بحث:امامت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
در برخی از عبارات، [[امامت]] به [[رهبری عمومی]] در [[دین]] تعریف شده است<ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.</ref> مقصود آنان این نیست که [[رهبری سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مسلمانان]] از دایره [[امامت]] خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه [[دینی]] دارد<ref>المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵- ۲۳۶.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۶.</ref> | در برخی از عبارات، [[امامت]] به [[رهبری عمومی]] در [[دین]] تعریف شده است<ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.</ref> مقصود آنان این نیست که [[رهبری سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مسلمانان]] از دایره [[امامت]] خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه [[دینی]] دارد<ref>المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵- ۲۳۶.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۶.</ref> | ||
[[امامت]] مثل [[عدالت]] و [[کتابت]]، مصدر<ref>لسان العرب، ج۱۲، ص۲۵؛ موسوی شفتی، الإمامة، ص۳.</ref> و به معنای [[اقتدا]] و پیروی کردن از [[امام]] - اعم از [[امام جمعه]]، [[جماعت]]، [[حاکم]] و... - است. واژه امام نیز ظاهراً در [[عربی]] مصدر است که به معنای اسم مفعول استعمال شده است<ref>اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۹۰.</ref>. | |||
واژه [[امام در قرآن]] نیز ظاهراً به معنای لغوی آن استعمال شده است<ref>آل یاسین، أصول الدین، ص۲۷۱؛ خرازی، بدایة المعارف، ج۲، ص۷. اگر واژه امام احیاناً در آیهای هم به معنای لغوی نباشد، به معنایی مرتبط با آن است.</ref>: در آیاتی مانند {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، {{متن قرآن|وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً}}<ref>«و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا}}<ref>«و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.</ref>، {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>، {{متن قرآن|فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ}}<ref>«با پیشگامان کفر کارزار کنید باشد» سوره توبه، آیه ۱۲.</ref> و.... واژه امام به معنای پیشوا و مقتدا به کار رفته است؛ چه برحق باشد و چه [[باطل]]، چه [[انسان]] باشد و چه غیرانسان. | |||
در تعریف اصطلاحی امامت میان اکثر [[متکلمان شیعه]] و [[سنی]]، با اندک اختلافی، اشتراک و [[اتفاق نظر]] به چشم میخورد؛ چنانچه برخی در این باره میان [[شیعه]] و [[سنی]] ادعای [[اجماع]] و اتفاق کردهاند<ref>لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۲؛ مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۲۸ و ۳۰؛ میلانی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۳، ص۱۳۸؛ مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة والشیعة، ص۱۱۴؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۷۳۹.</ref>. [[متکلمان شیعه]] و سنی [[امامت]] را اینگونه تعریف کردهاند: | |||
{{عربی|الإمامة رئاسة عامة في أمور الدين والدنيا نيابة [أو خلافة عن النبي]}}<ref>ر.ک: مفید، النکت الاعتقادیة، ص۳۹؛ گوهر مراد، ص۴۶۱ و ۴۶۲؛ علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص۳۹؛ شبر، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۲۵۷؛ فاضل مقداد، شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعة، ص۱۱۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ جرجانی، التعریفات، ص۱۶. در شرح مواقف نخست امامت به {{عربی|رئاسة عامّة في أمور الدين و الدنيا}} تعریف شده، اما بعد به این صورت اصلاح شده است: {{عربی|خلافة الرسول في إقامة الدين، بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}}. (شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵).</ref>. | |||
امامت، [[ریاست عام]] و عمومی در [[امور دینی]] و [[دنیایی]] و به [[نیابت]] و [[جانشینی]] از [[پیامبر]]{{صل}} است. | |||
عبارت «[[ریاست]]» جنس تعریف، و باقی قیود از قبیل [[خواص]] آن است<ref>ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۴؛ فاضل مقداد، شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۴۱.</ref>. قید «[[عامه]]» برای خارج کردن ریاست خاص در بعض امور است؛ مانند ریاست [[قضات]] و نوّاب<ref>قواعد المرام، ص۱۷۴؛ محقق حلی، المسلک فی أصول الدین، ص۱۸۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ النجاة فی القیامة، ص۴۱.</ref>. قید «[[دین]] و [[دنیا]]» متعلق به ریاست است؛ یعنی ریاست در همه امور دینی و دنیایی است و صرفاً به یکی از آنها تعلق ندارد<ref>شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰.</ref>. عبارت «نیابت از پیامبر{{صل}}» نیز به جهت نقض نشدن تعریف به [[نبوت]] است<ref>شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ برخی «نیابة عن النبیّ» را دال بر این مطلب دانستهاند که امام همه صفات و مقامات پیامبر{{صل}} را، غیر از نبوت، داراست. (میلانی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۳، ص۱۳۸).</ref>. | |||
به تعریف مذکور قیود دیگری نیز افزودهاند. برخی به جهت [[احتراز]] از [[ریاست]] نوّاب و [[حاکمان]] [[منصوب]] از طرف [[امام]]، قید «بالاصالة» را افزودهاند<ref>قواعد المرام، ص۱۷۴. محقق حلی به جای بالاصالة، قید «بحق الأصل» را افزوده است. (المسلک فی أصول الدین، ص۱۸۷) برخی قائلند با وجود قید «عامه» نیازی به این قید نیست. (شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰).</ref>. عدهای<ref>الباب الحادی عشر، ص۳۹؛ شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۳، ص۱۳۸؛ النجاة فی القیامة، ص۴۱؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref> هم قید {{عربی|لشخص من الأشخاص}} را اضافه کردهاند تا اشارهای باشد به اینکه اولاً: مستحق [[امامت]]، شخص معینی از سوی [[خداوند]] و رسولش است؛ ثانیاً: مستحق امامت در هر عصر و دورهای تنها یک شخص واحد است<ref>شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰. برخی هم این قید را به جهت پرهیز از ریاست کل امت افزودهاند. (شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵).</ref>. گروهی نیز قید [[واجب الاطاعه]] بودن بر همه [[امت]] را در تعریف گنجاندهاند<ref>جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref>. | |||
هرچند تعریف [[متکلمان شیعه]] و [[سنی]] از امامت، در ظاهر مشترک و واحد به نظر میرسد<ref>البته غیر از تعریف فوق، تعاریف دیگری نیز ارائه شده است: از جمله: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة دينية، مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية والدنيوية و زجرهم عما يضرهم بحسبها}} (طوسی، قواعد العقائد، ص۱۰۸ و ۱۰۹). برخی این تعریف را از بهترین و کاملترین تعاریف امامت دانستهاند؛ زیرا ریاست دینیه دال بر این است که امامت منصب الهی است و غرض از امامت هم در آن گنجانده شده است؛ (قواعد العقائد، ص۱۰۸ و ۱۰۹) {{عربی|خلافة من صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا}} (ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۳۹؛ ماوردی، الاحکام السلطانیة، ص۱۵)؛ {{عربی|الامامة منصب الهي حائز لجميع الشئون الكريمة و الفضائل الا النبوة و ما يلازم تلك المرتبة السامية}} (شوشتری، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲، ص۳۰۱)؛ {{عربی|الإمامة هي الولاية و السلطنة الإلهية على العباد}} (حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۲)؛ {{عربی|الامامة هي خلافة الله و رسوله فيما يتعلق بأمر معاشهم و معادهم}}. (موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴)؛ ر.ک: (جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، ص۴۱-۴۴).</ref>، اما این اشتراک و [[وحدت]] تنها در [[تعریف امامت]] و در [[حقیقت]] ظاهری است؛ چراکه پس از تعریف و ورود به [[تفسیر]] قیود تعریف و مباحث دیگر، [[اختلافات]] شدید - از جمله در مباحثی مانند «از [[فروع]] یا اصول بودن [[امامت]]»، «چگونگی تعیین و [[نصب امام]]» (انتخابی یا [[انتصابی]] بودن امامت)، «[[صفات امام]]»، «مراتب و [[شئون امام]]»، و... - آغاز میشود. | |||
[[محقق لاهیجی]] با اظهار [[شگفتی]] از [[اجماع]] [[شیعه]] و [[سنی]] در تعریف امامت، مینویسد: | |||
از عجایب امور آن است که تعریف مذکور برای امامت متّفقعلیه است میان ما و [[مخالفین]] ما؛ حال آنکه هیچ یک از [[خلفا]] و ائمهای که ایشان مختصاند به قول به امامت ایشان، به جمیع امور معتبره در مفهوم امامت در تعریف مذکور متّصف نیستند؛ چه [[ریاست]] در امور [[دین]] لامحاله موقوف است بر [[معرفت]] امور دینیّه، بالضروره؛ در حالی که ایشان در امامت، [[عالم بودن]] [[امام]] را شرط نمیدانند و مدعی آن هم نیستند که هیچ یک از [[ائمه]] ایشان عالم به جمیع امور دین بودهاند. نیز ریاست در امور دین موقوف است به [[عدالت]] بالضروره؛ و ایشان آن را نیز شرط ندانستهاند و تصریح به عدم اشتراط این دو امر، در اکثر کتب ایشان موجود است... و نیز [[خلیفگی]] از [[پیغمبر]] موقوف است به [[اذن]] پیغمبر بالضّروره<ref>لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۲. از محقق لاهیجی هم شگفت است که صفاتی نام بردهاند که مشترک میان امام و مجتهد است؛ مثل عدالت و علم و معرفت به امور دینیه! (خرازی، بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۹).</ref>. | |||
بر اساس [[کلام]] محقق لاهیجی، میان تعریف [[اهل سنت]] از امامت و اعتقادشان درباره آن تناقض وجود دارد؛ چراکه بر اساس تعریف، امام باید عالم به امور [[دین]]، [[عادل]] و [[خلیفه]] و [[جانشین]] [[مأذون]] [[رسول خدا]]{{صل}} باشد؛ در حالی که بنا بر [[اعتقاد اهل سنت]]، هیچ یک از [[ائمه]] آنها چنین نبودند! | |||
افزون بر این، برخی از [[علمای شیعه]] تعریف فوق را مأخوذ از علمای [[اهل تسنن]] دانستهاند و معتقدند که علمای شیعه از باب مماشات با اهل تسنن [[امامت]] را چنین تعریف کردهاند<ref>بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۸؛ موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴.</ref>. ازاینرو به تعریف فوق اشکالاتی وارد کردهاند؛ از جمله این اشکالات آن است که [[ریاست]] در تعریف مذکور شامل ریاست [[حق و باطل]] است<ref>موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴.</ref>. همچنین ریاست در تعریف ریاست فعلی را شامل میشود و کسی که اهلیت و [[شایستگی]] ریاست را داراست؛ ولی بالفعل [[رئیس]] نیست، را شامل نمیشود<ref>موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴؛ حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۱. این مطلب به نفع اهل تسنن بوده و ائمهای را که بالفعل به ریاست و حکومت نرسیدند، از دایره امامت خارج میکند.</ref>. برخی نیز معتقدند تعریف فوق، تعریف کامل و جامعی نیست و تنها برخی از [[شئون]] و [[مقامات]] ([[خلافت ظاهری]] یا [[زعامت]] و ریاست [[سیاسی]] و [[اجتماعی]]) امامت و [[امام]] را شامل میشود؛ ولی سایر [[مقامات معنوی امام]] - از جمله [[عصمت]] و [[علم الهی]]، وساطت در [[فیض]]، [[مرجعیت علمی]]، [[هدایت مردم]] به [[کمالات معنوی]]، [[حفاظت از دین]] و [[حجت]] بودن بر [[مردم]] - را در بر نمیگیرد<ref>خرازی، بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص٨؛ الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۰ و ۱۱.</ref>. در واقع تعریف فوق با تعریف [[خلافت]] و [[حکومت]] نیز سازگار است؛ در حالی که این دو غیر از [[منصب امامت]] هستند و امامت منصبی بس بالاتر و والاتر از آن دو است<ref>ر.ک: بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۱۰.</ref>. | |||
در [[حقیقت]] منصب امامت سه مرتبه و درجه دارد که مرتبه نخست آن زعامت و [[رهبری]] [[مسلمانان]] است. تعریف به [[ریاست عامه]] تنها شامل این مرتبه از امامت است و اهل تسنن هم تنها به این مرتبه از [[امامت]] معتقدند، ازاینرو آن را از [[فروع دین]] قرار دادهاند. اما مراتب دوم و سوم، یعنی [[مرجعیت علمی]] و [[دینی]] و [[مرتبه ولایت]]، از تعریف مذکور خارج است و تعریف مذکور شامل آن دو نمیشود<ref>ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۷۱۶-۷۲۰. البته با توجه به قید «دین و دنیا» در تعریف مذکور، شاید بتوان گفت که این تعریف شامل مرجعیت دینی نیز میشود؛ زیرا ریاست در امور دین همان مرجعیت دینی است.</ref>. | |||
به هر حال مراد از امامت، [[خلافت]] کلیه [[الهی]] است که به [[نیابت]] از [[نبوت]] و در تداوم آن، دارای سه مرتبه [[زعامت سیاسی]]، مرجعیت علمی و [[ولایت مطلقه]] الهیه (شامل [[ولایت تکوینی]] و [[تشریعی]]) است. بر اساس این تعریف، [[امام]] [[انسان]] کاملی است که عالم به جمیع [[علوم]] و [[مصالح]] و [[مفاسد]]، [[امین]] و [[حافظ]] [[دین الهی]]، [[معصوم]] از [[گناه]] و [[خطا]]، [[مرجع]] [[علمی]] و دینی [[مردم]]، [[واسطه فیض]]، [[زعیم]] و [[حاکم]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] و دارای [[ولایت الهیه]] است<ref>ر.ک: خرازی، بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۹؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۰۰ و ۲۰۱.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]] ص ۹-۱۶.</ref> | |||
== خدایی بودن [[امامت]] == | |||
[[شیعه]] [[رهبری دینی]] [[امامت]] را مانند [[نبوت]]، [[راهنمایی]] [[دینی]] "من جانب [[الله]]" میداند. در این جهت میان [[راهنمایی]] و [[رهبری]] تفکیک قائل نیست. [[پیامبران]] بزرگ هم [[راهنما]] بودهاند و هم [[رهبر]]. | |||
[[خواجه نصیر]]، دراینباره تعبیری این چنین دارد: "الامام [[لطف]]". منظور وی این است که [[امامت]]، نظیر [[نبوت]] از مسائلی است که تعیین آن از حد [[بشر]] بیرون است، بلکه از [[طریق وحی]] خواهد بود. با این تفاوت که تعیین و [[نصب]] [[نبوت]] مستقیماً از [[ناحیه]] خداست؛ ولی [[امامت]]، تعیینی است از [[ناحیه]] [[خدا]] که با معرفی [[پیامبر]] صورت میگیرد. | |||
[[پیغمبر اکرم]]{{صل}}، [[اسلام]] را از سوی [[خدا]] برای [[مردم]] آورده است. باید لااقل برای مدتی کارشناسانی [[الهی]] در میان [[مردم]] باشند که اسلام را به خوبی به [[مردم]] بشناسانند و آن را در بستر اجرایی قرار دهند. چنین شخصی را [[پیغمبر اکرم]] {{صل}} از سوی [[خدا]] برای [[مردم]] تعیین کرده است. علمای [[شیعه]] این مطلب را با تعبیر "[[لطف]]" بیان کردهاند و مقصود این است که [[امامت]] برای [[هدایت]] [[بشر]] مفید، بلکه عین [[لطف]] خداست؛ چون راه [[بشر]] به سوی [[خدا]] بسته است، [[لطف الهی]] ایجاب میکند که از آنسو عنایتی بشود. این [[عنایت الهی]] در امتداد [[امامت]] صورت میپذیرد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>. | |||
== فرق [[نبوت]] و [[امامت]] == | |||
از زوایای مختلفی میان [[نبوت]] و [[امامت]] تفاوت وجود دارد. از جمله اینکه [[نبوت]] "[[راهنمایی]]" است و "[[امامت]]" [[رهبری]]. [[پیغمبر اکرم]] {{صل}} و برخی [[پیامبران]] دیگر، هم [[راهنما]] بودهاند و هم [[رهبر]] و [[ختم نبوت]] ختم [[راهنمایی]] [[الهی]] است، نه ختم [[رهبری الهی]]. | |||
[[امامت]] و [[نبوت]] دو [[منصب]] و دو شأناند و احیاناً قابل تفکیک. بسیاری از [[پیامبران]] "[[نبی]]" و "رساننده [[وحی]]" بودهاند؛ ولی "[[امام]]" نبودهاند؛ همچنان که [[ائمه]] {{عم}} اماماند و [[نبی]] نیستند؛ ولی [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} و [[حضرت محمد]] {{صل}} هم [[نبی]] هستند و هم [[امام]]: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | |||
[[وظیفه]] [[نبی]] "[[تبلیغ]]" است: {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ}}<ref>«و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref>؛ ولی [[وظیفه امام]] [[ولایت]] و [[رهبری]] کسانی است که [[رهبری]] او را پذیرفتهاند. | |||
اما [[قرآن کریم]]، [[مقام امام]] را بالاتر از [[پیامبر]] دانسته است<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. در [[روایات]] نیز بر آن تأکید شده است<ref>کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۴ - ۱۳۳.</ref>. | |||
# '''معانی [[امامت]] [[رهبری]] اجتماع:''' اصل مسئله "[[امامت]] و [[رهبری]] اجتماع" بعد از [[پیامبر]]، مسئلهای است که هم مورد قبول [[شیعه]] است و هم مورد پذیرش [[سنی]]، مبنی بر اینکه اجتماع به یک زعیم و [[فرمانده]] [[نیازمند]] است. [[شیعه]] بر این [[اعتقاد]] است که [[پیغمبر]] {{صل}} [[رهبر]] و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و فرمود: "بعد از من، زمام امور [[مسلمین]] باید به دست [[حضرت علی]] {{ع}} باشد" و [[اهل تسنن]] این مطلب را به شکلی که مورد پذیرش [[شیعه]] است، قبول ندارند و میگویند که در این جهت [[پیغمبر]] شخص معینی را تعیین نکرد، بلکه این [[وظیفه]] خود [[مسلمین]] است که [[رهبر]] [[جامعه]] را بعد از [[پیغمبر]] [[انتخاب]] کنند. آنچه [[اهل تسنن]] به نام [[امامت]] معتقدند، تنها یک [[شأن]] [[دنیایی]] به معنای [[حکومت]] دارد. از منظر آنان، [[امام]] یعنی [[حاکم]] میان [[مسلمین]] و در واقع فردی از [[مسلمانان]] است که باید او را برای [[حکومت]] [[انتخاب]] کنند. آنها گستره مسئله [[امامت]] را بیش از [[حکومت]] [[معتقد]] نیستند. اگر گستره مسئله [[امامت]] در [[رهبر]] [[سیاسی]] [[مسلمین]] بعد از [[پیغمبر]] محدود بود، از نظر [[شیعه]] اصل [[امامت]] جزء [[فروع دین]] قرار میگرفت، نه از زمره [[اصول دین]]<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۷.</ref>. | |||
# '''[[مرجعیت دینی]]:''' از منظر [[شیعه]]، [[امامت]] نوعی کارشناسی [[اسلام]] است؛ اما کارشناسیای از جانب [[خدا]]؛ یعنی افرادی که [[اسلامشناس]] هستند. البته نه اسلامشناسانی که بر مبنای [[عقل]] و [[فکر]] خودشان [[اسلام]] را شناخته باشند که قهراً جایزالخطا باشند؛ بلکه افرادی که از طریقی رمزی و غیبی که بر ما مجهول است، [[علوم]] [[اسلام]] را از [[پیغمبر]] گرفتهاند. این [[علوم]] از [[پیغمبر]] {{صل}} به [[حضرت علی]] {{ع}} و از آن حضرت به [[امامان]] بعد رسیده است و در تمام دورههای [[ائمه]] {{عم}}، [[علم]] [[اسلام]]، یک [[علم معصوم]] است که هیچ [[خطا]] نمیکند و از هر امامی به [[امامان]] بعد رسیده است. [[اهل تسنن]] برای هیچکس چنین مقامی قائل نیستند. در [[حقیقت]] آنها در اینگونه [[امامت]]، اصلاً به [[وجود امام]] و [[امامت]] قائل نیستند، نه اینکه به [[امامت]] قائل باشند و بگویند که [[علی]] {{ع}} [[امام]] نیست و [[ابوبکر]] [[امام]] است، بلکه آنان، به طور کلی برای هیچیک از [[صحابه]] چنین [[شأن]] و مقامی قائل نیستند. بر این اساس، در کتابهای خودشان [[اشتباهات]] فراوانی را از [[ابوبکر]] و [[عمر]] در مسائل [[دینی]] [[نقل]] میکنند؛ ولی [[شیعه]]، [[امامان]] خود را از [[خطا]] [[معصوم]] میداند و محال است که به خطایی برای [[امام]] [[اقرار]] کند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۸.</ref>. | |||
# '''[[ولایت]]:''' [[امامت]] به معنی "[[ولایت]]"، اوج مفهوم [[امامت]] است. [[ولایت]] به معنی [[حجت]] زمان، این نکته را به [[اعتقاد]] [[شیعه]] نشانده است که [[زمین]] در هیچ زمانی از [[حجت]] خالی نیست: {{متن حدیث|وَ لَوْ لَا الْحُجَّة لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا}}<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۷، ص۲۱۳.</ref>؛ بدان معناست که هیچ زمانی نبوده و نخواهد بود که [[زمین]] از یک [[انسان کامل]] خالی باشد و برای آن [[انسان کامل]] [[مقامات]] و درجات زیادی قائلند و ما در بیشتر [[زیارتها]]، به چنین [[ولایت]] و امامتی [[اقرار]] و اعتراف میکنیم؛ یعنی معتقدیم که [[امام]] دارای چنین [[روح]] کلی است. در [[زیارت]] [[امام رضا]] {{ع}} آمده است: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشَهَدُ مَقامي وَتَسْمَعُ كَلامِيْ وَتَرُدُّ سَلامي}}. از نظر ما مرده و زنده [[امام]] فرقی ندارد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۸.</ref>. | |||
آنچه [[قرآن]] تحت عنوان [[رهبری]] بحث میکند، مافوق رهبریای است که [[بشر]] میشناسد. رهبریای که [[بشر]] میشناسد، از حدود [[رهبری]] در مسایل [[اجتماعی]] [[تجاوز]] نمیکند؛ ولی منظور [[قرآن]] از [[رهبری]]، علاوه بر [[رهبری اجتماعی]]، [[رهبری]] [[معنوی]]، یعنی [[رهبری]] کردن [[مردم]] به سوی خداست. این [[رهبری]] از رهبریهای [[اجتماعی]] بسی دقیقتر و حساستر است. | |||
[[امامت]] و [[رهبری]] [[انسان]] ها، چه در بعد [[معنوی]] و [[الهی]]، و چه در بعد [[اجتماعی]]، عالیترین درجه و [[مقام]] و [[پستی]] است که از طرف [[خدا]] به برخی [[انسانها]] واگذار میشود<ref>مطهری، امامت و رهبری، ص۲۹ - ۲۸، ۵۱ - ۴۵، ۵۷، ۹۵ - ۹۲ و ۱۶۳ - ۱۶۲؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص، ۱۱۱ -۱۰۸؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۷۶.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۸.</ref>. | |||
== چیستی و حقیقت امامت == | |||
مسئله چیستی و [[حقیقت امامت]]، نخستین [[پرسش]] و مسئله از مسائل مربوط به [[امامت]] است که دلمشغولی بسیاری از [[متکلمان]] بوده است. پیشینه بحث از این مسئله، به صورت منسجم و تحلیلی، دستِ کم به نیمه اول [[قرن پنجم]] میرسد. | |||
پیش از ورود به بحث از این مسئله از دیدگاه [[متکلمان]]، یادکرد سه نکته ضروری است: | |||
# آنچه در فصول پیشین این نوشتار به آن پرداخته شد، بررسی چیستی و [[حقیقت]] [[مقام امامت]] از طریق معنا [[شناختی]] واژگانی بود که در [[قرآن]] و [[سنت]] بر [[امامان]] [[پاک]] {{عم}} منطبق شده بود. اگرچه به نظر میرسد که [[متکلمان]] چنین راهی را نپیمودهاند، بازخوانی متون [[کلامی]]، مجموعهای از تعاریف مربوط به [[مقام امامت]] را پیشروی محقق امامتپژوه مینهد که برای دستیابی به [[چیستی امامت]] از نگاه ایشان، [[تأمل]] در آنها لازم است؛ | |||
# از آنجا که در [[آینده]] با چالشی برای تمییز [[متکلم]] از غیر [[متکلم]] مواجه خواهیم بود، لازم است ابتدا تعریفی از [[علم کلام]] و [[متکلم]] عرضه کنیم و مقصود خود را روشن سازیم. از گذشته تاکنون، تعاریف متعددی برای [[علم کلام]] بیان شده است؛ چنانکه [[فارابی]] (۳۳۹ق)<ref>به باور وی «علم کلامی علمی است که انسان را بر یاریِ (دفاع از) آرا و افعالی ک به وسیله شارع دین بیان شده، و نیز بر ابطال عقاید مخالف آن آرا و افعال توانا میسازد». ابو نصر فارابی، احصاء العلوم، ص۸۶.</ref>، [[قاضی عضد الدین ایجی]] (۷۵۶ق)<ref>{{عربی|هو علم يقتدر معه على اثبات العقائد الدينية بايراد الحجج و دفع الشبه}}. عضد الدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، ص۷.</ref>، [[ابن خلدون]] (۸۰۸ق)<ref>{{عربی|هو علم يتضمّن الحجاج عن العقائد الإيمانية بالأدلّة العقلية و الرد على المبتدعة المنحرفين فى الاعتقادات عن مذاهب السلف و اهل السنة}}. عبدالرحمان بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص۴۵۸.</ref>، مرحوم [[عبد]] الرزاق [[لاهیجی]] (۱۰۷۲ق)<ref>{{عربی|الكلام صناعة يقتدر بها على اثبات العقايد}}. ملا عبدالرزاق لاهیجی، شوارق الالهام، ج۱، ص۵.</ref>، [[شهید مطهری]]<ref>«کلام مربوط است به تحقیق در اصول عقاید اسلامی و دفاع از آنها، اعم از آنکه امر مورد اعتقاد از عقلیات محض باشد، مانند مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در سرنوشت انسان مؤثر باشد، مانند مسئله امامت از نظر شیعه». مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱، ص۵۴۸. یکی از ایرادات وارد بر این سخن آن است که علم کلام مختص به اسلام نیست، چراکه دیگر ادیان نیز دارای علم کلاماند؛ مگر آنکه بگوییم مقصود شهید آن است که علم کلام با اصطلاح «کلام» مخصوص اسلام است و در دیگر ادیان اگرچه علم عقاید موجود است، دانش کلام به آن اطلاق نمیشود.</ref> و... به این امر اهتمام ورزیدهاند؛ با وجود این، به نظر میرسد با توجه به موضوع [[علم کلام]]، [[رسالت]] [[متکلمان]] و [[اهداف]] [[علم کلام]]، میتوان تعریف زیر را تعریفی جامع از این [[دانش]] به شمار آورد: "[[علم کلام]] دانشی است که به [[استنباط]]، تنظیم، توضیح و توجیه یا [[اثبات]] [[عقاید]] با استفاده از روشهای مختلف [[عقلی]]، [[نقلی]] و... میپردازد و خود را در پاسخ دادن به [[شبهات]] [[متعهد]] میداند". با توجه به آنچه [[گذشت]]، باید گفت که [[متکلم]] کسی است که با روش [[عقلی]] یا [[نقلی]] به [[استنباط]]، تنظیم، توضیح و توجیه یا [[اثبات]] [[عقاید دینی]] بپردازد. البته روشن است که نمیتوان اصطلاح [[متکلم]] را تنها برای عالمانی به کار برد که به تمام مباحث [[کلامی]] پرداخته باشند؛ چه بزرگانی همچون [[شیخ مفید]] نیز به چنین کاری [[اقدام]] نکردهاند؛ چنانکه در کتاب الذخیرة مرحوم [[سید مرتضی]] نیز جای بسیاری از مباحث مربوط به [[توحید]] خالی است، در حالی که در [[متکلم]] بودن اینان جای تردید نیست؛ | |||
# [[متکلمان]] [[اهل سنت]] نیز آنگاه که به بررسی مسئله [[امامت]] پرداختهاند، از عرضه تعریف برای مفهوم [[امامت]] [[غفلت]] نکرده و تعاریف متعددی مطرح کردهاند که بعضی از آنها [[قرابت]] خاصی با تعاریف [[متکلمان شیعه]] دارد. از آنجا که در تحلیل نهایی از تعاریف موجود در باب [[امامت]]، از مراجعه به برخی تعاریف [[اهل سنت]] ناگریزیم، در این [[مقام]]، تعاریف [[متکلمان شیعه]] و [[اهل سنت]] از مفهوم [[امامت]] را جداگانه بررسی خواهیم کرد. | |||
=== [[تعریف امامت]] از دیدگاه [[شیعه امامیه]] === | |||
[[امامت]]، به گونهای که [[شیعه]] بدان [[اعتقاد]] دارد، مهمترین باوری است که [[تشیع]] را از دیگر [[فرق اسلامی]] جدا میکند. طبیعی است که نخستین [[وظیفه عالمان]] این [[مکتب]] در باب [[امامت]]، روشن ساختن مراد و مقصود خود از این مفهوم است؛ از اینرو، [[متکلمان شیعه]] [[امامیه]] در آثار [[کلامی]] خود، تعاریف متعددی برای [[امامت]] عرضه کردهاند. پیش از پرداختن به این تعاریف، یادکرد دو نکته ضروری است: | |||
اگرچه برخی محققان معاصر بر این باورند که [[شیعه امامیه]] در [[تعریف امامت]] اختلافی ندارد<ref>علامه شهید مطهری در این باره مینویسد: «اولین سخنی که در باب امامت میگویند، تعریفی است که از امامت میکنند. در این تعریف اختلافی نیست. میگویند: {{عربی|الامامة رياسة عامّة في امور الدّين و الدّنيا}}؛ [امامت] ریاستی است عمومی هم در امور دینی و هم در امور دنیایی». ر. ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۶۴.</ref>، با نگاهی دقیق به تعاریفی که عرضه خواهد شد، روشن میشود که نظریه یاد شده خالی از اشکال نیست. | |||
با نگاهی کلی به آنچه در [[کلام امامیه]] موجود است، به نظر میرسد، [[دست]] کم میتوان دو گونه تعریف از [[مقام امامت]] در آثار [[متکلمان]] [[مشاهده]] کرد<ref>شایان ذکر است، در عصر حضور امامان معصوم {{عم}} متکلمان فراوانی وجود داشتهاند. ر. ک: گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۱. با وجود این، از آنجا که آثار مکتوب آنها از بین رفته و سخنان آنها در خصوص تعریف امامیه عرضه نشده است، بلکه به طور پراکنده از برخی واژگانی استفاده کردهاند که در ضمن فصل سوم به آنها اشاره شد، در این فصل به طور مستقل بدانها نپرداختهایم.</ref>. | |||
=== تعاریف [[نقل]] محور === | |||
[[علم کلام]] و [[عالمان]] آن مدعی آناند که در [[اثبات]] آموزههای [[اعتقادی]] [[دین]]، از دو منبع [[عقل]] و [[نقل]] بهره میبرند؛ با وجود این، بازخوانی [[تاریخ]] [[کلام امامیه]]، نشان از این واقعیت دارد که رویکرد [[عقلی]] برخی [[عالمان]] عرصه [[علم کلام]] بر رویکرد [[نقلی]] آنها سیطرهای چشمگیر داشته است و در طرف مقابل نیز متکلمانی به چشم میخورند که بر این [[باور]] [[استوار]] بودهاند که [[کلام]] [[حقیقی]] را باید از [[قرآن]] و [[سنت]] فرا گرفت؛ از اینرو، حتی [[علم کلام]] [با رویکرد [[عقلی]]] را [[نکوهش]] کردهاند. | |||
شاخصترین [[متکلمان]] [[نقل]] محور، [[متکلمان]] [[مکتب کلامی]] قماند. [[مکتب کلامی قم]] [[تاریخ]] درخشانی در [[تاریخ]] [[اندیشه]] [[کلامی]] [[امامیه]] دارد و اگرچه [[تاریخ]] از بزرگانی همچون برقی، [[ابن بابویه]] [[قمی]]، صفار [[قمی]]، [[کلینی]]، [[نعمانی]] و [[شیخ صدوق]]، در [[مقام]] محدثانی دقیق یاد میکند، نمیتوان وجهه علمیآنها را در [[علم حدیث]] خلاصه کرد. به نوشته برخی محققان، [[عالمان]] و [[محدثان]] [[قم]] کسانی بودند که در برابر حوزه [[حدیثی]] [[ری]]، [[کوفه]] و [[بغداد]]، از روشی خاص در [[مباحث اعتقادی]] [[پیروی]] میکردند و اموری همچون [[حجیت عقل]] ومیزان [[عقلگرایی]] و نصگرایی در [[مباحث اعتقادی]]، موجب تمایز آنان از دیگران شده است<ref>احمد عابدی، مکتب کلامی قم، ص۱۱.</ref>. | |||
باری، به نظر میرسد [[متکلم]] دانستن محدثانی همچون [[شیخ صدوق]]، نیازی به بحث و بررسی ندارد؛ از آنجا که او افزون بر داشتن کتابهای [[روایی]] متعددی همچون التوحید، [[عیون اخبار الرضا]] {{ع}} الخصال، [[معانی الاخبار]] و [[ثواب الاعمال]] و [[عقاب]] الاعمال، مستقلاً تصنیفاتی را در [[علم کلام]] نگاشته است که نمونه آنها دو [[کتاب]] [[کمال الدین و تمام النعمة]] و نیز الاعتقادات فی [[دین]] الامامیة است. | |||
[[متکلم]] دانستن دیگر [[محدثان]] [[مکتب کلامی قم]]، [[نیازمند]] تحلیل دیگری است؛ بدین بیان که با نگاهی کوتاه به [[جوامع حدیثی]] [[محدثان]] یاد شده، این [[حقیقت]] برملا میشود که [[روایات]] فراوانی در منابع یاد شده وجود دارد که محتوای آنها [[ارتباط]] تنگاتنگی با مسائل [[کلامی]] دارد؛ از باب نمونه، مباحث "کتاب التوحید" و "[[کتاب الحجة]]" در [[کتاب شریف الکافی]]، عمدتاً به مسائل مربوط به اصل [[توحید]] و [[امامت]] پرداخته است که از اصول مهم [[کلامی]] به شمار میروند. [[روایات]] موجود در این ابواب، بیانگر اجزای به هم پیوسته اصل [[توحید]] یا [[امامت]] است؛ برای نمونه، [[روایات]] باب "الاضطرار الی [[الحجة]]" از مسئله [[ضرورت]] وجود [[نبی]] یا [[امام]] سخن میگوید و [[روایات]] باب "الفرق بین النبی و الرسول و الامام"، چنانکه از عنوانش پیداست، به یکی از مباحث مهم درباره [[نبوت]] و [[امامت]] میپردازد. ابواب فراوانی نیز وجود دارند که به مسئله [[شئون]] و [[صفات امام]] میپردازند. در [[علم کلام]] درباره همه مباحث بحث میشود. | |||
مسئله [[مهدویت]] نیز از دیگر مسائل مسلّم [[کلامی]] است که مرحوم [[نعمانی]] با گردآوری روایاتی در این باره، تصنیفی مستقل راجع به آن به رشته تحریر درآورده و آن را [[الغیبة]] نام نهاده است. [[روایات]] کتاب [[شریف]] [[بصائر الدرجات]] نیز به بیان مباحث مهم [[کلامی]] همچون صفات و [[شئون امام]] میپردازد و.... | |||
از سوی دیگر، چنین نیست که [[روایات]] موجود در دو [[کتاب کافی]] و [[بصائر الدرجات]]، در یک بحث خاص، مثل [[صفات امام]]، شباهت کامل با یکدیگر داشته باشند، بلکه رابطه میان آن دو به لحاظ مصداقی، عموم و خصوص منوجه است. این مطلب نشان از این واقعیت دارد که مصنفان [[جوامع حدیثی]]، که اصول چهارصد گانه [[روایی]] را در [[اختیار]] داشتهاند<ref>در عصر [[ائمه اطهار]] {{عم}}، به ویژه در دوران امامین [[صادقین]] {{عم}}، اصول و آثاری [[روایی]] تدوین شد که بعدها به «اصول اربعمائه» معروف گشت. هر یک از این اصول در بردارنده مجموعهای از [[روایات]] است که [[شاگردان]] ائمه{{عم}} آنها را نوشتهاند. راجع به زمان دقیق تدوین اصول اربعمائة، نظریات گوناگونی عرضه شده است. ر. ک: [[سید]] کاظم طباطبایی، مسندنویسی در [[تاریخ]] [[حدیث]]، ص۲۰۵-۲۰۸؛ [[نهله غروی نائینی]]، [[تاریخ]] [[حدیث]] [[شیعه]] تا پایان [[قرن پنجم]]، ص۳۴۰؛ [[مجید معارف]]، [[تاریخ]] عمومی [[حدیث]]، ص۲۶۱؛ [[مجید معارف]]، [[پژوهشی]] در [[تاریخ]] [[حدیث]] [[شیعه]]، ص۱۹۲-۱۹۴. | |||
شایان ذکر است که اگرچه امروزه تمام آن اصول در [[دست]] نیست، مجموعه [[روایات]] آنها در مجامع [[حدیثی]] [[شیعه]]، در قرون سوم تا پنجم، همراه با تبویبی خاص موجود است. در این باره، ر. ک: [[سید رضا مؤدب]]، [[تاریخ]] [[حدیث]]، ص۷۷-۸۳؛ [[اسد الله]] جمشیدی، [[تاریخ]] [[حدیث]]، ص۲۰۲-۲۰۳.</ref>، به [[گزینش]] [[روایات]] [[اقدام]] کردهاند؛ از اینرو، محتوای [[روایات]] یاد شده را میتوان به مثابه منشور [[اعتقادی]] آنها به شمار آورد. | |||
با توجه به آنچه [[گذشت]]، امثال صفار [[قمی]]، [[کلینی]] و [[نعمانی]] را نیز میتوان [[عالمان]] و متکلمانی نامید که به مباحث [[کلامی]] همچون [[توحید]] و [[امامت]] پرداخته و به لسان [[روایت]] از [[اعتقادات]] [[امامیه]] [[سخن]] به میان آوردهاند؛ هر چند که تحلیل خود را از [[روایات]] [[اعتقادی]] بیان نکردهاند. به دیگر بیان، حتی اگر نتوان آنها را اصطلاحاً [[متکلم]] نامید، از این نکته نمیتوان [[گذشت]] که اینان دارای اندیشههای کلامیای بودهاند که به لسان [[روایات]] آنها را بیان کردهاند. | |||
پس از [[محدثان]] یا به عبارت دیگر، [[متکلمان]] [[مکتب]] [[قم]]، میتوان از [[سید بن طاووس]] (۶۶۴ق) نام برد که از [[کلام]] [[عقلی]] [[حاکم]] در دوران خویش به شدت [[انتقاد]] میکند. وی به [[کتاب]] [[هبة الله]] بن راوندی اشاره میکند که در آن ۹۵ مسئله اختلافی میان [[شیخ مفید]] و [[سید مرتضی]] جمعآوری شده است؛ حال آنکه آن دو از استوانههای [[علمی]] عصر خویش بودهاند<ref>سید بن طاووس حسنی، کشف المحجة، ص۲۰.</ref>. | |||
مرحوم [[فیض کاشانی]] (۱۰۹۱ق) نیز متکلمی است که [[عقل]] را کم فائده دانسته<ref>وی در این باره مینویسد: {{عربی|أنّ العقل بنفسه قليل الغنى لا يكاد يتوصّل إلّا إلى معرفة كلّيات الشيء دون جزئيّاته}}. ملا محسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج۱، ص۱۸۸.</ref> و اهتمام ویژهای به [[قرآن]] و [[سنت]] داشته است. وی در آثار متعدد خود، به [[مذمت]] دانشهایی همچون [[کلام]] و [[اصول فقه]] پرداخته و بر این [[باور]] است که [[علم کلام]]<ref>شایان ذکر است، با توجه به آنکه مرحوم فیض، خود در بخشهای مختلف علم کلام وارد بحث شده و با اتکا به قرآن و سنت نظریهپردازی کرده است، به نظر میرسد مقصود وی از کلام که گمراهان آن را بنا نهادهاند، کلام با رویکرد فلسفی و عقلی محض است.</ref> را گمراهان بنا نهادهاند<ref>ملا محسن فیض کاشانی، ده رساله حکیم فیض کاشانی، «رساله راه صواب»، ص۱۱۷-۱۱۸.</ref>. [[فیض]] در آثار خود، بزرگانی همچون [[کلینی]]، [[شیخ صدوق]] و [[سید بن طاووس]] را [[تمجید]] میکند؛ زیرا ایشان تنها به [[اخبار]] [[اهل بیت]] {{عم}} [[تمسک]] کردهاند و جز به [[قدر]] [[ضرورت]]، هرگز در [[علم کلام]] و [[اصول فقه]] تصنیف نکردهاند. او مینویسد: "نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوف و نه متکلف؛ بلکه مقلد [[قرآن]] و [[حدیث]] و تابع [[اهل بیت]] آن [[سرور]]"<ref>ملا محسن فیض کاشانی، ده رساله حکیم فیض کاشانی، «رسالة الانصاف»، ص۱۹۶.</ref>. | |||
اگرچه وی در بحثهای اندکی همچون [[ضرورت بعثت پیامبران]]، از [[برهان عقلی]] استفاده کرده است، خود بر این [[باور]] است که [[بهترین]] طریق آن است که تمام مسائل شرعیه، اعم از اصول و [[فروع دین]] را باید از [[پیامبر]] و اوصیای او اخذ کرد<ref>ملا محسن فیض کاشانی، ده رساله حکیم فیض کاشانی، «رساله راه صواب»، ص۱۱۹.</ref>. با وجود این، نمیتوان از این واقعیت [[چشمپوشی]] کرد که مرحوم [[فیض کاشانی]] بیش از معمول [[متکلمان]] [[نقل]] محور، از [[نقل]] فاصله گرفته و از آرای [[فلاسفه]] نیز بهره برده است<ref>برای نمونه، وی در کتاب علم الیقین بارها مطالبی را از ملاصدرا نقل میکند؛ چنانکه مینویسد: {{عربی|قال بعض المحقّقين: و من صفات النبيّ أن يكون جالسا في الحدّ المشترك بين عالم المعقول و عالم المحسوس...}}. وی در ادامه نیز دوازده ویژگی برای «نبی» نقل میکند که آنها را از فارابی و ملاصدرا گرفته است. ر. ک: ملا محسن فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ص۴۷۰-۴۷۵.</ref>. | |||
باری، از آنجا که عمده [[متکلمان]] یاد شده به لسان [[روایات]] [[سخن]] گفتهاند، کمتر میتوان به تعریف اصطلاحی [[مقام امامت]] در سخنان آنها، چنانکه در متون [[کلامی]] مصطلح وجود دارد، [[دست]] یافت. آری، از آنجا که در [[روایات]] [[کتاب شریف الکافی]]، برای اشاره به [[امام]]، از مفاهیمی همچون [[حجت الله]]، [[خلیفة الله]] و [[امین الله]] استفاده شده است، میتوان نتیجه گرفت که از دیدگاه مرحوم [[کلینی]]، وی [[امام]]، [[حجت الله]]، [[خلیفة الله]]، [[امین الله]] و... است. چنین حکایتی راجع به دیگر مصنفان [[جوامع حدیثی]]، همچون [[ابن بابویه]] [[قمی]]، [[نعمانی]]، صفار [[قمی]] و [[شیخ صدوق]] نیز وجود دارد<ref>روایات موجود در جوامع حدیثی، در فصل پیشین، به تفصیل بیان شد.</ref>. | |||
در این میان، مرحوم [[شیخ صدوق]] در [[کتاب]] [[کمال الدین و تمام النعمة]]، به صراحت و با استناد به [[آیه]] سیام [[سوره بقره]]، [[مقام امامت]] را همان [[مقام]] خلیفة اللهی معرفی میکند که در هر دورهای باید وجود داشته باشد<ref>شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۵.</ref>. | |||
