الهام در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
*[[الهام]] در اصطلاح به این معنی است که [[خداوند]] چیزی را به [[قلب]] [[انسان]] بیندازد. در این استعمال افکندن یک معنی در [[قلب]] [[بنده]] به نهادن لقمه در گلو و بلعاندن آن [[تشبیه]] شده است<ref>محمد بن عمر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۱، ص۱۹۳.</ref>. یک دسته از واردات [[قلبی]] که [[انسان]] را به [[خیر]] و [[نیکی]] [[دعوت]] میکند، [[الهام]] نامیده میشود<ref>همین کتاب، ص۲۳۵.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱،ص۳۳۶.</ref>. | *[[الهام]] در اصطلاح به این معنی است که [[خداوند]] چیزی را به [[قلب]] [[انسان]] بیندازد. در این استعمال افکندن یک معنی در [[قلب]] [[بنده]] به نهادن لقمه در گلو و بلعاندن آن [[تشبیه]] شده است<ref>محمد بن عمر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۱، ص۱۹۳.</ref>. یک دسته از واردات [[قلبی]] که [[انسان]] را به [[خیر]] و [[نیکی]] [[دعوت]] میکند، [[الهام]] نامیده میشود<ref>همین کتاب، ص۲۳۵.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱،ص۳۳۶.</ref>. | ||
==منشأ [[الهام]]== | ==منشأ [[الهام]]== | ||
*[[الهام | *[[الهام]] به [[لطف]] و توفيق الاهی و به [[وسیله]] [[فرشتگان]] بر [[قلب]] وارد میشود؛ چرا که همه [[نیکی]] از جانب خداست [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ }}<ref>«(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستادهایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.</ref>. | ||
*توضیح مطلب اینکه، خوب، چیزی است که با [[هدف خلقت]] سازگار باشد و نسبت به [[انسان]] چیزی است که بر مراتب وجودی او بیفزاید و او را به [[هدف]] خلقتش که همان [[کمال]] وجود است، نزدیک کند؛ بنابراین هر چیز خوبی وجود است و وجود مخلوق [[ذات اقدس الاهی]] است<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۸-۸.</ref>. | *توضیح مطلب اینکه، خوب، چیزی است که با [[هدف خلقت]] سازگار باشد و نسبت به [[انسان]] چیزی است که بر مراتب وجودی او بیفزاید و او را به [[هدف]] خلقتش که همان [[کمال]] وجود است، نزدیک کند؛ بنابراین هر چیز خوبی وجود است و وجود مخلوق [[ذات اقدس الاهی]] است<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۸-۸.</ref>. | ||
*بنابراین، [[الهام]] که بدون [[شک]] یکی از مصداقهای بارز خوبی است، از جانب [[خداوند متعال]] است؛ ولی از آنجاکه [[طی]] مراحل وجود، حرکتی واقعی است که متحرک بدون [[طی]] هر مرحله به مراحل پس از آن دست نمییابد، [[انسان]] باید با [[انتخاب]] و [[اختیار]] خود شرایط [[افاضه]] [[خیرات]] را فراهم کند. [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ}}<ref>«او را از پیش رو و پشت سر فرشتگانی پیگیرند که به فرمان خداوند، نگهبان ویاند» سوره رعد، آیه ۱۱.</ref>. | *بنابراین، [[الهام]] که بدون [[شک]] یکی از مصداقهای بارز خوبی است، از جانب [[خداوند متعال]] است؛ ولی از آنجاکه [[طی]] مراحل وجود، حرکتی واقعی است که متحرک بدون [[طی]] هر مرحله به مراحل پس از آن دست نمییابد، [[انسان]] باید با [[انتخاب]] و [[اختیار]] خود شرایط [[افاضه]] [[خیرات]] را فراهم کند. [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ}}<ref>«او را از پیش رو و پشت سر فرشتگانی پیگیرند که به فرمان خداوند، نگهبان ویاند» سوره رعد، آیه ۱۱.</ref>. |
نسخهٔ ۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۳
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل الهام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
الهام چیست؟
الهام در لغت
- الهام در لغت از ماده "لهم" است و "لهم" در لغت به معنی بلعیدن است[۱]؛ بنابراین الهام در لغت به معنی نهادن چیزی در گلوی دیگری (بلعاندن) است[۲].
