انس بن مالک انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
روایات [[مسند]] او به حدود ۲۲۸۶ [[حدیث]] میرسد که [[بخاری]] و مسلم بر ۱۸۰ حدیث آن اتفاق دارند. وی در [[بصره]] ساکن شد و پس از عمری طولانی به سال ۹۱ ﻫ.ق در دو فرسخی [[بصره]] (منطقه [[طف]]) [[وفات]] یافت<ref>[[حسین عزیزی|عزیزی]]، [[پرویز رستگار|رستگار]]، [[یوسف بیات|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|راویان مشترک]]، ج۲، ص 30.</ref>. | روایات [[مسند]] او به حدود ۲۲۸۶ [[حدیث]] میرسد که [[بخاری]] و مسلم بر ۱۸۰ حدیث آن اتفاق دارند. وی در [[بصره]] ساکن شد و پس از عمری طولانی به سال ۹۱ ﻫ.ق در دو فرسخی [[بصره]] (منطقه [[طف]]) [[وفات]] یافت<ref>[[حسین عزیزی|عزیزی]]، [[پرویز رستگار|رستگار]]، [[یوسف بیات|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|راویان مشترک]]، ج۲، ص 30.</ref>. | ||
== | ==انس بن مالک== | ||
در شرح [[حال]] انس نوشتهاند که وی مدتی [[خادم]] [[رسول الله]]{{صل}} بوده است. او بیش از صد سال عمر کرد و قبل از آخرین [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} - یعنی [[ابوالطفیل]]- درگذشت. | در شرح [[حال]] انس نوشتهاند که وی مدتی [[خادم]] [[رسول الله]]{{صل}} بوده است. او بیش از صد سال عمر کرد و قبل از آخرین [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} - یعنی [[ابوالطفیل]]- درگذشت. | ||
اشاره به دو مورد از دروغگوییهای انس برای شناخته شدن [[شخصیت]] وی کافی است. وی در قضیۀ «طیر مشوی» صریحا [[دروغ]] گفته است. [[حاکم]] در المستدرک مینویسد: انس میگوید: من [[خادم رسول خدا]]{{صل}} بودم. مرغ بریانی برای [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند، ایشان عرضه داشت. خدایا محبوبترین، [[خلق]] خودت را نزد من بفرست... پس [[علی بن ابی طالب]]{{عم}} آمد و من گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. سپس برای بار دوم آمد، گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. پس رسول خدا{{صل}} فرمود درب را باز کن پس علی{{ع}} وارد شد. رسول خدا{{صل}} فرمود: چه امری تو را از آمدن به نزد من باز داشت. عرض کرد: این آخرین بار از سه مرتبهای است که برمی گردم زیرا انس [[گمان]] میکرد شما مشغول کاری هستید. [[پیامبر]] به انس فرمود: چه چیز تو را به این کار واداشت؟ انس میگوید گفتم: ای رسول خدا دعای شما را شنیدم پس [[دوست]] داشتم که مردی از [[قوم]] من مشمول دعای شما باشد.<ref>{{عربی|قال أنس بن مالك: كنت أخدم رسول الله{{صل}}، فقدم لرسول الله{{صل}} فرخ مشوي فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك... فجاء علي بن أبي طالب فقلت: إن رسول الله{{صل}} على حاجة، ثم جاء فقلت إن رسول الله{{صل}} على حاجة، فقال رسول الله{{صل}}: افتح، فدخل، فقال رسول الله{{صل}}: ما حبسك علي؟ فقال: إن هذا آخر ثلاث كرات يردني أنس يزعم أنك على حاجة. فقال: ما حملك على ما صنعت؟ فقلت: يا رسول الله، سمعت دعاءك فأحببت أن يكون رجلا من قومي}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۱، حدیث ۴۶۵۰؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۵۸، حدیث ۱۱۳۲؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۵۳، حدیث ۷۳۰؛ ج۷، ص۸۲، حدیث ۶۴۳۷؛ المعجم الاوسط، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۶، ص۹۰ و ۳۳۶؛ ج۷، ص۲۶۷؛ ج۹، ص۱۴۶، حدیث ۱۷۴۴، ۵۸۸۶، ۶۵۶۱ و ۷۴۶۶؛ حلیة الاولیاء، ج۶، ص۳۳۹؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۶۹، حدیث ۴۹۴۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۷، ص۴۰۶؛ ج۴۲، ص۲۴۵-۲۵۸ و ۴۳۲؛ اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۳؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۸۷-۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۷-۱۶۹، حدیث ۱۴۷۲۳ و ۱۴۷۲۶ و ۱۴۷۲۸.</ref>. | اشاره به دو مورد از دروغگوییهای انس برای شناخته شدن [[شخصیت]] وی کافی است. وی در قضیۀ «طیر مشوی» صریحا [[دروغ]] گفته است. [[حاکم]] در المستدرک مینویسد: انس میگوید: من [[خادم رسول خدا]]{{صل}} بودم. مرغ بریانی برای [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند، ایشان عرضه داشت. خدایا محبوبترین، [[خلق]] خودت را نزد من بفرست... پس [[علی بن ابی طالب]]{{عم}} آمد و من گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. سپس برای بار دوم آمد، گفتم رسول خدا{{صل}} مشغول کاری است. پس رسول خدا{{صل}} فرمود درب را باز کن پس علی{{ع}} وارد شد. رسول خدا{{صل}} فرمود: چه امری تو را از آمدن به نزد من باز داشت. عرض کرد: این آخرین بار از سه مرتبهای است که برمی گردم زیرا انس [[گمان]] میکرد شما مشغول کاری هستید. [[پیامبر]] به انس فرمود: چه چیز تو را به این کار واداشت؟ انس میگوید گفتم: ای رسول خدا دعای شما را شنیدم پس [[دوست]] داشتم که مردی از [[قوم]] من مشمول دعای شما باشد.<ref>{{عربی|قال أنس بن مالك: كنت أخدم رسول الله{{صل}}، فقدم لرسول الله{{صل}} فرخ مشوي فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك... فجاء علي بن أبي طالب فقلت: إن رسول الله{{صل}} على حاجة، ثم جاء فقلت إن رسول الله{{صل}} على حاجة، فقال رسول الله{{صل}}: افتح، فدخل، فقال رسول الله{{صل}}: ما حبسك علي؟ فقال: إن هذا آخر ثلاث كرات يردني أنس يزعم أنك على حاجة. فقال: ما حملك على ما صنعت؟ فقلت: يا رسول الله، سمعت دعاءك فأحببت أن يكون رجلا من قومي}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۱، حدیث ۴۶۵۰؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۵۸، حدیث ۱۱۳۲؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۵۳، حدیث ۷۳۰؛ ج۷، ص۸۲، حدیث ۶۴۳۷؛ المعجم الاوسط، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۶، ص۹۰ و ۳۳۶؛ ج۷، ص۲۶۷؛ ج۹، ص۱۴۶، حدیث ۱۷۴۴، ۵۸۸۶، ۶۵۶۱ و ۷۴۶۶؛ حلیة الاولیاء، ج۶، ص۳۳۹؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۶۹، حدیث ۴۹۴۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۷، ص۴۰۶؛ ج۴۲، ص۲۴۵-۲۵۸ و ۴۳۲؛ اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۳؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۸۷-۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۷-۱۶۹، حدیث ۱۴۷۲۳ و ۱۴۷۲۶ و ۱۴۷۲۸.</ref>. | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۸: | ||
امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: چه چیزی از برخاستن تو مانع شد؟ گفت: ای [[امیر مؤمنان]] سن من بالا رفته و فراموش کردهام. فرمود: خدایا اگر [[دروغ]] میگوید: او را به بلای قابل تحملی گرفتار کن. پس او نمرد تا این که در پیشانی وی لکه سفیدی [[مشاهده]] کردیم که [[عمامه]] هم آن را نمیپوشانید. | امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: چه چیزی از برخاستن تو مانع شد؟ گفت: ای [[امیر مؤمنان]] سن من بالا رفته و فراموش کردهام. فرمود: خدایا اگر [[دروغ]] میگوید: او را به بلای قابل تحملی گرفتار کن. پس او نمرد تا این که در پیشانی وی لکه سفیدی [[مشاهده]] کردیم که [[عمامه]] هم آن را نمیپوشانید. | ||
علی رغم تصرفات و [[تحریفات]] [[عالمان]] [[سنی]]<ref>تذکر به این نکته ضروری است که همه تصرفات و تحریفات را نمیتوان به مؤلفان کتابهای یاد شده نسبت داد؛ چراکه ممکن است این تصرفات توسط راویان و رجال حدیث صورت گرفته باشد یا در چاپ و نشر کتاب به تصرف و تحریف در قسمتهایی از کتاب اقدام شده باشد.</ref> روشن است که [[انس بن مالک]] به خاطر [[مخالفت با امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[کتمان شهادت]] به [[حدیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} در اثر نفرین امیرالمؤمنین{{ع}} به [[مرضی]] مبتلا شد که تا آخر عمر انگشت نما گردید.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص | علی رغم تصرفات و [[تحریفات]] [[عالمان]] [[سنی]]<ref>تذکر به این نکته ضروری است که همه تصرفات و تحریفات را نمیتوان به مؤلفان کتابهای یاد شده نسبت داد؛ چراکه ممکن است این تصرفات توسط راویان و رجال حدیث صورت گرفته باشد یا در چاپ و نشر کتاب به تصرف و تحریف در قسمتهایی از کتاب اقدام شده باشد.</ref> روشن است که [[انس بن مالک]] به خاطر [[مخالفت با امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[کتمان شهادت]] به [[حدیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} در اثر نفرین امیرالمؤمنین{{ع}} به [[مرضی]] مبتلا شد که تا آخر عمر انگشت نما گردید.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۲۹.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۱
مقدمه
انس بن مالک[۱] نام و نسب او انس بن مالک بن نضر بن خزرج بن حارثة انصاری خزرجی نجاری بصری[۲] و مادرش، ام سلیم، دختر ملحان است[۳].
او خادم پیامبر اسلام (ص) بود؛ هنگامی که رسول اکرم (ص) وارد مدینه شد هر یک از مردم مدینه به اندازه قدرت خود هدایایی برای حضرت میآوردند، مادر انس دست فرزندش را گرفته، نزد پیامبر اکرم (ص) آورد و گفت: "یا رسول الله! هر کس برای شما هدیه ای آورد و من از اموال دنیا چیزی که لایق مقام شما باشد ندارم، از شما میخواهم فرزندم را برای خدمتگزاری بپذیرید". پیامبر (ص) هم پذیرفت. از این رو او به خادم پیامبر (ص) معروف شد و خود به این عنوان افتخار میکرد[۴].
انس میگوید: "ده ساله بودم که مادرم مرا به نزد پیامبر (ص) آورد. ده سال به پیامبر (ص) خدمت کردم و در این مدت پیامبر (ص) برای یک بار هم درباره کارهایی که کردم نفرمود خوب یا بد بود! و درباره هیچ کاری که به من فرمان داده بود، چه آن را خوب انجام میدادم و چه در انجام آن سستی میکردم، مرا سرزنش نفرمود و اگر یکی از همسران آن حضرت مرا سرزنش میکرد، میفرمود: "رهایش کنید، اگر مقدّر میبود انجام میداد"، یا میفرمود: " هرگونه مقدّر شده باشد، همانگونه است "[۵].
وقتی مادر انس به پیامبر (ص) گفت: "یا رسول الله! انس خدمتگزار شماست، برای او دعا کنید"، ایشان فرمودند: «اللهمَّ أَكْثِرْ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ وَ بَارِكْ لَهُ فِيمَا أَعْطَيْتَهُ»؛ پروردگارا! اموال و اولادش را زیاد گردان و آنچه را به او دادی بر وی مبارک فرما. به نقل دیگر فرمودند: «اللهم ارزقه مالا و ولدا، و بارک له»[۶] و یا «اللّهُمَّ أَكْثر ماله، وَ وَلَدهُ، وَ بَارِك لَهُ فِیما»[۷].
علامه شوشتری درباره این دعا میگوید: این دعا میتواند علیه او باشد نه به نفع او؛ همانگونه که خدا در قرآن میفرماید: ﴿فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ الله لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[۸].
