ضرورت حکومت اسلامی در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85...» ایجاد کرد) |
(←پانویس) |
||
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = حکومت | |||
| عنوان مدخل = [[ضرورت حکومت اسلامی]] | |||
| مداخل مرتبط = [[ضرورت حکومت اسلامی در فقه سیاسی]] - [[ضرورت حکومت اسلامی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] - [[ضرورت حکومت اسلامی در معارف و سیره علوی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== مقدمه == | |||
==مقدمه== | |||
نیاز به [[تشکیل حکومت]] از مسائل جدید [[حیات اجتماعی]] [[انسان]] نیست؛ این [[ضرورت]] را میتوان در تمامی ادوار گذشته [[زندگی اجتماعی]] بشری مورد مطالعه قرار داد. [[افلاطون]] میگفت ارتقاء به سطح والای [[زندگی]] فرد، بدون [[دولت]] امکانپذیر نیست و ارسطو این [[حقیقت]] را از مظاهر طبیعی [[حیات بشر]] میشمرد و به دلیل [[اجتماعی]] بودن [[طبیعت]] زندگی [[انسانی]] وی را ناگزیر از قبول دولت میدانست. [[ابنخلدون]] از متفکرین [[اسلامی]] نیز [[فطری]] بودن زندگی اجتماعی را برای انسان دلیل بر ضرورت [[تعاون]] و تشکیل حکومت و [[پیروی]] از یک مرکزیت [[سیاسی]] میداند. مسئله [[ضرورت تشکیل حکومت]] برای ایجاد [[نظم]] و [[عدالت]] و ارتقاء زندگی انسان با دید [[عقلی]] و نیز از دیدگاه [[شرع]] و [[اسلام]] از قضایائی است که [[تصور]] دقیق آن ما را از [[توسل]] به [[استدلال]] [[بینیاز]] میسازد. | نیاز به [[تشکیل حکومت]] از مسائل جدید [[حیات اجتماعی]] [[انسان]] نیست؛ این [[ضرورت]] را میتوان در تمامی ادوار گذشته [[زندگی اجتماعی]] بشری مورد مطالعه قرار داد. [[افلاطون]] میگفت ارتقاء به سطح والای [[زندگی]] فرد، بدون [[دولت]] امکانپذیر نیست و ارسطو این [[حقیقت]] را از مظاهر طبیعی [[حیات بشر]] میشمرد و به دلیل [[اجتماعی]] بودن [[طبیعت]] زندگی [[انسانی]] وی را ناگزیر از قبول دولت میدانست. [[ابنخلدون]] از متفکرین [[اسلامی]] نیز [[فطری]] بودن زندگی اجتماعی را برای انسان دلیل بر ضرورت [[تعاون]] و تشکیل حکومت و [[پیروی]] از یک مرکزیت [[سیاسی]] میداند. مسئله [[ضرورت تشکیل حکومت]] برای ایجاد [[نظم]] و [[عدالت]] و ارتقاء زندگی انسان با دید [[عقلی]] و نیز از دیدگاه [[شرع]] و [[اسلام]] از قضایائی است که [[تصور]] دقیق آن ما را از [[توسل]] به [[استدلال]] [[بینیاز]] میسازد. | ||
ولی چه بسیار از مسائل [[بدیهی]] که بهخاطر شبهههای واهی به بحث و تردید و احیاناً به [[انکار]] نیز کشانده شده است. موضوع ضرورت تشکیل حکومت و [[دولت در اسلام]] یکی از این مسائل است. ما در اینجا پس از ارائه دلائل به این سؤالها و [[شبههها]] که در این زمینه مطرح شده پاسخ خواهیم داد و روشن خواهیم نمود که کلیه این شبههها از یک [[تفکر]] یک بعدی و بدون توجه به جوانب مختلف [[مکتب جامع]] الاطراف اسلام ناشی شده و دستهای [[ناپاک]] کسانی که [[قدرت سیاسی]] اسلام نقشهها و [[منافع]] شوم آنها را به خطر میانداخته است نیز در این ماجرا نقش داشته است. | ولی چه بسیار از مسائل [[بدیهی]] که بهخاطر شبهههای واهی به بحث و تردید و احیاناً به [[انکار]] نیز کشانده شده است. موضوع ضرورت تشکیل حکومت و [[دولت در اسلام]] یکی از این مسائل است. ما در اینجا پس از ارائه دلائل به این سؤالها و [[شبههها]] که در این زمینه مطرح شده پاسخ خواهیم داد و روشن خواهیم نمود که کلیه این شبههها از یک [[تفکر]] یک بعدی و بدون توجه به جوانب مختلف [[مکتب جامع]] الاطراف اسلام ناشی شده و دستهای [[ناپاک]] کسانی که [[قدرت سیاسی]] اسلام نقشهها و [[منافع]] شوم آنها را به خطر میانداخته است نیز در این ماجرا نقش داشته است. | ||
همین [[شبهات]] موجب گردیده که بسیاری از متفکرین اسلامی در زمینه ضرورت تشکیل [[دولت اسلامی]] به استدلال بپردازند و به استناد [[ادله عقلی]] و [[شرعی]] [[لزوم]] آن را به [[اثبات]] برسانند. اینک ما بخشی از این دلائل را در اینجا مورد بررسی قرار میدهیم.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | همین [[شبهات]] موجب گردیده که بسیاری از متفکرین اسلامی در زمینه ضرورت تشکیل [[دولت اسلامی]] به استدلال بپردازند و به استناد [[ادله عقلی]] و [[شرعی]] [[لزوم]] آن را به [[اثبات]] برسانند. اینک ما بخشی از این دلائل را در اینجا مورد بررسی قرار میدهیم.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۳.</ref> | ||
==[[ضرورت فطری دولت]]== | == [[ضرورت فطری دولت]] == | ||
[[علامه طباطبائی]] در بحث تحت عنوان “ولایت و [[زعامت]] در اسلام” مسئله ضرورت تشکیل دولت اسلامی را از نقطه نظر [[فلسفه]] اجتماعی اسلام مورد بحث قرار داده و به استناد [[آیه]]: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> ([[دین اسلام]] را با مراعات [[اعتدال]] استقبال نما، همان [[دینی]] که منطبق است با [[آفرینش]] خدایی که [[مردم]] را [[آفریده]] و روی آن [[استوار]] ساخته، [[خلقت]] خدایی تبدیل پیدا نمیکند که همان [[دین]] منطبق با [[فطرت]] و آفرینش است که میتواند مردم را اداره کند ولی اکثر مردم نمیدانند) آئین [[اسلام]] را آئین فطرت و [[احکام]] آن را مطابق با [[فطرت بشری]] میشمارد. | [[علامه طباطبائی]] در بحث تحت عنوان “ولایت و [[زعامت]] در اسلام” مسئله ضرورت تشکیل دولت اسلامی را از نقطه نظر [[فلسفه]] اجتماعی اسلام مورد بحث قرار داده و به استناد [[آیه]]: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> ([[دین اسلام]] را با مراعات [[اعتدال]] استقبال نما، همان [[دینی]] که منطبق است با [[آفرینش]] خدایی که [[مردم]] را [[آفریده]] و روی آن [[استوار]] ساخته، [[خلقت]] خدایی تبدیل پیدا نمیکند که همان [[دین]] منطبق با [[فطرت]] و آفرینش است که میتواند مردم را اداره کند ولی اکثر مردم نمیدانند) آئین [[اسلام]] را آئین فطرت و [[احکام]] آن را مطابق با [[فطرت بشری]] میشمارد. | ||