الهام در اصطلاح
- الهام در اصطلاح به این معنی است که خداوند چیزی را به قلب انسان بیندازد. در این استعمال افکندن یک معنی در قلب بنده به نهادن لقمه در گلو و بلعاندن آن تشبیه شده است[۳]. یک دسته از واردات قلبی که انسان را به خیر و نیکی دعوت میکند، الهام نامیده میشود[۴][۵].
منشأ الهام
- الهام به لطف و توفيق الاهی و به وسیله فرشتگان بر قلب وارد میشود؛ چرا که همه نیکی از جانب خداست قرآن کریم میفرماید: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ﴾[۶].
- توضیح مطلب اینکه، خوب، چیزی است که با هدف خلقت سازگار باشد و نسبت به انسان چیزی است که بر مراتب وجودی او بیفزاید و او را به هدف خلقتش که همان کمال وجود است، نزدیک کند؛ بنابراین هر چیز خوبی وجود است و وجود مخلوق ذات اقدس الاهی است[۷].
- بنابراین، الهام که بدون شک یکی از مصداقهای بارز خوبی است، از جانب خداوند متعال است؛ ولی از آنجاکه طی مراحل وجود، حرکتی واقعی است که متحرک بدون طی هر مرحله به مراحل پس از آن دست نمییابد، انسان باید با انتخاب و اختیار خود شرایط افاضه خیرات را فراهم کند. قرآن کریم میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۸].
- نتیجه آنکه هرچند الهام از جانب خداست، بدون پیدایش صلاحیت در انسان که با تلاش کوشش خود او فراهم میآید، افاضه نمیشود.
- بر مبنای این آموزه قرآنی است که ائمه(ع) در مقام ستایش، بر انتساب الهام به خدا به عنوان یکی از ستودگیهای آن ذات مقدس، انگشت تأکید نهادهاند.
- امام حسین(ع) در دعای عرفه عرض میکند: "تویی که نور در قلوب دوستانت تاباندی تا تو را بشناسند"[۹].
- امام سجاد(ع) در مناجات محبين عرض میکند: "ای کسی که انوار مقدسش پیوسته تابان است و تابش نور چهرهاش قلوب عارفان را به هیجان آورده است"[۱۰].
- و در مناجات ذاکرین عرض میکند: "الاهی! لحظات یاد تو چقدر برای دل، لذيذ و شیرین است"[۱۱].
- و در مناجات محتاجان عرض میکند: "و وسواس، سینهام را جز امر تو دور نخواهد ساخت"[۱۲][۱۳].
