فرهنگ در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = فرهنگ| عنوان مدخل = فرهنگ| مداخل مرتبط = [[فرهنگ در معارف و سیره علوی]] - [[فرهنگ در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
| موضوع مرتبط = فرهنگ | |||
| عنوان مدخل = فرهنگ | |||
| مداخل مرتبط = | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==تعریف فرهنگ== | ==تعریف فرهنگ== | ||
فرهنگ، یکی از پیچیدهترین مسائل [[اجتماعی]] است؛ پیچیدگیهایی که موجب میشود هزینههای بسیاری در زمینه [[فرهنگ مصرف]] شود؛ اما نه تنها نتیجه مورد [[انتظار]] حاصل نشود، بلکه گاهی نتیجه معکوس حاصل شود<ref>رفیع پور، ۱۳۸۲، ص۲۴۹.</ref>. این نکته تعریف فرهنگ را بسیار سخت میکند. علاوه بر این، پدیدههایی چون فرهنگ در [[طول حیات]] بشری ایجاد شده و به تدریج شکل میگیرند. به این جهت با تنوع نحوهها و شیوههای [[زندگی]]، پدیدهای چون فرهنگ هم [[صور]] متنوعی خواهد داشت. از سوی دیگر، تعریف این نحوه پدیدهها، به نحو آشکاری وابسته به [[اختلافات]] گفتمانی است. به این علت، در تعریف فرهنگ سخنان زیادی گفته شده است و انتظار [[وحدت]] قول یا تقریب آرا در تعریف این گونه مقولات انتظاری [[بیهوده]] است. | فرهنگ، یکی از پیچیدهترین مسائل [[اجتماعی]] است؛ پیچیدگیهایی که موجب میشود هزینههای بسیاری در زمینه [[فرهنگ مصرف]] شود؛ اما نه تنها نتیجه مورد [[انتظار]] حاصل نشود، بلکه گاهی نتیجه معکوس حاصل شود<ref>رفیع پور، ۱۳۸۲، ص۲۴۹.</ref>. این نکته تعریف فرهنگ را بسیار سخت میکند. علاوه بر این، پدیدههایی چون فرهنگ در [[طول حیات]] بشری ایجاد شده و به تدریج شکل میگیرند. به این جهت با تنوع نحوهها و شیوههای [[زندگی]]، پدیدهای چون فرهنگ هم [[صور]] متنوعی خواهد داشت. از سوی دیگر، تعریف این نحوه پدیدهها، به نحو آشکاری وابسته به [[اختلافات]] گفتمانی است. به این علت، در تعریف فرهنگ سخنان زیادی گفته شده است و انتظار [[وحدت]] قول یا تقریب آرا در تعریف این گونه مقولات انتظاری [[بیهوده]] است. |
نسخهٔ ۲۹ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۴
تعریف فرهنگ
فرهنگ، یکی از پیچیدهترین مسائل اجتماعی است؛ پیچیدگیهایی که موجب میشود هزینههای بسیاری در زمینه فرهنگ مصرف شود؛ اما نه تنها نتیجه مورد انتظار حاصل نشود، بلکه گاهی نتیجه معکوس حاصل شود[۱]. این نکته تعریف فرهنگ را بسیار سخت میکند. علاوه بر این، پدیدههایی چون فرهنگ در طول حیات بشری ایجاد شده و به تدریج شکل میگیرند. به این جهت با تنوع نحوهها و شیوههای زندگی، پدیدهای چون فرهنگ هم صور متنوعی خواهد داشت. از سوی دیگر، تعریف این نحوه پدیدهها، به نحو آشکاری وابسته به اختلافات گفتمانی است. به این علت، در تعریف فرهنگ سخنان زیادی گفته شده است و انتظار وحدت قول یا تقریب آرا در تعریف این گونه مقولات انتظاری بیهوده است. در چنین مواردی، معمولاً تعریف به اجزای خارجی و نمود عینی و اوصاف پدیدار که به نحوه وجود یک واقعیت اشاره میکند، بیشتر مورد استقبال قرار میگیرند. اگرچه این نحوه تعریف، ماهیت پدیدهها را روشن نمیکند؛ اما در حوزه عمل کارایی مناسبی دارد و مانع از غرق شدن در مباحث نظری و ذهنی صرف میشود و البته مسئولان فرهنگ نباید خود را گرفتار در چنین مباحث نظری بیفایده نمایند[۲]. حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله) در چند سخنرانی فرهنگ را به اجزای خارجی و نمود عینی و اوصاف پدیدار تعریف میکند. از مجموع تعاریف ایشان میتوان این تعریف را برای فرهنگ استنباط کرد: فرهنگ مجموعهای سیال از عناصری است که ذاتی یک جامعه و بومی ملت آن به شمار میآید و بخشی از آن جوششی از نسل گذشته به نسل حاضر و بخش دیگر کوشش و ثمره تلاش نسل حاضر است و شامل خاطرات، ذهنیات، اندیشهها، ایمانها، باورها، سنتها، آرمانها، علم، زبان، دین، آداب معاشرت و زندگی، ذخیرههای فکری و ذهنی یک ملت بوده و نیز چیزهایی که زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه با آنها رو به رو است[۳]. جامعهشناسان نیز به تعریف فرهنگ بر اساس عناصِر آن توجه خاصی داشتهاند[۴]. مقایسه تعاریف آنان با تعریف بالا میتواند جالب باشد. از ویژگیهای مهم فرهنگ این است که هر نوع تغییری در فرهنگ نشانگر ارادهای برای تغییر در آن است. همه نشانهها و مظاهر فرهنگی، در هر جای دنیا، از جمله در جامعه ما با برنامه ایجاد شده است؛ هر چند در برخی موارد برنامهریزان پنهاناند[۵]. جایگاه برنامهریزی فرهنگی از همین نکته روشن میشود.[۶]
مقدمه
یکی از کلیدیترین نظامهای اجتماعی در منظومه فکری و اجتماعی امام خمینی، نظام فرهنگ اسلامی است که جایگاه ویژهای در نظام کنشی و اجتماعی هر جامعهای دارد. امام در این نظام اجتماعی به تعریف و تبیین و اهمیت فرهنگ و ابعاد و ساحتهای عمومی، سیاسی، اقتصادی و پژوهشی آن پرداخته و بر آگاهی از بیماریهای فرهنگی و تهاجم فرهنگی و چگونگی مقابله با آن، تأکید داشته است.
چیستی فرهنگ
فرهنگ در زبان فارسی از واژههای بسیار کهن است از مصدر «فرهیختن»، به معنی ادب، هنر و علم. واژه فرهنگ از سال ۱۳۱۴ شمسی با تأسیس فرهنگستان ایران در جامعه ما مطرح شد و رواج یافت[۷]. در متون پهلوی و کهن فارسی و در نظم و نثر فاخر رجال علمی و ادبی ایران از قبیل شیخالرئیس بوعلی سینا و حکیم ابوالقاسم فردوسی، نمونههای متعددی از کاربرد فرهنگ به معنای ادب، علم، هنر و فرهیختگی به چشم میخورد[۸]. در جامعه ما در آغاز واژه فرهنگ معادل Education نهاده شد. اما از دهه ۴۰ واژه معارف و سپس آموزش و پرورش را به عنوان ترجمه Education جایگزین نمودند و واژه فرهنگ را معادل Culture نهادند که امروزه هم فرهنگ به همان معنای Culture مصطلح است. اما در زبان انگلیسی هم تعریف Culture به معنای مصطلح و رایج کنونی فرهنگ، نخستین بار توسط «تایلور» در کتاب «فرهنگ ابتدایی» در سال ۱۸۷۱ میلادی ارائه شد. وی فرهنگ را «مجموعه در هم تنیدهای شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات، رفتار و ضوابطی که فرد به عنوان عنصر جامعه فرامیگیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد» تعریف کرد[۹].
نظریهها، نقدها و پیشنهادهای صاحبنظران و فرهنگپژوهان درباره تعریف فرهنگ ارایه شده است و در طول ۱۴۰ سال گذشته، تعاریف ارائه شده برای فرهنگ به بیش از ۶۰۰ تعریف افزایش یافت[۱۰]. اگرچه امروز گونهها و طیفهای مختلفی از تعریف فرهنگ پیشروی ماست، علیرغم عدم توافق قطعی درباره تعریف آن، تلقی عمومی و شایع درباره فرهنگ، ناظر به الگوی کلی جامعه در نگرشها و رفتارهاست که به صورت یک کلّ، جهتگیری جامعه را در ابعاد و سطوح مختلف تعیین میکند[۱۱]. در دهههای اخیر تحلیلهای عمیقی درباره تعریف فرهنگ ارائه شده است و به نظر میرسد توافق بر سر تعریف فرهنگ، گام مهمی برای دستیابی به هرگونه نظریه فرهنگیای است که بتواند در عرصه نظر و عمل راهنمای جامعه و سیاستگزاران فرهنگی آن باشد[۱۲].
اگرچه در بیانات و نوشتههای حضرت امام تعریفی از فرهنگ ارائه شده است، اما فراوانی کاربرد این واژه در آثار ایشان و نظرات و تأکیدات صریحی که در باب نقش و اهمیت فرهنگ مطرح کردهاند، از جایگاه این مقوله در منظر و منظومه فکری و اجتماعی ایشان حکایت میکند. مروری بر بیانات و آثار امام نشان میدهد که ایشان واژۀ فرهنگ را در اغلب موارد به همان معنای مصطلح و علمی امروز که در علوم اجتماعی معادل culture به کار برده میشود، استعمال کردهاند ولی در برخی موارد، فرهنگ را به معنای دستگاه تعلیم و تربیت[۱۳] و در بسیاری از موارد هم، فرهنگ را به همان معنای اصیل زبان فارسی - یعنی ادب و فرهیختگی و دانش - به کار بردهاند. البته هنوز هم در ادبیات رایج جامعۀ ما، فرهنگ در بسیاری از موارد به همین معنای ریشهدار در زبان فارسی به کار برده میشود[۱۴]. به هر حال این فصل، عهدهدار تبیین فرهنگ - به معنای علمی مصطلح آن - در منظومۀ فکری حضرت امام میباشد که شامل نگرشها و ارزشهای اجتماعی، هنر، ادبیات و سایر مقولات زیرمجموعۀ فرهنگ میگردد.[۱۵]
اهمیت فرهنگ
فرهنگ از دیدگاه امام در میان همه نهادهای اجتماعی و ابعاد گوناگون زندگی جمعی انسان از قبیل اقتصاد، سیاست، قضا و... ، از نقش و جایگاه والاتری برخوردار است. «آن چیزی که ملتها را میسازد، فرهنگ صحیح است»[۱۶]. جهتگیری فرهنگ یک ملت است که میتواند سایر جنبهها و بخشهای جامعه را نیز در جهت مثبت یا منفی قرار دهد، به تعبیر امام: «فرهنگ، مبدأ همه بدبختیها و خوشبختیهاست»[۱۷].
نقش بارز فرهنگ در خوشبختی و بدبختی ملتها، نشاندهندۀ ضرورت اهتمام به این مقوله است. در همین راستا، برای حیات سیاسی یک ملت، زمینهها و زیرساختهای فرهنگی بسیار مهم است: «ملت با فرهنگش زندگی سیاسی میتواند بکند»[۱۸]. ملتی که در پی استقلال سیاسی و حفظ اقتدار خود میباشد، بدون توجه به فرهنگ هرگز به این مطلوب دست نمییازد. فراتر از نقش فرهنگ در شکلدهی آیندۀ جامعه، از دیدگاه امام خمینی، «فرهنگ اساس ملیت یک ملت است»[۱۹]. بنابراین شاخص اصلی وحدت و هویت ملی، بعد فرهنگی جامعه است. تقویت پیوندهای فرهنگی است که میتواند وحدت ملی جامعه و انسجام اجتماعی آن را استحکام بخشد. اهمیتی که امام خمینی برای فرهنگ قائل است، هم برخاسته از عمق بینش اجتماعی و فلسفی ایشان است و هم نتیجۀ تجربیات عینی اجتماعی و سیاسی آن بزرگوار در طول مواجهه با بیش از نیم قرن تلاش استعمار برای تخریب فرهنگی جامعه، که امام در متن واقعیت دوران پیش از انقلاب با آن روبرو بود.[۲۰]
تحول فرهنگی
حضرت امام سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به تحول فرهنگی و اصلاح عرصهها، ابزارها، محتوا و اهداف فرهنگی جامعه توجه داشت و ضرورت تلاش برای این تحول را گوشزد میکرد[۲۱]. پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نیز همواره جبران عقبماندگیهای فرهنگی و اصلاح و تحول فرهنگ مورد توجه ایشان قرار داشت. از دیدگاه امام: «رأس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است»[۲۲]. این اصلاح، اولاً شامل دستگاهها و مراکز و نهادهای فرهنگی و نیز ابزارها و حاملهای فرهنگ و عمیقتر از آن، شامل فرهنگسازان و اصحاب و اهالی فرهنگ است. در همین راستا، تهذیب روحانیت و حوزههای علمیه به مثابه مهمترین قشر فرهنگساز جامعه از سالهای پیش از انقلاب در نظر امام مهم تلقی میشد[۲۳] و پس از انقلاب هم دائماً مورد تأکید ایشان قرار میگرفت. ثانیاً این اصلاح، فراتر از اصلاحات سطحی و جزئی و نمادین، باید ناظر به اساس و ریشۀ فرهنگ باشد. به تعبیر ایشان: «فرهنگ اصلاً باید منقلب بشود و یک جور تحولی پیدا کند و بزرگترین تحول باید در فرهنگ بشود»[۲۴].