مبادا از (کثرت) اموال و اولاد آنها در شگفت آیی! جز این نیست که خدا میخواهد آنها را به همان مال و فرزندان، عذاب کند.[۹]
دعای پیامبر (ص) درباره انس مستجاب شد و او تا زمان عمر بن عبدالعزیز زنده بود؛ یعنی بیشتر از صد سال عمر کرد.
انس میگوید: "بعضی از فرزندانم به من اطلاع دادند که از نسل من، صد و بیست و پنج نفر دفن شدهاند"[۱۰]. باغهایش نیز سالی دو بار میوه میداد.[۱۱]
اخبار نقل شده درباره تعداد فرزندان وی مختلف است اما به هر صورت فرزندان وی بیشتر از صد تن بودهاند و دعای رسول الله در حق وی مستجاب شده است[۱۲].
در اسلام تنها چهار نفر ذکر شدهاند که توانستهاند در زمان حیاتشان صد تن از فرزندان خود را ببینند: انس بن مالک، عبدالله بن عمیر لیثی، خلیفه سعری و جعفر بن سلیمان هاشمی[۱۳].
همچنین انس یکی از تیراندازان مشهور بود که گاهی با فرزندانش مسابقه تیراندازی میداد و برنده مسابقه شناخته میشد[۱۴][۱۵].
انس و شرکت در جنگها
او خود گفته است در جنگ بدر حاضر و در خدمت پیامبر (ص) بوده است[۱۶]. ولی او در پیکارها حضور نداشت و به روایات منقول از انس درباره حضورش در جنگهای بدر و أحد باید با احتیاط نگریسته شود. اما در غزوات دیگر مانند حدیبیه، فتح مکه، حنین و خیبر چنان که خود گفته همراه پیامبر (ص) بوده است. پس از وفات پیامبر (ص) ابوبکر با مشورت عمر، انس را برای گرفتن صدقات به بحرین فرستاد. چون عمر به خلافت رسید انس با او بیعت کرد و زمانی که عمر ولایت بصره را به ابوموسی اشعری سپرد، انس و برادرش براء بن مالک را نیز همراه او به آنجا فرستاد. در جنگ شوشتر که هرمزان، فرمانده ایرانی اسیر شد، انس از فرماندهان سپاه مسلمانان بود و او بود که هرمزان و همراهان او را با عده ای سوار به مدینه برد[۱۷].
انس و نقل روایت[۱۸]
او از پیامبر (ص)، ابوبکر، عمر، عثمان، عبدالله بن مسعود، حذیفة بن یمان، ابوذر، معاذ بن جبل، عبادة بن صامت و ابی درداء حدیث روایت کرده است و قتاده، ثابت بنانی، عبدالعزیز بن صهیب، حمید طویلی، حسن بصری، محمد بن سیرین و جماعتی از اهل بصره و کوفه از او حدیث روایت کردهاند[۱۹]. گرچه در منابع شیعی به نقل از امام صادق (ع) آمده است: "سه نفر بر رسول خدا (ص) دروغ بستند: ابوهریره، انس بن مالک و یک زن"[۲۰]و[۲۱][۲۲].
انس و علی بن ابی طالب (ع)
روزی علی (ع) از انس درباره دعای پیامبر (ص) در غدیر که فرمود: "خدایا دوست بدار کسی را که علی (ع) را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که علی (ع) را دشمن بدارد"، سؤال کردند، انس گفت: "پیر شده و فراموش کردهام!" علی (ع) فرمود: "اگر دروغ میگویی خداوند تو را به برص (سفیدی پوست) مبتلا سازد که عمامه نتواند آن را بپوشاند".
همچنین در دوران خلافت علی (ع) عدهای از اصحاب رسول خدا (ص) از جمله قیس بن سعد بن عباده، أبو ایوب، خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین و عبدالله بن بدیل بن ورقاء همگی شهادت دادند که از رسول خدا (ص) شنیدند که در غدیر خم فرمود: "من کنت مولاه فعلی مولاه". علی (ع) به انس بن مالک و براء بن عازب که در آنجا بودند و چیزی نگفتند، فرمود: "چه چیز باعث شد که شهادت ندهید؟ شما هم مثل این قوم شنیدید". سپس فرمود: "خدایا! اگر اینان حقیقت را از روی خصومت مخفی میکنند آنها را به بلایی مبتلا ساز" نقل شده است براء نابینا شد و انس به برص مبتلا شد[۲۳].
اگر چه در این باره اختلاف است که حضرت او را برای انکار خبر غدیر نفرین کردند، همانطور که کشی و ابن قتیبه و دیگران گفتهاند، و یا بر اثر انکار خبر طیر در یوم الدار، همانطور که در الأمالی آمده است[۲۴][۲۵].
حدیث پرنده بریان
شیخ صدوق به نقل از أبی هدبه مینویسد: انس بن مالک را دیدم که عمامه ای به سر خود پیچیده بود، از او درباره آن سؤال کردم. گفت: "این نتیجه نفرین علی ابن ابیطالب (ع) است". گفتم:چگونه؟! گفت: "من خادم رسول خدا (ص) بودم، مرغ بریانی برای رسول خدا (ص) هدیه آوردند. پیامبر (ص) فرمود: "خدایا! محبوبترین بندگان نزد خودت را بفرست تا او با من هم غذا شود". ناگاه علی (ع) آمد. من به علی (ع) گفتم: رسول خدا (ص) مشغول است و نمیتوانی نزد او بروی، در حالی که دوست داشتم مردی از قوم خودم نزد پیامبر (ص) بیاید. رسول خدا (ص) دستش را برای بار دوم بالا برد و همان دعا را تکرار فرمود. دوباره علی (ع) آمد. دوباره من گفتم: رسول خدا (ص) مشغول کاری است. پیامبر (ص) برای بار سوم همانگونه دعا فرمودند، دوباره علی (ع) آمد و من همان جمله را تکرار کردم که ناگاه علی (ع) صدایش را بالا برد و گفت: "چه چیزی رسول خدا (ص) را مشغول کرده است". رسول خدا (ص) صدای علی (ع) را شنید و فرمود: "ای انس چه کسی است؟"
گفتم: علی بن ابیطالب (ع) است.