در توضیح بیشتر مطلب میافزاید: [[انسان]] در عین [[وابستگی]] به [[نظام]] [[جهان آفرینش]] با بهکارانداختن [[قوای ادراکی]]، حوائج خود را برآورده میکند و همواره [[خیر و شر]] خود را از [[راه]] [[الهام]] [[تکوینی]] و [[هدایت]] وجودی که به صورت [[علوم]] و [[افکار]] جلوه میکند مییابد و از این رهگذر است که خود را با [[سازمان]] کلی هستی منطبق میسازد و الگوی [[زندگی]] خود را از آفرینش میگیرد؛ مانند سازمان هستی [[اجتماعی]] زندگی میکند و نیازهای خویش را از این طریق در [[جهت]] کمال برطرف میسازد و تشکیلاتی چون سازمان هستی [[جهان]] برای [[زندگی اجتماعی]] خویش میپذیرد. [[فطری]] بودن نیاز به [[تشکیلات حکومتی]] به حدی بود که وقتی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پس از [[هجرت به مدینه]] دست به ایجاد [[دولت اسلامی]] زد مردم با وجود سؤالاتی که در زمینه حیض و [[هلال]] و [[انفاق]] و دیگر مسائل عادی مطرح میکردند و از [[پیامبر]]{{صل}} توضیح میخواستند در این مورد [[تشکیل دولت]] هیچگونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند حتی جریانهای پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] نیز با تمامی فراز و نشیب آن از همین [[احساس]] [[فطری]] سرچشمه میگرفت. | در توضیح بیشتر مطلب میافزاید: [[انسان]] در عین [[وابستگی]] به [[نظام]] [[جهان آفرینش]] با بهکارانداختن [[قوای ادراکی]]، حوائج خود را برآورده میکند و همواره [[خیر و شر]] خود را از [[راه]] [[الهام]] [[تکوینی]] و [[هدایت]] وجودی که به صورت [[علوم]] و [[افکار]] جلوه میکند مییابد و از این رهگذر است که خود را با [[سازمان]] کلی هستی منطبق میسازد و الگوی [[زندگی]] خود را از آفرینش میگیرد؛ مانند سازمان هستی [[اجتماعی]] زندگی میکند و نیازهای خویش را از این طریق در [[جهت]] کمال برطرف میسازد و تشکیلاتی چون سازمان هستی [[جهان]] برای [[زندگی اجتماعی]] خویش میپذیرد. [[فطری]] بودن نیاز به [[تشکیلات حکومتی]] به حدی بود که وقتی [[پیامبر اسلام]] {{صل}} پس از [[هجرت به مدینه]] دست به ایجاد [[دولت اسلامی]] زد مردم با وجود سؤالاتی که در زمینه حیض و [[هلال]] و [[انفاق]] و دیگر مسائل عادی مطرح میکردند و از [[پیامبر]] {{صل}} توضیح میخواستند در این مورد [[تشکیل دولت]] هیچگونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند حتی جریانهای پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] نیز با تمامی فراز و نشیب آن از همین [[احساس]] [[فطری]] سرچشمه میگرفت. | ||
هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل [[انتصاب]] [[خلیفه]] لزومی ندارد یا دلیل بر لزومش نداریم؛ زیرا همه به [[انگیزه]] [[فطرت]] احساس میکردند که چرخ [[جامعه اسلامی]] بدون گرداننده، خود به خود گردش نخواهد کرد و [[دین اسلام]] این [[واقعیت]] را که در جامعه اسلامی باید [[حکومتی]] وجود داشته باشد، امضای [[قطعی]] نموده است<ref>ر.ک: بررسیهای اسلامی، ص۱۶۹-۱۷۷.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل [[انتصاب]] [[خلیفه]] لزومی ندارد یا دلیل بر لزومش نداریم؛ زیرا همه به [[انگیزه]] [[فطرت]] احساس میکردند که چرخ [[جامعه اسلامی]] بدون گرداننده، خود به خود گردش نخواهد کرد و [[دین اسلام]] این [[واقعیت]] را که در جامعه اسلامی باید [[حکومتی]] وجود داشته باشد، امضای [[قطعی]] نموده است<ref>ر. ک: بررسیهای اسلامی، ص۱۶۹-۱۷۷.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۴.</ref> | ||
== | == اهداف عالیه اسلام == | ||
تردیدی نیست که [[بعثت]] [[انبیاء]] و [[شریعت اسلام]] در [[جهت]] تحقق بخشیدن به یک [[سلسله]] اهداف بوده است که [[قرآن]] در مواردی از آن اهداف عالیه بهصراحت یاد کرده است. مانند اقامه [[قسط و عدل]]<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> و [[وضع اغلال]]<ref>{{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}} «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref> (رهانمودن از [[اسارتها]] و بندها) و تحریرالعباد<ref>{{متن قرآن|أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ}} «که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.</ref> (رهاسازی [[مردم]] از بند [[استکبار]] و [[طاغوت]]) و رساندن [[مستضعفان]] به [[حاکمیت]] و [[وارث زمین]] شدن<ref>{{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}} «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.</ref> و [[هدایت]] [[انسانها]] به سوی [[خدا]]<ref>{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> و اجرای [[فرامین]] و [[حدود الهی]]<ref>{{متن قرآن|وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ}} «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن» سوره مائده، آیه ۴۹.</ref> از جمله اهداف عالیه است که باید در میان [[جامعه بشری]] [[جامه]] عمل بپوشد و تحقق [[عینی]] بیابد. | تردیدی نیست که [[بعثت]] [[انبیاء]] و [[شریعت اسلام]] در [[جهت]] تحقق بخشیدن به یک [[سلسله]] اهداف بوده است که [[قرآن]] در مواردی از آن اهداف عالیه بهصراحت یاد کرده است. مانند اقامه [[قسط و عدل]]<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> و [[وضع اغلال]]<ref>{{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}} «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref> (رهانمودن از [[اسارتها]] و بندها) و تحریرالعباد<ref>{{متن قرآن|أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ}} «که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.</ref> (رهاسازی [[مردم]] از بند [[استکبار]] و [[طاغوت]]) و رساندن [[مستضعفان]] به [[حاکمیت]] و [[وارث زمین]] شدن<ref>{{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}} «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.</ref> و [[هدایت]] [[انسانها]] به سوی [[خدا]]<ref>{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> و اجرای [[فرامین]] و [[حدود الهی]]<ref>{{متن قرآن|وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ}} «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن» سوره مائده، آیه ۴۹.</ref> از جمله اهداف عالیه است که باید در میان [[جامعه بشری]] [[جامه]] عمل بپوشد و تحقق [[عینی]] بیابد. | ||