[[سید بن طاووس]] [[حسنی]] نیز در آثار [[کلامی]] خود از روایتی سخن به میان آورده که در آن از واژگانی همچون "[[حجت الله]]" برای معرفی [[امام]] استفاده شده است<ref>برای نمونه، ابن طاووس این روایت را از امام حسن {{ع}} نقل میکند که خطاب به ابو سعید، که نسبت به صلح ایشان با معاویه معترض بود، فرمودند: {{متن حدیث|يَا أَبَا سَعِيدٍ! أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي؟}}. سید بن طاووس حسنی، الطرائف، ص۱۹۶.</ref>. | |||
مرحوم [[فیض کاشانی]] در آثار خود، با بررسی [[آیه]] سیام [[سوره بقره]]، غرض اصلی از [[آفرینش]] موجودات را وجود [[انسان کامل]] دانسته که همو [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] است<ref>ملا محسن فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ص۵۰۷.</ref>. وی همچون [[شیخ صدوق]] وجود [[خلیفه]] و [[حجت خدا]] در هر زمان را لازم دانسته و آن را بر [[امامان شیعه]] [[تطبیق]] کرده است. وی به تبع [[روایات]] بر این [[باور]] است که به واسطه وجود [[خلیفه]] و [[حجت خدا]]، [[شهرها]] [[حفظ]] میشوند، نوع [[انسانی]] ادامه مییابد و [[آسمانها]] و [[زمین]] نگاه داشته میشوند<ref>{{عربی|دلّ على أنّه لا يخلو كلّ زمان من حافظ للدين، إمّا نبيّ أو إمام... و هذا عامّ في سائر الامم، و عمومه يقتضي أنّ في كلّ زمان -حصلت فيه أمّة مكلّفة- نذيرا؛ ففي أزمنة الأنبياء {{عم}} هم النذر للامم، و في غيرها الأئمّة {{عم}}}}. ملا محسن فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ص۵۰۸-۵۱۰.</ref>. | |||
مرحوم [[علامه مجلسی]] (۱۱۱۱ق) نیز که از [[متکلمان]] [[نقل]] محور به شمار میآید، اگرچه در برخی از آثار خود برای اشاره به [[مقام امامت]] از تعابیر [[متکلمان]] [[عقل]] محور مانند "رئاسة عامة" استفاده کرده است، [[حقیقت]] آن را "[[خلافت الهی]]" میداند که هیچ [[سلطنت]] و ملکی به آن نمیرسد<ref>{{عربی|الإمامة التي هي رئاسة عامة على الناس، و فرض الطاعة من الله و الانقياد لهم، فإنه خلافة من الله، و ملك و سلطنة عظيمة لا يدانيه شيء من مراتب الملك و السلطنة}}. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۲۵.</ref>. | |||
[[آیت الله]] خرازی، از [[عالمان]] معاصر، با اشاره به آنکه معنای [[امامت]] نزد [[اهل سنت]] چیزی جز [[خلافت ظاهری]] نیست، بیان میکند که [[امامت]] نزد [[شیعه]] "[[خلافت]] کلیه الهیه" است که از آثار آن، [[ولایت تشریعی امام]] است و یکی از [[شئون]] [[ولایت تشریعی]]، [[خلافت ظاهری]] اوست؛ چراکه ارتقای [[امام]] به مقامامت الهیه معنویه موجب میشود که او [[زعیم]] [[سیاسی]] برای [[اداره جامعه]] نیز به شمار آید؛ از اینرو، [[امام]] [[انسان کامل]] [[الهی]] است که عالم به جمیع نیازهای [[مردم]] در [[تعیین]] [[مصالح]] و مفاسدشان است؛ [[امین]] بر [[احکام]] و [[اسرار خدا]]، [[حافظ دین]]، [[معصوم]]، [[حجت خدا]] بر [[بندگان]] و [[واسطه فیض]] اوست<ref>سید محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیة، ج۲، ص۸-۹.</ref>. ناگفته پیداست که چنین نگرشی به [[مقام امامت]]، همنوا با روایاتی است که در فصول پیشین مطرح شد<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۳۷۸-۳۹۳.</ref>. | |||
=== تعاریف [[عقل]] محور === | |||
به موازات جریان نقلگرایی در [[مکتب کلامی قم]]، جریان [[عقلگرایی]] در [[مکتب کلامی بغداد]] و حلّه، که با [[مکتب کلامی]] [[معتزله بغداد]] مجاور بود، [[ظهور]] و بروز یافت. [[متکلمان]] برجسته [[شیعی]]، همچون [[شیخ مفید]] (۴۱۳ق)، [[سید مرتضی]] (۴۳۶ق)، [[شیخ طوسی]] (۴۶۰ق)، [[خواجه نصیر الدین طوسی]] (۶۷۲ق) و [[ابن میثم بحرانی]] (۶۹۹ق)، همگی متعلق به این جریان خاص بودند. آمیختگی [[فلسفه]] با [[کلام]] نیز بر [[قوّت]] و شدت جریان یاد شده افزود؛ تا آنجا که از آن دوران تاکنون، با شدت و ضعفی که داشته، [[عقلگرایی]] جریان غالب بر [[کلام امامیه]] بوده است. | |||
پیش از بیان تعاریفی که این جریان، از [[امامت]] عرضه کرده است، گفتنی است [[متکلمان امامیه]] در آثار گوناگون خود، تعاریف متفاوتی از [[امامت]] عرضه کردهاند که این خود نشان از تطور [[فکری]] در [[کلام امامیه]] در مسئله دارد. به طور کلی، به نظر میآید دستِ کم چهار تعریف از [[امامت]] در سخنان [[متکلمان]] یاد شده وجود دارد. | |||
==== تعریف اول ==== | |||
برخی از [[متکلمان]] همچون [[سید مرتضی]] (۴۳۶ق) و [[سدید الدین حمصی]] (حدود ۵۸۵ق)، [[امامت]] را اینگونه تعریف کردهاند: {{عربی|الإمامة: رئاسة عامّة في الدين, بالأصالة لا النيابة، عمّن هو في دار التكليف}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۶۴.</ref>. چنانکه هویداست، براساس این تعریف، اولاً حوزه [[ریاست]] [[امام]] عام و مربوط به تمام [[امور دینی]] است؛ ثانیاً چنین نیست که [[رئیس]] یاد شده [[نیابت]] از جانب کسی داشته باشد، بلکه [[ریاست]] او اصیل است. | |||
[[سدید الدین حمصی]] [[دلیل]] تقیید [[ریاست]] به امور [[دین]] را اینگونه [[تبیین]] میکند: "چون [[امام]] [[رئیس]] بر [[اهل]] صنایع در صنعتشان نیست،... [[رئیس]] بر خطاطها در مسئله خط و [[رئیس]] بر رنگرزها در مسئله رنگرزی و [[رئیس]] بر نجارها در نجاری و... نیست و تمام این صنعتها از [[امور دنیوی]] است"<ref>{{عربی|لأنّ الإمام ليس رئيسا على أهل الصناعات في صناعتهم، فليس رئيسا على الخطاطين في الخط، و لا على الصائغين في الصياغة، و لا على النجّارين في النجارة... و كلّ هذه الصناعات من الامور الدنيوية}}. سدید الدین محمد حمصی، المنقذ من التقلید، ص۲۳۶.</ref>. | |||
شایان ذکر است، با وجود آنکه [[سید مرتضی]] و حمصی [[ریاست]] [[امام]] را به حوزه [[دین]] محدود کردهاند، این بدین معنا نیست که ایشان [[شأن]] [[حاکمیت سیاسی]] [[امام]] را [[انکار]] کرده باشند؛ چه، مرحوم [[سید]] در برخی آثار خود، برای آنکه [[ضرورت وجود امام]] را ثابت کند، بر ضرروت وجود رئیسی [[مقتدر]] که [[توانایی]] [[تدبیر امور]] و ستاندن [[حق]] [[مظلوم]] از [[ظالم]] را داشته باشد، تأکید کرده است<ref>{{عربی|و الذي يدل على ما ادعيناه أن كل عاقل عرف العادة و خالط الناس، يعلم ضرورة أن وجود الرئيس المهيب النافذ الأمر السديد التدبير يرتفع عنده التظالم و التقاسم و التباغي أو معظمه...}}. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۱۰؛ نیز، ر. ک: سدید الدین محمد حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۴۰-۲۴۱.</ref>؛ از اینرو، باید گفت، اینان یا در [[مقام]] تعریف دقت لازم را نداشتهاند یا آنکه معنای [[امور دینی]] را توسعه دادهاند. | |||
==== تعریف دوم ==== | |||
تعریف دوم از [[امامت]] در آثار برخی [[متکلمان]] [[قرن پنجم]] [[هجری]] دیده میشود. شخی [[طوسی]] (۴۶۰ق) در این باره مینویسد: {{عربی|الامامة رئاسة عامة لشخص من الاشخاص في أمور الدين و الدنيا}}<ref>محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۰۳.</ref>. | |||
این تعریف از جهاتی با تعریف نخست متفاوت است؛ چراکه در این تعریف، حوزه [[ریاست]] [[امام]] تنها به امور [[دین]] منحصر نشده است، بلکه [[امور دنیا]] را نیز در برمیگیرد؛ ضمن آنکه در آن، سخنی از [[ریاست]] اصیل یا نیابی به میان نیامده است. البته [[شیخ طوسی]] در دیگر سخنان خود چندان به لوازم تعریف یاد شده، که بر عمومیت [[ریاست]] در [[دین]] و [[دنیا]] تأکید میکند، [[وفادار]] نمانده است؛ چراکه از نظر وی اگرچه [[امام]] در [[امور سیاسی]] و نیز [[دینی]] [[حاکم]] و [[رئیس]] است<ref>{{عربی|يجب أن يكون الامام عالما بتدبير ما هو امام فيه من سياسة رعيته و النظر في مصالحهم و غير ذلك بحكم العقل. و يجب أن يكون أيضا بعد الشرع عالما بجميع الشريعة، لكونه حاكما في جميعها}}. محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰ و نیز، ر. ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۴۵.</ref>، در دیگر امور همچون صنایع و غیر آن، که [[امور دنیوی]] به شمار میآیند، ریاستی برای [[امام]] وجود ندارد: {{عربی|و لا يلزم إذا قلنا انه يجب أن يكون عالما بما أسند اليه، أن يكون عالما بما ليس هو اماما فيه كالصنائع و غير ذلك، لأنه ليس هو رئيسا فيها...}}<ref>محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۱.</ref>؛ "هنگامی که گفتیم [[امام]] لازم است عالم باشد به آنچه منسوب اوست، لازم نمیآید که او در آنچه که [[امام]] در آن نیست، همچون صنایع و غیر آن نیز عالم باشد؛ زیرا او در صنایع [[رئیس]] نیست". بر همین اساس، وی این سخن را مطرح میکند که در مواردی که [[امام]] [[رئیس]] نیست، ممکن است کسی باشد که از [[امام]] [[افضل]] باشد: "ممکن است که میان [[رعیت]] او کسی باشد که در آنچه که او در آن [[امام]] نیست، از او [[برتر]] باشد؛ مانند بسیاری از صنایع، [[مشاغل]] و مانند آن؛ و آنچه که معتبر است، [[افضلیت]] او در آن چیزی است که او در آن [[امام]] است"<ref>{{عربی|يجوز أن يكون في رعيته من هو أفضل منه فيما ليس هو امام فيه ككثير من الصنائع و المهن و غير ذلك، و المعتبر كونه أفضل فيما هو امام فيه}}. محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۱؛ نیز، ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. | |||
در [[حقیقت]]، این ایراد بر [[شیخ طوسی]] وارد است که اگر در [[تعریف امامت]]، [[امام]] را [[رئیس]] کل در [[امور دینی]] و [[دنیوی]] میداند، چگونه است که در [[مقام عمل]]، [[ریاست]] [[دنیوی]] وی را محدود به امر [[سیاست]] میکند؟ مگر آنکه اینگونه توجیه کنیم که مقصود از [[ریاست عامه]] در تعریف [[شیخ طوسی]]، همان [[ریاست]] فراگیر در حوزه [[حکومت]] و [[سیاست]] و نیز [[تبیین دین]] است؛ بدین معنا که [[اهل]] صنایع، خط، طبابت و... تحت نظر یک [[رئیس]] کلی که همان [[امام]] است، به کار خود مشغولاند؛ اگرچه خود نیز رئیسی جداگانه برای [[جامعه]] خود دارند. به دیگر سخن، [[امام]] به مثابه حاکمی است که برای تنظیم مناسبات، در تمام امور [[ریاست]] دارد و همگی به [[اطاعت]] از او ملزماند، اگرچه او در تمام موارد خاص، ریاستی خاص بر آن [[جامعه]] خاص ندارد؛ از اینرو، چنانکه برخی [[متکلمان]] گفتهاند<ref>{{عربی|إذ المقرّر في نفوس أهل الشرع أنّه لا رئيس على الإمام و لا يد فوق يده}}. سدید الدین محمد حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۸؛ میر سید حامد حسین، عبقات الانوار، ج۱۰، ص۶۰۱.</ref>، میتوان گفت که رئیسی بالاتر از [[امام]] نیست و دستی بالاتر از [[دست]] او در [[جامعه]] وجود ندارد؛ حال آنکه [[رئیس جامعه]] خطاطان و پزشکان چنین ویژگیای را ندارند. | |||
باری، بازخوانی متون [[کلامی]] [[امامیه]] از این واقعیت حکایت دارد که برخی دیگر از متکلمانِ قرون بعد تعریف [[شیخ طوسی]] را پذیرفتهاند؛ چنانکه [[خواجه نصیر الدین طوسی]] (۶۷۲ق) در تعریفی مشابه مینویسد: {{عربی|الامامة رئاسة عامّة دينيّة مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينيّة و الدنياويّة، و زجرهم عمّا يضرّهم}}<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، قواعد العقاید، ص۸۳.</ref>؛ "[[امامت]] [[ریاست]] عام [[دینی]] است که مشتمل بر [[تشویق]] عموم [[مردم]] بر [[حفظ]] [[مصالح دینی]] و [[دنیوی]]، و [[نهی]] آنها از آن چیزهایی است که برای آنها ضرر دارد". | |||
به نظر میرسد، تقیید [[ریاست]] به قید "دینیة" را باید ناظر به این مسئله بدانیم که [[امامت]] در [[فرهنگ]] [[تشیع]] امری [[دینی]] و [[الهی]] است و در عین حال، [[امام]] نسبت به [[امور دنیوی]] نیز [[ریاست]] دارد و [[مردم]] را نسبت به [[مصالح دنیوی]] [[ترغیب]] و از [[مفاسد]] [[دنیوی]] [[نهی]] میکند. | |||
ایشان در یکی دیگر از آثار خود، به گونهای سخن رانده است که میتواند متحمل همین دو احتمال باشد: {{عربی|[الامام] رئيس قاهر، آمر بالمعروف، ناه عن المنكر، مبيّن لما خفي على الأمّة من غوامض الشرع، منفّذ لأحكامه ليكونوا إلى الصلاح أقرب و من الفساد أبعد، و يأمنوا من وقوع الفتن}}<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، فصول، ص۳۷.</ref>؛ [[[امام]]] [[رئیس]] چیره [[آمر به معروف]]، [[ناهی از منکر]]، روشن کننده آن چیزی است که از مسائل پیچیده [[شریعت]] بر [[امت]] مخفی است. [[احکام]] او نافذ است تا [[مردم]] به [[صلاح]] نزدیکتر و از [[فساد]] دورتر بوده و از وقوع در [[فتنهها]] ایمن باشند. | |||
[[ابن میثم بحرانی]] (۶۹۹ق) نیز در این باره مینویسد: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس في أمور الدين والدنيا}}<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۴۱.</ref>. | |||
وی در تحلیل منطقی تعریف یاد شده، توضیح میدهد که مفهوم "[[ریاست]]" به منزله جنس قریب برای این تعریف است و مجموع قیدهای دیگر با همدیگر "[[خاصه]] مرکبه"اند و [[مقید]] مفهوم ریاستاند؛ چراکه مفهوم "عامة" به خودی خود شامل [[ریاست]] [[جور]] نیز میشود و [[ریاست]] [[جور]] نیز عمومیت دارد؛ مفهوم "لشخص" نیز اگرچه به خودی خود، آن را از اینکه [[امامت]] در [[اختیار]] دو نفر یا بیشتر باشد، خارج میکند، اما آن را از [[سلطنت]] [[جور]] خارج نمیکند؛ به همین سان، قید {{عربی|في أمور الدين والدنيا}} اگرچه [[سلطنت]] [[جور]] را خارج میکند، میتواند عام نباشد. از اینرو، اگرچه قیود یاد شده، تکتک، اعم از امامتِ مقصودند، مجموع آنها مبین مفهوم امامتاند و به اصطلاح [[قوم]]، به مجموع قیود "[[خاصه]] مرکبه" میگویند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۴۱-۴۲.</ref>. | |||
[[مرحوم علامه]] حلی (۷۲۶ق) نیز در کتاب مناهج الیقین که نخستین [[کتاب]] [[کلامی]] وی به شمار میرود<ref>نگارش این کتاب که از مهمترین آثار کلامی علامه حلی است، در سال ۶۸۰ قمری و درحالی که مؤلف ۳۲ سال بیشتر نداشت، به پایان رسید. خود علامه بسیار به این کتاب توجه داشته است. ر. ک: زابینه اشمیتکه، اندیشههای کلامی علامه حلی، ص۵۴-۵۵. گفتنی است کتاب مناهج الیقین در بردارنده مباحث فلسفی و کلامی است. علامه در این کتاب، خود را با معتزلههایی همچون ابو الحسین بصری و ابو هاشم جبائی و نیز اشاعرهای همچون فخر رازی بسیار درگیر میکند.</ref>، هم نوا با [[شیخ طوسی]] مینویسد: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة في الدين و الدنيا، لشخص من الأشخاص}}<ref>حسن بن یوسف حلی، مناهج الیقین، ص۴۳۹؛ فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، ص۳۲۵.</ref>؛ "[[امامت]] [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]]، برای شخصی از اشخاص است". | |||
مرحوم [[سید حیدر آملی]] (متوفای [[قرن هشتم]]) نیز تعریفی در این باره عرضه میکند که بسیار شبیه به تعریف [[خواجه نصیر الدین طوسی]] است: {{عربی|فهي على الاطلاق رياسة دينية مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية و الدنيوية، و زجرهم عمّا يضرهم}}<ref>سید حیدر آملی، اسرار الشریعة، ص۹۵. وی در همین کتاب، امامت را از دیدگاه اهل شریعت، اهل طریقت و اهل حقیقت نیز تعریف کرده است؛ از منظر اهل طریقت، امامت همان خلافت از جانت خداوند و از جانب قطبی است که در زمان اوست و از دیدگاه اهل حقیقت، امام همان ولی مطلق است که از او تعبیر به قطب میشود و او امام امامان است. سید حیدر آملی، اسرار الشریعة، ص۹۵-۱۰۳.</ref>. | |||
استاد [[علامه]] مصباح [[یزدی]] نیز مفهوم [[امامت]] در [[علم کلام]] را "[[ریاست]] همگانی و فراگیر بر [[جامعه اسلامی]]، در همه [[امور دینی]] و [[دنیوی]]" میداند<ref>محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، درس سی و ششم، ج۲، ص۱۳۴.</ref>. گفتنی است، برخی محققان معاصر نیز با عرضه همین تعریف از [[امامت]]، مدعی شدهاند که در این باره اختلافی میان [[متکلمان]] وجود ندارد<ref>مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۶۴.</ref>. | |||
==== تعریف سوم ==== | |||
در [[قرن هفتم]] [[هجری]]، [[خواجه نصیر الدین طوسی]] در برخی از آثار خود، تعریفی دیگر از [[امامت]] عرضه کرد و آن را مناسبتر از دیگر تعاریف دانست. ایشان مینویسد: {{عربی|الامام هو الانسان الذي له الرئاسة العامة في الدين و الدنيا بالأصالة في دار التكليف}}<ref>خواجه نصیر الدین طوسی، رسالة فی الامامة، ص۱۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶.</ref>. | |||
[[محقق حلی]] (۶۷۶ق) نیز در عبارتی نزدیک به آنچه مرحوم [[خواجه طوسی]] نوشته است، مینویسد: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة لشخص من الأشخاص بحق الأصل لا نيابة عن غير هو في دار التكليف}}<ref>جعفر بن حسن محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷.</ref>. ایشان مفردات این تعریف را چنین [[تبیین]] میکند که قید {{عربی|عامة}} برای [[اخراج]] [[ریاست]] [[امیران]] و قاضیان است؛ قید {{عربی|بحق الأصل}} برای احتراز از [[ریاست]] کسانی است که از جانب [[امام]] [[نیابت]] پیدا کردهاند. ایشان راجع به قید {{عربی|لا نيابة عن غير هو في دار التكليف}} در عبارتی مینویسد: {{عربی|احترازاً من نص النبي أو الإمام على إمام بعده فإنه لا يثبت رئاسته مع وجود الناص عليه}}<ref>جعفر بن حسن محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷.</ref>. به نظر میرسد، مقصود از این عبارت آن باشد که اگر کسی به وسیله [[نص پیامبر]] یا [[امام]] به این [[مقام]] معرفی شود، و خود نصِکننده، اعم از [[پیامبر]] و [[امام]] پیشین، وجود داشته و در قید [[حیات]] باشد، به فرد [[منصوص]] اصطلاحاً [[امام]] گفته نمیشود. | |||
[[محقق حلی]] در پایان، نکتهای را یادآور میشود که به نظر میرسد اشکالی بر این تعریف باشد. او میگوید با این تعریف، لفظ [[امام]] همانگونه که بر [[جانشین پیامبر]] اطلاق میشود، صلاحیت اطلاق بر خود [[پیامبر]] را هم دارد و بر این اساس، تمام [[پیامبران]] نیز [[امام]] خواهند بود و تفاوت آنها تنها در عموم و خصوص است؛ بدین معنا که هر [[پیامبری]] [[امام]] است، اما هر امامی [[پیامبر]] نیست<ref>{{عربی|و اعلم أنّ بهذا التفسير تكون لفظة «الإمام» واقعة على النبيّ كما تقع على خليفته حتى يكون كلّ نبيّ إماما و لا ينعكس فيتفاوتان تفاوت العامّ و الخاصّ}}. جعفر بن حسن محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷.</ref>. | |||
[[ابن میثم بحرانی]] نیز همنوا با [[خواجه طوسی]]، در تعریف دیگر خود از [[امامت]]، مینویسد: {{عربی|هو إنسان له الإمامة و هي رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالأصالة}}<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۴.</ref>. وی این تعریف را چنین [[تبیین]] میکند که واژه "رئاسة" به منزله جنس منطقی است و باقی واژگان، از قبیل خاصهاند. او میگوید که با قید "العامة فی أمور الدین و الدنیا" از [[ریاست]] محدود به بعض امور [[دین]] یا [[دنیا]] احتراز کرده و با قید "بالاصالة" از [[ریاست]] [[نواب]] و والیانی که از جانب او به [[ریاست]] مشغولاند، احتراز کردهایم<ref>{{عربی|فقولنا «رئاسة» كالجنس لها والباقي من قبيل الخواص. و احترزنا ب«لعامة في أمور الدين و الدنيا» عن الخاصة ببعضها. و بقولنا ب«الأصالة» احتراز عن رئاسة النواب و الولاة من قبله. و مفهوم كونه إماما و إن كان أعم من كونه انسانا لكن يعلم كونه انسانا بحسب العرف}}. میثم بن علی بن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۴.</ref>. | |||
تعریف [[خواجه نصیر الدین طوسی]] درقرن نهم [[هجری]] نیز طرفدارانی داشته است؛ چنانکه [[فاضل مقداد]] (۸۲۶ق)، از بزرگترین [[متکلمان شیعی]] در این قرن، نیز در [[تعریف امامت]] مینویسد: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة لشخص من الاشخاص في أمور الدين و الدنيا بحق الأصالة}}<ref>فاضل مقداد سیوری حلی، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص۸۷.</ref>. | |||
==== تعریف چهارم ==== | |||
[[علامه حلی]] (۷۲۶ق) که در نخستین [[کتاب]] [[کلامی]] خود، همنوا با مرحوم [[شیخ طوسی]]، [[خواجه طوسی]] و [[ابن میثم بحرانی]] تعریفی از [[امامت]] عرضه کرده بود، در دیگر آثار [[کلامی]] خود، به عرضه تعریفی دیگر از [[مقام امامت]] روی آورد. وی در کتاب باب حادی عشر مینویسد: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي {{صل}}}}<ref>حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ فاضل مقداد سیوری حلی، النافع یوم الحشر، ص۹۳.</ref>. | |||
[[فخر]] المحققین (۷۷۱ق)، [[فرزند]] [[علامه حلی]]، نیز همین تعریف را [[برگزیده]] و میگوید: {{عربی|الامامة رئاسة عامة في امور الدين و الدنيا نيابة عن النبي {{صل}}}}<ref>ارشاد المسترشدین؛ به نقل از: گروهی از نویسندگان، امامتپژوهی، ص۴۳؛ نیز ر. ک: علی اوجبی، پرسمانهای کلامی، ص۵۲.</ref>. | |||
در [[حقیقت]]، تعریف پیشین [[علامه حلی]] با این اشکال مواجه است که بر شخص [[نبی]] نیز اطلاقپذیر است. [[فاضل مقداد]] (۸۲۶ق) با اشاره به این اشکال، مینویسد: "همانا موضوع بحث در اینجا، ریاستی نیست که شامل [[نبوت]] باشد، بلکه ریاستی است که [[نیابت]] از [[نبوت]] است و تعریف یاد شده، به آن اشعاری ندارد؛ پس بهتر آن است که در تعریف [قید] "نیابة عن النبی {{صل}}" اضافه شود"<ref>{{عربی|فان موضوع البحث هنا ليس هو الرئاسه الشاملة للنبوة بل الرئاسة التي هي نيابة عنها و التعريف غير مشعر به فالاولى ان يزاد في التعريف نيابة عن النبي {{صل}}}}. فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، ص۳۲۶.</ref>. | |||
به [[اعتقاد]] وی متکلمانی که قید "بالاصالة" را در [[تعریف امامت]] گنجاندهاند، بدین وسیله در صدد بودند تا [[ریاست]] نائبان و [[والیان]] [[امام]] را از تعریف خارج کنند؛ چه، از نظر آنها [[والی]] و [[نائب]] [[امام]] نیز ریاستی عام دارد؛ از اینرو، قید "بالاصالة" را به کار میبرند، تا [[نائب]] و [[والی]] [[امام]] را از تعریف خارج کنند؛ اما از دیدگاه [[فاضل مقداد]] نیازی به قید یاد شده نیست؛ چرا که قید "عامة" نیز برای خارج کردن [[نائب]] و [[والی]] [[امام]] از تعریف کافی است؛ بدین [[دلیل]] که [[نائب]] و [[والی]] [[امام]]، زیر [[دست]] [[امام]] است و [[ریاست]] او ریاستی محدود به منطقه تحت [[ولایت]] اوست<ref>فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، ص۳۲۵؛ النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۶ و ۲۶۲.</ref>. | |||
[[فاضل مقداد]] در دیگر آثار [[کلامی]] خود، با تأکید بر تعریف اخیر از [[علامه حلی]] مینویسد: هی ریاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص [[انسانی]] خلافة عن النبی {{صل}}. از دیدگاه وی "[[ریاست]]" جنس قریب است؛ با قید "عامة"، [[ولایت]] بر روستا یا [[حکومت]] بر [[شهر]]، از تعریف خارج میشود؛ با قید "[[دین]]"، [[امر]] [[پادشاهی]] از تعریف خارج میگردد و با قید "[[دنیا]]"، [[امر]] [[قضاوت]] خارج میشود؛ همچنین با قید "شخص [[انسانی]]"، [[ریاست]] [[جن]] و [[فرشته]] از تعریف بیرون میرود و با قید "خلافة عن النبی"، [[مقام نبوت]] از تعریف خارج میشود<ref>{{عربی|فالرئاسة جنس قريب، البعيد النسبة، بعمومها خرجت ولایة قریة و قضاء بلد، و تعلقها بالدين يخرج الملوكيه و بالدنيا يخرج القضويه و تقييد الشخص الانساني يخرج الملك و الجن لو امكن و بقيد الخلافة تخرج النبوة لانطباق ما قبله عليها}}. فاضل مقداد سیوری حلی، اللوامع الالهیة، ص۳۲۰.</ref>. | |||
[[فاضل مقداد]] در کتاب دیگر خود قید "شخص [[انسانی]]" را چنین [[تبیین]] میکند که قید یاد شده به دو نکته اشاره دارد: نخست آنکه آن کسی که [[شایسته]] [[مقام امامت]] است، شخصی معین و معهود از جانب [[خداوند متعال]] و [[رسول]] اوست، نه آنکه از باب اتفاق به این [[مقام]] رسیده باشد؛ دوم آنکه [[شایسته]] این [[مقام]] در هر عصری، تنها یک نفر است؛ به دیگر بیان، تنوین در "شخص [[انسانی]]" مشعر به آن است که در هر عصر، تنها یک نفر این [[مقام]] را دارد<ref>فاضل مقداد سیوری حلی، النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۶ و ۲۶۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵؛ الانوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریة، ص۱۵۶.</ref>. | |||
ملا [[عبد]] الرزاق [[لاهیجی]] (۱۰۷۲ق) از بزرگترین [[متکلمان شیعی]] سدههای اخیر، نیز هم راستا با [[علامه حلی]] و [[فاضل مقداد]] مینویسد: "[[امامت]] ریاستی است بر جمیع [[مکلفین]] در [[امور دنیا]] و [[دین]]، بر [[سبیل]] [[خلیفگی]] از [[پیغمبر]]"<ref>ملا عبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۰۷؛ گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.</ref>. | |||
به [[باور]] [[فیاض]] [[لاهیجی]] تمام فرق [[مسلمان]] بر این تعریف متفقاند: او مینویسد: "و این تعریف که کردیم مر [[امامت]] را، مسلّم است میان جمیع فرق از [[اهل]] [[اسلام]] و کسی را در معنای [[امامت]] خلافی نیست". | |||
محقق شعرانی نیز تعریف یاد شده از [[علامه حلی]] را تعریفی مقبول میداند<ref>ر. ک: ملا صالح مازندرانی، مقدمه شرح اصول الکافی، ص۱۰.</ref> و [[علامه]] [[سید محسن امین]] نیز میگوید، همه بر این تعریف متفقاند<ref>سید محسن امین، نقض الوشیعة، ص۷۶.</ref><ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۳۷۸-۴۰۱.</ref>. | |||
==گزارههای مورد نیاز== | ==گزارههای مورد نیاز== | ||
خط ۱۷۵: | خط ۳۱۳: | ||
*بنابراین، [[اهل سنت]] در مسئله امامت و [[خلافت]]، به [[وحدت]] نظر و دیدگاه یکسان و متفق القولی نرسیدهاند. از طرفی، به تعریفی پایبندند که [[امام]] و [[خلیفه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} را [[اسلامشناسی]] [[عادل]] و مجاز از سوی [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} معرفی میکند و در آن [[جایگاه]] قرار میدهد، از سوی دیگر، در واقع امر و در [[مقام]] [[تعیین]] مصداق، خلاف آن عمل کرده و نه این شرایط را مد نظر قرار میدهند و نه چنین شرایط و شایستگیهایی در خلفای آنها وجود دارد! | *بنابراین، [[اهل سنت]] در مسئله امامت و [[خلافت]]، به [[وحدت]] نظر و دیدگاه یکسان و متفق القولی نرسیدهاند. از طرفی، به تعریفی پایبندند که [[امام]] و [[خلیفه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} را [[اسلامشناسی]] [[عادل]] و مجاز از سوی [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} معرفی میکند و در آن [[جایگاه]] قرار میدهد، از سوی دیگر، در واقع امر و در [[مقام]] [[تعیین]] مصداق، خلاف آن عمل کرده و نه این شرایط را مد نظر قرار میدهند و نه چنین شرایط و شایستگیهایی در خلفای آنها وجود دارد! | ||
*از آنچه گفته شد، این [[حقیقت]] مهم و کلیدی نیز آشکار گشت که به رغم تشابه ظاهری [[شیعه]] و [[سنّی]] در [[تعریف امامت]]، ولی [[اختلاف]] این [[دو مذهب]] مهم و محوری در میان [[مسلمانان]] در مسئله امامت، اختلافی شدید است؛ چه اینکه اساساً ریشه همه [[اختلافات]] [[شیعه]] و [[سنّی]] در مسائل اصولی و فروعی [[دین]]، به هیمن [[اختلاف]] دیدگاه آنها در مسئله امامت و [[خلافت]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} برمیگردد و از آن نشأت میگیرد؛ زیرا [[شیعیان]] بنا به [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]]، امامت را اصلی از [[اصول دین]] و [[مذهب]] خود میدانند، ولی [[اهل سنّت]] آن را تا آنجا تنزل دادهاند که فرعی از [[فروع فقهی]] میشمارند؛ هر چند در عمل، با [[واجب الاطاعه]] دانستن هر [[حاکم]] حتی فاقد صلاحیت، او را در [[جایگاه امام]] و [[پیامبر]] [[معصوم]] قرار داده و [[قداست]] و [[منزلت]] والایی برای او قائل شدهاند!<ref>[[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۲۰-۲۲.</ref> | *از آنچه گفته شد، این [[حقیقت]] مهم و کلیدی نیز آشکار گشت که به رغم تشابه ظاهری [[شیعه]] و [[سنّی]] در [[تعریف امامت]]، ولی [[اختلاف]] این [[دو مذهب]] مهم و محوری در میان [[مسلمانان]] در مسئله امامت، اختلافی شدید است؛ چه اینکه اساساً ریشه همه [[اختلافات]] [[شیعه]] و [[سنّی]] در مسائل اصولی و فروعی [[دین]]، به هیمن [[اختلاف]] دیدگاه آنها در مسئله امامت و [[خلافت]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} برمیگردد و از آن نشأت میگیرد؛ زیرا [[شیعیان]] بنا به [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]]، امامت را اصلی از [[اصول دین]] و [[مذهب]] خود میدانند، ولی [[اهل سنّت]] آن را تا آنجا تنزل دادهاند که فرعی از [[فروع فقهی]] میشمارند؛ هر چند در عمل، با [[واجب الاطاعه]] دانستن هر [[حاکم]] حتی فاقد صلاحیت، او را در [[جایگاه امام]] و [[پیامبر]] [[معصوم]] قرار داده و [[قداست]] و [[منزلت]] والایی برای او قائل شدهاند!<ref>[[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۲۰-۲۲.</ref> | ||
== معنای اصطلاحی امام == | |||
* واژه [[امام]] در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها [[مقتدا]] و پیشواست. طریحی میگوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او [[پیروی]] میشود”<ref>فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.</ref>. مؤلف [[کتاب]] [[معانی الاخبار]] نیز در توضیح وجه تسمیه [[امام]] میگوید: “امام را [[امام]] نامیدند به [[دلیل]] اینکه او پیشرو و مقتدای [[مردم]] است”<ref>محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.</ref>. بنابراین [[امامت]]، همان [[ریاست عامه]] بر همه [[مردم]] است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان [[ریاست]] [[پیامبر]] و [[رسالت]] است<ref>{{عربی|الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شيء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شيء لا تجامعهما}} (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵).</ref>. پس به گروهی خاص که از نظر [[فکری]]، [[اعتقادی]]، [[سیاسی]] یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شدهاند [[امت]] میگویند و رهبرشان نیز [[امام]] نامیده میشود. بنابراین سه واژۀ [[امام]]، [[امامت]] و [[امت]] لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. [[امت]] نیز به گروهی گفته میشود که اعضای آن به سبب [[پیروی از امام]] واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند<ref>ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.</ref>. | |||
* نکته مهم اینکه معنای [[پیشوا]] لزوماً مثبت نیست، بلکه ممکن است [[پیشوا]] [[عادل]] یا [[فاسق]] و [[ظالم]] باشد. در [[قرآن]] کلمه [[پیشوا]] به هر دو مورد گفته شده است. در آیهای آمده است: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، و در جای دیگر میفرماید: {{متن قرآن|أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>. در [[آیه]] نخست [[امام]] به پیشوای خیر و در [[آیه]] دوم [[امام]] به پیشوای [[شر]] گفته شده است. [[امام]] به معنای مقدم نیز آمده است<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴-۲۵.</ref>. [[قرآن]] درباره [[فرعون]] همین تعبیر را به کار برده است: {{متن قرآن|يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>«او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش میآید» سوره هود، آیه ۹۸.</ref>. همچنین [[امام]] به معنای طریق و [[راه]] نیز آمده است<ref>{{عربی|و يقال للطريق إِمَامٌ، لأنّه يُؤَمُّ أي يقصد و يتبع}} (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰).</ref>. ابنمنظور در لسان العرب [[معتقد]] است که [[امام]] (جلو و مقدم) با [[امام]] ([[پیشوا]]) همریشه است و هر دو از ریشه “أمّ، یؤمّ” به معنای قصد کردن و [[پیشی گرفتن]] است<ref>ر.ک: محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۶؛ جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر یزدی مطلق، ص۴۶.</ref>. واژه [[امام در قرآن]] در غالب معانی لغوی آن به کار رفته است. البته واژه [[امام در قرآن]] کاربردهای فراوانی دارد که تفلیسی در وجوه القرآن، پنج معنای آن را به شرح ذیل برشمرده است: | |||
* گاهی [[امام]] به معنای [[مقتدا]] و پیشواست: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، نیز در آیهای دیگر به همین معنا آمده است: {{متن قرآن|وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا}}<ref>«و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.</ref>، به معنای [[نامه]]: {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>، [[لوح محفوظ]]: {{متن قرآن|كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}}<ref>«و هر چیزی را در نوشتهای روشن بر شمردهایم» سوره یس، آیه ۱۲.</ref> و [[تورات]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا}}<ref>«و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.</ref>. مقصود از [[امام]] در [[آیه]] اخیر، [[تورات]] است. در [[قرآن]] [[امام]] به معنای [[راه]] آشکار و روشن نیز آمده است: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ}}<ref>«و (نشانههای) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.</ref>؛ مراد [[راه]] واضح و آشکار است<ref>ر.ک: جیش بن ابراهیم تفلیسی، وجوه القرآن، ترجمه مهدی محقق، ص۲۸-۲۹.</ref>.<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۴۴.</ref> | |||
==[[مقام امامت]] در [[مکتب شیعه]]== | |||
در این [[مکتب]]، مقام امامت یک [[مقام]] و [[منصب الهی]] است که باید متصدی و [[مسئول]] آن را [[خداوند]] مشخص سازد. | |||
به عبارت دیگر: همان طور که [[مقام نبوت]]، یک مقام و منصب الهی است و باید [[نبی]] و [[پیامبر]] را خداوند تعیین نماید و هرگز امکان ندارد فردی از طریق [[گزینش]] [[مردم]] به مقام نبوت برسد، همچنین مقام امامت، یک [[مقام الهی]] است که هرگز فردی از طریق [[انتخاب مردم]] و یا [[انتخاب]] [[اهل حل و عقد]] و دایره [[شوری]] به مقام امامت نمیرسد. | |||
مردم در برابر پیامبر به دو دسته تقسیم میشوند: [[مؤمن]] و [[کافر]]، و هرگز مردم بسان حکومتهای [[دموکراتیک]] برنامهای ندارند که فردی را برای [[پیامبری]] انتخاب کنند و یا انتخاب نکنند، بلکه بحث از انتخاب و اتفاق آراء و [[اکثریت]] و [[شورا]] در این مورد بیمعنی است. در اینجا مسأله [[شناخت]] و عدم شناخت، [[ایمان]] و [[انکار]]، [[تصدیق]] و [[تکذیب]] مطرح است. | |||
اگر همه مردم [[جهان]] در یک [[انتخابات]] کاملاً [[آزاد]] [[مُسیلمه]] [[کذاب]] را با [[اتفاق نظر]] برای [[نبوت]] برگزینند، و بر [[پیامبر اسلام]] یک [[رأی]] هم ندهند، دموکراتترین روشنفکر [[لیبرال]]، نباید برای چنین گزینش و ردی، پشیزی [[ارزش]] قائل شود. | |||
در اینجا مسأله [[وراثت]] و [[انتصاب]] از مقام بشری، انتخاب و [[غلبه]] و [[پیروزی]]، کاندیداتوری، بیمعنی است. | |||
عین این مطلب در [[امام]] نیز حکمفرماست. [[امامت]] واقعیتی است در امام، همچنانکه نبوت حقیقتی است در پیامبر، و [[نبوغ]] واقعیتی است در [[نابغه]]، از این جهت باید رفت و نبی و نابغه را شناخت. گاهی مردم راه شناسائی موضوعی را در [[اختیار]] دارند و الماس را از سنگهای قیمتی میشناسند و آن را از شیشه و الماس تقلبی و بلور و الماس مصنوعی تشخیص میدهند، ولی گاهی در مردم چنین تشخیصی وجود ندارد، بلکه باید از طریق [[خدا]] به مردم معرفی گردد، و هرگز [[سنت]] و [[اشرافیت]] و انتخابات قلابی و [[فضیلت]] تراشیهای بیمبنا و تعیین رسمی به وسیله عوامل داخلی و خارجی، ملاک نیل به این [[مقام]] نیست. | |||
کمی این [[حقیقت]] را بیشتر بشکافیم و روشن کنیم که چرا [[مقام امامت]] بالاتر و [[برتر]] از موضوع [[انتخاب]] و [[گزینش]] است. | |||
اصولاً دو نوع مقام داریم: | |||
مقام و منصبی که به وسیله یک عامل خارجی تحقق میپذیرد، مانند [[وکالت]] که از طریق انتخاب و اخذ [[رأی]] انجام میپذیرد، همچنانکه از طریق [[نصب]] یک مقام بالا و برتر صورت میپذیرد. | |||
نوع دیگر از [[مقامات]] داریم که هرگز با انتخاب افراد و نصب مقام برتر صورت نمیپذیرد. مثلاً یک [[نابغه]]، یک [[پارسا]]، یک [[شاعر]]، یک نویسنده، یک مخترع، یک مکتشف بزرگ و... مقامش انتخابی یا [[انتصابی]] نیست. یک قهرمان [[ورزش]]، نه با انتخاب تعیین میشود و نه کاندیدا شدن درباره او معنی صحیح دارد، اگر [[منصوب]] بشود یا نشود، برگزیده گردد یا نگردد، نابغه نابغه است و نویسنده نویسنده، ولو هیچ فرد و مقامی به [[نبوغ]] او پی [[نبرد]] و هیچ فرد و مقامی او را [[تأیید]] ننماید. | |||
[[ابن سینا]] نابغه فسلفه [[مشاء]] است، شهاب الدین سهروردی استاد [[فلسفه اشراق]] است، سیبویه بزرگ مرد [[جهان]] [[ادب]] [[عرب]] است، [[محقق حلی]] استاد [[فقه شیعه]] است و... این مقامات و [[مناصب]]، جزء ذات آنهاست، با تصویب و رأیگیری درست نمیگردد، و به اصطلاح [[فلسفه]] از امور [[حقیقی]] و [[واقعی]] است، نه اعتباری و جعلی. | |||
اگر در [[مکتب تشیع]] میگویند [[امام]] باید از جانب [[خدا]] منصوب گردد، مقصود این است که فردی شرائط [[رهبری]] در او جمع است، به [[مردم]] معرفی گردد و در حقیقت، [[نصب الهی]] وسیله تشخیص مردم است، نه تعیین فردی برای [[خلافت]]؛ زیرا صاحب این مقام، در واقع مردد نیست تا معین گردد، بلکه [[حق]] با صاحب حق ملازم میباشد، فقط پرده [[جهل]] روی آن را گرفته آن هم به وسیله [[وحی]] آسمانی برطرف میگردد. | |||