فرمود: "به او اجازه بده داخل شود". زمانی که علی (ع) داخل شد، رسول خدا (ص) فرمود: "یا علی! همانا سه بار دعا کردم که خداوند محبوبترین بندگانش را بفرستد تا با من هم غذا شود و اگر در بار سوم نمیآمدی، هر آینه خدا را به اسمت میخواندم که تو را نزد من بیاورد".
علی (ع) فرمود: "یا رسول الله! من سه بار آمدم اما هر بار انس گفت رسول خدا (ص) مشغول کاری است". رسول خدا (ص) فرمود: "ای انس! چرا این کار را کردی؟ " من گفتم: ای رسول خدا (ص) من دعای شما را شنیدم پس دوست داشتم مردی از قوم خودم نزد شما بیاید.
زمانی که یوم الدار رسید، علی (ع) از من خواست که شهادت دهم به آن چه دیده بودم اما من گفتم: فراموش کردهام. در این هنگام علی (ع) دستش را بالا آورد و گفت: "خدایا! انس را به مرض آشکاری مبتلا ساز که آن را نتواند از مردم پنهان دارد". سپس انس دستار را از سرش باز کرد و دوبار گفت: "این اثر نفرین علی است""[۲۶]. بنابراین حدیت طیر بر انحراف انس از علی بن ابیطالب (ع) دلالت دارد[۲۷].
از مجموع احادیت نقل شده درباره انس و علی بن ابیطالب (ع) مشخص میشود که انس به این مسئله که علی (ع) چه جایگاهی دارد، آگاه بوده اما آن را عمداً پنهان میکرده است. به عنوان مثال، حدیث خیبر که خود انس راوی آن است حکایت از شأن و مرتبه والای علی (ع) دارد؛ انس نقل کرده است بعد از فتح خیبر، رسول خدا (ص) فرمود: "ای مردم! هر کس دوست دارد که به آدم، در دارائیش و به ابراهیم، در دوستی و رفاقتش و به موسی، در مناجاتش و به یحیی، در زهدش و به عیسی، در سیما و راه و روشش نگاه کند، به علی بن ابیطالب (ع) بنگرد"، و در ادامه فرمود: "ای مردم! فرزندان خود را با دوستی علی (ع) امتحان کنید. همانا علی (ع) به گمراهی دعوت نمیکند و از طریق هدایت دور نمیشود، پس هر کس او را دوست دارد از شماست و هر کس او را دشمن دارد از شما نیست".
انس میگوید: "بعد از این سخن پیامبر (ص)، برخی مردم فرزند خود را بر گردن خود گذاشتند و در راه عبور علی (ع) میایستادند. هنگامی که علی (ع) میآمد، به فرزند خود میگفتند: فرزندم! آیا این مردی را که میآید دوست داری؟ اگر فرزندشان میگفت آری، او را میبوسیدند و اگر میگفت نه، پایش را به زمین میکوبیدند و میگفتند این از مادرت است"[۲۸][۲۹].
انس در دوران امام علی (ع) و بعد از آن
هنگام شورش بر ضد عثمان، انس در بصره مردم را به یاری عثمان فرا خواند[۳۰]. او در دوران خلافت امام علی (ع) از حمایت وی و یا گروه مخالف ایشان مثل جنگ جمل پرهیز کرد[۳۱] و در دوران معاویه نزد وی رفت[۳۲]. انس در زمان خلافت یزید در قصر دارالاماره همراه ابن زیاد بود و زمانی که یزید با شاخهای به دندانهای مبارک آن حضرت میزد، انس گریه کرد و گفت: "حسین شبیهترین افراد به رسول خدا (ص) بود"[۳۳].
در دوران ابن زبیر او در بصره امامت جماعت را بر عهده داشت[۳۴] و پس از ابن زبیر، حجاج بن یوسف ثقفی به خاطر همراهی او با ابن زبیر، مختار و ابن اشعث[۳۵] و برای خوار کردن انس به خاطر همراهی نکردن او با وی، او را سخت تحقیر کرد و برگردن او مهر زد[۳۶]. چنانکه به گردن سهل بن سعد ساعدی و دست جابر بن عبدالله انصاری نیز مهر زده بود[۳۷].
علت مهر زدن حجاج به بعضی از صحابه این بود که در سال ۷۴هجری سهل بن مسعد را احضار کرد و از او پرسید: چه چیز مانع شد که تو امیر المؤمنین عثمان را یاری نکنی؟ سهل گفت: "من او را یاری کردم". حجاج گفت: "دروغ میگویی"، سپس دستور داد به گردن سهل و گردن انس بن مالک و دست جابر بن عبدالله انصاری مهر بزنند و هدفش خوار ساختن آنان بود؛ گرچه مردم حجاج را از این کار منع کردند ولی او نپذیرفت [۳۸][۳۹].
سرانجام انس
او در سال ۹۳ هجری[۴۰] در قصرش، در طف درگذشت[۴۱] و در دو فرسخی بصره در کنار قصرش دفن شد و وصیت کرد عصای پیامبر را که نزد او بود، در کفنش گذارده و با وی دفن نمایند[۴۲].
نماز وی را قطن بن مدک کلابی خواند[۴۳]، اگرچه در روایات دیگر گفته شده که محمد بن سیرین بر وی نماز خواند و بر طبق وصیت انس، او انس را غسل داد. البته محمد بن سیرین در آن موقع به خاطر بدهکاری در زندان بود و در این باره با عمر بن یزید، والی بصره گفتگو شد و وی او را آزاد کرد تا بر جنازه انس نماز بخواند. محمد بن سیرین تا آخر عمر از خاندان عمر بن یزید برای این کار سپاسگزار بود [۴۴][۴۵].
انس بن مالک انصاری در راویان مشترک
انس، صحابی معروف پیامبر گرامی(ص) از ناحیه پدر و مادر (ملیکة بنت ملحان) منسوب به طائفه بنی نجار از قبیله بزرگ خزرج در مدینه است. او میگوید: وقتی که رسول خدا(ص) به مدینه آمد مادرم مرا - که هشت ساله بودم - به خدمت آن حضرت برد و گفت: یا رسول الله! مردان و زنان انصار هر کدام هدیهای برای شما آوردند. من پسرم را آوردهام که در خدمت شما باشد. از آن پس من به مدت ده سال به پیامبر(ص) خدمت کردم. انس را به همین جهت خادم رسول الله لقب دادهاند. وی به این خدمت گزاری افتخار میکرد.
