ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
 
(۴۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = ابوهریره دوسی | عنوان مدخل  = ابوهریره دوسی| مداخل مرتبط =  [[ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
== آشنایی اجمالی ==
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
[[عمیر بن عامر بن عبد ذی الشری]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۸.</ref> از تیره دوس از [[قبیله]] ازد [[یمن]] بود<ref>ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۷؛ سمعانی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن حزم، ص۳۸۱.</ref>. در نام او و نام پدرش در منابع رجالی و [[تاریخی]] [[اختلاف]] بسیاری دیده می‌شود که چنین است: [[عبدالرحمان بن صخر]]، [[عبدالرحمان بن غنم]]، [[عبدالله بن عامر]]، [[عبدالله بن عائذ]]، [[عبدالله بن عمرو]]، [[سکین بن صخر]]، [[سکین بن دومه]]، [[عامر بن عبدشمس]]، [[عامر بن عمیر]]، [[سعید بن حارث]]، [[بریر بن عشرقه]]، [[عبدالله بن عبدشمس]]، [[عبد عمرو بن عبدغنم]]، [[عبدنهم بن عامر]]، "عبدغنم"، "عبدشمس"، [[عبدالله]]، [[کردوس]] و...<ref>ذهبی، ج۲، ص۵۷۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴-۳۱۳؛ ابن عبد البر، ج۴، ص۳۳۲؛ مزی، ج۲۲، ص۹۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۲.</ref>. البته برخی از این نام‌ها در [[جاهلیت]] بر وی اطلاق می‌شده است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۲؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۱.</ref>. او به کینه‌اش مشهور است و به همین دلیل در کتاب‌های تراجم، شرح حال او را در بخش [[کنیه‌ها]] آورده‌اند. در نامگذاری وی به [[ابوهریره]] نیز اختلاف است. کسانی می‌گویند: این [[کنیه]] را [[رسول خدا]] {{صل}} بر او نهاد<ref>ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.</ref> و برخی دیگر می‌گویند: [[مردم]] به او دادند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۵.</ref>. داستان آن این است که به سبب حمل گربه با خود، به این [[لقب]] نامیده شد. البته نامیده شدن او از طرف رسول خدا {{صل}} درست نیست؛ زیرا [[حضرت]] بر کسی لقب نامناسب نمی‌گذاشت. بعدها [[جاریة بن قدامه]] به او لقب "ابوسنور" داد<ref>طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref> که نشان از [[طعنه]] او بر لقب ابوهریره است. دیگر مردم، به سبب هم سفره بودن او با [[معاویه]]، لقب "شیخ المضیره" به وی دادند؛ زیرا مضیره، غذای مخصوص و لذیذ معاویه بود که از گوشت تازه گوسفند با شیر، روغن و ادویه جات درست می‌شد و چون ابوهریره این [[غذا]] را [[دوست]] می‌داشت، در [[زمان]] معاویه به این لقب [[شهرت]] یافت<ref>زمخشری، ج۲، ص۷۰۰.</ref>.
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ابوهریره دوسی]]''' است. "'''[[ابوهریره دوسی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوهریره دوسی در تراجم و رجال]] | [[ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابوهریره دوسی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''ابوهریره دوسی''' یکی از [[صحابه]] و همراهان [[رسول خدا]]{{صل}} از [[قبیله]] اشعری‌ها است که به [[نقل حدیث]] فراوان از [[پیامبر]]{{صل}} مشهور می‌باشد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲.</ref>. او در [[نقل حدیث]]، حتی [[احادیث]] ساختگی، به حدّی [[زیاده‌روی]] می‌کرد که [[عمر بن خطاب]] او را از [[نقل حدیث]] [[ممنوع]] ساخت<ref>البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶.</ref> و [[عایشه]] و [[عثمان]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز به او [[اعتراض]] کردند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۳۳.</ref>.
[[تاریخ]] ولادت او را می‌توان در حدود بیست سال پیش از [[هجرت]] دانست؛ زیرا وی در حدود [[سال ۵۸ هجری]] در ۷۸ سالگی درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۵؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۶۲.</ref>.  
==مقدمه==
درباره نام [[ابوهریره]] و نام پدرش به اندازه‌ای [[اختلاف]] است که در نام هیچ یک از [[صحابه رسول خدا]]{{صل}} چنین اختلافی وجود ندارد، زیرا درباره نام وی بیست احتمال ذکر شده است؛ مانند [[عبد]] [[شمس]]، [[عبد]] [[تیم]]، [[عبد]] غنم، عبدالعزی، عبید، سکین، عمرو، عمیر، بربر، [[یزید]]، سعد، سعید و... هم‌چنین درباره نام پدرش پانزده اسم گفته شده است، مانند: عائذ، عامر، عمرو، عمیر، غنم، دوقه، هانی، مل و...<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۳.</ref> [[نقل]] شده اسم [[ابوهریره]] در [[دوران جاهلیت]]، [[عبد]] [[شمس]] یا [[عبد]] عمرو و کنیه‌اش [[ابوالاسود]] بود که در هنگام [[مسلمان]] شدن به [[عبدالرحمن]] و [[عبدالله]] [[تغییر]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۰.</ref>. البته چون [[پیامبر]]{{صل}} [[اسامی]] [[دوران جاهلیت]] را [[تغییر]] می‌داد، اسم [[ابوهریره]] را “عبدالله” و کنیه‌اش را “ابوهریره” نامید<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۲۹۸-۳۰۵.</ref>.
می‌گویند وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دید که وی بچه گربه‌ای را در آستین کرده، به او فرمود: “یا ابا هریره” (ای [[پدر]] بچه گربه) و به این جهت به این [[کنیه]] مشهور گردید<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref>.
[[عبدالله بن رافع]] می‌گوید: “به [[ابوهریره]] گفتم: چرا به تو [[ابوهریره]] می‌گویند؟ او گفت: "من چوپان گوسفندان بودم و بچه گربه‌ای داشتم، شب‌ها آن را بالای درخت می‌گذاشتم و روزها آن را همراه خود می‌بردم؛ پس به این اسم، مشهور شدم"“<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۶.</ref>.


==[[اسلام آوردن]] [[ابوهریره]]==
[[مادر]] او [[میمونه]] دختر [[صفیح بن حارث]] بود<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۲۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.</ref> و از وی سه فرزند به نام‌های [[محرز بن ابوهریره دوسی|محرز]]، [[عبدالرحمان بن ابوهریره دوسی|عبدالرحمان]] و [[بلال بن ابوهریره دوسی|بلال]] ذکر کرده‌اند <ref>ابن حزم، ص۳۸۲.</ref>.
[[ابوهریره]] می‌گوید: “با جمعیتی از [[طایفه]] [[خثعم]] اطراف [[بت]] طایفه‌ای نشسته بودیم، عده‌ای هم مشغول [[پرستش]] [[بت]] بودند. ناگاه آوازی شنیده شد که اشعاری می‌‌سرود؛ جمعیت کاملاً [[سکوت]] کرده و اشعار را [[حفظ]] شدند که این ابیات است:
#ای افرادی که صاحب [[جسم]] هستید و [[احکام]] و [[دستورات]] را به [[بت‌ها]] واگذاشته‌اید؛
#آیا همه شما مانند افراد [[ضعیف]]، احمق و نادانید؟ یا آن‌چه را که من پیش روی خود می‌بینم، نمی‌بینید؟
#و او شخصی [[نورانی]] است که [[تاریکی]] [[شب]] را روشن می‌سازد، و این [[نور]] در تهامه پیدا شده است.
#این [[نور]] برای کسانی که در طرف [[شام]] هستند هویداست و او [[پیامبری]] است [[سید]] و [[سرور]] مردم‌.
#از [[قبیله]] [[هاشم]] است و در بالاترین [[درجه]] [[بزرگی]] و در [[شهر حرام]] ([[مکه]]) آشکار شده است.
#او آمد و [[کفر]] را با [[اسلام]] [[تهدید]] می‌کند و این [[پیشوا]] چقدر نزد [[خدا]] گرامی است؟ سه روز پس از این حادثه، خبر رسید که [[پیامبری]] در [[مکه]] [[مبعوث]] شده است<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۱۰۱.</ref>.


[[ابوهریره]] در [[سال هشتم هجری]] به همراه [[طایفه]] [[اشعری]] که [[ابوموسی]] هم جزو ایشان بود، به سوی [[مدینه]] [[مهاجرت]] کردند و موقعی که قلعه [[خیبر]] [[فتح]] شده بود و [[غنایم]] [[جنگی]] در حال تقسیم بود بر [[پیامبر اسلام]]{{صل}} وارد شدند<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲-۳۱۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۳۷-۴۰.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۷.</ref>.
[[شمایل]] وی را چنین وصف کرده‌اند: گندمگون، چهارشانه، دارای گیسوان و گشاده دندان. وی ریشش را زرد می‌کرد و بلند نگه می‌داشت، شاربش را می‌تراشید و فردی [[شوخ طبع]] بود<ref>ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸؛ ذهبی، ج۲، ص۵۸۶.</ref>.


==علت دیر [[مسلمان]] شدن [[ابوهریره]]==
نخستین بار [[ابو هریره]] همراه [[هیئت]] [[یمنی]] به [[سرپرستی]] [[طفیل بن عمرو دوسی]]، در [[سال هفتم هجری]] در [[مدینه]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۶۵؛ واقدی، ج۲، ص۶۳۶.</ref> و [[مسلمان]] شد. به نقل از [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۴.</ref> او در خبیر به حضور رسول خدا {{صل}} رسید. وی می‌گوید در [[سرایای پیامبر]] و [[سریه]] [[ذات الرقاع]] [[سال چهارم هجری]]<ref>طبری، ج۲، ص۵۵۶.</ref> حضور داشته است<ref>ابن هشام، ج۲، ص۳۱۲.</ref> که این سخن با [[پذیرش اسلام]] او در سال هفتم منافات دارد. خودش می‌گوید: در [[غزوه]] نجد با رسول خدا {{صل}} [[نماز]] [[خوف]] خوانده است<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۹۶.</ref>. [[ابوهریره]] از نظر [[معیشت]] و [[زندگی]] در تنگنای [[مالی]] بود. از این رو، او را از [[اصحاب صفه]] گفته‌اند که تا پایان [[حیات رسول خدا]] {{صل}} همچنان در صفه می‌زیست<ref> عبدالرزق، ج۸، ص۲۱۵؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۷۶-۳۷۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۹۱.</ref>.
چرا [[ابوهریره]] به مدت بیست سال (از [[بعثت]] تا [[خیبر]]) در [[اسلام آوردن]] تأخیر کرد؟! اگر واقعاً [[نیت]] خالصی در [[پیروی]] از این [[دین]] [[مقدس]] داشت، چرا تا این مدت طولانی تأخیر کرد، در حالی که [[محل زندگی]] او نزدیک [[حجاز]] بود؟!
[[ابوهریره]] شخص فقیری بود که به خاطر پر کردن شکمش کار می‌کرد. زمانی که شنید [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] [[ظهور]] کرده و [[دینی]] آورده که به [[یاری]] [[نیازمندان]] [[دعوت]] می‌کند، قلبش سرشار از [[شادی]] شد. وقتی [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد، جایی را برای [[فقیران]] [[مدینه]] قرار دادند که در آنجا به آنها رسیدگی می‌کردند؛ [[ابوهریره]] نیز برای این که از [[سختی]] [[خدمت به مردم]] [[نجات]] یابد، به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. علت دیگر [[مهاجرت]] او به [[مدینه]] آن بود که [[پیامبر]]{{صل}} سهمی از [[غنایم]] [[جنگی]] را برای [[فقرا]] و [[مساکین]] قرار داده بود. [[ابوهریره]] بارها اعتراف کرده که به خاطر پر کردن شکم خود به [[پیامبر]]{{صل}} [[خدمت]] می‌کرده است.
آن‌چه که به طور قطعی، با توجه به [[دلایل]] صحیح و اعتراف صریح خود [[ابوهریره]] می‌توان گفت این است که [[هدف]] [[ابوهریره]] از [[اسلام آوردن]]، برآورده ساختن خواسته‌های شخصی و پر کردن شکم خود بوده است و نه [[فقیه]] شدن در [[دین]]؛ در حالی که معنای [[اسلام واقعی]]، [[فقیه]] شدن در [[دین]] است<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۱.</ref>.
[[ابوهریره]] وقتی چشمش به [[غنایم]] [[جنگی]] افتاد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} تقاضا کرد که سهمی هم به او بدهد.
و از طرفی دیگر پیشنهاد کرد که [[ابان بن سعید]] را از [[غنیمت]] [[محروم]] کنند و به وی چیزی ندهند. این پیشنهاد بر ابان، که در [[جنگ]] شرکت کرده بود بسیار سخت آمد و با لحن توهین‌آمیزی به او گفت: “ای وبر<ref>وبر، حیوانی است مانند ببر که به اندازه گربه و سم‌دار است.</ref> که از کوه (قدوم ضان) آمده و به ما آویخته‌ای”. گرچه [[اعتراض]] ابان نیز به نتیجه نرسید و چیزی به او داده نشد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۵-۴۶.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۸.</ref>.


