امامت عامه در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== # +==منابع== {{منابع}} # )) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-''']] ==پانویس== {{پانویس}} +''']] {{پایان منابع}} ==پانویس== {{پانویس}})) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1379150.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲''']] | # [[پرونده:1379150.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲''']] | ||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۹
اثبات امامت عامه از راه قاعده لطف
متکلّمان امامیّه، همین اصل را مبنای برهان لطف خود در اثبات امامت عامّه قرار دادهاند. برای نمونه، در اینجا به استدلال برخی مشاهیر آنان اشاره میشود.
بند اول - تقریر علامه حلّی
الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدنیا و الذین لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی(ص). و هی واجبه عقلا، لأن الإمامه لطف، فانا نعلم قطعا أن الناس إذا کان لهم رئیس مرشد مطاع ینتصف للمظلوم من الظالم و یردع الظالم عن ظلمه کانوا إلی الصلاح أقرب و من الفساد ابعاد. و قد تقدم أن اللطف واجب[۱]. یعنی امامت عبارت است از ریاست عامّه در امور دین و دنیای مردم، برای فردی از اشخاص، نیابتاً از طرف رسول اکرم(ص). و این امر عقلاً واجب است؛ زیرا به بداهت وجدانی یقین داریم هنگامی که برای مردم رهبری عادل و هدایتگر به سوی خیر وجود داشته باشد، به گونهای که حقّ مظلوم را از ظالم بستاند و ظالم را از ظلم خود دفع کند، مردم میل به خیرات و صلاح و صواب پیدا میکنند و از فساد و زشتی اجتناب مینمایند و چنین امری از مصادیق لطف مقرّب است و قبلاً ثابت شد که بر خداوند واجب میباشد.[۲]
بند دوم- تقریر فاضل مقداد
فاضل مقداد، از متکلّمان شیعه، نیز همین اصل را مبنای استدلال بر امامت قرارداده. او در ابتدا امامت را بر مبنای ریاست بر مردم اینگونه تعریف مینماید: الامامة رئاسة عامة لشخص من الأشخاص فی أمور الدین و الدنیا. وی سپس در استدلال بر ضرورت آن، از قاعده لطف مقرّب و وجوب آن بر پروردگار استفاده میکند: و هی واجبه علی الله تعالی، لأنها لطف، و کل لطف واجب، فالامامة واجبه.
او برای اثبات تلازم مبادی قیاس خود، ضمن آنکه اصل لطف مقرّب را در کبرای قیاس میپذیرد، برای اثبات صغری، تصریح میدارد: أما الصغری فضروریه، لانا نعلم بالضرورة أن الناس متی کان لهم رئیس یردعهم عن المعاصی و یحرضهم علی فعل الطاعة، فان الناس یصیرون الی الصلاح أقرب و من الفساد أبعد. و هذا لطف[۳].[۴]
بند سوم - تقریر ملامهدی نراقی
ملامهدی نراقی، این استدلال را با بیان دیگری مطرح نموده است: “امامت عبارت است از ریاست عامّه مسلمانان در امور دین و دنیای ایشان، بر سبیل نیابت و خلیفگی پیغمبر(ص). پس میگوییم: همچنان که وجود پیغمبر(ص) ضرور است و واجب است عقلاً بر خدا، بنا بر وجوب لطف بر او، که او را مبعوث کند تا طریق معرفت الهی را و اوامر و نواهی را به مردم برساند و از برای ایشان شرایع و احکام و مسایل حلال و حرام را بیان کند و صفات حمیده و اخلاق پسندیده و افعال ذمیمه و اموررذیله را برایشان تعلیم کند... و همچنین بر خدا واجب است که بعد از پیغمبر(ص) کسی را نصب کند تا آنچه پیغمبر(ص) آورده است، باقی بدارد و به شخصی که شرایع پیغمبر(ص) به او نرسیده است، برساند و نشرشرایع از او -کما هو حقّه- بکند. و مجرّد آمدن نبیّ و آوردن شرایع و احکام و رفتن او از میان مردم کافی نیست.