به برکت دعای پیامبر(ص) از انس فرزندان زیادی به جای ماند. پیامبر گرامی(ص) در بارهاش فرموده بود: خدایا! او را فرزند و ثروت زیاد و عمر دراز عطا کن[۴۶].
انس بن مالک از جمله معمَّرین اصحاب رسول خدا(ص) و آخرین صحابی آن حضرت در بصره بود که از دنیا رفت. وی حدود صد سال عمر کرد.
ثمانة بن عبدالله میگوید: به جهت طولانی بودن قیام نماز انس، پاهایش چاک برداشته و از آن خون جاری شد.
ذهبی مینویسد: دلیل این که اصحاب مغازی وی را در زمره اصحاب بدر ذکر نکردهاند آن است که به علت کمی سن، جنگ جو نبوده، لکن همراه با سپاهیان و در خدمت رسول خدا(ص) بوده است. او همچنین در جنگهای حُنین و طایف و در جریان صلح حدیبیه و فتح مکه شرکت داشته است[۴۷]. انس در جریان درگیری عبدالرحمن بن اشعث با حجاج بن یوسف ثقفی، دستگیر و نزد حجاج برده شد. حجاج با تندی به او گفت: در فتنهها میچرخی؛ گاهی با علی بن ابی طالب(ع) گاهی با پسر زبیر و زمانی با پسر اشعث همراه میشوی! آن گاه او را به مرگ تهدید کرد. وقتی حجاج به کار دیگری پرداخت، انس بیرون شد و در بیرون قصر خطاب به کسانی که پشت سر او قرار داشتند، گفت: اگر ملاحظه حال فرزندانم نبود و بر آنها بیمناک نبودم، جمله ای میگفتم که حجاج مرا زنده نمیگذاشت.
حجاج بر دست انس بن مالک علامتِ (آزاد شده حجاج) را نوشت و آزاد کرد.
وی از اصحاب معروف رسول خدا(ص) و از یاران نزدیک و خادم آن حضرت در طیّ ده سالِ اقامتِ پیامبر(ص) در مدینه بود. او پس از رحلت رسول خدا(ص) به نقل حدیث پرداخت. در باره امیرمؤمنان(ع) و جانشینیاش مدتی سکوت اختیار کرد، لکن بعدها به نقل فضایل و مناقب آن حضرت پرداخت. ابن ابی الحدید وی را از کسانی میشمارد که برای رسیدن به دنیا مناقب و فضایل علی(ع)را کتمان نموده و به یاری دشمنان آن حضرت پرداختند[۴۸].
کتمان حدیث غدیر چون نقطه تاریکی در زندگی او به شمار میآید. وی مورد نفرین امیرمؤمنان(ع)قرار گرفت و مبتلا به پیسی (برص) شد که سفیدی آن در میان دو چشماناش تا آخر عمر نمایان بود[۴۹].
شوشتری مینویسد: این که وی با نفرینعلی(ع)مبتلا به برص شد در روایات زیادی نقل شده است [۵۰].
زرّبن حُبَیش روایت میکند: امیرمؤمنان(ع)را دیدم که از دار الاماره بیرون آمد. سوارانِ شمشیر به دست، آن حضرت را استقبال نموده و با لقب امیرمؤمنان سلام کردند. امام علی(ع) فرمود: چه کسانی از اصحاب رسول خدا(ص) این جا حاضرند پس خالدبن زید ابو ایوب، خزیمة بن ثابت، قیس بن سعد بن عباده و عبدالله بن بدیل، برخاستند و شهادت دادند که در غدیر خم از پیامبر گرامی(ص) شنیدند که فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست. آن گاه امیرمؤمنان(ع) خطاب به براء بن عازب و انس بن مالک فرمود: چرا شهادت ندادید، در حالی که شما نیز مانند اینها شنیده بودید سپس افزود: خدایا چنان چه اینها به جهت دشمنی، این جریان را کتمان کردند، گرفتارشان ساز)[۵۱].
از جمله روایات او در باره فضایل علی بن ابی طالب(ع) که ابو نعیم اصفهانی آن را نقل میکند این است پیامبر(ص) فرمود: انس، آب بریز تا وضو بگیرم. سپس دو رکعت نماز خواند، آن گاه فرمود: اولین کسی که از این در وارد شود امیرمؤمنان، آقای مسلمانان، پیش آهنگ سفید رویان و خاتم اوصیاست. انس میگوید: پیش خود گفتم: خدا کند که او مردی از انصار و خویشان من باشد. ناگهان علی بن ابی طالب(ع)وارد شد. پیامبر گرامی(ص) از جا برخواست، دست به گردن او انداخت و عرق صورت علی را با صورت خود مسح کرد. علی(ع) گفت: یا رسول الله! میبینم با من رفتاری میکنی که سابقه نداشته است. پیامبر(ص) فرمود: چطور این گونه رفتار نکنم در حالی که تو دَینم را ادا کرده، سخنم را به گوش دیگران میرسانی و مسائل اختلافی پس از مرا تبیین میکنی[۵۲].
ابن حبّان او را در کتاب الثقات ذکر کرده و ابن حجر از وی به عنوان صحابی مشهور یاد میکند.
ابو یوسف از استادش ابوحنیفه نقل میکند که گفت: همه صحابه عادل و موثقاند مگر چند نفر که از جمله آنان، ابو هریره و انس بن مالک را نام برد[۵۳].
صدوق روایتی را از امام صادق(ع)نقل میکند که آن حضرت فرمود: سه نفر بودند که بر پیامبر(ص) دروغ میبستند. ابو هریره، انس بن مالک و یک زن [۵۴]. وی از رسول خدا(ص)، فاطمه(س)، سلمان، ابوذر، ابوهریره، ابوبکر، عمر، عثمان، زید بن ارقم، زید بن ثابت، عبادة بن صامت، عبدالله بن عباس و معاذ بن جبل روایت کرده است. راویان او عبارتند از: ابان بن صالح، ابان بن ابی عیّاش، براء بن زید، قتاده، زهری، اسحاق بن عبدالله، پسرش ابوبکر و بسیاری دیگر.