==[[ابوهریره]] و [[دعای پیامبر]]{{صل}}==
وی می‌گوید: من چوپان رسول خدا {{صل}} یا خانواده‌ام بودم<ref>سیره ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴.</ref>. همو می‌گوید: در حالی که [[مسکین]] بودم، کوچ کردم و [[اجیر]] بُسره دختر غزوان شدم و او به من طعام و مرکب داد. پیوسته در کنار او بودم و در جایی که به استراحت می‌پرداخت، به او [[خدمت]] می‌کردم و به هنگام [[مسافرت]] با او، برای او "[[حداء]]" می‌خواندم <ref>ابن قتیبه، معارف، ص۲۸۷.</ref>.
از [[ابوهریره]] [[نقل]] شده که گفته است، چند دانه خرما [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آوردم و گفتم: از [[خدا]] بخواهید و [[دعا]] کنید تا به آنها [[برکت]] دهد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] فرمود و [[دستور]] داد آنها را در ظرفی که خرما در آن است بریزم و هرگاه خواستم از آن استفاده کنم، با دست بردارم و ظرف را خالی نکنم. از این ظرف هر چه خرما خوردیم تمام نشد تا آن‌که گناهی مرتکب شدم و [[برکت]] از آن ظرف برداشته شد. می‌گویند گناهی که مرتکب شد این بود که امیرالمؤمنین علی{{ع}} از او خواست تا به فضیلتی که درباره وی از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده است [[گواهی]] دهد، ولی او منکر شد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶، ص۳۹۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۶.</ref>.
[[ابوهریره]] می‌گوید: مادرم [[زن]] مشرکی بود، او را به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کردم ولی او نمی‌پذیرفت. به محضر [[پیامبر]]{{صل}} رفتم و در حالی که [[گریه]] می‌کردم، گفتم: یا [[رسول الله]]{{صل}}! مادرم را به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کنم ولی او نمی‌پذیرد، [[دعا]] کن تا [[خداوند]] مادرم را [[هدایت]] کند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "خدایا! [[مادر]] [[ابوهریره]] را [[هدایت]] کن". سپس به [[خانه]] برگشتم؛ وقتی مادرم مرا دید، گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ‌}}. پس به سرعت پیش [[پیامبر]]{{صل}} رفتم تا خبر [[اسلام آوردن]] مادرم را به او بدهم: به [[پیامبر]]{{صل}} گفتم: [[پدر]] و مادرم فدایت یا [[رسول الله]]{{صل}}! [[خداوند]] دعای شما را [[مستجاب]] کرد و مادرم را [[هدایت]] کرد. سپس گفتم: یا [[رسول الله]]! [[دعا]] کن [[خداوند]] مرا [[محبوب]] [[بندگان]] [[مؤمن]] خود قرار بدهد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خداوندا! بنده‌ات [[ابوهریره]] را [[محبوب]] [[بندگان]] [[مؤمن]] خود قرار بده”.
[[ابوهریره]] می‌گوید: “(بعد از آن) هر مؤمنی را که [[خداوند]] [[خلق]] می‌کرد، [[مرید]] و [[دوستدار]] من می‌شد”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۴.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۹.</ref>.


==[[ابوهریره]] و [[جعل]] کردن [[حدیث]]==
در غزوه [[مؤته]] ([[سال هشتم هجری]]) وی را از فراریان شمرده‌اند<ref>واقدی، ج۲، ص۷۶۰ و ۷۶۵.</ref>. [[ابوهریره]] در [[غدیر خم]] حضور داشت و از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ}}؛ را شنید و نقل کرد<ref>ابن عقده، ص۲۰۶؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۰۹؛ طبرانی، ج۱، ص۶۵.</ref>. او می‌گوید در این هنگام بود که [[آیه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> نازل شد و افزود: [[روزه]] گرفتن در [[روز]] هیجده ذی الحجه، ثوابش معادل شصت ماه است<ref>ابن کثیر، ج۵، ص۲۳۳.</ref>. در [[حدیث مناشده]] هم آمده است که [[امام علی]] {{ع}}، حاضرانی را که در غدیر خم حاضر بودند [[سوگند]] داد بر [[درستی]] آن [[شهادت]] دهند و ابوهریره یکی از افرادی بود که شهادت داد<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۳۸۴.</ref>.
با اینکه [[ابوهریره]] در [[سال هشتم هجرت]] [[اسلام]] آورد و کمتر از دو سال در [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بود ولی به اندازه‌ای از [[پیامبر]]{{صل}} [[حدیث]] [[نقل]] کرد که او را به [[جعل حدیث]] متهم نمودند و [[صحابه پیامبر]]، مخصوصاً [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[عایشه]] به او [[اعتراض]] کردند، و چون [[زندگی]] [[عایشه]] و [[ابوهریره]] از دیگران طولانی‌تر بود، اعتراض‌های [[عایشه]] بیشتر از دیگران در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است. تنها در [[مسند]] بقی بن مخلد أندلسی پنج هزار و سیصد و هفتاد و چهار [[حدیث]] از وی [[نقل]] شده است.
اولین کسی که او را از [[نقل]] خبر [[ممنوع]] ساخت، [[عمر بن خطاب]] بود. و خود [[ابوهریره]] تصریح می‌کند تا زمانی که [[عمر]] زنده بود، نمی‌توانستم [[حدیثی]] را [[روایت]] کنم<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۱.</ref>. هنگامی که [[عمر]] شنید [[ابوهریره]] روایاتی را به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نسبت می‌دهد که اصل و ریشه‌ای ندارد او را از [[نقل حدیث]] [[ممنوع]] نمود و در مرتبه دوم او را با تازیانه [[ادب]] کرد. اما چون از [[جعل حدیث]] [[دست]] برنداشت، او را [[تبعید]] به [[سرزمین]] دوس [[تهدید]] نمود. چنان که به [[کعب الاحبار]] هم اعلام کرد: “اگر از [[نقل احادیث]] [[دست]] نکشی به [[سرزمین]] میمون‌ها تبعدیت می‌کنم”<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۴۳؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۰۳.</ref>.


برای نمونه برخی از [[احادیث]] ساختگی وی را [[نقل]] می‌کنیم:
رسول خدا {{صل}} در اواخر عمرش، او را به همراه [[علاء حضرمی]] به [[بحرین]] فرستاد<ref>ابن عساکر، ج۱۹، ص۲۲۳.</ref>. پس از [[رحلت پیامبر]]، [[ابوبکر]] او را با علاء حضرمی در ماجرای رده به بحرین روانه کرد<ref>طبری، ج۳، ص۳۰۷.</ref>. وقتی علاء در سال بیستم، در [[زمان]] [[خلافت عمر]] از [[دنیا]] رفت، [[خلیفه]] او را به عنوان [[والی بحرین]] برگزید<ref>بلاذری، فتوح، ص۹۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳ و ۱۵۷.</ref>. برخی گفته‌اند او بر "عمان" و "یمامه" نیز [[والی]] بوده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱؛ طبری، ج۴، ص۱۱۲.</ref>.
#در [[مسند احمد]] حنبل و [[صحیح مسلم]] [[نقل]] شده است که [[ابوهریره]] [[روایت]] می‌کند: [[چهل]] [[رود نیل]]، [[سیحون]]، [[جیحون]] و [[فرات]] از [[نهرهای بهشت]] هستند، و چون همین مضمون از [[کعب الاحبار]] هم [[نقل]] شده است بعید نیست که [[ابوهریره]] از وی گرفته باشد و برای اظهار [[فضل]] و اطلاع بیشتر تدلیس ([[نیرنگ]]) کرده و منبع آن را ذکر نکرده باشد. [[کعب الاحبار]] هم چون به [[یهودیت]] [[گرایش]] داشت این مطلب افسانه‌ای را از [[تورات]] گرفته و [[نقل]] کرده است، و [[ابوهریره]] ندانسته [[نقل]] او را صحیح دانسته و به [[پیامبر]]{{صل}} نسبت داده است<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۹۵-۹۷.</ref>.
#مردی از [[قریش]] حله‌ای بر تن داشت و به خود می‌بالید. نزد [[ابوهریره]] آمد و گفت: “ابوهریره! تو از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایات]] زیادی را [[نقل]] می‌کنی، آیا درباره [[لباس]] من چیزی شنیده‌ای؟” [[ابوهریره]] به او گفت: “آری، شنیدم که [[ابوالقاسم]] ([[پیامبر]]{{صل}}) می‌فرمود: "پیش از شما مردی به [[لباس]] خود می‌بالید که ناگاه به خواست [[خدا]] [[زمین]] دهن باز کرد و او را به کام خود فرو برد و آن مرد هم‌چنان تا [[روز قیامت]] در [[دل]] [[زمین]] خواهد بود". به [[خدا]] [[سوگند]]، نمی‌دانم آیا آن مرد از [[طایفه]] تو یا از [[خانواده]] تو خواهد بود یا نه”<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۸.</ref>.
# [[حدیث]] دیگر، روایتی است که [[بخاری]] و [[مسلم]] در جلد دوم از [[صحاح]] خود و هم‌چنین [[طبری]] در جلد اول در احوالات [[موسی بن عمران]] [[نقل]] کرده‌اند که [[خداوند]]، [[حضرت]] [[عزرائیل]] را برای [[قبض روح]] [[موسی]] فرستاد. [[عزرائیل]] به [[موسی]]{{ع}} گفت: “برای [[مرگ]] آماده باش”. اما [[موسی]] چنان سیلی محکمی به صورت [[عزرائیل]] نواخت که یک چشمش [[نابینا]] شد. او پیش [[خدا]] بازگشت و گفت: “خدایا! مرا پیش بنده‌ای از بندگانت می‌فرستی که قصد مردن ندارد و چشم مرا [[کور]] کرد”. [[خدا]] چشمش را به او بازگرداند و به او فرمود: “به سوی بنده‌ام باز گرد و بگو اگر می‌خواهی [[زندگی]] کنی، دستت را پشت گاوی بگذار و به اندازه هر تار مویی که زیر دست تو [[پنهان]] شود، یک سال [[عمر]] خواهی کرد”<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۴۴.</ref>.
#یکی دیگر از [[روایات]] ساختگی [[ابوهریره]]: [[پیامبر]]{{صل}} دستم را گرفت و گفت: “خداوند [[تربت]] را روز [[شنبه]] آفرید، کوه‌ها را در روز یکشنبه، درخت را در روز [[دوشنبه]]، مکروهات را در روز سه‌شنبه، [[نور]] را در روز چهارشنبه، جنبندگان را در روز [[پنج‌شنبه]] و [[حضرت آدم]]{{ع}} را در آخرین ساعات [[روز جمعه]] بین عصر و [[شب]] [[خلق]] کرد”. [[ابوهریره]] این [[حدیث]] را نیز طبق نظر [[ائمه اطهار]]{{عم}} از [[کعب الاحبار]] گرفته بود که [[مخالف]] [[قرآن]] است، زیرا مجموع روزها هفت روز می‌شود، در حالی که [[قرآن]] می‌گوید [[خداوند]] [[زمین]] را در شش روز آفرید<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۲۹۵-۲۹۷.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۰.</ref>.


==روش [[ابوهریره]] در [[جعل حدیث]]==
ابوهریره به دلیل گرفتن [[رشوه]] و [[هدایا]]، از سوی [[خلیفه دوم]] مورد بازخواست قرار گرفت و به [[مدینه]] فراخوانده شد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۵.</ref> و پس از آنکه اموالش تقسیم شد، خلیفه بار دیگر او را والی بحرین قرار داد، لکن وی به دلیل آنکه حرمتش را برده‌اند، نپذیرفت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۳۲۳؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۶.</ref>.
او تمام احادیثی را که [[نقل]] می‌کرد، به [[پیامبر]]{{صل}} نسبت می‌داد؛ چه خود به صورت شفاهی از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده بود و چه از [[تابعین]] و [[اصحاب]] دیگر شنیده بود. و از [[اسامی]] راویانی که [[حدیث]] را از آنها [[نقل]] می‌کرد، فقط نام [[پیامبر]]{{صل}} را ذکر می‌کرد؛ چه [[راوی]] [[ثقه]] (مورد [[اطمینان]]) باشد و چه غیر [[ثقه]]. این عمل در نزد [[محدثین]]، تدلیس ([[نیرنگ]]) شمرده می‌شود، به همین [[دلیل]] به او [[مدلس]] ([[فریب‌کار]]) می‌گفتند، چرا که بیشتر روایاتی را که از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده است، به خاطر دیر [[مسلمان]] شدنش از [[پیامبر]]{{صل}} نشنیده است و آن‌چه را که از [[پیامبر]]{{صل}} و [[کعب الاحبار]] شنیده بود، [[روایت]] می‌کرد. به طور کلی، [[ابوهریره]]، هر چه را که می‌شنید، [[روایت]] می‌کرد، بدون اینکه درباره معنایش [[تأمل]] کند و یا [[ناسخ و منسوخ]] آن را بشناسد<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۱۱۳-۱۱۴ و ۱۴۷.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۲.</ref>.