بدیهی است انقلاب، اصلاح و تحول فرهنگی مورد نظر امام، همان اصلاحِ مورد نظر انبیاء الهی و ائمه معصومین (ع) است: اصلاح به معنای عمیق و گستردهای که شامل بینشها، ارزشها و کنشهاست و عرصههای فردی، خانوادگی و اجتماعی را در بر میگیرد و روح حاکم بر حیات انسان را از مادیت و حیوانیت به انسانیت و الوهیت ارتقاء میدهد.
همانکه در قرآن کریم از زبان حضرت شعیب (ع) مطرح شده است: ﴿إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾[۲۵]. و همان که در کلام امام حسین بن علی (ع) در تبیین هدف نهضت عاشورا بیان شده است: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي (ص)»: من برای اصلاح در امت جدّم حضرت محمد (ص) به قیام و خروج پرداختم[۲۶]. این مفهوم و معنای از اصلاح، در منظومۀ فکری حضرت امام میتواند تبیین شود و بر اساس نظام بینشی و نظام ارزشی حضرت امام، تفسیر گردد. در این صورت روشن میشود که سوگیری تحول فرهنگی مد نظر امام در راستای تحقق نگرش عمیق توحیدی و تثبیت و تعمیق ارزشهای اخلاقی و نظام حقوقی مطلوب و اجرای احکام نورانی اسلام است، نکتهای که در سراسر بیانات امام بر آن تصریح میشود. البته از نظر امام «غرب چیزهای مفیدی هم دارد»[۲۷]. بنابراین با اصطیاد صحیح، میتوان بر اساس و در چارچوب نظام بینشی توحیدی و نظام ارزشی اسلام، از تجربههای مفید غرب هم برای تحول فرهنگی بهره برد.[۲۸]
انواع فرهنگ
معیارهای متفاوتی را در طبقهبندی و دستهبندی فرهنگها میتوان مشاهده کرد. برخی صاحبنظران فرهنگ، فرهنگها را به فرهنگ(های) شرقی و فرهنگ(های) غربی تقسیم میکنند. اگرچه در میان این صاحبنظران، گروهی موضع انتقادی نسبت به فرهنگ غربی و گروهی موضع موافق با آن دارند، ولی هر دو گروه در معیار دستهبندی فرهنگی دارای نظر واحدی هستند. در این دو گروه کسانی هستند که از فرهنگ غربی به شدت انتقاد میکنند و دوران مدرنیته را عصر ظلمت میدانند و کسانی هم همۀ انسانها را به فرهنگ و تمدن غرب فرا میخوانند و ویژگیهای روحی و معنوی غرب را برای جهان تجویز میکنند[۲۹]. اما به نظر میرسد مبنای طبقهبندی حضرت امام خمینی در مورد انواع فرهنگ کاملاً متفاوت است.
مبنای طبقهبندی امام در مورد فرهنگ، ناشی از تفکر فلسفی و اعتقادی ایشان است. این تفکر مقولات نگرشی و ارزشی را به حق و باطل تقسیم میکند. بر این اساس فرهنگ حق، فرهنگی است مبتنی بر مبانی، باورها، نگرشها و ارزشهای حق که در چارچوب تعقل و اندیشۀ انسان، دارای پشتوانۀ نظری است و برای رشد و تعالی انسان مطلقاً قابل تجویز است. در برابر «فرهنگ حق»، فرهنگهای باطل قرار دارد که از پشتوانۀ نظری عقلانی و صحیح برخوردار نیستند و نمیتوانند مسیر جامعه را به سوی کمال پیش برند. این همان طبقهبندی قرآنی است که در آیات فراوان ملاحظه میشود و مقولهای بنیادین، عام و مطلق همچون «دین» را نیز به حق و باطل تفکیک میکند. مترادف با این طبقهبندی، میتوان از فرهنگ الهی و فرهنگ غیرالهی سخن گفت. فرهنگ الهی، فرهنگی است برای منفعت ملت و منفعت مسلمین، که در برابر فرهنگ غیرالهی و شرکآلود میایستد و جامعه را به صلاح و سداد سوق میدهد[۳۰].
اگر فرهنگ، مبدأ خوشبختیها و بدبختیهای یک ملت است، بنابراین در منظومۀ فکری امام در باب فرهنگ، فرهنگ حق، فرهنگ خوشبختکننده است و فرهنگ باطل، بدبختکننده. با مروری به بیانات حضرت امام میبینیم که ایشان فرهنگ باطل را با تعابیری همچون فرهنگ وابسته، فرهنگ فلج، فرهنگ اجنبی، فرهنگ مسموم استعمار، فرهنگ شیطانی، فرهنگ فاسد استعماری و... توصیف میکنند و فرهنگ حق را که منشأ خوشبختی ملتها در همه عرصهها و نظامات اجتماعی است، در قالب تعابیری همچون فرهنگ استقلالی، فرهنگ مترقی، فرهنگ عدالت و صفا، فرهنگ حق، فرهنگ غنی اسلام، فرهنگ اسلامی - انسانی، فرهنگ نجاتبخش شیعه و... ترسیم مینمایند[۳۱].
مفاهیم و واژههای به کار رفته در توصیف انواع فرهنگ مورد نظر امام خمینی، بسیاری از نکات را در مورد دیدگاه ایشان دربارۀ فرهنگ روشن میکند. باید توجه داشت که این تعابیر بدون مسامحه و به گونهای دقیق به ویژگیهایی اشاره میکند که در حقیقت دو طیف از انواع فرهنگها را تفکیک مینماید. پیوند درونی و حقیقی این ویژگیها در هر کدام از دو قسم، جنبههای مختلف این دو طیف را تبیین مینماید به گونهای که میتوان در یک تعبیر کلان و جامع و با لحاظ سایر جنبهها و ابعاد اندیشهای حضرت امام، فرهنگ توحیدی و فرهنگ شرکآلود را مترادف تقسیمبندی فرهنگ به حق و باطل تلقی کرد. فرهنگ توحیدی که همان فرهنگ حق است، منشأ خوشبختی جوامع بشری است و فرهنگی است انسانی و مترقی که استقلال جامعه و تحقق عدالت و صفا را تضمین و تأمین میکند و بر مبانی و ارزشهای اسلام ناب محمدی (ص) استوار است و فرهنگ شرک آلود که همان فرهنگ باطل است، منشأ بدبختی جوامع بشری است و فرهنگ است فاسد، فلجکنندۀ حرکت تعالی جویانۀ انسان و منشأ وابستگی به استعمار است که مسیر شیطان را در جامعه محقق میسازد.
اگرچه دیدگاه علمی و نظری این دو طیف میتواند شاخصهای فرهنگ مطلوب و فرهنگ نامطلوب را ارائه دهد، ولی از دیدگاه عینی و عملی آنچه در فرهنگ جوامع بشری تحقق یافته است، ممکن است دارای عناصر و درجاتی متفاوت از این دو طیف باشد[۳۲]. بنابراین بر اساس نظام بینشی و ارزشی حضرت امام، که جامعه مطلوبِ آن جامعهای است توحیدی، اسلامی و ولایی، و نظامات اجتماعی آن باید بسترساز حرکت فرد و جامعه به سوی کمال الهی باشد؛ فرهنگ مطلوب، فرهنگی است که عناصر و اجزاء آن از آبشخور نگرش توحیدی نشأت گرفته و با استنباط از منابع معتبر دینی و در چارچوب روش اجتهادی شکل گرفته باشد. از همین رو رشد و تعالی فرهنگی یک جامعه، در فرایندی استعلایی که عناصر و ابعاد گوناگون فرهنگ را به معیارها و شاخصهای فرهنگ توحیدی و الهی نزدیک سازد، تحقق خواهد یافت.[۳۳]
فرهنگ اسلامی
فرهنگ دارای عناصر و لایههای مختلفی است که هر کدام به نسبت اهمیت خود در کیفیت آن فرهنگ اثرگذار میباشند. عناصر و لایههای بینشی و اعتقادی فرهنگ، مهمترین بخش هر فرهنگی است و این عناصر و لایهها، مستقیماً از همان جهانبینی و باورهای دینی تغذیه میشوند. از همین رو میتوان گفت هیچ فرهنگی نتوانسته است مستقل از یک مذهب و دین پدیدار شود و گسترش یابد[۳۴]. حتی در مواردی که یک فرهنگ ادعا میکند که دربارۀ مبانی و باورهای دینی بیطرف است، در حقیقت بر اساس جهانبینی و باور خاص این ادعا را مطرح میکند که آن هم خود یک مقوله اعتقادی است. اینکه وابستگی یک فرهنگ به چه دین و مذهبی است، مسأله مهم و قابل تأملی در مطالعۀ هر فرهنگی است. چه بسا یک دین منسوخ یا ساختۀ اوهام و یک مذهب و مسلک خرافی عناصر اصلی و باورهای یک فرهنگ را شکل داده باشد، ولی فرهنگ نمیتواند عاری و خالی از باورها و ارزشهایی باشد که اعتبار خود را از مقولۀ «دین» اخذ میکند[۳۵].
