ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۵۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۰ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = صحابه
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل =  
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[ابوذر غفاری در قرآن]] - [[ابوذر غفاری در حدیث]] - [[ابوذر غفاری در نهج البلاغه]] - [[ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی]] - [[ابوذر غفاری در تراجم و رجال]] - [[ابوذر غفاری در معارف و سیره رضوی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوذر غفاری در قرآن]] |[[ابوذر غفاری در حدیث]] | [[ابوذر غفاری در نهج البلاغه]] | [[ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی]] | [[ابوذر غفاری در تراجم و رجال]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
{{جعبه اطلاعات اصحاب
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابوذر غفاری (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| نام = ابوذر غفاری
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر مزار ابوذر در ربذه.jpg
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر مزار ابوذر در ربذه
| نام کامل = جندب بن جناده غفاری
| نام‌های دیگر = عبدالله، بریر
| جنسیت = مرد
| کنیه = ابوذر
| لقب = ابوذر غفاری
| اهل =
| از قبیله = [[بنی غفار بن ملیل]]
| از تیره = [[بنی‌کنانه]]
| پدر =  جناده
| مادر = [[رمله بنت وقیعه]]
| همسر =
| پسر = 
| دختر =
| خواهر =
| برادر = [[انیس بن جناده غفاری]] 
| خویشاوندان = {{فهرست جعبه|[[عبادة بن صامت غفاری]] (برادرزاده) | [[عمرو بن عبسه]] (دایی) }}
| وابستگان =
| تاریخ تولد = ۳۳ سال پیش از [[هجرت]]
| محل تولد = [[حجاز]]
| محل زندگی = {{فهرست جعبه افقی| [[مدینه]] | [[شام]] | [[ربذه]] }}
| تاریخ درگذشت = [[۳۲ هجری]]
| محل درگذشت = [[ربذه]]
| تاریخ شهادت =
| محل شهادت =
| طول عمر =
| محل دفن = [[ربذه]]
| دین = [[اسلام]]
| مذهب = [[شیعه]]
| از اصحاب = {{فهرست جعبه افقی| [[پیامبر خاتم]] | [[امام علی]] }}
| از طبقه = اول
| در جنگ = {{فهرست جعبه افقی| [[جنگ خندق]] | [[جنگ تبوک]] | [[جنگ حنین]] }}
| نقش‌ها = از [[یاران برجسته امام علی]]
| فعالیت‌ها = {{فهرست جعبه| مخالفت با [[خلفای سه گانه|خلفاء]] خصوصاً در [[واقعه سقیفه]] | مخالفت با بخشش‌های [[بیت المال]] در زمان [[عثمان]] }}
| علت شهرت = یکی از [[ارکان اربعه]] 
| علت درگذشت = 
| علت شهادت =
| راوی از = {{فهرست جعبه افقی| [[پیامبر خاتم]] | [[امام علی]] }}
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = {{فهرست جعبه| [[سلمان فارسی]] | [[أبو هریرة دوسی]] | [[عثمان بن عفان]] | [[عمر بن خطاب عدوی]] | [[عبد القدوس بن الحجاج]] | [[عویمر بن مالک انصاری]] }}
| راویان از او = {{فهرست جعبه| [[سوید بن غفلة الجعفی]] | [[قتادة بن دعامة السدوسی]] | [[قیس بن عباد]] | [[کمیل بن زیاد النخعی]] | [[عبید بن عمیر]] | [[شقیق بن سلمة]] | [[شهر بن حوشب]] | [[کناز بن حصن الغنوی]] | و... }}
| آخرین راوی از او =
}}


==نسب==
'''ابوذر غفاری''' از برجسته‌ترین [[صحابیان]] [[پیامبر]]{{صل}} و جزء [[اولین مسلمانان]] بود. او پیش از [[اسلام]] [[موحد]] بوده و پس از [[جنگ خندق]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نیز از حامیان [[امام علی]]{{ع}} و از منتقدان سرسخت [[خلفا]] بود. [[اعتراض]] او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین‌داری]] و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و [[سختی]] کنار [[همسر]] یا تنها دخترش رحلت کرد.
*"جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" یکی از بزرگ‌ترین [[اصحاب]] [[نبی مکرم]] [[اسلام]] و یکی از مهم‌ترین حامیان [[علی]]{{ع}}<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰-۳۶۱.</ref> است. او جزء اولین [[مسلمانان]] محسوب می‌شود<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.</ref>. در نام او [[اختلاف]] زیادی وجود دارد. علاوه بر [[جندب بن جناده ]]- مشهورترین نام او -<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۹۵.</ref> [[اسامی]] دیگری چون [[بریر بن جناده]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۹۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.</ref>، [[بریر بن عبدالله]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.</ref>، [[جندب بن عبدالله]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.</ref>، [[بریر بن عشرقه]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.</ref>، [[جندب بن سکن]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.</ref> و [[عبدالله]]<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.</ref> نیز برای او ذکر شده است. بنا به گفته خود [[ابوذر]]، [[رسول خدا]]{{صل}}، نام "[[عبدالله]]" را برای وی برگزید. او [[دوست]] داشت با همین نام صدایش صدایش کنند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.</ref>.
*نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از [[بنی‌غفار]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.</ref> بوده است.
*درباره [[زندگی]] [[ابوذر]]، پیش از [[اسلام]]، اطلاع چندانی در دست نیست. در برخی از [[روایات]] آمده است که [[ابوذر]]، برادرش انیس و مادرشان ([[رمله]]) به علت خونریزی‌هایی که [[قبیله]] "غفاری" در [[ماه حرام]] داشته‌اند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.</ref>، از آنان جدا و در نزدیکی‌های [[مکه]] ساکن شدند <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۰-۷۱.</ref>.


==زندگینامۀ [[ابوذر]]==
== نام و نسب ==
*ابوذر غفاری از قبیلۀ [[بنی‌غفار]] و نام اصلی‌اش جُندب بن جناده و مادرش [[رمله]] است. نام دیگر [[ابوذر]]، بُرَیر است و برخی بریر را [[لقب]] وی دانسته‌اند. بر اساس روایتی در [[جاهلیت]] شبانی می‌کرد<ref>ر.ک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.</ref> و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‌ایستاد<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ و ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref>. او پیش از [[اسلام]]، موحد بود و از [[بت پرستی]] جدا شده بود. [[روایات]] وارد شده در منابع [[شیعی]] حاکی از آن است که [[ابوذر]] به شکلی شگفت از [[دعوت پیامبر]] [[آگاه]] شد و به [[مکه]] [[مهاجرت]] کرد و [[اسلام]] آورد و [[آیین حق]] را با همۀ وجود پذیرفت و [[آیات الهی]] را نوشید<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۸؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۸۲.</ref>.
[[جندب بن جناده غفاری]] مشهور به ابوذر غفاری، از [[قبیله]] [[بنی‌غفار]] بود. بنی‌غفار از تیره [[بنی‌کنانه]]، از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند<ref>أنساب الأشراف، ج۶، ص۱۶۶؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref> که در فتح مکه با ۳۰۰ نفر<ref>المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۶۷.</ref> و در غزوه حنین با ۱۰۰۰ نفر<ref>سبل الهدی، ج۵، ص۳۱۳.</ref> پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۰؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۵۷.</ref> و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود می‌دانست<ref>الانساب، ج۱۰، ص۶۴؛ المعالم الاثیره، ص۹۹.</ref> و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۶۰؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۳.</ref>.
*داستانش چنین است که [[ابوذر]] با شنیدن زمزمه‌هایی درباره [[دعوت پیامبر]]{{صل}}، به [[مکه]] آمد و در جلسه‌ای [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را شنید و با [[دل]] و [[جان]] [[ایمان]] آورد. او در فضای [[کفر]] و [[شرک]] مکۀ آن روز با صدای بلند [[شهادتین]] را در میان [[مردم]] سر داد. [[مشرکان]] با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و [[عباس بن عبدالمطلب]] او را [[نجات]] داد. اما او روز بعد هم آمد و در [[مسجدالحرام]] میان [[مردم]] همین [[شعار]] را تکرار کرد<ref>ر.ک: مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.</ref>. پس از آن، [[ابوذر]] از طرف [[پیامبر]]{{صل}} برای [[تبلیغ]] [[اسلام]] به سوی قبیلۀ [[بنی‌غفار]] فرستاده شد. او از نخستین گروندگان به [[اسلام]] و جزء [[اصحاب صُفّه]] بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی می‌دانند که [[اسلام]] آورد. [[یعقوبی]]، [[اسلام]] او را پس از [[علی بن ابی طالب]]، [[خدیجه]] و زیدبن حارثه دانسته گرچه قول به پذیرش [[اسلام]] او پس از [[ابوبکر]] را نیز ذکر کرده است. [[ابوذر]]، نخستین کسی بود که [[پیامبر]] را به تحیت [[اسلامی]] [[سلام]] گفت<ref>ر.ک: المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ ـ ۹۴۵.</ref>.
*وی پس از پذیرش [[اسلام]] از طرف [[حضرت]] به اخفای [[دین]] و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ [[هجرت]]، [[مأمور]] شد اما [[شوق]] او به [[اسلام]] و [[پیامبر]] وی را به اظهار [[عقیده]] در میان [[مشرکان]] و [[اعتراض]] آنان کشاند از این رو مشکلاتی را متحمل شد.  او سپس به دیار خویش رفت و پس از [[جنگ]] اُحُد (یا [[خندق]]) به [[مدینه]] آمد و تا پایان حیات [[پیامبر]]{{صل}} با [[حضرت]] بود.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۵.</ref>


==[[اسلام]] [[ابوذر]]==
بنا به گفتۀ ابوذر، [[رسول خدا]] {{صل}}، نام «[[عبدالله]]» را برای وی برگزید. او [[دوست]] داشت با همین نام صدایش کنند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.</ref>.
*ابوذر غفاری از جمله [[اصحاب]] روشن [[ضمیر]] و پاک‌نهادی بود که خدای یگانه را [[پرستش]] می‌کرد و بُتها را قبول نداشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.</ref>. او به قول خودش حتی قبل از [[اسلام]] نیز [[اهل نماز]] بود. وی می‌گوید: "من سه سال پیش از آنکه به حضور [[پیامبر]]{{صل}} برسم، [[نماز]] می‌گزاردم". [[راوی]] می‌گوید: "از او پرسیدم برای چه کسی؟" گفت: "برای [[خدا]]". گفتم: "به کدام سو؟" گفت: "به سویی که [[خدا]] مرا [[راهنمایی]] می‌کرد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.</ref>.
*طبق قول مشهور، [[ابوذر]]، چهارمین<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.</ref> یا پنجمین<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.</ref> نفری بود که [[اسلام]] آورد. در روایتی، خود او، می‌گوید: "من پنجمین مسلمانم"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref>. در [[منابع تاریخی]] آمده است: "وقتی [[ابوذر]] خبر [[مبعث]] [[پیامبر]]{{صل}} را شنید، ابتدا برادرش، انیس را برای کسب خبر به [[مکه]] فرستاد. انیس به [[مکه]] آمد و پس از بازگشت، این خبر را [[تصدیق]] کرد. [[ابوذر]] که از سخنان [[برادر]]، آرام نگرفته بود، [[تصمیم]] گرفت خود به [[مکه]] بیاید تا [[پیامبر]]{{صل}} را از نزدیک ببیند و با [[رسالت]] او آشنا شود"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.</ref>.
*وی به [[مکه]] آمد و پس از چند روز با [[راهنمایی]] [[حضرت علی]]{{ع}}<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.</ref> به [[خدمت]] [[نبی مکرم]] [[اسلام]]{{صل}} رسید. [[پیامبر]]{{صل}} سوره‌ای را برای [[ابوذر]] [[تلاوت]] کرد و او همانجا [[شهادتین]] را بر زبان جاری کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.</ref>. سپس [[حضرت رسول]]{{صل}} او را [[مأمور]] کرد که به سوی [[قبیله]] خویش برگردد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.</ref>. به نظر می‌رسد او از طرف [[رسول خدا]]{{صل}} [[مأمور]] شده بود که قبیله‌اش را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند. [[ابوذر]] پیش از آنکه [[مکه]] را ترک کند، به [[مسجدالحرام]] رفت و با ندای {{متن حدیث| أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}} [[اسلام]] خویش را [[آشکار]] ساخت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>. [[مشرکان]] [[مکه]] بر سر او ریختند و به شدت، او را زدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>.
*سرانجام [[عباس]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}} با اعلام خطر به [[قریش]] مبنی بر اینکه راه تجاری شما از میان [[قبیله]] او می‌گذرد، [[ابوذر]] را از دست آنان [[نجات]] داد<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>. گویا [[ابوذر]]، روز بعد هم این عمل را تکرار کرد و دوباره [[عباس]]، او را [[نجات]] داد<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۱.</ref>.
*پس از بازگشت [[ابوذر]] از [[مکه]]، [[مادر]] و [[برادر]] او نیز [[مسلمان]] شدند. آنها نزد [[قبیله]] خویش ([[غفار]]) بازگشتند و با تلاش‌های [[ابوذر]]، نیمی از [[قبیله]] [[غفار]]، قبل از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} [[مسلمان]] شدند. بقیه افراد [[قبیله]] نیز پس از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، [[اسلام]] را پذیرفتند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.</ref>.
*[[قبیله]] "اسلم" نیز که در نزدیکی [[غفار]] بودند در [[مدینه]] به حضور [[پیامبر]]{{صل}} رسیدند و به [[رسول خدا]]{{صل}} گفتند: "ما نیز با همان شرایطی که [[برادران]] ما از [[بنی‌غفار]] [[مسلمان]] شدند [[مسلمان]] می‌شویم". [[پیامبر]]{{صل}} در [[حق]] هر دو [[قبیله]] [[دعا]] کرد و فرمود: "[[خداوند]] [[قبیله]] [[غفار]] را غفران [[عنایت]] کند و [[قبیله]] اسلم را سالم بدارد"<ref>{{متن حدیث|ِ غَفَّاراً غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَ أَسْلَمَ سَلَّمَهَا اللَّهُ}}؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۴. </ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۱-۷۲.</ref>.


