مارکسیسم در فرهنگ و انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۸: خط ۸۸:
امام‌ خمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، [[مکتب]] بی‌اساس مارکس را مواجه با [[شکست]] می‌دانست و بی‌پایگی آن را آشکار و برملاشده معرفی می‌کرد؛<ref>امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.</ref> همچنان‌که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، [[کمونیسم]] را طرحی شکست‌ خورده در [[دنیا]] برشمرد.<ref>امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۱۶.</ref> در پایان دهه هشتاد میلادی و با آغاز [[اصلاحات]] در شوروی، در حالی‌ که تحلیلگران [[سیاسی]] هرگز [[باور]] نداشتند [[نظام]] هفتاد ساله [[کمونیستی]] در حال نابودی باشد،<ref>انصاری، حدیث بیداری، ۱۵۶.</ref> امام‌ خمینی در دی ۱۳۶۷ در نامه‌ای به [[رهبر]] شوروی اعلام کرد که صدای شکستن استخوان‌های کمونیسم به گوش جهانیان رسیده است و پس از این باید کمونیسم را در موزه‌های [[تاریخ]] سیاسی [[جهان]] جستجو کرد.<ref>امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۰–۲۲۲.</ref>
امام‌ خمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، [[مکتب]] بی‌اساس مارکس را مواجه با [[شکست]] می‌دانست و بی‌پایگی آن را آشکار و برملاشده معرفی می‌کرد؛<ref>امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.</ref> همچنان‌که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، [[کمونیسم]] را طرحی شکست‌ خورده در [[دنیا]] برشمرد.<ref>امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۱۶.</ref> در پایان دهه هشتاد میلادی و با آغاز [[اصلاحات]] در شوروی، در حالی‌ که تحلیلگران [[سیاسی]] هرگز [[باور]] نداشتند [[نظام]] هفتاد ساله [[کمونیستی]] در حال نابودی باشد،<ref>انصاری، حدیث بیداری، ۱۵۶.</ref> امام‌ خمینی در دی ۱۳۶۷ در نامه‌ای به [[رهبر]] شوروی اعلام کرد که صدای شکستن استخوان‌های کمونیسم به گوش جهانیان رسیده است و پس از این باید کمونیسم را در موزه‌های [[تاریخ]] سیاسی [[جهان]] جستجو کرد.<ref>امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۰–۲۲۲.</ref>


آغاز اصلاحات میخائیل گورباچف در شوروی و به دنبال آن [[فروپاشی]] [[سوسیالیسم]] در اروپای شرقی، آخرین ضربه را به مارکسیسمِ سازمان‌یافته در [[ایران]] وارد ساخت؛ اگرچه مدت‌ها پیش از مطرح‌شدن پروستریکا ([[اصلاحات اقتصادی]] گورباچف)، روند [[نزول]] [[قدرت]] مارکسیسم و کمونیسم آغاز شده بود.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۹.</ref> از سوی دیگر، مارکسیست‌های ایران با [[اعتقاد]] به [[جهان‌بینی]] و [[ایدئولوژی]] مارکسیسم، دچار بیگانگی از مردم و میهن خود شدند و این یکی از [[دلایل]] منفرد و منزوی‌بودن آنان شد. دلیل دیگر که به طرد آنان در [[جامعه ایران]] انجامید، [[بی‌اعتقادی]] مارکسیسم به [[مذهب]] و ازجمله اسلام و [[بی‌اعتنایی]] آنان به [[معارف]] اصیل [[اسلامی]] است<ref>طبری، کژراهه، ۱۴.</ref> و شاید بتوان مؤثرترین عامل [[شکست]] [[مارکسیسم]] را ناکامی در ایجاد یک پایگاه نیرومند در میان طبقه [[کارگر]] [[ایران]] دانست که کمونیست‌ها در برنامه‌های خود آن را حیاتی می‌دانستند.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۴۶.</ref>.<ref>[[اشرف سادات قوامی|قوامی، اشرف سادات]]، [[مارکسیسم (مقاله)| مقاله «مارکسیسم»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.</ref>
آغاز اصلاحات میخائیل گورباچف در شوروی و به دنبال آن [[فروپاشی]] [[سوسیالیسم]] در اروپای شرقی، آخرین ضربه را به مارکسیسمِ سازمان‌یافته در [[ایران]] وارد ساخت؛ اگرچه مدت‌ها پیش از مطرح‌شدن پروستریکا ([[اصلاحات اقتصادی]] گورباچف)، روند [[نزول]] [[قدرت]] مارکسیسم و کمونیسم آغاز شده بود.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۹.</ref> از سوی دیگر، مارکسیست‌های ایران با [[اعتقاد]] به [[جهان‌بینی]] و [[ایدئولوژی]] مارکسیسم، دچار بیگانگی از مردم و میهن خود شدند و این یکی از [[دلایل]] منفرد و منزوی‌بودن آنان شد. دلیل دیگر که به طرد آنان در [[جامعه ایران]] انجامید، [[بی‌اعتقادی]] مارکسیسم به [[مذهب]] و ازجمله اسلام و [[بی‌اعتنایی]] آنان به [[معارف]] اصیل [[اسلامی]] است<ref>طبری، کژراهه، ۱۴.</ref> و شاید بتوان مؤثرترین عامل [[شکست]] [[مارکسیسم]] را ناکامی در ایجاد یک پایگاه نیرومند در میان طبقه [[کارگر]] [[ایران]] دانست که کمونیست‌ها در برنامه‌های خود آن را حیاتی می‌دانستند<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۴۶.</ref>.<ref>[[اشرف سادات قوامی|قوامی، اشرف سادات]]، [[مارکسیسم (مقاله)| مقاله «مارکسیسم»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۵ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۶

مقدمه

«مارکسیسم» نظریه‌ای است که «کارل مارکس» و «فریدریش انگلس» ، در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان و قانون‌های حاکم بر آن ارائه کردند و سپس شاگردان آن دو، آن را تکمیل و به صورت یک دستگاه جامع نظری شامل مباحث مابعدالطبیعه، فلسفه تاریخ، جامعه‌شناسی، اقتصاد و انجام‌شناسی تاریخی[۱] که سیر جبری جامعه را بر اساس تکامل ابزار تولید، کشف می‌کند[۲] درآوردند.

