بحث:آیا امام رضا علم غیب دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عمربن' به 'عمر بن')
 
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
((((((ویرایش متن زیر در صورت تایید نهایی انجام میگیرد:)))))
پاسخ ها:
==پژوهشگران وبگاه تبیان==


محـدبنفضلهاشـمیگویـد: بعـداز وفات موسـیبنجعفر علیه السـلام به مدینه آمدم ،خدمت حضـرت رضا علیه السـلام
محد بن فضل هاشمى نقل می کند: بعد از وفات موسى بن جعفر علیه السلام به مدینه آمدم ، خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم ، به عنوان امام بر حضرت سلام کردم . آنچه نزد من بود (از امانات مردم) به ایشان دادم و گفتم: من مى خواهم به بصره بروم و میدانى که خبر رحلت موسى بن جعفر به آنها رسیده است و آنها به شدت اختلاف دارند، مطمئن هستم که از من در مورد ادله امامت سۆ ال مى کنند، اى کاش چیزى از آن (معجزات ) را به من نشان دهى ؟
رسـیدم ، به عنوانامـام برحضـرت سـلامکردم . آنچه نزد منبود (از امانات مردم ) به ایشاندادم وگفتم: منمیخواهمبه
بصـره بروم و میدانیکهخبر رحلت موسـیبنجعفر به آنها رسـیده است و آنها بهشدت اختلاف دارند، مطمئنهسـتمکه از
مندر مورد ادله امامت سؤالمیکنند، ايکاشچیزياز آن(معجزات ) را به مننشاندهی؟
حضـرت رضا علیه السـلام فرمود : اینمساءله بر منپوشـیده نیست ، به دوسـتانما در بصره و غیر بصره برسانکه مننزد آنها
خواهمآمـد. ولاـ قوه الاـ باالله، آنگاه تمامیآنچه از پیامبرصـلیااللهعلیه وآله نزد امامانمیباشـدکه عبارت است از لباسو
چوبدستیو اسلحه و دیگر اشیاء ، به مننشانداد .
عرضکردم :شماکیمیآیید؟
حضرت فرمود : وقتیبه بصره رسیدي،سه روز بعدمنبه بصرهخواهمآمدانشاء االلهتعالی. محمدبنفضلبه بصره آمدوخبر آمدن
حضـرت رضـا علیه السـلام را به مردم داد و اینکهحضـرت سه روز دیگر وارد میشود . در اینمیـانمرد نـاصبیبنـام عمربن
هـذاب کهخود را زاهدمعرفیمیکرد ،حضـرت را تحقیر نموده وگفت : اوجوانیاست که اگر مسائلمشـکلاز اوسؤ ال
شودشایددرمانده و متحیرشود .
حضرت رضا علیه السلام برسر موعد،سه روز بعداز آمدنمن، به بصره آمدو دستور داد تا رئیس نصاريو راءس الجالوت
عالمیهود را همراه با همینعمربنهذاب برايمناظره بیاورند.
مجلسـیآراستندکه ازشیعه و زیدیه و یهود و نصاريپر بود ، وقتیمجلسآمادهشدحضرت رضا علیه السلام واردشده پس
ازسلام فرمود :
منمعلیبنموسـیبنجعفر بنمحمدبنعلیبنالحسـینبنعلیبنابیطالب و پسـر پیامبرصـلیااللهعلیه و آله . منامروز
صبـحنماز را در مـدینه با والیخوانـدم و او پساز نماز ، نامه ايازخلیفه به منداد و قرارشدبیایدبه منزلمنوجواب نامه
