بحث:آیا امام رضا علم غیب دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عمربن' به 'عمر بن')
 
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
پاسخ ها:
پاسخ ها:
==پژوهشگران وبگاه تبیان==


==پاسخ نخست==
محد بن فضل هاشمى نقل می کند: بعد از وفات موسى بن جعفر علیه السلام به مدینه آمدم ، خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم ، به عنوان امام بر حضرت سلام کردم . آنچه نزد من بود (از امانات مردم) به ایشان دادم و گفتم: من مى خواهم به بصره بروم و میدانى که خبر رحلت موسى بن جعفر به آنها رسیده است و آنها به شدت اختلاف دارند، مطمئن هستم که از من در مورد ادله امامت سۆ ال مى کنند، اى کاش چیزى از آن (معجزات ) را به من نشان دهى ؟
ز جمله محورهای مهم علم حضرت رضا(ع) آگاهی آن حضرت از «غیب» است. منظور از علم غیب، آگاهی از چیزی است که هیچ گونه ابزار و اسباب مادی - مانند حسّ‏و تجربه - و عقلی - مانند براهین علمی و محاسبات ریاضی - برای اطلاع از آن در اختیارشخص نباشد. علم غیب بر دو گونه است: علم به حقایق تحقق یافته در گذشته یا حال که شخص،هیچ راه و وسیله‏ای برای کشف حقیقت و دستیابی به آن در اختیار ندارد، و علم به امور وحقایقی که در آینده تحقق پیدا خواهند کرد. امام رضا(ع) به اذن خداوند به هر دو بخش‏از غیب آگاه بود. به نمونه‏ های ذیل توجه فرمایید. خالد بن نجیح می‏گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: یاران ما از کوفه آمده ویادآور شده‏ اند «مفضّل» سخت بیمار است، برای سلامتی او دعا کن! حضرت فرمود: او راحت شد، واین سخن امام(ع) سه روز پس‏ از درگذشت مفضّل‏ بود [ - مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۳۵ ] حسن بن علی وشّاء می‏گوید: سرورم حضرت رضا(ع) در مرو مرا خواست وفرمود: علی بن ابی حمزه بطاینی امروز درگذشت و هم اکنون در قبرش نهاده شد. دوفرشته الهی در قبر بر او داخل شدند و از خدا و پیامبر و امامانش از او پرسیدند. او همه رادرست جواب داد ولی به نام من که رسید دچار لکنت زبان شد. وقتی برای بار دوم‏ پرسیدند، سکوت اختیار کرد. فرشتگان به او گفتند: آیا موسی بن جعفر(ع) تو را دستور به سکوت داده است؟!سپس او را با تازیانه‏ای از آتش زدند که قبرش تا روز قیامت پر از آتش گشت. حسن بن علی وشّا می‏گوید: من از نزد امام خارج شدم و آن روز را ثبت کردم؛ چندروزی نگذشت که نامه‏ های کوفیان رسید و در آنها نوشته شده بود که علی بن حمزه درآن روز درگذشت و در همان ساعتی که امام فرموده بود در قبر نهاده شده بود[ - همان ، ص ۳۳۷ ( به اختصار ) ]سعید بن سعد می‏گوید: حضرت رضا(ع) به مردی نظر کرد و فرمود: ای بندهء(خدا) هر وصیتی داری بکن و آماده امری باش که گریزی از آن نیست. مرد، سه روز پس ‏از این سخن امام(ع) درگذشت [ - الفصول المهمة ، ص ۲۴۷ ] حسین بن موسی می‏گوید: همراه گروهی از جوانان بنی هاشم گرد حضرت‏ رضا(ع) جمع شده بودیم که جعفر بن علی علوی در حالی که لباسی کهنه و مندرس برتن داشت بر ما گذر کرد. ما به یکدیگر نگریستیم و به ریخت و قیافه او خندیدیم. امام(ع)فرمود: به زودی خواهید دید که او ثروتمند، دارای خدمتکاران زیاد و خوش قیافه‏ خواهد شد. بیش از یک ماه نگذشت که والی مدینه شد و حالش نیکو گردید و بر مامی‏گذشت، در حالی که همراهش، خدمه و حشمه بودند[ - همان و نورالابصار ، ص ۳۲۳ ]
 
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این مسأله بر من پوشیده نیست ، به دوستان ما در بصره و غیر بصره برسان که من نزد آنها خواهم آمد. ولا قوة الا بالله .
 