اصولاً لفظ نصب و [[انتصاب]] و... در مکالمات روزمره ما در مواردی به کار میرود که با [[استبداد]] و خودسری، با سلب [[حریت]] و [[آزادی]]، با سلب [[حقوق]] از دیگران همراه میباشد. به کار بردن این لفظ در این مسائل [[عقیدتی]] بر اثر تداعی معانی مفاهیم غیر صحیحی را همراه دارد. از این جهت به توضیح این قسمت پرداختیم، تا روشن گردد که [[انتصابی]] داریم تا انتصابی! | |||
[[انتصاب]] افراد غیر لایق برای اشغال کرسیهای [[شورا]] و [[سنا]] موجب [[محرومیت]] لایقها و شایستههاست، ولی [[انتصاب الهی]] به معنای [[ارائه طریق]] برای شناسائی فرد لایق و [[شایسته]] است که میتواند [[مسئولیت]] [[رهبری]] [[امت]] را در تمام [[شؤون]] مادی و [[معنوی]] به عهده بگیرد و کاروان بشری را به کمال مطلوب خود برساند و اگر چنین انتصابی نبود، یعنی فرد لایق و شایسته از جانب [[خدا]] معین نمیشد، نه [[دین]] تکمیل میگشت و نه [[انقلاب]] به ثمر میرسید. | |||
در پایان یادآور میشویم که در میان [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]]، [[ابن خلدون]] در مقدمه خود توانسته است که [[حقیقت]] و [[واقعیت]] دو [[مکتب]] را با عبارت کوتاه منعکس کند. | |||
وی [[امامت]] را از نظر اهل تسنن چنین تعریف میکند: | |||
{{عربی|الأمامة: المصالح العامة التي تفوض الى نظر الامة و يتعين القائم بها بتعيينهم}}. | |||
امامت در نظر اهل تسنن از [[مصالح همگانی]] است که به خود امت بستگی دارد، هر کس را تعیین کردند او [[پیشوا]] خواهد بود. | |||
{{عربی|الامامة لدى الشيعة: ركن الدين و قاعدة الاسلام و لا يجوز لنبي اغفاله و لا تفويضه الى الامة، بل يجب عليه تعيين الامام لهم و يكون معصوماً من الكبائر و الصغائر}}<ref>مقدمه ابن خلدون، طبع المکتبة التجاریة، مصر، ص۱۹۶.</ref>. | |||
امامت، [[ستون]] و پایه دین است، بر [[پیامبر]] جائز نیست آن را نادیده بگیرد و نه به امت واگذار کند، بلکه باید [[امام]] را تعیین کند و باید از [[گناهان کبیره]] و [[صغیره]] مصون باشد. | |||
به عبارت روشنتر: امامت و [[پیشوائی]] پس از پیامبر، اداره [[وظائف]] [[مقام رسالت]] است و یک فرد امام، تمام وظائفی را که [[رسول]] و پیامبر بر عهده دارد، بر عهده بگیرد<ref>از نظر دقیقتر، امامت فردی پس از پیامبر، ادامه مقام امامت پیامبر گرامی است، و با درگذشت پیامبر اسلام، نبوت و رسالت پایان پذیرفت ولی امامت او به وسیله امامان بعدی ادامه داشت. </ref> تنها تفاوتی که [[رسول]] و [[امام]] دارند، این است که [[پیامبر]] پایهگذار [[دین]] و طرف [[وحی الهی]] و دارای کتاب است، و امام منهای این جهت و یا جهات دیگر، نسخه دوم پیامبر، [[مبین]] و بیانگر اصول و [[فروع]]، [[حافظ]] و [[نگهبان دین]] از [[تحریف]]، [[مرجع]] کلیه [[امور دینی]] و [[دنیوی]] و تعقیب کننده تمام [[وظائف]] [[مقام نبوت]] به عنوان [[جانشینی]] از پیامبر است. | |||
در این نظر و دید که [[امامت]]، ادامه وظائف [[رسالت]] و امام نسخه دوم پیامبر، منهای [[نزول وحی]] آسمانی است، باید امام علاوه بر شرائط گذشته دو شرط دیگر را نیز دارا باشد: | |||
# [[اعلم امت]] و آگاهترین فرد نسبت به اصول و [[فروع اسلام]] بوده و [[علم]] او از افراد عادی مکتسب نباشد، تا سرانجام مبین اصول و فروع اسلام و برطرف کننده کلیه نیازهای [[علمی]] و [[معنوی]] [[امت]] گردد و امت با وجود او به کسی و مقامی نیازمند نشود. به عبارت دیگر: داشتن اطلاع و [[آگاهی]] وسیعتر نسبت به [[معارف]] و اصول و کلیه فروع و [[احکام اسلام]]؛ زیرا بدون یک چنین [[علم وسیع]] نمیتواند خلائی را که از رفتن پیامبر در [[جامعه اسلامی]] پدید میآید، پرکند. | |||
# مصونیت از [[گناه]] و [[پیراستگی]] از [[خطا]]؛ زیرا بدون داشتن [[عصمت]] نمیتواند [[اعتماد]] [[مردم]] را به گفتار و [[رفتار]] خود جلب کند و الگوئی برای مردم باشد. | |||
همچنانکه بدون [[مقام عصمت]] نمیتواند در [[قلوب]] و [[ارواح]] [[نفوذ]] کند. بنابراین امام به خاطر دو جهت - [[جلب اعتماد]] مردم نفوذ در [[افکار]] و [[اندیشهها]] - باید از تمام لغزشهای عمدی و [[سهوی]] مصون بوده باشد. | |||
همانطور که در این [[مکتب]]، شرائط امام افزایش یافت، علاوه بر [[لیاقت]] و [[کاردانی]] و [[عدل]] و [[دادگری]]، دو شرط دیگر به نام علم وسیع و [[عصمت]] بر شرائط اضافه گردید. | |||
همچنین [[وظیفه امام]] در این [[مکتب]]، علاوه بر تأمین [[عدالت اجتماعی]] و [[تحکیم]] [[امنیت]] و [[گسترش اسلام]] و دیگر امور [[متشابه]]، دو موضوع زیر میباشد: | |||
# بیان اصول و [[فروع اسلام]] و رفع هر نوع نیازمندیهای [[علمی]] و [[فکری]] و [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]]. | |||
# صیانت [[دین]] از هر نوع [[تحریف]]، تا [[معارف]] و [[احکام دین]] به صورت دست نخورده به دست [[مردم]] برسد، و از اسلاف به اخلاف منتقل گردد و سوداگران و [[بازرگانان]] [[حدیث]] و [[تاریخ]] و [[دشمنان خارجی]] با حقائق دین [[بازی]] ننمایند<ref>مشروح این قسمت را در تشریح زمینههای دهگانه خواهید خواند.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۴.</ref>. | |||
==معرفیهای فشردهای از دو [[مکتب]]== | |||
معرفیهائی که در [[کتابهای کلامی]] از [[مقام امامت]] صورت پذیرفته است، بیانگر [[نظریه]] [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] است. آنان [[مقام خلافت]] را این چنین توصیف میکنند: | |||
١. {{عربی|الخلافة نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین و سیاسة الدنیا}}<ref>مقدمه عبد الرحمن بن خلدون، ص۱۹۱، طبع مصر، المکتبة التجاریة، وی در سال ۷۷۹ از نگارش مقدمه تاریخ، فارغ شده و در سال ۸۰۸ درگذشته است.</ref> | |||
[[خلافت]] یک نوع [[جانشینی]] از [[صاحب شریعت]] برای [[حفاظت]] [[دین]] و [[اداره امور]] دنیاست. | |||
مقصود از [[حفظ دین]]، همان اجراء [[احکام]] و [[حدود الهی]] و جلوگیری از منکر و [[گناه]] است. در نظر صاحبان این مکتب، فردی که کار او اجراء احکام و تأمین [[زندگی]] [[مردم]] است، باید [[لیاقت]] و صلاحیت این کار را داشته باشد، ولی هرگز لازم نیست که [[آگاهترین]] فرد به اصول و [[معارف]] و [[فروع]] و [[احکام اسلام]] باشد و یا از هر نوع گناه و [[خطا]] پیراسته گردد<ref>در دلائل حقانیت مکتب تشیع خواهیم گفت ایجاد حکومت اسلامی و اجراء احکام و حدود آن، به صورت کامل و بینقص، به گونهای که در زمان پیامبر گرامی اسلام{{صل}} بود، بدون آگاهی کامل و بدون عصمت، صورت نمیپذیرد.</ref>. | |||
[[فضل بن روزبهان]]، که مدافع سرسخت مکتب [[اشاعره]] است، مقام امامت را به گونه زیر تعریف میکند: | |||
٢. {{عربی|الامامة، خلافة عن الرسول في اقامة الدين و حفظ حوزة الملة، بحيث يجب اتباعه على كافة الامة}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۴.</ref>. | |||
[[امامت]] جانشینی و [[نیابت از پیامبر]] است برای به پا داشتن دین و نگاهداری [[جامعه اسلامی]] به طوری که [[پیروی]] همه افراد لازم است. | |||
این تعریف و تعریفهایی که [[متشابه]] آن است، همگی نمائی روشن از مکتب اهل تسنن است که [[مسئولیت امام]] را در [[اقامه دین]] و اجراء حدود، و [[امر به معروف]] و بازداری مردم از گناه، و [[حفظ]] و [[حراست]] جامعه اسلامی از هر نوع [[تباهی]] و خرابکاری خلاصه میکند. | |||
ولی از نظر [[شیعه]]، امامت تعریف دیگری دارد. اینک تعریف: | |||
۳. {{عربی|الإمامة رئاسة في امور الدين و الدنيا خلافةً عن الرسول}}. | |||
[[امامت]]، [[ریاست]] گستردهای است نسبت به کلیه [[امور دینی]] و [[دنیوی]] به عنوان [[جانشینی]] از جانب [[رسول خدا]]. | |||
این تعریف با دو تعریف دیگر، فرق روشنی دارد. در دو تعریف پیش سخن، تنها از اقامه و [[حفاظت]] و [[نگهداری دین]] به میان آمده، و [[امام]] [[حافظ دین]] و [[منافع دنیوی]] [[مردم]] معرفی شده است<ref>حق این است که اقامه دین و حفاظت آن به صورت واقعی و به شکل جامع و گسترده، بدون علم وسیع و عصمت از خطا امکان پذیر نیست، این دو تعریف بسان تعریف سوم به گونهای مبین مکتب تسنن، و به گونهای که هم اکنون اشاره کردیم، مبین مکتب تشیع نیز میباشد، تا مقصود از اقامه دین و حفاظت آن چه باشد؟!</ref>، دیگر امام نه [[مبین شریعت]] است و نه [[معلم]]، او فقط مراقب و [[نگهبان دین]] و اجراء آن و تأمین کننده نیازمندیهای مردم است و یک چنین [[منصب]] جز به [[لیاقت]] و [[کاردانی]] به چیز دیگری نیاز ندارد. | |||
ولی در این معرفی، امام، به عنوان [[رئیس]] عمومی و [[سرپرست]] کلیه امور دینی و دنیوی مردم شناسانده شده است، یک چنین [[سرپرستی]] جامع و کامل که امام [[مرجع]] عمومی [[جامعه]] [[مسلمانان]] در تمام امور دینی و دنیوی مردم باشد، جز در [[سایه]] [[علم وسیع]] و گسترده و [[عصمت]] که از شرائط اساسی امامت در نزد [[شیعه]] است، عملی و ممکن نیست. | |||
به عبارت دیگر: این تعریف به گونهای میتواند [[مبین]] [[مکتب]] [[تسنن]]، و به گونه دیگر بیانگر [[مکتب شیعه]] باشد زیرا: هرگاه مقصود از ریاست [[دینی]] و سرپرستی امور مربوط به [[دین]] و [[دنیا]]، همان موضوع حفاظت و [[حراست]] و [[مراقبت]] دین و [[منافع]] مسلمانان باشد، در این صورت در امام جز لیاقت و کاردانی چیز دیگری شرط نیست. | |||
ولی اگر مقصود یک سرپرستی کامل و همه جانبه باشد، قطعاً بدون [[آگاهی]] کامل از امور دینی ممکن و عملی نیست؛ زیرا چگونه میتواند فردی [[سرپرستی]] [[دینی]] و [[دنیوی]] ملتی را بر عهده بگیرد، در حالی که ممکن است در بیان اصول و [[فروع دین]] عمداً [[دروغ]] بگوید، و یا [[اشتباه]] کند؟! چگونه میتواند فردی [[سرپرست]] و [[رئیس]] مطلق [[دین]] و دنیای [[مردم]] گردد، در صورتی که پاسخ بسیاری از مسائل مورد [[ابتلاء]] را نمیداند و دست احتیاج به سوی این و آن دراز میکند؟! | |||
از این نظر برخی از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] که تعریف فوق را با نظریه خود موافق ندیدند، فوراً به توضیح آن پرداخته و گفتهاند که دائره این سرپرستی محدود به [[حفظ شریعت]] و [[دفاع]] عملی از زوال آن است و سائر [[شئون]] سرپرستی مانند [[تعلیم]] [[احکام]] و [[راهنمایی]] [[جاهلان]] و حل گرههای [[علمی]] [[مسلمانان]]، مربوط به [[امام]] نیست<ref>نظریة الامامه، ص۲۵.</ref>. | |||
ولی در تطبیق این تعریف بر [[مکتب شیعه]] بهتر است پس از لفظ رئاسة لفظ الهیة نیز اضافه گردد، تا روشن گردد که [[حکومت]] و [[ریاست]] او از جانب خداست. | |||
از این جهت، مؤلف کفایة الموحدین این لفظ را در تعریف خود آورده است و میگوید: | |||
۴. {{عربی|الامامة هي الرئاسة العامة الالهية}}<ref>کفایة الموحدین، ج۱، ص۲. </ref>. | |||
بیان گسترده پیشین و همچنین تعریفهای گوناگون توانست ما را با سیمای این دو [[مکتب]] آشنا سازد، حالا کدام یک از این دو مکتب صحیح و [[استوار]] است، تشریح آن موکول به فصول [[آینده]] است. ولی باید در اینجا به دو نکته اشاره شود: | |||
# [[اختلاف]] در معنی اصطلاحی [[امامت]]، ارتباطی به معنی لغوی آن ندارد؛ زیرا معنی لغوی آن، بالاتفاق [[رهبری]] و [[پیشوائی]] است و در لغت و [[قرآن مجید]] در این معنی زیاد به کار رفته است مانند: {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم آنگاه کسانی که کارنامهشان را به دست راست آنان دهند، آن را میخوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>. {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>. | |||
#مورد بحث در این فصول، امامتی است که جنبه [[نمایندگی]] از جانب [[پیامبر]] دارد، و اگر در بعضی تعریفها لفظ [[خلافت]] اخذ شده است، روی واقعگرائی بیشتر میباشد؛ زیرا بحث و بررسی دو [[مکتب]]، پیرامون امامی است که به رنگ خلافت و [[جانشینی]] از پیامبر درآید ولی امامتی که در آن جنبه جانشینی از پیامبر نباشد، هرچند یکی از حقائق [[قرآنی]] است و بسیاری از [[پیامبران]]، پس از طی مرحله [[نبوت]]، به آن [[مقام]] نائل میآیند، ولی فعلاً محل بحث و [[گفتگو]] نمیباشد، بلکه باید در [[حقیقت]] چنین [[امامت]] (که مقام آن بالاتر از [[مقام نبوت]] است. و [[حضرت ابراهیم]] پس از طی مقام نبوت، به چنین مقامی رسید، [[خداوند]] در دوران کهولت به وی فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. در فصل دیگری سخن گفت، و ما در کتاب مفاهیم القرآن در بحث الرسول و النبی و الامام فی القرآن [[الکریم]] پیرامون این نوع از [[امامت در قرآن کریم]]، به طرز گسترده سخن گفتهایم.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۹.</ref>. | |||
==[[تاریخ]] پیدایش این [[اختلاف]]== | |||
#عوامل خارجی که پیوسته [[مطامع]] آنان با [[اتحاد]] و [[وحدت]] [[جمعیت]]، سازگار نیست، تخم [[نفاق]] و اختلاف را در اذهان [[پیروان]] [[مکتب]] میپاشند و آنان را به گروههایی تبدیل میکنند و در تاریخ [[ادیان]]، خصوصاً ادیان [[مسیحی]] و [[اسلام]] برای این نوع از [[اختلافها]]، شواهد فراوانی وجود دارد. تقسیم آئین [[مسیح]] بر ملکانی، [[نسطوری]] و [[یعقوبی]] از این قماش است. آئینهایی که اخیراً در میان [[تشیع]] و [[تسنن]] پدید آمده است، همگی از عوامل خارجی [[الهام]] گرفته است. | |||
#زمینههای [[ذهنی]] و [[فکری]] پیروان یک مکتب، پدید آورنده چنین اختلاف میگردد و هرگز دست خارجی، پشت پرده [[بازی]] نکرده و در [[افکار]] اثر نگذارده است. | |||
[[اختلاف امت]] در موضوع [[امامت]]، از قبیل دومی است. درست است که موج اختلاف و [[دودستگی]] در [[روز سقیفه]] به اوج رسید و آیندگان هر دو گروه با مرور [[زمان]] مطابق با [[پیشرفت]] [[علمی]] و فکری [[امت]]، برای مکتبی که از آن [[پیروی]] میکردند، دست و پا کرده و دلائل اقامه کردهاند، ولی ریشه اختلاف به زمان خود صاحب [[رسالت]] باز میگردد. در [[زمان پیامبر]] گروهی به [[امید]] [[جانشینی]] پس از [[وفات پیامبر]]، به گروه اسلام و [[مسلمین]] میپیوستند و یا درخواست پیوست میکردند. | |||
به عبارت روشنتر: دقت در [[احادیث]] و [[روایات]] و [[تواریخ اسلامی]] این مطلب را [[اثبات]] میکند که مسأله امامت و موضوع جانشینی از [[رسول خدا]]، اگرچه در میان قشرها و تودهها پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} مطرح گردید ولی برای گروه معینی در زمان خود [[پیامبر]] مطرح بود و هسته مسأله در اذهان گروهی از [[مسلمانان]] در [[عهد]] رسالت در [[رشد]] و نمو بود و پیوسته گروهی در زمان خود پیامبر درباره [[زمامداری]] امور مسلمانان پس از درگذشت وی، زمزمهها و گفتگوها میکردند، حتی گروهی مانند [[اخنس بن شویق]] فرمانروای یمامه و افراد دیگر از این نظر از [[گرایش]] به اسلام خودداری نمودند و اسلام خود را منوط به این کردند که موضوع [[خلافت]] پس از [[وفات پیامبر]]، به آنان واگذار گردد، و چون از جانب [[پیامبر]] پاسخ منفی شنیدند، از پذیرش به آئین [[اسلام]] سرباز زدند<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۷۲، تاریخ کامل، ج۲، ص۶ و ۸۲.</ref>. | |||
بنابراین نمیتوان گفت آغاز توجه به این مسأله حیاتی پس از [[درگذشت پیامبر]] بود، بلکه باید گفت در [[زمان حیات پیامبر]] [[مسلمانان]] در این موضوع کم و بیش [[فکر]] میکردند، اگرچه توجه وسیع و گسترده به آن پس از [[رحلت پیامبر]] صورت پذیرفت. | |||
مسلمانان با دیدگان خود میدیدند که هر موقع پیامبر [[مدینه]] را به [[عزم]] [[سفر]] و یا [[جنگ]] و [[دفاعی]] ترک میگوید، [[جانشینی]] برای خود تعیین میکند، آیا در این موقع میتوانند درباره [[جانشین پیامبر]] پس از درگذشت او فکر نکنند؟ بلکه تکرار این عمل در دوران [[حیات پیامبر]]، [[حس]] [[کنجکاوی]] آنان را تحریک میکرد که در مسأله [[وصایت]] به طور کلی فکر کنند و نظر دهند. | |||
این بیان و تجزیه و تحلیل در تعیین [[تاریخ]] طرح این مسأله میان مسلمانان، از نقطه نظر کلی است، ولی بر اساس دلائل [[شیعه]] درباره [[امامت]] و وصایت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به طور قطع باید گفت که موضوع امامت در [[زمان]] خود پیامبر مطرح بوده و بعدها هر نوع گفتگوئی پیرامون آن، به دنبال تعیین [[رسول خدا]] بوده است. | |||
امامت و خلافت: این دو واژه هر چند به صورت دو لفظ مترادف به کار میروند، ولی هم از نظر لغت و هم از نظر اصطلاح میان این دو لفظ فرق روشنی وجود دارد. | |||
[[امام]] در لغت به معنای [[قائد]] و پیشواست که گفتار و [[رفتار]] او الگوی دیگران باشد و [[مسئولیت]] [[رهبری جامعه]] را بر عهده بگیرد. خواه [[رهبری]] او به عنوان جانشینی از جانب پیامبر باشد، یا اصالتاً دارای این [[مقام]] گردد. و همانطور که گفته شد، [[امام در قرآن]] یک معنی وسیع و گستردهای دارد که بسیاری از [[پیامبران]] زیر [[پوشش]] آن قرار گرفتهاند. به گفته ابن منظور خود پیامبر امام الائمه<ref>لسان العرب، ج۱۴، ص۲۹۰، ذیل لغت ام.</ref> است زیرا عالیترین [[مقام]] و موقعیت [[رهبری]] را دارا میباشد، و رهبری او از اصالت خاص برخوردار است و عنوان [[جانشینی]] از کسی نیست. در حالی که در مسأله [[خلافت]] موضوع رهبری، شکل و قیافه دیگری دارد و رهبری شخص به عنوان جانشینی از [[پیامبر]] صورت میگیرد، از این جهت گروهی از [[دانشمندان]] در [[تعریف امامت]]، لفظ خلافةً عن الرسول را گنجانیدهاند، به طور مسلم نظر آنان [[تفسیر]] [[امامت]] و معنی لغوی و [[قرآنی]] نیست؛ زیرا از نظر [[قرآن]] و لغت، چنین قیدی در [[حقیقت امامت]] اخذ نشده است، بلکه نظر آنان به آن قسم از رهبریست که به عنوان جانشینی از طرف پیامبر باشد. | |||
از این بحث و بررسی چه سودی میبریم؟ | |||
گاهی دیده میشود که برخی از [[روشنفکران]] [[لیبرال]]، بر چنین بحثها ایراد و خرده میگیرند و میگویند که بر چنین بحثها و گفتگوها چه سودی مترتب است؟ فرض کنید با دلائل [[قطعی]] فهمیدیم که [[پیشوائی]] [[امت]] پس از [[درگذشت پیامبر]] با [[امام علی]]{{ع}} و یا با فرد دیگری بوده است، [[آگاهی]] از این [[حقیقت]] ارزشی بیش از آگاهی از یک حقیقت [[تاریخی]] ندارد و بر چنین موضوعی نباید این همه صفآرائی کرد و صدها کتاب و مقاله نوشت و هزاران [[سخنرانی]] و کنفرانس تشکیل داد. | |||
آگاهی از اینکه [[مسئول]] پیشوائی [[مردم]] [[مسلمان]] پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} از آن چه کسی بوده، بسان این است که بدانیم: در [[قرن]] هیجدهم چه کسانی در فرانسه و [[آلمان]] شاغل کرسیهای [[زمامداری]] بودهاند. | |||
به خاطر دارم، وقتی در قاهره با شیخ الجامع الازهر<ref>دکتر عبدالحلیم محمود این ملاقات در بیست و نهم رجب سال ۱۳۹۷ رخ داد. وی مرد به وارسته و خلیق و صوفی منش است. </ref> ملاقاتی رخ داد، در گفتگوی مفصل و گستردهای که با ایشان در مسائل مربوط به رهبری داشتیم، وی بر تمام این بحثها قلم قرمز کشید و گفت: | |||
{{عربی|هؤلاء انتقلوا الى رحمة الله و حسابهم مع ربهم}}. | |||
[[خلفا]] همگی به [[رحمت]] [[حق]] پیوستند و حساب ایشان با خداست. | |||
ما نباید پس از چهارده [[قرن]] بنشینیم، درباره آنان [[رأی]] غیابی صادر کنیم و [[حاکم]] حق را از حاکم [[باطل]] بشناسیم و درباره کشمکشهای [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] سخن بگوئیم و.... | |||
این نوع اعتراضها و ایرادها و بحث و بررسیها، در موضوع [[رهبری]] پس از [[پیامبر]] و هر نوع [[انتقاد]] و نقد منطقی را رأی غیابی [[اندیشیدن]]، حاکی است که [[روشنفکران]] و نویسندگان ما هنوز [[حقیقت]] مسأله رهبری را [[درک]] نکرده و به اصطلاح از دور، دست به [[آتش]] دارند. | |||
آنان تصور میکنند که بحث [[امامت]]، یک بعد بیشتر ندارد و آن تعیین [[زمامدار]] وقت، پس از [[درگذشت پیامبر]] گرامی{{صل}} است، به طور مسلم اگر موضعگیری ما در بحث امامت، در همین بعد خلاصه گردد، قطعاً بحث ما رنگ [[تاریخی]] گرفته، ارزشهای دیگر خود را از دست میدهد. [[آگاهی]] از اینکه پس از [[پیامبر گرامی]] چه کسی مسؤول [[تأمین امنیت]] و اجراء حدود و [[حفظ]] [[ثغور]] [[کشور]] و... بود، بسان این است که بدانیم که پس از درگذشت فلان زمامدار در غرب و شرق، چه کسی زمام امور را به دست گرفت و خلأ را پر کرد. | |||
یک چنین طرز [[تفکر]] و اندیشیدن از تز و [[مکتب فکری]] [[اهل تسنن]] درباره [[حقیقت امامت]] سرچشمه میگیرد؛ زیرا امامت در نظر آنان، یک بعد بیش ندارد و آن بعد [[زمامداری]] است و از این جهت شیخ ازهر چنین بحثها را بحث تاریخی خواند و از [[ارزش]] آن کاست. ولی در تز [[شیعه]] و [[مکتب]] [[علمی]] این گروه، امامت و رهبری دارای ابعاد مختلف و گوناگونی است که اگر یک بعد آن جنبه تاریخی پیدا کرد، ابعاد دیگر بحث، ارزش علمی و [[اجتماعی]] و [[دینی]] خود را از دست نخواهد داد؛ زیرا: | |||
اولاً: بحث درباره امامت، بحث درباره [[شیوه حکومت]] [[اسلام]] است که یکی از لازمترین و ضروریترین بحثهاست. ما در [[قرآن مجید]] و [[احادیث اسلامی]] صدها [[حکم]] و [[فرمان]] داریم که مربوط به [[حاکم]] و [[زمامدار]] وقت است. درست است که خطاب [[قرآن]] به [[جامعه]] و افراد است، ولی به طور مسلم مجری آن، زمامدار وقت و حاکم [[علی الاطلاق]] [[مسلمانان]] میباشد، [[قرآن مجید]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا...}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>. | |||
{{متن قرآن|الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ}}<ref>«به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.</ref>. | |||
و [[آیات]] و دستورهای دیگری که همگی مربوط به مسؤول و [[متعهد]] جامعه است. آیا [[احکام اسلام]] و [[حقوق اجتماعی]] و [[سیاسی]] و [[قوانین]] جزائی و [[کیفری]] آن [[منسوخ]] شده است، یا اینکه به حکم [[جاودانی]] بودن این [[دین]] تا [[روز رستاخیز]]، باقی و جاودانی است؟ اگر واقعاً به [[خاتمیت]] و جاودانی بودن این دین و آئین [[ایمان]] داریم، باید مسؤول این [[احکام]] را از طریق بحث و بررسی روشن سازیم. اگر [[مقام امامت]] یک [[مقام]] [[انتصابی]] است، باید اجراء این احکام را به دست گروهی سپرد که از جانب [[خدا]] [[مسئولیت]] [[رهبری]] [[امت]] به آنها سپرده شده است و اگر آنان یکی پس از دیگری شربت [[شهادت]] نوشیدهاند و آخرین فرد از آنان نیز بر اثر مساعد نبودن محیط در پس پرده [[غیبت]] باقی مانده است، باید از طرح [[اسلام]] برای اجراء این احکام در [[دوران غیبت]] او [[آگاه]] شد و مورد بحث و بررسی قرار داد. | |||
مسأله رهبری در اسلام و تعیین [[شیوه حکومت]] از بحثهای لازم و ضروری است که بدون روشن شدن این نقطه نمیتوان [[واقعیت]] جاودانی این آئین را لمس و [[درک]] کرد؛ زیرا آئینی میتواند [[ابدی]] و [[جاودانی]] باشد که ضامن اجراء جاودانی داشته باشد، و بدون یک چنین ضمانت اجرائی، وضع قانونی به شکل ابدی، کاری [[لغو]] و [[بیهوده]] میباشد. | |||
بنابراین، بحث درباره [[حکومت]] و [[خلافت]] و اینکه باید [[مردم]] [[سرنوشت]] خود را به برجستهترین [[انسان]] که از جانب [[خدا]] معرفی میشود، بسپارند و باید [[خداوند]] رابطه مردم را با [[امام عصر]] خود روشن سازد و او را به [[رهبری سیاسی]] مردم بگمارد، و یا اینکه مردم به [[شورا]] و [[انتخاب]] او را برگزینند، هم اکنون نیز مطرح و مفید است و هم اکنون نیز باید دید که حکومت [[اسلام]] بر اساس [[نصب الهی]] و یا [[اجماع امت]] است و تا این مسأله که زیربنای دیگر مباحث مربوط به [[حکومت اسلامی]] است روشن نگردد، هیچ بحثی سر و سامان صحیحی پیدا نمیکند. | |||
جای [[تأسف]] است که در طول قرون درخشان [[اسلامی]] درباره تمام موضوعات، کتابهای فراوانی نوشته شده است، حتی درباره [[فضائل]] و [[مناقب]] خلفائی مانند [[معاویه]] و یزید و [[خلفای عباسی]] و کنیزان و [[غلامان]] و مجالس شبنشینی و شرابخواری آنان با [[زنان]] طناز و ماهرو و... کتابهای چندی به رشته تحریر درآمده<ref>از باب نمونه کتاب الاغانی فی انواع الالحان و الاصوات نگارش ابوالفرج علی بن الحسین، محمد الاصفهانی البغدادی که در سال ۳۵۶ درگذشته، مراجعه کنید.</ref>. ولی هرگز درباره شیوه حکومت اسلامی و [[احکام]] و [[وظائف]] [[حاکم]] و دیگر مباحث مربوط به [[زمامداری]]، کتاب جامع و کافی تألیف نگردیده است. | |||
در میان [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]]، برخی که دارای [[اندیشه]] بلند و از نویسندگان پرشور و هدفی بودهاند، در قرون نخست اسلامی کتابهائی در این زمینه نوشتهاند که میتواند شیوههای حکومت جاری آن [[زمان]] را روشن سازد<ref>مانند الاحکام السلطانیة، تألیف ابوالحسن علی بن محمد ماوردی متوفای سال ۴۵۰ این کتاب برای بار دوم در سال ۱۳۸۶ چاپ شده است. </ref>، نه [[واقعیت]] حکومت اسلامی و شیوههای [[راستین]] آن را. | |||
[[دانشمندان شیعه]] که پیوسته در [[اقلیت]] و [[تقیه]] به سر میبردند کمتر به این مسأله پرداختهاند، اگر هم خواستهاند به مسائل مربوط به [[حکومت]] وارد شوند، موضوعاتی از قبیل: جوائز [[سلطان جائر]]، [[کمک به حاکم ستمگر]] را عنوان کردهاند، تو گوئی مقدر است که پیوسته [[ظالم]] بر ما حکومت کند و هیچگاه به [[فکر]] طرح حکومت [[عادل]] و [[دادگر]] نبودهاند که حکومت او مورد رضای [[حق]] باشد که به بیان خصوصیات و شرائط آن بپردازند. | |||
از بحث دور نشویم. فشرده سخن اینکه: [[امامت]] دارای ابعاد مختلف است، یک بعد آن مربوط به تعیین [[شیوه حکومت]] در [[اسلام]]، این [[دین]] [[ابدی]] و [[جاودانی]] است و هیچ روشنفکر [[لیبرالی]] نمیتواند خود را از این بحث که پایه [[سعادتها]] و [[شقاوتها]] در همین جا قرار دارد، [[بینیاز]] بداند. | |||
ثانیاً: هر گاه [[امام]] و [[خلیفه]]، وظیفهاش در مسائل مربوط به [[زمامداری]] و تأمین [[عدالت اجتماعی]] و... خلاصه میگردید، جا داشت که برخی آن را یک بحث [[تاریخی]] بیندیشند، در حالی که یکی از [[ابعاد امامت]] در نظریه [[شیعه]] موضوع تشریح اصول و [[معارف]] و [[بیان احکام]] و [[فروع دین]] و [[داوری]] میان اندیشههای مختلف که در میان [[مسلمانان]] پدید میآید، میباشد به طور مسلم آراء و [[افکار]] و نظرات و اندیشههای بلند امام در این [[مکتب]] از [[مقام الهی]] و [[نبی گرامی]] گرفته شده و هرگز مربوط به خود او نیست، از این جهت سخنان و کلمات و [[قضاء]] و داوریهای او نه تنها برای معاصران او [[حجت]] میباشد، بلکه برای نسلهای [[آینده]] که در بسیاری از مسائل نوظهور به سخنان او نیاز مبرمی دارند، نیز حجت و نافذ خواهد بود. | |||
درست است که یک بعد از ابعاد مربوط به امامت سپری گردیده است و بحث درباره آن [[سود]] چشمگیری ندارد، و آن اینکه بدانیم پس از [[پیامبر گرامی]] چه کسی باید بر [[مردم]] حکومت کند، ولی بعد دیگر آنکه مربوط به شناسائی [[مرجع دینی]] و [[فکری]] و [[علمی]] مسلمانان پس از [[پیامبر گرامی]] به قوت خود باقی است. | |||
هماکنون میتوان این بحث صد درصد مفید را مطرح کرد و آن اینکه پس از درگذشت [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} [[مرجع]] [[فکری]] [[امت]] و گرهگشای [[جماعت]]، بازگوکننده اصول و [[معارف اسلام]]، تشریح کننده [[احکام]] و [[فروع دین]]، [[قاضی]] و داور میان [[مسلمانان]] در مسائل اختلافی و مکتبهای متضاد و متناقض کیست؟ زیرا این نوع [[مسئولیتها]] در [[مکتب]] انتخابی هر چند از دوش [[امام]] برداشته شده است، ولی در مکتب دیگر همه این مسئولیتها و رهبریها بر دوش امام و پیشوای پس از [[پیامبر]] گذاشته شده است. | |||
در این جا برای کسی که منکر سودمند بودن این نوع کنکاشها و کوششهاست، دو راه بیش نیست: | |||
یا باید بگوید که پس از [[درگذشت پیامبر]] مسلمانان به هیچ نوع مرجع فکری و [[علمی]] که بازگوکننده [[مشکلات]] [[عقیدتی]] و فکری و [[قرآنی]] و [[حدیثی]] و قضائی و [[داوری]] باشد، نیازی ندارند، و تنها [[قرآن]] و [[احادیث]] انگشتشمار پیامبر، پیرامون احکام به ضمیمه [[اجتهاد]] [[صحابه]] برای حل تمام مشکلات [[جامعه]] تا [[روز رستاخیز]] کافی است، همچنانکه مکتب [[اهل تسنن]]، روی این اساس [[استوار]] است و یا اینکه باید بگوید: نیاز امت، پس از درگذشت [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[فیض الهی]] و [[تعلم]] آسمانی قطع نشده و حتماً باید میان [[مردم]] فردی باشد که گرهگشای مشکلات علمی و فکری و بازگو کننده اصول و [[فروع اسلام]] بوده و [[ملت]] را از هر نوع [[انحراف]] غلط که لازمه [[اجتماع]] بدون [[معصوم]] است، باز دارد. | |||
سرانجام، بحث درباره این موضوع لازم و ضروری است؛ زیرا یا از بحث خود نتیجه منفی میگیرد و [[کوشش]] میکند مانند فقهای [[سنی]] در پرتو [[کتاب و سنت]]، و یا [[قواعد]] دیگر (که از هر نوع اصالت و [[صحت]] پیراسته است، مانند [[قیاس]] و [[استحسان]] و...) تمام نیازمندیهای فردی و [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] و فکری و... [[جامعه اسلامی]] را برطرف کند، و یا بحث و بررسی به او [[بینش]] دیگری میدهد و [[ضرورت]] چنین [[امام]] و [[مرجع]] را که از [[علم]] و [[عصمت الهی]] بهرهمند است، لمس میکند در این صورت پس از شناسائی او گفتار و [[رفتار]] او را درباره تمام [[امت]] تا [[روز رستاخیز]]، [[حجت]] و نافذ تلقی مینماید. در هر حال از بحث و بررسی و تشخیص [[حقیقت]] [[بینیاز]] نخواهیم بود. | |||
تا اینجا بحثهای مقدماتی درباره مسأله [[امامت]] و [[رهبری]] و تشریح ماهیت و [[واقعیت]] هر دو [[مکتب]] پایان پذیرفت، اکنون وقت آن رسیده که با کمال [[بیطرفی]] و دور از هر نوع [[عصبیت]] در اصل بحث وارد شویم و سیمای حقیقت را از لابهلای اندیشههای فراوان و ضد و نقیض، نشان دهیم. | |||
بهترین راه برای [[درک]] حقیقت این سنخ مسائل، این است که زمینههای مساعد این مسأله را در نظر بگیریم و سپس درباره آن [[داوری]] نمائیم. | |||
و به عبارت دیگر: باید دید آیا شرائط [[سیاسی]] و [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]] [[مسلمانان]] آن [[روز]]، کدام یک از این روشها را ایجاب میکرد؟ | |||
آیا [[مصلحت]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] در این بود که از جانب [[خداوند]]، فردی مشخص گردد که مرجع [[فکری]] و [[علمی]] و سیاسی و اجتماعی مسلمانان شود و [[سرنوشت]] مردم را از جانب [[خدا]] به دست بگیرد و یا اینکه مصحلت، درست در نقطه مقابل آن بوده و [[لیاقت]] و [[شایستگی]] مردم به حدی رسیده بود که میتوانستند روی پای خود بایستند و [[زمامدار]] خود را با دست خود تعیین کنند. | |||
روشنتر بگوئیم: آیا بقاء [[انقلاب]] و به ثمر رسیدن هسته و نهالی که به دست [[با کفایت]] [[پیامبر گرامی]] غرس گردید، در [[سایه]] کدام یک از دو روش عملی بود؟ | |||
اینجاست که مسأله رهبری پس از [[پیامبر]]، ابعاد مختلفی پیدا میکند و میتوان آن را از جهات گوناگونی مورد مطالعه قرار داد. | |||
زمینههای مساعد این مسأله عبارتند از: | |||
#آیا [[رشد عقلی]] و فکری و فرهنگی [[جامعه اسلامی]] آن روز به پایهای رسیده بود که بتواند بزرگترین [[میراث]] [[الهی]] (دین) را از گزند حوادث و از [[تحریف]] خائنان، از بروز مکتبهای [[باطل]] و متضاد که هر کدام برای خود [[دلیل قرآنی]] و [[حدیثی]] دارد و... صیانت کند، یا اینکه برای صیانت [[دین]]، [[نگهبان]] و مراقبی لازم بود که اصول و [[فروع]] و [[معارف]] و [[عقائد]] آن را از تحریف و [[تأویل]] [[حفاظت]] نماید؟ به عبارت دیگر: آیا [[درک]] و [[شعور]] [[دینی]] [[مردم]] به پایهای رسیده بود که از بروز مکتبهای متضاد و متناقض از پیدایش [[اختلاف]] در اصول و [[فروع اسلام]]، و ورود [[اخبار دروغ]] جلوگیری کند، یا اینکه [[رشد فکری]] و [[فرهنگی]] در این حد نبود، بلکه برای جلوگیری از این حوادث، مراقب و [[نگهبانی]] لازم بود. | |||
#آیا [[سیاست خارجی اسلام]]، ایجاب میکرد که [[پیامبر گرامی]] [[جانشین]] و [[نماینده]] خود را در میان مردم معین کند و یا ایجاب میکرد که [[سرنوشت]] مردم را به دست خود آنان بسپارد؟ | |||
#آیا [[جامعه اسلامی]] از نظر [[رشد]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] و دینی به حدی رسیده بود که در [[پوشش]] حکومتهای [[دموکراسی]] [[زندگی]] کنند؟ و یا اینکه دموکراسی برای ملتهای در حال رشد مفید و سودمند نیست، بلکه باید برای این [[جوامع]]، غیر از [[استبداد]] و دموکراسی طرح دیگری ریخت؟ | |||
#آیا اطلاعات و [[آگاهی]] [[امت]] از [[کتاب و سنت]] و فروع و اصول و کلیه نیازمندیهای [[انسان]] تا [[روز رستاخیز]] به حدی رسیده بود که آنان را از [[وجود امام معصوم]] و مطلع که [[علم]] و [[عصمت]] او بسان علم و اطلاع و [[عصمت پیامبر]] باشد، [[بینیاز]] سازد. یا پس از [[درگذشت پیامبر اکرم]]{{صل}} نیاز شدیدی بر چنین [[امام]] [[آگاه]] [[معصوم]] داشتند؟ | |||
#آیا رشد فکری و [[قدرت]] [[دفاع]] منطقی امت از [[حریم]] عقائد به پایهای رسیده بود که از حریم [[اسلام]] دفاع کنند و به سئوالات و مناقشات [[یهود]] و [[نصاری]] پاسخ بگویند؟ | |||
#آیا برداشت [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} و [[یاران]] [[پاک]] او از مسأله [[امامت]] چگونه بود؟ آیا آن را یک [[مقام]] [[انتصابی]] و [[الهی]] تلقی میکردند و یا آن را بسان دیگر مقامهای [[اجتماعی]] مربوط به خود [[مردم]] میدانستند؟ | |||
#آیا [[تکامل]] [[امت]] در [[سایه]] [[نصب امام]] [[معصوم]] است، با [[انتخاب امام]] غیر معصوم؟ هرگاه تکامل امت در سایه نصب امام معصوم انجام میگیرد، چگونه ممکن است [[خداوند]] که خواهان [[تکامل انسان]] است، همه نوع ابزار تکامل مادی را در [[اختیار]] او بگذارد، ولی او را از وسیله [[تکامل معنوی]] که همان نصب امام معصوم است، [[محروم]] سازد؟ | |||
#وضع [[امامت]] در امتهای گذشته چگونه بوده است؟ آیا آنان زحمات خود را به دست افراد کامل میسپردند، و [[تربیت]] دیگران را به او واگذار میکردند، یا در این باره [[سکوت]] مینمودند. | |||
به عبارت دیگر: آیا [[جانشینان]] و [[اوصیاء]] [[پیامبران پیشین]] به وسیله [[پیامبران]] برای مردم معرفی میشدند، با اینکه مردم، آنان را [[انتخاب]] میکردند؟ اگر وضع در امتهای گذشته بر اساس نصب امام بوده است، [[تغییر]] و دگرگونی در [[امت اسلام]] نیاز به دلیل محکم و بیان رسا دارد که امت را از [[سیره]] مستمره باز دارد و در غیر این صورت مردم به دنبال سیره ملتهای گذشته خواهند رفت. | |||
#آیا [[حکومت]] حقه الهیه که داوود{{ع}} بر آن [[مأموریت]] پیدا کرد، و [[پیامبر گرامی]] نیز [[حاکم]] به [[حق الهی]] بود، بدون [[سرپرستی]] یک [[امام]] معصوم و [[آگاه]] از حدود [[اسلام]] امکان پذیر است؟ به عبارت دیگر: کسی که میخواهد به عنوان [[خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]] حکومت کند، بدون [[علم گسترده]] و [[عصمت]] میتواند [[حکومت پیامبر]] را ادامه دهد، و حکومت وی بسان حکومت پیامبر باشد و خلائی که از فقدان وجود [[پیامبر]] به وجود آمده است، پرکند؟! | |||
#درباره [[آینده]] امت، پیامبر باید یکی از امور ممکن را انتخاب نماید: | |||
##بیتفاوت بودن درباره آینده اسلام، و لب فروبستن درباره [[شیوه رهبری]] در میان امت و آنان را به حال خود واگذاردن که هر چه میخواهند بکنند. | |||
##انتخاب [[سیستم حکومت]] [[شورا]] برای امت. | |||
##[[تعیین وصی]] و [[جانشین]] برای خود. | |||
در اینجاست که مسأله امامت از نظر تجزیه و تحلیل، ابعاد گوناگونی پیدا کرده و در [[علوم]] مختلفی مانند: [[تاریخ]]، [[سیاست]]، [[جامعهشناسی]]، [[تفسیر]] و [[حدیث]] ریشه پیدا میکند و هر فردی مطابق رشته [[علمی]] خود میتواند در این مسأله [[قضاوت]] و [[داوری]] کند. | |||
همانطور که ملاحظه مینمائید، داوری در این موضوعات دهگانه نیاز به یک رشته اطلاعات [[تاریخی]]، [[سیاسی]]، جامعهشناسی، [[قرآنی]] و [[حدیثی]] دارد. از این جهت کمتر فردی میتواند [[حق]] این نقاط را ادا کند. ما [[اندیشمندان]] بزرگ را [[دعوت]] میکنیم که این نقاط حساس از مسأله [[رهبری]] را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، تا حق را برای گروه آماده و [[نیک]] اندیش روشن سازند. | |||
نتایج این زمینههای دهگانه تقریباً یکی است و همگی [[هدف]] واحدی را تعقیب میکنند. | |||
هر چند برخی از آنها به روشنی ثابت خواهند کرد که [[امام]] و [[پیشوای امت]] باید از جانب [[پیامبر]] معرفی گردد و برخی دیگر ثابت میکنند که باید در میان [[امت]]، پیشوای عالم و معصومی باشد که به نیازهای امت پاسخ گوید، ولی چون شناسائی چنین فردی برای امت ممکن نیست، باید چنین فردی از جانب [[خداوند]] به وسیله [[پیامبر گرامی]] معرفی گردد. | |||
و به عبارت روشنتر: این بررسیهای ده گانه، در عین اینکه هدف مشترکی را تعقیب میکنند، ولی هر کدام از طریق خاصی به آن هدف میرسد. | |||
#برخی به روشنی ثابت میکنند که [[مصالح اسلام]] و امت ایجاب میکرد که امام و [[پیشوای مسلمانان]]، از طریق [[خدا]] و پیامبر تعیین گردد، و هرگز [[مصلحت]] نبود که [[گزینش]] [[سرپرست]] در [[اختیار]] امت باشد. | |||
#برخی ثابت میکنند که باید پس از [[درگذشت پیامبر]]، امام [[معصوم]] با [[علم]] گستردهای در میان امت باشد که [[نیازهای مردم]] را برطرف سازد و شناسائی چنین فردی از عهده امت خارج است و باید خدا آن را معرفی کند. | |||
سرانجام هر دو طریق ما را به یک هدف رهبری میکند و آن اینکه [[مقام امامت]]، پس از پیامبر گرامی، [[انتصابی]] است، نه انتخابی. و خواننده گرامی با مطالعه و دقت در محتویات هر یک از بررسیها، میتواند تشخیص دهد که کدام بررسی مربوط به کدام یک از این دو طریق است.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۳۲-۴۴.</ref>. | |||
==[[امامت]] و [[خلافت]] در اصطلاح== | |||
===در اصطلاح [[اهل سنت]]=== | |||
