بحث:ازدواج امام علی با حضرت فاطمه زهرا: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'خانه پیامبر' به 'خانه پیامبر') |
جز (جایگزینی متن - '-،' به '-') |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵: | خط ۵: | ||
*پس [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دستور الهی]] در زیر درخت طوبای [[بهشت]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref>، [[فاطمه]]{{س}} را با مهریه یک پنجم [[دنیا]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref> به [[عقد]] [[علی]]{{ع}} درآورد<ref>عیون المعجزات، حسین به عبدالوهاب، ص۴۸.</ref>. و [[خداوند]] به درخت سدره [[وحی]] کرد که دُرّ و جواهر برای ایشان بریزد تا به میمنت این [[عقد]] آسمانی [[رسول خدا]]{{صل}} به حوریان بهشتی هدیه کند و حوریان نیز آن هدیه را گرفته و به آن [[مباهات]] کرده و میگفتند: این به [[برکت]] [[ازدواج]] [[فاطمه]] است<ref>من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم البحرانی، ج۱، ص۱۸۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۴؛ ج۱۰۰، ص۲۶۶.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۳.</ref> | *پس [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دستور الهی]] در زیر درخت طوبای [[بهشت]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref>، [[فاطمه]]{{س}} را با مهریه یک پنجم [[دنیا]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref> به [[عقد]] [[علی]]{{ع}} درآورد<ref>عیون المعجزات، حسین به عبدالوهاب، ص۴۸.</ref>. و [[خداوند]] به درخت سدره [[وحی]] کرد که دُرّ و جواهر برای ایشان بریزد تا به میمنت این [[عقد]] آسمانی [[رسول خدا]]{{صل}} به حوریان بهشتی هدیه کند و حوریان نیز آن هدیه را گرفته و به آن [[مباهات]] کرده و میگفتند: این به [[برکت]] [[ازدواج]] [[فاطمه]] است<ref>من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم البحرانی، ج۱، ص۱۸۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۴؛ ج۱۰۰، ص۲۶۶.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۳.</ref> | ||
===خواستگاران متعدد=== | ===خواستگاران متعدد=== | ||
*در همان ماههای اول اقامت در [[مدینه]]<ref>این مطلب با توجه به آنچه نقل خواهد شد مبنی بر اینکه: ۱- صحبت رسول خدا{{صل}} با | *در همان ماههای اول اقامت در [[مدینه]]<ref>این مطلب با توجه به آنچه نقل خواهد شد مبنی بر اینکه: ۱- صحبت رسول خدا{{صل}} با امیرالمؤمنین{{ع}} درباره این وصلت بعد از خواستگاری قریشیان مهاجر بوده؛ ۲- بین قطعی شدن ازدواج آن دو معصوم{{عم}} و انتقال فاطمه{{س}} به منزل امیرمؤمنان{{ع}} چند ماهی فاصله بوده؛ ۳- این انتقال، در سال دوم صورت پذیرفته است، فهمیده میشود. </ref> خواستگاران متعددی از [[مهاجران]] [[قریشی]]، برای [[ازدواج]] با [[فاطمه]] به خواستگاری ایشان آمدند و [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امر الهی]] همه را رد کرد تا آنکه [[جبرئیل امین]] فرود آمد و به [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیام]] داد که [[فاطمه]]{{س}} را به همسری [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درآورد<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۳.</ref> | ||
===پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}}=== | ===پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}}=== | ||
*حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در [[آسمان]] منعقد شد، میگذشت، و خواستگاران مختلف، جواب رد میشنیدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بسیار [[مشتاق]] این [[ازدواج]] بود و [[شب]] و روز در این [[فکر]] به سر میبرد اما [[حیا]] مانع میشد که آن را با [[رسول خدا]]{{صل}} در میان گذارد تا آنکه روزی به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رسید. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا قصد [[ازدواج]] داری؟ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} بهتر میداند". [[علی]]{{ع}} با خود گفت: شاید آن [[حضرت]]، زنی از [[قریش]] را برای وی در نظر دارد و میخواهد به همسری او درآورد. بنابراین از اینکه [[فاطمه]] را از [[دست]] دهد نگران شد تا آنکه روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را به [[خانه]] [[ام سلمه]] [[دعوت]] کرد. وقتی [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] وارد شد و نگاه [[رسول خدا]]{{صل}} به او افتاد، چهره مبارکش از [[شادی]] درخشید و تبسمی کرد به طوری که [[علی]]{{ع}} سفیدی دندانهای مبارکش را که برق میزد، دید. [[رسول خدا]]{{صل}} لب به سخن گشود و فرمود: "[[بشارت]] ده که [[خداوند]] - تبارک و تعالی - [[غم]] مرا درباره [[ازدواج]] تو برطرف کرد". | *حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در [[آسمان]] منعقد شد، میگذشت، و خواستگاران مختلف، جواب رد میشنیدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بسیار [[مشتاق]] این [[ازدواج]] بود و [[شب]] و روز در این [[فکر]] به سر میبرد اما [[حیا]] مانع میشد که آن را با [[رسول خدا]]{{صل}} در میان گذارد تا آنکه روزی به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رسید. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا قصد [[ازدواج]] داری؟ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} بهتر میداند". [[علی]]{{ع}} با خود گفت: شاید آن [[حضرت]]، زنی از [[قریش]] را برای وی در نظر دارد و میخواهد به همسری او درآورد. بنابراین از اینکه [[فاطمه]] را از [[دست]] دهد نگران شد تا آنکه روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را به [[خانه]] [[ام سلمه]] [[دعوت]] کرد. وقتی [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] وارد شد و نگاه [[رسول خدا]]{{صل}} به او افتاد، چهره مبارکش از [[شادی]] درخشید و تبسمی کرد به طوری که [[علی]]{{ع}} سفیدی دندانهای مبارکش را که برق میزد، دید. [[رسول خدا]]{{صل}} لب به سخن گشود و فرمود: "[[بشارت]] ده که [[خداوند]] - تبارک و تعالی - [[غم]] مرا درباره [[ازدواج]] تو برطرف کرد". | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
*[[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} تمام شد و مهمانها رفتند. [[خورشید]] در حال غروب بود که [[فاطمه]]{{س}} با [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت کردند در حالی که چهره [[فاطمه]] پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمیداشت و از [[ملاقات]] با [[پدر]] عرق [[حیا]] بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[خداوند]] تو را از [[لغزش]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[حفظ]] کند". وقتی [[فاطمه]]{{س}} در مقابل [[پدر]] قرار گرفت [[رسول خدا]]{{صل}} [[پوشش]] صورت [[فاطمه]]{{س}} را برداشت تا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[همسر]] آسمانیاش را ببیند. آنگاه [[دست]] او را گرفت و در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار داد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "[[خداوند]] همسری دختر [[رسول خدا]] را بر تو [[مبارک]] گرداند. [[یا علی]]! [[فاطمه]] چه خوب همسری است و یا [[فاطمه]]! [[علی]] چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و [[منتظر]] بمانید تا بیایم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref>. و بدین ترتیب کاروان [[عروسی]] [[فاطمه]] در [[شهر مدینه]] به [[راه]] افتاد تا آنکه در میان [[راه]]، صدایی به [[گوش]] [[مبارک]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و به دنبال آن ناگهان [[جبرئیل]] با هفتاد هزار [[فرشته]] و نیز [[میکائیل]] با همان تعداد [[فرشته]] خود را به این کاروان [[نورانی]] رساندند. [[رسول خدا]]{{صل}} از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمدهایم تا [[فاطمه]]{{س}} را به منزل همسرش برسانیم<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. [[جبرئیل]] سمت راست قرار گرفت و [[میکائیل]] سمت چپ و سایر [[فرشتگان]] پشتسر مرکب قرار گرفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>؛ در حالی که [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[الله اکبر]] میگفتند، به [[راه]] ادامه میدادند و از همین [[شب]]، گفتن [[الله اکبر]] در عروسیها در [[عرش]] به [[ثبت]] رسید<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. و این چنین [[فاطمه]]{{س}} به سوی منزل خود بدرقه شد. | *[[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} تمام شد و مهمانها رفتند. [[خورشید]] در حال غروب بود که [[فاطمه]]{{س}} با [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت کردند در حالی که چهره [[فاطمه]] پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمیداشت و از [[ملاقات]] با [[پدر]] عرق [[حیا]] بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[خداوند]] تو را از [[لغزش]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[حفظ]] کند". وقتی [[فاطمه]]{{س}} در مقابل [[پدر]] قرار گرفت [[رسول خدا]]{{صل}} [[پوشش]] صورت [[فاطمه]]{{س}} را برداشت تا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[همسر]] آسمانیاش را ببیند. آنگاه [[دست]] او را گرفت و در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار داد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "[[خداوند]] همسری دختر [[رسول خدا]] را بر تو [[مبارک]] گرداند. [[یا علی]]! [[فاطمه]] چه خوب همسری است و یا [[فاطمه]]! [[علی]] چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و [[منتظر]] بمانید تا بیایم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref>. و بدین ترتیب کاروان [[عروسی]] [[فاطمه]] در [[شهر مدینه]] به [[راه]] افتاد تا آنکه در میان [[راه]]، صدایی به [[گوش]] [[مبارک]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و به دنبال آن ناگهان [[جبرئیل]] با هفتاد هزار [[فرشته]] و نیز [[میکائیل]] با همان تعداد [[فرشته]] خود را به این کاروان [[نورانی]] رساندند. [[رسول خدا]]{{صل}} از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمدهایم تا [[فاطمه]]{{س}} را به منزل همسرش برسانیم<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. [[جبرئیل]] سمت راست قرار گرفت و [[میکائیل]] سمت چپ و سایر [[فرشتگان]] پشتسر مرکب قرار گرفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>؛ در حالی که [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[الله اکبر]] میگفتند، به [[راه]] ادامه میدادند و از همین [[شب]]، گفتن [[الله اکبر]] در عروسیها در [[عرش]] به [[ثبت]] رسید<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. و این چنین [[فاطمه]]{{س}} به سوی منزل خود بدرقه شد. | ||
*[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[فاطمه]]{{س}} را به داخل [[خانه]] برد و هر دو در گوشهای کنار هم نشستند و نگاهشان از [[حیا]] به [[زمین]] دوخته شده بود تا آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ [[فاطمه]] و [[امیرمؤمنان]] جواب دادند: بفرمایید ای [[رسول خدا]]!، خوش آمدید که [[بهترین]] وارد شوندهاید. [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و [[فاطمه]]{{س}} و [[علی]]{{ع}} را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به [[فاطمه]]{{س}} کرد و فرمود: "[[فاطمه]]! مقداری آب برایم بیاور!" [[فاطمه]]{{س}} برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]] جرعهای از آن را در دهان خود مضمضه کرد و به لیوان برگرداند. آنگاه مقداری از آب لیوان را بر سر [[فاطمه]] ریخت و به او فرمود: "به سمت من بیا" و وقتی [[فاطمه]]{{س}} نزد ایشان رفت مقداری از آب را به سمت [[قلب]] [[فاطمه]]{{س}} پاشید؛ سپس فرمود: "برگرد" و مقداری نیز بین دو کتف او پاشید<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و همین کار را درباره [[علی]]{{ع}} نیز تکرار فرمود<ref>شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۸؛ جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۳۸.</ref>. سپس چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! این دخترم، محبوبترین [[آفریده]] در نزد من است؛ خدایا! این ([[علی]]) [[برادر]] من و محبوبترین [[آفریده]] در نزد من است. خدایا! تو بر ما [[مهربان]] باش و [[اهل]] [[علی]] را بر او [[مبارک]] گردان"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۳؛ ابنسعد نیز با اختلاف کمی این مطلب را نقل کرده است (الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳).</ref>. | *[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[فاطمه]]{{س}} را به داخل [[خانه]] برد و هر دو در گوشهای کنار هم نشستند و نگاهشان از [[حیا]] به [[زمین]] دوخته شده بود تا آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ [[فاطمه]] و [[امیرمؤمنان]] جواب دادند: بفرمایید ای [[رسول خدا]]!