آنگاه تمامى آنچه از پیامبر صلى الله علیه وآله نزد امامان مى باشد که عبارت است از لباس و چوبه‌دستى و اسلحه و دیگر اشیاء، به من نشان داد.
 
عرض کردم : شما کى مى آیید؟
 
حضرت فرمود: وقتى به بصره رسیدى ، سه روز بعد من به بصره خواهم آمد انشاء الله تعالى .
 
محمد بن فضل به بصره آمد و خبر آمدن حضرت رضا علیه السلام را به مردم داد و اینکه حضرت سه روز دیگر وارد مى شود. در این میان مرد ناصبى بنام عمر بن هذاب که خود را زاهد معرفى مى کرد، حضرت را تحقیر نموده و گفت : او جوانى است که اگر مسائل مشکل از او سۆ ال شود شاید درمانده و متحیر شود.
 
حضرت رضا علیه السلام بر سر موعد، سه روز بعد از آمدن من ، به بصره آمد و دستور داد تا رئیس نصارى و رأس الجالوت عالم یهود را همراه با همین عمر بن هذاب براى مناظره بیاورند.
 
حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند
 
مجلسى آراستند که از شیعه و زیدیه و یهود و نصارى پر بود، وقتى مجلس آماده شد حضرت رضا علیه السلام وارد شده پس از سلام فرمود:
 
منم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب و پسر پیامبر صلى الله علیه و آله . من امروز صبح نماز را در مدینه با والى خواندم و او پس از نماز، نامه اى از خلیفه به من داد و قرار شد بیاید به منزل من و جواب نامه را در حضور من بنویسد و انشاءالله امروز عصر مى روم و به قرار خود عمل مى کنم .
 
سپس فرمود: شما را جمع کردم تا اشکالها و سۆ الهاى خود را از من بپرسید و من پاسخ دهم ، از علائم نبوت و امامت که آنها را جز نزد ما اهل البیت علیهما السلام نخواهید یافت . هر که مى خواهد سۆ ال کند که من آماده شنیدن و دادن جواب هستم .
 
حاضرین گفتند: اى پسر پیامبر با این دلیل دیگر دلیلى نمى خواهیم و شما نزد ما راستگویى و خواستند بلند شوند. حضرت فرمود: متفرق نشوید. من شما را جمع کردم تا هر چه از آثار نبوت و نشانه هاى امامت که جز نزد ما خانواده نخواهید یافت بپرسید.
 
زودتر از همه آن مرد ناصبى عمر بن هذاب سخن را آغاز کرده و گفت : محمد بن فضل هاشمى از شما سخنانى نقل مى کند که عقل ما آن را نمى پذیرد و قبول نمى کنیم .
 
حضرت فرمود:  چه سخنانى ؟
 
گفت : شما مى گوئید: من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم فرستاده مى دانم و به جمیع زبانها و لغتها آگاهم .
 
حضرت فرمود: آرى چنین است ، هر چه مى خواهید بپرسید.
 
عمر بن هذاب گفت : اولا همین آگاهى و علم خود را به لغات (زبانهاى گوناگون) ثابت کنید، در مجلس ما افراد رومى و هندى و فارسى هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید.
 
حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند.


منبع: http://eshghereza8.rozblog.com/1393/10/22/39
https://article.tebyan.net/214254/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D9%85%D8%B3%D8%A3%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8
==سید محمد جواد بنی‌سعید لنگرودی==
در کتاب: شرب مدام در تبیین علم امام


امام رضا{{ع}} نگاهی به ابن هداب انداخت و فرمود: اگر من به تو خبر دهم که در این چند روزه دستت به خون یکی از ارحامت آلوده می‌شود، باور می‌کنی؟ ابن هدّاب گفت: نه، غیب را جز خدا نمی‌داند. امام فرمودند: آیا خدا نگفته است که: «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر پیامبرانی که (آنان را برگزیده و) از آنها راضی است؟» رسول خدا{{صل}} برگزیده نزد خداست، و ما وارثان آن رسولی هستیم که خدا او را بر آن چه از غیبش بخواهد آگاه کرده است. پس ما از ما کان و ما یکون تا روز قیامت آگاهیم. و این خبری که به تو دادم، در 5 روز آینده محقق می‌شود. اگر در این مدت حرفم درست در نیامد، پس من دروغگو و افترا زننده‌ام؛ و اگر درست درآمد، بدان که خدا و رسولش را رد کرده‌ای».@بحارالانوار، ج49، ص73.@