را درحضور منبنویسدو انشاءااللهامروز عصر میروم و به قرارخود عملمیکنم.
سپسفرمود :شما راجمعکردم تا اشکالها وسؤالهايخود را از منبپرسیدو منپاسخدهم،از علاـئمنبوت و امامت که آنها راجز نزد ما اهلالبیت علیهما السـلام نخواهیـدیافت . هرکه میخواهـدسؤ الکنـدکه من
آمـادهشــنیدنو دادنجـواب هسـتم.حاضـرینگفتنـد: ايپسـر پیـامبر بـا ایـندلیـلدیگر دلیلینمیخـواهیموشـما نزد ما
راسـتگوییوخواسـتندبلندشوند.حضـرت فرمود : متفرقنشوید. منشـما راجمعکردم تا هرچه از آثار نبوت و نشانه هاي
امامت کهجز نزد ماخانواده نخواهیدیافت بپرسید.
زودتر از همه آنمرد ناصبیعمر بنهذاب سخنرا آغازکرده وگفت : محمدبنفضلهاشمیازشماسخنانینقلمیکند
که عقلما آنرا نمیپـذیرد و قبولنمیکنیم.حضـرت فرمود :چهسـخنانی؟گفت :شـما میگوئیـد: منهرچهخداوندبر
پیامبر اکرم (ص) فرستاده میدانمو بهجمیعزبانها و لغتها آگاهم.
حضرت فرمود : آريچنیناست ، هرچه میخواهیدبپرسید.
عمر بنهـذاب گفت : اولاـ همینآگاهیو علمخود را به لغات (زبانهايگوناگون) ثابت کنیـد، در مجلسما افراد رومیو
هنديو فارسیهستند، با آنها به زبانخودشانصحبت کنید.حضرت فرمود : بسماالله، هرکدام به زبانخودصحبت کندتا
جوابشرا به زبانخودش بشـنود ، آنگاهحضـرت با زبانهرکدام با آنهاصحبت کرد بهگونه ايکه اهلمجلسحیرانشده
و همگیاقرارکردندکهحضرت بهتر از آنها به زبانآنهاصحبت میکند.
آنگاه به آنمرد ناصبیفرمود : اکنونبه توخبر میدهمکه در اینروزها بهخونیکیاز بستگانمبتلاشده و مرتکب قتلمی
شوي.
مرد نـاصبیگفت : اینخبر را ازشـما بـاور نمیکنمچونعلمغیب مخصوصخداونـداست .حضـرت فرمود : آیـاخـداوند
نفرموده : است : ((عالمالغیب فلایظهر علیغیبه احدا الامنارتضـیمنرسول؛خداوندآگاه به غیب است و او هیچکسرا
بر غیب آگاه نمیکندمگرکسیکه بپسنددچونپیامبر . ))
بـدانکه پیامبر اکرم (ص) مورد رضايخداست و ما هموارثهاياو میباشـیم،که نسـبت به وقایعگذشـته و آینده تا قیامت
آگاه هستیم.
منآنچه به توخـبر دادم تـا پنـجروز دیگر واقعخواهـدشـد. اگرچنیننشـدمندروغگوو افـترا زننـده هسـتمو اگر واقعیت
داشت بـدانکه تو برخدا و رسولاو انکارکرده اي. و علامت دیگر آنکه به زوديمبتلابهکوريمیشويو هیچچیز نمی
بینی، نهکـوهی، نه دشـتی، و اینخـبر تـاچنـدروز انجـام میشود ، و همچنینقسمدروغیخواهیخورد و به مرضبرص
مبتلامیگردي.
محمدبنفضلو عده ايدیگرگفتند: بهخدا قسمهرچهحضـرت رضا علیه السـلام فرموده بود در آنماه به او رسیدو مبتلا
به قتلوکوريو برصشد. به اوگفتند:حضرت رضا راست گفت یا دروغ؟ پاسخداد : بهخداسوگندهمانوقت کهحضـرت خبر داد میدانسـتمکه واقعیت خواهدداشـت
ولیمنمقاومت و لجبازيمیکردم . (39(