==[[هجرت]] [[ابوذر]] به [[مدینه]]==
[[تاریخ]] و مکان ولادت او مشخص نیست، چنان که در نام وی و پدرش [[اختلاف]] زیادی است. کنیه او [[ابوذر]] است و به این کنیه مشهور است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.</ref>. پدر وی نیز به جناده شهره است و مادر وی [[رمله]] دختر وقیعه نیز از [[بنی‌غفار]] است<ref>ابن حجر، ج۸، ص۱۴۳ و ۳۶۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۷۰ ـ ۷۱.</ref>
*[[ابوذر]] تا پس از [[جنگ خندق]] در [[قبیله]] خویش ماند، سپس به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref>. او تا زمان [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} همواره همراه آن [[حضرت]] بود و در [[غزوات]] و [[سریه‌ها]] [[شرکت]] می‌کرد. [[ابوذر]] در [[جنگ تبوک]] از [[لشکر]] جدا شد؛ وقتی به [[پیامبر]]{{صل}} خبر دادند، فرمود: "اگر خیری در او باشد، به ما ملحق خواهد شد و اگر خیری در او نباشد، [[خدا]] شما را از دست او [[نجات]] داد"<ref>در این جنگ پیوسته افرادی از لشکر عقب می‌افتادند و پیامبر{{صل}} همین جمله را تکرار می‌کرد.</ref>. شتر [[ابوذر]] کند حرکت می‌کرد، [[ابوذر]] که چنین دید، شتر را رها کرد و بار و بنه‌اش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به [[لشکر]] [[اسلام]] برساند. وقتی او از دور می‌آمد، به [[خاتم انبیا]]{{صل}} خبر دادند که مردی به سوی ما می‌آید. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "امیدوارم که [[ابوذر]] باشد". وقتی نزدیک شد، [[اصحاب]] عرض کردند: "بله ای [[رسول خدا]]، او [[ابوذر]] است". [[پیغمبر اکرم]]{{صل}}[[سخن]] [[تاریخی]] خویش را درباره او در همین جا بیان کرد: "[[خدا]] [[ابوذر]] را [[رحمت]] کند! او تنها راه می‌رود و در [[تنهایی]] می‌میرد و تنها محشور خواهد شد"<ref>{{متن حدیث| يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُحْشَرُ وَحْدَهُ }}؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۲-۷۳.</ref>.


==[[حمایت]] [[ابوذر]] از [[اهل بیت]]{{عم}}==
== [[فضایل]] ==
*پس از [[رحلت]] [[نبی مکرم]] [[اسلام]]{{صل}}، با وجود خواست ایشان که [[علی]]{{ع}} را [[برگزیده]] بود، [[ابوبکر]] به [[خلافت]] رسید. در این میان، عده‌ای از [[پیروان]] [[حضرت علی]]{{ع}} چنین انتخابی را نپذیرفتند و با آن به [[مخالفت]] برخاستند. یکی از کسانی که با [[جدیت]]، [[مخالفت]] خویش را اعلام کرد، [[ابوذر]] بود. [[ابن ابی الحدید]] به [[نقل]] از [[عبدالعزیز جوهری]] و [[ابن لهیعه]] [[نقل]] کرده است: "[[ابوذر]]، هنگام [[وفات پیامبر]]{{صل}} در [[مدینه]] نبود. او وقتی که به [[مدینه]] آمد [[ابوبکر]] به عنوان [[خلیفه]] [[انتخاب]] شده بود. [[ابوذر]] فرمود: شما [[خویشان]] [[پیامبر]]{{صل}} را ترک گفتید. اگر [[خلافت]] را در [[خاندان]] او قرار داده بودید [[اختلاف]] پیدا نمی‌شد"<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.</ref>.
اولین کسی که [[پیامبر]]{{صل}} به روش [[اسلام]] به او [[درود]] و [[سلام]] فرستاد، ابوذر غفاری بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.</ref> و هم‌چنین اولین کسی که از آب [[زمزم]] به عنوان یک [[مسلمان]] نوشید ابوذر بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برای ابوذر غفاری [[فضائل]] و [[مناقب]] زیادی نقل شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:
*در همین ایام بود که [[علی]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} شب‌ها به در [[خانه]] برخی از [[صحابه]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌رفتند و از آنها [[یاری]] می‌خواستند؛ به گونه‌ای که [[چهل]] نفر به [[حضرت علی]]{{ع}} [[وعده]] [[نصرت]] و [[همکاری]] دادند. [[علی]] به آنها فرمود: "هنگام صبح با سرهای تراشیده در منزل من حاضر شوید و اسلحه خود را هم برای [[مبارزه]] بیاورید". هنگام صبح، تنها چهار نفر در منزل آن [[حضرت]] حاضر شدند که یکی از آنها [[ابوذر]] بود<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۵۱؛ علاوه بر ابوذر سلمان، مقداد و زبیر نیز حضور یافتند؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.</ref>.
# [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره زهد ابوذر فرمود: [[زهد]] و [[پاکی]] ابوذر در میان [[امت]] من مانند زهد [[عیسی بن مریم]] است<ref>{{متن حدیث|قَالَ النَّبِيِّ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>.
*[[ابوذر]] در دوره [[عثمان]] نیز [[حمایت]] خویش را از [[علی]]{{ع}} اعلام کرد. [[یعقوبی]] می‌نویسد: "[[ابوذر]] در زمان [[عثمان]] در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: [[محمد]]{{صل}} [[وارث]] [[دانش]] [[آدم]] و برتری‌های [[پیامبران]] است و [[علی]]{{ع}} [[وصی]] [[محمد]] و [[وارث علم]] اوست. ای [[امت]] سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که [[خدا]] پیش انداخته بود مقدم می‌داشتید... و [[ولایت]] و [[وراثت]] را در [[خاندان پیامبر]]{{صل}} می‌نهادید... سهمی از فرائض [[خدا]] از میان نمی‌رفت و دو نفر در [[حکم خدا]] [[اختلاف]] نمی‌کردند؛ مگر اینکه [[علم]] آن را از [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش نزد اینان می‌یافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، [[بدفرجامی]] کار خود را بچشید"<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۳-۷۴.</ref>.
# علی{{ع}} فرمود: ابوذر علومی را در سینه جا داده که تمام مردم از [[آموختن]] آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>.
# [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[آسمان]] [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد؛ او تنها [[زندگی]] می‌کند، تنها می‌میرد، تنها برانگیخته می‌شود و تنها داخل [[بهشت]] می‌گردد<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>.
# [[شیخ صدوق]] از [[حضرت رضا]]{{ع}}، از پدرانش، از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: [[ابوذر]] راستگوی این [[امت]] است<ref>{{متن حدیث|روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا{{ع}} عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ}}؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.</ref>.
# [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: بهشت به چهار نفر [[مشتاق]] است و ایشان: علی{{ع}}، [[عمار یاسر]]، ابوذر و [[مقداد]] هستند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.</ref>.
# صفوان می‌گوید: از [[حضرت صادق]]{{ع}} شنیدم که [[پیامبر]] می‌فرماید: [[خدا]] به من [[فرمان]] داده است تا چهار نفر را [[دوست]] بدارم. از او پرسیدند: یا [[رسول الله]] آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر{{صل}} فرمود: [[علی بن ابی‌طالب]]، مقداد، ابوذر و [[سلمان فارسی]]<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ}}؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.</ref>.
# [[امام موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم رسول خدا بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و مقداد و ابوذر [[قیام]] می‌کنند؛ یعنی ماییم آن حواریون<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>.
# از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی [[ابوذر]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]]{{ع}} با قیافه [[دحیه]] کلبی نزد آن حضرت بود. وقتی ابوذر آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. جبرئیل گفت: «یا محمد{{صل}} این ابوذر است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما سلام می‌کرد حتماً جواب می‌شنید. ای محمد! برای ابوذر [[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و پسندیده است و اهل آسمان، زمانی که می‌خواهند عروج کنند، آن دعا را می‌خوانند». وقتی جبرئیل{{ع}} از نزد پیامبر{{صل}} رفت ابوذر نزد آن حضرت آمد. پیامبر{{صل}} به او فرمود: «چه چیز مانع شد بر ما سلام نکنی؟» ابوذر گفت: «[[گمان]] کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت می‌کنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم». پیامبر{{صل}} فرمود: «آن کسی را که دیدی، جبرئیل بود و اگر بر ما سلام می‌کردی حتماً جواب می‌شنیدی». وقتی ابوذر متوجه شد که او جبرئیل بوده است، ناراحت شد که چرا بر او سلام نکرده است. پیامبر{{صل}} فرمود: «چه دعائی می‌خوانی که جبرئیل به من خبر داد که آن دعا در [[آسمان]] دعای معروف و پسندیده‌ای است؟» ابوذر گفت: «یا [[رسول الله]]! دعای من این است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ}}؛ خدایا! از تو [[امنیت]] و [[ایمان]]، تصدیق پیامبرت، به [[سلامت]] بودن از تمام [[گرفتاری‌ها]]، [[توفیق]] [[شکر]] نمودن برای تمام خوشی‌ها و [[بی‌نیازی از مردم]] [[پست]] را می‌خواهم»<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۸.</ref>


==[[ابوذر]] در [[شام]]==
== سرگذشت زندگی ==
*پس از درگذشت [[ابوبکر]]، [[ابوذر]] به [[شام]] [[مهاجرت]] کرد و تا زمانی که [[عثمان]] به [[حکومت]] رسید، وی در [[شام]] بود. سپس برای [[شکایت]] از [[معاویه]] به [[مدینه]] آمد<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.
=== پیش از [[اسلام]] ===
*طبق [[نقلی]] پس از بازگشت [[ابوذر]] از [[شام]]، [[عثمان]] به او گفت: "آیا این سخن را تو گفته‌ای که از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌گفت: "وقتی شماره [[بنی‌امیه]] به سی مرد رسید، سرزمین‌های [[خدا]] را چون [[ملک]] شخصی در زیر [[فرمان]] خویش، [[بندگان خدا]] را چاکران خویش و [[دین خدا]] را دغل‌بازی گیرند؟"<ref>{{متن حدیث|إذا كَمُلَت بَنُو امَيّةَ ثَلاثينَ رَجُلًا، اتّخَذُوا بِلادَ اللَّهِ دُوَلًا، وعِبادَ اللَّهِ خَوَلًا، ودينَ اللَّهِ دَغَلا}}</ref>؛ [[ابوذر]] پاسخ داد: بله، از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم. [[عثمان]] از حاضران پرسید: آیا شما این سخن را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده‌اید؟. [[علی]]{{ع}} گفتار [[ابوذر]] را [[تأیید]] کرد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.</ref> و به [[نقلی]] فرمود: "من این [[حدیث]] را از [[رسول الله]]{{صل}} نشنیده‌ام؛ ولی [[ابوذر]] هم [[دروغ]] نمی‌گوید؛ چرا که [[رسول خدا]]{{صل}} درباره او فرمود: "[[آسمان]] بر هیچ کس سایه نیفکند و [[زمین]] تیره هیچ کسی را در برنگیرد که راستگوتر از [[ابوذر]] باشد"<ref>{{متن حدیث|مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْ أَبِی ذَرٍّ}}؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۲.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۴-۷۵.</ref>.
[[آگاهی]] چندانی از زندگانی پیش از اسلام ابوذر در دست نیست. گزارش‌های به جا مانده از وی، از سویی بیانگر حق‌جویی و از سوی دیگر راهزنی وی در [[جاهلیت]] است.
*انتقادات [[ابوذر]] از [[عثمان]] سبب شد، تا [[عثمان]] او را به [[شام]] بفرستد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴.</ref>. [[ابوذر]] در [[شام]] هم از [[انتقاد]] [[دست]] نکشید و از [[معاویه]] -که از طرف [[عثمان]] [[حاکم]] [[شام]] شده بود- [[انتقاد]] می‌کرد. [[ابوذر]] به سبب ساختن کاخ [[خضراء]] به [[معاویه]] می‌گفت: "اگر این کاخ را از [[مال]] [[خداوند]] ساخته‌ای، [[خیانت]] کرده‌ای و اگر از [[مال]] خود ساخته‌ای، [[اسراف]] کرده‌ای"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۳.</ref>.
*او کنار دروازه [[دمشق]] می‌ایستاد و علیه [[حکومت]] [[سخن]] می‌گفت. اعتراض‌های همیشگی [[ابوذر]] به [[عثمان]] و [[معاویه]] سبب شد تا [[معاویه]]، او را [[دشمن خدا]] و [[رسول]] خطاب کند. [[معاویه]] گفت: "اگر می‌خواستم یکی از [[اصحاب]] [[محمد]] را بدون [[اذن]] [[عثمان]] بکشم، نخست تو را از بین می‌بردم.... [[ابوذر]] گفت: من [[دشمن خدا]] و [[رسول]] نیستم. تو و پدرت [[دشمنان]] [[خدا]] و [[رسول]] هستید. شما در ظاهر [[مسلمان]] شدید و در [[باطن]]، کافرید. [[رسول خدا]] تو را [چنین] [[لعنت]] و [[نفرین]] کرد که [[خداوند]] شکمت را سیر نکند"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۴.</ref>.
*سرانجام [[معاویه]] به [[عثمان]]، [[نامه]] نوشت که تو [[شام]] را به [[وسیله]] [[ابوذر]] بر خود تباه ساختی. [[عثمان]] هم به [[معاویه]] [[دستور]] داد او را بر شتری بی‌جهاز سوار کند و بدون توقف به [[مدینه]] بفرستد <ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.</ref>.
*[[ابوذر]] با حالت [[ضعف]] و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به [[مدینه]] رسید. [[عثمان]]، [[ابوذر]] را متهم کرد که قصد داشته در [[شام]] [[فتنه‌انگیزی]] کند و [[مردم]] را بر ضد او بشوراند. [[ابوذر]] گفت: "من تنها قصد [[امر به معروف و نهی از منکر]] دارم"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار{{عم}}، ج۲۲، ص۴۱۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۵.</ref>.
*بخشش‌های زیاد و غیر عادلانه [[عثمان]] به [[خاندان]] خویش و افرادی امثال [[مروان بن حکم]] و دیگران، از انتقادهای اصلی [[ابوذر]] به او بوده است. او در محافل و مجالس، از [[فساد]] دستگاه [[حکومت]] [[سخن]] می‌گفت و اظهار می‌داشت [[عثمان]]، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} را رها کرده و [[خویشاوندان]] خود را بر [[مسلمانان]] مسلط ساخته است.
*در یک مورد، [[عثمان]] تلاش کرد دهان [[ابوذر]] را با تطمیع ببندد؛ اما این [[صحابی]] [[زاهد]] و با [[تقوا]] حاضر نشد [[آزادی]] خویش را از دست بدهد<ref>محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴-۲۸۵؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج۲، ص۱۹؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۲۷.</ref>. سرانجام [[عثمان]] از طریق غلامش، [[ابوذر]] را تهدید کرد که باید دست از [[مخالفت]] من برداری و [[سکوت]] کنی؛ اما [[ابوذر]] می‌گفت: "من از [[اوامر خدا]] [[دست]] بردارم و [[قرآن]] را فراموش کنم و در برابر [[مفسدان]] [[سکوت]] کنم؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! من هرگز [[خشم خداوند]] را بر [[رضایت]] [[عثمان]] [[اختیار]] نخواهم کرد و [[حق]] را خواهم گفت: اگر چه [[عثمان]] ناراحت شود و به [[خشم]] آید"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۲.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۶.</ref>.