اقسام الهام
الهام که از آن به خاطر محمود نیز تعبیر میشود، به سه صورت در قلب انسان پدید میآید: نیت، ذکر و تفکر و تدبر. منظور از نیت، قصد انجام خیر است که اگر به عمل منتهی شود، انسان را به نیکوکاران از ملحق ذکر، میکند و اگر به عمل هم بارور نشود، صاحبش را از ثواب نیت خیر بهره مند میکند؛ منظور یاد خداست که حتی در پایینترین مرتبه که همان ذکر زبانی است، انسان را از بیهوده درایی حفظ میکند و به خیر عادت میدهد و در مراتب بالاتر، او را از مخالفت باز و به طاعت وا میدارد. ما درباره ذکر و نیت، در جای مناسب بحث میکنیم؛ از این رو در اینجا تنها درباره تفکر سخن میگوییم. ۳-۱. تفکر ت فکر به معنی اندیشه ورزی، یکی از فضیلتهایی است که قرآن کریم با تأكيد و تكرار فراوان، انسان را به آن فرا میخواند. قرآن کریم اهل تفکر را میستاید و انسانهای بیفکر را سرزنش میکند و نتیجههای روشن تفکر را یادآوری میکند. میفرماید: ﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[۱۴] و میفرماید: ﴿أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[۱۵] امام علی بن ابی طالب(ع) میفرماید: «اَلتَّفَكُّرَ يَدْعُو إِلَى اَلْبِرِّ وَ اَلْعَمَلِ»[۱۶]. اندیشه ورزی انسان را به نیکی و عمل به نیکی فرا میخواند. و میفرماید: «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَ قَلْبَهُ بِالْفِكْرِ وَ لِسَانَهُ بِالذِّكْرِ»[۱۷]. خوشا به حال کسی که قلبش را با فکر و زبانش را با ذکر مشغول میکند. و امام رضا(ع) میفرماید: «لَيْسَ اَلْعِبَادَةُ كَثْرَةَ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصَّوْمِ إِنَّمَا اَلْعِبَادَةُ اَلتَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اَللَّهِ»[۱۸]. عبادت به نماز و روزه فراوان نیست؛ عبادت فقط تفکر در کار خداست. ۳-۱-۱. تفکر چیست؟ تفکر عبارت است از تألیف و ترکیب معلومات موجود به منظور دستیابی به معلومات و معارف جدید؛ مثلا کسی که میداند خداوند متعال در همه جا حاضر و در همه حال شاهد و ناظر اوست و میداند که حیا از شخص حاضر شایسته است؛ اگر این دو آگاهی را در کنار هم بگذارد، با اندکی دقت در مییابد که حیا از خداوند متعال شایسته است؛ بنابراین تفکر حرکتی است باطنی از معلومات به قصد کشف مجهول[۱۹]. و در اصطلاح اخلاق عبارت است از حرکت قلبی و باطنی از آیات آفاقی و انفسی به مقصد شناخت آیت آفرین و قدرت و عظمت آن ذات مقدس[۲۰]. ۳-۱-۲. فایده تفکر لازمه تفکر این است که انسان معارف و معلومات خود را مرتب کند، به طور مکرر از نظر بگذراند و برای دستیابی به معلومات جدید، در آنها دقت کند؛ بنابراین، اندیشه ورزی دارای دو فایده است: - اصلاح و تثبیت معارف و دانشهای موجود در قلب انسان؛ - دستیابی به معارف جديد. تفکر، دانش جدید میآفریند؛ با پیدایش هر دانشی حال قلب دگرگون میشود و در نتیجه آن، اعمال انسان نیز دگرگون میشود. همه علوم، حالتها و اعمال از اندیشه پدید میآید، بنابراین فکر کردن کلید همه خوبیها و برترین کارهاست؛ از این رو رسول اکرم(ص) میفرماید: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ»[۲۱]. یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. در سخنانی که از امیرالمؤمنین این روایت شده، فکر کردن موجب بیداری دل، اصلاح عملکرد و شیوه رفتاری انسان، روشن شدن امور مبهم و پیچیده، رویش خوف خدا در دل، التزام پروای الاهی و پیدا کردن راه راست و نجات از گمراهی است. میفرمود: «نَبِّهْ بِالْفِكْرِ قَلْبَكَ»[۲۲]. با فكر دلت را بیدار کن و: «بِالْفِكْرِ تَصْلُحُ اَلرَّوِيَّةُ»[۲۳]. به وسیله فکر روش انسان اصلاح میشود. و: «عَلَيْكَ بِالْفِكْرِ فَإِنَّهُ رُشْدٌ مِنَ اَلضَّلاَلِ وَ مُصْلِحُ اَلْأَعْمَالِ»[۲۴]. فکر کن که فکر موجب نجات از گمراهی و اصلاح عملکرد است. و: «بالفكر تتجلي غياهب الأمور»[۲۵]. با فكر امور تاریک و مبهم آشکار میشود. و: «خَفِ اَللَّهَ خَوْفَ مَنْ شَغَلَ بِالْفِكْرِ قَلْبَهُ»[۲۶]. همانند کسی از خدا بترس که قلبش را با فکر مشغول کرده است. و: «فَاتَّقُوا اَللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَغَلَ بِالْفِكْرِ قَلْبَهُ»[۲۷]. مانند کسی از خدا پروا کن که قلبش را با فکر مشغول کرده است. و: «كَفَى بِالْفِكْرِ رُشْداً»[۲۸]. برای رشد همین کافی که فکر کنی. ۳-۱-۳. زمینههای اندیشه همان طور که از تعریف اصطلاحی تفکر به دست میآید، زمینه تفکر در اخلاق، روابط بین انسان و خداست. اندیشه در این باب دارای دو موضوع است: نخست انسان، حالتها و اوصاف او و دیگر، خدا، صفتها و افعال او، ما این دو باب را به طور جداگانه بررسی میکنیم. ۳-۱-۳-۱. تفکر درباره انسان در این باب، انسان درباره طاعات، گناهان و صفتهای نیک و بد خود میاندیشد؛ به این معنی که هر عملی را در سه مرحله تحت نظر میگیرد؛ پیش از عمل، هنگام انجام و پس از فراغت از آن. در مرحله اول درباره نیت و قصد خویش و نتیجه عملش فکر میکند، با این باور که خداوند بر زوایا و خفايا وجود انسان آگاه است، تا از عاقبت کاری مطمئن نشده و به نیت خالصی دست نیافته، هوای آن را در سر نیت پرورد. که پیامبر گرامی(ص) میفرمود: «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ كَانَ خَيْراً فَأَسْرِعْ إِلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً فَانْتَهِ عَنْهُ»[۲۹]. هنگامی که تصمیم گرفتی کاری را انجام دهی به عاقبت آن بیندیش، اگر به رشد و کمال منتهی میشد، انجام ده و اگر به بیراهه میرفت از آن خودداری کن. و با این باور که هر عملی هرچند کوچک در سرنوشت انسان تأثیرگذار است، هیچ کاری را از این قاعده استثنا نمیکند و حتی درباره کوچکترین کارهای خویش، پیش اندیشی میکند. قرآن کریم میفرماید: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾[۳۰]. و رسول خدا(ص) میفرماید: «أن العبد ليسأل يوم القيامة حتى عن كحل عينيه و عن فتات الطينة باصبعيه و عن لمس ثوب اخية»[۳۱]. در روز قیامت از بنده حتی در باره سرمهای که به چشم میکشد، سؤال میشود و حتی در باره تکه کلوخی که با دو انگشت خرد میکند و از دستی که به لباس دیگری میکشد. در مرحله دوم یعنی هنگام اجرای نیت خویش درباره نوع اجرای آن میاندیشد تا آن را به گونهای به جا آورد که مورد رضای خدا باشد. و در مرحله سوم یعنی پس از عمل، علاوه بر اینکه درباره هر عملی به طور خاص و پس از فراغت، اندیشه میکند. باید در هر شبانه روز حداقل یک وقت خاص را برای این کار خالی بگذارد تا درباره اخلاق و افعال خود بیندیشد. نخست قلب خویش را بررسی کند تا ببیند چه خلق و خویی در آن خانه کرده، آیا از سجایا و ملكات پسندیده بهرهای دارد یا در تسخیر اخلاق ناپسند است و سپس افعال ظاهری خود را نقد و بررسی کند تا بداند افعالش بر میزان شرع و منطبق بر خواسته شارع مقدس است یا نه؟ در پایان این رسیدگی اگر افعال و اخلاق خود را منطبق بر عدالت بافت، خدا را شکر بگزارد و اگر در اخلاق و افعال خود نقیصه و نارسایی دید در صدد جبران و تدارک برآید. امام کاظم(ع) میفرماید: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اِسْتَزَادَ اَللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اِسْتَغْفَرَ اَللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ»[۳۲]. از ما نیست کسی که هر روز خود را محاسبه نکند تا اگر عمل نیکی انجام داده از خدا زیادت بخواهد و اگر عمل بدی مرتکب شده، طلب بخشش کرده، توبه نماید. اندیشه درباره طاعتها و فضیلتها، این توفیق را فراهم میآورد که انسان، أولا، آنها را بشناسد تا به خیال طاعت در ورطه معصیت نیفتد و به نام فضیلت در جان خود رذیلت نپرورد؛ ثانية، حد خود را در کسب فضیلتها و حسنات دریابد، آنها را با بدیهای خود بسنجد و خلوص شان را ارزیابی کند تا مبادا همه نیکیهایش آلوده به شک، شرک و ریا باشد. این نوع تفکر، انسان را به اصلاح نقصها و جبران بدیها فرا میخواند. اندیشه درباره گناهان و رذیلتها نیز انسان را به شناخت آنها و راه پرهیز از آنها رهنمون میشود. کسی که بدیها را با اندیشه بازشناسد، ندانسته به دام گناه گرفتار نمیشود؛ آنکه از عاقبت گناهان و رذیلتها آگاهی یابد و دریابد که نتیجه حتمی اوصاف زشت و افعال ناهنجار، دوری از خداست، عالمانه دست و دامن به زشتی نمیآید. این نوع تفکر، انسان را به پرهیز از گناه،### 313### و تدارک دعوت میکند. ۳-۱-۳-۲. تفکر درباره خدا در این باب، انسان خردمند از تفکر درباره ذات خدا پرهیز میکند؛ زیرا ذات اقدس الاهی بزرگتر از آن است که در دسترس فهم یا تیررس وهم بشر باشد. از این رو کسی که درباره ذات خدا فکر کند، جز حیرت و سرگردانی و در نهایت الحاد و انکار بهرهای نخواهد برد. امام صادق(ع) میفرماید: «مَنْ نَظَرَ فِي اَللَّهِ كَيْفَ هُوَ هَلَكَ»[۳۳]. هرکس در چگونگی ذات خدا فکر کند، هلاک میشود. توضیح مطلب اینکه، کار عقل درک مفاهیم است و مفاهیم آفریده عقلاند، پس هرچیزی که در ذهن ما پیدا شود، آفریدۀ ذهن است و به همین دلیل عقل به طور کلی از شناخت حقیقت و ذات خدا ناتوان است. امام حسین(ع)میفرماید: «ان الله احتجب عن العقول كما احتجب عن الابصار»[۳۴]. خداوند همچنان که از چشمها پنهان است و به وسیله چشم دیده نمیشود، از عقلها هم پنهان است و با عقل شناخته نمیشود. به عقل نازی حکیم تا کی؟ به فکرت این ره نمیشود طی به و كنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا[۳۵] علاوه بر این، آگاهی از چگونگی ذات خدا بر فرض امکان به هیچ تأثیری در رابطه انسان و خدا ندارد. انسان برای تنظیم رابطه خود با خدا باید بداند که اولا، جهان خدایی دارد و ثانیا، خدا تمامی صفتهای خوب را داراست و هیچ صفت بدی در وجود مقدس او راه ندارد. تدبیر و اداره عالم همه با اوست. بدون خواست او از هیچکس کاری برنمیآید و همه سود و زیان انسان را او تعیین میکند. وقتی انسان بداند جهان خدایی دارد، به لطف، حمایت و یاری او امیدوار میشود و به مبارزه با مشکلات زندگی برمی خیزد و با عشق و امید به تلاش و کوشش ادامه میدهد تا بر تمامی سختیها پیروز شود. کسی که به وجود خالق هستی ایمان دارد، از پیروی مکتبهای انحرافی نجات مییابد و راه سعادت خویش را پیدا میکند. کسی که از صفتهای خدا، آگاه و با کمال و جمال الاهی آشنا میشود، در اثر عشق و محبت آن جمال بیمانند درصدد نزدیک کردن خود به خدا برمیآید و با عبادت خالصانه و خدمت به همنوعان، در مسیر تکامل انسانی قدم بر میدارد. انسان با این دو آگاهی خود به خدا برمی آید و با برای خود و جامعه انسانی عنصری مفید و ثمربخش میشود و اینکه نمیداند حقیقت ذات خدا چیست، مانع عشق، امید، مبارزه، عبادت، ایثار، تلاش و تکامل او نمیشود. از تفکر درباره صفتهای