==پاسخ دوم==


علم و اراده امام رضا {{ع}} و ائمه اطهار{{ع}} تابع علم و اراده الهى است چون آنان به تعلیم الهى، از علوم عیبى آگاه بودند و این علم همچون سایر کمالات از طرف خداوند به آنان اعطا شده، الهى است.
ص82


به دو نمونه از علم و آگاهى امام توجه کنید:
==علی خیاط و محمد امین انسان==
در مقاله  امامت در استنادهای قرآنی امام رضا


# ابى حبیب بناجى مروى مى گوید: رسول خدا {{صل}} را در خواب دیدم که در بناج، در مسجدى فرود آمد که در هر سال حجاج در آن مسجد فرود مى آمدند. گویا من در نزد او رفتم و سلام کرده و پیش روى او ایستادم و در نزد او طبقى یافتم که آن طبق را از برگ خرماى مدینه بافته بودند و در آن طبق خرماى صیحانى بود. پیامبر{{صل}} از آن خرما مشتى برداشت و به من عطا کرد، من آن خرما را شمردم هجده دانه بود. پس از بیدارى، خواب را چنین تعبیر کردم که بعدد هر خرمائى یک سال زندگانى مى کنم! چون بیست روز گذشت در زمینى که زارعین آن را براى کشت آماده مى کردند ایستاده بودم که کسى نزد من آمد و مرا خبر داد به آمدن حضرت رضا {{ع}} از مدینه و نزول آن بزرگوار در آن مسجد و مردم را دیدم که نزد او مى شتافتند، من نیز به خدمت آن حضرت رفتم دیدم آن جناب در موضعى نشسته بود که رسول {{صل}} را در خواب دیده بودم و زیر پاى مبارکش تخته حصیرى گسترده بود مثل آن حصیرى که زیر پاى پیغمبر بود و در پیش روى او طبقى که از برگ خرما بافته شده و حاوى خرماى صیحانى بود قرار داشت. پس بر آن جناب سلام کردم پاسخ داد و مرا نزد خود طلبید و یک مشت از آن خرما را به من عطا فرمود من آن خرما را شماره کردم عدد آن به قدر عدد خرمائى بود که رسول خدا {{صل}} در خواب به من عطا فرموده بود. من عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه! زیادتر از این به من عطا فرما. فرمود: اگر رسول خدا زیاده از این به تو عطا فرمود، ما هم زیاده از این به تو عطا مى کردیم.(1)
امام رضا به ابن هذاب فرمودند: اگر من خبر از مرضی در وجود تو در روزهای آینده دهم آیا تو مرا
# احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطى مى گوید: با چند نفر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، ساعتى نزد امام نشستیم، چون خواستیم باز گردیم امام به من فرمود: احمد!تو بنشین. همراهانم رفتند و من خدمت امام ماندم و سؤالاتی داشتم به عرض رساندم و امام پاسخ فرمود، تا پاسى از شب گذشت، خواستم مرخص شوم، امام فرمود:مى روى یا نزد ما مى مانى؟ عرض کردم:هر چه شما بفرمائید،اگر بفرمائید بمان می مانم و اگر بفرمائید برو می روم. فرمود:بمان!و این هم رختخواب. آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خداى را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود.  هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است،برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: احمد!امیر مؤمنان علیه السلام به عیادت صعصعة بن صوحان رفت،و چون خواست برخیزد فرمود: صعصعه!از اینکه به عیادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مکن، عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانى! از خدا بترس و پرهیزگار باش،برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا ترا رفعت می بخشد.»(2)
تصدیق میکنی؟ ابن هذاب گفت: نه، زیرا علم غیب مخصوص خداوند است. امام رضا7 فرمودند: مگر خدا نفرموده: او داناى غیب است و غیب خود را بر هیچ كس آشكار نمى‏سازد، مگر بر آن پیامبرى كه از او خشنود باشد كه براى نگهبانى از او پیش روى و پشت سرش نگهبانى مى‏گمارد. پس رسول خدا مرتضی و پسندیده نزد اوست و ما وارثان همان رسولی هستیم که خدا او را بر هر چه از غیب که خودش
خواست، آگاه کرد. ما میدانیم آنچه را بوده است آنچه را تا قیامت خواهد بود.