[[جرجانی]] در [[تعریف امامت]] مینویسد: «امامت، [[مقام]] شخصی است که [[ریاست عام]] [[دین]] و [[دنیا]] را دارد»<ref>جرجانی، سید شریف، التعریفات، ص۱۶.</ref>. [[ایجی]] مینویسد: «امامت، خلافت [[رسول]] در [[اقامه دین]] و [[حفظ]] حوزه [[شریعت]] است که [[پیروی]] از او بر همه [[امت]] [[واجب]] است»<ref>ایجی، عبدالرحمان، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref>. در القاموس الفقهی آمده است: «[[امامت کبرا]] در نظر علمای [[حنفی]]، [[استحقاق]] [[تصرف]] عام بر [[خلق]]، و [[ریاست]] دین و دنیا به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] است»<ref>سعدی، ابو حبیب، القاموس الفقهی، ص۲۴.</ref>. [[قاضی عبدالجبار]] نیز میگوید: «[[امام]] از نظر [[شرع]]، کسی است که بر امت [[ولایت]] دارد و در امور آنان تصرف میکند؛ آن گونه که بالای دست او دستی نباشد»<ref>قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۹.</ref>. ایجی درباره [[شرایط امامت]] مینویسد: | |||
[[جمهور]] معتقدند که امام باید در اصول و [[فروع]] [[مجتهد]] باشد تا بتواند امور دین را به پا دارد و بر [[عقاید دینی]] [[برهان]] اقامه نماید و [[شبهات]] را حل کند و در حوادث و [[احکام]] بدون کمک دیگران [[فتوا]] دهد؛ زیرا مهمترین چیزی که از امامت مقصود است، [[حفظ عقاید]] و فیصله دادن محاکم و رفع [[دعاوی]] است، و این امور، بدون [[اجتهاد]] در اصول و فروع تمام نمیشود<ref>ایجی، عبدالرحمان، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref>. | |||
[[تفتازانی]] نیز در [[حکمت]] [[وجود امام]] مینویسد: | |||
در کتابهای [[فقهی]] یادآور شدهایم که امت امامی را لازم دارند که دین را زنده کند و [[سنت]] را به پا دارد و داد [[مظلومان]] را بستاند و [[حقوق]] را استیفا کرده، آنها را در مواضع خود قرار دهد<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۳.</ref>.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۳۶.</ref>. | |||
===در اصطلاح [[امامیه]]=== | |||
[[سید مرتضی]] در تعریف امامت مینویسد: | |||
{{عربی|الإمامة رئاسة عامة في الدين بالأصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف}}<ref>سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.</ref>؛ «امامت، [[ریاست عام دینی]] است که شخص از ناحیه [[خدای تعالی]]، نه به [[نیابت]] از [[مکلفان]]، آن را دارا میشود». | |||
[[علامه حلی]] نیز مینویسد: «امام کسی است که از سوی [[خدای تعالی]]، [[ریاست عام]] [[دین]] و [[دنیا]] را در دنیا دارا شده است»<ref>علامه حلی، الألفین، ص۱۲.</ref>. | |||
تعریف هر دو [[طایفه]] از «[[امامت]]»، به هم نزدیک است؛ ولی به دلیل اینکه [[امامیه]]، [[ریاست]] [[دینی]] و [[دنیایی]] [[امام]] را از سوی [[خداوند]] میداند، برای امامت شرایط و ویژگیهایی را قائل میشود که [[اهل سنت]] هیچ کدام از آنها را نمیپذیرند. از نظر [[شیعه]]، امام نه تنها بر همه [[انسانها]] ریاست عام دارد، بلکه همچون [[پیامبر]]، بر [[مؤمنان]] سزاوارتر از خود آنها است، و امام [[عصمت الهی]] دارد و هیچ گونه [[خطا]]، کار خلاف و [[بدی]] و [[پلیدی]] از او سر نمیزند. او [[حجت]] خدای تعالی بر همه انسانها، بلکه بر تمام [[آفریدگان]]، است و پیرویاش بر همه [[واجب]]، و [[مخالفت]] او به طور مطلق و بیهیچ قیدی [[حرام]] است؛ به این دلیل، [[فیض کاشانی]] مینویسد: «هر صفتی که در پیامبر شرط است، در امام هم لازم است، جز [[نبوت]]»<ref>فیض کاشانی، علم الیقین، ص۳۷۷.</ref>. [[شیخ صدوق]] در [[معانی الاخبار]] از [[پیامبر اسلام]] نقل میکند که فرمود: «امام را از آن رو امام میگویند که مقتدای [[مردم]] است و از سوی خدای تعالی [[منصوب]] شده و پیرویاش بر [[بندگان]] واجب است»<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۴.</ref>.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۳۷.</ref>. | |||
===تفاوت دیدگاه امامیه و اهل سنت=== | |||
روشن است که امامیه و اهل سنت در مسئله امامت، [[اختلاف]] اساسی دارند. در تعاریفی که نقل شد، [[اهل]] [[سنت امام]] را [[حافظ]] و [[نگهبان شریعت]] از [[تحریف]] و [[تغییر]]، و پاسخگو در مقابل [[شبهات]] [[کافران]] و [[معاندان]] میدانند؛ ولی آنجا که از [[ویژگیهای امام]] بحث میکنند، با صراحت میگویند که امام مانند [[امیر]] و [[حکمران]] است، و لازم نیست به تمام جوانب [[دین الهی]] و [[تدبیر امور]] [[مسلمانان]] [[آگاهی]] کامل داشته باشد، و هیچ لزومی ندارد [[معصوم]] باشد، و این را نیز نمیپذیرند که امام، [[حجت خدا]] بر آفریدگان است. [[قاضی عبدالجبار]] در بحث [[علم امام]] این [[پرسش]] را طرح میکند که آیا لازم است [[امام]] همچون [[پیامبر]] به همه [[دین]] عالم، و از همه [[امت]] آگاهتر باشد؛ آن گاه در پاسخ میگوید: | |||
این در مورد پیامبر به این دلیل لازم است که راه [[یادگیری]] [[شریعت]]، فقط از ناحیه او حاصل میشود و او [[حجت شرعی]] [[مردم]] است و در باب دین باید به او مراجعه کرد؛ اما امام این گونه نیست؛ زیرا ما دین و شریعت را از او نمیآموزیم، و امام شأنی خاص دارد و حال او مانند حال [[امیران]] و [[حکمرانان]] است<ref>قاضی عبدالجبار، المعنی، کتاب الإمامه، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۰.</ref>. | |||
وی در باب [[لزوم امام]] و نیاز به او مینویسد: | |||
مردم از این جهت به امام نیاز دارند که [[احکام شرعی]] را [[اجرا]] کند؛ مانند [[اقامه حدود]] و [[حفظ]] مرزهای [[مملکت اسلامی]] و [[تجهیز]] [[لشکر]] و [[جنگ با دشمنان]] و احراز [[عدالت]] [[شهود]] و نظایر آنها<ref>قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۹.</ref>. | |||
او در پاسخ این [[پرسش]] که امام باید در [[باطن]] و ظاهر [[عادل]] و در تمام حالاتش از [[فسق]] [[منزه]] باشد، میگوید: | |||
تفاوت [[رسول]] با امام در همین جهت است که این امور در رسول لازم است و در امام لزومی ندارد، و در مورد امام ثابت شده که او در این جهت مانند [[امیر]] و [[حاکم]] است<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص٢٠٣.</ref>. | |||
پس، از دید [[اهل سنت]]، امت در یادگیری دین، اعم از اصول و [[فروع]]، هیچ نیازی به امام ندارند و امام نیز در این جهت چون دیگر مردم است و همان طور که بر دیگران لازم است در دین [[اجتهاد]] کنند، بر او نیز لازم است اجتهاد نماید، و در صورت نیاز، به [[عالمان دین]] مراجعه کند. پس هیچ گونه [[پیشوایی دینی]] بر مردم ندارد و فقط مجری حدود و [[احکام شریعت]] است، نه بیان کننده و [[رافع]] [[اختلاف]] و حل کننده [[شبهات]] و [[مرجع دینی]] مردم. [[علامه امینی]] پس از نقل سخنان [[عالمان اهل سنت]]، درباره [[امامت]] مینویسد: | |||
امامت نزد آنان، چیزی نیست جز [[ریاست عام]] برای [[تدبیر]] [[لشکریان]] و [[حفظ مرزها]] و [[رد مظالم]] و [[دستگیری]] از [[مظلوم]] و [[اقامه حدود]] و [[تقسیم غنایم]] بین [[مسلمانان]] و [[همکاری]] با آنان در [[حج]] و [[جنگ]]. و در [[امامت]]، [[علم افزون]] بر [[علم]] [[رعیت]] شرط نیست... و [[امام]]، با [[فسق]] و [[ستم]] و کارهای خلاف، از امامت ساقط نمیشود و [[پیروی]] او بر [[امت]] [[واجب]] است؛ اعم از اینکه فردی [[نیکوکار]] باشد یا [[فاجر]]، و [[مخالفت]] با او و [[قیام]] بر ضد او و [[نزاع]] در امر امامت او بر هیچ کس جایز نیست<ref>علامه امینی، الغدیر، ج۷، ص۱۹۸-۱۹۷.</ref>. | |||
[[دانشوران]] [[امامیه]]، [[مقام امام]] را به اندازهای ارجمند میدانند که معتقدند [[خدای تعالی]] بعد از آنکه [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را با امور سخت و دشوار آزمود، به او فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. [[مقام امامت]] چنان است که [[پیامبری]] چون ابراهیم{{ع}}، پس از آنکه مدتها [[مقام پیامبری]] را داشت و به [[مقام خلت]] و [[دوستی]] خدای تعالی رسیده بود، از سوی او به این [[مقام]] رسید و از [[خداوند]] این مقام را برای [[ذریه]] خویش نیز خواستار شد. | |||
[[شیعه امامیه]] [[معتقد]] است که [[خدای متعال]] به کسی مقام امامت میدهد که از تمام جهات آزموده شده باشد؛ چون او را [[حجت]] خود بر همه [[خلق]]، و از خود خلق بر آنها سزاوارتر قرار میدهد، بنابراین، او را از [[مقام عصمت]] برخوردار میکند و [[علمی]] بالاتر از [[علوم]] همه امت به او میبخشد؛ بدین جهت، [[شیعه]] امام را [[رهبر دینی]] و [[مرجع]] [[مردم]] در تمام مسائل مربوط به [[دین]] و [[دنیا]] میداند. امام از نظر امامیه، نه تنها حجت، مرجع و [[ملجأ]] [[انسانها]] است، بلکه چنانکه خواهیم گفت، [[حجت الهی]] بر تمام [[آفریدگان]] نیز به شمار میرود و پیرویاش نه تنها بر انسانها واجب است، بلکه [[اطاعت]] و ولایتش بر همه آفریدگان لازم است. اساس [[تفکر شیعی]] در مسئله امامت با [[فکر]] [[اهل سنت]] تفاوت ماهوی دارد؛ بنابراین، ابتدا باید اصل موضوع و مسئله روشن شود؛ آن گاه [[اختلافات]] بین این دو گروه یا [[شرایط امام]] نزد دو [[فرقه]] بررسی گردد. | |||
[[امامت]] در [[تفکر شیعی]]، در سطحی بسیار بالاتر از [[حکومت]] مطرح است. [[امام]] وظایفی را به عهده دارد که یک شعبه آن حکومت است. [[وظیفه]] اصلی امام، بیان و توضیح [[اسلام]] است. او در [[احکام]] [[مرجعیت]] دارد و بدین جهت، [[معصوم]] و [[خطاناپذیر]] است. [[امام علی]]{{ع}} درباره امام و جایگاه او در [[جامعه اسلامی]] میفرماید: | |||
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ... أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.</ref>؛ «بلی، [[زمین]] تهی نماند از کسی که [[حجت]] برپای [[خدا]] است، یا پدیدار و شناخته است یا ترسان و پنهان از دیدهها است تا [[حجت خدا]] [[باطل]] نشود و نشانههایش از میان نرود.... آنها [[جانشینان]] خدا در زمین هستند و [[مردم]] را به [[دین]] او میخوانند». | |||
در حالی که اهل سنت، امام را در حد حاکمی میشمارند که وظیفهاش اموری از قبیل [[تدبیر]] [[لشکر]] و [[حفظ مرزها]] و ایجاد [[امنیت]] است. امامی که این گونه باشد، مسلماً میتواند با [[انتخاب مردم]] پدیدار شود؛ ولی امامت در نظر [[شیعه]] چنان است که [[انتخاب]] او از سوی مردم یا [[تفویض]] [[حق]] خود به او، بیمعنا و بطلانش آشکار است<ref>ر.ک: مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص۱۱۷-۱۱۱.</ref>. | |||
بنابراین، [[اختلاف]] میان شیعه و اهل سنت در مسئله امامت، ماهوی است. [[اهل]] [[سنت امام]] را [[حاکم]] و [[امیر]] [[مسلمانان]] میدانند، اما شیعه، [[امارت]] و حکومت بر [[خلق]] را شاخهای از امامت امام به شمار میآورند و با وجود او، هیچ کسی را برای امارت و [[سلطنت]] بر خلق [[صالح]] نمیدانند؛ زیرا امارت و سلطنت را حق مسلم او میدانند که از سوی [[خدای تعالی]] به وی عطا شده است، ولی [[خواست خداوند]] [[متعال]] این است که [[امامان]] از این [[حق]] خود زمانی استفاده کنند که [[مردم]] به آنها روی آورند؛ چنانکه [[پیامبران]] دارای [[مقام امامت]] نیز این گونه عمل کرده و هیچگاه به [[زور]] بر مردم [[حکومت]] نکردهاند. بنابراین، [[امام]] هیچگاه از صلاحیت حکومت و [[امارت]] فرو نمیافتد؛ ولی حکومت زمانی فعلیت مییابد که مردم به او روی آورند. این امر درباره [[رهبری دینی]] آنها نیز صادق است. آنان هیچگاه در [[بیان احکام]] [[دین]] به زور [[متوسل]] نمیشوند؛ همانطور که [[پیامبران الهی]] در رساندن [[ادیان]] و [[شرایع]] به مردم هیچگاه زور به کار نبردهاند.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۳۸.</ref>. | |||
==پیشینه [[تعریف امامت]]== | |||
# [[سید مرتضی]]<ref>شریف مرتضی، علم الهدی، علی بن حسین موسوی، ادیب توانا، متکلم، فقیه و یکی از شخصیتهای بزرگ علمی شیعه است. او برادر سید رضی گردآورنده نهجالبلاغه و شاگرد شیخ مفید بوده و آثار زیادی در علوم اسلامی از وی باقی مانده است.</ref> (۳۵۵-۴۳۶): «[[امامت]]، [[رهبری]] در [[دین]] است، چنان که [[پیشوایی]] او اصل باشد نه به [[نیابت]] از کسی که در [[جهان]] [[تکلیف]] است»<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة في الدين بالإصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف}}.</ref>. کلمه «رهبری» در تعریف [[سید]]، به منزله جنس است و تمام انواع [[ریاست]] را فرا میگیرد. قید «در دین» نیز به منزله فصل است و رهبری و ریاست را به [[دینی]] و [[الهی]] بودن تقیید میکند تا بفهماند که امامت، یک [[منصب الهی]] و [[رهبری دینی]] است نه مطلق پیشوایی. «اصل بودن» نیز اشاره به مطلبی ظریف دارد و آن اینکه رهبری غیر اصلی را که به نیابت از فردی در [[دار تکلیف]] است، امامت نمیگویند. نیابت از این رو [[مقید]] به دار تکلیف شده تا این اشکال رفع شود که [[پیشوایی دینی]] [[امام]] به نیابت از [[پیغمبر]]{{صل}} است. قید «از کسی که در جهان تکلیف است» اشاره به این نکته دارد که نیابت امام را از کسی که در دار تکلیف است، امامت نمیگویند. | |||
#[[ماوردی اشعری]]<ref>ابوالحسن، علی بن محمد بن حبیب بصری بغدادی ماوردی، اشعری، از متکلمان قرن پنجم.</ref> (۳۶۶-۴۵۰): «امامت، برای [[جانشینی]] [[نبوت]] در [[پاسداری]] دین و [[تدبیر امور]] [[دنیا]] قرار داده شده است»<ref>{{عربی|الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في دراسة الدين و سياسة الدنيا}}؛ ماوردی اشعری، الاحکام السلطانیة، ص۳.</ref>. تعریف ماوردی، تعریف به [[غایت]] است؛ یعنی [[غایت امامت]] که عبارت است از «پاسداری دین و تدبیر امور [[دنیایی]] [[مسلمانان]]» در تعریف گنجانده شده است و قید {{عربی|خلافة عن النبي}} برای ایجاد تمایز میان امامت و نبوت آورده شده است؛ زیرا نبوت نیز [[پاسداری از دین]] و تدبیر امور دنیاست، ولی این پاسداری، اصلی است نه به [[نیابت]] از کس دیگر. | |||
# [[ابن حزم]]<ref>ابومحمد، علی بن احمد بن سعید بن حزم در سال ۳۸۴ در قرطبه متولد شد. وی اشعری مسلک بوده و در شرعیات و کلام، آثاری از او به جا مانده است. </ref> (۳۸۴-۴۵۶): «[[امامت]]، عهدهداری امور [[مسلمانان]] است»<ref>{{عربی|الإمامة هي التولي لأمور أهل الإسلام}}؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۷.</ref>. این تعریف نیز همانند تعریف گذشته، تعریف به [[غایت امامت]] است؛ یعنی به عهده گرفتن تمام امور مسلمانان. | |||
# [[سیفالدین آمدی]]<ref>علی بن ابی علی بن محمد بن سالم سیف الدین آمدی از دانشمندان اشعری بوده که در زمینه منطق، فلسفه، کلام و اصول فقه آثاری داشته است. از عمدهترین آثار او کتاب ابکار الافکار فی اصول الدین در علم کلام است.</ref> (۵۵۱ - ۶۳۱): «امامت عبارت است از [[جانشینی]] شخصی از اشخاص از [[پیغمبر]]{{صل}} و اجرای [[دستورات]] [[شرعی]] و [[پاسداری]] حوزه [[دین]]، چنان که بر تمام [[امت]]، [[پیروی]] از او [[واجب]] باشد»<ref>{{عربی|هي خلافة شخص من الأشخاص للرسول{{صل}} في إقامة قوانين الشرع و حفظ حوزة الملة على وجه يجب اتباعه على كافة الأمة}}؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین، ج۵، ص۱۲۱.</ref>. در این توصیف نیز [[غایت]] و [[وظایف امام]] آورده شده و در ذیل تعریف به یکی از [[ویژگیهای امام]] نیز اشاره شده است که همان «[[واجب الاطاعه]]» بودن اوست. | |||
# [[محمود حمصی]] شیعه<ref>شیخ سدیدالدین رازی، متوفای قرن هفتم، از دانشمندان شیعه است. ر.ک: علامه تهرانی، الذریعة، ج۲۳، ص۱۵۲.</ref> (متوفای اوایل [[سده هفتم]]): «امامت در عرف [[شرع]]، هنگامی که به صورت مطلق آورده میشود، عبارت است از [[رهبری]] فراگیر در امور دین؛ به گونهای که [رهبری] اصلی باشد نه به نیابت از دیگری که در [[دار تکلیف]] است<ref>شیخ محمود حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. با آوردن کلمه «فراگیر» ([[عامه]])، رهبری کسی که از سوی [[امام]] [[منصوب]] گردیده، از تعریف خارج میشود؛ چون [[ریاست]] آنان در پارهای از امور است. با قید «اصلی»، [[ریاست]] کسی که از سوی [[امام]] در تمام امور به ریاست [[منصوب]] گردیده، نقض میشود؛ چون ریاست چنین کسی، هر چند فراگیر است، ولی اصلی نیست، بلکه به [[نیابت از امام]] است؛ از این رو هم آوردن قید «[[عامه]]» و هم «[[بالاصاله]]» در تعریف، لازم است. اما اینکه [[سرپرستی]] را [[مقید]] به سرپرستی [[دینی]] کرد و ریاست در [[امور دنیا]] را همانند دیگران به آن ضمیمه نکرد، به این دلیل است که مؤلف، امور دنیا را [[دانشها]] و صنایع [[علمی]] دانسته است و امام، [[رئیس]] [[صنعتگران]] در [[صناعت]] آنان نیست. آن دسته از [[منافع]] و اغراض [[دنیایی]] که از [[تدبیر امام]] عاید میگردد، در [[حقیقت]] از پیامدهای [[غایت امامت]] است و غایت امامت مانند از میان رفتن [[ظلم]] و [[دادخواهی]] [[ستمدیدگان]] و... همه از [[امور دینی]] است؛ بنابراین به نظر وی نیازی به آوردن قید «امور دنیا» نبوده است. | |||
# [[خواجه نصیرالدین طوسی]]<ref>محمد بن محمد بن حسن طوسی، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی، از بزرگان علمای امامیه که جامع منقول و معقول بوده و در حسن سیاست و تدبیر و اخلاق، مشهور بوده است. او در حکمت و کلام و سایر فنون تبحر داشته و آثار ارزشمندی در فلسفه، کلام و... بر جای گذاشته است. </ref> (۵۹۸ - ۶۲۷): «[[امامت]]، [[رهبری]] فراگیر دینی است، مشتمل بر فراخواندن همه [[مردم]] در نگهداری [[مصالح دین]] و [[دنیا]] و بازداشتن از چیزهایی که بر حسب رهبری [[دین]]، برای آنان ضرر دارد»<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامة دينية مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية ما للدنيوية و زجرهم عما يضرهم بحسبها}}؛ نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد، ص۱۰۹.</ref>. تعریف خواجه در مقایسه با تعریفهای ذکر شده، تعریفی جامع است؛ زیرا [[لطف]] بودن، [[مرجعیت]] و [[الهی بودن منصب امامت]] که از مؤلفههای مهم امامت است، در آن گرد آمده است. | |||
# [[محقق حلی]]<ref>جعفر بن حسن بن یحیی هذلی حلی، ابوالقاسم نجم الدین، مشهور به محقق حلی و محقق اول، مؤلف کتاب معروف فقهی شیعه شرایع الاسلام. در زمینه فقه و سایر علوم اسلامی بیش از ۲۰ اثر از او باقی مانده است.</ref> (۶۰۲-۶۷۴): «[[امامت]]، [[سرپرستی]] فراگیر و اصیل شخصی از اشخاص است در امور [[دین]] و [[دنیا]]»<ref>{{عربی|إن الإمامة رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالأصالة}}: محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۳۰۶.</ref>. | |||
# کمال الدین [[میثم]] [[بحرانی]]<ref>کمال الدین، میثم بن علی بن میثم بحرانی، فیلسوف، متکلم، فقیه و محدث، از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی (میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴).</ref> (۶۳۴ - ۶۹۹): همان تعریف پیشین با حذف قید «شخصی از اشخاص». | |||
# [[علامه حلی]]<ref>امام جمال الدین ابومنصور، حسن بن یوسف بن علی بن محمد بن المطهر، معروف به علامه حلی، از علمای بزرگ امامیه و دارای تألیفات زیاد در علوم مختلف اسلامی.</ref> (۶۴۸- ۶۹۹): همان تعریف [[محقق حلی]] با حذف قید «اصیل»<ref>علامه حلی، نهج المسترشدین فی اصول الدین، ص۶۲.</ref>. | |||
# [[قاضی عضدالدین ایجی]] [[اشعری]] (- ۷۵۶): «امامت [[جانشینی پیامبر]] است در برپا داشتن دین؛ چنان که [[پیروی]] از [[[امام]]] بر تمامی [[امت]] [[واجب]] باشد»<ref>{{عربی|خلاف الرسول في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}}؛ عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref>. | |||
# [[جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری الحلی]] (م ۸۲۶): «امامت عبارت است از [[ریاست]] فراگیر امت در دین و دنیا»<ref>جمال الدین مقداد السیوری الحلی، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۲۵.</ref>. | |||
# [[سعدالدین تفتازانی]] اشعری (۷۱۲-۷۹۳): «امامت یعنی [[رهبری]] فراگیر به [[نیابت از پیامبر]] در امر دین و دنیا»<ref>{{عربی|رئاسة عامة في أمر الدين و الدنيا خلافة عن النبي}}؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.</ref>. | |||
# [[ابن خلدون]]<ref>ابن خلدون از دانشمندان بزرگ اهل سنت که در فلسفه، تاریخ، حدیثشناسی و کلام تبحر داشته است. تاریخ و مقدمه او از بزرگترین آثاری است که به جا مانده است.</ref> (۷۴۲ -۸۰۸): امامت یعنی [[جانشینی]] از صاحب [[شرع]] در [[پاسداری]] دین و [[تدبیر]] دنیا»<ref>{{عربی|الإمامة خلافة عن صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا}}؛ ابن خلدون، مقدمه، ص۱۹۱.</ref>. | |||
# [[فاضل مقداد]] سیوری حلی (؟- ۸۲۸): «[[امامت]] عبارت است از [[رهبری]] فراگیر در [[دین]] و [[دنیا]] برای شخصی به [[جانشینی]] از [[پیامبر]]{{صل}}»<ref>{{عربی|رئاسة عامة في الدين و الدنيا لشخص إنساني خلافة عن النبي{{صل}}}}؛ سیوری حلی، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ص۲۵۴.</ref>. | |||
#[[قوشجی اشعری]] (؟-۸۷۹): همان تعریف شماره ۱۲<ref>قوشجی، شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۵.</ref>. | |||
# حمید مفتی [[اهل سنت]] ([[قرن نهم]]): «امامت عبارت است از [[ریاست]] فراگیر در دین و دنیا»<ref>محمد ابوالفضل محمد مشهور به حمید مفتی، قاموس البحرین، ص۳۳۳؛ میر سید شرف الدین جرجانی، التعریفات، ترجمه حسن سید عرب و سیما نوربخش، ص۲۲.</ref>. | |||
# [[قاضی نورالله شوشتری]] (۹۵۶-۱۰۱۹): «امامت منصبی است [[الهی]]، در برگیرنده همه [[فضیلتها]] و مراتب [[کریم]] جز [[نبوت]] و چیزهایی که لازم این [[مقام]] است»<ref>قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج۲، ص۳۰۰.</ref>. | |||
# [[عبدالرزاق لاهیجی]] (؟-۱۰۷۲): «امامت، [[ریاست عامه]] [[مسلمین]] است در امور دین و دنیا بر [[سبیل]] [[خلیفگی]] از پیامبر{{صل}}»<ref>عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۱.</ref>. | |||
#[[نوری طبرسی]] (۱۲۵۴-۱۳۲۰): «امامت، رهبری فراگیر الهی است به [[نیابت از پیامبر]]{{صل}} در امور دین و دنیا؛ چنان که [[پیروی]] از او بر تمام [[امت]] [[واجب]] باشد»<ref>{{عربی|الرئاسة العامة الإلهية خلافة عن رسول الله في أمور الدين و الدنيا بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}}؛ نوری طبرسی، کفایة الموحدین، ص۱۷.</ref>. | |||
#[[محمد موسی کاظمی]] (اواخر [[قرن]] ۱۴ق): «امامت، رهبری سترگی است در امور دین و دنیا و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} در [[حفظ دین]] از [[تباهی]]، [[دفع فساد]]، برپا داشتن حدود، نشر [[احکام]] و [[دادخواهی]] برای ستمدیده از [[ستمکار]]»<ref>{{عربی|الإمامة هي الزعامة الكبرى في أمور الدين و الدنيا و هي خلافة الرسول في حفظ الشريعة من الضياع و دفع الفساد و إقامة الحدود و نشر الأحكام}}؛ محمد موسی کاظمی، اصول المعارف، ص۸۲.</ref>. در این تعریف به چندین مؤلفه امامت اشاره شده است: «[[زعامت]] کبری، یعنی [[مرجعیت]] در امور دین و دنیا»، «جانشینی پیامبر{{صل}}» و «حفظ دین». | |||
#شیخ [[محمد حسن مظفر]] (۱۳۰۱-۱۳۷۵): «ریاست [[امام]]، ریاست دین و الهی و [[نیابت]] از [[پیغمبر]]{{صل}} در انجام [[وظایف]] آن حضرت است»<ref>محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۲۹.</ref>. [[مظفر]] در توضیح [[غایت امامت]] گوید: «غایت امامت، تنها [[حفظ]] حوزه [[مسلمانان]] و تحصیل [[امنیت]] [[رعیت]] نیست؛ چه اینکه این کار ممکن است از یک [[انسان]] [[فاسق]] نیز ساخته باشد، بلکه غایت امامت، همانند ذات [[نبوت]]، تحصیل [[سعادت]] دو [[جهان]] است»<ref>محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۲۹.</ref>. | |||
# [[جعفر سبحانی]]: «[[امامت]]، [[رهبری]] فراگیر [[الهی]] است»<ref>جعفر سبحانی، الالهیات، ج۲، ص۵۱۰.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسشهای نو ج۲]] ص ۲۱-۲۶.</ref>. | |||
==رابطه [[امامت]] و [[ولایت]]== | |||
[[پرسش]] اصلی در این باره آن است که آیا ولایت عین امامت است یا لازم آن؟ | |||
برای روشن شدن پاسخ این پرسش، نخست باید مراتب امامت و معنا و [[مراتب ولایت]] بررسی گردد: | |||
===امامت=== | |||
امامت دو مرتبه دارد: امامت [[تشریعی]] و امامت [[تکوینی]]: | |||
# امامت تشریعی: آن است که کسی در [[مقام]] [[امر و نهی]] باشد و زمام امر و نهی و [[تدابیر]] امور [[مسلمانان]] در دست او باشد<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳؛ آیة الله حجت، ولایت و علم امام، ص۱۰۴.</ref>. | |||
# امامت تکوینی: یعنی [[تصرف تکوینی]] در امر [[هدایت]]؛ به گونهای که تنها نشان دادن راه نباشد، بلکه ایصال به مطلوب باشد<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسشهای نو ج۲]] ص ۳۷.</ref>. | |||
===تمایز امامت تکوینی و تشریعی=== | |||
امامت تشریعی، صرف نشان دادن و هدایت به [[حق]] است و کسی که مورد [[هدایت تشریعی]] و امر و نهی او قرار میگیرد، ممکن است به دستور و [[راهنمایی]] [[امام]] عمل کند و هدایت گردد یا به آن عمل نکند و هدایت نشود، اما در امامت تکوینی، رسیدن به مطلوب، عین همان [[هدایت تکوینی]] است. امام در هدایت تکوینی، [[مأموم]] را به مقصود و [[هدف]] میرساند که به همین امر، امامت تکوینی گفته میشود.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسشهای نو ج۲]] ص ۳۸.</ref>. | |||
===ولایت=== | |||
«ولایت» از کلمه «ولی» گرفته شده است و «ولی» در [[زبان عربی]] به معنای آمدن چیزی در پی چیز دیگر است، بدون اینکه فاصلهای میان آن دو باشد و لازمه توالی و پی هم آمدن، [[قرب]] و نزدیکی آن دو به یکدیگر است. به همین دلیل کلمه «ولایت» با هیئتهای مختلف (به فتح و کسر) در معانی «[[حب]] و [[دوستی]]»، «[[نصرت]] و [[یاری]]»، «[[متابعت]] و [[پیروی]]» و «[[سرپرستی]] و [[تصرف]]» در امری استعمال شده است<ref>راغب اصفهانی، المفردات؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۸۸؛ شعرانی، نثر طوبی، ج۲، ص۵۸۰.</ref>. مقصود از ولایت در این بحث، همان معنای اخیر، یعنی سرپرستی است. | |||
# [[ولایت تشریعی]]: ذکر این نکته درخور توجه است که این اصطلاحات به این صورت در [[آیات]] و [[روایات]] نیامده؛ هر چند که معنا و مضمون آن در آنها موجود است. [[ولایت تشریعی]] با [[امامت]] [[تشریعی]] تفاوتی ندارد و همان [[مقام رهبری]] و [[سرپرستی]] و [[زمامداری]] در محدوده [[تشریع]] و [[قوانین الهی]] را ولایت تشریعی میگویند؛ از همین روست که بعضی از بزرگان، امامت را به [[ولایت مطلق]] تعریف کردهاند<ref>صدرالمتألهین شیرازی، شرح اصول کافی، ج۲، ص۴۷۵.</ref>. ولایت تشریعی غیر از [[ولایت بر تشریع]] است؛ زیرا ولایت بر تشریع، همان [[ولایت]] بر [[قانونگذاری]] و [[تشریع احکام]] است؛ یعنی اینکه کسی [[سرپرست]] [[جعل قانون]] و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد. | |||
# [[ولایت تکوینی]]''': ولایت تکوینی یعنی سرپرستی موجودات [[جهان]] و عالم خارج و [[تصرف]] عینی داشتن آنها؛ مانند ولایت [[نفس انسان]] بر قوای درونی خود. بازگشت این نوع ولایت به علت و معلول است و بر این اساس، هر علتی ولی و سرپرست معلول خویش است<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ آیة الله حجت، ولایت و علم امام، ص۱۰۴؛ شیخ محمد جواد خراسانی، الامامة عند الشیعة الامامیة، ص۴۱.</ref>. | |||
دقت در معنا و مراتب امامت و ولایت نشان میدهد که میان ولایت تشریعی و امامت تشریعی تفاوتی وجود ندارد؛ زیرا کسی که در [[مقام امامت]] تشریعی (یعنی [[مقام]] [[امر و نهی]]) قرار دارد، همان مقام ولایت تشریعی را داراست، اما تفاوت امامت [[تکوینی]] با ولایت تکوینی، تنها در این است که امامت تکوینی اخص از ولایت تکوینی است؛ زیرا ولایت تکوینی، تصرف در مطلق موجودات جهان است، اما امامت تکوینی، سرپرستی در امر [[هدایت]] و [[تصرف تکوینی]] و عینی در امر هدایت است.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسشهای نو ج۲]] ص ۳۸.</ref>. | |||
==[[تعریف امامت]] از نظر [[متکلمان شیعه]]== | |||
مرحوم علامۀ حلی<ref>ما مبانی بحثهای شیعه را ابتدا از مرحوم علامه حلی نقل و سپس به کلام علمای دیگر استناد و استشهاد میکنیم. مطالب در آثار علامه رحمه الله بسیار منظم، مرتب و مبرهن ارائه شده است. همچنین کتابهای کلامی علامه رحمه الله کلام مقارن است. اولین شرحی که بر کتاب تجرید الاعتقاد نوشته شد، شرح مرحوم علامۀ حلی بود. تجرید الاعتقاد نوشته مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی است ایشان پس از سقوط عباسیان اوج گرفتند و ریاستشان فراگیر شد. اولین اقدام ایشان در این موقعیت نگارش کتاب تجرید الاعتقاد بود. از اینرو اهل سنت از وی ناخشنود هستند. سه کتاب شرح مواقف، شرح مقاصد و شرح عقاید نسفیه ناظر به کتاب تجرید الاعتقاد نگاشته شدهاند. کتاب الامامة فی اهم الکتب الکلامیة وعقیدة الشیعة الامامیة نگاشتۀ مؤلف حاشیهای بر باب امامت سه کتاب یاد شده است.</ref> در کتاب الباب [[الحادی]] [[عشر]]، [[امامت]] را چنین تعریف میکند: | |||
{{عربی|الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي{{صل}}}}؛ | |||
امامت به معنای [[ریاست]] عمومی در امور [[دین]] و [[دنیا]] برای شخصی از اشخاص و به [[نیابت از پیامبر]] است. | |||
[[فاضل مقداد]] درشرح این عبارت واژۀ «[[انسانی]]» را به «شخص» اضافه میکند و مینویسد: | |||
{{عربی|الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص إنساني}}؛ | |||
امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای یک شخص انسانی است. | |||
وی پس از این تعریف میگوید: برخی از فضلاء قید بحق الاصالة را در تعریف امامت اضافه کرده و در تعریف آن گفتهاند: «امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای یک شخص انسانی است به اصالت» این گروه با این قید خواستهاند نائبی را که [[ولایت]] عمومی از سوی [[امام]] به وی [[تفویض]] شده است از تعریف خارج سازند؛ چراکه معتقدند ریاست [[نائب]] هم عمومی است اما اصالت ندارد<ref>{{عربی|وزاد بعض الفضلاء في التعريف: «بحق الأصالة» وقال في تعريفها: «الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص إنساني بحق الأصالة. واحترز بهذا عن نائب يفوض إليه الإمام عموم الولاية، فإن رياسته عامة لكن ليست بالأصالة. والحق، إن ذلك يخرج بقيد العموم، فإن النائب المذكور لا رياسة له على إمامه، فلا تكون رياسته عامة}}؛ النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۴.</ref>. | |||
و در انتها میفرماید: با همه اینها، این تعریف بر [[نبوت]] منطبق است پس در این جا قید [[نیابت از پیامبر]] یا به واسطه [[بشر]] را به تعریف میافزایند<ref>{{عربی|ومع ذلك كله، فالتعريف ينطبق على النبوة، فحينئذ يزاد فيه: بحق النيابة عن النبي أو بواسطة بشر}}؛ النافع یوم الحشر، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۷۷.</ref> | |||
==[[تعریف امامت]] نزد [[متکلمان]] [[سنی]]== | |||
[[تفتازانی]]<ref>سعدالدین تفتازانی -متوفای ۷۹۳- از عالمان بزرگ سنی است که در ادبیات تفسیر، اصول فقه و اعتقادات تألیفاتی دارد. وی کتابی به عنوان المقاصد فی علم الکلام نگاشته و سپس آن را شرح کرده است.</ref> در تعریف امامت مینویسد: | |||
{{عربی|والإمامة رياسة عامة في أمر الدين والدنيا خلافة عن النبي}}<ref>شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.</ref>؛ | |||
و آن به معنای [[ریاست]] عمومی در امر [[دین]] و [[دنیا]] و از باب [[جانشینی پیامبر]] است. | |||
و از [[فخر رازی]] نقل میکند: | |||
{{عربی|وقال الإمام الرازي: هي رياسة عامة في الدين والدنيا لشخص من الأشخاص}}<ref>شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.</ref>؛ | |||
و [[امام]] رازی میگوید: آن به معنای ریاست عمومی در دین و دنیا برای شخصی از اشخاص است. | |||
[[قاضی ایجی]] در ابتدای باب [[امامت]] مینویسد: در ابتدای امر ناگزیر از تعریف آن هستیم. قومی گفتهاند: امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیاست این تعریف با نبوت نقض میشود و بهتر است که گفته شود: آن جانشینی پیامبر است در بر پا داشتن دین از آن جهت که [[تبعیت از امام]] بر همۀ [[امت]] [[واجب]] است و با این قید آنکه امام در منقطهای [[منصوب]] کرده و نیز [[مجتهد]] از دایرۀ این تعریف خارج میشود<ref>{{عربی|ولابد من تعريفها أولا: | |||
قال [[قوم]]: الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا. ونقض بالنبوة. | |||
والأولى أن يقال: هي [[خلافة الرسول]] في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الامة. وبهذا القيد يخرج من ينصبه الإمام في ناحية والمجتهد}}؛ [[المواقف]]، ج۳، ص۵۷۴.</ref>. | |||
بر اساس این تعریف، [[امام]] باید [[معصوم]] باشد،؛ چراکه [[وجوب اطاعت]] مطلق با عدم [[عصمت]] ناسازگار است. [[فخر رازی]] هم در ذیل آیۀ {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به این موضوع تصریح میکند و مینویسد: [[خدای تعالی]] به طور حتم در این [[آیه]] به [[اطاعت از اولی الامر]] دستور داده است و هر کس که [[خداوند]] به طور حتم و به صورت [[قطعی]] به [[اطاعت]] از او امر کرده باشد ناگزیر باید از [[خطا]] معصوم باشد زیرا چنان چه او [[معصوم از خطا]] نباشد، آن خطا به دلیل اقدام وی امری خواهد شد که خداوند به [[متابعت]] از آن دستور داده است و این موضوع به معنای دستور به انجام آن خطاست و خطا از ان رو که خطاست مورد [[نهی]] قرار گرفته است پس این موضوع به [[اجتماع]] [[امر و نهی]] در فعل واحد و به اعتبار واحد منجر میشود و آن محال است<ref>{{عربی|إن الله تعالى أمر بطاعة أولي الأمر على سبيل الجزم في هذه الآية، ومن أمر الله بطاعته على سبيل الجزم والقطع لابد وأن يكون معصوما عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه على الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته، فيكون ذلك أمرا بفعل ذلك الخطأ، والخطأ لكونه خطأ منهي عنه، فهذا يفضي إلى اجتماع الأمر والنهي في الفعل الواحد بالاعتبار الواحد، وإنه محال}}؛ تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۱۳.</ref>. | |||
بر اساس تعریف [[ایجی]] از [[امامت]]، امام باید معصوم باشد؛ زیرا روشن است که عصمت لازمۀ [[وجوب]] [[طاعت]] است، چنان که فخر رازی به این امر اعتراف کرده است. | |||
اما تعریف [[قاضی ایجی]] از امامت دچار اشکال است؛ زیرا «وجوب طاعت» از لوازم امامت و [[آثار وجودی]] امام است و داخل کردن اثر در تعریف خلاف قاعده است. | |||
به هر [[حال]]، تا این جا روشن شد که [[تعریف امامت]] نزد [[شیعه]] و [[سنی]] واحد است، و [[متکلمان شیعه]] و سنی در محورهای اصلی تعریف اتفاق دارند، تفاوتهایی هم در جزئیات وجود داشت که ضمن طرح دیدگاههای مختلف روشن شد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۷۹.</ref> | |||
==نکاتی از تعریف== | |||
از تعاریف ارائه شده برای [[امامت]] نکاتی استفاده میشود که ذیلا به برخی از آنها اشاره میکنیم: | |||
# امامت «[[خلافة الرسول]]» و در نتیجه از توابع و [[شئون نبوت]] است. | |||
# [[خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]]{{صل}} همۀ [[وظایف]] او را بر عهده دارد، پس آن چه در [[پیامبر]] اعتبار میشود همگی -جز [[نبوت]]- در خلیفۀ ایشان هم اعتبار میشود. به عبارت دیگر «خلیفه» کسی است که خلاء فقدان [[رسول الله]]{{صل}} را پر میکند، پس باید دارای جمیع ویژگیهایی باشد که [[رسول خدا]]{{صل}} واجد آنها بوده است. یکی از ویژگیهای اساسی رسول خدا{{صل}} [[عصمت]] است، پس [[جانشین]] ایشان هم باید [[معصوم]] باشد. | |||
# [[ریاست]] در امور [[دین]] و [[دنیا]]، به ابعاد وجودی [[امام]] اشاره دارد. چنان که وجود رسول خدا{{صل}} ذو وجوه است، جانشین ایشان هم باید دارای ابعاد وجودی ایشان باشد از جمله: [[هدایت]] [[خلق]]، [[وساطت فیض]]، [[حفظ شریعت]]، [[تعلیم]] [[احکام]]، [[بسط عدالت]]، [[اجرای حدود]]، اقامۀ [[حکومت]]، [[قضاوت]]، [[تفسیر قرآن]] و [[کلام رسول خدا]]{{صل}} و تمام امور مربوط به دین و دنیا باید به امام مراجعه شود. | |||
#از قید «لشخص [[انسانی]]» یا «لشخص من الاشخاص» هم استفاده میشود که در [[زمان]] واحد وجود دو امام ممکن نیست. خلیفه و جانشین بعد از رسول خدا{{صل}} باید یک نفر باشد. [[اهل سنت]] هم [[خلافت]] بیش از یک نفر را در زمان واحد جایز نمیدانند. مسلم در این باره از [[پیامبر اکرم]] نقل میکند: {{متن حدیث|إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخِرَ مِنْهُمَا}}<ref>صحیح مسلم، ج۶، ص۲۳، حدیث ۴۹۰۵.</ref>؛ اگر در زمان واحد با [[دو خلیفه]] [[بیعت]] شد یکی از آن دو را بکشید. | |||
#همچنین قید «لشخص انسانی» گویای آن است که [[امام]] [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} باید [[انسان]] باشد، پس [[فرشته]]، [[جن]]، [[خرد]] بشری و... هیچ کدام نمیتوانند جانشین رسول خدا{{صل}} و پر کنندۀ خلأ باشند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۸۱.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:IM010595.jpg|22px]] [[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|'''پیشوائی از نظر اسلام''']] | |||
# [[پرونده:1368101.jpg|22px]] [[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۳''']] | |||
# [[پرونده:1379348.jpg|22px]] [[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|'''خاتمیت و پرسشهای نو ج۲''']] | |||
# [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۳
نکته مهم
هنگام نوشتن متن نهایی برای امامت در کلام حتما از مطالب صفحه بحث استفاده شود.