بنابراین «فرهنگ اسلامی»، فرهنگی است که عناصر بینشی و ارزشی خود را از اسلام اخذ کرده باشد و از آنجا که تحقق عینی این امر در فرهنگ جوامع مختلف مسلمان به نسبتهای متفاوتی است، میزان اسلامی بودن یک فرهنگ هم یک امر نسبی و متغیر است. هر قدر نفوذ بینش الهی و باورهای توحیدی و ارزشهای اسلامی در یک فرهنگ عمیقتر و گستردهتر باشد، آن فرهنگ را میتوان به همان اندازه اسلامی دانست. از همین جا رشد و تعالی فرهنگی به درستی تفسیر میشود. رشد و تعالی فرهنگی یعنی گسترش فرهنگ و نفوذ هرچه عمیقتر بینش و ارزشهای الهی و توحیدی در لایههای عمیق فرهنگ که به رفتارهای مطلوب اسلامی در سطح جامعه منجر میشود. از نظر حضرت امام فرهنگ اسلامی، مستقل از نژاد، زبان، طبقه اجتماعی و این قبیل امور شکل میگیرد[۳۶]؛ مرزهای جغرافیایی در آن نقش ندارد[۳۷] و معیار و شاخص اساسی آن تقوای الهی، به معنای جامع و عمیق آن میباشد[۳۸]. حضرت امام با استناد به آیه ۱۳ سوره حجرات، تفاوتهای قبیلهای و سرزمینی را که خود به خود منشأ تفاوت در زبان و آداب و رسوم و... است، مبانی ارزش فرهنگی نمیشمارد، آنگاه که تقوای الهی در رفتارها و کردارهای اجتماعی تجلی یافته باشد. فرهنگ اسلامی از نظر حضرت امام فرهنگی است غنی، آزادیبخش و استقلالآفرین که روحیۀ خود باوری را در جامعه اسلامی ایجاد میکند و مسلمانان را در برابر نفوذ و هجوم فرهنگی مصونیت میبخشد. درد اساسی مسلمانان فاصله گرفتن از فرهنگ اسلامی است و چارۀ این درد، بازگشت به فرهنگ اصیل و ناب اسلامی است[۳۹].[۴۰]
مبانی فرهنگ اسلامی
تفاوت جوهری فرهنگ اسلامی با فرهنگهای غیراسلامی در مبانی بینشی و ارزشی این نوع فرهنگ است. نظام بینشی حاکم بر فرهنگ اسلامی، نگرش توحیدی به عالم و آدم است که خداوند متعال را مبدأ و غایت هستی و «انسان» را برخوردار از فطرت الهی و دارای توان و مسئولیت برای دستیابی به مراتب عالی کمال میداند. انسان تنها در پرتو بهرهگیری از عقل فطری و وحی الهی و تبعیت از اولیای معصوم (ع) است که میتواند مراتب کمال را طی کند و به مقام خلافت الهی نائل گردد. بر این اساس، نظام ارزشیِ نظام مطلق و پایداری است که برخاسته و متکی بر خداشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی توحیدی است و چارچوب اخلاقی و حقوقی حرکت انسان را در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی تعیین میکند و بنابراین، جامعه بشری برای دستیابی به رشد و تعالی همه جانبه، مسیر روشنی را پیش پای خود مییابد و با اعتقاد مبنای توحیدی و عمل به این چارچوب هرگز دچار پوچی، یأس، نزاع و سردرگمی نخواهد شد. البته شناخت و انتخاب صحیح خود انسان باید او را به این مسیر رهنمون شود که: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۴۱]. در دیدگاه اسلام، اگرچه تشخیص و انتخاب هر فرد و ایمان و مجاهدت وی برای دستیابی به کمال، شرط لازم و علت اساسی است، اما زمینههای اجتماعی و استقرار نظامات مطلوب تربیتی، اقتصادی، سیاسی، قضایی و... نقش تعیینکنندهای در تعمیم، تسریع و تسهیل طی مسیر کمال برای انسانها خواهد داشت و چه بسا برخی از ظرفیتهای فطری برای کمال انسان جز در پرتو کوششها و تعاملات اجتماعی به فعلیت نخواهد رسید. بر این مبنا اهمیت فرهنگ جامعه و جهتگیریهای فرهنگی آن، در ایجاد و استقرار زمینههایی است که درستی تشخیص و حسن انتخاب انسانها فراهم میسازد. اگرچه همواره انسانهایی وجود دارند که مستقل از سوگیریهای فرهنگی جامعه، راه خود را انتخاب میکنند، اما اکثریت جامعه بهطور طبیعی تحت تأثیر فرهنگ و ارزشهای هنجاری جامعه قرار میگیرند. در منظومه فکری حضرت امام مبانی نگرشی و ارزشی فرهنگ اسلامی، نمیتواند صبغۀ قومی و منطقهای داشته باشد و تنها از آبشخور اسلام ناب محمدی (ص) سرچشمه میگیرد. هرچند عناصر نمادین و ابزاری فرهنگ بر حسب تفاوت اقوام و مناطق متفاوت است و در فراز و نشیب تحولات اجتماعی دستخوش تغییر میگردد، ولی عناصر هستهای فرهنگ – یعنی نگرشها و ارزشها - برگرفته از نظام بینشی و ارزش توحیدی است. تعالی و تکامل فرهنگی هم بر اساس میزان انطباق ریشههای اعتقادی و ارزشهای اخلاقی و حقوقی فرهنگ با نظام بینشی و ارزشی توحیدی مورد سنجش قرار میگیرد؛ لذا شاخص رشد فرهنگی، میزان همسویی فرهنگ با ارزشهای الهی است و شاخص انحطاط فرهنگی هم میزان نفوذ فساد، لهو، فحشا، بیعفتی انحراف در فرهنگ است[۴۲].[۴۳]
اهداف فرهنگ اسلامی
اهداف فرهنگ اسلامی را میتوان در سطوح و لایههای مختلفی طبقهبندی کرد. قطعاً بر اساس مبانی جهانبینی توحیدی که «اساس عالم بر تربیت انسان است»[۴۴]؛ و با توجه به فلسفه بعثت همه انبیاء الهی که تحقق همین هدف متعالی بوده است، هدف غایی فرهنگ اسلامی بسترسازی و تمهید لوازم و اقتضائات تربیت جامعه در مسیر تحقق ارزشهای الهی است. بدین معنی که دستگاهها، مقولهها و ابزارهای فرهنگی و هنری و رسانههای جمعی باید به دنبال فراهم کردن زمینههای تربیت آحاد جامعه و ایجاد انگیزه برای حرکت توحیدی در جامعه باشند. در راستای تحقق همین هدف نهایی، میتوان اهداف کلی زیر را به عنوان برترین و کلیترین اهداف فرهنگ اسلامی از دیدگاه حضرت امام استنباط کرد:
توجه به ماوراء طبیعت: مهمترین هدف فرهنگ اسلامی ارتقای انسان از مقاصد حیوانی و توجه به مادیات و مسائل شهوانی و دنیوی و برکشیدن جامعه انسانی از محدودههای لذتگرایی طبیعی و عیش و نوش به تأملات و درک معنویت و روحانیت است[۴۵]. این هدف را میتوان کلیترین و جامعترین هدف فرهنگ اسلامی دانست که به گونهای اجمالی سایر اهداف را هم در بر دارد. اگر امروزه ابتذال و سرگرمیهای شهوانی و حیوانی و غفلت انسان از فطرت الهی، جهتگیری اصلی ابزارها و رسانههای فرهنگی غرب را تشکیل میدهد، در فرهنگ اسلامی باید حقایق معنوی و سوق دادن جامعه به سوی فطرت الهی و ماوراء طبیعت، هدف اصلی و محوری باشد.
استقلال فکری و رشد عقلانیت: از نظر حضرت امام جهتگیری فرهنگ منحط استعماری و سکولاریستی ایجاد وابستگی فکری به غرب و تهی کردن ذهن جامعه بهخصوص نخبگان و دانشگاهیان از سرمایههای فرهنگی و توانمندیهای خویش است. در برابر آن اسلام به دنبال استقلال فکری و خودباوری جامعه و توجه دادن انسانها به سرمایه درونی آنها است[۴۶]. به تعبیر امام: «اگر ما از وابستگی فکری بیرون بیاییم، همه وابستگیها تمام میشود»[۴۷]. اسلام میخواهد انسانی را بسازد که فراتر از دستاوردهای عادی و طبیعی رشد عقلانیت به او بدهد[۴۸].
تقویت و تعمیق ایمان: ایمان عبارت از این است که مسائلی را که انسان با عقل درک کرده است، به باور تبدیل کند و آن را به قلب خود تسری بخشد[۴۹]، البته این امر نیاز به مجاهدت و تلاش دارد و محور اساسی آن، درک محضر خداوند متعال است[۵۰]. همین عامل، بازدارنده انسان از رفتارهای نادرست و اعمال معصیتآلود است و مهمترین عامل اصلاح و رشد جامعه خواهد بود. بنابراین یکی از اهداف فرهنگ اسلامی، دستیابی فرد و جامعه به ایمان عمیق و مؤثری است که بتواند تحول و ارتقای معنوی انسان را رقم زند.
اخلاق و تهذیب نفس: تحصیل تقوا به عنوان مقدمه تکامل معنوی و سلوک إلی الله، تهذیب نفس و کسب اخلاق اسلامی از مهمترین اهدافی است که در فرهنگ اسلامی باید مدنظر باشد، بدین معنی که ابزارها و حاملهای فرهنگی، رشد اخلاق و تعمیم تقوا در جامعه را رسالت و هدف خود تلقی کند[۵۱]. امام راحل بهویژه در مورد حوزه و دانشگاه، تهذیب و تعالی اخلاقی را از محورهای اصلی اهداف این دو نهاد فرهنگ از میداند و بر آن است که بدون این محور، هرگز نمیتوان به تعالی و تحول فرهنگی مطلوب دست یافت[۵۲].
آگاهی و بصیرت: علم و معرفت در عرصهها و مصادیق مختلف آن، جهتدهی به جامعه برای توجه به مسائل اساسی و سرنوشتساز خود و نجات از حیرت و سرگردانی در عرصههای مختلف زندگی از اهداف مهم فرهنگ اسلامی است. در حقیقت فرهنگ اسلامی نه تنها بر کسب تخصص و علم - به معنای حوزوی و دانشگاهی آن - تأکید میورزد و بستر مناسب را برای رشد علمی فراهم میکند که به آگاهی و بصیرت اجتماعی و برخورداری توده مردم از معرفت نسبت به حقایق نیز تأکید میکند. تاریخ نشان میدهد که چگونه علوم مختلف در بستر فرهنگ اسلامی رشد یافت و تمدن درخشان اسلامی را پایهگذاری کرد. امام یکی از ابعاد عقب افتادگی فرهنگی کشور را در دوران قبل از انقلاب، مانع تراشیِ رژیم پهلوی برای تربیت علمی جوانان و نقشآفرینی آنان در عرصههای پیشرفت میداند[۵۳]. از نظر حضرت امام رسانهها و بهویژه رادیو و تلویزیون یک دانشگاه عمومی است و باید نقش خود را در ارتقای معرفتی جامعه و بصیرتافزایی ایفا نماید[۵۴].
کار و خدمت: فرهنگ اسلامی بهویژه روحیه کار و تلاش و ارتقای انگیزۀ خدمت به یکدیگر را در جامعه از اهداف خود میداند؛ لذا از منظر حضرت امام اگر فرهنگ یک ملت بر اساس خدمتگزاری به مردم و رعایت سرمایههای جامعه شکل گیرد، یکی از اهداف فرهنگ غنی اسلامی تحقق یافته است[۵۵]. از منظر حضرت امام اساساً کار و تلاش همچون نور حقیقی فراگیر و ارزش مطلق است. ایشان با این بیان که «حق تعالی مبدأ کارگری است و کارگر است» ارزش و اهمیت کار را در حدی عالی تعیین مینماید[۵۶]. بنابراین مراکز و ابزارها و نهادهای فرهنگی، باید ارتقای کار و تلاش را با انگیزههای معنوی و مقدس به عنوان یکی از اهداف فرهنگ اسلامی مدنظر قرار دهند و هدف شوم فرهنگی غرب را که در صدد تقویت روحیه تنپروری و عیش و نوش در جوامع اسلامی است، خنثی کنند[۵۷].[۵۸]
آسیبها و آفات فرهنگی
آسیبها و آفات فرهنگی، شامل اموری است که موجب تبدیل فرهنگ به فرهنگ شرکآلود و شیطانی میگردد و عامل انحطاط جامعه و فاصله گرفتن فرهنگ آن از فرهنگ اسلامی و الهی میشود. این امور را در یک دستهبندی کلان میتوان به دو بخش تقسیم کرد: نخست اموری که منشأ درونی داشته و از کاستیها و خلأهای جامعه ناشی میشود و دیگر اموری که منشأ بیرونی دارد و از انحرافات سایر جوامع و یا توطئههای دشمنان انقلاب نشأت میگیرد.
مهمترین آسیبها و آفات داخلی که موجب انحراف فرهنگ میشود، از منظر امام عبارتاند از:
- شهوتطلبی: شاید بتوان مهمترین آسیب و آفت فرهنگی را خودخواهی، شهوتطلبی و غلبه گرایشها و غریزه حیوانی انسان بر مقوله فرهنگ و حاملهای فرهنگی دانست. فساد فرهنگی که منشأ بسیاری از آفات فرهنگی است و زمینه تخریب و انحراف فرهنگ را فراهم میسازد و حتی تأثیرگذاری آسیبها و آفات بیرونی را هم زمینهسازی میکند، خود ناشی از شهوتطلبی است. امام راحل علت مخالفت با ابزارهای فرهنگی و هنری دوران ستمشاهی را وجود همین آسیب در آن ابزارها میداند و با صراحت بیان میکندکه «ما با فساد مخالفیم»[۵۹]. بنابراین مراقبت دائمی برای عدم آلودگی فرهنگ به شهوات، ضروری است.
- تعصب قومی: تعصبات قومی و قبیلهای و خودبرتربینیهای جمعی که تا حد ملیتگراییِ منفی نیز گسترش مییابد[۶۰]، از بزرگترین آفات فرهنگی است. وجود این تعصبات موجب انحطاط و مانع رشد فرهنگی میشود و جامعه را دچار رکود میکند. علاوه بر اینکه منشأ رقابتها و نزاعهای جاهلی و شرکآمیز شده و به عامل تفرقه و شکافهای اجتماعی تبدیل میگردد. از دیدگاه امام تعصبات قومی و ملی در برابر نگرش توحیدی قرار دارد و باید آن را به عنوان یک آسیب فرهنگی تلقی نمود و برای اصلاح آن چارهاندیشی کرد.
- جمود و تحجّر: اسلام و فرهنگ اسلامی دارای ظرفیت عمیقی برای حل مسائل و مشکلات فکری و اجتماعی و اقتصادی است، اما گاه برداشتهای ناصواب یا عدم توجه به نیازها و ضرورتهای نو به نو، موجب جمود و مواجهۀ متحجرانه با مسائل شده و زمینۀ اتهام اسلام و انقلاب به ناتوانی در درک و حلّ مسائل را فراهم میسازد. پویایی جامعه و تغییر شرایط زندگی اجتماعی باید به درستی درک شود و بهخصوص در عرصۀ فرهنگ در چارچوب اجتهاد روشمند و بر مبنای احکام مترقّی اسلام ناب بتوان از ابزارها و نوآوریهای فرهنگی برای گسترش فرهنگ اسلامی استفاده کرد. به تعبیر امام راحل باید باب اجتهاد باز باشد و در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم چون عکاسی، نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره فقهای بزرگ بتوانند نظر اسلام را استنباط و ارائه دهند[۶۱]. البته اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نیست و باید کسانی که علاوه بر علوم معهود حوزهها، مصلحت جامعه را تشخیص میدهند و دارای بینش صحیح میباشند، در این عرصهها ورود پیدا کنند.
