتاب بسیار معتبری است.</ref> آمده است: |
| | {{متن حدیث|خرج إلينا أبو هريرة، فضرب بيده على جبهته. فقال: ألا إنكم تحدثون على أني أكذب على رسول الله؟}}<ref>صحیح مسلم، ج۶، ص۱۵۳، حدیث ۵۶۱۸؛ الجمع بین الصحیحین، ج۳، ص۹۲، حدیث ۲۳۳۳.</ref>؛ |
| | ابوهریره به سوی ما آمد پس به پیشانی خود زد و گفت: آیا شما به همدیگر میگویید من به رسول خدا{{صل}} دروغ میبندم؟ |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] گفت: "نه". | | [[ابن قتیبه]] مینویسد: |
| | {{عربی|وقد أكذبه عمر وعثمان و علي وعائشة}}<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص۲۲؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.</ref>؛ |
| | علی{{ع}}، عمر، عثمان و [[عایشه]]، ابوهریره را [[تکذیب]] کردهاند. |
| | عمر علاوه بر تکذیب ابوهریره او را مورد [[اهانت]] و شتم هم قرار داده و هتک کرده است. [[زمخشری]] در کتاب الفائق فی [[غریب الحدیث]] مینویسد: |
| | {{عربی|استعمله عمر على البحرين، فلما قدم عليه قال له عمر: يا عدو الله وعدو رسوله، أسرقت من مال الله؟ فقال: لست بعدو الله ولا عدو رسوله ولكني عدو من عاداهما، ولكنها سهام اجتمعت ونتاج خيل. فأخذ منه عشرة آلاف درهم فألقاها في بيت المال}}<ref>الفائق، ج۱، ص۱۰۲.</ref>؛ |
| | عمر او را به [[ولایت بحرین]] [[منصوب]] کرده بود وقتی ابوهریره به [[مدینه]] آمد و بر عمر وارد شد. عمر به او گفت: ای [[دشمن خدا]] و [[دشمن]] رسول خدا! آیا از [[بیت المال]] [[دزدی]] کردهای؟! ابوهریره گفت من دشمن خدا و [[رسول]] او نیستم لکن با [[دشمنان]] آنها دشمنم و این [[اموال]] سهم و حصههایی است که جمع کردهام و اثر [[زاد و ولد]] اسبهاست، عمر ده هزار درهم از او گرفت و در [[بیت المال]] قرار داد. |
|
| |
|
| [[عمر]] گفت: "چه مبلغی با خود آوردهای؟" | | اگر این اقدام عمر صحیح و نسبتی که به او [[ابوهریره]] داده درست بوده است، فتلک [[مصیبة]] و اگر ابوهریره راست گفته باشد و عمر بدون دلیل و مجوز [[شرعی]] مرتکب این عمل شده است، {{عربی|فالمصيبة أعظم}}! |
| | مسائل فراوانی در مورد ابوهریره مطرح میباشد و کتابهای زیادی دربارۀ [[شخصیت]] وی نگاشته شده است. مرحوم [[شرف]] الدین و شیخ محمود ابوریه هر یک کتابی نوشتهاند و در شخصیت او بر اساس منابع خدشه کردهاند. هر چند در مقابل عدهای هم در صدد [[دفاع]] از ابوهریره برآمدهاند. اما چنان که گفتیم ابوهریره برای افراد منصف قابل توجیه نیست، و در [[طعن]] او همین مقدار کافی است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} او را [[تکذیب]] کرده است. تکذیب عمر، عثمان و [[عایشه]] نیز [[حجت]] خوبی برای [[اثبات]] [[دروغگویی]] ابوهریره نزد [[اهل سنت]] است؛ لذا [[اقرار]] اهل سنت به این که علی، عمر، عثمان و [[عائشه]]، ابوهریره را تکذیب کردهاند برای [[قدح]] او کفایت میکند<ref>ابوحنیفه، شافعی و بزرگان فقهای اهل سنت احادیث، ابوهریره را معتبر نمیدانند این بحث طولانی است و این جا مجال پرداختن به آن نیست. به عنوان نمونه از ابوحنیفه نقل شده است که: {{عربی|أقلد اقاويل جميع الصحابة الا ثلاثة منهم: أبو هريرة و...