==[[ابوهریره]] و [[ترس]] او==
ابوهریره علاقه زیادی به [[عثمان]] داشت و وقتی [[خانه]] عثمان در [[محاصره]] [[انقلابیون]] بود، ابوهریره از کسانی بود که نزد او باقی ماند<ref>طبری، ج۴، ص۳۵۳؛ ابن شبه، ج۳، ص۱۱۱.</ref>. متقابلاً [[فرزندان]] عثمان نیز در [[تشییع]] جنازه ابوهریره شرکت کردند؛ چنانکه [[معاویه]] به بازماندگان او کمک کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۳۴۰.</ref> و [[فرمان]] داد به آنان [[نیکی]] کنند<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۶۱.</ref>.
[[ابوهریره]]، [[فرد]] ترسویی بود؛ خودش می‌گوید که در [[جنگ]] “ردّه” شرکت کرده بود لکن این مسئله از او بعید است؛ چون چه در زمان [[پیامبر]]{{صل}} و چه در زمان [[خلفاء]] در هیچ [[جنگی]] شرکت نکرده بود. او زمانی که خواست خود را از این [[ترس]] [[نجات]] داده و شبیه مردان سازد، خواست تا در [[جنگ]] “موته” ([[جمادی الاول]] [[سال هشتم هجری]]) [[شرکت]] کند اما وقتی صدای به هم خوردن شمشیرها را شنید، [[ترس]] بر او غالب شد و از میدان [[جنگ]] فرار کرد. او بعدها از این کار خود، خجالت زده بود و هر وقت بر این عمل او اشکال می‌گرفتند، جواب قانع‌کننده‌ای نداشت<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۷۴.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۳.</ref>.


==[[ابوهریره]] و [[شکم‌پرستی]]==
معاویه که از [[دشمنان امیرمؤمنان]] [[علی]] {{ع}} بود، [[خونخواهی عثمان]] را بهانه کرد و با آن [[حضرت]] به مقابله پرداخت. او، [[ابو هریره]] و [[نعمان بن بشیر]] را به سوی علی {{ع}} فرستاد تا [[قاتلان عثمان]] را تحویل دهد. وقتی پاسخ منفی از آن حضرت شنیدند، [[ابوهریره]] از کسانی بود که به [[شام]] برگشت و امر معاویه را میان [[مردم]] شام اعلام کرد<ref>بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۰۵.</ref>.
[[ابوهریره]] می‌گوید: “در صفّه [[مسجد]] [[زندگی]] می‌کردم. روزی با حال [[روزه]] تا [[شام]] به سر بردم و هم‌چنان از [[گرسنگی]] [[رنج]] می‌بردم. در این وقت برای قضای [[حاجت]] از [[مسجد]] دور شدم و چون بازگشتم طعامی که اغنیای [[قریش]] برای [[اهل]] [[صُفّه]] می‌فرستادند خورده شده بود. با خود گفتم: اکنون کجا بروم؟ کسی گفت: نزد عمربن خطاب برو.
در حالی که [[عمر]] مشغول [[تعقیب نماز]] بود، نزد وی رفتم و [[منتظر]] شدم تا کارش تمام شد. چون به سوی [[خانه]] رهسپار شد نزدیک وی رفتم و گفتم: قرائت مرا گوش بده و در حالی که جز دریافت طعام نظری نداشتم، [[عمر]] نیز به آیاتی از [[سوره آل عمران]] که خواندم، گوش داد. هنگامی که به [[خانه]] رسید، داخل [[منزل]] شد و مرا به حال خود گذاشت. چون قدری طول کشید، گفتم لابد مشغول درآوردن [[جامه]] است و چیزی نمی‌گذرد که برای من طعام خواهد فرستاد؛ اما هر چه ایستادم خبری نشد<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۱؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۱.</ref>.
هم‌چنین گاه می‌شد که از [[گرسنگی]] سنگ به شکم می‌بستم. روزی در این حال بر سر [[راه]] جمعیتی که از [[مسجد]] خارج می‌شدند نشسته بودم که در این وقت [[ابوبکر]] عبور کرد، من درباره آیه‌ای از [[کتاب خدا]] از او پرسیدم و سؤال من جز برای آن نبود که مرا [[سیر]] کند ولی [[ابوبکر]] از کنارم گذشت و اعتنایی نکرد”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۵۱.</ref>.
او می‌گوید: “یگانه کسی که همیشه مرا به مقصودم می‌رساند، [[جعفر بن ابی‌طالب]] بود و بسیار می‌شد که [[پرسش]] آیه‌ای را بهانه می‌کردم تا شکم خود را [[سیر]] کنم. در این باره [[خیرخواه‌ترین]] [[مردم]] نسبت به تهی‌دستان [[جعفر بن ابی‌طالب]] بود که پیوسته به ما توجه داشت و از آن‌چه در [[خانه]] داشت به ما می‌خوراند و هرگاه از وی درباره آیه‌ای [[پرسش]] می‌کردم، جواب مرا نمی‌داد تا به [[خانه]] می‌رسید”. از این‌رو [[جعفر]] نزد ابوهریره از تمام [[صحابه]] [[افضل]] بود و او را بر [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[علی]]{{ع}} و سایر [[صحابه]] ترجیح می‌داد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۳.</ref>.
در [[شکم‌پرستی]] [[ابوهریره]] همین بس که در [[جنگ صفین]] (سال سی و هفتم [[هجری]]) موقع [[غذا]] بر سر سفره [[معاویه]] می‌نشست و موقع [[نماز خواندن]]، پشت سر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} می‌ایستاد و هرگاه [[جنگ]] شدت می‌گرفت به کوه‌های اطراف می‌گریخت. هنگامی که از علت این عمل پرسیدند، گفت: {{عربی|مضيرة معاوية أدسم و أطيب و الصلاة خلف علي أفضل}}؛ طعام [[معاویه]] معطر و چرب‌تر و [[نماز]] پشت سر [[علی]] [[برتر]] است. از این رو به “شیخ المضیره” [[لقب]] یافته بود<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۴-۵۶.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۳.</ref>.


==[[علل]] فرستاده شدن [[ابوهریره]] به [[بحرین]]==
در موضعی متفاوت نقل شده است که ابوهریره معاویه را به دلیل [[جنگ]] با [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[سرزنش]] کرد<ref>بلاذری، انساب، ج۲، ص۴۲۵؛ ثقفی، ج۲، ص۴۴۶.</ref>. با این حال، او را از [[مخالفان]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} شمرده‌اند<ref>ثقفی، ج۲، ص۵۶۹.</ref>. به هنگام [[متارکه جنگ]] [[صفین]]، وی با معاویه هم [[غذا]] بود، ولی نمازش را با امیرمؤمنان علی {{ع}} می‌خواند. وقتی علت را جویا شدند، می‌گفت: سفره معاویه و غذای او چرب‌تر، [[نماز خواندن]] پشت سر علی {{ع}} [[برتر]] و شرکت نکردن در جنگ سالم‌تر است<ref>زمخشری، ج۲، ص۷۰۱؛ ابن عماد حنبلی، ج۱، ص۶۴.</ref>. هنگامی که ابوهریره در [[کوفه]] بود، پس از [[نماز]] عشا در [[قبیله کنده]] می‌نشست و مردم نزدش می‌آمدند. [[جوانی]] از او پرسید: ای ابوهریره! [[خدا]] تو را نگهدار باشد، آیا از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیده‌ای که در مورد [[علی بن ابی طالب]] بگوید {{متن حدیث| اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ؟}}؛ گفت: آری. [[جوان]] گفت: به خدا قسم! تو با دشمنش [[دوستی]]، و با ولی‌اش [[دشمنی]] کردی<ref>ابن شاذان، ص۴۹۶؛ ابن ابی الحدید، ج۴۰، ص۶۸.</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}} علت فرستادن [[ابوهریره]] را از [[مدینه]] به [[بحرین]] (یا به تعبیر بهتر، علت [[تبعید]] [[ابوهریره]] را از [[مدینه]] به [[بحرین]]) برای [[مردم]] بیان نکرد. شکی نیست که [[پیامبر]]{{صل}} کار بیهوده‌ای نمی‌کند بلکه تمام اعمالش بر اساس [[حکمت]] و [[مصلحت]] است. اما [[علل]] [[تبعید]] او:
# [[ابوهریره]] [[فرد]] [[شکم‌پرستی]] بود و به خاطر پر کردن شکم خود بدون [[دعوت]] به [[خانه]] افراد وارد می‌شد و [[مردم]] مجبور می‌شدند که در [[خانه]] خود را به روی او ببندند.
#گاهی در مکان [[مقدس]] و دارای حرمتی مانند “بین [[منبر]] و حجره عایشه” می‌نشست تا [[مردم]] به او کمک کنند. [[ابوهریره]] [[نقل]] می‌کند که اگر دیدید که من بین [[منبر]] و [[رسول خدا]]{{صل}} و حجره [[عایشه]] افتاده‌ام و کسی آمد و پایش را بر گردن من گذاشت و گفت که من [[مجنون]] هستم، من [[مجنون]] نیستم؛ بلکه [[گرسنگی]]، مرا به این حال انداخته است.
#بسیاری از [[اهل]] صفه [[راضی]] نبودند با او [[زندگی]] کنند، زیرا او [[منتظر]] نمی‌شد تا بعضی از [[اصحاب]] یا [[پیامبر]]{{صل}} غذایی برای آنها بیاورند، بسیاری بلکه گاهی از صفه خارج می‌شد تا از [[مردم]] گدایی کند.
#یکی دیگر از [[علل]] [[تبعید]] [[ابوهریره]]، [[ترسو بودن]] او بود.


وقتی [[پیامبر]]{{صل}} این صفات [[زشت]] او را دید، خواست او را [[ادب]] کند تا از این صفات [[زشت]] و [[ناپسند]] [[دست]] بردارد. پس او را [[نصیحت]] کرد ولی نصیحت‌های [[پیامبر]]{{صل}} در او اثری نکرد و [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیثی]]، به او فرمود: {{متن حدیث|وَاللَّهِ لَأَنْ يَأْخُذَكُمْ حَبْلًا فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ، فَيَأْكُلَ وَ يَتَصَدَّقَ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلًا أَغْنَاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فَضْلِهِ، فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ}}؛ به [[خدا]] قسم، اگر یکی از شما ریسمانی تهیه کند و با آن امرار معاش کند و [[صدقه]] بدهد، بهتر از این است که از فردی ثروتمند، که [[خداوند]] او را از [[فضل]] خود [[بی‌نیاز]] کرده، درخواست کمک کند؛ چه آن شخص به او عطا کند یا نکند.
هنگامی که [[بسر بن أرطاة]] در [[سال ۳۹ هجری]] از طرف معاویه به [[مکه]] تاخت، [[أبوهریره]] [[جانشین]] او در [[مدینه]] شد<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۰۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۵ و ۴۵۸؛ طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref>. وی برای مردم آنجا نماز می‌خواند، ولی وقتی شنید [[جاریة بن قدامه]] از طرف [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} در تعقیب بسر است، از [[ترس]] جانش از مدینه گریخت<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۳۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰.</ref>. جاریه از [[ابوهریره]] به [[بدی]] یاد می‌کرد و می‌گفت: اگر "ابوسنور" (گربه) را بگیرم، گردنش را می‌زنم<ref>طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref>. [[بیعت مردم]] با [[امام حسن]] {{ع}} و حرکت جاریه به سوی [[کوفه]]<ref>ثقفی، ج۲، ص۴۳۹.</ref> سبب بازگشت ابوهریره به [[مدینه]] شد<ref>طبری، ج۵، ص۱۴۰.</ref>.
سرانجام [[پیامبر]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت او را از [[مدینه]] دور کند تا [[مردم]] از دست او آسوده شوند. مسلماً اگر در [[ابوهریره]] خیری بود و صلاحیت [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}} را داشت، [[پیامبر]]{{صل}} او را در کنار خود نگه می‌داشت. و عجیب اینکه کاری را که [[پیامبر]]{{صل}} دربار‌ه [[ابوهریره]] کرد، درباره هیچ یک از [[اصحاب]] خود حتی [[منافقین]] نکرد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۷۴-۷۸.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۱.</ref>.۳۵