، خوش آمدید که [[بهترین]] وارد شوندهاید. [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و [[فاطمه]]{{س}} و [[علی]]{{ع}} را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به [[فاطمه]]{{س}} کرد و فرمود: "[[فاطمه]]! مقداری آب برایم بیاور!" [[فاطمه]]{{س}} برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]] جرعهای از آن را در دهان خود مضمضه کرد و به لیوان برگرداند. آنگاه مقداری از آب لیوان را بر سر [[فاطمه]] ریخت و به او فرمود: "به سمت من بیا" و وقتی [[فاطمه]]{{س}} نزد ایشان رفت مقداری از آب را به سمت [[قلب]] [[فاطمه]]{{س}} پاشید؛ سپس فرمود: "برگرد" و مقداری نیز بین دو کتف او پاشید<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و همین کار را درباره [[علی]]{{ع}} نیز تکرار فرمود<ref>شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۸؛ جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۳۸.</ref>. سپس چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! این دخترم، محبوبترین [[آفریده]] در نزد من است؛ خدایا! این ([[علی]]) [[برادر]] من و محبوبترین [[آفریده]] در نزد من است. خدایا! تو بر ما [[مهربان]] باش و [[اهل]] [[علی]] را بر او [[مبارک]] گردان"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۳؛ ابنسعد نیز با اختلاف کمی این مطلب را نقل کرده است (الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳).</ref>. | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} از زنهای حاضر خواست تا از [[خانه]] خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها [[اسماء بنت عُمیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کردهاند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کردهاند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> ماند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خواست که از [[خانه]] خارج شود، وجود زنی را [[حس]] کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آیا نگفتم از [[خانه]] خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای [[رسول خدا]]؛ [[پدر]] و مادرم به فدای شما، قصد [[نافرمانی]] نداشتم اما پیمانی با [[خدیجه]] بستهام" و [[پیمان]] خود را با [[خدیجه]] برای آن [[حضرت]] [[نقل]] کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان [[رسول خدا]]{{صل}} پر از [[اشک]] شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به [[خدا]] قسم"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.</ref>. پس آن [[حضرت]] دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای [[فاطمه]]{{س}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین [[دعا]] میکرد: "[[خداوند]] شما و نسلتان را [[پاک]] قرار داده است. با هر کس که با شما در [[صلح]] باشد، در [[صلح]] و با هر کس که با شما در [[جنگ]] باشد، در [[جنگ]] هستم. شما را به [[خدا]] سپرده و او را به [[حمایت]] از شما میخوانم"<ref>مناقب آل ابی طالب، | *[[رسول خدا]]{{صل}} از زنهای حاضر خواست تا از [[خانه]] خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها [[اسماء بنت عُمیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کردهاند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کردهاند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> ماند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خواست که از [[خانه]] خارج شود، وجود زنی را [[حس]] کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آیا نگفتم از [[خانه]] خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای [[رسول خدا]]؛ [[پدر]] و مادرم به فدای شما، قصد [[نافرمانی]] نداشتم اما پیمانی با [[خدیجه]] بستهام" و [[پیمان]] خود را با [[خدیجه]] برای آن [[حضرت]] [[نقل]] کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان [[رسول خدا]]{{صل}} پر از [[اشک]] شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به [[خدا]] قسم"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.</ref>. پس آن [[حضرت]] دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای [[فاطمه]]{{س}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین [[دعا]] میکرد: "[[خداوند]] شما و نسلتان را [[پاک]] قرار داده است. با هر کس که با شما در [[صلح]] باشد، در [[صلح]] و با هر کس که با شما در [[جنگ]] باشد، در [[جنگ]] هستم. شما را به [[خدا]] سپرده و او را به [[حمایت]] از شما میخوانم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۷.</ref>. | ||
*و نیز [[نقل]] شده، آن [[حضرت]] [[دست]] [[فاطمه]]{{س}} را گرفت فرمود: "[[فاطمه]]! از [[غضب]] [[علی]] برحذر باش، زیرا که [[خداوند]] با غضبش، [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] میشود". سپس به سوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمد و [[دست]] او را نیز گرفت و فرمود: "ای اباالحسن! از [[غضب فاطمه]] برحذر باش، زیرا که [[فرشتگان]]، با [[غضب]] او [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] میشوند"<ref>مناقب آل ابی طالب، | *و نیز [[نقل]] شده، آن [[حضرت]] [[دست]] [[فاطمه]]{{س}} را گرفت فرمود: "[[فاطمه]]! از [[غضب]] [[علی]] برحذر باش، زیرا که [[خداوند]] با غضبش، [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] میشود". سپس به سوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمد و [[دست]] او را نیز گرفت و فرمود: "ای اباالحسن! از [[غضب فاطمه]] برحذر باش، زیرا که [[فرشتگان]]، با [[غضب]] او [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] میشوند"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۱۴؛ در برخی منابع اهل سنت آمده که روزی رسول خدا{{صل}} به فاطمه{{س}} فرمود: "علی را غضبناک مساز زیرا که خداوند با غضب او، غضب میکند" (ربیع الابرار، زمخشری، ج۱، ص۱۴۱). اما به این مطلب که "خداوند با غضب فاطمه، غضب میکند" نیز در منابع اهل سنت، اشاره شده که نقل خواهد شد.</ref>. | ||
*بدینسان [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[همسر]] خود رفت و فرشتگانی که برای بدرقه او، فرود آمده بودند تا [[طلوع صبح]] در [[مدینه]]، [[خداوند متعال]] را [[تسبیح]] میگفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} درباره [[شب]] اول [[زندگی]] مشترکش با [[امیرمؤمنان]] به اسماء چنین فرمود: "[[شب]] اولی که به [[خانه علی]]{{ع}} وارد شدم، شنیدم که [[زمین]] با او سخن گفته و او نیز با [[زمین]] سخن میگفت"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمة، ابن ابیالفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۲-۲۴۷.</ref> | *بدینسان [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[همسر]] خود رفت و فرشتگانی که برای بدرقه او، فرود آمده بودند تا [[طلوع صبح]] در [[مدینه]]، [[خداوند متعال]] را [[تسبیح]] میگفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} درباره [[شب]] اول [[زندگی]] مشترکش با [[امیرمؤمنان]] به اسماء چنین فرمود: "[[شب]] اولی که به [[خانه علی]]{{ع}} وارد شدم، شنیدم که [[زمین]] با او سخن گفته و او نیز با [[زمین]] سخن میگفت"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمة، ابن ابیالفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۲-۲۴۷.</ref> | ||
===روز اول سکونت در [[خانه]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}}=== | ===روز اول سکونت در [[خانه]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}}=== | ||
*در اولین [[صبح]] [[زندگی]] مشترک [[فاطمه]]{{س}} [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دیدار]] دختر آمد و هنگام ورود به [[خانه]] آنها فرمود: "[[درود]] بر شما! آیا به [[خانه]] وارد شوم؟ [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند. اسماء در را باز کرد<ref>مناقب آل أبی طالب، | *در اولین [[صبح]] [[زندگی]] مشترک [[فاطمه]]{{س}} [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دیدار]] دختر آمد و هنگام ورود به [[خانه]] آنها فرمود: "[[درود]] بر شما! آیا به [[خانه]] وارد شوم؟ [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند. اسماء در را باز کرد<ref>مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۳۱.</ref> و [[رسول خدا]]{{صل}} در حالیکه ظرف شیری در [[دست]] داشت به [[خانه]] وارد شد و به [[فاطمه]] فرمود: "بنوش! پدرت به فدایت". و به [[امیرمؤمنان]] نیز فرمود: "بنوش! پسر عمویت به فدایت"<ref>مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۳۲.</ref>. و از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پرسید: همسرت را چگونه دیدی؟ [[علی]]{{ع}} فرمود: "خوب کمک کاری است برای [[اطاعت خداوند]]". و از [[فاطمه]]{{س}} نیز همین سؤال را پرسید و [[فاطمه]] جواب داد: "[[بهترین]] شوهر". و سپس [[رسول خدا]]{{صل}} برایشان چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! بین قلبهایشان [[الفت]] و اینان و فرزندانشان را از [[وارثان]] [[بهشت]] پرنعمت قرار ده و نسلی [[پاک]] و [[مبارک]] روزیشان فرما و [[برکت]] را در این [[نسل]] قرار ده و آنان را امامانی [[هدایتگر]] به [[اطاعت]] خود و آنچه [[رضایت]] تو در آن است، قرار ده". | ||
*[[فاطمه]]{{س}} نیز آنچه را که [[شب]] گذشته درباره گفتگوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با [[زمین]] شنیده بود برای [[پدر]] [[نقل]] کرد و آن [[حضرت]] بلافاصله سجدهای طولانی به جا آورد. سپس سر از [[سجده]] برداشت و فرمود: "[[فاطمه]]! [[بشارت]] باد بر تو به نسلی [[پاک]]، زیرا که [[خداوند]]، همسرت را بر سایر مخلوقاتش [[برتری]] بخشیده و [[زمین]] را [[مأمور]] کرده تا او را از خبرهایش و آنچه بر روی آن در [[شرق]] و [[غرب]] آن اتفاق میافتد، باخبر کند"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>. | *[[فاطمه]]{{س}} نیز آنچه را که [[شب]] گذشته درباره گفتگوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با [[زمین]] شنیده بود برای [[پدر]] [[نقل]] کرد و آن [[حضرت]] بلافاصله سجدهای طولانی به جا آورد. سپس سر از [[سجده]] برداشت و فرمود: "[[فاطمه]]! [[بشارت]] باد بر تو به نسلی [[پاک]]، زیرا که [[خداوند]]، همسرت را بر سایر مخلوقاتش [[برتری]] بخشیده و [[زمین]] را [[مأمور]] کرده تا او را از خبرهایش و آنچه بر روی آن در [[شرق]] و [[غرب]] آن اتفاق میافتد، باخبر کند"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>. | ||
*[[نقل]] شده، پس از [[ازدواج]] آن دو، روزی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} آمد و دید [[ | *[[نقل]] شده، پس از [[ازدواج]] آن دو، روزی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} آمد و دید [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} در حال خندهاند و تا آن [[حضرت]] را دیدند ساکت شدند، [[رسول خدا]]{{صل}} از ایشان علت [[خنده]] را پرسیدند. [[فاطمه]]{{س}} پاسخ داد: "جانم به فدای شما؛ [[علی]] میگوید: من در نزد [[رسول خدا]] از تو محبوبترم و من گفتم: من محبوبتر از تو هستم". [[رسول خدا]]{{صل}} تبسمی کرد و فرمود: "دخترم! تو [[فرزند]] [[منی]] و [[علی]] از تو در نزد من عزیزتر است"<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۶۶؛ مجمع الزوائد، هیشمی، ج۹، ص۲۰۲؛ سیدة نساء اهل الجنة فاطمة الزهراء، مناوی، ج۱، ص۱۶.</ref>. و وقتی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در همین باره از [[رسول خدا]] پرسید، آن [[حضرت]] فرمود: "[[فاطمه]]، محبوبتر از تو و تو عزیزتر از او برای من هستی"<ref>الآحاد و المثانی، ابن ضحاک، ج۵، ص۳۶۰؛ خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب، نسائی، ج۱، ص۱۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۲.</ref>. این پاسخها نشانگر آن است که در نزد آن [[حضرت]]، در میان مردان، محبوبتر از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و در میان [[زنان]]، محبوبتر از [[فاطمه]]{{س}} کسی نبود<ref>تاریج جرجان، جرجانی، ج۱، ص۲۱۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۶، ص۳۱۸۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۴۲۹.</ref>. | ||
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره [[زندگی]] چند ساله خود با [[فاطمه]]{{س}} میفرماید: "به [[خدا]] قسم، او را خشمناک نکرده و بر کاری مجبورش نساختم تا آنکه [[خداوند عزوجل]] او را به سوی خود برد و او نیز مرا [[خشمگین]] نساخت و از من [[نافرمانی]] نکرد و هرگاه بدو نگاه میکردم [[غم]] و غصههایم برطرف میشد"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۴.</ref>. | *[[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره [[زندگی]] چند ساله خود با [[فاطمه]]{{س}} میفرماید: "به [[خدا]] قسم، او را خشمناک نکرده و بر کاری مجبورش نساختم تا آنکه [[خداوند عزوجل]] او را به سوی خود برد و او نیز مرا [[خشمگین]] نساخت و از من [[نافرمانی]] نکرد و هرگاه بدو نگاه میکردم [[غم]] و غصههایم برطرف میشد"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۴.</ref>. | ||