تعریف متکلمان از امامت
مجموع تعریفهایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کردهاند دو دسته است:
عبارت: امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است[۱] و عبارتهای دیگری همانند آن تعریفهای عام امامت است[۲]. در این تعریفها به خلافت یا نیابت از پیامبر اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل میشود، ولی دسته دوم، تعریفهایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر در آنها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمیشود. دو نمونه از این تعریفها به قرار ذیل است:
- امامت، رهبری عمومی در امور دین و دنیا و برای فردی از افراد به عنوان نیابت از پیامبر (ص) است[۳].
- امامت عبارت است از جانشینی پیامبر در اجرای دین، به گونهای که پیروی از او بر همه مسلمانان واجب است[۴].[۵]
رهبری امت اسلامی پس از پیامبر (ص) هم خلافت نامیده میشود و هم امامت؛ چنان که کسی که عهده دار این مقام میشود هم خلیفه نام دارد و هم امام. از آن جهت که مردم باید از او پیروی کنند و او پیشوای آنان است، امام نامیده میشود، و از آن جهت که رهبری او به عنوان جانشینی از پیامبر (ص) است، خلیفه نام دارد. بر این اساس، امام در شریعت اسلامی خلیفة الرسول است. در این که آیا میتوان او را خلیفة الله نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمردهاند[۶].
در روایات اهل بیت (ع) از امامت به عنوان «َ خِلَافَةُ اللَّه» و «خِلَافَةُ الرَّسُولِ » یاد شده است: « الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ»[۷].
از مطالب پیشین به دست آمد که تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر (ص) مورد قبول همه فرق اسلامی است[۸].
متکلمان اهل سنت در پاسخ این اشکال که با گزینش امام توسط مردم چگونه او جانشین پیامبر (ص) میباشد؟ گفتهاند: جانشین پیامبر (ص) به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم امکانپذیر است، و انتخاب مردم از گونه دوم خواهد بود[۹].
به عبارت دیگر، بیعت و انتخاب مردم در تعیین امام موضوعیت ندارد، بلکه جنبه طریقی دارد، مانند طریقیت قیاس و اجماع در دلالت بر احکام شرعی[۱۰].
برخی از متکلمان قید رهبری اصالی در سرای تکلیف[۱۱] و عبارتهایی همانند آن را به تعریف امامت افزودهاند[۱۲]. مقصود آنان این است که رهبری امام اگر چه نسبت به پیامبر (ص) نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای تکلیف هستند و از دنیا نرفتهاند اصالی است. بر این اساس تعریف امامت کسانی را که از طرف امام نیابت دارند، هر چند گستره رهبری آنان عمومیت داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا رهبری آنان نیابی است، نه اصالی.
در برخی از عبارات، امامت به رهبری عمومی در دین تعریف شده است[۱۳] مقصود آنان این نیست که رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمانان از دایره امامت خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه دینی دارد[۱۴].[۱۵]
امامت مثل عدالت و کتابت، مصدر[۱۶] و به معنای اقتدا و پیروی کردن از امام - اعم از امام جمعه، جماعت، حاکم و... - است. واژه امام نیز ظاهراً در عربی مصدر است که به معنای اسم مفعول استعمال شده است[۱۷].
واژه امام در قرآن نیز ظاهراً به معنای لغوی آن استعمال شده است[۱۸]: در آیاتی مانند ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۹]، ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً﴾[۲۰]، ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾[۲۱]، ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[۲۲]، ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾[۲۳] و.... واژه امام به معنای پیشوا و مقتدا به کار رفته است؛ چه برحق باشد و چه باطل، چه انسان باشد و چه غیرانسان.
در تعریف اصطلاحی امامت میان اکثر متکلمان شیعه و سنی، با اندک اختلافی، اشتراک و اتفاق نظر به چشم میخورد؛ چنانچه برخی در این باره میان شیعه و سنی ادعای اجماع و اتفاق کردهاند[۲۴]. متکلمان شیعه و سنی امامت را اینگونه تعریف کردهاند:
الإمامة رئاسة عامة في أمور الدين والدنيا نيابة [أو خلافة عن النبي][۲۵].
امامت، ریاست عام و عمومی در امور دینی و دنیایی و به نیابت و جانشینی از پیامبر(ص) است. عبارت «ریاست» جنس تعریف، و باقی قیود از قبیل خواص آن است[۲۶]. قید «عامه» برای خارج کردن ریاست خاص در بعض امور است؛ مانند ریاست قضات و نوّاب[۲۷]. قید «دین و دنیا» متعلق به ریاست است؛ یعنی ریاست در همه امور دینی و دنیایی است و صرفاً به یکی از آنها تعلق ندارد[۲۸]. عبارت «نیابت از پیامبر(ص)» نیز به جهت نقض نشدن تعریف به نبوت است[۲۹]. به تعریف مذکور قیود دیگری نیز افزودهاند. برخی به جهت احتراز از ریاست نوّاب و حاکمان منصوب از طرف امام، قید «بالاصالة» را افزودهاند[۳۰]. عدهای[۳۱] هم قید لشخص من الأشخاص را اضافه کردهاند تا اشارهای باشد به اینکه اولاً: مستحق امامت، شخص معینی از سوی خداوند و رسولش است؛ ثانیاً: مستحق امامت در هر عصر و دورهای تنها یک شخص واحد است[۳۲]. گروهی نیز قید واجب الاطاعه بودن بر همه امت را در تعریف گنجاندهاند[۳۳].
هرچند تعریف متکلمان شیعه و سنی از امامت، در ظاهر مشترک و واحد به نظر میرسد[۳۴]، اما این اشتراک و وحدت تنها در تعریف امامت و در حقیقت ظاهری است؛ چراکه پس از تعریف و ورود به تفسیر قیود تعریف و مباحث دیگر، اختلافات شدید - از جمله در مباحثی مانند «از فروع یا اصول بودن امامت»، «چگونگی تعیین و نصب امام» (انتخابی یا انتصابی بودن امامت)، «صفات امام»، «مراتب و شئون امام»، و... - آغاز میشود. محقق لاهیجی با اظهار شگفتی از اجماع شیعه و سنی در تعریف امامت، مینویسد: از عجایب امور آن است که تعریف مذکور برای امامت متّفقعلیه است میان ما و مخالفین ما؛ حال آنکه هیچ یک از خلفا و ائمهای که ایشان مختصاند به قول به امامت ایشان، به جمیع امور معتبره در مفهوم امامت در تعریف مذکور متّصف نیستند؛ چه ریاست در امور دین لامحاله موقوف است بر معرفت امور دینیّه، بالضروره؛ در حالی که ایشان در امامت، عالم بودن امام را شرط نمیدانند و مدعی آن هم نیستند که هیچ یک از ائمه ایشان عالم به جمیع امور دین بودهاند. نیز ریاست در امور دین موقوف است به عدالت بالضروره؛ و ایشان آن را نیز شرط ندانستهاند و تصریح به عدم اشتراط این دو امر، در اکثر کتب ایشان موجود است... و نیز خلیفگی از پیغمبر موقوف است به اذن پیغمبر بالضّروره[۳۵].
بر اساس کلام محقق لاهیجی، میان تعریف اهل سنت از امامت و اعتقادشان درباره آن تناقض وجود دارد؛ چراکه بر اساس تعریف، امام باید عالم به امور دین، عادل و خلیفه و جانشین مأذون رسول خدا(ص) باشد؛ در حالی که بنا بر اعتقاد اهل سنت، هیچ یک از ائمه آنها چنین نبودند! افزون بر این، برخی از علمای شیعه تعریف فوق را مأخوذ از علمای اهل تسنن دانستهاند و معتقدند که علمای شیعه از باب مماشات با اهل تسنن امامت را چنین تعریف کردهاند[۳۶]. ازاینرو به تعریف فوق اشکالاتی وارد کردهاند؛ از جمله این اشکالات آن است که ریاست در تعریف مذکور شامل ریاست حق و باطل است[۳۷]. همچنین ریاست در تعریف ریاست فعلی را شامل میشود و کسی که اهلیت و شایستگی ریاست را داراست؛ ولی بالفعل رئیس نیست، را شامل نمیشود[۳۸]. برخی نیز معتقدند تعریف فوق، تعریف کامل و جامعی نیست و تنها برخی از شئون و مقامات (خلافت ظاهری یا زعامت و ریاست سیاسی و اجتماعی) امامت و امام را شامل میشود؛ ولی سایر مقامات معنوی امام - از جمله عصمت و علم الهی، وساطت در فیض، مرجعیت علمی، هدایت مردم به کمالات معنوی، حفاظت از دین و حجت بودن بر مردم - را در بر نمیگیرد[۳۹]. در واقع تعریف فوق با تعریف خلافت و حکومت نیز سازگار است؛ در حالی که این دو غیر از منصب امامت هستند و امامت منصبی بس بالاتر و والاتر از آن دو است[۴۰].
در حقیقت منصب امامت سه مرتبه و درجه دارد که مرتبه نخست آن زعامت و رهبری مسلمانان است. تعریف به ریاست عامه تنها شامل این مرتبه از امامت است و اهل تسنن هم تنها به این مرتبه از امامت معتقدند، ازاینرو آن را از فروع دین قرار دادهاند. اما مراتب دوم و سوم، یعنی مرجعیت علمی و دینی و مرتبه ولایت، از تعریف مذکور خارج است و تعریف مذکور شامل آن دو نمیشود[۴۱]. به هر حال مراد از امامت، خلافت کلیه الهی است که به نیابت از نبوت و در تداوم آن، دارای سه مرتبه زعامت سیاسی، مرجعیت علمی و ولایت مطلقه الهیه (شامل ولایت تکوینی و تشریعی) است. بر اساس این تعریف، امام انسان کاملی است که عالم به جمیع علوم و مصالح و مفاسد، امین و حافظ دین الهی، معصوم از گناه و خطا، مرجع علمی و دینی مردم، واسطه فیض، زعیم و حاکم سیاسی و اجتماعی و دارای ولایت الهیه است[۴۲].[۴۳]
خدایی بودن امامت
شیعه رهبری دینی امامت را مانند نبوت، راهنمایی دینی "من جانب الله" میداند. در این جهت میان راهنمایی و رهبری تفکیک قائل نیست. پیامبران بزرگ هم راهنما بودهاند و هم رهبر.
خواجه نصیر، دراینباره تعبیری این چنین دارد: "الامام لطف". منظور وی این است که امامت، نظیر نبوت از مسائلی است که تعیین آن از حد بشر بیرون است، بلکه از طریق وحی خواهد بود. با این تفاوت که تعیین و نصب نبوت مستقیماً از ناحیه خداست؛ ولی امامت، تعیینی است از ناحیه خدا که با معرفی پیامبر صورت میگیرد.
پیغمبر اکرم(ص)، اسلام را از سوی خدا برای مردم آورده است. باید لااقل برای مدتی کارشناسانی الهی در میان مردم باشند که اسلام را به خوبی به مردم بشناسانند و آن را در بستر اجرایی قرار دهند. چنین شخصی را پیغمبر اکرم (ص) از سوی خدا برای مردم تعیین کرده است. علمای شیعه این مطلب را با تعبیر "لطف" بیان کردهاند و مقصود این است که امامت برای هدایت بشر مفید، بلکه عین لطف خداست؛ چون راه بشر به سوی خدا بسته است، لطف الهی ایجاب میکند که از آنسو عنایتی بشود. این عنایت الهی در امتداد امامت صورت میپذیرد[۴۴].
فرق نبوت و امامت
از زوایای مختلفی میان نبوت و امامت تفاوت وجود دارد. از جمله اینکه نبوت "راهنمایی" است و "امامت" رهبری. پیغمبر اکرم (ص) و برخی پیامبران دیگر، هم راهنما بودهاند و هم رهبر و ختم نبوت ختم راهنمایی الهی است، نه ختم رهبری الهی.
امامت و نبوت دو منصب و دو شأناند و احیاناً قابل تفکیک. بسیاری از پیامبران "نبی" و "رساننده وحی" بودهاند؛ ولی "امام" نبودهاند؛ همچنان که ائمه (ع) اماماند و نبی نیستند؛ ولی حضرت ابراهیم (ع) و حضرت محمد (ص) هم نبی هستند و هم امام: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۴۵].
وظیفه نبی "تبلیغ" است: ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ﴾[۴۶]؛ ولی وظیفه امام ولایت و رهبری کسانی است که رهبری او را پذیرفتهاند.
اما قرآن کریم، مقام امام را بالاتر از پیامبر دانسته است[۴۷]. در روایات نیز بر آن تأکید شده است[۴۸].
- معانی امامت رهبری اجتماع: اصل مسئله "امامت و رهبری اجتماع" بعد از پیامبر، مسئلهای است که هم مورد قبول شیعه است و هم مورد پذیرش سنی، مبنی بر اینکه اجتماع به یک زعیم و فرمانده نیازمند است. شیعه بر این اعتقاد است که پیغمبر (ص) رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و فرمود: "بعد از من، زمام امور مسلمین باید به دست حضرت علی (ع) باشد" و اهل تسنن این مطلب را به شکلی که مورد پذیرش شیعه است، قبول ندارند و میگویند که در این جهت پیغمبر شخص معینی را تعیین نکرد، بلکه این وظیفه خود مسلمین است که رهبر جامعه را بعد از پیغمبر انتخاب کنند. آنچه اهل تسنن به نام امامت معتقدند، تنها یک شأن دنیایی به معنای حکومت دارد. از منظر آنان، امام یعنی حاکم میان مسلمین و در واقع فردی از مسلمانان است که باید او را برای حکومت انتخاب کنند. آنها گستره مسئله امامت را بیش از حکومت معتقد نیستند. اگر گستره مسئله امامت در رهبر سیاسی مسلمین بعد از پیغمبر محدود بود، از نظر شیعه اصل امامت جزء فروع دین قرار میگرفت، نه از زمره اصول دین[۴۹].
- مرجعیت دینی: از منظر شیعه، امامت نوعی کارشناسی اسلام است؛ اما کارشناسیای از جانب خدا؛ یعنی افرادی که اسلامشناس هستند. البته نه اسلامشناسانی که بر مبنای عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند که قهراً جایزالخطا باشند؛ بلکه افرادی که از طریقی رمزی و غیبی که بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پیغمبر گرفتهاند. این علوم از پیغمبر (ص) به حضرت علی (ع) و از آن حضرت به امامان بعد رسیده است و در تمام دورههای ائمه (ع)، علم اسلام، یک علم معصوم است که هیچ خطا نمیکند و از هر امامی به امامان بعد رسیده است. اهل تسنن برای هیچکس چنین مقامی قائل نیستند. در حقیقت آنها در اینگونه امامت، اصلاً به وجود امام و امامت قائل نیستند، نه اینکه به امامت قائل باشند و بگویند که علی (ع) امام نیست و ابوبکر امام است، بلکه آنان، به طور کلی برای هیچیک از صحابه چنین شأن و مقامی قائل نیستند. بر این اساس، در کتابهای خودشان اشتباهات فراوانی را از ابوبکر و عمر در مسائل دینی نقل میکنند؛ ولی شیعه، امامان خود را از خطا معصوم میداند و محال است که به خطایی برای امام اقرار کند[۵۰].
- ولایت: امامت به معنی "ولایت"، اوج مفهوم امامت است. ولایت به معنی حجت زمان، این نکته را به اعتقاد شیعه نشانده است که زمین در هیچ زمانی از حجت خالی نیست: «وَ لَوْ لَا الْحُجَّة لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»[۵۱]؛ بدان معناست که هیچ زمانی نبوده و نخواهد بود که زمین از یک انسان کامل خالی باشد و برای آن انسان کامل مقامات و درجات زیادی قائلند و ما در بیشتر زیارتها، به چنین ولایت و امامتی اقرار و اعتراف میکنیم؛ یعنی معتقدیم که امام دارای چنین روح کلی است. در زیارت امام رضا (ع) آمده است: «أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشَهَدُ مَقامي وَتَسْمَعُ كَلامِيْ وَتَرُدُّ سَلامي». از نظر ما مرده و زنده امام فرقی ندارد[۵۲].
آنچه قرآن تحت عنوان رهبری بحث میکند، مافوق رهبریای است که بشر میشناسد. رهبریای که بشر میشناسد، از حدود رهبری در مسایل اجتماعی تجاوز نمیکند؛ ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی، رهبری معنوی، یعنی رهبری کردن مردم به سوی خداست. این رهبری از رهبریهای اجتماعی بسی دقیقتر و حساستر است.
امامت و رهبری انسان ها، چه در بعد معنوی و الهی، و چه در بعد اجتماعی، عالیترین درجه و مقام و پستی است که از طرف خدا به برخی انسانها واگذار میشود[۵۳][۵۴].
چیستی و حقیقت امامت
مسئله چیستی و حقیقت امامت، نخستین پرسش و مسئله از مسائل مربوط به امامت است که دلمشغولی بسیاری از متکلمان بوده است. پیشینه بحث از این مسئله، به صورت منسجم و تحلیلی، دستِ کم به نیمه اول قرن پنجم میرسد.
پیش از ورود به بحث از این مسئله از دیدگاه متکلمان، یادکرد سه نکته ضروری است:
- آنچه در فصول پیشین این نوشتار به آن پرداخته شد، بررسی چیستی و حقیقت مقام امامت از طریق معنا شناختی واژگانی بود که در قرآن و سنت بر امامان پاک (ع) منطبق شده بود. اگرچه به نظر میرسد که متکلمان چنین راهی را نپیمودهاند، بازخوانی متون کلامی، مجموعهای از تعاریف مربوط به مقام امامت را پیشروی محقق امامتپژوه مینهد که برای دستیابی به چیستی امامت از نگاه ایشان، تأمل در آنها لازم است؛
- از آنجا که در آینده با چالشی برای تمییز متکلم از غیر متکلم مواجه خواهیم بود، لازم است ابتدا تعریفی از علم کلام و متکلم عرضه کنیم و مقصود خود را روشن سازیم. از گذشته تاکنون، تعاریف متعددی برای علم کلام بیان شده است؛ چنانکه فارابی (۳۳۹ق)[۵۵]، قاضی عضد الدین ایجی (۷۵۶ق)[۵۶]، ابن خلدون (۸۰۸ق)[۵۷]، مرحوم عبد الرزاق لاهیجی (۱۰۷۲ق)[۵۸]، شهید مطهری[۵۹] و... به این امر اهتمام ورزیدهاند؛ با وجود این، به نظر میرسد با توجه به موضوع علم کلام، رسالت متکلمان و اهداف علم کلام، میتوان تعریف زیر را تعریفی جامع از این دانش به شمار آورد: "علم کلام دانشی است که به استنباط، تنظیم، توضیح و توجیه یا اثبات عقاید با استفاده از روشهای مختلف عقلی، نقلی و... میپردازد و خود را در پاسخ دادن به شبهات متعهد میداند". با توجه به آنچه گذشت، باید گفت که متکلم کسی است که با روش عقلی یا نقلی به استنباط، تنظیم، توضیح و توجیه یا اثبات عقاید دینی بپردازد. البته روشن است که نمیتوان اصطلاح متکلم را تنها برای عالمانی به کار برد که به تمام مباحث کلامی پرداخته باشند؛ چه بزرگانی همچون شیخ مفید نیز به چنین کاری اقدام نکردهاند؛ چنانکه در کتاب الذخیرة مرحوم سید مرتضی نیز جای بسیاری از مباحث مربوط به توحید خالی است، در حالی که در متکلم بودن اینان جای تردید نیست؛
- متکلمان اهل سنت نیز آنگاه که به بررسی مسئله امامت پرداختهاند، از عرضه تعریف برای مفهوم امامت غفلت نکرده و تعاریف متعددی مطرح کردهاند که بعضی از آنها قرابت خاصی با تعاریف متکلمان شیعه دارد. از آنجا که در تحلیل نهایی از تعاریف موجود در باب امامت، از مراجعه به برخی تعاریف اهل سنت ناگریزیم، در این مقام، تعاریف متکلمان شیعه و اهل سنت از مفهوم امامت را جداگانه بررسی خواهیم کرد.
تعریف امامت از دیدگاه شیعه امامیه
امامت، به گونهای که شیعه بدان اعتقاد دارد، مهمترین باوری است که تشیع را از دیگر فرق اسلامی جدا میکند. طبیعی است که نخستین وظیفه عالمان این مکتب در باب امامت، روشن ساختن مراد و مقصود خود از این مفهوم است؛ از اینرو، متکلمان شیعه امامیه در آثار کلامی خود، تعاریف متعددی برای امامت عرضه کردهاند. پیش از پرداختن به این تعاریف، یادکرد دو نکته ضروری است:
اگرچه برخی محققان معاصر بر این باورند که شیعه امامیه در تعریف امامت اختلافی ندارد[۶۰]، با نگاهی دقیق به تعاریفی که عرضه خواهد شد، روشن میشود که نظریه یاد شده خالی از اشکال نیست.
با نگاهی کلی به آنچه در کلام امامیه موجود است، به نظر میرسد، دست کم میتوان دو گونه تعریف از مقام امامت در آثار متکلمان مشاهده کرد[۶۱].
تعاریف نقل محور
علم کلام و عالمان آن مدعی آناند که در اثبات آموزههای اعتقادی دین، از دو منبع عقل و نقل بهره میبرند؛ با وجود این، بازخوانی تاریخ کلام امامیه، نشان از این واقعیت دارد که رویکرد عقلی برخی عالمان عرصه علم کلام بر رویکرد نقلی آنها سیطرهای چشمگیر داشته است و در طرف مقابل نیز متکلمانی به چشم میخورند که بر این باور استوار بودهاند که کلام حقیقی را باید از قرآن و سنت فرا گرفت؛ از اینرو، حتی علم کلام [با رویکرد عقلی] را نکوهش کردهاند. شاخصترین متکلمان نقل محور، متکلمان مکتب کلامی قماند. مکتب کلامی قم تاریخ درخشانی در تاریخ اندیشه کلامی امامیه دارد و اگرچه تاریخ از بزرگانی همچون برقی، ابن بابویه قمی، صفار قمی، کلینی، نعمانی و شیخ صدوق، در مقام محدثانی دقیق یاد میکند، نمیتوان وجهه علمیآنها را در علم حدیث خلاصه کرد. به نوشته برخی محققان، عالمان و محدثان قم کسانی بودند که در برابر حوزه حدیثی ری، کوفه و بغداد، از روشی خاص در مباحث اعتقادی پیروی میکردند و اموری همچون حجیت عقل ومیزان عقلگرایی و نصگرایی در مباحث اعتقادی، موجب تمایز آنان از دیگران شده است[۶۲].
باری، به نظر میرسد متکلم دانستن محدثانی همچون شیخ صدوق، نیازی به بحث و بررسی ندارد؛ از آنجا که او افزون بر داشتن کتابهای روایی متعددی همچون التوحید، عیون اخبار الرضا (ع) الخصال، معانی الاخبار و ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، مستقلاً تصنیفاتی را در علم کلام نگاشته است که نمونه آنها دو کتاب کمال الدین و تمام النعمة و نیز الاعتقادات فی دین الامامیة است.
متکلم دانستن دیگر محدثان مکتب کلامی قم، نیازمند تحلیل دیگری است؛ بدین بیان که با نگاهی کوتاه به جوامع حدیثی محدثان یاد شده، این حقیقت برملا میشود که روایات فراوانی در منابع یاد شده وجود دارد که محتوای آنها ارتباط تنگاتنگی با مسائل کلامی دارد؛ از باب نمونه، مباحث "کتاب التوحید" و "کتاب الحجة" در کتاب شریف الکافی، عمدتاً به مسائل مربوط به اصل توحید و امامت پرداخته است که از اصول مهم کلامی به شمار میروند. روایات موجود در این ابواب، بیانگر اجزای به هم پیوسته اصل توحید یا امامت است؛ برای نمونه، روایات باب "الاضطرار الی الحجة" از مسئله ضرورت وجود نبی یا امام سخن میگوید و روایات باب "الفرق بین النبی و الرسول و الامام"، چنانکه از عنوانش پیداست، به یکی از مباحث مهم درباره نبوت و امامت میپردازد. ابواب فراوانی نیز وجود دارند که به مسئله شئون و صفات امام میپردازند. در علم کلام درباره همه مباحث بحث میشود. مسئله مهدویت نیز از دیگر مسائل مسلّم کلامی است که مرحوم نعمانی با گردآوری روایاتی در این باره، تصنیفی مستقل راجع به آن به رشته تحریر درآورده و آن را الغیبة نام نهاده است. روایات کتاب شریف بصائر الدرجات نیز به بیان مباحث مهم کلامی همچون صفات و شئون امام میپردازد و....
از سوی دیگر، چنین نیست که روایات موجود در دو کتاب کافی و بصائر الدرجات، در یک بحث خاص، مثل صفات امام، شباهت کامل با یکدیگر داشته باشند، بلکه رابطه میان آن دو به لحاظ مصداقی، عموم و خصوص منوجه است. این مطلب نشان از این واقعیت دارد که مصنفان جوامع حدیثی، که اصول چهارصد گانه روایی را در اختیار داشتهاند[۶۳]، به گزینش روایات اقدام کردهاند؛ از اینرو، محتوای روایات یاد شده را میتوان به مثابه منشور اعتقادی آنها به شمار آورد. با توجه به آنچه گذشت، امثال صفار قمی، کلینی و نعمانی را نیز میتوان عالمان و متکلمانی نامید که به مباحث کلامی همچون توحید و امامت پرداخته و به لسان روایت از اعتقادات امامیه سخن به میان آوردهاند؛ هر چند که تحلیل خود را از روایات اعتقادی بیان نکردهاند. به دیگر بیان، حتی اگر نتوان آنها را اصطلاحاً متکلم نامید، از این نکته نمیتوان گذشت که اینان دارای اندیشههای کلامیای بودهاند که به لسان روایات آنها را بیان کردهاند. پس از محدثان یا به عبارت دیگر، متکلمان مکتب قم، میتوان از سید بن طاووس (۶۶۴ق) نام برد که از کلام عقلی حاکم در دوران خویش به شدت انتقاد میکند. وی به کتاب هبة الله بن راوندی اشاره میکند که در آن ۹۵ مسئله اختلافی میان شیخ مفید و سید مرتضی جمعآوری شده است؛ حال آنکه آن دو از استوانههای علمی عصر خویش بودهاند[۶۴].
مرحوم فیض کاشانی (۱۰۹۱ق) نیز متکلمی است که عقل را کم فائده دانسته[۶۵] و اهتمام ویژهای به قرآن و سنت داشته است. وی در آثار متعدد خود، به مذمت دانشهایی همچون کلام و اصول فقه پرداخته و بر این باور است که علم کلام[۶۶] را گمراهان بنا نهادهاند[۶۷]. فیض در آثار خود، بزرگانی همچون کلینی، شیخ صدوق و سید بن طاووس را تمجید میکند؛ زیرا ایشان تنها به اخبار اهل بیت (ع) تمسک کردهاند و جز به قدر ضرورت، هرگز در علم کلام و اصول فقه تصنیف نکردهاند. او مینویسد: "نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوف و نه متکلف؛ بلکه مقلد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور"[۶۸].
اگرچه وی در بحثهای اندکی همچون ضرورت بعثت پیامبران، از برهان عقلی استفاده کرده است، خود بر این باور است که بهترین طریق آن است که تمام مسائل شرعیه، اعم از اصول و فروع دین را باید از پیامبر و اوصیای او اخذ کرد[۶۹]. با وجود این، نمیتوان از این واقعیت چشمپوشی کرد که مرحوم فیض کاشانی بیش از معمول متکلمان نقل محور، از نقل فاصله گرفته و از آرای فلاسفه نیز بهره برده است[۷۰].
باری، از آنجا که عمده متکلمان یاد شده به لسان روایات سخن گفتهاند، کمتر میتوان به تعریف اصطلاحی مقام امامت در سخنان آنها، چنانکه در متون کلامی مصطلح وجود دارد، دست یافت. آری، از آنجا که در روایات کتاب شریف الکافی، برای اشاره به امام، از مفاهیمی همچون حجت الله، خلیفة الله و امین الله استفاده شده است، میتوان نتیجه گرفت که از دیدگاه مرحوم کلینی، وی امام، حجت الله، خلیفة الله، امین الله و... است. چنین حکایتی راجع به دیگر مصنفان جوامع حدیثی، همچون ابن بابویه قمی، نعمانی، صفار قمی و شیخ صدوق نیز وجود دارد[۷۱]. در این میان، مرحوم شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة، به صراحت و با استناد به آیه سیام سوره بقره، مقام امامت را همان مقام خلیفة اللهی معرفی میکند که در هر دورهای باید وجود داشته باشد[۷۲]. سید بن طاووس حسنی نیز در آثار کلامی خود از روایتی سخن به میان آورده که در آن از واژگانی همچون "حجت الله" برای معرفی امام استفاده شده است[۷۳]. مرحوم فیض کاشانی در آثار خود، با بررسی آیه سیام سوره بقره، غرض اصلی از آفرینش موجودات را وجود انسان کامل دانسته که همو خلیفه خدا در زمین است[۷۴]. وی همچون شیخ صدوق وجود خلیفه و حجت خدا در هر زمان را لازم دانسته و آن را بر امامان شیعه تطبیق کرده است. وی به تبع روایات بر این باور است که به واسطه وجود خلیفه و حجت خدا، شهرها حفظ میشوند، نوع انسانی ادامه مییابد و آسمانها و زمین نگاه داشته میشوند[۷۵]. مرحوم علامه مجلسی (۱۱۱۱ق) نیز که از متکلمان نقل محور به شمار میآید، اگرچه در برخی از آثار خود برای اشاره به مقام امامت از تعابیر متکلمان عقل محور مانند "رئاسة عامة" استفاده کرده است، حقیقت آن را "خلافت الهی" میداند که هیچ سلطنت و ملکی به آن نمیرسد[۷۶].
آیت الله خرازی، از عالمان معاصر، با اشاره به آنکه معنای امامت نزد اهل سنت چیزی جز خلافت ظاهری نیست، بیان میکند که امامت نزد شیعه "خلافت کلیه الهیه" است که از آثار آن، ولایت تشریعی امام است و یکی از شئون ولایت تشریعی، خلافت ظاهری اوست؛ چراکه ارتقای امام به مقامامت الهیه معنویه موجب میشود که او زعیم سیاسی برای اداره جامعه نیز به شمار آید؛ از اینرو، امام انسان کامل الهی است که عالم به جمیع نیازهای مردم در تعیین مصالح و مفاسدشان است؛ امین بر احکام و اسرار خدا، حافظ دین، معصوم، حجت خدا بر بندگان و واسطه فیض اوست[۷۷]. ناگفته پیداست که چنین نگرشی به مقام امامت، همنوا با روایاتی است که در فصول پیشین مطرح شد[۷۸].
تعاریف عقل محور
به موازات جریان نقلگرایی در مکتب کلامی قم، جریان عقلگرایی در مکتب کلامی بغداد و حلّه، که با مکتب کلامی معتزله بغداد مجاور بود، ظهور و بروز یافت. متکلمان برجسته شیعی، همچون شیخ مفید (۴۱۳ق)، سید مرتضی (۴۳۶ق)، شیخ طوسی (۴۶۰ق)، خواجه نصیر الدین طوسی (۶۷۲ق) و ابن میثم بحرانی (۶۹۹ق)، همگی متعلق به این جریان خاص بودند. آمیختگی فلسفه با کلام نیز بر قوّت و شدت جریان یاد شده افزود؛ تا آنجا که از آن دوران تاکنون، با شدت و ضعفی که داشته، عقلگرایی جریان غالب بر کلام امامیه بوده است. پیش از بیان تعاریفی که این جریان، از امامت عرضه کرده است، گفتنی است متکلمان امامیه در آثار گوناگون خود، تعاریف متفاوتی از امامت عرضه کردهاند که این خود نشان از تطور فکری در کلام امامیه در مسئله دارد. به طور کلی، به نظر میآید دستِ کم چهار تعریف از امامت در سخنان متکلمان یاد شده وجود دارد.
تعریف اول
برخی از متکلمان همچون سید مرتضی (۴۳۶ق) و سدید الدین حمصی (حدود ۵۸۵ق)، امامت را اینگونه تعریف کردهاند: الإمامة: رئاسة عامّة في الدين, بالأصالة لا النيابة، عمّن هو في دار التكليف[۷۹]. چنانکه هویداست، براساس این تعریف، اولاً حوزه ریاست امام عام و مربوط به تمام امور دینی است؛ ثانیاً چنین نیست که رئیس یاد شده نیابت از جانب کسی داشته باشد، بلکه ریاست او اصیل است. سدید الدین حمصی دلیل تقیید ریاست به امور دین را اینگونه تبیین میکند: "چون امام رئیس بر اهل صنایع در صنعتشان نیست،... رئیس بر خطاطها در مسئله خط و رئیس بر رنگرزها در مسئله رنگرزی و رئیس بر نجارها در نجاری و... نیست و تمام این صنعتها از امور دنیوی است"[۸۰].
شایان ذکر است، با وجود آنکه سید مرتضی و حمصی ریاست امام را به حوزه دین محدود کردهاند، این بدین معنا نیست که ایشان شأن حاکمیت سیاسی امام را انکار کرده باشند؛ چه، مرحوم سید در برخی آثار خود، برای آنکه ضرورت وجود امام را ثابت کند، بر ضرروت وجود رئیسی مقتدر که توانایی تدبیر امور و ستاندن حق مظلوم از ظالم را داشته باشد، تأکید کرده است[۸۱]؛ از اینرو، باید گفت، اینان یا در مقام تعریف دقت لازم را نداشتهاند یا آنکه معنای امور دینی را توسعه دادهاند.
تعریف دوم
تعریف دوم از امامت در آثار برخی متکلمان قرن پنجم هجری دیده میشود. شخی طوسی (۴۶۰ق) در این باره مینویسد: الامامة رئاسة عامة لشخص من الاشخاص في أمور الدين و الدنيا[۸۲].
این تعریف از جهاتی با تعریف نخست متفاوت است؛ چراکه در این تعریف، حوزه ریاست امام تنها به امور دین منحصر نشده است، بلکه امور دنیا را نیز در برمیگیرد؛ ضمن آنکه در آن، سخنی از ریاست اصیل یا نیابی به میان نیامده است. البته شیخ طوسی در دیگر سخنان خود چندان به لوازم تعریف یاد شده، که بر عمومیت ریاست در دین و دنیا تأکید میکند، وفادار نمانده است؛ چراکه از نظر وی اگرچه امام در امور سیاسی و نیز دینی حاکم و رئیس است[۸۳]، در دیگر امور همچون صنایع و غیر آن، که امور دنیوی به شمار میآیند، ریاستی برای امام وجود ندارد: و لا يلزم إذا قلنا انه يجب أن يكون عالما بما أسند اليه، أن يكون عالما بما ليس هو اماما فيه كالصنائع و غير ذلك، لأنه ليس هو رئيسا فيها...[۸۴]؛ "هنگامی که گفتیم امام لازم است عالم باشد به آنچه منسوب اوست، لازم نمیآید که او در آنچه که امام در آن نیست، همچون صنایع و غیر آن نیز عالم باشد؛ زیرا او در صنایع رئیس نیست". بر همین اساس، وی این سخن را مطرح میکند که در مواردی که امام رئیس نیست، ممکن است کسی باشد که از امام افضل باشد: "ممکن است که میان رعیت او کسی باشد که در آنچه که او در آن امام نیست، از او برتر باشد؛ مانند بسیاری از صنایع، مشاغل و مانند آن؛ و آنچه که معتبر است، افضلیت او در آن چیزی است که او در آن امام است"[۸۵].
در حقیقت، این ایراد بر شیخ طوسی وارد است که اگر در تعریف امامت، امام را رئیس کل در امور دینی و دنیوی میداند، چگونه است که در مقام عمل، ریاست دنیوی وی را محدود به امر سیاست میکند؟ مگر آنکه اینگونه توجیه کنیم که مقصود از ریاست عامه در تعریف شیخ طوسی، همان ریاست فراگیر در حوزه حکومت و سیاست و نیز تبیین دین است؛ بدین معنا که اهل صنایع، خط، طبابت و... تحت نظر یک رئیس کلی که همان امام است، به کار خود مشغولاند؛ اگرچه خود نیز رئیسی جداگانه برای جامعه خود دارند. به دیگر سخن، امام به مثابه حاکمی است که برای تنظیم مناسبات، در تمام امور ریاست دارد و همگی به اطاعت از او ملزماند، اگرچه او در تمام موارد خاص، ریاستی خاص بر آن جامعه خاص ندارد؛ از اینرو، چنانکه برخی متکلمان گفتهاند[۸۶]، میتوان گفت که رئیسی بالاتر از امام نیست و دستی بالاتر از دست او در جامعه وجود ندارد؛ حال آنکه رئیس جامعه خطاطان و پزشکان چنین ویژگیای را ندارند.
باری، بازخوانی متون کلامی امامیه از این واقعیت حکایت دارد که برخی دیگر از متکلمانِ قرون بعد تعریف شیخ طوسی را پذیرفتهاند؛ چنانکه خواجه نصیر الدین طوسی (۶۷۲ق) در تعریفی مشابه مینویسد: الامامة رئاسة عامّة دينيّة مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينيّة و الدنياويّة، و زجرهم عمّا يضرّهم[۸۷]؛ "امامت ریاست عام دینی است که مشتمل بر تشویق عموم مردم بر حفظ مصالح دینی و دنیوی، و نهی آنها از آن چیزهایی است که برای آنها ضرر دارد".
به نظر میرسد، تقیید ریاست به قید "دینیة" را باید ناظر به این مسئله بدانیم که امامت در فرهنگ تشیع امری دینی و الهی است و در عین حال، امام نسبت به امور دنیوی نیز ریاست دارد و مردم را نسبت به مصالح دنیوی ترغیب و از مفاسد دنیوی نهی میکند.
ایشان در یکی دیگر از آثار خود، به گونهای سخن رانده است که میتواند متحمل همین دو احتمال باشد: [الامام] رئيس قاهر، آمر بالمعروف، ناه عن المنكر، مبيّن لما خفي على الأمّة من غوامض الشرع، منفّذ لأحكامه ليكونوا إلى الصلاح أقرب و من الفساد أبعد، و يأمنوا من وقوع الفتن[۸۸]؛ [[[امام]]] رئیس چیره آمر به معروف، ناهی از منکر، روشن کننده آن چیزی است که از مسائل پیچیده شریعت بر امت مخفی است. احکام او نافذ است تا مردم به صلاح نزدیکتر و از فساد دورتر بوده و از وقوع در فتنهها ایمن باشند.
ابن میثم بحرانی (۶۹۹ق) نیز در این باره مینویسد: الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس في أمور الدين والدنيا[۸۹].
وی در تحلیل منطقی تعریف یاد شده، توضیح میدهد که مفهوم "ریاست" به منزله جنس قریب برای این تعریف است و مجموع قیدهای دیگر با همدیگر "خاصه مرکبه"اند و مقید مفهوم ریاستاند؛ چراکه مفهوم "عامة" به خودی خود شامل ریاست جور نیز میشود و ریاست جور نیز عمومیت دارد؛ مفهوم "لشخص" نیز اگرچه به خودی خود، آن را از اینکه امامت در اختیار دو نفر یا بیشتر باشد، خارج میکند، اما آن را از سلطنت جور خارج نمیکند؛ به همین سان، قید في أمور الدين والدنيا اگرچه سلطنت جور را خارج میکند، میتواند عام نباشد. از اینرو، اگرچه قیود یاد شده، تکتک، اعم از امامتِ مقصودند، مجموع آنها مبین مفهوم امامتاند و به اصطلاح قوم، به مجموع قیود "خاصه مرکبه" میگویند[۹۰].
مرحوم علامه حلی (۷۲۶ق) نیز در کتاب مناهج الیقین که نخستین کتاب کلامی وی به شمار میرود[۹۱]، هم نوا با شیخ طوسی مینویسد: الإمامة رئاسة عامة في الدين و الدنيا، لشخص من الأشخاص[۹۲]؛ "امامت ریاست عامه در دین و دنیا، برای شخصی از اشخاص است".
مرحوم سید حیدر آملی (متوفای قرن هشتم) نیز تعریفی در این باره عرضه میکند که بسیار شبیه به تعریف خواجه نصیر الدین طوسی است: فهي على الاطلاق رياسة دينية مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية و الدنيوية، و زجرهم عمّا يضرهم[۹۳]. استاد علامه مصباح یزدی نیز مفهوم امامت در علم کلام را "ریاست همگانی و فراگیر بر جامعه اسلامی، در همه امور دینی و دنیوی" میداند[۹۴]. گفتنی است، برخی محققان معاصر نیز با عرضه همین تعریف از امامت، مدعی شدهاند که در این باره اختلافی میان متکلمان وجود ندارد[۹۵].