روایات مسند او به حدود ۲۲۸۶ حدیث میرسد که بخاری و مسلم بر ۱۸۰ حدیث آن اتفاق دارند. وی در بصره ساکن شد و پس از عمری طولانی به سال ۹۱ ﻫ.ق در دو فرسخی بصره (منطقه طف) وفات یافت[۵۵].
انس بن مالک
در شرح حال انس نوشتهاند که وی مدتی خادم رسول الله(ص) بوده است. او بیش از صد سال عمر کرد و قبل از آخرین صحابه پیامبر اکرم(ص) - یعنی ابوالطفیل- درگذشت. اشاره به دو مورد از دروغگوییهای انس برای شناخته شدن شخصیت وی کافی است. وی در قضیۀ «طیر مشوی» صریحا دروغ گفته است. حاکم در المستدرک مینویسد: انس میگوید: من خادم رسول خدا(ص) بودم. مرغ بریانی برای رسول خدا(ص) آوردند، ایشان عرضه داشت. خدایا محبوبترین، خلق خودت را نزد من بفرست... پس علی بن ابی طالب(ع) آمد و من گفتم رسول خدا(ص) مشغول کاری است. سپس برای بار دوم آمد، گفتم رسول خدا(ص) مشغول کاری است. پس رسول خدا(ص) فرمود درب را باز کن پس علی(ع) وارد شد. رسول خدا(ص) فرمود: چه امری تو را از آمدن به نزد من باز داشت. عرض کرد: این آخرین بار از سه مرتبهای است که برمی گردم زیرا انس گمان میکرد شما مشغول کاری هستید. پیامبر به انس فرمود: چه چیز تو را به این کار واداشت؟ انس میگوید گفتم: ای رسول خدا دعای شما را شنیدم پس دوست داشتم که مردی از قوم من مشمول دعای شما باشد.[۵۶].
و در روایت دیگری آمده است: «فقال رسول الله(ص): يا أنس، انظر من على الباب، فقلت: اللهم اجعله رجلا من الأنصار. فذهبت فإذا علي بالباب، قلت: إن رسول الله على حاجة»[۵۷]؛ رسول خدا(ص) فرمود: ای انس ببین چه کسی پشت درب است. گفتم: خدایا او را مردی از انصار قرار بده، پس رفتم وقتی دیدم علی(ع) پشت درب است گفتم: رسول خدا(ص) مشغول کاری است. بر اساس برخی نقلها انس این دروغ را تا سه مرتبه تکرار کرد. بار سوم امیرالمؤمنین(ع) درب را هل دادند و وارد شدند. در برخی روایات هم آمده است که خود رسول خدا(ص) درب را باز کردند. برخی نقلها حاکی از آن است که پیامبر اکرم(ص) از همان جا که نشسته بودند، خطاب به انس ندا کردند: کیست که هر بار میآید و تو میگویی رسول خدا(ص) مشغول کاری است؟ اگر علی است بگو وارد شود! امیرالمؤمنین(ع) وارد شدند[۵۸].
و در روایت دیگری آمده است: «فلما رآه النبي(ص) تبسم وقال: الحمد لله الذي جعلك، فإني أدعو في كل لقمة أن يأتيني الله بأحب الخلق إليه و إلي فكنت أنت»[۵۹]. از موارد دیگر در زندگی انس کتمان حدیث غدیر و عدم شهادت به آن است. امیرالمؤمنین(ع) در کوفه بالای منبر اعلام کردند که هر کس حدیث غدیر را از رسول خدا(ص) شنیده است برخیزد و شهادت دهد که پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»؛ هر کس من مولای اویم، این علی مولای اوست خدایا کسی که ولایت او را بپذیرد او را تحت سرپرستی خود قرار بده و دشمن کسی باش که با او دشمنی کند. جمعی برخاستند و شهادت دادند و تعدادی هم کتمان کردند. انس از افرادی بود که شهادت نداد. وقتی امیرالمؤمنین(ع) از وی پرسید چرا شهادت نمیدهی؟ او در پاسخ گفت: من پیر شدهام و فراموش کردهام! حضرت هم دعا کرد که اگر انس دروغ میگوید، خداوند او را به مرضی ظاهر مبتلا سازد که قادر به مخفی کردن آن مرض نباشد. بر اثر دعای امیرالمؤمنین انس دچار بیماری «برص» یعنی «پیسی» شد به طوری که هر چه عمامهاش را بزرگتر میکرد نمیتوانست آن لکه را بپوشاند.
توجه به این نکته ضروری است که انس در این جریان حداکثر ۴۵ سال داشته است؛ زیرا براساس آن چه نقل شده، انس در سن هشت سالگی به خانه رسول خدا(ص) آمد و خادم ایشان شد. پیامبر ده سال در مدینه حیات داشتند. پس سن انس هنگام رحلت رسول خدا هجده سال بوده است. امیرالمؤمنین(ع) بعد از ۲۵ سال امور را به دست گرفتند، پس در خلافت ظاهری امیرالمؤمنین انس ۴۳ ساله بوده است. بنابراین روشن است که ادعای پیری به عنوان عذری برای عدم شهادت به حدیث غدیر، دروغی مضحک بوده، و به همین جهت امیرالمؤمنین(ع) او را نفرین کردند. ابن قتیبه مینویسد: كان بوجهه برص، وذكر قوم أن عليا سأله عن قول رسول الله(ص) اللهم وال من والاه وعاد من عاده. فقال أنس: كبرت سني ونسيت، فقال علي: إن كنت كاذبا فضربك الله ببيضاء لا تواريها العمامة[۶۰]؛ در صورت او پیسی بود. قومی ذکر کردهاند که امیرالمؤمنین(ع) از وی در مورد حدیث رسول خدا(ص) پرسید که رسول خدا(ص) فرمودند: خدایا کسی را که ولایت علی را بپذیرد تحت سرپرستی خود قرار بده و با دشمن او دشمن باش. انس گفت: سن ام بالا رفته و فراموش کردهام امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اگر دروغ میگویی خداوند تو را به لکه سفیدی مبتلا سازد که عمامه هم آن را نپوشاند.