===پی نوشت ها===
صفحه 65
# إعلام الورى، ص 321؛ بحار الأنوار، ج 50، ص 153؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 412؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج 2، ص 210؛ کشف الغمة، ج 2، ص 313؛ الصواعق المحرقه، ج 2، ص 594؛ نورالابصار، ص 243.
==پاسخ ==
# رجال کشی ص 587 ؛ بحارالانوار، ج 70، ص 292
ز جمله محورهای مهم علم حضرت رضا(ع) آگاهی آن حضرت از «غیب» است. منظور از علم غیب، آگاهی از چیزی است که هیچ گونه ابزار و اسباب مادی - مانند حسّ‏و تجربه - و عقلی - مانند براهین علمی و محاسبات ریاضی - برای اطلاع از آن در اختیارشخص نباشد. علم غیب بر دو گونه است: علم به حقایق تحقق یافته در گذشته یا حال که شخص،هیچ راه و وسیله‏ای برای کشف حقیقت و دستیابی به آن در اختیار ندارد، و علم به امور وحقایقی که در آینده تحقق پیدا خواهند کرد. امام رضا(ع) به اذن خداوند به هر دو بخش‏از غیب آگاه بود. به نمونه‏ های ذیل توجه فرمایید. خالد بن نجیح می‏گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: یاران ما از کوفه آمده ویادآور شده‏ اند «مفضّل» سخت بیمار است، برای سلامتی او دعا کن! حضرت فرمود: او راحت شد، واین سخن امام(ع) سه روز پس‏ از درگذشت مفضّل‏ بود [ - مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۳۵ ] حسن بن علی وشّاء می‏گوید: سرورم حضرت رضا(ع) در مرو مرا خواست وفرمود: علی بن ابی حمزه بطاینی امروز درگذشت و هم اکنون در قبرش نهاده شد. دوفرشته الهی در قبر بر او داخل شدند و از خدا و پیامبر و امامانش از او پرسیدند. او همه رادرست جواب داد ولی به نام من که رسید دچار لکنت زبان شد. وقتی برای بار دوم‏ پرسیدند، سکوت اختیار کرد. فرشتگان به او گفتند: آیا موسی بن جعفر(ع) تو را دستور به سکوت داده است؟!سپس او را با تازیانه‏ای از آتش زدند که قبرش تا روز قیامت پر از آتش گشت. حسن بن علی وشّا می‏گوید: من از نزد امام خارج شدم و آن روز را ثبت کردم؛ چندروزی نگذشت که نامه‏ های کوفیان رسید و در آنها نوشته شده بود که علی بن حمزه درآن روز درگذشت و در همان ساعتی که امام فرموده بود در قبر نهاده شده بود[ - همان ، ص ۳۳۷ ( به اختصار ) ]سعید بن سعد می‏گوید: حضرت رضا(ع) به مردی نظر کرد و فرمود: ای بندهء(خدا) هر وصیتی داری بکن و آماده امری باش که گریزی از آن نیست. مرد، سه روز پس ‏از این سخن امام(ع) درگذشت [ - الفصول المهمة ، ص ۲۴۷ ] حسین بن موسی می‏گوید: همراه گروهی از جوانان بنی هاشم گرد حضرت‏ رضا(ع) جمع شده بودیم که جعفر بن علی علوی در حالی که لباسی کهنه و مندرس برتن داشت بر ما گذر کرد. ما به یکدیگر نگریستیم و به ریخت و قیافه او خندیدیم. امام(ع)فرمود: به زودی خواهید دید که او ثروتمند، دارای خدمتکاران زیاد و خوش قیافه‏ خواهد شد. بیش از یک ماه نگذشت که والی مدینه شد و حالش نیکو گردید و بر مامی‏گذشت، در حالی که همراهش، خدمه و حشمه بودند[ - همان و نورالابصار ، ص ۳۲۳ ]
 
منبع: http://eshghereza8.rozblog.com/1393/10/22/39


http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=121198
http://old.ido.ir/a.aspx?a=1386121506

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۲

پاسخ ها:

پژوهشگران وبگاه تبیان

محد بن فضل هاشمى نقل می کند: بعد از وفات موسى بن جعفر علیه السلام به مدینه آمدم ، خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم ، به عنوان امام بر حضرت سلام کردم . آنچه نزد من بود (از امانات مردم) به ایشان دادم و گفتم: من مى خواهم به بصره بروم و میدانى که خبر رحلت موسى بن جعفر به آنها رسیده است و آنها به شدت اختلاف دارند، مطمئن هستم که از من در مورد ادله امامت سۆ ال مى کنند، اى کاش چیزى از آن (معجزات ) را به من نشان دهى ؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: این مسأله بر من پوشیده نیست ، به دوستان ما در بصره و غیر بصره برسان که من نزد آنها خواهم آمد. ولا قوة الا بالله .