تعریف سوم
در قرن هفتم هجری، خواجه نصیر الدین طوسی در برخی از آثار خود، تعریفی دیگر از امامت عرضه کرد و آن را مناسبتر از دیگر تعاریف دانست. ایشان مینویسد: الامام هو الانسان الذي له الرئاسة العامة في الدين و الدنيا بالأصالة في دار التكليف[۹۶]. محقق حلی (۶۷۶ق) نیز در عبارتی نزدیک به آنچه مرحوم خواجه طوسی نوشته است، مینویسد: الإمامة رئاسة عامة لشخص من الأشخاص بحق الأصل لا نيابة عن غير هو في دار التكليف[۹۷]. ایشان مفردات این تعریف را چنین تبیین میکند که قید عامة برای اخراج ریاست امیران و قاضیان است؛ قید بحق الأصل برای احتراز از ریاست کسانی است که از جانب امام نیابت پیدا کردهاند. ایشان راجع به قید لا نيابة عن غير هو في دار التكليف در عبارتی مینویسد: احترازاً من نص النبي أو الإمام على إمام بعده فإنه لا يثبت رئاسته مع وجود الناص عليه[۹۸]. به نظر میرسد، مقصود از این عبارت آن باشد که اگر کسی به وسیله نص پیامبر یا امام به این مقام معرفی شود، و خود نصِکننده، اعم از پیامبر و امام پیشین، وجود داشته و در قید حیات باشد، به فرد منصوص اصطلاحاً امام گفته نمیشود. محقق حلی در پایان، نکتهای را یادآور میشود که به نظر میرسد اشکالی بر این تعریف باشد. او میگوید با این تعریف، لفظ امام همانگونه که بر جانشین پیامبر اطلاق میشود، صلاحیت اطلاق بر خود پیامبر را هم دارد و بر این اساس، تمام پیامبران نیز امام خواهند بود و تفاوت آنها تنها در عموم و خصوص است؛ بدین معنا که هر پیامبری امام است، اما هر امامی پیامبر نیست[۹۹].
ابن میثم بحرانی نیز همنوا با خواجه طوسی، در تعریف دیگر خود از امامت، مینویسد: هو إنسان له الإمامة و هي رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالأصالة[۱۰۰]. وی این تعریف را چنین تبیین میکند که واژه "رئاسة" به منزله جنس منطقی است و باقی واژگان، از قبیل خاصهاند. او میگوید که با قید "العامة فی أمور الدین و الدنیا" از ریاست محدود به بعض امور دین یا دنیا احتراز کرده و با قید "بالاصالة" از ریاست نواب و والیانی که از جانب او به ریاست مشغولاند، احتراز کردهایم[۱۰۱]. تعریف خواجه نصیر الدین طوسی درقرن نهم هجری نیز طرفدارانی داشته است؛ چنانکه فاضل مقداد (۸۲۶ق)، از بزرگترین متکلمان شیعی در این قرن، نیز در تعریف امامت مینویسد: الإمامة رئاسة عامة لشخص من الاشخاص في أمور الدين و الدنيا بحق الأصالة[۱۰۲].
تعریف چهارم
علامه حلی (۷۲۶ق) که در نخستین کتاب کلامی خود، همنوا با مرحوم شیخ طوسی، خواجه طوسی و ابن میثم بحرانی تعریفی از امامت عرضه کرده بود، در دیگر آثار کلامی خود، به عرضه تعریفی دیگر از مقام امامت روی آورد. وی در کتاب باب حادی عشر مینویسد: الإمامة رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي (ص)[۱۰۳].
فخر المحققین (۷۷۱ق)، فرزند علامه حلی، نیز همین تعریف را برگزیده و میگوید: الامامة رئاسة عامة في امور الدين و الدنيا نيابة عن النبي (ص)[۱۰۴]. در حقیقت، تعریف پیشین علامه حلی با این اشکال مواجه است که بر شخص نبی نیز اطلاقپذیر است. فاضل مقداد (۸۲۶ق) با اشاره به این اشکال، مینویسد: "همانا موضوع بحث در اینجا، ریاستی نیست که شامل نبوت باشد، بلکه ریاستی است که نیابت از نبوت است و تعریف یاد شده، به آن اشعاری ندارد؛ پس بهتر آن است که در تعریف [قید] "نیابة عن النبی (ص)" اضافه شود"[۱۰۵]. به اعتقاد وی متکلمانی که قید "بالاصالة" را در تعریف امامت گنجاندهاند، بدین وسیله در صدد بودند تا ریاست نائبان و والیان امام را از تعریف خارج کنند؛ چه، از نظر آنها والی و نائب امام نیز ریاستی عام دارد؛ از اینرو، قید "بالاصالة" را به کار میبرند، تا نائب و والی امام را از تعریف خارج کنند؛ اما از دیدگاه فاضل مقداد نیازی به قید یاد شده نیست؛ چرا که قید "عامة" نیز برای خارج کردن نائب و والی امام از تعریف کافی است؛ بدین دلیل که نائب و والی امام، زیر دست امام است و ریاست او ریاستی محدود به منطقه تحت ولایت اوست[۱۰۶]. فاضل مقداد در دیگر آثار کلامی خود، با تأکید بر تعریف اخیر از علامه حلی مینویسد: هی ریاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص انسانی خلافة عن النبی (ص). از دیدگاه وی "ریاست" جنس قریب است؛ با قید "عامة"، ولایت بر روستا یا حکومت بر شهر، از تعریف خارج میشود؛ با قید "دین"، امر پادشاهی از تعریف خارج میگردد و با قید "دنیا"، امر قضاوت خارج میشود؛ همچنین با قید "شخص انسانی"، ریاست جن و فرشته از تعریف بیرون میرود و با قید "خلافة عن النبی"، مقام نبوت از تعریف خارج میشود[۱۰۷]. فاضل مقداد در کتاب دیگر خود قید "شخص انسانی" را چنین تبیین میکند که قید یاد شده به دو نکته اشاره دارد: نخست آنکه آن کسی که شایسته مقام امامت است، شخصی معین و معهود از جانب خداوند متعال و رسول اوست، نه آنکه از باب اتفاق به این مقام رسیده باشد؛ دوم آنکه شایسته این مقام در هر عصری، تنها یک نفر است؛ به دیگر بیان، تنوین در "شخص انسانی" مشعر به آن است که در هر عصر، تنها یک نفر این مقام را دارد[۱۰۸]. ملا عبد الرزاق لاهیجی (۱۰۷۲ق) از بزرگترین متکلمان شیعی سدههای اخیر، نیز هم راستا با علامه حلی و فاضل مقداد مینویسد: "امامت ریاستی است بر جمیع مکلفین در امور دنیا و دین، بر سبیل خلیفگی از پیغمبر"[۱۰۹]. به باور فیاض لاهیجی تمام فرق مسلمان بر این تعریف متفقاند: او مینویسد: "و این تعریف که کردیم مر امامت را، مسلّم است میان جمیع فرق از اهل اسلام و کسی را در معنای امامت خلافی نیست". محقق شعرانی نیز تعریف یاد شده از علامه حلی را تعریفی مقبول میداند[۱۱۰] و علامه سید محسن امین نیز میگوید، همه بر این تعریف متفقاند[۱۱۱][۱۱۲].
گزارههای مورد نیاز
- جایگاه عقل از منظر مسلمانان و وهابیان
- اهل بیت از منظر مسلمانان و وهابیان
- دلالت آیه تطهیر بر عصمت اهل بیت با رویکرد رد شبهات وهابیت
- بررسی تطبیقی اراده الهی از منظر فریقین و وهابیت
- بررسی اراده الهی از منظر شیعه (با رویکرد پاسخ به شبهات وهابیت)
- حقیقت ایمان و جمع شدن آن با فسق
- آیا ایمان مانع لعن مرتکب کبیره میشود؟
- ادله مشروعیت ایمان به ائمه، با رویکرد پاسخ به شبهات وهابیت
- اتهام مرجئی بودن امامیه و پاسخ آن
- الزامات وهابیت بر قائلین به لزوم محبت اهل بیت
- ثواب آخرت بر اساس ایمان نه اسلام
- امامیه و ایمان به ملائکه
- امامیه و ایمان به کتب آسمانی
- شیعه و ایمان به پیامبران
- غلو نسبت به ائمه (امامان شیعه همردیف ملائکه مقرّب)
- بداء و صفات الهی
- قرآن و روایات و مسأله بداء
- بداء و علم امام
- وهابیان و مسأله بداء
- وهابیان و مسأله تأویل صفات
- دلائل بطلان تأویل از منظر وهابیان و پاسخ آن
- اتهامات وهابیت نسبت به قرآن، سنت، اهل بیت و صحابه در مسأله تجسیم
- اهل بیت و مسأله تجسیم با رویکرد پاسخ به اتهامات وهابیت
- شیعه و مسأله تجسیم با رویکرد پاسخ به ادعای وهابیت
- اهل بیت و مسأله تعطیل صفات
- پیآمدهای توصیف خدای متعال به صفات سلبی از دیدگاه وهابیت و پاسخ آن
- شیعه و مسأله تعطیل صفات با رویکرد پاسخ به ادعای وهابیت
- رؤیت از منظر شیعه و سنی با رویکرد پاسخ به شبهات وهابیت
- رؤیت از منظر قرآن و اهل بیت با رویکرد پاسخ به شبهات وهابیت
- امامیه و مسأله علم الهی با رویکرد پاسخ به شبهات وهابیت
- کلام الهی از منظر شیعه با رویکرد پاسخ به شبهات وهابیت
- کلام الهی از منظر اهل بیت با رویکرد پاسخ به شبهات وهابیت
- انکار ولایت اهل بیت و شرک
- عصمت ائمه و اختلاف و تناقض در رفتار آنان
- موت اختیاری ائمه
- نقد شبهات حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه..».
- فلسفه تعیین امام از جانب خداوند در عین علم به عدم تبعیت مردم از آنان
- نقد شبهات حدیث «انا مدینه العلم و علی بابها»
- لیله المبیت و فضیلت امام علی
- رستگاری امام علی و شیعیان ایشان
- آیه سقایة الحاج (توبه/) و افضلیت امام علی
- آیه نجوی (مجادله/) و افضلیت امام علی
- معنا و مصادیق عبادت از نظر وهابیت و نقد آن
- وهابیون و ادعای محبت به اهل بنافی تصرّفات اولیا با توحید افعالی، عبادی و ربوبی
- وهابیت وتخصیص شرک
- اقسام توحید وشرک در قرآن ونقد تقسیمبندی وهابیت
- تناقضات وهابیون در ادعای ملازمه بین توحید ربوبی وعبادی
- شرک مشرکان عصر جاهلیت؟
- لایثبت التوحید فی منهج الوهابی
- حیات وادراک ارواح از منظر قرآن وسنت
- مرز غلو وتعظیم انبیا واولیا
- بررسی ادعای وهابیت در خصوص فقدان نص در باره امامت
- ائمة و ولایت تشریعی
- هل الایمان بالائمه من ارکان الایمان؟
- نواقض اسلام از نظر وهابیت و اهل سنت
- مبانی قرآنی وحدیثی برائت از مشرکان
- وهابیت وپارادوکس سلفیگری درعصر نوگرایی
- شرک الحاکمیه والطاعه
- تحلیلی از فرایند تقابل وهابیت با شیعه
- آیا لعن وسب صحابه مجوز تکفیر و قتل است؟
- آیا شرک تخصیص بردار است؟
- تناقضات وهابیت
- الشیعة تفضل الولایة علی التوحید
- مطاعن وهابیت به پیامبر واولیاء دین
- نقش وسائط در امور معنوی
- اعتقاد عالمان بزرگ اهل سنت در باره شیعه
- الخصائص الربوبی
- آیا خواندن غیر خدا عبادت است؟
- ادعای عدم کفایت شهادتین برای مسلمان بودن
- منزلت وحقوق اهل بیت از دیدگاه کتاب و سنّت و وهابیت
- اتهام پرستش اولیاء
- نقد روش وهابیت در نقل و نقد دیدگاه مخالفان
- اصطلاحنامه تقریب
- تبیین معنای واقع نشدن اخبار امامان
- اندیشه مهدویت
- اندیشه مهدویت شیعه
- فلسفه مهدویت
- فلسفه مهدویت شیعه
- آسیبهای اندیشه مهدویت
- دلیل قرآنی مهدویت
- دلیل قرآنی مهدویت شیعه
- دلیل روایی مهدویت
- دلیل روایی مهدویت شیعه
- شخص خاص بودن امام مهدی
- مهدویت شیعه
- نام امام مهدی
- حرمت بردن نام امام مهدی
- لقب امام مهدی
- کنیه امام مهدی
- خاندان امام مهدی
- اوصاف ظاهری امام مهدی
- فضائل و مقامات امام مهدی
- اثبات وجود و امامت امام مهدی
- برهان لطف برای اثبات وجود امام مهدی
- برهان نظام احسن برای اثبات وجود امام مهدی
- دلیل نقلی اثبات وجود امام مهدی
- اثبات تاریخی وجود امام مهدی
- اثبات ولادت امام مهدی
- چگونگی رشد امام
- نقش زیارت در تقویت باور داشت توحید
- نقش زیارت در تقویت باور داشت معاد
- نقش زیارت در تقویت باور داشت نبوت
- نقش زیارت در تقویت باور داشت امامت
- مبانی کلامی زیارت
- مبانی کلامی توسل
- نقش تقویت عقاید در ارتقاء فضیلت زیارت
- نقش معرفت به مقام امام در زیارت
- بایسته ی معارفی در زمینه امامشناسی برای زائران
- تبیین روایات ناظر به زیارت با معرفت
- احادیث مشترک شیعه و سنی در ارتباط با زیارت
- نقد برداشت وهابیت از روایات ممنوعیت زیارت قبور برای زنان
- بررسی پیامدهای نابودی میراث فرهنگی مسلمانان
تعریف مشهور متکلمان
- امامت در اصطلاح، تعاریف متعدّدی برای آن ارائه شده است که شاید مناسبترین آن تعریف زیر باشد:
- "امامت عبارت است از ریاست و رهبری جامعه در امور دینی و دنیوی". از این تعریف چند نکته استفاده میشود:
- امامت یک منصب الهی و به تعبیر قرآن کریم عهد خداوند است﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۱۳].
- امام ریاست کلّی جامعه را در همه جنبهها و تمام شئون آن بر عهده دارد. اعم از: رهبری سیاسی و حکومت، رهبری قضایی و فصل خصومت، رهبری و مرجعیّت دینی و مقام افتاء و زعامت تقنینی و قانونگذاری.
- مردم در تعیین و نصب امام دخالتی ندارند، امّا برای به فعلیت رسیدن زعامت او و به اصطلاح "مبسوط الید" شدن امام، بدیهی است که نقش اصلی از آن مردم است. بر این که امامت نیز همچون نبوّت خارج از محدوده انتخاب و تشخیص مردم است علاوه بر قرآن و روایات، عقل نیز دلالت دارد؛ چون امام نیز – چنانکه خواهد آمد- باید دارای صفاتی همچون عصمت و علم خاصّ باشد که جز خداوند کسی از آن آگاه نیست و اینکه تحقّق و فعلیت امام وابسته به مردم و حضور آنها در صحنه است امری روشن است؛ زیرا حاکم بدون رعیت و امام بدون مأموم معنا ندارد و از طرفی انسان موجودی مختار است و امور خود را با اراده خود انجام میدهد و خدای متعال نیز بنا ندارد امور خارج از مجاری عادّی به انجام برسد: «أبى اللّه أن يجرى الأمور إلّا بأسبابها»؛ بنابراین حضور مردم و به تعبیر امیر المؤمنین(ع) "حضور حاضر"[۱۱۴] است که امکان تصدّی امور توسّط امام را فراهم میکند. به همین دلیل اکثر ائمّه(ع) در حقیقت دارای منصب امامت بودند، ولی در عمل متصدّی بخشی از شئون امامت نبودند و نه تنها مردم از رهبری سیاسی آنها محروم بودند که حتّی در امور مذهبی نیز مرجع عمومی مردم نبودند و مردم به دیگران مراجعه میکردند[۱۱۵].
- واژۀ امام از ریشۀ "أ م م" است و در لغت به معانی زیر آمده است: "هر کسی که مورد اقتدا و تبعیت گروهی قرار بگیرد چه در راه مستقیم باشند یا گمراه؛ قیم و مصلح، مقدم، طریق و راه"[۱۱۶].
- ابن منظور در لسان العرب معتقد است که أمامَ (جلو و مقدم) با امام (پیشوا) هم ریشه است هردو ریشۀ "ام یوم" به معنی قصد کردن و پیشی گرفتن است[۱۱۷].
- واژۀ امام در قرآن در معانی لغوی آن به کار رفته است، تفلیسی در وجوه قرآن بر آن است که "امام" در قرآن بر پنج وجه به کار رفته است:
- وجه نخستین امام به معنای پیشرو است چنان که خدای متعال در سورۀ بقره آیۀ ۱۲۴ فرموده است: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۱۸] و نیز در سورۀ فرقان آیۀ ۷۴ فرموده است: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾[۱۱۹] یعني قائداً في الخير.
- وجه دوم به معنای "نامه" آمده است چنان که در سورۀ بنی اسرائیل، آیۀ ۷۱ فرموده است: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[۱۲۰] یعنی بکتابهم الذی عملوا فی الدنیا.
- وجه سوم به معنای "لوح محفوظ" است چنان که در سورۀ یس فرموده است: ﴿كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۱۲۱] يعني في اللوح المحفوظ.
- وجه چهارم به معنای "تورات" است چنان که در سورۀ هود فرموده است: ﴿مِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا﴾[۱۲۲] يعني التوراة و در سورۀ احقاف فرمود: ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً﴾[۱۲۳] يعني التوریه.
- وجه پنجم به معنای راه روشن و پیداست، چنان که در سورۀ حجر فرمود: ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۱۲۴] يعني الطریق الواضح[۱۲۵].
- "غالباً معنای آن در نزد عرب امری است که مورد تبعیت باشد چه انسان باشد که کردار و گفتارش مورد تبعیت است و چه کتاب باشد (مانند آیین نامه)، چه محق باشد یا مبطل"[۱۲۶].
- بنابر آنچه گذشت امامت به معنای پیشوا و مقتدای مردم بودن است که آنان را به سویی هدایت میکند حال اگر امام بر حق و منصوب از طرف خداوند متعال و نبی مکرم اسلام باشد آنان را به سوی خیر و نیکی هدایت مینماید[۱۲۷].
- اندیشمندان و متکلمان مسلمان درباره امامت و ولایت تعاریف زیادی ذکر کردهاند. در اینجا به برخی از این تعاریف مهم اشاره میشود:
- سید مرتضی علم الهدی از عالمان بزرگ شیعی در این زمینه مینویسد: امامت، ریاست فراگیر در امور دین است به صورت اصلی و استقلالی، نه به نیابت از کسانی که در دار تکلیف هستند[۱۲۸][۱۲۹].
- قاضی عبدالجبار معتزلی همدانی از اهل سنت در تعریف امامت مینویسد: "امام، نامی است برای کسی که حق ولایت و صاحب اختیاری بر امّت و (نیز) حق تصرّف در کارهایشان را دارد، به صورتی که قدرتی برتر از او - در میان امت - نیست"[۱۳۰].
- سعدالدین تفتازانی از اهل سنت میگوید: امامت، ریاست عام و فراگیر بر امر دین و دنیا پس از پیامبر(ص) است[۱۳۱].
- شیخ طوسی از بزرگان شیعه مینویسد: "امام، همان کسی است که عهدهدار ریاست عمومی در دین و دنیا با هم است"[۱۳۲].
- امامت در تعریفی دیگر، عبارت است از: ریاست و سرپرستی توسط امام معصوم بر امور دین و دنیای مردم و حفظ مصالح دنیویشان از راه جلوگیری از ظلم و فساد و اخلال امور واجب دینی. وجود چنین امامی لطفی از سوی خدای متعال بر مردم است[۱۳۳].
- عضدالدین ایجی از اهل سنت نیز میگوید: "امامت، ریاست عام بر امور دین و دنیاست"[۱۳۴].
- علامه حلی از بزرگ عالمان شیعی، میگوید: "امام، همان انسانی است که برایش ریاست عمومی بالاصالة بر امور دین و دنیا در دار تکلیف است"[۱۳۵].
- ماوردی اشعری از اهل سنت، میگوید: امامت، ریاست عمومی در امر دین و دنیا، و جانشینی پیامبر(ص) است[۱۳۶].
- خواجه نصیرالدین طوسی از مشاهیر عالمان شیعی میگوید: "امامت، ریاست عام دینی است که مشتمل بر ترغیب و تشویق عموم مردم بر حفظ مصالح دینی و دنیویشان و بازداشتن آنها از آنچه که به حالشان مضر است"[۱۳۷].
- ابنمیثم بحرانی، دیگر عالم فرهیخته شیعی نیز میگوید: امام، همان انسانی است که برایش امامت و رهبری میباشد و امامت، ریاست عامی در امور دین و دنیا بالاصاله است[۱۳۸][۱۳۹]
بررسی دیدگاهها
- چنانکه از ظاهر تعاریف امامت نزد عالمان شیعی و سنّی برمیآید، به نظر چنین میآید که تفاوت چندانی میان عالمان و متکلمان شیعه و سنّی در این خصوص وجود ندارد. از این رو، اگر ملاک بررسی و داوری درباره دیدگاههای شیعه و سنّی درباره امامت همین تعاریف باشد بر حسب ظاهر عبارات، نمیتوان گفت از امامت دو تصویر و دیدگاه متمایز و متخالف میان شیعه و سنّی وجود دارد.
- به این تشابه ظاهری تعریف است که ممکن است تصور شود که در حقیقت و واقع امر نیز شیعه و سنّی در اصل مسئله امامت و چیستی آن، اختلاف عقیده ندارند و اختلاف آنها فقط به مصداق خارجی برمیگردد[۱۴۰]، در حالی که تفاوت دیدگاه تشیّع و تسنّن در تصور و تعریف امامت نیز تفاوت آشکار و غیر قابل جمعی است؛ زیرا تفاوت و اختلاف دیدگاه دو گروه در مسائل امامت (از وجوب و ضرورت امامت و شیوه نصب گرفته تا ویژگیها و شرایط امام از علم، عصمت و...) به حدی است که نمیتوان اختلاف آنها را تنها در تعیین مصداق دانست.
- توضیح آنکه اگر در تعریف امامت از سوی عالمان شیعه و سنّی دقت شود، روشن میشود که هسته مرکزی و نقطه محوری تعریف دو گروه درباره امامت، عبارت "ریاست عامه بر مسلمانان در امور دین و دنیا" است. اما تشابه ظاهری و وحدت لفظی آنها در مفهوم امامت نباید مایه این اشتباه و پندار غلط شود که آنها حداقل تصوّر امامت وحدت نظر دارند؛ زیرا تصوّر این دو گروه از امامت نیز کاملاً متفاوت است. چه اینکه ریاست عامه و مطلق بر امور دین و دنیای مسلمانان میطلبد که امام و حاکم مسلمانان از شایستگی لازم و کافی برای احراز این منصب خطیر و حساس برخوردار باشد؛ از قبیل اسلامشناسی به تمام معنا، عدالت و تقوا و مجاز و مأذون بودن از سوی خدا و رسول، تا حکومت و رهبری او از مشروعیت و وجاهت دینی و شرعی کافی ـ و بلکه کامل ـ برخوردار باشد. در غیر این صورت حاکمیت او غیر شرعی و طاغوتی میشود.
- اما اهل سنت به هیچ یک از این شایستگیها که از الزامات غیر قابل اغماض تعریف امامت به معنای یاد شده است، ملتزم نبوده و هیچ یک از آنها را برای امام و رئیس عامه مسلمانان در امور دین و دنیا قائل نیستند. از اینرو، اهل سنت در تعریف امامت، دچار نوعی تضاد و تناقضگویی گشتهاند. به همین خاطر، متکلم شیعی معروف قرن یازدهم "عبدالرزاق لاهیجی"، تشابه ظاهری تعاریف شیعه و سنّی از امامت را "معمّایی" تلقی کرده که باید حل شود؛ زیرا در باطن این تشابه ظاهری، تخالف و تفاوت آشکار و غیر قابل جمعی وجود دارد. وی در این زمینه مینویسد: و از عجایب امور آن است که تعریف مذکور برای امامت متفق علیه است میان ما و مخالفین ما، و حال آنکه هیچ یک از خلفا و ائمه (ای) که ایشان مختّصاند به قول به امامت ایشان، متصف نیستند به جمیع امور معتبره در مفهوم امامت به تعریف مذکور. چه ریاست در امور دین لا محاله موقوف است بر معرفت امور دینیه بالضرورة و ایشان عالم بودن امام را شرط نمیدانند در امامت؛ و مدّعی آن هم نیستند که هیچ یک از ائمه (مورد قبول) ایشان عالم به جمیع امور دین بودهاند.
- مرحوم لاهیجی در ادامه میگوید: "و نیز ریاست در امور دین موقوف است به عدالت بالضرورة؛ و ایشان آن را (نیز) شرط ندانستهاند؛ و تصریح به عدم اشتراط این دو امر، در اکثر کتب ایشان موجود است. از جمله در "شرح مقاصد" گفته که یکی از اسباب انعقاد خلافت، قهر و غلبه است و هر کس متصدی امامت به قهر و غلبه شود بدون بیعت، اگرچه فاسق یا جاهل باشد علی الاظهر منعقد شود خلافت برای او؛ و نیز گفته: "و واجب است اطاعت و فرمانبری از امام تا جایی که مخالف حکم شرع نباشد، چه اینکه امام عادل باشد یا جائر و فاسق"[۱۴۱]؛ "و همچنین در سایر کتب ایشان، چنانکه بر ادنی متتبعی پوشیده نیست؛ و نیز خلیفگی از پیغمبر موقوف است به اذن پیغمبر بالضرورة؛ و از آنچه از شرح مقاصد نقل شد، عدم اعتبار این شرط نیز ظاهر است..."[۱۴۲].
- بنابراین، اهل سنت در مسئله امامت و خلافت، به وحدت نظر و دیدگاه یکسان و متفق القولی نرسیدهاند. از طرفی، به تعریفی پایبندند که امام و خلیفه پس از پیامبر(ص) را اسلامشناسی عادل و مجاز از سوی خدا و رسول(ص) معرفی میکند و در آن جایگاه قرار میدهد، از سوی دیگر، در واقع امر و در مقام تعیین مصداق، خلاف آن عمل کرده و نه این شرایط را مد نظر قرار میدهند و نه چنین شرایط و شایستگیهایی در خلفای آنها وجود دارد!
- از آنچه گفته شد، این حقیقت مهم و کلیدی نیز آشکار گشت که به رغم تشابه ظاهری شیعه و سنّی در تعریف امامت، ولی اختلاف این دو مذهب مهم و محوری در میان مسلمانان در مسئله امامت، اختلافی شدید است؛ چه اینکه اساساً ریشه همه اختلافات شیعه و سنّی در مسائل اصولی و فروعی دین، به هیمن اختلاف دیدگاه آنها در مسئله امامت و خلافت پس از پیامبر(ص) برمیگردد و از آن نشأت میگیرد؛ زیرا شیعیان بنا به دلایل عقلی و نقلی، امامت را اصلی از اصول دین و مذهب خود میدانند، ولی اهل سنّت آن را تا آنجا تنزل دادهاند که فرعی از فروع فقهی میشمارند؛ هر چند در عمل، با واجب الاطاعه دانستن هر حاکم حتی فاقد صلاحیت، او را در جایگاه امام و پیامبر معصوم قرار داده و قداست و منزلت والایی برای او قائل شدهاند![۱۴۳]
معنای اصطلاحی امام
- واژه امام در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها مقتدا و پیشواست. طریحی میگوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او پیروی میشود”[۱۴۴]. مؤلف کتاب معانی الاخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام میگوید: “امام را امام نامیدند به دلیل اینکه او پیشرو و مقتدای مردم است”[۱۴۵]. بنابراین امامت، همان ریاست عامه بر همه مردم است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان ریاست پیامبر و رسالت است[۱۴۶]. پس به گروهی خاص که از نظر فکری، اعتقادی، سیاسی یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شدهاند امت میگویند و رهبرشان نیز امام نامیده میشود. بنابراین سه واژۀ امام، امامت و امت لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. امت نیز به گروهی گفته میشود که اعضای آن به سبب پیروی از امام واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند[۱۴۷].
- نکته مهم اینکه معنای پیشوا لزوماً مثبت نیست، بلکه ممکن است پیشوا عادل یا فاسق و ظالم باشد. در قرآن کلمه پیشوا به هر دو مورد گفته شده است. در آیهای آمده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۴۸]، و در جای دیگر میفرماید: ﴿أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۱۴۹]. در آیه نخست امام به پیشوای خیر و در آیه دوم امام به پیشوای شر گفته شده است. امام به معنای مقدم نیز آمده است[۱۵۰]. قرآن درباره فرعون همین تعبیر را به کار برده است: ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[۱۵۱]. همچنین امام به معنای طریق و راه نیز آمده است[۱۵۲]. ابنمنظور در لسان العرب معتقد است که امام (جلو و مقدم) با امام (پیشوا) همریشه است و هر دو از ریشه “أمّ، یؤمّ” به معنای قصد کردن و پیشی گرفتن است[۱۵۳]. واژه امام در قرآن در غالب معانی لغوی آن به کار رفته است. البته واژه امام در قرآن کاربردهای فراوانی دارد که تفلیسی در وجوه القرآن، پنج معنای آن را به شرح ذیل برشمرده است:
- گاهی امام به معنای مقتدا و پیشواست: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۵۴]، نیز در آیهای دیگر به همین معنا آمده است: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾[۱۵۵]، به معنای نامه: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[۱۵۶]، لوح محفوظ: ﴿كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۱۵۷] و تورات نیز به کار رفته است: ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا﴾[۱۵۸]. مقصود از امام در آیه اخیر، تورات است. در قرآن امام به معنای راه آشکار و روشن نیز آمده است: ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۱۵۹]؛ مراد راه واضح و آشکار است[۱۶۰].[۱۶۱]
مقام امامت در مکتب شیعه
در این مکتب، مقام امامت یک مقام و منصب الهی است که باید متصدی و مسئول آن را خداوند مشخص سازد. به عبارت دیگر: همان طور که مقام نبوت، یک مقام و منصب الهی است و باید نبی و پیامبر را خداوند تعیین نماید و هرگز امکان ندارد فردی از طریق گزینش مردم به مقام نبوت برسد، همچنین مقام امامت، یک مقام الهی است که هرگز فردی از طریق انتخاب مردم و یا انتخاب اهل حل و عقد و دایره شوری به مقام امامت نمیرسد. مردم در برابر پیامبر به دو دسته تقسیم میشوند: مؤمن و کافر، و هرگز مردم بسان حکومتهای دموکراتیک برنامهای ندارند که فردی را برای پیامبری انتخاب کنند و یا انتخاب نکنند، بلکه بحث از انتخاب و اتفاق آراء و اکثریت و شورا در این مورد بیمعنی است. در اینجا مسأله شناخت و عدم شناخت، ایمان و انکار، تصدیق و تکذیب مطرح است. اگر همه مردم جهان در یک انتخابات کاملاً آزاد مُسیلمه کذاب را با اتفاق نظر برای نبوت برگزینند، و بر پیامبر اسلام یک رأی هم ندهند، دموکراتترین روشنفکر لیبرال، نباید برای چنین گزینش و ردی، پشیزی ارزش قائل شود. در اینجا مسأله وراثت و انتصاب از مقام بشری، انتخاب و غلبه و پیروزی، کاندیداتوری، بیمعنی است. عین این مطلب در امام نیز حکمفرماست. امامت واقعیتی است در امام، همچنانکه نبوت حقیقتی است در پیامبر، و نبوغ واقعیتی است در نابغه، از این جهت باید رفت و نبی و نابغه را شناخت. گاهی مردم راه شناسائی موضوعی را در اختیار دارند و الماس را از سنگهای قیمتی میشناسند و آن را از شیشه و الماس تقلبی و بلور و الماس مصنوعی تشخیص میدهند، ولی گاهی در مردم چنین تشخیصی وجود ندارد، بلکه باید از طریق خدا به مردم معرفی گردد، و هرگز سنت و اشرافیت و انتخابات قلابی و فضیلت تراشیهای بیمبنا و تعیین رسمی به وسیله عوامل داخلی و خارجی، ملاک نیل به این مقام نیست.
کمی این حقیقت را بیشتر بشکافیم و روشن کنیم که چرا مقام امامت بالاتر و برتر از موضوع انتخاب و گزینش است.
اصولاً دو نوع مقام داریم: مقام و منصبی که به وسیله یک عامل خارجی تحقق میپذیرد، مانند وکالت که از طریق انتخاب و اخذ رأی انجام میپذیرد، همچنانکه از طریق نصب یک مقام بالا و برتر صورت میپذیرد. نوع دیگر از مقامات داریم که هرگز با انتخاب افراد و نصب مقام برتر صورت نمیپذیرد. مثلاً یک نابغه، یک پارسا، یک شاعر، یک نویسنده، یک مخترع، یک مکتشف بزرگ و... مقامش انتخابی یا انتصابی نیست. یک قهرمان ورزش، نه با انتخاب تعیین میشود و نه کاندیدا شدن درباره او معنی صحیح دارد، اگر منصوب بشود یا نشود، برگزیده گردد یا نگردد، نابغه نابغه است و نویسنده نویسنده، ولو هیچ فرد و مقامی به نبوغ او پی نبرد و هیچ فرد و مقامی او را تأیید ننماید. ابن سینا نابغه فسلفه مشاء است، شهاب الدین سهروردی استاد فلسفه اشراق است، سیبویه بزرگ مرد جهان ادب عرب است، محقق حلی استاد فقه شیعه است و... این مقامات و مناصب، جزء ذات آنهاست، با تصویب و رأیگیری درست نمیگردد، و به اصطلاح فلسفه از امور حقیقی و واقعی است، نه اعتباری و جعلی. اگر در مکتب تشیع میگویند امام باید از جانب خدا منصوب گردد، مقصود این است که فردی شرائط رهبری در او جمع است، به مردم معرفی گردد و در حقیقت، نصب الهی وسیله تشخیص مردم است، نه تعیین فردی برای خلافت؛ زیرا صاحب این مقام، در واقع مردد نیست تا معین گردد، بلکه حق با صاحب حق ملازم میباشد، فقط پرده جهل روی آن را گرفته آن هم به وسیله وحی آسمانی برطرف میگردد.
اصولاً لفظ نصب و انتصاب و... در مکالمات روزمره ما در مواردی به کار میرود که با استبداد و خودسری، با سلب حریت و آزادی، با سلب حقوق از دیگران همراه میباشد. به کار بردن این لفظ در این مسائل عقیدتی بر اثر تداعی معانی مفاهیم غیر صحیحی را همراه دارد. از این جهت به توضیح این قسمت پرداختیم، تا روشن گردد که انتصابی داریم تا انتصابی! انتصاب افراد غیر لایق برای اشغال کرسیهای شورا و سنا موجب محرومیت لایقها و شایستههاست، ولی انتصاب الهی به معنای ارائه طریق برای شناسائی فرد لایق و شایسته است که میتواند مسئولیت رهبری امت را در تمام شؤون مادی و معنوی به عهده بگیرد و کاروان بشری را به کمال مطلوب خود برساند و اگر چنین انتصابی نبود، یعنی فرد لایق و شایسته از جانب خدا معین نمیشد، نه دین تکمیل میگشت و نه انقلاب به ثمر میرسید. در پایان یادآور میشویم که در میان دانشمندان اهل تسنن، ابن خلدون در مقدمه خود توانسته است که حقیقت و واقعیت دو مکتب را با عبارت کوتاه منعکس کند.
وی امامت را از نظر اهل تسنن چنین تعریف میکند: الأمامة: المصالح العامة التي تفوض الى نظر الامة و يتعين القائم بها بتعيينهم. امامت در نظر اهل تسنن از مصالح همگانی است که به خود امت بستگی دارد، هر کس را تعیین کردند او پیشوا خواهد بود. الامامة لدى الشيعة: ركن الدين و قاعدة الاسلام و لا يجوز لنبي اغفاله و لا تفويضه الى الامة، بل يجب عليه تعيين الامام لهم و يكون معصوماً من الكبائر و الصغائر[۱۶۲].
امامت، ستون و پایه دین است، بر پیامبر جائز نیست آن را نادیده بگیرد و نه به امت واگذار کند، بلکه باید امام را تعیین کند و باید از گناهان کبیره و صغیره مصون باشد. به عبارت روشنتر: امامت و پیشوائی پس از پیامبر، اداره وظائف مقام رسالت است و یک فرد امام، تمام وظائفی را که رسول و پیامبر بر عهده دارد، بر عهده بگیرد[۱۶۳] تنها تفاوتی که رسول و امام دارند، این است که پیامبر پایهگذار دین و طرف وحی الهی و دارای کتاب است، و امام منهای این جهت و یا جهات دیگر، نسخه دوم پیامبر، مبین و بیانگر اصول و فروع، حافظ و نگهبان دین از تحریف، مرجع کلیه امور دینی و دنیوی و تعقیب کننده تمام وظائف مقام نبوت به عنوان جانشینی از پیامبر است. در این نظر و دید که امامت، ادامه وظائف رسالت و امام نسخه دوم پیامبر، منهای نزول وحی آسمانی است، باید امام علاوه بر شرائط گذشته دو شرط دیگر را نیز دارا باشد:
- اعلم امت و آگاهترین فرد نسبت به اصول و فروع اسلام بوده و علم او از افراد عادی مکتسب نباشد، تا سرانجام مبین اصول و فروع اسلام و برطرف کننده کلیه نیازهای علمی و معنوی امت گردد و امت با وجود او به کسی و مقامی نیازمند نشود. به عبارت دیگر: داشتن اطلاع و آگاهی وسیعتر نسبت به معارف و اصول و کلیه فروع و احکام اسلام؛ زیرا بدون یک چنین علم وسیع نمیتواند خلائی را که از رفتن پیامبر در جامعه اسلامی پدید میآید، پرکند.
- مصونیت از گناه و پیراستگی از خطا؛ زیرا بدون داشتن عصمت نمیتواند اعتماد مردم را به گفتار و رفتار خود جلب کند و الگوئی برای مردم باشد.
همچنانکه بدون مقام عصمت نمیتواند در قلوب و ارواح نفوذ کند. بنابراین امام به خاطر دو جهت - جلب اعتماد مردم نفوذ در افکار و اندیشهها - باید از تمام لغزشهای عمدی و سهوی مصون بوده باشد.
همانطور که در این مکتب، شرائط امام افزایش یافت، علاوه بر لیاقت و کاردانی و عدل و دادگری، دو شرط دیگر به نام علم وسیع و عصمت بر شرائط اضافه گردید. همچنین وظیفه امام در این مکتب، علاوه بر تأمین عدالت اجتماعی و تحکیم امنیت و گسترش اسلام و دیگر امور متشابه، دو موضوع زیر میباشد:
- بیان اصول و فروع اسلام و رفع هر نوع نیازمندیهای علمی و فکری و سیاسی جامعه اسلامی.
- صیانت دین از هر نوع تحریف، تا معارف و احکام دین به صورت دست نخورده به دست مردم برسد، و از اسلاف به اخلاف منتقل گردد و سوداگران و بازرگانان حدیث و تاریخ و دشمنان خارجی با حقائق دین بازی ننمایند[۱۶۴].[۱۶۵].
معرفیهای فشردهای از دو مکتب
معرفیهائی که در کتابهای کلامی از مقام امامت صورت پذیرفته است، بیانگر نظریه دانشمندان اهل تسنن است. آنان مقام خلافت را این چنین توصیف میکنند:
١. الخلافة نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین و سیاسة الدنیا[۱۶۶] خلافت یک نوع جانشینی از صاحب شریعت برای حفاظت دین و اداره امور دنیاست. مقصود از حفظ دین، همان اجراء احکام و حدود الهی و جلوگیری از منکر و گناه است. در نظر صاحبان این مکتب، فردی که کار او اجراء احکام و تأمین زندگی مردم است، باید لیاقت و صلاحیت این کار را داشته باشد، ولی هرگز لازم نیست که آگاهترین فرد به اصول و معارف و فروع و احکام اسلام باشد و یا از هر نوع گناه و خطا پیراسته گردد[۱۶۷]. فضل بن روزبهان، که مدافع سرسخت مکتب اشاعره است، مقام امامت را به گونه زیر تعریف میکند:
٢. الامامة، خلافة عن الرسول في اقامة الدين و حفظ حوزة الملة، بحيث يجب اتباعه على كافة الامة[۱۶۸]. امامت جانشینی و نیابت از پیامبر است برای به پا داشتن دین و نگاهداری جامعه اسلامی به طوری که پیروی همه افراد لازم است. این تعریف و تعریفهایی که متشابه آن است، همگی نمائی روشن از مکتب اهل تسنن است که مسئولیت امام را در اقامه دین و اجراء حدود، و امر به معروف و بازداری مردم از گناه، و حفظ و حراست جامعه اسلامی از هر نوع تباهی و خرابکاری خلاصه میکند. ولی از نظر شیعه، امامت تعریف دیگری دارد. اینک تعریف:
۳. الإمامة رئاسة في امور الدين و الدنيا خلافةً عن الرسول. امامت، ریاست گستردهای است نسبت به کلیه امور دینی و دنیوی به عنوان جانشینی از جانب رسول خدا. این تعریف با دو تعریف دیگر، فرق روشنی دارد. در دو تعریف پیش سخن، تنها از اقامه و حفاظت و نگهداری دین به میان آمده، و امام حافظ دین و منافع دنیوی مردم معرفی شده است[۱۶۹]، دیگر امام نه مبین شریعت است و نه معلم، او فقط مراقب و نگهبان دین و اجراء آن و تأمین کننده نیازمندیهای مردم است و یک چنین منصب جز به لیاقت و کاردانی به چیز دیگری نیاز ندارد. ولی در این معرفی، امام، به عنوان رئیس عمومی و سرپرست کلیه امور دینی و دنیوی مردم شناسانده شده است، یک چنین سرپرستی جامع و کامل که امام مرجع عمومی جامعه مسلمانان در تمام امور دینی و دنیوی مردم باشد، جز در سایه علم وسیع و گسترده و عصمت که از شرائط اساسی امامت در نزد شیعه است، عملی و ممکن نیست. به عبارت دیگر: این تعریف به گونهای میتواند مبین مکتب تسنن، و به گونه دیگر بیانگر مکتب شیعه باشد زیرا: هرگاه مقصود از ریاست دینی و سرپرستی امور مربوط به دین و دنیا، همان موضوع حفاظت و حراست و مراقبت دین و منافع مسلمانان باشد، در این صورت در امام جز لیاقت و کاردانی چیز دیگری شرط نیست. ولی اگر مقصود یک سرپرستی کامل و همه جانبه باشد، قطعاً بدون آگاهی کامل از امور دینی ممکن و عملی نیست؛ زیرا چگونه میتواند فردی سرپرستی دینی و دنیوی ملتی را بر عهده بگیرد، در حالی که ممکن است در بیان اصول و فروع دین عمداً دروغ بگوید، و یا اشتباه کند؟! چگونه میتواند فردی سرپرست و رئیس مطلق دین و دنیای مردم گردد، در صورتی که پاسخ بسیاری از مسائل مورد ابتلاء را نمیداند و دست احتیاج به سوی این و آن دراز میکند؟!
از این نظر برخی از دانشمندان اهل تسنن که تعریف فوق را با نظریه خود موافق ندیدند، فوراً به توضیح آن پرداخته و گفتهاند که دائره این سرپرستی محدود به حفظ شریعت و دفاع عملی از زوال آن است و سائر شئون سرپرستی مانند تعلیم احکام و راهنمایی جاهلان و حل گرههای علمی مسلمانان، مربوط به امام نیست[۱۷۰]. ولی در تطبیق این تعریف بر مکتب شیعه بهتر است پس از لفظ رئاسة لفظ الهیة نیز اضافه گردد، تا روشن گردد که حکومت و ریاست او از جانب خداست. از این جهت، مؤلف کفایة الموحدین این لفظ را در تعریف خود آورده است و میگوید:
۴. الامامة هي الرئاسة العامة الالهية[۱۷۱]. بیان گسترده پیشین و همچنین تعریفهای گوناگون توانست ما را با سیمای این دو مکتب آشنا سازد، حالا کدام یک از این دو مکتب صحیح و استوار است، تشریح آن موکول به فصول آینده است. ولی باید در اینجا به دو نکته اشاره شود:
- اختلاف در معنی اصطلاحی امامت، ارتباطی به معنی لغوی آن ندارد؛ زیرا معنی لغوی آن، بالاتفاق رهبری و پیشوائی است و در لغت و قرآن مجید در این معنی زیاد به کار رفته است مانند: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[۱۷۲]. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۱۷۳].