- تقلید کورکورانه: امام یکی از آسیبهای فرهنگی را روحیۀ تقلید از بیگانگان میدانند که بهخصوص در سدههای گذشته با تبلیغات و ترفندهای استعماری و نفوذ سیاسی بیگانگان در عرصههای مختلف بروز یافت. پشت کردن به آداب و سنن صحیح بومی، رواج مدگرایی و تقلید از زبان و آداب و رسوم بیگانه به جای عقلانیت فرهنگی و استقلال در رفتارهای اجتماعی، ناشی از این آسیب مهم فرهنگی است[۶۲]. البته بهرهبرداری از تجارب مفید سایر کشورها و انتخاب آگاهانه آن برای غنیسازی فرهنگ جامعه و تعالی فرهنگی، امری قابل قبول و گاه ضروری است و با تقلید کورکورانه کاملاً متفاوت است.
- خود باختگی: از منظر امام خودباختگی و بیتوجهی به سرمایههای معنوی و مادی خود در یک جامعه، آفت فرهنگیای است که همه عرصههای زندگی اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار داده، موجب تضعیف هویت یک ملت و وابستگی به دیگران میشود[۶۳]. ملتی که دیگران را قدرتمندتر و توانمندتر از خود تلقی کند و همواره چشم امید به کمک دیگران داشته باشد، دچار آفت خودباختگی است. این آفت با اعتماد به نفس و خودباوری میتواند اصلاح گردد.
- تجملگرایی: خوی تجملگرایی و کاخنشینی و توجه به زرق و برق دنیا از نظر امام راحل یکی از آسیبهای فرهنگی است که موجب غفلت جامعه از اهداف و آرمانهای مطلوب خود خواهد شد. به ویژه برای دولتمردان و مسئولان و کارگزاران نظام، این روحیه، آفت بسیار بزرگی است که انحطاط نظام و سقوط ارزشهای انقلاب را به دنبال خواهد داشت. امام در دیدار نوروزی خود با مسئولان نظام در نوروز ۶۲ با یادآوری تجربه تلخ مشروطیت و صدماتی که مردم و نهضت مشروطه از کاخ نشینی خوردند و از همین نقطه دچار انحراف شدند، هشدار میدهند که حفظ ارزشهای انقلابی و استمرار استقلال کشور با روحیه تجملگرایی و توجه به دنیا محقق نخواهد شد[۶۴].[۶۵]
اما مهمترین آسیبها و آفاتی که منشأ بیرونی داشته و از سوی قدرتهای استعمارگر بر ملتها تحمیل میشود و موجب رکود و سقوط فرهنگی میگردد، عبارتاند از:
تهاجم فرهنگی
آیا امام خمینی مقوله تهاجم فرهنگی را در دیدگاه فرهنگی خود، مورد توجه قرار دادهاند یا نه؟ ایشان در سخنرانی ۲۵/۵/۶۴، تصریح میکنند که: «سلطه استعماری نو بهترین راه را حمله به فرهنگهای ملتها دانستهاند»[۶۶]. حملۀ فرهنگی استعمارگران، در زمان ما که ابزارها و رسانههای تبلیغی و اطلاعرسانی توسعه و رشد شگرفی داشته است، مصداق روشنتری مییابد و خطر آن فراگیرتر و مؤثرتر میشود. این خطر، نه تنها برای کیان ملت، که برای جهان اسلام تهدید کننده و سرنوشتساز است؛ لذا امام راحل در پیام حج سال ۶۶، مقابله با «تهاجم فرهنگهای مبتذل شرق و غرب» را وظیفه مهمی برای علماء و روحانیون و سیاسیون و... ذکر میکنند و صریحاً آنان را موظف میدانند که «جلوی تهاجم فرهنگهای مبتذل شرق و غرب را که به نابودی نسل و حرث ملتها منتهی شده است، بگیرند.»... از دیدگاه امام راحل این تهاجم رخ داده و آثار منفی خود را هم در پی داشته است! نسل و حرث ملتها - یعنی سرمایۀ انسانی و مادی آنان - با این تهاجم آسیب دیده و جبران آن، به تلاش و مجاهدت و تدبیر مضاعفی نیاز دارد.[۶۷]
استحاله فرهنگی
سابقه سلطهطلبی فرهنگی ابر قدرتها و تجربۀ دهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام راحل را به این دریافت میرساند که فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) – بهخاطر مقابله با همه زیادهطلبیها و تجاوزهای ابرقدرتها برانگیختن سایر ملتهای جهان به تقابل جدی با آنان - هدف کینۀ شدید مراکز قدرت جهانی قرار گرفته و بنابراین آنان را به طراحی و برنامهریزی جدی برای هجوم به فرهنگ مقاوم اسلام برانگیخته است. از دیدگاه امام آنان تصمیم گرفتهاند به هر وسیله ممکن اسلام را در ایران - که مرکز اسلام ناب محمدی (ص) است – نابود کنند، اگر بتوانند با نیروی نظامی و اگر نشد با «نشر فرهنگ مبتذل خود و بیگانه کردن ملت از اسلام و فرهنگ ملی». این همان خطر استحاله فرهنگی است که امام راحل به آن هشدار دادهاند. در جای دیگری ایشان تصریح میکنند که: «امروز استکبار شرق و غرب... راه نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام آمریکایی را به آزمایش گذاشته است»[۶۸].
البته دورانِ پس از رحلت امام نشان میدهد که این راه با جدیت تمام دنبال میشود گرچه توانمندی ذاتی فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) راه را بر توفیق آنان سخت و ناهموار ساخته است. همانطور که امام پیش از پیروزی انقلاب نیز نقشه ابرقدرتها را در این میدید که: «جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خودی منحرف کنند و به شرق و غرب بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنان هر چه میخواهند انجام دهند»[۶۹]. خطر استحالۀ فرهنگی - یعنی منحرف کردن جوانان و بیگانه کردن ملت از اسلام و فرهنگ ملی - و گسترش فرهنگ اسلام آمریکایی، وظیفۀ سنگینی را در راستای پیدا کردن راهکارهای پیشگیری از این خطر و شناخت شاخصها و مؤلفههای «فرهنگ اسلام آمریکایی» برای مقابله با آن، برعهده دست اندرکاران قرار میدهد.[۷۰]
سلطۀ فرهنگی
این، واقعیت تلخ تاریخی است که استعمارگران، پس از دورانِ طولانی و حضور مستقیم نظامی و سیاسی خود در کشورهای زیر سلطه، و بعد از آنکه بیداری ملتها، مانع چنین دخالتها و حضور آشکاری شده، راه سادهتر و کمهزینهتر و در عین حال مؤثرتر و دیرپاتری را در پیش گرفتند و آن سلطۀ فرهنگی بود: «سلطه استعماری نور، بهترین راه را در حمله به فرهنگهای ملتها دانستند» که به نظر امام: «مهمترین وجه سلطۀ غرب یا شرق، سلطۀ فرهنگ بوده است»[۷۱]؛ زیرا این وجه از سلطۀ ابرقدرتها و استعمارگران، زمینههای لازم را برای ایجاد یا تقویت و استمرار سلطۀ خود در وجوه اقتصادی، نظامی، سیاسی و... فراهم میسازد و آن هم سلطهای که با عوامل انسانی و به کمک منابع اقتصادی و مادی همان کشور و ملتِ زیر سلطه، تأمین و تداوم مییابد. بدینترتیب کشورهای استعمارگر، با سرمایههای یک ملت آن ملت را به زیر سلطه میکشند و با مسخ و تسخیر فرهنگی آنان، آن ملت را وامدار و ممنونِ خود نیز میسازند. واقعیت تلخی که امروز هم در بخش بزرگی از جهان شاهد آن هستیم.
بنابراین «سلطه فرهنگی» از دیدگاه امام، واقعیتی است که در روابط بین استعمارگران و ملتهای زیر سلطه جریان دارد و البته در اشکال و قالبهای ظاهرپسند و جذّاب نیز خود را مینمایاند. بهخصوص در زمان ما که ابزارهای ارتباطی، گسترش و رشد چشمگیر و شگفتانگیزی یافتهاند، این تلاش استعماری، ابعاد پیچیده و پنهانی مییابد و به همین جهت از دیدگاه امام، برای ادارۀ جامعۀ اسلامی در چارچوب اجتهاد و فقاهت و با رهبریِ «مجتهد عادل»، آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است»[۷۲]، وگرنه بدون برخورداری از این فراست و هوشیاری نمیتوان در برابر سلطه فرهنگی مقاومت کرد. البته از نظر امام، هدف سلطه فرهنگی، سست کردن خودباوری، ایجاد روحیۀ یأس و واماندگی، دور کردن جامعه بهخصوص جوانان از ارزشهای خودی، ایجاد روحیۀ وابستگی و زبونی، و به فساد کشاندن جامعه است تا در پی آن، استعمارگران بتوانند به غارت منابع مادی جوامعِ زیر سلطه، ادامه دهند و به همین سبب، از شرایط مجتهد جامع و لایق برای هدایت جامعه اسلامی، آگاهی و توجه به این مقوله است که بدون آن، فضاسازیهای تبلیغاتی و حیله و تزویرهای فرهنگ سلطة حاکم بر جهان، رمقِ مبارزه با سلطهگران را خواهد گرفت و حرکت انقلابی را زمینگیر و مقهور خود خواهد ساخت.[۷۳]
نفوذ فرهنگی
حوزههای علمیه، مرکز تحقیق و پژوهش، اجتهاد و استنباط، تبیین و تبلیغ و کانون تربیت انسانهای وارستهای است که حفظ و حراست از مرزهای اعتقادی و اخلاقی جامعه را برعهده دارند. فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی (ص) و فرهنگ نجاتبخش شیعه، از همین کانون به اقشار و آحاد جامعه منتقل شده و همین حوزهها، خاستگاه اندیشۀ انقلاب اسلامی بوده است. بدیهی است که دشمن، برای توقف یا تحریف فرهنگ انقلاب به برنامه ریزی و اقدام برای نفوذ در حوزههای علمیّه بپردازد و اگر امروز هم توفیق نیابد، برای آیندههای دور به این روش امیدوار باشد. بنابراین امام در مورد «نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگی حوزهها»[۷۴] هشدار میدهند و نفوذ فیزیکی یا نفوذ فکریِ بیگانگان را برای حوزهها خطری جدّی میدانند که البته به نظر ایشان برخورد واقعی با آن هم «بسیار مشکل و پیچیده»[۷۵] است. به همین جهت از دیدگاه امام یکی از شرایط لازم برای کسی که زمام هدایت جامعه را به دست میگیرد و به عنوان «مجتهد جامع الشرایط» در شئون جامعۀ اسلامی نقشی ایفا میکند، این است که به «روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان»[۷۶] آشنا باشد و متناسب با توطئهها و نقشههای بیگانگان، با آن برخورد واقعی نماید. قطعاً مؤثرترین راه مقابله با نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزهها، افزایش کارآمدی و نقشآفرینیِ فرهنگی حوزههای عملیه و روحانیت و همچنین رشد و بالندگی فرهنگی دانشگاهها و نیز ارتقاء سطح بینش جامعه و تعمیق و گسترش فرهنگ اصیل اسلامی در جامعه است.[۷۷]
راهبردهای اصلاح و ارتقای فرهنگ
از آنجا که عناصر زیر ساختی و محوری فرهنگ، برگرفته از نظام بینشی و نظام ارزشیِ حاکم بر جامعه است، بنابراین مهمترین راهبرد کلان اصلاح و ارتقای فرهنگ، تعمیق و گسترش باورها و اعتقادات دینی و نهادیهسازی ارزشهای معنوی و الهی در جامعه است. بسط و ریشهدار کردنهای عقلانیتِ توحیدی، اصلاح باورهای دینی، تحکیم ایمان حقیقی و ارزشهای الهی در جامعه، زیرساختهای لازم را برای شکلگیری نظام رفتاری مطلوب و گسترش فرهنگ توحیدی فراهم میسازد. تحول معنوی و روحیای که حضرت امام آن را به عنوان علت العلل انقلاب اسلامی مطرح میکنند و حفظ آن را برای بقای آثار و نتایج انقلاب ضروری میدانند، ناظر به همین راهبرد کلان و اساسی است. سایر راهبردها، در ذیل این راهبرد کلان میتواند تأثیرگذار باشد[۷۸].
تلاش همگانی: برای اصلاح و تحول فرهنگ، دولت به تنهایی نمیتواند کاری انجام دهد[۷۹]. همه باید همسو و هماهنگ تدابیر لازم را برای تحول فرهنگی اتخاذ کنند و برای اصلاح فرهنگ متحد شوند. بنابراین از منظر امام اقشار، اصناف، نهادها و مراکز مؤثر بر جریان فرهنگی کشور، همه باید در این امر حضور یابند. بهنظر میرسد جنبۀ مردمی بودن انقلاب اسلامی در این عرصه خود را باید نشان دهد و از آنجا که فرهنگ متعلق به عموم جامعه و ناشی از برآیند نگرشها و عملکردهای فرهنگی همه اقشار و اصناف جامعه است؛ احساس مسئولیت همگانی برای اصلاح فرهنگ، اهمیت ویژهای پیدا میکند. مادامی که تنها از دولت و دستگاههای رسمی انتظار تحول فرهنگی وجود داشته باشد، نمیتوان به اصلاح عمیق فرهنگ امیدوار بود.