}}؛ اقوال همۀ صحابه را جمع کردم مگر سه نفر را: ابوهریره.... ر.ک: نفحات الازهار، ج۶، ص۳۵۰.</ref>. |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] گفت: "بیست هزار درهم". | | ممکن است اشکال شود که اگر [[ابو هریره]] از هر جهت مخدوش است، پس چرا گاهی به [[احادیث]] او [[استدلال]] میشود؟ |
| | | پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا استناد به سخن ابوهریره در مقابل [[مخالفین]] از باب [[الزام]] و [[احتجاج]] است نه به جهت پذیرش اقوال او. پس کسی که ابوهریره را پذیرفته باید احادیث او را هم بپذیرد. از اینرو اگر وی در موردی به [[حق]] اقرار کرد اقرار وی حجتی است علیه کسانی که از یک سو ابوهریره را پذیرفتهاند و از سوی دیگر حق را [[انکار]] میکنند. |
| [[عمر]] گفت: "از کجا به دست آوردهای؟"
| | [[سیره]] همه عقلا بر این است که در موارد [[نزاع]] و [[اختلاف]] چنان چه از سوی مخالف اقراری به [[حق]] شده باشد بر اساس آن [[اقرار]] با ایشان [[احتجاج]] میکنند {{عربی|والفضل ما شهدت به الأعداء}}.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۳۵.</ref> |
| | |
| [[ابوهریره]] گفت: "در این مدت [[تجارت]] میکردم". | |
| | |
| [[عمر]] گفت: "آنچه [[سرمایه]] اصلی بوده به اضافه [[خرج]] کنونیات بردار و بقیه را به [[بیتالمال]] بسپار". سپس [[دستور]] داد تا ده هزار یا به روایتی [[دوازده]] هزار [[درهم]] از او بگیرند<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۷۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۷۹-۸۰.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۶.</ref>.
| |
| | |
| ==[[ابوهریره]] و [[عثمان]]==
| |
| چون همه کارهای [[ابوهریره]] برای [[سیر]] کردن شکم خود بود، هر کجا که مسئله [[پول]] مطرح میشد او حاضر بود. حتی هنگامی که [[مهاجرین]] و [[انصار]] اطراف [[خانه]] [[عثمان]] را گرفته و او را محاصره کرده بودند و نزدیکترین افراد به [[عثمان]]، مثل [[مروان]] از او کناره گرفته بودند و صدای [[عایشه]] به {{عربی|اقْتُلُوا نَعْثَلًا}}؛ [[نعثل]] را بکشید<ref>نعثل نام مردی یهودی بود که ریش بلندی داشت؛ مجمع البحرین ذیل کلمه نعثل.</ref>، بلند بود، [[ابوهریره]] در همان وقت برای آنکه شاید از [[عثمان]] استفادهای ببرد وارد [[خانه]] وی شد و به او گفت: "از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که میگفت شما پس از من [[فتنه]] و اختلافی را [[مشاهده]] خواهید نمود. شخصی پرسید: یا [[رسول الله]]! در این هنگام چه کنیم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بر شماست که از [[امیر]] و یارانش [[پیروی]] کنید""<ref>أبوهریره، سید شرف الدین، ص۳۰.</ref>.