پر واضح است که برای این منظور نیاز به وسائل و ابزار و امکانات فراوانی است که باید در [[جامعه]] فراهم گردد و یکی از ضروریترین آنها [[برنامهریزی]] و [[تشکیلات]] اجرائی و دستگاههای [[حکومتی]] است. اگر به وسعت و عمق این اهداف کلی و مراحل مختلف آن توجه کافی مبذول گردد تردیدی باقی نخواهد ماند که [[اسلام]] اگر خواهان تحقق عینی این [[هدفها]] است ناگزیر به ملازمه [[عقلی]] برپائی [[تشکیلات حکومتی]] لازم برای رسیدن به آن هدفها را نیز خواسته است.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | پر واضح است که برای این منظور نیاز به وسائل و ابزار و امکانات فراوانی است که باید در [[جامعه]] فراهم گردد و یکی از ضروریترین آنها [[برنامهریزی]] و [[تشکیلات]] اجرائی و دستگاههای [[حکومتی]] است. اگر به وسعت و عمق این اهداف کلی و مراحل مختلف آن توجه کافی مبذول گردد تردیدی باقی نخواهد ماند که [[اسلام]] اگر خواهان تحقق عینی این [[هدفها]] است ناگزیر به ملازمه [[عقلی]] برپائی [[تشکیلات حکومتی]] لازم برای رسیدن به آن هدفها را نیز خواسته است.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۵.</ref> | ||
==ماهیت قوانین اسلام و مسئله حکومت== | == ماهیت قوانین اسلام و مسئله حکومت == | ||
ماهیت [[قوانین اجتماعی]] و [[سیاسی]] و نظامی و [[اقتصادی]] اسلام خود دلیلی بر [[لزوم تشکیل حکومت]] است؛ زیرا ماهیت این مجموعه [[قوانین]] متنوع نشان میدهد که برای پیریزی یک [[دولت]] و اداره [[تشکیلات سیاسی]] و اقتصادی و نظامی یک جامعه تشریح گشته است. بررسی این مجموعه قوانین، [[ثابت]] میکند که [[هدف]] از آن ایجاد یک [[نظام]] کامل [[اجتماعی]] است و در این [[نظام سیاسی]] و [[حقوقی]] هر چیزی که مورد نیاز [[بشر]] بوده است فراهم آمده است تا شرائط لازم برای [[تربیت]] و [[هدایت]] [[انسان]] در درون یک نظام عادلانه بهوجود آید. با دقت و بررسی در ماهیت و کیفیت قوانین اسلام تردیدی نمیتوان داشت که اجرای این قوانین و عمل به آنها مستلزم [[تشکیل حکومت]] است و بدون تأسیس یک دستگاه اجرائی و [[سازمان]] گسترده سیاسی نمیتوان به [[وظیفه]] اجرای این [[احکام]] جامه عمل پوشانید. | ماهیت [[قوانین اجتماعی]] و [[سیاسی]] و نظامی و [[اقتصادی]] اسلام خود دلیلی بر [[لزوم تشکیل حکومت]] است؛ زیرا ماهیت این مجموعه [[قوانین]] متنوع نشان میدهد که برای پیریزی یک [[دولت]] و اداره [[تشکیلات سیاسی]] و اقتصادی و نظامی یک جامعه تشریح گشته است. بررسی این مجموعه قوانین، [[ثابت]] میکند که [[هدف]] از آن ایجاد یک [[نظام]] کامل [[اجتماعی]] است و در این [[نظام سیاسی]] و [[حقوقی]] هر چیزی که مورد نیاز [[بشر]] بوده است فراهم آمده است تا شرائط لازم برای [[تربیت]] و [[هدایت]] [[انسان]] در درون یک نظام عادلانه بهوجود آید. با دقت و بررسی در ماهیت و کیفیت قوانین اسلام تردیدی نمیتوان داشت که اجرای این قوانین و عمل به آنها مستلزم [[تشکیل حکومت]] است و بدون تأسیس یک دستگاه اجرائی و [[سازمان]] گسترده سیاسی نمیتوان به [[وظیفه]] اجرای این [[احکام]] جامه عمل پوشانید. | ||
در این مورد کافی است قوانین [[مالی]] و اقتصادی را بررسی کنیم و [[خمس]]، [[زکوة]]، [[جزیه]]، [[خراج]] و قوانین مربوط به [[معاملات]] و [[تجارت]] و انواع [[روابط اقتصادی]] را مورد مطالعه قرار دهیم و از سوی دیگر اگر [[احکام جهاد]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]]، مقررات مربوط به [[آثار جهاد]] و آنچه که درباره تأمین امکانات و [[بسیج]] نیروها و آمادگیهای رزمی و نظامی، [[نفی سلطهپذیری]]، [[مبارزه]] با [[استکبار]] و [[طواغیت]] و [[نهی]] از [[اطاعت غیر خدا]] آمده است بنگریم؛ و نیز مقررات و دستورهای اکید [[اسلام]] را در زمینه مسائل قضائی و [[اجرای عدالت]] و [[نظام حقوقی]] [[مدنی]] و [[کیفری]] را بررسی نمائیم؛ و اهمیتی را که اسلام برای [[مبارزه]] با [[فساد]] و [[ظلم]] قائل شده مورد توجه قرار دهیم؛ تردیدی به خود [[راه]] نخواهیم داد که اجرای این همه [[قوانین]] بهجز از طریق تشکیل یک [[حکومت]] [[مقتدر]] [[اسلامی]] امکانپذیر نیست<ref>ولایت فقیه، حضرت امام خمینی، ص۲۸-۳۴.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | در این مورد کافی است قوانین [[مالی]] و اقتصادی را بررسی کنیم و [[خمس]]، [[زکوة]]، [[جزیه]]، [[خراج]] و قوانین مربوط به [[معاملات]] و [[تجارت]] و انواع [[روابط اقتصادی]] را مورد مطالعه قرار دهیم و از سوی دیگر اگر [[احکام جهاد]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]]، مقررات مربوط به [[آثار جهاد]] و آنچه که درباره تأمین امکانات و [[بسیج]] نیروها و آمادگیهای رزمی و نظامی، [[نفی سلطهپذیری]]، [[مبارزه]] با [[استکبار]] و [[طواغیت]] و [[نهی]] از [[اطاعت غیر خدا]] آمده است بنگریم؛ و نیز مقررات و دستورهای اکید [[اسلام]] را در زمینه مسائل قضائی و [[اجرای عدالت]] و [[نظام حقوقی]] [[مدنی]] و [[کیفری]] را بررسی نمائیم؛ و اهمیتی را که اسلام برای [[مبارزه]] با [[فساد]] و [[ظلم]] قائل شده مورد توجه قرار دهیم؛ تردیدی به خود [[راه]] نخواهیم داد که اجرای این همه [[قوانین]] بهجز از طریق تشکیل یک [[حکومت]] [[مقتدر]] [[اسلامی]] امکانپذیر نیست<ref>ولایت فقیه، حضرت امام خمینی، ص۲۸-۳۴.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۵.</ref> | ||