==[[ابوذر]] در [[قرآن]]==
داشتن [[تفکر]] [[الهی]] و روحیه [[حق]] جویی در آن [[زمان]]، مهم‌ترین ویژگی وی به شمار می‌رود که [[برتری]] وی را بر بیشتر صحابه نشان می‌دهد. بر پایه [[روایت]] [[عبدالله بن صامت]]، ابوذر در بیان شرح حال خود گفته است که سه سال قبل از [[مسلمانی]]، [[نماز]] می‌خوانده است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.</ref>.
*[[مفسران]] در ذیل چند [[آیه]] از [[ابوذر]] سخن به میان آورده‌اند از جمله:
#{{متن قرآن|طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ}}<ref>«بی‌گمان پروردگارت می‌داند که تو و دسته‌ای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمی‌خیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.</ref>. [[ابن عباس]] در کنار [[حضرت علی]]{{ع}} یاد کرده که مقصود از [[آیه]] [[ابوذر]] بوده و همچون [[پیامبر]]{{صل}} نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به [[بیداری]] و [[عبادت]] می‌گذراندند<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۹.</ref>.
#{{متن قرآن|وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ}}<ref>«و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان می‌هراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.</ref>. میبدی، این [[آیه]] را در [[شأن]] [[موالی]] و [[فقیران]] [[عرب]]، از جمله [[ابوذر]] دانسته که [[خداوند]] به [[پیامبر]] {{صل}} می‌گوید: اینان را که [[یقین]] دارند به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند از [[وحی]] [[آگاه]] کند<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲۶.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۹.</ref>
#[[آیات]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.</ref> و {{متن قرآن|الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}<ref>«کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.</ref>  گفته شده دربارۀ سه تن از جمله [[ابوذر]] نازل شده که در [[جاهلیت]] از [[بت‌ها]] دوری جسته، لا إله إلا [[الله]] می‌گفتند.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۹.</ref>.


==[[ابوذر]]، [[راوی]] [[سخنان پیامبر]]{{صل}}==
در وصف راهزنی و [[شجاعت]] وی آمده است که در شجاعت مانند درنده‌ای بود که به تنهایی کاروان‌ها را [[غارت]] می‌کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۹- ۱۶۸.</ref>. [[قبیله غفار]] در جاهلیت، مانند بسیاری دیگر از [[قبایل]] میانه راه، به [[غارت]] کاروان‌های تجاری می‌پرداخت. این [[قبیله]] افزون بر آن، به بی‌حرمتی نسبت به [[ماه‌های حرام]] معروف بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.</ref>. شاید نسبت دادن راهزنی به وی، از آن روی باشد که او پس از [[مسلمان]] شدن، به قبیله خود بازگشت و در عُسفان در پایین ثنیة الغزال، با حمله به کاروان‌های [[قریش]] از آنها [[انتقام]] می‌گرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۵.</ref>
*[[ابوذر]] از جمله [[راویان]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. افرادی چون [[عمر]]، [[عبدالله بن عمرو]] [[ابن عباس]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.</ref>، از او [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند.
*در روایتی از [[ابوذر]] [[نقل]] شده است: "[[رسول خدا]]{{صل}} مرا به هفت چیز سفارش فرمود: [[مساکین]] را [[دوست]] بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور [[دنیایی]] به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند [[خویشاوندی]] را رعایت کنم؛ همواره [[حق]] را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] سرزنش کننده‌ای نترسم و فرمود: {{متن حدیث|لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌}} را فراوان بگویم"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۷-۷۸.</ref>.


==ویژگی‌های [[ابوذر]]==
=== بعد از اسلام ===
*[[ابوذر]] نزد [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] مقامی والا داشت. [[صداقت]] [[ابوذر]] در بین [[عرب]] ضرب المثل بود<ref>ر.ک: العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[ابوذر]] فرمودند: «[[آسمان]] بر کسی سایه نیفکند و [[زمین]]، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از [[ابوذر]] باشد»<ref>{{متن حدیث|مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref>. [[زهد]] و [[پارسایی]] [[ابوذر]] موجب شد [[پیامبر]] وی را به [[حضرت عیسی]] [[تشبیه]] کند<ref>ر.ک: جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.</ref>. او در [[زندگی]] [[دنیایی]] به حداقل ممکن [[قناعت]] می‌کرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.</ref>.  [[ابوذر]]، فردی آزاداندیش، رُک و دارای [[اعتقادات]] [[دینی]] ژرف و عمیق، [[زاهد]] و [[قناعت‌پیشه]] بود وی در حق‌گویی سرآمد بود. [[پیامبر]] {{صل}} او را از آنانی دانسته که [[بهشت]]، مشتاق دیدارشان است<ref>ر.ک: کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.</ref>. روز [[جنگ تبوک]] که مسیری طاقت‌فرسا داشت، شتر لاغر و ضعیف [[ابوذر]] از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصله‌ای از [[سپاه]]، بر روی ریگ‌های داغ حرکت کند. [[تشنگی]] او را هلاک می‌کرد. به صخره‌ای رسید که در میانش قدری [[آب]] [[باران]] جمع شده بود. [[ابوذر]] مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمی‌آشامم تا دوستم [[رسول الله]]{{صل}} بیاشامد. او با زحمت و [[سختی]] فراوان خود را به [[پیامبر]]{{صل}} رساند. [[رسول خدا]]{{صل}} با مشاهده [[تشنگی]] و خستگی او به [[اصحاب]] [[دستور]] داد به او [[آب]] دهند، اما [[ابوذر]] پاسخ داد: [[آب]] همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از [[رسول الله]]{{صل}} از آن بنوشم<ref>ر.ک: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.</ref>.
==== [[اسلام]] آوردن ====
*او مورد [[اعتماد]] [[پیامبر]] بود و بدو علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد<ref>ر.ک: الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref> اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی [[سیاسی]] به او واگذار نشد<ref>ر.ک: قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ و ۴۸۸.</ref>.
هنگامی که ابوذر شنید در [[مکه]] شخصی به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شده است به برادرش، انیس، گفت: «سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است [[وحی]] بر او نازل می‌شود و از [[آسمان]] به او اطلاع می‌رسد برای من خبر بیاور». [[برادر]] ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر{{صل}} شنید و سپس به محل خود بازگشت<ref>الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۴، ص۱۶۹؛ صحیح مسلم، ج۸ ص۳۶۹؛ أسد الغابة، ج۵، ص۱۰۰.</ref>.
*[[ابوذر]] در برخی [[غزوات]] شرکت کرده از جمله: [[فتح مکه]]؛ [[جنگ حنین]]؛ غزوۀ "عمرة القضاء" و غزوۀ "ذات الرقاع"<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۵.</ref>.


==[[ابوذر]] بعد از [[پیامبر]]==
او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: «وی را دیدم که به [[نیکی]] امر می‌کند و از [[زشتی‌ها]] باز می‌دارد و به [[اخلاق پسندیده]] دستور می‌دهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به [[شعر]] هم شباهتی ندارد». ابوذر گفت: «[[آتش]] [[قلب]] مرا خاموش نکردی و آنچه می‌خواستم نیاوردی». پس خود مهیای [[سفر]] شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل [[مسجد]] شد؛ در حالی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را جستجو می‌کرد ولی نمی‌توانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشه‌ای از مسجد خوابید. علی{{ع}} که او را دید دانست او مردی غریب است، پس او را به [[خانه]] برد و از او [[پذیرایی]] کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. [[روز]] دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب هنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی{{ع}} نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، [[منزل]] خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همین‌گونه گذشت. در شب سوم علی{{ع}} فرمود: «نمی‌گویی که چه کاری تو را به این [[شهر]] آورده است؟» [[ابوذر]] گفت: «اگر با من [[عهد]] می‌کنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا [[راهنمایی]] نمایی به تو خواهم گفت». علی{{ع}} فرمود: «آری، چنین خواهم کرد».
*[[ابوذر]] در زمان [[رحلت پیامبر]] در [[مدینه]] نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در [[خاندان]] پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما [[اختلاف]] نمی‌کردند. وی سرانجام با اکراه با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۸۲ ـ ۸۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۵.</ref>.
*با [[رحلت پیامبر]] {{صل}} [[ابوذر]] بر [[امامت علی]]{{ع}} پای فشرد و به تعبیر [[امام صادق]]{{ع}} یکی از سه تنی بود که بر [[فرمان]] [[رسول خدا]] [[استوار]] ماند<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۴.</ref> و تا پایان [[عمر]]، دیگران را بدان سفارش می‌کرد<ref>ر.ک: مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۲۳.</ref> به همین جهت، [[خلافت ابوبکر]] را [[انکار]] کرد<ref>ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.</ref> و با برخی دیگر از بزرگان [[صحابه]] از [[علی]]{{ع}} ‌خواست تا برای گرفتن [[حق]] خود به پاخیزد و در برخوردی که با [[عمر]] داشت در [[حقانیت]] [[علی]] خطبه‌ای خواند<ref>ر.ک: جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۷۸.</ref> خود با افتخار به این [[استواری]] در جمعی می‌گوید: من در [[روز قیامت]] از همۀ شما به [[پیامبر]]{{صل}} نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از [[حضرت]] شنیده‌ام که می‌فرمود: "نزدیک‌ترین شما در [[قیامت]] به من، کسی است که از این [[دنیا]] به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود". به [[خدا]] [[سوگند]]! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از [[دنیا]] دست نیافته باشد<ref>ر.ک: کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.</ref><ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.</ref>. همین رابطه با [[خاندان پیامبر]] و [[علی]] او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان [[حضرت]] [[فاطمه]]{{س}} که حتی بسیاری از [[زنان پیامبر]] حضور نداشتند، قرار داد<ref>.ر.ک: قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.</ref>. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به [[رنج]] و [[غم]] بر پیکر [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[نماز]] خواند. خروش او علیه  [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است<ref>ر.ک: [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>.


==[[ابوذر]] در زمان [[خلفا]]==
سپس ابوذر مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، علی{{ع}} فرمود: «آری، وی [[مرد]] [[حق]] و [[پیامبر]] مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر می‌روم و تو از پی من بیا، اگر [[احساس]] خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو».
*از [[زندگی]] [[ابوذر]] در زمان [[خلافت ابوبکر]]، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ [[عمر]] یکی از چهار نفری است که در تقسیم [[دیوان]] به سبب ارجمندی اش، جزو [[بدریون]] قرار گرفت<ref>ر.ک: کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.</ref> با آنکه در آن [[جنگ]] شرکت نداشت. او پس از [[وفات]] [[ابوبکر]] به [[شام]] رفت و در آنجا سکنا گزید<ref>ر.ک: روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.</ref> و در سال ۱۹ هجری در [[فتح]] [[مصر]] به وسیلۀ [[عمرو عاص]] شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا [[عزم]] داشت<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.</ref> اما به [[شام]] بازگشت و در یکی از جنگ‌های تابستانی [[معاویه]] در [[نبرد]] عموریه حضور یافت<ref>ر.ک: عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.</ref>. وی در زمان [[خلافت عثمان]] همچنان در [[شام]] ماند و در [[فتح]] قبرس به دست [[معاویه]] یکی از [[اصحاب]] حاضر در آن بود<ref>ر.ک: جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.</ref>.
*[[ابوذر]] در چگونگی [[مصرف]] [[بیت المال]]، بسیار سخت‌گیر بود و از [[مسلمانان]] و [[حاکمان]] می‌خواست [[روش پیامبر]] را دنبال کنند. [[اختلاف]] او با [[معاویه]] و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از [[بیت المال]] ارتباط داشت<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.</ref>.