==[[ابوهریره]] و [[حکومت]] [[بحرین]]==
ابوهریره که رابطه‌اش با [[امویان]] از [[زمان]] [[عثمان]] [[استوار]] شده بود، به هنگام [[صلح]] میان امام حسن {{ع}} و [[معاویه]]، از کسانی بود که از [[حجاز]] به معاویه پیوست <ref>ثقفی، ج۲، ص۶۵۶.</ref> و وقتی استقبال [[مردم کوفه]] را از معاویه در [[مسجد]] دید، به زانو درآمد و گفت: ای [[مردم]] [[عراق]]! آیا [[گمان]] دارید من بر [[خدا]] و رسولش دورغ می‌بندم و خودم را به [[آتش]] می‌اندازم! به خدا قسم از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث| إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ حَرَماً، وَ إِنْ حَرَمِي بِالْمَدِينَةِ، مَا بَيْنَ عَيْرٍ إِلَى ثَوْرٍ، فَمَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ }}؛ و [[شهادت]] می‌دهم که [[علی]] {{ع}} [[فتنه]] کرده است! معاویه از شنیدن این خبر خوشحال شد و او را گرامی داشت و [[امارت]] مدینه را به او سپرد<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از بازگشت از جعرانه (ذیقده [[سال هشتم هجری]])<ref>با سکون عین و بدون تشدید، محلی است بین مکه و مدینه و در هفت میلی مکه؛ گاهی هم عین را با کسره و راء را با تشدید تلفظ می‌کنند (مجمع البحرین).</ref>، [[علاء بن حضرمی]] را با جمعی از جمله [[ابوهریره]] به [[بحرین]] نزد [[منذر بن ساوی]] فرستاد تا [[منذر]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند. [[منذر]] [[اسلام]] آورد و [[مسلمانی]] [[مقاوم]] شد و تمام بستگان وی از [[عرب]] نیز به همراه او [[مسلمان]] شدند؛ عده‌ای از مسیحی‌ها هم به دادن [[جزیه]] [[راضی]] شدند.
[[علاء بن حضرمی]] در [[بحرین]] به [[ابوهریره]] گفت: [[پیامبر]]{{صل}} درباره تو به من سفارش کرده، بگو که چه کاری از تو ساخته است تا به تو واگذار کنم؟ [[ابوهریره]] گفت: “مرا [[مؤذن]] خود قرار بده”. علاء هم پذیرفت<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۶۷-۶۸.</ref>. در سال بیست و یک [[هجری]] [[علاء بن حضرمی]] [[وفات]] کرد و [[عمر]] [[ابوهریره]] را به [[حکومت]] [[بحرین]] [[منصوب]] کرد، ولی پس از چندی مطالبی که با [[امانت‌داری]] وی [[مخالفت]] داشت به گوش [[عمر]] رسید، پس او را برکنار کرد و [[عثمان بن ابوالعاص]] ثقفی را به جای او گماشت.
پس از مراجعت از [[بحرین]] معلوم شد که [[ابوهریره]] چهارصد هزار [[درهم]] یا [[دینار]] با خود آورده است. [[عمر]] به او گفت: “آیا به کسی [[ستم]] کرده‌ای و این [[اموال]] را به دست آورده‌ای؟”
[[ابوهریره]] گفت: “نه”.
[[عمر]] گفت: “چه مبلغی با خود آورده‌ای؟”
[[ابوهریره]] گفت: “بیست هزار درهم”.
[[عمر]] گفت: “از کجا به دست آورده‌ای؟”
[[ابوهریره]] گفت: “در این مدت [[تجارت]] می‌کردم”.
[[عمر]] گفت: “آن‌چه [[سرمایه]] اصلی بوده به اضافه [[خرج]] کنونی‌ات بردار و بقیه را به [[بیت‌المال]] بسپار”. سپس [[دستور]] داد تا ده هزار یا به روایتی [[دوازده]] هزار [[درهم]] از او بگیرند<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۷۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۷۹-۸۰.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۶.</ref>.


==[[ابوهریره]] و [[عثمان]]==
ابوهریره از طرف معاویه [[مأمور]] [[خواستگاری]] [[هند]] دختر [[سهیل بن عمرو]] برای فرزندش [[یزید]] شد. او در میانه راه به امام حسن {{ع}} برخورد کرد و قصد [[امام]] را پرسید. [[حضرت]] فرمود: برای من هم خواستگاری کن. ابوهریره بر هند وارد شد و مسئله را طرح کرد. هند گفت: تو برای من [[اختیار]] کن. ابوهریره او را برای امام حسن {{ع}} [[انتخاب]] کرد<ref> بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۷۳.</ref>.
چون همه کارهای [[ابوهریره]] برای [[سیر]] کردن شکم خود بود، هر کجا که مسئله [[پول]] مطرح می‌شد او حاضر بود. حتی هنگامی که [[مهاجرین]] و [[انصار]] اطراف [[خانه]] [[عثمان]] را گرفته و او را محاصره کرده بودند و نزدیک‌ترین افراد به [[عثمان]]، مثل [[مروان]] از او کناره گرفته بودند و صدای [[عایشه]] به {{عربی|اقْتُلُوا نَعْثَلًا}}؛ [[نعثل]] را بکشید<ref>نعثل نام مردی یهودی بود که ریش بلندی داشت؛ مجمع البحرین ذیل کلمه نعثل.</ref>، بلند بود، [[ابوهریره]] در همان وقت برای آن‌که شاید از [[عثمان]] استفاده‌ای ببرد وارد [[خانه]] وی شد و به او گفت: “از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که می‌گفت شما پس از من [[فتنه]] و اختلافی را [[مشاهده]] خواهید نمود. شخصی پرسید: یا [[رسول الله]]! در این هنگام چه کنیم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بر شماست که از [[امیر]] و یارانش [[پیروی]] کنید"“<ref>أبوهریره، سید شرف الدین، ص۳۰.</ref>.
یا آن‌که وقتی [[عثمان]] [[قرآن]] را جمع‌آوری کرد، [[ابوهریره]] به او گفت: “چه کار خوبی کردی، امیدوارم، موفق باشی؛ [[گواهی]] می‌دهم که از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: [[دوستان]] صمیمی من کسانی هستند که پس از من می‌آیند و به من [[ایمان]] می‌آورند و در حالی که مرا ندیده‌اند آن‌چه را که در این اوراق نوشته شده است، [[تصدیق]] می‌کنند. من پیش خود گفتم: کدام ورق‌ها؟! تا این که این [[مصحف]] را دیدم”. [[عثمان]] از این سخن او خوشش آمد و [[دستور]] داد تا ده هزار [[درهم]] یا [[دینار]] به وی دادند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۹.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۷.</ref>.


==[[ابوهریره]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
هنگامی که معاویه تلاش بسیاری کرد تا چهره‌ای [[زشت]] از [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} نشان دهد، به افرادی مانند ابوهریره و دیگران [[پول]] داد تا روایاتی بر [[ضد]] [[امام علی]] {{ع}} وضع کنند<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.</ref>. با این حال در منابع، روایاتی از وی در [[فضایل]] [[حسنین]] {{ع}} نقل شده است. از جمله آنکه هنگام [[رحلت امام حسن]] {{ع}}، [[مروانیان]] مانع [[دفن]] آن حضرت در کنار [[مرقد]] جدش رسول خدا {{صل}} شدند. [[ابوهریره]] به [[مروان]] [[اعتراض]] کرد و گفت: برای چه نمی‌گذارید در کنار جدش [[دفن]] شود؟ من از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث|اَلْحَسَنُ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ}}؛ مروان گفت: [[حدیث]] رسول خدا {{صل}} را ضایع کردی و غیر از تو کسی آن را [[روایت]] نکرده است<ref>ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۹۹؛ ابن عبدربه، ج۴، ص۲۶۴، ۳۶۱.</ref>. همچنین از وی نقل شده است: رسول خدا {{صل}} [[امام حسن]] {{ع}} را می‌بوسید<ref>بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۶۷ و ۲۷۲.</ref>.
[[ابوهریره]] [[حدیث غدیر]] و روایتی را که در آن نام [[ائمه دوازده‌گانه]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} سؤال شده، [[نقل]] کرده است. اما او در دوران [[معاویه]] برای جلب [[رضایت]] او و به دست آوردن مقامی در نزد وی، از [[جعل]] هرگونه [[حدیث]] و نسبت دادن هرگونه نسبت ناروایی به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} باک نداشت.
هنگامی که [[ابوهریره]] همراه [[معاویه]] به [[کوفه]] آمد، در [[مسجد کوفه]] در میان جمعیت استقبال‌کننده بر روی دو پایش نشست و چند بار به پیشانی‌اش کوبید و سپس گفت: “مردم [[عراق]]! [[گمان]] می‌کنید که بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[دروغ]] می‌بندم و خود را به [[آتش جهنم]] می‌سوزانم! به [[خدا]] [[سوگند]]، از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: “هر [[پیامبری]] را حرمی است و [[حرم]] من در [[مدینه]] مابین کوه “عیر” تا کوه “ثور” می‌باشد و هر که در [[حرم]] من مکانی [[احداث]] کند و بدعتی بگذارد، [[لعنت خدا]] و [[ملائکه]] و همه [[مردم]] بر او باد”، و [[خدا]] را [[گواه]] می‌گیرم که [[علی]] در [[حرم]] [[پیامبر]] [[بدعت]] گذاشت”. [[معاویه]] از گفته [[ابوهریره]] باخبر شد پس به او جایزه داد و [[حکومت]] [[مدینه]] را هم به وی سپرد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۳۶؛ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳، ذیل ماده «هرر».</ref>.
[[اصبغ بن نباته]] در حضور [[معاویه]] از [[ابوهریره]] پرسید: ای [[یار]] [[رسول خدا]]{{صل}}! به آن خدایی که غیر او خدایی نیست و [[عالم به غیب]] و حضور است، و به [[حق پیامبر]]{{صل}} تو را [[سوگند]] می‌دهم که آیا در [[غدیر خم]] بوده‌ای؟
[[ابوهریره]] گفت: “آری، در [[روز غدیر]] بودم”.
[[اصبغ]] پرسید: از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} درباره [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} چه شنیدی؟
[[ابوهریره]] گفت: “شنیدم که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}؛ هر که من مولا و [[سرور]] اویم، [[علی]] مولا و [[سرور]] اوست؛ بار خدایا! [[دوست]] بدار آن‌که [[علی]] را [[دوست]] بدارد و [[دشمن]] بدار آن‌که [[علی]] را [[دشمن]] بدارد و [[یاری]] کن کسی را که [[علی]] را [[یاری]] می‌کند و [[خوار]] کن کسی را که [[علی]] را رها می‌کند”.
[[اصبغ]] گفت: “بنابراین تو برخلاف گفته [[پیامبر]]{{صل}} [[رفتار]] می‌کنی؛ [[دشمن]] [[علی]]{{ع}} را [[دوست]] می‌داری و دوستش را [[دشمن]] گرفته‌ای!” [[ابوهریره]] آه سردی کشید و گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref><ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۸.</ref>.


==[[ابوهریره]] و [[معاویه]]==
ابوهریره در [[زمان]] [[خلافت]] [[معاویه]]، از [[نزدیکان]] مروان در [[مدینه]] به شمار می‌رفت و هنگام [[مسافرت]] او، در مدینه جانشینش بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸.</ref>. [[خانه]] او در مدینه در [[زمین]] همواری بود، میان کوچه‌ای که [[خانه]] [[عبدالرحمان بن حارث]] در آن قرار داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. نقل شده است: روزی رسول خدا {{صل}} بر ابوهریره، ابو محذره و [[سمرة بن جندب]] وارد شد و فرمود: آخرین نفر از شما که بمیرد در [[آتش]] است<ref>بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳.</ref>.  
[[ابوهریره]] به [[معاویه]] و [[خاندان]] [[ابوالعاص]] خدمات زیادی نمود. بیشترین کمک وی از [[راه]] [[جعل حدیث]] و انتشار [[روایات]] ساختگی از زبان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بوده است و این [[بهترین]] کمک به شمار می‌آمد، زیرا یگانه ملاک [[برتری]]، در صورت [[اختلاف]] دو نفر درباره موضوع [[خلافت]] و [[جانشینی پیامبر اکرم]]{{صل}}، در مرتبه اول گفته‌های آن بزرگوار است و در مرتبه دوم دارا بودن [[زهد]] و [[تقوا]] و [[فضایل]]؛ و [[ابوهریره]] در [[تبلیغ]] و انتشار این دو موضوع درباره [[معاویه]] [[احادیث]] زیادی [[جعل]] کرد.
دانشمند مشهور، محمود ابوریه که یکی از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] است، درکتاب “ابوهریره” می‌نویسد: [[معاویه]] دسته‌ای از [[صحابه]] و [[تابعین]] را وادار نمود که [[اخبار]] [[زشتی]] را درباره [[بدگویی از علی]] [[روایت]] کنند تا سبب دوری [[مردم]] از وی گردد، و از این دسته از [[صحابه]]، [[ابوهریره]] و عمروبن عاص و [[مغیرة بن شعبه]] و از [[تابعین]]، [[عروة بن زبیر]] و دیگران بوده‌اند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۹۹-۲۰۱.</ref>. از جمله [[احادیث جعلی]] این بود که [[عروة بن زبیر]] از [[عایشه]] [[نقل]] کرده که [[عایشه]] گفت: پیش [[رسول خدا]]{{صل}} بودم که [[عباس]] و [[علی]]{{ع}} آمدند، [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: ای [[عایشه]]! این دو بر غیر [[دین]] و [[آیین]] من می‌میرند. یا از [[عایشه]] [[نقل]] می‌کند که [[عایشه]] گفت: نزد [[پیامبر]]{{صل}} بودم که [[عباس]] و [[علی]]{{ع}} وارد شدند، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ای [[عایشه]]! اگر [[دوست]] داری نگاه کنی به دو نفر از [[اهل]] [[آتش]] به این دو نگاه کن! و اما [[عمرو بن عاص]] می‌گوید شنیدم [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: [[آل]] [[ابی‌طالب]] از [[دوستداران]] من نیستند.
اما [[ابوهریره]] این گونه نبود که [[اخبار]] [[زشتی]] در [[بدگویی از امام علی]]{{ع}} [[روایت]] کند، ولی او احادیثی را برای بالا بردن [[شأن]] [[آل]] [[ابی العاص]] به صورت عام و درباره [[معاویه]] به صورت خاص [[جعل]] کرد. [[هدف]] [[معاویه]] از بیان این [[احادیث]] ساختگی، رسیدن به اغراض [[سیاسی]] خود و [[نفاق]] انداختن بین [[محدثین]] بود<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۹۹-۲۰۲.</ref>؛ مثلاً درباره زیبارویی [[معاویه]] [[نقل]] شده است: [[ابوهریره]] روزی به [[عایشه]]، دختر [[طلحه]]، که به [[زیبایی]] مشهور بود نگاه کرد و گفت: “سبحان [[الله]]، خانواده‌ات چه [[نیکو]] تو را پرورده‌اند؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، هرگز صورتی زیباتر از روی تو ندیدم مگر صورت [[معاویه]] موقعی که بر [[منبر]] [[رسول خدا]] می‌نشست”<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۲۳۵.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۹.</ref>.