==[[وحدت اسلامی]]== | == [[وحدت اسلامی]] == | ||
[[وحدت]] اسلامی بر پایه [[اخوت]] و [[اعتصام به حبل الله]]<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۷: {{متن حدیث|أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ}}؛ و خطبه ۱۵۸: {{متن حدیث|وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ}}.</ref> که از ضروریات [[احکام اسلامی]] است و [[دعوت]] اسلام همواره در [[جهت]] تحقق بخشیدن به این [[آرمان]] [[انسانی]] و برای رسیدن به [[وحدت جامعه]] بشری بوده است، [[نیازمند]] به [[قدرت سیاسی]] و [[تشکیلات]] اجرائی و [[برنامهریزی]] درازمدت از طریق یک حکومت مقتدر اسلامی است.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | [[وحدت]] اسلامی بر پایه [[اخوت]] و [[اعتصام به حبل الله]]<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۷: {{متن حدیث|أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ}}؛ و خطبه ۱۵۸: {{متن حدیث|وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ}}.</ref> که از ضروریات [[احکام اسلامی]] است و [[دعوت]] اسلام همواره در [[جهت]] تحقق بخشیدن به این [[آرمان]] [[انسانی]] و برای رسیدن به [[وحدت جامعه]] بشری بوده است، [[نیازمند]] به [[قدرت سیاسی]] و [[تشکیلات]] اجرائی و [[برنامهریزی]] درازمدت از طریق یک حکومت مقتدر اسلامی است.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۶.</ref> | ||
==[[لزوم نظم در جامعه اسلامی]]== | == [[لزوم نظم در جامعه اسلامی]] == | ||
[[ضرورت]] [[برقراری نظم]] در [[جامعه اسلامی]] از مسائل مسلمی است که نه تنها بر اساس [[نصوص]] اسلامی بلکه به عنوان یک [[ضرورت عقلی]] [[مورد اتفاق]] [[فقهاء]] اسلام قرار گرفته است؛ تا آنجا که [[اختلال نظام]] را یکی از [[ادله]] [[حاکم]] بر سایر [[احکام]] و [[مقررات اسلامی]] به شمار آوردهاند و در هر موردی که حکمی از [[احکام اسلام]] موجب اختلال نظام گردد آن را منتفی و به عنوان ثانوی بیاثر تلقی نمودهاند. موارد بسیاری از این نوع [[استدلال]] را میتوان در [[کتب فقهی]] [[مشاهده]] نمود.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | [[ضرورت]] [[برقراری نظم]] در [[جامعه اسلامی]] از مسائل مسلمی است که نه تنها بر اساس [[نصوص]] اسلامی بلکه به عنوان یک [[ضرورت عقلی]] [[مورد اتفاق]] [[فقهاء]] اسلام قرار گرفته است؛ تا آنجا که [[اختلال نظام]] را یکی از [[ادله]] [[حاکم]] بر سایر [[احکام]] و [[مقررات اسلامی]] به شمار آوردهاند و در هر موردی که حکمی از [[احکام اسلام]] موجب اختلال نظام گردد آن را منتفی و به عنوان ثانوی بیاثر تلقی نمودهاند. موارد بسیاری از این نوع [[استدلال]] را میتوان در [[کتب فقهی]] [[مشاهده]] نمود.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۶.</ref> | ||
==[[سیادت اسلام]] و [[اعلای کلمه حق]]== | == [[سیادت اسلام]] و [[اعلای کلمه حق]] == | ||
[[قرآن]] صریحاً [[سیادت]] [[مسلمین]] را به عنوان اصل غیرقابل خدشه مطرح کرده و شرط تحقق آن را [[ایمان راستین]] قرار داده است، {{متن قرآن|وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«اگر مؤمن باشید شما برترید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۹.</ref>. و نیز یکی از اهداف اجتنابناپذیر [[تشریع الهی]] و [[مؤمنین]] را اعلای [[کلمه الله]] معرفی کرده است: {{متن قرآن|كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا}}<ref>«و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. ناگفته پیداست که این دو [[آرمان]]: [[سیادت]] [[مسلمین]] و [[اعلای کلمه حق]]، احتیاج به تمهید مقدمات و بهدست آوردن نیروی [[برتر]] دارد و پس از دستیابی به آن، [[پاسداری]] و [[حراست]] از آن نیز به طور مداوم به [[حفظ]] [[برتری]] [[قدرت]] [[نیازمند]] است و چنین قدرتی منسجم و [[پایدار]] جز از طریق [[تشکیل حکومت]] [[مقتدر]] [[اسلامی]] امکانپذیر نیست.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | [[قرآن]] صریحاً [[سیادت]] [[مسلمین]] را به عنوان اصل غیرقابل خدشه مطرح کرده و شرط تحقق آن را [[ایمان راستین]] قرار داده است، {{متن قرآن|وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«اگر مؤمن باشید شما برترید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۹.</ref>. و نیز یکی از اهداف اجتنابناپذیر [[تشریع الهی]] و [[مؤمنین]] را اعلای [[کلمه الله]] معرفی کرده است: {{متن قرآن|كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا}}<ref>«و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. ناگفته پیداست که این دو [[آرمان]]: [[سیادت]] [[مسلمین]] و [[اعلای کلمه حق]]، احتیاج به تمهید مقدمات و بهدست آوردن نیروی [[برتر]] دارد و پس از دستیابی به آن، [[پاسداری]] و [[حراست]] از آن نیز به طور مداوم به [[حفظ]] [[برتری]] [[قدرت]] [[نیازمند]] است و چنین قدرتی منسجم و [[پایدار]] جز از طریق [[تشکیل حکومت]] [[مقتدر]] [[اسلامی]] امکانپذیر نیست.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۷.</ref> | ||
==تأکید [[روایات]]== | == تأکید [[روایات]] == | ||