==[[تبعید]] [[ابوذر]] به [[ربذه]]==
[[صبح]] علی{{ع}} از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]]{{صل}} شدند. ابوذر بر پیامبر{{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به دستور [[اسلام]] سلام نمود) و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از طایفه غفار. ابوذر آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر{{صل}} به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن؛ زیرا درباره تو ترسناکم»<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۶؛ [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص۳۶؛ [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۶.</ref>
*سرانجام [[خلیفه سوم]] به [[مروان بن حکم]] [[دستور]] داد تا [[ابوذر]] را به [[ربذه]] بفرستد و اجازه ندهد کسی او را بدرقه کند و با وی سخنی بگوید<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۲.</ref>.
*[[حضرت علی]]{{ع}}، [[حسنین]]{{عم}}، [[عبدالله بن جعفر]]، [[عمار بن یاسر]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.</ref>، و به [[نقلی]] [[عقیل]]<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.</ref> و [[عیینه بن عباس]]<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.</ref> از جمله کسانی بودند که با وجود [[دستور]] [[عثمان]]، برای بدرقه [[ابوذر]] آمدند و او را به [[پایداری]] در [[راه خدا]] [[دعوت]] کردند<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳-۲۵۴؛ کلینی، الکافی، ص۲۰۶.</ref>. [[حضرت علی]]{{ع}} ضربه‌ای به شتر [[مروان بن حکم]] زد. [[مروان]] که طبق [[دستور]] [[عثمان]] برای انجام مأموریتش آمده بود با [[ناراحتی]] نزد [[عثمان]] رفت و ماجرا را برای او بیان کرد <ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۸.</ref>. سرانجام [[ابوذر]] با بدرقه گرم [[بهترین]] دوستانش، [[مدینه]] را ترک کرد و رهسپار [[ربذه]] شد<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۶-۷۷.</ref>.
*[[اعتراض]] او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین]] داری و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به [[ربذه]] شد. [[ربذه]] محلی بود که آن را هیچ خوش نداشت<ref>ر.ک: التبیان، ج ۳، ص ۱۴.</ref>. [[نقل]] کرده‌اند هنگامی که [[ابوذر]] را به [[ربذه]] [[تبعید]] کردند [[عثمان]] [[فرمان]] داد میان [[مردم]] جار بزنند که هیچ‌کس نباید با [[ابوذر]] سخن بگوید و او را بدرقه کند و به [[مروان بن حکم]] [[فرمان]] داد [[ابوذر]] را از [[مدینه]] بیرون کند. او چنان کرد و [[مردم]] از [[یاری]] [[ابوذر]] [[خودداری]] کردند، جز [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} و برادرش عقیل و [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. [[امام علی]]{{ع}} به او فرمودند: "ای [[ابوذر]]! به [[راستی]] تو برای [[خدا]] به [[خشم]] [[آمدی]]، پس به او [[امید]] دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان [[بیمناکی]]. اینک [[دنیایی]] را که سنگ آن را به سینه می‌زنند و می‌ترسند که از دستشان بگیری، به آنها بده و خود به سوی [[خدا]] رو چه بسیار نیازمندند به ترک [[ظلم]] و [[گناه]] که از آن [[نهی]] می‌‌کردی و تو چه [[بی‌نیازی]] از [[دنیا]] که تو را از آن باز می‌داشتند و به ‌زودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آنکه بیشتر بدو [[حسد]] ورزند کدام است. اگر درهای [[آسمان]] و [[زمین]] بر بنده‌ای بسته شود، امّا او [[تقوای الهی]] پیشه کند، [[خداوند]] حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با [[خدا]] انس و الفت گیر و جز از [[باطل]] از چیزی نترس. اگر دنیای آنان را می‌پذیرفتی، تو را [[دوست]] می‌داشتند و اگر از آن سود می‌جستی، بهره‌ات می‌دادند"<ref>{{متن حدیث|یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَکْثَرُ [حَسَداً] حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوک‏}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.</ref><ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۸۳.</ref>. سپس [[علی]]{{ع}} به همراهان خود گفت: با عموی خویش به [[درود]] کنید و به عقیل فرمودند: "با [[برادر]] خویش به [[درود]] کن".
*[[ابوذر]] همراه با [[خانواده]] خویش و چند گوسفند و شتر در [[ربذه]] ساکن شد. کاروان‌های [[حجاج]] به [[دیدار]] او می‌رفتند و می‌خواستند به او [[کمک]] کنند، هرچند او [[کمک]] از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] می‌کرد. [[ابوذر]] به [[نقل]] [[حدیث]] پایبند بود. [[احادیث]] بسیاری از او در [[صحاح سته]] [[نقل]] شده است و شماری از [[صحابه]] و [[تابعین]] احادیثی را از قول او [[نقل]] کرده‌اند. برخی شمار حدیث‌هایی را که [[ابوذر]] [[نقل]] کرده است ۲۸۱ [[روایت]] [[نقل]] می‌کنند. [[علی]]{{ع}} در جملاتی سنگین، [[مظلومیت]] [[ابوذر]] را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا [[مردمان]] بدانند [[ابوذر]] را حقگویی و [[ستم]] ستیزی‌اش به [[ربذه]] می‌فرستد، نه چیزهای دیگر. [[تبعید]] [[ابوذر]]، از جملۀ زمینه‌های [[شورش]] علیه  [[عثمان]] بود. او به [[ربذه]] رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار [[مسئولیت]] حق‌گویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از [[غم]] که تنهایش گذاشتند و او را از [[مرقد مطهر]] حبیبش [[پیامبر خدا]] جدا ساختند. [[عبدالله بن حواش کعبی]] می‌گوید: [[ابوذر]] را در [[ربذه]] دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، [[ابوذر]]! تنهایی؟ گفت: همواره [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شعارم بود و حق‌گویی شیوه‌ام و اینها  [[همراهی]] برایم [[باقی]] نگذاشت<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۸.</ref>.


==[[وفات]] [[ابوذر]]==
وی به [[فرمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} و به روایتی برای [[اداره امور]] جاری خود، تا [[زمان]] دریافت فرمان ایشان، به قبیله‌اش بازگشت و به [[تبلیغ اسلام]] پرداخت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. نتیجه فعالیت تبلیغی او، موجب مسلمانی [[برادر]] بزرگ‌ترش آنیس، مادرش [[رمله]] و به قولی همسرش أم‌ذر و نیمی از [[قبیله غفار]] شد<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۸۴ و ۳۱۵ و ج۸، ص۳۸۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۶.</ref>
*[[ربذه]]، بیابان خشک و بی‌آب و علفی بود که [[ابوذر]]، همراه [[همسر]] و دخترش و به [[نقلی]] [[همسر]] و غلامش به این منطقه [[تبعید]] شد. سرانجام، لحظه [[مرگ]] [[ابوذر]] فرا رسید. وقتی [[ابوذر]]، [[گریه]] همسرش را دید، به او فرمود: "تو را [[بشارت]] باد! [[گریه]] نکن. [[رسول خدا]]{{صل}} به گروهی که من هم در میان آنها بودم فرمود: مردی از شما در سرزمینی از بین خواهد رفت که گروهی از [[مؤمنان]] حاضر خواهند شد و او را [[دفن]] خواهند کرد. از آن جمع، همگی جز من مرده‌اند. سپس به او فرمود: پس از مردن من به کنار راه برو و گروهی از [[مؤمنان]] از آنجا خواهند [[گذشت]]: خبر [[مرگ]] مرا به آنان بده...."
*ام‌ذر می‌گوید: "من به [[دستور]] [[ابوذر]] عمل کردم. ناگهان گروهی را دیدم که به سرعت نزدیک [[صحابه]] شدند... من خود را معرفی کردم و [[وصیت]] [[ابوذر]] را به آنها گفتم. این گروه از [[صحابه]] که [[حجر بن عدی]]، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن مسعود]] نیز در میانشان بودند، [[ابوذر]] را [[غسل]] دادند و [[کفن]] کردند و سپس به [[خاک]] سپردند"<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ص۲۵۳-۲۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۶-۱۷۷؛ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴.</ref>.
*[[رحلت]] این [[صحابی]] [[زاهد]] و با [[ابوذر]] در سال ۳۱ [[هجری]] بوده است<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۰۱.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۷.</ref>.
*[[ابوذر]] در سال ۳۲ هجری در تنهایی و [[سختی]] در کنار [[همسر]] یا تنها دخترش [[زندگی]] را به [[درود]] گفت و آنچه را که [[پیامبر خدا]] در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: «[[خدا]] رحمت کند [[ابوذر]] را! تنها [[زندگی]] می‌کند، تنها [[زندگی]] را به [[درود]] می‌گوید و در هنگامۀ [[قیامت]]، تنها برانگیخته می‌شود»<ref>ر.ک: الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹، سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۹۶؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۲؛  الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۱، العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref> جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از [[مؤمنان]] از جمله [[مالک اشتر]]، پس از [[مرگ]] آن [[صحابی]] بزرگ فرا رسیدند<ref>ر.ک: الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.</ref> و با [[تجلیل]] و [[احترام]]، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به [[خاک]] سپردند<ref>ر.ک: [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>. از [[ابوذر]] نسلی [[باقی]] نمانده است<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۶۸.</ref>.


==ابوذر غفاری==
او از سابقین و از [[اصحاب]] برگزیده [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به شمار می‌آید. مؤرخان می‌نویسند: «وی چهارمین<ref>ر.ک: مستدرک حاکم ج۳، ص۳۸۴، و معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۳، ص۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و چنین می‌نویسد: همه محدثان گفته‌اند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام می‌برد: ۱. علی بن ابی طالب ۲. جعفر بن ابی طالب ۳. زید بن حارثه ۴. ابوذر غفاری ۵. عمرو بن عنبسه سلمی ۶. خالد بن سعید بن عاص ۷. خباب بن ارت. و می‌گوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شد.</ref> یا پنجمین نفری بود که به [[نبوت]] و [[رسالت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} [[ایمان]] آورده است»<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۵ و [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص۱۱۱؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری ۲ - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ص ۵۰۶-۵۱۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۹۰-۹۲.</ref>
*[[ابوذر]] یکی از راسخ‌ترین پاران [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و [[امام علی|علی]]{{ع}} است. او اهل قبیلۀ [[بنی‌غفار]] در اطراف [[مکه]] بود. با شنیدن زمزمه‌هایی درباره [[دعوت پیامبر]]{{صل}} به [[مکه]] آمد و در جلسه‌ای [[کلام]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} را شنید و با [[دل]] و [[جان]] [[ایمان]] آورد. او در فضای [[کفر]] و [[شرک]] مکۀ آن روز با صدای بلند [[شهادتین]] را در میان [[مردم]] سر داد. [[مشرکان]] با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و [[عباس بن عبدالمطلب]] او را [[نجات]] داد. اما او روز بعد هم آمد و در [[مسجدالحرام]] میان [[مردم]] همین [[شعار]] را تکرار کرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[داستان راستان (کتاب)|داستان راستان]] جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.</ref>
 
*روز [[جنگ تبوک]] که مسیری طاقت‌فرسا داشت، شتر لاغر و ضعيف [[ابوذر]] از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصله‌ای از [[سپاه]]، بر روی ریگ‌های داغ حرکت کند. [[تشنگی]] او را هلاک می‌کرد. به صخره‌ای رسید که در میانش قدری [[آب]] [[باران]] جمع شده بود. [[ابوذر]] مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمی‌آشامم تا دوستم [[رسول الله]]{{صل}} بیاشامد. او با زحمت و [[سختی]] فراوان خود را به [[پیامبر]]{{صل}} رساند. [[رسول خدا]]{{صل}} با [[مشاهده]] [[تشنگی]] و خستگی او به [[اصحاب]] [[دستور]] داد به او [[آب]] دهند، اما [[ابوذر]] پاسخ داد: [[آب]] همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از [[پیامبر خاتم|رسول الله]]{{صل}} از آن بنوشم.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.</ref>
==== [[هجرت]] به [[مدینه]] ====
*[[رفاقت]] و [[دوستی]] [[ابوذر]] با [[امام علی]]{{ع}} به نخستین ساعات [[اسلام آوردن]] او باز می‌گردد. در اولین روزهایی که او وارد [[مکه]] شد با [[علی]]{{ع}} آشنا شده و سه روز در منزل آن [[حضرت]] مهمان بود. [[امام علی]]{{ع}} [[ابوذر]] را با [[پیامبر]] آشنا نمود و عطش [[حق‌طلبی]] او را با [[معارف]] [[اسلام]] و [[توحید]] سیراب کرد. [[ابوذر]] نیز هیچ‌گاه دست از [[یاری]] و [[پیروی]] از پیشوای خویش برنداشت. او در زمان [[شیخین]] از مسائل پیش‌ آمدۀ [[جامعه اسلامی]] ناراضی بود، اما همچون [[امام]] خویش برای [[حفظ وحدت مسلمین]] [[سکوت]] کرد. [[ابوذر]] جزء پنج نفری بود که پس از [[رحلت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} سر موعد برای [[یاری]] [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} حاضر شدند.
درباره هجرت ابوذر به [[مدینه]]، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد. بیشتر تاریخ‌نگاران، هجرت وی را پس از غزوہ [[خندق]] و برخی پس از [[نبرد احد]] دانسته‌اند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸ و ۱۷۰.</ref>. بنا بر خبر [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.</ref>، ابوذر تا پس از جنگ بدر همچنان در [[قبیله]] خود بود. او پس از هجرت، در شمار صُفه‌نشینان قرار گرفت<ref>ابونعیم، حلیه، ج۱، ص۵۳.</ref>. براساس نقل اسماء، وی خادم [[رسول خدا]] {{صل}} بود و در [[مسجد]] [[مسکن]] گزید<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. رسول خدا {{صل}} او و [[سلمان فارسی]] را به شرط [[عصیان]] نکردن بر [[سلمان]]<ref>کلینی، ج۸، ص۲۹۹-۲۹۷.</ref> و به قولی با [[منذر بن عمرو]]<ref>واقدی، ج۳، ص۴۱۹.</ref> یا [[بلال]] [[مولی]] [[مغیرة بن شعبه]]<ref>طبرانی، ج۶، ص۶۰.</ref> یا [[عبدالله بن مسعود]]<ref>ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲.</ref> [[پیمان برادری]] بست<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص ۷۲ ـ ۷۳.</ref>.
*[[روح]] [[ابوذر]] با تشخیص و [[بصیرت]]، [[رشد]] یافته بود و [[حق و باطل]] را با اصول آن می‌شناخت، نه با افراد و شخصیت‌ها؛ از این‌رو در حالی که [[اکثریت]] [[علی]]{{ع}} را تنها می‌گذاشتند او در کنار مولایش [[وفادار]] باقی ماند.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]]، مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۳۰۷.</ref>
 