| |
| | |
| یا آنکه وقتی [[عثمان]] [[قرآن]] را جمعآوری کرد، [[ابوهریره]] به او گفت: "چه کار خوبی کردی، امیدوارم، موفق باشی؛ [[گواهی]] میدهم که از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: [[دوستان]] صمیمی من کسانی هستند که پس از من میآیند و به من [[ایمان]] میآورند و در حالی که مرا ندیدهاند آنچه را که در این اوراق نوشته شده است، [[تصدیق]] میکنند. من پیش خود گفتم: کدام ورقها؟! تا این که این [[مصحف]] را دیدم". [[عثمان]] از این سخن او خوشش آمد و [[دستور]] داد تا ده هزار [[درهم]] یا [[دینار]] به وی دادند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۹.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۷.</ref>.
| |
| | |
| ==[[ابوهریره]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
| |
| [[ابوهریره]] [[حدیث غدیر]] و روایتی را که در آن نام [[ائمه دوازدهگانه]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} سؤال شده، [[نقل]] کرده است. اما او در دوران [[معاویه]] برای جلب [[رضایت]] او و به دست آوردن مقامی در نزد وی، از [[جعل]] هرگونه [[حدیث]] و نسبت دادن هرگونه نسبت ناروایی به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} باک نداشت.
| |
| | |
| هنگامی که [[ابوهریره]] همراه [[معاویه]] به [[کوفه]] آمد، در [[مسجد کوفه]] در میان جمعیت استقبالکننده بر روی دو پایش نشست و چند بار به پیشانیاش کوبید و سپس گفت: "مردم [[عراق]]! [[گمان]] میکنید که بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[دروغ]] میبندم و خود را به [[آتش جهنم]] میسوزانم! به [[خدا]] [[سوگند]]، از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "هر [[پیامبری]] را حرمی است و [[حرم]] من در [[مدینه]] مابین کوه "عیر" تا کوه "ثور" میباشد و هر که در [[حرم]] من مکانی [[احداث]] کند و بدعتی بگذارد، [[لعنت خدا]] و [[ملائکه]] و همه [[مردم]] بر او باد"، و [[خدا]] را [[گواه]] میگیرم که [[علی]] در [[حرم]] [[پیامبر]] [[بدعت]] گذاشت". [[معاویه]] از گفته [[ابوهریره]] باخبر شد پس به او جایزه داد و [[حکومت]] [[مدینه]] را هم به وی سپرد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۳۶؛ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳، ذیل ماده «هرر».</ref>.
| |
| | |
| [[اصبغ بن نباته]] در حضور [[معاویه]] از [[ابوهریره]] پرسید: ای [[یار]] [[رسول خدا]]{{صل}}! به آن خدایی که غیر او خدایی نیست و [[عالم به غیب]] و حضور است، و به [[حق پیامبر]]{{صل}} تو را [[سوگند]] میدهم که آیا در [[غدیر خم]] بودهای؟
| |
| | |
| [[ابوهریره]] گفت: "آری، در [[روز غدیر]] بودم".
| |
| | |
| [[اصبغ]] پرسید: از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} درباره [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} چه شنیدی؟
| |
| | |
| [[ابوهریره]] گفت: "شنیدم که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}؛ هر که من مولا و [[سرور]] اویم، [[علی]] مولا و [[سرور]] اوست؛ بار خدایا! [[دوست]] بدار آنکه [[علی]] را [[دوست]] بدارد و [[دشمن]] بدار آنکه [[علی]] را [[دشمن]] بدارد و [[یاری]] کن کسی را که [[علی]] را [[یاری]] میکند و [[خوار]] کن کسی را که [[علی]] را رها میکند".
| |
| | |
| [[اصبغ]] گفت: "بنابراین تو برخلاف گفته [[پیامبر]]{{صل}} [[رفتار]] میکنی؛ [[دشمن]] [[علی]]{{ع}} را [[دوست]] میداری و دوستش را [[دشمن]] گرفتهای!" [[ابوهریره]] آه سردی کشید و گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref><ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۸.</ref>.