در [[روایات اسلامی]] مسئله [[امامت]] از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است و بهجز معنی خاص آنکه بر محور [[عصمت]]، مخصوص [[رسولان]] وامامان [[معصوم]]{{عم}} است، اصولاً امامت در مفهوم عامی نیز بهکار برده شده که [[رهبری]] غیر معصوم و بهطور کلی مفهوم [[حکومت]] را در بر میگیرد. با دقت در مفهوم عام امامت که در [[نصوص]] اسلامی آمده میتوان دو مرحلهای بودن حکومت را از دیدگاه اسلامی [[استنباط]] نمود. مرحله نخست بههنگام [[حضور امام معصوم]] توسط وی و مرحله دوم در [[هنگام غیبت]] [[امام]] معصوم که [[امامت اضطراری]] و حکومت نیابی [[وظائف]] ضروری امامت را بر عهده میگیرد. از میان روایات فراوانی که در این مورد آمده است تعدادی را به عنوان نمونه مورد بررسی قرار میدهیم: | در [[روایات اسلامی]] مسئله [[امامت]] از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است و بهجز معنی خاص آنکه بر محور [[عصمت]]، مخصوص [[رسولان]] وامامان [[معصوم]] {{عم}} است، اصولاً امامت در مفهوم عامی نیز بهکار برده شده که [[رهبری]] غیر معصوم و بهطور کلی مفهوم [[حکومت]] را در بر میگیرد. با دقت در مفهوم عام امامت که در [[نصوص]] اسلامی آمده میتوان دو مرحلهای بودن حکومت را از دیدگاه اسلامی [[استنباط]] نمود. مرحله نخست بههنگام [[حضور امام معصوم]] توسط وی و مرحله دوم در [[هنگام غیبت]] [[امام]] معصوم که [[امامت اضطراری]] و حکومت نیابی [[وظائف]] ضروری امامت را بر عهده میگیرد. از میان روایات فراوانی که در این مورد آمده است تعدادی را به عنوان نمونه مورد بررسی قرار میدهیم: | ||
#[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. امامت و [[فرمانروایی]] [[شایسته]] کسی نیست مگر آنکه دارای سه [[خصلت]] عمده باشد: دارای قدرت [[خویشتنداری]] باشد که او را از [[محرمات الهی]] باز بدارد و چنان بردبار باشد که بدان وسیله بتواند بر [[خشم]] خویش مسلط گردد و دارای [[حسن تدبیر]] و آن چنان [[مدیریتی]] باشد که زیردستان را چون [[پدر]] [[مهربان]] اداره کند. مفهوم این [[کلام]] آن است که آنکس که واجد شرائط مزبور باشد صلاحیت [[تصدی]] [[امامت]] و [[زعامت]] و [[اداره حکومت]] بر [[مسلمین]] را دارد. | # [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. امامت و [[فرمانروایی]] [[شایسته]] کسی نیست مگر آنکه دارای سه [[خصلت]] عمده باشد: دارای قدرت [[خویشتنداری]] باشد که او را از [[محرمات الهی]] باز بدارد و چنان بردبار باشد که بدان وسیله بتواند بر [[خشم]] خویش مسلط گردد و دارای [[حسن تدبیر]] و آن چنان [[مدیریتی]] باشد که زیردستان را چون [[پدر]] [[مهربان]] اداره کند. مفهوم این [[کلام]] آن است که آنکس که واجد شرائط مزبور باشد صلاحیت [[تصدی]] [[امامت]] و [[زعامت]] و [[اداره حکومت]] بر [[مسلمین]] را دارد. | ||
#[[علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|وَ جَعَلَ اللَّهُ... وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ}}<ref>غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷.</ref>. [[خداوند]] امامت را بهعنوان وسیله [[نظام]] [[امت]] [[قرارداد]]؛ نظامی که اختصاص به [[زمان]] معینی ندارد و در تمامی دورانهای است برای او [[ضرورت]] دارد. | # [[علی]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|وَ جَعَلَ اللَّهُ... وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ}}<ref>غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷.</ref>. [[خداوند]] امامت را بهعنوان وسیله [[نظام]] [[امت]] [[قرارداد]]؛ نظامی که اختصاص به [[زمان]] معینی ندارد و در تمامی دورانهای است برای او [[ضرورت]] دارد. | ||
#و نیز فرمود: {{متن حدیث|إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ}}<ref>غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref>. [[مردم]] ناگزیر از [[امیر]] و حاکمند یا [[نیکوکار]] و یا بدکاره تا در سایه [[حکومت]] وی [[مؤمن]] به کار خویش پردازد و [[کافر]] نیز از مواهب [[زندگی]] بهرهمند گردد و مردم زندگی خویش را در آن حکومت بهسر برند و به وسیله او [[اموال]] [[بیتالمال]] جمعآوری شود و به کمک او با [[دشمنان]] [[مبارزه]] گردد و جادهها [[امن]] و [[امان]] و [[حق]] [[ضعیفان]] از نیرومندان گرفته شود و [[نیکوکاران]] در [[رفاه]] و از دست بدکاران در امان باشند. [[امام]]{{ع}} این سخن را در برابر [[خوارج]] میگوید که با [[شعار]]: {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} اساس حکومت را [[نفی]] میکردند و امام{{ع}} نفی [[قانون]] به جز [[قانون الهی]] را میپذیرد ولی معنی آن را نفی حکومت و [[نامشروع]] بودن فرمانروائی نمیداند و در آغاز این سخن صریحاً میگوید: {{متن حدیث|كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref> این سخن که خوارج میگویند: {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} درست است، ولی مقصود آنها از این سخن آن است که جز [[خدا]] فرمانروائی نیست؛ و این [[نادرست]] است. آنان سخن حقی را بر زبان آورند و از آن معنی [[باطل]] و [[نادرستی]] را منظور میدارند. | # و نیز فرمود: {{متن حدیث|إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ}}<ref>غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref>. [[مردم]] ناگزیر از [[امیر]] و حاکمند یا [[نیکوکار]] و یا بدکاره تا در سایه [[حکومت]] وی [[مؤمن]] به کار خویش پردازد و [[کافر]] نیز از مواهب [[زندگی]] بهرهمند گردد و مردم زندگی خویش را در آن حکومت بهسر برند و به وسیله او [[اموال]] [[بیتالمال]] جمعآوری شود و به کمک او با [[دشمنان]] [[مبارزه]] گردد و جادهها [[امن]] و [[امان]] و [[حق]] [[ضعیفان]] از نیرومندان گرفته شود و [[نیکوکاران]] در [[رفاه]] و از دست بدکاران در امان باشند. [[امام]] {{ع}} این سخن را در برابر [[خوارج]] میگوید که با [[شعار]]: {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} اساس حکومت را [[نفی]] میکردند و امام {{ع}} نفی [[قانون]] به جز [[قانون الهی]] را میپذیرد ولی معنی آن را نفی حکومت و [[نامشروع]] بودن فرمانروائی نمیداند و در آغاز این سخن صریحاً میگوید: {{متن حدیث|كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref> این سخن که خوارج میگویند: {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} درست است، ولی مقصود آنها از این سخن آن است که جز [[خدا]] فرمانروائی نیست؛ و این [[نادرست]] است. آنان سخن حقی را بر زبان آورند و از آن معنی [[باطل]] و [[نادرستی]] را منظور میدارند. | ||