و توضیح این مقال و تفصیل این اجمال آن است که به ادلّه قاطعه و براهین ساطعه، واضح و مبرهن و ظاهر و روشن است که ایجاد بنی نوع انسانی، از روی فیض و لطف رحمانی است و مشیّت الهیّت بر آن قرار گرفته است که این نوع، به مدارج سعادات و به معارج کمالات عروج نماید و فیض مطلق تعلّق گرفته که ایشان مستقرّ بر صلاح معاش و معاد خود باشند. و شبههای نیست در اینکه حصول امورمذکوره وقتی میسر میشود که از برای او هادی و قائدی باشد که او را به راه صلاح و سعادت دلالت کند و از جادّه فساد و ضلالت ممانعت نماید. و این معنی -کما هو حقّه- وقتی حاصل میشود که از برای اهل عصر و زمان، هادی و مرشدی مقبول القول باشد و مؤیّد از جانب الهی باشد و علم به جمیع طرق صلاح و فساد داشته باشد؛ زیرا که در هر عصری اگر چنین کسی نباشد، شکّی نیست که امور مذکوره-کما هو حقّه- نمیتواند شد که از برای اهل آن عصرحاصل شود و فیض و لطفی که از برای اهل آن عصر با حضور حجّت خدا حاصل میشود، از برای ایشان حاصل نمیشود؛ اگرچه شرایع واحکام و مسائل حلال وحرام او در میان مردم باشد. لهذا جناب اقدس الهی، هرگاه پیغمبری را مبعوث کند و اوامر و نواهی خود را تسلیم کند که به مردم تبلیغ کند، واجب است بر او که خلیفهای هم از قِبَل او منصوب نماید تا مردم را به آن دین امرکند و نشر احکام آن دین را در اقطار عالم بکند و راهزنان جنّ و انس را تنبیه کند و مردم را مقهور بر اطاعت شریعت و پیروی طریقت آن پیغمبرکند. و چنانچه بعد از آن پیغمبر، خلیفه و امامی نصب نشود و آن پیغمبر، همان دین را به جمعی القاء کند و از دنیا برود، شکّی نیست که دینی که هنوز استقرار - کما هو حقه - نگرفته باشد و مع ذلک حافظ و ناصری نداشته باشد، به اندک زمانی آثار او برطرف میشود. و چگونه آثار او برطرف نشود و حال آنکه غولان راهزن در کمین، و دیوان عالم برهم زن درصدد تخریب آن دین، و شیاطین جنّ و انس در پی اضلال و تباهی، و نفوس امّاره، طالب بطالت وگمراهی است. با وجود اینکه اینها هم اگر نباشد، شبههای نیست که وجود حجّت خدا در هر عصری “لطف” است از برای اهل آن عصر، و لطف بر خدا واجب است. پس لابد و ناچار، باید جناب الهی از برای این دین، حافظ و ناصری مسلّم القول نصب کند و بعد از آن هم دیگری را نصب کند و بعد از آن هم دیگری را و همچنین تا وقت ظهور پیغمبری دیگر؛ و این طریقه الهی در جمیع ازمان بوده است که بعد از هر پیغمبری، نصب خلیفه از برای او میکرده است و بعد از او هم نصب دیگری میکرده است تا وقت پیغمبر دیگر، که از انبیاء اولیالعزم(ع) و صاحب دین تازه باشد. و انبیاء سلف(ع)، هریک که بعد از پیغمبری چنین مبعوث شدهاند، فی الحقیقه حافظ و مروّج دین او میبودهاند و هرگز زمانی خالی از یکی از پیغمبران(ع) نبوده است و این طریقه همیشه مستمرّ بوده است. پس ثابت شد که باید در هر عصری، حجّتی از خدا در روی زمین باشد و باید آن حجّت متّصف به صفات چند باشد؛ از “منصوص بودن” و “عصمت” و “افضلیّت” و غیرها...”[۵].
نتیجه آنکه، مسئله امامت، بنا بر قاعده لطف، از وجوه مختلف ثابت میشود؛ ولی اصل در اثبات آن، بر اساس تعریفی که متکلّمان امامیه از آن نمودهاند، مبتنی بر ضرورت ریاست و حکومت امام بر جامعه است؛ لذا همیشه حکومت به عنوان یکی از شئون امام مورد بحث بوده است.[۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۳.
- ↑ إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۳۲۷.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۴.
- ↑ انیس الموحدین، ص۱۲۷: فصل اول: دراثبات احتیاج به وجود امام و....
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۵.