مارکسیسم عنوانی کلی است که مصادیق متنوع و مختلفی را که گاه حتی دربارهٔ اصول جزمی مارکس نیز اتفاق نظر ندارند، شامل می‌شود و این واقعیت تا حدی در تناقض‌های نظری نهفته در سلسله افکار مارکس ریشه دارد.[۳] از مفاهیم مرتبط با مارکسیسم، سوسیالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک و کمونیسم است. سوسیالیسم مرامی است که فردگرایی، مالکیت خصوصی و منافع شخصی را به نفع نظام مبتنی بر اقتصاد اشتراکی، مالکیت دولتی، اجتماعی یا مالکیت گروهی صنعتی بر ابزارهای تولید و توزیع، مردود می‌داند.[۴]

ماتریالیسم دیالکتیک چگونگی تکامل اجتماعی در نتیجه اجتماع اضداد را توضیح می‌دهد. دیالکتیک که مارکس آن را از فلسفه هگل اقتباس کرده است، چنین می‌انگارد که هر ایده (تز) ایده‌ای متضاد خود (آنتی‌تز) را پدیدمی‌آورد و این امر ستیزی میان آن دو را منجر می‌شود که از آن یک ایده جدید و برتر (سنتز) حاصل می‌شود.[۵] کمونیسم که مرحله پایانی این سیر جبری است، متضمن حذف نهادهای سرمایه‌داری و استقرار یک جامعه اشتراکی است که در آن سرمایه و زمین، متعلق به جامعه است و تضاد طبقاتی و قوه قهریه دولت در آن، وجود ندارد.[۶].[۷]

پیشینه

کارل مارکس در سال ۱۸۱۸م/ ۱۱۹۷ش در آلمان زاده شد. پدر وی وکیل دادگستری و فردی آزادی‌خواه و آزاداندیش بود که از یهودیت به مذهب پروتستان گرویده بود. مارکس در رشته حقوق و فلسفه تاریخ تحصیل کرد و سپس به روزنامه‌نگاری و نوشتن مقالات انتقادی پرداخت. وی در سفری به فرانسه، آثار سوسیالیست‌های تخیلی را مطالعه کرد و در همین سفر با انگلس آشنا شد که به دوستی دایمی انجامید و نقش بزرگی در تاریخ مارکسیسم ایفا کرد. مارکس به جهت انتقاد از روسیه تزاری، از فرانسه اخراج شد و به بروکسل رفت و با «جبهه درستکاران» که بعداً به «جبهه کمونیست‌ها» تغییر نام داد، ارتباط برقرار کرد. در سال ۱۸۴۱م/ ۱۲۲۰ش کنگره دوم این جبهه در لندن با حضور مارکس و انگلس برپا شد و اساسنامه آن با نام «بیانیه کمونیست» در همان سال نوشته و منتشر شد.[۸] سرمایه، گامی در نقد فلسفه حق هگل، نبردهای طبقاتی در فرانسه، جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱، فقر فلسفه و مبانی نقد اقتصاد سیاسی، برخی از آثار مارکس است.[۹]

نخستین نظریه‌های سوسیالیستی پیش از مارکس را اندیشمندان انگلیسی و فرانسوی عرضه کردند؛ اما مرحله تحول سوسیالیسم از «تخیلی» به «علمی» با آمیختن اندیشه‌های فرانسوی ـ بریتانیایی با تفکر آلمانی به وسیله مارکس، محقق شد.[۱۰] برخی پیدایش مارکسیسم را معلول وضعیت اقتصادی نامناسب و پدیدآمدن یک طبقه «پرولتر» یا استثمار شده جدید و افزایش آگاهی‌های سیاسی ـ اجتماعی توده در قرن نوزدهم دانسته و بر آن‌اند که این وضعیت، مردم را متشکل کرد و زمینه پذیرش هر تز و فلسفه‌ای را که در دفاع از توده تحت فشار ارائه می‌شد، فراهم ساخت.[۱۱] در چنین وضعی، مارکس و انگلس که دارای افکار انقلابی و احساسات تند اجتماعی بودند، مکتب ماتریالیسم دیالکتیک را به وجود آوردند.[۱۲] مارکس را تحت تأثیر اندیشه‌های فریدریک هگل، فیلسوف آلمانی و شاگرد او لودریک فویرباخ دانسته‌اند.[۱۳] پس از مارکس و انگلس، لنین بزرگ‌ترین نقش را در بسط و توسعه مارکسیسم و تکمیل آن به مثابه یک نظام فکری ایفا کرد.[۱۴] مارکسیسم تأثیر عمیقی بر تاریخ قرن بیستم نهاد. موفقیت انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م/ ۱۲۹۶ش در روسیه با رهبری لنین و به قدرت‌رسیدن رژیم‌های کمونیست در شرق اروپا، چین، کره شمالی و کشورهای متعدد دیگری در جهان سوم، جهان را به دو اردوگاه نظامی و عقیدتی رقیب تقسیم کرد و بر روابط خارجی تمامی کشورها تأثیر گذاشت.[۱۵] برخی معتقدند که تاریختفکر اجتماعیِ پس از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی را بدون درک و فهم افکار مارکس، نمی‌توان ادراک کرد.[۱۶].[۱۷]

ماهیت و اهداف

مکتب مارکسیسم دارای سه جزء جوهری است:

  1. دیدگاهی کلی دربارهٔ تاریخبشر که فلسفه مارکس را تشکیل می‌دهد؛
  2. کاربرد خاص این دیدگاه در مورد رژیم سرمایه‌داری که اقتصاد این نظریه را تبیین می‌کند؛
  3. انقلاب مارکس که پیش‌بینی وقوع اجتناب‌ناپذیر تغییرات اجتماعی با توجه به تضادهای نظام سرمایه‌داری است[۱۸] و از فروپاشی اقتصادی محتوم این نظام خبر می‌دهد.[۱۹]

در شرح و نقد جزء نخست قابل توجه است که این مکتب قائل به حقیقت ثابت نیست[۲۰] و حقیقت را برآیند مکان، زمان و ماده می‌داند و بر آن است که روح نیز مادی است[۲۱] و دنیای غیر مادی وجود ندارد؛[۲۲] بنابراین همه صورت‌های هستی، منشأ مادی دارند و ناشی از دگرگونی‌های ماده، بنابر قوانین دیالکتیک[۲۳] یعنی تغییر (نهاد)، تأثیر متقابل (برابرنهاد) و تضاد (هم‌نهاد)‌اند.[۲۴] مکتب مارکسیسم، خدا، روح، بهشت و جهنم را اموری اسطوره‌ای و زاییده فکر انسان برای رویارویی با دنیای حقیقی یعنی ماده می‌داند.[۲۵] این مکتب، قائل به نیکی ذاتی نیست، اخلاق و دین را زاییده وضع اقتصادی[۲۶] و از امور نسبی و بدون معیار مشخص،[۲۷] می‌شمرد؛ همان‌گونه که مذهب و دین را ساخته انسان و خوشبختی موهوم، افیون مردم و دستاویزی برای سرپوش‌گذاشتن بر ستم‌های اجتماعی به‌شمار می‌آورد و بر آن است که خوشبختی واقعی او با محو دین، تحقق می‌یابد.[۲۸]