در انساب الاشراف آمده که امیرالمؤمنین(ع) به خاطر کتمان حدیث غدیر از سوی انس فرمود: «اللهم من كتم هذه الشهادة وهو يعرفها، فلا تخرجه من الدنيا حتى تجعل به آية (أي آفة) يعرف بها، قال (أبو وائل) فبرص أنس»[۶۱]؛ خدایا کسی را که از این جریان مطلع بود اما آن را کتمان کرد از دنیا خارج مکن تا آیه (یا آفتی) در او قرار دهی که به آن شناخته شود، پس (ابووائل) میگوید: انس پیسی گرفت و به واسط این مرض در میان مردم انگشت نما شده بود. ذهبی بدون اشاره به اصل داستان و نفرین امیرالمؤمنین(ع) مینویسد: كان أنس بن مالك أبرص وبه وضح شديد[۶۲]؛ انس بن مالک پیسی گرفت و به واسطه آن سفیدی شدیدی در پیشانی او به وجود آمد. احمد بن حنبل هم به نام کتمان کنندگان حدیث غدیر اشاره نمیکند و وارد جزئیات نمیشود فقط به صورت کلی میگوید: فقام إلا ثلاثة لم يقوموا. فدعا عليهم فأصابتهم دعوته[۶۳]؛ پس همه برخاستند جز سه نفر که برای ادای شهادت برنخاستند پس امیرالمؤمنین(ع) بر آنان نفرین کرد و نفرینش آنها را مبتلا ساخت.
برخی هم داستان را بدون ذکر نام انس نقل کردهاند. در المعجم الکبیر مینویسد: كان علي رضي الله عنه دعا على من كتم[۶۴]؛ علی(ع) کسی را که کتمان کرده بود نفرین کرد. ابونعیم اصفهانی که انس را در زمره اولیاء شمرده است داستان ابتلای او به پیسی را با تصرفاتی این گونه ذکر میکند: فقاموا كلهم، فقالوا: أللهم نعم. وقعد رجل. فقال أمير المؤمنين(ع): ما منعك أن تقوم؟ قال: يا أمير المؤمنين كبرت ونسيت. قال: أللهم إن كان كاذبا فاضربه ببلاء حسن، قال: فما مات حتى رأينا بين عينيه نكتة بيضاء لا تواريها العمامة[۶۵]؛ همه برخاستند و گفتند: به خدا چنین است در حالی که مردی نشسته بود. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: چه چیزی از برخاستن تو مانع شد؟ گفت: ای امیر مؤمنان سن من بالا رفته و فراموش کردهام. فرمود: خدایا اگر دروغ میگوید: او را به بلای قابل تحملی گرفتار کن. پس او نمرد تا این که در پیشانی وی لکه سفیدی مشاهده کردیم که عمامه هم آن را نمیپوشانید.
علی رغم تصرفات و تحریفات عالمان سنی[۶۶] روشن است که انس بن مالک به خاطر مخالفت با امیرالمؤمنین(ع) و کتمان شهادت به حدیث رسول خدا(ص) در اثر نفرین امیرالمؤمنین(ع) به مرضی مبتلا شد که تا آخر عمر انگشت نما گردید.[۶۷]
منابع
پانویس
- ↑ به نوشته مرصع، رسول خدا (ص) به أنس، لقب ذوالاذنین را داده بودند. (ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۲، ص۲۵۷) ذوالاذونین یعنی صاحبان دو گوش و شاید کنایه از این باشد که انس در زمان خادمی خود در منزل رسول خدا (ص) گوشهای تیزی داشته و همه چیز را میشنیده است). در این باره ابن حجر میگوید: پیامبر (ص) با وی شوخی میکرد که به وی این لقب را داده بود. (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۷۶).
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۰۹ وأعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۵۰۳.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ص۱۰۹ و معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۱۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۱۴.
- ↑ المعارف، ابن قتیبه، ص۳۰۸.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ «و داراییها و فرزندان آنان تو را به شگفتی نیفکند، جز این نیست که خداوند میخواهد آنان را در زندگی این جهان به عذاب افکند و در حالی که کافرند جانشان (از تن) بیرون رود» سوره توبه، آیه ۵۵.
- ↑ .قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۰۱.
- ↑ .الاصابه، ابن، ج۱، ص۲۷۷
- ↑ .اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۵۲ وأعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۵۰۲.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ قاسمی، محمود رضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۸۶.
- ↑ .تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۱۸.
- ↑ الأخبار الطوال، دینوری، ص۱۳۲.
- ↑ انس یکی از صحابه ای است که احادیث فراوانی را از پیامبر (ص) نقل کرده است و در کثرت نقل حدیث، پس از ابوهریره و عبد اللّه بن عمر قرار دارد. (جوامع السیره، ابن حزم، ص۲۷۵-۲۷۶) تعداد احادیث نقل شده از او را دو هزار و دویست و هشتاد و شش حدیث دانستهاند. از این تعداد، صد و شصت و هشت حدیث را بخاری و مسلم، و هشتاد و سه حدیث را تنها بخاری و هفتاد و یک حدیث را تنها مسلم نقل کرده است. (تهذیب الأسماء و اللغات، نوری ۱ ۱۲۷) او احادیث اندکی را مستقیما از پیامبر (ص) را نقل کرده و بقیه را با واسطه صحابه نقل کرده است. (المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۷۴) انس از صحابیانی مثل ابوبکر، عمر، عثمان، معاذ بن جبل و ابوهریره حدیث نقل کرده است. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶) و گروه بسیاری از تابعین همچون ابن سیرین، شعبی، مکحول، قتاده و دیگران از او حدیث شنیدهاند. شمار راویان از انس را تا دویست تن بر شمردهاند. (سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۳۹۷) ابو حنیفه، انس و چند تن دیگر از صحابه مانند او را عادل نمیداند. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸) و در منابع امامیه، شیخ طوسی تنها به ذکر خادم پیامبر (ص) بودن او اکتفا کرده اما دیگر منابع او را از منحرفان از راه علی (ع) دانستهاند. (رجال الکشی، کشی، ص۴۵ و الأمالی، شیخ صدوق، ص۱۰).