*اولین ثمره این پیوند [[الهی]]، نوزادی آسمانی بود که بیشترین شباهت را از گلو به بالا یعنی در شکل و رنگ صورت و موها به [[رسول خدا]]{{صل}} داشت<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶؛ البته عبارت شبیهترین مردم به آن حضرت در قسمت بالاتنه، نیز در این منابع آمده است: مسند أبیداود الطیالسی، أبو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۴؛ سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۶۶۰.</ref>. او در نیمه اولین [[ماه رمضان]] [[زندگی]] مشترک آنان، به [[دنیا]] آمد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. | *اولین ثمره این پیوند [[الهی]]، نوزادی آسمانی بود که بیشترین شباهت را از گلو به بالا یعنی در شکل و رنگ صورت و موها به [[رسول خدا]]{{صل}} داشت<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶؛ البته عبارت شبیهترین مردم به آن حضرت در قسمت بالاتنه، نیز در این منابع آمده است: مسند أبیداود الطیالسی، أبو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۴؛ سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۶۶۰.</ref>. او در نیمه اولین [[ماه رمضان]] [[زندگی]] مشترک آنان، به [[دنیا]] آمد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
'''[[ازدواج با فاطمه]]'''{{س}} [[پیامبر خدا]]، پس از سیزده سال سختکوشی، تلاش در راه [[ابلاغ]] [[رسالت]] و [[تحمل]] دشواریها، شکنجهها و آزارها به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و [[حکومت اسلامی]] را بنیاد نهاد. [[علی]]{{ع}} از آغازین روزهای [[رسالت پیامبر]]{{صل}}، همگام و همراه [[پیامبر خدا]] بود و در سال اول [[هجرت]]، ۲۴ سال داشت. او باید [[ازدواج]] میکرد و زندگانی مشترک را آغاز میکرد. [[فاطمه]]{{س}} نُه ساله است. او [[دختر پیامبر]] خداست و در جایگاهی بلند از [[فضایل]] [[انسانی]] و ویژگیهای والای ملکوتی، که [[پیامبر خدا]] بارها او را ستوده و "پاره [[قلب]]" خود نامیده است. | '''[[ازدواج با فاطمه]]'''{{س}} [[پیامبر خدا]]، پس از سیزده سال سختکوشی، تلاش در راه [[ابلاغ]] [[رسالت]] و [[تحمل]] دشواریها، شکنجهها و آزارها به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و [[حکومت اسلامی]] را بنیاد نهاد. [[علی]]{{ع}} از آغازین روزهای [[رسالت پیامبر]]{{صل}}، همگام و همراه [[پیامبر خدا]] بود و در سال اول [[هجرت]]، ۲۴ سال داشت. او باید [[ازدواج]] میکرد و زندگانی مشترک را آغاز میکرد. [[فاطمه]]{{س}} نُه ساله است. او [[دختر پیامبر]] خداست و در جایگاهی بلند از [[فضایل]] [[انسانی]] و ویژگیهای والای ملکوتی، که [[پیامبر خدا]] بارها او را ستوده و "پاره [[قلب]]" خود نامیده است. | ||
موقعیت [[پیامبر]]{{صل}} در [[جایگاه]] [[زعامت]] [[امت]] از یکسوی، و [[شخصیت]] والای [[فاطمه]]{{س}} از سوی دیگر، زمینهای بود تا کسانِ بسیاری- بهویژه آنانکه از اینگونه پیوندها بیشتر در [[فکر]] رقم زدن [[آینده]] خود هستند- | موقعیت [[پیامبر]]{{صل}} در [[جایگاه]] [[زعامت]] [[امت]] از یکسوی، و [[شخصیت]] والای [[فاطمه]]{{س}} از سوی دیگر، زمینهای بود تا کسانِ بسیاری- بهویژه آنانکه از اینگونه پیوندها بیشتر در [[فکر]] رقم زدن [[آینده]] خود هستند- به خواستگاری بروند. | ||
[[پیامبر]]{{صل}}، یکسر جواب رد میداد و گاه، تصریح میکرد که [[منتظر]] "[[قضای الهی]]" است. | [[پیامبر]]{{صل}}، یکسر جواب رد میداد و گاه، تصریح میکرد که [[منتظر]] "[[قضای الهی]]" است. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
جواب، معلوم بود؛ اما مگر [[فاطمه]]{{س}} را همسانی جز [[علی]]{{ع}} و همسری لایق جز او بود؟! | جواب، معلوم بود؛ اما مگر [[فاطمه]]{{س}} را همسانی جز [[علی]]{{ع}} و همسری لایق جز او بود؟! | ||
[[ازدواج]] (و به تعبیر [[پیامبر خدا]]: [[امر الهی]]) تحقق یافت و آن دو بزرگوار، زندگانی مشترک را در اولین سال [[هجرت]]<ref>از منابع تاریخی استفاده میشود که میان عقد و زفاف علی{{ع}} با فاطمه{{س}}، مدتی فاصله شده و عقد، اندکی پس از رسیدن به مدینه و زفاف، پس از جنگ بدر بوده است و توجه به این نکته میتواند تعارض میان روایتهای موجود را حل نماید.</ref>، با مهریهای بسیار اندک و مراسمی بس ساده و جهیزیهای سادهتر آغاز کردند و بدینسان، شکوهمندترین [[خانه]] و نقش آفرینترین زندگانی مشترک در [[تاریخ اسلام]]، رقم خورد. | [[ازدواج]] (و به تعبیر [[پیامبر خدا]]: [[امر الهی]]) تحقق یافت و آن دو بزرگوار، زندگانی مشترک را در اولین سال [[هجرت]]<ref>از منابع تاریخی استفاده میشود که میان عقد و زفاف علی{{ع}} با فاطمه{{س}}، مدتی فاصله شده و عقد، اندکی پس از رسیدن به مدینه و زفاف، پس از جنگ بدر بوده است و توجه به این نکته میتواند تعارض میان روایتهای موجود را حل نماید.</ref>، با مهریهای بسیار اندک و مراسمی بس ساده و جهیزیهای سادهتر آغاز کردند و بدینسان، شکوهمندترین [[خانه]] و نقش آفرینترین زندگانی مشترک در [[تاریخ اسلام]]، رقم خورد. | ||
در کنار [[خانه پیامبر]]{{صل}}، خانهای خُرد- که به [[راستی]] از همه [[تاریخ]]، بزرگتر و غبطهآفرین عرشیان و زمینیان بود- | در کنار [[خانه پیامبر]]{{صل}}، خانهای خُرد- که به [[راستی]] از همه [[تاریخ]]، بزرگتر و غبطهآفرین عرشیان و زمینیان بود- بر پا شد. این [[خانه]]، سرچشمه [[فضیلتها]]، مکرمتها، [[عشق]]، [[ایمان]]، [[ایثار]]، [[جهاد]]، [[ساده زیستی]]،... بود و به [[راستی]] خانهای بود که سر بر [[عرش]] میسایید. | ||
[[علی]]{{ع}}، این پارسای [[شب]] و زمزمهگر خلوتهای آن، شیر بیشه [[نبرد]] بود و هنوز زخمهای نشسته بر پیکرش التیام نیافته، در [[جنگی]] دیگر حاضر بود و رزم آورترین و بزرگترین هماوردجوی میدان. | [[علی]]{{ع}}، این پارسای [[شب]] و زمزمهگر خلوتهای آن، شیر بیشه [[نبرد]] بود و هنوز زخمهای نشسته بر پیکرش التیام نیافته، در [[جنگی]] دیگر حاضر بود و رزم آورترین و بزرگترین هماوردجوی میدان. | ||
و [[فاطمه]]{{س}}، آرام و پرشکیب، بار [[زندگی]] را بر دوش داشت، با کمترین امکانات میساخت، زخمهای [[همسر]] و [[پدر]] را میشست و افزون بر همسری [[علی]]{{ع}}، به تعبیر لطیف [[پیامبر خدا]]، "برای [[پدر]]، [[مادری]] میکرد"<ref>شاید بدین جهت، یکی از کنیههای ایشان، «ام أبیها» است. ر.ک: تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۲۴۷ ش ۷۸۹۹.</ref>. | و [[فاطمه]]{{س}}، آرام و پرشکیب، بار [[زندگی]] را بر دوش داشت، با کمترین امکانات میساخت، زخمهای [[همسر]] و [[پدر]] را میشست و افزون بر همسری [[علی]]{{ع}}، به تعبیر لطیف [[پیامبر خدا]]، "برای [[پدر]]، [[مادری]] میکرد"<ref>شاید بدین جهت، یکی از کنیههای ایشان، «ام أبیها» است. ر.ک: تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۲۴۷ ش ۷۸۹۹.</ref>. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۵۳
مراحل ازدواج حضرت فاطمه
امر الهی
- این مرحله را میتوان مرحله آغازین ازدواج فاطمه(س) به شمار آورد که در آن، پروردگار متعال آنگاه که رسولش(ص) در معراج، به نزدیکترین فاصله میان خود و او رسید و قرآن از آن چنین تعبیر میکند: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾[۱]. در این هنگام میانشان فاصلهای جز ظرفی از جنس لؤلؤء که نوری طلایی از آن بود، تصویری را دید، به آن حضرت گفته شد: ای محمد! آیا این تصویر را میشناسی؟ فرمود: "بله، این، تصویر علی بن ابیطالب است". و خداوند به او وحی کرد که فاطمه را زیر درخت طوبای[۲] بهشت به همسری او درآورد[۳].[۴]
ازدواج در بهشت
- پس رسول خدا(ص) به دستور الهی در زیر درخت طوبای بهشت[۵]، فاطمه(س) را با مهریه یک پنجم دنیا[۶] به عقد علی(ع) درآورد[۷]. و خداوند به درخت سدره وحی کرد که دُرّ و جواهر برای ایشان بریزد تا به میمنت این عقد آسمانی رسول خدا(ص) به حوریان بهشتی هدیه کند و حوریان نیز آن هدیه را گرفته و به آن مباهات کرده و میگفتند: این به برکت ازدواج فاطمه است[۸].[۹]
خواستگاران متعدد
- در همان ماههای اول اقامت در مدینه[۱۰] خواستگاران متعددی از مهاجران قریشی، برای ازدواج با فاطمه به خواستگاری ایشان آمدند و رسول خدا(ص) به امر الهی همه را رد کرد تا آنکه جبرئیل امین فرود آمد و به رسول خدا(ص) پیام داد که فاطمه(س) را به همسری امیرمؤمنان(ع) درآورد[۱۱].[۱۲]
پیشنهاد رسول خدا(ص)
- حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در آسمان منعقد شد، میگذشت، و خواستگاران مختلف، جواب رد میشنیدند و امیرمؤمنان(ع) بسیار مشتاق این ازدواج بود و شب و روز در این فکر به سر میبرد اما حیا مانع میشد که آن را با رسول خدا(ص) در میان گذارد تا آنکه روزی به حضور رسول خدا(ص) رسید. رسول خدا(ص) از او پرسید: آیا قصد ازدواج داری؟ امیرمؤمنان(ع) فرمود: "رسول خدا(ص) بهتر میداند". علی(ع) با خود گفت: شاید آن حضرت، زنی از قریش را برای وی در نظر دارد و میخواهد به همسری او درآورد. بنابراین از اینکه فاطمه را از دست دهد نگران شد تا آنکه روزی رسول خدا(ص) علی(ع) را به خانه ام سلمه دعوت کرد. وقتی علی(ع) به خانه وارد شد و نگاه رسول خدا(ص) به او افتاد، چهره مبارکش از شادی درخشید و تبسمی کرد به طوری که علی(ع) سفیدی دندانهای مبارکش را که برق میزد، دید. رسول خدا(ص) لب به سخن گشود و فرمود: "بشارت ده که خداوند - تبارک و تعالی - غم مرا درباره ازدواج تو برطرف کرد".
- علی(ع) پرسید: چگونه ای رسول خدا(ص)؟
- پیامبر(ص) فرمود: "جبرئیل(ع) نزد من آمد در حالی که سنبل و قرنفلی[۱۳] بهشتی همراه او بود. پس آن دو را به من داد و من آنها را بوییدم و گفتم: این سنبل و قرنفل برای چیست؟ پاسخ داد: "خداوند -تبارک و تعالی- فرشتگان و غیر فرشتگانی را که در بهشت ساکناند مأمور ساخت تا تمام بهشت را با شاخهها و نهرها و میوهها و قصرهای بهشتی بیارایند و به گلهای آن فرمان داده که انواع بوی خوش را از خود بپراکنند و نیز به حوریان دستور داده تا سوره طه و طس و حم عسق را در بهشت بخوانند. سپس منادی را مأمور کرده که چنین ندا دهد: ای فرشتگانم و ای ساکنان بهشتم! شاهد باشید که من فاطمه بنت محمد(ص) را به همسری علی بن أبی طالب(ع) درآوردم. سپس حضرت حق به خوشسخنترین فرشته خود که راحیل نام دارد، فرمان داد تا در آنجا سخنرانی کند؛ و او چنان سخنرانی کرد که در آسمان و زمین نظیر نداشت. و بعد منادی الهی ندا داد: ای فرشتگانم و ای ساکنان بهشت من! به علی بن أبیطالب(ع) حبیب محمد(ص) و فاطمه بنت محمد(ص) تبریک گویید که من آن دو را مبارک گردانیدم؛ راحیل پرسید: پروردگارا! افزون بر آنچه به چشم خود در بهشت میبینم برکت شما بر آنها چیست؟ خداوند -عزوجل- فرمود: "برکت ویژه من به آنان این است که مجتبی و حسین(ع) را به آنان داده و آن دو را حجت خود بر مخلوقاتم قرار میدهم به عزت و جلالم سوگند، نسلی از آن دو به وجود خواهم آورد که پایگاه علم من در زمین و معادن حکمتم خواهند بود و در قیامت آنان، پس از پیامبران و رسولان، بر مخلوقاتم احتجاج خواهم کرد". امیرمؤمنان(ع) در حال گوش دادن به سخنان رسول خدا(ص) بود که ناگاه پیامبر(ص) فرمود: "بشارت بده ای علی! زیرا که من تو را به همسری دخترم فاطمه درآوردم همانگونه که خداوند چنین کرد و جبرئیل به من خبر داده و بهشت و اهالی آن مشتاق تو و فاطمهاند".
- علی(ع) که از شادی وصلت با سرور زنان عالم بسیار شادمان بود، لب به شکر الهی گشود و دعایی را که خداوند از زبان حضرت سلیمان نقل فرموده، به زبان آورد: ﴿قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۴]. و رسول خدا(ص) آمین گفت[۱۵]. بعد از این ماجرا گویا برخی باز برای خواستگاری فاطمه(س) به نزد رسول خدا(ص) آمدند از جمله نقل شده، روزی امیرمؤمنان(ع) در نزد رسول خدا(ص) حاضر بود ابوبکر و عمر به خواستگاری فاطمه(س) آمدند و رسول خدا(ص) رو به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "ای علی! فاطمه از آن توست"[۱۶].[۱۷]
اجرای مراسم ازدواج
- بالاخره زمان ازدواج علی(ع) و فاطمه(س)، در حالی که فاطمه نُه ساله بود، فرا رسید[۱۸]. امام کاظم(ع) در این باره چنین فرموده است: روزی رسول خدا(ص) در منزل نشسته بود که فرشتهای با بیست و چهار چهره به نزد ایشان وارد شد. رسول خدا(ص) به او فرمود: "حبیب من جبرئیل! تاکنون تو را به این شکل ندیده بودم". آن فرشته جواب داد: "من جبرئیل نیستم و محمودم که خداوند متعال مرا فرستاده تا نور را به ازدواج نور در آوردم". حضرت پرسید: چه کسی را با چه کسی؟ آن فرشته گفت: "فاطمه را به علی". و آنگاه که فرشته برگشت رسول خدا(ص) دید که میان دو کتف او چنین نوشته است: محمد رسول خداست و علی وصی اوست. رسول خدا(ص) از او پرسید: از چه زمانی این دو جمله بین دو کتف تو نوشته شده است؟ محمود پاسخ داد: "بیست و دو هزار سال قبل از آنکه خداوند -عزوجل- آدم را بیافریند"[۱۹].