- مورد بحث در این فصول، امامتی است که جنبه نمایندگی از جانب پیامبر دارد، و اگر در بعضی تعریفها لفظ خلافت اخذ شده است، روی واقعگرائی بیشتر میباشد؛ زیرا بحث و بررسی دو مکتب، پیرامون امامی است که به رنگ خلافت و جانشینی از پیامبر درآید ولی امامتی که در آن جنبه جانشینی از پیامبر نباشد، هرچند یکی از حقائق قرآنی است و بسیاری از پیامبران، پس از طی مرحله نبوت، به آن مقام نائل میآیند، ولی فعلاً محل بحث و گفتگو نمیباشد، بلکه باید در حقیقت چنین امامت (که مقام آن بالاتر از مقام نبوت است. و حضرت ابراهیم پس از طی مقام نبوت، به چنین مقامی رسید، خداوند در دوران کهولت به وی فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۷۴]. در فصل دیگری سخن گفت، و ما در کتاب مفاهیم القرآن در بحث الرسول و النبی و الامام فی القرآن الکریم پیرامون این نوع از امامت در قرآن کریم، به طرز گسترده سخن گفتهایم.[۱۷۵].
تاریخ پیدایش این اختلاف
- عوامل خارجی که پیوسته مطامع آنان با اتحاد و وحدت جمعیت، سازگار نیست، تخم نفاق و اختلاف را در اذهان پیروان مکتب میپاشند و آنان را به گروههایی تبدیل میکنند و در تاریخ ادیان، خصوصاً ادیان مسیحی و اسلام برای این نوع از اختلافها، شواهد فراوانی وجود دارد. تقسیم آئین مسیح بر ملکانی، نسطوری و یعقوبی از این قماش است. آئینهایی که اخیراً در میان تشیع و تسنن پدید آمده است، همگی از عوامل خارجی الهام گرفته است.
- زمینههای ذهنی و فکری پیروان یک مکتب، پدید آورنده چنین اختلاف میگردد و هرگز دست خارجی، پشت پرده بازی نکرده و در افکار اثر نگذارده است.
اختلاف امت در موضوع امامت، از قبیل دومی است. درست است که موج اختلاف و دودستگی در روز سقیفه به اوج رسید و آیندگان هر دو گروه با مرور زمان مطابق با پیشرفت علمی و فکری امت، برای مکتبی که از آن پیروی میکردند، دست و پا کرده و دلائل اقامه کردهاند، ولی ریشه اختلاف به زمان خود صاحب رسالت باز میگردد. در زمان پیامبر گروهی به امید جانشینی پس از وفات پیامبر، به گروه اسلام و مسلمین میپیوستند و یا درخواست پیوست میکردند. به عبارت روشنتر: دقت در احادیث و روایات و تواریخ اسلامی این مطلب را اثبات میکند که مسأله امامت و موضوع جانشینی از رسول خدا، اگرچه در میان قشرها و تودهها پس از رحلت رسول اکرم(ص) مطرح گردید ولی برای گروه معینی در زمان خود پیامبر مطرح بود و هسته مسأله در اذهان گروهی از مسلمانان در عهد رسالت در رشد و نمو بود و پیوسته گروهی در زمان خود پیامبر درباره زمامداری امور مسلمانان پس از درگذشت وی، زمزمهها و گفتگوها میکردند، حتی گروهی مانند اخنس بن شویق فرمانروای یمامه و افراد دیگر از این نظر از گرایش به اسلام خودداری نمودند و اسلام خود را منوط به این کردند که موضوع خلافت پس از وفات پیامبر، به آنان واگذار گردد، و چون از جانب پیامبر پاسخ منفی شنیدند، از پذیرش به آئین اسلام سرباز زدند[۱۷۶].
بنابراین نمیتوان گفت آغاز توجه به این مسأله حیاتی پس از درگذشت پیامبر بود، بلکه باید گفت در زمان حیات پیامبر مسلمانان در این موضوع کم و بیش فکر میکردند، اگرچه توجه وسیع و گسترده به آن پس از رحلت پیامبر صورت پذیرفت. مسلمانان با دیدگان خود میدیدند که هر موقع پیامبر مدینه را به عزم سفر و یا جنگ و دفاعی ترک میگوید، جانشینی برای خود تعیین میکند، آیا در این موقع میتوانند درباره جانشین پیامبر پس از درگذشت او فکر نکنند؟ بلکه تکرار این عمل در دوران حیات پیامبر، حس کنجکاوی آنان را تحریک میکرد که در مسأله وصایت به طور کلی فکر کنند و نظر دهند. این بیان و تجزیه و تحلیل در تعیین تاریخ طرح این مسأله میان مسلمانان، از نقطه نظر کلی است، ولی بر اساس دلائل شیعه درباره امامت و وصایت امیرمؤمنان(ع) به طور قطع باید گفت که موضوع امامت در زمان خود پیامبر مطرح بوده و بعدها هر نوع گفتگوئی پیرامون آن، به دنبال تعیین رسول خدا بوده است.
امامت و خلافت: این دو واژه هر چند به صورت دو لفظ مترادف به کار میروند، ولی هم از نظر لغت و هم از نظر اصطلاح میان این دو لفظ فرق روشنی وجود دارد. امام در لغت به معنای قائد و پیشواست که گفتار و رفتار او الگوی دیگران باشد و مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد. خواه رهبری او به عنوان جانشینی از جانب پیامبر باشد، یا اصالتاً دارای این مقام گردد. و همانطور که گفته شد، امام در قرآن یک معنی وسیع و گستردهای دارد که بسیاری از پیامبران زیر پوشش آن قرار گرفتهاند. به گفته ابن منظور خود پیامبر امام الائمه[۱۷۷] است زیرا عالیترین مقام و موقعیت رهبری را دارا میباشد، و رهبری او از اصالت خاص برخوردار است و عنوان جانشینی از کسی نیست. در حالی که در مسأله خلافت موضوع رهبری، شکل و قیافه دیگری دارد و رهبری شخص به عنوان جانشینی از پیامبر صورت میگیرد، از این جهت گروهی از دانشمندان در تعریف امامت، لفظ خلافةً عن الرسول را گنجانیدهاند، به طور مسلم نظر آنان تفسیر امامت و معنی لغوی و قرآنی نیست؛ زیرا از نظر قرآن و لغت، چنین قیدی در حقیقت امامت اخذ نشده است، بلکه نظر آنان به آن قسم از رهبریست که به عنوان جانشینی از طرف پیامبر باشد.
از این بحث و بررسی چه سودی میبریم؟ گاهی دیده میشود که برخی از روشنفکران لیبرال، بر چنین بحثها ایراد و خرده میگیرند و میگویند که بر چنین بحثها و گفتگوها چه سودی مترتب است؟ فرض کنید با دلائل قطعی فهمیدیم که پیشوائی امت پس از درگذشت پیامبر با امام علی(ع) و یا با فرد دیگری بوده است، آگاهی از این حقیقت ارزشی بیش از آگاهی از یک حقیقت تاریخی ندارد و بر چنین موضوعی نباید این همه صفآرائی کرد و صدها کتاب و مقاله نوشت و هزاران سخنرانی و کنفرانس تشکیل داد. آگاهی از اینکه مسئول پیشوائی مردم مسلمان پس از رحلت رسول اکرم(ص) از آن چه کسی بوده، بسان این است که بدانیم: در قرن هیجدهم چه کسانی در فرانسه و آلمان شاغل کرسیهای زمامداری بودهاند.
به خاطر دارم، وقتی در قاهره با شیخ الجامع الازهر[۱۷۸] ملاقاتی رخ داد، در گفتگوی مفصل و گستردهای که با ایشان در مسائل مربوط به رهبری داشتیم، وی بر تمام این بحثها قلم قرمز کشید و گفت: هؤلاء انتقلوا الى رحمة الله و حسابهم مع ربهم. خلفا همگی به رحمت حق پیوستند و حساب ایشان با خداست. ما نباید پس از چهارده قرن بنشینیم، درباره آنان رأی غیابی صادر کنیم و حاکم حق را از حاکم باطل بشناسیم و درباره کشمکشهای عایشه و طلحه و زبیر سخن بگوئیم و.... این نوع اعتراضها و ایرادها و بحث و بررسیها، در موضوع رهبری پس از پیامبر و هر نوع انتقاد و نقد منطقی را رأی غیابی اندیشیدن، حاکی است که روشنفکران و نویسندگان ما هنوز حقیقت مسأله رهبری را درک نکرده و به اصطلاح از دور، دست به آتش دارند.
آنان تصور میکنند که بحث امامت، یک بعد بیشتر ندارد و آن تعیین زمامدار وقت، پس از درگذشت پیامبر گرامی(ص) است، به طور مسلم اگر موضعگیری ما در بحث امامت، در همین بعد خلاصه گردد، قطعاً بحث ما رنگ تاریخی گرفته، ارزشهای دیگر خود را از دست میدهد. آگاهی از اینکه پس از پیامبر گرامی چه کسی مسؤول تأمین امنیت و اجراء حدود و حفظ ثغور کشور و... بود، بسان این است که بدانیم که پس از درگذشت فلان زمامدار در غرب و شرق، چه کسی زمام امور را به دست گرفت و خلأ را پر کرد. یک چنین طرز تفکر و اندیشیدن از تز و مکتب فکری اهل تسنن درباره حقیقت امامت سرچشمه میگیرد؛ زیرا امامت در نظر آنان، یک بعد بیش ندارد و آن بعد زمامداری است و از این جهت شیخ ازهر چنین بحثها را بحث تاریخی خواند و از ارزش آن کاست. ولی در تز شیعه و مکتب علمی این گروه، امامت و رهبری دارای ابعاد مختلف و گوناگونی است که اگر یک بعد آن جنبه تاریخی پیدا کرد، ابعاد دیگر بحث، ارزش علمی و اجتماعی و دینی خود را از دست نخواهد داد؛ زیرا:
اولاً: بحث درباره امامت، بحث درباره شیوه حکومت اسلام است که یکی از لازمترین و ضروریترین بحثهاست. ما در قرآن مجید و احادیث اسلامی صدها حکم و فرمان داریم که مربوط به حاکم و زمامدار وقت است. درست است که خطاب قرآن به جامعه و افراد است، ولی به طور مسلم مجری آن، زمامدار وقت و حاکم علی الاطلاق مسلمانان میباشد، قرآن مجید میفرماید: ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا...﴾[۱۷۹].
﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[۱۸۰]. و آیات و دستورهای دیگری که همگی مربوط به مسؤول و متعهد جامعه است. آیا احکام اسلام و حقوق اجتماعی و سیاسی و قوانین جزائی و کیفری آن منسوخ شده است، یا اینکه به حکم جاودانی بودن این دین تا روز رستاخیز، باقی و جاودانی است؟ اگر واقعاً به خاتمیت و جاودانی بودن این دین و آئین ایمان داریم، باید مسؤول این احکام را از طریق بحث و بررسی روشن سازیم. اگر مقام امامت یک مقام انتصابی است، باید اجراء این احکام را به دست گروهی سپرد که از جانب خدا مسئولیت رهبری امت به آنها سپرده شده است و اگر آنان یکی پس از دیگری شربت شهادت نوشیدهاند و آخرین فرد از آنان نیز بر اثر مساعد نبودن محیط در پس پرده غیبت باقی مانده است، باید از طرح اسلام برای اجراء این احکام در دوران غیبت او آگاه شد و مورد بحث و بررسی قرار داد.
مسأله رهبری در اسلام و تعیین شیوه حکومت از بحثهای لازم و ضروری است که بدون روشن شدن این نقطه نمیتوان واقعیت جاودانی این آئین را لمس و درک کرد؛ زیرا آئینی میتواند ابدی و جاودانی باشد که ضامن اجراء جاودانی داشته باشد، و بدون یک چنین ضمانت اجرائی، وضع قانونی به شکل ابدی، کاری لغو و بیهوده میباشد. بنابراین، بحث درباره حکومت و خلافت و اینکه باید مردم سرنوشت خود را به برجستهترین انسان که از جانب خدا معرفی میشود، بسپارند و باید خداوند رابطه مردم را با امام عصر خود روشن سازد و او را به رهبری سیاسی مردم بگمارد، و یا اینکه مردم به شورا و انتخاب او را برگزینند، هم اکنون نیز مطرح و مفید است و هم اکنون نیز باید دید که حکومت اسلام بر اساس نصب الهی و یا اجماع امت است و تا این مسأله که زیربنای دیگر مباحث مربوط به حکومت اسلامی است روشن نگردد، هیچ بحثی سر و سامان صحیحی پیدا نمیکند. جای تأسف است که در طول قرون درخشان اسلامی درباره تمام موضوعات، کتابهای فراوانی نوشته شده است، حتی درباره فضائل و مناقب خلفائی مانند معاویه و یزید و خلفای عباسی و کنیزان و غلامان و مجالس شبنشینی و شرابخواری آنان با زنان طناز و ماهرو و... کتابهای چندی به رشته تحریر درآمده[۱۸۱]. ولی هرگز درباره شیوه حکومت اسلامی و احکام و وظائف حاکم و دیگر مباحث مربوط به زمامداری، کتاب جامع و کافی تألیف نگردیده است.
در میان دانشمندان اهل تسنن، برخی که دارای اندیشه بلند و از نویسندگان پرشور و هدفی بودهاند، در قرون نخست اسلامی کتابهائی در این زمینه نوشتهاند که میتواند شیوههای حکومت جاری آن زمان را روشن سازد[۱۸۲]، نه واقعیت حکومت اسلامی و شیوههای راستین آن را. دانشمندان شیعه که پیوسته در اقلیت و تقیه به سر میبردند کمتر به این مسأله پرداختهاند، اگر هم خواستهاند به مسائل مربوط به حکومت وارد شوند، موضوعاتی از قبیل: جوائز سلطان جائر، کمک به حاکم ستمگر را عنوان کردهاند، تو گوئی مقدر است که پیوسته ظالم بر ما حکومت کند و هیچگاه به فکر طرح حکومت عادل و دادگر نبودهاند که حکومت او مورد رضای حق باشد که به بیان خصوصیات و شرائط آن بپردازند. از بحث دور نشویم. فشرده سخن اینکه: امامت دارای ابعاد مختلف است، یک بعد آن مربوط به تعیین شیوه حکومت در اسلام، این دین ابدی و جاودانی است و هیچ روشنفکر لیبرالی نمیتواند خود را از این بحث که پایه سعادتها و شقاوتها در همین جا قرار دارد، بینیاز بداند.
ثانیاً: هر گاه امام و خلیفه، وظیفهاش در مسائل مربوط به زمامداری و تأمین عدالت اجتماعی و... خلاصه میگردید، جا داشت که برخی آن را یک بحث تاریخی بیندیشند، در حالی که یکی از ابعاد امامت در نظریه شیعه موضوع تشریح اصول و معارف و بیان احکام و فروع دین و داوری میان اندیشههای مختلف که در میان مسلمانان پدید میآید، میباشد به طور مسلم آراء و افکار و نظرات و اندیشههای بلند امام در این مکتب از مقام الهی و نبی گرامی گرفته شده و هرگز مربوط به خود او نیست، از این جهت سخنان و کلمات و قضاء و داوریهای او نه تنها برای معاصران او حجت میباشد، بلکه برای نسلهای آینده که در بسیاری از مسائل نوظهور به سخنان او نیاز مبرمی دارند، نیز حجت و نافذ خواهد بود. درست است که یک بعد از ابعاد مربوط به امامت سپری گردیده است و بحث درباره آن سود چشمگیری ندارد، و آن اینکه بدانیم پس از پیامبر گرامی چه کسی باید بر مردم حکومت کند، ولی بعد دیگر آنکه مربوط به شناسائی مرجع دینی و فکری و علمی مسلمانان پس از پیامبر گرامی به قوت خود باقی است. هماکنون میتوان این بحث صد درصد مفید را مطرح کرد و آن اینکه پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام(ص) مرجع فکری امت و گرهگشای جماعت، بازگوکننده اصول و معارف اسلام، تشریح کننده احکام و فروع دین، قاضی و داور میان مسلمانان در مسائل اختلافی و مکتبهای متضاد و متناقض کیست؟ زیرا این نوع مسئولیتها در مکتب انتخابی هر چند از دوش امام برداشته شده است، ولی در مکتب دیگر همه این مسئولیتها و رهبریها بر دوش امام و پیشوای پس از پیامبر گذاشته شده است.
در این جا برای کسی که منکر سودمند بودن این نوع کنکاشها و کوششهاست، دو راه بیش نیست: یا باید بگوید که پس از درگذشت پیامبر مسلمانان به هیچ نوع مرجع فکری و علمی که بازگوکننده مشکلات عقیدتی و فکری و قرآنی و حدیثی و قضائی و داوری باشد، نیازی ندارند، و تنها قرآن و احادیث انگشتشمار پیامبر، پیرامون احکام به ضمیمه اجتهاد صحابه برای حل تمام مشکلات جامعه تا روز رستاخیز کافی است، همچنانکه مکتب اهل تسنن، روی این اساس استوار است و یا اینکه باید بگوید: نیاز امت، پس از درگذشت رسول اکرم(ص) از فیض الهی و تعلم آسمانی قطع نشده و حتماً باید میان مردم فردی باشد که گرهگشای مشکلات علمی و فکری و بازگو کننده اصول و فروع اسلام بوده و ملت را از هر نوع انحراف غلط که لازمه اجتماع بدون معصوم است، باز دارد. سرانجام، بحث درباره این موضوع لازم و ضروری است؛ زیرا یا از بحث خود نتیجه منفی میگیرد و کوشش میکند مانند فقهای سنی در پرتو کتاب و سنت، و یا قواعد دیگر (که از هر نوع اصالت و صحت پیراسته است، مانند قیاس و استحسان و...) تمام نیازمندیهای فردی و اجتماعی و سیاسی و فکری و... جامعه اسلامی را برطرف کند، و یا بحث و بررسی به او بینش دیگری میدهد و ضرورت چنین امام و مرجع را که از علم و عصمت الهی بهرهمند است، لمس میکند در این صورت پس از شناسائی او گفتار و رفتار او را درباره تمام امت تا روز رستاخیز، حجت و نافذ تلقی مینماید. در هر حال از بحث و بررسی و تشخیص حقیقت بینیاز نخواهیم بود. تا اینجا بحثهای مقدماتی درباره مسأله امامت و رهبری و تشریح ماهیت و واقعیت هر دو مکتب پایان پذیرفت، اکنون وقت آن رسیده که با کمال بیطرفی و دور از هر نوع عصبیت در اصل بحث وارد شویم و سیمای حقیقت را از لابهلای اندیشههای فراوان و ضد و نقیض، نشان دهیم.
بهترین راه برای درک حقیقت این سنخ مسائل، این است که زمینههای مساعد این مسأله را در نظر بگیریم و سپس درباره آن داوری نمائیم. و به عبارت دیگر: باید دید آیا شرائط سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی مسلمانان آن روز، کدام یک از این روشها را ایجاب میکرد؟ آیا مصلحت دین و دنیای مردم در این بود که از جانب خداوند، فردی مشخص گردد که مرجع فکری و علمی و سیاسی و اجتماعی مسلمانان شود و سرنوشت مردم را از جانب خدا به دست بگیرد و یا اینکه مصحلت، درست در نقطه مقابل آن بوده و لیاقت و شایستگی مردم به حدی رسیده بود که میتوانستند روی پای خود بایستند و زمامدار خود را با دست خود تعیین کنند. روشنتر بگوئیم: آیا بقاء انقلاب و به ثمر رسیدن هسته و نهالی که به دست با کفایت پیامبر گرامی غرس گردید، در سایه کدام یک از دو روش عملی بود؟ اینجاست که مسأله رهبری پس از پیامبر، ابعاد مختلفی پیدا میکند و میتوان آن را از جهات گوناگونی مورد مطالعه قرار داد.
زمینههای مساعد این مسأله عبارتند از:
- آیا رشد عقلی و فکری و فرهنگی جامعه اسلامی آن روز به پایهای رسیده بود که بتواند بزرگترین میراث الهی (دین) را از گزند حوادث و از تحریف خائنان، از بروز مکتبهای باطل و متضاد که هر کدام برای خود دلیل قرآنی و حدیثی دارد و... صیانت کند، یا اینکه برای صیانت دین، نگهبان و مراقبی لازم بود که اصول و فروع و معارف و عقائد آن را از تحریف و تأویل حفاظت نماید؟ به عبارت دیگر: آیا درک و شعور دینی مردم به پایهای رسیده بود که از بروز مکتبهای متضاد و متناقض از پیدایش اختلاف در اصول و فروع اسلام، و ورود اخبار دروغ جلوگیری کند، یا اینکه رشد فکری و فرهنگی در این حد نبود، بلکه برای جلوگیری از این حوادث، مراقب و نگهبانی لازم بود.
- آیا سیاست خارجی اسلام، ایجاب میکرد که پیامبر گرامی جانشین و نماینده خود را در میان مردم معین کند و یا ایجاب میکرد که سرنوشت مردم را به دست خود آنان بسپارد؟
- آیا جامعه اسلامی از نظر رشد سیاسی و اجتماعی و دینی به حدی رسیده بود که در پوشش حکومتهای دموکراسی زندگی کنند؟ و یا اینکه دموکراسی برای ملتهای در حال رشد مفید و سودمند نیست، بلکه باید برای این جوامع، غیر از استبداد و دموکراسی طرح دیگری ریخت؟
- آیا اطلاعات و آگاهی امت از کتاب و سنت و فروع و اصول و کلیه نیازمندیهای انسان تا روز رستاخیز به حدی رسیده بود که آنان را از وجود امام معصوم و مطلع که علم و عصمت او بسان علم و اطلاع و عصمت پیامبر باشد، بینیاز سازد. یا پس از درگذشت پیامبر اکرم(ص) نیاز شدیدی بر چنین امام آگاه معصوم داشتند؟
- آیا رشد فکری و قدرت دفاع منطقی امت از حریم عقائد به پایهای رسیده بود که از حریم اسلام دفاع کنند و به سئوالات و مناقشات یهود و نصاری پاسخ بگویند؟
- آیا برداشت پیامبر گرامی اسلام(ص) و یاران پاک او از مسأله امامت چگونه بود؟ آیا آن را یک مقام انتصابی و الهی تلقی میکردند و یا آن را بسان دیگر مقامهای اجتماعی مربوط به خود مردم میدانستند؟
- آیا تکامل امت در سایه نصب امام معصوم است، با انتخاب امام غیر معصوم؟ هرگاه تکامل امت در سایه نصب امام معصوم انجام میگیرد، چگونه ممکن است خداوند که خواهان تکامل انسان است، همه نوع ابزار تکامل مادی را در اختیار او بگذارد، ولی او را از وسیله تکامل معنوی که همان نصب امام معصوم است، محروم سازد؟
- وضع امامت در امتهای گذشته چگونه بوده است؟ آیا آنان زحمات خود را به دست افراد کامل میسپردند، و تربیت دیگران را به او واگذار میکردند، یا در این باره سکوت مینمودند.
به عبارت دیگر: آیا جانشینان و اوصیاء پیامبران پیشین به وسیله پیامبران برای مردم معرفی میشدند، با اینکه مردم، آنان را انتخاب میکردند؟ اگر وضع در امتهای گذشته بر اساس نصب امام بوده است، تغییر و دگرگونی در امت اسلام نیاز به دلیل محکم و بیان رسا دارد که امت را از سیره مستمره باز دارد و در غیر این صورت مردم به دنبال سیره ملتهای گذشته خواهند رفت.
- آیا حکومت حقه الهیه که داوود(ع) بر آن مأموریت پیدا کرد، و پیامبر گرامی نیز حاکم به حق الهی بود، بدون سرپرستی یک امام معصوم و آگاه از حدود اسلام امکان پذیر است؟ به عبارت دیگر: کسی که میخواهد به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر حکومت کند، بدون علم گسترده و عصمت میتواند حکومت پیامبر را ادامه دهد، و حکومت وی بسان حکومت پیامبر باشد و خلائی که از فقدان وجود پیامبر به وجود آمده است، پرکند؟!
- درباره آینده امت، پیامبر باید یکی از امور ممکن را انتخاب نماید:
- بیتفاوت بودن درباره آینده اسلام، و لب فروبستن درباره شیوه رهبری در میان امت و آنان را به حال خود واگذاردن که هر چه میخواهند بکنند.
- انتخاب سیستم حکومت شورا برای امت.
- تعیین وصی و جانشین برای خود.
در اینجاست که مسأله امامت از نظر تجزیه و تحلیل، ابعاد گوناگونی پیدا کرده و در علوم مختلفی مانند: تاریخ، سیاست، جامعهشناسی، تفسیر و حدیث ریشه پیدا میکند و هر فردی مطابق رشته علمی خود میتواند در این مسأله قضاوت و داوری کند. همانطور که ملاحظه مینمائید، داوری در این موضوعات دهگانه نیاز به یک رشته اطلاعات تاریخی، سیاسی، جامعهشناسی، قرآنی و حدیثی دارد. از این جهت کمتر فردی میتواند حق این نقاط را ادا کند. ما اندیشمندان بزرگ را دعوت میکنیم که این نقاط حساس از مسأله رهبری را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، تا حق را برای گروه آماده و نیک اندیش روشن سازند. نتایج این زمینههای دهگانه تقریباً یکی است و همگی هدف واحدی را تعقیب میکنند. هر چند برخی از آنها به روشنی ثابت خواهند کرد که امام و پیشوای امت باید از جانب پیامبر معرفی گردد و برخی دیگر ثابت میکنند که باید در میان امت، پیشوای عالم و معصومی باشد که به نیازهای امت پاسخ گوید، ولی چون شناسائی چنین فردی برای امت ممکن نیست، باید چنین فردی از جانب خداوند به وسیله پیامبر گرامی معرفی گردد. و به عبارت روشنتر: این بررسیهای ده گانه، در عین اینکه هدف مشترکی را تعقیب میکنند، ولی هر کدام از طریق خاصی به آن هدف میرسد.
- برخی به روشنی ثابت میکنند که مصالح اسلام و امت ایجاب میکرد که امام و پیشوای مسلمانان، از طریق خدا و پیامبر تعیین گردد، و هرگز مصلحت نبود که گزینش سرپرست در اختیار امت باشد.
- برخی ثابت میکنند که باید پس از درگذشت پیامبر، امام معصوم با علم گستردهای در میان امت باشد که نیازهای مردم را برطرف سازد و شناسائی چنین فردی از عهده امت خارج است و باید خدا آن را معرفی کند.
سرانجام هر دو طریق ما را به یک هدف رهبری میکند و آن اینکه مقام امامت، پس از پیامبر گرامی، انتصابی است، نه انتخابی. و خواننده گرامی با مطالعه و دقت در محتویات هر یک از بررسیها، میتواند تشخیص دهد که کدام بررسی مربوط به کدام یک از این دو طریق است.[۱۸۳].
امامت و خلافت در اصطلاح
در اصطلاح اهل سنت
جرجانی در تعریف امامت مینویسد: «امامت، مقام شخصی است که ریاست عام دین و دنیا را دارد»[۱۸۴]. ایجی مینویسد: «امامت، خلافت رسول در اقامه دین و حفظ حوزه شریعت است که پیروی از او بر همه امت واجب است»[۱۸۵]. در القاموس الفقهی آمده است: «امامت کبرا در نظر علمای حنفی، استحقاق تصرف عام بر خلق، و ریاست دین و دنیا به جانشینی از پیامبر است»[۱۸۶]. قاضی عبدالجبار نیز میگوید: «امام از نظر شرع، کسی است که بر امت ولایت دارد و در امور آنان تصرف میکند؛ آن گونه که بالای دست او دستی نباشد»[۱۸۷]. ایجی درباره شرایط امامت مینویسد: جمهور معتقدند که امام باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند امور دین را به پا دارد و بر عقاید دینی برهان اقامه نماید و شبهات را حل کند و در حوادث و احکام بدون کمک دیگران فتوا دهد؛ زیرا مهمترین چیزی که از امامت مقصود است، حفظ عقاید و فیصله دادن محاکم و رفع دعاوی است، و این امور، بدون اجتهاد در اصول و فروع تمام نمیشود[۱۸۸]. تفتازانی نیز در حکمت وجود امام مینویسد: در کتابهای فقهی یادآور شدهایم که امت امامی را لازم دارند که دین را زنده کند و سنت را به پا دارد و داد مظلومان را بستاند و حقوق را استیفا کرده، آنها را در مواضع خود قرار دهد[۱۸۹].[۱۹۰].
در اصطلاح امامیه
سید مرتضی در تعریف امامت مینویسد: الإمامة رئاسة عامة في الدين بالأصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف[۱۹۱]؛ «امامت، ریاست عام دینی است که شخص از ناحیه خدای تعالی، نه به نیابت از مکلفان، آن را دارا میشود». علامه حلی نیز مینویسد: «امام کسی است که از سوی خدای تعالی، ریاست عام دین و دنیا را در دنیا دارا شده است»[۱۹۲]. تعریف هر دو طایفه از «امامت»، به هم نزدیک است؛ ولی به دلیل اینکه امامیه، ریاست دینی و دنیایی امام را از سوی خداوند میداند، برای امامت شرایط و ویژگیهایی را قائل میشود که اهل سنت هیچ کدام از آنها را نمیپذیرند. از نظر شیعه، امام نه تنها بر همه انسانها ریاست عام دارد، بلکه همچون پیامبر، بر مؤمنان سزاوارتر از خود آنها است، و امام عصمت الهی دارد و هیچ گونه خطا، کار خلاف و بدی و پلیدی از او سر نمیزند. او حجت خدای تعالی بر همه انسانها، بلکه بر تمام آفریدگان، است و پیرویاش بر همه واجب، و مخالفت او به طور مطلق و بیهیچ قیدی حرام است؛ به این دلیل، فیض کاشانی مینویسد: «هر صفتی که در پیامبر شرط است، در امام هم لازم است، جز نبوت»[۱۹۳]. شیخ صدوق در معانی الاخبار از پیامبر اسلام نقل میکند که فرمود: «امام را از آن رو امام میگویند که مقتدای مردم است و از سوی خدای تعالی منصوب شده و پیرویاش بر بندگان واجب است»[۱۹۴].[۱۹۵].
تفاوت دیدگاه امامیه و اهل سنت
روشن است که امامیه و اهل سنت در مسئله امامت، اختلاف اساسی دارند. در تعاریفی که نقل شد، اهل سنت امام را حافظ و نگهبان شریعت از تحریف و تغییر، و پاسخگو در مقابل شبهات کافران و معاندان میدانند؛ ولی آنجا که از ویژگیهای امام بحث میکنند، با صراحت میگویند که امام مانند امیر و حکمران است، و لازم نیست به تمام جوانب دین الهی و تدبیر امور مسلمانان آگاهی کامل داشته باشد، و هیچ لزومی ندارد معصوم باشد، و این را نیز نمیپذیرند که امام، حجت خدا بر آفریدگان است. قاضی عبدالجبار در بحث علم امام این پرسش را طرح میکند که آیا لازم است امام همچون پیامبر به همه دین عالم، و از همه امت آگاهتر باشد؛ آن گاه در پاسخ میگوید: این در مورد پیامبر به این دلیل لازم است که راه یادگیری شریعت، فقط از ناحیه او حاصل میشود و او حجت شرعی مردم است و در باب دین باید به او مراجعه کرد؛ اما امام این گونه نیست؛ زیرا ما دین و شریعت را از او نمیآموزیم، و امام شأنی خاص دارد و حال او مانند حال امیران و حکمرانان است[۱۹۶].
وی در باب لزوم امام و نیاز به او مینویسد: مردم از این جهت به امام نیاز دارند که احکام شرعی را اجرا کند؛ مانند اقامه حدود و حفظ مرزهای مملکت اسلامی و تجهیز لشکر و جنگ با دشمنان و احراز عدالت شهود و نظایر آنها[۱۹۷]. او در پاسخ این پرسش که امام باید در باطن و ظاهر عادل و در تمام حالاتش از فسق منزه باشد، میگوید: تفاوت رسول با امام در همین جهت است که این امور در رسول لازم است و در امام لزومی ندارد، و در مورد امام ثابت شده که او در این جهت مانند امیر و حاکم است[۱۹۸].
پس، از دید اهل سنت، امت در یادگیری دین، اعم از اصول و فروع، هیچ نیازی به امام ندارند و امام نیز در این جهت چون دیگر مردم است و همان طور که بر دیگران لازم است در دین اجتهاد کنند، بر او نیز لازم است اجتهاد نماید، و در صورت نیاز، به عالمان دین مراجعه کند. پس هیچ گونه پیشوایی دینی بر مردم ندارد و فقط مجری حدود و احکام شریعت است، نه بیان کننده و رافع اختلاف و حل کننده شبهات و مرجع دینی مردم. علامه امینی پس از نقل سخنان عالمان اهل سنت، درباره امامت مینویسد: امامت نزد آنان، چیزی نیست جز ریاست عام برای تدبیر لشکریان و حفظ مرزها و رد مظالم و دستگیری از مظلوم و اقامه حدود و تقسیم غنایم بین مسلمانان و همکاری با آنان در حج و جنگ. و در امامت، علم افزون بر علم رعیت شرط نیست... و امام، با فسق و ستم و کارهای خلاف، از امامت ساقط نمیشود و پیروی او بر امت واجب است؛ اعم از اینکه فردی نیکوکار باشد یا فاجر، و مخالفت با او و قیام بر ضد او و نزاع در امر امامت او بر هیچ کس جایز نیست[۱۹۹]. دانشوران امامیه، مقام امام را به اندازهای ارجمند میدانند که معتقدند خدای تعالی بعد از آنکه حضرت ابراهیم(ع) را با امور سخت و دشوار آزمود، به او فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۲۰۰]. مقام امامت چنان است که پیامبری چون ابراهیم(ع)، پس از آنکه مدتها مقام پیامبری را داشت و به مقام خلت و دوستی خدای تعالی رسیده بود، از سوی او به این مقام رسید و از خداوند این مقام را برای ذریه خویش نیز خواستار شد.
شیعه امامیه معتقد است که خدای متعال به کسی مقام امامت میدهد که از تمام جهات آزموده شده باشد؛ چون او را حجت خود بر همه خلق، و از خود خلق بر آنها سزاوارتر قرار میدهد، بنابراین، او را از مقام عصمت برخوردار میکند و علمی بالاتر از علوم همه امت به او میبخشد؛ بدین جهت، شیعه امام را رهبر دینی و مرجع مردم در تمام مسائل مربوط به دین و دنیا میداند. امام از نظر امامیه، نه تنها حجت، مرجع و ملجأ انسانها است، بلکه چنانکه خواهیم گفت، حجت الهی بر تمام آفریدگان نیز به شمار میرود و پیرویاش نه تنها بر انسانها واجب است، بلکه اطاعت و ولایتش بر همه آفریدگان لازم است. اساس تفکر شیعی در مسئله امامت با فکر اهل سنت تفاوت ماهوی دارد؛ بنابراین، ابتدا باید اصل موضوع و مسئله روشن شود؛ آن گاه اختلافات بین این دو گروه یا شرایط امام نزد دو فرقه بررسی گردد.
امامت در تفکر شیعی، در سطحی بسیار بالاتر از حکومت مطرح است. امام وظایفی را به عهده دارد که یک شعبه آن حکومت است. وظیفه اصلی امام، بیان و توضیح اسلام است. او در احکام مرجعیت دارد و بدین جهت، معصوم و خطاناپذیر است. امام علی(ع) درباره امام و جایگاه او در جامعه اسلامی میفرماید: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ... أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ»[۲۰۱]؛ «بلی، زمین تهی نماند از کسی که حجت برپای خدا است، یا پدیدار و شناخته است یا ترسان و پنهان از دیدهها است تا حجت خدا باطل نشود و نشانههایش از میان نرود.... آنها جانشینان خدا در زمین هستند و مردم را به دین او میخوانند». در حالی که اهل سنت، امام را در حد حاکمی میشمارند که وظیفهاش اموری از قبیل تدبیر لشکر و حفظ مرزها و ایجاد امنیت است. امامی که این گونه باشد، مسلماً میتواند با انتخاب مردم پدیدار شود؛ ولی امامت در نظر شیعه چنان است که انتخاب او از سوی مردم یا تفویض حق خود به او، بیمعنا و بطلانش آشکار است[۲۰۲].
بنابراین، اختلاف میان شیعه و اهل سنت در مسئله امامت، ماهوی است. اهل سنت امام را حاکم و امیر مسلمانان میدانند، اما شیعه، امارت و حکومت بر خلق را شاخهای از امامت امام به شمار میآورند و با وجود او، هیچ کسی را برای امارت و سلطنت بر خلق صالح نمیدانند؛ زیرا امارت و سلطنت را حق مسلم او میدانند که از سوی خدای تعالی به وی عطا شده است، ولی خواست خداوند متعال این است که امامان از این حق خود زمانی استفاده کنند که مردم به آنها روی آورند؛ چنانکه پیامبران دارای مقام امامت نیز این گونه عمل کرده و هیچگاه به زور بر مردم حکومت نکردهاند. بنابراین، امام هیچگاه از صلاحیت حکومت و امارت فرو نمیافتد؛ ولی حکومت زمانی فعلیت مییابد که مردم به او روی آورند. این امر درباره رهبری دینی آنها نیز صادق است. آنان هیچگاه در بیان احکام دین به زور متوسل نمیشوند؛ همانطور که پیامبران الهی در رساندن ادیان و شرایع به مردم هیچگاه زور به کار نبردهاند.[۲۰۳].
پیشینه تعریف امامت
- سید مرتضی[۲۰۴] (۳۵۵-۴۳۶): «امامت، رهبری در دین است، چنان که پیشوایی او اصل باشد نه به نیابت از کسی که در جهان تکلیف است»[۲۰۵]. کلمه «رهبری» در تعریف سید، به منزله جنس است و تمام انواع ریاست را فرا میگیرد. قید «در دین» نیز به منزله فصل است و رهبری و ریاست را به دینی و الهی بودن تقیید میکند تا بفهماند که امامت، یک منصب الهی و رهبری دینی است نه مطلق پیشوایی. «اصل بودن» نیز اشاره به مطلبی ظریف دارد و آن اینکه رهبری غیر اصلی را که به نیابت از فردی در دار تکلیف است، امامت نمیگویند. نیابت از این رو مقید به دار تکلیف شده تا این اشکال رفع شود که پیشوایی دینی امام به نیابت از پیغمبر(ص) است. قید «از کسی که در جهان تکلیف است» اشاره به این نکته دارد که نیابت امام را از کسی که در دار تکلیف است، امامت نمیگویند.
- ماوردی اشعری[۲۰۶] (۳۶۶-۴۵۰): «امامت، برای جانشینی نبوت در پاسداری دین و تدبیر امور دنیا قرار داده شده است»[۲۰۷]. تعریف ماوردی، تعریف به غایت است؛ یعنی غایت امامت که عبارت است از «پاسداری دین و تدبیر امور دنیایی مسلمانان» در تعریف گنجانده شده است و قید خلافة عن النبي برای ایجاد تمایز میان امامت و نبوت آورده شده است؛ زیرا نبوت نیز پاسداری از دین و تدبیر امور دنیاست، ولی این پاسداری، اصلی است نه به نیابت از کس دیگر.
- ابن حزم[۲۰۸] (۳۸۴-۴۵۶): «امامت، عهدهداری امور مسلمانان است»[۲۰۹]. این تعریف نیز همانند تعریف گذشته، تعریف به غایت امامت است؛ یعنی به عهده گرفتن تمام امور مسلمانان.
- سیفالدین آمدی[۲۱۰] (۵۵۱ - ۶۳۱): «امامت عبارت است از جانشینی شخصی از اشخاص از پیغمبر(ص) و اجرای دستورات شرعی و پاسداری حوزه دین، چنان که بر تمام امت، پیروی از او واجب باشد»[۲۱۱]. در این توصیف نیز غایت و وظایف امام آورده شده و در ذیل تعریف به یکی از ویژگیهای امام نیز اشاره شده است که همان «واجب الاطاعه» بودن اوست.
- محمود حمصی شیعه[۲۱۲] (متوفای اوایل سده هفتم): «امامت در عرف شرع، هنگامی که به صورت مطلق آورده میشود، عبارت است از رهبری فراگیر در امور دین؛ به گونهای که [رهبری] اصلی باشد نه به نیابت از دیگری که در دار تکلیف است[۲۱۳]. با آوردن کلمه «فراگیر» (عامه)، رهبری کسی که از سوی امام منصوب گردیده، از تعریف خارج میشود؛ چون ریاست آنان در پارهای از امور است. با قید «اصلی»، ریاست کسی که از سوی امام در تمام امور به ریاست منصوب گردیده، نقض میشود؛ چون ریاست چنین کسی، هر چند فراگیر است، ولی اصلی نیست، بلکه به نیابت از امام است؛ از این رو هم آوردن قید «عامه» و هم «بالاصاله» در تعریف، لازم است. اما اینکه سرپرستی را مقید به سرپرستی دینی کرد و ریاست در امور دنیا را همانند دیگران به آن ضمیمه نکرد، به این دلیل است که مؤلف، امور دنیا را دانشها و صنایع علمی دانسته است و امام، رئیس صنعتگران در صناعت آنان نیست. آن دسته از منافع و اغراض دنیایی که از تدبیر امام عاید میگردد، در حقیقت از پیامدهای غایت امامت است و غایت امامت مانند از میان رفتن ظلم و دادخواهی ستمدیدگان و... همه از امور دینی است؛ بنابراین به نظر وی نیازی به آوردن قید «امور دنیا» نبوده است.
- خواجه نصیرالدین طوسی[۲۱۴] (۵۹۸ - ۶۲۷): «امامت، رهبری فراگیر دینی است، مشتمل بر فراخواندن همه مردم در نگهداری مصالح دین و دنیا و بازداشتن از چیزهایی که بر حسب رهبری دین، برای آنان ضرر دارد»[۲۱۵]. تعریف خواجه در مقایسه با تعریفهای ذکر شده، تعریفی جامع است؛ زیرا لطف بودن، مرجعیت و الهی بودن منصب امامت که از مؤلفههای مهم امامت است، در آن گرد آمده است.
- محقق حلی[۲۱۶] (۶۰۲-۶۷۴): «امامت، سرپرستی فراگیر و اصیل شخصی از اشخاص است در امور دین و دنیا»[۲۱۷].
- کمال الدین میثم بحرانی[۲۱۸] (۶۳۴ - ۶۹۹): همان تعریف پیشین با حذف قید «شخصی از اشخاص».
- علامه حلی[۲۱۹] (۶۴۸- ۶۹۹): همان تعریف محقق حلی با حذف قید «اصیل»[۲۲۰].
- قاضی عضدالدین ایجی اشعری (- ۷۵۶): «امامت جانشینی پیامبر است در برپا داشتن دین؛ چنان که پیروی از [[[امام]]] بر تمامی امت واجب باشد»[۲۲۱].
- جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری الحلی (م ۸۲۶): «امامت عبارت است از ریاست فراگیر امت در دین و دنیا»[۲۲۲].
- سعدالدین تفتازانی اشعری (۷۱۲-۷۹۳): «امامت یعنی رهبری فراگیر به نیابت از پیامبر در امر دین و دنیا»[۲۲۳].
- ابن خلدون[۲۲۴] (۷۴۲ -۸۰۸): امامت یعنی جانشینی از صاحب شرع در پاسداری دین و تدبیر دنیا»[۲۲۵].
- فاضل مقداد سیوری حلی (؟- ۸۲۸): «امامت عبارت است از رهبری فراگیر در دین و دنیا برای شخصی به جانشینی از پیامبر(ص)»[۲۲۶].
- قوشجی اشعری (؟-۸۷۹): همان تعریف شماره ۱۲[۲۲۷].
- حمید مفتی اهل سنت (قرن نهم): «امامت عبارت است از ریاست فراگیر در دین و دنیا»[۲۲۸].
- قاضی نورالله شوشتری (۹۵۶-۱۰۱۹): «امامت منصبی است الهی، در برگیرنده همه فضیلتها و مراتب کریم جز نبوت و چیزهایی که لازم این مقام است»[۲۲۹].
- عبدالرزاق لاهیجی (؟-۱۰۷۲): «امامت، ریاست عامه مسلمین است در امور دین و دنیا بر سبیل خلیفگی از پیامبر(ص)»[۲۳۰].
- نوری طبرسی (۱۲۵۴-۱۳۲۰): «امامت، رهبری فراگیر الهی است به نیابت از پیامبر(ص) در امور دین و دنیا؛ چنان که پیروی از او بر تمام امت واجب باشد»[۲۳۱].