#و نیز فرمود: {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>؛ [[آگاه]] باشید! به [[خدا]] [[سوگند]]، خدایی که دانه را شکافت و [[انسان]] را آفرید، اگر نه این بود که [[جمعیت]] بسیار گرداگردم را گرفته و به یاریم شتافتند و از این [[جهت]] [[حجت]] بر من تمام شد، و اگر نبود عهدی که خدواند از [[علما]] گرفته که در برابر شکمخواری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] [[ستمدیدگان]] [[سکوت]] نکنند من مهار شتر [[خلافت]] و [[حکومت]] را رها میساختم و از آن صرف نظر مینمودم. | # و نیز فرمود: {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>؛ [[آگاه]] باشید! به [[خدا]] [[سوگند]]، خدایی که دانه را شکافت و [[انسان]] را آفرید، اگر نه این بود که [[جمعیت]] بسیار گرداگردم را گرفته و به یاریم شتافتند و از این [[جهت]] [[حجت]] بر من تمام شد، و اگر نبود عهدی که خدواند از [[علما]] گرفته که در برابر شکمخواری [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] [[ستمدیدگان]] [[سکوت]] نکنند من مهار شتر [[خلافت]] و [[حکومت]] را رها میساختم و از آن صرف نظر مینمودم. | ||
این سخن را [[امام]]{{ع}} به هنگامی بر زبان میآورد که پیشنهاد قبول خلافت بر وی عرضه میگردد و امام{{ع}} علت قبول این [[مسئولیت]] را به [[صراحت]] در سه امر میبیند خواست و [[رضایت]] انبوه [[مردم]]، وجود یارانی که عذر را از میان برمیدارد، و مسئولیت [[عالمان]] در برابر [[ظلم]]. دقت در این سه عامل، به خوبی نشان میدهد که حکومت اختصاص به [[زمان]] و شرائط خاصی ندارد و علما به دلیل میثاقی که خدا با آنان بسته است هرگاه [[رضا]] و [[خواست مردم]] بود و یارانی برای انجام مسئولیت خود یافتند باید [[حکومت اسلامی]] را برپا دارند و از قبول آن شانه خالی نکنند<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: فقه سیاسی، ج۲، ص۱۵۵-۱۶۴.</ref>»<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید | این سخن را [[امام]] {{ع}} به هنگامی بر زبان میآورد که پیشنهاد قبول خلافت بر وی عرضه میگردد و امام {{ع}} علت قبول این [[مسئولیت]] را به [[صراحت]] در سه امر میبیند خواست و [[رضایت]] انبوه [[مردم]]، وجود یارانی که عذر را از میان برمیدارد، و مسئولیت [[عالمان]] در برابر [[ظلم]]. دقت در این سه عامل، به خوبی نشان میدهد که حکومت اختصاص به [[زمان]] و شرائط خاصی ندارد و علما به دلیل میثاقی که خدا با آنان بسته است هرگاه [[رضا]] و [[خواست مردم]] بود و یارانی برای انجام مسئولیت خود یافتند باید [[حکومت اسلامی]] را برپا دارند و از قبول آن شانه خالی نکنند<ref>برای مطالعه بیشتر ر. ک: فقه سیاسی، ج۲، ص۱۵۵-۱۶۴.</ref>»<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۷.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | |||
* [[تشکیل حکومت]] | * [[تشکیل حکومت]] | ||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
==پرسش مستقیم== | == پرسش مستقیم == | ||
*[[ضرورت حکومت | * [[ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ (پرسش)]] | ||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1100759.jpg | # [[پرونده:1100759.jpg |22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|'''بایستههای فقه سیاسی''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:حکومت]] | ||
[[رده: | [[رده:مدخلهای در انتظار تلخیص]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۰۶
مقدمه
نیاز به تشکیل حکومت از مسائل جدید حیات اجتماعی انسان نیست؛ این ضرورت را میتوان در تمامی ادوار گذشته زندگی اجتماعی بشری مورد مطالعه قرار داد. افلاطون میگفت ارتقاء به سطح والای زندگی فرد، بدون دولت امکانپذیر نیست و ارسطو این حقیقت را از مظاهر طبیعی حیات بشر میشمرد و به دلیل اجتماعی بودن طبیعت زندگی انسانی وی را ناگزیر از قبول دولت میدانست. ابنخلدون از متفکرین اسلامی نیز فطری بودن زندگی اجتماعی را برای انسان دلیل بر ضرورت تعاون و تشکیل حکومت و پیروی از یک مرکزیت سیاسی میداند. مسئله ضرورت تشکیل حکومت برای ایجاد نظم و عدالت و ارتقاء زندگی انسان با دید عقلی و نیز از دیدگاه شرع و اسلام از قضایائی است که تصور دقیق آن ما را از توسل به استدلال بینیاز میسازد.
ولی چه بسیار از مسائل بدیهی که بهخاطر شبهههای واهی به بحث و تردید و احیاناً به انکار نیز کشانده شده است. موضوع ضرورت تشکیل حکومت و دولت در اسلام یکی از این مسائل است. ما در اینجا پس از ارائه دلائل به این سؤالها و شبههها که در این زمینه مطرح شده پاسخ خواهیم داد و روشن خواهیم نمود که کلیه این شبههها از یک تفکر یک بعدی و بدون توجه به جوانب مختلف مکتب جامع الاطراف اسلام ناشی شده و دستهای ناپاک کسانی که قدرت سیاسی اسلام نقشهها و منافع شوم آنها را به خطر میانداخته است نیز در این ماجرا نقش داشته است.