از سوی دیگر، مارکسیسم تاریخ را صحنه مبارزه طبقاتی و در مجموع پیکار پنهان و پیدای ستمگر و ستمکش می‌داند که در نهایت به نوسازی انقلابی و کامل جامعه یا نابودی هر دو طرف پیکار منتهی می‌شود.[۲۹] بر اساس این مکتب، شیوه تولید و خواص مادی هر دوره، منشأ افکار و عقاید افراد آن جامعه است[۳۰] و بر اثر تضاد، کشاکش و جنگ طبقاتی که در همه دوره‌ها غیر از کمونیسم اولیه وجود داشته، صورت‌های اجتماعی زندگی تغییر می‌کند.[۳۱]

مارکسیسم دوره‌های زندگی اجتماعی بشر را بر محور اقتصاد و مالکیت، به اشتراک اولیه، برده‌داری، فئودالیسم (ارباب ـ رعیتی) سرمایه‌داری، سوسیالیسم و کمونیسم تقسیم کرده است. دوره اشتراک اولیه، از دیدگاه این مکتب، دوره مطلوب به‌شمار می‌آید؛ زیرا به جهت ناآشنایی انسان با اصول کشاورزی، دامپروری و صنعت، هر فرد به اندازه نیاز خود تولید می‌کرد و چون عوامل جنگ و درگیری مانند مال و ثروت در بین نبود، برادری و مساوات و عدالت وجود داشت.[۳۲]

مهم‌ترین بخش مکتب مارکس، جزء سوم یا همان انقلاب مارکس است. پیروان وی معتقدند می‌توان از این فلسفه، به صورت دانشی انقلابی استفاده کرد؛ یعنی به صورت ابزاری که به وسیله آن بتوان وضع موجود را توجیه و سپس آینده را بر اساس آن پیش‌بینی کرد و با تکیه بر آن، راهی به سوی آینده گشود.[۳۳]

مارکسیسم هدف خود را رسیدن به جامعه کمونیستی معرفی کرده، معتقد است که پس از نابودی سرمایه‌داری، سوسیالیسم که یک دوره گذار و موقتی به‌شمار می‌آید، شکل می‌گیرد و در آن، دولت، نماینده طبقه کارگر است و مالکیت خصوصی از میان می‌رود. سرانجام، جامعه از سوسیالیسم نیز عبور می‌کند و به نظام کمونیستی پای می‌نهد که کاملاً بی‌طبقه است.[۳۴]

مارکس و انگلس کمونیست‌ها را در عمل، قاطع‌ترین بخش احزاب کارگری تمام کشورها می‌دانستند که احزاب کارگری دیگر را به پیشروی برمی‌انگیزند.[۳۵] لنین برخلاف مارکس اعتقاد داشت که رهبری انقلاب باید بر عهده حزبی پیشرو و متشکل از افراد انقلابی، نه لزوماً کارگر و پرولتر باشد؛[۳۶] بر این اساس، مارکس معتقد به دیکتاتوری اکثریت یا پرولتاریا بود؛ اما لنین به دیکتاتوریاقلیت یا انقلابیون حرفه‌ای اعتقاد داشت.[۳۷].[۳۸]

نقد مارکسیسم

نقد مارکسیسم یا نقد یک یا چند اصل مارکسیسم که به اعتقاد مارکس، غیر قابل خدشه است، بنیاد مارکسیسم را متزلزل می‌کند.[۳۹].[۴۰]

اصول فلسفی

اگرچه ماده، واقعیت عینی دارد، هستی تنها در ماده، خلاصه نمی‌شود و موجودات مجرد و غیر مادی مانند خداوند تعالی به عنوان هستی‌بخش موجوات دیگر و روح هم وجود دارند و همان‌طور که طول و عرض و عمق از ویژگی‌های ذاتی ماده است، علم و ادراک و اراده از خصایص ذاتی روح شمرده می‌شود و ماده هیچ‌گاه نمی‌تواند دارای این خصوصیات باشد.[۴۱]جبر تاریخی نیز ضمن اینکه حوادث و وقایع تاریخی خلاف آن را نشان می‌دهد، با آزادی و اراده و اختیار انسان، سازگار نیست؛[۴۲] زیرا انسان با اراده خود کار می‌کند و توان پیشرفت و عقبگرد دارد.[۴۳]

منطق دیالکتیک تا آنجا که به اصل حرکت، تضاد و پیوستگی اجزای طبیعت بر می‌گردد، مورد قبول حکمای اسلامی نیز است؛ اما اینکه اندیشه و معرفت و شناخت نیز مانند ماده تحت تأثیر این منطق باشد، پذیرفتنی نیست؛[۴۴] زیرا اندیشه و ادراک و معرفت، خواص ضروری ماده مثل اجزا، تجزیه‌پذیری و انقسام، تحول و شخصیت را ندارد.[۴۵]

امام‌ خمینی نیز چنان‌که در نامه خود به میخائیل گورباچف، رهبر وقت شوروی، آورده، تأکید داشت مارکسیسم به جهت اینکه مکتبی مادی است، جوابگوی هیچ‌یک از نیازهای واقعی بشر نیست؛ زیرا با مادیت نمی‌توان بزرگ‌ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق عالم، یعنی اعتقادنداشتن به معنویت را درمان کرد.[۴۶] ایشان خاطرنشان کرده است نگاه اسلام به انسان برخلاف مارکسیسم، مادی و تک‌بعدی نیست و برای همه ابعاد انسان از طبیعت تا ماورای آن برنامه دارد[۴۷] و با نگاه به عملکرد انبیا(ع) در طول تاریخ، بطلان این نظریه که «دین افیون توده‌هاست» روشن می‌شود؛[۴۸] همان‌گونه که آیات قرآن کریم دربارهٔ جنگ، جهاد، مبارزه و به‌تحرک‌واداشتن مردم، باطل‌ بودن این دیدگاه را اثبات می‌کند[۴۹] و مذهب شیعه با سازش‌ نکردن با دولت‌ها و ایستادگی در برابر آنها و کشته‌ شدن بزرگان این مذهب در این مسیر نشان داده که معرف اسلام حقیقی است و دین افیون جامعه نیست.[۵۰].[۵۱]

اندیشه اقتصادی

روش مارکس در بسیاری از مسائل مارکسیستی، متناقض است که به معنای عدول مارکس از مارکسیسم به‌شمار می‌آید.[۵۲] وی از یک سو با زیربنا دانستن اقتصاد، از تأثیر یک‌طرفه عامل زیربنایی بر همه عوامل روبنایی سخن گفته و از سوی دیگر، بر مبنای منطق دیالکتیک، همبستگی و تأثیر متقابل همه اجزای طبیعت و جامعه را پذیرفته است[۵۳] و اساساً تأثیر یک‌سویه و مطلق اقتصاد بر انسان که دارای شخصیت، اصالت و فطرت است، پذیرفتنی نیست. انسان برخلاف دیدگاه مارکس، ساخته تاریخ و تاریخ ساخته اقتصاد نیست.[۵۴]