==گفتار [[دانشمندان]] درباره [[ابوهریره]]==
شرف‌الدین<ref>شرف الدین، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> روایت فوق را توضیح داده و این ابهام را از طرف رسول خدا {{صل}} برای آنان، دلیلی بر [[خبث]] باطنی‌شان دانسته است. از این رو، هرکس می‌خواست ابوهریره را [[اذیت]] کند، به او می‌گفت که [[سمره]] از [[دنیا]] رفت و ابوهریره بی‌درنگ بیهوش می‌شد<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.</ref>.
از [[ابوحنیفه]] پرسیدند: هرگاه فتوای شما با [[کتاب خدا]] [[مخالف]] بود چه کنیم؟ او گفت: “دست از گفته من بردارید و به [[کتاب خدا]] عمل کنید”.
از او پرسیدند: هرگاه گفته شما با گفتار یکی از [[یاران پیامبر]]{{صل}} [[مخالف]] بود به کدام یک عمل کنیم؟
[[ابوحنیفه]] پاسخ داد: “به گفته آن [[یار]] [[پیامبر]] عمل کنید، مگر سه نفر: [[ابوهریره]]، [[انس بن مالک]]، [[سمرة بن جندب]]”<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۴.</ref>.
[[ابن ابی الحدید]] از استادش، [[ابوجعفر اسکافی]]، [[نقل]] می‌کند که [[معاویه]] دسته‌ای از [[صحابه پیامبر]] و دسته‌ای از [[تابعین]] را با پول‌های بسیاری که به ایشان داد، واداشت که [[اخبار]] [[زشتی]] را که بر [[بدگویی]] دلالت کند درباره [[علی]]{{ع}} [[نقل]] کنند که از جمله آنها [[ابوهریره]] بوده است<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.</ref>.
هم‌چنین ابن أبی الحدید با واسطه ابویوسف از [[ابوحنیفه]] [[نقل]] می‌کند که همه [[صحابه]] و [[یاران]] [[عادل]] هستند به جز مردانی چون [[ابوهریره]] و [[انس بن مالک]]<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۰.</ref>.
از [[علی]]{{ع}} نیز [[روایت]] شده است که از همه بیشتر [[ابوهریره]] به [[رسول خدا]] نسبت [[دروغ]] داده است<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۱.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۰.</ref>.


==سرانجام [[ابوهریره]]==
[[مرگ]] وی را در سال‌های ۵۷، ۵۸ و ۵۹ [[هجری]] در مدینه ذکر کرده‌اند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ طبرانی، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. ابوهریره در وادی عقیق، یکی از ییلاق‌های مدینه (دره‌ای در [[غرب]] این [[شهر]]) از دنیا رفت و جنازه او را به مدینه آوردند. گفته‌اند [[ولید بن عتبة بن ابی سفیان]]، [[امیر]] مدینه بر او [[نماز]] خواند و در [[بقیع]] دفن گردید<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.</ref>. وقتی ولید خبر مرگ ابوهریره را به معاویه داد، او [[دستور]] داد به فرزندانش [[نیکی]] کند و ده هزار [[درهم]] به آنان بدهد<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۳.</ref>.
[[ابوهریره]] بین سال‌های ۵۷ تا ۵۹ [[هجری]] در [[مدینه]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۸.</ref> یا وادی عقیق<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۳.</ref> در سن هفتاد و هشت سالگی از [[دنیا]] رفت و قول مشهور این است که [[ابوهریره]] در سال ۵۹ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته است<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴.</ref> و [[ولید بن عتبة بن ابوسفیان]]، [[حاکم]] [[مدینه]]، بر او [[نماز]] خواند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۲۱.</ref>. هم‌چنین [[نقل]] شده وقتی [[ابوهریره]] در وادی عقیق از [[دنیا]] رفت، جنازه‌اش را به [[مدینه]] برده و در [[قبرستان بقیع]] به [[خاک]] سپردند. وقتی [[ولید]] خبر [[وفات]] [[ابوهریره]] را به [[معاویه]] داد، [[معاویه]] به [[ولید]] نوشت: به وارثانش [[نیکی]] کن و هزاران در هم برای آنها صرف کن؛ چون او [[عثمان]] را [[یاری]] کرد و همیشه با او بود<ref>البدایة و النهایه این کثیر، ج۸، ص۱۱۵.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۱.</ref>.