- در اواخر ماه صفر[۲۰] سال اول هجرت[۲۱]، یعنی چند روز مانده به اولین سالگشت هجرت و سپری شدن دوازدهمین ماه هجرت، رسول خدا(ص) که قبلاً عقد آسمانی این دو معصوم را در زیر درخت طوبای بهشت خوانده بود، آنها را به همسری هم درآورد و در زمین نیز بین این دو نور عرشی، پیمان ازدواج منعقد شد[۲۲].
- شاید همینجا بود که رسول خدا(ص) از ام ایمن، خادم خود پرسید: چه همراه داری؟ ام ایمن جواب داد: اینها نثار (چیزی که بر سر عروس میباشند و دیگران آن را جمع میکنند) است که من جمع کردهام. پس ام ایمن به گریه افتاد و گریه کنان به رسول خدا(ص) گفت: "فاطمه را به همسری علی(ع) درآوردی اما چیزی بر او نثار نکردی". رسول خدا(ص) فرمود: "دروغ نگو، زیرا آنگاه که خداوند متعال فاطمه را به همسری علی(ع) درآورد، به درختان بهشت فرمان داد تا زیورها و یاقوت و دُر و زمرد و إستبرق بر فاطمه نثار کنند و اهالی بهشت فراوان از آن گرفتند و خداوند، طوبی را مهر فاطمه(س) و در منزل علی(ع) قرار داد[۲۳].[۲۴]
مهریه فاطمه(س)
- درباره مهر حضرت فاطمه(س) باید گفت: در نگاه کلی، هر مهری که اصل آن در عقد دائم معین شود لااقل دو جنبه دارد: یکی تعیین مقدار آن و دیگری پرداخت آن. اما جنبه اول، توافقی است و در صورت معین نشدن مقدار آن، باید مهر المثل[۲۵]؛ یعنی مهر زنهایی که در سطح اجتماعی و ویژگیهای فردی زوجه هستند، به همسر پرداخت شود[۲۶] و درباره جنبه دوم که پرداخت مهریه است، اگر زمان پرداخت در عقد مشخص شده باشد، به همان عمل میشود و الا به عنوان بدهی بر عهده مرد باقی میماند. اما درباره جنبه اول مهر حضرت فاطمه(س) یعنی تعیین مقدار، امام صادق(ع) فرمود: "مهری که رسول خدا(ص) برای همه دختران و همسران خود معین میکرد از دوازده اوقیه و یک نَش (هر اوقیه چهل درهم و هر نش، نصف آن یعنی بیست درهم است که در مجموع پانصد درهم میشود) بیشتر نبود"[۲۷]. از این حدیث فهمیده میشود که مهریه آن حضرت(س) از پانصد درهم بیشتر نبوده است.
- طبیعتاً این مقدار مهر، از نظر مادی، پایین بود لذا گروهی از قریش نزد رسول خدا(ص) آمده و گفتند: فاطمه را به مهر ناچیزی به همسری علی درآوردی! و رسول خدا(ص) به آسمانی بودن این وصلت اشاره کرد [۲۸].
- اما درباره جنبه دوم؛ یعنی پرداخت مهریه، آنچه مسلم است آنکه امیرمؤمنان(ع) به همین جهت در هنگام بردن فاطمه(س) به منزل خود[۲۹]، زره حُطمی[۳۰] خود را که رسول خدا(ص) به او بخشیده بود[۳۱] به دستور آن حضرت(ص) به فاطمه بخشید[۳۲] و نیز طبق حدیث امام صادق(ع) مسلم است که این زره سی درهم قیمت داشته است [۳۳]. لذا به نظر میرسد امیرمؤمنان(ع) زره خود را به عنوان مقداری از مهر به همسر خویش داده باشند[۳۴].[۳۵]
اعتراض و سرزنش قریش
- پس از سرگرفتن این ازدواج، قریش با شدت بیشتری به رسول خدا(ص) اعتراض کرده، گفتند: ما از فاطمه خواستگاری کردیم و ما را رد کرد و او را به همسری علی درآوردی؟ و حتی از درد دل رسول خدا(ص) با امیرمؤمنان(ع) فهمیده میشود که آنان تنها به این کار، اعتراض نکردند بلکه رسول خدا(ص) را سرزنش کردند. رسول خدا(ص) به آنها فرمود: "به خدا سوگند، من نه با نظر خود، شما را رد کردم و نه با نظر خود، او را به همسری علی درآوردم بلکه خدا شما را رد کرده و او را به همسری علی درآورد". و جبرئیل فرود آمد و به پیام(ص) گفت: ای محمد! خداوند -جل جلاله- میفرماید: "اگر علی را نمیآفریدم، کسی در عالم هم کفو دخترت فاطمه نبود"[۳۶].[۳۷]
تهیه لوازم اولیه زندگی
- در این باره دو نقل زیر آمده است:
- امیرمؤمنان(ع) شتری داشت که آن را به چهارصد و هشتاد درهم فروخت و رسول خدا(ص) فرمود: "دو سوم پول را برای عطر و یک سوم را برای لباس قرار دهید"[۳۸]. و به زنهای حاضر امر فرمود تا منزل فاطمه(س) را با زیراندازی که از لیف خرما پر گشته و بالش و روپوش خیبری و طشت و چند ظرف سفالی و ظرفی برای نظافت و دو پرده نازک، آماده سازند. و سلمان و بلال را برای خرید تمام این وسایل فرستاد [۳۹].
- رسول خدا(ص) امیرمؤمنان(ع) را مأمور کرد تا همان زرهای را که به امر رسول خدا(ص) به فاطمه(س) بخشیده بود، برای تهیه لوازم اولیه زندگی بفروشد و علی(ع) نیز چنین کرد و پول آن را نزد رسول خدا(ص) میآورد. حضرت دو سوم آن را برداشت و دستور داد تا با آن برای فاطمه عطر بخرند، و یک سوم باقی مانده را به بلال و ابوبکر داد تا وسایل زندگی بخرند و آن دو به بازار رفتند و این وسایل را تهیه کردند. یک عدد پیراهن به هفت درهم؛ یک عدد روسری به چهار درهم؛ یک عدد عبای خیبری سیاه؛ دو زیرانداز از جنس کتان؛ دو عدد لحاف که لایه یکی از آنها پشم و دیگری لیف خرما بود؛ چهار عدد پشتی که از پوستهای دباغی شده شهر طایف درست شده و از گیاه خشک شده بود؛ پرده نازک پشمی؛ یک عدد حصیر که از بافتههای شهر هجرِ بحرین بود؛ دستاسی برای آرد کردن گندم و جو؛ طشت مسی؛ لیوانی چوبی برای شیر؛ مشک آب؛ ظرف دماغه دار سفالی؛ برای تطهیر که بیرون آن رنگ شده بود؛ ظرف آب سفالی؛ چند کوزه سفالی سبز رنگ؛ زیرپایی پوستین؛ عبای سفید قطوانی [۴۰].
- نقل شده، آنگاه که لوازم خریداری شده را در برابر رسول خدا(ص) آوردند، در حالی که اشک از چشمان مبارکش جاری بود، سر به آسمان بلند کرد و فرمود: "خدایا! زندگی کسانی را که بیشتر ظروفشان سفال است، مبارک فرما"[۴۱].[۴۲]
فاصله میان عقد تا رفتن به منزل امام علی(ع)
- میان عقد فاطمه(س) و رفتن به خانه همسر معصومش(ع) مدتی فاصله شد[۴۳]. امیرمؤمنان(ع) درباره این مدت فرموده است: "با رسول خدا(ص) نماز میگذاردم و به منزلم باز میگشتم و درباره فاطمه سخنی نمیگفتم"[۴۴]. علت این تأخیر آن بود که امیرمؤمنان(ع) اختیار این کار را نیز به رسول خدا(ص) واگذار کرده بود و از پیش قدم شدن بر رسول خدا(ص) حیا میکرد و منتظر بود تا هر وقت آن حضرت صلاح بداند، فاطمه(س) را به منزل او فرستد یا آنکه کسی واسطه شود[۴۵]. تا آنکه ام ایمن خادم، رسول خدا(ص) که به فرموده رسول خدا(ص) از زنان بهشتی است[۴۶]، پس از اجازه گرفتن از امیرمؤمنان(ع) و در حضور ایشان به رسول خدا(ص) گفت: "ای رسول خدا؟ اگر خدیجه زنده بود چشمانش به رفتن فاطمه(س) به منزل علی(ع) روشن میشد؛ از سویی، علی(ع) هم خواهان او است، پس چشم فاطمه را به دیدن همسرش و چشمان ما را نیز به این پیوند روشن فرمایید".
- آن حضرت در جواب فرمود: "چرا علی خود این مسئله را از من نخواست؟ همیشه در انتظار درخواست او بودم". امیرمؤمنان(ع) پاسخ داد: "ای رسول خدا(ص) حیا مانعم میشد"[۴۷].[۴۸]
انتقال به منزل امیرمؤمنان(ع)
- با وساطت ام ایمن، دوران انتظار به سر آمد و رسول خدا(ص) در همان زمان رو به زنهای حاضر کرده، فرمود: "چه کسانی این جا حاضرند؟" أم سلمه گفت: "من ام سلمهام و این زینب است" و یک یک زنان حاضر را معرفی کرد. رسول خدا(ص) پس از پایان یافتن سخن ام سلمه فرمود: "در منزلم برای دختر و پسر عمویم اتاقی آماده کنید". ام سلمه پرسید: در کدام منزل شما ای رسول خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: "در منزل تو" ام سلمه گوید: به فاطمه(س) گفتم: آیا عطری داری که برای خود ذخیره کرده باشی؟ فرمود: "بله"؛ و رفت و شیشهای با خود آورد که وقتی مقداری از آن را استفاده کردم بویی از آن به مشامم رسید که تاکنون نبوئیده بودم با تعجب پرسیدم: این چیست؟ فرمود: "وقتی جبرئیل به شکل دحیه به نزد رسول خدا(ص) میآمد[۴۹]، رسول خدا(ص) به من میفرمود: " فاطمه! زیراندازی برای عمویت بیاور " و من میآوردم و او بر آن مینشست و وقتی برمیخاست از میان لباسهایش چیزی میریخت که رسول خدا(ص) به من امر میفرمود که آنها را جمع کنم". آنگاه که علی(ع) درباره آنها از آن حضرت پرسید، فرمود: "آن، عنبری است که از بالهای جبرئیل(ع) میریزد"[۵۰].
- اما درباره دادن ولیمه که در هر ازدواجی نیکو است[۵۱]، نقل شده در روز ولیمه این عروسی، منادی آسمانی در زیر عرش الهی به اهالی آن ندا داد: که آگاه باشید امروز روز ولیمه علی بن أبی طالب(ع) است[۵۲]. رسول خدا(ص) نیز به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "یا علی! غذای خوبی برای خانوادهات تهیه کن؛ گوشت و نان از ما و خرما و روغن از تو". امیرمؤمنان(ع) خرما و روغن را خرید و نزد آن حضرت آورد. رسول خدا(ص) آستین مبارک را بالا زد و خرما را با روغن، خوب به هم آمیخت تا آنکه آن را به صورت حلوا در آورد و با دستان مبارک خود نان زیادی نیز پخت و همچنین قوچ چاقی برای امیرمؤمنان(ع) فرستاد و آن را قربانی کرد و در پایان به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "هر که را دوست داری دعوت کن". امیرمؤمنان(ع) میگوید: "من به مسجد آمدم و دیدم مسجد پر از صحابه است؛ حیا کردم که گروهی را دعوت کرده و گروهی را دعوت نکنم، پس بر مکان بلندی که آنجا بود رفتم و آنان را به ولیمه فاطمه(س) دعوت کردم. همه به راه افتادند و من از زیادی میهمانان و کمی غذا ترس داشتم. رسول خدا(ص) متوجه شد و فرمود: " یا علی! از خداوند برکت خواستهام. " مردم همه خوردنیها و نوشیدنیها را خوردند و برایم از خداوند برکت خواستند و با اینکه مردان حاضر، بیش از چهار هزار نفر بودند، غذا کم نیامد. سپس رسول خدا(ص) کنار ظرفهای بزرگ غذا دعا فرمود و دوباره آنها از غذا پر شد که مقداری از آن را به منازل همسرانش فرستاد و ظرفی برداشت و در آن غذایی قرار داد و فرمود: " این برای فاطمه و همسرش"[۵۳].
- ولیمه فاطمه(س) تمام شد و مهمانها رفتند. خورشید در حال غروب بود که فاطمه(س) با رسول خدا(ص) حرکت کردند در حالی که چهره فاطمه پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمیداشت و از ملاقات با پدر عرق حیا بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. رسول خدا(ص) به او فرمود: "خداوند تو را از لغزش در دنیا و آخرت حفظ کند". وقتی فاطمه(س) در مقابل پدر قرار گرفت رسول خدا(ص) پوشش صورت فاطمه(س) را برداشت تا امیرمؤمنان(ع) همسر آسمانیاش را ببیند. آنگاه دست او را گرفت و در دست علی(ع) قرار داد و به علی(ع) فرمود: "خداوند همسری دختر رسول خدا را بر تو مبارک گرداند. یا علی! فاطمه چه خوب همسری است و یا فاطمه! علی چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و منتظر بمانید تا بیایم"[۵۴]. و بدین ترتیب کاروان عروسی فاطمه در شهر مدینه به راه افتاد تا آنکه در میان راه، صدایی به گوش مبارک رسول خدا(ص) رسید و به دنبال آن ناگهان جبرئیل با هفتاد هزار فرشته و نیز میکائیل با همان تعداد فرشته خود را به این کاروان نورانی رساندند. رسول خدا(ص) از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمدهایم تا فاطمه(س) را به منزل همسرش برسانیم[۵۵]. جبرئیل سمت راست قرار گرفت و میکائیل سمت چپ و سایر فرشتگان پشتسر مرکب قرار گرفتند[۵۶]؛ در حالی که جبرئیل و میکائیل و فرشتگان و رسول خدا(ص) الله اکبر میگفتند، به راه ادامه میدادند و از همین شب، گفتن الله اکبر در عروسیها در عرش به ثبت رسید[۵۷]. و این چنین فاطمه(س) به سوی منزل خود بدرقه شد.