آنگاه تمامى آنچه از پیامبر صلى الله علیه وآله نزد امامان مى باشد که عبارت است از لباس و چوبه‌دستى و اسلحه و دیگر اشیاء، به من نشان داد.

عرض کردم : شما کى مى آیید؟

حضرت فرمود: وقتى به بصره رسیدى ، سه روز بعد من به بصره خواهم آمد انشاء الله تعالى .

محمد بن فضل به بصره آمد و خبر آمدن حضرت رضا علیه السلام را به مردم داد و اینکه حضرت سه روز دیگر وارد مى شود. در این میان مرد ناصبى بنام عمر بن هذاب که خود را زاهد معرفى مى کرد، حضرت را تحقیر نموده و گفت : او جوانى است که اگر مسائل مشکل از او سۆ ال شود شاید درمانده و متحیر شود.

حضرت رضا علیه السلام بر سر موعد، سه روز بعد از آمدن من ، به بصره آمد و دستور داد تا رئیس نصارى و رأس الجالوت عالم یهود را همراه با همین عمر بن هذاب براى مناظره بیاورند.

حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند

مجلسى آراستند که از شیعه و زیدیه و یهود و نصارى پر بود، وقتى مجلس آماده شد حضرت رضا علیه السلام وارد شده پس از سلام فرمود:

منم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب و پسر پیامبر صلى الله علیه و آله . من امروز صبح نماز را در مدینه با والى خواندم و او پس از نماز، نامه اى از خلیفه به من داد و قرار شد بیاید به منزل من و جواب نامه را در حضور من بنویسد و انشاءالله امروز عصر مى روم و به قرار خود عمل مى کنم .

سپس فرمود: شما را جمع کردم تا اشکالها و سۆ الهاى خود را از من بپرسید و من پاسخ دهم ، از علائم نبوت و امامت که آنها را جز نزد ما اهل البیت علیهما السلام نخواهید یافت . هر که مى خواهد سۆ ال کند که من آماده شنیدن و دادن جواب هستم .

حاضرین گفتند: اى پسر پیامبر با این دلیل دیگر دلیلى نمى خواهیم و شما نزد ما راستگویى و خواستند بلند شوند. حضرت فرمود: متفرق نشوید. من شما را جمع کردم تا هر چه از آثار نبوت و نشانه هاى امامت که جز نزد ما خانواده نخواهید یافت بپرسید.

زودتر از همه آن مرد ناصبى عمر بن هذاب سخن را آغاز کرده و گفت : محمد بن فضل هاشمى از شما سخنانى نقل مى کند که عقل ما آن را نمى پذیرد و قبول نمى کنیم .

حضرت فرمود: چه سخنانى ؟

گفت : شما مى گوئید: من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم فرستاده مى دانم و به جمیع زبانها و لغتها آگاهم .

حضرت فرمود: آرى چنین است ، هر چه مى خواهید بپرسید.

عمر بن هذاب گفت : اولا همین آگاهى و علم خود را به لغات (زبانهاى گوناگون) ثابت کنید، در مجلس ما افراد رومى و هندى و فارسى هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید.

حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند.

https://article.tebyan.net/214254/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D9%85%D8%B3%D8%A3%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8

سید محمد جواد بنی‌سعید لنگرودی

در کتاب: شرب مدام در تبیین علم امام

امام رضا(ع) نگاهی به ابن هداب انداخت و فرمود: اگر من به تو خبر دهم که در این چند روزه دستت به خون یکی از ارحامت آلوده می‌شود، باور می‌کنی؟ ابن هدّاب گفت: نه، غیب را جز خدا نمی‌داند. امام فرمودند: آیا خدا نگفته است که: «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر پیامبرانی که (آنان را برگزیده و) از آنها راضی است؟» رسول خدا(ص) برگزیده نزد خداست، و ما وارثان آن رسولی هستیم که خدا او را بر آن چه از غیبش بخواهد آگاه کرده است. پس ما از ما کان و ما یکون تا روز قیامت آگاهیم. و این خبری که به تو دادم، در 5 روز آینده محقق می‌شود. اگر در این مدت حرفم درست در نیامد، پس من دروغگو و افترا زننده‌ام؛ و اگر درست درآمد، بدان که خدا و رسولش را رد کرده‌ای».@بحارالانوار، ج49، ص73.@