ایجاد خودباوری فرهنگی: یکی از مهمترین راهبردهای اصلاح و تحول فرهنگ از منظر امام ایجاد خودباوری فرهنگی است. خودباوری فرهنگی به معنای بازیابی و بازشناسی فرهنگ اسلامی و ملی خود و باور به غنای آن و زدودن آثار وابستگی فرهنگی و بزرگانگاری فرهنگ غربی، از گامهای مهمی است که به زمان طولانی و تلاش فراوان نیاز دارد[۸۰]. احساس اینکه «ما خودمان هم فرهنگ داریم. خودمان هم فرهنگمان غنی است»[۸۱] و بر این اساس، رهایی از وابستگی فرهنگی به غرب. تبلور این وابستگی ذهنی، ارزش دادن به زبان، خط، اسامی و نمادهای غربی است که بر اثر دهها سال بزرگانگاریِ غرب در اذهان شکل گرفته است[۸۲]؛ به تعبیر حضرت امام: شرق، یک فرهنگ اسلامی دارد که بلندترین و مترقیترین فرهنگ است[۸۳] و البته این فرهنگ باید بازیابی شود و در ذهن و دل جامعه و بهویژه جوانان و نخبگان ارزش خود را بازیابد. بدون خودباوری فرهنگی و اعتنا و اعتماد جامعه به فرهنگ اصیل خود، جریان وابستگی فرهنگی استمرار یافته و بزرگترین مانع بر سر راه تحول و اصلاح فرهنگی خواهد بود.
بازگشت به فرهنگ غنی اسلام: براساس شاخصهای اصلی فرهنگ مطلوب از منظر امام بازگشت به فرهنگ غنی اسلام و فرهنگ نجاتبخش شیعه یکی از راهبردهای اساسی تحول فرهنگی است. شناخت این فرهنگ و بهویژه درک عمیق نظام بینشی و نظام ارزشی اسلام ناب محمدی (ص) که با استفاده از معارف اهل بیت (ع) مقدور خواهد بود، مقدمۀ لازم برای بازگشت به فرهنگ غنی اسلام است[۸۴].
وحدت حوزه و دانشگاه: از منظر حضرت امام حوزههای علمیه و دانشگاهها دو قطب و دو مغز متفکر جامعه هستند که وحدت آنان رشد واقعی و تعالی حقیقی جامعه را رقم میزند[۸۵]. دشمنان همواره سعی کردهاند با ایجاد بدبینی در دانشگاهها نسبت به روحانیت و در روحانیت نسبت به دانشگاهها، بین این دو قشر شکاف ایجاد کنند و تا حدودی هم موفق شدهاند که رابطه این دو را قطع کنند[۸۶]. اما این دو نهاد علمی کشور، علاوه بر کارکرد علمی و تخصصی خود دارای رسالت فرهنگی مشترکی هستند که باید با وحدت و انسجام آن را به سرانجام برسانند. البته درک متقابل حوزه و دانشگاه از یکدیگر بسیار مهم است و لذا امام راحل در اواخر عمر شریفشان، بر این نکته تأکید میورزند که: «فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزهای به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصلهها، حوزه و دانشگاه در هم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد[۸۷].
بنابراین وحدت عمیق حوزه و دانشگاه و بهرهبرداری از هر دو فرهنگ «نظری و فلسفی» و «تجربی و عینی» برای اصلاح فرهنگ باید مد نظر باشد. دانشگاهها برای خود در کنار رسالت علمی و آموزشی، رسالت فرهنگی نیز قائل باشند تا با وحدت حوزه و دانشگاه، راه بسط حقایق عمیق اسلامی که زیر بنای بینشی فرهنگ است، فراهم گردد. امام راحل در کنار راهبردهایی که برای اصلاح و تحول فرهنگی ارائه میدهند، نکته عمیقی را نیز مطرح میکنند که توجه به آن بهویژه برای سیاستگذاران و مدیران و برنامهریزان فرهنگی بسیار مهم است: این نکته که اصلاح فرهنگ امری بسیار دشوار و پیچیده است و جز استقامت و استواری در راه آن، نمیتوان به هدف نائل شد[۸۸]. اگر در طول چند صد سال بهطور غیر مستقیم و دهها سال بهطور مستقیم، ریشههای دینی فرهنگ ما مورد هجوم استعمارگران قرار گرفت، اکنون نمیتوان به سادگی و آسانی این جریان را اصلاح نمود. تحول فرهنگی در عرصههای مختلف به زحمات و تلاشهای فراوان نیاز دارد. رسوب اندیشههای غربی در مسائل و عرصههای فرهنگی، جوّسازیهای روشنفکرنمایان و غربزدگان، برداشتهای نادرست و گاه متحجرانه از ارزشهای دینی، فضای غالب و جاری در فرهنگ جهانی، ضعفها و کاستیهای مختلف دستگاههای فرهنگی و... عواملی است که اصلاح و تحول فرهنگی را دشوار میسازد؛ ولی تدبیر و استقامت و تلاش همگانی میتواند به اصلاح و تحول فرهنگی بیانجامد.[۸۹]
ابزارهای فرهنگی
از نظر امام خمینی ابزارهای فرهنگی و هنری و قالبهای گوناگونی که برای القای پیام بهکار گرفته میشود، حاملها و وسائلی است که هر محتوی و پیام فرهنگی و معنوی را میتوان از طریق آن به مخاطب منتقل کرد. بنابراین هیچ تلازم و پیوند ذاتی بین ابزارهای فرهنگی و هنری و محتوای آن وجود ندارد. به تعبیر ایشان: «هرگز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند[۹۰]. به همین جهت ایشان میگویند: ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشاء مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم... ما کی مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدّد؟[۹۱] البته امام در عین توجه به ابزارهای جدید فرهنگی و هنری از نقش آفرینی و تأثیر ابزارهای سنتی - که ریشههای عمیق در زندگی فرهنگی مردم ما دارد - غافل نمیشوند و بر بهکارگیری آن هم تأکید میورزند: «تبلیغات لفظی در منابر شعاع بیشتری برای تربیت دارد». از نظر امام، «سینما یک دستگاه آموزشی است» و «باید معلّمِ این جوانها باشد». در جای دیگری امام تصریح میکنند که «سینما، تئاتر، مطبوعات، رادیو و تلویزیون باید مربی جوانها باشد». اینها همه ابزارهای جدید پیامرسانی و نقش آفرینی فرهنگی است و باید در روند اصلاح و تحول فرهنگی جامعه بهکار گرفته شود که سازندگی انسان و تربیت او، محور اصلی این تحول است. برخلاف برخی دیدگاههای سطحی که این ابزارها را در حدّ ابزارهای سرگرم کننده و وسیلۀ گذران اوقات فراغت و یا به ابزارهای کسب یا نگهداری قدرت سیاسی تنزل میدهد، از دیدگاه امام این ابزارها باید نقش آموزشی و تربیتی برای جامعه ایفا کند و حتی اگر از بیان و قالب فیلم، تئاتر، رمان، موسیقی، نقاشی و... استفاده میگردد، جهتگیری اصلی نباید به فراموشی سپرده شود. ناگفته پیداست که برای جامعۀ ما، رسیدن به این مطلوب خالی از دشواری نیست، و امام هم بر این نکته واقفاند که مثلا: «ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی - اسلامی باشد، زحمت دارد»[۹۲] ولی با تدبیر و تلاش و برنامهریزی باید این راه را طی کرد و با تحمل دشواریها و زحمتها که با انواع زحمتهای دیگر شاید کاملاً متفاوت باشد؛ راه را برای تحقق مطلوب، هموار ساخت.
شاید یکی از دشواریهایی که در مسیر بهرهبرداری از این ابزارها در جهت اصلاح فرهنگ جامعه و تربیت جوانها وجود دارد – بهخصوص با توجه به سابقه کاربردِ منفی و فسادآمیز این ابزارها - استنباط و تبیین حکم فقهی استعمال و کاربرد این ابزارها و حدود و ثغور آن باشد. امام در نامهای به حجت الاسلام انصاری[۹۳] - در تاریخ ۱۰/۸/۶۷ – که بر ضرورت تأمل و تحقیق در منابع فقهی برای تعیین تکلیف مسائل مستحدثه تأکید میکنند، از جمله به مقوله «هنر به معنای اعم آن چون عکاسی، نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره» تصریح میکند. گرچه در برخی از این موارد، فتوای امام راهگشای برخی دشواریها بوده است ولی با توجه به ابعاد مختلف و پیچیدۀ برخی از این مقولهها و لوازم آن، نیاز به پژوهشهای اجتهادی و روشمند در این زمینهها همچنان احساس میشود.
نگاه امام در مورد ابزارهای فرهنگی و امکان بهکارگیری گسترده و مطلقِ این ابزارها برای هدفهای صحیح فرهنگی، تنها یک استثناء دارد که تأمل در آن ضروری است، و نتایج این تأمل میتواند به موارد دیگری هم تعمیم داده شود. امام گرچه در آخرین نظرات و فتاوای فقهی خود، برای آلات موسیقی «منافع محلله» هم فرض میکنند و لذا خرید و فروش آن را در «فرض منافع محلله، بلااشکال» میدانند، ولی در سخنرانیِ خود در ۳۰/۴/۵۸ – که محور اصلی آن، ترک و حذف موسیقی است[۹۴] - بر آثار وضعی روحی و روانیِ موسیقی تأکید میکنند و با قبول اینکه: «قضیه موسیقی یک مطلبی است که طبع جوان به آن توجه دارد»، از موسیقی به عنوان عامل تخدیر و سستی یاد میکنند و دستگاههای فرهنگی را از ترویج آن باز میدارند و حتی صریحاً اظهار میدارند که «نباید دستگاه تلویزیون جوری باشد که ۱۰ ساعت موسیقی بخوانند... موسیقی را حذف کنید... نترسید که به شما بگویند کهنه پرست شدهاید... این عذر نیست که اگر موسیقی را از رادیو برداریم از جای دیگر میگیرند... موسیقی خیانت است به جوانهای ما، این موسیقی را حذفش کنید.»... حال، آیا با توجه به تاریخ این سخنرانی – که کمتر از ۶ ماه پس از پیروزی انقلاب ایراد شده و ۹ سال قبل از اعلان فتوای «جواز خرید و فروش آلات موسیقی در فرض منافع محلله» است – باید آن را منسوخ بدانیم و فتوای امام را ناسخ تلقی کنیم؟ یا اینکه فتوای ایشان را از باب ضرورت و به عنوان حکم ثانوی قلمداد نماییم؟ و یا وجه جمع دیگری بین این دو پیدا کنیم؟ بهنظر میرسد این دو بیان امام - سخنرانی سال ۵۸ و فتوای سال ۶۷ - در دو مقام مختلف اظهار شده است. امام در مقام یک فقیه که برای استنباط حرام و حلال الهی، تابع ادله فقهی و اجتهادی است، برای حرمت موسیقیِ غیرلهوی و غیرمطرب - همچون بسیاری از دیگر فقهای متقدم و متأخر - دلیلی نمییابد و آن را جایز میشمارد، ولی در مقام یک عالم اخلاقی و مربی معنوی، مطلق موسیقی و حتی همین موسیقی حلال را - یا لااقل اقسامی از آن را - دارای آثار وضعیِ نامطلوب بر روح و رفتار انسان میداند که «انسان را از جدیت بیرون میآورد» و «عادت به آن مغز را از تفکر در امور جدّی باز میدارد». بنابراین موسیقی را همچون تریاک میشمارد که رواج آن موجب تخدیر و سست شدن جامعه میشود. با توجه به اینکه امام در کتاب چهل حدیث هم از استادشان نقل میکنند که فرموده بود: «موسیقی موجب تضعیف عزم میشود»، میتوان به حکمت این بیان امام پی برد. بنابراین سخنرانی سال ۵۸ و فتوای سال ۶۷ امام درباره موسیقی، بیان یک مطلب در دو مقام است: یکی مقام مربی و معلّمی که آینده و استواری تربیت جوانهای جامعه را مد نظر میگیرد و همچون هر مربی دیگری، هر چه را که شرعاً جایز هم باشد، برای رشد جامعه، تجویز نمیکند، و دیگری مقام فتوی و بیان حکم حلال و حرام الهی، که تابع ادلّۀ شرعی است و بدیهی است جایز بودن موسیقی با کراهت و ناپسند بودن آن، بهخصوص اگر به حد عادت و اعتیاد برسد، منافاتی ندارد. آنچه مهم است اینکه در روند اصلاح و رشد فرهنگی جامعه به کم و کیف موسیقی و میزان کاربرد و ترویجِ آن - حتی در صورت جواز آن - باید توجه داشت و این دیدگاه تربیتی و اخلاقی امام راحل را فراموش نکرد. البته در شرایطی ممکن است مصالح و اولویتهای دیگری برای همان حکمت اخلاقی و تربیتی هم استثناءهایی را اقتضا کند.[۹۵]
رسالت اصحاب و دستگاههای فرهنگ
رسالت اصحاب فرهنگ