- محمد موسی کاظمی (اواخر قرن ۱۴ق): «امامت، رهبری سترگی است در امور دین و دنیا و جانشینی پیامبر(ص) در حفظ دین از تباهی، دفع فساد، برپا داشتن حدود، نشر احکام و دادخواهی برای ستمدیده از ستمکار»[۲۳۲]. در این تعریف به چندین مؤلفه امامت اشاره شده است: «زعامت کبری، یعنی مرجعیت در امور دین و دنیا»، «جانشینی پیامبر(ص)» و «حفظ دین».
- شیخ محمد حسن مظفر (۱۳۰۱-۱۳۷۵): «ریاست امام، ریاست دین و الهی و نیابت از پیغمبر(ص) در انجام وظایف آن حضرت است»[۲۳۳]. مظفر در توضیح غایت امامت گوید: «غایت امامت، تنها حفظ حوزه مسلمانان و تحصیل امنیت رعیت نیست؛ چه اینکه این کار ممکن است از یک انسان فاسق نیز ساخته باشد، بلکه غایت امامت، همانند ذات نبوت، تحصیل سعادت دو جهان است»[۲۳۴].
- جعفر سبحانی: «امامت، رهبری فراگیر الهی است»[۲۳۵].[۲۳۶].
رابطه امامت و ولایت
پرسش اصلی در این باره آن است که آیا ولایت عین امامت است یا لازم آن؟ برای روشن شدن پاسخ این پرسش، نخست باید مراتب امامت و معنا و مراتب ولایت بررسی گردد:
امامت
امامت دو مرتبه دارد: امامت تشریعی و امامت تکوینی:
- امامت تشریعی: آن است که کسی در مقام امر و نهی باشد و زمام امر و نهی و تدابیر امور مسلمانان در دست او باشد[۲۳۷].
- امامت تکوینی: یعنی تصرف تکوینی در امر هدایت؛ به گونهای که تنها نشان دادن راه نباشد، بلکه ایصال به مطلوب باشد[۲۳۸].[۲۳۹].
تمایز امامت تکوینی و تشریعی
امامت تشریعی، صرف نشان دادن و هدایت به حق است و کسی که مورد هدایت تشریعی و امر و نهی او قرار میگیرد، ممکن است به دستور و راهنمایی امام عمل کند و هدایت گردد یا به آن عمل نکند و هدایت نشود، اما در امامت تکوینی، رسیدن به مطلوب، عین همان هدایت تکوینی است. امام در هدایت تکوینی، مأموم را به مقصود و هدف میرساند که به همین امر، امامت تکوینی گفته میشود.[۲۴۰].
ولایت
«ولایت» از کلمه «ولی» گرفته شده است و «ولی» در زبان عربی به معنای آمدن چیزی در پی چیز دیگر است، بدون اینکه فاصلهای میان آن دو باشد و لازمه توالی و پی هم آمدن، قرب و نزدیکی آن دو به یکدیگر است. به همین دلیل کلمه «ولایت» با هیئتهای مختلف (به فتح و کسر) در معانی «حب و دوستی»، «نصرت و یاری»، «متابعت و پیروی» و «سرپرستی و تصرف» در امری استعمال شده است[۲۴۱]. مقصود از ولایت در این بحث، همان معنای اخیر، یعنی سرپرستی است.
- ولایت تشریعی: ذکر این نکته درخور توجه است که این اصطلاحات به این صورت در آیات و روایات نیامده؛ هر چند که معنا و مضمون آن در آنها موجود است. ولایت تشریعی با امامت تشریعی تفاوتی ندارد و همان مقام رهبری و سرپرستی و زمامداری در محدوده تشریع و قوانین الهی را ولایت تشریعی میگویند؛ از همین روست که بعضی از بزرگان، امامت را به ولایت مطلق تعریف کردهاند[۲۴۲]. ولایت تشریعی غیر از ولایت بر تشریع است؛ زیرا ولایت بر تشریع، همان ولایت بر قانونگذاری و تشریع احکام است؛ یعنی اینکه کسی سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد.
- ولایت تکوینی: ولایت تکوینی یعنی سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینی داشتن آنها؛ مانند ولایت نفس انسان بر قوای درونی خود. بازگشت این نوع ولایت به علت و معلول است و بر این اساس، هر علتی ولی و سرپرست معلول خویش است[۲۴۳].
دقت در معنا و مراتب امامت و ولایت نشان میدهد که میان ولایت تشریعی و امامت تشریعی تفاوتی وجود ندارد؛ زیرا کسی که در مقام امامت تشریعی (یعنی مقام امر و نهی) قرار دارد، همان مقام ولایت تشریعی را داراست، اما تفاوت امامت تکوینی با ولایت تکوینی، تنها در این است که امامت تکوینی اخص از ولایت تکوینی است؛ زیرا ولایت تکوینی، تصرف در مطلق موجودات جهان است، اما امامت تکوینی، سرپرستی در امر هدایت و تصرف تکوینی و عینی در امر هدایت است.[۲۴۴].
تعریف امامت از نظر متکلمان شیعه
مرحوم علامۀ حلی[۲۴۵] در کتاب الباب الحادی عشر، امامت را چنین تعریف میکند: الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي(ص)؛ امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای شخصی از اشخاص و به نیابت از پیامبر است.
فاضل مقداد درشرح این عبارت واژۀ «انسانی» را به «شخص» اضافه میکند و مینویسد: الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص إنساني؛ امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای یک شخص انسانی است. وی پس از این تعریف میگوید: برخی از فضلاء قید بحق الاصالة را در تعریف امامت اضافه کرده و در تعریف آن گفتهاند: «امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای یک شخص انسانی است به اصالت» این گروه با این قید خواستهاند نائبی را که ولایت عمومی از سوی امام به وی تفویض شده است از تعریف خارج سازند؛ چراکه معتقدند ریاست نائب هم عمومی است اما اصالت ندارد[۲۴۶].
و در انتها میفرماید: با همه اینها، این تعریف بر نبوت منطبق است پس در این جا قید نیابت از پیامبر یا به واسطه بشر را به تعریف میافزایند[۲۴۷].[۲۴۸]
تعریف امامت نزد متکلمان سنی
تفتازانی[۲۴۹] در تعریف امامت مینویسد: والإمامة رياسة عامة في أمر الدين والدنيا خلافة عن النبي[۲۵۰]؛ و آن به معنای ریاست عمومی در امر دین و دنیا و از باب جانشینی پیامبر است. و از فخر رازی نقل میکند: وقال الإمام الرازي: هي رياسة عامة في الدين والدنيا لشخص من الأشخاص[۲۵۱]؛ و امام رازی میگوید: آن به معنای ریاست عمومی در دین و دنیا برای شخصی از اشخاص است.
قاضی ایجی در ابتدای باب امامت مینویسد: در ابتدای امر ناگزیر از تعریف آن هستیم. قومی گفتهاند: امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیاست این تعریف با نبوت نقض میشود و بهتر است که گفته شود: آن جانشینی پیامبر است در بر پا داشتن دین از آن جهت که تبعیت از امام بر همۀ امت واجب است و با این قید آنکه امام در منقطهای منصوب کرده و نیز مجتهد از دایرۀ این تعریف خارج میشود[۲۵۲]. بر اساس این تعریف، امام باید معصوم باشد،؛ چراکه وجوب اطاعت مطلق با عدم عصمت ناسازگار است. فخر رازی هم در ذیل آیۀ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۲۵۳] به این موضوع تصریح میکند و مینویسد: خدای تعالی به طور حتم در این آیه به اطاعت از اولی الامر دستور داده است و هر کس که خداوند به طور حتم و به صورت قطعی به اطاعت از او امر کرده باشد ناگزیر باید از خطا معصوم باشد زیرا چنان چه او معصوم از خطا نباشد، آن خطا به دلیل اقدام وی امری خواهد شد که خداوند به متابعت از آن دستور داده است و این موضوع به معنای دستور به انجام آن خطاست و خطا از ان رو که خطاست مورد نهی قرار گرفته است پس این موضوع به اجتماع امر و نهی در فعل واحد و به اعتبار واحد منجر میشود و آن محال است[۲۵۴]. بر اساس تعریف ایجی از امامت، امام باید معصوم باشد؛ زیرا روشن است که عصمت لازمۀ وجوب طاعت است، چنان که فخر رازی به این امر اعتراف کرده است. اما تعریف قاضی ایجی از امامت دچار اشکال است؛ زیرا «وجوب طاعت» از لوازم امامت و آثار وجودی امام است و داخل کردن اثر در تعریف خلاف قاعده است. به هر حال، تا این جا روشن شد که تعریف امامت نزد شیعه و سنی واحد است، و متکلمان شیعه و سنی در محورهای اصلی تعریف اتفاق دارند، تفاوتهایی هم در جزئیات وجود داشت که ضمن طرح دیدگاههای مختلف روشن شد.[۲۵۵]
نکاتی از تعریف
از تعاریف ارائه شده برای امامت نکاتی استفاده میشود که ذیلا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- امامت «خلافة الرسول» و در نتیجه از توابع و شئون نبوت است.
- خلیفه و جانشین پیامبر(ص) همۀ وظایف او را بر عهده دارد، پس آن چه در پیامبر اعتبار میشود همگی -جز نبوت- در خلیفۀ ایشان هم اعتبار میشود. به عبارت دیگر «خلیفه» کسی است که خلاء فقدان رسول الله(ص) را پر میکند، پس باید دارای جمیع ویژگیهایی باشد که رسول خدا(ص) واجد آنها بوده است. یکی از ویژگیهای اساسی رسول خدا(ص) عصمت است، پس جانشین ایشان هم باید معصوم باشد.
- ریاست در امور دین و دنیا، به ابعاد وجودی امام اشاره دارد. چنان که وجود رسول خدا(ص) ذو وجوه است، جانشین ایشان هم باید دارای ابعاد وجودی ایشان باشد از جمله: هدایت خلق، وساطت فیض، حفظ شریعت، تعلیم احکام، بسط عدالت، اجرای حدود، اقامۀ حکومت، قضاوت، تفسیر قرآن و کلام رسول خدا(ص) و تمام امور مربوط به دین و دنیا باید به امام مراجعه شود.
- از قید «لشخص انسانی» یا «لشخص من الاشخاص» هم استفاده میشود که در زمان واحد وجود دو امام ممکن نیست. خلیفه و جانشین بعد از رسول خدا(ص) باید یک نفر باشد. اهل سنت هم خلافت بیش از یک نفر را در زمان واحد جایز نمیدانند. مسلم در این باره از پیامبر اکرم نقل میکند: «إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخِرَ مِنْهُمَا»[۲۵۶]؛ اگر در زمان واحد با دو خلیفه بیعت شد یکی از آن دو را بکشید.
- همچنین قید «لشخص انسانی» گویای آن است که امام جانشین رسول خدا(ص) باید انسان باشد، پس فرشته، جن، خرد بشری و... هیچ کدام نمیتوانند جانشین رسول خدا(ص) و پر کنندۀ خلأ باشند.[۲۵۷]
منابع
پانویس
- ↑ الإمام الّذی له الرئاسة العامّة فی الدین و الدنیا جمیعا؛ التعریفات، ص۲۸.
- ↑ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶.
- ↑ الإمامة، رئاسة عامّة فی الدّین و الدّنیا لشخص من الأشخاص نیابةً عن النّبی (ص)؛ الباب الحادی عشر، ص۶۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵- ۳۲۶؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹- ۳۲۰.
- ↑ الإمامة خلافة الرّسول في إقامة الدين بحيث يجب إتّباعه علی كافّة الأمّة؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ گوهر مراد، ص۴۶۱- ۴۶۲؛ سرمایه ایمان، ص۱۰۷.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
- ↑ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱.
- ↑ بالأصالة في دار التكليف.
- ↑ رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵- ۲۳۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۶.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۲۵؛ موسوی شفتی، الإمامة، ص۳.
- ↑ اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۹۰.
- ↑ آل یاسین، أصول الدین، ص۲۷۱؛ خرازی، بدایة المعارف، ج۲، ص۷. اگر واژه امام احیاناً در آیهای هم به معنای لغوی نباشد، به معنایی مرتبط با آن است.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.
- ↑ «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
- ↑ «روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
- ↑ «با پیشگامان کفر کارزار کنید باشد» سوره توبه، آیه ۱۲.
- ↑ لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۲؛ مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۲۸ و ۳۰؛ میلانی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۳، ص۱۳۸؛ مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة والشیعة، ص۱۱۴؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۷۳۹.
- ↑ ر.ک: مفید، النکت الاعتقادیة، ص۳۹؛ گوهر مراد، ص۴۶۱ و ۴۶۲؛ علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص۳۹؛ شبر، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۲۵۷؛ فاضل مقداد، شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعة، ص۱۱۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ جرجانی، التعریفات، ص۱۶. در شرح مواقف نخست امامت به رئاسة عامّة في أمور الدين و الدنيا تعریف شده، اما بعد به این صورت اصلاح شده است: خلافة الرسول في إقامة الدين، بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة. (شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵).
- ↑ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۴؛ فاضل مقداد، شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۴۱.
- ↑ قواعد المرام، ص۱۷۴؛ محقق حلی، المسلک فی أصول الدین، ص۱۸۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ النجاة فی القیامة، ص۴۱.
- ↑ شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰.
- ↑ شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ برخی «نیابة عن النبیّ» را دال بر این مطلب دانستهاند که امام همه صفات و مقامات پیامبر(ص) را، غیر از نبوت، داراست. (میلانی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۳، ص۱۳۸).
- ↑ قواعد المرام، ص۱۷۴. محقق حلی به جای بالاصالة، قید «بحق الأصل» را افزوده است. (المسلک فی أصول الدین، ص۱۸۷) برخی قائلند با وجود قید «عامه» نیازی به این قید نیست. (شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰).
- ↑ الباب الحادی عشر، ص۳۹؛ شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰؛ تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۳، ص۱۳۸؛ النجاة فی القیامة، ص۴۱؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
- ↑ شرح النافع یوم الحشر، ص۴۰. برخی هم این قید را به جهت پرهیز از ریاست کل امت افزودهاند. (شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵).
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
- ↑ البته غیر از تعریف فوق، تعاریف دیگری نیز ارائه شده است: از جمله: الإمامة رئاسة عامة دينية، مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية والدنيوية و زجرهم عما يضرهم بحسبها (طوسی، قواعد العقائد، ص۱۰۸ و ۱۰۹). برخی این تعریف را از بهترین و کاملترین تعاریف امامت دانستهاند؛ زیرا ریاست دینیه دال بر این است که امامت منصب الهی است و غرض از امامت هم در آن گنجانده شده است؛ (قواعد العقائد، ص۱۰۸ و ۱۰۹) خلافة من صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا (ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۳۹؛ ماوردی، الاحکام السلطانیة، ص۱۵)؛ الامامة منصب الهي حائز لجميع الشئون الكريمة و الفضائل الا النبوة و ما يلازم تلك المرتبة السامية (شوشتری، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲، ص۳۰۱)؛ الإمامة هي الولاية و السلطنة الإلهية على العباد (حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۲)؛ الامامة هي خلافة الله و رسوله فيما يتعلق بأمر معاشهم و معادهم. (موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴)؛ ر.ک: (جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، ص۴۱-۴۴).
- ↑ لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۲. از محقق لاهیجی هم شگفت است که صفاتی نام بردهاند که مشترک میان امام و مجتهد است؛ مثل عدالت و علم و معرفت به امور دینیه! (خرازی، بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۹).
- ↑ بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۸؛ موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴.
- ↑ موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴.
- ↑ موسوی شفتی، الإمامة، ص۲۴؛ حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۱. این مطلب به نفع اهل تسنن بوده و ائمهای را که بالفعل به ریاست و حکومت نرسیدند، از دایره امامت خارج میکند.
- ↑ خرازی، بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص٨؛ الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۰ و ۱۱.
- ↑ ر.ک: بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۱۰.
- ↑ ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۷۱۶-۷۲۰. البته با توجه به قید «دین و دنیا» در تعریف مذکور، شاید بتوان گفت که این تعریف شامل مرجعیت دینی نیز میشود؛ زیرا ریاست در امور دین همان مرجعیت دینی است.
- ↑ ر.ک: خرازی، بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۹؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۰۰ و ۲۰۱.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «الهی بودن مقام امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۹-۱۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۶.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۴ - ۱۳۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۷.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۸.
- ↑ مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۷، ص۲۱۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۸.
- ↑ مطهری، امامت و رهبری، ص۲۹ - ۲۸، ۵۱ - ۴۵، ۵۷، ۹۵ - ۹۲ و ۱۶۳ - ۱۶۲؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص، ۱۱۱ -۱۰۸؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۷۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۸.
- ↑ به باور وی «علم کلامی علمی است که انسان را بر یاریِ (دفاع از) آرا و افعالی ک به وسیله شارع دین بیان شده، و نیز بر ابطال عقاید مخالف آن آرا و افعال توانا میسازد». ابو نصر فارابی، احصاء العلوم، ص۸۶.
- ↑ هو علم يقتدر معه على اثبات العقائد الدينية بايراد الحجج و دفع الشبه. عضد الدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، ص۷.
- ↑ هو علم يتضمّن الحجاج عن العقائد الإيمانية بالأدلّة العقلية و الرد على المبتدعة المنحرفين فى الاعتقادات عن مذاهب السلف و اهل السنة. عبدالرحمان بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص۴۵۸.
- ↑ الكلام صناعة يقتدر بها على اثبات العقايد. ملا عبدالرزاق لاهیجی، شوارق الالهام، ج۱، ص۵.
- ↑ «کلام مربوط است به تحقیق در اصول عقاید اسلامی و دفاع از آنها، اعم از آنکه امر مورد اعتقاد از عقلیات محض باشد، مانند مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در سرنوشت انسان مؤثر باشد، مانند مسئله امامت از نظر شیعه». مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱، ص۵۴۸. یکی از ایرادات وارد بر این سخن آن است که علم کلام مختص به اسلام نیست، چراکه دیگر ادیان نیز دارای علم کلاماند؛ مگر آنکه بگوییم مقصود شهید آن است که علم کلام با اصطلاح «کلام» مخصوص اسلام است و در دیگر ادیان اگرچه علم عقاید موجود است، دانش کلام به آن اطلاق نمیشود.
- ↑ علامه شهید مطهری در این باره مینویسد: «اولین سخنی که در باب امامت میگویند، تعریفی است که از امامت میکنند. در این تعریف اختلافی نیست. میگویند: الامامة رياسة عامّة في امور الدّين و الدّنيا؛ [امامت] ریاستی است عمومی هم در امور دینی و هم در امور دنیایی». ر. ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۶۴.
- ↑ شایان ذکر است، در عصر حضور امامان معصوم (ع) متکلمان فراوانی وجود داشتهاند. ر. ک: گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۱. با وجود این، از آنجا که آثار مکتوب آنها از بین رفته و سخنان آنها در خصوص تعریف امامیه عرضه نشده است، بلکه به طور پراکنده از برخی واژگانی استفاده کردهاند که در ضمن فصل سوم به آنها اشاره شد، در این فصل به طور مستقل بدانها نپرداختهایم.
- ↑ احمد عابدی، مکتب کلامی قم، ص۱۱.
- ↑ در عصر ائمه اطهار (ع)، به ویژه در دوران امامین صادقین (ع)، اصول و آثاری روایی تدوین شد که بعدها به «اصول اربعمائه» معروف گشت. هر یک از این اصول در بردارنده مجموعهای از روایات است که شاگردان ائمه(ع) آنها را نوشتهاند. راجع به زمان دقیق تدوین اصول اربعمائة، نظریات گوناگونی عرضه شده است. ر. ک: سید کاظم طباطبایی، مسندنویسی در تاریخ حدیث، ص۲۰۵-۲۰۸؛ نهله غروی نائینی، تاریخ حدیث شیعه تا پایان قرن پنجم، ص۳۴۰؛ مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص۲۶۱؛ مجید معارف، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص۱۹۲-۱۹۴. شایان ذکر است که اگرچه امروزه تمام آن اصول در دست نیست، مجموعه روایات آنها در مجامع حدیثی شیعه، در قرون سوم تا پنجم، همراه با تبویبی خاص موجود است. در این باره، ر. ک: سید رضا مؤدب، تاریخ حدیث، ص۷۷-۸۳؛ اسد الله جمشیدی، تاریخ حدیث، ص۲۰۲-۲۰۳.
- ↑ سید بن طاووس حسنی، کشف المحجة، ص۲۰.
- ↑ وی در این باره مینویسد: أنّ العقل بنفسه قليل الغنى لا يكاد يتوصّل إلّا إلى معرفة كلّيات الشيء دون جزئيّاته. ملا محسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ شایان ذکر است، با توجه به آنکه مرحوم فیض، خود در بخشهای مختلف علم کلام وارد بحث شده و با اتکا به قرآن و سنت نظریهپردازی کرده است، به نظر میرسد مقصود وی از کلام که گمراهان آن را بنا نهادهاند، کلام با رویکرد فلسفی و عقلی محض است.
- ↑ ملا محسن فیض کاشانی، ده رساله حکیم فیض کاشانی، «رساله راه صواب»، ص۱۱۷-۱۱۸.
- ↑ ملا محسن فیض کاشانی، ده رساله حکیم فیض کاشانی، «رسالة الانصاف»، ص۱۹۶.
- ↑ ملا محسن فیض کاشانی، ده رساله حکیم فیض کاشانی، «رساله راه صواب»، ص۱۱۹.
- ↑ برای نمونه، وی در کتاب علم الیقین بارها مطالبی را از ملاصدرا نقل میکند؛ چنانکه مینویسد: قال بعض المحقّقين: و من صفات النبيّ أن يكون جالسا في الحدّ المشترك بين عالم المعقول و عالم المحسوس.... وی در ادامه نیز دوازده ویژگی برای «نبی» نقل میکند که آنها را از فارابی و ملاصدرا گرفته است. ر. ک: ملا محسن فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ص۴۷۰-۴۷۵.
- ↑ روایات موجود در جوامع حدیثی، در فصل پیشین، به تفصیل بیان شد.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۵.
- ↑ برای نمونه، ابن طاووس این روایت را از امام حسن (ع) نقل میکند که خطاب به ابو سعید، که نسبت به صلح ایشان با معاویه معترض بود، فرمودند: «يَا أَبَا سَعِيدٍ! أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي؟». سید بن طاووس حسنی، الطرائف، ص۱۹۶.
- ↑ ملا محسن فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ص۵۰۷.
- ↑ دلّ على أنّه لا يخلو كلّ زمان من حافظ للدين، إمّا نبيّ أو إمام... و هذا عامّ في سائر الامم، و عمومه يقتضي أنّ في كلّ زمان -حصلت فيه أمّة مكلّفة- نذيرا؛ ففي أزمنة الأنبياء (ع) هم النذر للامم، و في غيرها الأئمّة (ع). ملا محسن فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ص۵۰۸-۵۱۰.
- ↑ الإمامة التي هي رئاسة عامة على الناس، و فرض الطاعة من الله و الانقياد لهم، فإنه خلافة من الله، و ملك و سلطنة عظيمة لا يدانيه شيء من مراتب الملك و السلطنة. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ سید محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیة، ج۲، ص۸-۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۷۸-۳۹۳.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ لأنّ الإمام ليس رئيسا على أهل الصناعات في صناعتهم، فليس رئيسا على الخطاطين في الخط، و لا على الصائغين في الصياغة، و لا على النجّارين في النجارة... و كلّ هذه الصناعات من الامور الدنيوية. سدید الدین محمد حمصی، المنقذ من التقلید، ص۲۳۶.
- ↑ و الذي يدل على ما ادعيناه أن كل عاقل عرف العادة و خالط الناس، يعلم ضرورة أن وجود الرئيس المهيب النافذ الأمر السديد التدبير يرتفع عنده التظالم و التقاسم و التباغي أو معظمه.... سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۱۰؛ نیز، ر. ک: سدید الدین محمد حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۴۰-۲۴۱.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۰۳.
- ↑ يجب أن يكون الامام عالما بتدبير ما هو امام فيه من سياسة رعيته و النظر في مصالحهم و غير ذلك بحكم العقل. و يجب أن يكون أيضا بعد الشرع عالما بجميع الشريعة، لكونه حاكما في جميعها. محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰ و نیز، ر. ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۴۵.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۱.
- ↑ يجوز أن يكون في رعيته من هو أفضل منه فيما ليس هو امام فيه ككثير من الصنائع و المهن و غير ذلك، و المعتبر كونه أفضل فيما هو امام فيه. محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۱؛ نیز، ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ إذ المقرّر في نفوس أهل الشرع أنّه لا رئيس على الإمام و لا يد فوق يده. سدید الدین محمد حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۸؛ میر سید حامد حسین، عبقات الانوار، ج۱۰، ص۶۰۱.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، قواعد العقاید، ص۸۳.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، فصول، ص۳۷.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۴۱.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۴۱-۴۲.
- ↑ نگارش این کتاب که از مهمترین آثار کلامی علامه حلی است، در سال ۶۸۰ قمری و درحالی که مؤلف ۳۲ سال بیشتر نداشت، به پایان رسید. خود علامه بسیار به این کتاب توجه داشته است. ر. ک: زابینه اشمیتکه، اندیشههای کلامی علامه حلی، ص۵۴-۵۵. گفتنی است کتاب مناهج الیقین در بردارنده مباحث فلسفی و کلامی است. علامه در این کتاب، خود را با معتزلههایی همچون ابو الحسین بصری و ابو هاشم جبائی و نیز اشاعرهای همچون فخر رازی بسیار درگیر میکند.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، مناهج الیقین، ص۴۳۹؛ فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، ص۳۲۵.
- ↑ سید حیدر آملی، اسرار الشریعة، ص۹۵. وی در همین کتاب، امامت را از دیدگاه اهل شریعت، اهل طریقت و اهل حقیقت نیز تعریف کرده است؛ از منظر اهل طریقت، امامت همان خلافت از جانت خداوند و از جانب قطبی است که در زمان اوست و از دیدگاه اهل حقیقت، امام همان ولی مطلق است که از او تعبیر به قطب میشود و او امام امامان است. سید حیدر آملی، اسرار الشریعة، ص۹۵-۱۰۳.
- ↑ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، درس سی و ششم، ج۲، ص۱۳۴.
- ↑ مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۶۴.
- ↑ خواجه نصیر الدین طوسی، رسالة فی الامامة، ص۱۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶.
- ↑ جعفر بن حسن محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷.
- ↑ جعفر بن حسن محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷.
- ↑ و اعلم أنّ بهذا التفسير تكون لفظة «الإمام» واقعة على النبيّ كما تقع على خليفته حتى يكون كلّ نبيّ إماما و لا ينعكس فيتفاوتان تفاوت العامّ و الخاصّ. جعفر بن حسن محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۴.
- ↑ فقولنا «رئاسة» كالجنس لها والباقي من قبيل الخواص. و احترزنا ب«لعامة في أمور الدين و الدنيا» عن الخاصة ببعضها. و بقولنا ب«الأصالة» احتراز عن رئاسة النواب و الولاة من قبله. و مفهوم كونه إماما و إن كان أعم من كونه انسانا لكن يعلم كونه انسانا بحسب العرف. میثم بن علی بن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۴.
- ↑ فاضل مقداد سیوری حلی، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص۸۷.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ فاضل مقداد سیوری حلی، النافع یوم الحشر، ص۹۳.
- ↑ ارشاد المسترشدین؛ به نقل از: گروهی از نویسندگان، امامتپژوهی، ص۴۳؛ نیز ر. ک: علی اوجبی، پرسمانهای کلامی، ص۵۲.
- ↑ فان موضوع البحث هنا ليس هو الرئاسه الشاملة للنبوة بل الرئاسة التي هي نيابة عنها و التعريف غير مشعر به فالاولى ان يزاد في التعريف نيابة عن النبي (ص). فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، ص۳۲۶.
- ↑ فاضل مقداد سیوری حلی، ارشاد الطالبین، ص۳۲۵؛ النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۶ و ۲۶۲.
- ↑ فالرئاسة جنس قريب، البعيد النسبة، بعمومها خرجت ولایة قریة و قضاء بلد، و تعلقها بالدين يخرج الملوكيه و بالدنيا يخرج القضويه و تقييد الشخص الانساني يخرج الملك و الجن لو امكن و بقيد الخلافة تخرج النبوة لانطباق ما قبله عليها. فاضل مقداد سیوری حلی، اللوامع الالهیة، ص۳۲۰.
- ↑ فاضل مقداد سیوری حلی، النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۶ و ۲۶۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵؛ الانوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریة، ص۱۵۶.
- ↑ ملا عبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۰۷؛ گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.
- ↑ ر. ک: ملا صالح مازندرانی، مقدمه شرح اصول الکافی، ص۱۰.
- ↑ سید محسن امین، نقض الوشیعة، ص۷۶.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۷۸-۴۰۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۳۰-۳۱.
- ↑ لسان العرب، ج۱، ص۱۵۰؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ لسان العرب، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
- ↑ «روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
- ↑ «هر چیزی را در نوشتهای روشن بر شمردهایم» سوره یس، آیه ۱۲.
- ↑ «و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.
- ↑ «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود» سوره احقاف، آیه ۱۲.
- ↑ «و (نشانههای) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
- ↑ وجوه قرآن، ص۲۸-۲۹؛ اسماعیل بن احمد، وجوه القرآن، ص۲۸-۲۹ و ص۹۸-۹۹.
- ↑ ر.ک: المفردات، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۴- ۱۵۶.
- ↑ مراد از قید «بالاصالة لا بالنیابة» در تعریف امامت این است که امامت مورد نظر اسلام و شیعه، امری اصلی و منصبی الهی است، نه امری نیابتی و وکالتی از سوی مردم، که امامت و رهبری مطرح در حکومتهای رایج در گذشته و حال از این قسم است.
- ↑ اَلاِمَامَهُ رِیَاسَهٌ عَامَّهٌ فِی الدِّینِ بِالاِصَالَهِ لا بِالنِّیَابَهِ عَمَّن هُوَ فِی دَارِ التَّكلیِفِ؛ الحدود والحقایق، سید مرتضی علم الهدی، ص۴۱.
- ↑ الإمام اسم لمن له الولايه علی الأمة و التصرف في أمورهم علی وجه لا يكون فوق يده يدٌ؛ شرح الأصول الخمسة، ص۵۰۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
- ↑ الامام هو الذي يتولي الرئاسة العامّة في الدين و الدنيا جميعاً؛ شرح العبارات المصطلحة بین المتکلمین، به نقل از امامت پژوهی، ص۴۲.
- ↑ برگرفته از تمهید الأصولی فی علم الکلام، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، ص۳۴۸ - ۳۴۹.
- ↑ الامامة رياسة عامة في امور الدين و الدنيا؛ شرح المواقف، شرح از سید شریف علی بن محمد جرجانی، ج۸، ص۲۴۵.
- ↑ الأمام هو الانسان الذي له الرياسة العامة في أمور الدين و الدنیا بالأصالة فی دار التکلیف؛ الاَلفین (دو هزار دلیل) فی امامة امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)، جمال الدین حسن بن یوسف المطهر الحلّی، ص۲.
- ↑ به نقل از امامتپژوهی، ص۴۱.
- ↑ الامامة رئاسة عامة دينية مشتملة علی ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية و الدنياوية و زجرهم عما يضرهم بحسبها؛ قواعد العقائد، تحقیق علی ربانی گلپایگانی، ص۱۰۸.
- ↑ قواعد المرام فی علم الکلام، میثم بن علی بن میثم البحرانی، ص۱۷۴.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۱۷-۱۹.
- ↑ یعنی اختلاف فقط در این است که امام کیست و نه امامت چیست.
- ↑ و يجب طاعة الإمام ما لم يخالف حكم الشرع سواء كان عادلاً أو جائراً؛ شرح مقاصد، ج۵، ص۲۳۳-۳۳۴.
- ↑ گوهر مراد، ملا عبدالرزاق لاهیجی، ص۴۶۲.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۲۰-۲۲.
- ↑ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.
- ↑ محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.
- ↑ الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شيء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شيء لا تجامعهما (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵).
- ↑ ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴-۲۵.
- ↑ «او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش میآید» سوره هود، آیه ۹۸.
- ↑ و يقال للطريق إِمَامٌ، لأنّه يُؤَمُّ أي يقصد و يتبع (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰).
- ↑ ر.ک: محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۶؛ جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر یزدی مطلق، ص۴۶.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
- ↑ «روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
- ↑ «و هر چیزی را در نوشتهای روشن بر شمردهایم» سوره یس، آیه ۱۲.
- ↑ «و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.
- ↑ «و (نشانههای) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: جیش بن ابراهیم تفلیسی، وجوه القرآن، ترجمه مهدی محقق، ص۲۸-۲۹.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۴۴.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، طبع المکتبة التجاریة، مصر، ص۱۹۶.
- ↑ از نظر دقیقتر، امامت فردی پس از پیامبر، ادامه مقام امامت پیامبر گرامی است، و با درگذشت پیامبر اسلام، نبوت و رسالت پایان پذیرفت ولی امامت او به وسیله امامان بعدی ادامه داشت.
- ↑ مشروح این قسمت را در تشریح زمینههای دهگانه خواهید خواند.
- ↑ سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۲۴.
- ↑ مقدمه عبد الرحمن بن خلدون، ص۱۹۱، طبع مصر، المکتبة التجاریة، وی در سال ۷۷۹ از نگارش مقدمه تاریخ، فارغ شده و در سال ۸۰۸ درگذشته است.
- ↑ در دلائل حقانیت مکتب تشیع خواهیم گفت ایجاد حکومت اسلامی و اجراء احکام و حدود آن، به صورت کامل و بینقص، به گونهای که در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) بود، بدون آگاهی کامل و بدون عصمت، صورت نمیپذیرد.
- ↑ دلائل الصدق، ج۲، ص۴.
- ↑ حق این است که اقامه دین و حفاظت آن به صورت واقعی و به شکل جامع و گسترده، بدون علم وسیع و عصمت از خطا امکان پذیر نیست، این دو تعریف بسان تعریف سوم به گونهای مبین مکتب تسنن، و به گونهای که هم اکنون اشاره کردیم، مبین مکتب تشیع نیز میباشد، تا مقصود از اقامه دین و حفاظت آن چه باشد؟!
- ↑ نظریة الامامه، ص۲۵.
- ↑ کفایة الموحدین، ج۱، ص۲.
- ↑ «روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم آنگاه کسانی که کارنامهشان را به دست راست آنان دهند، آن را میخوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۲۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۷۲، تاریخ کامل، ج۲، ص۶ و ۸۲.
- ↑ لسان العرب، ج۱۴، ص۲۹۰، ذیل لغت ام.
- ↑ دکتر عبدالحلیم محمود این ملاقات در بیست و نهم رجب سال ۱۳۹۷ رخ داد. وی مرد به وارسته و خلیق و صوفی منش است.
- ↑ «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره مائده، آیه ۳۸.
- ↑ «به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.
- ↑ از باب نمونه کتاب الاغانی فی انواع الالحان و الاصوات نگارش ابوالفرج علی بن الحسین، محمد الاصفهانی البغدادی که در سال ۳۵۶ درگذشته، مراجعه کنید.
- ↑ مانند الاحکام السلطانیة، تألیف ابوالحسن علی بن محمد ماوردی متوفای سال ۴۵۰ این کتاب برای بار دوم در سال ۱۳۸۶ چاپ شده است.
- ↑ سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۳۲-۴۴.
- ↑ جرجانی، سید شریف، التعریفات، ص۱۶.
- ↑ ایجی، عبدالرحمان، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
- ↑ سعدی، ابو حبیب، القاموس الفقهی، ص۲۴.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۹.
- ↑ ایجی، عبدالرحمان، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
- ↑ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۳.
- ↑ بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۳۶.
- ↑ سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ علامه حلی، الألفین، ص۱۲.
- ↑ فیض کاشانی، علم الیقین، ص۳۷۷.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۴.
- ↑ بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۳۷.
- ↑ قاضی عبدالجبار، المعنی، کتاب الإمامه، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۰.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۹.
- ↑ قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص٢٠٣.
- ↑ علامه امینی، الغدیر، ج۷، ص۱۹۸-۱۹۷.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص۱۱۷-۱۱۱.
- ↑ بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۳۸.
- ↑ شریف مرتضی، علم الهدی، علی بن حسین موسوی، ادیب توانا، متکلم، فقیه و یکی از شخصیتهای بزرگ علمی شیعه است. او برادر سید رضی گردآورنده نهجالبلاغه و شاگرد شیخ مفید بوده و آثار زیادی در علوم اسلامی از وی باقی مانده است.
- ↑ الإمامة رئاسة في الدين بالإصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف.
- ↑ ابوالحسن، علی بن محمد بن حبیب بصری بغدادی ماوردی، اشعری، از متکلمان قرن پنجم.
- ↑ الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في دراسة الدين و سياسة الدنيا؛ ماوردی اشعری، الاحکام السلطانیة، ص۳.
- ↑ ابومحمد، علی بن احمد بن سعید بن حزم در سال ۳۸۴ در قرطبه متولد شد. وی اشعری مسلک بوده و در شرعیات و کلام، آثاری از او به جا مانده است.
- ↑ الإمامة هي التولي لأمور أهل الإسلام؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۷.
- ↑ علی بن ابی علی بن محمد بن سالم سیف الدین آمدی از دانشمندان اشعری بوده که در زمینه منطق، فلسفه، کلام و اصول فقه آثاری داشته است. از عمدهترین آثار او کتاب ابکار الافکار فی اصول الدین در علم کلام است.
- ↑ هي خلافة شخص من الأشخاص للرسول(ص) في إقامة قوانين الشرع و حفظ حوزة الملة على وجه يجب اتباعه على كافة الأمة؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین، ج۵، ص۱۲۱.
- ↑ شیخ سدیدالدین رازی، متوفای قرن هفتم، از دانشمندان شیعه است. ر.ک: علامه تهرانی، الذریعة، ج۲۳، ص۱۵۲.
- ↑ شیخ محمود حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ محمد بن محمد بن حسن طوسی، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی، از بزرگان علمای امامیه که جامع منقول و معقول بوده و در حسن سیاست و تدبیر و اخلاق، مشهور بوده است. او در حکمت و کلام و سایر فنون تبحر داشته و آثار ارزشمندی در فلسفه، کلام و... بر جای گذاشته است.
- ↑ الإمامة رئاسة عامة دينية مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية ما للدنيوية و زجرهم عما يضرهم بحسبها؛ نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد، ص۱۰۹.
- ↑ جعفر بن حسن بن یحیی هذلی حلی، ابوالقاسم نجم الدین، مشهور به محقق حلی و محقق اول، مؤلف کتاب معروف فقهی شیعه شرایع الاسلام. در زمینه فقه و سایر علوم اسلامی بیش از ۲۰ اثر از او باقی مانده است.
- ↑ إن الإمامة رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالأصالة: محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۳۰۶.
- ↑ کمال الدین، میثم بن علی بن میثم بحرانی، فیلسوف، متکلم، فقیه و محدث، از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی (میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴).
- ↑ امام جمال الدین ابومنصور، حسن بن یوسف بن علی بن محمد بن المطهر، معروف به علامه حلی، از علمای بزرگ امامیه و دارای تألیفات زیاد در علوم مختلف اسلامی.
- ↑ علامه حلی، نهج المسترشدین فی اصول الدین، ص۶۲.
- ↑ خلاف الرسول في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة؛ عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
- ↑ جمال الدین مقداد السیوری الحلی، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۲۵.
- ↑ رئاسة عامة في أمر الدين و الدنيا خلافة عن النبي؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
- ↑ ابن خلدون از دانشمندان بزرگ اهل سنت که در فلسفه، تاریخ، حدیثشناسی و کلام تبحر داشته است. تاریخ و مقدمه او از بزرگترین آثاری است که به جا مانده است.
- ↑ الإمامة خلافة عن صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا؛ ابن خلدون، مقدمه، ص۱۹۱.
- ↑ رئاسة عامة في الدين و الدنيا لشخص إنساني خلافة عن النبي(ص)؛ سیوری حلی، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ص۲۵۴.
- ↑ قوشجی، شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۵.
- ↑ محمد ابوالفضل محمد مشهور به حمید مفتی، قاموس البحرین، ص۳۳۳؛ میر سید شرف الدین جرجانی، التعریفات، ترجمه حسن سید عرب و سیما نوربخش، ص۲۲.
- ↑ قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج۲، ص۳۰۰.
- ↑ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۱.
- ↑ الرئاسة العامة الإلهية خلافة عن رسول الله في أمور الدين و الدنيا بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة؛ نوری طبرسی، کفایة الموحدین، ص۱۷.
- ↑ الإمامة هي الزعامة الكبرى في أمور الدين و الدنيا و هي خلافة الرسول في حفظ الشريعة من الضياع و دفع الفساد و إقامة الحدود و نشر الأحكام؛ محمد موسی کاظمی، اصول المعارف، ص۸۲.
- ↑ محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۲۹.
- ↑ محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۲۹.
- ↑ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۲۱-۲۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳؛ آیة الله حجت، ولایت و علم امام، ص۱۰۴.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۳۷.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۳۸.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۸۸؛ شعرانی، نثر طوبی، ج۲، ص۵۸۰.
- ↑ صدرالمتألهین شیرازی، شرح اصول کافی، ج۲، ص۴۷۵.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ آیة الله حجت، ولایت و علم امام، ص۱۰۴؛ شیخ محمد جواد خراسانی، الامامة عند الشیعة الامامیة، ص۴۱.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۳۸.
- ↑ ما مبانی بحثهای شیعه را ابتدا از مرحوم علامه حلی نقل و سپس به کلام علمای دیگر استناد و استشهاد میکنیم. مطالب در آثار علامه رحمه الله بسیار منظم، مرتب و مبرهن ارائه شده است. همچنین کتابهای کلامی علامه رحمه الله کلام مقارن است. اولین شرحی که بر کتاب تجرید الاعتقاد نوشته شد، شرح مرحوم علامۀ حلی بود. تجرید الاعتقاد نوشته مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی است ایشان پس از سقوط عباسیان اوج گرفتند و ریاستشان فراگیر شد. اولین اقدام ایشان در این موقعیت نگارش کتاب تجرید الاعتقاد بود. از اینرو اهل سنت از وی ناخشنود هستند. سه کتاب شرح مواقف، شرح مقاصد و شرح عقاید نسفیه ناظر به کتاب تجرید الاعتقاد نگاشته شدهاند. کتاب الامامة فی اهم الکتب الکلامیة وعقیدة الشیعة الامامیة نگاشتۀ مؤلف حاشیهای بر باب امامت سه کتاب یاد شده است.
- ↑ وزاد بعض الفضلاء في التعريف: «بحق الأصالة» وقال في تعريفها: «الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص إنساني بحق الأصالة. واحترز بهذا عن نائب يفوض إليه الإمام عموم الولاية، فإن رياسته عامة لكن ليست بالأصالة. والحق، إن ذلك يخرج بقيد العموم، فإن النائب المذكور لا رياسة له على إمامه، فلا تكون رياسته عامة؛ النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۴.
- ↑ ومع ذلك كله، فالتعريف ينطبق على النبوة، فحينئذ يزاد فيه: بحق النيابة عن النبي أو بواسطة بشر؛ النافع یوم الحشر، ص۹۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۷۷.
- ↑ سعدالدین تفتازانی -متوفای ۷۹۳- از عالمان بزرگ سنی است که در ادبیات تفسیر، اصول فقه و اعتقادات تألیفاتی دارد. وی کتابی به عنوان المقاصد فی علم الکلام نگاشته و سپس آن را شرح کرده است.
- ↑ شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ ولابد من تعريفها أولا: قال قوم: الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا. ونقض بالنبوة. والأولى أن يقال: هي خلافة الرسول في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الامة. وبهذا القيد يخرج من ينصبه الإمام في ناحية والمجتهد؛ المواقف، ج۳، ص۵۷۴.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ إن الله تعالى أمر بطاعة أولي الأمر على سبيل الجزم في هذه الآية، ومن أمر الله بطاعته على سبيل الجزم والقطع لابد وأن يكون معصوما عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه على الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته، فيكون ذلك أمرا بفعل ذلك الخطأ، والخطأ لكونه خطأ منهي عنه، فهذا يفضي إلى اجتماع الأمر والنهي في الفعل الواحد بالاعتبار الواحد، وإنه محال؛ تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۱۳.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۷۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۳، حدیث ۴۹۰۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۸۱.