همین شبهات موجب گردیده که بسیاری از متفکرین اسلامی در زمینه ضرورت تشکیل دولت اسلامی به استدلال بپردازند و به استناد ادله عقلی و شرعی لزوم آن را به اثبات برسانند. اینک ما بخشی از این دلائل را در اینجا مورد بررسی قرار میدهیم.[۱]
ضرورت فطری دولت
علامه طباطبائی در بحث تحت عنوان “ولایت و زعامت در اسلام” مسئله ضرورت تشکیل دولت اسلامی را از نقطه نظر فلسفه اجتماعی اسلام مورد بحث قرار داده و به استناد آیه: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲] (دین اسلام را با مراعات اعتدال استقبال نما، همان دینی که منطبق است با آفرینش خدایی که مردم را آفریده و روی آن استوار ساخته، خلقت خدایی تبدیل پیدا نمیکند که همان دین منطبق با فطرت و آفرینش است که میتواند مردم را اداره کند ولی اکثر مردم نمیدانند) آئین اسلام را آئین فطرت و احکام آن را مطابق با فطرت بشری میشمارد.
در توضیح بیشتر مطلب میافزاید: انسان در عین وابستگی به نظام جهان آفرینش با بهکارانداختن قوای ادراکی، حوائج خود را برآورده میکند و همواره خیر و شر خود را از راه الهام تکوینی و هدایت وجودی که به صورت علوم و افکار جلوه میکند مییابد و از این رهگذر است که خود را با سازمان کلی هستی منطبق میسازد و الگوی زندگی خود را از آفرینش میگیرد؛ مانند سازمان هستی اجتماعی زندگی میکند و نیازهای خویش را از این طریق در جهت کمال برطرف میسازد و تشکیلاتی چون سازمان هستی جهان برای زندگی اجتماعی خویش میپذیرد. فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومتی به حدی بود که وقتی پیامبر اسلام (ص) پس از هجرت به مدینه دست به ایجاد دولت اسلامی زد مردم با وجود سؤالاتی که در زمینه حیض و هلال و انفاق و دیگر مسائل عادی مطرح میکردند و از پیامبر (ص) توضیح میخواستند در این مورد تشکیل دولت هیچگونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند حتی جریانهای پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامی فراز و نشیب آن از همین احساس فطری سرچشمه میگرفت.
هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل انتصاب خلیفه لزومی ندارد یا دلیل بر لزومش نداریم؛ زیرا همه به انگیزه فطرت احساس میکردند که چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده، خود به خود گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را که در جامعه اسلامی باید حکومتی وجود داشته باشد، امضای قطعی نموده است[۳].[۴]
اهداف عالیه اسلام
تردیدی نیست که بعثت انبیاء و شریعت اسلام در جهت تحقق بخشیدن به یک سلسله اهداف بوده است که قرآن در مواردی از آن اهداف عالیه بهصراحت یاد کرده است. مانند اقامه قسط و عدل[۵] و وضع اغلال[۶] (رهانمودن از اسارتها و بندها) و تحریرالعباد[۷] (رهاسازی مردم از بند استکبار و طاغوت) و رساندن مستضعفان به حاکمیت و وارث زمین شدن[۸] و هدایت انسانها به سوی خدا[۹] و اجرای فرامین و حدود الهی[۱۰] از جمله اهداف عالیه است که باید در میان جامعه بشری جامه عمل بپوشد و تحقق عینی بیابد.
پر واضح است که برای این منظور نیاز به وسائل و ابزار و امکانات فراوانی است که باید در جامعه فراهم گردد و یکی از ضروریترین آنها برنامهریزی و تشکیلات اجرائی و دستگاههای حکومتی است. اگر به وسعت و عمق این اهداف کلی و مراحل مختلف آن توجه کافی مبذول گردد تردیدی باقی نخواهد ماند که اسلام اگر خواهان تحقق عینی این هدفها است ناگزیر به ملازمه عقلی برپائی تشکیلات حکومتی لازم برای رسیدن به آن هدفها را نیز خواسته است.[۱۱]
ماهیت قوانین اسلام و مسئله حکومت
ماهیت قوانین اجتماعی و سیاسی و نظامی و اقتصادی اسلام خود دلیلی بر لزوم تشکیل حکومت است؛ زیرا ماهیت این مجموعه قوانین متنوع نشان میدهد که برای پیریزی یک دولت و اداره تشکیلات سیاسی و اقتصادی و نظامی یک جامعه تشریح گشته است. بررسی این مجموعه قوانین، ثابت میکند که هدف از آن ایجاد یک نظام کامل اجتماعی است و در این نظام سیاسی و حقوقی هر چیزی که مورد نیاز بشر بوده است فراهم آمده است تا شرائط لازم برای تربیت و هدایت انسان در درون یک نظام عادلانه بهوجود آید. با دقت و بررسی در ماهیت و کیفیت قوانین اسلام تردیدی نمیتوان داشت که اجرای این قوانین و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه اجرائی و سازمان گسترده سیاسی نمیتوان به وظیفه اجرای این احکام جامه عمل پوشانید.