*بیشترین [[عبادت]] [[ابوذر]] [[تفکر]] بود. او از [[حکما]] و متفکران عصر [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} محسوب می‌شد و چنان [[رشد]] یافته بود که هیچ‌گاه در [[حمایت]] از [[امام علی|علی]]{{ع}} دچار [[شک و تردید]] نشد. در حالی که عابدی فاقد [[بصیرت]] همچون [[ربیع بن خیثم]] دچار [[شک و تردید]] شده و [[امام علی|علی]]{{ع}} را تنها گذاشت.<ref>یادداشت‌ها، ج ۶، ص ۴۱۱.</ref>
نقش وی در تحولات عصر [[نبوی]] در چند محور قابل بررسی است:
*بیشترین فعالیت [[ابوذر]] در زمان [[عثمان]] بود. افراد مختلف جایزه‌های صد هزار دیناری از [[عثمان]] گرفته و گله‌های اسب و گوسفند و [[غلام]] و [[کنیز]] فراهم می‌کردند. [[ابوذر]] با زبان برنده‌اش [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کرد. [[حمایت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} از [[ابوذر]] [[مانع]] آن بود که [[عثمان]] به کشتن او [[فکر]] کند. تطمیع، [[ستم]] و [[تبعید]] به [[شام]] نتوانست [[ابوذر]] را خاموش کند. [[عثمان]] سرانجام او را به [[ربذه]] [[تبعید]] کرد و بدرقۀ او را نیز [[ممنوع]] اعلام کرد؛ اما [[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به همراه دو پسرش او را بدرقه کرد و در همان مراسم خطبه‌ای خواند که نشان‌ دهنده [[تجلیل]] و [[حمایت]] از [[ابوذر]] و [[فساد]] [[حکومت]] [[عثمان]] است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[جاذبه و دافعه علی (کتاب)|جاذبه و دافعه علی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۶۴ و [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۴۸۲.</ref>
# '''[[جانشینی پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} در [[مدینه]]:''' او در سال چهارم در [[جنگ ذات الرقاع]] و در سال ششم در [[جنگ]] بنو مصطلق، [[جانشین]] حضرت در مدینه بود<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۱۳ و ۳۰۲.</ref>. بنا بر روایتی، او در عمرة‌القضا نیز جانشین حضرت بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۶۱۹.</ref>.
# '''نگهداری شتران رسول خدا {{صل}}:''' شتران ماده [[پیامبر خدا]] {{صل}} در صحرای [[غابه]]، واقع در دو کیلومتری مدینه، نگه‌داری می‌شد. ابوذر در سال ششم از رسول خدا {{صل}} تقاضا کرد [[سرپرستی]] شتران را بر عهده داشته باشد. این پیشنهاد با چوپانی وی در بلن مز هم‌خوانی دارد<ref>صدوق، امالی، ص۴۲۶.</ref>. احتمالاً دام‌داری، [[شغل]] وی و شغل رایج غفاری‌ها بوده است<ref>ر.ک: واقدی، ج۲، ص۵۷۱.</ref>. حضرت وی را از خطرات احتمالی [[آگاه]] کرد، ولی اصرار ابوذر موجب شد رسول خدا {{صل}} با خواستۀ او موافقت کند<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص ۷۲ ـ ۷۳.</ref>.
 
==== حضور در غزوه‌ها ====
ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:
# [[فتح مکه]]: [[پرچم]] [[بنی غفار]] را به دست داشت<ref>. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>.
# [[جنگ حنین]]: پرچم دار آنان بود<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.</ref>، گرچه بعضی او را در این [[جنگ]]، [[جانشین پیامبر]] در [[مدینه]] دانسته‌اند<ref>. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.</ref>.
# غزوۀ «[[عمرة القضاء]]»: امامت جماعت مدینه به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] حضرت را برعهده داشت.
# غزوۀ «[[ذات الرقاع]]»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت<ref>الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری ۱ - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۶۶۵.</ref>
# [[غزوۀ تبوک]]: در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب می‌ماندند. [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} وقتی می‌دیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]] {{صل}} گزارش می‌دادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها می‌فرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد [[خدا]] او را به شما ملحق می‌سازد». تا آنکه به پیامبر {{صل}} گفتند: ابوذر هم عقب مانده، پیامبر {{صل}} فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد [[خداوند]] او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا این‌طور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش [[مأیوس]] شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر {{صل}} در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از [[مسلمانان]] به راه نگاه کرد و گفت: یا [[رسول الله]]! یک نفر پیاده به طرف ما می‌آید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود». همین که [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، فرمودند: «به او [[آب]] دهید که [[تشنه]] است»، پس او را سیراب کردند. اما هنگامی که خدمت پیامبر {{صل}} رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمودند: «[[ابوذر]]! آب به همراه داشتی و [[تشنگی]] کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا [[رسول الله]]، پدر و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمی‌خورم مگر آنکه پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! [[خدا]] تو را بیامرزد! تنها [[زندگی]] می‌کنی و غریبانه می‌میری و تنها داخل [[بهشت]] می‌شوی و مردمی به خاطر تو [[سعادتمند]] می‌شوند»<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[ابوذر غفاری (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۳.</ref>
 
=== ابوذر و [[اهل بیت]]{{عم}} ===
ابوذر هرگز در راه [[حق]] از [[سرزنش]] ملامت کنندگان نهراسید و در راه [[ایمان]] و [[عقیده]] راستین خود در مواجهه با [[دشواری‌ها]] و در مقابله با [[تبعیض‌ها]] کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به [[اراده]] [[استوار]] او راه نیافت. وی به تمام [[پیمان‌ها]] و تعهدات خود در قبال [[اسلام]] و شخص [[نبی اکرم]]{{صل}} [[وفادار]] ماند. او به همه [[دستورها]] و وصایای [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرد و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر [[عمر]] از [[سیره]] سیدالمرسلین{{صل}} [[منحرف]] نشد.
 
او از ملازمان راستین [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و آشکارا [[مناقب]] و [[فضائل]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را ترویج می‌کرد. ابوذر با برخورداری از چنین معنای بی‌نظیری به نشر معارف [[آل پیامبر]] و ترویج و تحکیم [[منزلت]] آنان پرداخت و در [[گرایش]] [[مردم]] به [[اهل بیت]] نقش مهمی ایفا کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۹۲.</ref>.
 
ابوذر غفاری در طول زندگانی و [[عمر]] با [[برکت]] خود [[مطیع]] و پیرو امیرالمؤمنین علی{{ع}} بوده و او را امام و پیشوای خود و همه [[مسلمانان]] می‌دانسته و در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. حتی در [[وصیت]] ابوذر هم سفارش درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وجود دارد<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۹۲-۹۳.</ref>.
 
==== [[دفاع]] از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ====
هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنه‌سازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، دوازده نفر از [[صحابه پیامبر]] تصمیم گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه ابوذر برخاست و گفت: «ای جماعت [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به خدا قسم، گروهی از [[عرب]] به دلیل این عمل، از [[دین]] خارج می‌شوند و دسته‌ای هم در دین متزلزل و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار می‌دادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمی‌داد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] می‌ورزد و چشم‌های [[مردم]] [[دنیاپرست]] به سوی آن متوجه خواهد شد و خون‌های زیادی در راه به دست آوردن آن به زمین خواهد ریخت و اهل [[دنیا]] آن را با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد.
 
شما همه می‌دانید و مردم [[صالح]] هم گواهند که رسول اکرم{{صل}} فرمود: «[[خلیفه]]، پس از من [[علی بن ابی‌طالب]] است و پس از او فرزندانم حسن و حسین هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود». شما گفته [[پیامبر]]{{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذت‌های [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمت‌های پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] دست کشیدید. شما نیز چون امت‌های گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفته‌های آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیت‌های ایشان را ترک نمودند و از راه [[دین]] و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیت‌های پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید»<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۵.</ref>
 
=== در عصر [[خلفا]] ===
==== دوران [[ابوبکر]] و [[عمر]] ====
از زندگانی ابوذر در دوره [[خلافت ابوبکر]] و عمر در [[مدینه]]، اطلاع زیادی در دست نیست. او با [[اعتقاد]] به [[جانشینی امام علی]] {{ع}}، با [[حکومت]] [[سقیفه]] [[مخالفت]] کرد و [[اهل بیت]] {{ع}} را به چشم برای سر، سر برای تن، [[آسمان]] برافراشته، [[کوه]] [[استوار]]، [[خورشید]] نیمروز و درخت زیتون تشبیه کرد<ref>بلاذری، أنساب، ج۲، ص۱۱۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ آبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. او در شمار چند نفری است که از [[مسیر حق]] [[منحرف]] نشد<ref>کلینی، ج۸، ص۲۴۵</ref>، [[مردم]] را به [[امام علی]] {{ع}} [[دعوت]] کرد<ref>صدوق، امالی، ص۲۷۴.</ref>.
 
امام علی {{ع}} به موجب مسائل [[سیاسی]] پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}}، او را به [[سکوت]] و توجه نکردن به [[سرزنش]] سرزنش کنندگان [[فرمان]] داد<ref>کلینی، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. او پس از رحلت رسول خدا {{صل}}، از مدینه به قصد مرزهای جهادی به [[شام]] رفت و همچنان تا دوره [[عثمان]] آنجا بود<ref>ابن سلام، ج۴، ص۳۴؛ ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. [[خلیفه دوم]] او را (سهم او را) در شمار شرکت کنندگان در [[جنگ بدر]] قرار داد و ابوذر نیز خود را [[بدری]] می‌نامید<ref>ابن بطریق، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۵.</ref>
 
==== دوران [[عثمان]] ====
===== برخورد با کج‌روی‌های [[عثمان]] =====
عثمان در طول [[تاریخ]] [[خلافت]] خود با بخشش‌های بی‌جا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به اقوام خود، مسیر [[حکومت اسلامی]] را به [[بیراهه]] کشاند و افراد ناصالح و بی‌فضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر مسند حکومت نشاند، به طوری که مکررا مورد [[اعتراض]] [[مسلمانان]] قرار گرفت، اما چون اعتراض‌ها کارساز نبود، همگان را به [[مخالفت]] با حکومت وی برانگیخت. در این میان ابوذر غفاری از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به اعتراض گشود و بر [[اعمال]] و [[رفتار]] [[عثمان]] و سایر کارگزارانش خرده گرفت و چون شنید خانه‌های [[بیت المال]] را در [[اختیار]] [[مروان حکم]] و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار رفتار وی را مورد ملامت قرار می‌داد و فریاد می‌زد: [[کافران]] را به عذابی دردناک [[بشارت]] باد و این [[آیه]] را [[تلاوت]] می‌کرد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>.<ref>جهت مطالعه بیشتر ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶. </ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۹۵-۹۶.</ref>
 
===== ابوذر در شام =====
عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد، او هر [[روز]] در میان [[اجتماع]] [[مردم]] شام سخنرانی و آنان را به [[اطاعت خدا]] و ترک گناهان [[دعوت]] می‌کرد. هم‌چنین روایاتی که از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره [[فضائل اهل بیت]] شنیده بود، بیان می‌کرد و ایشان را به [[پیروی]] از [[خاندان]] [[عترت پیامبر]] توصیه می‌فرمود تا آنکه بسیاری از مردم آنجا به [[اهل بیت]]{{عم}} علاقه‌مند شدند.
 
چون ابوذر [[مرد]] [[حق]] بود و هرچه را که با حق و [[دستورات اسلام]] سازگار نبود نمی‌توانست تحمل کند، در شام هم دست از [[نهی از منکر]] برنداشت. وقتی که [[معاویه]] کاخ «الخضراء» را ساخت، ابوذر به او گفت: «معاویه! اگر این کاخ را از [[مال]] [[خدا]] ساخته‌ای [[خیانت]] کرده‌ای و اگر از مال شخصی بنا کردی، [[اسراف]] نموده‌ای و خدا اسراف‌کنندگان را [[دوست]] نمی‌دارد»<ref>انساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۴۲؛ البلدان، ابن الفقیه، ص۴۴۳.</ref>.
 
[[جاسوسان]] و [[چاپلوسان]] به [[معاویه]] گفتند اگر [[ابوذر]] به این کار ادامه دهد باعث [[شورش]] [[مردم]] خواهد شد. معاویه از این پیشامد نگران شد و به [[عثمان]] نوشت: ابوذر صبح و شام برای مردم سخنرانی می‌کند و مطالبی می‌گوید که باعث نگرانی من شده است؛ اگر به مردم اینجا احتیاج داری او را به نزد خود بخوان، در غیر این صورت جمعیت اینجا را از تو برمی‌گرداند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. عثمان در جواب نوشت: همین که نامه من به تو رسید او را بر جهاز شتری چموش و بدون روپوش سوار کن و به سوی من روانه ساز (موقعی که ابوذر به [[مدینه]] رسید، گوشت پاهایش در اثر برخورد با چوب جهاز شتر بسیار آسیب دیده بود)<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۳۷۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>.
 
معاویه کسانی را پیش ابوذر فرستاد و آنها نامه عثمان را برای او خواندند، ابوذر در همان [[ساعت]] بارش را بست و آماده حرکت شد<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۱؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۹۶؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۷۵.</ref>
 
===== بازگشت از [[شام]] =====
هنگامی که ابوذر را پیش [[خلیفه]] آوردند، [[عثمان]] گفت: «خدا چشم عمرو را روشن نگرداند». ابوذر گفت: «به خدا قسم، پدر و مادرم نام مرا عمرو ننهادند، لکن خدا [[چشم]] کسی را که با او [[مخالفت]] می‌کند و [[نافرمانی]] او را پیشه کرده و از [[هوای نفس]] [[پیروی]] می‌کند، روشن نگرداند».
 
