مقام ارتضاء به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان پرسش‌های وابسته}} +{{پایان پرسش‌ وابسته}}))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{پرسش غیرنهایی}}
{{جعبه اطلاعات پرسش
{{جعبه اطلاعات پرسش
| موضوع اصلی       = [[مقام معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم]]
| موضوع اصلی = [[مقام معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم]]
| موضوع فرعی        = وابسته به [[ارتضاء الهی (پرسش)|پرسمان ارتضاء الهی]]
| تصویر = 110059.jpg
| تصویر             = 110031.jpg
| نمایه وابسته = [[مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی (نمایه)|مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی]]
| اندازه تصویر      = 200px
| مدخل اصلی = [[مقام معصوم]]
| نمایه وابسته     = [[مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی (نمایه)|مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی]]
| موضوعات وابسته = [[ارتضاء الهی]]، [[مقام ارتضاء الهی]]
| مدخل اصلی         = [[مقام معصوم]]
| پاسخ‌دهندگان = [[سید احمد خاتمی]]
| موضوعات وابسته   = [[ارتضاء الهی]]، [[مقام ارتضاء الهی]]
| پاسخ‌دهنده        =
| پاسخ‌دهندگان       = [[سید احمد خاتمی|سید احمد خاتمی]]


}}
}}
'''مقام اختیار به چه معناست؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های '''[[مقام معصوم (پرسش)|مقام معصوم]]'''، '''[[ارتضاء الهی]]''' و '''[[مقام ارتضاء الهی]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[مقام معصوم]]''' مراجعه شود.
'''مقام اختیار به چه معناست؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های '''[[مقام معصوم (پرسش)|مقام معصوم]]'''، '''ارتضاء الهی''' و '''مقام ارتضاء الهی''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[مقام معصوم]]''' مراجعه شود.
 
==عبارت‌های دیگری از این پرسش==


== پاسخ نخست ==
== پاسخ نخست ==
[[پرونده:373589.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید علی حسینی میلانی]]]]
[[پرونده:373589.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[سید علی حسینی میلانی]]]]
::::::آیت‌الله '''[[سید علی حسینی میلانی]]''' در کتاب ''«[[با پیشوایان هدایتگر (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
آیت‌الله '''[[سید علی حسینی میلانی]]''' در کتاب ''«[[با پیشوایان هدایتگر (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«{{عربی|"وَ ارتَضاکُم لِغَیِبِه"}}؛ خداوند متعال [[ائمه]] {{عم}} ما را برای غیب خود پسندید. به نظر می‌رسد این جمله از زیارت جامعه، بیان مصداق برای آیۀ مبارکه‌ای باشد، که می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا * عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}؛<ref>«بگو: نمی‌دانم آن چه به شما وعده داده شده، نزدیک است، یا این که پروردگارم برای آن زمانی قرار می‌دهد. اوست که عالم به غیب و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد. مگر رسولانی که آنان را برگزیده است و مراقبانی از پیش رو و پشت سر برای آنان قرار می‌دهد. تا بداند رسولانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و خداوند به آن چه در نزد آن‌هاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است». سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.</ref> این جا نیز از مواردی است که ما همواره تأکید می‌کنیم که هر چه [[ائمه]] {{عم}} دارند از خداوند متعال است. این ظرفیت را کسی نداشته و قهراً آن چه که آن بزرگواران از خداوند متعال داشتند کسی دیگر نداشته است. این آیه شریفه، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} را مورد خطاب قرار داده است که آن حضرت از خودشان نفی علم کنند که من نمی‌دانم آن چه به شما وعده داده می‌شود چیست؟ و در چه زمانی واقع خواهد شد؟ پیامبر اکرم {{صل}} از خودشان نفی علم می‌کنند؛ چون غیب است، عالم الغیب، خداوند متعال است. عبارت "عالم الغیب" خیر مبتدای محذوف است؛ یعنی «هو عالم الغیب». هم چنان که در آیه دیگری فرموده است: {{متن قرآن|قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ...}}<ref>بگو: هیچ کس از کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند از غیب آگاه نیستند جز خداوند.
«{{متن حدیث|وَ ارتَضاکُم لِغَیِبِه}}؛ [[خداوند متعال]] [[ائمه]]{{عم}} ما را برای [[غیب]] خود پسندید. به نظر می‌رسد این جمله از [[زیارت جامعه]]، بیان مصداق برای آیۀ مبارکه‌ای باشد، که می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا * عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}؛<ref>«بگو: نمی‌دانم آن چه به شما وعده داده شده، نزدیک است، یا این که پروردگارم برای آن زمانی قرار می‌دهد. اوست که عالم به غیب و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد. مگر رسولانی که آنان را برگزیده است و مراقبانی از پیش رو و پشت سر برای آنان قرار می‌دهد. تا بداند رسولانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و خداوند به آن چه در نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است». سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.</ref> اینجا نیز از مواردی است که ما همواره تأکید می‌کنیم که هر چه ائمه{{عم}} دارند از خداوند متعال است. این ظرفیت را کسی نداشته و قهراً آن چه که آن بزرگواران از خداوند متعال داشتند کسی دیگر نداشته است. این [[آیه شریفه]]، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} را مورد خطاب قرار داده است که آن حضرت از خودشان [[نفی]] [[علم]] کنند که من نمی‌دانم آن چه به شما [[وعده]] داده می‌شود چیست؟ و در چه زمانی واقع خواهد شد؟ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از خودشان نفی علم می‌کنند؛ چون غیب است، [[عالم الغیب]]، خداوند متعال است. عبارت "عالم الغیب"[[خیر]] مبتدای محذوف است؛ یعنی «هو عالم الغیب». هم چنان که در [[آیه]] دیگری فرموده است: {{متن قرآن|قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ...}}<ref>بگو: هیچ کس از کسانی که در [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] هستند از غیب [[آگاه]] نیستند جز [[خداوند]].</ref>؛ پس خداوند متعال [[عالم الغیب]] بالذات است و بر مغییباتی که وجود دارد احدی را مطّلع نمی‌کند {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ}} این الفاظ باید مورد دقّت و [[تأمّل]] قرار بگیرد، کلمۀ «إن» [[نافیه]] است. «فلا یظهر»؛ یعنی احدی را مسلّط و مطّلع نمی‌کند. کلمۀ "ارتضی" یعنی چه؟ پیش‌تر کلماتی نظیر [[اصطفاء]]، [[انتخاب]] و [[اجتباء]] گذشته و گفتیم گرچه اینها از حیث مفهوم با هم نزدیک‌اند؛ امّا ترادف ندارند و باید تفاوتی هر چند دقیق بین این مفاهیم وجود داشته باشد، از جملۀ کلمه [[ارتضاء]] است. واژۀ [[رضا]] در لغت در مقابل [[سخط]] است. <ref>ر.ک: معجم مقاییس اللغة: ۲ / ۴۰۲، لسان العرب: ۱۴ / ۳۲۳.</ref> سخط، بی‌جهت نمی‌تواند باشد، ناگزیر رضا نیز بی‌جهت نمی‌تواند باشد. اگر کسی [[استحقاق]] سخط ندارد، مورد سُخط واقع نمی‌گردد، قهراً اگر کسی استحقاق رضا و [[رضایت]] نداشته باشد، مورد رضایت واقع بشود. این نکته می‌تواند نکتۀ افتراق بین ارتضاء، انتخاب، اجتباء و اصطفاء باشد. به تصور ما کسی که استحقاق مقام و جایگاهی را دارد؛ یک حالت منتظره‌ای هم دارد؛ یعنی وقتی استحقاق داشته باشد توقع دارد؛ چراکه استحقاق دارد که آن مقام به او داده بشود. این خصوصیت در کلمه‌های اصطفاء و یا در انتخاب وجود ندارد. از طرف دیگر با دقّت در [[آیه]]، می‌بینیم که از دو عموم، استثنا شده است: عموم اول "علی غیبه" در {{متن قرآن|فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ}} می‌باشد و این نکره در [[سیاق]] [[نفی]] است که افادۀ عموم می‌کند. یعنی: هیچ [[غیبی]] از [[مغیبات]] را بر احدی اظهار نمی‌کند. و مطّلع نمی‌سازد، و اگر از نظر فنّی این عموم ثابت نشود، بی‌تردید اطلاق تمام است. عموم دوّم کلمه «أحداً» در {{متن قرآن|فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا}} می‌باشد؛ یعنی هیچ احدی. ملاحظه کنید! کسی که مورد رضایت [[خداوند متعال]] باشد تا [[غیب]] او را در بین این همه [[خلائق]] دارا باشد و از آن مطّلع بود باید چگونه شخصیّتی باشد که استحقاق این [[مقام]] را داشته باشد.
</ref>؛ پس خداوند متعال عالم الغیب بالذات است و بر مغییباتی که وجود دارد احدی را مطّلع نمی‌کند {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ}} این الفاظ باید مورد دقّت و تأمّل قرار بگیرد، کلمۀ «إن» نافیه است. «فلا یظهر»؛ یعنی احدی را مسلّط و مطّلع نمی‌کند. کلمۀ "ارتضی" یعنی چه؟ پیش‌تر کلماتی نظیر اصطفاء، انتخاب و اجتباء گذشته و گفتیم گرچه این‌ها از حیث مفهوم با هم نزدیک‌اند؛ امّا ترادف ندارند و باید تفاوتی هر چند دقیق بین این مفاهیم وجود داشته باشد، از جملۀ کلمه ارتضاء است. واژۀ رضا در لغت در مقابل سخط است. <ref>ر.ک: معجم مقاییس اللغة: ۲ / ۴۰۲، لسان العرب: ۱۴ / ۳۲۳.</ref> سخط، بی‌جهت نمی‌تواند باشد، ناگزیر رضا نیز بی‌جهت نمی‌تواند باشد. اگر کسی استحقاق سخط ندارد، مورد سُخط واقع نمی‌گردد، قهراً اگر کسی استحقاق رضا و رضایت نداشته باشد، مورد رضایت واقع بشود. این نکته می‌تواند نکتۀ افتراق بین ارتضاء، انتخاب، اجتباء و اصطفاء باشد. به تصور ما کسی که استحقاق مقام و جایگاهی را دارد؛ یک حالت منتظره‌ای هم دارد؛ یعنی وقتی استحقاق داشته باشد توقع دارد؛ چرا که استحقاق دارد که آن مقام به او داده بشود. این خصوصیت در کلمه‌های اصطفاء و یا در انتخاب وجود ندارد. از طرف دیگر با دقّت در آیه، می‌بینیم که از دو عموم، استثنا شده است: عموم اول "علی غیبه" در {{متن قرآن|فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ}} می‌باشد و این نکره در سیاق نفی است که افادۀ عموم می‌کند. یعنی: هیچ غیبی از مغیبات را بر احدی اظهار نمی‌کند. و مطّلع نمی‌سازد، و اگر از نظر فنّی این عموم ثابت نشود، بی‌تردید اطلاق تمام است. عموم دوّم کلمه «أحداً» در {{متن قرآن|فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا}} می‌باشد؛ یعنی هیچ احدی. ملاحظه کنید! کسی که مورد رضایت خداوند متعال باشد تا غیب او را در بین این همه خلائق دارا باشد و از آن مطّلع بود باید چگونه شخصیّتی باشد که استحقاق این مقام را داشته باشد.