- امیرمؤمنان علی(ع)، فاطمه(س) را به داخل خانه برد و هر دو در گوشهای کنار هم نشستند و نگاهشان از حیا به زمین دوخته شده بود تا آنکه رسول خدا(ص) آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ فاطمه و امیرمؤمنان جواب دادند: بفرمایید ای رسول خدا!، خوش آمدید که بهترین وارد شوندهاید. رسول خدا(ص) وارد شد و فاطمه(س) و علی(ع) را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به فاطمه(س) کرد و فرمود: "فاطمه! مقداری آب برایم بیاور!" فاطمه(س) برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن حضرت آورد. رسول خدا جرعهای از آن را در دهان خود مضمضه کرد و به لیوان برگرداند. آنگاه مقداری از آب لیوان را بر سر فاطمه ریخت و به او فرمود: "به سمت من بیا" و وقتی فاطمه(س) نزد ایشان رفت مقداری از آب را به سمت قلب فاطمه(س) پاشید؛ سپس فرمود: "برگرد" و مقداری نیز بین دو کتف او پاشید[۵۸] و همین کار را درباره علی(ع) نیز تکرار فرمود[۵۹]. سپس چنین دعا فرمود: "خدایا! این دخترم، محبوبترین آفریده در نزد من است؛ خدایا! این (علی) برادر من و محبوبترین آفریده در نزد من است. خدایا! تو بر ما مهربان باش و اهل علی را بر او مبارک گردان"[۶۰].
- رسول خدا(ص) از زنهای حاضر خواست تا از خانه خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها اسماء بنت عُمیس[۶۱] ماند. وقتی رسول خدا(ص) خواست که از خانه خارج شود، وجود زنی را حس کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، رسول خدا(ص) فرمود: "آیا نگفتم از خانه خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای رسول خدا؛ پدر و مادرم به فدای شما، قصد نافرمانی نداشتم اما پیمانی با خدیجه بستهام" و پیمان خود را با خدیجه برای آن حضرت نقل کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان رسول خدا(ص) پر از اشک شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به خدا قسم"[۶۲]. پس آن حضرت دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای فاطمه(س) و امیرمؤمنان(ع) چنین دعا میکرد: "خداوند شما و نسلتان را پاک قرار داده است. با هر کس که با شما در صلح باشد، در صلح و با هر کس که با شما در جنگ باشد، در جنگ هستم. شما را به خدا سپرده و او را به حمایت از شما میخوانم"[۶۳].
- و نیز نقل شده، آن حضرت دست فاطمه(س) را گرفت فرمود: "فاطمه! از غضب علی برحذر باش، زیرا که خداوند با غضبش، غضب کرده و با رضایتش راضی میشود". سپس به سوی امیرمؤمنان(ع) آمد و دست او را نیز گرفت و فرمود: "ای اباالحسن! از غضب فاطمه برحذر باش، زیرا که فرشتگان، با غضب او غضب کرده و با رضایتش راضی میشوند"[۶۴].
- بدینسان فاطمه(س) به منزل همسر خود رفت و فرشتگانی که برای بدرقه او، فرود آمده بودند تا طلوع صبح در مدینه، خداوند متعال را تسبیح میگفتند[۶۵]. فاطمه(س) درباره شب اول زندگی مشترکش با امیرمؤمنان به اسماء چنین فرمود: "شب اولی که به خانه علی(ع) وارد شدم، شنیدم که زمین با او سخن گفته و او نیز با زمین سخن میگفت"[۶۶].[۶۷]
روز اول سکونت در خانه امیرمؤمنان(ع)
- در اولین صبح زندگی مشترک فاطمه(س) رسول خدا(ص) به دیدار دختر آمد و هنگام ورود به خانه آنها فرمود: "درود بر شما! آیا به خانه وارد شوم؟ خدا شما را رحمت کند. اسماء در را باز کرد[۶۸] و رسول خدا(ص) در حالیکه ظرف شیری در دست داشت به خانه وارد شد و به فاطمه فرمود: "بنوش! پدرت به فدایت". و به امیرمؤمنان نیز فرمود: "بنوش! پسر عمویت به فدایت"[۶۹]. و از امیرمؤمنان(ع) پرسید: همسرت را چگونه دیدی؟ علی(ع) فرمود: "خوب کمک کاری است برای اطاعت خداوند". و از فاطمه(س) نیز همین سؤال را پرسید و فاطمه جواب داد: "بهترین شوهر". و سپس رسول خدا(ص) برایشان چنین دعا فرمود: "خدایا! بین قلبهایشان الفت و اینان و فرزندانشان را از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده و نسلی پاک و مبارک روزیشان فرما و برکت را در این نسل قرار ده و آنان را امامانی هدایتگر به اطاعت خود و آنچه رضایت تو در آن است، قرار ده".
- فاطمه(س) نیز آنچه را که شب گذشته درباره گفتگوی امیرمؤمنان(ع) با زمین شنیده بود برای پدر نقل کرد و آن حضرت بلافاصله سجدهای طولانی به جا آورد. سپس سر از سجده برداشت و فرمود: "فاطمه! بشارت باد بر تو به نسلی پاک، زیرا که خداوند، همسرت را بر سایر مخلوقاتش برتری بخشیده و زمین را مأمور کرده تا او را از خبرهایش و آنچه بر روی آن در شرق و غرب آن اتفاق میافتد، باخبر کند"[۷۰].
- نقل شده، پس از ازدواج آن دو، روزی رسول خدا(ص) به خانه فاطمه(س) آمد و دید امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س) در حال خندهاند و تا آن حضرت را دیدند ساکت شدند، رسول خدا(ص) از ایشان علت خنده را پرسیدند. فاطمه(س) پاسخ داد: "جانم به فدای شما؛ علی میگوید: من در نزد رسول خدا از تو محبوبترم و من گفتم: من محبوبتر از تو هستم". رسول خدا(ص) تبسمی کرد و فرمود: "دخترم! تو فرزند منی و علی از تو در نزد من عزیزتر است"[۷۱]. و وقتی امیرمؤمنان(ع) در همین باره از رسول خدا پرسید، آن حضرت فرمود: "فاطمه، محبوبتر از تو و تو عزیزتر از او برای من هستی"[۷۲]. این پاسخها نشانگر آن است که در نزد آن حضرت، در میان مردان، محبوبتر از امیرمؤمنان(ع) و در میان زنان، محبوبتر از فاطمه(س) کسی نبود[۷۳].
- امیرمؤمنان(ع) درباره زندگی چند ساله خود با فاطمه(س) میفرماید: "به خدا قسم، او را خشمناک نکرده و بر کاری مجبورش نساختم تا آنکه خداوند عزوجل او را به سوی خود برد و او نیز مرا خشمگین نساخت و از من نافرمانی نکرد و هرگاه بدو نگاه میکردم غم و غصههایم برطرف میشد"[۷۴].
- اولین ثمره این پیوند الهی، نوزادی آسمانی بود که بیشترین شباهت را از گلو به بالا یعنی در شکل و رنگ صورت و موها به رسول خدا(ص) داشت[۷۵]. او در نیمه اولین ماه رمضان زندگی مشترک آنان، به دنیا آمد[۷۶].
- اسماء بنت عمیس[۷۷]؛ همان کسی که در آخرین لحظات زندگی خدیجه(س) با او پیمان بسته بود تا در هنگام ازدواج فاطمه(س) برای او مادری کند، اکنون قابله فاطمه بود و رسول خدا(ص) به او چنین فرموده بود: "وقتی نوزاد به دنیا آمد، هیچ کاری نکن تا بیایم". و او نیز چنین کرد[۷۸]. اسماء بنت عمیس خود میگوید: من قابله فاطمه(س) بودم که امام حسن(ع) به دنیا آمد. پس رسول خدا(ص) نزد ما آمد و فرمود: "اسماء بنت عمیس! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچهای زرد رنگ پیچیدم و نزد آن حضرت بردم. رسول خدا(ص) پارچه را از بدن نوزاد درآورد و فرمود: "آیا به تو نگفته بودم که نوزاد را در پارچه زرد نپیچ؟" من هم نوزاد فاطمه(س) را در پارچهای سفید پیچیدم و نزد آن حضرت آوردم و به ایشان دادم [۷۹]. رسول خدا(ص) در کام نوزاد آسمانیاش مقداری از آب دهان مبارک خود را ریخت[۸۰] و در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و سپس رو به امیرمؤمنان کرده و پرسید: "برای پسرم چه اسمی گذاشتهای؟" امیرمؤمنان(ع) پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمیشوم و دوست داشتم نام او را حرب گذارم". رسول خدا(ص) فرمود: "من بر پروردگار عزوجل مقدم نمیشوم". در این حال جبرئیل فرود آمد و گفت: "سلام بر تو ای محمد! خداوند علی اعلی بر شما سلام رسانده و میفرماید: " جایگاه علی نسبت به تو همان جایگاه هارون نسبت به موسی است و پیامبری پس از تو نخواهد آمد؛ نام فرزندت را نام فرزند هارون بگذار".
- رسول خدا(ص) از جبرئیل پرسید: نام فرزند هارون چه بوده؟ او پاسخ داد: "شبر"؛ رسول خدا(ص) فرمود: "زبان من عربی است و این نام غیر عربی است". جبرئیل گفت: "او را حسن، بنام". و رسول خدا او را حسن نامید[۸۱] و خود برای او عقیقه[۸۲] کرد و به قابله یک ران و یک دینار داد و از گوشت آن برای همسایگان فرستاد. فاطمه(س) نیز موهای اولین نوزادش را که همچون پدر و مادرش، معصوم بود تراشید و به وزن آن، نقره صدقه داد[۸۳].
- سال دوم ازدواج، با ولادت امام حسین(ع) همراه بود؛ نوزادی که از گلو تا برآمدگی روی پا از همه بیشتر به رسول خدا(ص) شبیه بود[۸۴] و چهرهاش نیز بعد[۸۵] از برادر از همه به آن حضرت شبیهتر بود[۸۶].
- اسماء بنت عمیس همچنان کمک کار فاطمه(س) بود. این ماجرا از زبان اسماء بنت عمیس چنین نیز نقل شده است: پس از تولد امام حسین(ع) رسول خدا(ص) آمد و فرمود: "اسماء بنت عمیس! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچهای سفید پیچیده و به آن حضرت تحویل دادم. آن حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و او را در دامن خود نشاند و گریست. گفتم: پدر و مادرم به فدایت؛ بر که میگریید؟ فرمود: "بر این پسرم". گفتم: او تازه متولد شده! فرمود: "اسماء! پس از من گروهی طغیانگر او را خواهند کشت و خداوند شفاعت مرا برای آنان قرار نخواهد داد". سپس فرمود: "اسماء بنت عمیس، در این باره به فاطمه چیزی نگو، چون تازه فارغ شده است". سپس رو به امیرمؤمنان(ع) کرد و فرمود: "چه اسمی برای پسرم گذاشتهای؟" امیرمؤمنان(ع) پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمیشوم و دوست داشتم نام او را حرب گذارم". رسول خدا(ص) فرمود: "من بر پروردگار -عزوجل- مقدم نمیشوم". پس جبرئیل فرود آمد و گفت: "سلام بر تو ای محمد! خداوند علی اعلی به شما سلام رساند و...." جریان نامگذاری امام مجتبی(ع) برای نوزاد دوم فاطمه(س) به نام حسین، که معادل نام عربی فرزند دوم هارون؛ یعنی شبیر است، تکرار شد و پیامبر روز هفتم عقیقه کرده و رانی از آن را به قابله بخشید و حضرت علی و فاطمه(س) سر نوزاد را تراشیده و هم وزن آن، درهم صدقه دادند[۸۷].[۸۸]
لوح سبز در دستان فاطمه(س)
- امام صادق(ع) درباره این لوح فرموده است: "روزی پدرم، امام باقر(ع) به دیدار جابر بن عبدالله رفت و به او فرمود: " میخواهم از لوحی که در دستان مادرم فاطمه دیدهای و گفتگویی که با ایشان درباره آن داشتی، برایم بگویی ". جابر گفت: " در زمان حیات رسول خدا(ص) برای عرض تبریک ولادت امام حسین(ع) به نزد فاطمه(س) رفتم. پس از عرض تبریک، لوحی سبز را در دستشان دیدم و گمان بردم که از جنس زمرد است و نوشتههای سفیدی را که همچون نور خورشید بر آن نقش بسته بود، دیدم و از ایشان پرسیدم: پدر و مادرم به فدای شما ای دختر رسول خدا؛ این لوح چیست؟ " فاطمه(س) فرمود: " لوحی است که خداوند به پدرم رسول خدا هدیه کرده و در آن، نامهای پدرم، همسرم و دو پسرانم، حسن و حسین و اوصیای نسل من نگاشته شده است. پدرم آن را برای شاد کردنم به من بخشیده است. " سپس مادرتان فاطمه لوح را به من داد و من نیز آن را خوانده و از آن نسخهای برداشتم"[۸۹].[۹۰]
فاطمه(س) و شستن زخم پدر در جنگ احد
- حضور در مدینه با مشکلات گوناگونی همراه بود که از جمله آنها جنگهایی بود که بر رسول خدا(ص) تحمیل میشد؛ در دومین جنگ؛ یعنی جنگ احد دندانهای رسول خدا(ص) و کلاه خُود آن حضرت، شکسته شد[۹۱]، و صورت مبارکشان زخمی و خونآلود شد. پس از پایان جنگ، فاطمه(س) شتابان به سوی پدر آمد تا به حال ایشان رسیدگی کند. در این حال امیرمؤمنان(ع) با سپر خود آب میآورد[۹۲] و آرام بر روی صورت زخمی رسول خدا(ص) میریخت و فاطمه(س) نیز خونهای صورت ایشان را پاک میکرد و آنگاه که زخم عمیق صورت آن حضرت را دید، تکه حصیری را سوزاند و خاکستر آن را روی زخم قرار داد تا آنکه خون، بند آمد[۹۳].