اگر چه فرهنگ، آفریدۀ یک جامعه به مثابۀ یک کلّ است و همه اقشار جامعه در سیر تحولات آن ایفای نقش میکنند، ولی نخبگان جامعه و اصحاب و اهالی فرهنگ یا به تعبیری فرهنگسازان[۹۶] در هدایت، غنیسازی و تحول فرهنگی جامعه نقش برجسته و رسالت ویژهای برعهده دارند. در جوامع غربی این نقش برای روشنفکران تعریف شده است[۹۷]. اما بهنظر میرسد رسالت اصلی فرهنگسازی و تحول فرهنگی در جامعه اسلامی، بر عهده عالمان دینی است. اگر مهندسی اجتماعی را به عنوان اساسیترین رسالت علماء و حوزههای علمیه تلقی کنیم و مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی را محور و زیربنای مهندسیِ اجتماعی بدانیم، قطعاً نخستین کسانی که باید خود را در صف مقدم رسالت فرهنگی بدانند و این بار سنگین را به دوش گیرند، علمای راستیناند. از همینرو، حضرت امام از سالهای آغازین نهضت اسلامی، روحانیت را به تهذیب و تجهیز برای ایفای این رسالت عظیم فرا میخواند و با هشدار نسبت به آینده روحانیت - در صورت غفلت از تکالیف الهی - نقش حیاتی آنان را برای اصلاح و تحول متذکر میشد[۹۸]. تأکید بر رسالت علماء و روحانیان، البته به معنی نفی یا انکار رسالت سایر اقشار نخبه جامعه نیست؛ بلکه بدین معنی است که ایفای صحیح رسالت فرهنگی توسط روحانیان و عالمان دین، سایر نخبگان را هم در انجام رسالت فرهنگیشان هدایت و تقویت خواهد کرد و غفلت روحانیان و علما از رسالت عظیم فرهنگیشان، موجب انحراف و یا سستی سایر نخبگان خواهد شد. سرکوب قشر روحانی توسط رضاخان و انزوای روحانیان در دوران قبل از انقلاب و نیز تلاشهایی که برای تضعیف و انزوای روحانیان پس از پیروزی انقلاب شکل گرفت، برای ایجاد انحراف فرهنگی و زمینهسازی گسترش فرهنگ فاسد غربی و منحط استعماری در جامعه بوده است[۹۹]. روحانیان و طلاب و علما برای اینکه بتوانند این نقش را ایفا کنند از منظر حضرت امام علاوه بر دانش و فضل عمیق اجتهادی و حوزوی، اولاً به تهذیب نفس و توجه به خودسازی عمیق اخلاقی و سادهزیستی و رعایت زیّ طلبگی، ثانیاً به حضور اجتماعی و درک مسائل امروز و آینده جهان اسلام و در دست داشتن نبض مسائل فرهنگی و اجتماعی و ثالثاً به حفظ و تعمیق رابطۀ عاطفی و هدایتگرانه با اقشار مختلف جامعه و بهویژه نخبگان و دانشگاهیان نیاز دارند[۱۰۰]. البته امام راحل در کنار قشر روحانی و حوزوی برای دانشگاهیان و اساتید و دانشجویان نیز نقش برجسته فرهنگی و رسالت حراست از اصول نه شرقی و نه غربی و تبیین چارچوب اسلام ناب محمدی (ص) را مورد تأکید قرار میدهند[۱۰۱]. از دیدگاه حضرت امام، اگرچه هنرمندان، نویسندگان، گویندگان، دانشمندان و همه کسانی که از اصحاب و اهالی فرهنگ شناخته میشوند، دارای رسالت فرهنگی برای تبیین مبانی و ارزشهای اسلامی و مبارزۀ فرهنگی با گرایشهای غربمآبانه و سکولاریستی هستند[۱۰۲]، ولی به نظر میرسد دو قشر حوزوی و دانشگاهیاند که رسالت اساسی فرهنگسازی را بر اساس مبانی اسلام راستین برعهده دارند و این دو قشر با انسجام و وحدت عمیق در حدّ «ذوب شدن در یکدیگر» باید این رسالت را ایفا نمایند[۱۰۳].[۱۰۴]
رسالت دستگاهها و مراکز فرهنگی
قبلاً گفته شد که یکی از راهبردهای اصلاح و تحول فرهنگی، مشارکت همه دستگاهها و مراجع و مراکز اثرگذار فرهنگی و احساس مسئولیت آنان برای اصلاح و تحول فرهنگ جامعه است. اکنون در این بخش به تبیین رسالت فرهنگی مهمترین و گستردهترین دستگاهها و مراکز فرهنگی از منظر امام میپردازیم.
وزارت آموزش و پرورش: مروری در دیدگاههای حضرت امام نشان میدهد که مهمترین و زیربناییترین دستگاه اثرگذار فرهنگی از منظر ایشان دستگاه تعلیم و تربیت میباشد. امام با نقد جهتگیریهای آموزش و پرورش پیش از انقلاب، بر آموزش صحیح و پرورش صحیح که اخلاق و عقاید دانشآموزان را در کنار آموزش علوم مفید، اصلاح و ارتقاء بخشد تأکید میکند[۱۰۵]. ایشان با توجه به نقش زیربنایی مدارس در جهت دهی روحی و فکری به کودکان و نوجوانان و جوانان، نهاد تعلیم و تربیت را «از امور بسیار با اهمیت و سرنوشتساز» میدانند[۱۰۶] و تصریح میکنند که باید توجه کنید که دوره مدارس مهمتر از دانشگاه است[۱۰۷]؛ لذا برای تعالی و تحول فرهنگی، به این نهاد باید توجه ویژهای مبذول داشت.
مراکز سیاستگذار: حضرت امام در بیاناتی که در سالروز تأسیس ستاد انقلاب فرهنگی خطاب به اعضای آن دارند[۱۰۸]، آنان را برای اصلاح وضعیت دانشگاهها و تحول در برنامههای فرهنگی و آموزشی آن و حرکت در مسیر استقلال فرهنگی - یعنی مراقبت و پرهیز از گرایشهای انحرافی و غربگرایانه و شرقگرایانه – فرامیخوانند و هشدار میدهند که مبادا تحت تأثیر فضاسازیها و تبلیغات و القائات جریانهای غرب زده، از رسالت عمیق انقلاب فرهنگی غفلت نمایند[۱۰۹]. از نظر امام، وظیفه اساسی مراکز سیاستگذاری، خروج از فرهنگ بدآموز غرب و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزندۀ اسلامی - ملی و انقلاب فرهنگی در تمام زمینهها در سطح کشور است[۱۱۰].
دانشگاهها و مراکز آموزش عالی: امام دانشگاه را بخشی از قوه تفکر ملت میداند که اگر اصلاح شوند همه مسائل کشور حل خواهد شد[۱۱۱]. ؛ چراکه مجلس، دولت، ارتش و فرهنگ مردم کوچه و بازار از خروجی دانشگاهها شکل میگیرند[۱۱۲]. تنها محتوای علمی و صنعتی دانشگاهها نیست که باید مورد اهتمام و توجه قرار گیرد، بلکه زمینههای نگرشی و رفتاری دانشجویان و دانشمندان و جهتگیری فرهنگی و اجتماعی دانشگاهها نیز باید مورد توجه باشد و به سوی اسلامی شدن - به معنای عمیق و جامع آن - سوق یابد[۱۱۳]. حقیقتاً اگر دانشگاهها و مراکز آموزش عالی از سهم و رسالت عظیم خود در عرصۀ تعالی فرهنگی غافل شوند و حداکثر به ابعاد تخصصی و علمی آموزش توجه نمایند، هیچگاه نمیتوان به تحول فرهنگی عمیق نائل شد.
حوزههای علمیه: تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند[۱۱۴] و بنابراین امروز هم برای تحول فرهنگی جامعه باید پیشتاز و آماده باشند. از دیدگاه امام نقش اساسی و محوری حوزهها، نقش فرهنگی و تربیتی است که باید با رفع کاستیها و کمبودها، ایجاد تشکیلات و نظام مناسب در عین پرهیز از تشریفات، اجتناب از زرق و برقها و رعایت زیّ طلبگی، آن را به درستی ایفا کنند[۱۱۵]. حتی حوزههای علمیه باید بتوانند در اصلاح دستگاههای فرهنگی و آموزشی و کمک به بُعد تربیتی و اخلاقی و معنوی آنان، نیازهای جدید را پاسخ داده[۱۱۶]، در مسائل نظری و پرسشهای مبتلابه، با تقسیم کار و مدیریت و سازماندهی مناسب برای ایفای وظایف خود مجهز گردند[۱۱۷]. حوزههای علمیه باید نیازهای روزافزون جامعه را در زمینههای تربیتی، تبلیغی و فرهنگی شناسایی کرده، برای تربیت نیروهای مناسب، تدبیر و تلاش کنند تا کمبودها جبران شود[۱۱۸]. امام در عین حال نکته مهمی را به عنوان هشدار به حوزههای علمیه مطرح میکنند که «نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزهها» است[۱۱۹]. قطعاً دشمنان انقلاب و نظام سعی خواهند کرد که جایگاه و فرهنگی حوزهها را با طراحیهای شیطانی خود مورد هجوم قرار دهند. القای روحیۀ کنارهگیری از جامعه، تقدسمآبی، ورود منحرفان، نفوذ دوبارۀ اندیشۀ استعمارساختۀ جدایی دین و سیاست، فاصله گرفتن از سادهزیستی و زیّ طلبگی، پرهیز علما و روحانیان از ورود به عرصههای ضروری خدمت به جامعه، اختلاف بر سر مسائل دنیوی... نکاتی است که به فرهنگ حوزهها خدشه وارد میسازد[۱۲۰].
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان تنها دستگاه رسمی دولتی که مجری سیاستهای فرهنگی و هنری نظام است، بخشهای مهم و اصلی فرهنگی را مدیریت و نظارت میکند و لذا نقش این دستگاه در اصلاح و تحول فرهنگی، از نظر اجرایی نقش بیبدیلی است. مقولات مهمی از قبل سینما، کتاب، تئاتر، موسیقی، مطبوعات، هنرهای تجسمی، ارتباطات و مبادلات رسمی فرهنگی با سایر کشورها، حضور در مجامع رسمی بینالمللی از عرصههایی است که سیاستگذاری و حمایت و هدایت آن برعهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. امام راحل قضیه وزارت ارشاد را از مهمات میدانند و ارشاد و تبلیغ و عمل به مسائلی که اسلام را ترویج میکند، رسالت اصلی آن[۱۲۱] میشمارند[۱۲۲]. البته امام در وصیتنامۀ خود ضمن تأکید بر ضرورت تعمیق ارزشها و جهتگیریهای اسلامی و پرهیز از غربزدگی و شرقزدگی فرهنگی در کنار وزارت ارشاد، همه دانشمندان و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان و دستگاههایی از قبیل وزارت امور خارجه را نیز به کوشش برای گسترش تبلیغات و اشاعۀ فرهنگ اسلامی فرا میخوانند[۱۲۳].[۱۲۴]
جمعبندی
فرهنگ در منظومه فکری حضرت امام جایگاه بسیار برجستهای دارد. معیار اصلی ارزش جامعه و مبنای هویت ملی آن را فرهنگ تشکیل میدهد و لذا باید تحول و اصلاح فرهنگ بر اساس مبانی نگرشی و ارزشی الهی، همواره مد نظر نظام و مردم قرار داشته باشد. از سویی تأثیر فرهنگ در همه عرصههای اجتماعی و اقتصادی و از سوی دیگر جایگاه محوریِ رشد معنوی و اخلاقی جامعه از منظر اسلام، ایجاب میکند که اصحاب فرهنگ و به ویژه نخبگان حوزوی و دانشگاهی نسبت به آسیبها و آفات فرهنگی جامعه احساس مسئولیت کنند و حاملها و ابزارهای فرهنگی و هنری و رسانهای را به گونهای هدایت کنند که اهداف متعالی فرهنگ الهی و حقّ بتواند تحقق یابد. این امر جز در پرتو درک صحیح از نظام بینشی و نظام ارزشی اسلام ناب و اعتقاد عمیق نسبت بدان، حاصل نخواهد شد. همچنین تحلیل درست مسائل فرهنگی و مواجهۀ فعال و اجتهادی با آن، برای اصلاح و تحول فرهنگ ضروری است. البته این تکلیف دشواری است که بهخصوص در مقابله با تلاشهای روز افزون دشمنان اسلام و انقلاب برای استحاله و سلطۀ فرهنگی بر جامعۀ ما، همت و مجاهدت مضاعفی را میطلبد. راهبردهایی که با استفاده از نظرات حضرت امام در این فصل ارائه شد، مسیر حرکت فرهنگی جامعه را ترسیم کرده و با اخلاص و توکل و تدبیر، میتواند اهداف متعالی فرهنگی را محقق سازد.[۱۲۵]
اهمیت و جایگاه فرهنگ
وابستگی هویت جوامع به فرهنگ
جامعه شبکه روابط پیچیده و درهم تنیده میان گروهی از انسانهاست و این پیوند از عطف توجه آنان به یکدیگر ناشی میشود. هویت جوامع با ساختار این شبکه روابط انسانی تحقق مییابد؛ یعنی با توجه به چنین ساختاری میتوان به یک جامعه اشاره کرد و از «این» یا «آن» جامعه سخن گفت. حضرت آیتالله خامنهای تأکید دارد هر جامعه یا گروه انسانی به یک هویت جمعی احتیاج داشته باید احساس اجتماع و بستگی و هویت جمعی کند و بدون چنین احساسی، هم مشکلات بسیاری برای آن مجموعه پیش میآید و هم دست آنان از موفقیتهای بسیاری کوتاه خواهد شد[۱۲۶]. فرهنگ مایه اصلی هویت ملتهاست[۱۲۷]؛ به این جهت، فرهنگ ستون فقرات حیات و هویت یک ملت[۱۲۸] و شناسنامه یک ملت[۱۲۹] شمرده شده و منشأ عمده تحولات مثبت یا منفی هر جامعه است[۱۳۰]. بنابراین، نقش فرهنگ را در جامعه به سان نقش روح در کالبد اجتماع، کالبد بزرگ انسانی، میتوان به شمار آورد و به جهت همین ویژگی فرهنگ، میتوان فرهنگ را روح جامعه نامید و اساس کار قرار داد[۱۳۱]. بر همین اساس، لازم است که همگان برای پاسداری و حراست از این هویت همگانی بکوشند و دفاع کنند[۱۳۲]. این نکته، به سادگی قابل درک بوده و نیازمند تحلیلهای پیچیده نیست. یک جامعه با اموری از قبیل خاطرات، اندیشهها، ایمانها و باورها، سنتها و آداب، ذخیرههای فکری و ذهنی، زبان، ادبیات و هنر، الگوهای خانوادگی، قوانین و مقررات، نظامهای سیاسی، مهارتها، ابزارها و وسایل و اجناس مصرفی شناخته شده و با همین امور از جوامع دیگر متمایز میشود و این مجموعه، وقتی به صورت یک کل نگریسته شود، همان فرهنگ است.