مرام کمونیسم که پیش از انقلاب روسیه، با تبلیغات فکری و فداکاری‌های طبقاتی پیش می‌رفت، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م روسیه، نیروی نظامی و پلیسی و الزام و اجبار، نقش بزرگی در استیلا و استقرار آن داشت و هیچ‌گاه عدالت و آزادی و مساوات و دموکراسی را به خود ندید.[۵۵] به باور امام‌ خمینی تمام مکاتب غیر توحیدی، انحرافی‌اند و برای اغفال و به دام‌ انداختن جوانان ساخته شده‌اند. ایشان با بیان نمونه‌ای از زندگی اشرافی استالین، ادعاهای کمونیست‌ها دربارهٔ برادری و برابری و خدمتگزاری به ملت‌ها را پوچ و بی‌اساس شمرده است.[۵۶] ایشان تأکید داشت مکتبی که اقتصاد را زیربنا می‌داند، شناختی از انسان ندارد و او را در شمار حیوان به حساب می‌آورد.[۵۷].[۵۸]

انقلاب مارکسی

ماتریالیسم تاریخی، یک تئوری بدون دلیل است و با واقعیت‌های تاریخی هزاران‌ساله بشر و شواهد تاریخی دوران مارکس و انگلس تأیید نمی‌شود[۵۹] و هیچ‌ کدام از کشورهای تحت قلمرو مارکسیسم، از کانال ادعایی این مکتب عبور نکردند؛[۶۰] برای نمونه انقلاب چین به رهبری «مائو» با انقلاب کشاورزی، فئودالیسم را از میان برد و به جای سرمایه‌داری، به دوره سوسیالیسم رسید و این خود، نقض دیگری بر مارکسیسم بود.[۶۱] از سوی دیگر، نظریه مارکسیست‌ها در عمل با مشکل روبه‌رو شد و هرجا کمونیسم پدید آمد، پس از چندی عقبگرد کرد و به سمت سرمایه‌داری بازگشت که نمونه آشکار آن کشور چین است که به بازسازی اقتصاد خود بر اساس سرمایه‌داری اقدام کرد.[۶۲] در نگاهی کلی، امام‌ خمینی برخلاف دیدگاه رایج، بر آن بود که سران کشورهای کمونیستی از مکتب کمونیسم به عنوان مخدر برای جوامع خود استفاده می‌کنند و توان حل مشکلات مردم را ندارند،[۶۳] تبلیغات دامنه‌دار کمونیسم بین‌المللی، تنها برای اغفال و استثمار توده‌های مستضعف است[۶۴] و قدرتمندان کمونیست هم مانند آمریکا و ابرقدرت‌های غرب، برای پیشبرد اهداف خود، خون ملت‌های مستضعف را پایمال می‌کنند.[۶۵] ایشان گروه‌های چپگرا ازجمله چریک‌های فدایی خلق را از مبارزه با ملت و کشور خود به نام دوستی توده، برحذر داشت و دربارهٔ غلطیدن به دامن شوروی و چین، بدون شناخت درست از مکاتب مختلف که موجب فعالیت به نفع کشورهای بیگانه و علیه توده‌های ستمدیده خواهد شد، هشدار داد؛ زیرا مدعیان کمونیسم از آغاز در شمار دیکتاتورترین، قدرت‌طلب‌ترین و انحصارگراترین حکومت‌های جهان بوده و هستند.[۶۶].[۶۷]

ورود مارکسیسم به ایران

سابقه فعالیت مارکسیست‌ها در ایران، به دوران جنبش مشروطه باز می‌گردد.[۶۸] فعالیت سوسیالیست‌ها در ایران مدت‌ها پیش از تأسیس حزب توده و حتی پیش از ایجاد حزب کمونیست ایران آغاز شده بود.[۶۹] این تفکر با تلاش چهره‌هایی چون «تقی ارانی» و «تشکل ۵۳ تن» نمود مارکسیستی ـ کمونیستی پیدا کرد.[۷۰] پس از به قدرت‌رسیدن کمونیسم در شوروی، نحله‌هایی از این تفکر، فعالیت خویش را در ایران آغاز کردند. پس از سقوط رضاشاه پهلوی روشنفکران چپ به‌طور جدی طرح آرمان‌های کارگری و نجات زحمت‌کشان را مطرح کردند و همین جاذبه زیادی پدیدآورد و در نهایت منجر به تشکیل حزب توده در مهرماه ۱۳۲۰ گردید.[۷۱]

با پیدایش گروه‌های مارکسیستی در ایران مانند حزب جمعیت، حزب عدالت، حزب کمونیست ایران، گروه تقی ارانی و حزب توده،[۷۲] به‌تدریج تفکراتی که متأثر از آموزه‌های مارکسیسم بود، در میان برخی از روشنفکران مسلمان به وجود آمد.[۷۳] این گفتمان که با تکیه بر تجربه تاریخی خود می‌دانست با پشت‌کردن به هویت فرهنگی جامعه ایران که مبتنی بر ارزش‌های اسلامی است، نمی‌تواند با اقبال عمومی روبه‌رو شود، سعی کرد مارکسیسم را بیشتر به عنوان الگوی مبارزه نشان دهد، نه رویکردی که متضمن نفی دین است.[۷۴] در ادامه جریان‌های یاد شده تشکیلاتی با عنوان خداپرستان سوسیالیست، در میان روشنفکران و جوانان مسلمان ایجاد شد که تا سال ۱۳۳۰ به فعالیت خود ادامه داد.[۷۵] امام‌ خمینی علت اصلی این وابستگی فکری و به سراغ نظریات شکست‌خورده اقتصاد مارکسیستی رفتن را نادیده‌گرفتن و نشناختن صحیح مکتب و اقتصاد اسلام معرفی کرد.[۷۶] ایشان خاطرنشان ساخته است بیشتر کسانی که در ایران، مکتب مارکسیسم را تبلیغ می‌کردند، هیچ شناختی از آن نداشتند یا مزدورانی بودند که برای جلوگیری از پیشرفت اسلام تلاش می‌کردند.[۷۷]