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۲ و الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶.
- ↑ در این باره روایتی از انس نقل شده که این مطلب را تأیید میکند: انس حدیثی را از رسول خدا (ص) روایت میکرد، در این هنگام شخصی گفت: آیا خودت آن را از رسول خدا (ص) شنیدی؟ انس سخت عصبانی شد و گفت: به خدا قسم، نه؛ همه آنچه که برای شما روایت میکنم از رسول خدا (ص) نشنیده ام ولی ما از یکدیگر روایت میکنیم و یکدیگر را هم متهم نمیکنیم. (المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۶۶۵).
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۰۱ و معجم رجال الحدیث، خویی، ج۳، ص۲۴۱.
- ↑ قاسمی، محمود رضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۸۷.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۹۷- ۱۹۸.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۹۹- ۱۹۸.
- ↑ قاسمی، محمود رضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۸۷.
- ↑ .قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۹۹ و معجم رجال الحدیث، خویی، ج۳، ص۲۴۱.
- ↑ .أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۵۰۲.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۹۸.
- ↑ قاسمی، محمود رضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۸۸.
- ↑ .شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴۱
- ↑ .شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۲۰.
- ↑ .تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ .أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۵۰۲.
- ↑ .تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۵۲۸.
- ↑ .تاریخ الطبری، طبری، ج۶، ص۱۹۵ و سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۴.
- ↑ .تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۱۸.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۱۸.
- ↑ قاسمی، محمود رضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۹۰.
- ↑ .طبقات خلیفة، خلیفة بن خیاط، ص۱۵۹- ۱۶۰ و الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۹۷۰.
- ↑ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۵۰۲.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۱۰ و اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۲۲.
- ↑ قاسمی، محمود رضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۹۱.
- ↑ الاستیعاب ۱۱۱/ ۱.
- ↑ سیر اعلام النبلاء ۳۹۷/ ۳ و تهذیب التهذیب ۳۷۷/ ۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه ۷۴/ ۴.
- ↑ المعارفِ ابن قتیبه ۲۵۱.
- ↑ قاموس الرجال ۱۲۲/ ۲.
- ↑ رجال کشی / ش ۹۵ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۷۴/ ۴ (با اندک تفاوت).
- ↑ حلیة الاولیاء ۶۳/ ۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۶۸/ ۴.
- ↑ ترجمه خصال صدوق ۱۴۷/ ش ۴۴۱.
- ↑ عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 30.
- ↑ قال أنس بن مالك: كنت أخدم رسول الله(ص)، فقدم لرسول الله(ص) فرخ مشوي فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك... فجاء علي بن أبي طالب فقلت: إن رسول الله(ص) على حاجة، ثم جاء فقلت إن رسول الله(ص) على حاجة، فقال رسول الله(ص): افتح، فدخل، فقال رسول الله(ص): ما حبسك علي؟ فقال: إن هذا آخر ثلاث كرات يردني أنس يزعم أنك على حاجة. فقال: ما حملك على ما صنعت؟ فقلت: يا رسول الله، سمعت دعاءك فأحببت أن يكون رجلا من قومي؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۱، حدیث ۴۶۵۰؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۵۸، حدیث ۱۱۳۲؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۵۳، حدیث ۷۳۰؛ ج۷، ص۸۲، حدیث ۶۴۳۷؛ المعجم الاوسط، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۶، ص۹۰ و ۳۳۶؛ ج۷، ص۲۶۷؛ ج۹، ص۱۴۶، حدیث ۱۷۴۴، ۵۸۸۶، ۶۵۶۱ و ۷۴۶۶؛ حلیة الاولیاء، ج۶، ص۳۳۹؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۵؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۶۹، حدیث ۴۹۴۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۷، ص۴۰۶؛ ج۴۲، ص۲۴۵-۲۵۸ و ۴۳۲؛ اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۸؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۳؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۸۷-۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۷-۱۶۹، حدیث ۱۴۷۲۳ و ۱۴۷۲۶ و ۱۴۷۲۸.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۲، حدیث ۴۶۵۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸، حدیث ۱۴۷۲۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۵۱.
- ↑ این داستان یکی از ادلۀ قطعی برای اثبات امامت حضرت امیرالمؤمنین(ع) است زیرا فقط احب الخلق إلى الله وإلى رسوله شایستگی جانشینی رسول خدا(ص) را دارد. از این رو، اهل سنت تلاش کردهاند به اشکال مختلف در سند و دلالت این حدیث خدشه کنند. برخی از عالمان سنی هم گفتهاند اختصاص این قضیه به امیرالمؤمنین(ع) از آن جهت بوده است که ابوبکر و عمر در آن روز به مسافرت رفته بودند و در مدینه حضور نداشتند، اما أبویعلی موصلی و نسائی میگویند: جاء ابوبکر فرده وجاء عمر فرده؛ وجاء علی فأذن له؛ ابوبکر آمد و او را رد کردند سپس عمر آمد او را هم برگرداندند و علی(ع) آمد و به ایشان اجازه دادند. مسند ابویعلی، ج۷، ص۱۰۵، حدیث ۴۰۵۲؛ خصائص علی بن ابی طالب، ص۵۲؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸، حدیث ۱۴۷۲۵. هیثمی میگوید: رجال حدیث مسند ابویعلی ثقه هستند.
- ↑ ذخائر العقبی، ج۱، ص۶۲؛ جواهر المطالب، ج۱، ص۵۲.
- ↑ المعارف، ص۵۸۰؛ حلیة الأولیاء، ج۵، ص۲۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۰۵.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۱۱۹، حدیث ۹۴۹.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱، حدیث ۴۹۸۵؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۲.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۵، ص۲۶-۲۷.
- ↑ تذکر به این نکته ضروری است که همه تصرفات و تحریفات را نمیتوان به مؤلفان کتابهای یاد شده نسبت داد؛ چراکه ممکن است این تصرفات توسط راویان و رجال حدیث صورت گرفته باشد یا در چاپ و نشر کتاب به تصرف و تحریف در قسمتهایی از کتاب اقدام شده باشد.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۲۹.