محمد نجفی یزدی
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این مسأله بر من پوشیده نیست ، به دوستان ما در بصره و غیر بصره برسان که من نزد آنها خواهم آمد. ولا قوة الا بالله .


http://download.ghbook.ir/downloads/pdf/3000/166-fa-pishguihaye-amir-al-momenin.pdf
آنگاه تمامى آنچه از پیامبر صلى الله علیه وآله نزد امامان مى باشد که عبارت است از لباس و چوبه‌دستى و اسلحه و دیگر اشیاء، به من نشان داد.
 
عرض کردم : شما کى مى آیید؟
 
حضرت فرمود: وقتى به بصره رسیدى ، سه روز بعد من به بصره خواهم آمد انشاء الله تعالى .
 
محمد بن فضل به بصره آمد و خبر آمدن حضرت رضا علیه السلام را به مردم داد و اینکه حضرت سه روز دیگر وارد مى شود. در این میان مرد ناصبى بنام عمر بن هذاب که خود را زاهد معرفى مى کرد، حضرت را تحقیر نموده و گفت : او جوانى است که اگر مسائل مشکل از او سۆ ال شود شاید درمانده و متحیر شود.
 
حضرت رضا علیه السلام بر سر موعد، سه روز بعد از آمدن من ، به بصره آمد و دستور داد تا رئیس نصارى و رأس الجالوت عالم یهود را همراه با همین عمر بن هذاب براى مناظره بیاورند.
 
حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند
 
مجلسى آراستند که از شیعه و زیدیه و یهود و نصارى پر بود، وقتى مجلس آماده شد حضرت رضا علیه السلام وارد شده پس از سلام فرمود:
 
منم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب و پسر پیامبر صلى الله علیه و آله . من امروز صبح نماز را در مدینه با والى خواندم و او پس از نماز، نامه اى از خلیفه به من داد و قرار شد بیاید به منزل من و جواب نامه را در حضور من بنویسد و انشاءالله امروز عصر مى روم و به قرار خود عمل مى کنم .
 
سپس فرمود: شما را جمع کردم تا اشکالها و سۆ الهاى خود را از من بپرسید و من پاسخ دهم ، از علائم نبوت و امامت که آنها را جز نزد ما اهل البیت علیهما السلام نخواهید یافت . هر که مى خواهد سۆ ال کند که من آماده شنیدن و دادن جواب هستم .
 
حاضرین گفتند: اى پسر پیامبر با این دلیل دیگر دلیلى نمى خواهیم و شما نزد ما راستگویى و خواستند بلند شوند. حضرت فرمود: متفرق نشوید. من شما را جمع کردم تا هر چه از آثار نبوت و نشانه هاى امامت که جز نزد ما خانواده نخواهید یافت بپرسید.
 
زودتر از همه آن مرد ناصبى عمر بن هذاب سخن را آغاز کرده و گفت : محمد بن فضل هاشمى از شما سخنانى نقل مى کند که عقل ما آن را نمى پذیرد و قبول نمى کنیم .
 
حضرت فرمود:  چه سخنانى ؟
 
گفت : شما مى گوئید: من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم فرستاده مى دانم و به جمیع زبانها و لغتها آگاهم .
 
حضرت فرمود: آرى چنین است ، هر چه مى خواهید بپرسید.
 
عمر بن هذاب گفت : اولا همین آگاهى و علم خود را به لغات (زبانهاى گوناگون) ثابت کنید، در مجلس ما افراد رومى و هندى و فارسى هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید.
 
حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند.
 
https://article.tebyan.net/214254/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D9%85%D8%B3%D8%A3%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8
==سید محمد جواد بنی‌سعید لنگرودی==
در کتاب: شرب مدام در تبیین علم امام
 
امام رضا{{ع}} نگاهی به ابن هداب انداخت و فرمود: اگر من به تو خبر دهم که در این چند روزه دستت به خون یکی از ارحامت آلوده می‌شود، باور می‌کنی؟ ابن هدّاب گفت: نه، غیب را جز خدا نمی‌داند. امام فرمودند: آیا خدا نگفته است که: «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر پیامبرانی که (آنان را برگزیده و) از آنها راضی است؟» رسول خدا{{صل}} برگزیده نزد خداست، و ما وارثان آن رسولی هستیم که خدا او را بر آن چه از غیبش بخواهد آگاه کرده است. پس ما از ما کان و ما یکون تا روز قیامت آگاهیم. و این خبری که به تو دادم، در 5 روز آینده محقق می‌شود. اگر در این مدت حرفم درست در نیامد، پس من دروغگو و افترا زننده‌ام؛ و اگر درست درآمد، بدان که خدا و رسولش را رد کرده‌ای».@بحارالانوار، ج49، ص73.@
 
 
ص82
 
==علی خیاط و محمد امین انسان==
در مقاله  امامت در استنادهای قرآنی امام رضا
 
امام رضا به ابن هذاب فرمودند: اگر من خبر از مرضی در وجود تو در روزهای آینده دهم آیا تو مرا
تصدیق میکنی؟ ابن هذاب گفت: نه، زیرا علم غیب مخصوص خداوند است. امام رضا7 فرمودند: مگر خدا نفرموده: او داناى غیب است و غیب خود را بر هیچ كس آشكار نمى‏سازد، مگر بر آن پیامبرى كه از او خشنود باشد كه براى نگهبانى از او پیش روى و پشت سرش نگهبانى مى‏گمارد. پس رسول خدا مرتضی و پسندیده نزد اوست و ما وارثان همان رسولی هستیم که خدا او را بر هر چه از غیب که خودش
خواست، آگاه کرد. ما میدانیم آنچه را بوده است آنچه را تا قیامت خواهد بود.
 