بخشی از مارکسیست‌های ایران صرف نظر از هر نامی که به خود نهاده باشند، با پذیرش ایدئولوژی الحادی و نفی اصالت شرقی و اسلامی، راه بیگانگی از جامعه خود را در پیش گرفتند و از واقعیت‌های جامعه ایران دور ماندند؛ اگرچه آنان کوشیدند ایدئولوژی خود را در کالبد ایرانی جای دهند، اما از آنجاکه جرئت نمی‌کردند از اصول ماتریالیسم و انترناسیونالیسم پرولتاریایی فراتر روند، برنامه‌های آنان در بهبود حیات جامعه ایران تأثیری نداشت.[۷۸] مارکسیسم در ایران از سازمان‌ها و احزاب کوچکی تشکیل شده بود که بخش عمده آن گروه‌های جوان و بی‌تجربه فاقد توانایی فعالیت سیاسی بودند و به دلیل سرکوب پیوسته به دست رژیم پهلوی، هیچ‌یک از آنان توانایی ایفای نقش رهبری در جنبش مردم یا ارائه راهکاری برای مبارزه علیه رژیم پهلوی را نداشتند.[۷۹] در مرداد ۱۳۳۲ دو گروه فعال مارکسیستی در ایران، حزب توده ایران و گروه بسیار کوچک‌تر موسوم به «نیروی سوم» به رهبری خلیل ملکی بود که از حزب توده منشعب شده بود.[۸۰] حزب توده از آنجاکه محمد مصدق را نماینده منافع بورژوازی و برخوردار از حمایت آمریکا می‌شمرد، ملی‌ کردن صنعت نفت را رد می‌کرد و در برابر، نیروی سوم با گشودن باب تحلیل‌ها و برداشت‌های متفاوت و مستقل از شوروی، ملی‌شدن نفت را بر اساس مبانی سوسیالیسم تئوریزه می‌کرد.[۸۱]

حزب توده پس از قیام سی‌ام تیر ۱۳۳۱ مشی خود را در قبال محمد مصدق، تصحیح کرد و این مرحله نیز با افراط و تفریط همراه بود و حزب توده در مقطعی سیاست پیروی از مصدق را در پیش گرفت و در زمان کودتا علیه مصدق، سیاست عدم هر گونه مقاومت در برابر کودتای محمدرضا پهلوی ـ اردشیر زاهدی را در پیش گرفت. حزب توده پس از پیروزی کودتا نیز با سیاست‌های نسنجیده خود به امپریالیسم و دربار پهلوی خدمت کرد.[۸۲] دو هسته از مهم‌ترین هسته‌های مارکسیستی دهه چهل گروه جزنی ـ ظریفی و گروه احمدزاده ـ پویان بودند که گام‌های عملی مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی را در ایران برداشتند و از ادغام این دو در دهه پنجاه، چریک‌های فدایی خلق پدید آمد.[۸۳].[۸۴]

اهداف شوروی از ترویج مارکسیسم در ایران

با سقوط نظام تزاری و برپایی انقلاب اکتبر، دوران کوتاهی در روابط دو کشور ایران و شوروی ایجاد شد که همراه لغو قراردادهای تحمیلی گذشته و انعقاد قرارداد ۱۹۲۱م/ ۱۲۹۹ش بود؛ ولی با مرگ لنین، سیاست مسکو در قبال ایران، ماهیت تهاجمی و مداخله‌جویانه پیدا کرد.[۸۵] رایج‌ترین روش دخالت شوروی در کشورهای غیر کمونیستی، ایجاد تشکل‌ها و احزاب سیاسی و اطلاعاتی در این قبیل کشورها بود. عوامل و عناصر این تشکل‌ها به‌طور معمول، روشنفکرانی بودند که در شوروی، آموزش‌های مارکسیستی دیده بودند یا کارگران و مهاجرانی بودند که برای کار به آن کشورها مهاجرت کرده بودند.[۸۶] اوج دخالت شوروی در جریان اشغال خاک ایران در جنگ جهانی دوم و تخلیه‌ نکردن به موقع در پایان جنگ و نیز تقویت گروه‌های جدایی‌طلب و طرفدار شوروی مانند حزب دموکرات آذربایجان و حزب توده نمایان می‌شود.[۸۷] شوروی در پی مقاصد خود تلاش داشت تا حزب توده نه تنها به شکل یک حزب کمونیست، بلکه بیشتر به صورت یک حزب دموکراتیک عام، شامل همه طبقات اجتماعی باشد.[۸۸]

نگاه شوروی به ایران تنها از زاویه ایدئولوژیک و تشویق به انقلاب کمونیستی خلاصه نمی‌شد، بلکه این دولت، توسعه و پیشرفت و در نتیجه سلطه جهانی خود را بر مبنای وصیت پتر کبیر، دسترسی به آب‌های گرم خلیج فارس می‌دید که نزدیک‌ترین راه دسترسی به این هدف، ایران بود.[۸۹] این روند افزون بر اینکه از ملاحظات راهبردی، ژئوپولتیک و تا حدودی ایدئولوژیک تأثیر می‌گرفت، ریشه در سیاست خارجی شوروی داشت و ناشی از جنگ سرد و به عبارت بهتر ماهیت روابط آن با آمریکا بود.[۹۰] ماهیت عملکرد مارکسیست‌ها در ایران هم خدمت به ابرقدرت شرق بود؛[۹۱] چنان‌که از از نظر امام‌ خمینی شوروی نیز مانند دیگر قدرت‌ها همواره در صدد تعدی و تجاوز به ایران بوده است[۹۲] و نارضایتی ملت ایران از این کشور، به دلیل همین سوء نیت‌ها بوده است.[۹۳].[۹۴]

مارکسیست‌ها در نهضت اسلامی

در جریان قیام پانزده خرداد، برخلاف ادعاهای پیاپی محمدرضا پهلوی، حزب توده و دیگر گروه‌های کمونیستی، نه تنها مشارکتی در این قیام نداشتند، بلکه در نوشته‌ها و مواضع خویش تفسیر رادیو مسکو و روزنامه‌های شوروی را تکرار می‌کردند. حزب کمونیست شوروی، قیام پانزده خرداد را حرکتی کور و ارتجاعی و ضد اصلاحات مترقیانه محمدرضا پهلوی می‌دانست.[۹۵] بعضی از گروه‌های مارکسیستی نیز که در دهه چهل تأسیس شدند، از آغاز، یگانه راه نجات سیاسی را مبارزه مسلحانه می‌دانستند.[۹۶]

در سال ۱۳۴۴، بخشی از روشنفکران و تحصیل‌کردگان مسلمان، به قصد مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی سازمان مجاهدین خلق را پایه‌گذاری کردند. این سازمان برای تطبیق اسلام با مفاهیم مدرن و تب انقلابی دهه چهل، مارکسیسم را مطالعه و از آن اقتباس کرد و پس از یک تصفیه درون‌گروهی و حذف نیروهای وفادار به اسلام، گرویدن خود به مارکسیسم را در سال ۱۳۵۴ اعلام کرد[۹۷] و درصد بالایی از نیروهای سازمان، مارکسیست شدند.[۹۸]