| |
| | |
| ==[[ابوهریره]] و [[معاویه]]==
| |
| [[ابوهریره]] به [[معاویه]] و [[خاندان]] [[ابوالعاص]] خدمات زیادی نمود. بیشترین کمک وی از راه [[جعل حدیث]] و انتشار [[روایات]] ساختگی از زبان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بوده است و این [[بهترین]] کمک به شمار میآمد، زیرا یگانه ملاک [[برتری]]، در صورت [[اختلاف]] دو نفر درباره موضوع [[خلافت]] و [[جانشینی پیامبر اکرم]]{{صل}}، در مرتبه اول گفتههای آن بزرگوار است و در مرتبه دوم دارا بودن [[زهد]] و [[تقوا]] و [[فضایل]]؛ و [[ابوهریره]] در [[تبلیغ]] و انتشار این دو موضوع درباره [[معاویه]] [[احادیث]] زیادی [[جعل]] کرد.
| |
| | |
| دانشمند مشهور، محمود ابوریه که یکی از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] است، درکتاب "ابوهریره" مینویسد: [[معاویه]] دستهای از [[صحابه]] و [[تابعین]] را وادار نمود که [[اخبار]] [[زشتی]] را درباره [[بدگویی از علی]] [[روایت]] کنند تا سبب دوری [[مردم]] از وی گردد، و از این دسته از [[صحابه]]، [[ابوهریره]] و عمروبن عاص و [[مغیرة بن شعبه]] و از [[تابعین]]، [[عروة بن زبیر]] و دیگران بودهاند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۹۹-۲۰۱.</ref>.
| |
| | |
| از جمله [[احادیث جعلی]] این بود که [[عروة بن زبیر]] از [[عایشه]] [[نقل]] کرده که [[عایشه]] گفت: پیش [[رسول خدا]]{{صل}} بودم که [[عباس]] و [[علی]]{{ع}} آمدند، [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: ای [[عایشه]]! این دو بر غیر [[دین]] و [[آیین]] من میمیرند. یا از [[عایشه]] [[نقل]] میکند که [[عایشه]] گفت: نزد [[پیامبر]]{{صل}} بودم که [[عباس]] و [[علی]]{{ع}} وارد شدند، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ای [[عایشه]]! اگر [[دوست]] داری نگاه کنی به دو نفر از [[اهل]] [[آتش]] به این دو نگاه کن! و اما [[عمرو بن عاص]] میگوید شنیدم [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: [[آل]] [[ابیطالب]] از [[دوستداران]] من نیستند.
| |
| | |
| اما [[ابوهریره]] این گونه نبود که [[اخبار]] [[زشتی]] در [[بدگویی از امام علی]]{{ع}} [[روایت]] کند، ولی او احادیثی را برای بالا بردن [[شأن]] [[آل]] [[ابی العاص]] به صورت عام و درباره [[معاویه]] به صورت خاص [[جعل]] کرد. [[هدف]] [[معاویه]] از بیان این [[احادیث]] ساختگی، رسیدن به اغراض [[سیاسی]] خود و [[نفاق]] انداختن بین [[محدثین]] بود<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۹۹-۲۰۲.</ref>؛ مثلاً درباره زیبارویی [[معاویه]] [[نقل]] شده است: [[ابوهریره]] روزی به [[عایشه]]، دختر [[طلحه]]، که به [[زیبایی]] مشهور بود نگاه کرد و گفت: "سبحان [[الله]]، خانوادهات چه [[نیکو]] تو را پروردهاند؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، هرگز صورتی زیباتر از روی تو ندیدم مگر صورت [[معاویه]] موقعی که بر [[منبر]] [[رسول خدا]] مینشست"<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۲۳۵.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۹.</ref>.
| |
| | |
| ==گفتار [[دانشمندان]] درباره [[ابوهریره]]==
| |
| از [[ابوحنیفه]] پرسیدند: هرگاه فتوای شما با [[کتاب خدا]] [[مخالف]] بود چه کنیم؟ او گفت: "دست از گفته من بردارید و به [[کتاب خدا]] عمل کنید".