صفحه 65
==پاسخ ==
ز جمله محورهای مهم علم حضرت رضا(ع) آگاهی آن حضرت از «غیب» است. منظور از علم غیب، آگاهی از چیزی است که هیچ گونه ابزار و اسباب مادی - مانند حسّ‏و تجربه - و عقلی - مانند براهین علمی و محاسبات ریاضی - برای اطلاع از آن در اختیارشخص نباشد. علم غیب بر دو گونه است: علم به حقایق تحقق یافته در گذشته یا حال که شخص،هیچ راه و وسیله‏ای برای کشف حقیقت و دستیابی به آن در اختیار ندارد، و علم به امور وحقایقی که در آینده تحقق پیدا خواهند کرد. امام رضا(ع) به اذن خداوند به هر دو بخش‏از غیب آگاه بود. به نمونه‏ های ذیل توجه فرمایید. خالد بن نجیح می‏گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: یاران ما از کوفه آمده ویادآور شده‏ اند «مفضّل» سخت بیمار است، برای سلامتی او دعا کن! حضرت فرمود: او راحت شد، واین سخن امام(ع) سه روز پس‏ از درگذشت مفضّل‏ بود [ - مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۳۵ ] حسن بن علی وشّاء می‏گوید: سرورم حضرت رضا(ع) در مرو مرا خواست وفرمود: علی بن ابی حمزه بطاینی امروز درگذشت و هم اکنون در قبرش نهاده شد. دوفرشته الهی در قبر بر او داخل شدند و از خدا و پیامبر و امامانش از او پرسیدند. او همه رادرست جواب داد ولی به نام من که رسید دچار لکنت زبان شد. وقتی برای بار دوم‏ پرسیدند، سکوت اختیار کرد. فرشتگان به او گفتند: آیا موسی بن جعفر(ع) تو را دستور به سکوت داده است؟!سپس او را با تازیانه‏ای از آتش زدند که قبرش تا روز قیامت پر از آتش گشت. حسن بن علی وشّا می‏گوید: من از نزد امام خارج شدم و آن روز را ثبت کردم؛ چندروزی نگذشت که نامه‏ های کوفیان رسید و در آنها نوشته شده بود که علی بن حمزه درآن روز درگذشت و در همان ساعتی که امام فرموده بود در قبر نهاده شده بود[ - همان ، ص ۳۳۷ ( به اختصار ) ]سعید بن سعد می‏گوید: حضرت رضا(ع) به مردی نظر کرد و فرمود: ای بندهء(خدا) هر وصیتی داری بکن و آماده امری باش که گریزی از آن نیست. مرد، سه روز پس ‏از این سخن امام(ع) درگذشت [ - الفصول المهمة ، ص ۲۴۷ ] حسین بن موسی می‏گوید: همراه گروهی از جوانان بنی هاشم گرد حضرت‏ رضا(ع) جمع شده بودیم که جعفر بن علی علوی در حالی که لباسی کهنه و مندرس برتن داشت بر ما گذر کرد. ما به یکدیگر نگریستیم و به ریخت و قیافه او خندیدیم. امام(ع)فرمود: به زودی خواهید دید که او ثروتمند، دارای خدمتکاران زیاد و خوش قیافه‏ خواهد شد. بیش از یک ماه نگذشت که والی مدینه شد و حالش نیکو گردید و بر مامی‏گذشت، در حالی که همراهش، خدمه و حشمه بودند[ - همان و نورالابصار ، ص ۳۲۳ ]
 
منبع: http://eshghereza8.rozblog.com/1393/10/22/39
 
http://old.ido.ir/a.aspx?a=1386121506

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۲

پاسخ ها:

پژوهشگران وبگاه تبیان

محد بن فضل هاشمى نقل می کند: بعد از وفات موسى بن جعفر علیه السلام به مدینه آمدم ، خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم ، به عنوان امام بر حضرت سلام کردم . آنچه نزد من بود (از امانات مردم) به ایشان دادم و گفتم: من مى خواهم به بصره بروم و میدانى که خبر رحلت موسى بن جعفر به آنها رسیده است و آنها به شدت اختلاف دارند، مطمئن هستم که از من در مورد ادله امامت سۆ ال مى کنند، اى کاش چیزى از آن (معجزات ) را به من نشان دهى ؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: این مسأله بر من پوشیده نیست ، به دوستان ما در بصره و غیر بصره برسان که من نزد آنها خواهم آمد. ولا قوة الا بالله .