مارکسیسم به عنوان یک اندیشه مدعی نجات خلقِ تحت استعمار و با استفاده از برخی مفاهیم و عناصر انقلابی به‌ویژه در جو خفقان‌زده دهه‌های چهل و پنجاه در میان اقشار جوان و دانشجویان و روشنفکران دینی ایران، به صورت یک رقیب برای اندیشه و فرهنگ دینی مطرح بود؛[۹۹] به همین دلیل در راستای مبارزه با بی‌دینی پس از رضاشاه پهلوی، دامنه مبارزه فکری با مارکسیسم در ادبیات مذهبی این دوره، گسترش یافت؛ چنان‌که می‌توان آن را یکی از محورهای اصلی مبارزات فکری متفکران، نویسندگان و سخنوران مذهبی اعم از روحانی و غیر روحانی دانست.[۱۰۰].[۱۰۱]

اتهام مارکسیسم اسلامی

رژیم پهلوی و دستگاه تبلیغی آن، در پی به‌صحنه‌آمدن مارکسیست‌ها به‌ویژه پس از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، چنین اعلام کرد که ایران در خطر فروافتادن در دام مارکسیسم ـ لنینیسم است و باید برای مقابله با آن، با رژیم همکاری کرد یا دست از مبارزه کشید.[۱۰۲] امام‌ خمینی نیز اشاره کرده است که محمدرضا پهلوی تلاش می‌کرد همه مخالفان خود را در سراسر کشور که شعار ضد دیکتاتوری می‌دادند، مارکسیست و کمونیست و خارجی بخواند.[۱۰۳] ایشان مفهوم نادرست و حاوی تناقض مارکسیسم اسلامی را خدعه رژیم پهلوی برای ایجاد وحشت و ابهام در میان مردم و از اعتبارانداختن و از میان‌بردن مبارزه مردم[۱۰۴] و ترساندن آنان از خطر حاکمیت کمونیست‌ها در صورت رفتن پهلوی[۱۰۵] می‌دانست. رژیم پهلوی در همین راستا، چنان‌که امام‌ خمینی خاطرنشان کرده است، حتی از نفوذدادن عوامل خود در میان مردم انقلابی و سردادن شعارهای کمونیستی دریغ نمی‌کرد؛[۱۰۶] اما این توطئه و تبلیغات سوء رژیم با ابراز تنفر امام‌ خمینی از همه گروه‌های منحرف از مذهب، با هر اسم و رسمی، چه مارکسیست و چه کمونیست[۱۰۷] و تأکید بر این مطلب که حتی برای سرنگون‌کردن پهلوی، حاضر به همکاری با مارکسیست‌ها نیست،[۱۰۸] خنثی شد. به اعتقاد ایشان اصولاً شرایط اجتماعی ایران پذیرای کمونیسم نبود[۱۰۹] و این گروه‌ها به دلیل نداشتن پایگاه مردمی،[۱۱۰] تقریباً از میان رفته بودند و نمی‌توانستند در نهضت مردمی ایران تأثیری داشته باشند.[۱۱۱]

امام‌ خمینی تأکید می‌کرد که اسلام به‌تنهایی کامل است و نیاز به بهره‌گیری از هیچ مکتب فکری دیگری ندارد[۱۱۲] و اساساً اسلام که بر اساس توحید و وحدانیت خداوند بنا شده است، با ماتریالیسم در تضاد قرار دارد[۱۱۳] و نمی‌توان هم مسلمان واقعی و هم مارکسیست بود.[۱۱۴] ایشان خاطرنشان کرده است که هدف رژیم از رواج اصطلاح متناقض «مارکسیسم اسلامی»، افزون بر بی‌اعتباری مبارزه مردم مسلمان ایران،[۱۱۵] مشروع جلوه‌دادن سلطه خود در خارج از ایران بود. بدین‌گونه با وارونه جلوه‌دادن حقایق، کشتار مردم را نزد سربازان ساده دل و معتقد، موجه نشان می‌داد تا با وجدان راحت به سوی مردم آتش بگشایند.[۱۱۶] از همان زمان، امام‌ خمینی اعتقاد داشت با روشن‌شدن ماهیت حکومت اسلامی در میان اقشار جوان، بساط مکاتب منحرف کمونیستی برچیده می‌شود؛[۱۱۷] زیرا عموم ملت ایران خواهان اسلام بوده[۱۱۸] و با توجه به تجربیات تلخ گذشته، هرگز به کمونیست‌ها، زمینه دخالت در سرنوشت خود را نخواهند داد.[۱۱۹].[۱۲۰]

گروه‌های مارکسیستی پس از پیروزی

پس از سقوط رژیم پهلوی، گروه‌های متنوع چپ در ایران، تحلیل‌ها و مواضع کاملاً پراکنده‌ای دربارهٔ انقلاب در پیش گرفتند.[۱۲۱] کمونیست‌ها، انقلاب اسلامی را نتیجه قیام مردم فقیر (آنتی‌تز) علیه سرمایه‌داری (تز) می‌دانستند که با ترکیب اینها انقلاب اسلامی (سنتز) به وجود آمده است و البته هنوز به‌طور کامل به نفع کارگران نبوده است؛ بدین جهت انقلاب کمونیستی دیگری محقق خواهد شد که این خلأ را جبران کند.[۱۲۲] برای هواداران مارکسیسم و نظریه‌پردازان دوران پس از انقلاب، مسئله حکومت جدید اسلامی، حل‌ناشدنی و ویرانگر بود و در حالی‌که تعدادی از سازمان‌های مارکسیستی ازجمله حزب توده، استقلال سیاسی جمهوری اسلامی ایران و به‌ویژه سیاست‌های ضد آمریکایی را نشانه حرکت تدریجی به سوی شوروی تفسیر می‌کردند، اکثریت آنان این امر را انکار و نظام جدید را ابزار دست امپریالیسم معرفی می‌کردند.[۱۲۳]

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آزادی عمل به‌وجودآمده در میان احزاب و گروه‌های سیاسی گوناگون، گروه‌های مارکسیستی را نیز به تکاپو واداشت تا طبقه کارگر را مورد خطاب قرار دهند و در صدد یافتن روش‌های نظری و عملی تازه‌ای برای سازمان‌دهی آنان باشند. از آنجاکه همه این سازمان‌ها مدعی پیشاهنگی در مبارزه بودند، برای به دست آوردن رهبری طبقه کارگر به رقابت با یکدیگر و با حکومت پرداختند که گاه به خصومت و خشونت منجر می‌شد.[۱۲۴]حزب توده که در آغاز، امام‌ خمینی را به عنوان مرکز ثقل انقلاب می‌شناخت، قادر به پذیرش این واقعیت نبود که ایشان هرگز حاضر نیست هیچ گروه مارکسیستی را به رسمیت بشناسد. آنان در صدد برآمدند از اسلام در راستای منافع خود استفاده کنند و امیدوار بودند با مخالفت با دولت موقت بتوانند ایران را به سمت سوسیالیسم سوق دهند.