== [[روایات]] [[ابوهریره]] ==
روایات بی‌شماری از وی نقل یا به او منسوب شده است؛ از جمله آنها اینکه ابوهریره [[رسول خدا]] {{صل}} را چنین توصیف می‌کرد: هیچ کس را زیباتر از آن [[حضرت]] ندیدم. گویی پیشانی او مانند [[خورشید]] بود. [[نیکو]] چهره، دارای مژگان برجسته و برگشته، چهارشانه و با سینه‌ای فراخ، موهای نسبتاً صاف، [[دهان]] و ریش بسیار [[زیبا]]، گوش و قدی متوسط، پهلوهای سپید و پاهای درشت بود که با تمام [[بدن]] روی می‌کرد یا پشت می‌فرمود. سپس ابوهریره می‌گوید: [[پدر]] و مادرم فدای او باد! نه [[دشنام]] دهنده، نه پاوه گو، و نه [[اهل]] هیاهو در کوچه و بازار بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۸-۳۱۹؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۶، ۴۱.</ref>، کثرت روایات او، با وجود مدت اندکی که در کنار رسول خدا {{صل}} بود سبب شد مورد [[اعتراض]] و [[نقادی]] [[صحابه]] قرار گیرد<ref>ابن قتیبه، تأویل، ص۲۸؛ ابن سعد، ج۴، ص۳۳۳.</ref>. [[خلیفه دوم]] به سبب کثرت روایات ابوهریره در [[جعل]] و وضع [[حدیث]]، او را تازیانه زد و گفت: روایات را زیاد کردی و نسبت دادن روایات جعلی به رسول خدا {{صل}} [[شایسته]] توست<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.</ref>.
وی تحت تأثیر [[کعب الاحبار]] [[یهودی]] بود. به همین دلیل برخی از [[صحابه رسول خدا]] {{صل}}، بعضی از [[احادیث]] او را [[انکار]] می‌کردند؛ زیرا می‌گفتند: بسیاری از این احادیث را از کعب الاحبار گرفته است<ref>ابوریه، ص۱۳ و ۸۹.</ref>. [[حضرت علی]] {{ع}} او را دروغگوترین [[مردم]] معرفی کرده است<ref>ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.</ref>.
[[علمای رجال]] و حدیث گفته‌اند در حالی که او بیش از یک یا دو سال [[اسلام]] را [[درک]] نکرده، چگونه این همه روایات از او نقل شده است؟! بیشتر صحابه، حتی روایاتی شبیه آنچه او نقل کرده را [[روایت]] نکرده‌اند. از این رو، او را به [[دروغگویی]] و وضع حدیث متهم کرده و گفته‌اند چگونه تو به [[تنهایی]] این همه روایات را از رسول خدا {{صل}} شنیدی! چه کسی را داری که [[شاهد]] شنیدن این روایات از سوی تو از [[رسول خدا]] {{صل}} است. حتی [[عایشه]] هم او را در این باره [[انکار]] کرده است<ref>ابن قتیبه، تأویل، ص۴۱.</ref>.
[[ابوهریره]] برای پاسخ به [[اعتراض]] [[صحابه]] و [[تابعین]] در کثرت روایاتش، با ذکر کرامت‌هایی از خود در [[حفظ]] [[احادیث]] [[توسل]] جست و گفت: روزی به [[پیامبر]] گفتم: سخنان زیادی از شما می‌شنوم، ولی نمی‌توانم همه آنها را حفظ کنم. رسول خدا {{صل}} فرمود: ردایت را بگشای. من آن را گشودم و آنگاه [[روایات]] بسیاری برایم خواند. از آن پس هرچه از [[حضرت]] شنیدم، فراموش نکردم<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۴۶.</ref>.
باید توجه داشت [[اصحاب]] [[حدیث]] و به طور کلی [[اهل سنت]]، اصل [[عدالت]] روایات صحابه را پذیرفته‌اند<ref>صحیفة همام بن منبه، ص۵؛ ذهبی، ج۲، ص۶۰۸؛ سیوطی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و بنابراین، اگر [[سند]] [[واقعی]] به ابوهریره برسد، در [[درستی]] آن تردید نمی‌کنند.
در چند دهه گذشته، تردیدهایی در مورد مرویات ابوهریره مطرح شده است که می‌توان از میان اهل سنت به "ابوریه"، و از میان [[شیعه]] به "شرف الدین" اشاره کرد.
شرف الدین در مقدمه کتاب ابوهریره می‌نویسد: روایات ابوهریره با ذوق فنی و مقیاس [[علمی]] سازگار نیست و باید کتاب‌های [[صحاح]] و مسانید [[جمهور]] از احادیث ابوهریره پاکسازی شود. گرچه [[صحابی]] بودن او یک [[فضیلت]] است، ولی به معنای [[دوری از گناه]] و [[لغزش]] نیست؛ زیرا [[قواعد]] علمی و [[عقلی]] که قول صحابی [[حجت]] و [[احترام]] دارد، با کسی که به رسول خدا {{صل}} [[دروغ]] می‌بندد منافات دارد و روایات چنین فردی که به رسول خدا {{صل}} [[اهانت]] می‌کند، با [[قاطعیت]] مورد قبول نیست. سپس روایات او را به چند بخش تقسیم و بررسی کرده است؛ از جمله آنکه دسته‌ای از آن روایات برای [[تقرب]] به [[بنی امیه]] با [[مردم]] [[عامه]] وضع شده است.
در سال‌های اخیر، علمای [[اهل حدیث]] به [[دفاع]] و [[حمایت]] از ابوهریره پرداخته‌اند. نمونه آن، [[محمد حبیب الرحمان اعظمی]] است که در کتاب ابوهریره فی ضوء مرویاته به نقش مهم [[أبوهریره]] در کتاب‌های [[روایی]] اشاره کرده است.
ابوهریره از [[رسول خدا]] {{صل}} و نیز از [[صحابه]] دیگر مانند [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عایشه]]، [[آبی بن کعب]] و دیگران [[روایت]] نقل کرده است<ref>رمزی، ج۲۲، ص۹۱؛ ابن سعده، ج۴، ص۳۴۰؛ أحمد بن حنبل، ج۵، ص۱۱۴-۱۱۵.</ref>.
در کتاب [[مسند]] [[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۲۸ به بعد.</ref>، مسند [[ابویعلی موصلی]]<ref>ابویعلی، ج۵، ص۲۰۰ تا ۵۱۷.</ref> و در [[صحیفة]] [[همام بن منبه]]، می‌توان [[روایات]] او را [[مشاهده]] کرد که در بخش "مسند [[ابوهریره]]" گرد آمده است، کثرت [[احادیث]] او، مثلا در [[مسند احمد]] چنان است که در حدود ده درصد از کل مسند را در بر دارد. مجموع احادیث ابوهریره ۵۳۷۴ روایت<ref>ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.</ref>، احادیث مشترک در [[صحیح بخاری]] و مسلم ۳۲۶ روایت<ref>ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.</ref>، و روایات منفرد [[بخاری]] ۹۳ [[حدیث]]، و مسلم ۹۸ حدیث است<ref>ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.</ref>. ولی [[سیوطی]] احادیث مشترک را ۳۲۵ حدیث و روایات منفرد را در بخاری ۹۳ و در مسلم ۱۸۹ روایت آورده است<ref>سیوطی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.</ref>. بیش از هشتصد نفر از ابوهریره روایت نقل کرده‌اند<ref>سیوطی، ج۲، ص۲۱۷.</ref> که مزی نام بیشتر آنها را آورده است<ref>مزی، ج۲۲، ص۹۱-۹۷.</ref>. بنا به نقل [[تاریخ‌نگاران]]، [[أبوهریره]] بر عایشه<ref>ابن عساکر، ج۳، ص۲۰۲.</ref> و [[ام سلمه]]<ref>ابن حبیب، ص۸۵؛ ابن سعد، ج۸، ص۷۶.</ref> [[نماز]] خوانده است، ولی برخی درگذشت ام سلمه را بعد از [[مرگ]] ابوهریره دانسته‌اند<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.</ref><ref>[[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوهریره»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۵۸-۵۶۰.</ref>
== ابو هریره و احادیث اسرائیلیات ==
نام، اصل و [[نسب]] او به‌طور دقیق روشن نیست و مورّخان در این جهت [[اختلاف]] دارند. <ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۹۶؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۲. </ref> حدود ۲۰ سال پیش از هجرت متولّد شد و در [[سال هفتم هجرت]] از [[یمن]] نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت. <ref>الاعلام، ج۳، ص۳۰۸؛ حلیه‌الاولیاء، ج۱، ص۳۷۶؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص۱۴۱. </ref>
وی نخستین [[راوی]] است که در اسلام مورد اتّهام قرار گرفت و بسیاری از [[اصحاب]] از جمله [[عمر]]، [[عثمان]]، [[عایشه]] او را به [[دروغگویی]] متّهم کردند و [[علی]] {{ع}} او را دروغگوترین [[مردم]] دانست. <ref>اضواء علی‌السنة المحمدیه، ص۲۰۰ ـ ۲۰۴. </ref> وی روایاتی را از [[اهل‌کتاب]] گرفته و آن را به [[پیامبر]] و [[اصحاب]] نسبت می‌داد. به گفته برخی وی در میان [[صحابه]]، بیش از دیگران فریفته [[کعب‌الاحبار]] شده و به او [[اعتماد]] کرد. کعب با [[ذکاوت]] و [[حیله‌گری]]، از [[سادگی]] [[ابوهریره]] بهره می‌برد و هر [[خرافه]] و سخن باطلی را که می‌خواست وارد [[اعتقادات]] [[مسلمانان]] کند به او تلقین و برای تأکید بر این امر، خود [[روایت]] ابوهریره را [[تصدیق]] می‌کرد. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۶ ـ ۱۱۸. </ref> ابوهریره افزون بر تأثیرپذیری از کعب‌الاحبار، از القائات [[وهب ابن‌ منبّه]] نیز متأثّر بوده است. <ref>شیخ المضیره، ص۲۶۹. </ref> در اواخر عمر، از سوی [[معاویه]] [[والی مدینه]] شد و در سال ۵۹ هجری و در ۸۰ سالگی در قصر عقیق خود درگذشت و در [[قبرستان بقیع]] مدفون شد<ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص۲۱۸. </ref>.<ref>[[محمد هادی معرفت|معرفت، محمد هادی]]، [[اسرائیلیات (مقاله)|مقاله «اسرائیلیات»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]]، ج۳.</ref>
==ابوهریره==
ابوهریره به قدری رسواست که اگر همۀ عقلا و علمای عالم برای موجه جلوه دادن وی بکوشند، تلاششان نزد محققین و منصفین بی‌ثمر خواهد بود. ابوهریره در [[دروغگویی]] و [[جعل]] و نسبت [[دروغ]] به [[رسول خدا]]{{صل}} مشهور است. خود او نیز اعتراف می‌کند که [[صحابه]] وی را [[دروغگو]] می‌دانند. در کتاب [[الجمع بین الصحیحین]]<ref>کتاب الجمع بین الصحیحین بین احادیث صحیح بخاری و صحیح مسلم جمع کرده است و از نظر اهل سنت کتاب بسیار معتبری است.</ref> آمده است:
{{متن حدیث|خرج إلينا أبو هريرة، فضرب بيده على جبهته. فقال: ألا إنكم تحدثون على أني أكذب على رسول الله؟}}<ref>صحیح مسلم، ج۶، ص۱۵۳، حدیث ۵۶۱۸؛ الجمع بین الصحیحین، ج۳، ص۹۲، حدیث ۲۳۳۳.</ref>؛
ابوهریره به سوی ما آمد پس به پیشانی خود زد و گفت: آیا شما به همدیگر می‌گویید من به رسول خدا{{صل}} دروغ می‌بندم؟
[[ابن قتیبه]] می‌نویسد:
{{عربی|وقد أكذبه عمر وعثمان و علي وعائشة}}<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص۲۲؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.</ref>؛
علی{{ع}}، عمر، عثمان و [[عایشه]]، ابوهریره را [[تکذیب]] کرده‌اند.
عمر علاوه بر تکذیب ابوهریره او را مورد [[اهانت]] و شتم هم قرار داده و هتک کرده است. [[زمخشری]] در کتاب الفائق فی [[غریب الحدیث]] می‌نویسد:
{{عربی|استعمله عمر على البحرين، فلما قدم عليه قال له عمر: يا عدو الله وعدو رسوله، أسرقت من مال الله؟ فقال: لست بعدو الله ولا عدو رسوله ولكني عدو من عاداهما، ولكنها سهام اجتمعت ونتاج خيل. فأخذ منه عشرة آلاف درهم فألقاها في بيت المال}}<ref>الفائق، ج۱، ص۱۰۲.</ref>؛
عمر او را به [[ولایت بحرین]] [[منصوب]] کرده بود وقتی ابوهریره به [[مدینه]] آمد و بر عمر وارد شد. عمر به او گفت: ای [[دشمن خدا]] و [[دشمن]] رسول خدا! آیا از [[بیت المال]] [[دزدی]] کرده‌ای؟! ابوهریره گفت من دشمن خدا و [[رسول]] او نیستم لکن با [[دشمنان]] آنها دشمنم و این [[اموال]] سهم و حصه‌هایی است که جمع کرده‌ام و اثر [[زاد و ولد]] اسبهاست، عمر ده هزار درهم از او گرفت و در [[بیت المال]] قرار داد.
اگر این اقدام عمر صحیح و نسبتی که به او [[ابوهریره]] داده درست بوده است، فتلک [[مصیبة]] و اگر ابوهریره راست گفته باشد و عمر بدون دلیل و مجوز [[شرعی]] مرتکب این عمل شده است، {{عربی|فالمصيبة أعظم}}!
مسائل فراوانی در مورد ابوهریره مطرح می‌باشد و کتاب‌های زیادی دربارۀ [[شخصیت]] وی نگاشته شده است. مرحوم [[شرف]] الدین و شیخ محمود ابوریه هر یک کتابی نوشته‌اند و در شخصیت او بر اساس منابع خدشه کرده‌اند. هر چند در مقابل عده‌ای هم در صدد [[دفاع]] از ابوهریره برآمده‌اند. اما چنان که گفتیم ابوهریره برای افراد منصف قابل توجیه نیست، و در [[طعن]] او همین مقدار کافی است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} او را [[تکذیب]] کرده است. تکذیب عمر، عثمان و [[عایشه]] نیز [[حجت]] خوبی برای [[اثبات]] [[دروغگویی]] ابوهریره نزد [[اهل سنت]] است؛ لذا [[اقرار]] اهل سنت به این که علی، عمر، عثمان و [[عائشه]]، ابوهریره را تکذیب کرده‌اند برای [[قدح]] او کفایت می‌کند<ref>ابوحنیفه، شافعی و بزرگان فقهای اهل سنت احادیث، ابوهریره را معتبر نمی‌دانند این بحث طولانی است و این جا مجال پرداختن به آن نیست. به عنوان نمونه از ابوحنیفه نقل شده است که: {{عربی|أقلد اقاويل جميع الصحابة الا ثلاثة منهم: أبو هريرة و...}}؛ اقوال همۀ صحابه را جمع کردم مگر سه نفر را: ابوهریره.... ر.ک: نفحات الازهار، ج۶، ص۳۵۰.</ref>.
ممکن است اشکال شود که اگر [[ابو هریره]] از هر جهت مخدوش است، پس چرا گاهی به [[احادیث]] او [[استدلال]] می‌شود؟
پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا استناد به سخن ابوهریره در مقابل [[مخالفین]] از باب [[الزام]] و [[احتجاج]] است نه به جهت پذیرش اقوال او. پس کسی که ابوهریره را پذیرفته باید احادیث او را هم بپذیرد. از این‌رو اگر وی در موردی به [[حق]] اقرار کرد اقرار وی حجتی است علیه کسانی که از یک سو ابوهریره را پذیرفته‌اند و از سوی دیگر حق را [[انکار]] می‌کنند.
[[سیره]] همه عقلا بر این است که در موارد [[نزاع]] و [[اختلاف]] چنان چه از سوی مخالف اقراری به [[حق]] شده باشد بر اساس آن [[اقرار]] با ایشان [[احتجاج]] می‌کنند {{عربی|والفضل ما شهدت به الأعداء}}.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۳۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[محرز بن ابوهریره دوسی]] (فرزند)
* [[عبدالرحمان بن ابوهریره دوسی]] (فرزند)
* [[بلال بن ابوهریره دوسی]] (فرزند)
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[ابوهریره دوسی (مقاله)|مقاله «ابوهریره دوسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
{{منابع}}
 
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوهریره»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
==پانویس==
# [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[محمد هادی معرفت|معرفت، محمد هادی]]، [[اسرائیلیات (مقاله)|مقاله «اسرائیلیات»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۳''']]
# [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی]]
[[رده:ابوهریره دوسی]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۱

آشنایی اجمالی

عمیر بن عامر بن عبد ذی الشری[۱] از تیره دوس از قبیله ازد یمن بود[۲]. در نام او و نام پدرش در منابع رجالی و تاریخی اختلاف بسیاری دیده می‌شود که چنین است: عبدالرحمان بن صخر، عبدالرحمان بن غنم، عبدالله بن عامر، عبدالله بن عائذ، عبدالله بن عمرو، سکین بن صخر، سکین بن دومه، عامر بن عبدشمس، عامر بن عمیر، سعید بن حارث، بریر بن عشرقه، عبدالله بن عبدشمس، عبد عمرو بن عبدغنم، عبدنهم بن عامر، "عبدغنم"، "عبدشمس"، عبدالله، کردوس و...[۳]. البته برخی از این نام‌ها در جاهلیت بر وی اطلاق می‌شده است[۴]. او به کینه‌اش مشهور است و به همین دلیل در کتاب‌های تراجم، شرح حال او را در بخش کنیه‌ها آورده‌اند. در نامگذاری وی به ابوهریره نیز اختلاف است. کسانی می‌گویند: این کنیه را رسول خدا (ص) بر او نهاد[۵] و برخی دیگر می‌گویند: مردم به او دادند[۶]. داستان آن این است که به سبب حمل گربه با خود، به این لقب نامیده شد. البته نامیده شدن او از طرف رسول خدا (ص) درست نیست؛ زیرا حضرت بر کسی لقب نامناسب نمی‌گذاشت. بعدها جاریة بن قدامه به او لقب "ابوسنور" داد[۷] که نشان از طعنه او بر لقب ابوهریره است. دیگر مردم، به سبب هم سفره بودن او با معاویه، لقب "شیخ المضیره" به وی دادند؛ زیرا مضیره، غذای مخصوص و لذیذ معاویه بود که از گوشت تازه گوسفند با شیر، روغن و ادویه جات درست می‌شد و چون ابوهریره این غذا را دوست می‌داشت، در زمان معاویه به این لقب شهرت یافت[۸].

تاریخ ولادت او را می‌توان در حدود بیست سال پیش از هجرت دانست؛ زیرا وی در حدود سال ۵۸ هجری در ۷۸ سالگی درگذشت[۹].

مادر او میمونه دختر صفیح بن حارث بود[۱۰] و از وی سه فرزند به نام‌های محرز، عبدالرحمان و بلال ذکر کرده‌اند [۱۱].

شمایل وی را چنین وصف کرده‌اند: گندمگون، چهارشانه، دارای گیسوان و گشاده دندان. وی ریشش را زرد می‌کرد و بلند نگه می‌داشت، شاربش را می‌تراشید و فردی شوخ طبع بود[۱۲].

نخستین بار ابو هریره همراه هیئت یمنی به سرپرستی طفیل بن عمرو دوسی، در سال هفتم هجری در مدینه نزد رسول خدا (ص) آمد[۱۳] و مسلمان شد. به نقل از ابن سعد[۱۴] او در خبیر به حضور رسول خدا (ص) رسید. وی می‌گوید در سرایای پیامبر و سریه ذات الرقاع سال چهارم هجری[۱۵] حضور داشته است[۱۶] که این سخن با پذیرش اسلام او در سال هفتم منافات دارد. خودش می‌گوید: در غزوه نجد با رسول خدا (ص) نماز خوف خوانده است[۱۷]. ابوهریره از نظر معیشت و زندگی در تنگنای مالی بود. از این رو، او را از اصحاب صفه گفته‌اند که تا پایان حیات رسول خدا (ص) همچنان در صفه می‌زیست[۱۸].

وی می‌گوید: من چوپان رسول خدا (ص) یا خانواده‌ام بودم[۱۹]. همو می‌گوید: در حالی که مسکین بودم، کوچ کردم و اجیر بُسره دختر غزوان شدم و او به من طعام و مرکب داد. پیوسته در کنار او بودم و در جایی که به استراحت می‌پرداخت، به او خدمت می‌کردم و به هنگام مسافرت با او، برای او "حداء" می‌خواندم [۲۰].