::::::منظور از "من ارتضی" کیست؟ یعنی: کسی که خدا او را به جهت اطّلاع بر غیب قبول کرده، و او کسی است که خود او را تعلیم و تربیت و هدایت کرده و بر همۀ شئونش نظارت دارد، از او حمایت و او را تثبیت می‌کند. و این عنوان منطبق بر ائمه می‌باشد و لذا جملۀ {{عربی|"وَ ارتَضاکُم لِغَیِبِه"}} ائمّه {{عم}} را مصداق بر این معنا قرار می‌دهد. ولی خداوند در پی آن می‌فرماید: "من رسول"، ائمّه {{عم}} که رسول نیستند. پس باید به روایات مراجعه کنیم تا ببینیم علاوه بر زیارت جامعه، خود [[ائمه]] {{عم}} در ذیل این آیه مبارکه چه فرموده‌اند که اگر خواستیم این جمله را برای این آیه مصداق قرار بدهیم، روایات شاهد باشند، و گرنه با وجود کلمۀ "من رسول" چگونه تمام می‌شود؟ وقتی حرف "مِن"، بیانیه و "رسول" نیز به معنای پیامبر باشد، مصداقیت، تمام نمی‌شود و این معنا با آیۀ مبارکه سازگار نخواهد بود؛ ولی با نگاه به روایات به طور کامل روشن خواهد شد که دسته‌ای از روایات، بر طبق ظهور همین آیه وارد شده‌اند. برای نمونه، در روایتی [[امام رضا]] {{ع}} می‌فرمایند: {{عربی|"أو لیس الله یقول: "}} {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ}} {{عربی|"فرسول الله، عندالله مرتضی، و نحن ورثة ذلک الرسول الّذی أطلعه الله علی ما شاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون إلی یوم القیامة..."}}؛<ref>«پس رسول خدا نزد خداوند مرتضی می‌باشد و ما ورثۀ همان رسول هستیم که خداوند او را از هر آن چه از غیبش خواسته، مطّلع و آگاه ساخته است. پس ما به آن چه در گذشته رخ داده است و آن چه در آینده تا روز قیامت رخ خواهد داد آگاهیم.» الخرائج و الجرائح: ۱ / ۳۴۳، بحار الأنوار: ۴۹ / ۷۵، ذیل حدیث ۱، فتح الباری: ۸ / ۳۹۵، تفسیر الثعلبی: ۱۰ / ۵۶.</ref>» <ref>ر. ک. [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[با پیشوایان هدایتگر ج۲ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]؛ ج۲، ص۸۳ تا ۸۷.</ref>.
منظور از "من ارتضی" کیست؟ یعنی: کسی که [[خدا]] او را به جهت اطّلاع بر [[غیب]] قبول کرده، و او کسی است که خود او را [[تعلیم و تربیت]] و [[هدایت]] کرده و بر همۀ شئونش [[نظارت]] دارد، از او [[حمایت]] و او را تثبیت می‌کند. و این عنوان منطبق بر [[ائمه]] می‌باشد و لذا جملۀ {{متن حدیث|وَ ارتَضاکُم لِغَیِبِه}} [[ائمّه]]{{عم}} را مصداق بر این معنا قرار می‌دهد. ولی [[خداوند]] در پی آن می‌فرماید: "من [[رسول]]"، ائمّه{{عم}} که رسول نیستند. پس باید به [[روایات]] مراجعه کنیم تا ببینیم علاوه بر [[زیارت جامعه]]، خود ائمه{{عم}} در ذیل این [[آیه مبارکه]] چه فرموده‌اند که اگر خواستیم این جمله را برای این [[آیه]] مصداق قرار بدهیم، روایات[[شاهد]] باشند، و گرنه با وجود کلمۀ "من رسول" چگونه تمام می‌شود؟ وقتی حرف "مِن"، [[بیانیه]] و "رسول" نیز به معنای [[پیامبر]] باشد، مصداقیت، تمام نمی‌شود و این معنا با آیۀ مبارکه سازگار نخواهد بود؛ ولی با نگاه به روایات به طور کامل روشن خواهد شد که دسته‌ای از روایات، بر طبق ظهور همین آیه وارد شده‌اند. برای نمونه، در روایتی [[امام رضا]]{{ع}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|أو لیس الله یقول:}} {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ}} {{متن حدیث|فرسول الله، عندالله مرتضی، و نحن ورثة ذلک الرسول الّذی أطلعه الله علی ما شاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون إلی یوم القیامة...}}»<ref>«پس رسول خدا نزد خداوند مرتضی می‌باشد و ما ورثۀ همان رسول هستیم که خداوند او را از هر آن چه از غیبش خواسته، مطّلع و آگاه ساخته است. پس ما به آن چه در گذشته رخ داده است و آن چه در آینده تا روز قیامت رخ خواهد داد آگاهیم». الخرائج و الجرائح: ۱ / ۳۴۳، بحار الأنوار: ۴۹ / ۷۵، ذیل حدیث ۱، فتح الباری: ۸ / ۳۹۵، تفسیر الثعلبی: ۱۰ / ۵۶.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[با پیشوایان هدایتگر ج۲ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر ج۲]]؛ ص۸۳ تا ۸۷.</ref>


== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. آیت الله خاتمی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. آیت الله خاتمی؛
[[پرونده:260.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید احمد خاتمی|سید احمد خاتمی]]]]
| تصویر = 260.jpg
::::::آیت الله '''[[سید احمد خاتمی|سید احمد خاتمی]]''' در کتاب ''«[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ‌دهنده = سید احمد خاتمی
| پاسخ = آیت الله '''[[سید احمد خاتمی]]''' در کتاب ''«[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«بحث [[علم غیب]] خداوند، بحثی است مفصّل و مبسوط، فشرده سخن این است که [[علم غیب]]، اصالتاً اختصاص به ذات مقدّس ربوبی دارد: {{متن قرآن| إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ }}<ref> و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم؛ سوره فاطر، آیه: ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ]]}}<ref>و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه:۵۹.</ref>؛ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ]]}}<ref>بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه:۶۵.</ref>؛ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)|وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ]]}}<ref>و می‌گویند: چرا نشانه‌ای دلخواه ما از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من نیز با شما از چشم به راه دارندگانم؛ سوره یونس، آیه:۲۰.</ref> در کنار این آیات، آیاتی داریم که می‌گوید اولیای الهی اجمالاً از غیب آگاهی داشتند و این به عنایت ذات مقدّس ربوبی بوده است؛ یعنی موهبتی اعطایی از سوی خداوند است {{متن قرآن| [[آیا آیه ۱۷۹ سوره آل عمران علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش) |مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء]] }}<ref>خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ سوره آل عمران، آیه:۱۷۹.</ref>؛ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ و ۲۷.</ref>.
«بحث [[علم غیب]] خداوند، بحثی است مفصّل و مبسوط، فشرده سخن این است که [[علم غیب]]، اصالتاً اختصاص به ذات مقدّس ربوبی دارد: {{متن قرآن| إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref> و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم؛ سوره فاطر، آیه ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ}}<ref>و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه۵۹.</ref>؛ {{متن قرآن|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ}}<ref>بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه۶۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ}}<ref>و می‌گویند: چرا نشانه‌ای دلخواه ما از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من نیز با شما از چشم به راه دارندگانم؛ سوره یونس، آیه۲۰.</ref> در کنار این آیات، آیاتی داریم که می‌گوید اولیای الهی اجمالاً از غیب آگاهی داشتند و این به عنایت ذات مقدّس ربوبی بوده است؛ یعنی موهبتی اعطایی از سوی خداوند است {{متن قرآن|مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء}}<ref>خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ سوره آل عمران، آیه۱۷۹.</ref>؛ {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ}}<ref>او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.</ref>.
 
در [[نهج البلاغه]] نقل شده که: "وقتی [[امام علی|مولا علی]]{{ع}} از حوادث آینده خبر می‌داد و حمله مغول را به کشورهای اسلامی پیش‌بینی فرمود، یکی از یاران حضرت عرض کرد: آیا دارای [[علم غیب]] هستی؟ حضرت فرمود:این علم غیب نیست، این علمی است که از صاحب علم آموخته‌ام"<ref>{{عربی|" لَيْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ‏ غَيْبٍ‏ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ‏ مِنْ‏ ذِي‏ عِلْمٍ‏ "}}؛ نهج البلاغه: خطبه ۱۲۸.</ref><ref>[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص۱۸۲.</ref>. اجمالاً اعتقاد ما این ست که [[امامان معصوم]]{{عم}} با اذن خداوند [[علم غیب]] دارند و بهترین دلیل آن، خبرهای غیبی است که داده‌اند و تحقّق یافته است، مانند آن‌که [[امام علی|مولا علی]]{{ع}} درباره مروان فرمود: "او پرچم ضلالت را در پیری به دوش خواهد کشید"<ref>الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۳.</ref>. یا آنچه [[کمیل بن زیاد]] به حجّاج گفت که: "[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به من خبر داده، تو قاتل من هستی"<ref>الاصابه، ج۴، ص۵۰۵.</ref> و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: "در جنگ با آنان از گروه ما ده نفر کشته نمی‌شوند و از آنان نیز جز ده نفر نجات نمی‌یابند" <ref>مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴۱.</ref>. و همان شد»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص ۱۸۳.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}


در [[نهج البلاغه]] نقل شده که: "وقتی [[امام علی|مولا علی]] {{ع}} از حوادث آینده خبر می‌داد و حمله مغول را به کشورهای اسلامی پیش‌بینی فرمود، یکی از یاران حضرت عرض کرد: آیا دارای [[علم غیب]] هستی؟ حضرت فرمود:این علم غیب نیست، این علمی است که از صاحب علم آموخته‌ام"<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ‏ غَيْبٍ‏ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ‏ مِنْ‏ ذِي‏ عِلْمٍ‏}}؛ نهج البلاغه: خطبه ۱۲۸.</ref>. اجمالاً اعتقاد ما این ست که [[امامان معصوم]] {{عم}} با اذن خداوند [[علم غیب]] دارند و بهترین دلیل آن، خبرهای غیبی است که داده‌اند و تحقّق یافته است، مانند آن‌که [[امام علی|مولا علی]] {{ع}} درباره مروان فرمود: "او پرچم ضلالت را در پیری به دوش خواهد کشید"<ref>الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۳.</ref>. یا آنچه [[کمیل بن زیاد]] به حجّاج گفت که: "[[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به من خبر داده، تو قاتل من هستی"<ref>الاصابه، ج۴، ص۵۰۵.</ref> و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: "در جنگ با آنان از گروه ما ده نفر کشته نمی‌شوند و از آنان نیز جز ده نفر نجات نمی‌یابند" <ref>مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴۱.</ref>. و همان شد»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم ج۲]]؛ ص ۱۸۳.</ref>.
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
[[پرونده:11662.JPG|بندانگشتی|right|100px|[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]]]
| تصویر = 11662.JPG
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ‌دهنده = سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌
 