- گاهی این جنگها فشار اقتصادی شدیدی را بر مسلمانان تحمیل میکرد؛ مانند جنگ خندق که گاهی روزها میگذشت و رسول خدا(ص) حتی لقمهای برای رفع گرسنگی نمییافت. روزی فاطمه(س) با تکه نانی به حضور رسول خدا(ص) آمد و آن را به ایشان تقدیم کرد. ایشان از دخترش پرسید: این چیست؟ فاطمه پاسخ داد: "تکهای از نانی است که برای حسن و حسین(ع) پختهام". آن حضرت فرمود: "فاطمه! این اولین غذایی است که پس از سه روز گذشته بر دهان گذاشتهام"[۹۴].[۹۵]
فاطمه(س) و زیارت قبر حمزه
- در این جنگ، حمزه به شهادت رسید و فاطمه(س) هر جمعه بر سر قبر او در بقیع حاضر میشد[۹۶] و در صورت نیاز، به آن رسیدگی میکرد[۹۷] و سالیانه یک بار به همراه زنها بر سر قبور شهدا آمده و برایشان دعا و استغفار میکرد[۹۸].[۹۹]
فاطمه(س) و کار در منزل
- فاطمه(س) در ابتدا تمام کارهای درون منزل را بدون خادم انجام میداد[۱۰۰] و پس از آنکه فضه، خادم منزل فاطمه(س) شد، به دستور رسول خدا(ص) کارها به صورت روزانه بین او و خادمش تقسیم شد. سلمان فارسی در این باره میگوید: روزی به دیدار فاطمه(س) رفتم. فاطمه(س) در منزل نشسته بود و در مقابل او آسیابی بود که با آن دانههای جو را آسیاب میکرد و از دستگیره آن، خون تازه جاری بود و امام حسین(ع) در قسمتی از خانه در حال گریه بود. گفتم: ای دختر رسول خدا! فضه خادم شما اینجاست! فرمود: "رسول خدا(ص) به من سفارش کرده که یک روز او کارهای خانه را انجام دهد و یک روز من و دیروز روز خدمت فضه بود". گفتم: من خادم شما هستم؛ بفرمایید جو را آرد کنم یا حسین را آرام کنم؟ فرمود: "من حسین را بهتر آرام میکنم تو جو را آرد کن". و من به آرد کردن دانههای جو پرداختم و پس از اتمام کار به مسجد رفتم و با رسول خدا(ص) نماز گزاردم. پس از نماز، آنچه را دیده بودم برای امیرمؤمنان(ع) نقل کردم. اشک در چشمان ایشان حلقه زد و از مسجد خارج شد و پس از مدتی لبخندزنان بازگشت. رسول خدا(ص) از او ماجرا را پرسید. امیرمؤمنان(ع) گفت: "وقتی به خانه رسیدم، دیدم که فاطمه (از شدت خستگی) به پشت خوابیده و حسین روی سینهاش به خواب رفته و آسیاب در برابرش میگردد بدون اینکه دستی او را به حرکت درآورد!" رسول خدا(ص) تبسمی کرد و فرمود: "آیا نمیدانی خداوند فرشتگانی در زمین دارد که همیشه در گردشاند و تا روز قیامت به محمد و آل محمد خدمت میکنند؟"[۱۰۱].[۱۰۲]
مقدمه
ازدواج با فاطمه(س) پیامبر خدا، پس از سیزده سال سختکوشی، تلاش در راه ابلاغ رسالت و تحمل دشواریها، شکنجهها و آزارها به مدینه هجرت کرد و حکومت اسلامی را بنیاد نهاد. علی(ع) از آغازین روزهای رسالت پیامبر(ص)، همگام و همراه پیامبر خدا بود و در سال اول هجرت، ۲۴ سال داشت. او باید ازدواج میکرد و زندگانی مشترک را آغاز میکرد. فاطمه(س) نُه ساله است. او دختر پیامبر خداست و در جایگاهی بلند از فضایل انسانی و ویژگیهای والای ملکوتی، که پیامبر خدا بارها او را ستوده و "پاره قلب" خود نامیده است. موقعیت پیامبر(ص) در جایگاه زعامت امت از یکسوی، و شخصیت والای فاطمه(س) از سوی دیگر، زمینهای بود تا کسانِ بسیاری- بهویژه آنانکه از اینگونه پیوندها بیشتر در فکر رقم زدن آینده خود هستند- به خواستگاری بروند. پیامبر(ص)، یکسر جواب رد میداد و گاه، تصریح میکرد که منتظر "قضای الهی" است.
برخی از دوستان علی(ع) و صحابیان پیامبر خدا به وی پیشنهاد کردند که به خواستگاری فاطمه(س) برود. علی(ع)، قلبی دارد سرشار از ایمان و سینهای آکنده از عشق؛ اما دستانی تهی و پیراسته از درهم و دینار. علی(ع) به خانه پیامبر خدا رفت، شکوه و عظمت پیامبر خدا، او را از سخن گفتن باز داشت. با چشمانی آمیخته با آزرم، نگاهی به پیامبر(ص) داشت و نگاهی دیگر به زمین. پیامبر(ص) با تمهیداتی علی(ع) را به سخن گفتن وا داشت، و چون علی(ع) سخن گفت، فرمود: "چیزی در زندگی داری؟". جواب، معلوم بود؛ اما مگر فاطمه(س) را همسانی جز علی(ع) و همسری لایق جز او بود؟! ازدواج (و به تعبیر پیامبر خدا: امر الهی) تحقق یافت و آن دو بزرگوار، زندگانی مشترک را در اولین سال هجرت[۱۰۳]، با مهریهای بسیار اندک و مراسمی بس ساده و جهیزیهای سادهتر آغاز کردند و بدینسان، شکوهمندترین خانه و نقش آفرینترین زندگانی مشترک در تاریخ اسلام، رقم خورد. در کنار خانه پیامبر(ص)، خانهای خُرد- که به راستی از همه تاریخ، بزرگتر و غبطهآفرین عرشیان و زمینیان بود- بر پا شد. این خانه، سرچشمه فضیلتها، مکرمتها، عشق، ایمان، ایثار، جهاد، ساده زیستی،... بود و به راستی خانهای بود که سر بر عرش میسایید. علی(ع)، این پارسای شب و زمزمهگر خلوتهای آن، شیر بیشه نبرد بود و هنوز زخمهای نشسته بر پیکرش التیام نیافته، در جنگی دیگر حاضر بود و رزم آورترین و بزرگترین هماوردجوی میدان. و فاطمه(س)، آرام و پرشکیب، بار زندگی را بر دوش داشت، با کمترین امکانات میساخت، زخمهای همسر و پدر را میشست و افزون بر همسری علی(ع)، به تعبیر لطیف پیامبر خدا، "برای پدر، مادری میکرد"[۱۰۴].
اولین ثمر این پیوند الهی، به سال سوم هجری دیده به جهان گشود که حسن(ع) نام گرفت. و دومین آن، حسین(ع) بود که در سال چهارم به دنیا آمد. زینب و ام کلثوم(ع) پس از برادرها پای به دنیا گذاردند و آخرین آنها، محسن، سقط گردید و شهد شهادت نوشید.
پیامبر خدا(ص): من هم انسانی مانند شما هستم، از شما زن میگیرم و به شما زن میدهم، مگر فاطمه را که ازدواجش از آسمان نازل شده است[۱۰۵].
امام صادق(ع): اگر خداوند- تبارک و تعالی- امیر مؤمنان(ع) را برای فاطمه(س) نیافریده بود، برای او هیچ همسری بر روی زمین نبود، از آدم تا کنون[۱۰۶].
- الأمالی، طوسی- به نقل از ضحاک بن مزاحم-: شنیدم که علی بن ابی طالب(ع) میفرمود: ابو بکر و عمر به نزد من آمدند و گفتند: چرا نزد پیامبر خدا نمیروی تا فاطمه(س) را خواستگاری کنی؟
مننزد پیامبر خدا رفتم. چون مرا دید، خندید و فرمود: "ای ابو الحسن! به چه کار آمدهای و حاجتت چیست؟". خویشاوندی و سابقهام در اسلام و یاری کردن او و جهادم را ذکر کردم. پس فرمود: "ای علی! راست گفتی و برتر از چیزهایی هستی که میگویی". من گفتم: ای پیامبر خدا! فاطمه را به ازدواج من در میآوری؟ فرمود: "ای علی! مردانی او را پیش از تو خواستگاری کردند. به فاطمه گفتم؛ ولی در چهرهاش کراهت دیدم؛ اما منتظر باش تا به نزدت باز گردم". پیامبرخدا، نزد فاطمه(س) رفت. فاطمه(س) از جا برخاست و ردای پدر را گرفت و کفشهایش را درآورد و آبْ دست برایش آورد و دست و پای او را شُست و سپس نشست. پس پیامبر خدا به او فرمود: "ای فاطمه!". پاسخ داد: بلی، چه میخواهی، ای پیامبر خدا؟ فرمود: "علی بن ابی طالب، کسی است که خویشاوندی و فضیلت و اسلامش را میشناسی و من از خدا خواستهام که تو را به ازدواج بهترینِ آفریدگانش و محبوبترینِ آنان در نزدش درآورد و علی از تو خواستگاری کرده است. چه نظری داری؟". فاطمه(س) ساکت ماند و صورتش را برنگردانْد و پیامبر خدا، کراهتی در چهرهاش ندید. پس برخاست، در حالی که میگفت: "الله اکبر! سکوت او [نشانه] رضایت اوست". پس جبرئیل(ع) نزدش آمد و گفت: ای محمد! او را به ازدواج علی بن ابی طالب درآور که خداوند، این دو را برای هم پسندیده است[۱۰۷].
سنن ابن ماجة- به نقل از عایشه و ام سلمه-: پیامبر خدا به ما فرمان داد که جهاز فاطمه(س) را آماده کنیم تا او را به خانه علی(ع) بفرستیم. پس به سراغ خانه رفتیم و کف اتاق را با خاک نرم اطراف مَسیل، فرش کردیم. سپس دو بالش را از لیف [خرما] که با دست، آن را زده و حلاجی کرده بودیم، پر کردیم. سپس پیامبر خدا به ما خرما و کشمش خورانْد و آب گوارایی نوشانْد و چوبی را در گوشه اتاق نصب کردیم تا بر آن، لباس و مشک آب بیاویزند و بهتر از عروسی فاطمه(س)، عروسیای ندیدیم[۱۰۸].
امام علی(ع)- در یادکرد ازدواجش با فاطمه(س)-: سپس پیامبر خدا، مرا صدا زد: "ای علی!". گفتم: بلی، ای پیامبر خدا! فرمود: "به خانهات وارد شو و با همسرت لطیف و سازگار باش که فاطمه، پاره تن من است. هرچه او را رنج دهد، مرا رنج میدهد، و هرچه او را شادمان کند، مرا شادمان میکند. شما را در پناه خداوند میگذارم و پس از خود، شما را به خدا میسپارم"[۱۰۹]. ب- همسران علی(ع) پس از فاطمه(س) امام علی(ع)، نُه سال با فاطمه(س) زیست و در حیات او، همسر دیگری اختیار نکرد؛ اما پس از وفات فاطمه(س)، چند همسر برگزید که عبارتاند از:
- امامه دختر ابو العاص،
- اسماء دختر عمیس،
- فاطمه ام البنین،
- ام سعید، دختر عروة بن مسعود ثقفی،
- خوله، دختر جعفر بن قیس،
- صهباء، دختر ربیعه،
- لیلی، دختر مسعود،
- محیاه، دختر امرء القیس.
و افزون بر اینها، هفده کنیز هم داشت که برخی برای وی، فرزند آوردند. همسران امام(ع) در هنگام شهادتش: امامه، ام البنین، اسماء بنت عمیس و لیلی بنت مسعود بودند[۱۱۰].
ازدواج حضرت علی با فاطمه زهرا(س) در دایره المعارف صحابه پیامبر
- رسول خدا(ص) دو ماه پس از ورود به مدینه، زهرا(س) را به همسری علی(ع) درآورد؛ این در حالی بود که گروهی از مهاجران، زهرا را از رسول خدا(ص) خواستگاری کرده و جواب رد شنیده بودند و هنگامی که این ازدواج صورت گرفت، از آن حضرت گله کردند و آن حضرت(ص) به آنها فرمود: "من او را به همسری علی در نیاوردم، بلکه خدا او را به همسری علی درآورد"[۱۱۱]. سعید بن مسیب نقل میکند: به علی بن حسین(ع) گفتم: چه وقت رسول خدا(ص) فاطمه را به همسری علی(ع) درآورد؟ فرمود: "یک سال پس از هجرت به مدینه و در آن هنگام فاطمه نُه ساله بود"[۱۱۲].