در این مورد کافی است قوانین مالی و اقتصادی را بررسی کنیم و خمس، زکوة، جزیه، خراج و قوانین مربوط به معاملات و تجارت و انواع روابط اقتصادی را مورد مطالعه قرار دهیم و از سوی دیگر اگر احکام جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، مقررات مربوط به آثار جهاد و آنچه که درباره تأمین امکانات و بسیج نیروها و آمادگیهای رزمی و نظامی، نفی سلطهپذیری، مبارزه با استکبار و طواغیت و نهی از اطاعت غیر خدا آمده است بنگریم؛ و نیز مقررات و دستورهای اکید اسلام را در زمینه مسائل قضائی و اجرای عدالت و نظام حقوقی مدنی و کیفری را بررسی نمائیم؛ و اهمیتی را که اسلام برای مبارزه با فساد و ظلم قائل شده مورد توجه قرار دهیم؛ تردیدی به خود راه نخواهیم داد که اجرای این همه قوانین بهجز از طریق تشکیل یک حکومت مقتدر اسلامی امکانپذیر نیست[۱۲].[۱۳]
وحدت اسلامی
وحدت اسلامی بر پایه اخوت و اعتصام به حبل الله[۱۴] که از ضروریات احکام اسلامی است و دعوت اسلام همواره در جهت تحقق بخشیدن به این آرمان انسانی و برای رسیدن به وحدت جامعه بشری بوده است، نیازمند به قدرت سیاسی و تشکیلات اجرائی و برنامهریزی درازمدت از طریق یک حکومت مقتدر اسلامی است.[۱۵]
لزوم نظم در جامعه اسلامی
ضرورت برقراری نظم در جامعه اسلامی از مسائل مسلمی است که نه تنها بر اساس نصوص اسلامی بلکه به عنوان یک ضرورت عقلی مورد اتفاق فقهاء اسلام قرار گرفته است؛ تا آنجا که اختلال نظام را یکی از ادله حاکم بر سایر احکام و مقررات اسلامی به شمار آوردهاند و در هر موردی که حکمی از احکام اسلام موجب اختلال نظام گردد آن را منتفی و به عنوان ثانوی بیاثر تلقی نمودهاند. موارد بسیاری از این نوع استدلال را میتوان در کتب فقهی مشاهده نمود.[۱۶]
سیادت اسلام و اعلای کلمه حق
قرآن صریحاً سیادت مسلمین را به عنوان اصل غیرقابل خدشه مطرح کرده و شرط تحقق آن را ایمان راستین قرار داده است، ﴿وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۷]. و نیز یکی از اهداف اجتنابناپذیر تشریع الهی و مؤمنین را اعلای کلمه الله معرفی کرده است: ﴿كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾[۱۸]. ناگفته پیداست که این دو آرمان: سیادت مسلمین و اعلای کلمه حق، احتیاج به تمهید مقدمات و بهدست آوردن نیروی برتر دارد و پس از دستیابی به آن، پاسداری و حراست از آن نیز به طور مداوم به حفظ برتری قدرت نیازمند است و چنین قدرتی منسجم و پایدار جز از طریق تشکیل حکومت مقتدر اسلامی امکانپذیر نیست.[۱۹]
تأکید روایات
در روایات اسلامی مسئله امامت از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است و بهجز معنی خاص آنکه بر محور عصمت، مخصوص رسولان وامامان معصوم (ع) است، اصولاً امامت در مفهوم عامی نیز بهکار برده شده که رهبری غیر معصوم و بهطور کلی مفهوم حکومت را در بر میگیرد. با دقت در مفهوم عام امامت که در نصوص اسلامی آمده میتوان دو مرحلهای بودن حکومت را از دیدگاه اسلامی استنباط نمود. مرحله نخست بههنگام حضور امام معصوم توسط وی و مرحله دوم در هنگام غیبت امام معصوم که امامت اضطراری و حکومت نیابی وظائف ضروری امامت را بر عهده میگیرد. از میان روایات فراوانی که در این مورد آمده است تعدادی را به عنوان نمونه مورد بررسی قرار میدهیم:
- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ»[۲۰]. امامت و فرمانروایی شایسته کسی نیست مگر آنکه دارای سه خصلت عمده باشد: دارای قدرت خویشتنداری باشد که او را از محرمات الهی باز بدارد و چنان بردبار باشد که بدان وسیله بتواند بر خشم خویش مسلط گردد و دارای حسن تدبیر و آن چنان مدیریتی باشد که زیردستان را چون پدر مهربان اداره کند. مفهوم این کلام آن است که آنکس که واجد شرائط مزبور باشد صلاحیت تصدی امامت و زعامت و اداره حکومت بر مسلمین را دارد.
- علی (ع) فرمود: «وَ جَعَلَ اللَّهُ... وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ»[۲۱]. خداوند امامت را بهعنوان وسیله نظام امت قرارداد؛ نظامی که اختصاص به زمان معینی ندارد و در تمامی دورانهای است برای او ضرورت دارد.
- و نیز فرمود: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»[۲۲]. مردم ناگزیر از امیر و حاکمند یا نیکوکار و یا بدکاره تا در سایه حکومت وی مؤمن به کار خویش پردازد و کافر نیز از مواهب زندگی بهرهمند گردد و مردم زندگی خویش را در آن حکومت بهسر برند و به وسیله او اموال بیتالمال جمعآوری شود و به کمک او با دشمنان مبارزه گردد و جادهها امن و امان و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته شود و نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان باشند. امام (ع) این سخن را در برابر خوارج میگوید که با شعار: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ» اساس حکومت را نفی میکردند و امام (ع) نفی قانون به جز قانون الهی را میپذیرد ولی معنی آن را نفی حکومت و نامشروع بودن فرمانروائی نمیداند و در آغاز این سخن صریحاً میگوید: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»[۲۳] این سخن که خوارج میگویند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ» درست است، ولی مقصود آنها از این سخن آن است که جز خدا فرمانروائی نیست؛ و این نادرست است. آنان سخن حقی را بر زبان آورند و از آن معنی باطل و نادرستی را منظور میدارند.
- و نیز فرمود: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[۲۴]؛ آگاه باشید! به خدا سوگند، خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیار گرداگردم را گرفته و به یاریم شتافتند و از این جهت حجت بر من تمام شد، و اگر نبود عهدی که خدواند از علما گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت و حکومت را رها میساختم و از آن صرف نظر مینمودم.
این سخن را امام (ع) به هنگامی بر زبان میآورد که پیشنهاد قبول خلافت بر وی عرضه میگردد و امام (ع) علت قبول این مسئولیت را به صراحت در سه امر میبیند خواست و رضایت انبوه مردم، وجود یارانی که عذر را از میان برمیدارد، و مسئولیت عالمان در برابر ظلم. دقت در این سه عامل، به خوبی نشان میدهد که حکومت اختصاص به زمان و شرائط خاصی ندارد و علما به دلیل میثاقی که خدا با آنان بسته است هرگاه رضا و خواست مردم بود و یارانی برای انجام مسئولیت خود یافتند باید حکومت اسلامی را برپا دارند و از قبول آن شانه خالی نکنند[۲۵]»[۲۶]
جستارهای وابسته
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۳.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ر. ک: بررسیهای اسلامی، ص۱۶۹-۱۷۷.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۴.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ ﴿أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ «که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
- ↑ ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾ «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن» سوره مائده، آیه ۴۹.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۵.
- ↑ ولایت فقیه، حضرت امام خمینی، ص۲۸-۳۴.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۵.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»؛ و خطبه ۱۵۸: «وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ».
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۶.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۶.
- ↑ «اگر مؤمن باشید شما برترید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۹.
- ↑ «و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۷.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷.
- ↑ غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷.
- ↑ غررالحکم و درالکلم، آمدی، چ دانشگاه تهران، ج۴، ص۴۵۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر. ک: فقه سیاسی، ج۲، ص۱۵۵-۱۶۴.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۱۷.