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
«{{عربی|"وَ ارتَضاکُم لِغَیبِهِ"}} این جملۀ زیارت ظاهراً مستفاد از آیات ۲۶ و ۲۷ سورۀ جنّ است: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> که از خود این [[آیۀ شریفه]] استفاده می‌شود جمعی هستند که به تعلیم الهی آگاه به علم غیب می‌باشند و آنان رسولانی هستند که مورد گزینش حقّ متعالند. بنابراین روایات متعددی که در توضیح آیه شریفۀ مورد بحث رسیده، مقصود از ارتضا، گزینش خاندان رسالت {{عم}} برای علم غیب پروردگار است. جهات متعددی می‌تواند مؤید این تأویل باشد. اوّل این که ممکن است مقصود از رسول معنای عامّی باشد که شامل حضرات معصومین {{عم}} هم بشود که شاید از این روایات امیر المؤمنین {{ع}} بتوان این معنی را استفاده نمود که فرمود: خداوند اولیایی دارد که افعال و احکام آنان جاری مجرای فعل خداست و اقتدار و توان آنان را بر علم غیب با قولش: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> به خلق شناسانده. سائل پرسید: این اولیا و حججی که چنین جایگاهی دارند، کیانند؟ و این کیان از آنِ کیان است؟ حضرت فرمود: آنان [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} و اصفیا و برگزیدگان خدایی که در جایگاه حضرتش قرار گرفته‌اند، می‌باشند. همانان که در حقّشان قرآن چنین گفته است: پس هر کجا رو کنید در آن‌جا وجه الله را بیابید. جمعی که خدا آنان را به خودش و رسولش قرین ساخته و طاعتشان را بر بندگان، آن‌گونه که طاعت خودش را فرض نموده، واجب قرار داده است.<ref>{{عربی|"هم رسول الله و من حل محله من اصفیاء الله الذین قال: فاینما تولو فثم وجه الله. الذین قرنهم الله بنفسه و برسوله و فرض علی العباد من طاعتهم مثل الذی فرض علیهم منها لنفسه"}} تفسیر نور الثقلین ۵ / ۴۴۴.</ref> می‌بینیم این روایت شریفه حضرات معصومین {{عم}} جانشینان پیامبر اکرم {{صل}} را حجج و اولیایی شمرده است که مصداق {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} در [[آیۀ شریفه]] هستند. جهت دوم این که ممکن است مراد از کلمۀ رسول در آیۀ مذکور معنای خاصّ آن باشد و مقصود نقطۀ ختمیّۀ رسالت، جدّ امجدشان حضرت مصطفی. و شمولش نسبت به این خاندان از این باب باشد که مجموعۀ علوم آن حضرت به وحی آسمان و فرمان حقّ سبحان به رسم وراثت به این دودمان رسیده است که از حدیث مفصّل و شیرینی که از صاحب این قبر مطهّر رسیده این حقیقت استفاده می‌شود. حضرت طبق وعده‌ای که به محمّد بن فضل هاشمی داده بودند برای دیدار و رفع شبهات اهالی بصره به طیّ الارض به آن شهر آمده، در حالی که نماز صبح را در مسجد مدینه خوانده و موقع نماز عصر هم دو مرتبه در مدینه بودند. از جمله حضرتش در جمع بصریان به ابن هذاب فرمود: اگر من به تو خبر دهم در این چند روزه دستت به خون یکی از ارحامت آغشته می‌گردد تصدیق می‌نمایی؟ عرض کرد: نه؛ چون غیب را جز خدا کیس نمی‌داند. حضرت فرمود: مگر خدای تعالی نفرموده: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> {{عربی|"و نحن ورثه ذلک الرسول الذی اطلعه الله علی ما یشاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون الی یوم القیامه"}}.<ref>الخرایج الجرایح ۳۰۶.</ref> پس رسول خدا در نزد خدا مورد رضایت است و رسول مرتضی آن وجود مقدّس می‌باشد و ما وارثان آن پیامبر هستیم که خدایش او را بر آنچه از غیبش خواسته مطّلع نموده، پس ما از آنچه بوده و گذشته و هر آنچه تا قیامت بود گردد و به وجود آید با خبر هستیم. بیان سومی از بعضی روایات نسبت به آیۀ سورۀ جنّ استفاده می‌شود و آن این است که مقصود از جملۀ {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} کسانی هستند که مرتضی نزد رسول خدا {{صل}} بوده‌اند که مراد امیر المؤمنین {{ع}} است. در ضمن جریان مفصلی که امیر مؤمنان جناب سلمان را در ملکوت عالم سیر دادند. چنین می‌خوانیم:  سلمان عرض کرد: آقای من، این مسافت طولانی را در این فرصت کوتاه چگونه پیمودیم؟ حضرت فرمود: هرگاه ذی القرنین بتواند شرق و غرب زمین را در نوردد و به سدّ یأجوج و مأجوج برسد، چگونه بر برادر سیّدالمرسلین و امین ربّ العالمین این امر مشکل باشد؟ سلمان، نخوانده‌ای قول خدای تعالی را: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} عرض کرد: چرا خوانده‌ام. فرمود: {{عربی|"اَنا المرتضی من الرسول الذی اظهره الله علی غیبه، و انا العالم الربانی الذی هون الله علی {{ع}} الشدائد و طوی له البعید"}}<ref>منم مرتضی از رسول و مورد گزینش و رضایت از پیامبر، همان که خدا او را بر غیبش اطّلاع بخشیده، و من آن عالم ربّانی هستم که خدا سختی‌ها را بر او آسان نموده و دورها را برای او در نوردیده. نفس الرحمان ۸۳.</ref> سلمان گوید: شنیدم ولی کسی را ندیدم که می‌گفت: صَدَقت صدقت و انت الصادق المصدق، تصدیق گفتار امیرالمؤمنین {{ع}} می‌نمود.<ref>نفس الرحمان ۸۳.</ref> در هر حال این خاندان مرتضایان، گزیده شدگان و مورد پسند و رضایت قرار گرفتگان نسبت به غیب پروردگارند، و از ظاهر جملۀ وَ ارتَضاکُم لغیبه می‌توان آگاهی حضراتشان را به کلّ غیب و تمامی علم غیب حق تعالی استفاده کرد مگر غیب خاصّی که دلیل خاصّی آن را استثنا کرده باشد؛ مانند زمان دقیق برپایی قیامت» <ref>ر. ک. [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص:۳۲۱ تا ۳۲۴.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}


«{{متن حدیث|وَ ارتَضاکُم لِغَیبِهِ}} این جملۀ زیارت ظاهراً مستفاد از آیات ۲۶ و ۲۷ سورۀ جنّ است: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> که از خود این [[آیۀ شریفه]] استفاده می‌شود جمعی هستند که به تعلیم الهی آگاه به علم غیب می‌باشند و آنان رسولانی هستند که مورد گزینش حقّ متعالند. بنابراین روایات متعددی که در توضیح آیه شریفۀ مورد بحث رسیده، مقصود از ارتضا، گزینش خاندان رسالت {{عم}} برای علم غیب پروردگار است. جهات متعددی می‌تواند مؤید این تأویل باشد. اوّل این که ممکن است مقصود از رسول معنای عامّی باشد که شامل حضرات معصومین {{عم}} هم بشود که شاید از این روایات امیر المؤمنین {{ع}} بتوان این معنی را استفاده نمود که فرمود: خداوند اولیایی دارد که افعال و احکام آنان جاری مجرای فعل خداست و اقتدار و توان آنان را بر علم غیب با قولش: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> به خلق شناسانده. سائل پرسید: این اولیا و حججی که چنین جایگاهی دارند، کیانند؟ و این کیان از آنِ کیان است؟ حضرت فرمود: آنان [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} و اصفیا و برگزیدگان خدایی که در جایگاه حضرتش قرار گرفته‌اند، می‌باشند. همانان که در حقّشان قرآن چنین گفته است: پس هر کجا رو کنید در آن‌جا وجه الله را بیابید. جمعی که خدا آنان را به خودش و رسولش قرین ساخته و طاعتشان را بر بندگان، آن‌گونه که طاعت خودش را فرض نموده، واجب قرار داده است.<ref>{{متن حدیث|هم رسول الله و من حل محله من اصفیاء الله الذین قال: فاینما تولو فثم وجه الله. الذین قرنهم الله بنفسه و برسوله و فرض علی العباد من طاعتهم مثل الذی فرض علیهم منها لنفسه}} تفسیر نور الثقلین ۵ / ۴۴۴.</ref> می‌بینیم این روایت شریفه حضرات معصومین {{عم}} جانشینان پیامبر اکرم {{صل}} را حجج و اولیایی شمرده است که مصداق {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} در [[آیۀ شریفه]] هستند. جهت دوم این که ممکن است مراد از کلمۀ رسول در آیۀ مذکور معنای خاصّ آن باشد و مقصود نقطۀ ختمیّۀ رسالت، جدّ امجدشان حضرت مصطفی. و شمولش نسبت به این خاندان از این باب باشد که مجموعۀ علوم آن حضرت به وحی آسمان و فرمان حقّ سبحان به رسم وراثت به این دودمان رسیده است که از حدیث مفصّل و شیرینی که از صاحب این قبر مطهّر رسیده این حقیقت استفاده می‌شود. حضرت طبق وعده‌ای که به محمّد بن فضل هاشمی داده بودند برای دیدار و رفع شبهات اهالی بصره به طیّ الارض به آن شهر آمده، در حالی که نماز صبح را در مسجد مدینه خوانده و موقع نماز عصر هم دو مرتبه در مدینه بودند. از جمله حضرتش در جمع بصریان به ابن هذاب فرمود: اگر من به تو خبر دهم در این چند روزه دستت به خون یکی از ارحامت آغشته می‌گردد تصدیق می‌نمایی؟ عرض کرد: نه؛ چون غیب را جز خدا کیس نمی‌داند. حضرت فرمود: مگر خدای تعالی نفرموده: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref> {{متن حدیث|و نحن ورثه ذلک الرسول الذی اطلعه الله علی ما یشاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون الی یوم القیامه}}.<ref>الخرایج الجرایح ۳۰۶.</ref> پس رسول خدا در نزد خدا مورد رضایت است و رسول مرتضی آن وجود مقدّس می‌باشد و ما وارثان آن پیامبر هستیم که خدایش او را بر آنچه از غیبش خواسته مطّلع نموده، پس ما از آنچه بوده و گذشته و هر آنچه تا قیامت بود گردد و به وجود آید با خبر هستیم. بیان سومی از بعضی روایات نسبت به آیۀ سورۀ جنّ استفاده می‌شود و آن این است که مقصود از جملۀ {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} کسانی هستند که مرتضی نزد رسول خدا {{صل}} بوده‌اند که مراد امیر المؤمنین {{ع}} است. در ضمن جریان مفصلی که امیر مؤمنان جناب سلمان را در ملکوت عالم سیر دادند. چنین می‌خوانیم:  سلمان عرض کرد: آقای من، این مسافت طولانی را در این فرصت کوتاه چگونه پیمودیم؟ حضرت فرمود: هرگاه ذی القرنین بتواند شرق و غرب زمین را در نوردد و به سدّ یأجوج و مأجوج برسد، چگونه بر برادر سیّدالمرسلین و امین ربّ العالمین این امر مشکل باشد؟ سلمان، نخوانده‌ای قول خدای تعالی را: {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} عرض کرد: چرا خوانده‌ام. فرمود: {{متن حدیث|اَنا المرتضی من الرسول الذی اظهره الله علی غیبه، و انا العالم الربانی الذی هون الله علی {{ع}} الشدائد و طوی له البعید}}<ref>منم مرتضی از رسول و مورد گزینش و رضایت از پیامبر، همان که خدا او را بر غیبش اطّلاع بخشیده، و من آن عالم ربّانی هستم که خدا سختی‌ها را بر او آسان نموده و دورها را برای او در نوردیده. نفس الرحمان ۸۳.</ref> سلمان گوید: شنیدم ولی کسی را ندیدم که می‌گفت: صَدَقت صدقت و انت الصادق المصدق، تصدیق گفتار امیرالمؤمنین {{ع}} می‌نمود.<ref>نفس الرحمان ۸۳.</ref> در هر حال این خاندان مرتضایان، گزیده شدگان و مورد پسند و رضایت قرار گرفتگان نسبت به غیب پروردگارند، و از ظاهر جملۀ وَ ارتَضاکُم لغیبه می‌توان آگاهی حضراتشان را به کلّ غیب و تمامی علم غیب حق تعالی استفاده کرد مگر غیب خاصّی که دلیل خاصّی آن را استثنا کرده باشد؛ مانند زمان دقیق برپایی قیامت»<ref>ر.ک: [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص۳۲۱ تا ۳۲۴.</ref>.
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آقای حسینی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آقای حسینی؛
[[پرونده:11439.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید مجتبی حسینی]]]]
| تصویر = 11439.jpg
::::::آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ‌دهنده = سید مجتبی حسینی
| پاسخ = آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«{{عربی|"وَارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِه"}} اگر چیزی خودش برای رضایت باشد، «مرضی» می‌شود و اگر چیزی را برای کاری انتخاب کنند، "مختار" می‌شود و اگر چیزی هم خودش پسندیده باشد و هم برای کاری انتخاب و پسندیده شود، "مرتضی" است. [[ائمه]] {{عم}} برای غیب خدا، پسندیده و برگزیده شده‌اند. در دنیای امروز، هرکدام از افراد از پزشک، مهندس، سیاستمدار، جامعه‌شناس، رسانه‌های گروهی تا اقتصاددان و کاسب و... برای حل معادلات خود فرمول‌هایی دارند. هر کس به فراخور کارش و برای رسیدن به مقصد، مسیرها و الگوریتم‌های تعیین شده‌ای را طی می‌کند. این طراحی‌ها و برخوردهای علمی با قضايا، آن‌قدر مسئله و ریز مسئله دارند که تمام فضای ذهن آن طراح یا مجری را اشغال می‌کند و او کم‌کم غافل می‌شود که ورای این عالم شهود، عالمی به نام عالم غیب وجود دارد؛ البته پرداختن به عالم غیب، نباید بهانه‌ای شود که انسان معادلات عالم شهود را درست حل نکند، اما درگیر شدن در مسائل شهودی، متأسفانه ما را از عالم غیب غافل می‌کند. در حالی که حجم عالم غیب از نظر عظمت، بسیار بیشتر و بزرگ‌تر از عالم شهود است. غیب، حوزه سیطره اختصاصی و دست‌نیافتنی خداوند است. عالم غیب، در واقع پشتیبان و تغذیه‌کننده عالم شهود و فضا و اتمسفر عالم شهود، عالم غیب است. بسیاری از مسائل در عالم غیب رقم می‌خورد که ما از آن مطلع نیستیم. باور نداشتن به عالم غیب، دین‌داری را خدشه‌دار می‌کند. در ابتدای سوره بقره می‌فرماید: {{متن قرآن|...هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۲.</ref> ولی بلافاصله می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ...}}<ref>سوره بقره، آیه ۳.</ref> ایمان به غیب به قدری مهم است که به صراحت می‌توان گفت اگر کسی مؤمن به غیب نباشد، بهره هدایت‌مندانه‌ای از قرآن نخواهد داشت. در سوره یس می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ}}<ref>سوره یس، آیه ۱۱</ref>
«{{متن حدیث|وَارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِه}} اگر چیزی خودش برای رضایت باشد، «مرضی» می‌شود و اگر چیزی را برای کاری انتخاب کنند، "مختار" می‌شود و اگر چیزی هم خودش پسندیده باشد و هم برای کاری انتخاب و پسندیده شود، "مرتضی" است. [[ائمه]] {{عم}} برای غیب خدا، پسندیده و برگزیده شده‌اند. در دنیای امروز، هرکدام از افراد از پزشک، مهندس، سیاستمدار، جامعه‌شناس، رسانه‌های گروهی تا اقتصاددان و کاسب و... برای حل معادلات خود فرمول‌هایی دارند. هر کس به فراخور کارش و برای رسیدن به مقصد، مسیرها و الگوریتم‌های تعیین شده‌ای را طی می‌کند. این طراحی‌ها و برخوردهای علمی با قضايا، آن‌قدر مسئله و ریز مسئله دارند که تمام فضای ذهن آن طراح یا مجری را اشغال می‌کند و او کم‌کم غافل می‌شود که ورای این عالم شهود، عالمی به نام عالم غیب وجود دارد؛ البته پرداختن به عالم غیب، نباید بهانه‌ای شود که انسان معادلات عالم شهود را درست حل نکند، اما درگیر شدن در مسائل شهودی، متأسفانه ما را از عالم غیب غافل می‌کند. در حالی که حجم عالم غیب از نظر عظمت، بسیار بیشتر و بزرگ‌تر از عالم شهود است. غیب، حوزه سیطره اختصاصی و دست‌نیافتنی خداوند است. عالم غیب، در واقع پشتیبان و تغذیه‌کننده عالم شهود و فضا و اتمسفر عالم شهود، عالم غیب است. بسیاری از مسائل در عالم غیب رقم می‌خورد که ما از آن مطلع نیستیم. باور نداشتن به عالم غیب، دین‌داری را خدشه‌دار می‌کند. در ابتدای سوره بقره می‌فرماید: {{متن قرآن|...هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۲.</ref> ولی بلافاصله می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ...}}<ref>سوره بقره، آیه ۳.</ref> ایمان به غیب به قدری مهم است که به صراحت می‌توان گفت اگر کسی مؤمن به غیب نباشد، بهره هدایت‌مندانه‌ای از قرآن نخواهد داشت. در سوره یس می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ}}<ref>سوره یس، آیه ۱۱</ref>