مدتی گذشت و کسی با [[ابوذر]] سخن نمی‌گفت. روزی عثمان او را‌‌طلبید و به او گفت: «می‌دانی چه کردی؟» ابوذر گفت: «درباره تو [[خیرخواهی]] کردم، اما تو به من [[خیانت]] کردی». عثمان گفت: «دروغ می‌گویی، تو فتنه‌جویی را [[دوست]] داری؛ [[شام]] را بر ما شوراندی». ابوذر گفت: «مانند دو نفر قبلی باش تا کسی بر تو اعتراضی نکند». عثمان گفت: «این حرف‌ها به تو مربوط نیست». ابوذر گفت: «به خدا قسم، درباره تو حیله‌ای نکردم؛ [[امر به معروف و نهی از منکر]] نمودم». عثمان ناراحت شد و رو به جمعیت کرد و گفت: «بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم، او را بزنم، [[زندانی]] کنم، یا او را بکشم؟ چون [[اجتماع]] [[مسلمانان]] را بر هم زده است و یا آنکه او را [[تبعید]] کنم؟ » ابوذر گفت: «عثمان! هم [[پیامبر]] را دیده‌ای و هم [[ابوبکر]] و [[عمر]] را، آیا روش تو مانند آنهاست؟ به خدا چنین نیست؛ زیرا تو مانند فردی [[ستمکار]] با من [[رفتار]] می‌کنی». عثمان گفت: «از سرزمین ما بیرون برو، نباید در اینجا بمانی». ابوذر گفت: «خدا می‌داند که چقدر [[همسایگی]] با تو را [[دشمن]] می‌دارم، به کجا روم؟ » عثمان گفت: «هر جا که خواهی برو». ابوذر گفت: «آیا به شام، سرزمین [[جهاد]] با [[کفار]] بروم؟ » عثمان گفت: «عجب! در شام [[فتنه]] به پا کردی و [[شورش]] نمودی تا آنکه تو را به اینجا آوردم، آیا دوباره تو را برگردانم!» ابوذر گفت: «به [[عراق]] بروم؟» عثمان گفت: «نه؛ زیرا [[مردم]] عراق فتنه‌جو هستند و همواره بر [[زمامداران]] ایراد می‌گیرند و می‌شورند». ابوذر گفت: «به [[مصر]] بروم؟» عثمان گفت: «نه». ابوذر گفت: «پس به کجا روم؟» عثمان گفت: «به دورترین نقطه از طرف شرق»<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۱۸۰، به نقل از واقدی.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۴.</ref>
 
===== [[تبعید]] به [[ربذه]]<ref>ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصله‌اش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.</ref> =====
[[عثمان]] دستور داد هنگام تبعید، کسی با ابوذر سخن نگوید و او را بدرقه ننماید و به [[مروان حکم]] دستور داد تا فرمانش را اجرا کند؛ لذا جز [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[عقیل]] ([[برادر]] [[امیرالمؤمنین]]) و حسن و حسین{{عم}} و عمار و عده کمی از [[بنی‌هاشم]] کسی جرأت نکرد ابوذر را بدرقه کند. هنگامی که [[حسن بن علی]]{{ع}} با ابوذر سخن می‌گفت، [[مروان]] گفت: «با او سخن نگو! مگر امر [[خلیفه]] را نشنیده‌ای که کسی نباید با این مرد سخن بگوید، اگر نشنیده‌ای اینک بشنو و با او سخن مگو».
 
در این موقع علی{{ع}} تازیانه‌ای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: «دور شو! [[خدا]] تو را هلاک کند». مروان به عثمان [[شکایت]] کرد و عثمان هم سخت بر علی{{ع}} خشمناک شد<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۶؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۹۸ـ ۱۰۰.</ref>.
 
====== [[حق‌طلبی]] ======
پس از آنکه ابوذر مدتی را در [[ربذه]] با [[سختی]] به سر برد، به مدینه بازگشت. موقعی که جمعیتی اطراف عثمان بودند نزد او رفت و گفت: «یا امیرالمؤمنین، مرا از [[وطن]] خود به جایی که هیچ وسیله [[زندگی]] در آنجا نیست، فرستاده‌ای! نه زراعتی دارم تا از آن استفاده کنم و نه [[مال]] و حشمی که به وسیله آن به زندگی خود ادامه دهم و نه خادمی که به من خدمت کند و نه منزلی که در آن [[زندگی]] کنم؛ به جز چند گوسفندی که بهره‌ای ندارند چیزی ندارم و جز [[همسر]] خود خدمتکاری ندارم و منزلی جز [[سایه]] درخت برایم نیست. حال که مرا به زندگی در چنین جایی مجبور ساخته‌ای پس خادم و گوسفندانی به من بده تا بتوانم زندگی کنم». [[عثمان]] صورتش را از او برگرداند و به طرف دیگر نشست.
 
[[ابوذر]] برای بار دوم نیز، به دیدن عثمان رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم عثمان اعتنایی نکرد. حبیب بن سلمه به حال ابوذر دلسوزی نمود. و گفت: «ابوذر! من هزار درهم و یک خادم و پانصد گوسفند به تو خواهم داد». ابوذر پاسخ داد: «هزار درهم و خادم و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر [[فقر]] و [[تنگدستی]] طلب نمی‌کنم، بلکه [[حق]] خود را از [[بیت‌المال]] که [[خدا]] در کتابش برای من قرار داده است، می‌خواهم».
 
در این هنگام علی{{ع}} وارد شد و عثمان به ایشان گفت: «یا علی! این مرد [[سفیه]] و [[نادان]] را از ما دور کن». حضرت فرمود: «سفیه کیست؟ » عثمان گفت: «ابوذر!» [[امام]]{{ع}} فرمود: او سفیه نیست؛ از [[پیامبر]] شنیدم که فرمود: «آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد. او را به منزله [[مؤمن آل فرعون]] قرار بده، اگر [[دروغ]] بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از [[عذاب]] به شما [[وعده]] می‌دهد، خواهید دید»<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۹.</ref>
 
=== وفات ===
ابوذر در سال ۳۱ یا ۳۲ هجری در [[ربذه]] [[وفات]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.</ref>. از [[همسر]] ابوذر نقل شده است: همین که آثار [[مرگ]] بر چهره ابوذر ظاهر شد، من شروع به [[گریه]] نمودم، پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: چگونه گریه نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن کفن کنم! گفت: «گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه می‌رسند و مرا [[دفن]] می‌کنند. روزی من و جماعتی در خدمت [[پیامبر]]{{صل}} بودیم، حضرت فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا خواهد رفت، جمعیتی از [[مؤمنین]] بر جنازه او حاضر خواهند شد». همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان جمعیت و یا در [[شهر]] و [[قریه]] از [[دنیا]] رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه می‌گویم خواهی دید؛ زیرا نه من [[دروغ]] می‌گویم و نه به من دروغ گفته‌اند». گفتم: [[حجاج]] همه رفته‌اند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: «مواظب راه باش».
 
در همین هنگام صدای قافله‌ای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای [[زن]]! در این بیابان چه می‌کنی؟ گفتم: مردی از [[مسلمانان]] در حال [[مرگ]] است، او را کفن کنید، [[خدا]] به شما [[اجر]] دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری. همه گفتند: آه! پدر و مادرمان فدای [[ابوذر]]. همگی عنان مرکب‌ها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به ابوذر رساندند. ابوذر به آنها گفت: «بر شما مژده باد که [[پیامبر خدا]] شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر [[لباس]] بزرگی داشتم حتماً آن را کفن خود قرار می‌دادم. شما را به خدا قسم می‌دهم کسی که [[امیر]] یا [[رئیس]] جمعیتی است یا نامه‌رسان است مرا کفن نکند».
 
از میان جمعیت، [[جوانی]] از [[انصار]] گفت: «من دو [[جامه]] در وسایلم دارم که مادرم آن را بافته است و یک جامه هم بر تن دارم». ابوذر به او گفت: «تو مرا کفن کن»، و آن‌گاه از دنیا رفت. جمعیت او را [[غسل]] داده، کفن نمودند و [[ابن مسعود]] یا [[مالک اشتر]] بر جنازه وی [[نماز]] خواند. پس او را [[دفن]] نموده، [[همسر]] و دختر او را به [[مدینه]] بردند<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۱۰۱-۱۰۴؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری ۱ - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص ۶۶۸؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۷۷؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۳.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[بنی غفار بن ملیل]] (قبیله)
* [[انیس بن جناده غفاری]] (برادر)
* [[عبدالملک بن ابی‌ذر غفاری]] (فرزند)
* [[عبادة بن صامت غفاری]] (برادرزاده)
* [[جون بن حوی]] (برده)
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
{{فهرست اثر}}
{{منابع}}
{{ستون-شروع|2}}
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
* [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
* [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
* [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده: 1100514.jpg|22px]] [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری ۲ - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۱''']]
* [[پرونده:1368951.jpg|22px]] [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|'''امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت''']].
# [[پرونده:000052.jpg|22px]] [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری ۱ - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]'''
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
{{پایان}}
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[ابوذر غفاری (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲''']]
{{پایان}}
# [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|'''مظلومیت پیامبر''']]
# [[پرونده:IM010213.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|'''جانشین پیامبر''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}
 
{{صحابه مهاجر به مدینه}}


{{امام علی}}
[[رده:مدخل]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:ابوذر غفاری]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:بنی غفار بن ملیل]]
[[رده:بنی‌کنانه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۹

ابوذر غفاری از برجسته‌ترین صحابیان پیامبر(ص) و جزء اولین مسلمانان بود. او پیش از اسلام موحد بوده و پس از جنگ خندق به مدینه هجرت کرد و پس از رحلت پیامبر(ص) نیز از حامیان امام علی(ع) و از منتقدان سرسخت خلفا بود. اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین‌داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی کنار همسر یا تنها دخترش رحلت کرد.

ابوذر غفاری
تصویر مزار ابوذر در ربذه
نام کاملجندب بن جناده غفاری
نام‌های دیگرعبدالله، بریر
جنسیتمرد
کنیهابوذر
لقبابوذر غفاری
از قبیلهبنی غفار بن ملیل
از تیرهبنی‌کنانه
پدرجناده
مادررمله بنت وقیعه
برادرانیس بن جناده غفاری
خویشاوندان
تاریخ تولد۳۳ سال پیش از هجرت
محل تولدحجاز
محل زندگی
درگذشت۳۲ هجری، ربذه
محل آرامگاهربذه
دیناسلام، شیعه
از اصحاب
از طبقهاول
حضور در جنگ
نقش‌های برجستهاز یاران برجسته امام علی
فعالیت‌های او
علت شهرتیکی از ارکان اربعه
مشخصات حدیثی
راوی از
مشایخ او
راویان از او

نام و نسب

جندب بن جناده غفاری مشهور به ابوذر غفاری، از قبیله بنی‌غفار بود. بنی‌غفار از تیره بنی‌کنانه، از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند[۱] که در فتح مکه با ۳۰۰ نفر[۲] و در غزوه حنین با ۱۰۰۰ نفر[۳] پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت[۴] و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود می‌دانست[۵] و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد[۶].

بنا به گفتۀ ابوذر، رسول خدا (ص)، نام «عبدالله» را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش کنند[۷].

تاریخ و مکان ولادت او مشخص نیست، چنان که در نام وی و پدرش اختلاف زیادی است. کنیه او ابوذر است و به این کنیه مشهور است[۸]. پدر وی نیز به جناده شهره است و مادر وی رمله دختر وقیعه نیز از بنی‌غفار است[۹].[۱۰]

فضایل

اولین کسی که پیامبر(ص) به روش اسلام به او درود و سلام فرستاد، ابوذر غفاری بود[۱۱] و هم‌چنین اولین کسی که از آب زمزم به عنوان یک مسلمان نوشید ابوذر بود[۱۲]. برای ابوذر غفاری فضائل و مناقب زیادی نقل شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. پیامبر اکرم(ص) درباره زهد ابوذر فرمود: زهد و پاکی ابوذر در میان امت من مانند زهد عیسی بن مریم است[۱۳].
  2. علی(ع) فرمود: ابوذر علومی را در سینه جا داده که تمام مردم از آموختن آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد[۱۴].
  3. رسول خدا(ص) فرمود: آسمان سایه نیفکند و زمین حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد؛ او تنها زندگی می‌کند، تنها می‌میرد، تنها برانگیخته می‌شود و تنها داخل بهشت می‌گردد[۱۵].
  4. شیخ صدوق از حضرت رضا(ع)، از پدرانش، از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده است که پیامبر اسلام(ص) فرمود: ابوذر راستگوی این امت است[۱۶].
  5. رسول خدا(ص) فرمود: بهشت به چهار نفر مشتاق است و ایشان: علی(ع)، عمار یاسر، ابوذر و مقداد هستند[۱۷].
  6. صفوان می‌گوید: از حضرت صادق(ع) شنیدم که پیامبر می‌فرماید: خدا به من فرمان داده است تا چهار نفر را دوست بدارم. از او پرسیدند: یا رسول الله آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر(ص) فرمود: علی بن ابی‌طالب، مقداد، ابوذر و سلمان فارسی[۱۸].
  7. امام موسی کاظم(ع) فرمود: زمانی که در روز قیامت منادی ندا دهد که حواریون محمد بن عبدالله کجایند؛ آنان که عهد و پیمان خود را نشکستند و ملازم رسول خدا بودند، پس در آن موقع سلمان و مقداد و ابوذر قیام می‌کنند؛ یعنی ماییم آن حواریون[۱۹].
  8. از امام صادق(ع) روایت شده است: روزی ابوذر نزد پیامبر(ص) آمد در حالی که جبرئیل(ع) با قیافه دحیه کلبی نزد آن حضرت بود. وقتی ابوذر آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. جبرئیل گفت: «یا محمد(ص) این ابوذر است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما سلام نکرد، اگر بر ما سلام می‌کرد حتماً جواب می‌شنید. ای محمد! برای ابوذر دعا و نیایشی است که بسیار نیک و پسندیده است و اهل آسمان، زمانی که می‌خواهند عروج کنند، آن دعا را می‌خوانند». وقتی جبرئیل(ع) از نزد پیامبر(ص) رفت ابوذر نزد آن حضرت آمد. پیامبر(ص) به او فرمود: «چه چیز مانع شد بر ما سلام نکنی؟» ابوذر گفت: «گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت می‌کنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم». پیامبر(ص) فرمود: «آن کسی را که دیدی، جبرئیل بود و اگر بر ما سلام می‌کردی حتماً جواب می‌شنیدی». وقتی ابوذر متوجه شد که او جبرئیل بوده است، ناراحت شد که چرا بر او سلام نکرده است. پیامبر(ص) فرمود: «چه دعائی می‌خوانی که جبرئیل به من خبر داد که آن دعا در آسمان دعای معروف و پسندیده‌ای است؟» ابوذر گفت: «یا رسول الله! دعای من این است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ»؛ خدایا! از تو امنیت و ایمان، تصدیق پیامبرت، به سلامت بودن از تمام گرفتاری‌ها، توفیق شکر نمودن برای تمام خوشی‌ها و بی‌نیازی از مردم پست را می‌خواهم»[۲۰].[۲۱]

سرگذشت زندگی

پیش از اسلام

آگاهی چندانی از زندگانی پیش از اسلام ابوذر در دست نیست. گزارش‌های به جا مانده از وی، از سویی بیانگر حق‌جویی و از سوی دیگر راهزنی وی در جاهلیت است.