فرهنگ، عامل اساسی تعریف معنای عمل اجتماعی است. فرهنگ، نظامی از عقاید، ارزشها، قوانین و مقررات و... برای موقعیتها و نقشهای اجتماعی تعریف میکند و برای بسیاری از اشیاء، زمانها و مکانها نیز هویت اجتماعی تعریف میکند. در درون این نظام، نظام معنای عمل تعریف میشود و از هر موقعیت اجتماعی نقشهای مورد انتظار، در قالب رفتارهای فیزیکی تعریف شده، انتظار میرود و تخلف از آن را نابهنجاری میانگارد. مردم یک جامعه در جریان فرایند جامعهپذیری و فرهنگپذیری با این نظام آشنا میشوند و با همان نظام مفهومی، جهان پیرامون خود را میفهمند. به این جهت از فرهنگ به عنوان قدرت نرم یاد میشود که جنس آن، نه از سنخ وادار کردن، بلکه از جنس اقناع است[۱۳۳]. این نظام مفهومی را میتوان «عقل جامعه» نامید که جهان را برای افراد آن جامعه منکشف میسازد. از این جهت فرهنگ به مفهوم عقل یک جامعه است که هر چه بر روی آن سرمایهگذاری شود، زیاد نیست[۱۳۴]. روشن است که بر این اساس میتوان گفت: فرهنگ جهت دهنده ذهنیتهای انسان و عامل اصلی و تعیین کننده رفتارهای فردی و اجتماعی است[۱۳۵]. هویّت اجتماعی افراد انسانی اهمیت بسیاری برای آنان دارد. وقتی انسانها بخواهند خود را معرفی کنند، بلافاصله بعد از اسم، به شغل، مقام و درجه علمی و مانند آنها اشاره میکنند. نیاز به هویت، مهمترین نیاز انسانی است که به ویژه در ایام جوانی اهمیت بسیار پیدا میکند؛ زیرا برای جوان مسأله تشخص هنوز در پیچهای زندگی پاک نشده است. از این دیدگاه، نیاز عمده جوان، هویت است؛ باید هویت و هدف خودش را بشناسد؛ باید بداند کیست و برای چه میخواهد کار و تلاش کند[۱۳۶]. به همین جهت است که تعارض و تضاد پایگاهها و نقشها برای آنان مهم میشود و بسیاری از اوقات، آنان را دچار تنش زندگی میکند. نقش عناصر فرهنگ در ایجاد هویت جامعه یکسان نیست. برخی عوامل نقشی بسیار اساسی در هویت جوامع دارند، در حالی که برخی دیگر چنین نیست. برای نمونه، تغییر یک یا چند قانون در یک جامعه را یک انقلاب به شمار نمیآورند؛ اما یک تغییر در ایمانها و باورها یک انقلاب اساسی به شمار میآید. شاکله اخلاقی اساسیترین بخش هویت و سازه اصلی برای یک جامعه به شمار میآید که همه چیز بر محور آن شکل میگیرد[۱۳۷].
تحول هر جامعهای با محوریت هویت آن جامعه معنادار میشود. تحول یک حرکت است و حرکت در یک زمینه ثابت معنا دارد. چنان که آمد، فرهنگ مایه اصلی هویت ملت است؛ پس اساس هر تحول اجتماعی باید بر «ملاحظه عناصر اصلی هویت ملی» قرار داده شود، که آرمانهای اساسی و اصولی مهمترین آنهاست. یک کشور بیهویت، حتی اگر همه امکانات پیشرفت را داشته باشد، مطلقاً پیشرفت نخواهد کرد؛ زیرا هویت ملی اساس هر پیشرفتی است. اگر این هویت ثابت بماند، ثبات اجتماعی، در عین تحول و حرکت به سوی وضع مطلوب، باقی میماند؛ به خاطر اینکه ریشهها و اصالتها و ساختارهای اصلی و هویت ملی محفوظ است[۱۳۸]. بنابراین، هرگونه اصلاح در جامعه باید با حفظ فرهنگ جامعه صورت بگیرد. بر باز بودن راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول، حتی در حوزه فرهنگ، تأکید مکرر باید داشت، اما از سوی دیگر باید آن را مدیریت کرد تا به ساختارشکنی و شالودهشکنی و بر هم زدن پایههای هویت ملی نینجامد. هرج و مرج رفتاری و سیاسی، ساختارشکنی، پوچگرایی و فراموشی هویت ملی به هیچ وجه پذیرفتنی نیست[۱۳۹]. به طور خاص، در باب هویت ملی ایرانی، باید تأکید کرد که هویت ملی ایرانی از دین جدا نیست؛ زیرا جامعه ایرانی جامعهای مذهبی است. این جامعه عناصر فرهنگی خود را، به ویژه عناصر اساسی مقوم هویت خود را، بر آموزههای دین اسلام استوار میکند. همچنین، با توجه با غلبه تشیع بر جامعه ایرانی، صبغه تشیع در فرهنگ آن آشکارتر است و این جزو فرهنگ و هویتشان است[۱۴۰]. عناصر چنین جامعهای با جامعهای که تنها به مسائل مادی زندگی میاندیشند و مبدأ و معادی برتر از عالم طبیعت را باور ندارد، تفاوت عمیق دارد. با توجه به اهمیت مسأله هویت ملی، لازم است عوامل مؤثر در فرآیند فرهنگ پذیری به آن توجه ویژه داشته باشند[۱۴۱].
همراهی ملت ایران با انقلاب اسلامی نیز بر صبغه دینی انقلاب استوار بود. اگر ملت ایران در حفظ عناصر اساسی هویت خود، یعنی فرهنگ، موفق باشد در سایر زمینهها نیز موفق خواهد شد. در غیر این صورت، این جامعه، علاوه بر پذیرش سلطه فرهنگی بیگانگان، تحت سلطه سیاسی، اقتصادی و نظامی آنان نیز قرار میگیرد. از بین رفتن هویت، روح استقلالطلبی یک ملت را میخشکاند؛ زیرا ملتی میل به استقلال خواهد داشت که میان خود و دیگری تفاوتی در هویت ببیند[۱۴۲].[۱۴۳]
زمینهسازی فرهنگ برای شکوفایی یا انحطاط ملتها
فرهنگ میتواند زمینه مناسب را برای شکوفایی استعدادها و تواناییهای یک ملت به وجود آورد. عناصر یک فرهنگ ممکن است در آن ملت روح امید، شادابی، تلاش و آرامش را زنده کرده و تولید علم و فناوری را گسترش دهد. اثر معجزهآسای چنین فرهنگی در یک کشور و در یک ملت، این است که دشمنان احساس کنند، بفهمند و باور کنند که کاری از آنان ساخته نیست[۱۴۴]. فرهنگ الگوی رفتار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع است که بر اساس آن میتوان رفتارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی افراد در جامعه را با دقت مناسب پیش بینی کرد. فرهنگ است که جامعه را به اصل کار یا بیکاری، به کار تند یا کُند و به جهتگیری خاص یا به ضدّ آن جهتگیری وادار میکند. به همین دلیل اگر باورها و معیارهای بالنده و تعالی بخش یک ملت به هر دلیل تضعیف شود، آینده آن جامعه با مشکل روبهرو خواهد شد[۱۴۵]. با این بیان، روشن است افزایش نشاط کار و ابتکار، ارتقاء اعتماد به نفس فردی و ملی و افزایش امید از جمله اهداف مثبت فرهنگی[۱۴۶]؛ و شادی، نشاط و لبخند از ضروریات جامعه است[۱۴۷].
به همین جهت، عامل فرهنگی، تضمین کننده آینده است و در اعتلای تمدنهای بشری نقش و تأثیر بسیار مهمی دارد. از سوی دیگر، ضعف عامل فرهنگی نیز همواره سبب سقوط و زوال تمدنها بوده است. علم و اقتصاد، پول و ثروت و منابع زیر زمینی برای تأمین و تضمین آینده بشریت، تعیین کننده نیست[۱۴۸]. بلکه ریشه رشد یا انحطاط هر جامعهای را باید در فرهنگ آن جامعه جستجو کرد. عوامل بیرونی نمیتوانند جامعه را بر خلاف جهت فرهنگ آن سوق دهند. فرهنگ فرهیخته ملتی را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فنّآور، نوآور و دارای آبروی جهانی میکند و فرهنگ منحط، کشوری را چنان به ورطه نابودی میکشد که پیشرفتهای تزریقی از بیرون نیز نخواهد توانست آن کشور را از جایگاه شایستهای در مجموعه بشریت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند[۱۴۹]. باید تأکید کرد ملت غالب، ملتی است که فرهنگش غالب است و نیز غلبه فرهنگی است که میتواند غلبه اقتصادی و سیاسی و امنیتی و نظامی و همه چیز را هم با خود به دنبال بیاورد[۱۵۰].[۱۵۱]
شمول فرهنگ بر آرمانهای یک ملت
چنان که آمد، دو گروه با دو آرمان متعارض یا متباین نمیتوانند یک ملت تشکیل دهند و دیر یا زود از هم جدا خواهند شد. چنین گروههایی تنها زمانی به شبه ملت تبدیل میشوند که اموری چون فشار نظامی یک حکومت استبدادی یا وجود دشمنی مشترک آنان را ناچار نماید آرمانهایشان را ابراز نکنند. بر همین مبنا، میتوان گفت: یکی از مقومهای هویتی جوامع وجود آرمانهای مشترک است. آرمانها از مهمترین عناصر اصلی هویت ملیاند که باید در تحولها ثابت بماند[۱۵۲] و درد اساسی جامعه اسلامی، با استناد به قرآن کریم، دنیاطلبی و اصل دانستن آن و فراموش کردن آرمانهاست[۱۵۳]. با توجه به شدت نسبت فرهنگ و هویت، به راحتی میتوان دریافت که فرهنگ شامل آرمانهای یک ملت است.[۱۵۴]
تقدم فرهنگ بر سایر ابعاد حیات سیاسی اجتماعی
فرهنگ شیوه زندگی شایسته و بایسته در یک جامعه را ترسیم میکند. هر فرد یا نهادی اگر تصمیمی کلان، اما بیگانه از فرهنگ جامعه، اخذ کند و به اجرا بگذارد؛ با طرد اجتماعی مواجه خواهد شد. مردم نمیتوانند تصمیمی ناسازگار با هویت، باورها، آرمانها، آداب و رسوم، ارزشها و هنجارهای خود را به سادگی پذیرا شوند. اساساً حاکمان هر کشوری، معمولاً برآیند فرهنگ عمومی آن کشورند و مشروعیت اجتماعی آنان در همان فرهنگ تعیین شده است؛ بنابر این، برای آنان نیز خروج از چارچوبهای فرهنگی آسان نیست. مشروعیت اجتماعی و مقبولیت آنان مستلزم جهتگیری تصمیمهای کلان آنان از فرهنگ عمومی است. علاوه بر همه اینها، رهبران انقلاب از ابتدای آن اعلام کردهاند که وجهه انقلاب، چهره فرهنگی است؛ یعنی چهره بیرونی انقلاب و نمادهای آن با فرهنگی تعریف میشود که ساخته شده تاریخ و مکتب و انقلاب ما است و نیز، اعلام کردهاند که سیاستشان مقهور فرهنگ است و دیانت را از سیاست جدا نکردهاند. توقع مردم، تحقق این ادعای بزرگ است[۱۵۵]. بنابراین، فرهنگ عمومی علاوه بر رفتارهای فردی و اجتماعی، در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای حکومتی نیز تأثیری عمیق دارد و باید آن را به شکلی صحیح، تبیین و پیگیری کرد[۱۵۶]. حتی اگر عنصری از فرهنگ، عنصری مطلوب نباشد؛ باز باید در تصمیمهای کلان مورد توجه قرار گیرد و برخورد درست با چنین موضوعی لازم است. اما رعایت عناصر فرهنگی مطلوب، الزامی دو چندان بر حکومت ولایی ایجاد میکند. بر این اساس، حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله) وحدت تصمیمگیریها را در وحدت فرهنگ حاکم بر آنها میبیند و بر آن است که تصمیمگیریهای کلان کشور در همه زمینههای سیاسی، اقتصادی، مدیریتی و دیگر زمینه باید از یک فرهنگ و روح مشترک برخوردار باشد[۱۵۷]. اساساً انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است. بنابراین، هر تحولی در سیاست، اقتصاد و اجتماع باید نمود فرهنگ آن باشد.[۱۵۸]
منابع
پانویس
- ↑ رفیع پور، ۱۳۸۲، ص۲۴۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۷/۹/۱۳۷۶.