::::::باور داشتن به عالم غیب یک نکته محوری است. باور به این موضوع که عالم با همه عظمتش در همین جا خلاصه نمی‌شود، در اعتقادات، اعمال و اخلاق تفاوت ایجاد می‌کند. در این باور، کره زمین با تمام اهمیتش، در کنار بقیه کرات مثل یک دانه شن کنار دریاست. اگر کسی این باور را داشته باشد، برایش فرق نمی‌کند که خانه‌اش ده متر کوچک‌تر یا صد متر بزرگ‌تر باشد، چرا که می‌داند همه دارایی‌اش در برابر کره زمین بسیار کم و اندک است. خود این زمین هم در کنار کهکشان‌ها از آن دانه شن هم کمتر است و تمام این کهکشان‌ها در کنار عالم غیب، باز از دانه شن هم کمتر است. با این باور، کسی حاضر نیست سر پنج متر مربع از کره زمین، با دیگران دعوا کند یا سر کسی کلاه بگذارد و دروغ بگوید. روح دین، اعتقاد و باور به غیب است؛ البته غیب نسبی است. یک سری مسائل برای عده‌ای غیب و برای عده دیگری غیب نیست. مسائل دیگری هم غیب مطلق و از آن خود خداست و برای احدی، از غیب بودن خارج نمی‌شود. بعضی مسائل هم مثل غیبت امام زمان {{ع}}برای ما، در زمان‌هایی غیب است. یکی از آسیب‌هایی که در مورد مسائل دینی وجود دارد، همین عدم باور به غیب است. کسانی که به غیب باور نداشته‌اند، نوعاً از راه دین به خطا، انحراف، التقاط و مشکلات دیگر کشیده شده‌اند. در طی تاریخ، عده‌ای احکام را قبول دارند و حتی از احکام اسلام دفاع می‌کنند؛ اما قرآن را بدون پس‌زمینه باور به غیب می‌خوانند. اگر از آنها دلیل تحریم گوشت خوک را بپرسند، بلافاصله به چند آزمایش متوسل می‌شوند و می‌گویند که آزمایش‌های مختلف نشان داده‌اند که در گوشت خوک مثلاً چنین ماده‌ای است که اگر کسی بخورد، دچار مشکلات و بیماری‌هایی می‌شود. نمی‌خواهم بگویم چنین هست یا نیست. منظورم این است که همه چیز را در این عالم شهود یک وجبی نمی‌توان نگاه کرد. باید توجه داشت حج، نماز، روزه، حجاب، احکام، واجبات و محرمات در ارتباط با عالم بزرگ‌تری تعریف شده‌اند.
باور داشتن به عالم غیب یک نکته محوری است. باور به این موضوع که عالم با همه عظمتش در همین جا خلاصه نمی‌شود، در اعتقادات، اعمال و اخلاق تفاوت ایجاد می‌کند. در این باور، کره زمین با تمام اهمیتش، در کنار بقیه کرات مثل یک دانه شن کنار دریاست. اگر کسی این باور را داشته باشد، برایش فرق نمی‌کند که خانه‌اش ده متر کوچک‌تر یا صد متر بزرگ‌تر باشد، چرا که می‌داند همه دارایی‌اش در برابر کره زمین بسیار کم و اندک است. خود این زمین هم در کنار کهکشان‌ها از آن دانه شن هم کمتر است و تمام این کهکشان‌ها در کنار عالم غیب، باز از دانه شن هم کمتر است. با این باور، کسی حاضر نیست سر پنج متر مربع از کره زمین، با دیگران دعوا کند یا سر کسی کلاه بگذارد و دروغ بگوید. روح دین، اعتقاد و باور به غیب است؛ البته غیب نسبی است. یک سری مسائل برای عده‌ای غیب و برای عده دیگری غیب نیست. مسائل دیگری هم غیب مطلق و از آن خود خداست و برای احدی، از غیب بودن خارج نمی‌شود. بعضی مسائل هم مثل غیبت امام زمان {{ع}}برای ما، در زمان‌هایی غیب است. یکی از آسیب‌هایی که در مورد مسائل دینی وجود دارد، همین عدم باور به غیب است. کسانی که به غیب باور نداشته‌اند، نوعاً از راه دین به خطا، انحراف، التقاط و مشکلات دیگر کشیده شده‌اند. در طی تاریخ، عده‌ای احکام را قبول دارند و حتی از احکام اسلام دفاع می‌کنند؛ اما قرآن را بدون پس‌زمینه باور به غیب می‌خوانند. اگر از آنها دلیل تحریم گوشت خوک را بپرسند، بلافاصله به چند آزمایش متوسل می‌شوند و می‌گویند که آزمایش‌های مختلف نشان داده‌اند که در گوشت خوک مثلاً چنین ماده‌ای است که اگر کسی بخورد، دچار مشکلات و بیماری‌هایی می‌شود. نمی‌خواهم بگویم چنین هست یا نیست. منظورم این است که همه چیز را در این عالم شهود یک وجبی نمی‌توان نگاه کرد. باید توجه داشت حج، نماز، روزه، حجاب، احکام، واجبات و محرمات در ارتباط با عالم بزرگ‌تری تعریف شده‌اند.