آنگاه تمامى آنچه از پیامبر صلى الله علیه وآله نزد امامان مى باشد که عبارت است از لباس و چوبه‌دستى و اسلحه و دیگر اشیاء، به من نشان داد.

عرض کردم : شما کى مى آیید؟

حضرت فرمود: وقتى به بصره رسیدى ، سه روز بعد من به بصره خواهم آمد انشاء الله تعالى .

محمد بن فضل به بصره آمد و خبر آمدن حضرت رضا علیه السلام را به مردم داد و اینکه حضرت سه روز دیگر وارد مى شود. در این میان مرد ناصبى بنام عمر بن هذاب که خود را زاهد معرفى مى کرد، حضرت را تحقیر نموده و گفت : او جوانى است که اگر مسائل مشکل از او سۆ ال شود شاید درمانده و متحیر شود.

حضرت رضا علیه السلام بر سر موعد، سه روز بعد از آمدن من ، به بصره آمد و دستور داد تا رئیس نصارى و رأس الجالوت عالم یهود را همراه با همین عمر بن هذاب براى مناظره بیاورند.

حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند

مجلسى آراستند که از شیعه و زیدیه و یهود و نصارى پر بود، وقتى مجلس آماده شد حضرت رضا علیه السلام وارد شده پس از سلام فرمود:

منم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب و پسر پیامبر صلى الله علیه و آله . من امروز صبح نماز را در مدینه با والى خواندم و او پس از نماز، نامه اى از خلیفه به من داد و قرار شد بیاید به منزل من و جواب نامه را در حضور من بنویسد و انشاءالله امروز عصر مى روم و به قرار خود عمل مى کنم .

سپس فرمود: شما را جمع کردم تا اشکالها و سۆ الهاى خود را از من بپرسید و من پاسخ دهم ، از علائم نبوت و امامت که آنها را جز نزد ما اهل البیت علیهما السلام نخواهید یافت . هر که مى خواهد سۆ ال کند که من آماده شنیدن و دادن جواب هستم .

حاضرین گفتند: اى پسر پیامبر با این دلیل دیگر دلیلى نمى خواهیم و شما نزد ما راستگویى و خواستند بلند شوند. حضرت فرمود: متفرق نشوید. من شما را جمع کردم تا هر چه از آثار نبوت و نشانه هاى امامت که جز نزد ما خانواده نخواهید یافت بپرسید.

زودتر از همه آن مرد ناصبى عمر بن هذاب سخن را آغاز کرده و گفت : محمد بن فضل هاشمى از شما سخنانى نقل مى کند که عقل ما آن را نمى پذیرد و قبول نمى کنیم .

حضرت فرمود: چه سخنانى ؟

گفت : شما مى گوئید: من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم فرستاده مى دانم و به جمیع زبانها و لغتها آگاهم .

حضرت فرمود: آرى چنین است ، هر چه مى خواهید بپرسید.

عمر بن هذاب گفت : اولا همین آگاهى و علم خود را به لغات (زبانهاى گوناگون) ثابت کنید، در مجلس ما افراد رومى و هندى و فارسى هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید.

حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند.

https://article.tebyan.net/214254/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D9%85%D8%B3%D8%A3%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8

سید محمد جواد بنی‌سعید لنگرودی

در کتاب: شرب مدام در تبیین علم امام

امام رضا(ع) نگاهی به ابن هداب انداخت و فرمود: اگر من به تو خبر دهم که در این چند روزه دستت به خون یکی از ارحامت آلوده می‌شود، باور می‌کنی؟ ابن هدّاب گفت: نه، غیب را جز خدا نمی‌داند. امام فرمودند: آیا خدا نگفته است که: «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر پیامبرانی که (آنان را برگزیده و) از آنها راضی است؟» رسول خدا(ص) برگزیده نزد خداست، و ما وارثان آن رسولی هستیم که خدا او را بر آن چه از غیبش بخواهد آگاه کرده است. پس ما از ما کان و ما یکون تا روز قیامت آگاهیم. و این خبری که به تو دادم، در 5 روز آینده محقق می‌شود. اگر در این مدت حرفم درست در نیامد، پس من دروغگو و افترا زننده‌ام؛ و اگر درست درآمد، بدان که خدا و رسولش را رد کرده‌ای».@بحارالانوار، ج49، ص73.@