در غزوه مؤته (سال هشتم هجری) وی را از فراریان شمرده‌اند[۲۱]. ابوهریره در غدیر خم حضور داشت و از رسول خدا (ص) روایت «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ»؛ را شنید و نقل کرد[۲۲]. او می‌گوید در این هنگام بود که آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي[۲۳] نازل شد و افزود: روزه گرفتن در روز هیجده ذی الحجه، ثوابش معادل شصت ماه است[۲۴]. در حدیث مناشده هم آمده است که امام علی (ع)، حاضرانی را که در غدیر خم حاضر بودند سوگند داد بر درستی آن شهادت دهند و ابوهریره یکی از افرادی بود که شهادت داد[۲۵].

رسول خدا (ص) در اواخر عمرش، او را به همراه علاء حضرمی به بحرین فرستاد[۲۶]. پس از رحلت پیامبر، ابوبکر او را با علاء حضرمی در ماجرای رده به بحرین روانه کرد[۲۷]. وقتی علاء در سال بیستم، در زمان خلافت عمر از دنیا رفت، خلیفه او را به عنوان والی بحرین برگزید[۲۸]. برخی گفته‌اند او بر "عمان" و "یمامه" نیز والی بوده است[۲۹].

ابوهریره به دلیل گرفتن رشوه و هدایا، از سوی خلیفه دوم مورد بازخواست قرار گرفت و به مدینه فراخوانده شد[۳۰] و پس از آنکه اموالش تقسیم شد، خلیفه بار دیگر او را والی بحرین قرار داد، لکن وی به دلیل آنکه حرمتش را برده‌اند، نپذیرفت[۳۱].

ابوهریره علاقه زیادی به عثمان داشت و وقتی خانه عثمان در محاصره انقلابیون بود، ابوهریره از کسانی بود که نزد او باقی ماند[۳۲]. متقابلاً فرزندان عثمان نیز در تشییع جنازه ابوهریره شرکت کردند؛ چنانکه معاویه به بازماندگان او کمک کرد[۳۳] و فرمان داد به آنان نیکی کنند[۳۴].

معاویه که از دشمنان امیرمؤمنان علی (ع) بود، خونخواهی عثمان را بهانه کرد و با آن حضرت به مقابله پرداخت. او، ابو هریره و نعمان بن بشیر را به سوی علی (ع) فرستاد تا قاتلان عثمان را تحویل دهد. وقتی پاسخ منفی از آن حضرت شنیدند، ابوهریره از کسانی بود که به شام برگشت و امر معاویه را میان مردم شام اعلام کرد[۳۵].

در موضعی متفاوت نقل شده است که ابوهریره معاویه را به دلیل جنگ با امیرمؤمنان علی (ع) سرزنش کرد[۳۶]. با این حال، او را از مخالفان امیرمؤمنان (ع) شمرده‌اند[۳۷]. به هنگام متارکه جنگ صفین، وی با معاویه هم غذا بود، ولی نمازش را با امیرمؤمنان علی (ع) می‌خواند. وقتی علت را جویا شدند، می‌گفت: سفره معاویه و غذای او چرب‌تر، نماز خواندن پشت سر علی (ع) برتر و شرکت نکردن در جنگ سالم‌تر است[۳۸]. هنگامی که ابوهریره در کوفه بود، پس از نماز عشا در قبیله کنده می‌نشست و مردم نزدش می‌آمدند. جوانی از او پرسید: ای ابوهریره! خدا تو را نگهدار باشد، آیا از رسول خدا (ص) شنیده‌ای که در مورد علی بن ابی طالب بگوید « اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ؟»؛ گفت: آری. جوان گفت: به خدا قسم! تو با دشمنش دوستی، و با ولی‌اش دشمنی کردی[۳۹].

هنگامی که بسر بن أرطاة در سال ۳۹ هجری از طرف معاویه به مکه تاخت، أبوهریره جانشین او در مدینه شد[۴۰]. وی برای مردم آنجا نماز می‌خواند، ولی وقتی شنید جاریة بن قدامه از طرف امیر مؤمنان علی (ع) در تعقیب بسر است، از ترس جانش از مدینه گریخت[۴۱]. جاریه از ابوهریره به بدی یاد می‌کرد و می‌گفت: اگر "ابوسنور" (گربه) را بگیرم، گردنش را می‌زنم[۴۲]. بیعت مردم با امام حسن (ع) و حرکت جاریه به سوی کوفه[۴۳] سبب بازگشت ابوهریره به مدینه شد[۴۴].

ابوهریره که رابطه‌اش با امویان از زمان عثمان استوار شده بود، به هنگام صلح میان امام حسن (ع) و معاویه، از کسانی بود که از حجاز به معاویه پیوست [۴۵] و وقتی استقبال مردم کوفه را از معاویه در مسجد دید، به زانو درآمد و گفت: ای مردم عراق! آیا گمان دارید من بر خدا و رسولش دورغ می‌بندم و خودم را به آتش می‌اندازم! به خدا قسم از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: « إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ حَرَماً، وَ إِنْ حَرَمِي بِالْمَدِينَةِ، مَا بَيْنَ عَيْرٍ إِلَى ثَوْرٍ، فَمَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ »؛ و شهادت می‌دهم که علی (ع) فتنه کرده است! معاویه از شنیدن این خبر خوشحال شد و او را گرامی داشت و امارت مدینه را به او سپرد[۴۶].

ابوهریره از طرف معاویه مأمور خواستگاری هند دختر سهیل بن عمرو برای فرزندش یزید شد. او در میانه راه به امام حسن (ع) برخورد کرد و قصد امام را پرسید. حضرت فرمود: برای من هم خواستگاری کن. ابوهریره بر هند وارد شد و مسئله را طرح کرد. هند گفت: تو برای من اختیار کن. ابوهریره او را برای امام حسن (ع) انتخاب کرد[۴۷].

هنگامی که معاویه تلاش بسیاری کرد تا چهره‌ای زشت از امیرمؤمنان علی (ع) نشان دهد، به افرادی مانند ابوهریره و دیگران پول داد تا روایاتی بر ضد امام علی (ع) وضع کنند[۴۸]. با این حال در منابع، روایاتی از وی در فضایل حسنین (ع) نقل شده است. از جمله آنکه هنگام رحلت امام حسن (ع)، مروانیان مانع دفن آن حضرت در کنار مرقد جدش رسول خدا (ص) شدند. ابوهریره به مروان اعتراض کرد و گفت: برای چه نمی‌گذارید در کنار جدش دفن شود؟ من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «اَلْحَسَنُ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»؛ مروان گفت: حدیث رسول خدا (ص) را ضایع کردی و غیر از تو کسی آن را روایت نکرده است[۴۹]. همچنین از وی نقل شده است: رسول خدا (ص) امام حسن (ع) را می‌بوسید[۵۰].

ابوهریره در زمان خلافت معاویه، از نزدیکان مروان در مدینه به شمار می‌رفت و هنگام مسافرت او، در مدینه جانشینش بود[۵۱]. خانه او در مدینه در زمین همواری بود، میان کوچه‌ای که خانه عبدالرحمان بن حارث در آن قرار داشت[۵۲]. نقل شده است: روزی رسول خدا (ص) بر ابوهریره، ابو محذره و سمرة بن جندب وارد شد و فرمود: آخرین نفر از شما که بمیرد در آتش است[۵۳].

شرف‌الدین[۵۴] روایت فوق را توضیح داده و این ابهام را از طرف رسول خدا (ص) برای آنان، دلیلی بر خبث باطنی‌شان دانسته است. از این رو، هرکس می‌خواست ابوهریره را اذیت کند، به او می‌گفت که سمره از دنیا رفت و ابوهریره بی‌درنگ بیهوش می‌شد[۵۵].

مرگ وی را در سال‌های ۵۷، ۵۸ و ۵۹ هجری در مدینه ذکر کرده‌اند[۵۶]. ابوهریره در وادی عقیق، یکی از ییلاق‌های مدینه (دره‌ای در غرب این شهر) از دنیا رفت و جنازه او را به مدینه آوردند. گفته‌اند ولید بن عتبة بن ابی سفیان، امیر مدینه بر او نماز خواند و در بقیع دفن گردید[۵۷]. وقتی ولید خبر مرگ ابوهریره را به معاویه داد، او دستور داد به فرزندانش نیکی کند و ده هزار درهم به آنان بدهد[۵۸].

روایات ابوهریره

روایات بی‌شماری از وی نقل یا به او منسوب شده است؛ از جمله آنها اینکه ابوهریره رسول خدا (ص) را چنین توصیف می‌کرد: هیچ کس را زیباتر از آن حضرت ندیدم. گویی پیشانی او مانند خورشید بود. نیکو چهره، دارای مژگان برجسته و برگشته، چهارشانه و با سینه‌ای فراخ، موهای نسبتاً صاف، دهان و ریش بسیار زیبا، گوش و قدی متوسط، پهلوهای سپید و پاهای درشت بود که با تمام بدن روی می‌کرد یا پشت می‌فرمود. سپس ابوهریره می‌گوید: پدر و مادرم فدای او باد! نه دشنام دهنده، نه پاوه گو، و نه اهل هیاهو در کوچه و بازار بود[۵۹]، کثرت روایات او، با وجود مدت اندکی که در کنار رسول خدا (ص) بود سبب شد مورد اعتراض و نقادی صحابه قرار گیرد[۶۰]. خلیفه دوم به سبب کثرت روایات ابوهریره در جعل و وضع حدیث، او را تازیانه زد و گفت: روایات را زیاد کردی و نسبت دادن روایات جعلی به رسول خدا (ص) شایسته توست[۶۱].

وی تحت تأثیر کعب الاحبار یهودی بود. به همین دلیل برخی از صحابه رسول خدا (ص)، بعضی از احادیث او را انکار می‌کردند؛ زیرا می‌گفتند: بسیاری از این احادیث را از کعب الاحبار گرفته است[۶۲]. حضرت علی (ع) او را دروغگوترین مردم معرفی کرده است[۶۳].

علمای رجال و حدیث گفته‌اند در حالی که او بیش از یک یا دو سال اسلام را درک نکرده، چگونه این همه روایات از او نقل شده است؟! بیشتر صحابه، حتی روایاتی شبیه آنچه او نقل کرده را روایت نکرده‌اند. از این رو، او را به دروغگویی و وضع حدیث متهم کرده و گفته‌اند چگونه تو به تنهایی این همه روایات را از رسول خدا (ص) شنیدی! چه کسی را داری که شاهد شنیدن این روایات از سوی تو از رسول خدا (ص) است. حتی عایشه هم او را در این باره انکار کرده است[۶۴].

ابوهریره برای پاسخ به اعتراض صحابه و تابعین در کثرت روایاتش، با ذکر کرامت‌هایی از خود در حفظ احادیث توسل جست و گفت: روزی به پیامبر گفتم: سخنان زیادی از شما می‌شنوم، ولی نمی‌توانم همه آنها را حفظ کنم. رسول خدا (ص) فرمود: ردایت را بگشای. من آن را گشودم و آنگاه روایات بسیاری برایم خواند. از آن پس هرچه از حضرت شنیدم، فراموش نکردم[۶۵].

باید توجه داشت اصحاب حدیث و به طور کلی اهل سنت، اصل عدالت روایات صحابه را پذیرفته‌اند[۶۶] و بنابراین، اگر سند واقعی به ابوهریره برسد، در درستی آن تردید نمی‌کنند. در چند دهه گذشته، تردیدهایی در مورد مرویات ابوهریره مطرح شده است که می‌توان از میان اهل سنت به "ابوریه"، و از میان شیعه به "شرف الدین" اشاره کرد.

شرف الدین در مقدمه کتاب ابوهریره می‌نویسد: روایات ابوهریره با ذوق فنی و مقیاس علمی سازگار نیست و باید کتاب‌های صحاح و مسانید جمهور از احادیث ابوهریره پاکسازی شود. گرچه صحابی بودن او یک فضیلت است، ولی به معنای دوری از گناه و لغزش نیست؛ زیرا قواعد علمی و عقلی که قول صحابی حجت و احترام دارد، با کسی که به رسول خدا (ص) دروغ می‌بندد منافات دارد و روایات چنین فردی که به رسول خدا (ص) اهانت می‌کند، با قاطعیت مورد قبول نیست. سپس روایات او را به چند بخش تقسیم و بررسی کرده است؛ از جمله آنکه دسته‌ای از آن روایات برای تقرب به بنی امیه با مردم عامه وضع شده است.

در سال‌های اخیر، علمای اهل حدیث به دفاع و حمایت از ابوهریره پرداخته‌اند. نمونه آن، محمد حبیب الرحمان اعظمی است که در کتاب ابوهریره فی ضوء مرویاته به نقش مهم أبوهریره در کتاب‌های روایی اشاره کرده است.

ابوهریره از رسول خدا (ص) و نیز از صحابه دیگر مانند ابوبکر، عمر، عایشه، آبی بن کعب و دیگران روایت نقل کرده است[۶۷].