::::::ایمان به غیب، شرط اصلی بهره‌مندی انسان از هدایت دین است؛ البته پذیرش غیب آسیب هم دارد و آن این است که هر سخن بی‌ربطی را به غیب نسبت می‌دهند. این هم کج‌فهمی و کم فهمی است. بین عالم غیب و عالم شهود، رابطه معنی‌داری وجود دارد و اتفاقاً اتکای بزرگان به عالم غیب است. در عالم غیب خدا بسیار مهم است. اما در عالم شهود، به طور مثال درمان فلان بیماری، رابطه و فرمولی دارد و معادلات همه چیز روشن است. در این عالم، کم‌کم خدا بازنشسته می‌شود. خداوند در عالم شهودی که پس‌زمینه عالم غیب وجود نداشته باشد، کاره‌ای نخواهد بود. {{متن قرآن|وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ...}}<ref>یهود گفتند دست خدا بسته است. سوره مائده، آیه ۶۴.</ref> چون عالم غیب را قبول ندارند. دست خودشان بسته است و خدایشان خدای بسیار کوچک، محدود و دست بسته‌ای است؛ به همین دلیل، خودشان هم دست‌بسته و محروم از رحمت خدا هستند. {{متن قرآن|...غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ...}}<ref>سوره مائده، آیه ۶۴</ref> معصومین {{عم}} هم بیش از آنکه در عالم شهود دست داشته باشند، در عالم غیب دست دارند. به طور مثال، عده‌ای از نقش امام جواد {{ع}} در مدت محدود امامتشان می‌پرسند. اشکال این است که سؤال‌کنندگان عالم غیب را نفهمیده‌اند و نشناخته‌اند. این عالم، انعکاسی بسیار کوچک و لحظه‌ای از آن عالم غیب است. پشتوانه ما در واقع، عالم غیب است. خدایی که قرآن معرفی می‌کند، خدای همه‌کاره عالم غیب است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...}}<ref>«غیب آسمان و زمین از خداست. او عالم الغيب است.» سوره هود، آیه ۱۲۳.</ref> نماز غفلیه‌ای که بین نماز مغرب و عشا خوانده می‌شود، بسیار معراج دهنده است و روند مخصوصی هم دارد. در رکعت اول بعد از حمد، داستانی تعریف می‌کند: {{متن قرآن|وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لّا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«...پس او را اجابت کردیم، نجات دادیم و ما مؤمنان را این‌گونه نجات می‌دهیم.» سوره انبیا، آیات ۸۷ – ۸۸.</ref> در رکعت اول، انسان پله‌ای بالا می‌آید و در رکعت دوم، اگر بفهمد چه می‌گوید، همان جا حاجتش را می‌گیرد. {{متن قرآن|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ}}<ref>«تمام کلیدهای غیب به دست اوست و جز خودش هیچ‌کس نمی‌داند. آنچه در خشکی و دریاست، می‌داند. برگی از درخت نمی‌افتد، الا اینکه خدا حسابش را دارد و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست، مگر اینکه علم آن در کتاب مبین وجود دارد.» سوره انعام، آیه ۵۹</ref> کسی که نماز غفیله می‌خواند و این جهان‌بینی را پیدا می‌کند، با خیال راحت و با اطمینان کامل دست به سوی خدا بلند می‌کند. وقتی باور او به غیب بیشتر شود، خدای او فرق می‌کند، على {{ع}} و قرآن او فرق می‌کند. او دیگر بزرگ شده و به غیب وصل شده است. کوه به لرزه درمی‌آید، ولی او دچار لغزش نمی‌شود. {{عربی|"كُنْتَ كَالْجَبَلِ الَّذِي لاَ تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ وَ لاَ تُزِيلُهُ الْقَوَاصِفُ"}}<ref>كمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۹</ref> دنیای شهود در برابر دنیای غیب، مثل یک کاسه آب در برابر دریاست که با کمی خاک، تیره و مکدر می‌شود و با تلنگری موج برمی‌دارد، اما کسی که عالم غیب را شناخته و به دریای غیب وصل شده، دیگر یک کاسه آب نیست و با این تلنگرها موج برنمی‌دارد. اگر جماعتی هم کنار دریا باشند، در دریا التهابی ایجاد نمی‌شود. با هیچ حادثه‌ای در دریا التهاب و موج ایجاد نمی‌شود. موج دریا از این التهاب‌ها و حوادث نیست. موجش از جای دیگر است. فرمودند: {{عربی|"وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لاَ تَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذَلِكَ"}}<ref>تحف العقول، ص ۲۸۴</ref> باور به غیب، جهان‌بینی انسان را عوض می‌کند؛ وقتی انسان عوض شود، قرآن برایش موجب هدایت می‌شود. یکی از دلایل انحرافات اخلاقی، نداشتن ایمان به غیب است. عالم شهود گول‌زننده است: {{متن قرآن|وَ خَدَعَتْنِي الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا}}<ref>مصباح المتهجد، دعای کمیل.</ref> کسی که خدایش خدای عالم غیب و شهود است، از پدر و مادر و محیط آموزشی و... گلایه نمی‌کند، چرا که می‌داند همه اینها معادلات عالم شهود است. به جای اعتراض، می‌گوید خدایا! می‌دانم این عالم شهود در برابر عالم غیب اصلا چیزی نیست. با آن کلیدهایی که از عالم غیب در دست داری، به قلب من عنایتی کن. پای امامان {{عم}} در عالم غیب است. تا غیب را باور نکنیم، از قرآن و [[اهل بیت]] {{عم}} بهره‌مند نمی‌شویم. نماز برای ما یک حرکت شهودی کم معناست. به همین دلیل است که بعضی معتقدند به جای نماز، قلبمان را صاف و پاک کنیم یا درباره روزه، این موضوع را مطرح می‌کنند که اگر پنج دقیقه دیرتر افطار کنیم، فرقی نمی‌کند. از نظر شهودی فرقی نمی‌کند، ولی در عالم غیب، لحظه افطار، لحظه اتفاقات بزرگی است. بر همین اساس هم زمان افطار تعیین شده است. بقیه احکام هم همین‌طور است. تا زمانی که اتکا و نیم نگاهی به عالم غیب نداشته باشیم، عبادت را درست نمی‌فهمیم. خدا و عالم غیب، جایگزین علل مجهوله نیست که هر جا مجهولی پیدا شد که با معادلات دنیایی قابل حل نبود، آن را به عالم غیب بفرستیم. کسانی که این‌گونه تحلیل می‌کنند، حرکت ائمه {{عم}} را شهودی تحلیل می‌کنند. خداوند در قرآن می‌فرماید: خدا برای عده‌ای غیب را اظهار می‌کند. نمی‌گوید علم غیب می‌دهد، چرا که علم غیب کوچک‌تر از اظهار غیب است. {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref><ref>اگر «من» در «من رسول» تبعیضیه باشد، «من رسول»، (بعضی از رسولان) ترجمه می‌شود؛ یعنی کسانی مورد رضایت خدایند که رسول هستند. ولی اگر «من» ابتداییه باشد، در این صورت اصلاً مصداق، شخص امیرالمؤمنین {{ع}} است. در همین مورد، فرمودند {{متن قرآن|مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} رسول الله {{صل}} است و ما ورثه ایشان هستیم.</ref> {{متن قرآن|فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}}<ref>سوره جن، آیه۲۷.</ref> خدا به پیامبر {{صل}} فرمود که ایشان [[ائمه]] هدی {{عم}} هستند و روح تو در وجود آنها جاری است. روحی هم که در توست، از خداست؛ بنابراین آن روح الهی که رسول خدا {{صل}} را امداد می‌کند، یک روح الهی است که خداوند به پیامبر {{صل}} داده و آن روح خاص به ائمه {{عم}} انتقال پیدا کرده و به "مرتضای غیب" اختصاص دارد. آشنایی ائمه{{عم}} بر [[عالم غیب]]: [[ایمان به غیب]] ما را نگه داشته و زنده کرده است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...}}<ref>سوره هود، آیه ۱۲۳</ref> خداوند کلید غیب را در اختیار ائمه {{عم}} گذاشته و عالم غیبی را که {{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً}} برای آنان اظهار کرده است؛ البته این‌طور نیست که همه چیز را بدانند. خداوند برای آنها اراده خواهد کرد؛ و بنابراین زندگی عادی‌شان را به طور معمول انجام می‌دهند. بخشی از [[علم غیب]]، ارتضایی است. اصلاً مرتضی یعنی کسی که غیب را در اختیار او گذاشته‌اند. وقتی موسى {{ع}} در شهود دچار مسئله می‌شود، نام [[علی]]{{ع}} را می‌آورد. [[عیسی]]{{ع}}، نام على {{ع}} را می‌آورد، چرا که علی {{ع}} مرتضای غیبند و نام ایشان در عالم ایجاد تصرف می‌کند. دلیل ندارد که خدا همه را از غیب مطلع کند: {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء}}<ref>«اما عده‌ای را برمی‌گزیند که آنها را به غیب آگاه می‌کند»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>» <ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]؛ ج۱ ص: ۱۵.</ref>.
ایمان به غیب، شرط اصلی بهره‌مندی انسان از هدایت دین است؛ البته پذیرش غیب آسیب هم دارد و آن این است که هر سخن بی‌ربطی را به غیب نسبت می‌دهند. این هم کج‌فهمی و کم فهمی است. بین عالم غیب و عالم شهود، رابطه معنی‌داری وجود دارد و اتفاقاً اتکای بزرگان به عالم غیب است. در عالم غیب خدا بسیار مهم است. اما در عالم شهود، به طور مثال درمان فلان بیماری، رابطه و فرمولی دارد و معادلات همه چیز روشن است. در این عالم، کم‌کم خدا بازنشسته می‌شود. خداوند در عالم شهودی که پس‌زمینه عالم غیب وجود نداشته باشد، کاره‌ای نخواهد بود. {{متن قرآن|وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ...}}<ref>یهود گفتند دست خدا بسته است. سوره مائده، آیه ۶۴.</ref> چون عالم غیب را قبول ندارند. دست خودشان بسته است و خدایشان خدای بسیار کوچک، محدود و دست بسته‌ای است؛ به همین دلیل، خودشان هم دست‌بسته و محروم از رحمت خدا هستند. {{متن قرآن|...غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ...}}<ref>سوره مائده، آیه ۶۴</ref> معصومین {{عم}} هم بیش از آنکه در عالم شهود دست داشته باشند، در عالم غیب دست دارند. به طور مثال، عده‌ای از نقش امام جواد {{ع}} در مدت محدود امامتشان می‌پرسند. اشکال این است که سؤال‌کنندگان عالم غیب را نفهمیده‌اند و نشناخته‌اند. این عالم، انعکاسی بسیار کوچک و لحظه‌ای از آن عالم غیب است. پشتوانه ما در واقع، عالم غیب است. خدایی که قرآن معرفی می‌کند، خدای همه‌کاره عالم غیب است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...}}<ref>«غیب آسمان و زمین از خداست. او عالم الغيب است.» سوره هود، آیه ۱۲۳.</ref> نماز غفلیه‌ای که بین نماز مغرب و عشا خوانده می‌شود، بسیار معراج دهنده است و روند مخصوصی هم دارد. در رکعت اول بعد از حمد، داستانی تعریف می‌کند: {{متن قرآن|وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لّا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«...پس او را اجابت کردیم، نجات دادیم و ما مؤمنان را این‌گونه نجات می‌دهیم.» سوره انبیا، آیات ۸۷ – ۸۸.</ref> در رکعت اول، انسان پله‌ای بالا می‌آید و در رکعت دوم، اگر بفهمد چه می‌گوید، همان جا حاجتش را می‌گیرد. {{متن قرآن|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ}}<ref>«تمام کلیدهای غیب به دست اوست و جز خودش هیچ‌کس نمی‌داند. آنچه در خشکی و دریاست، می‌داند. برگی از درخت نمی‌افتد، الا اینکه خدا حسابش را دارد و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست، مگر اینکه علم آن در کتاب مبین وجود دارد.» سوره انعام، آیه ۵۹</ref> کسی که نماز غفیله می‌خواند و این جهان‌بینی را پیدا می‌کند، با خیال راحت و با اطمینان کامل دست به سوی خدا بلند می‌کند. وقتی باور او به غیب بیشتر شود، خدای او فرق می‌کند، على {{ع}} و قرآن او فرق می‌کند. او دیگر بزرگ شده و به غیب وصل شده است. کوه به لرزه درمی‌آید، ولی او دچار لغزش نمی‌شود. {{متن حدیث|كُنْتَ كَالْجَبَلِ الَّذِي لاَ تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ وَ لاَ تُزِيلُهُ الْقَوَاصِفُ}}<ref>كمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۹</ref> دنیای شهود در برابر دنیای غیب، مثل یک کاسه آب در برابر دریاست که با کمی خاک، تیره و مکدر می‌شود و با تلنگری موج برمی‌دارد، اما کسی که عالم غیب را شناخته و به دریای غیب وصل شده، دیگر یک کاسه آب نیست و با این تلنگرها موج برنمی‌دارد. اگر جماعتی هم کنار دریا باشند، در دریا التهابی ایجاد نمی‌شود. با هیچ حادثه‌ای در دریا التهاب و موج ایجاد نمی‌شود. موج دریا از این التهاب‌ها و حوادث نیست. موجش از جای دیگر است. فرمودند: {{متن حدیث|وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لاَ تَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذَلِكَ}}<ref>تحف العقول، ص ۲۸۴</ref> باور به غیب، جهان‌بینی انسان را عوض می‌کند؛ وقتی انسان عوض شود، قرآن برایش موجب هدایت می‌شود. یکی از دلایل انحرافات اخلاقی، نداشتن ایمان به غیب است. عالم شهود گول‌زننده است: {{متن حدیث|وَ خَدَعَتْنِي الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا}}<ref>مصباح المتهجد، دعای کمیل.</ref> کسی که خدایش خدای عالم غیب و شهود است، از پدر و مادر و محیط آموزشی و... گلایه نمی‌کند، چرا که می‌داند همه اینها معادلات عالم شهود است. به جای اعتراض، می‌گوید خدایا! می‌دانم این عالم شهود در برابر عالم غیب اصلا چیزی نیست. با آن کلیدهایی که از عالم غیب در دست داری، به قلب من عنایتی کن. پای امامان {{عم}} در عالم غیب است. تا غیب را باور نکنیم، از قرآن و [[اهل بیت]] {{عم}} بهره‌مند نمی‌شویم. نماز برای ما یک حرکت شهودی کم معناست. به همین دلیل است که بعضی معتقدند به جای نماز، قلبمان را صاف و پاک کنیم یا درباره روزه، این موضوع را مطرح می‌کنند که اگر پنج دقیقه دیرتر افطار کنیم، فرقی نمی‌کند. از نظر شهودی فرقی نمی‌کند، ولی در عالم غیب، لحظه افطار، لحظه اتفاقات بزرگی است. بر همین اساس هم زمان افطار تعیین شده است. بقیه احکام هم همین‌طور است. تا زمانی که اتکا و نیم نگاهی به عالم غیب نداشته باشیم، عبادت را درست نمی‌فهمیم. خدا و عالم غیب، جایگزین علل مجهوله نیست که هر جا مجهولی پیدا شد که با معادلات دنیایی قابل حل نبود، آن را به عالم غیب بفرستیم. کسانی که این‌گونه تحلیل می‌کنند، حرکت ائمه {{عم}} را شهودی تحلیل می‌کنند. خداوند در قرآن می‌فرماید: خدا برای عده‌ای غیب را اظهار می‌کند. نمی‌گوید علم غیب می‌دهد، چرا که علم غیب کوچک‌تر از اظهار غیب است. {{متن قرآن|عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.</ref>.<ref>اگر «من» در «من رسول» تبعیضیه باشد، «من رسول»، (بعضی از رسولان) ترجمه می‌شود؛ یعنی کسانی مورد رضایت خدایند که رسول هستند. ولی اگر «من» ابتداییه باشد، در این صورت اصلاً مصداق، شخص امیرالمؤمنین {{ع}} است. در همین مورد، فرمودند {{متن قرآن|مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ}} رسول الله {{صل}} است و ما ورثه ایشان هستیم.</ref> {{متن قرآن|فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}}<ref>سوره جن، آیه۲۷.</ref> خدا به پیامبر {{صل}} فرمود که ایشان [[ائمه]] هدی {{عم}} هستند و روح تو در وجود آنها جاری است. روحی هم که در توست، از خداست؛ بنابراین آن روح الهی که رسول خدا {{صل}} را امداد می‌کند، یک روح الهی است که خداوند به پیامبر {{صل}} داده و آن روح خاص به ائمه {{عم}} انتقال پیدا کرده و به "مرتضای غیب" اختصاص دارد. آشنایی ائمه {{عم}} بر [[عالم غیب]]: [[ایمان به غیب]] ما را نگه داشته و زنده کرده است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...}}<ref>سوره هود، آیه ۱۲۳</ref> خداوند کلید غیب را در اختیار ائمه {{عم}} گذاشته و عالم غیبی را که {{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً}} برای آنان اظهار کرده است؛ البته این‌طور نیست که همه چیز را بدانند. خداوند برای آنها اراده خواهد کرد؛ و بنابراین زندگی عادی‌شان را به طور معمول انجام می‌دهند. بخشی از [[علم غیب]]، ارتضایی است. اصلاً مرتضی یعنی کسی که غیب را در اختیار او گذاشته‌اند. وقتی موسى {{ع}} در شهود دچار مسئله می‌شود، نام [[علی]] {{ع}} را می‌آورد. [[عیسی]] {{ع}}، نام على {{ع}} را می‌آورد، چرا که علی {{ع}} مرتضای غیبند و نام ایشان در عالم ایجاد تصرف می‌کند. دلیل ندارد که خدا همه را از غیب مطلع کند: {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء}}»<ref>«اما عده‌ای را برمی‌گزیند که آنها را به غیب آگاه می‌کند»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>.<ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء ج۱]]؛ ص ۱۵.</ref>
{{پایان جمع شدن}}
}}