خدا نیز بهرهای عاید انسان نمیشود؛ چرا که ما صفتهای اقدس او را عین ذاتش میدانیم و به همین دلیل تفکر درباره صفتها، انسان را به تفکر درباره ذات میکشاند؛ بنابر این، پسندیده آن است که انسان فقط درباره افعال، آفریدهها و نعمتهای خدا بیندیشد. رسول خدا(ص) میفرماید: «تَفَكَّرُوا فِي آلاَءِ اَللَّهِ فَإِنَّكُمْ لَنْ تَقْدِرُوا قَدْرَهُ»[۳۶]. درباره نعمتهای خدا بیندیشید، نه درباره ذات او، زیرا شما به کنه ذات او نمیرسید. و امام باقر میفرماید: «إِيَّاكُمْ وَ اَلتَّفَكُّرَ فِي اَللَّهِ وَ لَكِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَى عَظِيمِ خَلْقِهِ»[۳۷]. از تفکر درباره ذات خدا بپرهیزید اگر خواستید عظمت او را درک کنید به عظمت مخلوقاتش بنگرید. منظور از افعال خدا آفرینش، روزی رسانی، نعمت دهی و تدبیر عالم است. ۳-۱-۳-۳. تفکر در خلقت بیشتر موجوداتی که خدا آفریده، برای انسان ناشناخته است؛ بنابراین، اصلا نمیتواند درباره آنها بیندیشد، مخلوقاتی که ما میشناسیم، برخی دیدنی است و برخی نادیدنی؛ موجودات دیدنی نسبت به آفریدگان خدا چنان کوچک و اندک است که قطرهای در دریایی؛ با این حال چنان پرشمار و گوناگون است که انسان با همه دانشی که به دست آورده، هنوز از لایههای رویین آن عبور نکرده و با این حال مبهوت شگفتیهای آفرینش خداست. انسان با تفکر در این زمینه و دریافت ظرافت، استحکام، پیچیدگی، تناسب و نظم مخلوقات با علم بیکران، قدرت بیمنتها و حکمت الاهی آشنا میشود و روزنهای به عظمت آن ذات مقدس میگشاید؛ حتی اشاره به سرفصلهای قابل مطالعه در این باب، از حوصله این بحث خارج است؛ چرا که تمام کتابخانههای بزرگ و کوچکی که در سراسر جهان از کتابهای علمی انباشته است، همه محصول تأملات در زمینههای مختلف انسانی، حیوانی، نباتی، معدنی، فلکی و... است. ما در اینجا به نقل دو بخش از سخنان امام صادق(ع)در توحید مفضل بسنده میکنیم: ای مفضل! تأمل کن در نیروهایی که خدا در نفس انسان قرار داده است. اگر از این نیروها فقط حافظه نباشد، چه کاستیها و خللهایی در زندگی او پیدا میشود، زیرا به یادش نمیماند که نزد مردم چه دارد و مردم نزد او چه دارند، چه داده و چه گرفته است. به یاد نمیآورد چه گفته شنیده است، به خاطر نداشت چه کسانی به او نیکی یا بدی کردهاند، چه چیزی مفید است و چه چیزی مضر. اگر هزاران بار از راهی میگذشت آن را یاد نمیگرفت، اگر تمام عمر یک مطلب علمی را گفت و شنود میکرد، آن را نمیآموخت به هیچ دینی معتقد نمیشد، از هیچ تجربهای سود نمیبرد و از هیچ حادثهای عبرت نمیگرفت و خلاصه آنکه به طور کلی از درجه انسانیت سقوط میکرد. در مقابل، درباره نعمت فراموشی فکر کن که از نعمت یادآوری بزرگتر است. اگر انسان هیچ چیز را فراموش نمیکرد، انسانها هرگز از مصیبتهایی که میبینند تسلی نمییافتند و هرگز دلهای گرفتار حسرت، از چنگال حسرت رها نمیشدند و کینهای که در دل مینشست، هرگز بیرون نمیرفت و هرگز کسی از نعمتی لذت نمیبرد؛ چون همیشه آفتها و تهدیدها در برابر چشمانش بود. ببین که خداوند حکیم حافظه و فراموشی را که ضد یکدیگرند در انسان قرار داده و هریک مصلحتی توصیفناپذیر دارد و هر دو برای انتظام امور انسان ضروری است[۳۸]. در فراز دیگری برای توجه دادن انسان به ظرافت، دقت، استحکام و اتقان آفریدههای خدا میفرماید: اي مفضل! تأمل کن که برگ چگونه آفریده شده است. در هر برگ، رگهایی مانند رگهای بدن کشیده شده که در طول یا عرض برگ به طور ممتد کشیده شده و ضخیمترند و بعضی که رگهای بزرگ را به هم متصل