داشتن تفکر الهی و روحیه حق جویی در آن زمان، مهم‌ترین ویژگی وی به شمار می‌رود که برتری وی را بر بیشتر صحابه نشان می‌دهد. بر پایه روایت عبدالله بن صامت، ابوذر در بیان شرح حال خود گفته است که سه سال قبل از مسلمانی، نماز می‌خوانده است[۲۲].

در وصف راهزنی و شجاعت وی آمده است که در شجاعت مانند درنده‌ای بود که به تنهایی کاروان‌ها را غارت می‌کرد[۲۳]. قبیله غفار در جاهلیت، مانند بسیاری دیگر از قبایل میانه راه، به غارت کاروان‌های تجاری می‌پرداخت. این قبیله افزون بر آن، به بی‌حرمتی نسبت به ماه‌های حرام معروف بود[۲۴]. شاید نسبت دادن راهزنی به وی، از آن روی باشد که او پس از مسلمان شدن، به قبیله خود بازگشت و در عُسفان در پایین ثنیة الغزال، با حمله به کاروان‌های قریش از آنها انتقام می‌گرفت[۲۵].[۲۶]

بعد از اسلام

اسلام آوردن

هنگامی که ابوذر شنید در مکه شخصی به پیامبری مبعوث شده است به برادرش، انیس، گفت: «سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است وحی بر او نازل می‌شود و از آسمان به او اطلاع می‌رسد برای من خبر بیاور». برادر ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر(ص) شنید و سپس به محل خود بازگشت[۲۷].

او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: «وی را دیدم که به نیکی امر می‌کند و از زشتی‌ها باز می‌دارد و به اخلاق پسندیده دستور می‌دهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به شعر هم شباهتی ندارد». ابوذر گفت: «آتش قلب مرا خاموش نکردی و آنچه می‌خواستم نیاوردی». پس خود مهیای سفر شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل مسجد شد؛ در حالی که پیامبر اسلام(ص) را جستجو می‌کرد ولی نمی‌توانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشه‌ای از مسجد خوابید. علی(ع) که او را دید دانست او مردی غریب است، پس او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب هنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی(ع) نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، منزل خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همین‌گونه گذشت. در شب سوم علی(ع) فرمود: «نمی‌گویی که چه کاری تو را به این شهر آورده است؟» ابوذر گفت: «اگر با من عهد می‌کنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا راهنمایی نمایی به تو خواهم گفت». علی(ع) فرمود: «آری، چنین خواهم کرد».

سپس ابوذر مقصود و هدف خود را بیان داشت، علی(ع) فرمود: «آری، وی مرد حق و پیامبر مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر می‌روم و تو از پی من بیا، اگر احساس خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو».

صبح علی(ع) از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد خانه پیامبر(ص) شدند. ابوذر بر پیامبر(ص) سلام کرد (او اول کسی است که به دستور اسلام سلام نمود) و پیامبر اکرم(ص) پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از طایفه غفار. ابوذر آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس مسلمان شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر(ص) به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به قبیله خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در مکه مسلمانی خود را از مردم پنهان کن؛ زیرا درباره تو ترسناکم»[۲۸]

وی به فرمان رسول خدا (ص) و به روایتی برای اداره امور جاری خود، تا زمان دریافت فرمان ایشان، به قبیله‌اش بازگشت و به تبلیغ اسلام پرداخت[۲۹]. نتیجه فعالیت تبلیغی او، موجب مسلمانی برادر بزرگ‌ترش آنیس، مادرش رمله و به قولی همسرش أم‌ذر و نیمی از قبیله غفار شد[۳۰].[۳۱]

او از سابقین و از اصحاب برگزیده پیامبر اسلام(ص) به شمار می‌آید. مؤرخان می‌نویسند: «وی چهارمین[۳۲] یا پنجمین نفری بود که به نبوت و رسالت پیامبر خدا(ص) ایمان آورده است»[۳۳].[۳۴]

هجرت به مدینه

درباره هجرت ابوذر به مدینه، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد. بیشتر تاریخ‌نگاران، هجرت وی را پس از غزوہ خندق و برخی پس از نبرد احد دانسته‌اند[۳۵]. بنا بر خبر ابن عساکر[۳۶]، ابوذر تا پس از جنگ بدر همچنان در قبیله خود بود. او پس از هجرت، در شمار صُفه‌نشینان قرار گرفت[۳۷]. براساس نقل اسماء، وی خادم رسول خدا (ص) بود و در مسجد مسکن گزید[۳۸]. رسول خدا (ص) او و سلمان فارسی را به شرط عصیان نکردن بر سلمان[۳۹] و به قولی با منذر بن عمرو[۴۰] یا بلال مولی مغیرة بن شعبه[۴۱] یا عبدالله بن مسعود[۴۲] پیمان برادری بست[۴۳].

نقش وی در تحولات عصر نبوی در چند محور قابل بررسی است:

  1. جانشینی پیامبر خدا (ص) در مدینه: او در سال چهارم در جنگ ذات الرقاع و در سال ششم در جنگ بنو مصطلق، جانشین حضرت در مدینه بود[۴۴]. بنا بر روایتی، او در عمرة‌القضا نیز جانشین حضرت بود[۴۵].
  2. نگهداری شتران رسول خدا (ص): شتران ماده پیامبر خدا (ص) در صحرای غابه، واقع در دو کیلومتری مدینه، نگه‌داری می‌شد. ابوذر در سال ششم از رسول خدا (ص) تقاضا کرد سرپرستی شتران را بر عهده داشته باشد. این پیشنهاد با چوپانی وی در بلن مز هم‌خوانی دارد[۴۶]. احتمالاً دام‌داری، شغل وی و شغل رایج غفاری‌ها بوده است[۴۷]. حضرت وی را از خطرات احتمالی آگاه کرد، ولی اصرار ابوذر موجب شد رسول خدا (ص) با خواستۀ او موافقت کند[۴۸].

حضور در غزوه‌ها

ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:

  1. فتح مکه: پرچم بنی غفار را به دست داشت[۴۹].
  2. جنگ حنین: پرچم دار آنان بود[۵۰]، گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانسته‌اند[۵۱].
  3. غزوۀ «عمرة القضاء»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
  4. غزوۀ «ذات الرقاع»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت[۵۲].[۵۳]
  5. غزوۀ تبوک: در جنگ تبوک افرادی بودند که از لشکر عقب می‌ماندند. اصحاب رسول خدا (ص) وقتی می‌دیدند شخصی عقب مانده به رسول خدا (ص) گزارش می‌دادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها می‌فرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد خدا او را به شما ملحق می‌سازد». تا آنکه به پیامبر (ص) گفتند: ابوذر هم عقب مانده، پیامبر (ص) فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا این‌طور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش مأیوس شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر (ص) در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از مسلمانان به راه نگاه کرد و گفت: یا رسول الله! یک نفر پیاده به طرف ما می‌آید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود». همین که پیامبر (ص) او را دید، فرمودند: «به او آب دهید که تشنه است»، پس او را سیراب کردند. اما هنگامی که خدمت پیامبر (ص) رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمودند: «ابوذر! آب به همراه داشتی و تشنگی کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا رسول الله، پدر و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمی‌خورم مگر آنکه پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! خدا تو را بیامرزد! تنها زندگی می‌کنی و غریبانه می‌میری و تنها داخل بهشت می‌شوی و مردمی به خاطر تو سعادتمند می‌شوند»[۵۴].[۵۵]

ابوذر و اهل بیت(ع)

ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیده راستین خود در مواجهه با دشواری‌ها و در مقابله با تبعیض‌ها کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به اراده استوار او راه نیافت. وی به تمام پیمان‌ها و تعهدات خود در قبال اسلام و شخص نبی اکرم(ص) وفادار ماند. او به همه دستورها و وصایای رسول خدا(ص) عمل کرد و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر عمر از سیره سیدالمرسلین(ص) منحرف نشد.

او از ملازمان راستین امیرمؤمنان(ع) بود و آشکارا مناقب و فضائل اهل بیت پیامبر(ص) را ترویج می‌کرد. ابوذر با برخورداری از چنین معنای بی‌نظیری به نشر معارف آل پیامبر و ترویج و تحکیم منزلت آنان پرداخت و در گرایش مردم به اهل بیت نقش مهمی ایفا کرد[۵۶].

ابوذر غفاری در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمؤمنین علی(ع) بوده و او را امام و پیشوای خود و همه مسلمانان می‌دانسته و در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. حتی در وصیت ابوذر هم سفارش درباره امیرالمؤمنین(ع) وجود دارد[۵۷].

دفاع از خلافت امیرالمؤمنین(ع)

هنگامی که ابوبکر با آن صحنه‌سازی عجیب روی کار آمد و خود را خلیفه پیامبر(ص) معرفی کرد، دوازده نفر از صحابه پیامبر تصمیم گرفتند به او اعتراض نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه ابوذر برخاست و گفت: «ای جماعت قریش! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و احترام رسول اکرم را رعایت نکردید. به خدا قسم، گروهی از عرب به دلیل این عمل، از دین خارج می‌شوند و دسته‌ای هم در دین متزلزل و مضطرب خواهند شد. اگر خلافت را در خانواده پیامبر(ص) قرار می‌دادید هرگز اختلافی در میان مسلمانان رخ نمی‌داد؛ پس از این، هر کس به این امر طمع می‌ورزد و چشم‌های مردم دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خون‌های زیادی در راه به دست آوردن آن به زمین خواهد ریخت و اهل دنیا آن را با جنگ و حکم به یکدیگر به دست خواهند آورد.

شما همه می‌دانید و مردم صالح هم گواهند که رسول اکرم(ص) فرمود: «خلیفه، پس از من علی بن ابی‌طالب است و پس از او فرزندانم حسن و حسین هستند و پس از آنها نیز از میان فرزندان پاک من خواهد بود». شما گفته پیامبر(ص) را نادیده گرفتید و عهد و وصیت او را فراموش کردید، از لذت‌های زندگی دنیا پیروی نمودید و از نعمت‌های پاینده و زندگی همیشگی آخرت دست کشیدید. شما نیز چون امت‌های گذشته که پس از درگذشت پیامبران الهی، گفته‌های آنان را فراموش کرده، دستورها و وصیت‌های ایشان را ترک نمودند و از راه دین و حقیقت منحرف شدند، وصیت‌های پیامبرتان را ترک کردید و آیین و احکام او را تحریف کردید، اما به زودی به کیفر اعمال ناشایست خود خواهید رسید»[۵۸].[۵۹]

در عصر خلفا

دوران ابوبکر و عمر

از زندگانی ابوذر در دوره خلافت ابوبکر و عمر در مدینه، اطلاع زیادی در دست نیست. او با اعتقاد به جانشینی امام علی (ع)، با حکومت سقیفه مخالفت کرد و اهل بیت (ع) را به چشم برای سر، سر برای تن، آسمان برافراشته، کوه استوار، خورشید نیمروز و درخت زیتون تشبیه کرد[۶۰]. او در شمار چند نفری است که از مسیر حق منحرف نشد[۶۱]، مردم را به امام علی (ع) دعوت کرد[۶۲].

امام علی (ع) به موجب مسائل سیاسی پس از رحلت رسول خدا (ص)، او را به سکوت و توجه نکردن به سرزنش سرزنش کنندگان فرمان داد[۶۳]. او پس از رحلت رسول خدا (ص)، از مدینه به قصد مرزهای جهادی به شام رفت و همچنان تا دوره عثمان آنجا بود[۶۴]. خلیفه دوم او را (سهم او را) در شمار شرکت کنندگان در جنگ بدر قرار داد و ابوذر نیز خود را بدری می‌نامید[۶۵].[۶۶]

دوران عثمان

برخورد با کج‌روی‌های عثمان

عثمان در طول تاریخ خلافت خود با بخشش‌های بی‌جا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به اقوام خود، مسیر حکومت اسلامی را به بیراهه کشاند و افراد ناصالح و بی‌فضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر مسند حکومت نشاند، به طوری که مکررا مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت، اما چون اعتراض‌ها کارساز نبود، همگان را به مخالفت با حکومت وی برانگیخت. در این میان ابوذر غفاری از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به اعتراض گشود و بر اعمال و رفتار عثمان و سایر کارگزارانش خرده گرفت و چون شنید خانه‌های بیت المال را در اختیار مروان حکم و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار رفتار وی را مورد ملامت قرار می‌داد و فریاد می‌زد: کافران را به عذابی دردناک بشارت باد و این آیه را تلاوت می‌کرد: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۶۷].[۶۸].[۶۹]

ابوذر در شام

عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد، او هر روز در میان اجتماع مردم شام سخنرانی و آنان را به اطاعت خدا و ترک گناهان دعوت می‌کرد. هم‌چنین روایاتی که از پیامبر اکرم(ص) درباره فضائل اهل بیت شنیده بود، بیان می‌کرد و ایشان را به پیروی از خاندان عترت پیامبر توصیه می‌فرمود تا آنکه بسیاری از مردم آنجا به اهل بیت(ع) علاقه‌مند شدند.