ص82

علی خیاط و محمد امین انسان

در مقاله امامت در استنادهای قرآنی امام رضا

امام رضا به ابن هذاب فرمودند: اگر من خبر از مرضی در وجود تو در روزهای آینده دهم آیا تو مرا تصدیق میکنی؟ ابن هذاب گفت: نه، زیرا علم غیب مخصوص خداوند است. امام رضا7 فرمودند: مگر خدا نفرموده: او داناى غیب است و غیب خود را بر هیچ كس آشكار نمى‏سازد، مگر بر آن پیامبرى كه از او خشنود باشد كه براى نگهبانى از او پیش روى و پشت سرش نگهبانى مى‏گمارد. پس رسول خدا مرتضی و پسندیده نزد اوست و ما وارثان همان رسولی هستیم که خدا او را بر هر چه از غیب که خودش خواست، آگاه کرد. ما میدانیم آنچه را بوده است آنچه را تا قیامت خواهد بود.

صفحه 65

پاسخ

ز جمله محورهای مهم علم حضرت رضا(ع) آگاهی آن حضرت از «غیب» است. منظور از علم غیب، آگاهی از چیزی است که هیچ گونه ابزار و اسباب مادی - مانند حسّ‏و تجربه - و عقلی - مانند براهین علمی و محاسبات ریاضی - برای اطلاع از آن در اختیارشخص نباشد. علم غیب بر دو گونه است: علم به حقایق تحقق یافته در گذشته یا حال که شخص،هیچ راه و وسیله‏ای برای کشف حقیقت و دستیابی به آن در اختیار ندارد، و علم به امور وحقایقی که در آینده تحقق پیدا خواهند کرد. امام رضا(ع) به اذن خداوند به هر دو بخش‏از غیب آگاه بود. به نمونه‏ های ذیل توجه فرمایید. خالد بن نجیح می‏گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: یاران ما از کوفه آمده ویادآور شده‏ اند «مفضّل» سخت بیمار است، برای سلامتی او دعا کن! حضرت فرمود: او راحت شد، واین سخن امام(ع) سه روز پس‏ از درگذشت مفضّل‏ بود [ - مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۳۵ ] حسن بن علی وشّاء می‏گوید: سرورم حضرت رضا(ع) در مرو مرا خواست وفرمود: علی بن ابی حمزه بطاینی امروز درگذشت و هم اکنون در قبرش نهاده شد. دوفرشته الهی در قبر بر او داخل شدند و از خدا و پیامبر و امامانش از او پرسیدند. او همه رادرست جواب داد ولی به نام من که رسید دچار لکنت زبان شد. وقتی برای بار دوم‏ پرسیدند، سکوت اختیار کرد. فرشتگان به او گفتند: آیا موسی بن جعفر(ع) تو را دستور به سکوت داده است؟!سپس او را با تازیانه‏ای از آتش زدند که قبرش تا روز قیامت پر از آتش گشت. حسن بن علی وشّا می‏گوید: من از نزد امام خارج شدم و آن روز را ثبت کردم؛ چندروزی نگذشت که نامه‏ های کوفیان رسید و در آنها نوشته شده بود که علی بن حمزه درآن روز درگذشت و در همان ساعتی که امام فرموده بود در قبر نهاده شده بود[ - همان ، ص ۳۳۷ ( به اختصار ) ]سعید بن سعد می‏گوید: حضرت رضا(ع) به مردی نظر کرد و فرمود: ای بندهء(خدا) هر وصیتی داری بکن و آماده امری باش که گریزی از آن نیست. مرد، سه روز پس ‏از این سخن امام(ع) درگذشت [ - الفصول المهمة ، ص ۲۴۷ ] حسین بن موسی می‏گوید: همراه گروهی از جوانان بنی هاشم گرد حضرت‏ رضا(ع) جمع شده بودیم که جعفر بن علی علوی در حالی که لباسی کهنه و مندرس برتن داشت بر ما گذر کرد. ما به یکدیگر نگریستیم و به ریخت و قیافه او خندیدیم. امام(ع)فرمود: به زودی خواهید دید که او ثروتمند، دارای خدمتکاران زیاد و خوش قیافه‏ خواهد شد. بیش از یک ماه نگذشت که والی مدینه شد و حالش نیکو گردید و بر مامی‏گذشت، در حالی که همراهش، خدمه و حشمه بودند[ - همان و نورالابصار ، ص ۳۲۳ ]

منبع: http://eshghereza8.rozblog.com/1393/10/22/39

http://old.ido.ir/a.aspx?a=1386121506