- امام باقر(ع) در این باره فرموده است: "علی بن ابیطالب(ع) چند شب باقی مانده از ماه صفر تا شروع سال دوم هجری، با فاطمه(ع) ازدواج کرد"[۱۱۳].
- رسول خدا(ص) در اول ذی الحجه سال دوم هجری فاطمه(س) را به خانه امیرالمؤمنین علی(ع) فرستاد. پس فاصله زمان عقد تا عروسی تقریباً ده ماه بوده است[۱۱۴].
- وقتی رسول خدا(ص) مشغول ساختن خانه خود بود، حضرت زهرا نزد ایشان زندگی میکرد. در این هنگام ابوبکر از او خواستگاری کرد و آن حضرت(ص) در جواب فرمود: "منتظر امر خدای -عز و جل- هستم". سپس عمر به خواستگاری آمد که پیامبر(ص) همین جواب را به او داد. آنگاه به علی(ع) گفتند: چرا از فاطمه خواستگاری نمیکنی؟
- فرمود: "به خدا قسم که چیزی ندارم". به ایشان گفتند: رسول خدا(ص) از تو چیزی نمیخواهد. علی(ع) نزد رسول خدا(ص) آمد؛ ولی حیا کرد که خواست خود را مطرح کند و بازگشت. سپس روز دوم نیز آمد ولی باز حیا کرد و بازگشت. آنگاه در روز سوم آمد که رسول خدا(ص) از او پرسید: ای علی! آیا خواستهای داری؟ فرمود: "بله یا رسول خدا(ص)!" رسول خدا(ص) به او فرمود: "شاید برای خواستگاری آمدهای؟" علی(ع) عرض کرد: "بله، یا رسول الله". پیامبر(ص) به او فرمود: "آیا چیزی نزد خود داری؟ علی(ع) گفت: "ای رسول خدا، چیزی جز زره خود ندارم"[۱۱۵]. رسول خدا(ص) فاطمه(س) را با دوازده و نیم أوقیه طلا به همسری علی(ع) درآورد و زرهاش را به وی بازگردانید. سپس رسول خدا(ص) به علی بن ابیطالب(ع) فرمود: "خانهای تهیه کن تا فاطمه را به خانهات بفرستم". امام علی(ع) عرض کرد: "یا رسول الله، من خانهای جز خانه حارثة بن نعمان ندارم". رسول خدا(ص) فرمود: "ما در برابر حارثه شرمنده هستیم که همه خانههایش را از او گرفتیم". وقتی این خبر به حارثه رسید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا! من و اموالم برای خدا و رسول او هستیم؛ به خدا سوگند، چیزی نزد من محبوبتر از چیزی که شما آن را بگیرید نیست و چیزی که شما آن را میگیرید برای من محبوبترست از چیزی که باقی میگذارید". پس رسول خدا(ص) برای وی دعا فرمودند [۱۱۶].
- در این باره از ابن عباس چنین نقل شده: در شب عروسی علی(ع) با زهرا(س)، پیامبر(ص) رو به زنان کرد و فرمود: "همانا دخترم را به همسری پسر عمویم درآوردم و شما مقام و منزلت دخترم را نزد من میدانید و حال او را به علی سپردهام؛ پس به حال او بهتر از دختران خویش رسیدگی کنید". زنان در اتاق فاطمه فرشی از لیف و یک بالش و پردهای خیبری و یک تشت لباسشویی گذاشتند و ام ایمن هم دربان شد. سپس آنها برخاستند و بر حضرت زهرا زیورهایی آویخته، و او را خوشبو کردند و رسول خدا(ص) بلال را فرا خواند و به او فرمود: "حال که شب ازدواج دخترم با پسر عمویم است، دوست دارم از سنتهای امت من این باشد که در هنگام ازدواج، ولیمه بدهند. پس برو و گوسفندی و پنج مدّ جو تهیه کن تا مهاجران و انصار را برای خوردن ولیمه دعوت کنم". بلال آنها را آماده کرد و نزد رسول خدا(ص) آورد. سپس پیامبر(ص) به او فرمود: "ای بلال، مردم را دعوت کن که دسته دسته به مسجد بیایند". مردم گروه گروه به مسجد میآمدند و پس از خوردن غذا میرفتند تا اینکه همگی غذا خوردند و مقداری غذا باقی ماند. رسول خدا(ص) مقداری از غذای باقیمانده را به بلال داد و به او گفت: "اینها را نزد زنان ببر و به آنها بگو: این غذا را بخورید و به کسانی که با شما هستند نیز بدهید".
- رسول خدا(ص) به همراه علی(ع) به خانهاش آمد و فاطمه را صدا زد. هنگامی که فاطمه جلو آمد، همسرش را دید که با رسول خداست. پیامبر(ص) به وی فرمود: "نزدیک بیا". فاطمه به پدر نزدیک شد. آن حضرت دست فاطمه و علی(ع) را گرفت و هنگامی که خواست دست فاطمه(س) را در دست علی(ع) قرار دهد، دل فاطمه گرفت و اشک او جاری شد! پیامبر(ص) احتمال داد که شاید گریه فاطمه به این سبب باشد که علی(ع) دارایی چندانی ندارد. پس آن حضرت به فاطمه فرمود: "چه چیز باعث گریه تو شده است؟! به خدا قسم، من در حق تو کوتاهی نکردهام و قدر تو را گرامی داشته و تو را به ازدواج بهترین فرد خاندانم در آوردهام. و به خدا سوگند، علی آقای دنیا و آخرت و از صالحان است". فاطمه آرام گرفت و دستش را در دست پیامبر(ص) قرار داد و آن حضرت دست او را در دست علی(ع) گذاشت و فرمود: "به سوی خانه خودتان بروید؛ خداوند این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و کارهایتان را اصلاح کند؛ شما هم چنان باشید تا دوباره برگردم". آنها جلو رفتند و در جای مخصوصی نشستند و زنان پیامبر(ص) نیز در پشت پرده بودند. پس از دقایقی رسول خدا(ص) بازگشت و در زد. ام ایمن گفت: کیست؟ پیامبر(ص) میفرمود: "من رسول خدا هستم". ام ایمن در حالی که میگفت: پدر و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. رسول خدا(ص) از او پرسید: آیا برادرم این جاست ای ام ایمن؟ او جواب داد: برادرت کیست یا رسول الله؟ پیامبر(ص) فرمود: "علی بن ابی طالب". ام ایمن گفت: "ای رسول خدا آیا او برادر توست در حالی که داماد توست؟" پیامبر(ص) فرمود: "بله"، آنگاه پیامبر(ص) به خانه داخل شد و وقتی که زنان از پشت پرده ایشان را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت از خانه خارج شدند و وقتی که اسماء بنت یزید انصاریه ایشان را دید، آماده رفتن شد که رسول خدا(ص) به او فرمود: "تو در این جا چه میکنی؟" او گفت: "من از دخترت مراقبت میکنم. دختران جوان در شب ازدواج به همراهی احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند یا چیزی خواستند برایشان انجام دهند". رسول خدا(ص) به او فرمود: "از خدا میخواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از شرّ شیطان در امان نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور". اسماء برخاست و ظرفی را از آب پر کرد و آورد. رسول خدا(ص) صورت و پاهایش را با آن شست و مقداری از آن را مضمضه کرد. سپس فاطمه را فرا خواند. فاطمه در حالی که لباس بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد آن حضرت آمد. آن حضرت کفی از آب برداشت و آن را بر سر او پاشید و کف دیگری برداشت و بر دستهایش پاشید. آنگاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود: "خدایا! فاطمه از من و من از فاطمه هستم؛ پس همان طور که پلیدی را از من دور کردی و مرا پاک ساختی، او را هم پاک قرار ده". پس از آن به او فرمود: "از آن آب بخور و رویت را با آن بشوی و با آن مضمضه و استنشاق کن". سپس ظرف دیگری از آب طلب کرد و علی(ع) را فرا خواند و همین کارها را انجام داد و برای او به همین صورت دعا کرد و آنگاه فرمود: "خداوند دلهایتان را به هم نزدیک و مهربان کند و نسل شما را مبارک گرداند و کارهای شما را اصلاح کند. بلند شوید و به خانهتان بروید". سپس از نزد آنها خارج شد و در را بر روی آنها بست و به حجره خود داخل شد و در را بست[۱۱۷].[۱۱۸]
پانویس
- ↑ «سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.
- ↑ عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ۴۸.
- ↑ مضمون روایتی است که حمران از امام باقر(ع) درباره آیه میپرسد و امام(ع) جواب میدهد. تنظر المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ۲۲۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۰۲ و ۴۱۰. و نیز مشابه آن را میتوان در این منابع دید: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۸۷. درباره فرمان پروردگار عالمیان بودن این ازدواج در منابع اهل سنت، تعابیر مختلفی به چشم میخورد که به برخی از آنها اشاره میکنیم: ۱- رسول خدا(ص) به عبدالله بن مسعود فرمود: "خداوند به من امر فرمود تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم و من نیز این کار را کردم و جبرئیل گفت: خداوند باغ (و یا بهشتی) از جنس لولوء و... بنا کرد به جبرئیل گفتم: خداوند این باغ را برای چه کسی بنا نمود؟ گفت: برای دخترت فاطمه و علی بن ابی طالب و غیر از این باغها هدیهای است که به او خواهد داد و چشمانت را روشن خواهد کرد" (المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۹)؛ ۲- رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "در امر ازدواج تو از آسمان مأمور شدهام" (جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۴۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۵ و ۱۳۱)؛ ۳- انس روایت میکند که نزد رسول خدا(ص) نشسته بودم که حالت نزول وحی به آن حضرت دست داد و وقتی از آن حال خارج شد، رو به من کرد و فرمود: "ای انس! آیا میدانی جبرئیل(ع) چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش -عزوجل- آورده بود؟" گفتم: پدر و مادرم به فدای شما. جبرئیل چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش -عزوجل- آورده بود؟ فرمود: "خداوند عزوجل به من امر کرده که فاطمه را به ازدواج علی درآورم" (الشریعه، آجری، ج۵، ص۲۱۲۹؛ نثر الدر فی المحاضرات، آبی، ج۱، ص۱۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۷، ص۱۳).
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۲.
- ↑ فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.
- ↑ فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.
- ↑ عیون المعجزات، حسین به عبدالوهاب، ص۴۸.
- ↑ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم البحرانی، ج۱، ص۱۸۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۴؛ ج۱۰۰، ص۲۶۶.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۳.
- ↑ این مطلب با توجه به آنچه نقل خواهد شد مبنی بر اینکه: ۱- صحبت رسول خدا(ص) با امیرالمؤمنین(ع) درباره این وصلت بعد از خواستگاری قریشیان مهاجر بوده؛ ۲- بین قطعی شدن ازدواج آن دو معصوم(ع) و انتقال فاطمه(س) به منزل امیرمؤمنان(ع) چند ماهی فاصله بوده؛ ۳- این انتقال، در سال دوم صورت پذیرفته است، فهمیده میشود.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۲.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۳.
- ↑ گیاه خوشبوی هندی که در کشورهای عربی نمیروید (لسان العرب، ابن منظور، ج۱۱، ص۵۵۶).
- ↑ «گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۹.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۱-۲۰۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵-۱۴۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۳۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۴؛ عبارت هیثمی چنین است: خطب أبوبكر و عمر فاطمة(س) فقال النبيّ(ص): "هي لك يا عليّ". رواه الطبراني و رجاله ثقات.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۴-۲۳۶.
- ↑ روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۰؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۳۰؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ مسائل علی بن جعفر، ابن جعفر صادق(ع)، ص۳۲۵؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۰؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۶۸۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵؛ الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۸۴.
- ↑ با توجه به اینکه مبدأ تاریخ اسلامی هجرت رسول خدا(ص) است و هجرت در اول ربیع الاول صورت گرفته، ماه صفر جزء همان سال اول به حساب میآید نه آنکه مبدا تاریخ اسلامی، اول محرم باشد تا صفر که ماه پس از آن است جزء سال دوم به حساب آید. لازم به یادآوری است، عمر بن الخطاب اولین کسی بود که آغاز تاریخ اسلامی را که اول ربیع الاول بود در زمان حکومتش دو ماه به عقب کشید و متأسفانه این مسئله تاکنون نیز ادامه دارد.
- ↑ الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴.
- ↑ الامالی، شیخ صدوق، ص۳۶۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۸.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۶-۲۳۷.
- ↑ منهاج الصالحین، خوئی، ج۲، ص۲۸۰.
- ↑ منهاج الصالحین، سیستانی، ج۳، ص۹۲، مسئله ۲۹۵.
- ↑ قرب الاسناد، حمیری، ص۱۷؛ فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۶.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۷؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸. فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً بِمَهْرٍ خَسِيسٍ....
- ↑ المعجم الکبیر، الطبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵.
- ↑ چون زرهسازانی که از نسل حطمة بن محارب بود آن را ساخته بودند، به آن حطمی گفته میشد؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۲۳۴؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵؛ مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۴، ص۲۸۳.
- ↑ فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۴۳. عکرمه قیمت آن را چهار درهم گفته (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۰)، و یا چهارصد و هشتاد درهم نقل شده است (مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۶۲؛ جزء فضائل فاطمة، ابن شاهین، ج۱، ص۳۹).