در کتاب مسند احمد بن حنبل[۶۸]، مسند ابویعلی موصلی[۶۹] و در صحیفة همام بن منبه، می‌توان روایات او را مشاهده کرد که در بخش "مسند ابوهریره" گرد آمده است، کثرت احادیث او، مثلا در مسند احمد چنان است که در حدود ده درصد از کل مسند را در بر دارد. مجموع احادیث ابوهریره ۵۳۷۴ روایت[۷۰]، احادیث مشترک در صحیح بخاری و مسلم ۳۲۶ روایت[۷۱]، و روایات منفرد بخاری ۹۳ حدیث، و مسلم ۹۸ حدیث است[۷۲]. ولی سیوطی احادیث مشترک را ۳۲۵ حدیث و روایات منفرد را در بخاری ۹۳ و در مسلم ۱۸۹ روایت آورده است[۷۳]. بیش از هشتصد نفر از ابوهریره روایت نقل کرده‌اند[۷۴] که مزی نام بیشتر آنها را آورده است[۷۵]. بنا به نقل تاریخ‌نگاران، أبوهریره بر عایشه[۷۶] و ام سلمه[۷۷] نماز خوانده است، ولی برخی درگذشت ام سلمه را بعد از مرگ ابوهریره دانسته‌اند[۷۸][۷۹]

ابو هریره و احادیث اسرائیلیات

نام، اصل و نسب او به‌طور دقیق روشن نیست و مورّخان در این جهت اختلاف دارند. [۸۰] حدود ۲۰ سال پیش از هجرت متولّد شد و در سال هفتم هجرت از یمن نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت. [۸۱]

وی نخستین راوی است که در اسلام مورد اتّهام قرار گرفت و بسیاری از اصحاب از جمله عمر، عثمان، عایشه او را به دروغگویی متّهم کردند و علی (ع) او را دروغگوترین مردم دانست. [۸۲] وی روایاتی را از اهل‌کتاب گرفته و آن را به پیامبر و اصحاب نسبت می‌داد. به گفته برخی وی در میان صحابه، بیش از دیگران فریفته کعب‌الاحبار شده و به او اعتماد کرد. کعب با ذکاوت و حیله‌گری، از سادگی ابوهریره بهره می‌برد و هر خرافه و سخن باطلی را که می‌خواست وارد اعتقادات مسلمانان کند به او تلقین و برای تأکید بر این امر، خود روایت ابوهریره را تصدیق می‌کرد. [۸۳] ابوهریره افزون بر تأثیرپذیری از کعب‌الاحبار، از القائات وهب ابن‌ منبّه نیز متأثّر بوده است. [۸۴] در اواخر عمر، از سوی معاویه والی مدینه شد و در سال ۵۹ هجری و در ۸۰ سالگی در قصر عقیق خود درگذشت و در قبرستان بقیع مدفون شد[۸۵].[۸۶]

ابوهریره

ابوهریره به قدری رسواست که اگر همۀ عقلا و علمای عالم برای موجه جلوه دادن وی بکوشند، تلاششان نزد محققین و منصفین بی‌ثمر خواهد بود. ابوهریره در دروغگویی و جعل و نسبت دروغ به رسول خدا(ص) مشهور است. خود او نیز اعتراف می‌کند که صحابه وی را دروغگو می‌دانند. در کتاب الجمع بین الصحیحین[۸۷] آمده است: «خرج إلينا أبو هريرة، فضرب بيده على جبهته. فقال: ألا إنكم تحدثون على أني أكذب على رسول الله؟»[۸۸]؛ ابوهریره به سوی ما آمد پس به پیشانی خود زد و گفت: آیا شما به همدیگر می‌گویید من به رسول خدا(ص) دروغ می‌بندم؟

ابن قتیبه می‌نویسد: وقد أكذبه عمر وعثمان و علي وعائشة[۸۹]؛ علی(ع)، عمر، عثمان و عایشه، ابوهریره را تکذیب کرده‌اند. عمر علاوه بر تکذیب ابوهریره او را مورد اهانت و شتم هم قرار داده و هتک کرده است. زمخشری در کتاب الفائق فی غریب الحدیث می‌نویسد: استعمله عمر على البحرين، فلما قدم عليه قال له عمر: يا عدو الله وعدو رسوله، أسرقت من مال الله؟ فقال: لست بعدو الله ولا عدو رسوله ولكني عدو من عاداهما، ولكنها سهام اجتمعت ونتاج خيل. فأخذ منه عشرة آلاف درهم فألقاها في بيت المال[۹۰]؛ عمر او را به ولایت بحرین منصوب کرده بود وقتی ابوهریره به مدینه آمد و بر عمر وارد شد. عمر به او گفت: ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا! آیا از بیت المال دزدی کرده‌ای؟! ابوهریره گفت من دشمن خدا و رسول او نیستم لکن با دشمنان آنها دشمنم و این اموال سهم و حصه‌هایی است که جمع کرده‌ام و اثر زاد و ولد اسبهاست، عمر ده هزار درهم از او گرفت و در بیت المال قرار داد.

اگر این اقدام عمر صحیح و نسبتی که به او ابوهریره داده درست بوده است، فتلک مصیبة و اگر ابوهریره راست گفته باشد و عمر بدون دلیل و مجوز شرعی مرتکب این عمل شده است، فالمصيبة أعظم! مسائل فراوانی در مورد ابوهریره مطرح می‌باشد و کتاب‌های زیادی دربارۀ شخصیت وی نگاشته شده است. مرحوم شرف الدین و شیخ محمود ابوریه هر یک کتابی نوشته‌اند و در شخصیت او بر اساس منابع خدشه کرده‌اند. هر چند در مقابل عده‌ای هم در صدد دفاع از ابوهریره برآمده‌اند. اما چنان که گفتیم ابوهریره برای افراد منصف قابل توجیه نیست، و در طعن او همین مقدار کافی است که امیرالمؤمنین(ع) او را تکذیب کرده است. تکذیب عمر، عثمان و عایشه نیز حجت خوبی برای اثبات دروغگویی ابوهریره نزد اهل سنت است؛ لذا اقرار اهل سنت به این که علی، عمر، عثمان و عائشه، ابوهریره را تکذیب کرده‌اند برای قدح او کفایت می‌کند[۹۱].

ممکن است اشکال شود که اگر ابو هریره از هر جهت مخدوش است، پس چرا گاهی به احادیث او استدلال می‌شود؟ پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا استناد به سخن ابوهریره در مقابل مخالفین از باب الزام و احتجاج است نه به جهت پذیرش اقوال او. پس کسی که ابوهریره را پذیرفته باید احادیث او را هم بپذیرد. از این‌رو اگر وی در موردی به حق اقرار کرد اقرار وی حجتی است علیه کسانی که از یک سو ابوهریره را پذیرفته‌اند و از سوی دیگر حق را انکار می‌کنند. سیره همه عقلا بر این است که در موارد نزاع و اختلاف چنان چه از سوی مخالف اقراری به حق شده باشد بر اساس آن اقرار با ایشان احتجاج می‌کنند والفضل ما شهدت به الأعداء.[۹۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۸.
  2. ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۷؛ سمعانی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن حزم، ص۳۸۱.
  3. ذهبی، ج۲، ص۵۷۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴-۳۱۳؛ ابن عبد البر، ج۴، ص۳۳۲؛ مزی، ج۲۲، ص۹۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۲.
  4. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۲؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۱.
  5. ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.
  6. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۵.
  7. طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  8. زمخشری، ج۲، ص۷۰۰.
  9. ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۵؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۶۲.
  10. ابن قتیبه، المعارف، ص۲۲۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.
  11. ابن حزم، ص۳۸۲.
  12. ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸؛ ذهبی، ج۲، ص۵۸۶.
  13. ابن سعد، ج۱، ص۲۶۵؛ واقدی، ج۲، ص۶۳۶.
  14. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۴.
  15. طبری، ج۲، ص۵۵۶.
  16. ابن هشام، ج۲، ص۳۱۲.
  17. ابن کثیر، ج۴، ص۹۶.
  18. عبدالرزق، ج۸، ص۲۱۵؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۷۶-۳۷۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۹۱.
  19. سیره ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴.
  20. ابن قتیبه، معارف، ص۲۸۷.
  21. واقدی، ج۲، ص۷۶۰ و ۷۶۵.
  22. ابن عقده، ص۲۰۶؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۰۹؛ طبرانی، ج۱، ص۶۵.
  23. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.
  24. ابن کثیر، ج۵، ص۲۳۳.
  25. ابن کثیر، ج۷، ص۳۸۴.
  26. ابن عساکر، ج۱۹، ص۲۲۳.
  27. طبری، ج۳، ص۳۰۷.
  28. بلاذری، فتوح، ص۹۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳ و ۱۵۷.
  29. یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱؛ طبری، ج۴، ص۱۱۲.
  30. عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۵.
  31. عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۳۲۳؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۶.
  32. طبری، ج۴، ص۳۵۳؛ ابن شبه، ج۳، ص۱۱۱.
  33. ابن سعد، ج۴، ص۳۴۰.
  34. ابن حجر، ج۷، ص۳۶۱.
  35. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۰۵.
  36. بلاذری، انساب، ج۲، ص۴۲۵؛ ثقفی، ج۲، ص۴۴۶.
  37. ثقفی، ج۲، ص۵۶۹.
  38. زمخشری، ج۲، ص۷۰۱؛ ابن عماد حنبلی، ج۱، ص۶۴.
  39. ابن شاذان، ص۴۹۶؛ ابن ابی الحدید، ج۴۰، ص۶۸.
  40. ثقفی، ج۲، ص۶۰۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۵ و ۴۵۸؛ طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  41. ثقفی، ج۲، ص۶۳۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰.
  42. طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  43. ثقفی، ج۲، ص۴۳۹.
  44. طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  45. ثقفی، ج۲، ص۶۵۶.
  46. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.
  47. بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۷۳.
  48. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.
  49. ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۹۹؛ ابن عبدربه، ج۴، ص۲۶۴، ۳۶۱.
  50. بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۶۷ و ۲۷۲.
  51. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸.
  52. ابن شبه، ج۱، ص۲۵۴.
  53. بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳.
  54. شرف الدین، ص۲۱۸-۲۱۹.
  55. ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.
  56. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ طبرانی، ج۱، ص۱۲۵.
  57. ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.
  58. ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۳.
  59. ابن سعد، ج۱، ص۳۱۸-۳۱۹؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۶، ۴۱.
  60. ابن قتیبه، تأویل، ص۲۸؛ ابن سعد، ج۴، ص۳۳۳.
  61. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.
  62. ابوریه، ص۱۳ و ۸۹.
  63. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.
  64. ابن قتیبه، تأویل، ص۴۱.
  65. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۶.
  66. صحیفة همام بن منبه، ص۵؛ ذهبی، ج۲، ص۶۰۸؛ سیوطی، ج۲، ص۲۱۴.
  67. رمزی، ج۲۲، ص۹۱؛ ابن سعده، ج۴، ص۳۴۰؛ أحمد بن حنبل، ج۵، ص۱۱۴-۱۱۵.
  68. احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۲۸ به بعد.
  69. ابویعلی، ج۵، ص۲۰۰ تا ۵۱۷.
  70. ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.
  71. ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.
  72. ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.
  73. سیوطی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.
  74. سیوطی، ج۲، ص۲۱۷.
  75. مزی، ج۲۲، ص۹۱-۹۷.
  76. ابن عساکر، ج۳، ص۲۰۲.
  77. ابن حبیب، ص۸۵؛ ابن سعد، ج۸، ص۷۶.
  78. ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.
  79. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «ابوهریره»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۵۵۸-۵۶۰.
  80. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۹۶؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۲.
  81. الاعلام، ج۳، ص۳۰۸؛ حلیه‌الاولیاء، ج۱، ص۳۷۶؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص۱۴۱.
  82. اضواء علی‌السنة المحمدیه، ص۲۰۰ ـ ۲۰۴.
  83. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۶ ـ ۱۱۸.
  84. شیخ المضیره، ص۲۶۹.
  85. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۲۱۸.
  86. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳.
  87. کتاب الجمع بین الصحیحین بین احادیث صحیح بخاری و صحیح مسلم جمع کرده است و از نظر اهل سنت کتاب بسیار معتبری است.
  88. صحیح مسلم، ج۶، ص۱۵۳، حدیث ۵۶۱۸؛ الجمع بین الصحیحین، ج۳، ص۹۲، حدیث ۲۳۳۳.
  89. تأویل مختلف الحدیث، ص۲۲؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.
  90. الفائق، ج۱، ص۱۰۲.
  91. ابوحنیفه، شافعی و بزرگان فقهای اهل سنت احادیث، ابوهریره را معتبر نمی‌دانند این بحث طولانی است و این جا مجال پرداختن به آن نیست. به عنوان نمونه از ابوحنیفه نقل شده است که: أقلد اقاويل جميع الصحابة الا ثلاثة منهم: أبو هريرة و...؛ اقوال همۀ صحابه را جمع کردم مگر سه نفر را: ابوهریره.... ر.ک: نفحات الازهار، ج۶، ص۳۵۰.
  92. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۳۵.