میکنند، باریک ترند. اگر بنا بود یکی از این برگها به دست بشر ساخته شود، بیش از یک سال طول میکشید و برای ساخت آن به ابزار و آلات بسیار، حرکات بیشمار و مشورت و گفت وگوی فراوان نیاز بود. در حالی که در فصل بهار بدون هیچ سخن و حرکتی از گلهای گیاهان و درختان به قدری بزرگ میروید که دشت و صحرا و کوه را پر میکند[۳۹]. اندیشه درباره نعمتدهی و روزیرسانی خدا، انسان را با ابواب دیگری از علم، قدرت، حکمت، لطف، رحمت و عظمت خالق یکتای جهان آشنا میکند. توجه به کثرت و تنوع نعمتهایی که برای انسان آفریده و آگاهی از تطابق و تناسب نعمتها با نیاز انسان در شرایط گوناگون سنی و اقلیمی، در انسان را به خضوع و کرنش در برابر آگاهی، قدرت و عظمت خداوند جهان آفرین نعمت بخش وامیدارد. از طرفی با اندیشه در این باب كثرت و تنوع موجودات زنده را میشناسیم که هریک به موقع و به اندازه، روزی خود را از خوان کرم الاهی دریافت میکنند بدون آنکه وقفه و اختلالی این نظام گسترده و منظم به چشم آید. هر موجودی علاوه بر آنکه روزی خود را در محیط طبیعی زندگیاش مییابد، به ابزار لازم برای بهره برداری از آن مجهز شده است. چنگال و دندان و منقارهای نیز برای دریدن و بریدن، منقارهای بلند برای گرفتن و ربودن، زهرهای کشنده، تارهای تو در تو و بزاق چسبنده برای زمین گیر کردن، پوزههای بلند و دهانهای بزرگ برای برداشتن، گردن بلند برای رسیدن به شاخساران، خرطوم دراز به جای گردن و پوزه، پاهای بلند برای حرکت در آب و دویدن در خشکی، بویایی قوی و بینایی نافذ، برای یافتن، همه ابزار و آلاتی است که خداوند حکیم برای کسب روزی به انواع حیوانات عطا فرموده است؛ علاوه بر اینکه هر حیوانی را آلتي عطاکرده که با آن روزی خود را به دست میآورد؛ شیوههایی از قبیل دویدن، جهیدن، کمین کردن، تنیدن، حیله كردن، ذخیره کردن و مراقبت از اندوخته برای گرفتن و حفظ روزی به آنها آموخته است. با این حال روزی جانداران را در آب و زمین و هوا پراکنده تا برای به دست آوردنش تلاش کنند و به اندازه خورند تا از سکون و پرخوری هلاک نشوند[۴۰]. سخن را با بخشی از کلام امام صادق(ع)در توحید مفضل به انجام میرسانیم: تفکر کن در انواع تدبیر خدای علیم و قدیر در انواع درختان که سالی یک مرتبه میمیرند ولی حرارت غریزی در چوب آنها پنهان میشود تا مواد میوهها در آن پدیدار شود. آنگاه در فصل بهار زنده میشوند و حرکت میکنند و میوههای گوناگونی برای تو به بار میآورند. هر میوهای را در وقتی مخصوص به بار میآورند، چنانکه در ضیافتها، در هر وقت طعامی ظریف و حلوایی لطیف نزد تو آورند. اگر خوب تأمل کنی درختان باردار میوههای لطیف بیشمار بر کف گرفته و به سوی تو دراز کردهاند و در صحن باغ شاخههای گل، طبقهای ریاحین و نسرين و یاسمین بر روی دست گرفته که هریک را میخواهی برداری. اگر عقل داری چرا میزبان خود را نمیشناسی و اگر هشیاری، چرا اصناف این لطایف را نمیفهمی و شکر ولی نعمت خود را نمیگزاری؟ در باغ و بستان و کوه و دشت، این همه غذای فراوان و میوههای رنگارنگ برای تو مهیا کرده و تو احسان او را انکار و با فرمان او مخالفت میکنی و به جای شکر، کفران و در کنار نعمت، عصیان میآوری[۴۱].
منابع
پانویس
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۶۶۹.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۳۶.
- ↑ محمد بن عمر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۱، ص۱۹۳.
- ↑ همین کتاب، ص۲۳۵.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۳۶.