چون ابوذر مرد حق بود و هرچه را که با حق و دستورات اسلام سازگار نبود نمی‌توانست تحمل کند، در شام هم دست از نهی از منکر برنداشت. وقتی که معاویه کاخ «الخضراء» را ساخت، ابوذر به او گفت: «معاویه! اگر این کاخ را از مال خدا ساخته‌ای خیانت کرده‌ای و اگر از مال شخصی بنا کردی، اسراف نموده‌ای و خدا اسراف‌کنندگان را دوست نمی‌دارد»[۷۰].

جاسوسان و چاپلوسان به معاویه گفتند اگر ابوذر به این کار ادامه دهد باعث شورش مردم خواهد شد. معاویه از این پیشامد نگران شد و به عثمان نوشت: ابوذر صبح و شام برای مردم سخنرانی می‌کند و مطالبی می‌گوید که باعث نگرانی من شده است؛ اگر به مردم اینجا احتیاج داری او را به نزد خود بخوان، در غیر این صورت جمعیت اینجا را از تو برمی‌گرداند[۷۱]. عثمان در جواب نوشت: همین که نامه من به تو رسید او را بر جهاز شتری چموش و بدون روپوش سوار کن و به سوی من روانه ساز (موقعی که ابوذر به مدینه رسید، گوشت پاهایش در اثر برخورد با چوب جهاز شتر بسیار آسیب دیده بود)[۷۲].

معاویه کسانی را پیش ابوذر فرستاد و آنها نامه عثمان را برای او خواندند، ابوذر در همان ساعت بارش را بست و آماده حرکت شد[۷۳]

بازگشت از شام

هنگامی که ابوذر را پیش خلیفه آوردند، عثمان گفت: «خدا چشم عمرو را روشن نگرداند». ابوذر گفت: «به خدا قسم، پدر و مادرم نام مرا عمرو ننهادند، لکن خدا چشم کسی را که با او مخالفت می‌کند و نافرمانی او را پیشه کرده و از هوای نفس پیروی می‌کند، روشن نگرداند».

مدتی گذشت و کسی با ابوذر سخن نمی‌گفت. روزی عثمان او را‌‌طلبید و به او گفت: «می‌دانی چه کردی؟» ابوذر گفت: «درباره تو خیرخواهی کردم، اما تو به من خیانت کردی». عثمان گفت: «دروغ می‌گویی، تو فتنه‌جویی را دوست داری؛ شام را بر ما شوراندی». ابوذر گفت: «مانند دو نفر قبلی باش تا کسی بر تو اعتراضی نکند». عثمان گفت: «این حرف‌ها به تو مربوط نیست». ابوذر گفت: «به خدا قسم، درباره تو حیله‌ای نکردم؛ امر به معروف و نهی از منکر نمودم». عثمان ناراحت شد و رو به جمعیت کرد و گفت: «بگویید که با این پیرمرد دروغگو چه کنم، او را بزنم، زندانی کنم، یا او را بکشم؟ چون اجتماع مسلمانان را بر هم زده است و یا آنکه او را تبعید کنم؟ » ابوذر گفت: «عثمان! هم پیامبر را دیده‌ای و هم ابوبکر و عمر را، آیا روش تو مانند آنهاست؟ به خدا چنین نیست؛ زیرا تو مانند فردی ستمکار با من رفتار می‌کنی». عثمان گفت: «از سرزمین ما بیرون برو، نباید در اینجا بمانی». ابوذر گفت: «خدا می‌داند که چقدر همسایگی با تو را دشمن می‌دارم، به کجا روم؟ » عثمان گفت: «هر جا که خواهی برو». ابوذر گفت: «آیا به شام، سرزمین جهاد با کفار بروم؟ » عثمان گفت: «عجب! در شام فتنه به پا کردی و شورش نمودی تا آنکه تو را به اینجا آوردم، آیا دوباره تو را برگردانم!» ابوذر گفت: «به عراق بروم؟» عثمان گفت: «نه؛ زیرا مردم عراق فتنه‌جو هستند و همواره بر زمامداران ایراد می‌گیرند و می‌شورند». ابوذر گفت: «به مصر بروم؟» عثمان گفت: «نه». ابوذر گفت: «پس به کجا روم؟» عثمان گفت: «به دورترین نقطه از طرف شرق»[۷۴].[۷۵]

تبعید به ربذه[۷۶]

عثمان دستور داد هنگام تبعید، کسی با ابوذر سخن نگوید و او را بدرقه ننماید و به مروان حکم دستور داد تا فرمانش را اجرا کند؛ لذا جز علی بن ابی طالب(ع) و عقیل (برادر امیرالمؤمنین) و حسن و حسین(ع) و عمار و عده کمی از بنی‌هاشم کسی جرأت نکرد ابوذر را بدرقه کند. هنگامی که حسن بن علی(ع) با ابوذر سخن می‌گفت، مروان گفت: «با او سخن نگو! مگر امر خلیفه را نشنیده‌ای که کسی نباید با این مرد سخن بگوید، اگر نشنیده‌ای اینک بشنو و با او سخن مگو».

در این موقع علی(ع) تازیانه‌ای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: «دور شو! خدا تو را هلاک کند». مروان به عثمان شکایت کرد و عثمان هم سخت بر علی(ع) خشمناک شد[۷۷].

حق‌طلبی

پس از آنکه ابوذر مدتی را در ربذه با سختی به سر برد، به مدینه بازگشت. موقعی که جمعیتی اطراف عثمان بودند نزد او رفت و گفت: «یا امیرالمؤمنین، مرا از وطن خود به جایی که هیچ وسیله زندگی در آنجا نیست، فرستاده‌ای! نه زراعتی دارم تا از آن استفاده کنم و نه مال و حشمی که به وسیله آن به زندگی خود ادامه دهم و نه خادمی که به من خدمت کند و نه منزلی که در آن زندگی کنم؛ به جز چند گوسفندی که بهره‌ای ندارند چیزی ندارم و جز همسر خود خدمتکاری ندارم و منزلی جز سایه درخت برایم نیست. حال که مرا به زندگی در چنین جایی مجبور ساخته‌ای پس خادم و گوسفندانی به من بده تا بتوانم زندگی کنم». عثمان صورتش را از او برگرداند و به طرف دیگر نشست.

ابوذر برای بار دوم نیز، به دیدن عثمان رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم عثمان اعتنایی نکرد. حبیب بن سلمه به حال ابوذر دلسوزی نمود. و گفت: «ابوذر! من هزار درهم و یک خادم و پانصد گوسفند به تو خواهم داد». ابوذر پاسخ داد: «هزار درهم و خادم و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر فقر و تنگدستی طلب نمی‌کنم، بلکه حق خود را از بیت‌المال که خدا در کتابش برای من قرار داده است، می‌خواهم».

در این هنگام علی(ع) وارد شد و عثمان به ایشان گفت: «یا علی! این مرد سفیه و نادان را از ما دور کن». حضرت فرمود: «سفیه کیست؟ » عثمان گفت: «ابوذر!» امام(ع) فرمود: او سفیه نیست؛ از پیامبر شنیدم که فرمود: «آسمان سایه نیفکند و زمین حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد. او را به منزله مؤمن آل فرعون قرار بده، اگر دروغ بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از عذاب به شما وعده می‌دهد، خواهید دید»[۷۸].[۷۹]

وفات

ابوذر در سال ۳۱ یا ۳۲ هجری در ربذه وفات یافت[۸۰]. از همسر ابوذر نقل شده است: همین که آثار مرگ بر چهره ابوذر ظاهر شد، من شروع به گریه نمودم، پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: چگونه گریه نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن کفن کنم! گفت: «گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه می‌رسند و مرا دفن می‌کنند. روزی من و جماعتی در خدمت پیامبر(ص) بودیم، حضرت فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا خواهد رفت، جمعیتی از مؤمنین بر جنازه او حاضر خواهند شد». همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان جمعیت و یا در شهر و قریه از دنیا رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه می‌گویم خواهی دید؛ زیرا نه من دروغ می‌گویم و نه به من دروغ گفته‌اند». گفتم: حجاج همه رفته‌اند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: «مواظب راه باش».

در همین هنگام صدای قافله‌ای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای زن! در این بیابان چه می‌کنی؟ گفتم: مردی از مسلمانان در حال مرگ است، او را کفن کنید، خدا به شما اجر دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری. همه گفتند: آه! پدر و مادرمان فدای ابوذر. همگی عنان مرکب‌ها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به ابوذر رساندند. ابوذر به آنها گفت: «بر شما مژده باد که پیامبر خدا شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر لباس بزرگی داشتم حتماً آن را کفن خود قرار می‌دادم. شما را به خدا قسم می‌دهم کسی که امیر یا رئیس جمعیتی است یا نامه‌رسان است مرا کفن نکند».

از میان جمعیت، جوانی از انصار گفت: «من دو جامه در وسایلم دارم که مادرم آن را بافته است و یک جامه هم بر تن دارم». ابوذر به او گفت: «تو مرا کفن کن»، و آن‌گاه از دنیا رفت. جمعیت او را غسل داده، کفن نمودند و ابن مسعود یا مالک اشتر بر جنازه وی نماز خواند. پس او را دفن نموده، همسر و دختر او را به مدینه بردند[۸۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. أنساب الأشراف، ج۶، ص۱۶۶؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۳۳.
  2. المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۶۷.
  3. سبل الهدی، ج۵، ص۳۱۳.
  4. الطبقات، ج۱، ص۲۱۰؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۵۷.
  5. الانساب، ج۱۰، ص۶۴؛ المعالم الاثیره، ص۹۹.
  6. تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۶۰؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۳.
  7. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
  8. قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.
  9. ابن حجر، ج۸، ص۱۴۳ و ۳۶۹.
  10. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۷۰ ـ ۷۱.
  11. اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.
  12. اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.
  13. «قَالَ النَّبِيِّ(ص): أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ»؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.
  14. «قَالَ عَلِيٌّ(ع): وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ»؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.
  15. «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ»؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.
  16. «روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.
  17. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ»؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.
  18. «وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ»؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.
  19. «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى(ع): إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ»؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.
  20. اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.
  21. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۱۸.
  22. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.
  23. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۹- ۱۶۸.
  24. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.
  25. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹.
  26. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵.
  27. الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۴، ص۱۶۹؛ صحیح مسلم، ج۸ ص۳۶۹؛ أسد الغابة، ج۵، ص۱۰۰.
  28. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۱۶؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص۳۶؛ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۶۶.
  29. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۷-۱۷۰.
  30. ابن حجر، ج۱، ص۲۸۴ و ۳۱۵ و ج۸، ص۳۸۷.
  31. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۶۶.
  32. ر.ک: مستدرک حاکم ج۳، ص۳۸۴، و معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۳، ص۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و چنین می‌نویسد: همه محدثان گفته‌اند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام می‌برد: ۱. علی بن ابی طالب ۲. جعفر بن ابی طالب ۳. زید بن حارثه ۴. ابوذر غفاری ۵. عمرو بن عنبسه سلمی ۶. خالد بن سعید بن عاص ۷. خباب بن ارت. و می‌گوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شد.
  33. اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.
  34. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۱۵ و دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۱۱۱؛ واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۵۰۶-۵۱۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۰-۹۲.
  35. ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸ و ۱۷۰.
  36. ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.
  37. ابونعیم، حلیه، ج۱، ص۵۳.
  38. طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.
  39. کلینی، ج۸، ص۲۹۹-۲۹۷.
  40. واقدی، ج۳، ص۴۱۹.
  41. طبرانی، ج۶، ص۶۰.
  42. ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲.
  43. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص ۷۲ ـ ۷۳.
  44. ابن هشام، ج۳، ص۲۱۳ و ۳۰۲.
  45. ابن حجر، ج۴، ص۶۱۹.
  46. صدوق، امالی، ص۴۲۶.
  47. ر.ک: واقدی، ج۲، ص۵۷۱.
  48. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص ۷۲ ـ ۷۳.
  49. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  50. العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
  51. . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
  52. الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.
  53. ر.ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
  54. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.
  55. موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص ۲۳.
  56. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۲.
  57. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۲-۹۳.
  58. الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.
  59. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۵.
  60. بلاذری، أنساب، ج۲، ص۱۱۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ آبی، ج۲، ص۷۷.
  61. کلینی، ج۸، ص۲۴۵
  62. صدوق، امالی، ص۲۷۴.
  63. کلینی، ج۲، ص۲۴۴.
  64. ابن سلام، ج۴، ص۳۴؛ ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.
  65. ابن بطریق، ص۱۲۰.
  66. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵.
  67. «و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  68. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶.
  69. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۵-۹۶.
  70. انساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۴۲؛ البلدان، ابن الفقیه، ص۴۴۳.
  71. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۲۸۳.
  72. الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۳۷۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.
  73. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۱؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۶؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۷۵.
  74. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۱۸۰، به نقل از واقدی.
  75. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۴.
  76. ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصله‌اش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.
  77. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۹۸ـ ۱۰۰.
  78. الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.
  79. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۳۹.
  80. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.
  81. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۴؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴؛ واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص ۶۶۸؛ حاجی‌زاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۷۷؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.