دو سازمان مهم چپ مارکسیست آن زمان، یعنی سازمان پیکار برای آزادی طبقه کارگر که شاخه مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق بود و سازمان چریک‌های فدایی خلق که در آغاز انقلاب نیز بر مبارزه مسلحانه و سیاسی تأکید می‌کردند، پس از گسترش مخالفت‌ها با مشی سیاسی و نظامی آنها، به تشکیل شاخه‌های شبه‌نظامی پرداختند و به حرکت‌های مسلحانه ادامه دادند.[۱۲۵] همچنین مجاهدین خلق که در آغاز بسیار محتاطانه عمل می‌کردند، آشکارا به انتقاد از حزب جمهوری اسلامی و حمایت از سیدابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت پرداختند[۱۲۶] و هیچ‌یک از این احزاب و گروه‌ها نتوانستند خود را با نیازها و اولویت‌های جامعه انقلابی و اهداف اصلی انقلاب اسلامی تطبیق دهند و به‌تدریج مسیر خود را از انقلاب جدا کردند.[۱۲۷] این به دلیل جاذبه و دافعه انقلاب اسلامی بود که به صورت نیرومند و تکان‌دهنده‌ای بر گروه‌های مارکسیستی تأثیر گذاشت و واقعیاتی که از ماهیت الهی انقلاب برمی‌خاست و با معیارهای مادی و مارکسیستی قابل سنجش نبود، این گروه‌ها را در برابر پرسش‌های بسیاری قرار داد و این پرسش‌ها از بدنه به رهبری این سازمان‌ها سرازیر شد و سرانجام به جهت ناتوانی رهبران در پاسخگویی قانع‌کننده و بیان حقایق انقلاب، این گروه‌ها پیش از برخوردهای قضایی ـ امنیتی، دچار بحران عمیق سیاسی ـ ایدئولوژیک و انشعاب و فروپاشی شدند.[۱۲۸] تا سال ۱۳۶۰ بیشتر این گروه‌ها غیرقانونی اعلام شدند و آخرین فعالیت قانونی سازمان‌های مارکسیستی در ایران به پایان رسید. پس از آن برخی فعالیت‌های پنهانی ادامه یافت؛ اما با پایان‌یافتن این دهه این فعالیت‌ها نیز در نتیجه مستقیم فروپاشی و ازدست‌دادن حمایت عمومی، رو به زوال رفت. مارکسیست‌های ایران که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوباره قد علم کرده بودند، پس از سی سال، سرانجام در سال ۱۳۶۰ نابود شدند.[۱۲۹]

امام‌ خمینی این گروه‌ها را دست‌نشانده دشمنان یعنی آمریکا و شوروی می‌دانست که نه تنها کمونیست نیستند، بلکه اشراری‌اند که به دنبال غارتگری‌اند و با وجود اسلام نمی‌توانند به اهداف خود برسند و دچار محدودیت می‌شوند؛[۱۳۰] بنابراین با اخلالگری در دانشگاه‌ها و با نقاب کمونیسم به دنبال ضربه‌زدن به انقلاب اسلامی بودند.[۱۳۱] ایشان خاطرنشان کرده است این گروه‌ها با نام کمونیست یا مارکسیست و با حمایت مالی آمریکا کارگران را تشویق به اعتصاب می‌کردند و در حالی‌که جمهوری اسلامی در پی استقلال کشور از قدرت‌های جهانی بود، آنان با تلاش برای به تعطیلی‌کشاندن کارخانه‌ها و صنایع و نیز با ایجاد اغتشاش در مرزها حتی به فکر تجزیه کشور بودند.[۱۳۲]

از سوی دیگر، امام‌ خمینی از مسئولان کشور می‌خواست از طرح‌هایی که به نام اسلام و در واقع کمونیستی و مارکسیستی بود، جلوگیری کنند.[۱۳۳] ایشان گرایش کورکورانه به مکاتب وارداتی و دیدگاه‌های اقتصادی این مکاتب ازجمله مارکسیسم را بدون توجه به مبانی اسلامی، نشانه وابستگی فکری می‌دانست[۱۳۴] و دربارهٔ خطر انطباق‌ دادن اسلام با مارکسیسم هشدار می‌داد[۱۳۵] و آن را موجب اضمحلال و پوسیدگی نظام اسلامی از درون می‌شمرد.[۱۳۶] ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تلاش گروهی را برای منطبق‌ کردن اسلام با مکتب‌های مادی و هدف همه احکام آن را به‌وجودآمدنِ عدالت اجتماعی و جامعه بی‌طبقه برشمردن، و توحید را به وحدت اجتماعی مردم تعریف‌ کردن، نادرست می‌دانست؛[۱۳۷] با این حال، پس از پیروزی انقلاب به مسئولان توصیه می‌کرد در تلاش پیاپی برای رفاه زندگی مستمندان، بدون واهمه از اتهام عده‌ای که برای ضربه‌ زدن به انقلاب، خدمتگزاران به طبقه فرودست را کمونیست و التقاطی می‌خوانند، همواره خدا را در نظر داشته باشند.[۱۳۸].[۱۳۹]

فرجام مارکسیسم

امام‌ خمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مکتب بی‌اساس مارکس را مواجه با شکست می‌دانست و بی‌پایگی آن را آشکار و برملاشده معرفی می‌کرد؛[۱۴۰] همچنان‌که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، کمونیسم را طرحی شکست‌ خورده در دنیا برشمرد.[۱۴۱] در پایان دهه هشتاد میلادی و با آغاز اصلاحات در شوروی، در حالی‌ که تحلیلگران سیاسی هرگز باور نداشتند نظام هفتاد ساله کمونیستی در حال نابودی باشد،[۱۴۲] امام‌ خمینی در دی ۱۳۶۷ در نامه‌ای به رهبر شوروی اعلام کرد که صدای شکستن استخوان‌های کمونیسم به گوش جهانیان رسیده است و پس از این باید کمونیسم را در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.[۱۴۳]

آغاز اصلاحات میخائیل گورباچف در شوروی و به دنبال آن فروپاشی سوسیالیسم در اروپای شرقی، آخرین ضربه را به مارکسیسمِ سازمان‌یافته در ایران وارد ساخت؛ اگرچه مدت‌ها پیش از مطرح‌شدن پروستریکا (اصلاحات اقتصادی گورباچف)، روند نزول قدرت مارکسیسم و کمونیسم آغاز شده بود.[۱۴۴] از سوی دیگر، مارکسیست‌های ایران با اعتقاد به جهان‌بینی و ایدئولوژی مارکسیسم، دچار بیگانگی از مردم و میهن خود شدند و این یکی از دلایل منفرد و منزوی‌بودن آنان شد. دلیل دیگر که به طرد آنان در جامعه ایران انجامید، بی‌اعتقادی مارکسیسم به مذهب و ازجمله اسلام و بی‌اعتنایی آنان به معارف اصیل اسلامی است[۱۴۵] و شاید بتوان مؤثرترین عامل شکست مارکسیسم را ناکامی در ایجاد یک پایگاه نیرومند در میان طبقه کارگر ایران دانست که کمونیست‌ها در برنامه‌های خود آن را حیاتی می‌دانستند[۱۴۶].[۱۴۷]

