وصیت‌نامه امام کاظم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


کثرت اولاد و سال‌های [[زندانی]] و [[حبس]]، چنین موقعیت [[دشواری]] را برای [[امام کاظم]]{{ع}} در پی آورده و موجب شده بود تا آن حضرت [[اختیار]] کامل [[خاندان]] را به فرزند برومندشان امام رضا{{ع}} واگذارند. این زمینه [[خانوادگی]] نیز سبب شد تا هنگامی‌که امام رضا{{ع}} به [[دعوت]] [[مأمون]] به [[ایران]] [[سفر]] کردند و مدتی در [[مرو]] اقامت گزیدند، [[خواهران]] و برادران آن حضرت به طور گسترده‌ای به ایران [[مهاجرت]] فرمودند و به [[شوق دیدار]] [[برادر]] و [[امام]] و [[سرپرست]] خویش، [[رنج]] سفر از [[مدینه]] تا [[مرو]] را بر خود هموار کنند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۱۲۱.</ref>.
کثرت اولاد و سال‌های [[زندانی]] و [[حبس]]، چنین موقعیت [[دشواری]] را برای [[امام کاظم]]{{ع}} در پی آورده و موجب شده بود تا آن حضرت [[اختیار]] کامل [[خاندان]] را به فرزند برومندشان امام رضا{{ع}} واگذارند. این زمینه [[خانوادگی]] نیز سبب شد تا هنگامی‌که امام رضا{{ع}} به [[دعوت]] [[مأمون]] به [[ایران]] [[سفر]] کردند و مدتی در [[مرو]] اقامت گزیدند، [[خواهران]] و برادران آن حضرت به طور گسترده‌ای به ایران [[مهاجرت]] فرمودند و به [[شوق دیدار]] [[برادر]] و [[امام]] و [[سرپرست]] خویش، [[رنج]] سفر از [[مدینه]] تا [[مرو]] را بر خود هموار کنند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۱۲۱.</ref>.
==وصیت امام کاظم {{ع}} به امام رضا {{ع}}==
بزنطی از [[خادم]] [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند: "زمانی که [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} را از [[مدینه]] به [[عراق]] بردند، آن حضرت به فرزندش [[علی]]{{ع}} فرمود: تا من زنده‌ام و خبر فوت من به تو نرسیده، هر شب در دهلیزِ [[خانه]] بخواب. من هر شب بستر [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} را در دهلیز خانه مهیا می‌نمودم و آن بزرگوار بعد از عشاء می‌آمدند و تا صبح را در دهلیز می‌گذراندند، چون صبح می‌شد به خانه تشریف می‌بردند. چند سال به همین منوال گذشت، یکی از شب‌ها که بستر حضرت را مهیا نمودم تشریف نیاوردند و [[خانواده]] هم از [[غیبت]] آن حضرت بی‌اندازه ناراحت بودند و ما هم از این امر به [[وحشت]] افتادیم؛ تا اینکه صبح شد و آن بزرگوار تشریف آورده و به نزد امّ‌احمد، یکی از [[همسران]] پدرشان رفته و فرمودند: آن امانتی را که پدرم نزد تو سپرده بود، به من تحویل دهید. امّ‌احمد که این سخن را شنید، شروع به [[گریه]] کرد و گریبان چاک زد و گفت: به [[خدا]] قسم که [[سید]] و آقای من [[وفات]] نموده است. حضرت او را تسلّی داده تا اینکه از [[بی‌قراری]] و گریه و زاری او جلوگیری کردند و [[دستور]] دادند این [[راز]] را بر کسی افشا مکن تا خبر به [[والی مدینه]] برسد. امّ‌احمد، امانت‌هایی را که نزد خود داشت به علی بن موسی الرضا{{ع}} تحویل داد و عرض کرد: روزی که پدرت مرا [[وداع]] نمود، این امانات را به من سپرده و به من امر فرمودند: کسی را بر آن مطلع مکن، چون من وفات نمودم، هر یک از [[فرزندان]] من که نزد تو آمده و آن را از تو مطالبه نمود، به او تحویل بده و [[آگاه]] باش که من در چنین وقتی وفات کرده‌ام. علی بن موسی الرضا{{ع}} [[امانت‌ها]] را گرفته و امر فرمودند: خبر را پنهان نمایند تا خبر به طور طبیعی منتشر شود. از آن شب، دیگر [[امام رضا]]{{ع}} در دهلیز [[خانه]] نخوابیدند و بعد از چند روزی هم خبر [[شهادت]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} رسید و معلوم شد که در آن شبی که [[حضرت رضا]]{{ع}} [[غیبت]] نموده، از [[مدینه]] به [[بغداد]] رفته و [[تجهیز]] [[پدر]] خود را انجام داده است"<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۵، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۹۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۰۸٬۲۱۶

ویرایش