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
{{پرسش‌های وابسته}}
{{پرسش وابسته}}
# [[مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)]]  
# [[مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)]]  
## <sub>[[مقام نور الله به چه معناست؟ (پرسش)]]</sub>
## <sub>[[مقام نور الله به چه معناست؟ (پرسش)]]</sub>
خط ۹۰: خط ۸۴:
# [[مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)]]
{{پایان پرسش‌ وابسته}}
{{پایان پرسش وابسته}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل‌های پرسش دانشنامه]]
[[رده:پرسش]]
[[رده:مقام معصوم]]
[[رده:پرسمان مقام معصوم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۶

مقام ارتضاء به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم
مدخل اصلیمقام معصوم

مقام اختیار به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های مقام معصوم، ارتضاء الهی و مقام ارتضاء الهی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید علی حسینی میلانی

آیت‌الله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ ارتَضاکُم لِغَیِبِه»؛ خداوند متعال ائمه(ع) ما را برای غیب خود پسندید. به نظر می‌رسد این جمله از زیارت جامعه، بیان مصداق برای آیۀ مبارکه‌ای باشد، که می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا * عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا؛[۱] اینجا نیز از مواردی است که ما همواره تأکید می‌کنیم که هر چه ائمه(ع) دارند از خداوند متعال است. این ظرفیت را کسی نداشته و قهراً آن چه که آن بزرگواران از خداوند متعال داشتند کسی دیگر نداشته است. این آیه شریفه، پیامبر اکرم(ص) را مورد خطاب قرار داده است که آن حضرت از خودشان نفی علم کنند که من نمی‌دانم آن چه به شما وعده داده می‌شود چیست؟ و در چه زمانی واقع خواهد شد؟ پیامبر اکرم(ص) از خودشان نفی علم می‌کنند؛ چون غیب است، عالم الغیب، خداوند متعال است. عبارت "عالم الغیب"خیر مبتدای محذوف است؛ یعنی «هو عالم الغیب». هم چنان که در آیه دیگری فرموده است: ﴿قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ...[۲]؛ پس خداوند متعال عالم الغیب بالذات است و بر مغییباتی که وجود دارد احدی را مطّلع نمی‌کند ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ این الفاظ باید مورد دقّت و تأمّل قرار بگیرد، کلمۀ «إن» نافیه است. «فلا یظهر»؛ یعنی احدی را مسلّط و مطّلع نمی‌کند. کلمۀ "ارتضی" یعنی چه؟ پیش‌تر کلماتی نظیر اصطفاء، انتخاب و اجتباء گذشته و گفتیم گرچه اینها از حیث مفهوم با هم نزدیک‌اند؛ امّا ترادف ندارند و باید تفاوتی هر چند دقیق بین این مفاهیم وجود داشته باشد، از جملۀ کلمه ارتضاء است. واژۀ رضا در لغت در مقابل سخط است. [۳] سخط، بی‌جهت نمی‌تواند باشد، ناگزیر رضا نیز بی‌جهت نمی‌تواند باشد. اگر کسی استحقاق سخط ندارد، مورد سُخط واقع نمی‌گردد، قهراً اگر کسی استحقاق رضا و رضایت نداشته باشد، مورد رضایت واقع بشود. این نکته می‌تواند نکتۀ افتراق بین ارتضاء، انتخاب، اجتباء و اصطفاء باشد. به تصور ما کسی که استحقاق مقام و جایگاهی را دارد؛ یک حالت منتظره‌ای هم دارد؛ یعنی وقتی استحقاق داشته باشد توقع دارد؛ چراکه استحقاق دارد که آن مقام به او داده بشود. این خصوصیت در کلمه‌های اصطفاء و یا در انتخاب وجود ندارد. از طرف دیگر با دقّت در آیه، می‌بینیم که از دو عموم، استثنا شده است: عموم اول "علی غیبه" در ﴿فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ می‌باشد و این نکره در سیاق نفی است که افادۀ عموم می‌کند. یعنی: هیچ غیبی از مغیبات را بر احدی اظهار نمی‌کند. و مطّلع نمی‌سازد، و اگر از نظر فنّی این عموم ثابت نشود، بی‌تردید اطلاق تمام است. عموم دوّم کلمه «أحداً» در ﴿فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا می‌باشد؛ یعنی هیچ احدی. ملاحظه کنید! کسی که مورد رضایت خداوند متعال باشد تا غیب او را در بین این همه خلائق دارا باشد و از آن مطّلع بود باید چگونه شخصیّتی باشد که استحقاق این مقام را داشته باشد.

منظور از "من ارتضی" کیست؟ یعنی: کسی که خدا او را به جهت اطّلاع بر غیب قبول کرده، و او کسی است که خود او را تعلیم و تربیت و هدایت کرده و بر همۀ شئونش نظارت دارد، از او حمایت و او را تثبیت می‌کند. و این عنوان منطبق بر ائمه می‌باشد و لذا جملۀ «وَ ارتَضاکُم لِغَیِبِه» ائمّه(ع) را مصداق بر این معنا قرار می‌دهد. ولی خداوند در پی آن می‌فرماید: "من رسول"، ائمّه(ع) که رسول نیستند. پس باید به روایات مراجعه کنیم تا ببینیم علاوه بر زیارت جامعه، خود ائمه(ع) در ذیل این آیه مبارکه چه فرموده‌اند که اگر خواستیم این جمله را برای این آیه مصداق قرار بدهیم، روایاتشاهد باشند، و گرنه با وجود کلمۀ "من رسول" چگونه تمام می‌شود؟ وقتی حرف "مِن"، بیانیه و "رسول" نیز به معنای پیامبر باشد، مصداقیت، تمام نمی‌شود و این معنا با آیۀ مبارکه سازگار نخواهد بود؛ ولی با نگاه به روایات به طور کامل روشن خواهد شد که دسته‌ای از روایات، بر طبق ظهور همین آیه وارد شده‌اند. برای نمونه، در روایتی امام رضا(ع) می‌فرمایند: «أو لیس الله یقول:» ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ «فرسول الله، عندالله مرتضی، و نحن ورثة ذلک الرسول الّذی أطلعه الله علی ما شاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون إلی یوم القیامة...»»[۴].[۵]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت الله خاتمی؛
آیت الله سید احمد خاتمی در کتاب «در آستان امامان معصوم» در این‌باره گفته‌ است:

«بحث علم غیب خداوند، بحثی است مفصّل و مبسوط، فشرده سخن این است که علم غیب، اصالتاً اختصاص به ذات مقدّس ربوبی دارد: ﴿ إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۶]؛ ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ[۷]؛ ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۸]؛ ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۹] در کنار این آیات، آیاتی داریم که می‌گوید اولیای الهی اجمالاً از غیب آگاهی داشتند و این به عنایت ذات مقدّس ربوبی بوده است؛ یعنی موهبتی اعطایی از سوی خداوند است ﴿مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء[۱۰]؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۱].