| |
| | |
| از او پرسیدند: هرگاه گفته شما با گفتار یکی از [[یاران پیامبر]]{{صل}} [[مخالف]] بود به کدام یک عمل کنیم؟
| |
| [[ابوحنیفه]] پاسخ داد: "به گفته آن [[یار]] [[پیامبر]] عمل کنید، مگر سه نفر: [[ابوهریره]]، [[انس بن مالک]]، [[سمرة بن جندب]]"<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۴.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن ابی الحدید]] از استادش، [[ابوجعفر اسکافی]]، [[نقل]] میکند که [[معاویه]] دستهای از [[صحابه پیامبر]] و دستهای از [[تابعین]] را با پولهای بسیاری که به ایشان داد، واداشت که [[اخبار]] [[زشتی]] را که بر [[بدگویی]] دلالت کند درباره [[علی]]{{ع}} [[نقل]] کنند که از جمله آنها [[ابوهریره]] بوده است<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.</ref>.
| |
| | |
| همچنین ابن أبی الحدید با واسطه ابویوسف از [[ابوحنیفه]] [[نقل]] میکند که همه [[صحابه]] و [[یاران]] [[عادل]] هستند به جز مردانی چون [[ابوهریره]] و [[انس بن مالک]]<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۰.</ref>.
| |
| | |
| از [[علی]]{{ع}} نیز [[روایت]] شده است که از همه بیشتر [[ابوهریره]] به [[رسول خدا]] نسبت [[دروغ]] داده است<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۱.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۰.</ref>.
| |
| | |
| ==سرانجام [[ابوهریره]]==
| |
| [[ابوهریره]] بین سالهای ۵۷ تا ۵۹ [[هجری]] در [[مدینه]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۸.</ref> یا وادی عقیق<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۳.</ref> در سن هفتاد و هشت سالگی از [[دنیا]] رفت و قول مشهور این است که [[ابوهریره]] در سال ۵۹ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته است<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴.</ref> و [[ولید بن عتبة بن ابوسفیان]]، [[حاکم]] [[مدینه]]، بر او [[نماز]] خواند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۲۱.</ref>. همچنین [[نقل]] شده وقتی [[ابوهریره]] در وادی عقیق از [[دنیا]] رفت، جنازهاش را به [[مدینه]] برده و در [[قبرستان بقیع]] به [[خاک]] سپردند. وقتی [[ولید]] خبر [[وفات]] [[ابوهریره]] را به [[معاویه]] داد، [[معاویه]] به [[ولید]] نوشت: به وارثانش [[نیکی]] کن و هزاران در هم برای آنها صرف کن؛ چون او [[عثمان]] را [[یاری]] کرد و همیشه با او بود<ref>البدایة و النهایه این کثیر، ج۸، ص۱۱۵.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |
| | {{مدخل وابسته}} |
| | * [[محرز بن ابوهریره دوسی]] (فرزند) |
| | * [[عبدالرحمان بن ابوهریره دوسی]] (فرزند) |
| | * [[بلال بن ابوهریره دوسی]] (فرزند) |
| | {{پایان مدخل وابسته}} |
|
| |
|
| ==منابع== | | == منابع == |
| * [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[ابوهریره دوسی (مقاله)|مقاله «ابوهریره دوسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
| | {{منابع}} |
| | | # [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[حسین مرادینسب|مرادینسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوهریره»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] |
| ==پانویس==
| | # [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[محمد هادی معرفت|معرفت، محمد هادی]]، [[اسرائیلیات (مقاله)|مقاله «اسرائیلیات»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۳''']] |
| | # [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱''']] |
| | {{پایان منابع}} |
|
| |
|
| | == پانویس == |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| [[رده:ابوهریره دوسی]] | | [[رده:ابوهریره دوسی]] |