ص82

علی خیاط و محمد امین انسان

در مقاله امامت در استنادهای قرآنی امام رضا

امام رضا به ابن هذاب فرمودند: اگر من خبر از مرضی در وجود تو در روزهای آینده دهم آیا تو مرا تصدیق میکنی؟ ابن هذاب گفت: نه، زیرا علم غیب مخصوص خداوند است. امام رضا7 فرمودند: مگر خدا نفرموده: او داناى غیب است و غیب خود را بر هیچ كس آشكار نمى‏سازد، مگر بر آن پیامبرى كه از او خشنود باشد كه براى نگهبانى از او پیش روى و پشت سرش نگهبانى مى‏گمارد. پس رسول خدا مرتضی و پسندیده نزد اوست و ما وارثان همان رسولی هستیم که خدا او را بر هر چه از غیب که خودش خواست، آگاه کرد. ما میدانیم آنچه را بوده است آنچه را تا قیامت خواهد بود.

صفحه 65

پاسخ

ز جمله محورهای مهم علم حضرت رضا(ع) آگاهی آن حضرت از «غیب» است. منظور از علم غیب، آگاهی از چیزی است که هیچ گونه ابزار و اسباب مادی - مانند حسّ‏و تجربه - و عقلی - مانند براهین علمی و محاسبات ریاضی - برای اطلاع از آن در اختیارشخص نباشد. علم غیب بر دو گونه است: علم به حقایق تحقق یافته در گذشته یا حال که شخص،هیچ راه و وسیله‏ای برای کشف حقیقت و دستیابی به آن در اختیار ندارد، و علم به امور وحقایقی که در آینده تحقق پیدا خواهند کرد. امام رضا(ع) به اذن خداوند به هر دو بخش‏از غیب آگاه بود. به نمونه‏ های ذیل توجه فرمایید. خالد بن نجیح می‏گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: یاران ما از کوفه آمده ویادآور شده‏ اند «مفضّل» سخت بیمار است، برای سلامتی او دعا کن! حضرت فرمود: او راحت شد، واین سخن امام(ع) سه روز پس‏ از درگذشت مفضّل‏ بود [ - مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۳۵ ] حسن بن علی وشّاء می‏گوید: سرورم حضرت رضا(ع) در مرو مرا خواست وفرمود: علی بن ابی حمزه بطاینی امروز درگذشت و هم اکنون در قبرش نهاده شد. دوفرشته الهی در قبر بر او داخل شدند و از خدا و پیامبر و امامانش از او پرسیدند. او همه رادرست جواب داد ولی به نام من که رسید دچار لکنت زبان شد. وقتی برای بار دوم‏ پرسیدند، سکوت اختیار کرد. فرشتگان به او گفتند: آیا موسی بن جعفر(ع) تو را دستور به سکوت داده است؟!سپس او را با تازیانه‏ای از آتش زدند که قبرش تا روز قیامت پر از آتش گشت. حسن بن علی وشّا می‏گوید: من از نزد امام خارج شدم و آن روز را ثبت کردم؛ چندروزی نگذشت که نامه‏ های کوفیان رسید و در آنها نوشته شده بود که علی بن حمزه درآن روز درگذشت و در همان ساعتی که امام فرموده بود در قبر نهاده شده بود[ - همان ، ص ۳۳۷ ( به اختصار ) ]سعید بن سعد می‏گوید: حضرت رضا(ع) به مردی نظر کرد و فرمود: ای بندهء(خدا) هر وصیتی داری بکن و آماده امری باش که گریزی از آن نیست. مرد، سه روز پس ‏از این سخن امام(ع) درگذشت [ - الفصول المهمة ، ص ۲۴۷ ] حسین بن موسی می‏گوید: همراه گروهی از جوانان بنی هاشم گرد حضرت‏ رضا(ع) جمع شده بودیم که جعفر بن علی علوی در حالی که لباسی کهنه و مندرس برتن داشت بر ما گذر کرد. ما به یکدیگر نگریستیم و به ریخت و قیافه او خندیدیم. امام(ع)فرمود: به زودی خواهید دید که او ثروتمند، دارای خدمتکاران زیاد و خوش قیافه‏ خواهد شد. بیش از یک ماه نگذشت که والی مدینه شد و حالش نیکو گردید و بر مامی‏گذشت، در حالی که همراهش، خدمه و حشمه بودند[ - همان و نورالابصار ، ص ۳۲۳ ]

منبع: http://eshghereza8.rozblog.com/1393/10/22/39

http://old.ido.ir/a.aspx?a=1386121506