در نهج البلاغه نقل شده که: "وقتی مولا علی (ع) از حوادث آینده خبر می‌داد و حمله مغول را به کشورهای اسلامی پیش‌بینی فرمود، یکی از یاران حضرت عرض کرد: آیا دارای علم غیب هستی؟ حضرت فرمود:این علم غیب نیست، این علمی است که از صاحب علم آموخته‌ام"[۱۲]. اجمالاً اعتقاد ما این ست که امامان معصوم (ع) با اذن خداوند علم غیب دارند و بهترین دلیل آن، خبرهای غیبی است که داده‌اند و تحقّق یافته است، مانند آن‌که مولا علی (ع) درباره مروان فرمود: "او پرچم ضلالت را در پیری به دوش خواهد کشید"[۱۳]. یا آنچه کمیل بن زیاد به حجّاج گفت که: "امیرمؤمنان علی (ع) به من خبر داده، تو قاتل من هستی"[۱۴] و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: "در جنگ با آنان از گروه ما ده نفر کشته نمی‌شوند و از آنان نیز جز ده نفر نجات نمی‌یابند" [۱۵]. و همان شد»[۱۶].
۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
حجت الاسلام و المسلمین سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌ در کتاب «جامعه در حرم» در این‌باره گفته‌ است: ««وَ ارتَضاکُم لِغَیبِهِ» این جملۀ زیارت ظاهراً مستفاد از آیات ۲۶ و ۲۷ سورۀ جنّ است: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ[۱۷] که از خود این آیۀ شریفه استفاده می‌شود جمعی هستند که به تعلیم الهی آگاه به علم غیب می‌باشند و آنان رسولانی هستند که مورد گزینش حقّ متعالند. بنابراین روایات متعددی که در توضیح آیه شریفۀ مورد بحث رسیده، مقصود از ارتضا، گزینش خاندان رسالت (ع) برای علم غیب پروردگار است. جهات متعددی می‌تواند مؤید این تأویل باشد. اوّل این که ممکن است مقصود از رسول معنای عامّی باشد که شامل حضرات معصومین (ع) هم بشود که شاید از این روایات امیر المؤمنین (ع) بتوان این معنی را استفاده نمود که فرمود: خداوند اولیایی دارد که افعال و احکام آنان جاری مجرای فعل خداست و اقتدار و توان آنان را بر علم غیب با قولش: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ[۱۸] به خلق شناسانده. سائل پرسید: این اولیا و حججی که چنین جایگاهی دارند، کیانند؟ و این کیان از آنِ کیان است؟ حضرت فرمود: آنان پیامبر اکرم (ص) و اصفیا و برگزیدگان خدایی که در جایگاه حضرتش قرار گرفته‌اند، می‌باشند. همانان که در حقّشان قرآن چنین گفته است: پس هر کجا رو کنید در آن‌جا وجه الله را بیابید. جمعی که خدا آنان را به خودش و رسولش قرین ساخته و طاعتشان را بر بندگان، آن‌گونه که طاعت خودش را فرض نموده، واجب قرار داده است.[۱۹] می‌بینیم این روایت شریفه حضرات معصومین (ع) جانشینان پیامبر اکرم (ص) را حجج و اولیایی شمرده است که مصداق ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ در آیۀ شریفه هستند. جهت دوم این که ممکن است مراد از کلمۀ رسول در آیۀ مذکور معنای خاصّ آن باشد و مقصود نقطۀ ختمیّۀ رسالت، جدّ امجدشان حضرت مصطفی. و شمولش نسبت به این خاندان از این باب باشد که مجموعۀ علوم آن حضرت به وحی آسمان و فرمان حقّ سبحان به رسم وراثت به این دودمان رسیده است که از حدیث مفصّل و شیرینی که از صاحب این قبر مطهّر رسیده این حقیقت استفاده می‌شود. حضرت طبق وعده‌ای که به محمّد بن فضل هاشمی داده بودند برای دیدار و رفع شبهات اهالی بصره به طیّ الارض به آن شهر آمده، در حالی که نماز صبح را در مسجد مدینه خوانده و موقع نماز عصر هم دو مرتبه در مدینه بودند. از جمله حضرتش در جمع بصریان به ابن هذاب فرمود: اگر من به تو خبر دهم در این چند روزه دستت به خون یکی از ارحامت آغشته می‌گردد تصدیق می‌نمایی؟ عرض کرد: نه؛ چون غیب را جز خدا کیس نمی‌داند. حضرت فرمود: مگر خدای تعالی نفرموده: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ[۲۰] «و نحن ورثه ذلک الرسول الذی اطلعه الله علی ما یشاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون الی یوم القیامه».[۲۱] پس رسول خدا در نزد خدا مورد رضایت است و رسول مرتضی آن وجود مقدّس می‌باشد و ما وارثان آن پیامبر هستیم که خدایش او را بر آنچه از غیبش خواسته مطّلع نموده، پس ما از آنچه بوده و گذشته و هر آنچه تا قیامت بود گردد و به وجود آید با خبر هستیم. بیان سومی از بعضی روایات نسبت به آیۀ سورۀ جنّ استفاده می‌شود و آن این است که مقصود از جملۀ ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ کسانی هستند که مرتضی نزد رسول خدا (ص) بوده‌اند که مراد امیر المؤمنین (ع) است. در ضمن جریان مفصلی که امیر مؤمنان جناب سلمان را در ملکوت عالم سیر دادند. چنین می‌خوانیم: سلمان عرض کرد: آقای من، این مسافت طولانی را در این فرصت کوتاه چگونه پیمودیم؟ حضرت فرمود: هرگاه ذی القرنین بتواند شرق و غرب زمین را در نوردد و به سدّ یأجوج و مأجوج برسد، چگونه بر برادر سیّدالمرسلین و امین ربّ العالمین این امر مشکل باشد؟ سلمان، نخوانده‌ای قول خدای تعالی را: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ عرض کرد: چرا خوانده‌ام. فرمود: «اَنا المرتضی من الرسول الذی اظهره الله علی غیبه، و انا العالم الربانی الذی هون الله علی (ع) الشدائد و طوی له البعید»[۲۲] سلمان گوید: شنیدم ولی کسی را ندیدم که می‌گفت: صَدَقت صدقت و انت الصادق المصدق، تصدیق گفتار امیرالمؤمنین (ع) می‌نمود.[۲۳] در هر حال این خاندان مرتضایان، گزیده شدگان و مورد پسند و رضایت قرار گرفتگان نسبت به غیب پروردگارند، و از ظاهر جملۀ وَ ارتَضاکُم لغیبه می‌توان آگاهی حضراتشان را به کلّ غیب و تمامی علم غیب حق تعالی استفاده کرد مگر غیب خاصّی که دلیل خاصّی آن را استثنا کرده باشد؛ مانند زمان دقیق برپایی قیامت»[۲۴].
۳. آقای حسینی؛
آقایسید مجتبی حسینی در کتاب «مقامات اولیاء» در این‌باره گفته‌ است:

««وَارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِه» اگر چیزی خودش برای رضایت باشد، «مرضی» می‌شود و اگر چیزی را برای کاری انتخاب کنند، "مختار" می‌شود و اگر چیزی هم خودش پسندیده باشد و هم برای کاری انتخاب و پسندیده شود، "مرتضی" است. ائمه (ع) برای غیب خدا، پسندیده و برگزیده شده‌اند. در دنیای امروز، هرکدام از افراد از پزشک، مهندس، سیاستمدار، جامعه‌شناس، رسانه‌های گروهی تا اقتصاددان و کاسب و... برای حل معادلات خود فرمول‌هایی دارند. هر کس به فراخور کارش و برای رسیدن به مقصد، مسیرها و الگوریتم‌های تعیین شده‌ای را طی می‌کند. این طراحی‌ها و برخوردهای علمی با قضايا، آن‌قدر مسئله و ریز مسئله دارند که تمام فضای ذهن آن طراح یا مجری را اشغال می‌کند و او کم‌کم غافل می‌شود که ورای این عالم شهود، عالمی به نام عالم غیب وجود دارد؛ البته پرداختن به عالم غیب، نباید بهانه‌ای شود که انسان معادلات عالم شهود را درست حل نکند، اما درگیر شدن در مسائل شهودی، متأسفانه ما را از عالم غیب غافل می‌کند. در حالی که حجم عالم غیب از نظر عظمت، بسیار بیشتر و بزرگ‌تر از عالم شهود است. غیب، حوزه سیطره اختصاصی و دست‌نیافتنی خداوند است. عالم غیب، در واقع پشتیبان و تغذیه‌کننده عالم شهود و فضا و اتمسفر عالم شهود، عالم غیب است. بسیاری از مسائل در عالم غیب رقم می‌خورد که ما از آن مطلع نیستیم. باور نداشتن به عالم غیب، دین‌داری را خدشه‌دار می‌کند. در ابتدای سوره بقره می‌فرماید: ﴿...هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ[۲۵] ولی بلافاصله می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ...[۲۶] ایمان به غیب به قدری مهم است که به صراحت می‌توان گفت اگر کسی مؤمن به غیب نباشد، بهره هدایت‌مندانه‌ای از قرآن نخواهد داشت. در سوره یس می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ[۲۷]

باور داشتن به عالم غیب یک نکته محوری است. باور به این موضوع که عالم با همه عظمتش در همین جا خلاصه نمی‌شود، در اعتقادات، اعمال و اخلاق تفاوت ایجاد می‌کند. در این باور، کره زمین با تمام اهمیتش، در کنار بقیه کرات مثل یک دانه شن کنار دریاست. اگر کسی این باور را داشته باشد، برایش فرق نمی‌کند که خانه‌اش ده متر کوچک‌تر یا صد متر بزرگ‌تر باشد، چرا که می‌داند همه دارایی‌اش در برابر کره زمین بسیار کم و اندک است. خود این زمین هم در کنار کهکشان‌ها از آن دانه شن هم کمتر است و تمام این کهکشان‌ها در کنار عالم غیب، باز از دانه شن هم کمتر است. با این باور، کسی حاضر نیست سر پنج متر مربع از کره زمین، با دیگران دعوا کند یا سر کسی کلاه بگذارد و دروغ بگوید. روح دین، اعتقاد و باور به غیب است؛ البته غیب نسبی است. یک سری مسائل برای عده‌ای غیب و برای عده دیگری غیب نیست. مسائل دیگری هم غیب مطلق و از آن خود خداست و برای احدی، از غیب بودن خارج نمی‌شود. بعضی مسائل هم مثل غیبت امام زمان (ع)برای ما، در زمان‌هایی غیب است. یکی از آسیب‌هایی که در مورد مسائل دینی وجود دارد، همین عدم باور به غیب است. کسانی که به غیب باور نداشته‌اند، نوعاً از راه دین به خطا، انحراف، التقاط و مشکلات دیگر کشیده شده‌اند. در طی تاریخ، عده‌ای احکام را قبول دارند و حتی از احکام اسلام دفاع می‌کنند؛ اما قرآن را بدون پس‌زمینه باور به غیب می‌خوانند. اگر از آنها دلیل تحریم گوشت خوک را بپرسند، بلافاصله به چند آزمایش متوسل می‌شوند و می‌گویند که آزمایش‌های مختلف نشان داده‌اند که در گوشت خوک مثلاً چنین ماده‌ای است که اگر کسی بخورد، دچار مشکلات و بیماری‌هایی می‌شود. نمی‌خواهم بگویم چنین هست یا نیست. منظورم این است که همه چیز را در این عالم شهود یک وجبی نمی‌توان نگاه کرد. باید توجه داشت حج، نماز، روزه، حجاب، احکام، واجبات و محرمات در ارتباط با عالم بزرگ‌تری تعریف شده‌اند.