منابع

پانویس

  1. آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۹۰.
  2. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۴۲۱ و ۱۳/۴۹۹.
  3. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۹–۱۰.
  4. پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بین‌الملل، ۱۸۰.
  5. پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بین‌الملل، ۱۳۶.
  6. پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بین‌الملل، ۱۲۰.
  7. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  8. میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۵–۱۶.
  9. میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۸.
  10. میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۹–۲۰.
  11. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۴۹۸.
  12. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۴۶.
  13. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۱۷–۱۸.
  14. مؤسسه مطالعات، سیاست و سازمان حزب توده، ۱/۱۸.
  15. پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بین‌الملل، ۱۳۰.
  16. میلز، مارکس و مارکسیسم، ۸۷–۸۸.
  17. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  18. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۵۰۰.
  19. میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۰۵.
  20. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۵۰۷.
  21. ارانی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، ۱۶۴.
  22. ارانی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، ۳.
  23. آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۸۹.
  24. مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۲۹۱.
  25. میلز، مارکس و مارکسیسم، ۷۴.
  26. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۳۵۷.
  27. هاشمی رفسجانی، ارزش‌ها و مکتب‌ها، ۳۳.
  28. مارکس، نقد فلسفه حق هگل، ۳–۴؛ میلز، مارکس و مارکسیسم، ۲۴۵–۲۴۶.
  29. مارکس و انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ۲۶.
  30. ارانی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، ۱۵.
  31. آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۹۰–۲۹۱.
  32. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۴۱۸–۴۱۹.
  33. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۵۰۱.
  34. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۳۱–۳۳.
  35. مارکس و انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ۵۵–۵۶.
  36. رحیمی، لنین و لنینیسم، ۳۵.
  37. رحیمی، لنین و لنینیسم، ۳۵.
  38. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  39. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۲.
  40. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  41. مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۳۰۴.
  42. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۳۸۴–۳۸۸.
  43. مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲.
  44. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۱۹۳.
  45. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۱۳۸.
  46. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۱.
  47. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۹–۱۰.
  48. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۵۱.
  49. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۲۴۰.
  50. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۲۷۱.
  51. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  52. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۳.
  53. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۵.
  54. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۶۲۹–۶۳۰.
  55. بازرگان، مجموعه آثار (۲)، تبلیغ پیامبر، ۲۲۴.
  56. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۹/۵۱۴–۵۱۵.
  57. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۹/۴۵۰.
  58. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  59. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۴–۴۳۵.
  60. هاشمی رفسنجانی، ارزش‌ها و مکتب‌ها، ۵۷.
  61. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۴۲.
  62. مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲.
  63. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۰۳.
  64. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۲.
  65. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۸۴.
  66. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۳۸–۴۳۹.
  67. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  68. بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۷.
  69. طبری، کژراهه، ۱۴.
  70. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۴.
  71. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۲۰–۲۱.
  72. مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/ نوزده.
  73. آژینی، التقاط و تحجر از دیدگاه شهید مطهری، ۲۵.
  74. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۱۰.
  75. آژینی، التقاط و تحجر از دیدگاه شهید مطهری، ۲۶.
  76. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۱۸۱.
  77. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۹/۳۷۶–۳۷۷.
  78. طبری، کژراهه، ۲۰.
  79. امیراحمدی و پروین، ایران پس از انقلاب، ۴۸.
  80. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۴.
  81. شیخ‌فرشی، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، ۳۱۲.
  82. مؤسسه مطالعات، سیاست و سازمان حزب توده، ۱/۱۳۸–۱۴۲.
  83. بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۹۴.
  84. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  85. کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.
  86. مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/نوزده.
  87. کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.
  88. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۵.
  89. مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/سیزده.
  90. کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.
  91. طبری، کژراهه، ۱۴.
  92. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۱۴۲.
  93. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۵۱۵.
  94. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  95. انصاری، حدیث بیداری، ۵۷.
  96. میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ۱۵۱.
  97. بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۳۴.
  98. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۲۸.
  99. هنری لطیف‌پور، فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی ۱۳۴۲–۱۳۵۷، ۱۲۸.
  100. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، ۳۳.
  101. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  102. روحانی، نهضت امام‌ خمینی، ۳/۶۷۸–۶۷۹.
  103. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۴–۴۷۵.
  104. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰–۳۷۱.
  105. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۲۲–۴۲۳.
  106. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۹۵ و ۴/۱۰۳، ۱۱۶.
  107. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.
  108. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۱.
  109. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۱۴۲.
  110. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۶۲؛ ۴/۴۱۵، ۵۰۱ و ۵/۱۳۰.
  111. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۲.
  112. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۲–۴۷۳.
  113. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰.
  114. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۴۴۷.
  115. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰–۳۷۱.
  116. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۲–۴۷۳.
  117. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲/۳۴۶.
  118. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۱۷۰–۱۷۱.
  119. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۵/۱۸۸.
  120. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  121. امیراحمدی و پروین، ایران پس از انقلاب، ۴۹.
  122. مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۰.
  123. بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۸۲.
  124. بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۴۷.
  125. قزل‌ایاق، ائتلاف‌های سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، ۱۴۷.
  126. امیراحمدی و پروین، ایران پس از انقلاب، ۵۴.
  127. قزل‌ایاق، ائتلاف‌های سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، ۱۴۷.
  128. مؤسسه مطالعات، سیاست و سازمان حزب توده، ۱/۲۴۰–۲۴۱.
  129. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۸–۵۹.
  130. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۳۰۹.
  131. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۳۸.
  132. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۳۷.
  133. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۶۵–۶۶.
  134. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۱۸۱.
  135. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۶۷.
  136. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۳۱۳.
  137. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۲.
  138. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۸۷.
  139. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.
  140. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.
  141. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۱۶.
  142. انصاری، حدیث بیداری، ۱۵۶.
  143. امام‌ خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۰–۲۲۲.
  144. رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۹.
  145. طبری، کژراهه، ۱۴.
  146. بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۴۶.
  147. قوامی، اشرف سادات، مقاله «مارکسیسم»، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص ۶۱۴ – ۶۲۴.