- ↑ نظر برخی علمای شیعه استحباب پرداخت مقداری از مهر قبل از ورود است، از جمله: الوسیله، ابن حمزه طوسی، ص۲۹۸. عبارت ایشان چنین است: یستحب أن لا یدخل الرجل بامرأته زفاف إلا بعد تقدیم شیء من المهر إلیها؛ و نیز ر.ک: الینابیع الفقهیه، مروارید، ج۱۸، ص۹۲.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۸-۲۳۹.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ در روایت سیوطی این گونه آمده که امیرمؤمنان(ع) سپر و برخی دیگر از لوازم خود را به چهارصد و هشتاد در هم فروخت و... (جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، ج۱۸، ص۲۲۴).
- ↑ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷.
- ↑ (قطوان، منطقهای در کوفه) و ظرف آبخوری (پارچ)؛ المناقب، موفق خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الغمه، ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ المناقب، خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۶ و کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۰-۲۴۱.
- ↑ درباره این مدت در نقل وجود دارد: الف: یک ماه فاصله شده است (الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ کشف الغمه، أبی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵). ب: ده ماه فاصله شده است: این احتمال با ضمیمه دو نکته ثابت میشود؛ نکته اول: زمان اجرای عقد که اواخر صفر سال اول بوده است و نکته دوم: ورود فاطمه(س) به منزل امیرمؤمنان(ع) دو ماه بعد از جنگ بدر در ماه ذی الحجه سال دوم یعنی بیست و دو ماه پس از هجرت رسول خدا(ص) (منابع نقل اول: تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵، الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج۱، ص۲۳۸؛ منابع نقل دوم: تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۵۱؛ الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۶۳؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۲۷)؛ در نتیجه با توجه به تاریخ ازدواج که ماه صفر است و تاریخ انتقال که ماه ذی الحجة است، فاصله ده ماههای در میان خواهد بود. استاد یوسفی غروی در این باره مینویسد: آن چه را که در مورد تاریخ ازدواج ترجیح میدهیم، همان است که طبری آن را گفته است، یعنی: چند شب باقی مانده از ماه صفر و در مورد تاریخ زفاف، سخن دولابی را با اضافه کردن تعیین روز به کمک مصباح المتهجد ترجیح میدهیم که گفته است: در اول ذی الحجه سال دوم هجری رسول خدا(ص) فاطمه(س) را به خانه امیرالمؤمنین(ع) فرستاد (تاریخ تحقیقی اسلام، (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۲۵۰؛ برای اطلاع بیشتر، ر.ک: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۲).
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
- ↑ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۱-۲۴۲.
- ↑ در میان مردم مردی خوشرو به نام دحیه کلبی بود که گاهی جبرئیل به شکل او برای رسول خدا(ص) متمثل شد. مرحوم کلینی در کتاب کلینی حدیثی به این مضمون روایت میکند که روزی ابوذر با رسول خدا(ص) کاری داشت که دید دحیه نزد آن حضرت است. با خود گفت که شاید او با رسول خدا(ص) کاری خصوصی دارد و برگشت به نزد پیامبر(ص) نرفت. اما بعد از رفتن جبرئیل رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود: او جبرئیل بود. (ر.ک: دایرة المعارف صحابه، (دحیه کلبی))
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
- ↑ فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۲۸۱.
- ↑ الامالی، شیخ صدوق، ص۶۵۴؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۲.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.
- ↑ جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.
- ↑ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۸؛ جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۳۸.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۳؛ ابنسعد نیز با اختلاف کمی این مطلب را نقل کرده است (الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳).
- ↑ اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کردهاند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کردهاند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).
- ↑ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۷.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۱۴؛ در برخی منابع اهل سنت آمده که روزی رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: "علی را غضبناک مساز زیرا که خداوند با غضب او، غضب میکند" (ربیع الابرار، زمخشری، ج۱، ص۱۴۱). اما به این مطلب که "خداوند با غضب فاطمه، غضب میکند" نیز در منابع اهل سنت، اشاره شده که نقل خواهد شد.
- ↑ جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.
- ↑ الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمة، ابن ابیالفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۲-۲۴۷.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۳۱.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۳۲.
- ↑ الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۶۶؛ مجمع الزوائد، هیشمی، ج۹، ص۲۰۲؛ سیدة نساء اهل الجنة فاطمة الزهراء، مناوی، ج۱، ص۱۶.
- ↑ الآحاد و المثانی، ابن ضحاک، ج۵، ص۳۶۰؛ خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب، نسائی، ج۱، ص۱۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۲.
- ↑ تاریج جرجان، جرجانی، ج۱، ص۲۱۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۶، ص۳۱۸۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۴۲۹.
- ↑ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۴.
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶؛ البته عبارت شبیهترین مردم به آن حضرت در قسمت بالاتنه، نیز در این منابع آمده است: مسند أبیداود الطیالسی، أبو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۴؛ سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۶۶۰.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱.
- ↑ همانطور که نقل شد اسماء در این زمان در حبشه بوده است و شاید این اسماء، اسماء بنت یزید انصاریه بوده است. ر.ک: کشف الغمه، ابن أبی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ المنصف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۳.
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۱۶۹.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱۵۳. با توجه به روایت مرحوم کلینی در کافی روز هفتم ولادت امام مجتبی(ع) روز نامگذاری آن حضرت بوده است (فروع کافی، ج۶، ص۳۳)؛ شاید علت تأخیر نامگذاری تا روز هفتم، استحباب نامگذاری پسران به نام رسول خدا(ص)؛ یعنی محمد(ص) تا هفت روز باشد.
- ↑ عقیقه، قربانی کردن در روز هفتم ولادت نوزاد که مستحب است و شرایطی دارد.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶. البته عبارت شبیهترین مردم به آن حضرت در قسمت پایین تنه نیز در این منابع آمده است: مسند ابیداود الطیالسی، ابو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴.
- ↑ در مرتبه بعد بودن، با توجه به جمع میان ادله قبل و بعد است.
- ↑ صحیح البخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۷۰.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۴. سید مهدی خرسان نجفی در این باره مینویسد: در این زمان اسماء بنت عمیس در مدینه نبوده است تا قابله فاطمه باشد، زیرا او همراه همسرش جعفر بن ابیطالب در حبشه بوده است و جعفر بعد از فتح خیبر در سال هفتم هجری به مدینه بازگشت و ولادت امام حسن(ع) در سال سوم و ولادت امام حسین(ع) در سال چهارم بوده است. پس ولادت حسنین بیش از سه سال قبل از بازگشت جعفر بوده است (المحسن السبط مولود ام سقط، ص۲۳). درباره اینکه حضرت فاطمه(س) برابر وزن موهای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) صدقه داد: در منابع اهل سنت میتوان به این منابع مراجعه کرد: المصنف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳؛ المصنف، ابن ابیشیبة کوفی، ج۵، ص۱۱۵؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۳۱۰؛ و نیز درباره نامگذاری امام حسن(ع) و امام حسین(ع) که رسول خدا(ص) انجام داد، میتوان در منابع اهل سنت، به این منابع مراجعه کرد: المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۱۶۹.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۷-۲۵۲.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۲۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۳۰۸؛ الاختصاص، همو، ص۲۰۹.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵۲-۲۵۳.
- ↑ سنن سعید بن منصور، سعید بن منصور، ج۲، ص۳۵۴؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۱۴۹۶.
- ↑ مسند الحمیدی، حمیدی، ج۲، ص۴۱۵؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۱، ص۹۶.
- ↑ سنن سعید بن منصور، سعید بن منصور، ج۲، ص۳۵۴؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۱۴۹۶.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۳، ۱۲۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۲۴۵.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵۳-۲۵۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۳، ص۵۷۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۳۲؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۶۸.
- ↑ دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۳۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۷۹، ص۱۶۹. پس از رحلت رسول خدا(ص) هفتهای دو بار (دوشنبه و پنجشنبه) به زیارت قبور شهدا میآمد (فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۲۸) و در آنجا گریه میکرد (کفایة الاثر، خزاز قمی، ص۱۹۸).
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ الزهد، کوفی، ج۲، ص۳۸۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۷۶؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۵.
- ↑ الخرائج و الجرائح، راوندی، ج۲، ص۵۳۱. این ماجرا را ابوذر نیز دیده است.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۵-۲۵۵.
- ↑ از منابع تاریخی استفاده میشود که میان عقد و زفاف علی(ع) با فاطمه(س)، مدتی فاصله شده و عقد، اندکی پس از رسیدن به مدینه و زفاف، پس از جنگ بدر بوده است و توجه به این نکته میتواند تعارض میان روایتهای موجود را حل نماید.
- ↑ شاید بدین جهت، یکی از کنیههای ایشان، «ام أبیها» است. ر.ک: تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۲۴۷ ش ۷۸۹۹.
- ↑ رسول الله(ص): «إنما أنَا بَشَرٌ مِثلُکم أتَزَوجُ فیکم وازَوجُکم، إلافاطِمَةَ فَإِن تَزویجَها نَزَلَ مِنَ السماءِ» (الکافی، ج ۵، ص ۵۶۸، ح ۵۴).
- ↑ الإمام الصادق(ع): «لَولا أن اللهَ- تَبارَک وتَعالی- خَلَقَ أمیرَ المُؤمِنینَ(ع) لِفاطِمَةَ، ما کانَ لَها کفوٌ عَلی ظَهرِ الأَرضِ مِن آدَمَ ومَن دونَهُ» (الکافی، ج ۱، ص ۴۶۱، ح ۱۰).
- ↑ الأمالی للطوسی عن الضحاک بن مزاحم: «سَمِعتُ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ(ع) یقولُ: أتانی أبو بَکرٍ وعُمَرُ فَقالا: لَو أتَیتَ رَسولَ اللهِ(ص) فَذَکرتَ لَهُ فاطِمَةَ. قالَ: فَأَتَیتُهُ، فَلَما رَآنی رَسولُ اللهِ(ص) ضَحِک، ثُم قالَ: ما جاءَ بِک یا أبَا الحَسَنِ؟ وما حاجَتُک؟ قالَ: فَذَکرتُ لَهُ قَرابَتی وقِدَمی فِی الإِسلامِ ونُصرَتی لَهُ وجِهادی، فَقالَ: یا عَلِی صَدَقتَ، فَأَنتَ أفضَلُ مِما تَذکرُ. فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، فاطِمَةُ تُزَوجُنیها؟ فَقالَ: یا عَلِی، إنهُ قَد ذَکرَها قَبلَک رِجالٌ، فَذَکرتُ ذلِک لَها، فَرَأَیتُ الکراهَةَ فی وَجهِها، ولکن عَلی رِسلِک حَتی أخرُجَ إلَیک. فَدَخَلَ عَلَیها فَقامَت إلَیهِ، فَأَخَذَت رِداءَهُ ونَزَعَت نَعلَیهِ، وأتَتهُ بِالوَضوءِ، فَوَضأَتهُ بِیدِها وغَسَلَت رِجلَیهِ، ثُم قَعَدَت، فَقالَ لَها: یا فاطِمَةُ، فَقالَت: لَبیک! حاجَتُک یا رَسولَ اللهِ؟ قالَ: إن عَلِی بنَ أبی طالِبٍ مَن قَد عَرَفتِ قَرابَتَهُ وفَضلَهُ وإسلامَهُ، وإنی قَد سَأَلتُ ربی أن یزَوجَک خَیرَ خَلقِهِ وأحَبهُم إلَیهِ، وقَد ذَکرَ مِن أمرِک شَیئاً، فَما تَرَینَ؟ فَسَکتَت ولَم تُوَل وَجهَها، ولَم یرَ فیهِ رَسولُ اللهِ(ص) کراهَةً، فَقامَ وهُوَ یقولُ: اللهُ أکبَرُ! سُکوتُها إقرارُها. فَأَتاهُ جَبرَئیلُ(ع) فَقالَ: یا مُحَمدُ، زَوجها عَلِی بنَ أبی طالِبٍ؛ فَإِن اللهَ قَد رَضِیها لَهُ ورَضِیهُ لَها» (الأمالی، طوسی، ص ۳۹، ح ۴۴).
- ↑ سنن ابن ماجة، ج ۱، ص ۶۱۶، ح ۱۹۱۱. با مراجعه به زندگینامه افراد نامبرده در این احادیث، یعنی اسماء بنت عمیس، ام سلمه و سلمان فارسی، درمییابیم که اسماء در سال اول و دوم هجری در حبشه بوده، ام سلمه هنوز همسر پیامبر(ص) نشده و سلمان به مدینه نیامده است. از این رو، روایت حضور آنان در مراسم ازدواج حضرت زهرا(س) مورد تردید است.
- ↑ الإمام علی(ع)- فی ذِکرِ زَواجِهِ مِن فاطِمَةَ(س)-: «... ثُم صاحَ بی رَسولُ اللهِ(ص): یا عَلِی، فَقُلتُ: لَبیک یا رَسولَ اللهِ! قالَ: ادخُل بَیتَک وَالطُف بِزَوجَتِک وَارفَق بِها؛ فَإِن فاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنی، یؤلِمُنی ما یؤلِمُها ویسُرنی ما یسُرها، أستَودِعُکمَا اللهَ وأستَخلِفُهُ عَلَیکما» (المناقب، خوارزمی، ص ۳۵۳، ح ۳۶۴).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳-۳۸.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۴۱.
- ↑ روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۰.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسینعلی عربی)، ج۲، ص۲۵۰.
- ↑ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ رک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی، ج۲، ص۳۴۱.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.