ایمان به غیب، شرط اصلی بهره‌مندی انسان از هدایت دین است؛ البته پذیرش غیب آسیب هم دارد و آن این است که هر سخن بی‌ربطی را به غیب نسبت می‌دهند. این هم کج‌فهمی و کم فهمی است. بین عالم غیب و عالم شهود، رابطه معنی‌داری وجود دارد و اتفاقاً اتکای بزرگان به عالم غیب است. در عالم غیب خدا بسیار مهم است. اما در عالم شهود، به طور مثال درمان فلان بیماری، رابطه و فرمولی دارد و معادلات همه چیز روشن است. در این عالم، کم‌کم خدا بازنشسته می‌شود. خداوند در عالم شهودی که پس‌زمینه عالم غیب وجود نداشته باشد، کاره‌ای نخواهد بود. ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ...[۲۸] چون عالم غیب را قبول ندارند. دست خودشان بسته است و خدایشان خدای بسیار کوچک، محدود و دست بسته‌ای است؛ به همین دلیل، خودشان هم دست‌بسته و محروم از رحمت خدا هستند. ﴿...غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ...[۲۹] معصومین (ع) هم بیش از آنکه در عالم شهود دست داشته باشند، در عالم غیب دست دارند. به طور مثال، عده‌ای از نقش امام جواد (ع) در مدت محدود امامتشان می‌پرسند. اشکال این است که سؤال‌کنندگان عالم غیب را نفهمیده‌اند و نشناخته‌اند. این عالم، انعکاسی بسیار کوچک و لحظه‌ای از آن عالم غیب است. پشتوانه ما در واقع، عالم غیب است. خدایی که قرآن معرفی می‌کند، خدای همه‌کاره عالم غیب است: ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...[۳۰] نماز غفلیه‌ای که بین نماز مغرب و عشا خوانده می‌شود، بسیار معراج دهنده است و روند مخصوصی هم دارد. در رکعت اول بعد از حمد، داستانی تعریف می‌کند: ﴿وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لّا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ[۳۱] در رکعت اول، انسان پله‌ای بالا می‌آید و در رکعت دوم، اگر بفهمد چه می‌گوید، همان جا حاجتش را می‌گیرد. ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ[۳۲] کسی که نماز غفیله می‌خواند و این جهان‌بینی را پیدا می‌کند، با خیال راحت و با اطمینان کامل دست به سوی خدا بلند می‌کند. وقتی باور او به غیب بیشتر شود، خدای او فرق می‌کند، على (ع) و قرآن او فرق می‌کند. او دیگر بزرگ شده و به غیب وصل شده است. کوه به لرزه درمی‌آید، ولی او دچار لغزش نمی‌شود. «كُنْتَ كَالْجَبَلِ الَّذِي لاَ تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ وَ لاَ تُزِيلُهُ الْقَوَاصِفُ»[۳۳] دنیای شهود در برابر دنیای غیب، مثل یک کاسه آب در برابر دریاست که با کمی خاک، تیره و مکدر می‌شود و با تلنگری موج برمی‌دارد، اما کسی که عالم غیب را شناخته و به دریای غیب وصل شده، دیگر یک کاسه آب نیست و با این تلنگرها موج برنمی‌دارد. اگر جماعتی هم کنار دریا باشند، در دریا التهابی ایجاد نمی‌شود. با هیچ حادثه‌ای در دریا التهاب و موج ایجاد نمی‌شود. موج دریا از این التهاب‌ها و حوادث نیست. موجش از جای دیگر است. فرمودند: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لاَ تَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذَلِكَ»[۳۴] باور به غیب، جهان‌بینی انسان را عوض می‌کند؛ وقتی انسان عوض شود، قرآن برایش موجب هدایت می‌شود. یکی از دلایل انحرافات اخلاقی، نداشتن ایمان به غیب است. عالم شهود گول‌زننده است: «وَ خَدَعَتْنِي الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا»[۳۵] کسی که خدایش خدای عالم غیب و شهود است، از پدر و مادر و محیط آموزشی و... گلایه نمی‌کند، چرا که می‌داند همه اینها معادلات عالم شهود است. به جای اعتراض، می‌گوید خدایا! می‌دانم این عالم شهود در برابر عالم غیب اصلا چیزی نیست. با آن کلیدهایی که از عالم غیب در دست داری، به قلب من عنایتی کن. پای امامان (ع) در عالم غیب است. تا غیب را باور نکنیم، از قرآن و اهل بیت (ع) بهره‌مند نمی‌شویم. نماز برای ما یک حرکت شهودی کم معناست. به همین دلیل است که بعضی معتقدند به جای نماز، قلبمان را صاف و پاک کنیم یا درباره روزه، این موضوع را مطرح می‌کنند که اگر پنج دقیقه دیرتر افطار کنیم، فرقی نمی‌کند. از نظر شهودی فرقی نمی‌کند، ولی در عالم غیب، لحظه افطار، لحظه اتفاقات بزرگی است. بر همین اساس هم زمان افطار تعیین شده است. بقیه احکام هم همین‌طور است. تا زمانی که اتکا و نیم نگاهی به عالم غیب نداشته باشیم، عبادت را درست نمی‌فهمیم. خدا و عالم غیب، جایگزین علل مجهوله نیست که هر جا مجهولی پیدا شد که با معادلات دنیایی قابل حل نبود، آن را به عالم غیب بفرستیم. کسانی که این‌گونه تحلیل می‌کنند، حرکت ائمه (ع) را شهودی تحلیل می‌کنند. خداوند در قرآن می‌فرماید: خدا برای عده‌ای غیب را اظهار می‌کند. نمی‌گوید علم غیب می‌دهد، چرا که علم غیب کوچک‌تر از اظهار غیب است. ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ[۳۶].[۳۷] ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۳۸] خدا به پیامبر (ص) فرمود که ایشان ائمه هدی (ع) هستند و روح تو در وجود آنها جاری است. روحی هم که در توست، از خداست؛ بنابراین آن روح الهی که رسول خدا (ص) را امداد می‌کند، یک روح الهی است که خداوند به پیامبر (ص) داده و آن روح خاص به ائمه (ع) انتقال پیدا کرده و به "مرتضای غیب" اختصاص دارد. آشنایی ائمه (ع) بر عالم غیب: ایمان به غیب ما را نگه داشته و زنده کرده است: ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...[۳۹] خداوند کلید غیب را در اختیار ائمه (ع) گذاشته و عالم غیبی را که ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً برای آنان اظهار کرده است؛ البته این‌طور نیست که همه چیز را بدانند. خداوند برای آنها اراده خواهد کرد؛ و بنابراین زندگی عادی‌شان را به طور معمول انجام می‌دهند. بخشی از علم غیب، ارتضایی است. اصلاً مرتضی یعنی کسی که غیب را در اختیار او گذاشته‌اند. وقتی موسى (ع) در شهود دچار مسئله می‌شود، نام علی (ع) را می‌آورد. عیسی (ع)، نام على (ع) را می‌آورد، چرا که علی (ع) مرتضای غیبند و نام ایشان در عالم ایجاد تصرف می‌کند. دلیل ندارد که خدا همه را از غیب مطلع کند: ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء»[۴۰].[۴۱]

پرسش‌های وابسته

  1. مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام نور الله به چه معناست؟ (پرسش)
  2. مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  3. مقام باب الله به چه معناست؟ (پرسش)
  4. مقام عین الله به چه معناست؟ (پرسش)
  5. مقام وعد الله به چه معناست؟ (پرسش)
  6. مقام سبیل الله به چه معناست؟ (پرسش)
  7. مقام صاحب الزمان به چه معناست؟ (پرسش)
  8. مقام میثاق الله به چه معناست؟ (پرسش)
  9. مقام اجتباء به چه معناست؟ (پرسش)
  10. مقام اختیار به چه معناست؟ (پرسش)
  11. مقام اصطفاء به چه معناست؟ (پرسش)
  12. مقام شهادت به چه معناست؟ (پرسش)
  13. مقام امین الله به چه معناست؟ (پرسش)
  14. مقام برهان الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  15. مقام تأیید الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  16. مقام طهارت به چه معناست؟ (پرسش)
  17. مقام ولی نعمت به چه معناست؟ (پرسش)
  18. مقام امانت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  19. مقام خلافت الهی به چه معناست؟ (پرسش):
    1. مقام خلافت الهی در عالم اجسام به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام خلافت الهی در عالم مجردات به چه معناست؟ (پرسش)
  20. مقام انسان کامل به چه معناست؟ (پرسش)
  21. مقام حجت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  22. مقام اعراف به چه معناست؟ (پرسش)
  23. مقام میزان به چه معناست؟ (پرسش)
  24. مقام صراط الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صراط مستقیم به چه معناست؟ (پرسش)
  25. مقام قسمت کننده بهشت و جهنم به چه معناست؟ (پرسش)
    1. قسیم النار و الجنة به چه معناست؟ (پرسش)
  26. مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)
  27. مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)

پانویس

  1. «بگو: نمی‌دانم آن چه به شما وعده داده شده، نزدیک است، یا این که پروردگارم برای آن زمانی قرار می‌دهد. اوست که عالم به غیب و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد. مگر رسولانی که آنان را برگزیده است و مراقبانی از پیش رو و پشت سر برای آنان قرار می‌دهد. تا بداند رسولانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و خداوند به آن چه در نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است». سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
  2. بگو: هیچ کس از کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند از غیب آگاه نیستند جز خداوند.
  3. ر.ک: معجم مقاییس اللغة: ۲ / ۴۰۲، لسان العرب: ۱۴ / ۳۲۳.
  4. «پس رسول خدا نزد خداوند مرتضی می‌باشد و ما ورثۀ همان رسول هستیم که خداوند او را از هر آن چه از غیبش خواسته، مطّلع و آگاه ساخته است. پس ما به آن چه در گذشته رخ داده است و آن چه در آینده تا روز قیامت رخ خواهد داد آگاهیم». الخرائج و الجرائح: ۱ / ۳۴۳، بحار الأنوار: ۴۹ / ۷۵، ذیل حدیث ۱، فتح الباری: ۸ / ۳۹۵، تفسیر الثعلبی: ۱۰ / ۵۶.
  5. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ج۲؛ ص۸۳ تا ۸۷.
  6. و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم؛ سوره فاطر، آیه ۳۸.
  7. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه۵۹.
  8. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه۶۵.
  9. و می‌گویند: چرا نشانه‌ای دلخواه ما از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من نیز با شما از چشم به راه دارندگانم؛ سوره یونس، آیه۲۰.
  10. خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ سوره آل عمران، آیه۱۷۹.
  11. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  12. «لَيْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ‏ غَيْبٍ‏ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ‏ مِنْ‏ ذِي‏ عِلْمٍ‏»؛ نهج البلاغه: خطبه ۱۲۸.
  13. الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۳.
  14. الاصابه، ج۴، ص۵۰۵.
  15. مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴۱.
  16. خاتمی سید احمد، در آستان امامان معصوم ج۲؛ ص ۱۸۳.
  17. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  18. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  19. «هم رسول الله و من حل محله من اصفیاء الله الذین قال: فاینما تولو فثم وجه الله. الذین قرنهم الله بنفسه و برسوله و فرض علی العباد من طاعتهم مثل الذی فرض علیهم منها لنفسه» تفسیر نور الثقلین ۵ / ۴۴۴.
  20. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  21. الخرایج الجرایح ۳۰۶.
  22. منم مرتضی از رسول و مورد گزینش و رضایت از پیامبر، همان که خدا او را بر غیبش اطّلاع بخشیده، و من آن عالم ربّانی هستم که خدا سختی‌ها را بر او آسان نموده و دورها را برای او در نوردیده. نفس الرحمان ۸۳.
  23. نفس الرحمان ۸۳.
  24. ر.ک: ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌، جامعه در حرم؛ ص۳۲۱ تا ۳۲۴.
  25. سوره بقره، آیه ۲.
  26. سوره بقره، آیه ۳.
  27. سوره یس، آیه ۱۱
  28. یهود گفتند دست خدا بسته است. سوره مائده، آیه ۶۴.
  29. سوره مائده، آیه ۶۴
  30. «غیب آسمان و زمین از خداست. او عالم الغيب است.» سوره هود، آیه ۱۲۳.
  31. «...پس او را اجابت کردیم، نجات دادیم و ما مؤمنان را این‌گونه نجات می‌دهیم.» سوره انبیا، آیات ۸۷ – ۸۸.
  32. «تمام کلیدهای غیب به دست اوست و جز خودش هیچ‌کس نمی‌داند. آنچه در خشکی و دریاست، می‌داند. برگی از درخت نمی‌افتد، الا اینکه خدا حسابش را دارد و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست، مگر اینکه علم آن در کتاب مبین وجود دارد.» سوره انعام، آیه ۵۹
  33. كمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۹
  34. تحف العقول، ص ۲۸۴
  35. مصباح المتهجد، دعای کمیل.
  36. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  37. اگر «من» در «من رسول» تبعیضیه باشد، «من رسول»، (بعضی از رسولان) ترجمه می‌شود؛ یعنی کسانی مورد رضایت خدایند که رسول هستند. ولی اگر «من» ابتداییه باشد، در این صورت اصلاً مصداق، شخص امیرالمؤمنین (ع) است. در همین مورد، فرمودند ﴿مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ رسول الله (ص) است و ما ورثه ایشان هستیم.
  38. سوره جن، آیه۲۷.
  39. سوره هود، آیه ۱۲۳
  40. «اما عده‌ای را برمی‌گزیند که آنها را به غیب آگاه می‌کند»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  41. حسینی، سید مجتبی، مقامات اولیاء ج۱؛ ص ۱۵.