- ↑ «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستادهایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۸-۸.
- ↑ «او را از پیش رو و پشت سر فرشتگانی پیگیرند که به فرمان خداوند، نگهبان ویاند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ «أَنْتَ اَلَّذِي أَشْرَقْتَ اَلْأَنْوَارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيَائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ»؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۲۶.
- ↑ «يا من انوار قدسة لا تزال شارقة و سبحات نور وجهه القلوب عارفيه شائقه»؛ صحیفه سجادیه، مناجات محبین، شماره ۱۹۰، ص۴۱۴.
- ↑ «مَا أَلَذَّ خَوَاطِرَ اَلْإِلْهَامِ بِذِكْرِكَ عَلَى اَلْقُلُوبِ»؛ صحیفه سجادیه، مناجات محبین، شماره ۱۹۳، ص۴۱۸.
- ↑ «و وسواس لا يزيحه الا امرک»؛ صحیفه سجادیه، مناجات محبین، شماره ۱۹۲، ص۴۱۶.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۳۶-۳۳۷.
- ↑ «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
- ↑ «آیا با خویش نیندیشیدهاند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آن دو، است جز راستین و با سرآمدی معین نیافریده است؟ و بیگمان بسیاری از مردم منکر لقای پروردگار خویشند» سوره روم، آیه ۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۲۲.
- ↑ على بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۱۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۱۳۳.
- ↑ محمدرضا مظفر، المنطق، ص۲۲.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۶۴.
- ↑ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۸۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۲۷.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۵.
- ↑ علی بن محمد لیثى واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۸۵.
- ↑ علی بن محمد لیثى واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۴.
- ↑ علی بن محمد لیثى واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۸۹.
- ↑ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۳۶.
- ↑ على بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۶۰.
- ↑ على بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۸۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۵۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۳۹.
- ↑ «پس هر کس همسنگ ذرهای نیکی ورزد، آن را خواهد دید، * و هر کس همسنگ ذرهای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
- ↑ محمد بن عمر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۲، ص۱۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۴۵۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ حسن بن علی ابنشعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۴۵؛ محمدباقر میرداماد حسینی استرآبادی، الرواشح السماویه، ص۴۱.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۵۳.
- ↑ مشتاق اصفهانی.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۲۲؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۹۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، ترجمه توحید مفضل، ص۶۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، ترجمه توحید مفضل، ص۱۶۵.
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، ترجمه توحید مفضل، ص۱۱۹-۸۳ با تصرف.
- ↑ محمدباقر مجلسی، ترجمه توحید مفضل، ص١۶۷.