- ↑ برای نمونه در: خطبههای نماز جمعه تهران ۱۰/۱/۱۳۶۹، دیدار جمعی از شعرا، ادبا، فرهنگیان و دانشگاهیان استان آذربایجان شرقی ۹/۵/۱۳۷۲، گفت و شنود به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) ۱۸/۷/۱۳۷۷، دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۹/۹/۱۳۷۹؛ دیدار وزیر علوم و رؤسای دانشگاهها ۱۷/۱۰/۱۳۸۳.
- ↑ برای نمونه: گلابی، ۱۳۷۸، ص۱۳۶؛ مالینوفسکی، ۱۳۸۳، ص۴۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با وزیر علوم و رؤسای دانشگاهها، ۱۷/۱۰/۱۳۸۳.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۲۹.
- ↑ آشوری، تعریفها و مفهوم فرهنگ، ص۱۷.
- ↑ آشوری، تعریفها و مفهوم فرهنگ، ص۲۵ تا ۳۲.
- ↑ روحالامینی، محمود، زمینه فرهنگشناسی، ص۱۷.
- ↑ شعبانی، ایرانیان و هویت ملی، ۱۳۸۵.
- ↑ الیوت، درباره فرهنگ، ص۴.
- ↑ از جمله متفکران مسلمانی که با نگاه عمیق به مفهومشناسی فرهنگ پرداختهاند، شهید مطهری، استاد جعفری، علامه مصباح میباشند. برای آگاهی بیشتر به آثار آنان از جمله یادداشتهای استاد مطهری، ج۶، فرهنگ پیشرو و فرهنگ پیرو و تهاجم فرهنگی مراجعه شود.
- ↑ به کار بردن فرهنگ در معنای دستگاه تعلیم و تربیت یعنی وزارت آموزش و پرورش امروز، ناشی از عنوان قدیمی این وزارتخانه است که زمانی به نام وزارت فرهنگ نامیده میشد و لذا هنوز هم عنوان «فرهنگیان» به آموزگاران و دبیران و مربیان وزارت آموزش و پرورش اطلاق میشود. بنابراین کاربرد «فرهنگ» در این معنی که در آثار متقدم حضرت امام به چشم میخورد، ناشی از معنای این واژه به عنوان معادل Education است. به عنوان نمونه به سخنرانی امام در جمع فرهنگیان اصفهان ۱/۳/۱۳۵۸ مراجعه شود که امام فرهنگ را «کارخانۀ آدمسازی» میداند و مراد از فرهنگ، وزارت آموزش و پرورش است.
- ↑ «بیفرهنگی» به معنای بیادبی و بیسوادی کاربرد شایعی دارد که در بیانات حضرت امام هم به کار رفته است، ر. ک: صحیفه امام.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۵۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۵۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۳۰۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۱۳۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۵۷.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۵۳.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۵۶.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، صص ۲۰۱ - ۲۰۶ و صص ۲۹۱ – ۲۹۳.
- ↑ ممکن است مراد حضرت امام در این جملۀ بسیار مهم، فرهنگ به معنای Education و دستگاه تعلیم و تربیت باشد ولی با توجه به سیاق کلام، به نظر میرسد نظر ایشان ناظر به فرهنگ به همان معنای culture است. البته این دو برداشت مانعة الجمع نیست.
- ↑ «تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم» سوره هود، آیه ۸۸.
- ↑ حسینی تهرانی، لمعات الحسین، ص۱۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۵۶.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۵۴.
- ↑ رنه گنون در «بحرانهای دنیای متجدد»، دوران جدید را عصر ظلمت میداند و شرقیها را از غربی شدن بر حذر میدارد. از سوی دیگر یاسپرس ویژگیهای روحی و معنوی غرب را کاملاً مثبت دانسته، حاکمیت این فرهنگ را تجویز مینماید. ر. ک: گنون: بحرانهای دنیای متجدد، صص ۳ – ۶ و نیز: داوری، فرهنگ، خرد و آزادی، صص ۱۴۹ – ۵۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۳۰۶.
- ↑ این تعابیر با جستجوی رایانهای در نرمافزار صحیفه امام به دست آمده است. با جستجوی دقیقتری که در کلیدواژههایی همچون تعلیم و تربیت، هنر، سینما، موسیقی، شعر و سایر کلیدواژههای مرتبط با مقولات فرهنگی میتوان انجام داد، تعابیر و اوصاف دیگری هم برای هر کدام از این دو نوع فرهنگ به دست میآید. البته یافتههای این جستجو با توجه به تنقیح معیارها و مبانی این دو نوع فرهنگ، در نتیجهگیری بحث تغییری ایجاد نخواهد کرد.
- ↑ ممکن است در یک جامعه مراتبی از فرهنگ توحیدی در لایههای اعتقادی با مراتبی از فرهنگ شرکآلود و شیطانی در لایههای سیاسی و اجتماعی توأمان تحقق یافته باشد و یا بالعکس، اما قطعاً تعالی و رشد همه جانبۀ فرهنگی جز ارتقاء و گسترش فرهنگ توحیدی در همه لایهها و ابعاد ممکن نیست.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۵۶.
- ↑ الیوت، درباره فرهنگ، ص۱۱.
- ↑ کسانی گمان میکنند میتوان فرهنگ سکولار داشت که از هرگونه نفوذ و ارتباط با «دین» مستقل و مستنغی باشد و لذا فرهنگ غرب را سکولار مینامند، ولی صاحبنظران غربی خود به صراحت اذعان میکنند که فرهنگشان وابسته به مسیحیت است: «اگر مسیحیت از دست برود، تمامی فرهنگ ما از دست خواهد رفت». (الیوت، درباره فرهنگی، ص۱۵۲) بنابراین تعبیر مسامحهای «فرهنگ سکولار» ناظر به فرهنگهایی است که اگرچه از بینش و ارزشهای صحیح و متقن دین اسلام محروم ماندهاند، ولی از باورها و ارزشهای دیگری تغذیه میکنند، حتی اگر این دین منسوخ یا مولود اندیشه بشری باشد!
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۳۵۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۶۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۳۱۳.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۲.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۵۹.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۶۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۴۱۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۷۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۷۵.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، صص ۱۸۰ – ۱۸۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۶۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۲۶۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۳۹۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۸۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۱۷۱.
- ↑ البته اهدافی که بیان شد، «اهداف کلی» فرهنگ اسلامی است. در ذیل هر کدام از اهداف فوق، میتوان به اهداف تفصیلی و جزئی نیز پرداخت که از مجال این مقاله بیرون است. لکن به نظر میرسد اهداف مذکور همه اهداف فرهنگ مطلوب را در برمیگیرد و از شمول و جامعیت برخوردار است.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۶۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۸.
- ↑ ملیتگرایی منفی یا ناسیونالیسم به عنوان یک مکتب و ایدئولوژی، احساس جمعی یک جامعه نسبت به ملیت خود براساس تحقیر سایر ملتها و نفی و انکار نقاط ضعف اجتماعی و تاریخی خویش و نگرش ارزش انحصاری به ملیت خود میباشد. این ناسیونالیسم از نژادپرستی آغاز میشود و به فاشیسم ختم میگردد. در برابر آن ملیتگرایی مثبت قرار دارد که احساس جمعی و انسجام و وحدت یک ملت براساس سرمایههای معنوی و مادی مشترک خود و مسئولیت متقابل آحاد ملت را برای رشد و پیشرفت جامعه رقم میزند و بدون تحقیر سایر ملتها یا نفی و انکار نقاط ضعف جامعه خود زمینه تقویت ارزشها و هویت ملی را فراهم میکند.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۴۶۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۰۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۷، ص۳۶۸.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۶۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۳۳۳.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۶۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۱۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۱۸.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۶۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۱۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۷۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۷۱.
- ↑ البته در یک تحلیل مبسوط و تحقیق مستقل، باید به طبقهبندی راهبردهای اصلاح و تحول فرهنگی پرداخت. راهبردهای محتوایی، راهبردهای ساختاری، راهبردهای مدیریتی و راهبردهای اجرایی سطوح و اقسام راهبردهایی است که در یک پژوهش تفصیلی میتواند تبیین و ارائه شود.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۰، ص۵۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۸۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۸۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۹۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۴۶۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۲۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۷۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۳.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۷۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۱۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۱۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۱۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۷۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۱۹۹.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۷۵.
- ↑ محمدتقی جعفری، فرهنگ پیشرو و فرهنگ پیری، ص۳.
- ↑ تی. اس. الیوت، درباره فرهنگ، ص۴۰.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، صص ۲۹۱ – ۲۹۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۶۹؛ ج۱۴، ص۱۸۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۹۵؛ ج۱۷، ص۴۵۲؛ ج۲۰، ص۳۱۱؛ ج۲۱، ص۱۹۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۹۵.
- ↑ امام خمینی، وصیتنامه سیاسی – الهی.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۰۲.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۷۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۰۳.
- ↑ امام خمینی، وصیتنامه سیاسی – الهی.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۸۹.
- ↑ شایان ذکر است که ستاد انقلاب فرهنگی در ۲۳/۳/۱۳۵۹ به فرمان حضرت امام خمینی برای هدایت انقلاب فرهنگی در دانشگاهها تأسیس شد و سپس در ۱۹ آذر ۱۳۶۳ طی حکمی از سوی حضرت امام به شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مرجع کلان سیاستگزاری و هدایت فرهنگی کشور ارتقاء یافت.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۲۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۱۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۱۲۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۴۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۶۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۳؛ و نیز: ج۱۹، ص۴۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۹۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۳۹۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۵، ص۱۲۰.
- ↑ علیرغم این تصریح در بیان امام موجب شگفتی و تأسف است که تاکنون چند بار کسانی که واژه ارشاد را بر تارک این دستگاه برنمیتابند زمزمه حذف ین واژه قرآنی را از عنوان «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» مطرح کردند که خوشبختانه با آن مقابله شد، این در حالی است که حضرت امام این وزارت را به عنوان «وزارت ارشاد» نام بردهاند.
- ↑ امام خمینی، وصیتنامه سیاسی – الهی.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۸۰.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۴۸۴.
- ↑ برگزاری مرحله پایانی اردوی رزمی فرهنگی علویون، ۱۲/۸/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات با کارکنان سازمان صدا و سیما، ۲۸/۲/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات با کارکنان سازمان صدا و سیما، ۲۸/۲/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، گفت و شنود به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۸/۱۰/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، گفت و شنود به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ پوراحمدی، ۱۳۸۹، ص۲۹۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۵/۱۰/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۴/۹/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان و فرهنگیان در مصلای رشت، ۲۴/۹/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما، ۱۱/۹/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان بسیجی، ۵/۳/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با کارکنان سازمان صدا و سیما، ۲۸/۲/۱۳۸۳.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۳۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۴/۹/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۷/۹/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما، ۱۱/۹/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۷/۹/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با کارکنان سازمان صدا و سیما، ۲۸/۲/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم تنفیذ حکم دوره دوم ریاست جمهوری آقای «هاشمی رفسنجانی»، ۱۲/۵/۱۳۷۲.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۳۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرماندهان گردانهای عاشورای نیروهای مقاومت بسیج، ۲۲/۴/۱۳۷۱.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۳۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی در خارج از کشور، ۳/۲/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۷/۹/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۶/۹/۱۳۸۹.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۳۷.